Authors

1 Assistant Professor, International University of Imam Khomeini, Qazvin, Iran

2 MA graguated International University of Imam Khomeini, Qazvin, Iran

Abstract

Stylistics is a branch of linguistics whose main use is in the literary aspect of texts. The change of style is one of the prominent features of the Holy Quran, and stylistics can be used as a tool for understanding the structure and style of the Quran. In this research, based on linguistic analysis, three levels of phonetic, lexical, and grammatical approaches to the stylistics of Surah have been addressed. There are linguistic features in the text of the Holy Quran which, at different levels of the language, change the style of the verses. One of the elements that have the greatest function in Surah's stylization is the element of repetition. Repetition fan with various functions at the levels of letters, words and sentences has occurred. Also, elements such as contradiction, reference, conditional sentences, marvelous sentences, osmotic sentences, and marvelous sentences change the sense of audience based on the particular purpose of each verse. Light variation has been affected by various factors in Surah Waqa’a, which can be attributed to intrinsic and extrinsic factors such as textures. In addition, the change of style is proportional to the meaning and purpose of the verses, and by applying the linguistic and rhetorical elements, the style of speech has changed according to the present audience and the particular purposes of the verses. Stylistic changes such as the personality and number of verbs, the intention of the audience, the change in the order of the letters, the change in the tone and style of the verses, has resulted in the proportionality of the content and the style of the verses.

Keywords

Main Subjects

Article Title [Persian]

سبک‌شناسی سورۀ واقعه براساس تحلیل زبانی

Authors [Persian]

  • پرویز آزادی 1
  • سهیلا نیکخواه 2

1 استادیار، دانشکده علوم و تحقیقات اسلامی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران

2 فارغ التحصیل کارشناسی ارشد، دانشکده علوم و تحقیقات اسلامی، دانشگاه بین المللی امام خمینی، قزوین، ایران

Abstract [Persian]

سبک‌شناسی شاخه‌ای از علم زبان‌شناسی است که کاربرد عمدۀ آن در جنبۀ ادبی متون است. تغییر سبک یکی از ویژگی‌های برجسته در قرآن کریم است. از سبک‌شناسی چون ابزاری برای فهم ساختار و سبک قرآن استفاده می‌شود. در این پژوهش براساس تحلیل زبانی در سه سطح آوایی، واژگانی و دستوری سبک‌شناسی سورۀ واقعه بررسی می‌شود. ویژگی‌های زبانی‌ای در متن قرآن کریم وجود دارد که در سطوح مختلف زبانی سبب تغییر سبک در آیات می‌شود. ازجمله عناصری که بیشترین کارکرد را در سبک‌سازی سوره داشته است، به عنصر تکرار اشاره می‌شود. فن تکرار با کارکردهای مختلف در سطوح حروف، کلمات و جملات رخ داده است. همچنین عناصری مانند تضاد، سجع، جملات شرطی، جملات تعجبی، جملات اسمیه و جملات تعجبی احساس مخاطب را براساس هدف خاص هر آیه دگرگون می‌کند. تغییرات سبکی تحت تأثیر عوامل گوناگونی در سورۀ واقعه رخ داده است که از آن جمله به عوامل درون‌متنی و برون‌متنی مانند هم‌متن و بافت اشاره می‌شود. علاوه‌براین، تغییر سبک متناسب با معنا و اهداف آیات است و با به کار بردن ویژگی‌های زبانی و عناصر بلاغی، سبک سخن را براساس حال مخاطب و اهداف خاص آیات، دگرگون کرده است. تغییرات سبکی مانند التفات در شخص و عدد فعل، التفات در مخاطب کلام، تغییر در چینش و بسامد حروف، با تغییر در لحن و سبک آیات، سبب تناسب محتوا و سبک بیانی آیات شده است.

Keywords [Persian]

  • سبک‌شناسی
  • قرآن
  • سورۀ واقعه
  • سطح آوایی
  • سطح واژگانی
  • سطح دستوری

مقدمه

قرآن به‌مثابۀ یک متن، موضوع علم زبان‌شناسی است؛ اما باید توجه داشت، قرآن یک متن عادی نیست؛ بنابراین دانش‌های زبانی باید چون ابزار در خدمت مطالعه و فهم قرآن قرار بگیرد. سبک‌شناسی شاخه‌ای از زبان‌شناسی است که کاربرد عمدۀ آن در جنبۀ ادبی متون است. به‌عبارتی‌دیگر، سبک‌شناسی مطالعۀ جنبۀ عاطفی زبان است که دلایل انتخاب یک سبک خاص و رابطۀ آن با معنای مدّ نظر نویسنده بررسی می‌شود. تغییر سبک یکی از ویژگی‌های زبان است که در سطوح مختلف زبانی رخ می‌دهد. در قرآن کریم به‌دلیل تنوع موضوع و تکرار آن در سوره‌های مختلف، سبک‌های مختلفی برای بیان موضوعات به کار رفته است؛ بنابراین تغییر سبک در سطوح مختلف زبانی، فراوان رخ داده است. این تغییرات در سوره‌های مکی نمود بیشتری دارد. سورۀ واقعه، سوره‌ای مکی است که از انسجام بالا و همچنین به‌دلیل کوتاه‌بودن آیات، از نظم‌آهنگ خاصی برخوردار است. در این پژوهش براساس تحلیل زبانی در سه سطح آوایی، واژگانی و دستوری سبک‌شناسی سورۀ واقعه بررسی می‌شود.

 

پیشینۀ تحقیق

سبک‌شناسی از اوایل قرن 21 در مسیر رشد و شکوفایی قرار گرفت و با تحولات زبان‌شناسی، زبان‌شناسان نیز به آن توجه کردند. سبک‌شناسی در ایران نیز پیشینۀ طولانی ندارد و برای اولین بار، محمدتقی بهار با تألیف کتاب سبک‌شناسی آن را پایه‌گذاری کرد؛ بنابراین عرصۀ مطالعات قرآنی نیز پژوهش‌های سبک‌شناسانه محدودی را داراست.

از پایان‌نامه‌هایی که در این زمینه انجام شده است، به نمونه‌های زیر اشاره می‌شود:

         بررسی سبک‌شناختی در سورۀ انعام (1391ش)، سمانه قلاوند، دانشگاه شیراز.

         بررسی سبک‌شناسی سورۀ توبه (1392ش)، فرشته بهرامیان، دانشگاه تربیت مدرس.

         سبک‌شناسی سورۀ مبارکه «یس» (1393ش)، فتح‌الله بنایی، دانشگاه اراک.

         سبک‌شناسی سورۀ حج از سه منظر(زبانی، ادبی و فکری) (1394ش)، آیت‌الله مرادی کتولا، دانشگاه ایلام.

مقالاتی نیز در زمینۀ سبک‌شناسی قرآن کریم نوشته شده است که به نمونه‌های ذیل اشاره می‌شود:

         سبک‌شناسی سورۀ مریم (ع) (1389ش)، محمد خاقانی اصفهانی، محمدجعفر اصغری، لسان مبین.

         بررسی سورۀ «عبس» از دیدگاه سبک‌شناسی گفتمانی میشل فوکو (1393ش)، محمد جرفی، عباد محمدیان، پژوهش‌های ادبی‌قرآنی.

         ومضات أسلوبیة فی سورة الرحمن (1433ق)، محمد خاقانی اصفهانی، مریم جلیلیان، بحوث فی اللغة العربیة و آداب‌ها.

برخی مقالات نیز هستند که عنوان سبک‌شناسی در آن به کار نرفته است؛ اما شیوۀ کار به‌نوعی سبک‌شناسی است:

         آشنایی‌زدایی و برجسته‌سازی در سورۀ مبارکه واقعه (1393ش)، هومن ناظمیان، زبان و ادبیات عربی.

کتاب‌هایی نیز در زمینۀ سبک‌شناسی قرآن کریم تألیف شده است که نمونه‌های ذیل معرفی می‌شود:

         سبک‌شناسی قرآن کریم (1390ش)، حسین عبدالرئوف، ترجمه پرویز آزادی، دانشگاه امام صادق (ع).

         سبک‌شناسی اعجاز بلاغی قرآن (1386ش)، محمدکریم کواز، ترجمۀ سیدحسین سیدی، سخن.

چنانچه در سوابق پژوهشی موضوع مشاهده می‌شود، سبک‌شناسی در سوره‌های مختلفی انجام شده است؛ اما در سورۀ واقعه صورت نگرفته است. پژوهش‌های مشابهی هم که در سورۀ واقعه انجام گرفته است، ناظر به جنبه‌ای از موضوع پژوهش است. نکته‌ای که نباید از آن غافل بود، این است که در سبک‌شناسی قرآن کریم، به‌دلیل مواجه‌شدن با پژوهشی میان‌رشته‌ای ضعف‌های عمده‌ای وجود دارد. پژوهشگران زبان و ادبیات عرب بیشتر آثار مرتبط با سبک‌شناسی قرآنی را انجام داده‌اند. به‌همین‌دلیل، بیشتر جنبۀ ادبی دارد و کمتر وارد محتوا و بحث‌های معرفتی آیات شده‌اند. در برخی نمونه‌ها، با توجه به ضعف در رویکرد تفسیری، برداشت‌ها و تحلیل‌ها ذوقی است و چندان روشمند نیست. تنها اثر مهمی که نزدیک به پژوهش حاضر است، سبک‌شناسی قرآن کریم از حسین عبدالرئوف است که هم دارای جنبۀ زبانی و ادبی غنی است و هم با رویکرد تفسیری و تسلط بیشتر دلایل سبکی و تحلیل آن بیان شده است. اگرچه این اثر گام مهمی در راستای پیوند سبک‌شناسی و قرآن کریم برداشته است؛ ولی هنوز الگویی در پژوهش‌هایی از این قبیل نیست و نیازمند روشمندسازی بیشتری است. همچنین تحلیل زبانی این کتاب چارچوب و نظم روشمندی ندارد؛ بنابراین تکمیل و ترسیم روش تحقیق با الگوگرفتن از پژوهش‌های پیشین در اثری مستقل ضروری است. در این پژوهش سعی می‌شود، سبک‌شناسی در حوزۀ مطالعات قرآنی به‌ویژه تفسیر، بومی‌سازی شود تا گامی مؤثر برای روشمندسازی پژوهش‌‌های میان‌رشته‌ای در حوزۀ علوم قرآن باشد.

