Authors
1 Associate Professor of Arabic Language and Literature, Al Zahra University, Tehran, Iran
2 Ph. D Student Language and Literature, Al Zahra University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
معناشناسی شناختی معنا را با تکیه بر شناخت یعنی پردازش اطلاعات در مغز انسان بررسی میکند. در معناشناسی شناختی تمام مفاهیم زبانی مقولهبندی میشوند. یکی از مباحث مهم زبانی که با تکیه بر معناشناسی شناختی مطالعه میشود، مبحث حروف عطف در زبان عربی و بهویژه در قرآن کریم است.در معناشناسی شناختی واژهها بهویژه حروف عطف معنای اصلی و سرنمونی دارند که این مفهوم سرنمونی در مفاهیم فرعی حرف نیز مشاهده میشود؛ بر این اساس، بسیاری از معانی فرعی که برای حروف مطرح میشود، بهگونهای با معنای سرنمونی گره میخورد و شبکه معنایی شکل میگیرد. پس علت کاربرد حرفی خاص در سخن بهویژه در متون قرآنی باتوجه به موقعیت مفهومسازی میشود. حرف «ثمّ» از حروف پرکاربرد در میان حروف عطف عربی است که 338 مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است. در این مقاله با کمک روش توصیفیتحلیلی و با تکیه بر شبکۀ شعاعی مفهوم «ثمّ» بدین نتیجه دست یافته شده که معنای سرنمونی «ثمّ» در قرآن کریم، همان فاصله میان معطوف و معطوفعلیه و معانی فرعی آن شامل ترتیب زمانی فاصلهدار، رابطۀ صعودی میان دو رخداد همجنس، رابطۀ نزولی میان دو رخداد همجنس و تناسبنداشتن این دو است.
Keywords [Persian]
طرح مسئله
در معناشناسی با روش علمی لایههای معنا در متن کشف میشود، بدیهی است هرچه متن پیچیدهتر و معنا عمیقتر باشد، برای کشف آن نیاز به روشهای علمی و قانونمندتری خواهد بود. معناشناسی شناختی شاخهای از زبانشناسی شناختی است که در سال 1980 لیکاف در مخالفت با جایگاه معنا در زبانشناسی زایشی آن را شکل داد. در این دیدگاه، دانش زبانی مستقل از اندیشیدن و شناخت نیست؛ بنابراین رفتار زبانی بخشی از استعدادهای زبانی انسان است؛ استعدادهایی که برای آدمی امکان یادگیری، استدلال و تحلیل را فراهم میکند (صفوی، 1379، ص363). معناشناسی شناختی، معنا را در سایۀ شناخت مطالعه میکند، منظور از شناخت یا cognitive پردازش اطلاعات در ذهن انسان است، اینکه معنا از چه چشمانداز یا زاویه یا موقعیتی بیان شده است یا مفاهیم یک واژه چگونه در ذهن مفهومسازی یا پردازش میشود یا کدام بعد در معنا برجستهتر و کدام بعد کمرنگتر است، همگی در معناشناسی شناختی مطالعه میشود.
در این مقاله با تکیه بر نظریات معناشناسی شناختی تلاش میشود، مفهومی مشترک با تقسیمبندیهای اصولی دربارۀ معانی فرعی «ثمّ» ارائه شود.
در زبانهای انگلیسی و حتی فارسی و عربی بیشتر مطالعات معناشناختی درحیطۀ حروف، به حروف اضافهای منحصر میشود که معنای مکانی و زمانی دارند؛ ازاینرو تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است که مؤلّفههای معناشناسی شناختی را دربارۀ حروف عطف عربی بررسی کند؛ درحالیکه حروف عطف عربی با توجه به بسط و گسترش معنای آنها در زبان ظرفیت مطالعهشناختی را دارد؛ بنابراین مطالعۀ چنین موضوعی و بررسی کاربرد آن، اهمیت فراوانی دارد. این مسئله زمانی پررنگتر میشود که بدانیم قرابت معنایی بارزی میان «ثُم» در زبان عربی و «ثَمَّ» با فتح «ثاء» در خانواده زبانهای سامی وجود دارد (حمیده، 1999، ص153).
مثلاً حرف «ثُم» در معانی فرعی یا غیرهستهای خود مفهوم فاصله مکانی یا زمانی را نیز میرساند، یا مثلاً حرف عطف «و» در عربی از معنای اصلی آن یعنی مشارکت در اعراب و حکم فراتر رفته است و معنای همراهی را «مانند با در فارسی» بیان میکند. بسط و گسترش فراوان معنایی در حروف عطف عربی، نگارنده را بر آن داشت، حرف «ثم» را باتوجه به رویکرد معناشناسی شناختی بررسی و مطالعه کند. شاید تمام مقولههای معناشناسی شناختی دربارۀ حروف عطف و بهویژه «ثمّ» اعمال نشود؛ اما با کمک منابع معناشناختی، شبکۀ معنایی دقیقتری برای حروف عطف ترسیم میشود و آن معانی و دستهبندیهای متداول و یکنواخت کتابهای نحوی را نظم تازهای میبخشد که این امر به زبانآموزان در فهم بهتر معانی مختلف حروف عطف کمک میکند.
ازسویی معانی حروف عطف در کتابهای نحوی و منابع قدیم و جدید گاهی با تکرار و انتزاعگویی همراه شده است، مثلاً در بیان معانی «ثمّ» دانشمندان بهصورت مکرر گفتهاند: «جاءت ثمّ فی معظم المواضع دالة علی الترتیب والتراخی فی الزمان ...» (ابنمالک، 1990، ج3، ص351)[1]؛ یعنی «ثمّ» برای بیان ترتیب و تراخی میآید، یا مثلاً در جایی میگویند «من دلالة ثمّ التدرج فی درج الارتقاء» (استرآبادی، 1996، ج4، ص389)، این الفاظ و اصطلاحات در علم نحو مکرراً آمده است، حال آنکه تبدیل معانی انتزاعی آن به مفاهیم کاربردی و درحیطۀ تجربه و واقعیت ذهنی ضروری است. همچنین با مطالعه و بررسی آراء نحویها دربارۀ معنای «ثم» دریافته میشود که نظر دانشمندان نحو بیشتر بر معنای اصلی «ثمّ» متمرکز است و دستهبندی منظم و تعریفشدهای برای معانی فرعی آن وجود ندارد.
