Authors
1 Associate Professor of Arabic Language and Literature, University of Arak, Arak, Iran
2 PhD Candiadate of Arabic Literature, University of Arak, Arak, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
ازجمله عواملی که در آفرینش زیباییهای قرآن کریم و کشف ظرافتها و لایههای پنهان آن نقش برجستهای دارد، مسئلۀ انسجام و پیوستگی آن است. هالیدی و حسن نخستین بار نظریۀ انسجام و پیوستگی متن را مطرح کردند. از دید آنان انسجام، یکی از ویژگیهای روساختی متن است که با عناصر دستوری، واژگانی و پیوندی ایجاد میشود؛ اما پیوستگی، ویژگیای ژرفساختی است و باتوجه به موقعیتهای بیرون از متن همانند شرایط اجتماعی، فرهنگی و دانش پیشزمینه درک میشود. در این پژوهش کوشش شده است تا با روش توصیفیتحلیلی کارکرد هنری و زیباشناختی انسجام و پیوستگی در برخی آیات سورههای جزء سیام قرآن با تکیه بر نظریۀ هالیدی و حسن بررسی شود؛ آیاتی که بیشتر به مسئلۀ قیامت و معاد پرداختهاند. نتایج پژوهش نشان میدهند عنصر انسجام و مؤلّفههای آن بهدلیل حضور در برونۀ متن، نقش برجستهتری در آشکارکردن زیباییها و اسرار آیات منتخب داشته است. همچنین از بین عناصر انسجامی بررسیشده در آیات، ارجاع پسینی و حذف و تکرار لفظی با بزرگ جلوهدادن و درکنشدن واقعۀ قیامت، تکرار ساختار ترکیبی با حرکتبخشی به تصاویر قیامت و ایجاد فضای ترس و وحشت، تضاد و تقابل و تناسب با ترسیم فضاهای هماهنگ با بهشت و دوزخ نقش عمدهای در تبیین مفاهیم مرتبط با قیامت داشته است.
Keywords [Persian]
بیان مسئله
آیات قرآن کریم همواره از زیباترین و شیواترین کلمات برخوردار بودهاند؛ بهگونهایکه در کلام عرب و هیچ کلام دیگری همتایی نخواهند داشت. الفاظ آن ازنظر کیفیت کلمات، زیباتر از هر نظم و نثری و ازنظر مفاهیم وحیانیِ دقیق و عمیق، شیواتر از هر سخن و کلام دیگری است؛ ازاینرو کشف زیباییهای نهفته در آنها همواره ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته و هرکس درحد توان خود جنبههایی از زیباییشناسی قرآن را بررسی کرده است. زیباییشناسی قرآن جنبههای زیبایی قرآن و عوامل آفرینندۀ آنها را شناسایی و کشف میکند که سبب جذب مخاطبان و ایجاد انفعالات درونی در آنها میشود. برخی فصاحت و بلاغت قرآن، زیبایی واژهها و کلمات و نظم موجود در آن را ازجمله عوامل زیباییآفرین برشمردهاند. عدهای دیگر نیز «توجه به ساختار جملههای قرآنی و نظام بهکاررفته در آن، توجه و عنایت به ظرایف و لطایف موجود در جمله ازقبیل علل تقدیم و تأخر اجزای جمله، ذکر و حذف آنها و... را دریچهای برای کشف زیباییهای موجود در قرآن میدانند» (میرحاجی، 1390، ص172). دراینمیان برخی نیز رویکردهای جدید زبانشناسی را مبنای مطالعات زیباشناختی قرآن قرار داده و به دستاوردهای ارزندهای دست یافتهاند. باتوجه به اینکه تأثیر روانی و فکری که آیات قرآن بر دل و جان انسان میگذارد، پیش از هرچیز ناشی از زیبایی، انسجام و پیوستگی آیات است، در این مقاله تلاش شده است تا زیباییشناسی برخی آیات سورههای جزء سیام قرآن برمبنای نظریۀ انسجام و پیوستگی معنایی مایکل هالیدی و رقیه حسن واکاوی شود.
انسجام و پیوستگی معنایی، دو عنصر از عناصر متنوارگی است که با متن در ارتباط بوده و متأثر از آرای مایکل هالیدی و رقیه حسن است (امیری خراسانی و علینژاد، 1394، ص8). هالیدی و حسن انسجام را مفهوم معنایی میدانند که به روابط موجود در متن، اشاره و آن را چون متن مشخص میکند و هنگامی برقرار میشود که تعبیر در متن وابسته به عنصر دیگر باشد؛ یعنی یک عنصر، عنصر دیگری را پیشفرض خود قرار دهد و بدون مراجعه به آن فهمیده نشود» (ر. ک Halliday and Hassan, 1976, p.4).
آنها در سال (1976) در کتاب Cohesion in English نظریة انسجام را مطرح و عناصر آن را به سه دستۀ دستوری، واژگانی و پیوندی تقسیم کردندو در زبان گفتاری و نوشتاری انگلیسی به کاربستند. سپس رقیه حسن در سال (1984) و هالیدی و حسن در سال (1985) این نظریه را بسط دادند و مقولۀ هماهنگی انسجامی و پیوستگی را هم بر آن افزودند. انسجام[1] «مشخصهای ظاهری و صوری از متن است که با عناصر صریح زبانی و متنی مانند عناصر واژگانی، حروف ربط و فرایندهای دستوری نشانهگذاری میشود» (گلشایی، 1392، ص33)؛ اما «پیوستگی[2] یا ارتباط مطالب، تعبیر و تفسیر متن باتوجه به موقعیتهای بیرون از متن یا شرایط اجتماعی آن و نیز تجربیات و پیشذهنیتهای ما در درک و فهم متن است» (تاکی، 1378، ص130). برمبنای نظریۀ آنها «ممکن است درجۀ انسجام متن کم یا زیاد باشد؛ ولی یک گفتار زمانی متن نامیده میشود که هم انسجام صُوری و هم پیوستگی معنایی داشته باشد» (لطفیپور ساعدی، 1371، ص30).
شایان ذکر است دانشمندان مسلمان در میراث ادبیِ عربیاسلامی، مسئلۀ انسجام در قرآن را از قرنها پیش با عناوینی چون «نظم» مطرح کردند. عبدالقاهر جرجانی ازجمله کسانی است که در کتاب دلائلالإعجاز خود در ذیل بحث «الفرق بین حروف منظومة وکلم منظومة» مطلبی را بیان میکند که حساسیت او را نسبت به پدیدۀ انسجام نشان میدهد. او میگوید: «مقصود از نظم کلمات آن نیست که الفاظ در گفتار دنبال هم قرار گیرند؛ بلکه مقصود این است که الفاظ در دلالت به یکدیگر وابستگی داشته باشد و معانی کلمات بهصورتی که عقل حکم میکند، به یکدیگر مربوط شود» (جرجانی، بیتا، ص49- 48).
بههرروی، انسجام و پیوستگی دو مبحث مهم در پژوهشهای زبانشناختی و تحلیلی متون است که باید بیشتر مدّ نظر و اهتمام قرار گیرد. در این پژوهش با روش توصیفیتحلیلی، زیباییشناسی قرآن کریمدر آیاتی از هشت سورۀ نبأ، نازعات، تکویر، انفطار، مطفّفین، غاشیة، زلزلة و قارعة - که از جزء سیام قرآن انتخاب شده است و بیشتر دربارۀ مفاهیم قیامت و معادند - برمبنای دو عنصر انسجام و پیوستگی بررسی میشود، درضمن به دو سؤال زیر نیز پاسخ داده میشود:
شایان ذکر است در مقالۀ حاضر با این پیشفرض که سورههای مدّ نظر از انسجام و پیوستگی برخوردارند، زیباشناختی دو مقولۀ انسجام و پیوستگی در آنها بررسی میشود.
پیشینۀ پژوهش
برمبنای الگوی انسجام و پیوستگی هالیدی و حسن، پژوهشهای قرآنی متعددی صورت گرفته است که در نوعِ خود پژوهشهای مهم و جدیدی در عرصۀ مطالعات قرآنی به شمار میروند؛ اما کمتر به بررسی کارکرد هنری و زیباییشناختی مولّفۀ انسجام و پیوستگی نظر داشتهاند و بیشتر تلاششان برشمردن عناصر انسجام براساس شیوههای آماری متمرکز بوده است تا از این رهگذر بر انسجام قرآن صحه بگذارند. ازجملۀ این پژوهشها به مقالات ذیل اشاره میشود: «عناصر انسجام متنی در سورۀ نوح» از یونس ولیئی و همکاران (1395)، «بررسی عناصر انسجام متن در داستان حضرت موسی با رویکرد زبانشناسی نقشگرا» از شهرام دلشاد و مهدی مسبوق (1395)، «تحلیل عناصر نقشمند در انسجامبخشی به ساختار آوایی متن قرآنی، بررسی موردی سورههای قمر، رحمن و واقعه» از احمد پاشا زانوس و همکاران (1394)، «بررسی انسجام و پیوستگی در سورۀ صف با رویکرد زبانشناسی نقشگرا» از طاهره ایشانی و معصومه نعمتی قزوینی (1392)، «پیوستگی متنی سورههای قرآن کریم» از سیدمهدی لطفی (1389)؛ البته دلشاد و مسبوق علاوه بر برشمردن عناصر انسجامی داستان حضرت موسی (ع) در نمونههایی به ظرافتهای هنری این عناصر نیز اشاره کردهاند. چنین خلأیی در منظومۀ پژوهشهای قرآنی، نویسندگان این مقاله را به نوشتن این تحقیق و تمرکز بر جنبۀ کارکرد هنری و زیباشناختی دو عنصر انسجام و پیوستگی ترغیب کرد.