 

سبک‌شناسی (Stylistics)

ازنظر لغوی، واژه سبک برگرفته از زبان عربی است که در اصل به معنای «ذوب‌کردن طلا و نقره و در قالب ریختن آنها» است (ابن‌منظور، 1414ق، ج10، ص438). معادل انگلیسی واژه سبک، style به معنای وسیله‌ای با نوک فلزی برای نوشتن روی صفحات نرم است (Webster, 1972, p.1810). «سبک» اصطلاحی است که در زبان عامیانه کاربرد دارد و همچنین اصطلاحی در هنر و به‌ویژه در مطالعات ادبی است (Burke, 2014, p.11).

با توجه به اینکه رویکردها و نگاه‌های متفاوتی نسبت به سبک‌شناسی وجود دارد، تعاریف متفاوتی از آن صورت گرفته است. برخی در تعریف سبک‌شناسی به بررسی گزینش‌ها و شگردهای زبانی تأکید دارند. مانند جوسف میستریک[1] (سبک‌شناس چک) که می‌گوید: «سبک‌شناسی عبارت است از بررسی گزینش‌ها و روش‌های استفاده از زبان‌شناسی، فرازبان و شگردهای شناخت زیبایی‌ها، صناعات و شگردهای خاصی که در ارتباط کلامی به کار می‌رود.» (فتوحی، 1391ش، ص92) برخی دیگر به نقش زبان در تعریف خود اشاره دارند؛ برای نمونه پل سیمپسون[2]می‌گوید: «سبک‌شناسی روشی از تحلیل متنی است که در آن زبان از جایگاه برتری برخوردار است.» (Simpson, 2004, p.2) برخی به کاربرد سبک‌شناسی در بیان اندیشه‌ای خاص اشاره دارند: شارل بالی[3]، سبک‌شناسی را بررسی ابزارهای بیان می‌داند که زبان برای بیان اندیشه‌هایی خاص آن را به کار می‌بندد (کواز، 1386ش، ص36). برخی دیگر از نویسندگان به تحلیل سبکی و توصیف هدف و تأثیرات آن با سبک‌شناسی تأکید دارند: پیتر وردونک[4]، مشخصۀ سبک را «بیان زبانی مشخص» و سبک‌شناسی را تحلیل چنین بیانی و توصیف هدف و تأثیرات آن تلقی می‌کند (Burke, 2014, p518). برخی نیز سبک‌شناسی را شاخه‌ای از زبان‌شناسی معرفی می‌کنند: «سبک‌شناسی شاخه‌ای از زبان‌شناسی است که ویژگی‌های متنوع زبانی را بررسی می‌کند و در تلاش است، قواعدی را برای گزینش‌های ویژه اشخاص یا گروه‌های اجتماعی از زبان فراهم کند.» (Crystal, 2008, p460). جورج ویلیام ترنر[5] سبک‌شناسی را بخشی از زبان‌شناسی می‌داند که تنوع در زبان را بررسی می‌کند و به‌طور عمده، نه منحصراً، به کاربردهای پیچیده زبان در ادبیات معطوف است (قاسمی، 1392ش، ص220). یا میشل برک[6] می‌گوید: «سبک‌شناسی ـ که گاهی زبان‌شناسی ادبی نیز خوانده می‌شود ـ مطالعه و تحلیل متون است، که اگرچه نه به‌طور انحصاری، به تحلیل و مطالعه متون ادبی اختصاص دارد.» (Burke, 2014, p.1) لسلی جفریس[7] و دانیل مک اینتایر[8] سبک‌شناسی را شاخه‌ای از زبان‌شناسی می‌دانند که در ارتباط با تحلیل روشمند از سبک در زبان است و اینکه سبک‌های مختلف چطور با توجه به این عوامل، متنوع هستند (Jeffries; McIntyre, (2010, p.1.

با بررسی تعریف‌های فوق ویژگی‌های مهم ارائه‌شده در تعاریف، استخراج می‌شود: سبک‌شناسی بررسی گزینش‌های زبانی و شگردها و صناعاتی خاص است و زبان در آن از نقش ویژه‌ای برخوردار است. سبک‌شناسی بررسی ابزارهای بیانی است که برای اندیشه‌هایی خاص به کار می‌رود و علاوه بر تحلیل سبکی هدف و تأثیرات آن را توصیف می‌کند. سبک‌شناسی شاخه‌ای از زبان‌شناسی است که عمده کاربرد آن، نه منحصراً، در جنبه ادبی متون است. به‌عبارت‌دیگر، سبک‌شناسی مطالعۀ بخش عاطفی زبان است که دلایل انتخاب طرز بیان و رابطۀ بین گوینده و سبک بیانش را بررسی می‌کند.

 

ساختار کلی سورۀ واقعه

سورۀ واقعه با ترتیب مصحف کنونی پنجاه و ششمین سوره و براساس ترتیب نزول، طبق روایات مختلف، چهل و چهار (زنجانی، 1404، ص63)، چهل و شش (معرفت، 1415ق، ج1، ص136) یا چهل و هشتمین (خرمشاهی، 1377ش، ج2، ص1254) سوره است. طبق نظر مشهور سورۀ واقعه دارای 96 آیه است (طبرسی، 1372ش، ج9، ص321). سورۀ واقعه در مکه نازل شده است (ثعلبی، 1422ق، ج9، ص199)، البته برخی مانند زمخشری آیۀ 81 و 82  را مدنی ذکر کرده است (زمخشری، 1407ق، ج4، ص455)؛ اما در کل این اتفاق نظر وجود دارد که سورۀ واقعه مکی است، همچنین موضوع‌های ذکرشده در سوره، قرینه‌ای بر مکی‌بودن آن است.

 

ساختار موضوعی سورۀ واقعه

در سورۀ واقعه، اولین مسئله‌ای که مطرح می‌شود، مسئله معاد و آخرت است و مخاطب آن کسانی است که در وقوع قیامت شک داشتند، مشرک بودند و قرآن را تکذیب می‌کردند (سید‌قطب، 1412ق، ج6، ص3459). سپس به سه دسته‌شدن مردم در روز قیامت اشاره می‌کند و سرنوشت هریک از آنان را توصیف می‌کند. در پی آن در برابر منکران معاد، با استدلال‌هایی قدرت خدا را در آفرینش انسان از آبی پست نشان می‌دهد و به مهم‌ترین نیازهای بشر می‌پردازد که آفرینش آن از جانب خدا است و به‌این‌ترتیب ربوبیت خدا و مسئله توحید را اثبات می‌کند. در آیه 75 با به‌کار‌گیری ‌سوگندخوشه، مهر تأییدی بر ارجمندی و گرامی‌بودن قرآن می‌زند (نیوورث، 1382، ص320) که این قسم و جواب قسم در قبال منکران است که قرآن را تکذیب کردند و آن را سخن کاهن یا سخن مجنون می‌پنداشتند (سیدقطب، 1412ق، ج6، ص3471). سپس در پی اثبات اصل توحید، معاد و قرآن به صحنه مرگ اشاره می‌کند که هیچ‌کس جز خداوند، روح را به بدن محتضر برنمی‌گرداند و پس از آن به سه دسته‌شدن سرنوشت روح محتضر اشاره می‌کند و جمله با تصدیق و امر به تسبیح خداوند پایان می‌پذیرد. ترسیم ساختار کلی سوره، پیوستگی بین اجزای مختلف کلام را آشکار می‌کند و تناسب بین موضوع‌ها را در نگاه کلی نشان می‌دهد. برای مشخص‌شدن پیوستگی و ارتباط بین آیات در سورۀ واقعه ساختار کلی سوره در قالب نموداری ترسیم می‌شود:

 

 

نمودار شمارۀ یک: ساختار موضوعی سورۀ واقعه (بخش اول)

 

 

نمودار شمارۀ دو: ساختار موضوعی سورۀ واقعه (بخش دوم)

 

تحلیل زبانی سورۀ واقعه

در این مرحله ویژگی‌های سبکی سورۀ واقعه در سه سطح آوایی، واژگانی و دستوری تحلیل می‌شود و هرجا که تغییری در سبک و در سطوح مختلف زبانی روی داده است، ارزیابی و تحلیل می‌شود. علاوه‌بر‌این در یک بررسی کلی، تغییرات سبکی که در سطوح مختلف آیات قرآنی رخ داده است، با سایر آیات در سوره‌های هم‌خانواده و در سطحی وسیع‌تر در کل قرآن کریم، تطبیق و تحلیل می‌شود تا در فهم محتوای آیات و ارتباطی که با هم‌متن[9] و بافت موقعیت[10] آن دارد، دلایل این تغییرات مشخص شود.

