Authors
1 Assistant Professor, Arabic Language and Literature Department, Qom University, Qom, Iran
2 Associate Professor, Arabic Language and Literature Department, Qom University, Qom, Iran
3 Assistant Professor, Ahlulbait Faculty, Isfahan University, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
حذف جواب شرط، یکی از وجوه ژرفساختهای آیات است. شناسایی جواب شرط و در نظر گرفتن تقدیر مناسب برای آن، مسئلۀ مهمی است که اگر مترجم بدان توجه داشته باشد، فهم صحیح و مناسبتری از کلام خداوند دارد و آن را بهدرستی به زبان مقصد منعکس میکند. در این جستار کوشش شده است با روش تحلیلیتوصیفی، شیوه انعکاس جواب شرط محذوف در برخی از ترجمههای فارسی قرآن کریم بررسی شود. نتایج تحقیق نشان میدهد مفهوم ژرفساخت به حالت مقدّر یا تأویل در زبان عربی نزدیک است و میان انعکاس حذف جواب شرط در ترجمه و انواع ترجمه، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. الهی قمشهای، انصاریان، رضایی اصفهانی و صفارزاده بیشترین توجه را به انعکاس ژرفساخت مربوط به جواب شرط محذوف داشتهاند و دهلوی - باوجود تحتاللفظی بودن ترجمهاش - در بسیاری از نمونهها در برگردان آیات به انعکاس ژرف ساخت توجه کرده است.
Keywords [Persian]
مقدمه
حذف برخی از عناصر و ساختارهای نحوی زبان قرآن از روشهای رایج در زبان عربی و بهخصوص قرآن بوده است و در سطوح گوناگون حرف، کلمه و جمله روی میدهد. یکی از جایگاههای حذف در قرآن، حذف جواب شرط است که به دلایل مختلفی چون روشن و مشخصبودن جواب، ذکر آن در آیات پیشین، دلالت سیاق و بافت کلام بر آن، به تأمل و تفکر واداشتن مخاطب، داشتن این پیشفرض که مخاطب نسبت به آن پیشزمینه دارد، ایجاد ابهام و تلاش ذهنی برای استنباط محذوف و ... اتفاق میافتد. کشف و شناسایی جواب شرط محذوف، درک بهتر و عمیقتری از قرآن را در پی دارد؛ بنابراین مترجم باید با دقت و توجه به ژرفساخت آیات و همچنین با بهرهگیری از تفاسیر معتبر، جواب شرط را شناسایی کند، از رمز و راز و چند و چون محذوفات برآید و آنها را به بهترین شکل در روساختِ زبان مقصد نشان داد. این امر به معنای بیتوجهی به کارکردهای حذف و اغراض و زیباییهای حاصل از آن نیست؛ بلکه منظور این است که دقت در ژرفساختها و پیبردن به محذوفات سبب میشود ترجمه از ابهام، گسیختگی و منسجمنبودن پیراسته شود، گذشتهازاین، حذف عنصری در یک زبان ممکن است نارساییها و مشکلاتی را در متن ایجاد کند و یا سبب ابهام و گسست شود، ولی در زبان دیگر اینگونه نباشد؛ بنابراین مترجم موفق کسی است که نهایت توجه را به ژرفساختها دارد؛ ولی در ذکر و یا ذکرنکردن محذوف در ترجمه، مسائل مختلفی را میسنجد و اینگونه، برگردانی ارائه میدهد که متن حاصل، بدون مقابله با متن اصلی از کیفیتها و ویژگیهای لازم یک متن مستقل برخوردار باشد.
پژوهش حاضر با روش توصیفیتحلیلی ژرفساختهای مربوط به جملات شرطی و نمونههای حذف جواب شرط در قرآن کریم و شیوه برخورد مترجمان فارسی زبان با آن را تبیین میکند تا در راستای آن به سؤالات ذیل پاسخ گوید:
حذف و تقدیر و توجه به ژرفساخت جملات شرطی چه جایگاهی در ترجمههای فارسی قرآن کریم دارد؟
چه ارتباطی میان انعکاس جواب شرط محذوف و نوع ترجمه وجود دارد؟
مترجمان در انتقال ظرافتها و زیباییهای حاصل از حذف جواب شرط چگونه عمل کردهاند؟
1. روش پژوهش
در این پژوهش جواب (لو، لولا، إن و مَن) را از منظر چگونگی برگردان ژرفساختهای مربوط به جواب شرط محذوف در چهارده ترجمه فارسی قرآن بررسی خواهد شد. بیشترین تعداد ترجمههای منتخب برای ارزیابی در این مقاله متعلق به ترجمههای معنایی و یا محتوایی است که عبارتند از: ترجمههای انصاری، انصاریان، حداد عادل، رضایی و همکاران، طاهری، فولادوند و مجتبوی. در حیطه ترجمههای تفسیری و یا آزاد که پس از ترجمههای محتوایی، بیشترین تعداد برگردان قرآن کریم را به خود اختصاص میدهد، ترجمههای الهی قمشهای، صفارزاده، صفوی و مشکینی انتخاب شدهاند. از میان ترجمههای تحت اللفظی نیز ترجمههای دهلوی، شعرانی و معزی گزینش شدهاند تا با مطالعه جواب شرط محذوف در قرآن کریم، میزان مشابهت آن با مفهوم ژرفساخت در نظریه نحو گشتاری و زایشی نشان داده شود. پس از تبیین تئوری این دو مفهوم در بخش مبانی نظری تحقیق، نمونههایی از جواب شرط محذوف و شیوه برخورد مترجمان با آن بررسی میشود.
2. پیشینۀ پژوهش
حذف و ایجاز از موضوعاتی است که در مباحث علوم قرآنی فراوان مطرح شده است. از کتابهای مرتبط با این موضوع میتوان به نمونههای ذیل اشاره کرد:
1- الاتقان فی علوم القرآن (سیوطی1369، ج2، ص204)
2- الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل (زمخشری1417، ج2، ص58)
3- البرهان فی علوم القرآن (زرکشی1421، ج3، ص115)
4- إعجاز القرآن (باقلانی، ص228)
5- اختلاف ترجمههای قرآن کریم (عظیمپور،1383، ص40)
کتابهای مذکور به موضوعاتی مانند دلایل حذف، فواید حذف و نمونههای حذف در قرآن، مباحث مفصلی ارائه دادهاند. عظیمپور نیز در کتابش به نقش حذف در بروز اختلاف ترجمههای قرآن پرداخته و نمونههایی از ترجمههای فارسی قرآن در موضوع حذف را مقایسه و بررسی کرده است.
مقالات فراوانی نیز در معرفی، نقد و بررسی ترجمههای قرآن به زبان فارسی نوشته شدند کهاز نمونههای مرتبط با موضوع حذف به نمونههای ذیل اشاره میشود:
1- عنصر حذف در ساختار تعلیلی قرآن و نقد ترجمههای معاصر، رضا امانی و یسرا شادمان، 1389.
2- کارکردهای زیباییشناختی حذف حروف جاره در قرآن کریم، عباسزاده، 1390.
3- کارکردهای زیباییشناختی ایجاز حذف در قرآن کریم، محمود شهبازی و اصغر شهبازی، 1392.
4- کارکردهای بلاغی حذف و اثر آن در ترجمه قرآن کریم، اصغر شهبازی و همکاران، 1394.
5- «حذف و تقدیر در آیات قرآن»، یعقوب جعفری، شماره هجدهم مجله ترجمان وحی.
یعقوب جعفری به صورت کلی مقوله حذف و ایجاز را بررسی کرده است. در مقالۀ «کارکردهای بلاغی حذف و اثر آن در ترجمه قرآن کریم» نیز نگارندگان پس از ارائه گزارش مختصری از اسلوب حذف و کارکردهای بلاغی آن عملکرد برخی از مترجمان در این راستا را بررسی کردهاند و نتیجه گرفتهاند که بازتابنشدن برخی ظرافتهای اسلوب حذف مایۀ ابهام، منسجم نبودن و نارسایی در متن ترجمه میشود. مقاله «کارکردهای زیباییشناختی ایجاز حذف در قرآن کریم»، ضمن بیان معنا و مفهوم ایجاز و اقسام آن کارکردهای زیباییشناختی ایجاز حذف در چند آیه را معرفی و تحلیل کرده است. در مقالۀ «کارکردهای زیباییشناختی حذف حروف جاره در قرآن کریم» نیز نگارنده پس از اشاره به دیدگاههای دستوردانان زبان عربی دربارۀ حذف حروف جاره، تحلیلی زیباییشناختی از برخی نمونههای قرآنی آن ارائه داده است. در مقالۀ «عنصر حذف در ساختار تعلیل قرآن» نیز نگارندگان حذف در ساختارهای تعلیلی قرآن و شیوه انعکاس آن در برخی ترجمههای معاصر قرآن را بررسی کردهاند. موضوع حذف جواب شرط و توجه به ژرفساخت مربوط به آن در قرآن کریم از جمله موضوعاتی است که به صورت مستقل بدان پرداخته نشده و فقط چون یکی از نمونههای حذف در خلال کتابها و مقالات بدان پرداخته شده و جنبههای گوناگون آن در آیات و شیوه انعکاس آن در ترجمههای فارسی بررسی نشده است.