در این پژوهش با کمک معناشناسی شناختی تقسیمبندی دیگری برای معانی فرعی «ثمّ» ارائه شده است و با تکیه بر مقولات معناشناسی شناختی معانی اصلی و فرعی حرف «ثمّ» در منابع نحوی و تفسیری نقد و بررسی میشود و به سؤالات زیر پاسخ داده میشود:
أ: معنای سرنمونی «ثمّ» براساس رویکرد معناشناسی شناختی چیست؟
ب: شبکه معنایی حرف «ثمّ» در قرآن کریم با توجه به مقوله معناشناسی شناسی چگونه است؟
ج: اصلیترین مفهوم در پیوند معانی شعاعی «ثمّ» کدام است؟
پیشینۀ پژوهش
معانی مختلف «ثمّ» در کتابهای نحوی و زبانشناسی بارها بررسی شده است؛ اما تاکنون پژوهشی نوشته نشده است که در آن معانی «ثم» از بعد معناشناسی شناختی مطالعه شود. از قدیمیترین کتابهایی که انواع معنای «ثمّ» بررسی شده، به «الکتاب» سیبویه (140ه.ق)، «مغنیاللبیب» ابنهشام انصاری (218ه.ق)، «شرح الکافیة» رضیالدین استرآبادی (688ه.ق) اشاره میشود که بیشتر برای «ثمّ» دو یا سه معنا ذکر کردهاند و مهمترین آن «تراخی» یا «مهلة» است (رک؛ زجاج، 1988، ج1، ص105 و ابنجنی، 2010، ص25 و استرآبادی، 1996، ج4، ص389)؛ اما دستهبندی مشخصی برای معانی «ثمّ» در کتابهای نحوی قدیم یافت نمیشود؛ زیرا کتابهای نحوی گذشته ارتباطی میان معانی اصلی و فرعی «ثمّ» برقرار نکرده، گویا چندین معنای مجزا برای حرفی همچون «ثمّ» بیان شده است، بیآنکه معنای اصلی یکسان و مرتبط با معانی فرعی آن دریافت شود، همچنین رویکردهای سنتی بیشتر بر معانی محسوس «ثمّ» متمرکز میشود.
هرچند در پژوهشهای جدیدتر معانی فرعی «ثمّ» بیشتر مدّ نظر قرار گرفته است، انتقال مفاهیمی مانند «تراخی»، «استبعاد»، «مهلت مجازی» که مستقیماً از منابع نحو سنتی وارد این پژوهشها شده است، یکی از کاستیهای مطالعات جدید است که درک صحیحی از معانی فرعی «ثمّ» ارائه نمیدهد.
ازجمله مقالاتی که معانی «ثمّ» در آن بررسی میشود، مقالۀ «نگاهی به دلالتهای «ثمّ» در قرآن کریم» از عسگر بابازاده اقدم (1395ه.ش)، در فصلنامۀ «حسنا» است که نویسنده معانی فرعی «ثمّ» را بیان کرده و از مفاهیمی مانند «استبعاد تکذیبی»، «استبعاد مجازی» و «مجاز در ترتیب و تراخی» نام برده است؛ اما گذشته از الفاظی که نگارنده بهصورت مستقیم از کتابهای نحو سنتی در نگارش مقاله استفاده کرده، ارتباط میان معنای اصلی «ثمّ» با معانی فرعی را بررسی نکرده و بهطور کلی این مقاله از بعد معناشناسی شناختی انجام نشده است.
همچنین در کتاب «أسالیب العطف فی القرآن الکریم»، مصطفی حمیده (1999م) پس از بررسی تاریخچۀ «ثمّ» معانی اصلی و مجازی این حرف را بررسی کرده و دستهبندی بهتری نسبت به بقیه پژوهشها ارائه داده است که در این مقاله از آن بهره برده شد. هرچند نویسنده گاهی خود در تشخیص معنای فرعی «ثمّ» در برخی آیات از آشفتگی مفسران تأثیر پذیرفته است، ازسویی تألیف او نیز درحیطۀ معناشناسی شناختی به شمار نمیرود.
نظر به اینکه تاکنون مقالهای مستقل، درزمینۀ شبکه معنایی «ثمّ» درحیطۀ معناشناسی شناختی در آیات قرآنی نوشته نشده، نویسنده این موضوع را انتخاب و بررسی کرده است.
1- ویژگیهای معناشناسی شناختی
همانگونه که گذشت معناشناسی شناختی شاخهای از زبانشناسی شناختی است که معنا در سایۀ شناخت بررسی میشود. معناشناسی شناختی میان نحو و نشانهشناسی[2] و کاربردشناسی[3]تفاوت قائل نمیشود؛ یعنی هرسه در معناشناسی شناختی با یکدیگر مرتبط هستند و آنها از یکدیگر متمایز نمیشوند. برخلاف مطالعات سنتی که میان این دانشها تفاوت قائل شده است و آنها را از زبان مستقل میداند.
نحووواژهها رابایدبهمثابۀعناصرسازندهپیوستارساختهاینمادیندرنظر گرفتکهواحدهایصورترابهواحدهایمعنیپیوندمیدهند(گیرارتز، 2006،ص29)؛ازاینروتمایزمیانمعنیشناسیوکاربردشناسینیزبهدلیلامکاننداشتنجداییزبانازتجربهوعملکردانسانمردودمیشود (کامبوزیاوفیاضی،1387، صص75-73).
معنا در معناشناسی شناختی چهار ویژگی دارد:
1: معنا چشماندازی است (لیکاف، 1993، ص11-12)، مثلاً اگر فردی در درهای باشد و به ستیغ کوه بنگرد، این فاصله را (همان معنا را) میگوید: عجب ارتفاعی! و اگر بر بالای کوه باشد و به ته دره بنگرد میگوید: چه عمقی!
