Authors
1 Assistant Professor, Department of Arabic language and literature, Faculty of Literature and Humanities, University of Shahid Bahonar, Kerman, Iran
2 Linguistics (phd), Department of english language and literature, Faculty of Literature and Humanities, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran.
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
نظریۀ سبکشناسی در جستجوی بررسی زیباییهای منحصر به فرد چینش کلام در آثار برجسته و هنری است. این نظریه نگرشی است، در باب رابطة مشخصههای برجستة سبک و نقش و ارزش آنها در زبان متن با پیوستار معنایی و انتقال محتوای مرتبط با آن مشخص هها. یکی از این ویژگیها، برجستگیهای نحوی در زبان است که در قالب چیدمان کلمات در جملهها، طول جملهها و نوع آنها، کیفیت وجه و زمان بیانگر نوع اندیشة گویندة آن متن است. بهعبارتدیگر از رهگذر ساختار عناصر نحوی نشاندار، نوع سبک و میزان ارزشگذاری این ویژگیها در تعیین سبک نمایان و از آن با نام فراهنجاری نحوی یاد میشود. گاهی این برجستگیها در قالب تکرار جملات ناهمپایه یا همپایه اتفاق میافتد و توازن نحوی را ایجاد میکند. در این پژوهش کوشش شده است، با بررسی سبکشناسی نحوی که شامل فراهنجاری نحوی، تشخّص نحوی و توازن نحوی است، زیباییشناسی سورة انسان توصیف و تحلیل شود. با بررسی سبکشناسانة این سوره دریافتیم که تقدیم و تأخیر، حذف برخی از اجزای جمله و توازن نحوی برخی آیات منجر به زیباییهای موسیقایی میشود و ازسویدیگر، تأکید، بررسی جملههای فعلیه و اسمیه، بررسی فعلهای ماضی، مضارع و امر و دلالت فعلهای ماضی بهکاررفته در این سوره، منجر به افزودن بار معنایی و دلالی شده است.
Keywords [Persian]
مقدمه
دانش سبکشناسی، یکی از علوم ادبی است که با وجود سابقة طولانینداشتن در مقام یک نظام مطالعاتی مستقل دارای اهمیتی بسزاست و یکی از شیوههای بارز آن برای پیبردن به مشخصههای یک اثر و دستیابی به معیاری از روش هنری یک هنرمند و تحلیل ویژگیهای سبکی آثار او بر اساس زبان و قالبهای ادبی و فکری است. پیدایش سبکشناسی بر پایة نگرشهای نوین، برگرفته از زبانشناسی جدید بر اساس آراء سوسور است. او پدر سبکشناسی جدید است که «سبک را نوعی برافزودههای احساسی به واحد فکری و مطالعة عناصر مؤثر در زبان میداند» (شمیسا، 1384، ص17). از نظر او «زبان مجموعهای از ابزارهای بیان همراه با اندیشه است و سبکشناسی این ابزار را بررسی میکند و زبان آنها را برای بیان اندیشههای خاص به کار میگیرد؛ بنابراین سبک در مجموعهای از عناصر زبان تجلّی مییابد که از حیث عاطفی بر شنونده یا خواننده تأثیرگذار است. وظیفة سبکشناسی هم بررسی ارزش تأثیری آن عناصر منتظم است» (محمد کریم الکوّاز، 1386، صص52 ـ 53). بنابراین آنچه دربرگیرندة مفهوم اصطلاح سبکشناسی زبان یک متن است، تلاش سبکشناسی برای کنکاش درون متن و بررسی کارکردهای زبانی و دستیابی به الگوهای زبان مشخص برای تفسیر متن است و آنچه در این راستا حاصل میشود، بهدستآوردن رابطهای معنادار میان فرم و محتواست. استفاده از زبان که نظام پیچیدهای متشکل از ساختهای کوچک و بزرگ متعدّد است، باید بهگونهای هدفمند صورت گیرد، تا معنایی که از آن در قالب کلام فرد یا گفتار حاصل میشود، درکشدنی ومعتبر باشد؛ بنابراین میان زیبایی یک اثر و چیدمان خاص واژگان آن، همچنین پیوستار بلاغی جملات موجود در آن (همپایگی، وابستگی، توازن، تناوب و...) ارتباط مستقیم وجود دارد. عبدالرئوف معتقد است: «اولین زیبایی سبک در انتخاب تأثیرگذار واژگان و هارمونی آنها جلوه میکند. در گفتمان قرآنی این ویژگیهای راهبردی سبکشناختی است که در پی ایجاد نقش بلاغی واژهگزینی ایجاد میشود؛ ازاینرو تبدیلهای سبکشناختی نتیجة تغییرات در ساختار متفاوتی است که معنای متفاوتی هم دارند» (1391، ص45).
اندیشمندان و مفسّران مسئلة نظم دستوری جمله و رابطة نحو و سبک که دربرگیرندة تعیین روابط میان صورتهای زبانی در جمله و چگونگی توالی و نظم و همنشینی و چینش واژههاست، را از دیرباز مطالعه میکردند. «وَن دایک» (1933 ـ 1852)، یکی از بزرگترین زبانشناسان متن، معتقد است که «متن یک واحد بزرگ زبانی است و از اجزای مختلفی تشکیل شده است که بهلحاظ نحوی در سطح افقی و از لحاظ معنایی در سطح عمودی قرار دارند. ارتباط این دو سطح از طریق اتصالات نحوی و پیوستگیهای معنایی و منطقی است (ون دایک، 1383، ص89).
ازاینرو بررسی قواعد حاکم بر شیوة ترکیب واژهها و شکلگرفتن جملهها در یک زمان پایه اصلی مطالعة سبکشناختی یک متن زبانی است و این همان سبکشناسی نحوی است. برای تبیین ارتباط میان سبکشناسی نحوی و فراهنجاری نحوی دو تعریف ذیل ضروری است: نخست اینکه «نحو عبارت است از بررسی روابط میان عناصر ساختمان جمله و قواعد حاکم بر نظم و توالی جملهها» (crystal, 2003, 451). دوم اینکه «تغییر نظم طبیعی کلمات، مسیر اندیشه را تغییر میدهد. وقتی کلام بر مدار نحو طبیعی زبان (نحو معیار) حرکت کند، دیدگاه گوینده دربارة موضوع خنثی و طبیعی است؛ اما تغییر یکی از عناصر جمله از جایگاه طبیعی آن، به تغییر نگاه گوینده منتهی میشود» (لونگینوس، 1379، ص66).
قرآن کریم در قالب یک متن زبانی و کتاب مقدس مسلمانان، پدیدهای شگفتانگیز و اثر هنری فاخری است. قرآن متنی است سازمانیافته با ویژگیهای انحصاری خود که در فرهنگ عرب جاهلی تکوین یافته است. این متن هرچند در آن فرهنگ پدید آمده؛ اما به هیچیک از مبانی آن فرهنگ وابسته نیست و نمیتوان آن را تقلیدی صِرف از ساختار و سبک زبان عربی در نظر گرفت. «اگرچه قرآن متنی فرازمانی و گسترة مخاطبان آن فراگیر است و از جهاتی یک متن عادی نیست؛ اما به یک معنا متنی به زبان بشر است؛ زیرا هم یک رویداد ارتباطی و دارای معیارهای متنیّت است و هم در تحلیل آن میتوان از قواعد حاکم بر متون بشری استفاده کرد» (البرزی، 1386، ص151).