3. مبانی نظری پژوهش
برای بررسی و تبیین موضوع لازم است به نمونههای ذیل پرداخته شود:
1-3. حذف و تقدیر و اهمیت آن در قرآن کریم
حذف از فنون بلاغی مهم و از شروط فصاحت و بلاغت کلام است و بسیاری از دانشمندان علم بلاغت، بر ایجاز حذف چون یک اصل مهم برای شیوایی سخن تأکید کردهاند (سیوطی1382، ج2، ص180). قرآن کریم که با بهرهمندی از شیوههای بلاغی در بیان مقصود، در اوج زیباییهای لفظی و معنایی قرار دارد، در برخی نمونهها برای القای پیام یا معنایی خاص به حذف روی میآورد. واژگان، عبارتها و جملههای محذوف در قرآن فراوان است. عمدهترین نمونههای حذف در قرآن عبارتند از: حذف در اسلوبهای قسم، جواب شرط، مبتدأ و خبر، مضاف و مضافالیه، مفعولبه و..... مهمترین کارکردهای حذف عبارتند از: تفخیم و تعظیم، اختصار، تعمیم معنا، رعایت فاصله و مبالغه (شهبازی، 1392، ص60). دریافت مقصود مدّ نظر در هر حذف بلاغی نیاز به تعیین محذوف است که به کمک قرائن مشخص است و علم نحو، قرائن موجود در آیات و دلالتهای عقلی، شرعی و عرفی از مهمترین شیوههای پیبردن به محذوفات قرآنی است (زرکشی، 1408، ج7، ص310)
2-3. تأویل
تاویل، مکانیزمی است که نحویان برای ایجاد هماهنگی میان قواعد و متونی که مخالف این قواعد بود، آن را به کار گرفتهاند (ابوالمکارم، 2006م، ص231). در جملهها و عبارتهایی که نحویان از قدیم تحلیل کردهاند، همیشه دو سطح از زبان را در نظر داشتهاند. از یک منظر عبارتها در سطح ظاهری خود تحلیل میشدند و اگر عبارتها با قواعدی که اصلی نامیده میشد در تعارض یا تناقض نبود، جمله با همان فرم خاص خود تجزیه و تحلیل میشد؛ اما اگر ظاهر عبارت در چارچوب قواعد پذیرفتهشده قرار نمیگرفت، دلیلی بود تا نحویان سطحی انتزاعیتر از جمله را در نظر بگیرند. بنابراین آنان همزمان با در نظر گرفتن حالتهای تقدیری، توصیف کاملی از اطلاعات مندرج در سطح زیرین جمله را در نظر میگرفتند. مثلاً عبارت «قطع الله ید ورجل من قالها» را به«قطع الله ید من قالها ورجل من قالها» و یا جمله «سقی الأرضین الغیثُ سهلَ وحزنها» را به «سقی الأرضین الغیثُ سهلَها وحَزنها» تأویل میکردند (ابنعقیل،1964، ص79). جواز حذف مفعولبه در باب افعال قلوب و تأویل عبارتِ «ولقد نزلتِ، فلا تَظُنِّی غیره/ مِنّی بمنزلة المُحَبِّ المُکرَمِ» به «فلا تظنی غیره واقعاَ مِنّی بمنزلة المُحَبِّ المُکرَمِ» و جواز حذف هر دو مفعولبه و تأویل عبارتِ «أین شرکائی الذین کنتم تزعمون؟» به «أین شرکائی الذین کنتم تزعمونهم شرکائی» و همچنین تأویل «من یسمع یَخَل» به عبارت «من یسمع یخل ما یسمعه حقا» نیز از این نمونه است (الغلایینی، 1968، ج3، ص5).
3-3. ژرفساخت
ژرفساخت، سطح خلاصهشدهای از یک نظام ساختاری (Yule, 1996, p. 102) و «ترکیبی انتزاعی و فرضی است که معنی و ترکیب جملهها پیش از آنکه به روساخت بدل شوند، بر آن مبتنی هستند» (الخولی، 1981م، ص24) اهمیت پرداختن به ژرفساخت نزد نحویان بیشتر از آنجا ناشی میشود که روساخت بهتنهایی موجبات توجیه روابط نحوی موجود میان جملهها را فراهم نمیکند.» (جولیا، 1372، ص281) گشتارها چگونگی ارتباط زیرساخت و روساخت را نشان میدهد و آنها را به هم مربوط میکند (Chomsky,1965, p.135) و چون مکانیزمی میانی در میان ژرفساخت و روساخت قرار میگیرد و جملات را از حالت ژرفساختی به حالت روساختی تبدیل میکند. مهمترین گشتارهای زبانی عبارتند از: گشتار افزایش، جابهجایی، جانشینی و حذف.
4-3. تقدیر و تأویل و ارتباط آن با ژرفساخت
به نظر میرسد تفکیک دو سطح روساخت و ژرفساخت زبان، پدیدهای نو به شمار نمیرود و زبانشناسانی مانند چامسکی تحت تأثیر شیوه کار نحویان عربزبان بودهاند؛ چراکه از نخستین سدههای پیدایش کتابهای دستور، نحویان عرب آن را مدّ نظر داشتهاند. کاربرد اصطلاحاتی نظیر تقدیر و تأویل نشاندهندۀ این است که ساختار دستوری خاصی باید در ذهن گویشوران وجود داشته باشد تا صورت کاملی از همه مشخصههای معنایی را برای خود بازسازی کنند. نقطه اشتراک رویکرد چامسکی با نحویان عرب در این است که هر دو یک ساختار انتزاعی را فرض میکنند. نگاه کلّی به جمله در روش کار نحویان این است که ترکیبهای بالفعل در زبان عربی مبیّن تمامی جوانب معنایی جملهها نیست. مفهوم روساخت یا همان ترکیبهای معمول و بالفعل در زبان همان است که مواد اولیه پژوهشهای نحوی را فراهم کرده است؛ اما در کنار این سطح از زبان، مفهوم بالقوه و انتزاعیتری نیز مطرح شده است که تا حدود زیادی معادل ژرفساخت در نظر گرفته میشود. رهیافت مشترک دیگر نحویان و چامسکی در اتخاذ رویکرد ذهنگرایانه به دستور زبان است.
4. حذف جواب شرط در قرآن
حذف از مهمترین مقولاتی است که در روساخت زبان عربی رخ میدهد. شاید گستره بسیار زیاد این مسئله به مطلوببودن ایجاز در زبان عربی بازگردد. در سازوکارهای توجیه نحوی، نمونههای محذوف در عبارتهای تقدیری مفروض پنداشته میشوند تا هم بر قواعد متقن و پذیرفتهشده تأکید شود و هم ساحت معنا بهطور کل در تمامی عبارتها دیده شود. حذف، هر سه عنصر اسم، فعل و حرف را شامل میشود. یکی از جایگاههای حذف، جملات شرط است. ادوات شرط عبارتند از: إِنْ، لَو، مَنْ، ما، أَیُّ، مَتی، مَهْمَا، أَیْنَ، أَنّی، حَیْثُما، أَیّانَ، لولا و مانند آن، برای مشروطکردن جملهای بر جمله دیگر آورده میشوند. قاعده اصلی برای ادات شرط این است که بر سر فعلها میآیند؛ ولی اگر حالتهایی در زبان وجود داشته باشد که حرف شرط در آن بر سر اسم بیاید، فعل محذوف در سطح ژرفساخت درج میشود. دانش مربوط به ژرفساخت جملهها حاکی از این است که سخنگویان زبان عربی مثلاً تشخیص میدهند که پس از ادوات شرط ورود فعل لازم است و یا هر شرطی نیاز به جواب شرط دارد. ازاینرو اگر چه این ادوات، روساخت جملهای شرطی باشد، با تأویل یا تقدیر آن، توجیه حالت روساختی ممکن میشود. مثلاً عبارت «وإن أحد من المشرکین استجارک فأجِره حتی یسمع کلام الله ثم أبلغه مأمنه» (توبه: 6)، ژرف ساخت آن «إن استجارک أحد من المشرکین استجارک فأجِره حتی یسمع کلام الله ثم أبلغه مأمنه» است (الغلایینی،1968، ج2، ص242).
برای رسیدن به ترجمهای درخور از جملات شرطی در قرآن کریم، مترجم باید تلاش کند تا جواب شرط را با بهرهگیری از تفاسیر معتبر، شناسایی و در صورت لزوم آن را در زبان مقصد منعکس کند. در ادامه ژرفساختهای مربوط به جواب شرط محذوف در چهارده ترجمه فارسی قرآن کریم را بررسی میکنیم.
1-4. حذف جواب «لولا» ی شرطیه
«لولا» در چهار معنا به کار رفته است:
1) بر دو جمله وارد میشود که جمله اول، اسمیه و جمله دوم، فعلیه است. در این حالت از نظر معنا، ممتنعبودن جمله دوم به وجود جمله اول مرتبط میشود؛ مانند: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ» (سبا: 31).
2) براى تخصیص و تشویق، مانند: «لَوْلا تَسْتَغْفِرُونَ اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ» (نمل: 46) لولا در این حالت مختص فعل مضارع است.
3) برای توبیخ و تندیم، مانند:« فَلَوْ لا نَصَرَهُمُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً» (أحقاف: 28) که در این حالت بر فعل ماضی وارد می شود.
4) برای بیان استفهام، مانند: «وقالوا لولا أُنزِلَ عَلیه ملک» (أنعام:8) (ابنهشام، 1979، ص359- 362).
«لولا» در معنای شرطی آن، حرف شرط غیر جازم بوده است که برای امتناع وجود در جمله میآید. جواب «لولا» معمولاً همراه با «لام» تأکید در جمله ذکر میشود، همانند: ﴿فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ﴾ (بقرة:64) که جواب «لولا» فعل «لَکنتم» است که در آیه ذکر شده است (ابنهشام، 1979، ص359- 362).
