Document Type : Research Article
Authors
1 PhD student in Arabic language and literature, Yazd University, Yazd, Iran
2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Yazd University, Yazd, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
«بافت زبانی» متنی است که از پیوند بین واژگان به وجود میآید و کلمهها ازطریق کاربرد در این بافت، معنا پیدا میکنند. «باهمآیی» همنشینی هدفمند واژگان در بافت زبانی متن است که در شکلدهی نظام واژگانی و نحوی زبان و القای مفاهیم مدنظر متکلّم، تأثیر بسزایی دارد. در پژوهش حاضر، تلاش شده است با روش توصیفیتحلیلی، تأثیر بافت زبانی آیات سوره ابراهیم(ع) در چینش و گزینش باهمآیی واژگان بررسی و تحلیل شود. تحلیل باهمآیی واژگان در سطح ساختارهای اسمی و فعلی و بررسی میزان تطابق این همنشینیها با موضوع و مفهوم سیاق آیات نشان میدهد کاربرد این شگرد زبانی در سوره کاملاً هدفمند و آگاهانه است. همچنین، اقتضای بافت زبانی و دلالتهایی که بافت متن در پی انتقال آن به مخاطب است، سبب چینش و گزینش این واژگان در زنجیرۀ کلام شده است. کاربست این همایشها در حوزههای معنایی متفاوت، افزون بر خلق معنایی جدید و فراتر از معنای معجمی برای واژگان، سبب ارائۀ اصطلاحاتی متداول در متون نیز شده است. برجستگی این همآییها در بافت زبانی سوره ابراهیم(ع) با ایجاد هوشیاری در مخاطب، سبب شده است خواننده با تحلیل این پدیدۀ متنی به درک بهتری از پیام و محتوای متن برسد.
Keywords [Persian]
1- طرح مساله
قرآن کریم بهعنوان یک الگوی زبانی، همیشه کانون توجّه پژوهشگران و ناقدان ادبی بوده است. پژوهشگران حوزۀ علوم قرآنی و زبانشناسی، همواره تلاش کردهاند زیباییهای ظاهری و درونی این معجزۀ الهی را به طرق مختلف و با یاریگرفتن از رویکردها و نظریههای نقدی و ادبی قدیم و جدید واکاوی و کنکاش کنند تا علاوه بر کشف زیباییهای ادبی جدید در قرآن، خودنمایی این اعجاز الهی را در برابر نظریات و مکاتب نقدی معاصر به رخ کشیده و رمز تازگی و جاودانگی آن نمایانتر شود. قرآن کریم بهعنوان یک اثر ادبی فرابشری، برای القای اندیشه و مفاهیم و تأثیرگذاری بر مخاطب از شگردهای گوناگونی استفاده کرده است؛ یکی از این شگردها کاربرد «همآیی واژگان» در بافت زبانی آیات است.
همآیی یکی از ویژگیهای مهم زبانی است که در شکلدهی نظام واژگانی و نحوی زبان، نقش ویژهای دارد (شریفی و نامور، 1391، ص 40)؛ اما آنچه سبب برجستگی این رویکرد زبانشناسی ازسوی پژوهشگران و ناقدان ادبی شده، بررسی باهمآیی واژگان در بافت زبانی متن و نقش بافت زبانی و زنجیرۀ کلام در نحوۀ چینش واژگان و تأثیر آن در القای مفاهیم مدنظر نویسنده ازطریق همنشینی است که این واژگان با واژگان دیگر به دست میآورند. علاوه بر این، کشف معنایی فراتر از معنای معجمی و ارائۀ حوزۀ معنایی جدید برای واژهها یکی از نتایج کاربرد این ویژگی زبانی است. نویسندگان در این جستار تلاش کردهاند تا با بررسی انواع باهمآیی واژگان در سوره ابراهیم(ع)، بهعنوان یک الگوی زبانشناسی نوین در تحلیل متن و با توجّه به نقش بافت زبانی به سؤالات زیر پاسخ دهند.
1- انواع باهمآییهای بهکاررفته در سوره ابراهیم(ع) کداماند؟
2- بافت زبانی یا همان سیاق آیات چه نقشی در گزینش باهمآیی واژگان این سوره دارد؟
3- گزینش باهمآیی واژگان با توجّه به سیاق و بافت آیات این سوره، چگونه به انتقال اندیشه و مفاهیم کمک کرده و سبب ایجاد ارتباط بین خواننده و متن شده است؟
1-1- روش پژوهش
شیوۀ کار در این پژوهش، منطبق بر روش توصیفیتحلیلی قرار داده شده است. این روش یکی از شیوههای تحلیل متن است که با تمرکز بر اطلاعات کامل دربارۀ یک موضوع در پی دستیابی به نتایج علمی است. درواقع این شیوۀ پژوهشی با توصیف پدیده یا موضوع مطالعهشده در متن و تحلیل دقیق دادهها، در پی دستیابی به نتایجی است که بتوان آن را به تمام متن تعمیم داد (مبارک، 1992، ص 30) تا دریچۀ جدیدی پیش روی مخاطب گشوده شود و فهم متون ادبی را برای او آسانتر و لذتبخشتر کند.
نویسندگان در این جستار ضمن تبیین چارچوب نظری و ارائۀ توضیحاتی روشن دربارۀ باهمآیی و بافت زبانی و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر در گزینش و چینش واژگان و بنا بر تقسیم شکلهای باهمآیی واژگانی در قرآن کریم به دو نوع اصلی باهمآیی در سطح تناسب اسمی و سطح تناسب فعلی به تحلیل تأثیر بافتزبانی در گزینش باهمآیی واژگانی در سوره ابراهیم پرداختهاند.
1-2- پیشینۀ پژوهش
پژوهشگران و زبانشناسان در راستای تعریف و دستهبندی همآیی و کاربرد آن در متون، آثار فراوانی را به رشتۀ تحریر درآوردهاند و هر یک از چشماندازی متفاوت به تأثیر این رویکرد زبانی در ادبیات پرداختهاند. این ویژگی زبانی در ادبیات قدیم و ازسوی علمایی همچون جاحظ نیز به آن پرداخته شده و نمونههایی از قرآن برای آن ذکر شده است؛ مانند همآیی «الصلاة والزکاة» و «الجنّة والنار» و «الجن والإنس» و ... (جاحظ، 2003، ص 20). جی. ار. فرث[1]، زبانشناس انگلیسی، نخستین کسی است که این اصطلاح زبانشناسی را در ادبیات مطرح کرد و به تبیین آن پرداخت. در زمینۀ مطالعۀ باهمآیی در قرآن کریم، مطالعات مختلفی انجام شده که در ادامه به برخی از آنها اشاره شده است.
• سیّدی و اخلاقی (1391ش) در مقاله «تحلیل رابطۀ باهمآیی واژگان در قرآن کریم مطالعۀ موردی سوره بقره»، با معرفی 15 رابطۀ معنایی در قرآن، 54 صورت باهمآیند را استخراج کرده و به بیان و معرفی انواع باهمآیی پرداختهاند. نتایج پژوهش نشان میدهد رابطۀ معنایی تقابل، از پرکاربردترین رابطههای همآیی در قرآن است.
