Authors
Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
قرآن کریم، یکی از زیباترین متون ادبی است که سبک ویژهای دارد و از واژهها و عبارتهای موزون و متوازنی تشکیل شده که از ورای آن، آهنگی دلنشین ساخته است. این آهنگ گاه شنیدنی است وگاه احساس پژواک و آوایی ناشنیدنی دارد که در نفس جریان مییابد و ازنظر تأثیر به آوای شنیدنی موسیقی شباهت دارد. در این مقاله، سعی شده است تا مهمترین عناصر خلق موسیقی شنیداری و غیرشنیداری بررسی شود. با بررسی ساختار موسیقایی سورۀ مبارکۀ العادیات، که با شیوۀ توصیفیتحلیلی نوشته شده، این نتایج حاصل شده است که در بخش موسیقی بیرونی (شنیداری) دو بحر شعری رجز منهوک «مستفعلن فعولن» و خفیف مجزوء «فَعِلاتُ مفاعیلُن»سبب موزونشدن برخی از آیات شده، بهطوریکه برای به تصویر کشیدن سرعت اسبان و صحنۀ گرد و غبار بر انگیخته از سم اسبان،خلاقیتی چشمگیر است. اما در بخش موسیقی درونی، به مسئله آشناییزدایی و عناصر هنجارگریزِ طباق معنایی، تناوب، تقدیم و تأخر و التفات اشاره شده است و از مهمترین نتایج حاصل در این بخش، وجود تضاد معنایی است؛ چون خداوند متعال با استفاده از حروفی که دربردارندۀ صفات ضعیف هستند و در پراکندگی حروف در سورۀ «عادیات» نسبت به حروف قوی و اقوی غلبۀ فراگیر و توجهبرانگیزی دارند، معانی محکم و کوبنده را خلق کرده است.
Keywords [Persian]
. طرح مسئله
یکی از ساختارهای اساسی در سبک قرآن کریم، ساختار آوایی آن است که شیرینی و لذت چشمنوازی به سبک و اسلوب آن بخشیده است. این جنبۀ آوایی، ویژگی خاصی به متن قرآنی بخشیده و آن را نسبت به دیگر متون ادبی متمایز کرده است، بهطوریکه نزد مخاطب، خوشالحان، شنیدنی و پویا است. چنانکه رمانی در کتاب خود «النکت فی إعجاز القرآن» دربارۀ چنین خصوصیتی میگوید: «برخواندنی است که در طول قرائت خستهکننده نیست، گوشها از شنیدن آن لذت میبرند و شاداب و با طراوت است و با کثرت تکرار شادابی خود را از دست نمیدهد.» (الرمانی، 1968، ص90) دکتر ابراهیم انیس معتقد است که پدیدۀ موسیقی در زبان عربی در بیشتر نمونهها، به دورۀ جاهلی بر میگردد، زمانیکه ادبیات در آن زمان، بیش از آنکه دیداری باشد، شنیداری بوده است و زمانیکه مردم آن قوم در بررسی متن ادبی به شنیدههای خود اتکا کردند، آن گوشها با تمرین و ممارست، اختلافات و فرقهای میان آواهای مختلف را دریافتند و از کنار هم قرارگرفتن زیبایی برخی حروف، موسیقی دلنشینی برداشت کردند و از تنافر بعضی حروف، صعوبت، خشونت و درنهایت بیزاری را احساس کردند (أنیس، 1984، ص195). قرآن کریم نیز با دارابودن کلماتی فصیح، انواع موسیقی و آهنگ کلامی را در خود جای داده است. در این مقاله کوشش شده به سوالهای زیر پاسخ داده شود:
- مهمترین عوامل خلق موسیقی در سورۀ مبارکۀ العادیات بر چه عناصری استوار است؟
- رابطه بین موسیقی و موضوع کلی سوره چگونه برقرار شده است؟
2- پیشینه تحقیق
درزمینۀ موسیقی قرآنی، مقالات زیادی نوشته شده است که هریک از نویسندگان از منظری موسیقی قرآن را بررسی کردهاند:
- «واکاویم وسیقی و نظمآهنگ الفاظ قرآن کریم»، سهراب مروتی و نرگس شکربیکی (1392) ارتباط آوایی معنایی آیههای قرآن را بیان کردهاند.
- «بررسی ارتباط میان لفظ و معنا برپایۀ شاخصهای آواشناختی-بانگاهی موردی به برخی شواهد قرآنی-»، محمود رمضانزاده و علی توحدی (1392) ارتباط بین تصویرگری مفاهیم خوب و بد و یا مثبت و منفی را با استفاده از آواها و آهنگهای متناسب بامفاهیم بیان کردهاند.
- «الجرس والإیقاع فی الفواصل القرآنیة»، أنسام خضیر خلیل، فواصل قرآنی را یکی از اعجازهای قرآنی بر شمرده است که تأثیر زیادی در خلق موسیقی دارد و عوامل ایجادکنندۀ فواصل قرآنی در متن قرآن را ذکر کرده است.
- «نماذج من الإعجاز الصوتی فی القرآن الکریم، دراسة دلالیة»، دفة بالقاسم (2009) مبحث آشناییزدایی آوایی را بیان کرده و آن را یکی از نمونههای اعجاز آوایی قرآن به شمار آورده است.
اما دربارۀ مقاله حاضر، تاکنون مقالهای بهصورت مستقیم این سورۀ مبارکه را ازمنظر موسیقائی و در دو بخش بیرونی و درونی بررسی نکرده است، ضمن اینکه در این مقاله به مهمترین عوامل خلق موسیقی، یعنی تناوب و تقدیم و التفات اشاره شده است که از مهمترین عوامل موسیقی درونی به شمار میروند.
3- موسیقی ازنظر لغوی و اصطلاحی
موسیقی ازنظر لغوی یعنی «تألیف الحان، این لفظ یونانی است و مقصود از آن آهنگهای طربآور برای سمع که هم سبب شادی و هم سبب حزن و اندوه میشود.» (التونجی، 1999، ص837) اما ازنظر اصطلاح ادبی یعنی «ضربآهنگ ناشی از همنشینی آواهای حروف در کلمه و همچنین همنشینی کلمات در عبارت و برگرفته از نغمههای اوزان و قافیهها در یک بافت شعری است.» (یعقوب وعاصی 1987، ص1216)همچنین آمده است: «مجموعه عواملی که به اعتبار آهنگ و تواز نسب برستاخیز کلمهها و تشخّص واژهها در زبان میشوند.» (شفیعیکدکنی، 1373، ص8) بنابراین موسیقی کلام، حاصل حسن ترکیب همه اجزای سخن است و اجزای سخن وزن، قافیه، ردیف، صامتها، مصوتها و تکیهها و سکوتها را در بر میگیرد. موسیقی قرآن گاه با موسیقی شعر در اوزان و قوافی مشترک است و قرآن کریم با ترتیلش متمایز از اشعار است. همچنانکه شعر نیز با سرایش خود از دیگر متون ادبی متمایز میشود. اگر به قرآن کریم نیک نگریسته شود، آیههایی وجود دارند که ازنظر چینش کلمات و آهنگ و موسیقی بیتی کامل و یا مصراعی از یک بیت به شمار میروند. بااینحال این آیهها شعر محسوب نمیشوند و خالق آن – سبحانهتعالی- شاعر نیست. ازجمله آیههایی که امکان دارد، مصرع یک بیت به شمار آیند، این آیه شریفه است:﴿فَمَن شَاءَ فَلیُؤمِن وَمَن شَاءَ فَلیَکفُر﴾ (الکهف: 29) «هرکس میخواهد ایمان بیاورد و هرکس میخواهد کافر شود!» از چینش کلمات در این آیه شریفه و با تقطیع واژههای آن گفته میشود که وزن و موسیقی این آیه مصرع بحر «طویل» است:
]فَ مَن شَا/ ءَ فَلـ یؤ مِن/ وَ مَن شَا/ ءَ فَل یَکـ فُر فَعُولُن/ مَفَاعِیلُن/ فَعُولُن/ مَفَاعِیلُن[
و از بحر «مدید»: ﴿وَاصنَعِ الفُلکَ بِأَعیُنِنَا﴾ (هود: 37) «در حضور ما کشتی بساز».
