Investigating Quranic Ambiguity Translation Strategies in Persian and Chinese: Lexical and grammatical Ambiguity in Focus

Document Type : Research Article

Authors

1 Chinese department, Foreign language faculty, University of Isfahan, Iran

2 Arabic Department, Foreign language faculty, University of Isfahan,Isfahan, Iran

Abstract

Translating ambiguities, especially the ambiguities of the Qur'an as a sacred text has  always proved difficult because the style and methods used in Qur'anic ambiguities are flawless,consistent and rhetorical. The present article examines the translation of ambiguity in Persian and Chinese, to first determine how translators deal with the category of ambiguity and secondly to examine the differences between the two languages in cultural choices. For this purpose, among the Persian translations, an ancient translation - the translation of Abolfotuh Razi - and a contemporary translation - the translation of Garmaroodi - and among the Chinese translations, the translation of "Suleiman Bai zhisuo" has been selected. Thefindings indicate that Razi, in the face of multiple aspects of a word or ambiguous structure, usually chooses one aspect while omiting other aspects. Garmaroodi is more focused on conveying the semantic plurality in the original text using footnotes and parenthesis while Suleiman focuses on conveying a vague word or structure in Chinese.

Keywords


Article Title [Persian]

بررسی و نقد راهکارهای ترجمۀ ابهام در قرآن کریم به زبان فارسی و چینی (ابهام واژگانی و دستوری به‌عنوان نمونه)

Authors [Persian]

  • احمدرضا آریان 1
  • محمد رحیمی خویگانی 2
1 گروه زبان چینی، دانشکده ی زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 گروه زبان عربی، دانشکده زبانهای خارجی، دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
Abstract [Persian]

ترجمۀ ابهام‌‌، به‌ویژه ابهام‌های قرآن به‌عنوان یک متن مقدس همیشه کار سختی است؛ زیرا سبک و شیوۀ ابهام قرآنی خالی از خلل و در عین سازواری و بلاغت است. در مقالۀ پیش رو با بررسی چگونگی ترجمۀ ابهام به دو زبان فارسی و چینی، تلاش شده است نخست، نحوۀ برخورد مترجمان با مقولۀ ابهام مشخص شود و دوم، تفاوت‌های این دو زبان در انتخاب‌های فرهنگی بررسی شوند. برای این منظور، از ترجمه‌های فارسی، یک ترجمۀ کهن ـ ترجمۀ ابوالفتوح رازی ـ و یک ترجمۀ معاصر ـ ترجمۀ گرمارودی ـ و از میان ترجمه‌های چینی، ترجمۀ «سلیمان بی‌جه سو» انتخاب شده‌اند. مهم‌ترین یافته‌های این پژوهش، نشان می‌دهد رازی در مواجهه با وجوه متعدد لفظ یا ساختار مبهم، معمولاً یک وجه را برگزیده و وجوه دیگر را وانهاده است. همچنین، گرمارودی بیشتر بر انتقال تعدد معنایی موجود در متن اصلی با استفاده از پاورقی و کمانک متمرکز است؛ در این بین، تمرکز سلیمان بر انتقال واژه یا ساختار مبهم به زبان چینی است.

Keywords [Persian]

  • ترجمۀ قرآن
  • ابهام
  • زبان فارسی
  • زبان چینی

1-  طرح مساله

ترجمه متن‌های مقدس به سبب ارتباطشان با ایدئولوژی و عقیدۀ افراد، امری سترگ و بی‌نهایت حساس است، ازاین‌رو، مترجم ناگزیر است تمام تلاش خود را در ارائۀ متنی مقبول به کار ‌گیرد. قرآن به‌عنوان متنی مقدس که در موقعیت‌های مختلف نازل‌ شده، مستلزم شناخت قرائن مختلف ازجمله بافت زبانی و فرهنگی برای ترجمه به زبان‌های دیگر است؛ ازاین‌رو، قبل از دست‌زدن به ترجمۀ این کتاب مقدس، شناختی عمیق نسبت به بافت ضروری است؛ به‌ویژه دربارۀ آیه‌هایی که مفسران در بیان آن دچار اختلاف‌اند. بدون شک ترجمۀ قرآن یکی از سخت‌ترین انواع ترجمه است؛ زیرا این متن آسمانی بر فراز قله ادبیات است و پر از ویژگی‌هایی است که هر کدام کار ترجمه و انتقال معنا را سخت و ناممکن می‌سازد؛ یکی از این ویژگی‌ها «ابهام» در متن قرآنی است. ابهام به معنی مشخص‌نبودنِ معنا و محتمل‌بودن چند معنا برای یک واژه یا ساختار است که اگر از روی عمد و در راستای مقاصد بلاغی باشد ـ که ابهام قرآنی اینگونه است ـ یک امتیاز محسوب می‌شود و قدرت بلاغی گوینده را به رخ می‌کشد. بر اساس همین، در مقالۀ حاضر تلاش شده است فرایند ترجمۀ ابهام واژگانی و دستوری در آیات قرآن کریم به دو زبان فارسی و چینی، بررسی و مشخص شود مترجمان فارسی‌زبان و چینی‌زبان برای انتقال این ابهام‌ها از چه راهکارهای ترجمه‌ای استفاده کرده‌اند. برای این کار، دو ترجمۀ فارسی ـ ترجمۀ کهنِ ابوالفتوح رازی و ترجمۀ معاصر علی گرمارودی ـ و یک ترجمۀ چینی از «سلیمان بی‌جه سوو» انتخاب شده است. علت انتخاب ترجمۀ رازی، هم به سبب اصالت و قدمتِ آن و هم به سبب ادبی‌بودن متنِ آن و اهمیت آن در نزد فارسی‌دوستان است؛ زیرا این ترجمه کهن‌ترین ترجمۀ فارسی شیعی از قرآن است. همچنین، «تفسیر روض‌الجنان در زمرۀ آن کتاب‌هایى است که از همان روزگار مؤلف شایان توجه پارسى‌دوستان و قاطبۀ علاقه‌مندان به تفسیر و علوم قرآنى قرار گرفته است؛ به همین دلیل، با وجود حجم زیاد کتاب همواره رونویسى و استنساخ مى‌شده است» (رازی، 1375، مقدمۀ یاحقی و ناصح، جلد اول). همچنین، ترجمۀ گرمارودی هم یکی از بهترین ترجمه‌های ادبی است که مترجم آن، جزو ادیبان مشهورِ معاصر است. کوشا معتقد است مهم‌ترین ویژگی‌های این ترجمه از این قرارند:

-      فارسی‌گرایی و ادبی‌نگاری بی‌افراط؛

-      رعایت قواعد دستور زبان فارسی و عدم عربی‌زدگی؛

-      انطباق ترجمه با متن اصلی (کوشا، 1385، صص 171-172).

ترجمۀ چینی سلیمان بی‌جه سوو از مشهورترین و ادبی‌ترین ترجمه‌های چینی قرآن است که با انگیزۀ نگارش این مقاله قرابت دارد که تحلیل راهکارهای ترجمه‌ای در ترجمه‌های ادبی است. روش کار به‌صورت مقابلۀ متن اصلی و ترجمه و نیز مقابلۀ ترجمه‌ها با هم‌اند؛ بدین صورت که آیات مبهم و ترجمه‌های مذکور، بررسی و راهکار ترجمه‌ای آنها، استخراج و با هم مقایسه شده‌اند.

 

2-  پیشینۀ پژوهش

پژوهشگران از دیرباز به مسئلۀ ابهام قرآنی توجه داشته‌اند و کتاب‌هایی مختص آن نگاشته‌اند؛ مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:

-   ابی القاسم عبدالرحمن بن عبدالله (متوفی در 581ق) در کتاب التعریف والإعلام بما أبهم فی القرآن من الأسماء والأعلام، چاپ مصر، 1356 ق، که به نظر می‌رسد نخستین کتاب در این زمینه باشد و اعلام مبهم قرآن را بررسی کرده است.