از ویژگیهای متن قرآن هماهنگی الفاظ و معانی، استقلال و پیوستگی مطلب، استفاده از سبکهای گوناگون و دربرداشتن رازهای شگفت در عین سادگی زبان و وضوح بیان، همانند فصاحت و بلاغت موجود در آن، بیانگر اعجاز خاص قرآن و فوق توانایی انسان است. بههمپیوستگی معنایی واژگان کلیدی و ارتباط آن با کلیة مفاهیم واژهها در ساختاری منسجم از جملات و در ارتباط مستقیم با دلیل بیان آن واژه در جملة مدّنظر است. بهعبارتدیگر، تغییرات معنادار نحوی جملات در اثر جابجایی کلمات با پشتوانة معناداری اتفاق میافتد که در ساختار آیه و کل سوره در هماهنگی کامل است.
وات (watt) معتقد است که «در متن قرآن دگرگونیهای تندریتم، چیدمان غیرطبیعی در جملات، حضور ناگهانی آیهای که دارای موضوعی متفاوت با آیات اطرافش است، شکاف در ساختار دستوری، دگرگونیهای ناگهانی در درازی آیات و تغییر ناگهانی سوم شخص به اول شخص مفرد یا جمع ملاحظه میشود» (1977، ص93). ازاینرو در این جستار کوشش شده است، گوشهای از زیباییهای کلام آفرینش در قالب سورة انسان و با تکیه بر راهکارهای سبکشناسی نحوی، تصویرپردازی شود.
شایان ذکر است هدف از نوشتار این مقاله، تطبیق یک نظریه بر قرآن کریم نیست؛ بلکه هدف نشاندادن گوشهای از زیباییهای ظاهری قرآن است. مقصود از کاربرد نظریههای زبانشناختی تنها نشاندادن این مهم است که تمامی صُور و ارزشهای ادبی ـ نقدی میتواند به بهترین شیوة ممکن در قرآن کریم یافت شود؛ بهعبارتدیگر زبان مبیّن قرآن، بازتاب همة زیباییهای متصور است.
پیشینة تحقیق
پیش از پژوهش حاضر، مقالهها و پایاننامههای بسیاری در زبان عربی و زبان فارسی سوره یا سورههای قرآن را خواه از منظر لایههای گوناگون بلاغی، آوایی، نحوی و ... و خواه از منظر لایة نحوی، بررسی سبکشناسانة کردهاند که برخی از این پژوهشها به این شرح است:
«دراسة أسلوبیة فی سورة الکهف» (بررسی سبکشناسی سورة کهف)، پایاننامة کارشناسی ارشد دانشگاه «نجاح الوطنیة»، از پژوهشگر مروان محمد سعید عبدالرحمن در سال 2006.
«ظواهر أسلوبیة وفنّیة فی سورة النحل» (نکتههای سبکشناسانه و فنی سورة نحل)، پایاننامة کارشناسی ارشد دانشگاه «نجاح الوطنیة»، از پژوهشگر أسامة عبدالمالک إبراهیم عثمان، در سال 2001.
«دراسة أسلوبیة فی سورة ص» (بررسی سبکشناسی سورة ص)، مقالة علمی- پژوهشی، مجلة آفاق الحضارة الإسلامیة، از پژوهشگران نصرالله شاملی و سمیة حسنعلیان در سال 1432 هـ.ق.
«سورة التکویر، دراسة لغویة أسلوبیة» (بررسی زبانی و سبکشناسی سورة تکویر)، مقاله، مجلة کلیة الإمام الأعظم، از دکتر هدی هشام اسماعیل.
در رابطه با سورة «إنسان» نیز پژوهشی با مشخصات ذیل وجود دارد: «بررسی ساختار سورة إنسان و دستهبندی آیات آن»، مقالة علمی ـ پژوهشی، فصلنامة کتاب قیّم، از پژوهشگران مریم نساج و عباس اسماعیلی زاده. ولی در باب سبکشناسی، بهویژه از منظر بررسی لایة نحوی هیچ پژوهشی انجام نشدهاست؛ بنابراین در این پژوهش به بررسی سبکشناسی نحوی سورة إنسان پرداخته میشود.
روش تحقیق
در این مقاله شیوة گردآوری مطالب اسنادی ـ کتابخانهای و روش تحقیق، تحلیلی است. برای رسیدن به اهداف مقاله کل سوره انسان از دیدگاه دستوری ارزیابی شد و عناصری که در ایجاد سبک ویژهای از ساختار زبانی با مفاهیم دینی تلفیق شده بودند، مشخص شد و معلوم گردید که این سوره از چه شیوههایی در جهت ایجاد زیباییهای کلامی، بلاغی و موسیقایی بهره برده است.
فراهنجاری نحوی
تعریف رایج سبک در روشهای فرمالیستی (صورتگرایی) عبارت است از: «خروج از زبان عادی و خودکار، یا به تعبیری آشناییزدایی و ناآشناسازی زبان به هدف افزایش زبان ادراک حسّی و مقاصد زیبایی شناختی» (اسکولز، 1379، ص42). مسلماً آنچه مشخصة زبان ادبی است و آن را از سایر گونههای سخن متمایز میکند، این است که زبان معمول در ادبیات میتواند به روشهای گوناگون تغییر شکل یابد. شگردهایی چون تقویت، تحریف، موجز، گزیده و یا حتی واژهگونه که میتواند زبان را تغییر دهد و به نوعی آن را برجسته سازد. «برجستهسازی در لغت به معنای پیشزمینههای آشکار و برجستة بهکاررفته و در اصطلاح به عدول و انحراف هنری از هنجار متعارف زبان گفته میشود» (Leech ). به قول شفیعی کدکنی اصل مهمّ برجستهسازی کمک به زیباکردن متن است. شرط آفرینش ادبی از یک سو رعایت اصل زیباشناسی است که نوعی حس زیباشناختی در خواننده ایجاد میکند و از طرفی اختلالنداشتن در امر ارتباطی و به عبارتی دیگر اصل رسانگی کلام است. برجستهسازی رستاخیز واژگان را در یک متن ادبی در دو گروه موسیقایی و زبانشناختی تقسیم میکند» (شفیعی کدکنی، 1384، ص7). ازاینرو مطالعات ادبی زبان با قایلشدن به یک نظام کلی از ادبیات میتوان به سطحی از رابطة صورت و معنا رسید و در این راستا مطالعة هنجارهای زبانی درک عمیقتری از این مطالعه را به دست میدهد. فرمالیستها سبک را بر حسب عدول و خروج از معیارها مطالعه میکردند. یاکوبسن زبانشناس روسی معتقد است که «ادبیات بههمریختن سازمانیافتة گفتار متداول است» (ایگلتون، 1383، ص4). این تعریف یاکوبسن از ادبیات اصل فراهنجاری را نشان میدهد. قاعدهکاهی یا فراهنجاری یکی از گونههای برجستهسازی است که «لیچ» معرفی کرد: «فراهنجاری عبارت است از قواعد حاکم بر زبان هنجار و مطابقتنداشتن با زبان متعارف» (انوشه، 1376، ص1445). بهعبارتدیگر انحراف از نُرم در حوزة زبانشناسی به هر نوع استفادة زبانی از کاربرد معناشناسیک اشاره دارد، تا ساختار جمله که مناسبات عادی و متعارف زبان در آن رعایت نشود. شایان ذکر است که امروزه فراهنجاری «در زبان عربی با واژة (انزیاح) شناخته میشود، این اصطلاح از ریشة «زاح یا زیح» به معنای دورشدن و جداشدن گرفته شده است و احتمال میرود، مقصود از آن، دورشدن از کاربرد معمول و رایج زبان است» (لوط، 2011، ص11).
یکی از انواع فراهنجاری بر اساس تقسیمبندی هشتگانة لیچ، فراهنجاری نحوی است که در این مقاله به آن توجه میشود. دستورزبان شامل مباحث صرفی و نحوی است؛ یعنی در هر زبانی از لحاظ صرفی و نحوی قواعد خاصی حاکم است که عدول از آن با رعایت اصول جمالشناسیک و رسانگی باعث برجستهسازی میشود (شفیعی کدکنی، 1385، ص12).
