Authors
1 Msc
2 Lorestan University
3 Lorestan university
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
واژۀ ریح 29 مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است؛10 مرتبه بهصورت جمع (ریاح) و 19 مرتبه بهصورت مفرد (ریح). مفرد آن برای معناهایی چون بو و عذاب و جمع آن برای بیان رحمت و نعمت است. در این مقاله هدف، بررسی و تبیین جایگاه معنایی واژۀ ریح بهشیوۀ معناشناسی تاریخیتوصیفی است. در معناشناسی تاریخی تغییر و تحولاتی که ریح قبل از نزول قرآن کریم در زمان جاهلیت داشته را با استناد به اشعار جاهلی بررسی کرده است و این نتیجه برآورد شده که کارکرد ریح و ریاح در زبان قرآن برای عذاب و رحمت است که در دورۀ جاهلیت این جداسازی معنایی بین صیغۀ مفرد و جمع این واژه صورت نگرفته است. در معناشناسی توصیفی رابطۀ ریح با واژههای دیگر و تأثیری که بر معنی آن گذاشتهاند، در سه محور جانشینی، همنشینی و شمول معنایی بیان شده و اینگونه برآمده است که ریح با واژههایی چون «ذارِیات، حامِلات، جاریات، مُقَسِّمات، مُرسَلات، ناشِرات، فارِقات و مُلقِیات» رابطۀ جانشینی دارد و رابطۀ آن در محور همنشینی شامل این واژههاست: «صِرّ، صَرصَر، عَقیم، لَواقِح، سَخَّر و تَصریف» و همچنین ریح برای «إعصَار، حاصِب، قاصِف، سَموم و عاصِف» واژۀ شامل و این واژهها زیرمجموعه ریح شمرده میشوند. درک معنای ریح در قرآن کریم نیازمند بررسی رابطه ریح با این واژهها است.
Keywords [Persian]
1. مقدمه
میان جملات و کلمات آیات قرآن پیوستگی معنایی ویژهای برقرار است و نیز میان مفردات قرآن پیوند معنایی وجود دارد که هر واژه در ارتباط با سایر واژهها، معنایی خاص میگیرد که فهم این معنا ازطریق روشهای معناشناسی امکانپذیر است. یکی از روشهای ناقص در فهم معنای کلمه استفاده از فرهنگهای لغت بهتنهایی و بهصورت جدا از ساختار جمله است که این روش معنای کاملی را به مخاطب ارائه نمیدهد. برای دریافت معنی درست کلمات در متن، دانشی که راهکار مناسب و مفیدی را به محققان و پژوهشگران ارائه میدهد، دانش معناشناسی است.
معناشناسی (Semantics) بخشی از دانش زبانشناسی به شمار میرود و از اصطلاح Semantique فرانسه نشأت میگیرد که برای نخستین بار برال (Berral) آن را معرفی کرد. معناشناسی به دنبال کشف چگونگی عملکرد ذهن انسان و درک معنی ازطریق زبان است (صفوی، 1383، ص28). در تعریف معناشناسی گفتهاند: دانشی است که معنا را بررسی میکند. معناشناسی، نقطۀ برخورد انواع اندیشه و روشهایی همچون فلسفه، روانشناسی و زبانشناسی است؛ هرچند رویکرد هریک بهسبب اختلاف نقطۀ شروع متفاوت است (مختارعمر، 1385، ص 19 و 23). یکی از اهداف معناشناسی، روشمندکردن مطالعه و بررسی متون و کلام است؛ به دیگر سخن معناشناسی در پی معرفی راههایی است که با آن هر نوع متن یا سخن، اعم از کلامی یا غیرکلامی را مطالعه و بررسی کند (شعیری، 1388، ص4). معناشناسی درحقیقت مطالعۀ محتوای زبان است و هدف معناشناسی شناخت امکانات انتقال و عوامل بازدارنده ارتباط معنا میان کسانی است که با هم سخن میگویند (فضیلت، 1385، ص29).
علم معناشناسی به دو شاخۀ تاریخی و توصیفی تقسیم میشود. واژهها بهسبب تحول زبان در طی زمان معنای دیگری مییابند و اندیشۀ دیگری را شرح میکنند؛ بنابراین منظور از تغییر معنا همان تغییر معانی واژهها است (فضیلت، 1385، ص189). با مراجعه به صورتهای قدیم یک زبان و چگونگی تحولات آن در هر دوره و مقایسۀ آن با وضع حاضر تغییرات علتها و قوانین تحولات آن زبان بررسی میشود. معناشناسی عبارت است از مطالعه و تحقیق دربارۀ یک زبان در مقطع زمانی معین و یافتن قواعد آن زبان بدون توجه به صورت و ساخت قدیمی (باقری، 1378، ص33).
در این مقاله از دانش معناشناسی برای بررسی و تبیین معنای واژۀ «ریح» در آیات قرآن کریم و تحلیل وجوه معنایی آن، بهره گرفته و سعی شده است انواع معانی «ریح» در قرآن کریم استخراج و بررسی شوند و ارتباط این واژه با واژههای مرتبط با آن در محورهایی چون جانشینی و همنشینی و رابطۀ شمول معنایی آشکار شوند. علاوه براین، معنای واژۀ ریح و کاربرد آن در اشعاری از شعرهای جاهلی و سیر تاریخی و تطور این واژه قبل از نزول قرآن کریم بیان شده است. سؤالاتی که نگارنده درصدد رسیدن به آنها بوده است، عبارتند از: تطور و تغییرات معنایی واژۀ ریح در زمان قبل از نزول قرآن چگونه است؟ واژۀ ریح در قرآن کریم بر چه معناهایی دلالت میکند؟ رابطۀ واژۀ ریح با واژههای مرتبط با آن در قرآن کریم ازنظر روابط معناشناسانه چگونه است؟
2-1. پیشینۀ تحقیق
درزمینۀ معناشناسی واژههای قرآنی مطالعات فراوانی صورت گرفته است، ازجمله به نمونههای زیر اشاره میشود:
1- «معناشناسی تاریخیتوصیفی واژۀ سبیل در قرآن کریم» (1391) ابوالفضل سجادی و سحر محبی در این مقاله دخیل یا اصلیبودن این واژه را بررسی کردهاند و سپس به معنای آن قبل و بعد از نزول قرآن پرداخته و در قسمت توصیفی مصداقهای «سبیل» را در قرآن آوردهاند.
2- «معناشناسی توصیفی سماوات در قرآن» از جعفر نکونام، در این مقاله به معناى این واژه در دوره پیامبر(ص)، یعنی دورۀ نزول قرآن توجه شده و به این نتیجه رسیده است که از دو واژۀ «سماء و سماوات» یک معنا قصد میشود که همان آسمان مشهود است.
3- مقالۀ «پیوند آوایی واژگان روح ـ ریح و ریحان از منظر اشتقاق» (1392) از همت بیگی در ویژهنامۀ زبان عربی چاپ شده، در این پژوهش واژۀ روح با مشتقات دیگرش و تحول معنایی این واژه، بررسی و این نتیجه استنباط شده که اصل همۀ واژههای هممعنا با روح، واژه «ریح» است.
4- پایاننامه با نام «العلاقات الدلالیة بین الفاظ الطبیعة فی القرآن الکریم» در سال 2002 در دانشکدۀ بغداد تألیف شده و روابطی چون تماثل، تناظر، تقابل، تعدد معنایی و علاقه رمزیه، صغیر و کبیر، ابهام و بیان و اجمال و تفصیل را در الفاظ طبیعت بررسی کرده است که عبارتند از: «رواسِی، جَبل، عَین، ینَبوع، ماء، غَیث، کوکَب، سَحاب، مُزن، عارِض، غَمام، بحر، بر، سَماء، أرض، نهار، لیل، نَجم و شَجر» که همه الفاظ مربوط به طبیعت را در بر نمیگیرد. باتوجه به مطالعات فراوان دربارۀ دانش معناشناسی و بهویژه معناشناسی واژههای مختلف قرآن کریم و حتی تعدد معنایی الفاظ طبیعت در قرآن کریم تاکنون دربارۀ معناشناسی توصیفیتاریخی واژۀ ریح در قرآن کریم پژوهشی صورت نگرفته است و به این دلیل پژوهشی نو محسوب میشود.
2. ریشۀ ریح و مشتقات آن در قرآن کریم
اصل ریح و مادۀ آن بخار خشکی است که هنگام تابش خورشید بر آن بالا میرود و مرزوقی میگوید بخار خشک، ماده و عنصر باد و بخار مرطوب، مادۀ باران است (رداد الثبیتی، 1990، ص21).واژههای «ریح»، «رُوح» و «رَوح» از یک ریشهاند و با معانی نزدیک به هم، تفاوت آنها در حرکت ساختمان کلمه است (الدینوری، 1384، ص593). «ریح» از سه حرف راء و یاء و حاء ساخته شده و اصل یاء در ریح واو است که بهسبب ماقبلش به یا تبدیل شده است، «روح» بر وسعت، انبساط و گستردگی دلالت میکند (ابنفارس، 1399، ماده روح). «روح» جسم نازکی است از جنس باد و گفته شده جسم نازک حساسی است (عسکری، 1997، ص106). «ریح» بر ریاح و أرواح جمع بسته شده است (فراهیدی، 1410، ماده ریح).
واژۀ «ریح» بهصورت جمع و مفرد 29 مرتبه در قرآن کریم آمده که10 مرتبه آن بهصورت ریاح و 19 مرتبه بهصورت ریح است. در لسانالعرب آمده که ریاح 8 تا است، 4 تا برای عذاب و 4 تا رحمت است. بادهای رحمت عبارتند از: «ناشِرات، ذارِیات، مُرسَلات و مُبَشِرات» و اما بادهای عذاب عبارتند از: «عاصِف و قاصِف» که این دو در دریا میوزند و نیز «صَرصَر و عَقِیم» که اینها در خشکی میوزند (ابنمنظور، 1997، ماده ریح).
3. وجوه معانی واژۀ ریح
«ریح» بهصورت سه وجه شدت، باد، عذاب در قرآن آمده است (دامغانی، 1366، ص362)؛ اما تفلیسی معتقد است که وجوه معنایی ریح در قرآن کریم بر چهار وجه است: وجه نخستین به معنی بو، وجه دوم نیرو و شدت، وجه سوم به معنی باد - که از این معنی در قرآن بسیار است - و وجه چهارم به معنی عذاب آمده است (تفلیسی، 1371، ص120-119). راغب گفته ریح عنصر شناختهشدهای است در طبیعت که آن هوای متحرک است و بیشتر جاهایی که خداوند از فرستادن ریح به لفظ مفرد یاد کرده، عبارت از عذاب و همۀ مواضعی که به لفظ جمع آمده، عبارت از رحمت است (راغب اصفهانی، 1412، ماده ریح).
الف) ریح به معنای قدرت و نیرو: در قرآن کریم در یک آیه ریح به این معنا آمده است: «وأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ» (انفال، 46). زمخشری در اینجا گفته ریح به معنای دولت و شکوه است که نفوذ امر و حرکت آن را به وزیدن باد همانند کرده است (زمخشری، 1426، ص416). علامه طباطبائی نیز این معنا را برای ریح تأیید کرده و در ذیل آیه اینگونه گفتهاند: «با نزاع و کشمکش در میان خود اختلاف ایجاد نکنید و درنتیجه خود را دچار ضعف اراده مسازید و عزت و دولت و یا غلبه بر دشمن را از دست مدهید؛ چون اختلاف، وحدت کلمه و شوکت و نیروی شما را از بین میبرد.» (طباطبائی، 1388، ج9، ص126). باتوجه به مطالبی که دربارۀ آیۀ مزبور و معنای «ریح» گفته شد، «َأَطِیعُواْ» و «لاَ تَنَازَعُواْ» نشانهها و مؤلفههایی است که سبب میشود، معنی قدرت و نیرو از «ریح» در ذهن ترسیم شود.