-   ابو عبدالله محمد بن ابراهیم بن سعدالله (متوفی در 733ق) در کتاب غرر البیان فی مبهمات القرآن، چاپ‌شده در دمشق انتشارات دار قتیبه (1410ق). او در این کتاب با تمسک به سنت نبوی، برخی ابهام‌های معنایی قرآن را توضیح داده است.

-   ابوعبدالله البلنسی الاندلسی (متوفی در 782ق) در کتاب تفسیر مبهمات القرآن، چاپ‌شده در مغرب، دارالغرب الاسلامی، سال 1411ق. این کتاب هم بیشتر به مبهمات اعلام پرداخته و از کتب پیشین سود جسته است.

-   جلال الدین سیوطی (متوفی در 911ق) در کتاب مفحمات الأقران فی مبهمات القرآن، چاپ‌شده در مصر دار دیب البغا، سال 1403ق. این کتاب 91 ابهام مربوط به اعلام در قرآن را برشمرده و دربارۀ آن توضیح داده است.

-   حصة أحمد عبدالله الغزال، در کتاب کشف البیان عن فوائد وأسرار المبهمات فی القرآن، چاپ‌شده در مجله «الدراسات» دانشگاه الأزهر، ش 78، 2003. در این مقاله، رویکرد نویسنده بر توضیح مبهم‌های مربوط به اسم‌های علم و ضمایری است که مرجعشان مشخص نیست.

برخلاف مسئلۀ ابهام، مقولۀ ترجمۀ آن ـ با وجود اهمیت فراوانش ـ کمتر‌ مورد توجه پژوهشگران این عرصه بوده است. طبق جست‌وجوی نگارندگان، تنها دو مقاله به این مسئله پرداخته‌ا‌ند:

-   سید محمدحسن جواهری در مقاله «ابهام‌شناسی در ترجمۀ قرآن»، چاپ‌شده در مجلۀ پژوهش‌های قرآنی، شماره 53، سال 1387، به انواع ابهام در ترجمه اشاره کرده است.

-   یوسف نظری در مقاله «وجوه ابهام یا ایهام نحوی در زبان عربی و تأثیر آن بر ترجمة قرآن کریم»، چاپ‌شده در مجلۀ پژوهش‌های ترجمه در زبان و ادبیات عربی، ش15 سال 1395، به جنبه‌هایی از تأثیر ابهام نحوی در ترجمه اشاره کرده است.

همچنین، در زمینۀ ابهام به‌صورت کلی، پژوهش‌های متعددی در دست است که به چند نمونه اشاره می‌شود:

-   محمود فتوحی در مقاله «ارزش ادبی اهام از دو معنایی تا چندلایگی معنا»، چاپ‌شده در مجلۀ ادبیات و علوم انسانی، شماره 62، سال 1387، چگونگی خروج مبحث ابهام از بلاغت قدیم به زبانشناسی جدید را بررسی کرده است.

-   قهرمان شیری در مقاله «اهمیت و انواع ابهام در پژوهش‌ها»، مجله فنون ادبی، ش2، سال 1390، تاریخ مقولۀ ابهام در ادبیات و زبانشناسی را بررسی کرده است.

 

3-  پرسش‌های پژوهش

این پژوهش به دنبال یافتن پاسخی برای پرسش‌های زیر است:

-      مترجمان برای انتقال ابهام واژگانی و دستوریِ متن قرآن، چه راهکارهایی را برگزیده‌اند؟

-      تفاوت فرهنگی دو زبان چینی و فارسی، چه تأثیری در انتخاب‌های ترجمه‌ای داشته است؟

 

4-  ادبیات نظری پژوهش

در فرایند انتقال معنی، چندین عامل در پیکره‌بندی معنی سهیم‌‌اند: اول گوینده، دوم پیام که متشکل از «اجزایی است که ناقل قصد گوینده است و خصوصیات آن باید با عرف زبان سازگاری داشته‌ باشد» (اختیار، 1348، ص 94). سپس وسیلۀ پیام که نقشی بسزا در این فرایند دارد و درنهایت، شنونده است که باید به رمزخوانی و قالب‌بندی پیام بپردازد. ابهام یکی از این عواملی است که ممکن است در برقراری ارتباط میان این عناصر اخلال ایجاد کند. «ابهام، نوعی اختلال در ایجاد معنا به هنگام برقراری ارتباط بین متن و مخاطب است. اگرچه ممکن است بسیاری از این اختلال‌ها پس از اندکی دقت برطرف شوند، همان فرصت اندک نیز که مخاطب در دستیابی به معنا دچار درنگ می‌شود، نوعی اختلال در یک رابطة سرراست و مستقیم محسوب می‌شود که در یک ارتباط بی‌ابهام مطلقاً وجود ندارد» (شیری، 1390، ص 16). در اصطلاح ادبی، ابهام به معنی نامعلوم‌بودن و محتمل الجهات بودن است (سجادی، 1366، مدخل ابهام). همچنین، برخی ابهام را در زمرۀ صنعت بلاغی می‌دانند و «وآن را محتمل الضدین نیز گویند و آن عبارت است از اینکه کلام را طوری آورند که احتمال دو معنی متضاد داشته باشد (رجایی، 1359، ص 345). دایرۀ اصطلاح ابهام، امروزه از احتمال ضدین بسیار فراتر رفته است «ابهام، جوهرۀ ادبیات است و ارزش هنری و راز ماندگاری آثار جاودانه بسته به میزان ابهام نهفته در آنها است. اگر ابهام از متن‌های ادبی اصیل خذف شود، گوهر ادبیان کنار گذاشته می‌شود» (فتوحی، 1387، ص 17). صهبا نیز معتقد است ابهام، مفهومی گسترده و فراگیر است که در ادبیات ازجمله در تعبیر متن و رابطه بین خواننده و نویسنده استفاده می‌شود. از دیدگاه نقد نوین، ابهام آن معنای ابتدایی و قدیمی خود را که عبارت از پوشیده‌بودن و بسته‌کار کردن بود را از دست داده است و دیگر وجود ابهام در اثر ضعف و ناتوانی نویسنده به حساب نمی‌آید؛ بلکه در بالاترین سطح خود به معنی ابهام هنری به ‌کار می‌رود و در زمرۀ محسنات بدیعی محسوب‌ می‌شود که زادۀ خلاقیت و ابتکار نویسنده است و اثری که آمیخته به ابهام باشد «حکایت از مهارت و تونایی ادبی آفرینندۀ اثر دارد که توانسته است بیش از یک معنا را در دل نوشتۀ خود بگنجاند» (صهبا، 1392، ص 119).

دیوید کریستال، ابهام را مربوط به «کلمه یا جمله‌ای می‌داند که بیش از یک معنا دارد و این ارتباط، زمینۀ زبانی دارد»  (1988: 15). هارتمن و استارک نیز ابهام را «ساختاری می‌دانند که بیش از یک تفسیر را می‌پذیرد»  (Crystal, 1976: 11). هادسون معتقد است «ابهام موقعی رخ‌ می‌دهد که کلمه‌ای دو یا بیش از دو معنا داشته ‌باشد» (Hudson, 2000: 313). او معتقد است کاربست کلمه معنای آن را مشخص می‌کند. او ابهام را به واژگانی و ساختاری تقسیم می‌کند. واژگانی را شامل هم‌آوا، متشابه، چندمعنایی و ساختاری را شامل ابهام گروهی و ابهام کاربستی می‌داند  (Hudson, 2000: 313-314).