2: معنا پویا و انعطافپذیر است (لیکاف، 1993،ص11-12)،مثلاً اینگونه نیست که آب فقط رافع عطش باشد، آب سبب غرقشدن کسی نیز میشود، در این حالت آب رافع عطش نیست.
3: معنا دایرةالمعارفی است (لیکاف، 1993،ص11-12)؛ یعنی مستقل از دیگر حوزههای شناختی و مستقل از ذهن بشر نیست.
4: معنا مبتنی بر تجربه و کاربرد عینی است (لیکاف، 1993،ص11-12)؛ یعنی بر اثر استفاده از یک موقعیت واقعی خود را نشان میدهد. مانند معنای «تند» هنگام خوردن سس و «تند» هنگام عبور از یک شیب.
در زبانشناسی سنتی بیشتر حروف معنای فیزیکی و محسوس دارد؛ اما در معناشناسی شناختی حروف معنای انتزاعی دارند. همین دیدگاه فیزیکی دانشمندان قدیم (مانند ابنهشام) را بر آن داشته تا برای «واو» پانزده نوع «معنا» برشمرند که گویا هریک از دیگری منفک و مستقل است یا معنای «ثمّ» را فقط منحصر به سه قسم معنای محسوس بدانند. ازسویی مفسران نیز در تفسیر آیات قرآنی به مفهومسازیها کمتر توجه کردهاند.
اما در معناشناسی شناختی معانی حروف همگی به یک معنای اصلی یا هستهای منتهی میشود و این معنای اصلی با شباهتهای خانوادگی یا در سایۀ بسط و گسترش معنا و با کمک طرحوارههای تصویری در تمام بافتهای فرعی نیز وجود دارد.
1- 1- شبکۀ شعاعی
یکی از مقولات مهم در معناشناسی شناختی شبکۀ شعاعی معناست. لیکاف چندمعنایی را براساس نظریۀ مقولات شعاعی بررسی کرد. در این نظریه یکی از معانی مرکزی یا پیشنمونه، معانی جدید حاشیهای است و بهمثابۀ شعاعهایی از معنای مرکزی در نظر گرفته میشود، درنتیجه شبکهای از معانی به دست میآید که شبکۀ شعاعی نام دارد. این معانی حاشیهای گاهی حاصل بسط استعاری و گسترش معنا است و لزوماً انتزاعی نیست (لیکاف، 1987، ص416).
1-2- معنای سرنمونی
در این پژوهش در بررسی حروف عطف برمبنای معناشناسی شناختی رویکرد پیشنمونه (معنای سرنمونی) معیار میشود. برمبنای نظام پیشنمونی از بین معانیای که برای حروف اضافه برشمردهاند، یک معنا برتری دارد که به آن معنای پیشنمونه میگویند (سینکی، 1989، ص34).
معانی دیگر که بهظاهر متفاوت یا فرعی یا حاشیهای هستند، نیز با شباهتهای خانوادگی و تغییرات طرحوارهای شکل گرفتهاند که خود نیز بهگونهای با معنای پیشنمونه مرتبط میشوند (لیکاف 1987، ص416).
1-3- معیار تشخیص معنای پیشنمونگی
تایلر و ایوانز برای تشخیص معنای مرکزی چند معیار نام بردهاند. البته از آن جایی که الگوی تایلر و ایوانز برای حروف اضافه مکانی به کار رفته است، تمام معیارهای آن با حرف عطف «ثم» مطابقت ندارد، هرچند با مطالعۀ تاریخی حرف «ثم» معنای مکانی بیتأثیر نبوده است، از مجموع معیارها معنای سرنمونه برای «ثم» در نظر گرفته میشود:
2. غلبه یا برتری در شبکه معنایی: هر شبکه معنایی در برگیرنده مجموعهای مفاهیم است که بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم با یکدیگر در ارتباطاند. در این میان تداول یا فراوانی یک معنای خاص در میان بقیه مفاهیم معیار سرنمونگی است (همان منبع). با بررسی نظر دانشمندان نحو، همانگونه که خواهد آمد، بیشترین کاربرد معنایی «ثمّ» در قرآن کریم برای بیان تراخی یا همان فاصله زمانی است (حمیدة، 1999، ص156)؛ مانند (وَهُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُمْ بِالنَّهَارِ ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ) (الأنعام، 6) که حرف «ثمّ» برای بیان فاصلۀ زمانی میان رخداد اول یعنی زندگی در دنیا و رخداد دوم یعنی حیات دوباره و مبعوثشدن انسان ذکر شده است (زمخشری، 1972، ج1، ص160).
و نیز مانند (فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَةُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُون، ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ( (البقرة، 55، 56) که میان نزول عذاب (صاعقه) و مبعوثشدن آنان پس از مرگ فاصله زمانی وجود دارد (اندلسی، 1993، ج1، ص212).
1-4- معنای سرنمونی «ثم»
با بررسی تاریخچۀ «ثمّ» در زبان عربی معنای سرنمونی دریافت میشود. «ثُمّ» از «ثَمّ» اشتقاق یافته که اصل عبری آن (شام ãmš) و اصل آرامی آن ((tammãn است. «ثَمّ» اسم اشاره برای مکان دور بوده و معنای فاصله مکانی «ثَمّ» در گذر به معنای فاصله زمانی در «ثُمّ» منتقل شده است (برگشتراسر، 1929، ص179).
ساختار «ثُمّ» بهمثابه حرف عطف عربی قدیمیتر از اصل سامی «ثَمّ» بهمثابه اسم اشاره مکانی است. در زبانشناسی تطبیقی واج «ث» درمقابل واج «ت» در آرامی و واج «ش» در عبری و آکادی قرار میگیرد؛ اما واج «ث» قدیمیتر از واجهای همتای خود در زبانهای سامی است؛ زیرا بعدها این واج «ث» در لهجههای عربی تبدیل به «ت» شد؛ مانند تعلب که اصل آن «ثعلب» است (حمیدة، 1999،ص154).