مقصود از فراهنجاری نحوی، جابجایی عناصر جمله و تأثیر بر ساختمان و نیز کاربرد صورتهای نامتعارف در زبان است. «هر نوع انحراف از فُرم خودکار زبان و ایجاد دگرگونی در ساختار نحوی در جملات درصورتیکه به زیباییآفرینی منجر شود، از ویژگیهای سیستماتیک زبان است و فراهنجاری نحوی نامیده میشود» (خائفی و نورپیشه، 1383، ص57). درحقیقت در فراهنجاری نحوی، شاعر یا نویسنده بهگونهای خلاقانه از قواعد نحوی زبان هنجار سرپیچی میکند و به دگرگونسازی اجزای مرتبشدة جمله میپردازد و با این کار موجب برجستهسازی در زبان میشود.
تقدیم و تأخیر
نخستین نوع فراهنجاری نحوی، پدیدة تقدیم و تأخیر است. تقدیم و تأخیر عبارت است از: جابجایی ارکان جمله، بهگونهای که آنچه باید مؤخّر شود، مقدّم میشود و آنچه که باید مقدّم باشد، مؤخّر میشود.
تقدیم و تأخیر غالباً برای یک غرض بلاغی است؛ بهطوریکه اگر آن کلمه در جای اصلی خود میماند، این غرض بلاغی حاصل نمیشد.
«جرجانی» دربارة تقدیم و تأخیر میگوید: تقدیم و تأخیر یک مسئلة پرفایده، زیبا و با اهداف بسیار است که برای خواننده لطافت و ظرافتهایی ایجاد میکند؛ چراکه خواننده مطلبی را میخواند که گوشنواز است، سپس در پی راز این گوشنوازی برمیآید و درمییابد که یک واژه از جای خود به جای دیگری منتقل شده است (جرجانی، بیتا، ص106).
تقدیم و تأخیر از اسلوبهای معانی قرآن و یکی از اسباب اجمال است. در قرآن کریم برخی الفاظ مقدم یا مؤخر از جایگاه خویش، در آیات آورده شدهاند. این کار علاوه بر اصولی و نظاممندبودن آن بر اعجاز بیانی قرآن نیز دلالت دارد، همچنین بر زیبایی اسلوب و شیوایی تعبیر و حسن سبک نیز میافزاید.
با تأمل در آیاتی که جزئی از جمله بر جزء دیگر مقدم شده است، درمییابیم که تقدیم یا جنبة موسیقایی دارد و یا جنبة معنایی؛ البته ممکن است ترکیبی از این دو هدف نیز با هم باشد که بخشی از این آیات را تحلیل میکنیم.
در آیة «فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا» (الإنسان/24)، «منهم» مقدم شده است که اصل عبارت «لا تُطع آثماً أو کفوراً منهم». حال باید دید که با این تقدیم چه زیبایی به این آیه افزوده شده است. در نگاه اول درمییابیم که این تقدیم، قافیه یا واژة آخر این آیه را هماهنگ با آیههای دیگر قرار میدهد؛ زیرا آیههای پیش و پس از این آیه با کلمات «مَشْکُورًا، تَنْزِیلًا، أَصِیلًا، طَوِیلًا و ثَقِیلًا» پایان مییابد که از نظر موسیقی هماهنگ با یکدیگر است. البته تقدیم یک جزء جمله بر جزء دیگر فواید بلاغی دیگری نیز دارد؛ مانند حصر یا اهمیت بخش مقدّمشده که البته جنبة موسیقایی تقدیم بر جنبههای معنایی آن برتری دارد. دربارة رابطة تقدیم و تأخیر با بلاغت، «محمّد عبدالمطلب» گفتهاست: «بحث تقدیم و تأخیر که در علم معانی بررسی میشود، اهمیت ویژهای دارد. اهمیت این امر از اینروست که عدول از هنجارهایی که طابع قواعد زبان است، نوعی تلنگر هنری است که خالق اثر آن را به خواننده وارد میکند» (1994، صص271 و 272). دراینباره میتوان به نظر سیوطی اشاره کرد: سیوطی معتقد است که تقدیم و تأخر در قرآن کریم دو جنبه دارد:
آیاتی که درک معنای آنها ظاهراً دشوار است؛ اما زمانی که مقولة تقدیم و تأخیر در آنها بررسی میشود، معنای آنها روشن و واضح میشود.
آیاتی که درک معنای آنها بهحسب ظاهر دشوار نیست؛ اما دلایلی وجود دارد که اجزایی از این آیات بر اجزای دیگر مقدم و یا مؤخر میشود (ر.ک: شاهسوندی، 1382، ص132). به نظر میرسد بیشتر تقدیمهایی که در آیات سورة انسان وجود دارد، جنبة دو تقسیمبندی سیوطی را شامل میشود.
از جمله تقدیمهایی که به نظر میرسد، بهدلیل رعایت موسیقی آیات به وجود آمده باشد، تقدیم در آیة «إِنَّ هَؤُلَاءِ یحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یوْمًا ثَقِیلًا» (الإنسان/27) که اصل آیه «یذرونَ یوماً ثقیلاً وراءهم» بوده است و به دلیل رعایت موسیقی آیهها بر مفعول و صفت «یوما ثقیلا» مقدم میشود.
در کنار این جنبة موسیقایی صِرف ممکن است، در برخی از آیات علاوه بر جنبة موسیقایی، جنبة معنایی نیز مدّنظر باشد؛ برای مثال در آیة «إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا» (29)، علاوه بر غرض موسیقایی تقدیم «إلی ربه» ـ به پروردگارش ـ بر «سبیلا» ـ راهی را ـ یک غرض دیگر معنایی نیز وجود دارد که ممکن است حصر راه بر پروردگار باشد؛ بهعبارتدیگر این آیه بر این امر تأکید دارد که انسان نباید جز راه خدا در هیچ راهی پا بگذارد.
در آیهای دیگر نیز شاهد اینگونه تقدیم هستیم، در آیة «یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمِینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا (31) «الظالمین» مقدّم شدهاست. اصل این جمله «أعد للظالمین عذابا ألیما» بوده است که علاوه بر جنبة موسیقایی، نشاندهندۀ نوعی تأکید بر «ظالمان» است؛ یعنی عذاب خداوند شامل هیچکس جز ظالمان نمیشود.
البته با ذکر آیههایی که برای مثال آوردیم، در پی این نیستیم که بگوییم یک جانب هر تقدیمی در این سوره، ناچار به موسیقی باز میگردد؛ چراکه با نگاهی به آیة «وَمِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیلًا طَوِیلًا (26) درمییابیم که هیچ قصد موسیقایی در کار نبوده است؛ زیرا «من اللیل» که بر «فاسجد له» مقدّم شده است، در صورت مقدّمنشدن و رعایت اصل نحوی نیز خللی به موسیقی آیه وارد نمیکرد. در این آیه تنها نکتهای که به ذهن متبادر میشود، این است که این تقدیم برای یک غرض معنایی است. بهترین غرضی که با تقدیم «من اللیل» در این آیه استنباط میشود، اهمیت عبادت خداوند در شب است.
در آیة «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا» (23) نیز میتوان جنبة موسیقایی را نادیده گرفت؛ زیرا اگر اصل ترتیب نیز رعایت میشد، اینگونه بود: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الْقُرْآنَ عَلَیکَ تَنْزِیلًا». تقدیم «علیک» در این آیه ممکن است برای حصر باشد؛ یعنی قرآن بر تو (ای پیامبر ص) نازل شده است، نه بر شخصی دیگر.