ویلیام امپسون، منتقد معاصر، بیش از دیگران به ابهام توجه‌ کرده ‌است. او در کتاب هفت ابهام خود (empson, 1977: 1) ابهام را به‌طور مفصل شرح ‌داده ‌است. امپسون ابهام را هر اختلاف معنایی مختصری می‌داند که متضمن برداشت‌های متفاوتی از سخن باشد. ازنظر او، ابهام زبان انگلیسی در یکی از حالت‌های زیر به‌ وجود می‌آید: 1. هنگامی که یکی از اجزای کلام دارای یکی از اشکال (مقایسه، تضاد و ...) باشد؛ 2. یک کلمه یا یک عبارت دارای یک معنا یا بیشتر باشد؛ 3. از یک کلمه، چند معنای مختلف استنباط شود؛ 4. وقتی دو یا چند عبارت به یکدیگر مربوط نباشند، اما بودن همۀ آنها در کنار یکدیگر نشان‌دهندۀ یک حالت ذهنی پیچیده‌تر در ذهن صاحب اثر باشد؛ 5. وقتی نویسنده یا شاعر مفهوم مدنظر خود را در فرایند خلق اثر ادبی کشف کند؛ 6. وقتی عبارت، همان‌گویی معناست و خواننده مجبور می‌شود معنی را در ذهن خود بیافریند و 7. وقتی معانی کلمه متضاد یکدیگرند و منعکس‌کنندۀ وجود اختلاف در ذهن نویسنده هستند.

پیتر نیومارک نیز به‌عنوان زبانشناس دربارۀ ابهام نظر داده است. او معتقد است ابهام ممکن است عمدی یا غیرعمدی باشد؛ ابهام عمدی به سبب غرضی بلاغی و معنایی است و در صورت امکان، باید آن را در ترجمه حفظ کرد و حتی گاهی باید هر دو معنی کلمه‌های همانند را تفکیک کرد. ابهام غیرعمدی در بافت متن مشخص می‌شود؛ این ابهام باید رفع شود. نیومارک ابهام را به چند دسته تقسیم می‌کند (نیومارک، 1390، ص 286-289) که در جدول زیر مشخص است:

نوع ابهام

تعریف

ابهام واژگانی

منظور از این ابهام بسیار مشخص است. گاهی واژگانی در کلام استفاده می‌شود که معنای مبهمی دارد. این ابهام می‌تواند برخاسته از واژه یا همنشینی‌اش با واژگان دیگر باشد. ابهام این‌چنینی بسیار شایع و البته مشکل‌آفرین است؛ زیرا نمی‌توان به‌راحتی معنای مناسب را از میان معانی متعدد یک واژه برگزید.

ابهام دستوری

اگر جمله‌ای در بافت زبانی‌اش به لحاظ دستوری ابهام داشته باشد، ضعیف نوشته شده است. تمام جملاتی که ابهام دستوری برآمده از اشتباه دارند، باید به‌صورت بی‌ابهام به زبان مقصد ترجمه شوند.

ابهام عملکردی

این نوع ابهام ناظر به کاربرد و عملکرد یک جمله در یک زبان است؛ به‌طور مثال، یک مثل یا تعبیر کنایی که در فارسی کاملاً مشخص است، می‌توان به شکلی ترجمه کرد که عملکرد خود را در ترجمه از دست بدهد و مبهم باشد: «دستی بر آتش دارد»: «لهید علی النار».

ابهام فرهنگی

اصولاً اسامی یا اصطلاحات فرهنگی نباید ابهام داشته باشند؛ چون شاخص‌های خاص یک فرهنگ‌اند؛ با این حال، هر گاه کارکرد یا ماهیت یک مشخصۀ فرهنگی در برهه‌ای از زمان تغییر کند، ولی واژه باقی بماند، این واژه برای زمان و مکان دیگر مبهم خواهد بود؛ به‌طور مثال، واژه «نخست‌وزیر» در نظام سیاسی ایران برای نسل جدیدی کاملاً ناآَشنا است که با نظام ریاست جمهوری عادت کرده‌اند. همچنین، واژه‌ای مثل «کوپن» یا ... .

ابهام در لهجه فردی

باید دانست بیشتر افراد واژگانی را به کار می‌بردند که مختص به زبان خود آنها است؛ این بدان سبب است که آنان استفاده از این واژه‌ها را بارها در جاهای مختلف شنیده‌اند؛ اما هیچ‌گاه به معنای معجمی آن توجه نکرده‌اند؛ بنابراین، از واژه‌ای در یک جای دیگر و بی‌معنا استفاده می‌کنند.

ابهام در ارجاع

گاهی نویسنده به‌طور عمد یا غیر عمد از یک شخص، شهر، یا محصول به‌طور شفاف و ارجاعی اسمی نمی‌برد؛ بنابراین، معلوم نیست این واژه یا این ضمیر به چه چیزی باز می‌گردد.

 

در این پژوهش تلاش می‌شود از انواع ابهامی که زبانشناسان آورده‌اند، دو نوع ابهام واژگانی و دستوری، بررسی شوند.

 

5-  انواع ابهام در قرآن کریم

در این قسمت، ابتدا انواع ابهام قرآنی به‌صورت گذرا معرفی می‌شوند و در ادامه، دو نوع ابهام واژگانی و دستوری بررسی می‌شوند.

 

5-1- ابهام عملکردی، فرهنگی و ارجاعی

از میان انواع ابهام ذکرشده، دو نوع اول، یعنی ابهام واژگانی و دستوری، بررسی مفصل می‌شوند؛ ولی شایسته است پیش از آن، مختصراً به انواع دیگر ابهام موجود در قرآن با ذکر مثال‌هایی اشاره شود.

ابهام عملکردی: این نوع ابهام در ترجمۀ عبارات کنایی و استعاری به وجود می‌آید و ناظر به عباراتی است که معنای مأنوسی در متن مبدأ دارند؛ ولی در متن مقصد، تصویر و معنای نامأنوسی از آنها به ذهن متبادر می‌شود:

-      ضُرِبت علیهم الذِّلّةُ والَمسکَنة (البقره/61).

ابوالفتوح رازی: «بزدند برایشان خواری و درویشی» (رازی، 1375، ج1، ص 305).

گرمارودی: و مُهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد (گرمارودی، 1384، ص 9).

سلیمان:  他们被打上卑贱与贫困的烙印(و بر آنان مُهر خواری و فقر زده شد) (سلیمان/5).

استعارۀ موجود در این آیه بر شمولیت و احاطه دلالت دارد. ذلت و بدبختی مانند قبه‌ای بر سرشان زده شده است و بر آنان احاطه دارد؛ یعنی «همان‌گونه که قبه را بر سر، بنا می‌کنند، این بدبختی هم بر آنان بنا شده است» (زمخشری، 1418، ج1، ص 145). مشخص است ترجمۀ لفظی این عبارت باعث ایجاد ابهام عملکردی در زبان فارسی می‌شود؛ زیرا یک فارسی‌زبان به سختی با عبارت «برایشان خواری و درویشی، زدند»، ارتباط برقرار می‌کند. این در صورتی است که گرمارودی به‌سان سلیمان با افزودن واژه «مُهر»، توان ارتباطیِ کلامش را بالا برده است.

ابهام فرهنگی: واژگان فرهنگی ناظر به اعلام اشخاص و امکنه، اسم حیوانات و جانوران مخصوص یک سرزمین، اسم ابزار مربوط به یک منطقه و ... است. این موارد به سبب بعد زمانی نزول قرآن می‌تواند باعث ایجاد ابهام و غرابت شود؛ برای مثال:

-  وَالْمُؤْتَفِکَةَ أَهْوی (نجم/53).