درخور ذکر است اگر باد نوزد، همهچیز راکد و بدون حرکت است و اگر دولت و قدرتی نباشد که اداره امور را برعهده گیرد، نوعی خمودگی و سستی و رکود بر جامعه حکمفرما میشود و باد است که پرچم کشوری را به حرکت در میآورد و برافراشتهبودن آن نشان از وجود قدرت و شوکت آن دولت دارد.
ب) ریح به معنی باد: «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» (یونس، 22). یکی از منفعتهای باد، به حرکت در آوردن کشتیها در دریاست که مایۀ فرح و نشاط ساکنان آن و رساندن آنها به مقصد میشود. این آیۀ کریمه به این خاصیت باد اشاره کرده و کلمه ریح در همان معنای لغوی خود (باد) به کار رفته است. در آیات دیگری نیز ریح در معنای باد به کار رفته است. (1) جریان و حرکت مؤلفههای معنایی برای باد است که باوجود این مؤلفهها معنی باد از کلمه «ریح» به ذهن متبادر میشود.
ج) ریح در معنی عذاب: خداوند متعال در آیات متعددی برای بیان عذاب و هشدار به بندگانش از کلمۀ ریح استفاده کرده است، برای بیان این مطلب کلماتی با بار معنایی منفی در آیات وجود دارند.
(2) برای مثال در سورۀ مبارکۀ «قمر»، خداوند متعال برای بیان عذاب میفرماید: «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ» (قمر، ۱۹) که کل سیاق آیه بر نزول عذاب اشاره دارد.
برای هر انسانی روزهای شوم و نحس همراه با سختی است که موجب عذاب و رنجش جسم و روح میشود و این دو شاخصه در آیۀ 19 سورۀ مبارکۀ قمر سبب شده است که «ریح» در معنای عذاب جلوهگری کند.
د) ریح در معنی بو: در سورۀ یوسف از ریح معنای بو برداشت شده است. «وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ» (یوسف، 94). همانا باد از خداوند اجازه خواست که بوی یوسف را به یعقوب برساند، قبل از آنکه بشر آن را برساند، پس خداوند به او اجازه داد و او رساند (طبری، 1412، ج13، ص332). اصل کلمه ریح از «طِیب» به معنی خوشبو است؛ زیرا باد هوا را خوشبو میکند، جسد هم با روح خوشبو میشود (عسکری، 1997، ص229). واژۀ «ریح» در بین دو کلمۀ «أَجِد» و «یُوسُف» قرار گرفته است که وجود این دو کلمه مؤلفه و مشخصهای است که معنای لغوی «ریح» را تغییر دادهاند و معنی بو از آن استنباط شده است؛ زیرا یافتن یوسف که از این دو کلمه _ أجِد یُوسُف _ برداشت میشود، برای حضرت یعقوب (ع) ممکن نبود؛ زیرا بینایی خود را از دست داده است و فرسخها از حضرت یوسف (ع) دور بود.
زبیایی کاربرد واژۀ «ریح» در معنای بو در این آیه، سبکی و بیوزنی آن را بهتر نشان میدهد؛ ضمن آنکه دامنۀ گسترش و امتداد و ماندگاری باد به نسبت بو و رایحه بیشتر است. خداوند برای بیان استشمام از ریح استفاده کرده که باتوجه به فاصله بین حضرت یعقوب(ع) و حضرت یوسف(ع) این واژه ملموستر است. درک بو فقط با حس بویایی است؛ ولی ریح مثل نسیمی تمام وجود حضرت یعقوب(ع) را نوازش میکند و با تمام وجود فرزندش را استشمام میکند؛ فرزندی که حکم روح و نفسش را دارد و واژۀ ریح، علاقه پدر به فرزند را نسبت به رایحه بهتر به تصویر میکشد.
هـ) ریح به معنی رحمت: خداوند هنگامی که خواسته است از رحمت و الطاف خویش نسبت به بندگانش صحبت کند، واژۀ ریح را بهصورت جمع (ریاح) آورده است و در آیات متعددی، ریاح نشان از رحمت، نعمت و بشارتی دارد. (3) در سورۀ اعراف آمده است: «وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَّیِّتٍ فَأَنزَلْنَا بِهِ الْمَاء فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ کَذَلِکَ نُخْرِجُ الْموْتَى لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ». (اعراف، 57) مؤلّفۀ بشارت و ریزش باران، مؤلّفه معنایی است و نشان میدهد «ریح» بهکاررفته در این آیه در معنای رحمت است.
جدول وجوه معانی ریح
شماره |
معانی واژۀ ریح در قرآن کریم |
مؤلّفههای معنایی واژهها |
|
1 |
قدرت و نیرو |
اطاعتکردن |
نزاعنکردن |
2 |
باد |
حرکت |
جریان |
3 |
عذاب |
سخت |
شُوم |
4 |
بو |
یافتن |
یوسف |
5 |
رحمت |
بشارت |
نزول باران |
4. معناشناسی تاریخی واژۀ ریح
معناشناسی تاریخی (Diachronic) یا درزمانی، شاخهای از زبانشناسی است که دربارۀ تغییر زبان مطالعه میکند. پژوهش در این زمینه هم با توصیف تغییر زبان سر و کار دارد و هم با عواملی که این تغییر را ایجاد و آن را محدود میکنند (آرنف، 1380، ص318). معناشناسی تاریخی میکوشد صورتهای قدیمیتر و نیز قواعد تحولی پدیدآورندۀ صورتهای جدید را مشخص کند (اس. فالک، 1371، ص389).
واژۀ ریح با همین لفظ و مشتقاتش در شعر عربی در دورۀ جاهلی استفاده شده است و شاعران عرب قبل از اسلام، از این واژه در اشعارشان برای بیان مفاهیم و مقاصدشان بهره بردند. یکی از این معانی مانند معنای ریح در سورۀ یوسف، بو و رایحه است. شاعران جاهلی هم برای بیان رایحه محبوب خود از ریح استفاده کردند. برای نمونه در شعر عنترة بن شداد اینگونه آمده:
بَردُ نَسیمِ الحِجازِ فِی السَحَر |
إِذا اَتانِی بِریحِهِ المُعَطَرِ |
(دیوان، 2004، ص123) |
(سرمای نسیم حجاز در سحر میوزد، هنگامیکه بوی خوش را به مشام من میرساند).
همانطور که بیان شد، ریح بهصورت مفرد در بیشتر آیات قرآن کریم برای بیان عذاب آمده است؛ اما در بعضی از آیات، ریح بهصورت مفرد به کار رفته است و در بردارندۀ معنی عذاب نیست؛ مثلاً «رِیحٍ طَیِّبَةٍ» در آیۀ 22 سورۀ مبارکۀ یونس: «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِمْ بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» و کاربرد این واژه بهصورت جمع (ریاح) برای عرضۀ نعمت و رحمتی است که در این لفظ از طبیعت جلوهگری کرده است. این تفکیک معنایی بین ریح و ریاح قبل از اسلام مدّ نظر شاعران جاهلی و مردم قرار نگرفته و ویژه زمان نزول قرآن کریم است. لبید بن ربیعه در بیت زیر از ریاح استفاده کرده است و حرف از خرابی و ویرانی میزند:
دِمَنٌ تَلاعَبَتِ الرِیاحُ بِرَسمِها |
حتی تَنَکَّرَ نُؤیُها المَهدُومِ |
(دیوان، 2004، ص99) |
(باقیماندۀ خرابهای که بادها با آثار آن بازی میکند؛ تاجاییکه حفرههای خرابشده اطراف خیمه تغییر شکل دادهاند و شناختنی نیستند).
همچنین:
غَیرُ آل ٍوعُنَّةٍ وعَرِیشٍ |
ذَعذَعَتها الرِیاحُ والاَمطارُ |
(دیوان، 2004، ص50) |
(چوب خیمه و آغل و سایهبانی که بادها و بارانها آنها را خراب و از هم جدا کردند).
و امرؤالقیس منظورش از ریاح، باد و طوفان است:
مَفَاوِزُ عادِیٍّ کأَنَّ تُرابَه |
إِذا حَسَرَت عَنهُ الرِیاحُ طَحِینُ |
(دیوان، 2004، ص275) |
(راه هموار و وسیع، آن راهی است که با دشت و صحرا و زمینهای خالی بیآب احاطه شده و خاکش آنقدر نرم است که هنگامی که باد و طوفان بر آن بوزد، مثل آرد از سطح زمین آن را بالا میبرد). در جایی دیگر منظور او از ریح بهشکل مفرد بیان رفاه و آرامش است:
رُخَاءً تَسُحُّ الرِیحُ فی جَنَبـاتِها |
کَساها الصَّبا سَحقَ المُـلاءِ المَذیلِ |
(دیوان، 2004، ص16) |
(نرم و لطیف است، باد در اطراف آن جریان دارد، باد شرقی ملحفه و روپوشی قدیمی بر روی آن کشیده است).
5. معناشناسی توصیفی واژۀ ریح
معناشناسی توصیفی یا همزمانی (Synchronic) رابطۀ معنایی واژهها در یک حوزه معنایی در مقطع زمانی خاص را مطالعه میکند (اشرفی و فردوسی، 1389، ص3) که بر ساخت زبان در لحظه یا نقطهای خاص از زمان توجه میکند که الزاماً زمان حال نیست (وبیل میبلین، 1388، ص20). برای رویکرد همزمانی دو روش متمایز است. یکی معناشناسی ساختگرا که در چارچوب روابط معنایی همانند شمول معنایی، هممعنایی، تقابل معنایی و ... معنا را مطالعه و توصیف میکند. دیگری معناشناسی براساس بافت زبانی است. در این نوع معناشناسی، معنای یک واژه در چارچوب روابط جانشینی و همنشینی در یک بافت زبانی تعیین میشود (کرمانی، 1391، ص12-11). در این مبحث واژۀ ریح در سه محور جانشینی، همنشینی و شمول معنایی در قرآن کریم معناشناسی توصیفی میشود.
1-5. معنای ریح بر محور جانشینی
رابطۀ جانشینی (Syntagmatic) رابطۀ بین اجزائی است که بر یک محور عمودی قرار گرفتهاند و همدیگر رانفی و طرد میکنند. به سخن دیگر، رابطۀ واحدهایی است که بهجای هم میآیند و معنی جمله را تغییر میدهند (باقری، 1378، ص53). واژههایی که در نظام زبان بر محور جانشینی با یکدیگر در یک میدان معنایی قرار میگیرند، ازطریق فرایند استعاره یا ترادف براساس تشابه معنایی شناسایی میشوند (اشرفی و فردوسی، 1389، ص5).
لغتشناسان قدیم و جدید دربرابر پدیدۀ ترادف موضعگیریهای متفاوتی داشتند. کسانی که قائل به ترادفند، جمعکنندۀ الفاظ هستند و منکران آن سعی میکنند فرقهایی را بین آن الفاظ بیابند و شکی نیست که اقرار به وجود ترادف بر انکار آن از حیث زمان تقدم دارد (المنجّد، 1997، ص36). دانشمندان اسلامی در سه قرن اول وجود ترادف در زبان عربی و قرآن را باور داشتند و کسی ترادف را انکار نمیکرد (نکونام، 1384، ص3). ترادف یعنی «واژههایی که به یک اعتبار بر یک چیز دلالت میکنند» (مختارعمر، 1385، ص175). ترادف حقیقی، آن است که در یک لهجه یافت شود؛ اما اگر از دو لهجه باشد، ترادف محسوب نمیشود (مختارعمر، 1385، ص177). واژههایی که با ریح در محور جانشینی ارتباط معنایی دارند، عبارتند از: «ذاریات، حامِلات، جَاریات، مُقَسِّمات، مُرسَلات، ناشِرات، فارِقات، مُلقِیات».