در برخی نمونهها جواب «لولا» از جمله حذف میشود که مترجم باید به سطحی که نحویان به ناچار آن را در حالت تقدیری در نظر میگرفتهاند، توجه کند و در صورت ضرورت بهدرستی در زبان ترجمه خویش قرار دهد.
در ذیل به دو نمونه از حذف جواب شرط در «لولا» اشاره میشود و ترجمههای آن تحلیل میشود:
1-1-4. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُم وَرَحْمَتُه وَأَنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ حَکِیمٌ﴾(نور/10)
در این آیه جواب «لولا» محذوف است و مفسران دربارۀ محذوف، نظرات ذیل را گفتهاند:
1- برخی از مفسرین جواب «لولا» در این آیه را عبارتهایی نظیر: «لَفضحکم بما ترتکبون من الفاحشة، لعاجلکم بالعقوبة، لتهالک الناس ولفسد النسل» دانستهاند ( طبری،1412، ج18، ص68؛ طوسی، بیتا، ج7، ص413؛ طبرسی،1372، ج7، ص203).
2- عدهای دیگر ضمن تصریح به حذف جواب شرط، به تأثیر از اسلوب قرآن، در تعیین عبارت یا عبارتهای تقدیری خودداری کرده و علت حذف جواب را اشاره به امری عظیم و هولناک دانستهاند که هیچ عبارتی به بیان کامل آن احاطه ندارد؛ بنابراین حذف را در چنین سیاقی رساتر از ذکر تلقی کردهاند (زمخشری،1407، ج3، ص217؛ فخر رازی، 1420، ج23، ص337؛ آلوسی، 1415، ج9، ص308).
3- برخی دیگر نیز در تأویل این آیه آوردهاند: «لولا ما أنعم اللَّه علیکم من نعمة الدّین وتوبة لمذنبیکم وتشریعه الشّرَائع لِنَظمِ أمور حَیَاتِکُم، لَزَمَتکم الشقوة، وأهلکتکم المعصیة والخطیئة واختل نظام حیاتکم بالجهالة» «اگر نعمت دین و توبه بر گنهکارانتان و تشریع شرایع براى نظم امور زندگیتان را خدا بر شما ارزانى نمىداشت، هرگز از شقاوت رهایى نداشتید و همیشه به معصیت و خطا دچار بودید و بهسبب جهالت، نظام امورتان مختل مىشد.» (طباطبایی، 1376، ج15، ص119)
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): و اگر فضل خدا و مِهر و بخشایش او بر شما نبود - که بر شما آسان مىگیرد و گناهتان را مىپوشاند - و اینکه خدا توبهپذیر و با حکمت است [احکامى سخت بر شما مقرر مىداشت و بر کیفر شما در دنیا شتاب مىکرد].
2- معزی(1372): و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش و آنکه خدا است توبهپذیرنده حکیم.
3- شعرانی (1374): و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمت او و اینکه خدا توبهپذیر و درستکردار است.
4- قمشهای (1375): و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما مؤمنان نبود و اگر نه این بود که خداى مهربان البته توبهپذیر است و کار به حکمت کند (حدود و تکلیف را چنین آسان نمىگرفت و به توبه رفع عذاب از شما نمىکرد).
5- دهلوی (1418): و اگر نمىبود فضل خدا بر شما و رحمت او و آنکه خدا توبهپذیرنده با حکمت است (چه چیزها که نمىشد!).
6- انصاری.(1377): و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نمىبود و آنکه خداوند توبهپذیر فرزانه است [چهها که نمىشد؟].
7- صفارزاده (1380): اگر لطف و رحم خداوند، آن حکمدهندهى توبهپذیر، شامل حال شما بندگان نمىشد، بسیارى از شما [با آن تهمت] به مجازاتِ سخت گرفتار مىشدید.
8- طاهری (1380): اگر بخشایش و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه بازپذیر و فرزانه است [خطاکاران از آینده خود مأیوس مىشدند].
9- مشکینی (1381): و اگر فضل خداوند و رحمت او بر شما نبود و اینکه خدا توبهپذیر و حکیم است، (سخت به کیفر گناهانتان مبتلا مىشدید).
10- انصاریان (1383): و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خدا بسیار توبهپذیر و حکیم است [به کیفرهاى بسیار سختى دچار مىشدید].
11- رضایی و همکاران (1383): واگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود و اینکه خدا بسیار توبهپذیر [و] فرزانه است، (حتماً عذابى بزرگ به شما مىرسید).
12- فولادوند (1384): و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خدا توبهپذیر سنجیدهکار است، [رسوا مىشدید].
13- صفوی (1385): و اگر نه این بود که که فضل و رحمت خدا در پرتو دین شامل حال شماست و خداوند توبهپذیر و کارهایش براساس حکمت است، قطعاً تیرهبختی شما را فرو میگرفت و گناه شما را تباه میکرد و نظام زندگیتان از هم میگسست.
14- حدادعادل (1390): و اگر فضل و رحمت خداوند شامل حالتان نمیشد و اینکه خداوند توبهپذیر و حکیم است نبود، (کار بر شما بسی دشوار بود).
دقت در ترجمههای این آیه نشان میدهد که شعرانی و معزی به ژرفساخت آیه که قواعد گشتاری بر آن اعمال شده و به نحوی نشاندهندۀ همان ساخت زیرین جمله و مشخصههای معنایی آنست، توجهی نکرده و جواب محذوف «لولا» را در ترجمه منعکس نکردهاند؛ اما دیگر مترجمان، پس از در نظر گرفتن ژرفساخت جمله، گشتارهای اعمالشده بر آیه را حدس زده و جواب «لولا» را به شیوههای مختلف ضمن ترجمه گنجاندهاند. با توجه به اینکه ترجمه شعرانی و معزی از ترجمههای تحتاللفظی محسوب میشوند، طبیعی است واژگان متن مبدأ از نظر لغوی - و نه معنایی و محتوایی - یک به یک به زبان مقصد ترجمه شوند، بدون آنکه به نکات دیگر زبان ازجمله عبارات یا جملههای محذوف و حالت ژرفساختی آن توجهی شود. ترجمۀ دهلوی نیز با اینکه از ترجمههای تحت اللفظی است؛ ولی او جواب «لولا» را با عبارت «چه چیزها که نمىشد»، نشان داده است. صفارزاده و صفوی برخلاف سایر مترجمان جواب شرط محذوف را ضمن ترجمه خود قرار داده و از هیچگونه علامتی برای متمایزشدن آن استفاده نکردهاند که این مسئله ممکن است این ابهام را ایجاد کند که جواب شرط مذکور بخشی از نصّ صریح آیه است.
بنظر میرسد ترجمه رضایی و همکاران، درستترین ترجمه برای آیه مذکور باشد.
4-1-2. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ وَأَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَّحِیم﴾ (نور/20)
جواب شرط در این آیه نیز محذوف بوده و دلالت کلام بر محذوف، سبب حذف جواب شده است. (طوسی، بیتا، ج7، ص419) دیدگاه غالب مفسران دربارۀ تقدیر فعل محذوف در این آیه به دو شکل زیر است:
1- «لَهلکتم وعاجلتکم من الله العقوبة» (طبری،1412، ج80 ،ص80 ؛ فخر رازی، 1420، ج، ص347).
2- «لأهلککم وعاجلکم بالعقوبة» (طوسی، بیتا، ج7، ص419؛ طبرسی،1372، ج7، ص208؛ زمخشری،1407، ج3، ص221).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): و اگر فضل خدا و مهر و بخشایش او بر شما نمىبود و اینکه خدا رؤوف و مهربان است، [در کیفر گناهتان شتاب مىکرد و عقوبتى سخت به شما مىرسید].
2- معزی (1372): و اگر نبود فضل خدا بر شما و رحمتش و آنکه خدا است رحمتآرنده مهربان....
3- شعرانی (1374): و اگر نبود تفضّل خدا بر شما و رحمتش و بهدرستى که خدا مهربان رحیم است....
4- الهی قمشهای (1375): و اگر فضل و رحمت خدا و رأفت و مهربانى او شامل حال شما (مؤمنان) نبود، (در عقاب گناهتان تعجیل کردى و توبه نپذیرفتى).
5- دهلوی (1417): و اگر نبودى فضل خدا بر شما و رحمت او و آنکه خدا بخشاینده مهربان است، (چه چیزها که نمىشد).
6- انصاری (1377): و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نمىبود و آنکه خداوند بخشاینده مهربان است، [چهها که نمىشد؟]
7- صفارزاده (1380): اگر لطف و رحم خداوند، آن رحمکنندهى صاحب شفقت، شامل حالتان نمىشد، بلایى سهمگین بر شما نازل مىشد.
8- طاهری (1380): اگر بخشایش و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه رئوف و مهربان است، [بىدرنگ به بلا گرفتار مىشدید].
9- مشکینی (1381): و اگر فضل خداوند و رحمت او بر شما نبود و اینکه خدا رئوف و مهربان است، (کیفر این گناه دامن شما را مىگرفت).
10- انصاریان (1383): و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خدا رئوف و مهربان است، [به کیفرهاى بسیار سختى دچار مىشدید].
11- رضایی و همکاران (1383): و اگر بخشش خدا و رحمتش بر شما نبود و اینکه خدا مهربانى مهرورز است، (حتماً عذابى بزرگ بر شما مىرسید).