1. تبیین کارکرد هنری و زیباشناختی عنصر انسجام در آیاتی از سورههای جزء سیام
در این بخش از مقاله برمبنای الگوی انسجام و پیوستگی هالیدی و حسن (1976)، کارکرد هنری و زیباشناختی عوامل انسجام متنی یعنی عوامل دستوری، واژگانی و پیوندی و زیرمجموعههای هرکدام از قبیل ارجاع، جایگزینی، حذف، تکرار، باهمآیی، ترادف، تضاد، شمول معنایی، ارتباط اضافی، ارتباط تقابلی و... با تکیه بر آیاتی منتخب از هشت سوره نبأ، نازعات، تکویر، انفطار و... تبیین میشود.
1- 1. انسجام دستوری
نخستین نوع انسجام ازنظر هالیدی و حسن، انسجام دستوری متن[3] است که به عملکرد سازههای دستوری زبان مربوط میشود و نمونههایی نظیر ارجاع، جایگزینی و حذف را در برمیگیرد.
1- 1-1. ارجاع
ازنظر هالیدی و حسن تفسیر برخی از عناصر، به عنصری دیگر بستگی دارد. این عناصر که عناصر ارجاعی[4] نامیده میشوند، مبهم بوده است و معنای آنها تنها با کشف مرجعشان مشخص میشود. در زبان عربی ضمایر، اسمهای اشاره و موصول از عناصر ارجاعی به شمار میروند و سبب ایجاد انسجام بین عبارات میشوند. ارجاع به برونمتنی (موقعیتی) و درونمتنی تقسیم میشود. در ارجاع برونمتنی، مرجع در خارج از متن حضور دارد و از آنجا که متن را به سیاق موقعیتی پیوند میدهد، در آفرینش متن مشارکت دارد؛ اما مستقیماً در انسجام آن مشارکت ندارد؛ درحالیکه ارجاع درونمتنی، نقش سازندهای در انسجام متن دارد و ازهمینرو هالیدی و حسن آن را معیار دانستند و اهمیت بسزایی نسبت بدان قائلند (رک: خطابی، 1991، ص17).
ارجاع بدیهیترین و شایعترین عنصر انسجام در متن قرآنی است و شاید همین کثرت شیوع آن نیز سبب شود که در بسیاری از مواقع از کارکرد بلاغی و هنری آن غافل شویم؛ اما خداوند متعال که هیچ کاری بدون حکمت از او صادر نمیشود، هرگز در کتاب خود از این ظرافتکاریها غافل نبوده است و تنها انسانهای دقیقبین به این اسرار پی میبرند. در ادامه برای نشاندادن ظرافتهای مؤلّفۀ ارجاع به آیاتی چند از سورههای مدّ نظر استشهاد میشود. ازجملۀ این آیات، آیات نخستین سورۀ نبأ است که از ارجاع برونمتنی در آن استفاده شده است: (عَمَّ یَتَسَاءلون. عَنِ النّبأِ الَعظِیم. الَّذی هُمﹾ فِیهِ مُختَلِفُونَ. کَلَّا سَیَعلَمُونَ) (4-1)، در این آیات، ضمایر و نشانۀ جمع (در مُختَلِفُونَ) عناصر ارجاعی است که در عین پیونددادن این چند آیه، مرجعشان در بیرون از متن است. در توجیه این ارجاع برونمتنی که مرجع آن به گواهی سیاق سوره دستهای از کفار و مشرکان مکه بودند که نبوت و معاد را انکار میکردند (رک: طباطبایی، بیتا، ج20، ص257)، چندین دلیل بیان میشود، ازجمله اینکه هدف خوارداشت و اهانت به آنان بوده است و خداوند متعال خواسته تا ساحت مقدس قرآن را از زشتی و ننگ نام آنان مصون بدارد (رک: آلوسی، بیتا، ج30، ص2). دلیل دوم محدودنکردن زمان و مکان به عصر پیامبر (ص) بوده است و مرجع ضمیر همۀ کسانیاند که در همۀ زمانها و مکانها معاد را انکار کردهاند؛ ازاینرو مسئلۀ تازهای نبوده است تا تنها ویژۀ کفار مکه باشد. دلیل آخر اینکه غرض اصلی آیه بیان ماهیت سؤالکنندگان نبوده؛ بلکه بیان ماهیت سؤالشده یعنی روز قیامت و بزرگ جلوهدادن آن بوده است. آنچه دلیل اخیر را ثابت میکند، کاربرد لفظ «عم، بهجای عباراتی همچون: «عمّا» یا «عن أیّ شیء» است که با حذف و ادغام دو حرف در یکدیگر میم فشرده و پس از بیان لب بسته میشود. لفظ و انعکاس صوت مانند معنای لغوی، نمایانندۀ پیچیدگی و مرموزبودن استفهام شده است» (طالقانی، 1345، ج40 قسمت اوّل، ص4) که حکایت از عظمت و درکنشدن آن دارد.
گاهی ارجاع از نوع درونمتنی است و مرجع قبل و یا بعد از عنصر ارجاعی در متن ذکر میشود. ارجاع بهدلیل اینکه کاربر متن را به قسمتهای مختلف متن حواله میدهد، سبب ارتباط پارههای مختلف متن و درنهایت انسجام آن میشود. ارجاع درونمتنی به ارجاع به ماقبل (پیشین) و ارجاع به مابعد (پسین) تقسیم میشود.
در قرآن کریم عموماً و در سورههای مدّ نظر بهطور ویژه بیشتر از ارجاعِ به ماقبل استفاده شده است؛ مانند آیات 25 -20 نازعات: (فَأَراهُ الأَیَةَ الکُبرَی. فَکَذَّبَ وَعَصَی. ثُمَّ أَدبَرَ یَسعَی. فَحَشَرَ فَنَادَی. فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الأَعلَی. فَأخَذَهُ اللّهُ نَکَالَ الأَخِرةِ وَالأُولَی). در این آیات نُه مرتبه از ضمیر مفرد مذکر غایب استفاده شده است که همگی به فرعون برمیگردد و در آیۀ هفدهم بدان اشاره شده است. در توجیه کارکرد هنری ارجاع به ماقبل در این آیات ششگانه گفته میشود که خداوند متعال در این آیات چندین صحنه از داستان فرعون مصر با حضرت موسی (ع) که عبارتاند از: نشاندادن معجزۀ بزرگ (عصای) موسی (ع) به فرعون، تکذیب موسی و نافرمانی او، توطئهچینی علیه موسی، اعزام مأموران به شهرهای مختلف و احضار ساحران، اعلام خدایی خود و در پایان گرفتارشدن به عذاب دردناک دنیا و آخرت را به تصویر میکشد و چون هدفش متمرکزکردن ذهن خواننده بر اعمال قبیح فرعون در هرکدام از این صحنهها بود و درنهایت نتیجۀ اخلاقی که از داستان حاصل میشود و آن اینکه چنین اعمال طغیانگرانهای از هرکس صادر بشود، چه فرعون مصر باشد و چه هرکس دیگر به عذاب اخروی و دنیوی گرفتار میشود؛ بنابراین مرجع ضمیر را از قبل تعیین کرد تا از تشویش و پراکندگی ذهن خواننده در یافتن مرجع ضمیر جلوگیری کند و از همان ابتدا هرکدام از آن کارها را با فاعل مشخص در ذهن تجسم کند و شخصیت فرعون بهتر در ذهنش جاگیر شود.