• آهنگر و میکده (1395ش) در مقالهای با عنوان «واکاوی زبانشناختی باهمآیی واژگانی در قرآن مجید، شواهدی از سُوَر مبارکه إسراء، کهف، مریم و طه» ضمن معرفی و تحلیل آماری 20 نوع باهمآیی و ذکر شواهدی از قرآن به تبیین فرایند باهمآیی در قرآن پرداختهاند. این پژوهش بر آن است تا میزان تأثیر این رویکرد زبانی را در انسجام متنی قرآن محک بزند. تحلیلهای آماری انجامشده در این پژوهش حاکی از این است که روابط اسنادی و تقابل، بیشترین میزان وقوع در قرآن را به خود اختصاص دادهاند.
• اخوانمقدم و پاکنیّت (1395ش) در پژوهش «چیستی مصاحبه یا همآیی لفظی و مطالعۀ آن در قرآن»، با روش توصیفیتحلیلی، سابقۀ مصاحبه و انواع آن از حیث انحصار و پیشبینی واژهها، ضوابط مصاحبه و انواع آن و نیز اثر محیط و تطوّر زبان در پیدایش مصاحبات و معرفی این رویکرد زبانشناسی نزد علمای قدیم عرب را واکاوی کردهاند.
• امیری و همکاران (1395ش) در پژوهشی به نام «خطاهای ترجمه در باهمآیی قرآنی با تکیه بر دیدگاه نیومارک، بیکر و لارسون» و نیز ترجمۀ قرآن، سعی کردهاند یک تقسیمبندی جدید از چالشهای ترجمه را ارائه کنند. در این پژوهش، با استخراج نمونهای از ترجمۀ باهمآیی از 10 ترجمۀ معاصر قرآن، راهحلهایی برای این چالشها ارائه شده است. نتایج این پژوهش نشان میدهد مترجمان قرآن باید به تفاوت در ترتیب قرارگرفتن باهمآیی در زبان مبدأ و مقصد و یکسانسازی معادلها در ترجمۀ همآیی در سراسر قرآن توجّه کنند تا این امر به انسجام در متن ترجمۀ قرآن منجر شود.
با بررسی نمونههای فوق و نیز پژوهشهای دیگری از این قبیل، چنین یافت شد که موضوع اصلی بیشتر این پژوهشها، بررسی انواع باهمآیی و معرفی آنها و سپس ذکر شواهدی از قرآن است و کمتر پژوهشی به تأثیر بافت زبانی، در گزینش باهمآیی و ارائۀ معنای جدید از این همایشها، با توجّه به مفهوم القایی و انتقالی سیاق به مخاطب پرداخته است؛ بنابراین، نویسندگان در این جستار، با انتخاب سوره ابراهیم(ع) تلاش کردهاند تأثیر بافت زبانی در انتخاب باهمآیی و تعریف دلالتی نو برای این همنشینی را با توجّه به مقتضا و مضمون آیات تحلیل کنند.
2- چارچوب نظری
2-1- باهمآیی
باهمآیی[2] یا «المصاحبة» تجمع ترکیبی واژگانی است که واژههای آن در ملازمت و کنار هم میآیند و کاربرد پیدرپی این واژهها سبب میشود هرگاه یکی از آنها آورده شود، واژۀ دیگر خود به خود در ذهن تداعی شود (مختار عمر، 1998، ص 74). نخستینبار فرث، زبانشناس بریتانیایی، این رویکرد زبانشناسی را مطرح کرد (الدسوقی، 1420، ص 279). او معتقد است هر واژه در بافت جدید یک واژه جدید است. از دیدگاه زبانشناسی فرث، مفهوم باهمآیی این است که معنی هر واژه به کمک واژههایی که معمولاً با آن متلازم میشوند و قرارگرفتن آن کلمه در بافتهای زبانی گوناگون، مشخص میشود (صالح حسنین، 2005، ص 81؛ مختار عمر، 1998، ص 68). درواقع، فرث معتقد است معنای معجمی واژگان با معنایی که بهواسطۀ کاربرد آنها در متن به دست میآید، متفاوت است. به بیان دیگر، «هر واژه در سیاق، مولودی جدید است و نقش مثبت آن از بافت مشخص میشود و سیاق روح جدیدی در آن میدمد که با دیگر واژگانی که در یک نظام خطی آمدهاند، منسجم و هماهنگ است» (یونس علی، 2007، ص 203). بر اساس این، بافت زبانی متن بر حسب نیازی که مفهوم و موضوع همان بافت اقتضا میکند، معنای واژگان را در قالب همنشینی آنها با دیگر واژگان تعیین میکند. همچنین، همآیی ازطریق ارتباطی که کلمات با یکدیگر دارند، در متن ظهور مییابد؛ بهگونهایکه ممکن است واژهای با واژههای مختلف در ارتباط باشد (لنگرودی و عبدالعلی، 1391، ص 27). همآیی یک واژه با واژههای مختلف همان اقتضایی است که بافت زبانی برای انتقال معنا به مخاطب، آن را ایجاد میکند؛ زیرا ازطریق همنشینی همین واحدهای زبانی است که امکان انتقال مفاهیم همنشینشده فراهم میشود (صفوی، 1379، ص 247). محمد حلمی هلیل، با توجّه به پیوند معنایی بین واژهها، همآیی را اینگونه تعریف میکند «گردهمآییهای معجمی برای دو کلمه یا بیشتر که بر حسب عادت با همراهی و تکرار آن واژهها و پیوند معنایی بین آنها همراه است» (الحسینی، 2007، ص 29).
همآیی واژگانی از دو عنصر اصلی تشکیل شده است؛ ابتدا کلمۀ محوری «nodal word» که تناسب و همراهی آن با دیگر کلمات تکرار میشود. دیگری کلمۀ موافق یا همآیند «collective word» که مصاحبت با کلمۀ محوری را قبول میکند (کریم زکی، 2000، ص 43).
همآیی از حیث قرابت و نزدیکی نیز به دو نوع تقسیم میشود:
همآیی عادی «usual collection»؛ این نوع باهمآیی به شکل عادی در کلام یافت میشود و برای مخاطب پیشبینیشدنی است. مانند زمانی که متکلّم از واژه «شاخه» سخن میگوید، مخاطب خود به خود منتظر کلمه «درخت» است.
همآیی غیرعادی «unusual collection» یا غیر منتظره؛ این نوع مصاحبت بستگی به نوع متن و خالق متن و میزان بلاغت او دارد (کریم زکی، 2000، ص 43). درواقع این نوع تناسب با توجّه به میزان خلاقیّت و بلاغت نویسنده متن، غیرمنتظره بوده و نزد هر ادیب متفاوت است.