ابنقیم جوزیه (751 ه.ق) میان «ثُمّ» به معنای حرف عطف و «الثَمّ» به معنای پیوستن و اتصال اجزای یک چیز قرابت معنایی میبیند و میگوید: در «ثَمَّ البیتَ» معنای اصلاح و تعمیر شکاف و فاصله وجود دارد و مانند آن «ثُمّ» نیز به معنای ایجاد ارتباط بین دو چیزی است که فاصله دارند (جوزیه، 2008، ج1، ص92). البته این دیدگاه منطقی به نظر نمیرسد؛ زیرا ارتباطی قوی و محکم میان ترمیم شکاف و وجود فاصله زمانی در حرف «ثُمّ» در نظر گرفته نمیشود. ازاینرو نظر دانشمندانی همچون گوتهلف برگشتراسر دربارۀ تاریخچۀ معنایی «ثم» بهتر است.
با بررسی نظر دانشمندان نحو دریافته میشود گروهی اولین و اصلیترین دلالت «ثُمّ» را تراخی یا فاصلۀ زمانی میدانند (رک زجاج، 1988، ج1، ص 105 و ابنجنی، 2010، ص25 و استرآبادی، 1996، ج4، ص389) و گروهی دیگر نیز با مقایسه میان «فاء» و «ثمّ» مفهوم «ترتیب» را چون معنای مشترک آن دو ذکر کردهاند و معنای «تراخی» یا «فاصلۀ زمانی» را بهمثابۀ معنای خاص «ثمّ» معرفی کرده که آن را از بقیۀ حروف عطف متمایز کردهاند (رک مبرد، 1994، ص148 و زمخشری، 1993، ص129 و ابنالحاجب، 1431، ص53 و ابنمالک، بیتا، ص36).
اما گروه سوم مانند سیبویه (140ه.ق) و ابنهشام (218ه.ق) برای «ثُمّ» سه دلالت و معنا بیان کردهاند: تشریک، ترتیب و تراخی. سیبویه مهمترین معنایی که برای «ثم» بیان میکند، تشریک یا مشارکت همراه با ترتیب و فاصلۀ زمانی میان معطوفعلیه و معطوف است؛ یعنی دلالتهای سهگانه «ثمّ» را در یک مفهوم جمع کرده است. ظاهراً ازنظر او ابتدا تشریک، اصلیترین معنای حروف عطف بهطورکلی و حرف «ثمّ» بهطورخاص است؛ معنایی که میان «واو»، «فاء» و «حتی» نیز یکسان به شمار میرود. او دربارۀ تشریک میان معطوف و معطوفعلیه با حرف «فاء» معتقد است: این مشارکت در حکم و اعراب صورت گرفته است. مشارکت در حکم یعنی «فاء» نشان میدهد معطوف با معطوفعلیه در معنای مدّ نظر مشارکت دارد که همان حکم است. مثلاً زمانی که گفته میشود: حضَرَ الأستاذُ فالطالبُ، «فاء» نشاندهندۀ این است که «الطالبُ» با «الأستاذُ» در وقوع حکم یعنی «حضور» مشارکت دارد و مشارکت در اعراب بدین معنی است که معطوف با معطوفعلیه در حرکت اعرابی مشارکت دارد؛ بنابراین «الطالبُ» از حرکت اعرابی «الأستاذُ» تبعیت میکند؛ اما مشارکت در «ثم» برای اعراب است نه حکم؛ یعنی معطوف پس از «ثُمّ» فقط از حرکت اعرابی معطوفعلیه تبعیت میکند؛ ازاینرو سیبویه میگوید: «در جمله مررت برجل ثم امرأة دو بار مرور اتفاق افتاده است»؛ اما در دیگر حروف عطف مانند «فاء» مرور یکبار اتفاق افتاده است (سیبویه، 1988،ج1، ص 438).
ابنهشام (218 ه.ق) نیز معانی سهگانه را برای «ثم» بیان کرده است، اول: تشریک یعنی مشارکت معطوفعلیه و معطوف در حکم و اعراب، ظاهراً او معتقد است گاهی «ثم» فقط برای بیان مشارکت دو چیز یا دو امر در حکمی است و دیگر معنای ترتیب و فاصله زمانی مطرح نیست. دوم: ترتیب یعنی آمدن معطوف پس از معطوفعلیه و سوم تراخی یا فاصله زمانی یعنی وقوع معطوف با یک فاصله زمانی پس از معطوفعلیه (ابنهشام، 2009م، ج1، ص168).
بنابراین ابنهشام سه معنای مستقل برای «ثمّ» بیان کرده است، حال آنکه ازنظر نویسندگان این پژوهش تشریک و ترتیب میان دیگر حروف عطف مانند «واو» و «فاء» مشترک است و دلالت اصلی «ثمّ» فاصله زمانی یا همان تراخی است. إن التراخی هو الدلالة الأصلیة لـ «ثمّ» (حمیدة، 1999،ص164).
باوجود اختلافنظر دانشمندان دربارۀ پیشینۀ معنایی «ثمّ» گفته میشود مفهوم فاصله در این حرف نظر مشترک همه دانشمندان است. در مطالعات سنتی معنای فاصله که از آن با نامهایی همچون «تراخی» یا «مهلة» صحبت کردهاند، نیز پیوسته تأکید شده است؛ ازاینرو برمبنای اصول معناشناسی شناختی مفهوم «فاصله» بین معطوف و معطوفعلیه ممکن است معنای سرنمونی «ثمّ» باشد و هرجا از دلالت اصلی خود یعنی «فاصله» خارج شد، معانی فرعی یا مجازی دارد که با مفهوم فاصله نیز پیوند میخورد.