در آیات 4-2 مطفّفین نیز عناصر ارجاعی متعددی از ضمیر، اسم موصول و اسم اشاره مشاهده میشود: (وَیلٌ لِلمُطَفِّفینَ. الّذِینَ إِذَا اکتَالُوا عَلَی النَّاسِ یَستَوفُونَ. وَإِذا کَالُوهُمﹾ أَو وَّزَنُوهُم یُخسِرُونَ. أَلَا یَظُنُّ أُوﻟﺌﻚ أنَّهُم مَبعُوثُونَ) که همگی از نوع ارجاع به ماقبلاند و به واژۀ مطفّفین در آیۀ اول برمیگردند. طباطبایی سبب گزینش عنصر ارجاعی اسم اشارۀ أُوﻟﺌﻚ، دربارۀ مطفّفین را دوربودن کمفروشان از رحمت خدا میداند (رک: طباطبایی، بیتا، ج20، ص380)؛ زیرا اسم اشاره معانی متعددی ازقبیل تمییز مشارٌالیه به بهترین وجه، بزرگداشت و خوارداشت شأن او و... را افاده میکند که در اینجا در معنای اخیر به کار رفته است.
نمونۀ دیگر ارجاع آیۀ 2-1 سورۀ نبأ (عَمَّ ﻳَﺘَﺴَﺂءلون. عَنِ النَّبَإِ العَظِیمِ) است؛ بهشرطیکه استفهام نیز در زمرۀ عناصر ارجاعی وارد شود؛ زیرا ارجاع، چنانکه در تعریفش آمد، عنصری است که با اشاره به عنصری دیگر تفسیر میشود و استفهام نیز که به معنای پرسش از امری مجهول و مبهم است، با عنصری به نام جواب، تفسیر و تبیین میشود. ارجاع در آیۀ نخست از نوع ارجاع به مابعد بوده و پیوند و انسجام دو آیه را سبب شده است؛ زیرا خواننده به محض دیدن استفهام موجود (از چه چیزی پرسش میکنند) در ابتدای آیه درمییابد که صحبت از امری پراهمیت و بزرگ است و همین امر نیز او را به دنبالکردن آیات بعدی ترغیب میکند و بدین ترتیب بین دو آیه انسجام برقرار میشود. از ارجاع به مابعد در این دو آیه اهمیت و عظمت نمونه سؤال و توجهدادن مخاطب به اهمیت مسئلۀ معاد برداشت میشود؛ زیرا رسم عرب بر این است که مسائل دارای اهمیت را ابتدا بهصورت مبهم (مثلاً در قالب ضمیر شأن و در اینجا در قالب اسم استفهام) میآورد تا توجه مخاطب را به اهمیت موضوع جلب و بدان ترغیب کند، سپس آن را تفسیر و تبیین کند. چنین شیوۀ تعبیری، تأثیری ماندگار در ذهن خواننده ایجاد میکند که تا مدتها در ذهن او باقی میماند. طالقانی در ذیل آیۀ دوم میگوید: «النَّبإ العَظیم نمونه استفهام را توصیف میکند. آهنگ این جملۀ کوتاه که با حرکات فتحه پیش رفته است، ناگهان با حرکت کسره و میم بسته میشود، خود نشاندهندۀ عظمت و سکوت در برابر موصوف ما (در عمّ = عمّا) است» (طالقانی، 1345، ج40 قسمت اوّل، ص4). فخر رازی نیز در ذیل تفسیر این دو آیه به نکتۀ جالبی اشاره کرده است که خالی از لطف نیست. او چنین ابراز میدارد که برای پرسش از ماهیت و حقیقت امور از مای استفهامیه استفاده میشود. اگر چیزی که با ما از او سؤال میشود، پدیدهای عظیم و فوق تصور و عقل بشری باشد، ابهامش زایل نمیشود و همچنان مجهول باقی میماند؛ بنابراین کاربرد ما در چنین نمونههایی، نظیر این آیه، بر بزرگداشت شأن مسئول دلالت دارد که واقعۀ بزرگ و هولناک قیامت است (الرّازی، 1981، ج31 ، ص3).
1-1-2. جایگزینی
جایگزینی[5]، یکی از مؤلّفههای انسجامی، فرایندی درونمتنی بوده و به معنای قراردادن عنصری در متن بهجای عنصری دیگر است (رک: هالیدی و حسن، 1976، ص88). جایگزینی به اشکال مختلفی همچون جایگزینی اسمی، فعلی، جملهای و بندی (موضوعی) در کلام نمود مییابد و ازآنرو که ذهن خواننده را به ماقبل ارجاع میدهد، سبب ارتباط اجزاء مختلف کلام میشود. این مؤلّفه در قرآن به کار رفته است؛ ولی گذشتگان به آن بیتوجه و بیمهر بودهاند؛ درحالیکه با تبیین آن به نکات جالبی دست یافته میشود.
جایگزینی اسمی که در آن اسمی بهجای اسم دیگر مینشیند، در آیات متعددی از سورههای مدّ نظر ازجمله آیۀ 29 مطفّفین: (إِنَّ الَّذِینَ أَجرَمُوا کَانُوا مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُوا یَضحَکُونَ) مشهود است. در این آیه تا آیۀ 32 که روایتگر برخورد ناپسند کافران با ابرار در دنیاست، از ابرار و کافران نه به خود این الفاظ که با دو عبارت اسمی الَّذِینَ ءَامَنُوا و از کفّار به الَّذِینَ أَجرَمُوا تعبیر شده است تا بفهماند که علت این تمسخر آنان مجرم بودنشان بوده؛ همانگونه که علت مسخرهشدن ابرار، تنها ایمانشان بوده است (طباطبایی، بیتا، ج20، ص395). در آیۀ 34 (فَالیَومَ الَّذِینَ ءامَنُوا منَ الکُفَّارِ یَضحَکُونَ) نیز از مجرمان در آیۀ 32، به لفظ کفار تعبیر شده است تا به حقیقت حال آنان رجوع شده باشد (طباطبایی، بیتا، ج20، ص395). چنین تعبیرهای دقیقی نشان از لطافت و اوج دقت قرآن کریم در بهکارگیری الفاظ و کلمات دارد که خود یکی از اسباب درماندگی عرب در معارضۀ با این کتاب الهی است.
جایگزینی فعلی که در آن مادۀ «فعل» و صیغههای مختلفش، جایگزین فعل یا فعلهای پیشین میشود (ر.ک: رمضان النجار، 2006 ، ص20)، تنها در آیۀ 36 همین سوره (فَالیَومَ الّذِینَ ءَامَنُوا مِنَ الکُفَّارِ یَضحَکُونَ. عَلَی الأرَاﺋِﻚَ یَنظُرُونَ. هَلﹾ ثُوِّبَ الکُفَّارُ مَاکَانُوا یَفعَلُونَ) (مطفّفین: 36-34) دیده میشود که در آن فعل یفعلون، جانشین چندین عمل از اعمال زشت کفار شده که در آیات 29- 32 از آن سخن به میان آمده است «که یکی از آن افعال، مسخرهکردن و خندیدن به مؤمنان بود و به این اکتفا نکردهاند و وقتی نزد همفکران خود برمیگشتند، خوشحالی میکردند که من چنین و چنان کردم و تازه مؤمنان را گمراه میخواندند» (طباطبایی، بیتا، ج20، ص396). دربارۀ گویندۀ آیۀ 36 که به دلالت سیاق، کلامی اخروی است، اقوال مختلفی وجود دارد. برخی گوینده را مؤمنانِ ناظر به عذاب کافران میدانند که برای طعنه به یکدیگر میگویند: آیا آنها به کیفر کارهای انجامداده در دنیا رسیدند؟! برخی نیز گوینده را خداوند و عدهای دیگر فرشتگان میدانند (بهرامپور، 1391، ص589)؛ اما قدر مسلّم آن است که فعل یفعلون در اینجا، عنصر جانشین بوده و آیه را به آیات 32- 29 گره زده و یکی از کارکردهای جانشینی را محقق کرده است که کوتاهکردن و زیباکردن متن است. در تبیین کارکرد هنری این جانشینی نیز گفته میشود که چون خداوند در آیات 30- 29 گوشهای از بزم شادی و سرور مؤمنان را به تصویر کشیده، بهتر آن دیده است که این بزم روحانی با یادآوری کارهای ناپسندی که کافران در دنیا در قبالشان انجام میدادند، به کامشان تلخ نشود؛ بنابراین با گزینش ماهرانه و لطیف و بهصورت ضمنی و کنایی به آن اعمال ناشایست اشاره کرده است تا موجبات ناراحتی و آزردگیِ خاطر بندگان مؤمنش در آخرت را فراهم نکند؛ جایی که محل تنعم و نیکروزی آنان است و غم و اندوه را بدانجا راهی نیست.