1-1-5. ذارِیات
«ذارِیات» از ریشۀ «ذرو» گرفته شده است. ذال و راء و حرف معتل بر انتشار دلالت می کند (ابنفارس، 1399، ماده ذرو). ذرو به معنی پراکندن است (محمدهارون، 1988، ماده ذرو).
از حضرت امیرمؤمنان علی (ع) سؤال شد که مقصود از ذاریات چیست؟ فرمودند: «ذَارِیات» همان باد است (رستمی، 1385، ص240). زمخشری میگوید: «ذارِیات» باد است؛ زیرا آن خاک و غیرخاک را پراکنده میکند (زمخشری، 1998، ج5، ص608). خداوند فرمودند: «فَأَصْبَحَ هَشِیمًا تَذْرُوهُ الرِّیَاحُ وَکَانَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ مُّقْتَدِرًا» (کهف، 45). «ذاریات» یعنی باد، خاک را به هوا برد و «أذرَته وتَذریه» نیز به همان معنی است (طبرسی، 1379، ج23، ص290). «والذَّاریات» سوگند به بادهایی که پراکندهکنندۀ ابرها یا پراکندهکنندۀ خاکهایند، یا سوگند به فرشتگان که ابرها را پراکنده میکنند، یا سوگند به زنهایی که بهسبب کثرت حمل بشر را پراکنده میکنند (راغب اصفهانی، 1412، ماده ذاریات). قسمخوردن برای تأکید بر امری است و برای امور مهم به کار میرود. سوگند خداوند به باد برای جلب توجه مردم و به تفکر انداختن و تحریککردن عقل مردم است؛ زیرا که باد یکی از مظاهر قدرت و اقتدار خداوند است و خداوند متعال چنان قداست و عزتی به باد داده که در قرآن کریم به آن سوگند خورده است و میفرماید: «وَالذَّارِیَاتِ ذَرْوًا» (ذاریات، 1). گفته شده «ذارِیات» صفت برای موصوف محذوف در تقدیر است «وربِّ الریاح الذاریات» (رستگار جویباری، 1399، ج41، ص29). باتوجه به آنچه گفته شد، روشن میشود که ریح با ذاریات بر محور جانشینی هممحورند و یکی ازجانشینهای ریح در قرآن کریم «ذارِیات» است که با آشکارشدن ریشۀ این کلمه و معنای آن دیده میشود که «ذارِیات» در بردارندۀ یکی از کارهایی است که باد انجام میدهد و آن پراکندهکردن هرآنچه در اطرافش است. خداوند متعال به این عمل باد قسم خورده است و این نشاندهندۀ فایده و عملکرد باد در پراکندن است؛ زیرا باد اجسام ساکن را حرکت میدهد و به فعالیت وا میدارد و حیات را در آنها زنده میکند. برای مثال، ابرها را حرکت میدهد و به هم متصل میکند که نتیجه آن ریزش باران و ایجاد حیات در زمین مرده است و همچنین گردۀ گلهای مختلف را با پراکندهکردن بهسوی یکدیگر سوق میدهد و سبب عمل گردهافشانی در آنان میشود.
2-1-5. حامِلات
ریشۀ «حَامِلات» حمل است. «حَمل» معنی واحدی است که برای اشیاء زیادی به کار رفته است که ازنظر لفظ یکساناند و ازنظر مصدر فرق دارند. گفته شده است «حِملٌ» در حملشدۀ سنگین در ظاهر به کار میرود، مثل حملشده بر پشت و گفته شده است «حَملٌ» در حملشده سنگین در باطن، مثل بچه در شکم و آب در ابر و ثمره در درخت (راغب اصفهانی، 1412، ماده حمل). «الحَمل» به معنی آنچه در شکم یا بر درخت است و «الحِمل» آنچه بر پشت یا سر است (ابنفارس، 1399، ماده حمل). این واژه 64 مرتبه در قرآن آمده که بهصورت فاعلی «حامِلات» یک بار در سورۀ ذاریات آمده است: «فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا» (ذاریات، 2). ابری که حملکنندۀ باران است یا بادی که حملکنندۀ ابر است (القمی المشهدی، 1366، ج12، ص407). سیدعبدالله شبر میگوید: بادی است که باران را حمل میکند (شبر، 1407، ج6، ص80).
به دنبال شنیدن واژۀ حمل معمولاً این سؤال به ذهن خطور میکند که چه چیزی حمل شده است. در این آیه «ممکن است مراد الکترونهای باردار و اتمهای سنگینوزن باشد که همزمان با سردشدن دمای گازهای عناصر تشکیلدهندۀ اجرام، به دنبال ذرات سبک وزن به وجود میآیند یا ابرهای متراکم و متلاطم گازی بسیار داغ باشد که پس از طی مراحل تحولات، به انبوهی از ابرهای اولیه غلیظ و ثقیلتر تبدیل شده و برای ساختار اجرام آسمانی آماده و مشرف به پارهپاره شدن است. در این صورت با تفسیر علامه طباطبائی مطابقت دارد که آن را بادها و حملکنندگان ابرهای سنگین کرده است.» (عباس نژاد، 1384، ص360)
بنابر مطالب بیانشده اینگونه بر میآید که حملکردن اجرام و حرکتدادن اشیاء از منفعتها و کارکردهای باد برای بشر است و با توجه به معنای «حامِلات» این واژه از هممحورهای ریح در محور جانشینی به شمار میرود.
3-1-5. جاریات
«جَارِیات» از ریشۀ «جَرَی» و در لغت به معنی جریانیافتن و جاریشدن است (راغب اصفهانی، 1412، ماده جاریات). «جاریة» برای خورشید و کشتی به کار میرود (رازی، 1986، ص43). این واژه یک بار در قرآن کریم در سورۀ ذاریات آمده: «فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا» (ذاریات، 3). «فالجَارِیات» یعنی کشتی که بهآسانی در دریا جریان مییابد یا بادهای جاری در جایگاهشان یا ستارگانی که در منزلگاهشان جاری هستند (القمی المشهدی، 1366، ج12، ص408). «فَالْجَارِیَاتِ یُسْرًا» به معنی بادی است که بهآسانی و سهولت جاری میشود (مغنیه، 1381، ج10، ص141).
خداوند متعال در این آیه به باد قسم خورده و منفعت دیگری از باد را یادآوری کرده که آن جاریکردن است. باد است که به هر طرفی که خداوند اراده کند، ابر را جاری میکند. بیشتر کلمات بهکاررفته از ریشۀ «جارِیات» دربارۀ رودها و نهرها در قرآن به کار برده شده است؛ اما در این سوره و آیۀ 81 سورۀ انبیاء این واژه دربارۀ باد به کار رفته و آن جاریشدن باد به امر حضرت سلیمان است. آیه بهنحوی به سبکی و بیوزنی باد هم اشاره دارد. کلمه «یُسراً» این ادعا را اثبات میکند. همانطورکه جاریکردن و به جریان انداختن از منفعتهای باد است، پس معنای واژۀ «جاریات» تأکیدی است بر این کارکرد باد که در این آیه بهجای «ریح» آمده است و بر جانشینی «جاریات» دلالت دارد.
4-1-5. مُقَسِّمات
از ریشۀ قَسم است. القَسمُ به معنی تقسیم سهم، نصیب و بهره است (راغب اصفهانی، 1412، ماده قسم). خداوند متعال فرمودند: «نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَّعِیشَتَهُمْ» (زخرف، 32). «المُقَسِّمات» 1 بار در سورۀ ذاریات آمده است: «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْراً» (ذاریات، 4) که ازجمله معانی آن باد است، همچنین به معنی ملائکهای آمده که امور را برحسب ارادۀ خداوند تقسیم میکنند یا بادهایی که باران را توزیع و تقسیم میکنند (محمد هارون، 1988، ماده مقسمات).
زمخشری میگوید: المقسمات جایز است که تنها باد باشد نه چیز دیگری؛ زیرا بادها هستند که ابر را ایجاد میکنند و در جو بهآسانی به جریان میاندازند و باران را با تصرف در ابر تقسیم میکنند (زمخشری، 1998، ج5، ص609). گفته شده است 4 آیۀ سورۀ ذاریات همگی بر باد حمل میشود؛ زیرا باد است که خاک را پراکنده میکند و ابر سنگین را حمل و در جو بهراحتی جاری میکند و ابر را بر بلادها و سرزمینها تقسیم میکند (طباطبائی، 1388، ج18، ص548-547).
بنابر آنچه گفته شد، بسیاری از مفسران تقسیمکردن ابر و باران را جزء کارکرد باد دانستهاند، به این دلیل واژۀ «مُقَسِّمات» با واژۀ «ریح» اشتراک معنایی دارد و از جانشینهای آن به شمار میرود. واژۀ «مُقَسِّمات» هم به معنی تقسیمکردن است که در این آیه در اصل صفتی برای ریح است که به دلیل شناختهشدن حذف شده و صفتش جانشین آن شده است. در آیات قبل هم به کارکردهای دیگر باد اشاره شده است و آیات ازنظر مضمون و محتوا به هم پیوستهاند؛ بنابراین، این واژه هم باد را به ذهن متبادر میکند.
5-1-5. مُرسَلات
«مُرسَلات» از «رَسَلَ» گرفته شده است و بر فرستادن و گسترش دلالت میکند و به معنی رفاه و آسایش نیز است (ابنفارس، 1399، ماده رسل). راغب گفته اصل «رَسَلَ»، «الرَسل» یعنی فرستادن بر دوستی است (راغب اصفهانی، 1412، ماده رسل). «مُرسَل» یعنی فرستادهشده برای رسالت و کاری (رازی، 1986، ص102). «المُرسَلات» به معنی بادهاست (ابنفارس، 1399، ماده مرسلات). خداوند متعال فرمودند: «وَالْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا» (مرسلات، 1).
بادها انواعی دارند که خداوند متعال بهسبب اهمیت به آنها قسم خورده است. در تفسیر و شرح این آیه در مجمعالبیان نیز به پیدرپی آمدن این بادها اشاره شده: «المُرسَلات» یعنی بادهایی که پیدرپی فرستاده شدهاند مثل یال اسب (طبرسی، 1379، ج5، ص415).
رسولان الهی در زمانی که مردم به راهنمایی آنها نیاز داشتند، برای تمامکردن حجت بر آنها فرستاده شدند؛ بنابراین مطلب و کاربرد کلمۀ رَسَلَ برای باد، اینگونه به نظر میرسد که باد نیز فرستادهای است از جانب خداوند که با فرستادن باد و هر نعمت دیگری حجت را بر بندگانش تمام کرده است. این مطلب شاید دلیل آمدن واژۀ «مُرسَلات» بهجای کلمۀ ریاح باشد. اکثر مفسرانی که «مُرسَلات» را باد معنی کردهاند، نام بادهای فرستادهشده را به کار بردهاند، نه باد فرستادهشده؛ به عبارت دیگر شکل جمع را برای باد به کار بردهاند که ممکن است نشاندهندۀ این مطلب باشد که رسولان، فرستادگانی برای نجات و رساندن بشر به سعادت بودند و در این آیه نیز مرسلات که در معنای فرستاده است، همان بادهای رحمتاند که فضل خداست بر مخلوقاتش، و بخشش و فضل خداوند سبب سعادتمندی انسانهاست. باتوجه به مطالب بیانشده و نظرهای مفسران و لغتشناسان، «مُرسَلات» در این آیه به بادهای پیدرپی اشاره دارد که در فصلهای مختلف میوزند؛ بنابراین «مُرسَلات» و «ریح» ازنظر محور جانشینی حول یک محور میچرخند.