2- شبکۀ شعاعی مفهوم «ثمّ» در قرآن کریم
برای ترسیم شبکۀ مفهومی «ثمّ» در قرآن کریم بهتر است ابتدا معانی شعاعی این حرف را در قرآن بررسی و مطالعه شود؛ ازاینرو در این پژوهش با تکیه بر نظر مفسران در قرآن کریم سه معنای شعاعی برای این حرف در نظر گرفته شده است:
2-1- ترتیب با فاصلۀ زمانی میان دو رخداد
بیشترین معنای فرعی «ثمّ» در قرآن کریم بیان ترتیب زمانی فاصلهدار میان دو کنش یا دو رخداد است که در آن رخداد «الف» پیش از رخداد «ب» اتفاق میافتد. در نحو سنتی از این معنا با نام «ترتیب و تراخی» یاد شده است. در علم نحو حرف «فاء» در بیان معنای ترتیب با «ثمّ» مشترک است؛ اما فاصلۀ زمانی «ثم» در وقوع دو رخداد طولانیتر از حرف «فاء» است. باید در نظر داشت فاصلۀ زمانی در «فاء» و «ثم» باتوجه به مقام سخن و شرایط معطوف و معطوفعلیه متفاوت است و واحد زمانی مشخصی در نظر گرفته نمیشود؛ به دیگر سخن گفته نمیشود در «فاء» منظور از فاصله فلان مقدار زمانی است و در «ثمّ» فلان مقدار. مثلاً در جملۀ: تزوج فلان فَوُلِد له، میان رخداد اول «ازدواج» و رخداد دوم «تولد فرزند» حرف «فاء» آمده است؛ زیرا فاصله بین دو کنش فقط مدت حمل بوده است، هرچند طولانی باشد، اگر بهجای «فاء» از «ثمّ» استفاده شود، بدین معناست که فاصله بین دو رخداد طولانیتر از مدت حمل است (ابنهشام، 2009، ج1، ص161)؛ بنابراین، منظور از فاصلۀ زمانی در «فاء» فاصله متعارف و معمول میان دو رخداد است؛ اما در «ثمّ» این فاصله از حد متعارف طولانیتر است.
باید در نظر داشت رخدادها همراه با حرف «ثمّ» ممکن است از یک جنس باشند و ممکن است از دو جنس متفاوت باشند. مثلاً آیۀ(ومَن یَکسِب خطیئةً أو إثماً ثُمّ یَرمِ به بریئاً فقِدِ احتملَ بهتاناً وإثماً مبیناً)(112: نساء)؛یعنی هرکس معصیت کوچک یا گناه بزرگی مرتکب شود، سپس آن را به بیگناهی نسبت دهد، گناهی آشکار مرتکب شده است.عبارت «یرمِ به بریئاً» بدین معنا است که گویا آن خطا یا گناه را از وجود خود کنده است و به بیگناهی نسبت میدهد (ابنعاشور، 1984، ج5، ص196)، در این آیه رخداد «الف» یعنی ارتکاب معصیت و رخداد «ب» یعنی نسبتدادن آن معصیت به بیگناه هردو یک عمل منفی و ناپسندیده و از یک جنس است. رخداد اول (معطوفعلیه) را با حرف A و رخداد دوم (معطوف) با حرف (Á) نشان داده شده و از آنجایی که هر دو رخداد از یک جنس هستند از حروف مشابه استفاده شده است.
برای بیان معنای ترتیب زمانی فاصلهدار در دو رخدادی که از یک جنس است، این طرح تصویری پیشنهاد میشود:
A |
Á |
در آیات زیر نیز «ثم» برای بیان همین غرض میان دو رخداد همجنس آمده است:
ü (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ) (بقرة، 31)، در تفسیر آیه میگویند: آدم اسامی نیکو (علم اسماء) را آموخت و سپس به او مهلت داده شد تا اینکه خداوند به فرشتگان فرمود: این اسامی را برای من بازگو کنید (اندلسی، 1993، ج1، ص146).
ü (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلا وَأَجَلٌ مُسَمًّى) (أنعام، 2)، در آیه «ثمّ» معنای ترتیب با فاصله زمانی دارد؛ بدینمعنا که خداوند انسان را آفرید، سپس اجل او را بازپس گرفت. «قضی» در اینجا بهمعنای «أوفی» یعنی کامل باز پس گرفتن است (ابنعاشور، 1984، ج7، ص130)، خلق آدمی و سرآمدن اجل او هر دو از افعال خداوند و از یک نوع و طیف به شمار میرود.
ü (اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ثُمَّ رَزَقَکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ) (روم، 40) در این آیه نیز خلق انسان و روزیدادن به او و میراندن او و دوباره زندهکردنش همگی افعال خداوند و از یک نوع هستند؛ امادرآیۀ(کتَبَرَبُّکُمْعَلَىنَفْسِهِالرَّحْمَةَۖأَنَّهُمَنْعَمِلَمِنْکُمْسُوءًابِجَهَالَةٍثُمَّتَابَمِنْبَعْدِهِوَأَصْلَحَفَأَنَّهُغَفُورٌرَحِیمٌ) (انعام:54) رخداد«الف»یعنیانجامکاربدوناپسندازجنسرخداد«ب»یعنیتوبهکردنبهدرگاهخداوندنیست؛بنابرایندراینپژوهشرخداداول (معطوفعلیه) باحرفAورخداددومباحرفBنشاندادهشده استوبرایبیانناهمگونیآنهادرجنسدوشکلهندسیمتفاوتودوحرفمختلفبهکارمیرود:
B |
A |
اکنون آیاتی بررسی میشود که در آن «ثم» برای بیان ترتیب زمانی فاصلهدار میان دو رخدادی آمده است که از یک جنس نیستند:
ü (وَلَقَدْ جَاءَکُمْ مُوسَى بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ) (بقرة 92)، «ثمّ» برای بیان معنای ترتیب با فاصله زمانی میان دو رخداد الف یعنی «آوردن نشانههای روشن» و رخداد ب یعنی «گوسالهپرستی» آمده است که هر دو رخداد از یک جنس نیستند، آمدن «ثمّ» بهجای «واو» در آیه بار توبیخی بیشتری دارد؛ زیرا اینان بعد از تأمّل در آیات خداوند و آن نشانههای روشن به گوسالهپرستی روی آوردند (قرطبی، 1967، ج1، ص123).