سطح آوایی[11]

توجه به نظم‌آهنگ آیات، موسیقی پایان‌آیه‌ای، توجه به معانی حروف، صفات حروف، توجه به سجع و توازن آوایی ازجمله ویژگی‌های سبکی است که در سطح آوایی مدّ نظر قرار می‌گیرد. این ویژگی‌ها در سورۀ واقعه با توجه به مکی‌بودن آن، کوتاهی و آهنگین‌بودن آیات از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. فن تکرار بیشترین کارکرد را در ایجاد موسیقی و توازن آوایی متن سوره دارد. تکرار در سطوح مختلف و به شکل‌های متنوع موجب پدید‌آمدن زیبایی‌های بلاغی مانند جناس و سجع شده است. چینش حروف با تکرار حروفی که دارای صفت نرمی در ادا است، مانند واژه «مُزن»، آوایی نرم و گوش‌نواز تولید می‌کند تا انتقال معنا را برای مخاطب محسوس و درک‌شدنی کند. همچنین تکرار حروفی که دارای صفت سختی در ادا است، مانند واژه «واقعة» با معنای آن مرتبط بوده است و ابزارهای انتقال معنی - مانند تصویرپردازی - را غنی‌تر می‌کند.

توصیف قیامت (معاد)

در آیات مربوط به قیامت (واقعه: 1-6) ـ که تصاویر هولناکی از معانی آیات در ذهن شکل می‌گیرد ـ حروف شدت، تراکم بیشتری نسبت به حروف رخوت و بینابین[12] دارد. ازنظر صفات جهر و همس[13] نیز بیشتر دارای حروف مجهور است؛ بنابراین آوایی سخت و تند ایجاد می‌کند و تصاویری که از معنای آیات به ذهن می‌آید، با صدا ترکیب می‌شود و کیفیت درک معنا را در ذهن مخاطب افزایش می‌دهد. علاوه‌بر‌این، آیات 1 تا 6 مسجع بوده و دارای ضرب‌آهنگ خاصی است. صنعت تصدیر[14] در واژه‌های «وقعت+ واقعه»، «رجّت+ رجّا» و «بسّت+ بسّا» در آیات 1، 4 و 5 رخ داده است که تکرار حروف و ساختار نحوی، سبب توازن آوایی، نحوی و انسجام موسیقیایی متن آیات شده است.

«اِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَهُ» (واقعه:1): در آیه 1 و 2، حروف «واو»، «عین» و «قاف» که دارای صفت جهر است، تکرار شده است که به‌صورت آشکار تلفظ می‌شود و تار‌های صوتی را به ارتعاش در می‌آورد و مانند بانگی عظیم، وقوع قیامت را به گوش می‌رساند. «قاف» و «ت» ازجمله حروف انفجاری و دارای شدت در تلفظ است. به نظر آواشناسان در تلفظ حرف «قاف» هوا از حنجره می‌گذرد؛ اما تارهای صوتی را به ارتعاش در نمی‌آورد. هوا به انتهای حلق نزدیک به دهان می‌رسد و در آنجا حبس می‌شود و هوا ناگهان به بیرون پرتاب می‌شود و صدای انفجاری شدید ایجاد می‌کند (ستوده‌نیا، 1378ش، ص112). «قاف» سه بار و «ت» چهار بار در آیه تکرار شده است. آوای حرف «قاف» معنای خشونت، سختی و انفجار را القا می‌کند که با معنای شدید و وقوع انفجاری روز قیامت کاملاً متناسب است و آوایی شبیه قطعه‌قطعه شدن کوه‌ها و زمین را تداعی می‌کند.

علاوه‌بر‌این، نام‌هایی که در قرآن بر قیامت و حوادث آن دلالت دارند، بیشتر از حروف مجهور و انفجاری تشکیل شده است. مانند «تغابن» (تغابن:9)، «الصاخة» (عبس:33)، «راجفة» (نازعات:6)، «واقعة» (واقعه:1)، «قارعة» (قارعه:1) و «قیامة» که 70 بار در قرآن آمده است. آوایی که از تلفظ واژه «الواقعة» به دست می‌آید، مانند جسمی است که بالا برده شده است و سپس سقوط می‌کند و پس از آن انتظار می‌رود که با صدای شدید به زمین بیفتد و منفجر شود (سیدقطب، 1423ق، ص126). همچنین، لفظ «واقعة» با فراز و فرود آوایی که در خود دارد، جسمی را به تصویر می‌کشد که بالا می‌رود و پس از اوج‌گرفتن بر زمین می‌افتد. کشیدگی طولانی «وا» و به دنبال آن قاف مکسور که از حروف شدت است، جهت افتادن به پایین را به تصویر اضافه می‌کند. این ویژگی آوایی در سایر نام‌های قیامت در قرآن مشاهده می‌شود: الصاخّة و الطامّة و القارعة و الحاقّة و... (یاسوف، 1427ق، ص382). این نام‌ها دارای ساختار صرفی یکسان است و با ویژگی آوایی خاص خود، بر مفهوم قیامت و حوادث آن دلالت می‌کند (علی‌الصغیر، 1420ق، ص171).

توصیف اصحاب یمین

«إِنَّا أَنْشَأْنَاهُنَّ إِنْشَاءً * فَجَعَلْنَاهُنَّ أَبْکَارًا» (واقعه: 35-36): در این دو آیه کوتاه حرف «نون» 10 بار تکرار شده است که موجب توازن آوایی در این آیات شده است. غنّه حرف «نون» به‌ویژه در حالت مشدد سبب آهنگین‌شدن صدا می‌شود (انیس، بی‌تا، ص64). تلفظ روان و آسان و صدای غنّه حاصل از توالی و تکرار نون، با ایجاد موسیقی، تصویر آفرینش حوریان بهشتی را همراهی و مفهوم آن را در ذهن مخاطب محسوس‌تر می‌کند. علاوه‌بر‌این، آوای حرف «نون» معنای لطافت، آرامش، زیبایی (عباس، 1998م، ص260)، مهربانی و صمیمیت (عباس، 1998م، ص250) را القا می‌کند که با ویژگی‌های حوریان بهشتی متناسب و هماهنگ است.

توصیف اصحاب شمال

فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ * وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ * ... فَشَارِبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْحَمِیمِ * فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ * هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ (واقعه: 42-56): در موسیقی درونی آیات هماهنگی ظریف و دقیقی بین مفهوم آیات و چینش حروف و آوای واژه‌ها دیده می‌شود. در این آیات حروف «حاء» و «هاء» به‌طور برجسته تکرار شده است. واژۀ «حمیم» به معنای آب جوشان است و «یحموم» دودی است که از «حمیم» حاصل می‌شود (مصطفوی، 1430ق، ج2، ص336). در چنین تصویری که نوشیدنی آن آب جوشان است و سایه‌اش دودی داغ است، آنچه پیش از همه به ذهن متبادر می‌شود، حرارت و گرمای طاقت‌فرسایی است که انسان را به رنج و بی‌تابی سوق می‌دهد. این معنا در چینش حروف نیز مشاهده می‌شود. آوای حرف «هاء» بر معنای ارتعاش، نوسان و آشوب دلالت می‌کند (عباس، 1998م، ص28) و آوای حرف «حاء» معنای حرارت و گرما را القا می‌کند (عباس، 1998م، ص182) که این معانی با حرارت آب جوشانی که نوشیدنی «اصحاب الشمال» و دودی که بر آنان سایه انداخته، هم‌جهت و هم‌معنا است.

لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ (واقعه:52): واژۀ «زقّوم» به معنای لقمه‌ای سخت و گلوگیر (ابن‌اثیر، 1367ش، ج2، ص306) و بلعیدن چیزی متعفن و پلید است (راغب، 1412ق، ص380). آوای واژۀ «زقوم» چیزی خشن، خاردار و تیز را القا می‌کند که اگر با دست‌ها لمس شود در آن فرو می‌رود، چه برسد به اینکه خورده شود و گلو را با خارهای خود پاره و زخمی کند (سیدقطب، 1412ق، ج6، ص3465). حرف «قاف» ازجمله حروف شدید و مجهور است که در این واژه به‌صورت مشدد آمده است وسبب سختی بیشتر در تلفظ واژه شده است و با سختی و منفوربودن «زقوم» متناسب و هم‌معنا است. سپس سکونی که در میم وجود دارد، سبب بسته‌شدن لب‌ها و حبس هوا در داخل دهان می‌شود و حالتی شبیه به خفگی القا می‌کند ـ که با معنای خفه‌شدن کسی که زقوم را می‌خورد و راه گلویش با متعفن‌بودن و خاردار‌بودن آن بسته می‌شود ـ تناسب دارد (یاسوف، 1427ق، ص380).