در این آیه شریفه نیز با تقطیع کلمات به کار رفته در آن، آهنگ برخاسته از وزن «مدید» مشخص میشود:
]وَص نَ عِلـ فُلـ/ کـَ بِـ أَعـ/ یُ نِـ نَا فَاعِلَاتُن/ فَعِلُن/ فَعِلُن[
و گاهی نیز وزن و موسیقی آیهای شریفه همانند بیتی کامل است، همچون سخن باریتعالی: ﴿وَجَفَانٍ کَالجَوَابِ وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ﴾ (سبأ: 13) «ظروف بزرگ غذا همانند حوضها و دیگهای ثابت».
این آیۀ شریفه با بیتی کامل از بحر «رمل مجزوء» برابری میکند و در دو مصراع قرار داده میشود:
وَجَفَانٍ کَالجَوَابِ |
|
وَقُدُورٍ رَّاسِیَاتٍ |
فَعِلَاتُن فَاعِلَاتُن |
|
فَعِلَاتُن فَاعِلَاتُن |
سورۀ مبارکۀ «العادیات» نیز آیاتی دارد که اگر تقطیع عروضی شود، درواقع برابر است با برخی بحور عروضی که البته نباید از هماهنگی لفظ با معنای آن نیز غافل بود.
1-3- موسیقی بیرونی
منظور از موسیقی بیرونی شعر، موسیقی حاصل از هرگونه نظمی در یک واحد کامل (شعر) است و به طور خاص جانب عروضی وزن شعر را موسیقی بیرونی میگویند؛ یعنی «خاصی که در یک مجموعه آوایی از نظر کوتاه و بلندی مصوّتها و یا ترکیب صامتها و مصوتها وجود دارد.» (شفیعی کدکنی، 1373، ص91) بنابراین صورت بیرونی متن را که دو علم عروض و قافیه بر آن حکمفرماست، موسیقی بیرونی شعر میگویند.
1-1-3-بحر عروضی
در وزن عروضی تکیه بر کمیّت هجاها و تساوی و تشابه ارکان یا تفعیلههای عروضی در شعر است. با بررسی سورۀ مبارکۀ «العادیات» برخی از آیات شریفه با تقطیع عروضی زیرمجموعۀ دو بحر «رجز مشطور» و «خفیف مجزوء» قرار داده میشوند. اگر به سه آیه ابتدایی﴿وَالعَادِیَاتِ ضَبْحَاً، فَالمُوریاتِ قَدْحَاً، فَالمُغِیرَاتِ صُبْحاً﴾ (العادیات: 1-2-3) «سوگند به اسبان دونده درحالیکه نفسنفس زنان میتاختند و سوگند به افروزندگان جرقۀ آتش و سوگند به هجومآوران سپیدهدم» بهدقت نگریسته شود، مشخص میشود که با وزن «مُستَفعِلُن فَعُولُن» هماهنگ است که از بحر «رجز منهوک» به حساب میآید؛ بحری که در یک شطر و با دو تفعیله میآید. نخستین آیۀ شریفه «وَالعَادِیاتِ ضَبحَاً» از دو تفعیله تشکیل شده است که یکی از تفعیلهها بهصورت صحیح و کامل آمده است؛ اما تفعیله دیگر بهصورت «مکبول» یعنی با دو زحاف «خبن و قطع» همراه است که تفعیله آن بهصورت «متَفعِل» یا «فَعُولُن» است. در جدول زیر تقطیع عروضی سه آیه ابتدایی نشان داده شده است:
آیات شریفه |
تقطیع عروضی |
تفعیله عروضی |
وَالعَادیاتِ ضَبحَاً |
وَلـ عَا دِ یا/ تـِ ضَبـ حَن |
مستفعِلُن فَعُولُن |
فَالمُورِیَاتِ قَدحَاً |
فَلـ مُو رِ یَا/ تِـ قَد حَن |
مستفعِلُن فَعُولُن |
فَالمُغِیراتِ صُبحَاً |
فَلـ مُـ غِیـ را/ تـِ صُبـ حَن |
مُستَفعُلُن فعولن |
بحر رجز، یکی از بحرهای پربسامد نزد شاعران قدیم و جدید است، تاجاییکه به دلیل کثرت کاربرد از آن با نام «مطیة الشعراء» یاد میکنند؛ وزنی که بهآسانی شنیدنی است و در نفس آرام میگیرد و کمتر شاهد گسیختگی و اختلال در آن هستیم (علی، 1997م، ص54). از مهمترین مواضعی که از این بحر استفاده میشود، میدانهای جنگ و برای فخرفروشی به خویشتن و آباء و اجداد است؛ مواضعی که شور و حماسه و خشم بر آن بیشتر است (الباتل، 1995م، ص268). همچنانکه این بحر از زبان پیامبر اکرم در جنگ حنین نیز آمده است:
أنَا النَّبِیُ لا کَذِب |
|
أنَا بنُ عبدُ المطَّلِب |
و هنگامی که دستشان در میدان جنگ زخمی شد، فرمودند:
هَل أنت إلا أصبع دمیتِ |
|
وَفی سَبِیل الله ما لقیتِ |
(أنیس، 1952م، ص125)
با نگاهی به آیههای ابتدایی این سورۀ مبارکه که تصویری از اسبان دونده را نشان میدهد که برای جنگیدن در راه خدا مطیع سوارۀ خود هستند و برخلاف خستگی فراوان دست از طلب بر نمیدارند و بهدلیل سرعت زیاد آنها از برخورد سمهایشان با سنگهای صحرای نبرد آتش برافروخته میشود، بهزیبایی تناسب این تصویر با بحر رجز مشاهده میشود، درواقع انتخاب کلمات مشتق بر وزن اسم فاعل «العادیات- فالموریات- فالمغیرات» که در ترکیبهای زبانی ویژه با فواصل موزون «ضبحا- قدحا- صبحا» که از یک وزن بهرهمند هستند، همراه با تکرار حرف «حاء» که نشاندهندۀ «حمحمات» یا نفسهای درون حنجرۀ اسبهای دونده است، بر شدت این هماهنگی آهنگین افزوده است.اما با نگاهی به باقی آیات شریفه، یکی دیگر از بحور شعری مناسب با تصویر سورۀ مبارکۀ «العادیات» مشخص میشود. بحر «خفیف مجزوء» که با هجاهای کوتاه خود بهزیبایی صحنۀ گرد و غبار برانگیخته از سم اسبان را نشان میدهد. جدول زیر این آیات را با تقطیع عروضی نشان میدهد:
آیات شریفه |
تقطیع عروضی |
تفعیله عروضی |
فأَثَرنَ بِهِ نَقعَاً |
فَـ أَ ثَر نَ/ بِـ هیـ نَقـ عَن |
فَعِلاتُ/ مفاعیلُن |
فَوَسَطنَ بِهِ جَمعَاً |
فَـ وَ سَطـ نَ/ بِ هِیـ جَمـ عَن |
فَعلاتُ/ مفاعیلُن |
بحر خفیف «یکی از سبکترین بحور شعری برای طبع و خوشایندترین آنها برای گوش است. در نرمی همانند بحر وافر، اما در مقایسه با آن روانتر و منسجمتر است و اگر کلامی در این بحر به نظم در آید، به دلیل نزدیکی کلام منظوم در آن به کلام منثور بسیار آسان و مطبوع و مناسب برای بسیاری از معانی است.» (الشایب، 2011م، ص323) در این دو آیه شریفه، سخن از رسیدن اسبان به میدان جنگ است و رسیدن آنها نیز لزوماً اختلاف آواها را در پی دارد، از طرفی بر انگیختهشدن گرد و غبار جنگ و از طرف دیگر بالارفتن صدای جنگاوران و هیاهوی آنها تصویری متفاوت از صحنه دویدن اسبان را رقم زده است. این اختلاف در تصویر اختلاف در وزن را نیز سبب شده است. این بیان هنرمندانه در سرعتبخشیدن به ضربآهنگ و موسیقی متن در دو آیه ﴿فَأثَرنَ بِهِ نَقعاً، فَوَسَطنَ بِهِ جَمعاً﴾ (العادیات: 3و4) «که گرد و غبار به هر سو پراکندند و در میان دشمن ظاهر شدند.»با تکیه بر دو فعل «فأثرن/فوسطن»و همچنین دو فاصله قرآنی «نقعا/جمعا»که بر یک وزن و یک رَوی بنا شدهاند و همچنین تقدیم جار و مجرور «به» بر دو مفعول در این دو آیه شریفه سبب شده است تا دو جمله هم ازنظر لفظ و هم ازنظر ساختار و ضربآهنگ ریتم یکسان و واحدی به خود بگیرند، بهطوریکه با همین ریتم و نظم یکسان تأثیر مفهوم آیات بر خواننده محقق شده است.