ü (وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَکُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَیْنَاکُمْ بِقُوَّةٍ وَاذْکُرُوا مَا فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ، ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِکَ فَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِینَ) (بقرة، 63و64)، در این آیه نیز میان رخداد اول یعنی گرفتن پیمان از قوم موسی و رخداد دوم یعنی گوسالهپرستی آنان با «ثم» فاصله افتاده است تا ترتیب زمانی فاصلهدار میان دو واقعه بیان شود. «میثاق» در اینجا به معنای وعده آنان برای عمل به شریعت الهی است (ابنعاشور، 1984، ج1، ص542)، این آیه نیز از معنای سرزنش و نکوهش مخاطب یعنی قوم موسی خالی نیست؛ بدینمعنا که پس از گرفتن پیمان از آنان و برافراشتن کوه طور و با وجود نشانههای محکم و روشن به گوسالهپرستی روی آورند.
گاهی ترتیب زمانی در مراحل یک رخداد نیز مشاهده میشود، مثلاً خداوند در آیۀ 67 سورۀ غافر مراحل آفرینش انسان از کودکی تا کهنسالی را بر میشمرد که شامل آفرینش از خاک، ایجاد نطفه، علقه، خروج طفل از شکم مادر، مرحلۀ بلوغ، مرحلۀ شیخوخه (کهنسالی) است.
(هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ ثُمَّ لِتَکُونُوا شُیُوخًا وَمِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى مِنْ قَبْلُ وَلِتَبْلُغُوا أَجَلًا مُسَمًّى وَلَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ) (غافر: 67).
A1 |
A3 |
A5 |
A6 |
A4 |
A2 |
2-2- رابطۀ صعودی میان دو رخداد A و Á
گاهی رتبۀ معطوفعلیه که به آن رخداد Aگفته میشود، بالاتر یا مهمتر از رتبۀ معطوف یعنی رخداد Á است. در این حالت «ثمّ» برای بیان رابطۀ صعودی میان معطوف و معطوفعلیه میآید و از آنجایی که هر دو رخداد از یک جنس هستند، نویسندگان از حرف A برای کنش اول و از حرف Á برای کنش دوم استفاده میکنند.
مثلاً در آیۀ (الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنًّا وَلا أَذًى لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ) (بقره، 262) بعد از رخداد «الف» یعنی انفاق در راه خداوند، ترک انفاقی که با منتگذاری و اذیت همراه باشد (رخداد ب) آمده است و ازنظر رتبه و جایگاه، انفاق بیمنت بالاتر از خود انفاق است (ابنعاشور، 1984، ج3،)، در اینجا «ثمّ» نشاندهندۀ فاصلهای است که بهصورت صعودی میان رخداد اول و رخداد دوم برقرار شده است.
اکنون کاربرد «ثم» در آیۀ 11 تا 17 سورۀ بلد بررسی میشود:
(فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (11) وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْعَقَبَةُ (12) فَکُّ رَقَبَةٍ ﴿١٣﴾ أَوْ إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ﴿١٤﴾ یَتِیمًا ذَا مَقْرَبَةٍ ﴿١٥﴾ أَوْ مِسْکِینًا ذَا مَتْرَبَةٍ ﴿١٦﴾ ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ﴿١٧﴾ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ الْمَیْمَنَةِ) (18)
ابنعاشور بیان میکند: حرف «لا» در آیه برای بیان استفهام انکاری آمده و ادات استفهام آن حذف شده است. از نظر او در معنای «فکّ رقبة» و «إِطْعَامٌ فِی یَوْمٍ ذِی مَسْغَبَةٍ» نیز مفهوم فعل ماضی منفی نهفته است: أفلا فکّ رقبة؟ أفلا أطعمَ فی یوم ذی مسغبة؟ (ابنعاشور، 1984، ج30، ص359)، خداوند در این آیه میفرماید: کسی که ادعا میکند مال خودش را در راه خمر و میسر تباه کرده است، آیا شایسته نیست آن را در کسب فضائل مانند آزادی بندگان و اطعام به نیازمندان انفاق کند و مهمتر اینکه از مؤمنان باشد؟! بهطورکلی منظور آیه این است: آیا مؤمنان که بعداً با نام «أصحاب المیمنة» از آنها در آیۀ 18 نام برده میشود، خود را برای به دست آوردن فضایل و خوبیها به وادی سختی نیفکندند؟ و تو چه میدانی سختی و تکلف چیست؟ وادی سختی همان آزادی برده در بند و دستگیری از مسکین و یتیم در روز گرسنگی و نیازمندی است و مهمتر اینکه آنان از ایمان آوردندگان بودند.
ازنظر ابنعاشور ایمان بالاتر از بقیه اعمال شایسته است (ابنعاشور، 1984، ج30، ص359)؛ بنابراین «ثمّ» برای بیان رابطۀ صعودی میان معطوفعلیه و معطوف است.
زمخشری نیز در تفسیر این آیه میگوید: ایمان بالاتر از بقیه اعمال صالح است و تا ایمان نباشد، اعمال دیگر مانند اطعام یتیم و دستگیری از مسکین پذیرفته نیست (زمخشری، 1972، ج4، ص257)؛ ازاینرو زمخشری نیز مانند ابنعاشور معنای «ثم» را بیان رتبه ایمان نسبت به دیگر اعمال میداند.
بنابراین «ثمّ» در آیۀ 17 سورۀ بلد برای بیان برتری رخداد B نسبت به رخداد A در یک رابطه صعودی است.
اکنون نمونهای از آیات قرآن ذکر میشود که در آن «ثمّ» برای بیان رابطۀ صعودی میان دو رخداد الف و ب آمده است:
ü (هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ) (بقرة 29)، در این آیه «ثُمّ» برای بیان برتری آفرینش آسمان نسبت به آفرینش زمین آمده تا ذهن دریابد رخداد دوم یعنی آفرینش آسمانها رخدادی بزرگتر و عجیبتر از آفرینش زمین است (ابنعاشور، 1984، ج1، ص382).