اثبات وحیانی‌بودن قرآن

فَلَوْلا إِذَا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ * وَأَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ (واقعه/83 و 84): در این آیات، جان‌دادن محتضر به تصویر کشیده شده است که اطرافیانش عاجز و ناتوان کنارش نشسته‌اند و مرگ او را می‌نگرند. حروف «همزه»، «غین» و «حاء» که در این آیات به‌طور برجسته‌ای تکرار شده است، ازجملۀ حروف حلقی است. حرف «قاف» نیز مخرجش قسمت انتهایی زبان و نزدیک به حلق است (انیس، بی‌تا، ص74). توالی و تکرار حروف حلقی که در آن قسمت‌های مختلف حلق درگیر است (ستوده‌نیا، 1378ش، ص101)، با رسیدن جان به حلقوم که کنایه از نائل‌شدن به مرگ است (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص139)، متناسب و هم‌معنا است. همچنین آوای حرف «قاف» معنای سختی، جداشدن و بندآمدن را القا می‌کند (عباس، 1998م، ص144). این خواصی که از حرف حلقی در تلفظ  این آیه تمامی قسمت‌های حلق درگیر است و عبور هوا از قسمت‌های مختلف حلق، رسیدن جان به گلوگاه را ترسیم می‌کند. حرف «قاف» نیز با سختی و خفگی لحظه جان‌دادن و جداشدن روح از بدن، هم‌آوا و هم‌آهنگ است.

در آیات «فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ‏ الْحُلْقُومَ» (واقعه: 83) و «کَلاَّ إِذا بَلَغَتِ‏ التَّراقِیَ» (قیامت: 26)، تغییر سبک در جایگزینی واژۀ «حلقوم» و «تراقی» به وجود آمده است. واژۀ پایان‌آیه‌ای «حلقوم» با آیات 43، 50، 52 و 75 هم‌متن آوایی تشکیل داده است که براساس سجع «-وم» در ایجاد توازن آوایی سوره سهیم است. ازطرف‌دیگر، در بافت موقعیت واژه «تراقی»، واج‌آرایی با حرف «راء» و «قاف» صورت گرفته است. واژگانی مانند «باسرة»، «فاقرة»، «راق»، «فراق»، «ساق» و «مساق» چون هم‌متن آوایی واژه «تراقی» عمل می‌کند و به کار رفتن آن به‌جای واژۀ «حلقوم» را تحت تأثیر قرار داده است.

سرنوشت سه‌گانه روح

«فَأَمَّا إِنْ کَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِینَ * فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّةُ نَعِیمٍ» (واقعه: 88 و 89): در این آیات روح از دسته مقربان  نشانه‌هایی از نعمت‌هایی که در انتظارش است را می‌بیند. خود واژه‌ها احساس طراوت، تازگی و لطافت را القا می‌کند (سیدقطب، 1412ق، ج6، ص3472)، 7 بار تکرار حرف «نون»، 4 بار تکرار حرف «راء» و دو بار تکرار «حاء»، آوایی نرم و ملایم ایجاد می‌کند که معناهای رحمت، لطافت، زیبایی، آرامش (عباس، 1998م، ص260)، پویایی، شادابی (عباس، 1998م، ص85) و صمیمیت (عباس، 1998م، ص266) را القا می‌کند.

سطح واژگانی[15]

نوع واژه‌هایی که در یک متن با مؤلف گزینش می‌شوند، با بسامدی که در متن به کار رفته‌اند، نشان‌دهندۀ نوع سبک، اندیشه نویسنده و ویژگی‌های آن است (رک: فتوحی، 1391، ص250). در این سطح، توجه به معنای لغوی و کاربردی واژگان مهم و سبک‌ساز شده است. نحوۀ گزینش واژگان، همنشینی و جانشینی کلمات، توجه به توازن واژگانی و هم‌متن واژگانی در واژه بحث‌شده و همچنین میزان بسامد هر واژه در سوره و در کل قرآن از دیگر نمونه‌هایی است که در این سطح مدّ نظر قرار گرفته است.

توصیف قیامت (معاد)

«واقعه»: واژۀ «واقعه» از ریشه «وقع» بر معنای سقوط و افتادن چیزی دلالت دارد (ابن‌فارس، 1404ق، ج6، ص134). در قرآن هرجا ریشه «وقع» به کار رفته است، بیشتر به معنای عذاب و سختی به کار رفته است (راغب، 1412ق، ص880). «واقعه» در قرآن یکی از نام‌های روز قیامت است، چنانچه دارای نام‌های دیگری مانند «غاشیة»، «حاقة»، «قارعة» نیز هست (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص115). مشتقات ریشۀ «وقع» چهار بار در سورۀ واقعه به کار رفته است که ازنظر ساخت‌واژی با هم در ارتباط هستند و با ایجاد جناس اشتقاق در سطح بلاغی سبب انسجام واژگانی فراگیر در سوره شده است و هم‌متن واژگانی فراگیر برای آیه اول سوره به وجود آورده است.

توصیف سابقون

«نعیم»: واژۀ «نعیم» از ریشه «نعم» به معنای نعمت فراوان و خوشی زندگی است (راغب، 1412ق، ج1، ص815). مفسران و علمای لغت معمولاً بین این واژه و واژه «نعمة» فرق نمی‌گذارند؛ اما با بررسی بافت آیاتی که این دو واژه در آن استفاده شده است،  به تفاوت این دو واژه پی برده می‌شود. هرجا در قرآن واژه «نعمة» به کار رفته است، در بافت نعمت‌های دنیوی و تمامی مصادیق آن به کار رفته است که در 53 نمونه کاربرد این واژه در قرآن کریم یک استثناء هم وجود ندارد. اما هرجا واژۀ «نعیم» به کار رفته است، در بافت مفاهیم معنوی و نعمت‌های مربوط به آخرت به کار رفته است. در این نمونه هم هیچ استثنایی وجود ندارد (بنت‌الشاطی، 1376ش، ص250).

«أوّل» و «آخر»: واژه «أوّل» از ریشۀ «أول» به ابتدای هر چیزی دلالت دارد (ازهری، 1421ق، ج15، ص328). واژۀ «آخر» از ریشۀ «أخر»در برابر «أوّل» است (ابن‌فارس، 1404، ج1، ص70). به‌عبارت‌دیگر، «أوّل» و «آخر» دارای تقدم زمانی نسبت به هم هستند. «أوّل» ازنظر ترتیب زمانی مقدم بر «آخر» است (مصطفوی، 1430ق، ج1، ص190). دربارۀ اول و آخر مفسران نظرهای مختلفی بیان کرده‌اند. برخی اولین را به امت‌های پیشین و آخرین را به امت حضرت محمد (ص) تفسیر کرده‌اند؛ اما آنچه بین این نظرها توجه‌برانگیز است، تفسیر مصداقی و روایی این آیه است که معیار تعیین اول و آخر را زمان ظهور اسلام و امت حضرت محمد (ص) گرفته‌اند (زمخشری، 1407ق، ج4، ص458؛ طباطبایی،1417ق، ج19، ص121) یا اینکه هم «اول» و هم «آخر» را مربوط به زمان ظهور اسلام و بعد از آن تلقی می‌کنند (فخر رازی، 1420ق، ج29، ص392). براساس پژوهشی که اخیراً دربارۀ این آیه صورت گرفته است، تقسیم‌بندی زمانی اولین و آخرین، به‌دلیل اینکه روحیۀ سبقت‌گیری در خیرات را از مخاطب می‌گیرد، آثار تربیتی آیه را نیز از بین می‌برد. مفاهیم اول، آخر و همچنین کل این تقسیم‌بندی سه‌گانه مردم، پویا است و در هر زمانی مقربان، اصحاب یمین و اصحاب شمال مصادیق خود را دارند (مطیع و همکاران، 1391، ص145-147).

- «تأثیم»: مصدر «تأثیم» از ریشۀ «أثم» به معنای نسبت‌دادن گناه به دیگری است (حمیری، 1420ق، ج1، ص182). در آیۀ 25 سوره واقعه، اشاره به این معنا است که بهشتیان به یکدیگر سخنی نمی‌گویند که فایده‌ای در آن نباشد و نیز به یکدیگر نسبت گناه نمی‌دهند.

آیات «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَلا تَأْثیماً» (واقعه:25) و «لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَلا کِذَّاباً» (نبا:35) دارای ساختار ترکیبی یکسان است، بااین‌تفاوت که مصدر پایان‌آیه‌ای «کِذَّاباً» جایگزین مصدر «تَأْثیماً» شده است. این تغییر سبکی به‌دلیل هم متن آوایی واژگان پایان‌آیه‌ای در سورۀ نبأ روی داده است. صنعت سجع در سوره نبأ یکی از عناصر آوایی است که سبب انسجام آوایی سوره شده است. قافیه اصلی در سوره نبأ مصوت بلند آ است که 17 آیه از آن دارای سجع «ـبا» است که این هم متن آوایی انتخاب واژۀ «کِذَّاباً» را تحت تأثیر قرار داده است تا توازن آوایی در سطح کلان‌متن حاصل شود. علاوه‌براین، تکرار ریشۀ «کذب» در آیه «وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا کِذَّابًا» (نبا:28) سبب توازن واژگانی بین دو آیه شده است و در کنار عوامل آوایی، سبب انسجام متن در سوره نبأ شده است.