12- فولادوند(1383): و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود و اینکه خدا رئوف و مهربان است، [مجازات سختى در انتظارتان بود].
13- صفوی(1385): و اگر فضل و رحمت خدا شامل حال شما نبود و اینکه خدا رئوف و مهربان است، قطعاً به سزای آنچه کردید، شما را کیفر میداد.
14- حداد عادل(1390): و اگر فضل و رحمت خداوند شامل حالتان نمیشد (کار بر شما بسی دشوار بود) و خداوند البته رئوف و مهربان است.
در ارزیابی ترجمههای این آیه باید گفت غیر از ترجمه شعرانی و معزی، دیگر ترجمهها حالت اصل آیه را نشان داده و جواب «لولا» را منعکس کردهاند. در این آیه نیز همچون آیه پیشین ترجمه دهلوی - علیرغم تحتاللفظی بودنش - عناصر محذوف را با استفاده از تفاسیر و با مکانیزم تقدیر و تأویل برای توجیه ساختاری در ترجمه آیه گنجانده و جواب «لولا» را با عبارت «چه چیزها که نمىشد»، نشان داده است. صفارزاده و صفوی، جواب محذوف و توضیحات اضافی و تفسیری را در متن اصلی ترجمه قرار دادهاند. دیگر مترجمان، جواب محذوف را با علامتهایی از دیگر بخشهای ترجمه متمایز کردهاند که این امر نشاندهندۀ معنایی و محتواییبودن این ترجمههاست.
2-4. حذف جواب «إن» شرطیه
در نمونههایی از آیات قرآن جواب شرط محذوف است و این امر در ترجمههای فارسی بازخوردهای متفاوتی داشته است. در ذیل به دو نمونه اشاره میشود:
4-2-1. ﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً ماذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُون﴾ (یونس/50).
دیدگاه مفسران دربارۀ جواب شرط در این آیه به سه دسته تقسیم میشود:
1) تقدیرهایی چون :«تندموا علی الاستعجال، تعرفوا الخطأ فیه، فأخبرونی ماذا یستعجل منه المجرمون» جواب شرط است (طوسی، بیتا، ج5، ص390؛ ابوحیان، 1420، ج6، ص69؛ آلوسی، 1415، ج6، ص127؛ ابنعاشور، 1420، ج11، ص101).
2) «ماذا یستعجل منه المجرمون» است که برایناساس، جواب شرط محذوف نیست (فخر رازی، 1420، ج17، ص264).
3) جواب شرط یا محذوف بوده و تقدیر آن عبارتهایی چون :«تندموا علی الاسعجال، تعرفوا الخطأ فیه» است و یا اینکه جواب شرط، ذکر شده است که در این صورت جایز است «ماذا یستعجل منه المجرمون» و یا «ثم إذا ما وقع آمنتم به» که در آیه 51 آمده، جواب شرط باشد (زمخشری، 1407، ج2، ص351).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): بگو: مرا خبر دهید، اگر عذاب او به شب یا روز شما را فرا آید، بزهکاران چه چیز را از او به شتاب مىخواهند؟
2- معزی (1372): بگو آیا دیدهاید که اگر بیاید شما را عذاب او شبانه یا در روز چه چیز را مىشتابند از آن گنهکاران.
3- شعرانی (1374): بگو خبر دهید اگر آید شما را عذابش شب هنگامى یا روزى چه چیز را بشتاب خواهند خواست از آن گناهکاران.
4- الهی قمشهای (1375): بگو: مرا خبر دهید که اگر شب یا روز عذاب خدا شما را فرا رسد (چه راه مفرى دارید و) گناهکاران چه چیزى را از او به تعجیل مىطلبند؟
5- دهلوی (1418): بگو خبر دهید مرا اگر بیاید، به شما عذاب او شبانگاه یا به روز به هر حال چه چیزى را شتاب میطلبند از آن عذاب این گناهکاران.
6- انصاری (1377): بگو: بیندیشید اگر عذاب او (خداوند) شبانگاه یا در روز به سراغ شما آید [در هر صورت این] گناهکاران چه چیزى از آن [عذاب] را به شتاب مىجویند؟
7- صفارزاده (1380): [اى پیامبر!] بگو: «آیا در نظر آوردهاید که اگر عذاب خداوند در شب یا روز بر شما واقع شود چه خواهید کرد؟
8- طاهری(1380): بگو: به نظر شما اگر عذاب او [بهناگاه] شب هنگام یا به روز فرا رسد، [چه راه گریزى دارید؟]
9- مشکینی (1381): بگو: اگر عذاب او در شب یا در روز بر شما فرا رسد، (پشیمان خواهید شد، پس).
10- انصاریان (1383): بگو: به من خبر دهید که اگر عذاب خدا شما را در شب یا در روز فرا رسد [چه قدرتى بر دفع آن دارید؟]
11- رضایی و همکاران (1383): بگو: آیا به نظر شما اگر عذاب او، شبانگاه یا در روز به سراغ شما آید (مىتوانید آن را دفع کنید؟!)
12- فولادوند (1383): بگو: «به من خبر دهید، اگر عذاب او شب یا روز به شما در رسد، بزهکاران چه چیزى از آن به شتاب مىخواهند؟
13- صفوی (1385): بگو به من خبر دهید، اگر عذاب الهی در شبی یا روزی بر شما در رسد که هرگز از شما باز نداشته نمیشود، گناهپیشگان خواهانِ شتاب در چه بخشی از آنند؟
14- حدادعادل (1390): بگو به نظر شما اگر عذاب خدا هنگام شب یا روز به سراغتان آید، گنهکاران، دیگر به تعجیل دنبال چه خواهند بود.
برایناساس مترجمان نیز در تقدیر جواب شرط وجوه متفاوتی را در نظر گرفتهاند. گروهی از آنان ازجمله الهی قمشهای، انصاریان، رضایی، صفارزاده، طاهری و مشکینی جواب شرط را محذوف دانستهاند و هریک با عبارتهای [چه راه مفرى دارید (الهیقمشهای)، چه قدرتى بر دفع آن دارید (انصاریان)، مىتوانید آن را دفع کنید؟ (رضایی)!، چه خواهید کرد؟ (صفارزاده)، چه راه گریزى دارید؟ (طاهری)، پشیمان خواهید شد (مشکینی)] کوشیدهاند تا این محذوف قرآنی را در ترجمه منعکس کنند و عناصر محذوف را با مکانیزم تقدیر و یا تأویل برای توجیه ساختاری به جمله اضافه کنند که البته در این میان، صفارزاده اسلوب خاصی را اتخاذ کرده و جواب شرط را در ضمن ترجمه آورده است؛ ولی دیگر مترجمان گروه اول از علایمی برای متمایزکردن جواب شرط محذوف استفاده کردهاند. گروهی دیگر از مترجمان (انصاری، حداد عادل، فولادوند، صفوی و مجتبوی) جواب شرط را محذوف نمیدانند، آنان جمله «ماذا یستعجل منه المجرمون» را جواب شرط دانسته و آن را در برگردان فارسی خود چون جواب «إن» شرطیه نشان دادهاند و هیچگونه تقدیری برای جواب شرط در نظر نگرفتهاند. گروه سومی نیز در ترجمههای مذکور دیده میشود، که جواب شرط را نه در تقدیر و نه درضمن ترجمه خود منعکس نکردهاند. ترجمهی دهلوی، شعرانی و معزی با توجه به تحتاللفظی بودن جواب شرط را در ترجمه نشان نداده است.
4-2-2. ﴿وَإِن کاَنَ کَبرُ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِىَ نَفَقًا فىِ الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فىِ السَّمَاءِ فَتَأْتِیهُم بِایَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلىَ الْهُدَى فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِین﴾ (انعام/35).
در این آیه جملة «فإن استطعتَ» جواب شرط برای «وإن کان» بوده و جوابِ «إن إستطعت» محذوف است؛ زیرا کلام بر آن دلالت میکند و تقدیر آن «وإن استطعت أن تبتغی کذا وکذا فافعل» است (طبری، 1412، ج7، ص117؛ طوسی، بیتا، ج4، ص123؛ طبرسی، 1372، ج4، ص458 ؛ زمخشری، 1407، ج2، ص20؛ ابوحیان، 1420، ج4 ص493؛ آلوسی، 1415، ج4، ص131؛ طباطبایی، 1376، ج7، ص64).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): اگر روىگرداندن آنان بر تو گران و دشوار مىآید، اگر توانى سوراخى [براى فرو شدن] در زمین یا نردبانى [براى فرا شدن] در آسمان بجویى تا آیتى برایشان بیاورى [چنان کن- که البته نتوانى کرد-].
2- معزی (1372): و اگر گران آید بر تو پشتکردن ایشان پس اگر توانى بیابى سوراخى در زمین یا نردبانى به آسمان پس بیاریشان آیتى.
3- شعرانی (1374): و اگرچه باشد که عظیم آمده بر تو اعراض ایشان پس اگر توانى که بجویى نفقى در زمین یا نردبانى در آسمان پس بیارى ایشان را علامتی.
4- الهی قمشهای (1375): و چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران مىآید، اگر توانى نقبى در زمین بساز یا نردبانى بر آسمان برافراز تا آیتى بر آنها آورى!
5- دهلوی (1418): و اگر گران شده باشد بر تو رو گردانى ایشان، پس اگر مىتوانى که بجوئى سوراخى در زمین یا نردبانى در آسمان پس بیارى.