حذف
حذف از نظر لغوی برداشتن یا زدودن است و از نظر اصطلاحی برداشتن جزئی از کلام یا کل آن بهدلیل بودن یک قرینه. البته «تمام حسّان» میگوید: حذف در قرآن به ترکیب زبان مربوط میشود و نه به مضمون آن (حسّان، 1993، ص380). از ویژگیها و محسّنات حذف در قرآن کریم که «زرکشی» نیز به آن اشاره میکند، تفخیم و بزرگداشت است؛ زیرا ذهن مخاطب در جستجوی حقیقت میرود، فراتر از آنچه که باید ذکر میشد؛ ولی از آنجا که به حقیقت نمیرسد، این امر بزرگ و فخیم در ذهن تجلّی میکند.
نخستین نمونه از حذف که در پی بررسی آن در این سوره هستیم، حذف یک کلمه است که میتوان به حذف مشارٌإلیه در آیههای زیر اشاره کرد:
در آیة «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیکُمْ مَشْکُورًا» (22) (ترجمه: این پاداش شماست و سعی و تلاش شما قدردانی میشود). اسم اشارة «هذا» بدون ذکر مشارٌإلیه آمده است. پس از سیزده آیه که خداوند نعمتهای مخصوص بهشتیان را ذکر کرده، این آیه آمده است تا بگوید که این نعمتها پاداش تلاش مؤمنان است. حذف مشارٌإلیه از سویی به دلیل نیازنداشتن به ذکر آن است؛ زیرا نعمتهای بهشتی که در آیات قبل ذکر شده است را خداوند با بیان «هذا» پاداش نیکوکاران میداند.
در آیة «إِنَّ هَؤُلَاءِ یحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یوْمًا ثَقِیلًا» (27) (ترجمه: آنها زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند؛ درحالیکه روز سختی را پشت سر خود رها میکنند)، نیز مشارٌإلیه بهدلیل وجود قرینه حذف شده است. قرینة آن ذکر دو واژة «آثماً و کفوراً» در سه آیه پیشتر است. ممکن است حذف مشارٌإلیه برای فراگیربودن دایرة شمول آن نیز باشد؛ یعنی با این حذف ذهن، هر انسانی که جزء مؤمنان و خوبان نباشد را در خود تصور میکند.
از این نوع حذف و اغراض آن در آیة «إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا (29) نیز وجود دارد.
جایگزینی فعل معلوم بهجای مجهول
از آنجا که در فعل مجهول فاعل حذف میشود و مفعولبه نائب فاعل میشود، میتوان کاربرد فعل مجهول را در مبحث حذف بررسی کرد.
در زبان عربی حذف فاعل منجر به استفاده از فعل مجهول میشود؛ بهعبارتدیگر فعل مجهول فعلی است که فاعل آن مشخص نباشد. اهداف حذف فاعل در زبان عربی ممکن است یا لفظی باشد یا معنوی:
اهداف لفظی حذف فاعل عبارت است از:
الف) اختصار در کلام
ب) رعایت سجع بین کلمات
اهداف معنوی حذف آن نیز عبارت است از:
الف) آگاهینداشتن از فاعل
ب) مشهوربودن فاعل و نیازنداشتن به ذکر آن
ج) ترس از فاعل یا ترس بر او(حسن، بیتا، ص97)
در سورة انسان نیز شاهد کاربرد چند فعل مجهول در برخی از آیهها هستیم، مانند آیة: «وَدَانِیةً عَلَیهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا» (14) ترجمه: و درحالی است که سایههای درختان بهشتی بر آنها فرو افتاده و چیدن میوههایش بسیار آسان شده است. در این آیه حذف فاعل که درواقع خداوند سبحان است (خداوند چیدن میوههایش را بسیار آسان کردهاست)، بهدلیل نیازنداشتن به ذکر آن انجام شده است. علاوه بر جنبة معنایی حذف فاعل، از نظر ظاهر نیز این حذف منجر به ایجاز در کلام میشود.
در آیة «وَیطَافُ عَلَیهِمْ بِآنِیةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَأَکْوَابٍ کَانَتْ قَوَارِیرَا» (15) نیز فاعل حذف شده است. حال به ترجمة این آیه بنگریم: «و در گرداگرد آنها ظرفهایی سیمین و قدحهایی بلورین گردانیده میشود». اگر نیک ببینیم، درمییابیم که این حذف، علاوه بر نیازنداشتن به ذکر فاعل ممکن است، به دلیل اهمیت عمل گرداندن ظرفهای غذا و نوشیدنی باشد؛ یعنی مهم نیست که چه کسی برای اهل بهشت ظرفهای پر از غذا و نوشیدنی را میگرداند؛ بلکه مهم نفس عمل است.
کاربرد فعل مجهول در این آیه نکتة دیگری نیز دارد، در این آیه فعل «یُطافُ» به کار رفته است. درصورتیکه همین فعل در آیة «وَیطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا (19)، (ترجمه: و بر گردشان نوجوانانی جاودانی میگردند که هرگاه آنها را ببینی گمان میکنی مروارید پراکندهاند)، به صورت معلوم به کار رفته است. نکتهای که از این تغییر و دوگانگی به ذهن میرسد، این است که در آیة پیش که فعل به صورت مجهول به کار رفته است، هدف لوازم و وسایلی بود که گردانده میشوند؛ درحالیکه در این آیه که این فعل معلوم به کار رفته است، مراد خودِ گردانندگان هستند.
در ادامة این هدف از کاربرد فعل مجهول میتوان به آیة «وَیُسْقَوْنَ فِیهَا کَأْسًا کَانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِیلًا (17) ترجمه: جامهایی به آنها نوشانده میشود که لبریز از شراب طهوری آمیخته با زنجبیل است. در این آیه نیز به ذکر فاعل نیازی نیست و اهمیت انجام عمل است.
شاید زیباترین کاربرد فعل مجهول در آیة «عَالِیهُمْ ثِیابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (21) باشد. چرا معتقدیم زیباترین کاربرد در این آیه است؟ این آیه در ادامة آیاتی است که به اهل بهشت اختصاص دارد. ترجمه: بر اندام آنها [= بهشتیان] لباسهایی از حریر نازک سبزرنگ و از دیبای ضخیم است و دستبندهایی از نقره بر آنها پوشانده شده است و پروردگارشان شراب طهور به آنان مینوشاند. پروردگار متعال در حالیکه در یکجا از فعل مجهول استفاده کرده است، در جای دیگر از فعل معلوم استفاده میکند که اتفاقاً فاعل خداوند تبارک و تعالی است. بهعبارتدیگر فاعلی که دستبندهای نقره به دست بهشتیان میکند، مشخص نیست؛ ولی فاعلی که شراب پاکیزه به بهشتیان مینوشاند، ذکر شده است که برای تأکید بر اینکه این کار را خودِ خداوند انجام میدهد و نه فرشتگان و خدمتکاران، فاعل ذکر میشود که زیبایی این آیه را دوچندان کرده است.
التفات
یکی از پدیدههایی که در ذیل مبحث فراهنجاری مطرح میشود، پدیدة التفات است. التفات از نکتههای بلاغی توجهبرانگیز در کتب بلاغی و تفسیرهای قرآنی است. زبانشناسان نیز در نظریات سبکشناسی به آن اشاره میکنند و آن را نوعی فراهنجاری میدانند. التفات منتقلشدن کلام از تکلّم، خطاب یا غیبت به حالتی دیگر است (القزوینی، 2003، ص67).
در آیة «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا» (8) درحالیکه کلام دربارة مؤمنان و اطعامکردن آنان است، ضمیر از غایب به متکلم و مخاطب تغییر مییابد و آیة بعد اینچنین میشود: «إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا» (9) ما بهخاطر رضای خدا شما را اطعام میکنیم.