2-2- باهمآیی و بافت زبانی
پدیدۀ باهمآیی در زبانشناسی، پدیدهای مرتبط با بافت زبانی یا سیاق جمله است؛ زیرا بافت زبانی بستری است که معنای واژهها و جملات در آن مشخص میشود. به بیان دیگر، معنای شکلگرفته در ذهن متکلّم، بهواسطۀ چینش و گزینش واژگان و به اقتضای بافت زبانی در متن نمود پیدا کرده است و مخاطب با تحلیل این گزینش و نیز نظم موجود در آن، به معنایی دست مییابد که متکلّم، در پی انتقال و تفهیم آن است. به بیان دیگر، گاه دریافت معنای واژگان، فقط ازطریق بافتی که در آن قرار گرفتهاند، دریافتشدنی است (صفوی، 1379، ص 167)؛ زیرا بافت زبانی، فضایی است که یک متن در آن شکل میگیرد؛ این فضا ممکن است مربوط به داخل زبان یعنی واژهها، جملهها یا عبارات قبل و بعد آن واژه باشد که به آن بافت زبانی یا متنی میگویند (دیانی و پرچم، 1397، ص 104). درواقع، بافت زبانی «متنی است که از پیوند کلمهها، جملهها و روابط واژگانی با هم پدید میآیند. سخنگو با پیوند شماری از جملههای زبان، یک بافت یا یک متن میسازد که بافت زبانی نامیده میشود. کلمهها و جملهها تنها درون این بافت زبانی معنادار میشوند» (فتوحی، 1391، ص 57). در همین راستا، فرث بهعنوان ارائهدهندۀ نظریۀ بافت در زبانشناسی معاصر، بر این باور است که کلمه، خارج از سیاق و بافت جمله، هیچ معنایی ندارد؛ بلکه معنایش را بهواسطۀ کاربرد در زبان و از نقش آفریده در زبان کسب میکند (مختار، 1998، ص 68). توضیحات فوق، نشان میدهد معنای واژگان، علاوه بر همنشینی با دیگر واژگان به جایگاه و نحوۀ قرارگرفتن آنها در سیاق و بافت زبانی جمله نیز بستگی دارد. درواقع، این بافت متن و قرارگرفتن واژگان در نظم افقی است که برای ایجاد معانی شکلگرفته در ذهن متکلّم و انتقال این مفاهیم به مخاطب در قالب آوا، واژه و جمله دست به گزینش میزند. به بیان دیگر، بافت همان مبنای اساسی شکلگیری سخن است که در فهم مراد متکلّم، نقش مهمی دارد. به نظر آنچه در معنای باهمآیی و رابطۀ آن با بافت متن آورده شده، با آنچه عبدالقاهر جرجانی در نظریۀ نظم از آن سخن گفته است، بدون ارتباط نیست. اگرچه جرجانی بهوضوح از این اصطلاح نام نبرده است، وقتی اهمیت تناسب بین لفظ و معنی و جایگاه آن در سیاق جمله را بیان میکند، معتقد است «کلمات از حیث اینکه مجردند و کلماتی مفردند، مزیتی ندارند؛ بلکه فضیلتداشتن و نداشتن الفاظ، مربوط به تناسب معنی لفظی با لفظی دیگر است که در کلام پیش از آن آمده یا بعد از آن قرار گرفته است» (جرجانی، 2004، ص 46). درواقع، جرجانی با این سخن به اهمیت جایگاه واژه در بافت زبانی و نیز تأثیر همنشینی واژگان با کلمات دیگر در القای معنی و مفهومی اشاره میکند که متکلّم درصدد انتقال آن به مخاطب است.
زمانی که سخن از بررسی همنشینی و همآیی در سورههای قرآن کریم به میان میآید، بیان این نکته ضروری است که بافت زبانی و اقتضای دلالی آیه در گزینش این باهمآیی تأثیر بسزایی دارد؛ زیرا وقتی متن قرآنی، کلماتی را در سیاق و بافت زبانی یک آیه، گزینش میکند و کلمات هممعنای نزدیک به واژۀ گزینشی را رد میکند، قصد دارد با این انتخاب یک مفهوم ویژه را به کمک اقتضای بافت زبانی آیه القا کند و اگر همین سیاق، تصمیمی برای انتقال معنایی دیگر اتخاذ کند، از واژگانی بهره میگیرد که در بافتهای مشابه قبلی از آنها دوری جسته است.
کاربرد تلازم و همآیی واژگانی در مشخصکردن معنا بهوضوح درکپذیر است؛ زیرا اگر نویسنده، قواعد و معیارهای انتخاب بین کلمات را رعایت نکند، این امر سبب نوعی نابهنجاری معنایی میشود (صالح الحسنین، 2005، ص117). به بیان دیگر، در کنار هم قرار گرفتن الفاظ در بافت زبانی یک اثر ادبی، نقش تعیینکنندهای در خلق معنای جدید دارد. علاوه بر این، سبب میشود مخاطب با توجّه به کاربرد این نوع قرابت و تناسب بین واژگان، از معنای معجمی تعریفشده برای این واژگان به معنایی برسد که متکلّم با توجّه به بافت زبانی، قصد دارد با گزینش این همآیی، آن را به مخاطبش القا کند. مطالعۀ همآیی واژگانی بر این اصل تأکید میکند که دلالت معنایی تراکیب، مختص به معنای معجمی واژگان نیست؛ بلکه باید به تناسب مصاحبت بین کلمات نیز برای رسیدن به معنای مدنظر متکلّم توجّه شود (همان، صص 81 -82).
3- تحلیل مؤلّفههای همآیی در سوره ابراهیم(ع)
3-1- همآیی در سطح ساختار اسمی
در این نوع همآیی، مصاحبت و همنشینی بین دو اسم شکل میگیرد و شامل همنشینی موصوف و صفت و مضاف و مضافالیه و معطوف و معطوفعلیه میشود.
3-2- بافت زبانی و همآیی موصوف و صفت
یکی از انواع همآیی که بافت زبانی در سوره ابراهیم(ع)، با گزینش آن در انتقال معانی و مفاهیم بهرۀ فراوانی برده، تناسب و همنشینی موصوف و صفت است؛ زیرا همنشینی بین موصوف و صفت یکی از ابزارهای ایجاد انسجام در متن است که از گذر ارتباطی که میان ترکیبات و پیوندهای معنایی ایجاد میکند، این ارتباط را فراهم میسازد که یک اصل بنیادین در توانمندی متن است (جاسم، 2018، ص 76).