جایگزینی جملهای نیز که در آن، کلمه یا عنصری، جانشین یک یا چندین جمله میشود (رک: رمضان النّجار، 2006، ص20)، در نمونههای متعددی به کار رفته است؛ مانند تنوین عِوض در آیۀ چهارم سورۀ زلزلة (یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخبَارَها) که جایگزین سه آیۀ قبل خود: (إذا زُلزِلَتِ الأَرضُ زِلزَالَهَا. وَأخَرَجَتِ الأَرضُ أَثقَالَهَا. وَقَالَ الإِنسَانُ مَالَهَا) شده و از تکرار آنها جلوگیری کرده است. از جانشینی موضوعی (بندی) نیز که کلمه یا عنصری مانند اسم اشاره، جانشین یک بند یا پاراگراف در کلام میشود، در آیۀ 26 نازعات: (إِنَّ فِی ذﻟِﻚَ لَعِبرَةً لِّمَنﹾ یَخشَی) استفاده شده است که به داستان حضرت موسی (ع) و فرعون در آیات 25-15 اشاره دارد. جایگزینی جملهای و بندی عمدتاً برای ایجاز و زیبایی آیات و نیز ایجاد انسجام بین آیات به خدمت گرفته شدهاند.
1- 1- 3. حذف
حذف[6] به معنای نیاوردن یک واژه یا جمله یا بخشی از آن و یا قسمتی از کلام است که سبب شکوه و زیبایی و نوآوری و ایجاز در کلام میشود؛ ازاینرو یکی از نشانههای حذف بلیغ آن است که «اگر محذوف آشکار شود، زیبایی هنری و نوآوری کلام زائل میشود» (ابناثیر، بیتا، ج2، ص268). عنصر محذوف یا با بافت متنی و یا با بافت موقعیتی «و تا حد زیادی دانش مخاطب و اطلاعات مشترک نویسنده و مخاطب» (امیری خراسانی و علینژاد، 1394، ص15) دریافت میشود. حذف «در گفتمان بلیغ، نیکوتر از ذکر است؛ زیرا انسجامی که به گفتمان میبخشد، با ذکر حاصل نمیشود» (علیان، 2010، ص198). این عامل از آنجایی که خلأ و کمبودی در متن ایجاد میکند، سبب میشود تا خواننده برای یافتن محذوف دست به تلاشی ذهنی بزند و ماقبل و مابعد کلام را چندین بار مرور و بررسی کند تا بالاخره عنصر حذفی را به دست آورد و بدینترتیب با متن درگیر شود و تعامل بین او و متن افزایش یابد.
مؤلّفۀ حذف در قرآن، فخامت تعبیر قرآنی و بلندی مرتبۀ آن را میرساند که همین امر بهنوبۀ خود جذابیت، رونق و زیبایی خاصی به آیات میبخشد. حذف در سورههای بحثشده در آیات متعددی نمود داشته و عنصر حذفی نیز عمدتاً از نوع حذف جواب شرط، قسم و مفعولبه است. برای عنصر حذفی آیات 5-1 نازعات: (وَالنَّازِعَاتِ غَرقاً. وَالنَّاشِطَاتِ نَشطاً. وَالسَّابِحَاتِ سَبحاً. فَالسَّابِقَاتِ سَبقاً. فَالمُدَبِّرَاتِ أَمراً) چون نمونه بیان میشود. جواب قسم در این آیات فعل «لَتُبعَثُنَّ» بوده است که به قرینۀ سیاق آیات بعدی دربارۀ قیامت حذف شده «تا بر فخامت و عظمت آن دلالت کند و بفهماند آنقدر شدید است که ناگفتنی است» (طباطبایی، بیتا، ج20، ص300).
حذف مفعول یکی از شایعترین نمونههای حذف اجزا کلام در زبان عربی و زبان قرآن است که به انگیزههای لفظی و معنوی مختلفی همچون ایجاز، حفظ فواصل قرآنی، بیان بعد از ابهام در فعل «شاء»، تعلقنداشتن غرض به ذکر مفعول و تعمیم آن صورت میگیرد. برای حذف مفعول به آیۀ 23 نازعات (فَحَشَرَ فَنَادَی) استناد میشود که مفعول فعل حَشَرَ یعنی الناس بهسبب ایفای کارکرد عمومیتبخشی حذف شده است و چیزی که کارکرد مدّ نظر را تقویت میکند، قرینۀ عقلیه است؛ زیرا فرعون قصد داشت که خود را خدای برتر مصریان اعلام کند: (فَقَالَ أَنَا رَبُّکُمُ الأَعلَی) (نازعات: 24)، پس بنابر حکم عقل میباید تمام اهالی مصر را فراخوانده باشد تا اثری از خدای یکتا و یکتاپرستی در سرتاسر مصر باقی نماند. در آیۀ 26 این سوره (إِنَّ فِی ذﻟِﻚَ لَعِبرَةً لِّمَنﹾ یَخشَی) نیز مفعولِ فعل یَخشَی فراموش شده و فعل متعدی بهمنزلۀ فعل لازم شمرده شده است؛ زیرا غرض تنها اثبات و تأکید خود فعل بوده و معنای آیه نیز چنین است که «در این حدیث - داستان حضرت موسی - عبرتی است برای هرکس که خشیت داشته باشد؛ یعنی دارای غریزۀ ترس از شقاوت و عذاب باشد» (طباطبایی، بیتا، ج20، ص307)، همچنین مفعولبه اول «تُحَدِّثُ» در آیۀ چهارم سورۀ زلزال: (یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخبَارَها) که الخلق بوده، بهدلیل تعلقنداشتن غرض بدان و با عظمت نشاندادن بازگویی اخبار زمین محذوف است (الرّازی، 1981، ج32، ص59).
2. عوامل انسجام واژگانی
انسجام واژگانی[7] مبتنی بر رابطهای است که واحدهای واژگانی زبان ازنظر محتوای معناییشان با یکدیگر دارند و متن با این روابط تداوم و انسجام یابد (مهاجر و نبوی، 1376، ص68). هر متنی بسته به موضوع مدّ نظر از کلمات متناسب با آن استفاده میکند تا خواننده از خلال آنها که معمولاً در سراسر متن نیز پراکندهاند، پی به موضوع ببرد؛ برای مثال در سورههای مدّ نظر که دربارۀ مسئلۀ قیامت و معاد است، عمدتاً واژههایی چون النّبأ العظیم، الطّامّة الکبری، یومالدّین، یومٌعظیم، الغاشیة، القارعة، المتّقین، الأبرار، الجنّة، جنّة عالیة، علّیّون، الطّاغین، الفجّار، المکذّبین، العذابالأکبر، الجحیم، سجّین، نارٌ حامیة و... خودنمایی میکند. صرف حضور این واژهها در متن انسجامی به وجود میآورد که مخاطب را در فضای اطلاعاتی خاصی قرار میدهد (رک: صلحجو، 1377، ص24). روابط معنایی میان واژهها با دو عنصر تکرار و همآیی تحقق مییابد که کارکرد زیباییشناختی آن دو در شماری از آیات بررسی میشود.
2- 1. تکرار
تکرار[8]، عاملی انسجامی، کاربرد عنصر موجود در متن پیشین در متن پسین است (البرزی، 1386، ص154). عناصر تکراری یا در کنار یکدیگر بوده و یا در قسمتهای مختلف متن پراکندهاند. هرچه این پراکندگی بیشتر باشد، انسجام متن نیز افزایش مییابد؛ زیرا از آشفتگی آن جلوگیری و با ارجاع خواننده به قسمتهای مختلف متن، تعامل بین آن دو را دوچندان میکند. بارزترین اشکال تکرار در آیات مدّ نظر که از کارکرد هنری لطیفی برخوردارند، تکرار لفظی و تکرار ساختار ترکیبی است.
2-1-1. تکرار لفظی
تکرار عناصر یکسان و همگون در متن سبب اتصال و پیوند اجزاء آن با یکدیگر میشود. درسلر معتقد است که «این نوع تکرار، به تولیدکنندۀ متن، قدرت خلق اشکال جدید زبانی را میدهد؛ زیرا یکی از دو عنصر مکرر قطعاً فهم دیگری را آسان میکند» (دو بوگراند، 1998، ص306؛ به نقل از رمضان النجّار، 2006، ص30). تکرار لفظی در آیات متعددی، از جمله آیات 8-6 انفطار: (یَا أَیُّهَا الإنسَانُ مَا غَرَّﻙَ بِرَﺑَّﻚَ الکَرِیمِ. الَّذِی ﺧَﻠَﻘَﻚَ. فَسَوَّاﻙَ فَعَدَﻟَﻚَ. فِی أَیِّ صُورَةٍ مَّا ﺷَﺂءَ رَﻛَّﺒَﻚَ﴾ دیده میشود که ضمیر ﻙَ عنصری انسجامی، شش بار در آن تکرار شده که این حجم تکرار بدون شک هدفدار است؛ زیرا دانشمندان بلاغت کاربرد تکرار را درصورت نبود کارکرد بلاغی و هنری پسندیده نمیدانند (ابناثیر، بیتا، ج3، ص8). گویا راز تکرار ضمیر ﻙَ (تو) در این آیات که دربارۀ عتاب و سرزنش انسان است، آن باشد که مفید معنای تحقیر است؛ زیرا ضمیر مفرد مذکر مخاطب با وجود قرینه بر تحقیر دلالت میکند و بدینترتیب خداوند خواسته تا کوچکی و ناچیزی مقام انسان درمقابل مقام ربوبی خود را پیدرپی به او تأکید و گوشزد کند تا دست از گردنفرازی و غرور در پیشگاه او بردارد و شکرگذار او باشد که هم کریم است و هم او را آفریده و پرداخته و متناسب ساخته است.