2-1-3- فواصل قرآنی و ارتباط آواییمعنایی آنها
ازنظر حرفی فاصله «همان کلمه پایانی است که با قرینه مشخص میشود و جمع آن فواصل است. به آن فاصله گویند؛ چون با آن، دو کلام از هم جدا میشوند.» (الحوفی، 1971، ص114) با نگاهی به فواصل سورۀ مبارکه «العادیات» و با بررسی میزان تأثیرگذاری آن در نغمههای موسیقی، فواصلی دارای نظمآهنگ منظم و زیبا پدیدار میشود. این فواصل ازنظر لغوی و ساختار تشکیلدهندۀ آن به دو دسته تقسیم میشوند، ازجمله: «ضبحا، قدحا، صبحا، نقعا، جمعا» که در آیات ابتدایی فاصله قرآنیاند و دستۀ دوم شامل کلماتی چون «کنود، شهید، شدید، قبور، صدور، خبیر»هستند که در آیات دیگر ذکر شدهاند. چنانچه پیداست فواصل آیات در این سورۀ مبارکه متنوع و گوناگون است و برخی از آنها بر وزن «فَعل» و برخی دیگر بر وزن «فعول و فعیل» آمده است. بهگونهایکه منجر به تنوع موسیقائی و آهنگ از ابتدای سوره تا انتهای آن شده است. این نظمآهنگ برای انسجام و هماهنگی با فضای متن قرآنی و معانی آن نقش بهسزایی در فهم معنی دارد و از آنجا که قرآن کریم برای بیان معانی از کلمات الهامبرانگیز استفاده میکند، واژهها را بهگونهای گزینش میکند که با معانی آن هماهنگ است. بسیاری از قرآنپژوهان به ارتباط میان فواصل قرآنی و بافت معنایی تصریح کردهاند. برخی به تناسب معنای معجمی کلمۀ فاصله و بافت دلالی و معنایی آیه اشاره کردهاند، همانند سیدقطب: «اما تنوع در سبک و اسلوب موسیقی و ضربآهنگ آن بهسبب تنوع در فضاهایی است که در سوره آمده است و امری که بهطور حتم بر آن تأکید میورزیم، این است که این ضربآهنگ از نظام خاصی پیروی میکند و با جو کلی هماهنگ و منسجم است.» (قطب، 2002، ص91) و برخی دیگر نیز به ارتباط میان بافت و سیاق معنایی اشاره کردهاند و میگویند: «قرآن کریم، کلمۀ فاصله را با توجه به معنی و بافت و آوا انتخاب میکند و بهعبارتی فواصل آیات با فضای حاکم بر سوره و همچنین با همۀ تکنیکهای بیانی و هنری تناسب دارد.» (السامرائی، 2002، ص236) اگر به فواصل سورۀ مبارکۀ «العادیات» بهدقت نگریسته شود، تناسب و انسجام میان فواصل آیات و جو حاکم بر سوره مشخص میشود؛ تناسبی که از ارتباط آواییمعنایی دو حرف «حاء» و «عین» حاصل شده است.
1-2-1-3- تناسب میان آوای برآمده از حرف «حاء» و صدای نفسهای اسبان در میان تاخت و تاز
حرف «حاء» رَوی است که در پایان فواصل سه آیه ابتدایی آمده است. این حرف، آوایی احتکاکی دارد. خداوند متعال در آیۀ نخست میفرمایند: ﴿وَالعَادِیاتِ ضَبْحَاً﴾ (العادیات: 1) در این آیۀ شریفه «ضبحاً» کلمۀ فاصله است. ازنظر لغوی کلمه «ضبح» یا «ضباح» به صدای نفس اسب اطلاق میشود، آنگاه که بهسرعت میدود (الزمخشری،1998، ج6، ص417). لازم به ذکر است که برای صدای اسب سه کلمه وجود دارد: الصهیلوالحمحمةوالضباح، زمانیکه اسب در جای خود ایستاده است، به صدای او صیهة یا شیهه گویند و آنگاه که سوارِ خود را میبیند، صدایی از خود بیرون میدهد که با نام حمحمة از آن یاد میشود؛ اما کلمه ضباح از اسب شنیده نمیشود، مگر زمانیکه در تاخت و تاز باشد که آیه ابتدایی نیز با استفاده از این کلمه تصویر دویدن اسب را برای مخاطب نشان داده است. این کلمه ازنظر نحوی جانشین مفعول مطلق است؛ یعنی خداوند متعال از رعایت قوانین نحوی عدول کرده است و کلمه ضبح را بهجای کلمه عدو برای مصدر منصوب آورده است؛ چون در کلام عادی جمله بهصورت «والعادیات عدواً» میآید و این هنجارگریزی خود گواه دقت در گزینش الفاظ است. بدین ترتیب حرف حاء دو کارکرد را انجام داده است: 1- ازنظر معنایی تصویر دقیق تاختن اسب را برای مخاطب نشان داده است که با کلمۀ «العادیات» نیز تطابق دارد و بهگونهای تأکید معنای عدو است؛ 2- ازنظر آوایی با صدای نفسنفس زدن اسبان هماهنگ است، چنانکه ابنعباس صدای اسب در هنگام تاختن را به کلمۀ «أح أح» تعبیر کرده است (الزمخشری،1998، ج6، ص417).
اما فاصلۀ دوم کلمه (قَدحَاً) است که در این آیه تناسب میان صدای احتکاکی «حاء» و معنای قدح است، همانطورکه خداوند متعال میفرمایند: ﴿فَالمُوریاتِ قَدْحَاً﴾ (العادیات: 2) ازنظر لغوی کلمۀ «القدح» یعنی ساییدن شیئی به شیء دیگر تا از برخورد آن دو، آتشی برافروخته شود و نصب «قدحاً» نیز بنابر مفعول مطلق تأکیدی است و هریک از سم اسبان اگر با سنگهای سخت برخورد کند، آتشی برافروخته میشود که در اصطلاح به آن «نارالحُباحب» گویند (ابنعاشور، 1984، ج30، ص500). بنابراین آتش یا شرارهای که از برخورد سم اسبان با سنگ در اثر شدت سرعت به وجود میآید، با وجه احتکاکی صدای حاء همخوانی و مناسبت دارد؛ چون این حرف از حروف حلقی است که همراه با هوای بازدم و تنگشدن دیوارههای حلق به یکدیگر ایجاد میشود، همچنین شراره یا جرقۀ آتش نیز از برخورد سم با سنگ تولید میشود (عتیق، بیتا، ص19).