6- انصاری (1377): و اگر روىگردانى آنان بر تو گران آمده است، اگر مىتوانى که سوراخى در زمین یا نردبانى در آسمان بجویى، آنگاه معجزهاى براى آنان بیاورى [پس چنان کن].
7- صفارزاده (1380): و اگر روىگرداندن آنها از حقّ، بر تو [اى پیامبر] دشوار مىنماید... پس اگر مىتوانى نقبى در زمین ایجاد کن یا نردبانى به آسمان بجوى تا...
8- طاهری (1380): اگر اعراض آنها بر تو سنگین و ناگوار است، [خونسرد و شکیبا باش و گر نه] اگر مىتوانى نقبى در زمین یا نردبانى بر آسمان بزنى تا معجزهاى [دیگر براى آنها] بیاورى، [بزن ولى]...
9- مشکینی (1381): و اگر اعراض آنها (از دعوتت) بر تو بزرگ و دشوار است، اگر توانستى نقبى در زمین زنى یا نردبانى (براى نفوذ) در آسمان بجویى و براى آنها (از اعماق زمین و آسمان) نشانه و معجزهاى (دیگر) بیاورى (چنین کن).
10- انصاریان (1383) و اگر روىگرداندن آنان [از قرآن و نبوّت] بر تو سنگین و دشوار است، اگر بتوانى نقبى در زمین، یا نردبانى براى راهیافتن در آسمان بجویى تا [از عمق زمین و پهنۀ آسمان] معجزهاى دیگر [غیر قرآن] براى آنان بیاورى [این کار را انجام ده].
11- رضایی وهمکاران (1383): و اگر روىگردانىِ آنان بر تو سنگین است، پس اگر مىتوانى رخنهاى در زمین یا نردبانى در آسمان جستجو کنى و نشانهاى (معجزهوار) براى آنان بیاورى (پس چنین کن!).
12- فولادوند (1383): و اگر اعراضکردن آنان [از قرآن] بر تو گران است، اگر مىتوانى نقبى در زمین یا نردبانى در آسمان بجویى تا معجزهاى [دیگر] برایشان بیاورى [پس چنین کن].
13- صفوی (1385): و اگر رویگردانی آنان بر تو گران است.... چنین کن.
14- حدادعادل (1390): و اگر رویگردانیِ ایشان بر تو گران مینماید، چنانچه بتوانی نقبی در زمین یا نردبانی در آسمان بجویی تا برایشان معجزهای بیاوری (چنین کن؛ ولی باز هم ایمان نخواهند آورد).
دهلوی، شعرانی و معزی با توجه به تحتاللفظی بودن ترجمهشان، به ژرفساخت آیه که ساخت نحوی زیربنایی آن را ارائه میدهد، توجهی نکرده و جواب شرط مقدر را منعکس نکردهاند و افراط آنان در تقید به زبان مبدأ، سبب شده پیام اصلی بهدرستی به مخاطب منتقل نشود. علاوهبرآن قواعد صحیح جملهبندی فارسی در این ترجمهها رعایت نشده است و این امر سبب شده متن مقصد به دور از فهم خواننده فارسی زبان باشد. دیگر مترجمان هریک به شکلی کوشیدهاند تا با توجه به ژرفساخت آیه مبارکه توضیح صریحی از معنی آن به دست دهند و جواب شرط را در زبان مقصد نشان دهند. در این میان ترجمه الهیقمشهای و صفارزاده از سایر ترجمهها متفاوت است و آنان سعی کردهاند تا جواب شرط را ضمن ترجمه قرار داده و آن را بهگونهای متفاوت منعکس کنند که همین امر دلیل بر تفسیری و یا آزادبودن این ترجمهها است. الهی قمشهای از عبارت «نقبی در زمین بساز» و خانم صفارزاده از عبارت «نقبى در زمین ایجاد کن یا نردبانى به آسمان بجوى» بهره گرفتهاند و یک حالت زیرساختی یا (مقدّر) را که نشاندهندۀ ویژگی معنایی است، مدّ نظر قرار دادهاند که ترجمه آنان در مقایسه با دیگر برگردانها از نصّ قرآن فاصله گرفته است و با خصوصیات زبان مقصد مطابقت بیشتری دارد. بدینسان گفته میشود ترجمه الهی و صفارزاده در مقایسه با سایر ترجمههای یادشده، ترجمهای ارتباطی محسوب میشود. اما دیگر مترجمان، جواب شرط مقدر را مطابق با نصّ قرآنی آوردهاند؛ بهعبارتیدیگر جمله شرطیه را «گر میتوانی...» در نظر گرفته و جواب شرط را «پس چنین کن» دانستهاند که این تقدیر، بیشترین التزام و مطابقت را با نصّ قرآن دارد.
3-4. حذف جواب (لو) شرطیه
«لو» انواع مختلفی دارد:
1- حرف شرط در معنای ماضی: در این حالت «لو» فقط بر امتناع شرط دلالت دارد؛ ولی در صورتی بر امتناع جواب دلالت میکند که جواب، مساوی با شرط باشد، مانند: «لو کانت الشمس طالعة کان النهار موجودا» اما اگر جواب أعم از شرط باشد، چنین نیست، مانند: «لو کانت الشمس طالعة کان الضوء موجوداً» (ن.ک: ابنهشام، 1979، ص337- 340؛ ابنمالک، 1990، ج4، ص94).
2- حرف شرط در معنای مستقبل: که در این حالت سبب جزم فعل نمیشود؛ مانند: «وَلیَخشَ الّذینَ لو تَرکُوا مِن خَلفِهِم ذُرّیةً ضِعافاً خَافُوا عَلیهم» (نساء/9) (ابنهشام، 1979، ص344).
3- حرف مصدری یا موصول حرفی به معنای «أن» که سبب نصب فعل نمیشود و غالباً بعد از فعل «ودّ- یَوُدّ» میآید، مانند: «یَوَدُّ أَحَدُهُم لو یُعَمَّر» (بقره/96) (ابنمالک، 1990، ج4، ص94؛ ابنهشام، 1979، ص349-350)
4- حرف تمنی که در این صورت بعد از آن «فاء سببیة» و فعل مضارع منصوب میآید، مانند: «فلو أَنَّ لَنا کَرَّةَ فَنَکونَ مِنَ المُؤمِنینَ» ( شعراء/102) (ابنهشام، 1979، ص351).
5- دلالت بر معنای «عَرض»؛ یعنی درخواست همراه با ملایمت، مانند: «لو تَنزلُ عندَنا فَتُصیبَ خَیرا» (ابنهشام، 1979، ص352).
1-3-4. ﴿وَإِذَا قِیلَ لهَمْ تَعَالَوْاْ إِلىَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلىَ الرَّسُولِ قَالُواْ حَسبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ ءَابَاءَنَا أَ وَلَوْ کاَنَ ءَابَاؤُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ شَیْئا وَلَا یهتَدُونَ﴾ (مائده/104).
«لو» در این آیه حرف شرط غیر جازم است، بخش دوم آیه مبارکه درصدد رد گفتار جاهلانه مشرکان بر آمده است و مىفرماید: آیا آنها از پدران بتپرست خود پیروى مىکنند، اگرچه آنها از دین، بىخبر و گمراه باشند. بنابراین جواب شرط «لو» محذوف و تقدیر آن چنین است: أ حسبهم ما وجدوا علیه آباءهم ولو کانوا جهلة ضالّین (فخر رازی، 1420، ج12، ص448؛ طبرسی، 1412، ج1، ص356)، آیا اینگونه میگویند؟ (درویش، 1415، ج3، ص33).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): ....آیا هرچند که پدرانشان چیزى نمىدانستند و راه نمىیافتند [باز هم از آنان پیروى مىکنند]؟ (مجتبوی، 1371ش)....
2- معزی (1372): ...و اگرچه پدران ایشان هیچ نمىدانستند و هیچ راه نمىیافتند.
3- شعرانی (1374):...اگرچه باشد پدرانشان که ندانند چیزى را و راه نیابند.
4- الهی قمشهای (1375):...و چون به آنها گفته شود: بیایید از حکم کتابى که خدا فرستاده و از دستور رسول او پیروى کنید، گویند: آن دینى که پدران خود را بر آن یافتیم، ما را کفایت است. آیا باید از پدران خود هر چند مردمى جاهل بودهاند و به حق راه نیافته باشند، باز پیروى کنند؟
5- دهلوی (1418):... و آیا اگر (بر فرض) پدرانشان هیچ چیزى نمىدانستند و هدایت نیافته بودند (باز از آنها پیروى مىکنند؟)
6-انصاری (1377): (آیا چنین مىگویند) هرچند که پدرانشان چیزى نمىدانستهاند و [هیچ راهى] نمىیافتند؟
7- صفارزاده (1380): ...آیا هرچند که پدران آنها چیزى نمىدانستند و هدایت نشده بودند، [باز هم از آنها پیروى مىکنند؟]
8- طاهری (1380): ....پس اگر پدرانشان چیزى نمىدانسته و هدایت نیافته بودند، چطور؟
9- مشکینی (1381): ....آیا هرچند پدرانشان چیزى نمىدانسته و (به راه راستى) هدایت نیافته باشند (باز هم کورکورانه از آنها تقلید مىکنند؟)
10- نصاریان (1383): آیا هرچند پدرانشان چیزى نمىدانستند و هدایت نیافته باشند [باز هم این تقلید جاهلانه و ناروا را بر خود مىپسندند؟]
11- رضایی و همکاران (1383): گرچه پدران ایشان ندانند چیزى را و نه راه برند.
