Authors
Department of Quran and hadith Science, Universityof Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
معناشناسی واژگان قرآن از روشهای نوین پژوهش در قرآن کریم است. در این نگرش، پس از انتخاب کلمات کلیدی قرآن، حوزههای معناشناسی هر واژه به همراه ارتباط سیستمی میان آنها، بررسی و برخی لایههای معنایی آیات ظاهر میشود. این رویکرد سعی دارد، با ملاحظه بافت و سیاق و با توجه به مجاورت کلمات و تکیه بر مجموعه یا بافت کلی قرآن، انسجام و پیوستگی معارف قرآن را روشن کند. تحقیق حاضر سعی دارد با استفاده از روش یادشده، حوزههای معنائی واژگان مرتبط با واژۀ «وجه» را با نظر به سیاق و روابط همنشینی و جانشینی کلمات در آیات، تبیین کند؛ بدین ترتیب که معنای این واژه ابتدا از منابع معتبر لغت، جستوجو و سپس مصادیق مختلف آن با ملاحظه بافت و سیاق آیات از تفاسیر معتبر، روشن میشود و از محور همنشینی در فهم معنا و مصداق آیات، کمک گرفته میشود و معناشناسی این واژه در حوزههای متعددی نظیر خداوند، پیامبران، انسانهای وارسته، گناهکاران و ... تبیین میشود.
Keywords [Persian]
مقدمه
در قرن حاضر برای فهم معنای متون زبانی، علوم جدیدی تولید شده است که برخلاف دانشهایی که بیشتر محتوا محورند، همگی به نوعی روش محور هستند؛ علومی مانند: معناشناسی، زبانشناسی، نشانهشناسی و نامشناسی. معناشناسی، روش برگزیده در مقالۀ حاضر است و واژۀ «وجه» با توجه به مؤلّفههای مطرح در این دانش شایان توجه قرار گرفته است. معناشناسی همچنین حوزهها و مکاتب متعدد و متنوعی دارد. در این مقاله از مکاتب موجود در معناشناسی، به مکتب فرهنگی – معناشناسی
ethno-linguistics آلمانها معروف به مکتب بن و نظریۀ بافت (مکتب لندن) با توجه به سیاق و روابط همنشینی و جانشینی توجه شده است.
مکتب بن ریشه در مطالعات زبانشناسی قومنگاری دارد و بهویژه به روابط متقابل جهان بیرونی و فرهنگ و بستر زبان متن میپردازد و درصدد کشف جهانبینی حاکم بر متن و از خلال آن، دستیابی به معنای مدّنظر است (ایزوتسو، 1361، ص 5). این مکتب که آغازگر آن در پژوهشهای قرآنی ایزوتسو است، سعی دارد با تحقیق در کلمات قرآن، طرز نگرش قرآن را کشف کند. در این روش کلماتی که نقش قطعی در ساختن جهانبینی قرآن دارد، کلمات کلیدی قرآن خوانده میشوند؛ مثل الله، ایمان، کفر و... . هر کدام از کلمات کلیدی قرآن زیرمجموعههایی دارند که با آن کلمه کلیدی در ارتباط هستند. کلمات کلیدی به همراه زیرمجموعهها گسترهای از کلمات را تشکیل میدهند که میدانهای معناشناسی نامیده میشوند ( رک: ایزوتسو، 1361، صص1-26). واژگان علاوه بر آنکه همچون دشتی هموار و یکنواخت هستند، عبارتند از تعداد بیشماری لایههای ارتباطاتِ بههموابسته یا حوزههای اشتراک تصورّی که هر یک از آنها متناظر با دلبستگی و علاقهمندی بیشتر یک جامعه در دورهای از تاریخ آن هستند؛ بنابراین، جنبه و سیمایی از کمال مطلوبها و بلندپروازیها و اشتغالهای آن را خلاصه میکنند (ایزوتسو، 1360، ص 27).