6-1-5. ناشرات
«ناشِرَاتِ» در لغت به معنی پراکندن و گستردن و از کلمۀ سه حرفی «نَشَرَ» گرفته شده است. در قرآن کریم آمده است: «وَالنَّاشِرَاتِ نَشْرًا» (مرسلات،3). منظور فرشتگانی که باد را میپراکنند و یا بادی که ابر را پراکنده و پخش میکند (راغب اصفهانی،1412، ماده نشر). در کلمۀ «نَشَرَ»، نون، شین و راء، بر گسترش و پراکندهکردن شیء دلالت میکند (ابنفارس، 1399، ماده نشر).
در «معجم الفاظ القرآن» برای «ناشرات» وجوهی در نظر گرفته شده است: 1- پیامبران؛ زیرا آنها شریعت را گسترش میدهند؛ 2- فرشتگان؛ زیرا آنها نامۀ اعمال را نشر میدهند؛ 3- بادها؛ زیرا آنها ابر را پراکنده میکنند (محمدهارون، 1988، ماده ناشرات). در بحرالمحیط نیز از قول ابنمسعود و حسن و مجاهد و قتاده آمده است که بادهای رحمت خداوند و بارانش هستند (اندلسی، 1993، ج8، ص395). طبرسی معتقد است که منظور از «ناشرات» باد رحمت است که ابر را در آسمان میگستراند (طبرسی، 1412، ج4، ص790).
خداوند متعال در این آیه، با کلمۀ «ناشِرَات» قسم یاد کرده، به رزق و روزی و رحمتی که بر بندگانش پراکنده کرده است و مراد از آن بادی است که با آن باران را که منبع خیر و روزی است، بر آنها فرستاده است. واژۀ «نَشْراً» که همریشه با «ناشِرَات» است، تأکیدی بر خاصیت و عملکرد باد پراکندهکنندۀ اشیاء، باران، ابرها و... است؛ بنابراین اینگونه بر میآید که ناشرات با ریح ازنظر معنایی در یک حوزۀ معنایی و بر محور جانشینی قرار دارند.
7-1-5. فارقات
«فارِقات» از ریشۀ «فَرَقَ» استنباط شده است. در فَرَقَ، فاء، راء و قاف بر تمییزی و جدایی بین دو چیز دلالت میکنند (ابنفارس، 1399، ماده فرق). «فارقات» 1 مرتبه در سورۀ مرسلات ذکر شده: «فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا» (مرسلات، 4). مجاهد گفت: «فارِقات» بادی است که ابر را جدا و سپس پراکنده میکند (اندلسی، 1993، ج8، ص395). در جایی دیگر گفته شده، منظور از «فارِقات» باد و کارهایش است، پس باد بعد از اینکه ابر را در آسمان میگستراند و آن را میراند و به جاهای مختلف زمین میبرد، بعضیها را به شرق و یا غرب و بعضیها را به شمال یا جنوب میبرد (الخزاعی نیشابوری، 1366، ج51، ص342). در مجمعالبیان از قول حسن و ابیحمزه و قتاده نقل شده که همانا باد است که بین ابر جدایی میاندازد و آن را پراکنده میکند (طبرسی، 1379، ج50، ص415).
گاهی در منطقهای ابرهایی دیده میشوند که بدون اینکه بارشی داشته باشند، صفحۀ آسمان را پوشاندهاند و گاهی ابرهایی دیده میشوند که بارانزا هستند. مسئول تقسیمبندی این ابرها در آسمان بادها هستند که براساس ارادۀ خداوند پراکندهکنندۀ شر یا رحمتاند. شر و زیان به این دلیل که گاهی بارانِ پراکندهشده با باد در منطقهای سبب سیل و خرابی میشود و رحمت به این دلیل که در منطقهای دیگر سبب خرمی، سرسبزی و افزایش محصولات کشاورزی میشود. این رسالتی است که خداوند بهعهدۀ بادها قرار داده و در این آیه به آن قسم خورده است که این مطالب کارکرد دیگری از باد را بیان میکند که با کلمۀ ناشرات مجسم شده است و نشاندهندۀ جانشینشدن «فارقِات» به جای ریح است.
8-1-5. مُلقِیات
«مُلقِیات» از «لَقَیَ» گرفته شده است، به معنی روبهرو شدن و برخورد اشیاء با هم است (راغب اصفهانی، 1412، ماده لقی). «لَقَیَ» برانداختن و پرتکردن چیزی نیز دلالت میکند (ابنفارس، 1399، ماده لقی). خداوند متعال فرمودند: «فَالْمُلْقِیَاتِ ذِکْرًا» (مرسلات، 5). عدهای از مفسران «مُلقِیات» را در معنای باد تفسیر کردهاند و اینگونه آوردهاند: قسم به بادهایی که سبب ذکر میشوند؛ زیرا مشاهده وزش باد سبب ذکر حق و استدلال بر قدرت حق است. (کاشانی،1344، ج10، ص116). القاءکردن ذکر با بادها این معنی را در بر دارد که هر زمان کسی بادها را مشاهده کند، به قدرت خداوند پی میبرد و او را یاد میکند و به ذکر و ستایش خداوند روی میآورد (شبر، 1407، ج6، ص339). گفته شده است مراد از «مُلقِیات» باد است و «ذِکْر» باران است که خداوند و رحمتش را یادآوری میکند. پس مؤمن هنگام نزول باران خدا را شکر و عذرخواهی میکند، بهسبب گناهی که از او سر زده و کافر بر سرکشی میافزاید، پس باران یا باد برای کافر در حکم هشداری است به عذاب دردناک (فضلالله، 1405، ج23، ص319).
در آیات قبل، از واژۀ «مُلقِیات» به کارکردهای باد اشاره شد. باتوجه به اینکه معنای «مُلقِیات» إلقاکردن است و این واژه به کارکرد دیگر باد، یعنی برخورد اشیاء به هم اشاره دارد؛ بهطورکلی نگاه به طبیعت و تأمل در آن یادآور خالق متعال است و به عبارت دیگر طبیعت القاءکنندۀ یاد خداوند به بشر است. باد در آیاتی که بررسی شد، یکی از این القاءکنندگان است. همۀ کارکردهایی که برای باد ذکر شد، این مسؤولیت را بر عهده دارند و تفکر و اندیشیدن در آنها انسان را به آفریدگار سبحان سوق میدهد. به نظر نگارنده آیۀ آخر که واژۀ «مُلقیات» را در خود جای داده، بهنحوی دربردارنده و بازگوکنندۀ هدف نهایی همۀ کارکردهای باد، یعنی همان القاء و یادآوری یاد خالق به مخلوق است که باتوجه به معنای این واژه بهشکل واضح این مقصود بیان شده است. باتوجه به این مطالب گفته میشود که اشتراکی بین معنای واژۀ «مُلقیات» و کارکرد «ریح» وجود دارد و این دو واژه ازنظر جانشینی هممحورند و بهجای هم میآیند.
هریک کلمات «ذاریات، حامِلات، جَاریات، مُقَسِّمات، مُرسَلات، ناشِرات، فارِقات، مُلقِیات» که بهجای واژۀ «ریح» نشستهاند، بهنوعی به خصوصیات و کارکرد «ریح» اشاره دارند که این تصویرسازی را بهطور شایسته و زیبا در ذهن مجسم میکنند؛ درحالیکه اگر «ریح» بهجای این کلمات میآمد، این تصاویر در فضای آیات درک و فهم نمیشد.
نمودار 1: نمودار حوزۀ معنایی ریح بر محور جانشینی
2-5- معناشناسی ریح بر محور همنشینی
برای بیان جملهای، کلمات پشت سر هم گویی بر خطی قرار میگیرند. این خط که مفهوم اصطلاح زنجیر گفتار یا رشتۀ سخن را بهخوبی روشن میکند، محور همنشینی(Paradigmatic) نامیده میشود. رابطۀ کلمات که بر این محور قرار میگیرند و مکمل یکدیگرند، رابطۀ همنشینی است (باقری، 1378، ص51). مفهوم همنشینی مفهومی جز ارتباط یک عنصر زبانی با سایر عناصر تشکیلدهندۀ زبان نیست (پالمر، 1374، ص159). برخی واژهها با ریح ازنظر همنشینی پیوند دارند و همواره با این واژه به کار میروند، علاوه بر همنشینی بر ساختار معنایی آن تأثیر میگذارند و تحولی در معنای آن ایجاد میکنند و این واژه را توصیف و شرح و در شناخت ماهیت و یا ویژگیهای آن نقش اساسی ایفا میکنند و بُعدی از بعدهای آن را نشان میدهند و آن را معرفی میکنند.
1-2-5. صِرّ و صَرصَر
«صِرّ» در لغت به معنی بستهبندی کردن است (آیتالله زاده شیرازی، 1363، ص558). صِرّ به کسر صاد سرمای شدید و اصل لغت آن به معنی گرهزدن و بستن است؛ بنابراین سرما را به آن دلیل «صِرّ» گفتهاند که سبب گرهشدن (یخ بستن) است (قرشی، 1366، ماده صرّ). در جایی دیگر آورده شده «که صِرّ سرمای شدید است و اصل آن صریر است که بهمعنی صوت و صداست و نزد زجاج «صِرّ» صوت زبانۀ آتش است که در آن باد باشد.» (کاشانی، 1344، ج2، ص313) این کلمه یک مرتبه در قرآن کریم و آن هم در کنار واژۀ ریح آمده است. «مَثَلُ مَا یُنفِقُونَ فِی هِذِهِ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَثَلِ رِیحٍ فِیهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَکَتْهُ ومَا ظَلَمَهُمُ اللّهُ وَلَکِنْ أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (آل عمران، 117). «صِرّ» و إصرار از یک ریشه هستند و به معنی بستن چیزی توأم با شدت میآید و در اینجا به معنی شدتی است که در باد است، خواه به شکل یک باد سوزان و یا خواه سرد و خشککننده باشد. افراد بیایمان و آلوده چون انگیزه صحیحی در انفاق خود ندارند، روح خودنمایی و ریاکاری همچون باد سوزان و خشککنندهای بر مزرعۀ آنها میوزد و آن را بیثمر میکند (مکارم شیرازی، 1388، ج3، ص86). دربارۀ جملۀ «ریحٌ فیها صِرٌّ» سه قول آمده است: 1- فیها صرّ، یعنی سرما؛
2- یعنی، صدا و حرکت در آن؛ 3- قول آخر از ابنعباس روایت شده که «فِیهَا صِرٌّ» یعنی در آن آتش است (ابنمنظور، 1997، ماده صرّ). در آیۀ بالا اعمال پوچ و بیثمر کافران به کشتزاری تشبیه شده است که کفر و ناسپاسی کافران مانند باد سرد و زیانآوری است که این اعمال را بر باد میدهد و از بین میبرد. دربارۀ همنشین شدن «صِرّ» با «ریح» اینگونه گفته میشود که باد سوزناک هنگام برخورد با اشیاء جرقهای را تولید میکند، گاهی باد شدید میآید و همهچیز اطرافش را پخش میکند و گاهی بادی میآید که علاوه بر شدت، سوز و سرما را هم با خود دارد که این نوع باد به هرچه برخورد کند اثری از آن بر جای نمیگذارد. در این آیه کلمۀ «صِرّ» این بار معنایی را به ریح داده و برای بیان بیهودگی عمل کافران و عذاب برای آنان تعبیر بسیار لطیفی است. باتوجه به مطلبی که قبلاً بیان شد، ریح بهصورت مفرد برای بیان عذاب است و کلمۀ «صِرّ» تأکیدی بر این عذاب است؛ بنابراین نتیجه گرفته میشود که «صِرّ» صفتی است که فقط برای ریح در قرآن کریم آورده شده و در این آیه با ریح عجین شده که نشاندهندۀ شدت عذاب کافران است. از همجواری «صِرّ» با ریح، شدت سرما و سوز باد در ذهن مجسم میشود، سوزی که گویا در استخوانها نفوذ میکند.