ü (إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُوا مِنْ بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِیمٌ) (نحل، 110)، آیه در وصف عمار و یارانش نازل شده و هدف از آمدن «ثمّ» بیان برتری رخداد دوم نسبت به رخداد اول در یک سیر صعودی است؛ بدینمعنا که اینان جهادشان و صبرشان بالاتر از مهاجرتشان بوده است (زمخشری، 1972، ج3، ص345).
ü (وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى) (طه، 82)، «ثمّ» در آیه نشان میدهد تداوم و استمرار در راه خیر و نیکی بالاتر از بقیه اعمال نیک است (اندلسی، 1993، ج6، ص266).
برمبنای آنچه گذشت، برای بیان رابطه صعودی میان دو رخداد «الف» و «ب» این طرح تصویری پیشنهاد میشود:
Á |
A |
2-3- رابطۀ نزولی میان دو رخداد A و Á
از دیگر معانی شعاعی «ثُم» بیان فاصله میان دو رخدادی است که در یک رابطۀ نزولیاند. در این حالت رخداد دوم نسبت به رخداد اول ازنظر جایگاه پایینتر است. نویسندگان با مراجعه به آیاتی که در آن «ثُمّ» برای بیان رابطۀ نزولی به کار رفته است، دریافتهاند رخداد دوم یا معطوف در این آیات فجیعتر یا ناگوارتر یا قبیحتر از رخداد اول است و با هدف توبیخ یا محکومکردن کسانی آمده است که از دستورات الهی سرپیچی میکنند. دررابطه نزولی نیز هر دو رخداد از یک جنس هستند.
مثلاً در آیۀ (أَفَمَنْ وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ) (قصص، 61) رخداد اول یعنی متاع دنیا را دادن و رخداد دوم یعنی از احضارشدگان بودن هردو از یک جنس یا یک نوع عذاب به شمار میآیند، در این آیه «ثُمّ» حالتی زیانبارتر و ناگوارتر را بیان میکند؛ زیرا احضارشدن در روز قیامت بسیار ناگوارتر از متاع دنیا بخشیدن است (ابنعاشور، 1984، ج20، ص155)؛ بدینمعنا که ما به مشرکانِ فخرفروش، فقط متاع دنیا دادیم و بدتر آنکه در روز قیامت جزء احضارشدگان هستند؛ یعنی رخداد دوم بدتر از رخداد اول است.
و نیز در آیات زیر «ثمّ» برای بیان رابطۀ نزولی میان معطوف و معطوفعلیه به کار رفته است:
ü ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ، ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ (الحاقة، 30 – 32)، رخداد دوم یعنی دربندکشیدن به زنجیری که طول آن هفتاد ذراع است، بسیار فجیعتر از انداختن او به آتش است (رازی، 1401، ج29، ص115)؛ یعنی او را در آتش بیفکنید و بدتر آنکه در زنجیری به طول هفتاد ذراع در بند بکشید که در اینجا «ثُمّ» برای بیان فاصله نزولی میان دو رخداد آمده است.
ü إِنَّ إِلَیْنَا إِیَابَهُمْ، ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا حِسَابَهُمْ (الغاشیة، 25 و 26)، بازگشت آنان (کافران) بهسوی خداوند، رخداد اول و رسیدگی به حسابشان رخداد دوم است که در یک رابطۀ نزولیاند. به دیگر سخن رسیدگی به حساب آنان بسی ناگوارتر است (ابنعاشور، 1984، ج30، ص309).
اکنون این طرحواره برای بیان رابطۀ نزولی میان دو رخداد قبل و بعد از «ثُمّ» پیشنهاد میشود:
A
|
Á
|
2-4- تناقض و متناسبنبودن رخداد A و B
یکی از معانی شعاعی حرف «ثمّ» بیان تناقض و متناسبنبودن معطوف و معطوفعلیه است که در نحو سنتی از آن با نام «استبعاد» یاد میشود. در این حالت دو رخداد A و B از یک جنس نیستند. این پژوهش با مطالعه آیات قرآنی که «ثمّ» در آنها معنای تناقض و متناسبنبودن معطوف و معطوفعلیه را میرساند. دریافت مفهوم سرنمونی «ثمّ» یعنی فاصله در این آیات مشاهده میشود، بهعبارتی این فاصله میان معطوف و معطوفعلیه بسیار زیاد است؛ بهطوریکه میان دو رخداد A و B تناقض وجود دارد.
مثلاً آیۀ (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) (بقره: 79) دربارۀ کسانی نازل شده است که دست به تحریف میزنند و کتابی با دست خود مینویسند که از پیامبران نیست و میگویند این کتاب ازطرف خداست (ابنعاشور، 1984، ج1، ص575). میان دو رخداد یعنی نوشتن کتاب بهدست کسانی که علم کتاب ندارند و ادعای آنها مبنی بر اینکه کتاب از خداوند است، با «ثمّ» فاصله افتاده تا تناقض و متناسبنبودن دو رخداد معلوم شود؛ بهعبارتی دیگر، میان کتابی که آنان بهدست خود نوشتهاند و انتساب آن به خداوند، فاصلهای بس بینهایت است. درواقع معطوف ازنظر عقل و عرف بسیار بعید به نظر میرسد و ارتباط میان معطوف و معطوفعلیه تناقض دارد.
گاهی در این گروه از آیات رخداد اول به قرینه حذف میشود، مثلاً در آیۀ(وَلا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَمَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِیَاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ) (هود:١١٣)، میان رخداد اول یعنی تمایل به کسانی که ستم کردهاند و رخداد دوم یعنی یارینکردن خداوند تناقض وجود دارد؛ بدینمعنا که اگر به ستمکاران روی آوردید، هرگز یاری خداوند را نخواهید دید. با مراجعه به آیه دریافته میشود رخداد اول یعنی «أنتم ترکنون إلی الذین ظلموا» بهسبب قرینۀ قبل یعنی «ولا ترکنوا» حذف شده است.