مکتب لندن مشهور به رویکرد بافتی، تأکید زیادی بر بافت و سیاق واژگان دارد که براساس آن، معنا تنها از خلال قرارگرفتن در بافت کشف میشود؛ بنابراین، معانی کلمهها، تحلیلی از بافتهای زبانی و غیرزبانی(عاطفی، موقعیتی، فرهنگی) را میطلبد (احمدمختار، 1386، ص65). بررسی معنای واژه در چارچوب بافت زبانی که در آن به وقوع پیوسته است، بافت زبانی آن واژه نامیده میشود. این نوع از بافت، معنا را برحسب روابط موجود میان واژهها و البته بهصورت روابط همنشینی و جانشینی بررسی میکند. بافت عاطفی، مربوط به شدت یا ضعف بار معنائی کلمات در میزان اثرگذاری آنها است، بافت موقعیتی یا بافت غیرزبانی، زبان را در متن موقعیتی که در آن رخ داده است، بررسی میکند و در پایان، بافت فرهنگی و مشخصکردن محیط فرهنگی یا اجتماعی است که کلمه در آن بهکار گرفته شده است (احمدمختار، 1386، صص 65-66؛ پالمر، 1366، صص156- 160؛ سلوی محمد، 1381، ص70).
بافت زبانی، معنی را برحسب روابط موجود میان واژهها و البته بهصورت روابط همنشینی (Syntagmatic) – و نه جانشینی (Paradigmatic) - بررسی میکند. روابط جانشینی، مربوط به گزینش و نسبتهای همانندی کلمات، در یک گفته، عبارت ویا جمله هستند و روابط همنشینی مربوط به ترکیب و نسبتهای همجواری کلمات هستند. به عبارت دیگر، روابط همنشینی، یک عنصر زبانی را با سایر عناصر تشکیلدهندۀ زبان متن ارتباط میدهد؛ درحالیکه اصطلاح جانشینی، رابطۀ یک عنصر با سایر عناصری است که به جای آن به کار برده میشدند. در یک متن یا یک گفته، تعدادی واژه از میان واژگان مشابه آن انتخاب میشوند و سپس در کنار کلمات دیگر قرار میگیرند (احمدی، 1374، صص 62-63؛ صفوی، 1379، ص41؛ پالمر، 1366، صص 156 – 160؛ بارت،1370، ص60). توجه به سیاق در کشف معانی، از موضوعاتی است که علاوه بر معناشناسان، اندیشمندان حوزۀ قرآن نیز به آن توجه ویژه مبذول کردهاند. علاوه بر مفسران که بهصورت کاربردی به این موضوع توجه کردهاند، دانشمندانی که به مسائل مربوط به علوم قرآنی و قواعد مطرح در فهم قرآن و تفسیر آن توجه کردهاند، مسئلۀ سیاق را مطرح کردهاند.
دانشمندان و زبانشناسان عربی نیز، به این نظریه با عنوان «مطابقت کلام با مقتضای حال» توجه داشتهاند و آن را از شرایط لازم برای بلیغبودن کلام به شمار آوردهاند. مقتضای حال، همان بافت واقعیت بیرونی محیط بر زبان است که بر زبان تأثیر میگذارد؛ ولی از درون زبان نیست؛ چون تأثیر آن بر زبان به شرایط بیرونی محیط بر متکلم و مخاطب بازمیگردد که بیشتر به خود زبان از حیث واژگان یا معانی مربوط است (سلوی محمد، 1382، ص71). مفسران نیز، از تأثیر مهم بافت در فهم دلالتهای قرآنی غافل نبودهاند و در تفسیر بدان تکیه کردهاند و آن را قرینهای مرجّح یا مانع برای استدلال معانی دانستهاند. از دیدگاه آنان، بافت همان ساختار آیات است که شامل بافت عمومی (آیات قبل و بعد، شأن نزول، سیاق عصر نزول، سیاق مکی و مدنی) و بافت زبانی (لایههای لغوی، بلاغی، اصولی) است (جلیلی، 1372، ص 74).