٢-2-1-3-تناسب میان صدای «عَین» و میدان جنگ
همانطور که در توضیح فواصل سه آیۀ نخست گذشت، صدای احتکاکی حرف «حاء» نشاندهندۀ صدای نفس اسبان و دویدن آنها به میدان جنگ بوده است؛ اما آیاتی که تصویرگرِ ورود خیل اسبان به میدان جنگ است، منجر به تغییر ضربآهنگ و درنتیجه تغییر فاصلۀ قرآنی ازنظر حرف رَوی میشود؛ چون خداوند متعال از حرف «عین» که صفت «جهر» دارد و نسبت به حرف «حاء» بلندتر ادا میشود، استفاده کرده است. همانند این دو آیه شریفه:﴿فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعَاً* فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعَاً﴾ (العادیات: 4و5) در این دو آیه سخن از رسیدن اسبان به میدان جنگ است، درنتیجه آواها نیز بهتبع آن تغییر میکند. گرد و غبار جنگ برانگیخته شده و هیاهوی جنگاوران بلند شده است و به دنبال آن فریادها و رجزخوانیها و همچنین صدای برخاسته از چکاچک شمشیرها به گوش میرسد. به همین دلیل با انتخاب حرف «عین» در فاصلۀ قرآنی نوعی تناسب و انسجام با این صداها برقرار شده است؛ چون حرف «عین» دارای صفت جهر است و «در به تصویر کشیدن حرکتها و صداهای خشن و شدید ارزش بیانی واضح و روشنی دارد.» (العبد، 1989، ص79) و این همان فرق اصلی میان صوت حاء و عین است، به این ترتیب که صوت «حاء» احتکاکی و مهموس است و صوت «عین» احتکاکی و مجهور و طبیعتاً در میدان جنگ صداهای شدید و مجهور شنیدنی است و این صداها قبل از جنگ شنیدنی نیست (عتیق، بیتا، ص20).
3- 2- 1- 3- تأثیر آوایی فواصل قرآنی در جلبتوجه مخاطب
یکی از جنبههای اعجاز قرآن، رنگبندیهای زیبایی است که در فواصل آیات و سور مختلف قرآنی وجود دارد و چشم هر خوانندهای را مینوازد. تنوع آواهای متفاوت فواصل هنگام وقف، دلپذیری خاص و شیرینی را به گوش مستمع مینشاند. برای نمونه در سورۀ مبارکۀ کهف همه فواصل به الف ختم میشوند و هنگام وقف تنوین نصب در آنها در اثر وقف به ابدال، تبدیل به الف میشود ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَلَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً﴾ (الکهف: 1) یا در سورۀ مبارکۀ مؤمنون فواصل آیات به «ین» و «ون» ختم میشود ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ﴾ (المؤمنون: 1 و 2)؛ اما آنچه در این میان از اهمیت ویژهای برخوردار است، تفاوت و اختلاف فواصل در یک سوره است؛ زیرا در بسیاری از سور قرآن کریم اعم از سور طوال یا مفصلات یا حوامیم، اختلاف چندانی در فواصل آیات مشاهده نمیشود، درحالیکه در سور کوتاه قرآن که جزء سور مکی به حساب میآیند و قامت کوچکی نیز دارند، این اختلاف خود را بهصورت چشمگیری نشان میدهد، تاجاییکه در سورۀ کوتاهی مانند العادیات که 11 آیه بیشتر ندارد، شاهد چند گروه فواصل هستیم. در این سورۀ مبارکه فواصل آیات ازنظر آوایی متفاوتاند که این اختلاف فواصل در اواخر آیات برای تأثیرگذاری بیشتر در مخاطب و ایجاد توجه بیشتر است. در توضیح این مطلب، سورۀ عادیات در آیات ابتدایی خود که با واو قسم شروع میشود، فواصلی را با آوای پایانی «ا» دارد و از آیۀ ششم تا آیۀ نهم که جواب قسم در قالب جملۀ خبری مؤکد شروع میشود، فواصل آیات تغییر میکند و از فواصل «ود» در واژۀ «لکنود» و «ید» در دو واژۀ «شهید» و «شدید» استفاده میشود. آیات ابتدایی این سورۀ مبارکه با قسم شروع میشود و قسم در زمرۀ انشاء است و طرز ادای جملات انشایی متفاوت از خبری است و حتی در جملات انشایی نیز طرز بیان جملات نهی، امر، استفهام، دعا و... متفاوت است. بنابراین تفاوت آوا در جملات انشائی ابتدای سورۀ عادیات به لزوم تفاوت لحن ادای این آیات برمیگردد که در فاصلۀ آیه ظهور و بروز تام و تمام دارد. از آیه ششم به بعد در این سوره، سه آیه با ساختار جملهبندی شبیه به هم میآید که هر سه آنها اسمیه و خبری است و هر سه با رئیس ادات تأکید، یعنی «انَّ» مؤکد شده است و لام مزحلقه که به دلیل حضور «انَّ» بر سر خبر قرار گرفته است، نیز برای تأکید است. این سه جمله با واو عطف به هم ارتباط داده شدهاند و درمجموع جواب قسم محسوب میشوند. حال با توجه به تغییر ساختار جمله از انشاء به اخبار قدر مسلم تفاوت لحن ادا و ظهور تام و تفاوت این لحن ادا در فواصل این سه آیه است. درحقیقت با تغییر فواصل در این سه آیه خبری، توجه مستمع بهگونهای دیگر جلب میشود و مستمع در فواصل این سه آیه آوای دیگری را با لحن ادای متفاوت میشنود و توجه او تجدید میشود و از زاویهای دیگر به جملات توجه میکند. اگر فواصل آیات در این آیات و آیات سورههای مشابه در انواع جملات انشائی و خبری یکی بود، این توجه با این کیفیت حاصل نمیشد. قطعاً این رنگبندی متفاوت در فواصل آیات در تجدید توجه و تعمیق آن مؤثر بوده است و مستمع را به پیگیری خبر و جملات از طریق تغییر در آواها میکشاند. در آیۀ نهم و دهم این سورۀ مبارکه ساختار جملات به انشاء (استفهام) تغییر میکند که خداوند دو سؤال از انسان میپرسد. جملات با همزه استفهام شروع میشود و فواصل در این دو جمله کاملاً متفاوت از آیات ابتدایی(قسم) و آیات میانی(جواب قسم) است. فواصل این دو آیه با «ور» شکل میگیرد و در ادامه خداوند در پاسخ به سوالی مقدر در قالب جملهای خبری و اسمیه و با همان مؤکدات آیات ششم تا هشتم از واقعیتی عجیب خبر میدهد که در آن روز خداوند از آنها کاملاً باخبر است و فاصله در این آیه پایانی به «یر» تغییر مییابد. این رنگبندیهای متفاوت فواصل با تغییر جمله از انشاء به خبر با ساختارهای متفاوت و با بهکارگیری انواع مؤکدات از قبیل اسمیبودن جمله، ادات تأکید و لام مزحلقه و تقدیم و تأخر درمجموع باعث میشود تا ذهن مستمع بیشتر متوجه مطلب شود و آن را دنبال کند؛ زیرا اگر این تفاوتها در نوع جمله و ساختار و فواصل آن نبود، جذابیتهای ظاهری لازم برای پیگیری و تعمیق و تطویل توجه مستمع نبود. لازم به ذکر است که آنچه گفته شد، بدان معنا نیست که مفهوم، جذابیتهای لازم برای همراهسازی مستمع با خود را ندارد؛ ولی به دلیل آنکه مخاطب این آیات عمدتاً کفار اهل مکه بودند که نسبت به این مطالب مردد بودند و یا اصلاً قبول نداشتند، لازم بود تا این لوازم ظاهری در جمله برای جذب مستمع به کار گرفته شود تا نسبت به مفهومی که حتی منکر آن هستند، تحمل ورزند و بشنوند. البته از انواع لوازم تأکیدی که در جملات است، به میزان انکار مستمع پی برده میشود و شروع این سوره با قسمهای متوالی علاوه بر انواع لوازم تأکید خود گویای انکار کامل آنها از کفار اهل مکه است. از نگاه صفات حروف:
فاصلۀ «ا» در آیات اول تا پنجم جزء حروف متوسط است.
فاصلۀ «د» در آیات ششم تا هشتم جزء حروف قوی است.
فاصلۀ «ر» در آیات نهم تا یازدهم نیز جزء حروف قوی است.