در آیات سوره ابراهیم(ع)، نصّ قرآنی در بافتهای مختلف برای تبیین اهداف متفاوت از همنشینیهای گوناگون بهره برده است. در آیات ابتدایی سوره، همایش کلمۀ محوری «الْعَزِیزِ» با دو واژۀ همآیند متفاوت، یعنی «الْحَمِیدِ» و «الْحَکِیمُ» در قالب موصوف و صفت درخور توجّه است «الر کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ»(إبراهیم: 1) «وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» (إبراهیم: 4). تلازم و همراهی این دو ترکیب وصفی در آیات با موضوع تقریباً مشابه، علاوه بر اینکه با برجستگی زبانی در ساختار آیه، توجّه مخاطب را برانگیخته است، کاملاً هدفمند بوده و درصدد القای مفهومی است که با بافت آیه نیز هماهنگ است؛ زیرا «بافت، عامل همبستگی کلام با تفکّر آدمی است» (کنعانی، 1384، ص 29)؛ یعنی خواننده با تحلیل روابط موجود در بافت به درک معنای واقعی متن میرسد. به بیان دیگر، مقتضایی که در محتوای آیات مذکور نهفته است، سبب شده است بافت زبانی اقدام به گزینش دو ساختار متفاوت و همنشینی این دو واژه با کلمۀ محوری «الْعَزِیز» کند. محتوای آیه اول، فرستادن کتابی ارزشمند برای هدایت بشر است؛ پس بافت زبانی آیه، اقتضا کرده است خداوند عزّتمند و مقتدر، به سبب نعمت قرآن و در پی آن هدایت انسان، شایستۀ حمد و ستایش باشد؛ به همین دلیل، بافت زبانی برای القای معنای دقیق، با گزینش واحدهای زبانی در نظم افقی کلام، سبب شده است در کنار کلمۀ محوری «الْعَزِیز»، واژۀ همآیند «الْحَمِیدِ»، به معنی «محمود: ستوده» انتخاب شود. برای تثبیت این معنا در ذهن مخاطب، با بررسی بسامد این نوع همایی در کلّ قرآن کریم، نتیجۀ درخور تأمّلی حاصل میشود که تکرار اینگونه همآیی وصفی – 4 مورد - بیشتر در بافتهایی کاربرد دارد که مفهوم و محتوای درونی آن به نعمت هدایت انسان اشاره دارد؛ یعنی در قرآن کریم، این ترکیب بیشتر زمانی کاربرد دارد که بافت زبانی آیه با هدف ارائۀ هدایت انسانها طراحی شده باشد. به بیان دیگر، همنشینی واژه «الحمید» در تعیین حوزۀ دلالی کلمۀ محوری «العزیز» تأثیر مستقیمی گذاشته است؛ امّا ساختار «الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ» که بسامد آن در قرآن 29 مورد است، در آیهای به کار گرفته شده که اقتضای سیاق و بافت زبانی آیه در پی بیان حکمت الهی است. «حکیم» از ریشه «حکم» گرفته شده است. «حکم» در لغت به معنای منعکردن و قضاوتکردن و محکمبودن آمده است. «وحَکَمَةُ اللِّجَامِ: مَا أَحاط بحَنَکَی الدَّابَّةِ» که مانع سرکشی حیوان میشود. «حَکَم فلان» یعنی امرش را به او واگذاشت، و از او قضاوت و داوری خواست. سومین معنی واژه «حکم»، محکمبودن است. حکیم یعنی کسی که امور را محکم و متقن انجام میدهد «الحکیم هو الذی یحکم الأشیاء ویتقنها» (راغب، 1412، ص 249-248؛ ابنمنظور، 1414، ج 12، ص 144-143-141). پس بافت زبانی، اقتضا کرده است با چینش و همایش واژه «الحکیم» در کنار کلمۀ محوری «العزیز» معنای جدیدی به مخاطب ارائه دهد؛ بدین معنی که بدون ظلم به انسانها، خداوند حکیم پیامبرانی را به زبان اقوام فرستاده است و هر که را بخواهد هدایت کند و هر که را بخواهد راه نشان ندهد. در این بافت، اگر واژههایی که معنایی مشابه با واژه «حکیم» دارند، جایگزین شوند، در انتقال پیام آیه خلل وارد خواهد شد. افزون بر این، موضوع یادشده تأکید این سخن احمد بدوی است که معتقد است «آن دسته از آیات قرآن کریم که محتوا و مضمون آنها دربارۀ حکمت خداوند سخن میگوید، پایان آن نیز با آنچه با حکمت خداوند در ارتباط است، پایان میپذیرد» (احمد بدوی، 2005، ص 65). درواقع، گزینش این دو گونه همایی در دو بافت مختلف، علاوه بر تعیین حوزههای معنایی جدید برای کلمۀ محوری، نشان میدهد جابهجایی در جایگاه دو واژۀ همآیند مذکور، سبب ایجاد ناهماهنگی در رساندن پیام آیه به خواننده میشود. چنانچه کوروش صفوی اظهار میکند نادیدهگرفتن واژههای همنشین، سبب تغییر مفهوم و معنای واژگان موجود و سرانجام، برداشت غیر دقیق از متن میشود (صفوی، 1379، ص 247).
از ترکیبات وصفی درخور تأمل دیگر در سوره ابراهیم(ع)، ترکیب «عَذَاب شَدِید» و «عَذَاب غَلِیظ» در آیات «وَوَیْلٌ لِلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» (إبراهیم، 2) و «یَتَجَرَّعُهُ وَلَا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ» (إبراهیم: 17) است. دامنۀ تکرار همایش «عَذَاب شَدِید» در قرآن کریم گسترده است؛ زیرا این همایش، یک بار در سوره ابراهیم(ع) و 19 بار در سورههای دیگر قرآن به کار رفته است. با تحلیل بافت زبانی آیاتی که همایش «عَذَاب شَدِید» در آن به کار رفته است، مشخص میشود اینگونه عذاب، ویژۀ کافران و برای ارائۀ دلالت انذار و تهدید است؛ زیرا در آیاتی آمده که در آن روی سخن با کافران و شرح حال نافرمانی آنها است. علاوه بر این، کاربرد مشتقات کلمه «کفر» - همانگونه که در آیۀ مدنظر نیز مشاهده میشود - در بافت زبانی بیشتر این آیات مشاهده میشود؛ امّا همایش «عَذَاب غَلِیظ» دامنۀ تکرار آن در قرآن کریم، محدود و بافت زبانی، این همایش را برای القای دلالت ویژهای به کار برده است. این همایش، 1 مرتبه در سوره ابراهیم(ع) و 3 بار در سورههای دیگر قرآن استفاده شده است. موضوع و محتوای این آیه و آیۀ پیشین «مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَیُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِیدٍ» (إبراهیم، 17) ترسیم تصویری مدهش و ترسناک از بیان و توصیف عذابهای الهی، نسبت به دوزخیان است؛ عذابهایی همچون نوشاندن آبی متعفّن و بدبو «مَاءٍ صَدِیدٍ». در پی آن، مرگی که از هر سو کافران را احاطه میکند، درحالیکه نمیمیرند «وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ». میتوان چنین برداشت کرد که نظم موجود در چینش واژگان و وابستگی و پیوستگی میان آنها مقدمهای است که برای ارائۀ مدلول جدیدی از عذاب چیده شده است. پس هدف بافت زبانی، فقط تهدید و انذار نیست؛ زیرا همنشینشدن کلمۀ همآیند «غَلِیظ» با کلمۀ محوری «عَذَاب» در بافت زبانی آیه، علاوه بر بیان گونههای عذاب جهنّمیان در دوزخ، عذابی را به تصویر میکشد که متناسب با «جَبَّارٍ عَنِیدٍ» در آیه «وَاسْتَفْتَحُوا وَخَابَ کُلُّ جَبَّارٍ عَنِیدٍ» (إبراهیم: 15) باشد. با جستجوی معنای واژه «غَلِیظ» در معجمهای لغوی، مشخص میشود عذاب با غلیظ وصف نمیشود؛ بلکه امور سخت و ملموس را با «غلظ» توصیف میکنند «أمرٌ غلیظ: شدیدٌ صعبٌ - ماءٌ غلیظٌ: مُرٌّ - الغلظ: الأرض الخشنة» (ابنمنظور، 1414، ج7، ص 449). به بیان دیگر، بافت زبانی با کاربرد این همایش، حوزۀ معنایی جدیدی را برای «عَذَاب غَلِیظ» ارائه میدهد و آن تصویری است که همۀ اوصاف ترس و وحشت را یکجا گرد آورده است و هدفش فقط بیان معنای سطحی واژه نیست. بهطور قطع «اینگونه تعبیرات عموماً طرحهای همنشینی عادی ندارند؛ به همین سبب به کار بردن آنها نادرتر و قدرت انگیزانندگی آنها بیشتر و مفهوم آنها قویتر است» (باطنی، 1348، ص 58)؛ بنابراین، همنشینی این واژگان و «سازگاری این مقولات با یکدیگر بر روی زنجیرۀ گفتار» (همان، ص 58) در کنار یکدیگر کاملاً آگاهانه بوده است و افزون بر ارائۀ معنایی جدید از عذاب، با برجستهشدن در متن سبب شدهاند مخاطب برای پیبردن به معنا و مفهوم آنها دست به کنکاش در این ترکیبات بزند.