مزیت بررسی کلمۀ وجه در قرآن با روش معناشناسی واژگانی این کلمه با نظر به کلمات همنشین و جانشین و سیاق، آن است که جهانبینی قرآن در ارتباط با واژه وجه، مشخص و معارف پنهان موجود در قرآن، زیباتر استخراج میشود. با توجه به این نکته که واژگان ساختی چند لایه است و این لایهها، از لحاظ زبانشناختی، با گروههایی از کلمات کلیدی ساخته شدهاند که «میدانهای معنیشناختی» نام دارند (ایزوتسو، 1361، صص 25 و 26 )، معناشناسی وجه در حوزههای متعددی نظیر خداوند، پیامبران، انسانهای وارسته، گناهکاران و ... تبیین میشود.
در بررسی واژۀ وجه با روش معناشناسی در مقالۀ حاضر، ابتدا با نظر به کلمات همنشین این واژه در آیات قرآن و سیاقی که این کلمه درآن مطرح شده است، آیات مدّنظر گزینش شده و سپس منتخبی از آراء تفسیری ذیل آن آورده شده و درنهایت ذیل هر یک از آیات، نتیجۀ آیه با نظر به کلمات همنشین و کلمات جانشین و سیاق ارائه شده است.
1- بررسی واژۀ «وجه»
1-1- واژۀ «وجه» در لغت
اصل این ماده بر مقابله و روبهرویی شیء دلالت میکند (ابنفارس، 1404، ج6، ص88). وجه در اصل صورت و چهره است و چون صورت اوّلین چیزی است که با تو روبهرو میشود و نیز از همه اعضاء بدن اشرف است؛ بنابراین به معنی روی و اوّل هر چیز بهکار رفته است (راغب اصفهانی، 1412، ص 855). همچنین آمده است: وجه بر وزن فلس، آن چیزیست که مورد توجّه و مواجهه باشد، خواه ظاهرى و مادّى باشد یا معنوى و روحانى و این معنى در هر چیزى به مناسبت آن منظور مىشود، در حیوان این معنى به صورت و روى تطبیق مىشود و در موضوعات روحانى به ذات لطیف روحانى توجّه میشود (مصطفوی،1360، ج13، ص45).
1-2- وجوه قرآنی واژۀ «وجه»
واژۀ وجه و مشتقات آن در قرآن کریم 77 مرتبه بهکار رفته است (عبدالباقی، 1383، صص893-894) و غالب وجوهی ذکرشده برای آن موارد ذیل هستند:
الف- به معنای ملّت، نظیر آیههای ذیل: «وَ لِکلٍُّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیهَا» (البقره،2/148) و «مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا» (النساء،4/47)
ب- به معنی دین، مانند آیههای ذیل: «بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» (البقره،2/112)، «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» (النساء،4/125) و «وَ مَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلىَ الله» (لقمان،31/22).
ج- به معنای خداوند و رضایت او، همچون آیات ذیل: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (البقره،2/115)، «وَ لَا تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَوةِ وَ الْعَشىِِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ» (الانعام،6/52)، «کلُُّ شىَْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (القصص،28/88)، «وَ مَا ءَاتَیْتُم مِّن زَکَوةٍ تُرِیدُونَ وَجْهَ الله» (الروم،30/39) و «إِنمََّا نُطْعِمُکمُْ لِوَجْهِ الله» (الانسان،76/9)
د- به معنی روی «عین وجه» است، مانند آیههای زیر: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فىِ السَّمَاءِ» (البقره،2/144)، «وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» (البقره،2/149و150) و از این معنی در قرآن بسیار است: (آلعمران،3/106 و 107)، (النساء،4/43)، (المائده،5/6)، (الکهف،18/39)، (طه،20/11)، (الحج،22/72)، (الزمر،39/60)، (الفتح،48/29)، (الملک،67/27)، (القیامه،75/22 و 24)، (عبس،80/38 و 40)، (المطففین،83/24) و (الغاشیه،88/2 و 8).