«صَرصَر» کلمۀ دیگری است که در قرآن کریم همنشین ریح آمده است. «صَرصَر» یعنی سرمای بسیار شدید (ابنمنظور، 1997، ماده صرصر). «صَرصَر» باد شدید یا بسیار سرد، تکرار لفظ دال بر مبالغه است (قرشی، 1371، ماده صرصر). «صَرصَر» از مادۀ «صِرّ» گرفته شده و در اصل به معنی بستن و محکمکردن است و تکرار آن در واژۀ «صَرصَر» برای تأکید است و از آنجا که این باد هم شدید بوده، هم پر سوزش و هم پر سر و صدا، این واژه به آن اطلاق شده است (مکارم شیرازی، 1388، ج23، ص38). علامه طباطبائی فرمودهاند: «صَرصَر» هم به باد سخت و سمی تفسیر شده، هم به باد بسیار سرد و هم به باد پر سر و صدا که قهراً مستلزم سخت وزیدن نیز است (طباطبائی، 1388، ج17، ص571).
این لفظ سه مرتبه در قرآن مجید آمده و هر سه، وصف ویژه برای باد فرستادهشده برای عذاب قوم عاد است: «فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی أَیَّامٍ نَّحِسَاتٍ لِّنُذِیقَهُمْ عَذَابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَخْزَى وَهُمْ لَا یُنصَرُونَ» (فصلت، 16) و «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِیحًا صَرْصَرًا فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِرٍّ» (قمر، 19). زمخشری دربارۀ «صَرصَر» گفته است که تندبادی است که زوزه میکشد؛ یعنی به هنگام وزش خود زوزهکشان در حرکت است (زمحشری، 1998، ج5، ص376). در دو آیۀ بالا «أَیَّامٍ نَّحِسَات» و «یَوْمِ نَحْسٍ مُّسْتَمِر» در کنار «رِیحاً صَرْصَراً» آمده است و نشان میدهد که این عذاب برای یک روز نبوده؛ بلکه بادی مداوم و پیوسته و نتیجه و آثار مخرب و شوم آن دامنهدار بوده است که نهایت و سنگینی عذاب با این کلمات در کنار هم و با سیاق آیه به تصویر کشیده شده است. نَحس در اصل به معنی سرخی شدیدی است که گاه در افق ظاهر میشود و همچون شعلۀ آتش بیدود است که عرب این سرخی شدید را نحاس میگوید، سپس این واژه به هرچیز شوم در مقابل سعد اطلاق شده است (مکارم شیرازی، 1388، ج23، ص38).
در آیۀ «وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا وبِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ» (الحاقة، 6)، «عاتِیة» از مصدر عتو به معنای طغیان و سرپیچی از اطاعت و ناسازگاری است. سرکش نه سرکش از فرمان خدا بلکه سرکش در معیار نسیمها و بادهای معمولی (مکارم شیرازی، 1388، ج19، ص443). صحنهها و منظرههای سخت و هولبرانگیز در این سوره وجود دارد که یکی از این صحنهها همین آیه است، بادی که نسیم تازگی و حیات میبخشد، با داشتن دو صفت «صَرصَر» و «عاتیة» به بادی عذابدهنده و ویرانکننده تبدیل شده است (زمخشری، 1426، ص1134).
در زبان عربی اصواتی وجود دارد که هنگام تلفظ آنها هوا کاملاً حبس نمیشود؛ بلکه مجرای عبورش تنگ میشود و نفس هنگام خروج لفظ نوعی صفیر ایجاد میکند و صاد جز این حروف است (انیس، بیتا، ص25). اینگونه گفته میشود که در این سه آیه صوت و صفیر حرف صاد و تکرار حرف راء در کلمه «صرصر» لطافت و آرامش موجود در کلمۀ ریح را کاهش داده و هویت آرامشبخش آن را دگرگون کرده و اینگونه لفظی که سراسر آرامش و لطافت است را پوششی از عذاب و خشونت، شدت و سر و صدای وزش و سرمای سوزناک فراگرفته است، به باد شومی تبدیل شده است که وزیدن آن نحسی را به دنبال دارد و وسیلهای برای شکنجه و عذاب قوم عاد شده است. گویا حرکت این باد سرد و برخوردش با جسم عادیان چون شلاقی است که هنگام زدن ضربات، صدایی از آن بلند میشود و در جان آنان نفوذ میکند. در سورۀ مبارکۀ «الحاقة»، «عاتِیة» صفتی است برای «رِیحٍ صَرْصَر» که تأکیدی است بر عذاب قوم عاد که با آن هلاک شدند و اینگونه به نظر میرسد که کلمات «عَاتِیَة و أُهْلِکُوا» نیز در افزودن بار معنایی خشونت این کلمه بیتأثیر نبوده است.
2-2-5. سخَّر
«سَخَّرَ» در لغت به مفهوم حرکت به سوی غرض خاص بهصورت قهری (راغب اصفهانی، 1412، ماده سخر) و وادارکردن به عمل با قهر و اجبار است (قرشی، 1371، ماده تسخیر). «سَخَّرَ» در قرآن کریم برای عناصر مختلف طبیعت به کار رفته و 1 مرتبه بهصورت همنشین واژۀ ریح آمده است و2 مرتبه این واژه بدون اینکه در ظاهر آیه بیاید، در معنا و مفهوم آیه، تسخیر باد را نشان میدهد. خداوند متعال فرمود: «فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخَاء حَیْثُ أَصَابَ» (ص، 36)، «وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ» (انبیاء، 81)، «وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَیْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَن یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَن یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ» (سبأ، 12)، ما برای سلیمان باد را در شعاع یک ماه راه طیشده انسانها مسخر کردیم؛ بهطوریکه مسیر «غدو» یعنی از اول روز تا ظهر آن یک ماه باشد و مسیر «رواح» یعنی از ظهر تا به عصرش نیز یک ماه باشد و درنتیجه از صبح تا غروب دو مسافت را طی میکند. (طباطبائی، 1388، ج16، ص547). باد مسخر سلیمان است تا کشتیهای تجاری و جنگی او را به اندازۀ مسیر یک ماه در دریاها ببرد و بازگرداند (خزائلی، 1371، ص377). تسخیر باد چون مرکبی راهوار و توصیف به «عَاصِفَة» برای بیان سرعت آن است و توصیف به «رُخَاء» بیان منظمبودن و نرمبودن حرکات آن؛ بهطوریکه آنها در عین حرکت سریع احساس ناراحتی نمیکردند، درست مانند وسایل تکاملیافته سریعالسیر کنونی که بعضاً انسان هنگامی که با آن سفر میکند، این احساس را دارد (طباطبائی، 1388، ج19، ص305-304).
در هر سه آیه همنشینی «ریح» با کلمۀ «سَخَّرَ» و «تَجْرِی بِأَمْرِهِ» و «لِسُلَیْمَانَ» بهنحوی مطیع و رامبودن باد را برای حضرت سلیمان به تصویر کشیده است. جاریشدن چیزی به امر شخصی نشانی از تسخیر را در بردارد و همچنین در کلمۀ «لِسُلَیْمَانَ» واردشدن حرف «لـ» بر کلمه سلیمان، معنای مالکیت «ریح» را برای حضرت سلیمان نشان میدهد و اینچنین برداشت میشود که تسخیر منفعت و سودی از طرف مسخَر برای ساخر دارد و خداوند این موهبت، یعنی قدرت تصرف و مالکیت باد را به حضرت سلیمان عطا فرمودند و ایشان هم از نسیم روحبخش باد بهره میبردند و هم از سرعت آن برای سفر به هر مکانی که اراده میکردند و از کلمۀ «رُخَاء و عَاصِفَة» نیز این مطلب استنباط میشود که خداوند اختیار هرگونه باد، چه باد آرام و چه تندباد و طوفان را به حضرت سلیمان سپرده است.
3-2-5. عَقیِم
«عَقِیم» ظاهراً به معنی فاعل است. گفتهاند: «الرِّیحُ الْعَقِیم» بادی که ابر بارانده نیاورد و ابرها و درختان را تلقیح نکند (قرشی، 1371، ماده عقیم). راغب اصل آن را «العُقم» به معنی خشک و مانع از قبول اثر دانسته است و «یَومٌ عَقیِم» روزی است که در آن شادی نباشد (راغب اصفهانی،1412، ماده عقیم). «الْعَقِیمَ» 1 مرتبه در قرآن کریم بهصورت همنشین با ریح آمده و تحولی در معنای آن ایجاد کرده است: «وَفِی عَادٍ إِذْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ» (ذاریات، 41).
باد عقیم آن بادی است که از آوردن فایدهای که در بادها مطلوبست، مانند حرکتدادن ابرها، تلقیح درختان، باد دادن خرمنها، پرورش حیوانات و تصفیه هوا امتناع دارد و از آن عقیم است و چنین بادی اثرش هلاککردن مردم است (طباطبائی، 1388، ج18، ص571). سیدقطب معتقد است به این دلیل «رِیح»، «عَقیم» نامیده شده است؛ چون آب و زندگی را حمل نمیکرد، مرگ و خرابی را حمل میکرد و بر هرچه میوزید، مثل مردارهایی آن را ترک میکرد (سیدقطب، 1972، ج6، ص3384).
یکی از خصلتهای باد بارورکردن گیاهان و درختان است که در این آیه این خاصیت از بین رفته و صحبت از بادی است که تولیدکنندۀ هیچگونه خیر و فایدهای نیست. باتوجه به اینکه «عَقِیم» به معنی بدون نسل و ابتر هم به کار رفته است، هدف از آمدن کلمۀ «عقیم»، ریشهکن کردن قوم عاد با اعمال و افکارشان بوده است که هیچ قوم دیگری شیبه آنان به وجود نیاید؛ پس به این دلیل است که اینگونه باد چون عذاب بر آنها نازل شده است و با کارکرد این باد نسل و ریشۀ این تفکرات جاهلانه عقیم و بیثمر شد و ریشۀ عادیان خشکید و نابود شد. صفت «عقیم» برای باد بهصورت زیبا و ظریف مضمون زیر را به تصویر میکشد: به دلیل اینکه آنان خیر و نفعی نداشتند، با بادی عذاب شدند که مثل خود آنان و تصویر و بازتابی از شخصیت بیفایدۀ آنان بود؛ بنابراین، بین مضمون و معنای واژۀ عقیم و بیخیر بودن قوم عاد پیوند و وحدت برقرار است.