توصیف اصحاب شمال

«هیم»: واژۀ «هیم» به معنای شتر تشنه یا زمینی است که از شدت خشکی آب را می‌بلعد (ابن‌فارس، 1404ق، ج6، ص26). واژۀ «هُیام» به بیماری شبیه بیماری استسقاء گفته می‌شود که شتر به آن مبتلا می‌شود و هرچه آب می‌خورد، تشنگی‌اش رفع نمی‌شود تا آنکه می‌میرد (آلوسی، 1415ق، ج14، ص146). در تصویرهای هنری قرآن کریم، تنها جنبه زشت و قبیح جسمانی و غریزی حیوانات به زشتی راه و روش و کردار کافران تشبیه می‌شود. برای مثال وقتی حال یا عملی به سگ تشبیه می‌شود، نسبت به وفاداریش تشبیه نمی‌شود؛ بلکه له‌له زدنش به سبب تشنگی مدّ نظر است یا در تشبیه به الاغ،  نه صبر و مقاومتش، بلکه حماقتش مدّ نظر است (یاسوف، 1427ق، ص229 و 231)؛ بنابراین تشبیه اعمال یا احوال کافران به حیوانات، در مقام توبیخ و نشان‌دهندۀ زشتی اعمال آنان است و همواره جنبه‌های منفی و زشت آنان، در این سنخ از آیات جلوه‌گر می‌شود (ناظمیان، 1393ش، ص156). در آیۀ 55 سورۀ واقعه نیز، تشنگی و عطش اصحاب شمال به دلیل خوردن «زقّوم»، به شتر تشنه‌ای تشبیه می‌شود که دارای بیماری استسقاء است. همچنین به کار رفتن صیغه جمع در این آیه بر قبح و زشتی تصویر می‌افزاید و صحنۀ هولناک گروهی از شتران را به تصویر می‌کشد که از شدت تشنگی سرگردانند و هرچه می‌نوشند، سیراب نمی‌شود (یاسوف، 1427ق، ص232-233).

«نُزُل»: واژه «نُزُل» از ریشۀ «نزل» به معنای هر غذا و نوشیدنی است که برای پذیرایی از میهمان آماده می‌شود (ابن‌فارس، 1404ق، ج5، ص417). مشتقات ریشه «نزل» 4 بار در سورۀ واقعه به کار رفته است. واژه «نُزُل» نیز دو بار و در هر دو بار برای منکران و مکذبان معاد به کار رفته است (واقعه 56/56 و93). سبک بیان قرآن کریم در توصیف عذاب جهنمیان به این صورت است که بعد از توصیف عذاب‌های دردناک و خلق تصاویر زشت و زننده از حالات اصحاب شمال، به‌طور غیر منتظره سبک سخن از لحن تند توبیخی به لحنی طعنه‌دار و کنایه‌آمیز تغییر سبک می‌دهد و با تعبیر «هَذَا نُزُلُهُمْ یَوْمَ الدِّینِ» (واقعه 56/56) به این توصیفات هولناک خاتمه می‌دهد. درواقع تعبیر عذاب‌های آماده‌شده اصحاب شمال به پذیرایی، نوعی تمسخر و طعنه‌زدن است (زمخشری، 1407ق، ج4، ص464). وجه دیگر این تغییر سبک و کاربرد واژه «نُزُل» در این است که این آیه و آیات قبل از آن، که به توصیف احوال اصحاب شمال در آخرت اختصاص یافته است، به نوعی در تقابل و برابر نهاد با توصیف اصحاب یمین قرار دارد؛ بنابراین، تعبیر به «نُزُل» بهتر از هر تعبیر تند و توبیخی دیگری، شدت و زشتی حال اصحاب شمال را در قیاس با اصحاب یمین نشان می‌دهد و این پرسش را در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند که «آیا پذیرایی آماده‌شده برای سابقون و اصحاب یمین بهتر است یا پذیرایی که برای اصحاب شمال تدارک یافته است.»

دلایل چهارگانه بر توحید

«مزن»: واژۀ «مزن» به معنای ابر یا ابر روشن و یا ابر باران‌زا است (ابن‌منظور، 1414ق، ج13، ص406). در آیۀ «أَأَنْتُمْ أَنْزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نَحْنُ الْمُنْزِلُونَ» (واقعه:٦٩)، به‌جای واژۀ «مزن»، می‌توانست واژگان مترادف دیگری ـ مانند واژۀ «بُعاق» به معنای ابر (حمیری، 1420ق، ج1، ص570) - قرار بگیرد؛ اما واژۀ «مزن» با توالی حروف «زای» و «نون» در انسجام موسیقیایی آیه نقش داشته و متناسب با بافت آوایی آیه است. درحالی‌که واژۀ «بعاق» دارای حروف شدید و انفجاری است و هیچ تناسب آوایی و موسیقیایی با آیه مذکور ندارد (یاسوف، 1427ق، ص322). آوای حرف «زای» بر پراکندن، افشاندن، حرکت و جاری‌شدن دلالت دارد (عباس، 1998م، ص139). حرف «نون» نیز معنای رحمت، لطافت و آرامش را القا می‌کند (عباس، 1998م، ص260). این معانی که از آوای کلمات القا می‌شود، با صدای ریزش باران، حرکت و جاری‌شدن آن، رحمت‌بودن باران و آرامش آن متناسب و هم‌معنی است.

سطح دستوری[16]

صرف[17]و نحو[18] دو ابزار بسیار مهم در تحلیل سبک‌های متن محسوب می‌شود. تغییرات نحوی، دگرگونی‌های سبکی را به وجود می‌آورد. دو ترکیب متمایز ازنظر ساختاری معناهای متفاوتی را القاء می‌کند (عبدالرئوف، 1390، ص105). تغییراتی که در ساخت‌واژه پدید می‌آید، سبک را دگرگون می‌کند. توجه به ریشه و معناهای مختلف مشتقات یک واژه که انتخاب ساخت‌واژه را با توجه به محتوای آیات تحت تأثیر قرار می‌دهد. التفات، تقدیم و تأخیر، حذف، تکرار، ندا و استفهام ازجمله ویژگی‌های نحوی است که در این سطح بررسی می‌شود. همچنین توجه به تغییرات دستوری مانند تغییر در حروف ربط، جملات اسمیه و فعلیه، اسم‌های فاعل و مفعول، نقش عمده‌ای در تحلیل تغییرات سبکی در این سطح دارد.

توصیف قیامت (معاد)

در سوره‌های مکی، خوشه‌بندهایی که با «اذا» و «یوم» آغاز می‌شوند، معمولاً به صحنه‌ها و اتفاقات مربوط به قیامت اشاره دارند که ساختاری تقریباً آهنگین و غنی دارند. در این خوشه‌بندها تنشی در آغاز ایجاد می‌شود که این تنش، اغلب در ادامه آیات، با جواب شرط، فروکش می‌کند و رفع می‌شود؛ اما در برخی خوشه‌بندها مانند سبکی که در آیات 1 تا 6 سورۀ واقعه وجود دارد، جواب شرط مطرح نمی‌شود و در حالت تعلیق و تنش باقی می‌ماند. مشابه این خوشه‌بندهای تعلیقی را در آیات 1 تا 3 سورۀ تکویر و آیات 1 تا 4 سورۀ انفطار می‌بینیم (Neuwirth, 2004, v4, p.468).

آیات «إِذَا وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» (واقعه:1) و «فَیَوْمَئِذٍ وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ» (حاقه:15) در ساختار نحوی یکسانی به کار رفته است. تنها وجه تمایز در تغییر سبکی است که میان ظرف «اذا» و «یومئذ» رخ داده است. این تغییر سبکی به هم‌متن واژگانی در آیه 15 سورۀ حاقه برمی‌گردد. واژۀ «یومئذ» چهار بار در سوره حاقه تکرار شده است (حاقه:15-18). که با ایجاد توازن، زنجیرۀ واژگانی در این آیات ایجاد کرده است. درمقابل، «اذا» نیز 4 بار در سورۀ واقعه تکرار شده است (واقعه: 1،4،47 و83)؛ بنابراین گزینش «اذا» در سورۀ واقعه و «یومئذ» در سورۀ حاقه سبب انسجام و توازن واژگانی در هر دو سوره شده است.

«لَیْسَ لِوَقْعَتِهَا کَاذِبَةٌ» (واقعه:2): کاربرد اسم فاعل به‌جای مصدر از اقسام مجاز لغوی است که لفظ در غیر معنای حقیقی‌اش به کار می‌رود (طاهرخانی، 1383، ص41). در آیۀ 2 سوره واقعه، به‌جای مصدر «تکذیب»، اسم فاعل «کاذبة» به کار رفته است (زرکشی، 1410ق، ج2، ص400). دلیل این تغییر سبکی به تبعیت «کاذبة» از اسم فاعل «واقعة» نسبت داده می‌شود که واژۀ پایان‌آیه‌ای است و در آیه 2 با آیات 1 و 3 سجع ایجاد کرده است.