ذ- به معنای اوّل، نظیر آیات ذیل: «وَ قَالَت طَّائفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ ءَامِنُواْ بِالَّذِى أُنزِلَ عَلىَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجْهَ النَّهَار» (آلعمران،3/72) (دامغانی، 1416، صص285-287؛ تفلیسی،1371، صص 304 و 305). همچنین، برای واژۀ وجه معانى متعدد دیگری ذکر کردهاند، مانند: 1- روى آدمى؛ 2- قصد به فعل؛
3- به معنى احتیال؛ 4- جهت و ناحیه؛ 5- قدر و منزلت؛ 6- به معنى ذات؛ 7- به معنى رضا (ابوالفتوح رازی، 1408،ج2، صص 125-127).
1-3- واژۀ «وجه» در سیاق آیات قرآن
واژۀ «وجه» و مشتقات آن در آیات قرآن در سیاقهای متعدد و لایههای متفاوتی مطرح شده است که عبارتند از:
الف) این واژه در برترین لایه خود به «ربّ» اضافه شده است (الرحمن، 55/27).
ب) در لایهای برتر، این واژه درسیاق سخن از پیامبران الهی بهکار رفته است، ازجمله: پیامبر اکرم(ص) (یونس،10/105)، حضرت موسی(ع) (الاحزاب،33/69) و (القصص،28/22) و حضرت عیسى(ع) (آلعمران،3/45).
ج) در لایهای دیگر این کلمه درمورد انسانها به کار رفته است که این لایه، لایههای متفاوت دیگری دارد، ازجمله:
- در بالاترین قسمت این لایه، این واژه به انسانهای والامرتبه اختصاص دارد؛ وجه در این مرتبه پیوندی تام با اندیشۀ توحیدی دارد؛ چنانکه با نظر بر سیاق آیات قرآن مشخص میشود که انجام امور برای رضایت و خشنودی خداوند به رستگاری (الروم،30/38)، فزونی (الروم،30/39)، عاقبت نیکو (الرعد،13/22) و امنیت (البقره،2/112) منجر میشود.
- این واژه در پایینترین لایۀ خود در ورد زیانکاران (الحج،22/11) بهکار رفته است.
- در لایهای دیگر، این واژه در همان معنای لغوی و ظاهریاش - صورت و چهره انسان – بهکار رفته است؛ (النساء،4/43)، (المائده،5/6)، (النحل،16/58)، (الذاریات،51/29) و....
- در لایهای دیگر، این کلمه در معنای معنوی و باطنیاش بهکار رفته و آن حالتی است در انسان که با چشم ظاهر دیده نمیشود؛ اما با چشم باطن قابل درک است (القیامه،75/22و24)، (الفتح،48/29) و....
د) در لایۀ نهایی، این واژه به موضوعات دیگری ازقبیل «نهار» (آل عمران،3/72) و «شهادت» (المائده،5/108) نسبت داده شده است.
1-3-1- کاربرد واژۀ «وجه» در حوزۀ معنایی ذات الهی
در برخی از آیات نسبت وجه به خداوند داده شده است، مانند: «کلُُّ مَنْ عَلَیهَْا فَانٍ. وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الجَْلَالِ وَ الْاکْرَامِ» (الرحمن،55/26-27): (هرچه بر [زمین] است فانىشونده است. و ذاتِ باشکوه و ارجمند پروردگارت باقى خواهد ماند»، آیه مذکور در ادامه شرح نعمتهای الهی آمده است).
واژه «رَبَّ» در اصل به معنای مالک شیء است (فراهیدی،1410، ج8، ص256؛ ابنمنظور، 1414، ج1، ص400؛ طریحی، 1375، ج2 ، ص64). این واژه بهطور مطلق، تنها به خدا گفته میشود و اگر به غیر خدا اطلاق شود، حتماً بهصورت اضافه است (فراهیدی، 1410، ج8، ص 256 ؛ ابن منظور، 1414، ج1، ص 399؛ راغب، 1412ق، ص336). معانی دیگری نیز برای «ربّ» گفته شده است، ازقبیل: مالکِ، سَّیِّدِ، مُدَبِّر، مُرَبِّی، قَیِّمِ، مُنْعِمِ،صاحب، متمّم، مصلح،خالق (ابن منظور، 1414ق، ج1، ص399؛ طریحی، 1375، ج2، ص64؛ ابوالفتوح رازی، 1408، ج1، ص 67).