دو حرف «ی» و «و» نیز در کلمات «لکنود»، «شهید»، «شدید»، «قبور»، «صدور»، «خبیر» از حروف ضعیف هستند و این تنوع در صفات حروف و درنهایت قوی و قویتربودن یا ضعیف و ضعیفتربودن یا متوسطبودن حروف فواصل پایانی نیز از جاذبههای ظاهری لفظ است.
2-3- موسیقی درونی
موسیقی درونی آهنگی آوایی (صوتی) نیست؛ بلکه احساس پژواک و آوایی ناشنیدنی است که در نفس جریان مییابد و ازنظر تأثیر به آوای شنیدنی موسیقی شباهت دارد. موسیقی درونی از چندین جنبۀ فنی در متنی ادبی منشأ میگیرد و از آن میان به الفاظ الهامبخش، طباق فکری یا طباق روانی و هنجارگریزیهای نحوی و معنایی اشاره میشود (رجایی، 1378، ص182)؛ اما مصادر موسیقی درونی در این سورۀ مبارکه در مبحثی با نام آشناییزدایی بررسی میشود که زیرمجموعههایی چون «صفات حروف، تناوب، تقدیم و تأخیر و التفات» را شامل میشود. آشناییزدایی اصطلاحی است که درنتیجه قدرت هنرمند بر عادتگریزی بروز پیدا میکند. هدف اصلی از این تکنیک، جلب توجه خواننده است. قرآن کریم یکی از زیباترین کتب ادبی است که ترکیبهای هنجارگریز را در آن مییابیم؛ اما پدیدههای هنجارگریز در این سورۀ مبارکه که در خلق موسیقی بسیار تأثیرگذار بوده است، در سه پدیده «تناوب، تقدیم و تأخر و التفات» خلاصه میشود.
1-2-3- طباق معنایی میان صفات حروف در سورۀ مبارکۀ «العادیات» و معانی آن
مقصود از صفات حروف یعنی حالت و کیفیتی که هنگام حصولش در مخرج آن روی میدهد (الحصری، بیتا، ص79). از تعداد هفده صفتی که همۀ علمای علم تجوید بر آن اتفاقنظر دارند، برخی صفات قوی و برخی صفات ضعیف شمرده میشوند. صفات قوی عبارتاند از: جهر، شدت، استعلاء، اطباق، صفیر، قلقله، انحراف، تکریر، تفشّی، استطاله، غنّه.
صفات ضعیف عبارتند از: همس، رخاوه، استفال، انفتاح، لین و خفا (عبدالشکور، 1389، ص44 و45). از 29 حرف زبان عربی تعداد 10 تا از آنها اقوی و قوی هستند و تعداد 8 تا از آنها متوسط و 11 تای دیگر نیز اضعف و ضعیف هستند که برخی از بزرگان آنها را اینگونه به نظم در آوردند:
أقوی الحروفِ الطَّا و ضادٌ مُعجَمَه |
|
والظاءُ ثم القافُ وهیَ الخاتمه |
قوِیُّها جیمٌ ودالٌ ثُمَّ را |
|
صادٌ و زایٌ ثم غینٌ قُرّرا |
وأوسطُ همزٌ و باءٌ تا ألف |
|
خاءٌ و ذالٌ عینُ کافٌ ثم قِف |
وأضعفُ الحروفِ ثاءٌ حاءُ |
|
والنُّون و المیمُ و فاءٌ هاءُ |
ضعیفُها سینٌ و شینٌ لامُ |
|
والواو و الیاءُ هی الختامُ |
(الجریسی، 1432، ص86)
برای اینکه مشخص شود، در سورۀ مبارکۀ «عادیات» -از سورههای مکی و دارای آیاتی کوتاه و کوبنده است- غلبه با کدامیک از این پنجدسته از حروف است، باید ابتدا پراکندگی حروف در این سوره مشخص شود، سپس براساس صفات ذکرشده برای هریک از حروف، سوره ازنظر غلبه حروف قوی یا ضعیف و أقوی یا أضعف و متوسط سنجش کلی شود. ذکر این نکته لازم است که در شمارش تعداد حروف، حروف ناخوانا لحاظ نمیشود و قواعد تجویدی، مانند اشباع و امثال آن نیز در نظر گرفته نمیشود و صرفاً به کتابت آیه توجه میشود.
حروف تهجی |
تعداد دفعات |
نوع حروف از لحاظ قوة و ضعف |
همزة |
8 مرتبه |
حرف متوسط |
باء |
12 مرتبه |
حرف متوسط |
تاء |
2 مرتبه |
حرف متوسط |
ثاء |
2 مرتبه |
حرف أضعف |
جیم |
1 مرتبه |
حرف قوی |
حاء |
5 مرتبه |
حرف أضعف |
خاء |
2 مرتبه |
حرف متوسط |
دال |
7 مرتبه |
حرف قوی |
ذال |
2 مرتبه |
حرف متوسط |
راء |
9 مرتبه |
حرف قوی |
زای |
- |
حرف قوی |
سین |
2 مرتبه |
حرف ضعیف |
شین |
2 مرتبه |
حرف ضعیف |
صاد |
4 مرتبه |
حرف قوی |
ضاد |
1 مرتبه |
حرف أقوی |
طاء |
1 مرتبه |
حرف أقوی |
ظاء |
- |
حرف أقوی |
عین |
6 مرتبه |
حرف متوسط |
غین |
1 مرتبه |
حرف قوی |
فاء |
7 مرتبه |
حرف أضعف |
قاف |
3 مرتبه |
حرف أقوی |
کاف |
2 مرتبه |
حرف متوسط |
لام |
17 مرتبه |
حرف ضعیف |
میم |
6 مرتبه |
حرف أضعف |
نون |
22 مرتبه |
حرف أضعف |
واو |
3 مرتبه |
حرف ضعیف |
هاء |
7 مرتبه |
حرف أضعف |
یاء |
6 مرتبه |
حرف ضعیف |
الف مد |
11 مرتبه |
حرف متوسط |
یاء مد |
4 مرتبه |
حرف ضعیف |
واو مد |
4 مرتبه |
حرف ضعیف |
از بررسی حروف سورۀ مبارکه عادیات ازنظر صفات حروف مشخص شد که در این سورۀ مکی، غلبه به حروف ضعیف و اضعف است و بین معانی کوبنده و محکم آیات این سوره که با قسم نیز آغاز شده است و حروف آنکه ازنظر صفات حروف همیشه ضعیف و اضعف هستند، تضاد وجود دارد. و از اینجا این نکته دقیق نتیجه این بررسی است که خداوند با حروفی که ازنظر صفات ضعیف و اضعف هستند و در پراکندگی حروف در سورۀ «عادیات» نسبت به حروف قوی و اقوی غلبه فراگیر و توجهبرانگیز دارند، معانی محکم و کوبنده و استواری را خلق فرموده است که نظیری در کلام بزرگان فصاحت و بلاغت عرب برای آن پیدا نمیشود تا آنجا که این وجه نیز یکی از وجوه اعجاز بیانی قرآن کریم است.