ابوالفتوح رازی: و این زمین را فرود برد (رازی، 1375، ج18، ص 151).

گرمارودی: و شهرهای زیر و رو شدۀ قوم لوط را نگونسار کرد (گرمارودی، 1384، ص 528).

سلیمان:  他使被颠覆的城市倾陷(و شهرهای واژگون‌شده را ویران ساخت) (سلیمان/270).

همان‌طور که در کتب تفسیر آمده، احتمالاً واژۀ مؤتفکه اسمی است که بر سکونتگا‌ههای قوم لوط اطلاق می‌شده است (ثعالبی، 1418، ج5، ص 333؛ آلوسی، 1415، ج14، ص 70)؛ بنابرین، مترجمان فارسی، یکی تنها به عبارت «این زمین» و دیگری مطابق با کتب تفسیری عبارت «شهرهای زیر و رو شدۀ قوم لوط» را برگزیده است که این تفاوت ترجمه‌ای، نشان از ابهام این واژه دارد.

ابهام در لهجۀ فردی مربوط به اشتباه و خطای نویسنده است که از ساحت قرآن به دور است.

 ابهام ارجاعی در آیۀ زیر مشخص است:

إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها وجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذینَ کَفَرُوا السُّفْلی‌ وَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیم (توبه/40).

ابوالفتوح رازی: چون بودند در غار چون می‌گفت رفیقش را اندوه مدار که خداى با ماست، فرو فرستاد خداى سکونش بر وى و قوّت کرد او را به لشکرها که شما ندیدى آن را و کرد سخن آنان که کافر شدند فروتر و سخن خداى آن است که برتر است و خداى عزیز و حکیم است (رازی، 1375، ج9، ص 246).

گرمارودی: آنگاه که آن دو در غار بودند، همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مَهَراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خدوند فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است (گرمارودی، 1384: 193).

مرجع ضمیر «ه» در «سکینته» کاملاً مشخص نیست و بین اهل سنت و شیعه، اختلاف جدی در این باره وجود دارد. اهل سنت مرجع را «صاحبه» و «ابوبکر» می‌دانند (نحاس، 1421، ج2، ص 199)؛ ولی شیعیان مرجع ضمیر را «النبی» ذکر کرده‌اند (طباطبایی، ج9، ص 279). هرچه هست، این ابهام در ترجمه‌ها ازجمله ترجمۀ چینی سلیمان هم نمود واضحی دارد و از میان نرفته است (سلیمان/94).

5-2- ابهام واژگانی

ابهام واژگانی درنتیجۀ «دلالت چندگانه‌ای تحقق می‌یابد که برحسب انتخاب واژه‌ها از روی محور جانشینی پدید می‌آید» (صفوی، 1392، ص 217). هم‌آوایی همان «اشتراک لفظی» در زبان عربی است؛ یعنی واژگانی که لفظ یکسان و معنای متفاوت دارند. چند معنایی هم ناظر به واژگانی است که دو یا چند معنا دارند (ر.ک: مختار عمر، 1998، صص 157-158). بنابر گفتۀ بسیاری از ترجمه‌پژوهان، انتقال ابهام و اشتراک لفظی کاری بس سترگ است؛ زیرا در ترجمه، لفظ از میان می‌رود و احتمال کمی دارد لفظِ جایگزین، حاوی همان «ابهام» و ظرافت متن مقصد باشد.

بی‌گمان به هنگام سخن از ابهام در قرآن نه جنبۀ منفی آن، بلکه جنبۀ هنری و مثبت آن مدنظر است که به دلیلی هنری و خلاقانه در متن گنجانده شده است. آنچه در این مقاله به ابهام از آن یاد می‌شود، همان چندمعنایی واژگان قرآنی است؛ یعنی همان چیزی که «نیومارک» آن‌ را «ابهام عمدی» دانسته و نقطۀ مقابلش را «ابهام غیرعمدی» می‌داند که باید برطرف شود. پس مقصوداز ابهام، همان نوع اول یا عمدی است که به دلیلی هنری در کلام الهی گنجانده شده‌ است؛ بنابراین، تنها برای بیان راهبرد مترجم دربارۀ نوع اول، مثال‌هایی ذکر و راهبردها و راهکارهای مترجمان آورده می‌شود:

«وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوء» (البقرة/228)، مفسران در معنای «قروء» چنین می‌گویند «اگر"قُرُوءٍ" به معنای طُهْر باشد، این آیه، عدة زنان مطلّقه سه طُهر است و اگر "قُرُوءٍ" به معنای‌ حیض باشد، عدّة آنان سه حیض خواهد بود» (الطبرسی، 1372ش، ص 2/573).

ابوالفتوح رازی: «و زنان طلاق‌داده باز ایستند به خود سه پاکى» (رازی، 1375، ج3: 229). رازی از واژه «پاکی» استفاده کرده و به‌طور خاص بر معنای «طُهر» تأکید داشته است؛ بنابراین، معنای دیگر واژه را وانهاده و تلاشی برای انتقال آن نداشته است.

 اما گرمارودی در برگردان این آیه، استفاده از دو شیوۀ کمانک و پاورقی برای توضیح و تبیین بیشتر است «وزنانطلاقدادهبایدتاسهپاکی (ازحیض)خویشتن،انتظارکشند» (گرمارودی، 1384، ص 37)؛ زیرا مقصود کلمه «قرء» در زبان عربی، مشخص و محدود به مورد خاصی است؛ ولی معنای «پاکی» در زبان فارسی عام است و معنای خاص مدنظر کلمۀ مبدأ را نمی‌رساند؛ ازاین‌رو، مترجم به ‌دلیل آگاهی از این مسئله پاکی را ذکر و «حیض» را در کمانک گذاشته است. علاوه بر این، از پاورقی برای رفع هر گونه ابهام احتمالی بهره جسته است.

این واژه در فرهنگ لغت عربی چینی معادل 月经 برگردان شده است (北京大学阿拉伯语文化教研室编,1989)؛ بنابراین، با توجه به تفاوت‌های فرهنگی، سلیمان بی‌جه سوو، مترجم چینی قرآن[1] نیز فارغ از محذوریت‌های موجود در فرهنگ ایرانی، واژۀ "月经(عادت ماهیانه)" را در ترجمه آورده است (سلیمان/19)  离婚的妇女应自行等待三个月经期.

مثال دیگر:

«وَنَادَیْنَاهُ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَقَرَّبْنَاهُ نَجِیّاً» (مریم/52)؛ احتمال آن است که واژۀ ایمن از ریشه «یُمن» (الأندلسی، 1420، ص 7/274) به معنی سعد و خجستگی باشد یا «یَمن» (الطوسی، بی‌تا، ص 7/133) به معنای «راست» باشد. این ابهام را واقعاً نمی‌شود در یک واژۀ فارسی متبلور کرد؛ بنابراین، نیاز به راهبردی ترجمه‌ای است. رازی در ترجمۀ این آیه، به‌سان آیۀ قبل، تنها یک وجه را گرفته و وجه دیگر را وانهاده است

«و آواز دادیم او را از سوى کوه طور راست» (رازی، 1375، ج13، ص 85)، او در تفسیر خود با ترجمه‌ای روان‌تر، همچنان معنای «راست» را در نظر دارد «ما او را ندا کردیم از جانب راست کوه طور» (همان، ص 93).