بعضی از مفسران معتقدند که منظور از «وجه رب» در این آیه مبارکه، ذات مقدس حق تعالی است (فیض کاشانی، 1415، ج1 ، ص182؛ قرشی، 1377، ج10، ص481؛ طبرسی، 1377، ج4، ص220؛ مکارم، 1421، ج17، ص398؛ زمخشری، 1407، ج4، ص 446؛ راغب، 1412، ص855؛ آلوسی، 1415، ج14، ص 107). و بعضی از ایشان وجه الهی را ذاتی همراه با جمیع صفات دانستهاند (ابن عربی، 1422، ج2 ، ص 304). دیگری «وجه ربک» را در اینجا به معنى صفات پروردگار دانسته است که با آن، برکات و نعمتها بر انسانها نازل مىشود؛ همچون علم و قدرت و رحمت و مغفرت (طباطبایی، 1417، ج19، ص101).
وجه خدای سبحان، همان ظهور زوالناپذیری است که از آن با عنوان فیض مطلق و عامّ خدا یاد میشود و مؤمنان که به امید لقای حق کار کرده و طالب وجهاللهاند، خواهان نیل به ظهور خاصّ این فیض منبسط هستند (آملی، 1385، ج26 ، ص 262). مقام «وجهالله» از اسماء و صفات فعلیه به شمار میآید (خمینی، 1378، ص 598). اسما و صفات الهی، هم از نظر وجودشناختی و هم از نظر معرفتشناختی، رابط بین عالم غیرپدیدار و عالم پدیدار هستند و بدون اسمای الهی که در متون وحیانی تجلی یافتهاند، هیچکس نمیتوانست معرفت کاملی در باب اطوار وجود به دست آورد (ویلیام چیتیک، 1385، ص 34). تنها خدا صفات را بهطور کامل و حقیقی واجد است؛ ولی همۀ اشیا نیز، بهواسطه اینکه در جهان یافت شدهاند، جنبههای خاصی از صفات را آشکار میسازند؛ ازاینرو، انسانها برای رسیدن به کمال انسانی و شکوفاساختن ذات حقیقی خویش، باید صفاتی را که قرآن دربارۀ خداوند همچون عادل، عالم، کریم، رحیم، حکیم، عزیز، غفور خبر میدهد و در وجود خودشان نهفته است، به ظهور رسانند. از همین روست که رهروان طریقت به «متخلقشدن به فضایل الهی» (التخلق باخلاق الله)توصیه میکنند و این فضایل را عین اسماءالله میدانند و به همین علت انسانها جنبهها یا وجوه بینهایتی از خدا را آشکار میسازند.
کلمۀ «وجه» در سیاق آیۀ ذیل: «وَ لَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَاهًا ءَاخَرَ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ کلُّ شىَْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ لَهُ الحُْکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(القصص،28/88): (با خداى یکتا خداى دیگرى را مخوان. هیچ خدایى جز او نیست. هر چیزى نابودشدنى است مگر ذات او. فرمان، فرمان اوست و همه به او بازگردانیده شوید)، نیز دربردارندۀ همین نتیجه است.