همانگونه که در بررسی نمونههای تحلیلشده اشاره شد کاربرد همآیی موصوف و صفت در سوره ابراهیم(ع) مبتنی بر اقتضای بافت زبانی بوده و با توجّه به معنا و مفهومی که سیاق آیه درصدد انتقال آن به مخاطب است، به کار گرفته شده است. همچنین، کاربرد اینگونه همآیی، افزون بر مزیّتهای نحوی موجود، به ارائۀ معنا و مفهومی جدید به کمک بافت متن برای مخاطب در آیات مختلف منجر شده است.
3–3- بافت زبانی و همآیی مضاف و مضافالیه
یکی از پربسامدترین همآییهای اسمی در قرآن کریم، همنشینی مضاف و مضافالیه است. کاربرد ترکیبهای اضافی در سوره ابراهیم(ع) به شکلهای گوناگون مشاهده میشود؛ امّا در این پژوهش، همآیی ترکیبهایی مدنظر است که بهواسطۀ بسامد کاربرد آنها در بافت زبانی آیات، معنای ویژهای را میرسانند و تبدیل به یک اصطلاح شدهاند.
هنگامی که مضاف و مضافالیه از دیدگاه تلازم و ارتباط بررسی شود، این نتیجه به دست میآید که ارتباط این دو واژه به گونهای است که یکی، دیگری را طلب کرده و بدون آن جایگاهی ندارد و معنا با وجود هر دو آنها کامل میشود (حسان، 1994، ص 94؛ نوال، 2012، ص 88). به بیان دیگر، زمانی که لفظی دارای ابهام باشد، نیاز دارد در مصاحبت و همنشینی واژهای دیگر بیاید تا این ابهام و غموض از آن برطرف شود؛ اینجاست که اهمیّت همآیی الفاظ در زنجیرۀ کلام و نقشش در ایفای معنا بیشتر نمایان میشود. در آیه «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» (إبراهیم: 5) همنشینی کلمه «یَوم» با واژه «الله» از ترکیبهایی است که بافت زبانی و نظم موجود در زنجیرۀ کلام، معنای آن را بیان میکند. در فرهنگ لغت، واژه «یوم» به معنی محدودۀ زمانی خاصّی آمده است «یَومٌ معروفٌ مقداره مِن طلوع الشمسِ إلی غروبها» (ابنمنظور، 1414، ج12، ص 649)؛ ازاینرو، نیازمند همنشینشدن با کلمۀ دیگری است تا ابهام را از آن بزداید. واژه «یوم» از واژگانی است که دامنۀ همآیی آن در قرآن کریم گسترده است و مصاحبت آن با دیگر کلمات، بیشتر دلالت بر روز قیامت میکند؛ مانند «یوم الوقت، یوم الحسرة، یوم التناد و ...» امّا بافت زبانی در سوره ابراهیم(ع)، همآیی متفاوتی را گزینش کرده که فقط دوبار در قرآن آمده است. نکته شایان توجّه دربارۀ این همایی، تأثیری است که بافت زبانی متن و زنجیرۀ گفتار در خلق معنای جدید از همنشینی این واژۀ محوری با کلمۀ همآیند «الله» داشته است؛ زیرا باید این همایش را در بافتی بررسی کرد که در آن آمده است. صاحبان اندیشه، منظور از «أیَّامِ اللَّهِ» را روزهای خاصّی میدانند که در این روزها ارادۀ الهی در آن محقق شده و نعمت یا نقمت خداوند به شکل ویژهای ظاهر شده باشد (طباطبایی، 1374، ج12، ص 23؛ فیروزآبادی، 2005، ج1، ص 1173). بافت زبانی با گزینش این همایش در زنجیرۀ گفتار دایرۀ معنایی جدیدی را برای این ترکیب اضافی تعریف کرده است و آن بیان عزّت خداوند و ظهور قدرت او در راستای نجات بنیاسرائیل از گزند دشمنان است. همچنین، بافتی که حوادث آیه در آن رخ داده است نیز در القای دلالت این همایش به مخاطب تأثیر بسزایی دارد. این همایش، به زیبایی، جلوههای قدرت خداوند را برای مخاطب آشکار میکند؛ زیرا القاکنندۀ دلالت امید به یاران موسی(ع) و نیز انتقالدهندۀ تهدید به دشمنان اوست. از چشماندازی دیگر، این واژه، هم دربردارندۀ دلالت ترحّم و لطافت برای یاران موسی(ع) و هم دلالت تهدید و ترس برای دشمنان او است. همچنین، دلالت معجمی این دو واژه بهصورت جداگانه، مفاهیم فوق را القا نمیکنند. درواقع، برای اینکه این واژگان بتوانند پیامی را برسانند، باید طبق روال خاصّی روی یک محور افقی در کنار هم قرار گیرند (صفوی، 1379، صص 27-28) که همان رابطۀ همنشینی است و تا زمانی که بنا به اقتضای بافت زبانی در مصاحبت یکدیگر قرار نگیرند، مخاطب این معنا را دریافت نمیکند.
سیاق قرآنی با کاربرد ترکیب اضافی «دَارَ الْبَوَارِ» در آیه «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْرًا وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» (إبراهیم: 28) و همنشینساختن این دو واژه در کنار هم، معنای جدیدی را ارائه کرده است. «دار» در لغت به معنی خانه آمده است «الدار: المنزل اعتباراً بدورانها الذی لها بالحائط» (راغب، بیتا، ص 321) و منظور از «البوار» در لغت، زمینی خراب است که مناسب کشت و زرع نیست یا نهایت کساد که به فساد منجر شود «البوار: هی الأرض الخراب التی لم تُزرَع أو کساد السوق أو الهلاک، بار الشیء یبور بواراً و بوراً» (زبیدی، بیتا، ج 10، ص 252). همنشینی این دو واژه در کنار هم و در بافت زبانی متن سبب خلق معنایی جدید - یعنی جهنّم - برای این ترکیب شده است. چنانچه لاینز در راستای این نوع از همآیی میگوید «واژهها در حالت انفرادی با حالت ترکیبی متفاوتاند و توصیف معنایی هر یک از واژههای همآیند بدون در نظر گرفتن مجموعه واژههای همنشین امکانپذیر نیست» (امیری و همکاران، 1395، ص 3)؛ یعنی هر کدام از این دو واژه بهتنهایی این مدلول را القا نمیکنند؛ بلکه بافت متن و همایش واژهها در سیاق است که سبب خلق این معنا شده است و از طریق آن مخاطب به درک صحیحی از مفهوم مدنظر سیاق میرسد.