بلاغت یا زیبایی سبک التفات در این است که ـ طبق قول زمخشری ـ کلام هنگامی که از یک سبک و صیغه به سبک و صیغة دیگری منتقل میشود، توجه شنونده را جلب میکند و او را آگاه میکند و این امر نسبت به یکنواختبودن متن زیباتر است (القزوینی، 2003، ص69). شاید بتوان گفت هدف از کاربرد التفات در این دو آیه بیان بزرگی و عظمت اطعامکردن مؤمنان در نزد خداوند است؛ چراکه خداوند تبارک و تعالی دلیل این اطعام را از زبان آنان ذکر کرده است.
زیبایی کار زمانی افزوده میشود که ملاحظه میکنیم، پس از اینکه در این دو آیه کلام از غایب به متکلّم و مخاطب منتقل شدهاست، دوباره کلام از این سبک به سبک پیشین خود باز میگردد. در آیة بعد آمده است: «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا (10) که سبک متکلّم در این آیه با آمدن آیة بعد به غایب بازمیگردد: «فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا (11).
حال نگاهی به آیات 20 تا 28 این سوره میاندازیم تا زیبایی سبک التفات را بیشتر دریابیم:
وَإِذَا رَأَیتَ ثَمَّ رَأَیتَ نَعِیمًا وَمُلْکًا کَبِیرًا (20).
و هنگامی که آنجا را ببینی، نعمتها و ملک عظیمی را میبینی.
عَالِیهُمْ ثِیابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (21).
بر اندام آنها [بهشتیان] لباسهایی از حریر نازک سبزرنگ و از دیبای ضخیم است و با دستبندهایی از نقره آراستهاند و پروردگارشان شراب طهور به آنان مینوشاند.
إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیکُمْ مَشْکُورًا (22).
این پاداش شماست و سعی و تلاش شما قدردانی میشود.
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا (23).
مسلماً ما قرآن را بر تو نازل کردیم.
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا (24).
پس در (تبلیغ و اجرای) حکم پروردگارت شکیبا باش و از هیچ گنهکار یا کافری از آنان اطاعت مکن.
وَاذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ بُکْرَةً وَأَصِیلًا (25).
و نام پروردگارت را هر صبح و شام به یاد آور.
وَمِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَسَبِّحْهُ لَیلًا طَوِیلًا (26).
و در شبانگاه برای او سجده کن و مقداری طولانی از شب، او را تسبیح گوی.
إِنَّ هَؤُلَاءِ یحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یوْمًا ثَقِیلًا (27).
آنها زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند؛ درحالیکه روز سختی را پشت سر خود رها میکنند.
نَحْنُ خَلَقْنَاهُمْ وَشَدَدْنَا أَسْرَهُمْ وَإِذَا شِئْنَا بَدَّلْنَا أَمْثَالَهُمْ تَبْدِیلًا (28).
در این آیات ابتدا سخن از مفرد مخاطب است، سپس به مفرد غایب (خداوند) و جمع غایب (اهل بهشت) منتقل میشود، تا به بهشتیان و خداوند نعمتدهنده آنها اشاره کند، سپس کلام از صیغة غایب به صیغة جمع مخاطب منتقل میشود و پس از آن به مفرد مخاطب،. در آخر نیز موضوع سخن کافرین و بدکاران هستند که کلام به صیغة جمع غایب باز میگردد و زیبایی سبک التفات به نحو احسن کامل میشود.
توازن نحوی
یکی دیگر از نشانههای برجستهسازی که در زبان شعر و اثر ادبی روی میدهد، قاعدهافزایی است. «قاعدهافزایی بر خلاف فراهنجاری، انحراف از قواعد زبان هنجار نیست؛ بلکه اعمال قواعدی بر قواعد زبان هنجار به شمار میرود و به این ترتیب ماهیتاً از فراهنجاری متمایز است» (صفوی، 1384، ص35). این مقوله در ظاهر کلام متن صورت میگیرد و در کلیت اثر منجر به پیدایش نظم و توازن میشود.
«یاکوبسن نخستین بار قاعدهافزایی را مطرح کرد و معتقد بود که «قاعدهافزایی را میتوان توازن در وسیعترین مفهوم خود دانست که از طریق تکرار کلامی به وجود میآید» (جعفری، 1385، ص13). افزونی قواعدی بر قواعد زبان خودکار توازن ایجاد میکند و به نظر شفیعی کدکنی عامل پدیدآوردن موسیقی در کلام در کلّیترین مفهوم خود است. «توازن در اینجا در گستردهترین معنای خود است؛ یعنی هر نوع آهنگ و وزنی که در سه سطح آوایی، واژگانی و نحوی بررسی میشود. این توازن از «تکرار کلامی» حاصل میشود و از وزن عروضی و قافیه، تا تکرار واجها و واژهها و جملهها در چارچوب آن قرار میگیرد» (بارانی، 1383، ص63). این تکرارها که القاگر بالقوه هستند، اگر بتوانند با محتوا ارتباط برقرار کنند از ارزش بیشتری برخوردارند. توازن نحوی در قالب همنشینسازی و جانشینسازی نقشی شکل میگیرد که هرکدام به صورت تکرار منظم و تکرار نامنظم در زبان ایجاد میشوند. نحو به معنی میزان توانایی نویسنده در طرز قراردادن اجزای جمله به میزان تناسب است.
«یکی از مهمترین نکتههایی که در شعر و بهطورکلی در هنر با کلمهها سر و کار دارند، بلاغت جمله است؛ یعنی آگاهی از طرز کاربرد اجزای جمله (شفیعی کدکنی، 1383، ص93).
در نگاه اول با درنظرگرفتن واژهای برای ساخت کلمه، کل جمله در ذهن تداعی میشود؛ اما در هنگام ساخت آن تعیین هر واژه، انتخاب واژة بعدی را محدود میسازد. بنابراین میتوان اذعان داشت که تکرار جملهها در قالب کوتاه یا جملة بلند ساختار معیار زبان را دستخوش تغییر میکند و چیدمان سلیس و طبیعی جملات را دستکاریهای زبانی میکند. بهعبارتی این تکرارها که گاهی با برهمخوردن ترتیب نحوی اجزای جمله همراه است، افزون بر عامل موسیقایی گاهی بهسبب ضرورتهای بلاغی مانند تأکیدورزی، یادآوری، جلبتوجه خواننده و برجستهسازی قسمتی از کلام است.
از دیدگاه تالرمن «بسامد بالای ساخت نحوی یعنی تکرار یک ساخت نحوی که بیش از بقیة ساختها وجود داشته باشد، خنثیبودن و بینشان بودن نحوی، یعنی جملاتی که تأکید خاصی روی آنها نیست و روان طبیعی خود را داراست و شمّ زبانی کاربران بومی که همواره تشخیص میدهند کدام ساخت در زبان مادریاش معمولتر است، تعیینکنندة ساختار نظاممند پایه در نحو طبیعی هر زبان عادی (هنجار) است» (Tallerman, 1998, 148)؛ بنابراین نتیجه آن است که ساختار نحوی جملات، پایه و اساس شکلگیری یک سبک است. بهعبارتی انواع واژهها و تعداد آنها اندازة جملات (کوتاهی، بلندی و...) روابط جملات با هم و... در ایجاد سبکهای متعدّد دارای اهمیت فراوان هستند. یکی از مشخّصههای بارز متن قرآن کریم، وجود همین تفاوتهای ساختاری است که شالودة سبک خاص قرآنی در آن نهفته است؛ یعنی در عین حال که هدایت بشریت را از طریق این متن بر عهده گرفته، ارتباط با زبان عادی را قطع نکرده و با این نگاه، تشخّصی خاص به کلام خود داده و این از محاسن قرآن کریم است.