12- فولادوند (1383): ...آیا هرچند پدرانشان چیزى نمىدانسته و هدایت نیافته بودند؟
13-صفوی (1385): ...آیا در هر حال از راه و رسم پدرانشان پیروی میکنند، هرچند پدرانشان خود چیزی نمیدانستند و از سوی کسی نیز هدایت نشده بودند.
14- حدادعادل (1390) آیا اگر پدرانشان چیزی ندانسته باشند و هدایت نشده باشند (چه)؟
دقت در ترجمههای ارائهشده از این آیه نشان میدهد که میان حذف و انواع ترجمه، تناسب و ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد؛ بهگونهایکه هر چه ترجمه، به متن مبدأ مقیّدتر باشد، ترجمه جواب «لو» در آن کمتر دیده میشود و هرچه ترجمه، محتواییتر و یا آزادتر باشد، مترجمان توجه بیشتری به ترجمه جواب شرط محذوف دارند و عناصر محذوف را با مکانیزم تقدیر و یا تأویل برای توجیه ساختاری به جمله اضافه میکنند. شعرانی، فولادوند و معزی در ترجمه این آیه، هیچ اشارهای به حالتِ اصل جمله و جواب شرط محذوف نکردهاند؛ اما سایر مترجمان هریک به شکلی تلاش کردهاند تا جواب شرط محذوف را در ترجمه خود نشان دهند. البته گفتنی است که در ترجمه فولادوند که یک برگردان محتوایی به شمار میآید، بهتر بود جواب شرط محذوف به زبان فارسی منتقل شود. ترجمه انصاری متفاوت از ترجمههای دیگر با استفاده از عبارتِ «آیا چنین مىگویند»، به ژرفساخت توجه کرده و به جواب شرط محذوف اشاره کرده است. ترجمه انصاریان نیز تا حدودی متفاوت از سایر ترجمهها محسوب میشود و مترجم برای نشاندادن ژرفساخت جمله، از عبارت «باز هم این تقلید جاهلانه و ناروا را بر خود مىپسندند؟» استفاده کرده که نشاندهندۀ احاطه تفسیری ایشان و تقلیدنکردن از سایر ترجمههای قرآنی است. دیگر ترجمهها در بیان جواب «لو» تعبیر مشابهی داشتهاند و حالت اصلی جمله را «از آنها پیروی میکنند»، دانستهاند. نکته دیگر در ترجمههای مذکور این است که صفوی، طاهری و الهی قمشهای برعکس دیگر مترجمان، جواب شرط محذوف را بدون استفاده از علایمی در متن ترجمه آوردهاند، حداد عادل و طاهری همچنین جواب شرط محذوف را خیلی کوتاه و به شکلی متمایز آوردهاند.
4-3-2. ﴿کلاَّ لوْ تعْلمُونَ عِلمَ الیَقِین﴾(تکاثر/5)
در اکثر منابع تفسیری به حذف جواب شرط در این آیه تصریح شده است و عبارتهایی نظیر: «لَشَغلکم ما تعلمون عن التباهی والتفاخر بالکثرة/ لَفَعلتم ما لا یوصف ولا یکتنه ولکنّکم ضلال جهلة/ ما ألهاکم التکاثر/ لتبیُن لکم حال مفظع عظیم» تقدیر گرفته شده است (زمخشری،1407، ج4، ص792؛ فخر رازی، 1420، ج32، ص272؛ أبوحیان، 1420، ج10، ص537؛ آلوسی، 1415،ج 15، ص453؛ ابنعاشور، 1420، ج30 ص459؛ طباطبائی، 1376، ج20، ص351).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): هرگز! اگر مىدانستید، دانستن بىگمان [از فزونخواهى و برترىجویى باز مىایستادید].
2- معزی (1372): نه چنین است اگر بدانید دانستن یقین....
3- شعرانی (1374): نه چنانست اگر بدانید دانستنى به یقین....
4- الهی قمشهای (1375):نه چنین است، حقاً اگر به یقین مىدانستید (چه حادثه بزرگى در پیش دارید، هرگز به بازى دنیا از عالم آخرت غافل نمىشدید).
5- دهلوی (1418): نىنى اگر بدانید حقیقت کار را به علم یقین غافل نمىشدید.
6- انصاری (1377): نه! اگر به علم یقین [حقیقت کار] را بدانید [چنین نمىشد].
7- صفارزاده (1380): اگر مىتوانستید با یقین کامل آخرت را ادراک کنید [از سرگرمیها و افتخارات باطل دست مىکشیدید].
8- طاهری (1380): هرگز [چنین نیست]، اگر [حقیقت را] به علم یقین بدانید [از تفاخر باز مىایستید].
9- مشکینی (1381): چنین نیست اگر (حقیقت امر را) به علمالیقین (علم تشکیکناپذیر) مىدانستید.
10- انصاریان (1383): اگر به علمالیقین [که علم استوار و تردیدناپذیر است به آخرت] آگاه بودید [از تکالیف دینى و توجه به آبادکردن آخرت باز نمىماندید].
11- رضایی و همکاران (1383): هرگز چنین نیست، اگر (بر فرض) با علم یقینى مىدانستید.
12- فولادوند (1383): هرگز چنین نیست، اگر علمالیقین داشتید!
13- صفوی (1385): هرگز چنین نکنید، که اگر به علم یقینی دست یابید.
14- حدادعادل (1390) زنهار، که اگر میدانستید، دانستنی یقینی (حداد عادل، 1390ش).
حداد عادل، رضایی، شعرانی، صفوی، فولادوند، مشکینی و معزی سطحی را برای توجیه ساختار زیرین آیه و حالت تقدیری آن در نظر نگرفتهاند که حالت اصل آن را نشان دهد و جواب محذوف «لو» را در ترجمه نشان ندادهاند. در این میان ترجمهنکردن جواب شرط محذوف در ترجمه شعرانی و معزی طبیعی به نظر میرسد؛ چراکه از جمله ترجمههای تحتاللفظی به شمار میآید و ویژگی اصلی آنها این است که متن مبدأ را بدون هیچ تغییری و به شکل کلمه به کلمه معادلیابی کنند. ترجمه حداد عادل، رضایی و فولادوند ازجمله ترجمههای محتوایی و ترجمه صفوی و مشکینی در زمره ترجمههای تفسیری قلمداد میشوند و از این رو لازم به نظر میرسد که در چنین ترجمههایی، تحلیلی از سطح عمیقتر نظام جمله صورت گیرد و جواب شرط محذوف در ترجمه منعکس شود؛ ولی عملکرد آنها در ترجمه آیه مزبور نشاندهندۀ این است که التزام همیشگی به انعکاس محذوفات و تقدیرات قرآنی بهویژه جواب محذوف «لو» ندارند. انصاری، انصاریان، دهلوی، صفارزاده، الهی و مجتبوی توجه لازم را در این زمینه داشتهاند و جواب محذوفِ «لو» را با عبارتهایی مانند: (غافل نمىشدید، چنین نمىشد، از تکالیف دینى و توجه به آباد کردن آخرت باز نمىماندید و ...) در روساخت متن مقصد منعکس کردهاند. ترجمه دهلوی با وجود آنکه از اصول و قواعد ترجمه تحتاللفظی پیروی کرده و از جمله ترجمههای متنمحور است؛ اما با این وجود از دقت بالایی در انعکاس ژرفساخت قرآنی در ترجمه برخوردار است. این مترجم در بسیاری از نمونهها -همانند آیه یادشده - محذوفات قرآنی را بدون استفاده از پرانتز و یا کروشه در ضمن ترجمه قرار میدهد.
4-3-3. ﴿وَلَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتى...﴾ (الرعد/ 31)
مفسران دربارۀ جواب «لو» در این آیه دیدگاههای متفاوتی دارند. بهطور کلی این دیدگاهها به چهار دسته تقسیم میشود:
1- جواب شرط، عبارت محذوفِ «لَکانَ هذا القرآن» باشد (طبرسی، 1372، ج6 ، ص451؛ زمخشری، 1407، ج2، ص529؛ فخر رازی، 1420، ج19 ، ص42؛ ابوحیان، 1420، ج6، ص388؛ آلوسی، 1415، ج7، ص 146). با این تقدیر معنای آیه چنین است: اگر قرآنی وجود داشت که با خواندن آن کوهها به حرکت درآیند یا زمین شکافته شود یا مردگان به سخن آیند، آن (کتاب) همین قرآن است.
2- جواب شرط عبارت محذوفِ «ما کانَ لَهُم أَن یَهتَدوا به» باشد (طباطبایی، 1376، ج11، ص359). با این تقدیر معنای آیه چنین است: اگر قرآنی وجود داشت که با خواندن آن کوهها به حرکت درآیند یا زمین شکافته شود یا مردگان به سخن آیند، با آن(قرآن) هدایت نمیشدند، مگر آنکه مشیت خداوند بر آن باشد.
3- جواب شرط عبارت محذوفِ «لَما آمنوا» باشد (طبرسی، 1372، ج5، ص451؛ فخررازی، 1420، ج19، ص42؛ ابوحیان، 1420، ج6، ص389). برایناساس معنای آیه اینگونه است: اگر قرآنی وجود داشت که با خواندن آن کوهها به حرکت درآیند یا زمین شکافته شود یا مردگان به سخن آیند، باز هم ایمان نمیآوردند. 4- جواب شرط از جمله «وهُم یَکفرُون بالرحمن» در آیه 30 فهمیده میشود و جمله شرط در حکم شرط مؤخری است که از نظر معنا مقدّم است و جواب قبل از آن ذکر شده است (طبری، 1412، ج13، ص103).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): و اگر قرآنى مىبود که کوهها بدان روان مىشد یا زمین بدان شکافته و پارهپاره مىشد یا بدان با مردگان سخن گفته مىشد [باز هم ایمان نمىآوردند مگر به خواست خدا].. .