2-2-3-تناوب
ازنظر لغوی واژۀ تناوب از ریشۀ (ن و ب)گرفته شده و به معنای تبادل، قسمتکردن و جانشینشدن است (ابنمنظور، بیتا: ماده نوب)؛ اما در اصطلاح یعنی جانشینشدن کلمهای (اسم، فعل و حرف) بهجای کلمهای دیگر بهنحویکه معنای کلمۀ نخستین را به خود گرفته است و با توجه به بافت، جانشین کلمه نخستین شود (سلیمان، 2008، ص91). تناوب شکلها و گونههای مختلفی دارد که یکی از آنها تناوب در مصادر است. به این ترتیب که مصدری بهجای مصدر دیگر در جمله میآید و این فن در مفعول مطلق تأکیدی مشاهده میشود. اگر به آیۀ اول سورۀ مبارکۀ «العادیات» بهدقت نگریسته شود، چنین نیابتی مشخص میشود: ﴿وَالعَادِیاتِ ضَبْحَاً﴾ (العادیات: 1). در این آیۀ شریفه خداوند متعال با واو قسم به العادیات (اسبانی که بهسرعت میدوند) قسم خورده است و بعد از آن کلمه ضبحاً (صدای نفس اسبان در حال دویدن) را مفعول مطلق تأکیدی ذکر کرده است. «منصوبشدن» «ضبحاً» بنابر مفعول مطلق است. در جملۀ «یضبحن ضبحاً» گویا که گفته شده است و«الضابحات ضبحاً» چون ضبح همراه با دویدن پدید میآید.» (الزمخشری، 1998، ج6، ص417) براساس معیارهای نحوی، باید مصدر فعل (عدا یعدو عدواً) مفعول مطلق ذکر میشد؛ اما خداوند متعال به دلایل مختلفی از این قاعده نحوی عدول کرده است تا معنای جدیدی به متن قرآنی ببخشد و توجه مخاطب را به آیه جلب کند. ازنظر موسیقایی دلیل این عدول هماهنگی حرف پایانی کلمۀ فاصله (ح) با فواصل آیات پسین است، هرچند ازنظر معنایی دلایل محکمتری در ورای این تناوب وجود دارد. همانطورکه پیشتر ذکر شد، کلمه «ضبح» به صدای نفسنفس زدن اسب اطلاق میشود، صدایی که در زمان خستگی شنیده میشود. فخر رازی مینویسد: کلمه «ضبحا» نشانۀ خستهشدن اسب است و اینکه آن اسب همه توان خود را گذاشته است و حتی هنگام خستگی نمیایستد، گویا خداوند متعال میگوید: آن اسب باوجود خستگی دست از اطاعتِ تو بر نمیدارد؛ بنابراین بنده نیز باید در اطاعت از مولایش اینگونه باشد.» (رازی، 1981م، ج32: ص64) بنابراین اگر چنین تناوبی در این آیه رخ نمیداد، چنین معنایی از متن استنباط نمیشد. التوسع الدلالی یا گسترش معنایی نیز از اهداف دیگر این تناوب است. فاضل سامرائی در کتاب خود «الجملة العربیة والمعنی» اینگونه میگوید: عدولکردن از یک تعبیر به تعبیری مختصر و موجز یکی از پدیدهها و هنرهای زبان عربی به شمار میآید. در زبان عربی به دلیل اهداف و اغراض مختلفی که بافت و سیاق موجّد آن است، از یک تعبیر عدول میشود که اینگونه هنجارگریزیها در قرآن کریم بسیار زیاد است. یکی از این تکنیکها ایراد سخن بهگونهای است که احتمال چند وجه اعرابی و درنهایت چند معنا از آن برداشت میشود. نیابت و جانشینی مصدر به جای اسم مشتق یکی از کارکردهای عنصر تناوب است (السّامرائی، 2000، ص177). در این سورۀ مبارکه از این عنصر برای خلق موسیقی نیز استفاده میشود. برای نمونه خداوند متعال در آیه ذیل میفرمایند: ﴿وَالعَادِیاتِ ضَبْحَاً﴾ (العادیات: 1) اگر خداوند متعال در این آیۀ شریفه بهجای کلمۀ ضبحا از اسم مشتق ضابحة استفاده میکرد، در آن صورت تنها معنای حالیة از کلمه استنباط میشد؛ اما با عدول از اسم مشتق به مصدر معنی گسترش یافت و در آنِ واحد سه معنا را در ذهن متبادر میسازد؛ معنای حالیة یعنی «ضابحات»، مفعول لأجله یعنی «للضبح والعدو» و مفعول مطلق تأکیدی یعنی «تعدو عدواً یا ضبحاً» بهطوریکه هر سه معنی در این آیه شریفه است. به این ترتیب خداوند متعال با عدول از اسم مشتق به مصدر همه این معانی را در یک تعبیر جمع کرده است.
نوع دیگری از تناوب که سبب نظمآهنگ شدن آیات و درنتیجه خلق آهنگ و موسیقی شده است، در آیه شریفه ذیل مشاهده میشود:﴿فَالمُغِیرَاتِ صُبْحاً﴾ (العادیات: 3) کلمۀ مغیرات اسم فاعل از فعل «أغار یغیر» است و ازنظر معنایی یعنی بهسرعت حملهکردن چنانچه در تفسیر این کلمه آمده است: «ومعنی الإغارة فی اللغة الإسراع» (رازی، 1981م، ج32، ص 65) و خداوند متعال به جنگاورانی قسم میخورد که برای جهاد در راه خدا صبحگاهان بر دشمن حمله میبرند و انتخاب کلمه صبحاً در جایگاه مفعولفیه نیز نشاندهندۀ حمله و هجوم جنگاوران در این زمان است؛ چون جنگجویانِ آن زمان بر قوم یا قبیلهای هجوم نمیآوردند، مگر بعد از سپیدۀ صبح، به همین دلیل نگهبان قبیله نیز اگر میخواست، خبر حملۀ دشمن را به قوم خود اعلام کند و آنها را از آمدن دشمن اطلاع دهد، از عبارت یا صباحاه استفاده میکرد (ابنعاشور، 1984، ج30، ص500). به عبارت دیگر بهترین زمان حمله و یورش بر دشمن صبحگاهان است؛ چون در این زمان دشمن در غفلت بسر برده است و آمادگی کامل را ندارد، ازطرفی شامگاهان به دلیل ظلمت و تاریکی چیزی را نمیبینند و در خلال روز نیز همیشه دشمن برای دفاع و مبارزه آماده است؛ اما از نظر سبکشناسی نحوی نکتهای که در این آیه شریفه تأملبرانگیز است، نیابت و جایگزینی «المغیرات» بهجای «المغیرین» است. براساس قوانین نحوی میبایست جملۀ مذکور -درکلام بشری- به شکل «فالمغیرین صبحاً» میآمد؛ زیرا کلمۀ «المغیرات» اسم فاعل از فعل «أغار یغیر» است و اسناد «إغارة» به ضمیر «العادیات» مجاز عقلی به علاقه سببیه است؛ چون کسانی که حمله میبرند، اسبان نیستند، بلکه سوارکارانی هستند که بر اسب حمله میبرند؛ بنابراین اسبان سبب إغاره و یورش هستند (ابنعاشور، 1984، ج30، ص500)؛ اما چرا خداوند متعال از این اصل عدول کرده است؟ خداوند متعال از آوردن کلمۀ «مغیرین» عدول کرده است و بهجای آن از کلمه «مغیرات» استفاده کرده است تا این کلمه با کلمات «والعادیات والموریات» که هر دو اسم فاعل و به «ات» ختم شدهاند، برابر شود و آرایه موازنه را رقم بزند. شاهد مثال دیگری که پدیدۀ «تناوب» در آن صورت گرفته است، کلمۀ «شهید» است. خداوند متعال میفرمایند: ﴿وَإِنَّهُ عَلَی ذَلکَ لَشَهِیدٌ﴾ (العادیات: 7) «و او خود نیز آگاه بر این معنی است»، در این آیه شریفه «شهید» به معنای «علیم» است و بهجای آن آمده است تا با فواصل «کنود و شدید» که به حرف روی «دال» ختم شدهاند، هماهنگ و منسجم شود. در این صورت متعلق «شهید» به قرینه حال و مقام محذوف است؛ یعنی «علیم بأنّ الله ربّه». برای صحت چنین ادعایی به بیتی از «حارث بن حلّزة» یکی از معلقهسرایان مشهور دورۀ جاهلی اشاره میشود که در بیتی «عمر بن هند» را چنین توصیف کردند:
وَهُوَ الرَّبُّ وَالشَّهیدُ علَی یَو |
|
مِ الحِیارَینِ وَالبَلاءُ بَلاءُ
|
(حارث بن حلّزة، 1991، ص29)
«و اوست که پادشاه و آگاه بر جنگی است که در منطقۀ «الحیارین» رخ داده است، درحالیکه رنج به نهایت خود رسیده است.» شهید یعنی شاهد و ازنظر لغوی یعنی کسی که خبر از امری میدهد که برای شنونده کاملاً پذیرفته است که در این شعر بهجای عالم آمده است؛ یعنی کسی که کاملاً آگاه و دانا است. ابنمنظور در ذیل این کلمه میگوید: «شهید بر وزن فعیل از صیغههای مبالغه در اسم فاعل است و زمانی که به مطلق علم اشاره شود، پس به معنای علیم است؛ بنابراین «شاهد» به عالمی اطلاق میشود که علم و آگاهی خود را تبیین و توضیح میدهد (ابنمنظور، بیتا: ماده: ش ه د). حال ممکن است این سوال مطرح شود که حرف «علی» در این صورت متعلق به چه کلمهای است. در پاسخ به این سوال باید گفت که حرف «علی» نیز به نیابت از کلمه «مع» در جمله آمده است، یعنی «علی ذلک» به معنای «مع ذلک» است، به عبارتی دیگر انسان با وجود کفران نعمتش میداند که الله شایسته شکر، سپاس و اطاعت است و حرف «علی» در معنای «مع» است و بهجای آن در جمله آمده است. برای تناوب در حروف نیز همانند آیۀ پیشین به آیه شریفه ﴿وَآتَی المَالَ عَلَی حُبِّهِ﴾ (البقرة: 177) و همچنین آیه شریفه ﴿وَیُطعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ﴾ (الإنسان: 8) اشاره میشود. برای صحت چنین ادعایی نیز به بیتی دیگر از «حارث بن حلّزة» اشاره میشود که در بیتی چنین گفتند:
فَبَقِینَا عَلَی الشّنَاءَةِ تَنمِیـــ |
|
نا حصُونٌ وَعِزَّةٌ قَعسَاءُ
|
(حارث بن حلّزة، 1991، ص25)
در این بیت حرف «علی» بهجای «مع» آمده است و معنی با وجود حرف «علی» چنین میشود: آنها بهسبب ظلم و ستم بر دشمنانشان تسلط و چیرگی دارند، به طوری که این ظلم و ستم، آنها را تشویق میکند تا از قوم و قبیلۀ خود دفاع کنند؛ اما معنی با وجود حرف «مع» چنین میشود: قبیله شاعر با وجود کینۀ مردم نسبت به آنها همچنان پایدار و باقیاند. به این ترتیب چنین تناوبی سبب توسعه و گستردگی و شمولیت معنا میشود.