با نگاهی در آیات سورة «إنسان» مشاهده میکنیم که در چند جای این سوره آیهها به صورت دسته به دسته نوعهای توازن نحوی را به وجود آوردهاند؛ برای مثال در آیههای 2 تا 5، آیهها با آمدن حرف مشبّهه بالفعل «إنّ» شروع شدهاند:
إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا (الإنسان/2).
إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا (الإنسان/3).
إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا (الإنسان/4).
إِنَّ الْأَبْرَارَ یشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا (الإنسان/5).
هر چهار آیه یک ساخت نحوی واحد دارند که این امر علاوه بر هماهنگبودن از نظر موسیقی، از نظر معنایی نیز یک دلالت را دارد. بهعبارتدیگر همانگونه در مباحث دیگر نیز آمده است، شروع جمله با «إنّ» نشاندهندة تأکید است و با توجه به شکداشتن مخاطب دربارة موضوع ذکرشده با این حرف شروع میشود، تا شکّ مخاطب را برطرف کند.
در جایجای این سوره، دو آیه یا سه آیه نوعی توازن ایجاد کردهاند که علاوه بر توازن نحوی، توازن موضوعی را نیز شامل میشود؛ برای مثال آیة هفت و هشت (یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیخَافُونَ یوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا / وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا) به بندگان درستکار خداوند اختصاص دارد که این دو آیه از نظر نحوی و ساختاری متوازن هستند. مثالهای دیگری نیز در این زمینه وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم:
إنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا (9) إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا (10).
این دو آیه که با تأکیدِ «إنّ» نیز آغاز شده است، به طعامدادن فقرا از طرف مؤمنان و دلیل این طعامدادن اشاره میکند.
در ساختار زبانی، همنشینسازی نقشی جملاتی که از لحاظ ساختاری متفاوت هستند؛ اما معنای یکسانی را القا میسازند، علاوه بر توازن نحوی نوعی توازن در معنا نیز به وجود میآورد؛ بهعبارتی گاهی آرایشهای نحوی متفاوت معنای معادلی را به ذهن خواننده متبادر میکنند.
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا (11) وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیرًا (12).
این دو آیه که درواقع سه عبارت همموضوع هستند، پاداش خداوند در برابر عمل صالح بندگان مخلص خود را دربردارد که از نظر معنایی و از نظر نحوی کاملاً متوازن هستند.
در این سه جمله از سه فعل دومفعولی استفاده شده است که مفعول اول در هر سه جمله، ضمیر «هم» است و مفعول دوم نیز یک اسم ظاهر. ترتیب چینش اجزای این سه جمله به شکل زیر است:
فعل، مفعول اول، فاعل ظاهر، مفعول دوم یا فعل، فاعل مستتر (پنهان)، مفعول اول، مفعول دوم.
إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیکُمْ مَشْکُورًا (22) إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا (23).
تشخص نحوی
در سطح نحوی پیوند واژهها با یکدیگر در محور همنشینی نقد و بررسی میشود. بهعبارتدیگر ارتباط واژهها با یکدیگر در سطح نحوی و دستوری تحلیل میشود. «بررسی ساخت نحوی از شکلشناسی جملهها بهلحاظ خبری و انشاییبودن آنها و جایگاه اجزای جمله مانند اسمها، فعلها، قیدها وحتی حروف اضافه و ربط و نظایر آنها آغاز میشود و به بافت اثر میرسد» (chomsky،1965 ،123).
نسبت جملههای اسمیه به فعلیه
از آنجا که جملههای اسمیه و فعلیه هریک دلالت ویژة خود را دارد، بخشی از پژوهش فراوانی جملههای اسمیه و فعلیه را بررسی میکند؛ همانطور که میدانیم در زبان عربی جملههای فعلیه دلالت بر تجدد و حدوث میکنند و جملههای اسمیه دلالت بر ثبوت میکنند. البته به شرطی جملههای اسمیه دلالت بر ثبوت میکنند که خبر آنها یا اسم باشد یا جملة اسمیه (القزوینی، 2003، ص67). جملههای اسمیه 15 و جملههای فعلیه 40 که تعداد جملههای فعلیه و جملههای اسمیهای که خبرش جملة فعلیه است و دلالت بر تجدد و حدوث میکند، بسیار بیشتر از جملههای اسمیة دال بر ثبوت است.
میتوان اینطور بیان کرد که بیشتر جملههای اسمیه که دلالت بر ثبوت دارند، مربوط به کارهایی است که از جانب خداوند است و بیشتر جملههای فعلیه که دلالت بر تجدّد و حدوث دارند، برای کارهایی که از جانب انسان است، استفاده شده است. پژوهشهای دیگری نیز صحت نظر نویسنده را تأیید میکنند، مانند هومن ناظمیان در پژوهشی مربوط به سورة واقعه میگوید: «در برخی از آیات سورة واقعه میبینیم که وقتی قرار است عمل به انسان نسبت داده شود، فعل به کار رفته: «تخلقونه»، «تزرعونه»، «أنزلتموه» و «أنشأتم»؛ اما وقتی همان عمل، به خدا نسبت داده میشود، از صیغة اسم فاعل استفاده شده است: «الخالقون»، «الزارعون»، «المُنزلون» و «المُنشئون».
در سورة انسان نیز برای کارهایی که از طرف خداوند است، آیاتی وجود دارد، مانند آیة «اِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ» (2) یا آیة «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا» (3).
إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا (4).
إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً (22).
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا (23).
ازسویدیگر برای کارهایی که از طرف انسان رخ میدهد، از جملههای فعلیه استفاده شدهاست، مانند آیة «یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیخَافُونَ یوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا» (7).
وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا (8).
فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَلَا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا (24).
تعداد فعلهای ماضی 30، فعلهای مضارع 21 و فعلهای امر 5.
جدول تعداد فعلها
فعل |
تعداد |
درصد |
ماضی |
30 |
53 % |
مضارع |
21 |
37 % |
امر |
5 |
10 % |
مجموع |
56 |
100 % |
نکتهای که در باب استفاده از فعلهای ماضی و مضارع وجود دارد، این است که اغلب فعلهای ماضی که در این سوره وجود دارد، دلالتکننده بر آینده است، خواه بهدلیل دلالت معنایی باشد و خواه بهدلیل دلالتهایی که از طریق کاربرد حاصل میشود؛ مانند کاربرد فعل ماضی در اسلوب شرط و دعا که دلالت بر آینده دارند.
مثال فعلهای ماضی دلالتکننده بر آینده:
یوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیخَافُونَ یوْمًا کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیرًا (الإنسان/7)
آنها به نذر خود وفا میکنند و از روزی که شر و عذابش گسترده است، میترسند.
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا (الإنسان/11)
(بهخاطر این عقیده و عمل) خداوند آنان را از شر آن روز نگه داشت و شادی و سرور را به آنها هدیه داد.
در این آیات و چند آیهای که در پی خواهد آمد، ملاحظه میکنیم که این اتفاقات هنوز رخ نداده است؛ اما با این حال از فعل ماضی استفاده شده است. یکی از معانی استفاده از فعل ماضی در غیر زمان خود (مضارع و آینده)، حتمیالوقوع بودن آن فعل است. برای روشنشدن موضوع، مثالی در فارسی میآوریم: فرض کنیم که دو تماشاگر مسابقة فوتبال هریک تیم خود را تشویق میکنند، پیش از پایان بازی یکی از تماشاگران به دوست خود میگوید: «تیم تو باخت، تمام شد». منظور این تماشاگر این نیست که بازی تمام شده است؛ بلکه برای حتمیالوقوع بودن شکست تیم رقیب، بهجای فعل مضارع یا آینده از فعل ماضی استفاده میکند.