سرنوشت گروه‌های سه‌گانه

در آیات 8 و 9 سورۀ واقعه صنعت ترصیع[19] موجب توازن در سه سطح آوایی، واژگانی و نحوی شده است که در آن همه واژه‌ها هم‌وزن و هم‌قافیه است. آیات 27 و 41 نیز دارای ساختار نحوی یکسان با آیات 8 و 9 است. تکرار حرف عاطفه «واو»، اسم استفهام «ما» و واژه «اصحاب» سبب انسجام و استحکام زنجیرۀ واژگانی در طول این آیات شده است:

فَ + أَصْحَابُ + الْمَیْمَنَةِ + مَا + أَصْحَابُ + الْمَیْمَنَةِ (واقعه:8)

وَ + أَصْحَابُ + الْمَشْأَمَةِ + مَا + أَصْحَابُ + الْمَشْأَمَةِ (واقعه:9)

وَ + أَصْحَابُ + الْیَمِینِ + مَا + أَصْحَابُ + الْیَمِینِ (واقعه:27)

وَ + أَصْحَابُ + الشِّمَالِ + مَا + أَصْحَابُ + الشِّمَالِ (واقعه:41)

واژه «ما»، در آیۀ 8 و 27 مربوط به اصحاب سعادت است و دارای کارکردهای بلاغی تعظیم (ابن‌عطیه، 1422ق، ج5، ص240)، بزرگ‌نمایی و ایجاد شگفتی در مخاطب است که با همین سبک نیز اصحاب شقاوت را ذکر کرده است (قطب، 1412ق، ج6، ص3463). تفاوتی که در استفهام آیات 8 و 27 با استفهام 9 و 41 وجود دارد، نوعی تقابل معنایی و تضاد ایجاد کرده است. حال اصحاب سعادت به‌حدی شگفت‌انگیز و زیبا است که با استفاده از ادات استفهام «ما»، آن را وصف‌ناپذیر نشان داده است و مخاطب را به ادامۀ آیات که توصیف احوال آنان است، ترغیب و تشویق می‌کند. درمقابل حال اصحاب شقاوت را با آوردن ادات استفهام «ما» به‌حدی تحمل‌ناپذیر و رعب‌انگیز معرفی می‌کند که وصف‌شدنی نیست. در آیات 8 و 9 مخاطب فراز و فرودی در لذت تجسم حال اصحاب سعادت و رعب و وحشت حال اصحاب شقاوت احساس و نوعی تقابل امید و ترس را در آدمی ایجاد می‌کند تا به دنبال‌کردن ادامۀ آیات تهییج و تشویق شود.

توصیف سابقون

وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (واقعه :10-11): دربارۀ تکرار «سابقون» در آیه 10 برخی هر دو را یکی گرفته و دومی را تأکید بر اولی تفسیر کرده‌اند (آلوسی، 1415ق، ج14، ص133)، علامه سابقون اول را سابقون به خیرات و سابقون دوم را سابقون به رحمت تفسیر کرده است (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص116). واژۀ «مقرّبون»، اسم فاعل از باب تفعیل است. در قرآن کریم هرگاه به نزدیکان و خویشاوندان اشاره شده است، تعابیری مانند «ذی‌القربی» (بقره 2/83)، «اقربین» (شعرا: 214) و «اولوا القربی» (نور: 22) به کار رفته است.  این در حالی است که در قرآن کریم وقتی به نزدیک‌بودن خدا به بندگان اشاره شده است، از تعابیر «قریب» (بقره: 186، هود: 61، سبا:50) و «اقرب» (ق: 16، واقعه: 85) استفاده شده است؛ اما در نزدیکی دسته‌ای از بندگان خاص و فرشتگان نسبت به خدا، اسم فاعل «مقرّب» به کار رفته است (آل‌عمران: 45، نساء: 172، واقعه: 88)؛ اما دلیل گزینش واژۀ «مقرّبون» به‌جای تمامی مشتقات ریشۀ «قرب» در این آیه و آیات مشابه را باید در معنای آن جستجو کرد؛ همان‌طورکه ذکر شد این واژه برای نزدیکی بندگان خاص و فرشتگان نسبت به خدا به کار رفته است. این نزدیکی نزدیکی فیزیکی نیست و امری معنوی است و چون انسان برای نزدیک‌شدن به خدا باید از طریق اکتسابی با پیمودن مسیر بندگی به او نزدیک شود، صیغه «تقرّب» انتخاب شده است (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص121).

در آیات «فی‏ جَنَّاتِ‏ النَّعیمِ» (واقعه: 12) و «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‏ جَنَّاتٍ‏ وَنَعیمٍ» (طور: 17) با دو تغییر سبکی مواجه هستیم. در سورۀ واقعه واژۀ «نعیم» به‌صورت معرفه و مضاف‌الیه آمده است؛ اما در سورۀ طور به‌صورت نکره تغییر سبک داده است که با واو عاطفه بر «جنّات» عطف شده است. هر دو ساختار نحوی در قرآن کریم تکرار شده است. دلیل این تغییر سبکی هم به بافت موقعیت و هم عوامل هم‌متنی نسبت داده می‌شود. اسم‌های معرفه که واژه‌های پایان‌آیه‌ای در همان سوره‌اند، مانند واژگان «المیمنة»، «المشئمة»، «السابقون»، «المقرّبون»، «الأوّلین» و «الآخرین» در آیات 8 تا 14 سورۀ واقعه و همچنین واژه‌های «البطون» (واقعه: 53)، «الحمیم» (واقعه: 54) و «الهیم» (واقعه: 55)، هم‌متن دستوری و هم‌متن آوایی (در برخی نمونه‌ها) واژۀ «النعیم» در آیه 12 سورۀ واقعه هستند. علاوه‌بر‌این، تغییر سبکی ذکرشده به توازن نحوی در عبارات مشابهی که در هر دو سوره آمده است، نسبت داده می‌شود. در سورۀ طور واژه‌ها به‌صورت نکره آمده است؛ بنابراین واژۀ «نعیم» به‌صورت نکره آمده است و واژه‌های «لؤلؤ» و «مکنون» هم‌متن دستوری برای واژه نعیم محسوب می‌شود. درمقابل واژگان «اللؤلؤ» و «المکنون» در سورۀ واقعه به‌صورت معرفه آمده است؛ بنابراین واژۀ «النعیم» نیز به‌صورت معرفه آمده است تا هم‌متن دستوری واژه‌های «اللؤلؤ» و «المکنون» باشد.

در آیات «لا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلا تَأْثِیمًا» (واقعه: 25) و «لا تَسْمَعُ فِیهَا لاغِیَةً» (غاشیة: 11) که دارای تشابه در ساختار نحوی است، تغییر سبک از مصدر «لغوا» به اسم فاعل «لاغیة» صورت گرفته است. این تغییر سبکی به این دلیل به وجود آمده است که بافت آوایی موقعیت آیه 11 در سوره غاشیة براساس اسم واژگان پایان‌آیه‌ای است که براساس سجع «ـَه» انسجام یافته است. واژه‌های «غاشیة»، «خاشعة»، «عاملة»، «ناصبة»، «حامیة»، «آنیة»، «ناعمة»، «راضیة»، «عالیة» و «جاریة» هم‌متن آوایی، هم‌متن واژگانی و هم‌متن دستوری برای واژه «لاغیة» است و انسجام و توازن در سطوح مختلف زبانی را در آیات سوره غاشیه برقرار می‌کند.

توصیف اصحاب یمین

حرف جر/عطف + اسم جامد/اسم جمع + اسم مفعول/صفت مشبهه: «فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ»، «وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ»، «وَظِلٍّ مَمْدُودٍ»، «وَمَاءٍ مَسْکُوبٍ»، «وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ» و «وَفُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ» (واقعه: 28ـ32 و34): در این آیات، تکرار ساختار دستوری یکسان، علاوه بر انسجام و توازن آوایی، توازن دستوری به وجود آورده است. اسم‌های جامد «طلح»، «ظلّ»، «ماء»، «فاکهة» و اسم جمع «فرش» به اسم جامد «سدر» در آیۀ 28 عطف شده است و علاوه‌بر‌ اینکه نوعی نظم‌آهنگ و توازن آوایی ایجاد کرده است، سبب انسجام و پیوستگی در بین آیات شده است.

«وَفَاکِهَةٍ کَثِیرَةٍ * لا مَقْطُوعَةٍ وَلا مَمْنُوعَةٍ» (واقعه: 32-33): ایجاز یکی از شگردهای قرآنی است که معانی زیاد را در الفاظی کوتاه و آهنگین جمع کرده است. در آیۀ 33 سورۀ واقعه، تمام عیوب میوه‌های دنیا را از میوه بهشتی اصحاب یمین نفی کرده است تا مخاطب بداند در نعمت‌های بهشتی، تمام عیوب و نواقص دنیایی رفع شده است و لذتی کامل در آن است و هیچ آفاتی آن را تهدید نمی‌کند (جاحظ، 1424ق، ج3، ص42). قطع و منع در این آیه هم به فساد میوه اشاره دارد که منعی برای میوه‌های دنیوی است و به هر عامل خارجی که انسان را از خوردن میوه منع کند (یاسوف، 1427ق، ص497). همچنین نفی‌کننده موانعی مانند فصلی‌بودن میوه‌ها، سختی چیدن میوه و خارداربودن شاخه‌های درختان باشد (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص123).

توصیف اصحاب شمال

در سورۀ واقعه، آیات 27 تا 40 که مربوط به توصیف احوال اصحاب یمین است، با آیات 41 تا 56 سوره واقعه - که مربوط به توصیف احوال اصحاب شمال است ـ در برابرنهاد مفهومی است (عبدالرئوف، 1390ش، ص78). این تقابل سایه‌روشنی از راحتی و سختی، شیرینی و تلخی، سردی و داغی و نیز روشنایی و تاریکی ایجاد کرده است و علاوه بر ارتباط مفهومی که در اجزای کلام ایجاد کرده است، سبب توازن واژگانی و دستوری نیز شده است.