در زبان چینی «یَمن» 右边 (به معنای سمت راست) برگردان شده است (北京大学阿拉伯语文化教研室编,1989:2009) در ترجمۀ چینی، مِنْ جَانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ "از سمت راست کوه طور" ترجمه شده است (سلیمان/50):  .我从图尔山的右边呼唤他

گرمارودی برای رساندن هر دو معنای ممکن این واژه، راهبرد «پاورقی» را اتخاذ کرده است. او در ترجمۀ گفته «و او را از سوی راست (کوه) طور ندا دادیم» و در پانوشت گفته «یا به نظر برخی مفسران: از سوی خجسته طور / یا به احتمال باز هم ضعیف‌تر: از سوی طور خجسته» (گرمارودی، 1384، ص 309). با کمی دقت در ترجمه باید گفت گرمارودی در برخورد با اکثریت واژگان مبهمِ قرآن از این دو گونه راهبرد سود جسته است و موردی پیدا نشد که ابهام را به زبان فارسی منتقل نکرده باشد. گاهی نیز مترجم با زیرکی و توانایی واژگانی را برگزیده که به زیبایی آن ابهام را منتقل کرده ‌است:

«یَا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاَ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ‌» (الأعراف/31)

رازی در ترجمۀ این آیه می‌گوید «اى پسران آدم، فراگیرید زینتتان به نزدیک هر مسجدى و بخورید و بیاشامید و اسراف مکنید که خدا دوست ندارد اسراف‌کنندگان را» (رازی، 1375، ج8، ص 163). انتخاب وام‌واژه «مسجد» در این ترجمه، ابهام موجود در آیه را به فارسی انتقال داده است؛ البته واژه «فراگرفتن» که ترجمۀ لفظیِ «خذوا» است، بر ابهام آیه می‌افزاید؛ زیرا می‌دانیم منظور این آیه به معنای «پوشیدن زینت است»، نه برداشتن آن؛ بنابراین، معنای آن «آراستگی با لباس زیبا و مناسب است» (طوسی، بی‌تا، ج4، ص 387) و به قولی دیگر، منظور مطلق لباس‌پوشیدن است؛ زیرا در میان عرب مرسوم بوده که «به‌صورت عریان به طواف می‌پرداختند» (قرطبی، 1364، ج7، ص 190)؛ بنابراین، این آیه در نهی عمل عرب نازل شده و مراد از آن، مطلق لباس و ستر عورت است. حال آنکه واژه «فراگرفتن» این ابهام را ایجاد می‌کند که معنا «برداشتن لباس» است!

اما گرمارودی آورده است که «ای فرزندان آدم! در هر نمازگاهی زیور خود را بردارید و بخورید و بیاشامید و گزافکاری نکنید که او گزافکاران را دوست نمی‌دارد» (گرمارودی، 1384، ص 155). پُرواضح است که «نمازگاه» به دلیل پسوند «گاه» دربردارندۀ هر دو معنای مکان و زمانِ نماز است.

این واژه در فرهنگ لغت عربی ـ چینی معادل 清真寺 برگردان شده است (北京大学阿拉伯语文化教研室编,1989:1324) در ترجمۀ چینی، سلیمان نیز به مانند رازی، لفظ «مسجد» را به کار برده است (سلیمان: 76):

阿丹的子孙啊!你们(去)每座清真寺(礼拜)时,应当穿着整洁

مشخص است استفاده از این واژۀ قرضی، ابهام متن اصلی را منتقل نکرده است.

نمونه دیگر «نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُمْ وَ قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّکُمْ مُلاقُوهُ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنین‌». (بقرة/ 223)؛ کلمه «أنِّی» در وضع معنا برای سه معنای «چگونه، کی و هر کجا به ‌کار می‌رود». (بدیع یعقوب، 1985، ص 164)؛ درنتیجه، ترجمۀ این کلمه که به‌ سبب فراشمولی زمانی، مکانی و فرهنگی دارای چندخوانشی معنایی است، امری است که گاه نیاز به چند کلمه یا توضیح و تفسیر دارد؛ حتی مترجمان نیز در تفسیر این آیه دچار اختلاف‌نظر فراوان شده‌اند (سیوطی، 1404، ج1، ص 262).

رازی آورده است «زنان شما کشتزار شمایند، پس بیایید به کشتزار خود آنجا که خواهید» (رازی، 1375، ج3، ص 229). او با انتخاب واژه «آنجا»، تنها معنای مکانی این واژه را در نظر داشته و دو وجه دیگر آن را وانهاده است؛ البته او در تفسیر آورده است که طبق آموزه‌های اسلام، عمل جماع به هر شکلی، اشکال ندارد (همان، ص 240).

گرمارودی در این مورد از همان راهکار کمانک، بهره جسته و سه بار در برگردان این آیه به کمانک دست‌ یازیده ‌است تا بتواند تعدد معانی برآمده از معنی واژگانی و ساختاری را به خواننده مقصد زبان برساند «همسرانتان کشتگاه شمایند، هرجا "و هرگاه" که خواهید به کشتگاه خود درآیید؛ و برای خویش "توشۀ نیک" پیش فرستید و از خداوند پروا کنید که "روزی" به لقای وی خواهید رسید و "آن روز را" به مؤمنان بشارت ده!» (گرمارودی، 1384، ص 35)؛ اما در میان سه معنای برآمده از «أنّی» فقط دو مورد را در برگردان گنجانده است. در بقیۀ موارد نیز کلمات به کار گرفته شده در کمانک‌ها نتوانسته است آن ساختار بلاغی و معانی ضمنی ساختار عربی را در خود بگنجاند و این مسئله حاکی از نبود چنین واژگانی معادل یا تفاوت‌های ساختاری یا ناتوانی مترجم در چینش الهام‌وار کلمات است. این واژه در فرهنگ لغت عربی چینی معادل 好比 برگردان شده است (北京大学阿拉伯语文化教研室编,1989:686). سلیمان در ترجمه چینی کلمه «أنِّی» واژه «به دلخواه» (به مفهوم بدون قید و شرط) را آورده است (سلیمان: 28).

你们的妻室(好比)你们的田地,你们可以任意耕种你们的田地

واژه بدون قید و شرط در زبان چینی، برایند هر سه معنای أنی است. این معنا با فرهنگ چینی هم مناسب و سازگار است. شایان ذکر است ترجمه چینی "در حکم" را در کمانک آورده است (好比)

نمونۀ دیگر «وَاللاَّتی‌ تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبیلاً» (نساء/ 34). در این آیه، علاوه بر ابهام ساختاری که در مبحث مربوط دربارۀ آن بحث خواهد شد، در کلمه «اضربوهنّ» و «المضاجع» با ابهام واژگانی روبه‌رو هستیم. دربارۀ «ضرب» بحث و تفسیرهای مختلفی شده است؛ از زدن فیزیکی با چوب مسواک گرفته تا زدن با شدت و ضعف متفاوت بدون به جا ماندن اثر فیزیکی و تنبیه لفظی و زبانی و روانی و ... (ر.ک: آلوسی، 1415، ج‌3، ص 26 و قرطبی، 1364، ج‌5، ص 173) و «مضجع» نیز می‌تواند اسم مکان و زمان یا مصدر میمی باشد که ترجیح هر معنایی، ترجمه‌ای متفاوت را در پی دارد.

رازی: «و آنان که ترسند ناساخت ایشان، پند دهید و رها کنید ایشان را در بسترها و بزنیدشان اگر فرمان برند شما را طلب مى‌کنید بر ایشان راهى، خداى همیشه بزرگ بوده است» (رازی، 1375، ج5، ص 331). مشخص است مترجم، واژه «ضرب» را به «زدن» و واژه «مضجع» را به «بستر» ترجمه کرده است؛ بنابراین، در مورد اول ابهام را انتقال داده، ولی در مورد دوم، تنها وجه اسم مکان را برگزیده است و دو وجه اسم زمان و مصدر میمی را وانهاده است. شایان ذکر است رازی در تفسیر، نوع زدن را مشخص کرده است «آنگه بزنید ایشان را زدنى که به قاعده باشد بر وجه تأدیب؛ چنانکه عیبى و نقصانى بر ایشان نیاید» (همان، ص 350).