یکی دیگر از انگیزههای بهکارگیری مؤلّفۀ تکرار، ترساندن و بزرگ جلوهدادن امری خطیر است که نظیر آن را در آیات 3-1 القارعة: (القَارِعة. مَا القَارِعةُ. وَمَا أَدﹾرَاﻙَ مَا القَارِعةُ) مشاهده میشود. ازآنجاکه این چند آیه خبر از واقعهای مهم و سخت دارند که در آن اتفاقی مهیب و کوبنده و بزرگ به وقوع میپیوندد، از همان ابتدا فضایی آکنده از ترس و هول و هراس در سوره حاکم میشود. در ایجاد این جو پر از وحشت و اضطراب و تنش، عنصر تکراری القارعة و ما نقش بهسزائی دارند؛ زیرا تکرارشان «دلالت بر عظمت و اهمیت و بیش از درک عمومیبودن حادثۀ بزرگی دارد که در پایان دنیا پیش میآید» (طالقانی، 1345، ج40 قسمت دوّم، ص236). خاصیت کوبندگی دو حرف حلقی «قاف» و «عین» نیز شدت و عظمت این روز بزرگ را بهگونهای محسوس و درکشدنی ترسیم کرده است.
2-1-2. تکرار ساختار ترکیبی (همپایگی نحوی)
در میان جملات مختلف یک متن، گروهی از جملهها با حرف ربط به یکدیگر مربوط میشوند تا دو یا چند جملهواره یا کلمه یا گروه را در یک وظیفۀ نحوی شریک کنند؛ یعنی اگر کلمه یا گروهی فاعل باشد، همپایۀ آن نیز فاعل و اگر مفعول باشد، همپایهاش نیز مفعول است (فرشیدورد، 1384، ص527). چنین جملههایی که ساختار نحوی یکسان و معنایی متفاوت دارند، سبب ایجاد نوعی از تکرار به نام تکرار ترکیبی (همپایگی نحوی) میشوند که علاوه بر ایجاد انسجام، همپایگی موسیقایی را نیز به دنبال دارند؛ «زیرا همپایگی در سطح ترکیب و ساختار صورت میگیرد نه در سطح لفظ» (عبدالحمید، 1998، ص126؛ به نقل از پاشازانوس و همکاران، 1394، ص35).
جزء سیام قرآن کریم بیش از دهها ساخت همپایه دارد. در برخی سورهها مانند سورۀ تکویر، ساختهای همپایۀ فراوانی بهصورت پیدرپی بیان شده و شکلی زنجیروار به خود گرفته است که در اینجا، آیات 13-1 آن چون نمونه ذکر میشود:
(إِذَا الشَّمسُ کُوِّرَت. وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتﹾ. وَإِذَا الجِبَالُ سُیِّرَتﹾ. وَإَذَا العِشَارُ عُطِّلَت. وَإِذَا الوُحُوشُ حُشِرَتﹾ. وَإِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت.ﹾ وَإِذَا المَوءُدَةُ سُئِلَتﹾ. بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتﹾ. وَإذَا الصُّحُفُ نُشِرَتﹾ. وَإِذَا السَّمَاءُ کُشِطَتﹾ. وإذَا الجَحِیمُ سُعِّرَتﹾ. وَإِذَا الجَنَّةُ أُزلِفَتﹾ).
در این آیات سیزدهگانه گوشهای از حوادث و آشوبهای روز قیامت به تصویر کشیده شده است. این حوادث که ناگهانی و بسیار سریع رخ میدهد، انقلاب و شوری در تمام هستی ایجاد میکند که از حد فهم بشری خارج است؛ بنابراین خداوند متعال برای اینکه این حوادث را تا حد زیادی برای خواننده درکشدنی کند، از مؤلّفۀ تکرار ساختار ترکیبی در قالب ریتمی سریع و بریدهبریده بهره برده است؛ زیرا این عنصر بهدلیل همراهی با همپایگی موسیقایی، علاوه بر زیبایی و رونق این آیات، حرکت، پویایی و جنبشی به تصاویر مدّ نظر میدهد که متناسب با فضای آن صحنههای هولناک است. همراهی همپایگی موسیقایی و همپایگی ترکیبی، علاوه بر اینکه در درک زیبایی کلام تأثیر بسزایی دارد، در ایجاد طراوت در فضای آیات و تأثیرگذاری بر روان مخاطب نیز تأثیر شگرفی دارد. ناگفته نماند که در کلمۀ إذا تکرار از نوع لفظی دیده میشود. «تکرار کلمۀ «إذا» بعد از «واو» عطف در این جملات معطوف به هم، نوعی اطناب بوده و هدف از این اطناب تهویل است» (ابنعاشور، بیتا، ج30، ص124).
یکی دیگر از ساختهای ترکیبی زنجیرهای در آیات 14- 6 سورۀ نبأ به چشم میخورد که دربارۀ نحوۀ آفرینش زمین و بیان نعمتهای دادهشده از خداوند به انسان است:
(أَلَمﹾ نَجعَلِ الأَرضَ مِهَاداً. وَالجِبَالَ أَوتاداً. وَجَعَلنَا نَومَکُمﹾ سُبَاتاً. وَجَعَلنَا الَّیلَ لِبَاساً. وَجَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً. وَ َنَینَا فوقَکُمﹾسَبعاً شِدَاداً. وَجَعَلنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً. وَأَنَزﹾلنَا مِنَ المُعصِرَاتِ مَاءً ثَجّاجاً). در این ساخت همپایۀ زنجیرهای سازۀ اول: (أَلَمﹾ نَجعَلِ الأَرضَ مِهَاداً) جملۀ استینافیه است و محلی از اعراب ندارد و خود سازه در درونش ساخت همپایۀ دوسازهای را دارا است: (وَالجِبَالَ أَوتاداً). سازههای دوم تا هشتم معطوف بر اولی است و محلی از اعراب ندارند. در میان پنج سازۀ ابتدایی که ازنظر ساختار جمله کاملاً شبیه یکدیگرند، همپایگی ترکیبی تام وجود دارد؛ اما ساختمان نحوی سه سازۀ پایانی متفاوت است و فقط در عطف بر جملۀ استینافیه همپایه است. در تمامی این ساختهای همپایه، سازهها بهصورت پشت سر هم و با حروف ربط همپایهساز به یکدیگر مرتبط شده و آهنگ دلنشینی را ایجاد کردهاند که هم سبب تثبیت هرچه بیشتر این آیات در ذهن مخاطب میشود و نیز بهسبب آهنگینبودن، او را به تأمل در این آیات فرا میخواند که بازتابی از نعمتهای بزرگ الهیاند؛ ولی این اندیشه چندان طول نمیکشد؛ زیرا کوتاهی آیات و ریتم تند آنها این فرصت را از مخاطب میگیرد و تذکّر میدهد که فهم و درک حقیقت و چگونگی آن نعمتها در اندیشههای معمولی نمیگنجد.
2-2. باهمآیی
باهمآیی[9]توقّع آمدن کلمهای معیّن در متن بهسبب حضور کلمهای دیگر است (ر.ک: رمضان النجّار، 2006، ص33). همانند واژۀ ابر که انتظار آمدن واژههایی چون باد و مه و خورشید و فلک در کنار آن میرود. یک متن صاحب سبک از این ابزار برای جذب و تأثیر بیشتر بر مخاطب استفاده میکند؛ زیرا هرچه شگردهای زبانی یک متن متنوعتر باشد، آن متن از متنی خستهکننده و بیروح خارج میشود و نهتنها میل افراد به خواندن آن دوچندان میشود، بیشترین تأثیر را بر روانش به جا میگذارد. رابطۀ باهمآیی به دو دستۀ عمدۀ تضاد و تناسب تقسیم میشود.
2-2- 1. تضاد و تقابل
یکی از انواع پیوند میان کلمات، وجود رابطۀ تضاد و تقابل میان آنهاست. به جمعِ میان دو متضاد یا دو معنای مقابلِ هم در جمله که بین دو اسم، دو فعل، یک اسم و فعل و یا دو حرف نمود مییابد، تضاد و به آوردن دو یا چند معنای موافق در آغاز و دو یا چند معنای مخالفِ بعد از آن تقابل گفته میشود (رک: تفتازانی، 2001، ص643-641). در گذشته این دو از آرایههای بدیعی بودند و بیشتر چون عناصری زینتی بدان نگریسته میشد؛ اما امروزه ظرفیتهای کارکردی بالایی برای آن قائل شدهاند. تضاد و تقابل شبکهای از روابط نامرئی در متن ایجاد میکند که پیوندِ میان عناصر زبانی متن را تقویت و مفهوم ساختار را پررنگ میکند؛ بهعلاوه تصاویر حاصل از آن دو ساختار متن را منسجم میکند و آن را از پراکندگی میرهاند (مشاهری فرد و همکاران، 1395، ص74) و برای تعمیق یک معنا و روشنکردن یک مفهوم نیز از آن بهره برده میشود؛ بنابراین عنصر تقابل و تضاد از نقش زیباییآفرینی بسیار قدرتمند و ویژهای در متن برخوردار است.