2- معزی (1372): و اگر مىبود قرآنى که روان مىشدند بدان کوهها یا پاشیده مىشد بدان زمین یا سخن گفته مىشدند بدان مردگان بلکه خداى را است کار همگى....
3- شعرانی (1374): و اگر آنکه میبود قرآنى که به رفتار درآورده شدى به آن کوهها یا پارهپاره شدى به آن زمین یا به سخن در آورده شدى به آن مردگان بلکه مر خدا راست امر همگى....
4- الهی قمشهای (1375): و اگر قرآنى بود که با (اعجاز بیان) آن کوهها به رفتار مىآمد و زمین از هم مىشکافت و با مردگان سخن گفته مىشد (همین قرآن با عظمت است که با وجود آن باز ایمان نمىآورند)....
5- دهلوی (1418): و اگر بودى قرآنى که روان کرده میشد بهسبب آن کوهها یا شکافته میشد بهسبب آن زمین را یا سخن آورده میشد بهسبب آن مردگان را (نیز ایمان نمىآوردند)....
6- انصاری (1377): و اگر قرآنى [فرستاده مىشد] که کوهها به آن روان یا زمین به آن پارهپاره مىشد یا مردگان به آن به سخن آورده مىشدند [ایمان نمىآوردند]...
7- صفارزاده (1380): و اگر قرآنى وجود داشت [که بهجاى هدایت] کوهها را به حرکت در مىآورد یا زمین با قدرت تخریبى آن قطعهقطعه مىشد یا مردگان به قدرت آن به تکلّم در مىآمدند [با وجود این همه معجزات، باز کافران ایمان نمىآوردند]....
8- طاهری (1380): اگر قرآنى مىبود که کوهها با [اعجاز] آن به رفتار آیند یا زمین بدان قطعهقطعه شود و مردگان به گفتار آیند [باز هم معاندان خیرهسر ایمان نخواهند آورد...].
9- مشکینی (1381): و اگر قرآنى بود که کوهها بدان سیر داده مىشد یا زمین بدان شکافته و قطعهقطعه مىشد یا با مردگان بدان سخن گفته مىشد (باز هم تأثیرى در ایمان آنها نداشت...).
10- انصاریان (1383): و اگر قرآنى بود که با آن کوهها به حرکت مىآمدند یا زمین پارهپاره مىشد یا با آن با مردگان سخن گفته مىشد [باز هم این کافران لجوج، ایمان نمىآورند...].
11- رضایی و همکاران (1383): و اگر (بر فرض) قرآنى بود که با آن کوهها روان شود یا زمین بدان قطعهقطعه شود یا با آن با مردگان سخن گفته شود، (باز هم ایمان نخواهند آورد)....
12- فولادوند (1383): و اگر قرآنى بود که کوهها بدان روان مىشد یا زمین بدان قطعهقطعه مىشد یا مردگان بدان به سخن درمىآمدند [باز هم در آنان اثر نمىکرد]....
13- صفوی (1385): و اگر قرانی بود که کوهها با آن از جای برکنده و روانه میشد یا زمین به آن شکافته و قطعهقطعه میشد یا مردگان با آن زنده میشدند و دربارۀ رستاخیز با آنان سخن گفته میشد...
14- حداد عادل (1390): و اگرقرآنى بود که با آن کوهها روان شود یا زمین بدان قطعهقطعه شود یا با آن با مردگان سخن گفته شود (باز هم ایمان نخواهند آورد).
به غیر از ترجمه شعرانی و معزی تمامی ترجمههای دیگر جواب «لو» شرطیه را در برگردان خود به فارسی منعکس کردهاند تا اینگونه فراتر از ساختار بالفعل آیه عمل کنند، تفسیری کامل از مشخصههای معنایی ارائه دهند و در اینباره همگی، عبارتهای مشابهی چون: «باز ایمان نمىآورند، ایمان نمىآوردند، باز هم ایمان نخواهند آورد، باز هم در آنان اثر نمىکرد و ...» را به کار گرفتهاند. بنابراین مشخص میشود که ترجمههای محتوایی و تفسیری میکوشند، سطحی انتزاعیتر از جمله را در نظر بگیرند تا پیام زبان مبدأ را به صورت کامل و بدون دغدغه محدودیت الفاظ و کلمات به زبان مقصد برسانند. نکته توجهبرانگیز درباره ترجمه دهلوی این است که بهخوبی توانست به ژرفساخت آیه توجه کند و جواب «لو» شرطیه را در زبان ترجمه منعکس کند و باوجود التزام و پایبندی طبیعی ترجمه تحتاللفظی به نصّ قرآن کوشید تا حد امکان محذوفات قرآنی را نشان دهد؛ حال آنکه چنین مسئلهای در دیگر ترجمههای تحت اللفظی مانند ترجمه شعرانی و معزی دیده نمیشود.
4-4. حذف جواب «مَن» شرطیه
«مَن» شرطیّه اسمی است جازم که دو فعل را جزم میدهد. جواب شرط در برخی از آیات قرآنی مقدر است و ازاینرو مترجم قرآن باید بدان توجه لازم را داشته باشد تا با شناسایی درست این محذوف قرآنی بهخوبی آن را در ترجمه انعکاس دهد.
4-4-1. ﴿قُلْ مَن کاَنَ عَدُوًّا لِّجِبرِیلَ فَإِنَّه نَزَّلَه عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدّقا لِّمَا بَینَ یَدَیْهِ وهدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ (بقره/97)
دربارۀ جواب شرط در این آیه میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. این اختلافات به سه دسته تقسم میشود:
1- عبارت «فإنّه نَزَّلَه علی قلبک» جواب شرط است (زمخشری، 1407، ج1، ص170).
2- برخی دیگر جواب را در این آیه محذوف میدانند؛ زیرا جواب شرط باید مشتمل بر ضمیری باشد که به اسم شرط برگردد. مرجع ضمیر در«فإنّه» جبریل و در«نَزَّلَه» قرآن است. بنابراین جملة «فأنّه...» جواب شرط محسوب نمیشود؛ بلکه محذوف بوده و عبارتِ «فعَداوتُه لا وَجهَ لها» یا عبارتهای مشابه تقدیر آن است. (ابوحیان، 1420، ج1، ص512).
3- برخی دیگر هردو حالت مذکور را جایز دانسته و در حالت حذف جواب شرط، جمله «فَإنّه...» را تعلیل و سبب عداوت بر شمردهاند که تقدیر آیه در این حالت اینگونه است: «من عاداه-لأنّه نَزّله علی قلبک- فلیمت غیظا أو فهو عدوّ لی وأنا عدوّ له» (آلوسی، 1270، ج1، ص332).
دربارۀ علت حذف جواب «مَن» در این آیه گفته میشود: «جواب «من» موصول که متضمن شرط است گویا به دلیل وسعت و اهمیت ذکر نشده است تا هرکس به اندازه فهم خود جوابى بیندیشد، مانند: هرکه دشمن جبرئیل است، باشد؛ از دشمنى بمیرد، میتواند دشمنى کند، نمىتواند با وى بستیزد؛ چه فرومایه و ناتوان است، خداوند و جبرئیل هم با او دشمن است» (طالقانی، 1362ش، ج1، ص237).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): بگو: هرکه دشمن جبرئیل باشد پس [بداند که] او آن (قرآن) را به فرمان خدا بر قلب تو... .
2- معزی (1372): بگو هرکس دشمن جبرئیل باشد، همانا او فرود آوردش بر دلت با دستورى از خدا... .
3- شعرانی (1374): بگو آنکس که باشد دشمن مر جبرئیل را پس بهدرستى که او فرود آورد آن را بر دل تو...
4- الهی قمشهای (1375): بگو: هرکس با جبرئیل دشمن است، او به فرمان خدا قرآن را به قلب تو رسانید درحالیکه تصدیق سایر کتب آسمانی میکند و برای اهل ایمان هدایت و بشارت است.
5- دهلوی (1418): بگو: هرکه باشد دشمن جبرئیل را چه زیان کند، پس بهتحقیق جبرئیل فرودآورده است قرآن را بر دل تو به حکم خدا، باوردارنده آنچه پیش وی است و راهنما و مژدهدهنده اهل ایمان را.
6- انصاری (1377): بگو: هرکس که دشمن جبرئیل باشد [چه باک] او آن [قرآن] را به حکم خدا...
7- صفارزاده (1380): [اى پیامبر!] بگو: «کسى که دشمن جبرئیل باشد، باید بداند که [دشمن خداوند است زیرا] جبرئیل به فرمان خداوند قرآن را بر قلب تو نازل کرده است....
8- طاهری (1380): بگو: هرکه جبرئیل را دشمن مىدارد، [آگاه باشد که] او برابر اذن خدا قرآن را به قلب تو نازل کرده است... .
9- مشکینی (1381): در پاسخ یهودانى که مىگویند ما با جبرئیل دشمنیم و ازاینرو تو را نیز نمىپذیریم) بگو: هرکس دشمن جبرئیل باشد (او درواقع دشمن خداست) زیرا... .
10- انصاریان (1383): بگو: هرکه دشمن جیرئیل است [دشمن خداست] زیرا او قرآن را به فرمان خدا... .