4-2-5. لَواقِح
«لَواقِح» از ریشۀ لقح به معنی باردارکردن است. مراد آنست که باد ابرهای گرم را به منطقۀ سرد جو میزند و قندیلهای یخ را که ذوب و آبستن کرده است، به شکل باران در میآورد (قرشی، 1371، ماده لقح). «لَواقِح» به معنی بارورکننده، یعنی آنچه درخت و نبات را تلقیح میکند (محمدهارون، 1988، ماده لواقح). این واژه فقط 1 مرتبه در قرآن کریم و آن هم صفتی برای ریاح آمده است «وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ فَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَسْقَیْنَاکُمُوهُ وَمَا أَنتُمْ لَهُ بِخَازِنِینَ» (حجر،22).
امروزه در مباحث گیاهشناسی مسلم شده است که مسئله نر و ماده در تمام گیاهان است و بادها در وزش خود ذراتی از گرد گل و گیاه نر را به گیاه ماده منتقل میکند و آن را بارور میکند و در آیۀ بحثشده از این حقیقت پردهبرداری میکند و میفرماید: ما بادها را برای کار تلقیح فرستادیم (طباطبائی، 1388، ج11، ص21). آیتالله مکارم شیرازی معتقد است «لَوَاقِحَ» در این آیه اشاره به بادهایی است که قطعههای ابر را حرکت و به هم پیوند میدهد و آنها را آمادۀ باران میکند و چون بلافاصله بعد از «لَوَاقِحَ» به نزول باران اشاره شده، این تلقیح دربارۀ ابرهاست نه گیاهان (مکارم شیرازی، 1388، ج11، ص76). این آیه با معرفی باد، وسیله لقاح، پرده از راز بزرگ عالم خلقت بر میدارد و قرنها قبل از اینکه بشر به اتکای علم و دانش خود پی به وجود آن ببرد، آن را به بشر متذکر شده است (عباسنژاد، 1384، ص172). همانطور که قبلاً بیان شد، آمدن ریح بهصورت جمع (ریاح) در قرآن کریم بر نزول رحمت و نعمت دلالت دارد و در این آیه کلمۀ لواقح تأکیدی بر این رحمت است؛ زیرا لقاح و بارورسازی، عاملی برای ادامۀ نسل و بر پا بودن هستی است که این خود نعمتی است از جانب خداوند متعال و ادامۀ نسل همۀ پدیدهها به یکدیگر وابسته است و همنشینی «لَواقِح» با «رِیاح» به بارورسازی ابرها و نتیجۀ این لقاح اشاره میکند که نزول باران و رحمت آسمانی است. در این آیه کلمۀ «فَأَسْقَیْنَاکُمُوه» تأکیدی است بر نعمت دیگر، یعنی آب که زندگی بشر وابسته به آن است؛ بنابراین کل سیاق آیه را هالهای از رحمت در برگرفته است.
5-2-5. تصریف
«تَصرِیف» از «صَرَّفَ» گرفته شده است، به معنی برگرداندن شیء از حالتی به حالتی یا تغییر به غیر آن، تغییر از مکانی به مکان دیگر (مصطفوی، 1360، ماده صرف). این واژه دو مرتبه در قرآن کریم در سورۀ بقره و جاثیه برای ریح به شکل جمع (ریاح) به کار رفته است: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَالْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا یَنفَعُ النَّاسَ وَمَا أَنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاء فَأَحْیَا بِهِ الأرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَآبَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخِّرِ بَیْنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (بقره، 164). در این آیه به شش بخش از آثار نظم در جهان هستی اشاره شده، یکی از این آثار نظم، حرکتدادن وزش منظم بادهاست (مکارم شیرازی، 1388، ج1، ص558). «وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْیَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَتَصْرِیفِ الرِّیَاحِ آیَاتٌ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (جاثیه، 5). «تَصرِیف الرِیاح» به معنی آن است که بادها را با عوامل طبیعی و مختلف از این طرف به آن طرف بگرداند (طباطبائی، 1388، ج18، ص238).
مردم از قدیمالایام در وزیدن باد، حرکت و جریان افقی را فهمیدهاند؛ ولی وزیدن باد دایرهای شکل است. مثلاً در بادهای محلی وقتی که آفتاب به سطح دریا و خشکی میتابد، زمین زودتر از دریا گرم و هوای آن منبسط میشود، به بالا میرود. هوای سطح دریا که گرم نشده است، به طرف خشکی میوزد، از طرف بالا هوای خشکی به طرف دریا میرود، جای خالی آن را پر میکند، آنگاه به سطح دریا نزدیکتر میشود، سرد میشود و به طرف خشکی میوزد و همینطور شبها جریان بالعکس است و از خشکی به دریا میوزد که سطح آب دیرتر از خشکی سرد میشود، بدینترتیب ملاحظه میشود که وزش باد دایرهای شکل است نه افقی. (قرشی، 1371، ج4، ص124). در آیاتی که عنایت به تمام زمین و حرکت کلی باد بوده، این کلمه به کار رفته است بدون اینکه اختصاص به گردش باد داشته باشد (بازرگان، 1353، ص98). خاصیت «تَصرِیف» در بادها، جهان را از حالت رکود و مردگی نجات میدهد و حرکت و پویایی را در آن زنده و همهچیز را دگرگون میکند. واژۀ «تَصرِیف» چگونگی حرکت بادها را تبیین میکند. به نظر نگارنده سیاق کل دو آیه بالا که کلمۀ تصریف در آنها به کار رفته است، با معنای این کلمه هماهنگی دارد که همان دگرگونی و تغییر حالت است و این معنا بر کل آیه سایه افکنده است. این تحول در حالت شب و روز و دگرگونی حالت طبیعت و زندهشدن زمین بعد از مردن (تغییر فصول) و تغییر حالت باد است. همانطورکه لفظ باد حرکت و وزش را به ذهن متبادر میکند، گفته میشود این حرکت و پویایی در فضای این دو آیه کاملاً مشهود است و حالتهایی چون «رِیحٌ عَقِیمٌ، رِیاحُ لَواقِح، تَسخِیرُ الرِیاح و رِیحٌ صَرصَرٌ» که به آنها اشاره شد، جزء تغییر حالت باد هستند که در هرکدام نشانههای تأملبرانگیزی برای اهل تعقل و تفکر وجود دارد.
ریح در همنشینی با «صَرَّ و صَرصَر» و «عَقِیم» دارای بار ارزشی منفی، یعنی باد شدید و زیانآور، بیفایده و بیبار است و در آیاتی دیگر در قرآن کریم با «لَواقِح» و «سَخَّرَ» و «تَصریف» همنشین شده است که بار معنایی مثبت را به «ریح» دادهاند؛ یعنی باد بارور، مطیع و متحول.
نمودار 2: نمودار حوزۀ معنایی ریـح بر محـورهمنشینی
6. شمول معنایی
شمول نوعی همآیی در طبقهای خاص است. ما با واژههایی سر و کار داریم که فینفسه به طبقهبندی مربوط میشوند و ما را در ارتباط با مسئله شمول قرار میدهند، بدین معنی که واژۀ گل، معنی واژههای لاله و رز را در بر دارد (پالمر، 1374، ص132). این امکان وجود دارد که مفهومی یک یا چند مفهوم دیگر را شامل شود، در چنین شرایطی رابطۀ شمول معنایی (Hyponymy) مطرح خواهد بود که رابطهای میان یک مفهوم و مفهومهای تحت شمول آن است (صفوی، 1383، ص99).
بعضی واژهها در قرآن کریم با واژۀ ریح در یک طبقه قرار میگیرند و از خانواده ریح به حساب میآیند. واژههایی چون «حَاصِب، قَاصِف، سَمُوم، إعصَار و عَاصِف» که اینها زیرشمول ریحاند و ریح نسبت به این واژهها، واژه کانونی و شامل به حساب میآید.
1-6. حاصب
«حَاصِب» از «حَصَبَ» گرفته شده است و به معنی انداختن است (قرشی، 1371، ماده حصب). «حاصب» باد هلاککننده با آنچه از سنگریزه و غیره حمل میکند (محمدهارون، 1988، حاصب). خلیل بن احمد فراهیدی حاصب را بادی میداند که خاک را با خود حمل میکند (فراهیدی، 1410، ماده حصب). بادی که هر آنچه در مسیرش باشد از درخت یا سنگ یا ساختمان یا حیوان را میکَند و نابود میکُند (مصطفوی، 1360، ماده حاصب). واژۀ «حَاصِب» 4 مرتبه در قرآن کریم آمده که در هرکدام نمودی از عذاب خداوند برای جاهلان و کافران است که در الفاظ طبیعت جلوهگری کرده است:
1- «فَکُلًّا أَخَذْنَا بِذَنبِهِ فَمِنْهُم مَّنْ أَرْسَلْنَا عَلَیْهِ حَاصِبًا وَمِنْهُم مَّنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَمِنْهُم مَّنْ خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ وَمِنْهُم مَّنْ أَغْرَقْنَا وَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» (عنکبوت،40).
2- «إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ حَاصِبًا إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّیْنَاهُم بِسَحَرٍ» (قمر، 34).
3- «أَمْ أَمِنتُم مَّن فِی السَّمَاء أَن یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا فَسَتَعْلَمُونَ کَیْفَ نَذِیرِ» (ملک، 17).
4- «أَفَأَمِنتُمْ أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَکُمْ وَکِیلاً» ( إسراء، 68).
طبری میگوید بر آنها سنگهایی از آسمان میبارد و آنها را میکشد و هلاک میکند (طبری، 1412، ج14، ص669). «حَاصِب» به معنی طوفانی است که در آن سنگریزهها به حرکت درآیند (حصباء به معنی سنگریزه است). منظور از این گروه قوم عاد است که برطبق سورۀ ذاریات، حاقه و قمر طوفان بسیار شدید و کوبندهای در مدت هفت شب و هشت روز بر آنها مسلط شد. خانههای آنها را در هم کوبید و جسدهایشان را همچون برگهای پاییزی به اطراف پراکنده کرد (مکارم شیرازی، 1388، ج12، ص218).
از تفاسیر و سیاق آیات اینگونه بر میآید که «حاصِب»، تهدید و عذابی است که در بیابان و خشکی گریبانگیر اهل کفر شده است و هیچ ملجأیی برای رهایی از آن وجود ندارد. باد وزید و بهسبب شدت وزیدنش سنگریزهها و شنها را به این طرف و آن طرف به حرکت در آورد و مانند بارانی بر سر آنها بارید و آنها را هلاک و نابود کرد. علاوه بر این، با توجه به اینکه خسوف را برای پنهانشدن ماه به کار میبرند؛ بنابراین منظور از آیۀ 68 سورۀ مبارکۀ إسراء این است که کافران در زیر این سنگریزهها و شنهای عذاب دفن و پنهان شدند. ریح واژۀ عامی است که با شنیدن آن حرکت گرد، غبار و سنگریزه در ذهن مجسم میشود؛ بنابراین معنای حاصب را فراگرفته است و پوشش میدهد که جزء خانوادۀ ریح و زیرشمول یا زیرمجموعۀ آن به حساب میآید.