مؤلّفۀ انسجامی تضاد در آیات متعددی به چشم میخورد که در فاصلههای نزدیک و گاه دور از یکدیگر توجه خواننده را به خود جلب و موسیقی معنوی زیبایی را خلق میکند، همانند دو کلمۀ الطّاغین و المتّقین در آیات 22 و 31 نبأ: (إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتﹾ مِرصَاداً. لِلطّاغِینَ ﻣَﺂباً. لابِثِینَ فِیهَا أَحقَاباً. لَّایَذُوقُونَ فِیهَا بَرداً وَلَا شَراباً. إِلَّا حَمِیماً وَغَسَّاقاً ... إِنَّ لِلمتَّقِینَ مَفَازاً. حَدَائِقَ وَأَعنَاباً. وَکَوَاعِبَ أَترَاباً. وَکَأساً دِهَاقاً. لَا یَسمَعُونَ فِیهَا لَغواً وَلَا کِذَّاباً) (21- 35) که بهدلیل فاصلۀ زیادشان از یکدیگر حجم بیشتری از آیات را به یکدیگر پیوند دادهاند. بدونشک تصاویری که از دوزخ و بهشت در این آیات کوتاه و با مرکزیت دو عنصر متضاد مذکور خلق میشود، اثر تربیتی بسیاری در روان خوانندۀ بیداردل برجای میگذارد؛ زیرا او با تجسم سرنوشت شوم گنهکاران و عاقبتِ خوشِ نیکوکاران بیدار شده است و نهایت تلاش خود را در راستای ثابتماندن بر صراط مستقیم الهی بهکار میبندد تا به رضوان الهی و نعمتهایی دست یابد که توصیفش در این آیات آمده است؛ زیرا در غیر این صورت باید منتظر عواقب شوم کارهای خود باشد که خلود در جهنم و پذیرایی با حمیم و غساق از آن جمله است. خاصیت دیگر عنصر تضاد در این آیات آن است که از رهگذر این تصاویر، فرصت مقایسه بین دو دسته از مفاهیم مربوط به دوزخ و بهشت برای مخاطب فراهم شده است و ماندگاری بیشتری در ذهن او پیدا میکند؛ بنابراین چنانچه دیده میشود نقش تضاد و نیز طباق در قرآن «به زیباییآفرینی و روانی و سلاست کلام محدود نمیشود؛ بلکه در تبیین برخی مفاهیم و تسهیل فهم آن برای مخاطب و نیز آشکارترکردن بعضی معانی در پارهای از عبارات قرآنی نیز تأثیر بسزایی دارد» (حسنزاده، 1383، ص1).
مقابله، دیگر عنصر انسجامی، یکی از ویژگیهای جزء سیام است که بدین دلیل که در سطح دو یا چند جمله جلوه میکند، حضورش در متن بیشتر از عنصر تضاد به چشم میخورد، همچنین جذابیت بیشتری نیز به متن میبخشد و سبب ایجاد و تقویت موسیقی کلام میشود. در سورههای مدّ نظر از این عامل بیشتر برای به تصویر کشیدن بهشت و دوزخ و نشاندادن تقابل دو گروه نیکوکار و بدکار استفاده شده است تا بنابر اصل «تُعرَفُ الأشیاءُ بِأَضدَادِهَا»، هر گروه با صفات مقابل خود بهتر شناخته و در ذهنها تثبیت شود. نظیر آیات 4-2 غاشیه (وُجُوهٌ یَومَئِذٍ خَاشِعَةٌ. عَامِلَةٌ نَّاصَبَةٌ. تَصلَی نَاراَ حَامیةً) که با آیات 10-8 آن (وُجُوهٌ یَومَئِذٍ نَّاعِمةٌ. لِسَعیِهَا رَاضِیةٌ. فِی جَنَّةٍ عَالِیةٍ) در تقابل است؛ زیرا سرنوشت دو گروه و دو چهرۀ مقابلِ هم را در آن روز به تصویر کشیدهاند: چهرۀ نخست، سرنوشت انسانهایی که از شدت اندوه و عذاب آن روز شرمسار هستند و با بیثمر دیدن تلاششان در دنیا، خستگی از وجودشان زدوده نشده است، بلکه در آتشی سوزان وارد میشوند و چهرۀ دوم، سرنوشت کسانی که در آن روز خرسند و از تلاششان در دنیا راضیاند و در درجههای عالی بهشت سکونت دارند. اساساً همین اوج اختلاف و تباین بین حال این دو گروه نیز سبب شده تا آیۀ (وُجُوهٌ یَومَئِذٍ نَّاعِمةٌ) بر آیۀ (وُجُوهٌ یَومَئِذٍ خَاشِعَةٌ) عطف نشود (ر.ک: آلوسی، بیتا، ج30، ص114). باوجودیکه بین دو جمله مناسبت تضاد بوده است و عطف مانعی ندارد.
2-2-2. تناسب (مراعات النظیر)
تناسب عبارت است از جمع بین دو یا چند امری که مناسبتی غیر از مناسبت تضادی با یکدیگر دارند (رک: تفتازانی، 2001، ص644). این عنصر نقش بسزایی در یکپارچگی متن ایفا میکند؛ زیرا «در آن از مجموعهای از کلمات استفاده میشود که با یکدیگر هماهنگی و ارتباط معنایی خاصی دارند» (ولیئی و همکاران، 1395، ص76). در سورههای مدّ نظر شبکهای درهمتنیده از مراعاتالنظیرها دیده میشود که خود عنصر مهمی در انسجام آیات است، ازجمله آیات 16-6 نبأ: (أَلَمﹾ نَجعَلِ الأَرضَ مِهَاداً. وَالجِبَالَ أَوتاداً. وَجَعَلنَا نَومَکُمﹾ سُبَاتاً. وَجَعَلنَا الَّیلَ لِبَاساً. وَجَعَلنَا النَّهارَ مَعاشاً. وَبَنَینَا فوقَکُمﹾسَبعاً شِدَاداً. وَجَعَلنَا سِرَاجاً وَهَّاجاً. وَأَنَزﹾلنَا مِنَ المُعصِرَاتِ مَاءً ثَجّاجاً. لِنُخرِجَ بِه حَبّاً وَنَبَاتاً. وَجَنَّاتٍ أَلفَافاً) که یازده پدیده از پدیدههای طبیعی را در قالب عنصر تناسب در خود جا داده است. باتوجه به اینکه آیات نخستین این سوره دربارۀ انکار مسئلۀ معاد مشرکان است، خداوند متعال این آیات یازدگانه را در مقام استدلال بر ثبوت و تحقق بعث و جزا آورده است؛ با این بیان که عالم محسوس با زمین و آسمانش و شب و روزش و انسانهایش که نسلی پس از نسل دیگر میآیند و میروند و نظام جاری در سراپایش و تدبیر متقن و دقیقی که بر همۀ امورش جریان دارد، ممکن نیست صرفاً بهدلیل بازی و سرگرمی پدید آمده باشد؛ بلکه بهطور مسلّم و بدیهی بایستی درپی این نظام متغیر عالمی باشد که نظام در آن ثابت و باقی باشد (طباطبایی، بیتا، ج20، ص260- 259 با تصرف).
گفته میشود عنصر تناسب با جمعِ این پدیدهها در کنارِ هم آدمی را به اندیشیدن در آنها و در نظم منطقی حاکم بر آنها دعوت کرده؛ البته ختمِ آیات
6- 40 به الف نیز عنصر تناسب را در ادای این مهم یاری رسانده است؛ زیرا «این اطلاق صوتی با مضامین آیات همآهنگ است؛ زیرا این آیات با تحریک ذهن فکر و نظر را باز میکند» (طالقانی، 1345، ج40 قسمت اوّل، ص9 با تصرف). تفکر و اندیشه در اینکه «قوانین عمومی علیت و پیوستگی و تطابق و تناسبی که در نظام طبیعت و موجودات زنده و مواد طبیعی است، همه شواهد و دلایلی است که خواص و آثار طبیعی و غرایز حیوانات معلول علل و در عین حال مبدأ غایاتی است و هیچچیز بیتناسب و بیهوده در جهان وجود ندارد» ((طالقانی، 1345، ج40 قسمت اوّل، ص10).