با ارائۀ تحلیلهای یادشده و بررسی دیگر ترکیبهای اضافی که در قالب همنشینی دو اسم در بافت زبانی سوره ابراهیم(ع) استفاده شده است، مشخص میشود کاربرد اینگونه همآییها بنا به اقتضای بافت زبانی و کاملاً هدفمند و در راستای القای مفاهیم مدنظر متکلّم در ساختار سوره به کار گرفته شده است.
3-4- بافت زبانی و همآیی معطوف و معطوف علیه
در این نوع همآیی، مصاحبت دو واژه در بافت زبانی با توصیف و اضافه همراه نیست؛ بلکه با پیوندی است که «واو» عطف بین دو کلمه برقرار میکند و با اشتراک معنایی که «واو» بین معطوف و معطوفعلیه برقرار کرده است، سبب تأثیرگذاری و بیان هدفمند مفهوم میشود. عطف در قرآن در قالب اسلوبهای مختلفی آمده است که هر یک ساختار متفاوتی دارند و معانی ویژهای را در نفس انسانی القا میکنند (الشرقاوی، 1981، ص 191)؛ امّا در این پژوهش به تحلیل ساختار عطفهایی پرداخته خواهد شد که «واو» عطف، سبب پیوند معنایی آنها در بافت زبانی شده است.
کاربرد عطف در قالب همآیی به دوگونه در قرآن خودنمایی کرده است. ابتدا همنشینی دو واژه به شکل متضاد که قرارگرفتن اینگونه مصاحبت در سیاق قرآنی بنا به اقتضای بافت زبانی و در راستای ارائه و القای دلالتهای مشخص به کار گرفته شده است. در آیه «قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً ... » (إبراهیم: 31) سیاق آیه و نحوۀ چینش واژگان در آیه، در راستای تشویق اهل ایمان به انجام فریضۀ انفاق است؛ ازاینرو، در بافت زبانی با استخدام ترکیب عطفی «سِرًّا وَعَلَانِیَةً» و همنشینکردن این دو واژۀ متضاد، اهمیّت موضوع به مخاطب القا میشود؛ زیرا جمع بین دو متضاد، افزون بر اینکه زیبایی اسلوب و دلانگیزی معنا را افزایش میدهد، سبب پویایی متن نیز میشود؛ زیرا واژگان متضاد در مخاطب تأثیر فراوانی میگذارد و اسباب هوشیاری و توجّه بیشتر او به موضوع را فراهم میکنند (الخزرجی و السامرائی، 2012، ص 10). علاوه بر این، «واو عطف» برای تفصیل و توضیح مسندالیه، همراه با اختصار و ایجاز نیز میآید (حسینینیا، بیتا، ص 170). در آیه فوق، سیاق آیه با کاربرد این همنشینی، افزون بر جلب توجّه مخاطب و توضیح و تفصیل مسندالیه، سبب ایجاز در آیه نیز شده است؛ زیرا از تکرار عبارت «وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ» بعد از واژه «سِرًّا» در آیه پرهیز کرده است. از نگرگاه دیگر، مقدّمشدن «سرّاً» در نظم ساختاری این همایش، مدلولی برای ارجحبودن انفاق در نهان است و ساختار ظاهری و پشت سرهم آمدن فعلهای مضارع نیز دلالتی بر تداوم این انفاق است. برجستهشدن اینگونه همآیشها در قالب تضاد در بافت زبانی آیات سوره ابراهیم(ع)، سبب شده است مخاطب نسبت به این ساختارها حساس شود و به دنبال کشف روابط معنایی بین اینگونه همآییها باشد.
کاربرد واژههای مکمّل، در قالب اسلوب عطفی، نوع دیگری از همآیی است که سیاق قرآنی سوره ابراهیم(ع) برای القای معنا از آن بهره برده است. همنشینی دو واژه «السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» در آیه «اللَّهِ الَّذِی لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَوَیْلٌ لِلْکَافِرِینَ مِنْ عَذَابٍ شَدِیدٍ» (إبراهیم: 31) از مصاحبتهایی است که در قرآن بسامد فراوانی دارد. این قالب همنشینی، در سوره ابراهیم(ع) علاوه بر این آیه در آیات «10- 19- 32» نیز تکرار شده است. کاربرد این نوع همایش در آیات قرآن کریم و آیات سوره ابراهیم(ع) علاوه بر اینکه بیانکنندۀ وجود وصفی جامع میان دو واژه همآیند است، بلاغت ایجاز در آیه را نیز گوشزد میکند؛ امّا نکته درخور توجّه در بررسی آیات قرآن کریم و سوره ابراهیم(ع) - که دربردارندۀ این نمونه همنشینیاند - این است که بافت و سیاق زمانی به کاربرد اینگونه همآیی در قالب ترکیب عطفی روی میآورد که مدلول آیه بیانکنندۀ قدرت پروردگار باشد؛ درواقع، بافت زبانی با بهکارگیری این مصاحبت، مخاطب را به حوزۀ معنایی جدیدی از این واژه وارد کرده و در پی القای گستردگی حکومت الهی است. نکتۀ تحلیلپذیر در بررسی این همآیی، زمانی است که بافت زبانی در آیه «یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّمَاوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ» (إبراهیم: 48) قصد دارد تحوّل و دگرگونی زمین و آسمان را بهعنوان یکی از مظاهر قدرت الهی، در آستانۀ برپایی قیامت به تصویر بکشد. در این تصویر، سیاق و بافت متن، با ساختارشکنی در نظم افقی این همایش، قالب یکی از پرتکرارترین همآییهای قرآن یعنی «السَّمَاوَات وَالْأَرْض» را متحوّل و قالب نو و جدیدی را به شکل «الْأَرْض...وَالسَّمَاوَات» ارائه میکند. سامرائی معتقد است «تقدیم و تأخیر یک واژه بنا به مقتضای مقام است و اینکه واژهای یک جا مقدم میشود و در جای دیگر مؤخّر میشود، به دلیل بلاغتی است که بافت زبانی اقتضا کرده است» (السامرائی، 2019، ص 132). پس «الأرض» در بافت زبانی آیه، مقدم شده است تا در کانون توجّه باشد و این دگرگونی برای انسان ملموستر شود؛ زیرا زمین به او نزدیکتر و تغییر در آن محسوستر است؛ ازاینرو، ساختار ظاهری آیه نیز متحوّل شده است تا مفهوم و مدلولی که واژگان به سبب انتقال و القای آن به نظم کشیده شدهاند، بهتر به مخاطب ارسال شود و اهمیّت بافت زبانی در چینش واژگان و همنشینی آنها روشنتر شود.
4- باهمآیی در ساختار فعلی
اینگونه همنشینی در قرآن کریم، به دو شکل ملاحظه میشود؛ ابتدا همنشینی فعل با حرف جر و دیگری همنشینی فعل با اسم. نحوه چینش و گزینش این همایشها در سیاق، تأثیر بسزایی در تعیین معنا و القای معنای مطلوب بافت زبانی متن دارند.