2-6. قاصِف
«قَصَفَ» بر شکستن چیزی دلالت میکند، همچنین وقتی گفته میشود: «قَصَفَتِ الرِیحُ السَفینةَ فی البَحر» (باد، کشتی را دریا شکست)، «القَصف» به معنی شکستن سریع است (مصطفوی، 1360، ماده قصف). کلمۀ «قَاصِف» 1 مرتبه در قرآن کریم برای نشاندادن عذاب آمده است. «أَمْ أَمِنتُمْ أَن یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفا مِّنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُم بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لاَ تَجِدُواْ لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا» (اسراء، 69). باتوجه به معنای کلمۀ «قَصف»، یعنی شکستن و خردکردن شدید در تفسیر آمده که یک معنای «قَاصِف» بادی است که سبب شکستن کشتیها و ساختمانها میشود و معنای دیگر آن بادهای کشندهای است که در دریا میوزرد (طباطبائی، 1388، ج13، ص213). زمخشری دربارۀ «قَاصِف» گفته است: باد تندی است که زوزهکشان بگذرد که گویی دارد درهم میشکند و به هر آنچه برخورد کند، آن را درهم میشکند (زمخشری، 1998، ج3، ص533). «فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفا مِّنَ الرِّیحِ» یعنی بادی که اشیاء را میشکند، همانطورکه چوب و غیر آن شکسته میشود (ابنمنظور، 1997، ماده قاصف).
سورۀ إسراء به دو نوع باد اشاره کرده که برای عذاب فرستاده شده است: عذاب در خشکی (حاصب) و عذاب در دریا (قاصف). مفسر «زبدة التفاسیر» دربارۀ این دو عذاب میگوید: باد همراه با سنگریزه به مراتب سختتر از غرقشدن در دریاست (کاشانی، 1381، ص54).
«قاصِف» از کلماتی است که هم بهصورت همنشین در کنار ریح آمده است و هم جزء زیرشمولهای آن شمرده میشود. همنشین آمدن این کلمه با ریح اینگونه بیان میشود که واژۀ «قاصف» بهتنهایی معنی شکستن میدهد و این شکستن برای هر چیزی به کار میرود؛ ولی خداوند متعال برای بیانِ شکستنی که در دریا صورت میگیرد، کلمۀ ریح را ذکر کرده است تا این طوفان و عذاب ملموستر شود و کلمۀ «فَیُغْرِقَکُم»، تأییدکننده عذاب در دریاست؛ زیرا بادی که در دریا میوزد، موجها را زیر و رو میکند و هرآنچه را که بر آب باشد، در قعر دریا فرو میبرد و غرق میکند. کلمۀ «یَخْسِفَ» در «أَن یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ» نشاندهندۀ عذاب در خشکی است که هر دو کلمه بهنحوی پنهانشدن و نیست و نابودشدن را به بهترین شکل و زیباترین حالت مناسب و هماهنگ با جوّ و فضای حاکم بر آیه به تصویر کشیدهاند.
6-3. سَمُوم
«السَّمُ و السُّمُ»، سوراخ تنگ مثل سوراخ سوزن و سوراخ بینی و جمع آنها سموم است. «السَمُوم» باد داغی است که مثل تأثیر سم تأثیر میگذارد (راغب اصفهانی، 1412، ماده سمُ). بهطوریکه داغی و سوزانندگی آن با قوت در اجسام داخل میشود (مصطفوی، 1360، ماده سموم). «السَمُوم» 3 مرتبه در کلام وحی آورده شده که در دو نمونه با کلمات «نَّارِ السَّمُومِ» و «عَذَابَ السَّمُوم» چون صفتی برای آتش جهنم و عذاب آمده است و 1مرتبه با نام باد گرم و سوزان آمده است. خداوند متعال فرمودند: «فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ» (واقعه، 42). در این آیه سموم باد بینهایت گرمی است که حرارت آن در مشام ایشان نفوذ کند (کاشانی، 1344، ج9، ص15)؛ بهطوریکه در سوراخهای بدن نفوذ میکند (طوسی، 1409، ج9، ص499).
همانطور که گفته شد، «السَمُوم» جمع واژۀ «سَم» است که در سورۀ واقعه جزء باد شمرده شده است. به نظر میرسد همانطور که سم تمام نقاط بدن را در بر میگیرد و به ریزترین قسمتهای بدن نفوذ میکند و سبب مرگ میشود، باد سموم در وزش خود گرمای سوزانی را حمل میکند که به پوست و ظاهر بدن برخورد میکند و به مغز و جگر و کلیه اعضای داخلی، بافتها و سلولهای بدن (ریزترین منافذ بدن) نیز نفوذ مییابد و آنها را میسوزاند و انسان را میکُشد که این مطلب نشاندهندۀ درجۀ حرارت، شدت و نهایت گرما و سوزش نهفته در باد است.
4-6. إعصار
«إِعْصَار» بادی است که به آسمان بلند میشود و جمع آن «الأعاصیر» است و «الإعصار» بادی که ابر دارای رعد و برق را پراکنده میکند و گفته شده: بادی است که در آن آتش است و همچنین بادی که در آن غبار شدید است. زجاج گفت: «إِعْصَار» بادی است که از زمین میوزد و غبار را پخش میکند، سپس مثل ستونی به آسمان بالا میرود و همان چیزی است که مردم آن را «الزُوبَعَة» مینامند، همان باد شدید است (ابنمنظور، 1997، ماده اعصار). «إِعْصَار» غباری که بین زمین وآسمان میپیچد، یعنی گردباد (طبرسی، 1379، ج3، ص150).
این واژه 1 مرتبه در قرآن کریم آورده شده است. خداوند متعال فرمودند: «یَوَدُّ أَحَدُکُمْ أَن تَکُونَ لَهُ جَنَّةٌ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ لَهُ فِیهَا مِن کُلِّ الثَّمَرَاتِ وَأَصَابَهُ الْکِبَرُ وَلَهُ ذُرِّیَّةٌ ضُعَفَاء فَأَصَابَهَا إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ فَاحْتَرَقَتْ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللّهُ لَکُمُ الآیَاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ» (بقره، 266). باتوجه به اینکه «إِعْصَارٌ فِیهِ نَارٌ» به معنی گردبادی است که در آن آتش باشد؛ بنایراین ممکن است اشاره به گردبادهایی داشته باشد که از بادهای سَموم، سوزان و خشککننده به وجود میآیند و یا گردبادی که از خرمنی آتش بگذرد و آتش را همراه خود ببرد؛ زیرا گردباد هرچه را بر سر راه خود بیابد، از زمین بر میدارد، با خود میبرد و در نقطۀ دیگر میپاشد. همچنین ممکن است اشاره به گردبادی باشد که به همراه صاعقه به نقطهای اصابت کند و هرچه را که بر سر راهش باشد، تبدیل به خاکستر کند (مکارم شیرازی، 1388، ج2، ص388-387). این مثلی است که خدایتعالی برای کسانی میزند که مال خود را در راه خدا انفاق میکنند؛ ولی با منتنهادن و اذیتکردن پاداش عمل خود را ضایع میکنند و دیگر راهی به بازگرداندن آن عمل باطلشده، به عمل صحیح ندارند (طباطبائی، 1388، ج2، ص603).
آنگونه که از سیاق آیه بر میآید «إِعْصَار» یکی از بادهای عذاب است و زمانی میوزد که تمام کارها و تلاشها انجام شده و آمادۀ نتیجهدادن و به ثمر نشستن است که ناگهان بادی چون «إعصار» میوزد و با شدت، گرد و غباری که همراه دارد، همهچیز را نابود و با خاک یکسان میکند و هیچ نتیجهای از تلاش انجامشده حاصل نمیشود. این مسئله صحنۀ وحشتانگیزی را ایجاد میکند، از مطالب گفتهشده چنین بر میآید که «إِعْصَار» یکی از زیرشمولهای ریح محسوب میشود و در یک رده، دستهبندی میشوند و ریح معنای واژۀ «إِعْصَار» را پوشش داده است و این واژه دلالت بر شدت وزش باد دارد.
6-5. عاصِف
عین، صاد و فاء، اصلی است که بر سبکی و سرعت دلالت میکند (ابنفارس،1399، ماده عصف). «عاصِف» از «عَصَف» گرفته شده و مراد از آن سرعت سیر است و دربارۀ باد، به سرعت وزشش اشاره دارد (طباطبائی، 1388، ج20، ص235).
در 4 آیه از قرآن کریم، «عَاصِف» زیرشمول ریح است و در ردۀ ریح طبقهبندی میشود که در یک آیه بهصورت جمع و بدون همنشینی با ریح آمده است و در سه آیۀ بعدی، علاوه بر زیرشمول بودن نسبت به ریح همنشین آن نیز محسوب میشود:
1- «فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا» (مرسلات، 2).
2- «وَلِسُلَیْمَانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ» (انبیاء، 81).
3- «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ کَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ لاَّ یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُواْ عَلَى شَیْءٍ ذَلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ» (ابراهیم، 18).
4- «هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنتُمْ فِی الْفُلْکِ وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِیحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن کُلِّ مَکَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِیطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنجَیْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ» (یونس، ۲۲).
با حرکت باد در روز طوفانی تصویر حرکت و زندگی را به وجود میآورد که خاکستر را پخش میکند و به جایی میبرد که هرگز جمع نمیشوند (سیدقطب، 1968، ص41). همانا این تصویر حسی است و حول خاکستر نرم و سستی میچرخد که در برابر باد سخت، ایستادگی نمیکند، تاجاییکه حرکتِ بادِ سریع و پیدرپی شروع میشود. از کلمۀ عاصف این استمرار برداشت میشود و آن اعمال مثل غباری در هوا پخش شدهاند (عبدالعال، 1990، ص45). «فِی یَوْمٍ عَاصِفٍ» از آن روی «عصف» صفت یوم واقع شده است که تندباد در روز اتفاق میافتد و مراد از «عصف» طوفان و تندباد است (زمخشری، 1998، ج3، ص371).
در کل این آیات، عاصف اشاره به سرعت باد و قدرت خُردکنندهگی آن دارد؛ زیرا هر آنچه در مسیر وزشش قرار گیرد، خرد میکند، این خردکردن به نحوی صورت میگیرد که شیء خردشده کاملاً تغییر شکل میدهد و هیچ امکان برگشتی به حالت اولیهاش نیست و در آیۀ 18 سورۀ مبارکۀ ابراهیم عذاب برای کافران است. بنابر شمول معنایی، واژۀ «ریح» یک واژه اصلی معنی واژههای «حَاصِب، قَاصِف، سَموم، اِعصَار، عَاصِف» را در بردارد و با آمدن هریک از این واژهها، کلمه ریح در ذهن مجسم میشود و رابطه نوعیت بین آنها برقرار است؛ بنابراین گفته میشود حاصب نوعی باد است با ویژگیهای خاص خودش و دربارۀ بقیه کلمات زیرشمول «ریح» نیز این رابطه وجود دارد.
نمودار 3: حوزه معنایی ریـح در رابطه شمـول معنـایی
نتایج
1. معنای واژۀ «ریح» از زمان جاهلی و اشعار شاعران آن دوره تا قرارگرفتن این واژه در سیاق آیات قرآن کریم تغییر و تحول داشته و سیری تاریخی را پشت سر گذاشته است. ازنظر تاریخی در دورۀ جاهلی «ریح» در معنای رایحه و بو در اشعار جاهلی استفاده شده و معنای دیگری از آن استنباط نشده است و در کاربرد «ریح» چه بهصورت جمع (ریاح) و چه بهشکل مفرد (ریح) ازنظر معنایی تفکیکی قائل نشدهاند؛ اما این جداسازی و تفکیک در زبان قرآن صورت گرفته است.
2. ریح در معانی قدرت و نیرو، باد، عذاب، رحمت و بو در قرآن کریم به کار رفته است و بهصورت مفرد (ریح) در اکثر آیات نمودی از عذاب و بهصورت جمع (ریاح) نمایندۀ رحمت و نعمت است.