3-2-3- تقدیم و تأخر
از آنجا که عنصر تقدیم و تأخیر مخالف با قواعد حاکم در زبان است، نوعی هنجارگریزی به شمار میآید و ازجمله طرق قصر بلاغی و «شیوه آن بسیار پرفایده، زیبا و کاربرد آن بسفراوانو دارای اهد افعالی است.» (الجرجانی، 1984، ص83) بانگاهیبهآیات سورۀ «العادیات»نمونههای زیادی از تقدیم و تأخیر مشاهده میشود کهبرای رعایت فاصله و آهنگینکردن فواصل آمده و همچنین به علت اهمیت موضوع مقدم و یا مؤخر شده است که نمونههای آن به ترتیب در آیات (6-7-8) مشاهده میشود که در هر سه آیه مذکور معمول فواصل به شکل جار و مجرور بوده است و بر عامل خود مقدم گشتهاند: ﴿إِنَّ الإِنسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ﴾ (العادیات: 6) «انسان در برابر نعمتهای پروردگارش بسیار ناسپاس است.»
نرم متعارف (عادی) |
إنّ الإنسان لکنودٌ لربّه |
نرم غیر متعارف (هنجارگریز) |
إنّ الإنسان لربّه لکنودٌ |
طبق قاعده نحوی معمول خبر زمانی که عامل با لام ابتدا همراه باشد، بر عامل مقدم نمیشود؛ چون لام ابتدا صدارتطلب است و اقتضاء میکند که در صدر کلام باشد؛ اما با مشاهده این آیۀ شریفه مشخص میشود که خداوند متعال با شکستن این قاعده، معمول «لربه» را بر عامل «لکنود» مقدم کرده است تا هم رعایت فواصل قرآنی را برای ایجاد موسیقی فراهم کند و هم به معمولِ مقدم نوعی توجه و اهتمام ببخشد. ازنظر معنایی کلمۀ کنود صیغۀ مبالغه از فعل کَنَد است که در زبان مضر و ربیعه یعنی الکفور بالنعمة و در زبان کنانة، البخیل و در زبان کنده، العاصی ترجمه میشود و ازنظر معنایی یعنی لشدید الکفران لله و دلیل مقدمشدن «لربه» بر عامل خود برای اهتمام و توجهکردن به متعلق کنود است تا چنین شخص کافری بهشدت سرزنش شود؛ چون نسبت به پروردگاری کفر ورزیده است که سزاوارترین موجودات به سپاسگزاری است و آمدن لام ابتدا بر سر عامل لکنود علاوه بر تأکید کلام، تعجب و اظهار شگفتی از کار انسان حقناشناس است (ابنعاشور، 1984، ج30، ص504). همین شکل هنجارگریز را در دو آیه بعدی نیز آورده است: ﴿وَإِنَّهُ عَلَی ذَلکَ لَشَهِیدٌ﴾ (العادیات: 7) برای رعایت فاصلۀ «علی ذلک» بر «لشهید» مقدم شده است ﴿وَإِنَّهُ لِحُبِّ الخَیرِ لَشَدِیدٌ﴾ (العادیات: 8) «همانا او بهسبب ثروتاندوزی، بسیار بخیل است.» برای رعایت فاصله و اهتمام «لحب الخیر» بر «لشدید» مقدم شده است، چنانچه در کتب تفسیری نیز اینگونه آمده است: «وتقدیم «علی ذلک» علی «شهید» للاهتمام والتعجیب ومراعاة الفاصلة وکذلک تقدیم «لحب الخیر» علی متعلّقه للاهتمام بغرابة هذا المتعلق ولمراعاة الفاصلة.» (همان: ص505) ضمن اینکه این تقدیم و تأخیر سبب شده است تا آرایه دیگری که به خلق موسیقی درونی در کلام میانجامد، به وجود آورد و آن آرایه جناس لاحق است که بین دو کلمه «شهید و شدید» ایجاد شده است. در آیه پایانی سورۀ مبارکۀ «العادیات» نیز نوع دیگری از تقدیم و تأخر وجود دارد، تقدیمی که علاوه بر خلق موسیقی و آهنگ در فواصل کلمات، آرایه دیگری به نام التجنیس التحریف یا جناس محرف را نیز رقم زده است، همانطور که میفرمایند: ﴿إِنَّ رَبَّهُمْ بِهِم یَومَئِذٍ لَخَبِیرٌ﴾ (العادیات: 11) «در آن روز پروردگارشان از آنها کاملاً باخبر است.» ژرفساخت و شکل اصلی این آیه شریفه به این منوال است: «إنّ ربهم لخبیرٌ بهم یومئذ»؛ اما خداوند متعال معمول خبر یعنی «بهم یومئذ» را بر عامل یعنی «لخبیر» مقدم کرده است تا هم ازنظر فواصل کلمات با آیات پیشین مطابق شود و هم موجد پیدایی آرایۀ جناس محرف در دو لفظ «رَبَّهُم بِهِم» شود. برخی از مفسران قرآن چنین تقدیمی را سبب آهنگینشدن کلام و برای مراعات فواصل قرآنی دانستهاند: و«قوله تعالى: «بهم» و«یومئذ» متعلقان بـ«خبیر» قدما علیه لمراعاة الفواصل.» (أبوالسعود، بیتا، ج9، ص192) همچنین مفسری دیگر نیز بر همین معنی اشاره کردهاند: «و«بهم» و«یومئذ» متعلقان بالخبر واللام غیر مانعة من ذلک وقدما لأجل الفاصلة.» (السمین الحلبی، بیتا، ج11، ص92) أندلسی نیز در کتاب تفسیر خود «بحر المحیط» میفرماید: «العامل فی «بهم» وفی«یومئذ» لخبیروهو تعالى خبیر دائماً لکنه ضمن «خبیر» معنى مجاز لهم فی ذلک الیوم (الأندلسی، 1993م، ج8، ص502). چنانچه پیداست ایشان جار و مجرور «بهم» و ظرف «یومئذ» را متعلق به وصف «خبیر» دانستهاند که بر عامل خود مقدم شده است، ضمن اینکه وصف «خبیر» را نیز متضمن معنای «مجاز لهم» میدانند؛ زیرا خداوند متعال همیشه و همواره نسبت به احوال انسان آگاه است و لزومی ندارد که «خبیر» در معنای وضعی خود باشد؛ بنابراین قائل به تناوب شده و معنای مجازاتکردن را در نظر گرفته است.