4-1- بافت زبانی و باهمآیی فعل و حرف جر
کاربرد حروف جر در ساختار جمله اهمیّت فراوانی دارد؛ تا اندازهای که بسیاری از ناقدان به همایش حروف جر با فعل در ترکیب و ساختار کلام از حیث دلالت بر معنایی مشخص و ایجاد ارتباط بین فعل و اسم بعد از آن توجّه داشتهاند. ابنجنّی معتقد است «سبب مجرورشدن اسمهای بعد از افعال ناتوانی و ضعف افعال از ارتباط مستقیم به اسم بعد از خود است؛ ازاینرو، حضور حروف جر سبب ایجاد این پیوند میشود» (ابنجنّی، 1993، ص 124). همچنین، دربارۀ اهمیّت و تأثیر حروف جر آوردهاند «لحرف الجر أثر بالغ الأهمیّة قد یصل إلی حد تغییر دلالة الفعل تغییراً تاماً» (داود، 2002، ص 6). این موضوع بیانکنندۀ اهمیّت و تأثیر حروف جر هنگام مصاحبت با فعل و عملکرد این حروف در تغییر معنای معجمی فعل و دلالتی است که بافت زبانی به دلیل انتقال آن به مخاطب، دست به گزینش اینگونه همآیی میزند. براساس نظریۀ نظم جرجانی «هیچ معنای واحدی را نمیتوان با دو تعبیر متفاوت بیان کرد؛ بهگونهایکه هر آنچه از یک تعبیر فهمیده میشود، از دیگری نیز فهمیده شود» (جرجانی، 2004، ص 261). تأمل در بافت زبانی آیات سوره ابراهیم(ع) و بررسی همنشینی افعال با حروف جر مختلف نیز بیانکنندۀ همین موضوع است؛ زیرا کاربرد حروف جر همراه فعل، کاملاً هدفمند و بافت زبانی، آن را برای القای تعبیر ویژهای گزینش کرده است و اگر حروف جر دیگری همنشین فعل میشد، این دلالت به مخاطب القا نمیشد. در آیه «وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّکُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنَا ... » (إبراهیم: 13) در بافت زبانی آیه، فعل «تعود» با حرف جر «فی» همنشین شده است. فعل «عاد» از افعالی است که در قرآن کریم با حروف جر «فی، إلی و ل» در بافتهای زبانی مختلف، برای انتقال دلالتهای متفاوت همنشین شده است. موضوع آیه، دعوتی است که کافران برای بازگشت یا داخلشدن پیامبران به آیین آنها مطرح میکنند؛ ولی بافت زبانی آیه برای دورکردن این ابهام از ذهن مخاطب، که پیامبران قبل از مبعوثشدن برای هدایت مردم، خود نیز کافر بودهاند، حرف جر «فی» را بر دیگر حروف ترجیح داده است؛ زیرا حرف جر «فی» افادۀ استقرار و تمکّن و دربرگرفتگی میکند (فاضلی، 1388، ص 13). درواقع، «کلمه «عَوَدَ» در این آیه دلیل بر این نیست که انبیا قبلاً در آیین کفر بودهاند؛ چون اگر چنین معنایی در کلمه وجود داشت، باید میگفت «لَتَعُودُنَّ إلی مِلَّتِنَا» (طباطبایی، 1374، ج12، ص 45). این موضوع بیانکنندۀ اهمیّت گزینش حروف جر در مصاحبت فعل، در راستای تعریف معنایی جدید برای فعل و تغییر دلالت و القا و انتقال بهتر و دقیقتر معنا به مخاطب است.
در آیه «... رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ» (إبراهیم: 37) فعل «هوی» در سیاق آیه، همنشین و در مصاحبت حرف جر «إلی» آمده است. «هوی» در لغت به معنای سقوط است «هوی الشخص أو الشیء: سقط من علو إلی سُفل» (مختار عمر، 2008، ص 2378)؛ امّا بافت زبانی آیه با گزینش، همآیی این فعل با حرف جر «إلی» در پی ورود به حوزۀ دلالی تازهای است؛ زیرا دلالت معنایی تراکیب، مختص به معنای معجمی واژگان نیست؛ بلکه باید به تناسب مصاحبت بین کلمات، برای رسیدن به معنای مدنظر متکلّم توجّه شود (صالح الحسنین، 2005، صص 81-82). همنشینی فعل «هوی» همراه حرف جر «إلی» سبب شده است تا معنای جدیدی از آن برداشت شود و آن سرعتگرفتن در سیر، همراه تمایل و عشق است «هوی إلی المکان: هوی الشخص فی سیره أسرع مال وحنّ» (مختار عمر، 2008، ص 2378). سیاق آیه نیز درصدد القای همین مفهوم به مخاطب است؛ زیرا موضوع آیه این چنین است که دلهای مردم متمایل به سوی ذریّۀ ابراهیم(ع) شود؛ بهطوریکه وطن خود را رها کنند و با عشق و محبت به سوی آنها آیند و پیرامون آن منزل گزینند.
در تحلیل همنشینی افعال با حروف جر، بیان این نکته ضروری مینماید که اگرچه «واژه مفرد، مهمترین واحد معنایی به شمار میآید، چون تشکیلدهندۀ مهمترین سطح اساسی واحدهای معنایی است؛ تا جایی که برخی آن را کوچکترین واحد معنایی میدانند» (مختار عمر، 1998، ص 33)؛ امّا زمانی که از چشمانداز بافت زبانی و رویکرد زبانشناسی همآیی واژگان، به آن نگریسته شود، درمییابیم همین واحدهای معنایی، با کاربرد یک حرف جر در کنار آنها دستخوش تغییر در معنا و درپی آن، القای مفهوم جدیدی به مخاطب میشوند. این تحلیل بیانکنندۀ نظریۀ نظم جرجانی و در پی آن، نظریهپردازان بافت زبانی است که معتقدند معنای کلمه در کلام، فراتر از معنای معجمی آن است و معنای واقعی آن در مصاحبت و تأثیرپذیری از کلمات قبل و بعد آن روشن میشود. جرجانی نیز در نظریۀ نظم، از اصطلاحی ویژه به نام «تعلیق» سخن میگوید و معتقد است «لیس النظم سوی تعلیق الکلم بعضها ببعض وجعل بعضها بسبب بعض» (جرجانی، 2004، ص 55). منظور از تعلیق در این نظریه این است که کلام یک جزء ساده و بسیط نیست؛ بلکه ترکیبی از پیوستگی و وابستگی کلمات به یکدیگر است و همنشینی و وابستگی فعل و حرف جر از مصادیق همین نظم است.