3. با بررسی کلمات همنشین و جانشین واژۀ «ریح» در قرآن کریم لایههای معنایی متعدد این واژه مشخص میشود و با شناخت این کلمات در قرآن، شناخت و درک نسبت به آیات و مفاهیم آن روشنتر میشود. واژۀ کانونی «ریح» در قرآن کریم با واژههای چون «ذاریات، حاملات، جاریات، مقسمات، مرسلات، ناشرات، فارقات، ملقیات» بر محور جانشینی در یک حوزه معنایی قرار دارد که متناسب با مقتضای حال آیات است؛ زیرا فضای حاکم بر آیاتی که این کلمات در آنها به کار رفته است، به کارکردی از «ریح» اشاره دارد و با آمدن این کلمات بهجای ریح، مسئولیت «پخشکنندگی، حملکردن، جاریکردن، تقسیمکردن، فرستادن، نشردادن، جداکردن و انداختن» که به عهدۀ «ریح» نهاده شده، به نحو احسن به انجام رسیده است.
4. بررسی جانشینی واژهها بهجای «ریح» نشاندهندۀ پیوند معنایی عمیق این واژهها با واژۀ «ریح» است و به نوعی سبب شدهاند که از «ریح» معنای دیگری برداشت نشود و محدودۀ معنایی برایش ایجاد کردهاند.
5. کلمۀ «ریح» یکی از واحدهای زبانی دارای معنی و مفهوم مستقل است و هنگامی که در کنار عناصر همنشینش قرار میگیرد، سطح جدید معنایی از آن به دست میآید و سبب گسترش حوزۀ معنایی «ریح» میشود. «ریح» با واژههای «صرَّ، صرصر، سخر، لواقح، عقیم و تصریف» ازنظر محور همنشینی رابطۀ معنایی دارد و بار ارزشی معنای آن متأثر از معنای این واژههاست و ویژگی «ریح» ازنظر مثبت و منفی با همنشینهای آن مشخص میشود. همۀ کلمات همنشینی که ذکر شد، از بسامد وقوع کمی برخوردارند، به عبارت دیگر این کلمات فقط در کنار «ریح» آمدهاند و در محدودۀ این واژه قرار گرفتهاند و آن را خاص کردهاند، بهجزء کلمه «سَخَّرَ» که با کلمات متعدد دیگری همنشین شده است.
6- در اثر همنشیی با «صرَّ»، «ریح» چون ظرفی ترسیم شده که سرما در آن گنجانده شده است. با آمدن «صَرصَر و عقیم و لواقح» در جوار «ریح»، صفت و ویژگی برای ریح در قرآن کریم ذکر شده است، این اوصاف نشاندهندۀ ویژگی مثبت و منفی است که «ریح» در همنشینی با آنها پیدا کرده است. گفته شده باد بارورکننده که ویژگی مثبت «ریح» است و باد بیثمر و باد بسیار سرد نشاندهندۀ ویژگی منفی «ریح» است.
7- «تَصرِیفِ الرِیَاحِ» براساس محور همنشینی بهصورت ترکیب اضافی (مضاف و مضافٌ الیه) آمده که معنا و مفهوم گردش و حرکت را به ریح داده است. «سَخَّرَ» در جایگاه فعل، همنشین «ریح» شده است و آن را مفعول خود قرار داده و به معنی «رامکردن باد» در قرآن به کار رفته است.
8. ریح چون یک واژه شامل با «عاصف، قاصف، حاصب، سموم و اعصار» رابطۀ شمول معنایی دارد و در یک دسته، طبقهبندی شده و زیرشمول ریح محسوب میشوند. به عبارت دیگر اینگونه بیان میشود که ریح مانند تنه درختی است که شاخههایی از آن منتزع شدهاند و این شاخهها وابسته به تنه است و هویت آنها در گرو موجودیت درخت است.
یادداشتها
1. در آیات بقره 164، کهف 45، انبیاء 81، سبأ 12، ص36 و جاثیه 5 «ریح» در معنای باد به کار رفته است.
2.«ریح» در آیات آل عمران 117، ابراهیم 18، اسراء 69، حج 31، روم 51، احزاب 9، فصلت 16، شوری 33، احقاف 24، ذاریات 41 و حاقه 6 به معنای عذاب آمده است.
3. در آیات اعراف 57، حجر 22، فرقان 48، نمل 63، روم 46 و 48 و فاطر 9 «ریح» به معنی رحمت است.
4. واژۀ «سَموم» در آیۀ 27 حجر در کنار نار آمده است.
5. واژۀ «سَموم» در آیۀ 27 طور در کنار «عذاب» آورده شده است.
قرآن کریم، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
1. آرنف، مارک (1380ش)، درآمدی بر زبانشناسی معاصر، علی درزی، تهران: سمت.
2. آیتالله زاده شیرازی، مرتضی و همکاران (1363ش)، مجمع اللغات، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
3. ابنربیعه، لبید (2004م)، دیوان لبید بن ربیعه، شارح: حمدو طماس، بیروت: دارالمعرفة، ط1.
4. ابنشداد، عنترة (2004م)، دیوان عنترة بن شداد، شارح: حمدو طماس، بیروت: دارالمعرفة، ط2.
5. ابنفارس، ابی الحسین احمد (1399ق)، مقاییس اللغة، دمشق: دارالفکر.
6. ابنمنظور، محمدبن مکرم (1997م)، لسانالعرب، بیروت: دارصادر، ط3.
7. اس. فالک، جولیا (1371ش)، زبانشناسی و زبان، خسرو غلامعلیزاده، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
8. اشرفی، امیر رضا؛ الهام، فردوسی (1389ش)، «معناشناسی صلوة در قرآن»، نشریۀ قرآنشناخت، سال سوم، شمارۀ اول، صص108-75.
9. امروءالقیس، (2004م)، دیوان امروءالقیس، شارحان: محمد اسکندری و نهاد رزوق، بیروت: دارالکتاب العربی.
10. اندلسی، محمد بن یوسف (1993م)، تفسیر البحرالمحیط، بیروت: دارالکتب العلمیة، ط1.
11. انیس، ابراهیم (بیتا)، الأصوات اللغویة، مصر: مکتبة نهضة مصر.
12. بازرگان، مهدی (1353ش)، باد و باران در قرآن، تهران: سهامی انتشار.
13. باقری، مهری (1378ش)، مقدمات زبانشناسی، تهران: نشر قطره.
14. پالمر، فرانک (1374ش)، نگاهی تازه به معنیشناسی، کورش صفوی، تهران: نشر مرکز کتاب ماد.
15. تفلیسی، ابوالفضل جیش بن ابراهیم (1371ش)، وجوه قرآن، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
16. خزائلی، محمد (1371ش)، اعلام قرآن، تهران: امیرکبیر.
17. الخزاعی النیشابوری، حسین بن علی محمدبن احمد (1366ش)، روضالجنان و روحالجنان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
18. دامغانی، حسن ابن احمد (1366ش)، وجوه النظائر فی القرآن، علی اکبر بهروز، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز.
19. دینوری، عبدالله بن مسلم بن قتیبه (1384ش)، تأویل مشکل القرآن، محمدحسن بحری، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی.
20. رازی، عبدالقادر (1986)، مختار الصحاح، بیروت: مکتبة لبنان.
21. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالمعرفة.
22. رداد الثبیتی، عبدالملک عیضة (1990م)، الفاظ المطر والسحاب وما یتصل بها قدیماً وحدیثاً، رسالة ماجستیر، جامعة امالقری.
23. رستگار جویباری، یعسوبالدین (1399ق)، البصائر، قم: مطبعة الاسلامیة.
24. رستمی، محمدحسن (1385ش)، سیمای طبیعت در قرآن، قم: مؤسسه بوستان کتاب.
25. زمخشری، محمود بن عمر (1998م و 1426ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الأقاویل فی وجوه التأویل، الریاض: مکتبة العبیکان.
26. سیدقطب، محمد (1968م)، التصویر الفنی فی القرآن، قاهره: دارالشروق.
27. ــــــــــــــ، (1972م)، فی ظلال القرآن، بیروت: دارالشروق.
28. شبر، سیدعبدالله (1407ق)، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، کویت: مکتبة الالفیین، ط1.
29. شعیری، حمیدرضا (1388ش)، مبانی معناشناسی، تهران: سمت.
30. صفوی، کورش (1383ش)، درآمدی بر معنیشناسی، تهران: سورۀ مهر و حوزه تبلیغات اسلامی.
31. طباطبائی، محمدحسین (1388ش)، تفسیر المیزان، محمدباقر موسوی همدانی، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزۀ علمیه قم.
32. طبرسی، امین الدین ابوعلی الفضل بن الحسن (1379)، مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
33. طبرسی، امین الدین ابوعلی الفضل بن الحسن (1412ق)، تفسیر جوامعالجامع، تصحیح ابوالقاسم گرجی، قم: حوزۀ علمیه.
34. طبری، محمد بن جریر (1412ق)، جامعالبیان عن تاویل آی القرآن، قاهره: دارالهجر.
35. طوسی، ابوجعفر محمد بن حسین بن علی (1409ق)، التبیان فی تفسیر القرآن، قم: نشر تحقیق.
36. عباسنژاد، محسن (1384ش)، قرآن و علوم طبیعی، مشهد: بنیاد پژوهشهای قرآنی حوزه و دانشگاه.
37. عبدالعال، محمد قطب (1990م)، من جمالیات التصویر فی القرآن الکریم، مکة المکرمة: رابطة العالم الإسلامی.
38. عسکری، ابیهلال (1997م)، الفروق اللغویة، قاهره: دارالعلم و الثقافة.
40. فضلالله، محمد حسین ( 1405ق)، من وحی القرآن، بیروت: دارالزهراء، ط3.
41. فضیلت، محمود (1385ش)، معناشناسی و معانی در زبان و ادبیات، کرمانشاه: انتشارات دانشگاه رازی.
42. قرشی، علیاکبر (1366ش)، تفسیر احسن الحدیث، تهران: واحد تبلیغات اسلامی بنیاد بعثت، چ1.
43. ــــــــــــــــــ (1371ش)، قاموس القرآن، تهران: دارالکتاب الاسلامیة.
44. القمی المشهدی، محمد بن محمد رضا (1366ش)، کنز الدقائق وبحر الغرائب، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
45. کاشانی، مولی فتح ابن شکرالله الشریف (1381ش)، زبدة التفاسیر، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیة.
46. ــــــــــــــ (1344ش)، تفسیر منهجالصادقین فی الزام المخالفین، تهران: کتابفروشی اسلامی، چ2.
47. کرمانی، سعید (1391ش)، معنیشناسی عقل در قرآن کریم، تهران: دانشگاه امام صادق.
48. محمدهارون، عبدالسلام (1998م)، معجمالفاظ القرآن الکریم، قاهره: دارالشروق.
49. مختارعمر، احمد (1385ش)، معناشناسی، حسین سیدی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
50. مصطفوی، حسن (1360ش)، التحقیق، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
51. مغنیه، محمدجواد (1981م)، تفسیر الکاشف، بیروت: دارالعلم للملایین، چ3.
52. مکارم شیرازی، ناصر (1388ش)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتاب الاسلامیة.
53. المنجد، محمدنورالدین (1997م)، الترادف فی القرآن الکریم، دمشق: دارالفکر.
54. نکونام، جعفر (1384ش)، «ترادف در قرآن کریم»، نشریۀ قرآن و حدیث، شمارۀ 12، صص 100-83.
56. وبیل می بلین، تراسک (1388ش)، معرفی زبانشناسی، دکتر ابراهیم چگینی، تهران: راهنما.