به چند آیة دیگر از سورة إنسان نگاه کنیم: «وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیرًا» (12).
و در برابر صبرشان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش داد.
و آیة دیگری که میفرماید: «وَدَانِیةً عَلَیهِمْ ظِلَالُهَا وَذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِیلًا» (14).
و درحالی است که سایههای درختان بهشتی بر آنها فرو افتاده است و چیدن میوههایش بسیار آسان شد.
در این دو آیه نیز منظور این نیست که خداوند جزای آنها را در گذشته داده؛ زیرا هنوز قیامتی برپا نشده است، تا بندگان حسابرسی شوند و به آنها پاداش داده شود؛ بلکه این کاربرد فعل ماضی نشاندهندة حتمیالوقوع بودن این فعل است.
«عَالِیهُمْ ثِیابُ سُنْدُسٍ خُضْرٌ وَإِسْتَبْرَقٌ وَحُلُّوا أَسَاوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» (21).
بر اندام آنها [= بهشتیان] لباسهایی است از حریر نازک سبزرنگ و بر آنها دیبای ضخیم و دستبندهایی از نقره پوشانده شده است و پروردگارشان شراب طهور به آنان نوشاند.
همانگونه که پیشتر نیز اشاره شد، علاوهبراین فعلها که از نظر معنایی دلالت بر مضارع و آینده دارند، فعلهای ماضی نیز وجود دارد که چون به دلیل کاربرد در اسلوب شرط معنای آن به آینده دلالت دارد:
«وَیطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا» (19).
و بر گردشان (برای پذیرایی) نوجوانان جاودانی میگردند که هرگاه آنها را ببینی، گمان میکنی مروارید پراکندهاند.
«وَإِذَا رَأَیتَ ثَمَّ رَأَیتَ نَعِیمًا وَمُلْکًا کَبِیرًا» (20).
و هنگامی که آنجا را ببینی نعمتها و ملک عظیمی را میبینی.
طول آیهها
یکی از ویژگیهای تشخّص نحوی در زبان، طول جملههاست. در سورة إنسان برخلاف سورههای جزء 29 و 30 که دارای آیههای کوتاه هستند، عمدتاً شاهد آیههای طولانی و چندجملهای هستیم؛ بهطوریکه از 31 آیه در این سوره تنها 7 آیه از یک جمله تشکیل شده است که این 7 آیه نیز نسبتاً طولانی است.
بهطور مثال آیة «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا» (2) از سه جمله و آیة «إِنَّ الْأَبْرَارَ یشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا (5) از دو جمله تشکیل شده است.
بررسی طول آیههای این سوره زمانی اهمیت خود را نشان میدهد که ما شاهد آیات کوتاه در سورههای قبل و بعد از سورة انسان هستیم. آیههای سورة انسان که غالباً با عطف یا با آمدن صفتهای متوالی طولانی شده است، علاوه بر جنبة موسیقایی دلالتهایی نیز دارد. شاید نزدیکترین دلالتی که در ذهن مجسّم میشود، این است که مضمون این آیات به نحوة زندگی مؤمنان در بهشت و نعمتهایی که خداوند برای آنها فراهم کرده است، میپردازد؛ مثلاً در آیاتی که ذکر شد و آیات ذیل این موضوع کاملاً مشخص است:
عَینًا یشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا (6).
چشمهای که بندگان خاص خدا از آن مینوشند و از هرجا بخواهند، آن را جاری میسازند.
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا (11).
خداوند آنان را از شر آن روز نگه میدارد و آنها را میپذیرد، درحالیکه غرق شادی و سرورند.
مُتَّکِئِینَ فِیهَا عَلَى الْأَرَائِکِ لَا یرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا (13).
این درحالی است که در بهشت بر تختهای زیبا تکیه کردهاند، نه آفتاب را در آنجا میبینند و نه سرما را.
خواننده با خواندن این آیات از حال و روز خوش اهل بهشت لذّت میبرد؛ ازاینرو هرچه آیهها وصف نعمتهای بهشتی را طولانیتر کنند، باعث لذّت بیشتر میشود. این امر علاوه بر زیبایی کلامی و بیانی آیات، خواننده را به درستکاربودن و بهرهمندشدن از این نعمتها تشویق میکند.
از جملة اینگونه آیات میتوان به نمونههای ذیل اشاره کرد:
وَیطَافُ عَلَیهِمْ بِآنِیةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَأَکْوَابٍ کَانَتْ قَوَارِیرَا (15).
و در گرداگرد آنها ظرفهایی سیمین و قدحهایی بلورین میگردانند.
وَیسْقَوْنَ فِیهَا کَأْسًا کَانَ مِزَاجُهَا زَنْجَبِیلًا (17).
و در آنجا از جامهایی سیراب میشوند که لبریز از شراب طهوری آمیخته با زنجبیل است.
وَیطُوفُ عَلَیهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَنْثُورًا (19).
و بر گردشان (برای پذیرایی) نوجوانان جاودانی میگردند که هرگاه آنها را ببینی، گمان میکنی مروارید پراکندهاند.
بهراستی کیست که از خواندن این آیات و اندیشیدن در آنها لذت نبرد؟
استفهام
آغازشدن سوره با استفهام «هل» که طبق فرمایش علامه طباطبایی برای تثبیت مطلب است و درنتیجه معنا را بهطور سربسته اثبات میکند و معنای آن این است که بهطور مسلّم روزگاری بوده که نام و نشانی از انسان نبوده است و چه بسا مقصود آن مفسری هم که گفته کلمه «هل» در این آیه به معنای کلمة «قد» است، همین باشد، نه اینکه خواسته باشد بگوید: یکی از معانی کلمة «هل» تحقیق است (علامه طباطبائی، 1360، ص193).
کاربرد استفهام در ابتدای این سوره، نسبت به سورههای دیگر که غالباً با جمله خبری آغاز میشوند، یک امر بدیع است، بهویژه اینکه پس از این آیه، چند آیه با تأکید «إنّ»
شروع میشود تا استفهام ابتدای سوره را بهطور کامل پاسخ دهد.
تأکید
در زبان عربی به اقتضای حال مخاطب سه نوع جمله وجود دارد: 1. زمانی که مخاطب نسبت به موضوع خالی الذهن باشد؛ 2. زمانی که مخاطب نسبت به موضوع شک داشته باشد؛ 3. زمانی که مخاطب موضوع را انکار کند (الجارم و مصطفی أمین، بیتا، صص154 و 155). متناسب با این سه حالت، جمله یا خالی از تأکید است یا با یک تأکید میآید و یا با دو تأکید میآید. بیشتر آیهها در ابتدای سوره با «إنّ» شروع میشود و این نشاندهندة تأکید بر این موضوع هاست؛ زیرا زمانی که «إنّ» بر سر جمله میآید، نشاندهندة تأکید بر آن موضوع است.
در آیههای «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا» (2)، «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا»(3)، «إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا» (4) و «إِنَّ الْأَبْرَارَ یشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کَانَ مِزَاجُهَا کَافُورًا» (5) که جملگی در آغاز سوره و پس از یک استفهام آمدهاند، نشاندهندة زدودن شک از ذهن مخاطب (بندگان خداوند) است. حال باید دید که چه نمونههایی در این آیات ذکر شدهاند که ممکن است انسان نسبت به آنها شک داشته باشد. موضوع این چهار آیه به ترتیب عبارت است از: الف) خلقت انسان از آبی گندیده و سپس قراردادن او به شکل انسان؛ ب) هدایت او از جانب خداوند و انتخاب راه بد یا خوب؛ ج) نزول عذاب برای کافران؛ د) پاداش نیک به مؤمنان. مضمون این چهار آیه بهخوبی نشان میدهد که تأکیدی که پیش از هر آیه آمده است، برای زدون شک و ابهام دربارة موضوع خلقت انسان و سرانجام این خلقت است، تا هیچ شکی در این موضوع باقی نماند.