همچنین اگر در آیات 16- 2 غاشیه تأمل شود که بخشی از آن پیشتر ذکر شد، درخواهیم یافت که خداوند متعال چگونه با بهرهگیری از زنجیرهای از واژههای متناسب و هماهنگ با دو فضای دوزخ و بهشت، بخشی از عذابها و پاداشهای اخروی را با هنرمندی تمام توصیف کرده است. وجود این واژهها، تعداد بسیاری از آیات را به هم مرتبط کرده و نقش عمدهای در ترسیم صحنههای دوزخ و بهشت داشته است و چنان تصاویر زندهای خلق کرده که آدمی گویی خود را در قعر جهنم و فراخنای بهشت احساس میکند و این امر جز با چینش دقیق و مناسب واژهها امکانپذیر نبود.
2- 3. عناصر انسجام پیوندی[10]
صرف وجود عناصر انسجام دستوری و واژگانی در جملات یک متن، انسجامآفرین نیست؛ بلکه باید بین آنها ارتباطی منطقی و منظم برقرار باشد تا آن متن چون کلیِ به هم پیوسته برای خواننده درکشدنی باشد (خطابی، 1991، ص23 با تصرف). این ارتباط از خلال ابزارهای پیوندی متنوعی حاصل میشود که هالیدی و حسن آنها را به چهار نوع اضافی[11]، تقابلی[12]، سببی[13] و زمانی[14] تقسیم کردهاند. در ارتباط اضافی، جملۀ پسین با کمک حروفی چون واو، فاء، أو و أَمّای تفصیلیه، توضیحی بر جملۀ پیشین میافزاید. در ارتباط تقابلی به یاری حروفی چون لکنﹾ، لکنّ و بل، برداشتی خلاف جملۀ قبلی متوقع حاصل میشود. در ارتباط سببی با حروفی همانند لام، إذ، إِنَّ، کی (لکی)، فاء و ادوات شرط انواعی از روابط معنایی همچون علت و معلول، نتیجه و شرط بین دو یا چند جمله برقرار میشود (خطابی، 1991، ص23). ارتباط زمانی نیز که نوعی توالی زمانی بین دو جمله است، با ادواتی چون فاء، ثمّ، واو، بعد، قبل، منذُ، کلّما، بینما، فیحین ایجاد میشود (رمضان النجّار، 2006، ص23).
هرکدام از این ابزارها معانی خاصی داشته که در کتابهای نحوی و بلاغی بهتفصیل دربارۀ آنها سخن به میان آمده است، مثل اینکه واو بر مطلق جمع دلالت میکند و فاء بر ترتیب و تعقیب و... . دقت و تأمل در سورههای بررسیشده، نشاندهندۀ آن است که این ابزارها چون عوامل انسجامی بیشتر در همان معانی رایج خود به کار رفتهاند و تنها در برخی نمونهها این عوامل، حاوی اسرار و نکات و لطایفی زیبا بوده است که کشف آنها نقش بسزایی در افزایش فهم مخاطب و پیبردن به اعجاز زیباییشناختی قرآن دارد.
از بین ابزارهای پیوندی حرف واو سهم بهسزایی در انسجامبخشی به سورههای مدّ نظر ایفا کرده است. این حرف در آیات 13-1 تکویر (رک: تکرار ساختار ترکیبی در همین مقاله)، یازده بار تکرار شده و یازده جملۀ مستقل همپایه را به هم پیوند داده است. باتوجه به اینکه آیات مدّ نظر در بیان و نمایاندن پارهای از مقدمات قیامت و حوادث پس از آن است، استفادۀ مکرر از آن کاملاً متناسب با فضای این حوادث است؛ زیرا «وجود واو عطف در ساختار همپایه شتاب سخن را زیاد و سبک را پویا کرده است» (فتوحی، 1392، ص277) و هیجان حادثه را بیشتر به مخاطب منتقل میکند و با ایجاد ساختهای همپایه سبب موسیقیافزایی و ریتم تند آیات میشود که هماهنگ با وقوع سریع و غیرمنتظرۀ حوادث و ایجاد اضطراب و آشوبی است که بهدنبال آن در تمام هستی رخ میدهد. از طرفی عطفهای پیدرپی، نقش عمدهای در توصیف و تجسیم این حوادث و افزایش تأثیر بر مخاطب داشته است. درضمن سرّ استفاده از حرف عطف واو که برای مطلق جمع است و استفادهنکردن از حروفی مانند فاء و ثمّ که ترتیب زمانی حوادث را نشان میدهد، از آن روست که بیان ترتیب حوادث مراد نبوده؛ بلکه هدف اصلی خبردادن از این حوادث بوده است.
نمونۀ دیگر آیۀ 46 نازعات است که عامل پیوندی أو: (کَأنَّهُمﹾ یَومَ یَرَونَها لَمﹾ یَلبَثُوا إِلاَّ عشِیَّةً أَو ضُحَاهَا) علاوه بر افادۀ معنای شک و ابهام که از معانی آن است، از کوتاهی عمر دنیا نسبت به آخرت حکایت دارد. با این توضیح که آنان با دیدن قیامت دچار شک و ابهام میشوند و میپرسند که آیا یک شب در دنیا بودهاند یا یک نصف روز «و فاصلۀ بین مردن و قیامت را مدت زمانی احساس میکنند که نسبتش با روز و شبهای گذشتۀ عمرشان نسبت یک روز و یا یک ظهر را دارد» (طباطبایی، بیتا، ج20، ص320). علت این امر آن است که «در همان آغاز طلوع قیامت و گشودهشدن چشم به آن یکسره دید انسان دگرگون میشود و حدود گذشته و نسبی زمان و مکان از میان میرود و سراسر زمانی که در آن بوده است، بیش از ساعتی از شامگاه و صبحگاه به نظر نمیآید» (طالقانی، 1345، ج40 قسمت اوّل، ص119).
3. زیباییها و دستاوردهای پیوستگی معنایی در سورههای منتخب جزء سی
یکی دیگر از عوامل زیباییشناسی قرآن کریم و بلکه یکی از رازهای اعجاز آن که سبب تأثیرگذاری، زیبایی و جذابیتش شده، عنصر پیوستگی معنایی آن است. پیوستگی به ارتباط منطقی بین واحدهای اندیشه برمیگردد و از راه هماهنگی معنایی اجزا و عناصر درک میشود و اهمیت آن در این است که هم درک عمیقتری از معنای متن ایجاد میکند و هم سبب افزایش جذابیت و انگیزۀ خوانش متن میشود. هیچکس نسبت به یک متن گسسته و بیهدف رغبت پیدا نمیکند؛ بلکه بالعکس از آن دلزده نیز میشود، پس متن قرآن بدون شک باید از بالاترین حدّ پیوستگی برخوردار باشد که بتواند مخاطبان زیادی را به خود جذب کند؛ مخاطبانی که با خواندن آن هیچگاه احساس خستگی و ملالت نکنند.
ضرورت وجود پیوستگی در متن، مانند ضرورت وجود خون در بدن است که چون پیوسته در رگها جریان دارد، وجودش ملموس نیست؛ ولی بهمحض پیدایش مشکلی در خونرسانی نبود آن برجسته میشود. پیوستگی نیز اینگونه است؛ یعنی بهشکل نامحسوس در شریانهای متن جریان دارد؛ ولی شاید حضور آن مانند زمانی نباشد که عنصری بهظاهر ناهمگون این پیوستگی را مختل کند. در چنین موقعی دانش پیشزمینه نیاز است تا با تفسیر عنصر ناهماهنگ، پیوستگی متن را برای خواننده درکشدنی کند؛ از اینروست که زبانشناسان متن معتقدند «آن عاملی که سبب تفکیک متن مرتبط و معنادار از غیر آن میشود، صرفاً رابطۀ بین کلمات و یا عناصر پیوندی نیست؛ بلکه عاملی است فراتر از جمله که همبستگی یا ارتباط مطالب (پیوستگی) نامیده میشود» (تاکی، 1378، ص137).
دانش پیشزمینه در ارتباط با فهم پیوستگی قرآن با دانش کلی نسبت به زبان عربی، فرهنگ، مسائل اجتماعی، قراردادهای اجتماعی و پدیدههای طبیعی معاصر نزول قرآن حاصل میشود؛ زیرا مخاطبان اولّیۀ قرآن اعراب جاهلی بودند که فرهنگ و آداب و رسوم و عادات و واژهها و کنایهها و مثلهای متناسب با خود را داشتند و برای فهم دقیق بسیاری از آیات، آشنایی با آنها ضرورتی اجتنابناپذیر است؛ به همین سبب نیز مفسران برای تفسیر آیات قرآن، علاوه بر تسلط بر علوم مختلف ادبی و غیرادبی، باید اطلاعات جامعی از بافت موقعیتی آن روز جزیرهالعرب کسب میکردند تا هنگام نیاز، با چنین پیشزمینۀ اطلاعاتی غرض و هدف اصلی آیه را استخراج کنند؛ «زیرا فهم آیاتی که بهنحوی متعرض برخی عادات و رسوم عرب آن زمان شده و درصدد حک و اصلاح یا نفی یا تثبیت آن برآمده است، اقتضا میکند که مفسران با تاریخ و عادات و رسوم عرب پیش از اسلام آشنا باشند و خصوصیات و جزئیات آن را بشناسند تا آنچه در قرآن مردود یا تثبیت شده است را بهخوبی مشخص و تعریف کنند. در غیر این صورت برداشت آنها از آیات قرآن ناقص خواهد بود» (منهاجدشتی، 1393، ص52 با تصرف).