 

جدول شمارۀ یک: برابرنهاد مفهومی‌دستوری در سورۀ واقعه

اصحاب یمین

اصحاب شمال

وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ ﴿٢٧﴾

وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ مَا أَصْحَابُ الشِّمَالِ ﴿٤١﴾

فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ ﴿٢٨﴾

فِی سَمُومٍ وَحَمِیمٍ ﴿٤٢﴾

وَظِلٍّ مَمْدُودٍ ﴿٣٠﴾

وَظِلٍّ مِنْ یَحْمُومٍ ﴿٤٣﴾

 

 

«وَکَانُوا یَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَئِنَّا لَمَبْعُوثُونَ» (واقعه: 47): در این آیه نقل قول از منکران صورت گرفته است که در کل قرآن کریم به مراتب تکرار شده است. در آیۀ «وَقالُوا أَ إِذا کُنَّا عِظاماً وَ رُفاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقاً جَدیداً» (اسراء :49)، با تغییر سبک واژگانی و دستوری در سه واژه «تراب»، «عظام» و «رفات» مواجه هستیم. معنای «تراب» و «عظام» روشن است؛ اما واژۀ «رفات» باز ریشه «رفت» به معنای خرد و ریزشدن یا قطعه‌قطعه شدن است (راغب، 1412ق، ج1، ص359). هرجا واژۀ «عظام» همنشین واژۀ «تراب» است، واژۀ «تراب» مقدم بر آن آمده است؛ اما هرجا واژۀ «عظام» همنشین واژه «رفات» شده است، بر آن مقدم شده است. دلیل این تغییر سبک در مراحل تجزیه‌شدن جسم انسان جستجو می‌شود. ابتدا قسمت‌های نرم بدن تجزیه می‌شود و استخوان‌ها باقی می‌ماند. به نظر می‌رسد آیاتی که واژۀ «تراب» با «عظام» همنشین است، اشاره به این مرحله باشد که خاک‌شدن اجزای نرم بدن مقدم بر از بین رفتن استخوان‌ها است و در آن مرحله خاک و استخوان از جسم باقی می‌ماند؛ اما بعد از سالیان دراز استخوان نیز خرد و تجزیه می‌شود. بنابراین در آیه 49 سورۀ اسراء که «عظام» مقدم بر «رفات» است، به این دلیل است که مرحله باقی‌ماندن استخوان از جسد انسان، مقدم بر خرد و تجزیه‌شدن استخوان‌ها است.

«ثُمَّ إِنَّکُمْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ * لآکِلُونَ مِنْ شَجَرٍ مِنْ زَقُّومٍ ... فَشَارِبُونَ شُرْبَ الْهِیمِ» (واقعه: 51-55): در این آیات که ناظر به خوراک و نوشیدنی اصحاب شمال است، جملات اسمیه به کار رفته است. جملۀ اسمیه دارای تأکید و ثبوت بیشتری نسبت به جملۀ فعلیه است (سیوطی، 1421ق، ج1، ص588)؛ بنابراین کارکرد تأکیدی دارد و گرچه با برخی قرائن دیگر بر استمرار و دوام هم دلالت دارد؛ اما در اصل بر ثبوت فعل دلالت می‌کند (هاشمی، 1381ش، ص56 و 62). ازطرفی‌دیگر، هرکدام از این آیات، با اسم فاعل شروع شده است و اسم فاعل وقتی بر فعل موجود عاقلی مانند انسان دلالت کند، ارادی و اختیاری انجام می‌شود (مکارم، 1374ش، ج19، ص181). براین‌اساس در این آیات به دلیل به کار رفتن جمله اسمیه، بر خوردن و آشامیدن اهل دوزخ تأکید شده است و همچنین بر ثبوت و دوام این خوردنی و نوشیدنی ناگوار دلالت دارد.

علاوه‌بر‌این در آیات 51 تا 55 سورۀ واقعه، التفاتی از غیبت به خطاب صورت گرفته است. در این آیات، خداوند به پیامبر امر می‌کند که اصحاب شمال را با تعبیر «الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ» به‌طور مستقیم مخاطب قرار دهد. این التفات برای توبیخ منکران معاد است و بدیهی است که خطاب مستقیم، شدت و تأکید بیشتری بر توبیخ دارد (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص132).

دلایل چهارگانه بر توحید

روند قرآنی در این آیات با کاربرد استفهام انکاری در آیات 59، 64، 69 و 72 ادامه می‌یابد که دارای ساختار نحوی یکسان است که هم منکران معاد و توحید را توبیخ می‌کند و هم با ارجاع به مهم‌ترین نیازمندی‌های بشری و از طریق تکرار آوا و ساختار نحوی یکسان، مخاطب را برای پذیرش توحید اقناع می‌کند. علاوه‌برآن، تکرار همزۀ استفهام، حرف عطف «أم» و ضمایر منفصل «أنتم» و «نحن»، توازن واژگانی در کنار توازن آوایی و نحوی به وجود آورده است. نکته دیگری که در ساختار نحوی آیات 59، 64، 69 و 72 وجود دارد، این است که هرجا عمل به بشر نسبت داده می‌شود، فعل و هرجا همان عمل به خدا نسبت داده می‌شود، اسم فاعل به کار می‌رود (ناظمیان، 1393ش، ص162).

اثبات وحیانی‌بودن قرآن

در این آیات، با تغییر سبک و تغییر لحن با مطرح‌کردن سوگندخوشه با ساختار نحوی «ف+لا+اقسم+ب+ ...» مواجه هستیم که به جایگاه ستارگان سوگند یاد می‌شود. نکته توجه‌برانگیز این است که کسی که سوگند یاد می‌کند، معمولاً به اموری سوگند می‌خورد که در بافت گفتارش وجود ندارد؛ بلکه ناظر به پدیده‌ها و امور معمولاً عالی‌تر است (نویورت، 1381ش، ص288). در این آیه نیز سوگندخوشه‌ای به پدیده نجومی «جایگاه ستارگان» مطرح شده است. در سبک سوگندهای قرآنی عبارات به‌کاررفته بیشتر انگیزشی است که نه تنها عقل و خرد مخاطب را به کار می‌گیرد؛ بلکه احساس و عواطف او را هم برمی‌انگیزد (همانجا، ص297) تا وی را برای پذیرش پاسخ سوگند آماده کند.

«فَلا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» (واقعه :75): در آیه 75 به جایگاه ستارگان سوگند یاد می‌شود. در این آیه التفات در عدد شخص گوینده سخن، از اول شخص جمع به اول شخص مفرد صورت گرفته است. این تغییر سبک به این دلیل است که در قسم‌خوردن، متکلم وحده تأکید بیشتری نسبت به متکلم مع‌الغیر دارد؛ بنابراین خداوند قسم را به خودش نسبت داده است (طباطبایی، 1417ق، ج20، ص22) تاجایی‌که هیچ شک و شبهه‌ای را نسبت به جواب قسم ـ که وحیانی‌بودن و ارجمندی قرآن است ـ باقی نگذارد.

 

نتیجه‌گیری

ویژگی‌های زبانی قرآن کریم در سطوح آوایی، واژگانی و دستوری سبک‌ساز هستند و سبب تغییر سبک آیات می‌شوند. عناصری مانند تضاد (واقعه: 3)، سجع (واقعه: 32-34)، جملات اسمیه (واقعه: 51-55)، جملات شرطی (واقعه: 1و4)، جملات امری (واقعه: 19و96)، جملات خطابی (واقعه: 51 و91)، جملات سوالی (واقعه: 47 و86)، جملات دارای سوگند (واقعه: 75) و جملات تعجبی(واقعه: 8 و9) احساس مخاطب را براساس هدفی خاص دگرگون می‌کند. در سورۀ واقعه، عناصری مانند تکرار و التفات بیشترین کارکرد را در سبک‌سازی و تغییر سبک دارد. التفات در سطوح گسترده‌ای فضای کلی سوره را به چندین لایۀ معنایی و گفتاری تقسیم کرده است. التفات در شخص و عدد افعال، التفات در زمان فعل و التفات در مخاطب سبب تغییر لحن و سبک آیات شده است.

فن تکرار نیز به دلایل مختلفی در سوره رخ داده است که از آن جمله به این نمونه‌ها اشاره می‌شود: تکرار حروف دارای شدت، تکرار واژه‌ای خاص، تکرار ساختار نحوی یکسان برای ایجاد توازن در هر سه سطح آوایی، واژگانی و دستوری. برابرنهاد نیز عنصری است که نقش به‌سزایی در دگرگون‌کردن سبک بیان حال اصناف سه‌گانه مردم در آخرت دارد. عوامل هم‌متنی نیز در دگرگونی سبک آیات تأثیر ویژه‌ای دارد. همچنین تغییر سبک در سطوح مختلف زبانی، کاملاً متناسب با بافت آیات به‌ویژه بافت موقعیت آیات است. لحن خاصی که یک بافت خاص در سوره دارد، به کار رفتن واژگان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

تغییر سبک متناسب با معنا و اهداف آیات است و همان‌طور که ذکر شد، با به کار بردن ویژگی‌های زبانی و عناصر بلاغی، سبک سخن را براساس حال مخاطب و اهداف خاص آیات دگرگون کرده است. تغییرات سبکی مانند التفات در شخص و عدد فعل، التفات در مخاطب کلام، تغییر در چینش و بسامد حروف، برای تناسب محتوا و سبک به کار رفته است.



[1] Josef Mistrik

[2] Paul Simpson

[3] Charles Bally

[4] Peter Verdonk

[5] George William Turner

[6] Michael Burke

[7] Lesley Jeffries

[8] Daniel McIntyre

[9] Co-text

[10] Context of Situation

[11] Phonological level

[12] صفت شدت، رخوت و بینابین: شدت به‌معنای قدرت و معنای منع جریان صوت در تلفظ حرف است. رخوت صفت مقابل آن، به‌معنای سستی و نرمی و جریان صوت در تلفظ حرف است و حروف بینابین، میانه این دو صفت قرار دارد.