نکتة جالب توجه این است که پس از تأکیدی که در ابتدای این سوره آمده است، دیگر تأکیدی نیست تا آیات انتهایی این سوره که در ذیل میآید.
در آیات «إِنَّ هَذَا کَانَ لَکُمْ جَزَاءً وَکَانَ سَعْیکُمْ مَشْکُورًا» (22)، إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا عَلَیکَ الْقُرْآنَ تَنْزِیلًا (23)، «إِنَّ هَؤُلَاءِ یحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَیذَرُونَ وَرَاءَهُمْ یوْمًا ثَقِیلًا» (27) و «إِنَّ هَذِهِ تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا» (29)، نیز مجدّدا تأکید «إنّ» به چشم میخورد. مضمون این آیات نیز پیرامون پاداش نیک به مؤمنان، نزول قرآن از جانب خداوند، اصرار کافران بر راه ناراست خود و راهی که خداوند پیش روی بندگان خود میگذارد، تا هرکه خواست راه راست را انتخاب کند.
همپایگی موسیقایی با همپایگی نحوی
از زیباییهای این سوره که گوش و چشم را نوازش میدهد، پایانیافتن هر آیه با «ـاً» است؛ برای مثال، مذکورا، بصیرا، کفورا، سعیرا واژگان پایانیِ چهار آیة ابتدایی سورة انسان است. اوج این زیبایی زمانی است که ملاحظه میکنیم صددرصد آیات این سوره با این حرف پایان یافته است. در نحو عربی از میان سه دسته کلماتی که وجود دارد (اسم، فعل و حرف) تنها اسم تنوین میگیرد. علاوهبراین، اسم با توجه به نقشی که در جمله میگیرد، مرفوع (ـٌ)، منصوب (ـً) یا مجرور (ـِ) میشود؛ برای مثال اگر نقش مبتدا یا فاعل بگیرد، مرفوع میشود، اگر نقش مفعول یا قید (زمان، مکان، حال) بگیرد، منصوب و اگر نقش مضافإلیه بگیرد یا حرف جرّی پیش از آن بیاید مجرور میشود. حال قصد ما از گفتن این قاعدة دستوری چیست؟ گفتیم که صددرصد آیات در سورة إنسان با تنوین نصب (ـاً) تمام میشود، پس آیات این سوره نه میتوانند با حرف پایان یابند و نه بافعل؛ ازسوییدیگر نه میتوانند با نقشهای مرفوعی مثل فاعل یا مبتدا پایان یابند و نه با نقشهای مجروری. در نهایت اسمهای منصوب باقی میماند.
فراوانی کلمات منصوب بهویژه مفعول که برای رعایت وزن پایانی هر آیه به کار برده شده، در نوع خود بینظیر است و زیبایی آهنگین ویژهای به این سوره داده است. در سطحی پایینتر از کل سوره، کلمات پایانی هرچند آیة کنار هم نیز، دارای وزنی بیشتر از سایر آیات هستند، بهطور مثال آیة یک تا سیزده با «راً» پایان مییابند: «مذکوراً، بصیراً، کفوراً، سعیراً، کافوراً، تفجیراً، مستطیراً، أسیراً، شکوراً، قمطریراً، سروراً، حریراً و زمهریراً». آیات 25 تا 29 نیز با «لاً) خاتمه یافتهاند: «أصیلاً، طویلاً، ثقیلاً، تبدیلاً و ثقیلاً».
علاوهبراین نکته که استفاده از این کلمات با این دشواری و رعایت وزن و نقش نحوی، نشاندهندة اعجاز نحوی و بلاغی قرآن است، ملاحظه میشود که در برخی آیات، پس از آنکه تمام اجزای جمله کامل شده و جمله معنای خود را کامل کرده، کلماتی آهنگین و موزون بر انتهای این آیات اضافه شده است تا علاوه بر بار معنایی آیه، خاصیت هموزن بودن آیات حفظ شود، بهطور مثال در آیة «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا» (2) پیش از آمدن کلمة «بصیراً» جمله از نظر نحوی و معنایی کامل است؛ اما از نظر وزنی نیاز به آمدن واژهای است، تا زیبایی موسیقایی این آیه به نحو احسن تکمیل شود.
در آیة «إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَلَاسِلَ وَأَغْلَالًا وَسَعِیرًا» (4) نیز جمله با آمدن «سلاسل» از نظر معنایی و نحوی کامل شدهاست؛ اما از نظر وزنی هنوز نیاز به واژهای دارد تا وزن را تکمیل کند.
و آیاتی مانند «عَینًا یشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا (6)، «وَیطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیتِیمًا وَأَسِیرًا (8) و «إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِیرًا» (10).
همانگونه که ملاحظه میشود در آیات بالا واژگان «بصیراً، سعیراً، تفجیراً، أسیراً و قمطریراً» پس از ذکر جملة کامل آمدهاند، تا علاوه بر ایفای نقش نحوی خود، قافیة آیهها نیز رعایت شود.
نتیجه
پس از بررسی سبکشناسی نحوی در سورة انسان به این نتایج رسیدیم:
تقدیم آنچه که باید مؤخّر باشد و تأخیر آنچه که باید مقدّم باشد، در برخی آیات برای هدف موسیقایی از قبیل رعایت وزن و قافیة آخر آیات و در برخی آیات نیز برای اهداف بلاغی و معنایی صورت گرفته است. لازم به ذکر است در برخی از نمونهها هر دو هدف (موسیقایی و بلاغی) ملاحظه میشود.
برای حذف برخی از اجزای جمله میتوان اهداف گوناگونی از قبیل: نیازنداشتن به ذکر آن، ایجاز بلاغی و گسترش دامنة شمول محذوف در ذهن مخاطب را برشمرد.
التفات از جمله صناعات بلاغی است که کاربرد آن در متن به زیبایی آن میافزاید و نمونههایی از این اسلوب را در آیات سورة انسان بررسی کردیم و به زیباییهای آن پیبردیم.
در برخی از آیات از طریق چینش کلمات در کنار هم نوعی توازن با آیات پس و پیش خود ایجاد کرده است که علاوه بر جنبة موسیقایی این آیات جنبة معنایی نیز توجّهبرانگیز است و آیات با مضامین یکسان در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند.
در مبحث تشخّص نحوی پیبردیم که کاربرد جملههای فعلیه بیشتر از جملههای اسمیه است. دلالت جملههای فعلیه بر تجدد و حدوث با معنای کلّی سوره که دربارة مؤمنان و پاداش آنها در بهشت است، همخوانی بسیار خوبی دارد.
فعلهای ماضیِ بهکاررفته در این سوره نیز در نوع خود جالب توجه است، این فعلها بیشتر در معنای مضارع و آینده که هنوز اتفاق نیفتاده، آمده است و بر حتمیالوقوع بودن آیات قرآن و وعدههایی که خداوند متعال به مؤمنان دادهاست، دلالت دارد.
شروع سوره با استفهام، سپس جوابدادن این استفهام با آیاتی که دلالت بر تأکید دارند، از زیباییهای بلاغی این سوره است. تأکید که در علم معانی برای خروج مخاطب از شک یا انکار میآید، در آیات دیگری نیز با توجه به مدلول تأکیدشده خود، آمده است.
در راستای نحوی و موسیقایی شاهد نوعی همپایگی بودیم. پایاندادن تمام 31 آیة سورة انسان با اسم منصوب این نوع همپایگی را مجسّم میکند و از جنبههای اعجاز نحوی، بلاغی و موسیقایی قرآن است که بر زیبایی این سوره میافزاید.