گاهی هدف از بیان این تناقض، اظهار تعجب از وقوع رخداد B یعنی معطوف است (حمیده، 1999،ص174)، مثلاً در آیۀ (یَعْرِفُونَ نِعْمَةَ اللَّهِ ثُمَّ یُنْکِرُونَهَا وَأَکْثَرُهُمُ الْکَافِرُونَ) (نحل83) میان شناخت نعمتهای خداوند و انکار آن فاصلهای بسیار بعید وجود دارد که غرض از بیان این فاصله اظهار تعجب از انکار نعمتهای خداوند است.
اکنون آیاتی ذکر میشود که در آن «ثمّ» برای بیان تناقض میان دو رخداد و با غرض تعجب از وقوع کنش B آمده است:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ (انعام: 1) |
تعجب از رویگردانی کافران. |
یَسْمَعُ آیَاتِ اللَّهِ تُتْلَى عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْهَا فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ (جاثیه: 8) |
تعجب از اصرار آنها بر تکبرشان. |
وَإِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْا رَبَّهُمْ مُنِیبِینَ إِلَیْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِیقٌ مِنْهُمْ بِرَبِّهِمْ یُشْرِکُونَ (روم: 33) |
تعجب از شرک مردم هنگامی که نعمت به آنان روی میآورد. |
و گاهی هدف از بیان این تناقض و فاصلۀ دور توبیخ رخداد B است. مثلاً در آیۀ (هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلا وَأَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ) (انعام: 2)، «ثُمّ» دوم مدّ نظر است و میان رخداد اول یعنی خلقت انسان و مدت زمانی که برای او مقدر شده و رخداد دوم یعنی شک و تردید در آفرینش دوباره، با «ثمّ» فاصله افتاده و هدف از بیان این فاصله توبیخ رخداد دوم یعنی شک و تردید است (ابنعاشور، 1984، ج7، ص129).
و نیز در آیۀ (قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ) (أنعام، 64) هدف از آوردن «ثمّ» بیان زشتی شرک و توبیخ آنان است (اندلسی، 1993، ج4، ص155).
A |
B |
براساس آنچه گذشت، ازنظر این پژوهش در شبکۀ شعاعی معنای «ثمّ» مفهوم فاصله در مرکز شبکۀ شعاعی قرار میگیرد که با دایره پررنگ در طرح تصویری زیر نشان داده شده است. از مرکز شبکه دو مفهوم فرعی یا شعاعی دیگر از معنای «ثمّ» دریافت میشود که شامل ترتیب زمانی فاصلهدار و فاصلۀ مفهومی است. فاصلۀ مفهومی خود دو شعاع دیگر دارد که شامل رابطۀ صعودی میان دو کنش و تناسبنداشتن میان دو کنش میشود.
رابطۀ نزولی میان دو کنش تناسبنداشتن میان دو کنش
رابطۀ صعودی میان دو کنش
فاصلۀ مفهومی |
فاصله |
ترتیب زمانی فاصلهدار |
نتیجهگیری
معناشناسی شناختی با تکیه بر شناخت یعنی پردازش اطلاعات در ذهن معنا را بررسی میکند. از مهمترین موضوعات معناشناسی شناختی بررسی معنای حروف با استفاده از معنای پیشنمونه و شبکۀ شعاعی است.
در زبان عربی تاکنون مطالعات زیادی در حوزۀ معانی حروف عطف صورت گرفته است؛ اما در بیان معانی مجازی حروف عطف کمتر به معنای مرکزی توجه میشود.
در این مقاله با تکیه بر معناشناسی شناختی شبکۀ معنایی حرف «ثمّ» در قرآن کریم بررسی شده و به این نتایج رسیده شده است:
1: معنای سرنمونی «ثمّ» مفهوم «فاصله» است که در تمامی معانی فرعی نیز مشاهده میشود. البته این فاصله ممکن است حقیقی یا مجازی باشد.
2: از معانی شعاعی «ثمّ» به ترتیب زمانی فاصلهدار میان دو کنش، رابطۀ صعودی در رتبه دو رخداد همجنس، رابطۀ نزولی میان دو رخداد همجنس و تناقض و تناسبنداشتن میان دو رخداد غیر همجنس اشاره میشود.
3: مفهوم «فاصله» عامل پیوند مفاهیم شعاعی در شبکه شعاعی «ثمّ» است.
[1]- و نیز رجوع شود به: المبرد، 1994، ص148، زجاج، 1988، ج1، ص 105، ابنالحاجب، 1431، ص53.
[2]- نشانهشناسی: «مطالعةنظاممندهمةعواملیاستکهدرتولیدوتفسیرنشانههایادرفراینددلالت شرکت دارند» (مکاریک، 1385، ص326)، مثلاً عناصر زبانی مانند جمله و کلمه و پاراگراف و عناصر پیرازبانی مانند نشانههای سجاوندی و عناصر غیرزبانی مانند اشکال هندسی هریک نشانه یا دالّ هستند که مفهومی در پی دارند. در مطالعات معناشناسی شناختی دانش نشانهشناسی، دانشی مجزا و مستقل به شمار نمیآید و یکی از حیطههای مرتبط با معناشناسی شناختی است.
[3]- کاربردشناسی: یکی از ابعاد زبانشناسی که «شناخت کنش تعمدی انسان را بررسی میکند؛ بنابراین کاربردشناسی متضمن تبیین کنشهایی است که فرض میشود افراد برای انجام هدف و مقصود خاصی انجام میدهند»(یول،1385، ص118). لازم است بدانیم در کاربردشناسی گفتگوها و مکالمات افراد و اهداف و مقاصد و تصورات و نوع کنشهای آنان یعنی آنچه که به زبان میآید مطالعه میشود نه آنچه که نوشته میشود (یول،1385، ص12).