حروف شدیده: همزه، ج، د، ت، ک، ق، ط، ب.

حروف دارای رخوت: ه، ح، خ، غ، ش، س، ص، ض، ز، ظ، ث، ذ، ف.

حروف بین شدت و رخوت: ل، ن، ر، ع، م (ی، و).

[13] صفت جهر و همس: جریان‌نداشتن نفس در تلفظ حرف را جهر می‌گویند. همس نیز برخلاف آن به جریان نفس در تلفظ حرف گفته می‌شود. به حروفی که دارای صفت جهر یا همس باشد، مجهور یا مهموس گفته می‌شود و به شرح زیر است:

حروف مجهور: همزه، ب، ج، د، ذ، ر، ز،ض، ط، ظ، ع، غ، ق، ل، م، ن، و، ی.

حروف مهموس: ث، ح، ش، خ، ص، س، ک، هـ ، ف، ت.

[14] تصدیر: دو لفظ که باهم جناس دارند یا از هم مشتق شده‌اند یا ریشه یکسانی دارند، یکی در آغاز کلام و دیگری در پایان آن تکرار شود که به آن رد العجر علی الصدر گویند.

[15] Lexical level

[16] Grammatical Level

[17] Morphology

[18] Syntax

[19] ترصیع: صنعتی است که در یک عبارت همۀ واژه‌ها هم‌وزن و هم‌قافیه باشد.

1. قرآن کریم
2. آلوسى، سیدمحمود (1415ق)، «روح المعانى فى تفسیر القرآن العظیم»، تحقیق: على عبدالبارى عطیة، بیروت: دارالکتب العلمیه‏.
3. ابن‌اثیر، مبارک بن محمد (1367ش)، «النهایة فی غریب الحدیث و الأثر»، محقق/ مصحح: طناحى، محمود محمد/ زاوى، طاهر احمد، چاپ چهارم، قم: مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان‏.
4.ابن‌عطیه، عبدالحق بن غالب (1422ق)، المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، بیروت: دارالکتب العلمیه.
5. ابن‌فارس، احمد بن فارس (1404ق)، «معجم مقاییس اللغة»، محقق/ مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، قم: مکتب الاعلام الاسلامی‏.
6. ابن‌منظور، محمد بن مکرم (1414ق)، «لسان العرب‏» (چاپ سوم)، بیروت: دار صادر.
7. ازهرى، محمد بن احمد (1421ق)، «تهذیب اللغة»، بیروت: دار احیاء التراث العربی‏.
8. انیس، ابراهیم (بی‌تا)، «الاصوات الغویة»، القاهرة: مکتبة نهضة مصر.
9. بنت‌الشاطى، عائشة عبد الرحمن (1376ش)، «اعجاز بیانى قرآن‏»، ترجمه حسین صابری، تهران: شرکت انتشارات علمى و فرهنگى‏.
10. ثعلبى نیشابورى، ابواسحاق احمد بن ابراهیم (1422ق)، «الکشف و البیان عن تفسیر القرآن‏»، تحقیق: ابومحمد بن عاشور، بیروت: دارإحیاء التراث العربی‏.
11. جاحظ، عمرو بن بحر (1424ق)، «الحیوان»، حاشیه‌نویس: عیون سود، محمد باسل، بیروت - لبنان: دارالکتب العلمیه، منشورات محمد علی بیضون.
12. حمیرى، نشوان بن سعید (1420ق)، «شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم‏» (چاپ اول)، محقق/ مصحح: اریانى، مطهر بن على/ عبدالله، یوسف محمد/ عمرى، حسین بن عبدالله‏، دمشق: دارالفکر.
13. خرمشاهی، بهاءالدین (1377ش)، «دانشنامه قرآن و قرآن‌پژوهی»، تهران: انتشارات دوستان و ناهید.
14. راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق)، «مفردات ألفاظ القرآن» (چاپ اول)، ‏بیروت: دارالقلم.
15.زرکشى‏، محمد بن عبدالله (1410ق)، «البرهان فی علوم القرآن‏»، بیروت: دارالمعرفة.
16. زمخشرى، محمود (1407ق)، «الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل‏» (چاپ سوم)، بیروت: دار الکتاب العربی‏.
17. زنجانى،‏ ابو عبدالله. (1404ق)، «تاریخ القرآن»، تهران: منظمة الاعلام الاسلامى‏.
18. ستوده‌نیا، محمدرضا (1378ش)، «بررسی تطبیقی میان علم تجوید و آواشناسی»، ویراستار مسلم رضائی، تهران: رایزن.
19. سیوطی، جلال‌الدین (1421)، «الإتقان فی علوم القرآن»، ‏چاپ دوم، بیروت: دارالکتاب العربی.
20. سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی ‏(1412ق) «فی ظلال القرآن» (چاپ هفدهم) بیروت - قاهره، دارالشروق.
21. سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی (1423ق) «مشاهد القیامة فی القرآن» (چاپ چهاردهم) القاهرة، دارالشروق.
22. طباطبایى، سیدمحمدحسین‏ (1417ق)، «المیزان فى تفسیر القرآن» (چاپ پنجم)، قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم‏.
23. طاهرخانى‏، جواد. (1383ش) "بلاغت و فواصل قرآن‏" تهران، جهاد دانشگاهی.
24. طبرسى، فضل بن حسن (1372ش)، «مجمع البیان فى تفسیر القرآن‏» (چاپ سوم)، تحقیق: محمدجواد بلاغى، ‏تهران: انتشارات ناصر خسرو.
25. عباس، حسن (1998م)، «خصائص الحروف العربیة ومعانی‌ها»، دمشق: اتحاد الکتاب العرب.
26. عبدالرئوف، حسین (1390ش)، «سبک‌شناسی قرآن کریم»، ترجمه پرویز آزادی، تهران: دانشگاه امام صادق (ع).
27. علی‌الصغیر، محمدحسین (1420ق)، «الصوت اللغوی فی القرآن»، طبعة الاولی، لبنان، بیروت: دارالمورخ العربی.
28. فتوحی، محمود (1391ش)، «سبک‌شناسی نظریه‌ها رویکردها و روش‌ها»، تهران: انتشارات سخن.
29. فخررازى، محمد بن عمر (1420ق)، «مفاتیح الغیب‏» (چاپ سوم)، بیروت: دار احیاء التراث العربی‏.
30. قاسمی، ضیاء (1392ش)، «سبک ادبی از دیدگاه زبان‌شناسی»، تهران: مؤسسه انتشارات امیر کبیر.
31. کواز، محمد کریم (1386ش)، «سبک‌شناسی اعجاز بلاغی قرآن»، ترجمه حسین سیدی، تهران: انتشارات سخن.
32. مصطفوى، حسن‏ (1430ق)، «التحقیق فى کلمات القرآن الکریم» (چاپ سوم)، بیروت: دارالکتب العلمیة.
33. مطیع و همکاران (پاییز و زمستان 1391ش)، «بررسی آیه ثلة من الاولین و قلیل من الآخرین»، آموزه‌های قرآنی، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شماره 16 (صص 135 تا 150).
34. مکارم شیرازى، ناصر (1374ق)، «تفسیر نمونه»، تهران: دارالکتب الإسلامیة.
35. معرفت، محمدهادی (1415ق)، «التمهید فی علوم القرآن» (چاپ دوم)، قم: مؤسسة النشر الاسلامى‏.
36. ناظمیان، هومن (بهار و تابستان 1393ش)، «آشنایی‌زدایی و برجسته‌سازی در سورۀ مبارکه واقعه»، مجله زبان و ادبیات عربی، شماره دهم (صص 139 تا 166).
37. نویورت، آنجلیکا (نیمه اول 1381ش)، «خاستگاه‌های هنر در دین: تصاویر و استعارات در آیات آغازین - سور مکی»، ترجمه: ابوالفضل حری، مجله هنر و معماری زیباشناخت، شماره 6 (صص 285 تا 308).
38. نویورت، آنجلیکا (نیمه دوم 1382ش)، «تصاویر و استعارات در آیات آغازین سور مکی»، ترجمه: ابوالفضل حری، مجله هنر و معماری زیباشناخت، شماره 9 (صص 319 تا 332).
39. هاشمی، احمد (1381ش) «جواهر البلاغة» (چاپ پنجم) محقق: جمعی از اساتید حوزه، قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
40. یاسوف، احمد (1427ق)، «دراسات فنیة فی القرآن الکریم»، دمشق: دارالمکتبی.
41. Burke, Michael. (2014), The Routledge Handbook of Stylistics, Routledge.
42. Crystal, David. (2008), A Dictionary of Linguistics and Phonetics (6th edn), Oxford, Blackwell.
43. Neuwirth, Angelika. (2004), Rhetoric and the Qur’an, in The Encyclopaedia of the Qurān, Jane Dammen McAuliffe, Leiden – Boston, Brill.
44. Jeffries, Lesley; McIntyre, Daniel. (2010), Stylistics, Cambridge University Press.
45.Simon and Schuster. (1972), Webster's New Twentieth Century Dictionary (2th edn), New World Dictionaries.
46. Simpson, Paul. (2004), Stylistics: A Resource Book for Students, Routledge, London.