4-2-3- التفات
التفات از ریشه«لَفَتَ» مصدر باب افتعال به معنای «صَرَفَ» یعنی رویگردانیدن به کسی یا چیزی است.ابنمنظور در شرح معانی این کلمه میگوید: لَفَتَوجههعنالقوم:صرفه.تلفَّتإلىالشیءوالتفتإلیه:صرفوجههإلیه(ابنمنظور، بیتا: مادة ل ف ت)؛ اما در اصطلاح: «اینکه شاعر در اثنای کلام از سبکی به سبک دیگر و یا از غرضی به غرض دیگر رویگردان شود و این رویگردانی میسر نخواهد شد، مگر زمانی که مقصود از ذکر غرض نخست از آغاز دلیل و سببی باشد برای ذکر غرض دوم.» (القرطاجنی، بیتا، صص314 – 315) و در تعریف دیگر آمده است «رویگردانی متکلم از ضمیر خطاب به ضمیر غائب و از ضمیر غائب به ضمیر خطاب و همانند آن، همچنین در تعریف التفات آمده است، انتقال از یک معنی به معانی دیگر.» (طبل، 1998م، ص16) در این سورۀ مبارکه آرایۀ التفات در آیات 4 و5 به وجود آمده است. این آیات شریفه ﴿فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً﴾ (العادیات: 4) و ﴿فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً﴾ (العادیات: 5) با حرف عطف «فاء» بر اسم یا به عبارتی أصح بر اوصاف «العادیات والموریات والمغیرات» عطف شده است، به این ترتیب نوعی اختلاف بین معطوف و معطوفإلیه ازنظر فعل و اسم به وجود آمده است. «اشکالی در معطوفشدن فعلِ ﴿فَأَثَرْنَ﴾ به صفت ما قبل خود وجود ندارد؛ چون کلمۀ معطوفعلیه اسم فاعل است و این کلمه شبهفعل به شمار میآید، گویا اینکه گفته شده: أقسم باللاتی عدون فأورین فأغرن فأثرن.» (طباطبائی، 1997م، ج19، ص397) از آنجا که هر تغییری در متن قرآنی غرض و هدفی را در ورای خود دارد، تغییر اسلوب از اسم به فعل ماضی نیز برای بیان یک معنای جدید است، درحقیقت معطوف در این دو آیه با فعل ماضی آمده است و مغایر با معطوفعلیه است که با اوصاف ذکر شده است و این تغییر، اشاره به این مطلب دارد که کلام از اسلوب قسم خارج شده است و به امور مترتب بر قسم دلالت دارد؛ یعنی خداوند متعال نتیجۀ این قسمها را با فعل ماضی بیان کرده است، به صورتی که تصویر برآمده از تاخت و تاز اسبها را در میدان جنگ برای مخاطب مجسم کرده است. محیالدین درویش نیز در تفسیر چنین التفاتی میفرمایند: «در مخالفت میان معطوف و معطوفعلیه در فعل ﴿فَأَثَرْنَ﴾ با کلمۀ معطوفعلیه که بهصورت اسم فاعل آمده است، نکتۀ زیبایی نهفته است و آن تصویر این افعال در نفس و مجسمکردن آن در برابر چشمان است؛ چون مبالغه در تصویری که برآمده از مخالفت میان فعل و اسم باشد، بیشتر از تصویر و مجسمکردن با اسمهای پی در پی است و همچنین چنین مبالغهای در تصویر از فعل مضارع بعد از فعل ماضی نیز حاصل میشود.» (درویش، 1999م، ج8، ص390)
4- نتیجه
در این مقاله ساختار موسیقایی سورۀ مبارکۀ «العادیات» در دو سطح موسیقی بیرونی و موسیقی درونی بررسی شد. در سطح موسیقی بیرونی مشخص شده است که:
- برخی از آیات شریفه با دو بحر رجز مشطور «مُستَفعِلُن فَعُولُن» و وخفیف مجزوء «فَعِلاتُ مَفاعِیلُن» مطابقت دارد که ازنظر تناسب معنایی میان این دو بحر و موضوع سوره باید افزود که این دو بحر بهترین بحور برای به تصویرکشیدن سرعت اسبان و صحنۀ گرد و غبار بر انگیخته از سم اسبان هستند، بهویژه بحر رجز که معمولاً در میدانهای جنگ و از زبان جنگاوران برای بیان دلاوریها ایراد میشده است، با آیههای نخستین این سورۀ مبارکه مطابقت دارد؛ آیههایی که تصویری از میدان جنگ نشان میدهد که در آن اسبان دونده بهسرعت در حال تاخت و تاز هستند، به طوری که وجود دو سَبَب خفیف و یک وتِد مجموع در بحر مُستَفعِلُن بهروشنی صدای نفسهای اسبان را که با قطعشدن متوالی صورت میگیرد.
- فواصل آیات در این سورۀ مبارکه متنوع و گوناگون است و بهسبب انسجام و هماهنگی با فضای متن قرآنی و معانی آن نقش بهسزایی در فهم معنی دارد. دو حرف «حاء وعین»که رَویِ این فواصل است، با معانی آیات تناسب دارد، چنانکه حرف «حاء» که از حروف حلقی است، با صدای نفسنفس زدن اسبان که از آن با کلمه أحأح تعبیر میشود، هماهنگی دارد و حرف «عین» نیز که دارای صفت جهر است، در به تصویرکشیدن حرکتها و صداهای خشن و باشدت مفید است.
- در سطح موسیقی درونی، مهمترین عوامل هنجارگریزیهای آوایی بررسی شد که اوج آن در انتخاب صفات حروف در این سورۀ مبارکه مشاهده میشود؛ چون ازنظر صفات حروف مشخص شد که در این سورۀ مکی غلبه به حروف ضعیف و اضعف است و بین معانی کوبنده و محکم آیات این سوره و این صفات ضعیف تضاد وجود دارد و از اینجا این نکته دقیق نتیجه این بررسی است که خداوند با حروفی که ازنظر صفات ضعیف و اضعف هستند و در پراکندگی حروف در سورۀ «عادیات» نسبت به حروف قوی و اقوی غلبه فراگیر و توجهبرانگیز دارند، معانی محکم و کوبنده و استواری را خلق کرده است که نظیری در کلام بزرگان فصاحت و بلاغت عرب برای آن پیدا نمیشود.
- تناوب از مهمترین عوامل هنجارگریز در این سورۀ مبارکه است. این پدیده علاوه بر عنصر ایجاز و اختصارگویی فایده دیگری نیز دارد که همان خلق موسیقی است.
- در مبحث تقدیم و تأخر نیز مشاهده شد که معمول فواصل قرآنی که به شکل جار و مجرور بوده، بر خود عوامل مقدم شده است که این تقدیم سبب موسیقی در فواصل آیات شده است، به طوری که اگر تقدیم صورت نمیگرفت، آیهها ضربآهنگ لازم را از دست میدادند. درواقع معمول مقدم علاوه بر خلق موسیقی برای تأکید، اهتمام و شگفتی نیز آمده است و صرفِ مراعات فواصل قرآنی نبوده است.
- تغییر از یک اسلوب (جمله اسمیه) به اسلوب دیگر (جمله فعلیه) نیز یکی دیگر از عوامل هنجارگریز در سورۀ العادیات است که درحقیقت این تغییر تفاوت میان دو تصویر (تصویر برآمده از تاخت و تاز اسبان و تصویر برآمده از گرد و غبار جنگ) را به نحو شاخصی نشان داده است.