مانند سلیمان در ترجمۀ چینی، در برگردان گرمارودی «و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید "نخست" پندشان دهید و "اگر تأثیر نکرد" در خوابگاهها از آنان دوری گزینید "باز اگر تأثیر نکرد" بزنیدشان. آنگاه اگر فرمانبردار شما شدند، دیگر به زیان آنان راهی مجویید» (64). «اضربوهن» به همان صورت ظاهری بدون تفسیر و توضیح به ‌کار رفته و فهم شدت و ضعف آن ‌را بر عهدۀ خواننده و سیاق و فرهنگ پذیرفته‌شدۀ هر جامعه‌ای گذاشته ‌است و به نظر می‌رسد در اینجا بهترین راهکار باشد. علاوه بر این مورد، در این ترجمه با کمانک‌نهایی روبه‌رو هستیم که برآمده از معنای «و» عربی است که هرچند در زبان عربی برای ترتیب نیست، (قرطبی، 1364، ج‌5، ص 173و طباطبایی، 1417، ج‌4، ص 346)، براساس عرف عقلی، مراحل تأدیب زن را در این آیه به ترتیب ذکرشده دانسته‌اند؛ درنتیجه، براساس همان راهکاری که در «اضرب» پیش گرفته شده است، می‌توانست در این آیه نیز به همان صورت «و» برگردان کند تا رویه‌ای واحد در پیش‌ گرفته‌ شود؛ زیرا ابهامی که در برگردان «اضرب» متبادر می‌شود، در ترجمه «واو» نیز همان ابهام ایجاد می‌شود؛ اما اینکه چرا در یک مورد ترجمۀ صریح کلمه را ترجیح‌ داده و در دیگری توضیح را، حاکی از نبود رویکردی مشخص و واحد در برگردان است. مورد دیگر در این آیه، ابهام صرفی «المضاجع» است که با توجه به برگردان، چنین سؤالی به ذهن متبادر می‌شود که منظور خوابگاه چیست. با توجه به تفسیرها «هجر در مضجع» به معنای «همبسترشدن، بدون سخن گفتن و نوازش است» (قرطبی، 1364، ج‌5، ص 172) و از ابن‌عباس روایت ‌شده که به معنای همبسترنشدن با آنان است. همچنین، معانی دیگری چون ترک سخن زنان، پشت‌کردن به آنان در بستر، سخن خشن گفتن با آنان در بستر، پرهیز از مطلق سخن‌گفتن با آنان، روی برتافتن از آنان به مدت یک ماه و ... نیز برای آن ذکر شده است (اندلسی، 1420، ج‌3، ص 628).

نکتۀ شایان ذکر آنکه در ترجمۀ چینی، مترجم با استفاده از ظرفیت‌های موجود زبانی با وام‌گیری از مثلی رایج، وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ را «هم‌بالین شدن ولی خواب‌های جداگانه دیدن» (کنایه از اینکه دو نفر در ظاهر با هم نزدیک‌اند، ولی درواقع دل‌هایشان با هم نیست) ترجمه کرده است (سلیمان: 42). در این ترجمه، عبارت مبهم قرآن تبدیل به عبارت استعاری شده است که معنای نزدیکی با اصل متن ندارد.

)首先)应当劝诫她们;(若她们不听从),你们就与她们同床异被

5-3- ابهام ساختاری یا نحوی

ابهام نحوی به نوع همنشینی واحدهایی مربوط خواهد ‌بود که هیچ‌یک از آنها دارای دلالت چندگانه واژگانی نیستند» (صفوی، 1392، ص 212)؛ ولی نوع ترکیب آنها روی محور جانشینی به دلالت چندگانۀ واحد سطح بالاتر، یعنی گروه یا جمله می‌انجامد. هر نوع تمایزی در معنا متضمن تفاوت در توزیع می‌شود و هر تغییری که در نوع همنشینی واحدها با یکدیگر پدید بیاید، نشان‌دهندۀ تغییری است که در معنا رخ داده و هر معنی واژگانی از توزیع خاص خود برخوردار است و همین «تغییر در نوع توزیع، به‌ضرورت نشان‌دهندۀ تغییر در معنی است» (گیررتس، 1393، ص 144). محور همنشینی به «امکان وقوع واحدها در کنار هم برای ساخت واحدهای بزرگ‌تر مربوط است» (گیررتس، 1393، ص 141) که به‌نوبۀخود به دو زیرمجموعۀ ابهام گروهی و ساختاری تقسیم می‌شوند. ابهام گروهی هنگامی رخ می‌دهد که برای «رابطۀ میان این واحدها تعابیر متفاوتی به دست می‌دهد و آن گروه یا گروهها به دلیل عدم قطعیت در تعیین روابط نحوی میان واحدهای تشکیل‌دهنده‌شان از دلالت چندگانه برخوردار خواهند شد» (صفوی، 1392، ص 219). بسیاری از موارد این نوع ابهام خاص در زبان عربی کمتر به چشم ‌می‌خورد و این مسئله به دلیل روابط دستوری خاص و دقیقی است که میان ضمایر، موصوف و صفت، مفرد، جمع و غیره برقرار است؛ ولی به هنگام ترجمه به‌ دلیل نبود چنین روابط عمیق و محکمی در زبان فارسی، دچار نوعی ابهام و دومعنایی و گاهی چندمعنایی می‌شویم. چند مثال قرآنی:

«الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‌ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصَّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اللَّهُ» (نساء/34). در این آیه مضاف‌الیه «بعض» محذوف است و اینکه چه کسی را خداوند بر دیگری برتری نهاده است، مردان را بر زنان یا برخی مردان را بر دیگری؛ ولی به‌طور واضح مشخص نیست. در زبان عرب گفته می‌شود در صورتی ‌که حذف باعث ایجاد لبس و معلوم‌نشدن غرض گوینده شود، مجاز نیست؛ اما سؤال اینجاست که چرا در کتاب مقدس چنین حذفی رخ داده است؛ البته برخی مفسران با توجه به سیاق آیۀ قبل که سخن از قوامیت‌بخشیدن مردان بر زنان است، کلمۀ حذف‌شده را «هنّ» دانسته‌اند (زمخشری، 1407: ج1، ص 506 و سیوطی، 1404، ص 88). در این میان، زمخشری «دلیل برتری مردان را فضل الهی دانسته است، نه چیرگی و تسلط و توانایی» (زمخشری، 1407، ج1، ص 506)؛ یعنی همواره مردان، قوام‌بخش و مسلط بر زنان‌اند؛ اما از معنای ظاهر آیه که «برخی از مردان را بر برخی از زنان برتری داده است» چنین چیزی بر نمی‌آید و آلوسی این نظر را رد کرده است که «حذف ضمیر‌"هنّ" در اینجا برای ابهام باشد، یا برای بیان اینکه برخی زنان بهتر از برخی مردان‌اند» (آلوسی، 1415، ج‌3، ص 25).

گذشته از اینکه غرض چه باشد و بر فرض اینکه مضاف‌الیه محذوف همان «هنّ» باشد، در زبان عربی به‌سان زبان چینی، تمایز بین مذکر و مؤنث با ضمیرهای مختلف «هم» و «هنّ» به‌خوبی بیان‌ می‌شود؛ ولی در برگردان فارسی چنین امری میسر نیست. رازی در ترجمه می‌گوید «مردان ایستادگان‌اند بر زنان به آنچه خداى تفضیل داد بهرى را بر بهرى و به آنچه نفقه کنند از مال‌هاى ایشان، نیکان فرمانبرندگان‌اند و نگه‌دارندگان‌اند غیبت را به آنچه نگاه داشت خداى» (رازی، 1375، ج5، ص 331). ضرورت ترجمۀ وفادار و لفظی ایجاب می‌کرده است که ابهام‌ در مرجع ضمیر‌ها به زبان فارسی منتقل شود. در این ترجمه، به سبب نبود نشانه‌های جنسیت در واژگانی مثل تفضیل داد بهری را بر بهری و فرمانبرندگان نگه‌دارندگان، ابهام متن اصلی چندبرابر شده است.