11- رضایی و همکاران (1383): بگو: کسى که دشمن جبرئیل باشد پس (دشمن خداست چرا) که او با رخصت... .
12- فولادوند (1383): بگو: «کسى که دشمن جبرئیل است [درواقع دشمن خداست] چراکه او به فرمان خدا، قرآن را بر قلبت... .
13- صفوی (1385): ای پیامبر، به آنان بگو: هرکس دشمن جبرئیل است، نباید ازکتاب الهی رویگردان شود؛ چراکه جبرئیل به اذن خدا این کتاب را بر قلب تو... .
14- حداد عادل (1390): ای پیامبر بگو هرکه با جبرئیل دشمن است (بداند که) او بوده که به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده... .
دقت در ترجمههای فارسی ارائهشده از این آیه نشان میدهد که به غیر از شعرانی و معزی سایر مترجمان جواب شرط مقدری را در ترجمه خود منعکس کردهاند و در کنار سطح ظاهر آیه مفهوم انتزاعیتری مطرح کردهاند که معادل ژرفساخت در نظر گرفته میشود. در این نمونه نیز گفته میشود که پیوندی تقریباً همیشگی میان حذف جواب شرط و نوع ترجمه وجود دارد، بهگونهایکه ترجمههای شعرانی و معزی به دلیل تقید بالا به زبان مبدأ جواب شرط را همانند نص قرآن حذف کردهاند، این در حالی است که ترجمههای محتوایی از قبیل انصاری، انصاریان، حداد عادل و ... و نیز ترجمههای تفسیری مانند الهی قمشهای و صفارزاده جواب شرط محذوف را در متن مقصد منعکس کردهاند. ترجمه صفوی همانند دیگر نمونههای بررسیشده در این مقاله و تقریبا در تمامی ترجمههایش محذوفات و تقدیرات قرآنی را بدون استفاده از علامتی ضمن ترجمه میآورد که این مسئله نشاندهندۀ تفسیریبودن این ترجمه است.
4-4-2. ﴿مَن کاَنَ عَدُوًّا لِّلَّهِ وَمَلَئکَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبرِیلَ وَمِیکَئلَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِّلْکَافِرِین﴾ (بقره/98)
عبارتِ محذوف «فهو کافر» و یا جملة «فَإنَّ الله عَدوُّ للکافرین» جواب شرط در این آیه است (ن.ک: أبوحیان، 1420، ج1، ص516؛ آلوسی، 1415، ج1، 333؛ ابنعاشور، 1420، ج1، ص606).
ترجمهها:
1- مجتبوی (1371): هرکه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد، پس خدا هم دشمن کافران است.
2- معزی (1372): کسی که دشمن خدا و فرشتگان او و پیمبرانش و جبرئیل و میکائیل باشد، همانا خداوند است دشمن کافران.
3- شعرانی (1374): کسی که باشد دشمن مر خدا را و ملائکهاش را و پیغمبرانش را و جبرئیل را و میکائیل را پس بهدرستی که خدا دشمن است مر کافران را.
4- الهی قمشهای (1375): هرکس با خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل دشمن است (محققاً کافر است و) خدا هم دشمن کافران است.
5- دهلوی (1418): هرکه باشد دشمن خدا را و فرشتگان وى را و پیغامبران وی را و جبریل و میکائیل را پس هرآئینه خدا دشمن است آن کافران را.
6- انصاری (1377): کسى که دشمن خدا و فرشتگان او و رسولانش و جبرئیل و میکائیل باشد، [بداند که] خدا دشمن کافران است.
7- صفارزاده (1380): و هرکس دشمن خداوند و فرشتگان خداوند و پیامبران خداوند و [حضرت] جبرئیل و [حضرت] میکائیل باشد [باید بداند که کافر شمرده مىشود] و خداوند هم دشمن کافران است.
8- طاهری (1380): هرکه دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران و جبرئیل و میکائیل باشد، [بداند که] خدا دشمن انکارورزان است.
9- مشکینی (1381): هرکس با خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد (کافر است و) مسلماً خدا هم دشمن کافران است.
10- انصاریان (1383): هرکه با خدا و فرشتگان و رسولانش و جبرئیل و میکائیل دشمن باشد [کافر است] و بىتردید خدا دشمن کافران است.
11- رضایی و همکاران (1383): کسى که دشمن خدا و فرشتگانش و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد، (کافر است).
12- فولادوند (1383): هرکه دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل است [بداند که] خدا یقیناً دشمن کافران است.
13- صفوی (1385): هرکس دشمن خدا و فرشتگان و پیامبران او و دشمن جبرئیل و میکائیل است، کافر است و بیتردید خدا دشمن کافران است.
14- حدادعادل (1390): آنان که با خدا و ملائکه و پیامبران او و با جبرئیل و میکائیل دشمنند (بدانند که) خدا نیز دشمن کافران است.
الهی قمشهای، انصاریان، رضایی، صفارزاده، صفوی و مشکینی بهخوبی سطح زیرین آیه را نشان دادهاند. این در حالی است که دیگر مترجمان جواب«من» شرطیه را بهدرستی شناسایی نکرده و در نتیجه آن را بهدرستی در ترجمه منعکس نکردهاند و این امر موجب شده است که ارتباط ترجمه آنان با عبارت «فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرِینَ» بهخوبی بیان نشود؛ حال آنکه برگردان درست جواب «من» شرطیه - همانطور که در ترجمه الهی، انصاریان رضایی، صفارزاده، صفوی و مشکینی ملاحظه میشود - ارتباط و انسجام جمله شرط و جواب شرط را با عبارت بعدی حفظ میکند.
5. نتیجه
تفکیک دو سطح روساخت و ژرفساخت زبان از یکدیگر پدیدهای نو به شمار نمیرود؛ بلکه نحویان عرب زبان از دیرباز آن را مدّ نظر داشتهاند و بحث ژرفساخت با حالتهای اصلی در زبان که نحویان عرب زبان مطرح کردهاند، تقریبا همسان است. نقطه اشتراک رویکرد چامسکی با نحویان عرب در این است که هر دو مفهوم بالقوه ژرفساخت و مقدر را فرض میکنند و گفته میشود مکانیزم تقدیر و تأویل، برابر با همان اصلی است که چامسکی آن را در قالب ژرفساخت معرفی میکند.
حذف جواب شرط، یکی از عوامل پیدایش گستردگی و شمول معنایی و درنتیجه کاربرد و مصداقداشتن آن در شرایط گوناگون است و این امر چون جنبهای از معجزات قرآن، گذشته از غنای معانی و تکثر دلالتهای آیات سبب می شود، گذر زمان رنگ کهنگی بدان نزند.
میان انعکاس حذف جواب شرط در ترجمه و انواع ترجمه، تناسب و ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد، بهگونهایکه هر چه ترجمه تحتاللفظیتر و یا به نصّ قرآن وفادارتر باشد، به مکانیزم تأویل و تقدیر و یا یک ساختار انتزاعی که حامل تمامی ویژگیهای معنایی و زیرساختی باشد، توجه ندارد و جواب شرط محذوف را کمتر در ترجمه خود نشان میدهد و هر چه آزادتر و تفسیریتر باشد، جواب شرط محذوف را در ترجمه بیشتر منعکس میکند و بدین ترتیب حالت فراتر از ساختار بالفعل جملهها را نشان میدهد و محتوا و مشخصههای معنایی آن را کاملاً مشخص میکند و ابهامات موجود در آیات را برطرف و کمک شایانی به فهمی درستتر و عمیقتر از سخن خداوند متعال میکند، هرچند بخش عمدهای از کارکردها، ظرافتها و زیباییهای حذف در این ترجمهها از بین رفته است.
ترجمههای الهی قمشهای، انصاریان، رضایی اصفهانی و صفارزاده بیشترین توجه را به حالت اصل، ساختار زیرین جملات و درک واقعیت انتزاعی و برگردان جواب شرط محذوف داشتهاند؛ ولی آنان با ذکر محذوف در ترجمه از بار معنایی آیات کاستهاند و افقهای دلالتی آن را محدود کردهاند. از مهمترین مزایای ترجمههای آنان این است که متن زبان مقصد از انسجام و هماهنگی بیشتری برخوردار بوده است و از ابهام مخل شیوایی سخن کمتر رنج میبرد.
ترجمه دهلوی علیرغم تحتاللفظی بودنش، در بسیاری از نمونهها جواب شرط محذوف را منعکس کرده و بدین ترتیب حالت زیرساختیای که نشاندهندۀ تمام ویژگیهای معنایی است را مدنظر قرار داده است که این امر ترجمه وی را از دیگر ترجمههای تحتاللفظی مانند ترجمه شعرانی و معزی متفاوت میکند.
شعرانی و معزی در پی آنند که با اشارهنکردن به جواب شرطهای محذوف، لطافت، شگفتانگیزی و سحرگونگی عناصر محذوف را در ترجمه هم انعکاس دهند و مخاطب را در خوانش متن با خود همراه کنند؛ ولی با توجه به فوق بشریبودن زبان قرآن و همچنین تفاوت ساختاری زبان فارسی و عربی، غالباً از عهدة این مهم برنیامدهاند و ابهامات و مشکلاتی در این دست از ترجمهها به چشم میخورد.
38. Chomsky, Noam )1965(, aspects of the theory of syntax, M.I.T press.
39. Yule Gorge )1996(, the study of language, second edition, Cambridge: Cambridge university press.