در اینجا با این پیشفرض که سورههای مدّ نظر از پیوستگی معنایی لازم برخوردارند و با عنایت به این نکته که «پیوستگی یک پدیدۀ ذهنی است نه یک ویژگی خاص برای متن گفتاری یا نوشتاری» (تبریزی، 1386، ص41، به نقل از جبری و محمدزاده، 1389، ص60)، به آیات خاصّی برای نشاندادن پیوستگی موجود در آنها استشهاد میشود – آنگونه که در بحث زیباییشناسی انسجام آیات امکانپذیر بود-؛ زیرا پیوستگی در شریانهای تمامی آیات جریان دارد و هر فرد باید خود این آیات را بخواند تا هم پیوستگی و هم زیبایی حاصل از آن را درک کند؛ اما با عنایت به کلام پیشین که گاهی اوقات درک پیوستگی جملههای متن، بهدلیل آگاهنبودن از شرایط صدور آن مختل میشود و جملههای آن گسسته و بیارتباط به نظر میآیند، به دو دسته آیات از سورههای مدّ نظر استشهاد میشود که وجود عنصری ناهمگون در آن سبب شده است تا درک پیوستگی بهکندی و تنها پس از مراجعه به دانش پیشین حاصل شود:
اوّلین نمونه، آیات 20-17 غاشیة است: (أَفَلَا یَنطُرُونَ إِلَی الإِبِلِ کَیفَ خُلِقَت. وَإِلَی السَّمَاءِ کَیفَ رُفِعَتﹾ. وَإِلَی الجِبَالِ کَیفَ نُصِبَتﹾ. وَإلَی الأَرضِ کَیفَ سُطِحَت). این آیات چهارگانه چنانچه ملاحظه میشود، ازنظر روساختی با عنصر پیوندی واو با هم ارتباط پیدا کردهاند؛ ولی با این وجود بین آیۀ 17 با دیگر آیات، بهظاهر پیوستگی وجود ندارد و این بهدلیل واژۀ ناهمگون شتر در کنار کلماتی همچون آسمان، کوهها و زمین است که با یکدیگر تناسب دارند. بادقت در مخاطبان اولیۀ این آیات که اعراب صحراگرد بودند و پیوسته در اطراف خود شتر، آسمان، کوهها و زمین را میدیدند، راز پیوستگی این آیات آشکار میشود؛ زیرا این آیات بهترتیبِ مشاهدات آنان به رشتۀ نظم درآمده است (رک: زمخشری، 2009، ص1199). با این تفسیر از واژۀ شتر، پیوستگی آیات نمایان میشود؛ بنابراین برای کشف معنا علاوه بر روشنکردن جایگاه واژه در فرهنگ لغت و قرآن، باید واژه را در حوزهای از واژههای دیگر و در ترکیب میان کلمات جستجو کرد و ساختار هندسی آن را به دست آورد. با این روش میدانهایی از مفاهیم نشان داده میشود که ارتباط هریک با موضوعات دیگر روشن و ژرفای کلام نمایان میشود (رک: ایازی، 1385، ص43 به بعد).
دستۀ دوم از این آیات، آیات ابتدایی سورۀ تکویر است: (إِذَا الشَّمسُ کُوِّرَت. وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتﹾ. وَإِذَا الجِبَالُ سُیِّرَتﹾ. وَإَذَا العِشَارُ عُطِّلَتﹾ. وَإِذَا الوُحُوشُ حُشِرَتﹾ) (5-1) که به حوادث آستانۀ قیامت اشاره دارد. در اینجا نیز با وجودیکه عنصر واو بین آیات انسجام برقرارکرده است؛ ولی ارتباط معنایی برخی پدیدهها (رهاشدن شتران باردار ده ماهه) در کنار اتفاقات دهشتناکی چون درهم شدن خورشید، تیرهشدن ستارگان، به راه افتادن کوهها و ... پوشیده است که همگی از برهم خوردن نظم طبیعی جهان حکایت دارد؛ ولی با این تفسیر که «برای مردم جزیره شتر مهمترین وسیلۀ زندگی و با ارزشترین سرمایه بود و بهمحض اینکه آبستنی ماده شتر به ده ماه میرسید، بیش از همه، صاحبش به آن علاقهمند بود، باتوجه به علاقه و دلبستگی عرب به این یگانه وسیلۀ زندگی، این عنوان در آیه بیان نمونهای است از آنچه بیشتر آدمی به آن علاقهمند است و نموداری است از اضطراب و بیسروسامانی و به خود اندیشیدن و از همۀ علاقهها بریدن در آن هنگام، چنانکه از با ارزشترین امور دلبسته رها میشود و معطّل میماند» (طالقانی، 1345، ج40 قسمت اوّل، ص172). با این توضیحات راز قرارگرفتن این پدیدهها در کنار یکدیگر و پیوستگی معناییشان روشن میشود؛ زیرا همگی در نشاندادن بینظمی و هرج و مرج با یکدیگر اشتراک دارند و با پیبردن به وجود چنین وجه شباهتی بین آنها پیوستگی آیات درکشدنی است.
پیوستگی با حضور نامحسوس خود در هر متن معنادار ادبی (و ازجمله سورههای بحثشده) سبب زیبایی و کشش مخاطب به آن میشود. این زیبایی همانند زیبایی عناصر انسجامی در سطح روساخت متن احساس نمیشود؛ ولی نبود آن از درجۀ اعتبار متن و ادبیّت آن میکاهد و آن را درحدّ متنی بیارزش تنزّل میدهد. گفته میشود که زیباییِ عنصر پیوستگی برخلاف زیبایی انسجام درکشدنی و توصیفناشدنی است.
نتیجهگیری
در این پژوهش پارهای از زیباییها و اسرار و لطافتهای قرآن کریم برمبنای نظریۀ انسجام و پیوستگی هالیدی و حسن (1976) تبیین شد. باتوجه به اینکه بخش زیادی از آیات قرآن دربارۀ مسئلۀ قیامت و ضرورت معاد نازل شده است، هشت سورۀ نبأ، نازعات، تکویر، انفطار، مطفّفین، غاشیة، زلزلة و قارعة از جزء سیام که اساساً به این مسئلۀ پرداختهاند، برای تحقیق انتخاب شدند. در بخش اول مقاله که به تحلیل زیباشناختی عنصر انسجام اختصاص داشت، آیاتی از سورههای مدّ نظر انتخاب شد که عناصر انسجامی بهنحوی ملموس در آنها بهکار رفته بود. نتیجۀ حاصل از این بخش، نشاندهندۀ آن است که عنصر ارجاع پسینی و حذف و تکرار لفظی با بزرگ جلوهدادن و درکنشدن واقعۀ قیامت تکرار ساختار ترکیبی با حرکتبخشی به تصاویر قیامت و ایجاد فضای ترس و وحشت، تضاد و تقابل و تناسب با ترسیم فضاهای هماهنگ با بهشت و دوزخ، نقش عمدهای در تبیین مفاهیم مرتبط با قیامت داشتهاند. در بخش دوم مقاله، نقش زیباییشناسانۀ عنصر پیوستگی در آیاتی از سورههای منتخب، تبیین و لزوم آن برای یک متن معنادار ادبی همچون قرآن در کنار انسجام اثبات شد و این نتیجه به دست آمد که عنصر پیوستگی با حضور در زیرساخت متن علاوه بر ایجاد زیبایی سبب کشش و جذب مخاطبان قرآن میشود؛ زیرا متن فاقد این عنصر هرچند در ظاهر از عناصر انسجامی برخوردار باشد، هیچگونه قدرتی بر جذب مخاطب ندارد؛ بنابراین این دو عنصر در کنار یکدیگر و با هم معناداری و زیبایی متن قرآنی را رقم میزنند. با این تفاوت که عنصر انسجام بهدلیل حضور در برونۀ متن، نقش بارزی در کشف زیباییهای نهفته در قرآن ایفا میکند؛ ولی عنصر پیوستگی بهدلیل حضورش در درونۀ متن و طولانیشدن زمان ادراک آن نقش برجستهای در ایفای این غرض ندارد.