در برگردان گرمارودی تلاش شده است با توضیح و کمانک مشکل برطرف شود «مردان سرپرست زنان‌اند؛ بدان روی که خداوند برخی آنان را بر برخی دیگر برتری داده ‌است و برای آنکه مردان از دارایی‌های خویش می‌بخشند؛ پس زنان نکوکردار، فرمانبردارند؛ در برابر آنچه خداوند "از حقوق آنان" پاس داشته است» (گرمارودی، 1384، ص 85). برخلاف ترجمۀ چینی، در برگردان فارسی به سبب ساختار بی‌تمایز فارسی میان ضمیرها، فقط لفظ «آنان» ذکر شده‌ است و ابهام هنری موجود در زبان مبدأ که تا حدی تشخیص‌پذیر بود، در برگردان به سبب این بی‌تمایزی میان ضمیرها تبدیل به نوعی ابهام گسترده‌تر شده ‌است که هیچ‌یک از اطراف معادلۀ آن مشخص نیست.

علاوه بر مورد فوق، در همین آیه با نوعی ابهام محتوایی و تا حدی ساختاری نیز روبه‌رو هستیم که فقط با کمک ساختار، ماهیت و غرض آن‌ مشخص می‌شود. در آیه «بما حفظ الله» که هم می‌توان «ما» را «موصوله دانست و هم مصدری» (زمخشری، 1407، ج1، ص 507)، اگر موصوله بدانیم، بدان معناست که زنان در نبودن شوهران، وفادار به شوهرند؛ به گونه‌ای که سزاوار حق و امانت‌داری اوست و اگر معنای مصدری مدنظر باشد، معنا چنین می‌شود «به سبب اینکه خداوند آنان را حفظ کرد و برای وفاداری توفیق داد و به سبب وعدۀ بهشت و وعید دوزج، آنان را به این امر تشویق کرد». در برگردان چینی، «ما» موصوله دانسته شده و «بما حفظ الله»، «پیروی از دستورات الهی در حفظ اسرار» ترجمه شده است؛ همچنان که در پاورقی ذیل عبارت «اسرار»، «و حفاظت از اسرار خصوصی زوجین و رازهای خانواده» اضافه شده است (سلیمان: 42): 遵循安拉的命令而保守秘密的

با توجه به آنچه بیان شد برگردان فارسی آقای گرمارودی «در برابر آنچه خداوند "از حقوق" آنان پاس داشته است» با اضافه‌کردن کمانک توضیحی هیچ نقشی در رساندن این نوع ابهام ظریف محتوایی نکرده است.

«لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُمْ بَعْضًا» (نور/63)؛ «دُعَاءَ الرَّسُولِ» می‌تواند چند تفسیر داشته ‌باشد؛ «دعاء الرسول ایاکم» یا «دعائکم الرسول کما یدعو بعضکم بعضا بالأسماء» (ابن‌قتیبه، بی‌تا، ص 265) یا «دعاءه علیه الصلاة و السلام ربّه عزّ و جلّ کدعاء صغیرکم کبیرکم» (ر.ک: الوسی، 1415، ج9، ص 415 و زمخشری، 1407، ج‌3، ص 261). ‌برخی مترجمان قرآن، این آیه را به گونه‌ای ترجمه کرده‌اند که ابهام ‌موجود در آیه که از نوع ابهام غرضی است، به ترجمه نیز انتقال یافته‌ است.

رازی گفته است «مکنید خواندن پیغامبر در میان شما چون خواندن بهرى شما بهرى را» (رازی، 1375، ج14، ص 177). ویژگی این ترجمه آن است که کاملاً لفظی است و ابهام موجود در لفظ عربی را به فارسی انتقال داده و به همین دلیل، اصلاً تلاشی برای القای معنی مدنظر خود نکرده است. به نظر می‌رسد ترجمۀ لفظی بهترین راه ترجمۀ ابهام باشد.

برگردان گرمارودی «پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا می‌خوانید» (گرمارودی، 1384، ص 360). در این ترجمه، فقط یکی از وجوه محتمل در ساختار عربی انتخاب‌ شده و فراخواندن یا صدازدن یکدیگر تنها معنایی است که از این برگردان فهمیده می‌شود؛ بنابراین، این ابهام در ترجمۀ گرمارودی منتقل نشده است.

در برگردان چینی این آیه، با وجود روانی و گویایی ترجمه، در پاورقی نیز توضیحاتی بر آن افزوده شده است (سلیمان: 177):  你们不要把使者在你们之间的召唤视作你们互相之间的召唤.

«فأقِم وجَهَکَ للدّینِ حَنیفاً فِطرةَ اللهِ الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها» (روم/30).

 کلمه «حنیفاً» که به معنای «راست و مستقیم است» (میبدی، 1371، ج‌7، ص 451) در اینجا می‌تواند «حال برای دین، یا حال برای فاعل "أقم" ‌باشد» (زمخشری، 1407، ج3، ص 479). گذشته از این، نوعی ابهام ساختاری خاص زبان مبدأ نیز در این آیۀ شریفه وجود دارد و آن نشأت‌گرفته از صنعت «اغراء» است که بدان اسلوب خاص در زبان فارسی نظیری ندارد. در اعراب این کلمه گفته‌اند: کلمه «فطرة» «اغراء است، یعنی الزم فطرة الله...» (طباطبایی، 1417، ج16، ص 179). همچنین، مفعول برای فعل محذوف و مفعول مطلق نیز به ‌حساب می‌آید.

در ترجمۀ رازی آمده است که «راست دار روى تو را براى دین حقّ مسلمان، آفرینش خداى آنکه آفرید مردمان را بر آن» (رازی، 1375، ج15، ص 236). در این ترجمۀ لفظی، در برابر «حنیفا»، هم‌زمان دو واژه‌ «حق» و «مسلمان» استفاده شده که معلوم است «حق» ناظر به دین است و «مسلمان» ناظر به «اقم».

در برگردان گرمارودی «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین درست بدار، بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» (گرمارودی، 1384، ص 408). کلمه «حنیف» دوبار ترجمه ‌شده است؛ یکبار برای فاعل «أقم» به‌صورت «با درستی آیین» و یکبار برای «دین» به‌صورت «دین درست». علاوه بر این، در پاورقی نیز معانی لغوی کلمه «حنیف» آورده‌ شده ‌است. در قسمت دوم آیه که در متن عربی به‌صورت اغراء است، در برگردان حالت متمم دارد و به گونه‌ای ترجمه شده است که این حالت تشویق و اغراء رسانیده شود.

برگردان چینی این آیه به‌صورت «با تمام وجود به دین درست روی بیاور» درج شده است:  你应当一心一意地倾向正教 (سلیمان: 201).

-       «یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ» (آل عمران/13).