4-2- بافت زبانی و باهمآیی فعل و اسم
با واکاوی بافت زبانی آیات قرآن، همنشینی با فاصله یا بدون فاصلۀ برخی از افعال با اسمهای ویژهای مشاهده میشود که در کنار یکدیگر، ضمن خلق ترکیبات اصطلاحی در متن، بهتدریج در دیگر متون نیز رایج شدهاند. همنشینی فعل «أقام» با واژه «صلاة» در آیه «قُلْ لِعِبَادِیَ الَّذِینَ آمَنُوا یُقِیمُوا الصَّلَاةَ وَیُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِیَةً مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خِلَالٌ» (إبراهیم: 31) یکی از این ترکیبات است «أقام یقیم إقامة- فهو مقیم. أقام البناء: شیّده- أقام العود: عدله وأزال عوجه- أقام الحق: أظهره» (مختار عمر، 2008، ص 1874). در عبارتهای فوق، فعل «أقام» در همنشینی با اسمهای مختلف، معانی متفاوتی همچون ساختن، اصلاحکردن و آشکارکردن را القا میکند؛ امّا زمانی که بسامد کاربرد این فعل در قرآن کریم بررسی شود، بیشترین همنشینی این فعل – 43 مورد - با واژه «صَلاة» است. علاوه بر این چهار مورد نیز از مشتقات دیگر «قام» در این همنشینی استفاده شده است. بسامد این همایش دلیلی بر تلازم و همراهی مستحکم این دو واژه در قرآن است. ابنعاشور این ترکیب را یکی از اصطلاحات اسلامی قرآن میداند که قرآن در ابتدای نزولش از آن استفاده کرده است و میآورد «أنّ تعلیق هذا الفعل بالصلاة من مصطلحات القرآن وقد جاء به القرآن فی أوائل نزوله فقد ورد فی سورة المزمل» (ابنعاشور، 1984، ج 1، ص 231). در سوره ابراهیم(ع)، بافت زبانی، با خلق این ترکیب و همنشینکردن این دو واژه در کنار هم در مقابل دیگر واژگان متقاربالمعانی به دنبال تأکید بر محافظت و ثبوت و استمرار اقامه نماز ازسوی مؤمنین است؛ زیرا از دلالتهای فعل مضارع در این ترکیب، تأکید بر استمرار و تجدد در فعل است. همچنین، اگر به جای واژه «اقام» واژۀ هممعنایی همچون «اداء» همنشین «الصلاة» میشد، دلالتی که متن در پی القای آن به مخاطب است، کاملاً دچار تغییر و دگرگونی میشد.
موضوع آیه «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ» (إبراهیم: 42) تصویرسازی حالت ظاهری کافران در آستانۀ پرپایی قیامت است. بافت زبانی برای انتقال ملموستر و محسوستر این فضا به مخاطب، فعل «شخص» را با واسطه، همنشین واژه «بَصَر» کرده است. آنچه تحکیم این همنشینی را بارزتر میکند، تکرار مادۀ این همآیی در آیه «وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِىَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُواْ...» (انبیاء: 97) است. «شخص» به معنی سیاهۀ انسان که از دور دیده میشود «سَوَادُ الإِنْسَانِ وغیرِهِ تراهُ من بُعْدٍ وشَخَصَ، شُخُوصاً: ارْتَفَعَ» (فیروزآبادی، 2005، ج 1، ص 621) است؛ امّا زمانی که این فعل، همنشین واژه «بَصَر» میشود، بافت زبانی و سیاق آیه، مفهوم جدیدی را به روی مخاطب میگشاید. درواقع قرارگرفتن این همآیی در زنجیرۀ گفتار، القاکنندۀ ترس و وحشتی است که بهواسطۀ منظرۀ هولناک قیامت در اطراف کافران اتفاق افتاده و این ترس بهگونهای در برابر آنان نمایان شده که چشمانشان از حرکت ایستاده است؛ زیرا «شخوص البصر» یعنی بازشدن چشم بدون حرکت و این تصویری از نمود یک حالت در چهره است «فتح العَینین فلا تطرف أو عَدم استقرار البصر فی مکان» (کمال، 2010، ص 9). به بیان دیگر، بافت زبانی آیه با همنشین قرار دادن این فعل در کنار واژۀ بصر، انتقالدهندۀ حالتی است که در چهرۀ کفّار، بهواسطۀ هولناکی واقعۀ قیامت ایجاد شده است. اگر این همنشینی ازطریق گزینش افعال مشابه رخ میداد، از دلالتی که این همایش در پی القای آن بود، دور میشد؛ به همین دلیل، این فعل بر دیگر افعال هممعنای خود ترجیح داده شده است؛ زیرا «هنگامی که متکلّم در کلامش واژهای را انتخاب میکند، بدین معنا است که از گزینش سایر واژگان که میتوانستند جانشین آن شوند، خودداری کرده است. او از انتخاب این واژه، تعبیر خاصّی را اراده کرده که با کلمات هممعنی دیگر نمیتوانسته این دلالت را به مخاطب برساند» (یونس علی، 2007، ص 53).
نتیجهگیری
باهمآیی واژگان در قرآن کریم، پدیدهای مرتبط با بافت زبانی یا سیاق آیات است که دلالت آیه، بهواسطۀ چینش و گزینش واژگان، در همین بستر نمود پیدا میکند. درواقع، مخاطب با تحلیل نظم موجود در بافت زبانی و بررسی همنشینی و ارتباط میان کلمات به معنایی دست مییابد که نویسنده در پی انتقال و تفهیم آن است. در این پژوهش، پس از تحلیل همآییهای سوره ابراهیم(ع) نتایج زیر حاصل شد:
• در تحلیل بافت زبانی سوره ابراهیم(ع)، دو گونه همآیی درخور توجّه است؛ ابتدا همآیی موصوف و صفت و مضاف و مضافالیه و معطوف و معطوف علیه در سطح تناسب اسمی و سپس همآیش فعل با حرف جر و فعل با اسم در سطح تناسب فعلی.
• با بررسی کاربرد همآییهای سوره ابراهیم(ع) در سطح ساختار اسمی این نتیجه حاصل شد که گزینش و چینش همآیی واژگان در بافت زبانی آیات، متناسب با مفاهیم و موضوعاتی است که سیاق قرآنی در پی انتقال آن به مخاطب است. همآیی واژگان در این سطح، علاوه بر خلق یک ترکیب اصطلاحی متداول در زبان، در تعیین حوزۀ دلالی واژۀ همنشین، تأثیر بسزایی داشتهاند. همنشینی و وابستگی واژگان در زنجیرۀ کلام، با انسجامبخشی به متن، معنای جدید ایجادشده از همآیش واژگان را به مخاطب ارائه میدهد؛ دلالتی که بدون در نظر گرفتن بافت زبانی و ازطریق معنای معجمی واژگان به دست نمیآید. همچنین، کشف روابط معنایی جدید که بهواسطۀ همنشینی دو اسم در بافت زبانی رخ داده، سبب شده است تا مخاطب، مراد متکلّم از همنشینکردن این واژگان که آگاهانه و هدفمند بوده است را بهتر درک کند.
• با بررسی و واکاوی همآییهای بهکاررفته در سوره ابراهیم(ع) در سطح تناسب فعلی، مشخص شد همنشینی افعال با حروف جر مختلف، بنا بر اقتضای بافت زبانی آیه بوده و این امر سبب شده است دلالت این همایشها که به سبب آن در بافت زبانی و زنجیرۀ کلام در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، از سطح معجمی فراتر بروند و حوزۀ معنایی جدیدی برای آنها تعریف شود تا برای انتقال و القای معنا و مفهوم مدنظر متکلّم در خدمت بافت متن قرار گیرند. همآیی فعل و اسم در سوره ابراهیم(ع)، علاوه بر تغییر در معنای معجمی که مبتنی بر اهداف از پیش تعیین شدۀ بافت متن است، نشان میدهد کاربرد پرتکرار برخی واژگان در کنار یکدیگر، سبب خلق ترکیبات اصطلاحی اسلامی نیز شده است. همچنین، همایش افعال در کنار اسم با واسطه یا بدون واسطه کمک میکند تا مخاطب، تصویری را که بافت زبانی آیه درصدد ترسیم آن است، پیش رویش بهتر و ملموستر درک کند.