آنچه از سیاق آیه بر می‌آید چندین احتمال است؛ اول اینکه فاعل «یرون» به کافران و ضمیر «هم» در «یرونهم» و«مثلیهم» به مسلمانان بر می‌گردد؛ درنتیجه، معنی چنین است «گروه کافر مؤمنان را دو برابر مؤمنان می‌دیدند». دوم اینکه فاعل «یرون» کافران باشند و مرجع دو ضمیر «هم» متفاوت باشد؛ به این اعتبار که کافران، مؤمنان را دوبرابر تعداد کافران می‌دیدند (ر.ک: طباطبایی، 1417، ج3، ص 93 و قرطبی، 1364، ج4، ص 27). سوم اینکه دو ضمیر «هم» به کافران بر می‌گردد؛ به این اعتبار که «کافران خودشان را دوبرابر تعدادشان می‌دیدند» که لازمۀ آن کم‌انگاشتن مؤمنان است؛ اما این ابهام چندگانه را که زادۀ ساختار نحوی خاص خود است، چگونه می‌توان در ترجمه نمود داد؛ به گونه‌ای که معنا برای خواننده واضح باشد و اگر غرضی بلاغی در ورای این ابهام باشد، این غرض نیز انتقال یابد.

در ترجمۀ رازی آمده است «مى‌دیدند ایشان را دوچندان به دیدار چشم»، راهبرد ترجمۀ لفظی باعث شده است تا ابهام موجود در آیه کاملاً منتقل شود. در این ترجمه، مشخص نیست چه کسانی دیگران را دوبرابر می‌دیدند. آنگونه که در قرآن نیز مشخص نشده است؛ البته رازی در تفسیر آیه معتقد است کافران، مسلمانان را دوبرابر دیده‌اند؛ امری که در ترجمه‌اش مشخص نیست.

این آیه را گرمارودی چنین ترجمه کرده است «که آنها را دوچندان خود به چشم می‌دیدند "و می‌هراسیدند"» (گرمارودی، 1384، ص 52). وی با آوردن پاورقی، قصد مشخص‌کردن مرجع ضمیر را داشته است. علاوه بر آن، در خود متن به سبب احساس نوعی ابهام معنایی، با آوردن کمانک سعی در بیان این ابهام داشته است.

در برگردان آقای سلیمان بی‌جه سوو نیز به‌صورت «آنان به چشم خود دیدند که تعداد افراد روبه‌رو بیش از دوبرابر تعداد خودشان است» آمده است 他们亲眼看见对方有自己的两倍之多: (سلیمان: 26).

در توضیح پاورقی، ذیل این آیه نیز به‌تفصیل به شرایط ویژۀ جنگ بدر پرداخته است.

 

6-  نتیجه‌گیری

1- انتخاب روش ترجمۀ تحت‌اللفظی ابوالفتوح رازی باعث شده است گاهی لفظ یا ساختار مبهم، به همان شکلی که در زبان مبدأ وجود دارد ـ یعنی وام‌واژه ـ به زبان مقصد منتقل شود و بنابراین، در زبان مقصد نیز تعدد معنایی داشته باشد. رازی نیز گاهی از میان وجوه متعدد لفظ یا ساختار مبهم، تنها یک وجه را برگزیده و وجوه دیگر را وانهاده است.

2- گرمارودی در بیشتر موارد در برخورد با واژگان و جملات چندمعنا و چنددلالتی روش کمانک توضیحی و گاهی پاورقی را در پیش گرفته است. او با این کار تلاش کرده است ابهام‌های قرآنی را توضیح و تفسیر کند و به متن ترجمه انتقال ندهد.

3- ترجمۀ چینی سلیمان، راهبرد جامع‌تری نسبت به مقولۀ ابهام داشته است. او گاهی از روش ترجمۀ تحت‌اللفظی استفاده و ابهام را منتقل کرده و گاهی هم ابهام را در کمانک یا پاورقی توضیح داده است.

3- با مقایسۀ انتخاب‌های مترجمان فارسی و چینی، متوجه می‌شویم بافت فرهنگی زبان‌ها در انتخاب واژۀ معادل ازسوی مترجمان تأثیر فراوان دارد؛ برای مثال، در ترجمه «أنّی» در آیه «أنی شئتم»، مترجمان فارسی محذوریت‌هایی داشته‌اند که مترجم چینی با توجه به فرهنگ چینی نداشته است.



[1] سلیمان بیجه سوو.苏莱曼•白志所,古兰经简释集粹,天马出版有限公司,2011

آلوسی، سید محمود. (1415ق). روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار الکتب العلمیة.
ابن‌قتیبه، ابومحمد. (بی‌تا). غریب القرآن. بیروت: دار و مکتبة هلال.
اختیار، منصور. (1348). معنی‌شناسی. تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
اندلسی، ابوحیان. (1420ق). البحر المحیط فی التفسیر. بیروت: دار الفکر.
بدیع یعقوب، امیل. (1985م). موسوعة الصرف والنحو. بیروت: دار العلم للملایین. ط 2.
بهرامی، محمد. (1384). «نظریه‌پردازان ترجمه»، مجلۀ پژوهش‌های قرآنی، شماره 22 و23، 17-40.
ثعالبی، محمد. (1418). جواهر الحسان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
صفوی، کورش. (1392ش). درآمدی بر معناشناسی. تهران: انتشارات سوره مهر.
رازی، ابوالفتوح. (1375). روض‌الجنان و روح‌الجنان. تصحیح محمدجعفر یاحقی و محمدمهدی ناصح. مشهد: آستان قدس رضوی.
رازی، ابوعبدالله. (1420). مفاتیح الغیب أو التفسیر الکبیر. ط 3. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
رجایی، خلیل. (1359). معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز.
زمخشری، محمود. (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل. بیروت: دار الکتاب العربی.
سجادی، سیدجعفر. (1366). فرهنگ معارف اسلامی. تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ایران. چاپ دوم.
سیوطی، جلال‌الدین. (1404ق). الدر المنثور فی تفسیر المنثور. قم: انتشارات مرعشی نجفی.
شیری، قهرمان. (1390). «اهمیت و انواع ابهام در پژوهش‌ها»، مجلۀ فنون ادبی، شماره 2، 15-36.
صهبا، فروغ. (1392ش). کارکرد ابهام در فرایند خوانش متن. تهران: آگه.
صفوی، کورش. (1292). درآمدی بر معناشناسی. تهران: پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی.
طباطبایی، سید محمدحسین. (1417). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه قم.
طبرسی، فضل بن حسن. (١٣٧٢). مجمع‌البیان فی تفسیر القرآن. تهران: ناصرخسرو.
طوسی، محمد بن حسن. (بی‌تا). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
فتوحی، محمود. (1387). «ارزش ادبی ابهام از دومعنایی تا چندلایگی معنا»، مجلۀ ادبیات و علوم انسانی، شماره 62، 17-36.
قرطبی، محمد بن احمد. (1364ش). الجامع لأحکام القرآن. تهران: انتشارات ناصرخسرو.
کوشا، محمدعلی. (1385)، «معرفی و بررسی ترجمه قرآن استاد گرمارودی»، بینات، شماره 49، 168-202.
گرمارودی، سیدعلی. (1384ش). ترجمه قرآن. تهران: انتشارات قدیانی.
گیررتس، دیرک. (1393ش). نظریه‌های معناشناسی واژگانی. مترجم: کورش صفوی. تهران: انتشارات علمی. چاپ اول.
مختار عمر، احمد. (١٩٩٨م). علم الدلالة. القاهرة: دار النشر. عالم الکتب.
میبدی، رشیدالدین ابوالفضل. (1371ش). کشف الأسرار و عدة الأبرار. تهران: انتشارت امیرکبیر.
نحاس، ابوجعفر محمد. (1421). إعراب القرآن. بیروت: دارالکتب العلمیة.
نیومارک، پیتر. (1390). دوره آموزش فنون ترجمه. مترجم: منصور فهیم و سعید سبزیان. تهران: رهنما.
 
苏莱曼·白志所,古兰经简释集粹,天马出版有限公司,2011
汉语阿拉伯语词典,北京大学阿拉伯—伊斯兰文化研究所、阿拉伯语文化教研室编,,商务印书馆,1989.