1-3-2- کاربرد واژۀ «وجه» در حوزۀ معنایی پیامبران
آیات قرآن گویای آن است که عقل آدمی به تنهایی و بدون راهنمایی انبیایی که از طرف خدای تعالی مبعوث شده و شرایعی که آوردهاند، نمیتواند بشر را اداره کند. مردم بدون وجود پیامبران و وحی الهی، به تشخیص راه خیر و شر خود قادر نیستند. از این قبیل است: «کاَنَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّنَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنذِرِینَ وَ أَنزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَینَْ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُواْ فِیهِ» (البقره،2/213) یکی از روشهای پسندیده انبیاء برای دعوت مردم به سوی خداوند، استفاده از تکنیک انذار و تبشیر است. در این آیه نیز بعثت انبیا را با بشارت و تهدید، مقارن و توأم کرده است. پیامبران که معلمان الهی هستند، باید برای موفقیت و پیروزی خویش در سیر تعلیم و تربیت انسانها، بهترین سرمشق و الگو برای مردم و پیروان خویش باشند. با توجه به این مقدمه، پیامبران، خود بهترین الگو در رسیدن به مقام وجه الله - اسماء و صفات الهی - هستند و انسانها برای نیل به این مقصود، باید به ایشان اقتدا کنند و آنها را الگوی خویش قرار دهند.
الف- پیامبر اکرم(ص)
در آیۀ ذیل، اقامۀ وجه با دین حنیف همنشین شده است: «وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکینَ»(یونس،10/105): (و [به من دستور داده شده است] که به دین حنیف روى آور، و زنهار از مشرکان مباش). پیغمبر اکرم(ص) پس از ارشاد و انذار کفّار که مستفاد از آیات سابقه بود، از جانب خداوند مأمور شد که دین خود و پدرانش را به همه مردم عالم اظهار فرماید؛ بنابراین، صریحاً نفى شرک و اقرار به توحید فرمود.
«حنیف» از مادۀ «حنف» به معناى اعراض از گمراهى و میل به استقامت است؛ همچنان که «جنف» به معناى اعراض از استقامت و میل به گمراهى است (راغب ،1412، ص260) و منظور از وجه در این آیه، قصد است؛ یعنى تمام همت و قصدت مصروف دین باشد (طیب، 1378، ج6، ص 469؛ قرشی، 1377، ج4، ص440؛ حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363، ج5، ص 408).
در آیهای دیگر، اقامه وجه با دین حنیف و فطرت همنشین شده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَْا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (الروم،30/30): (با یکتاپرستى روى به دین آور. فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است؛ ولى بیشترِ مردم نمىدانند). معناى اصلى کلمۀ «فطر» شکافتن طولی چیزی است (راغب، 1412، ص 640).فطرت انسان نوعی هدایت تکوینی در قلمرو شناخت و احساس است و در سطح حیات عقلانی انسان تبلور مییابد. یکی از اموری که انسان بهطور فطری به آن گرایش دارد، خداوند است. از نظر فطری، تمامی انسانها خداجو و خداخواه هستند و هیچکس از حقیقت رویگردان نیست؛ هرچند ممکن است در مقام عمل دچار انحراف شوند و چیزی را که واقعاً کمال مطلق نیست، به جای آن بنهند و آن را معشوق خود برگزینند. وجود چنین احساسی در انسان دلیل بر واقعیتداشتن کمال مطلق است و مقصود از خدا چیزی جز کمال و جمال مطلق و لایتناهی نیست (جوادی آملی، 1388، ص 50).
بنابراین، در بافت زبانی آیۀ فوق، قرارگرفتن واژههای «وجه»، «فطرت»، و «حنیف» نقش مهمی در آشکارکردن معنای جمله ایفا میکند. مجموع این جمله چنین معنى مىدهد که توجه خود را دائماً به سوى آئینى داشته باش که از هرگونه اعوجاج خالى است؛ همان آئین اسلام و همان آئین پاک و خالص خدا است. آیۀ فوق تأکید مىکند که دین حنیف و خالص، خالى از هرگونه شرک دینى است که خداوند در سرشت همه انسانها آفریده است؛ سرشتى است جاودانى و تغییرناپذیر؛ هرچند بسیارى از مردم توجه به این واقعیت نداشته باشند (مکارم شیرازی، 1421، ج12، ص 518).
در آیۀ مقابل، اقامه وجه با دینِ قیم همنشین شده و واژۀ «قیم» جانشین واژۀ «حنیف» شده است: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ الْقَیِّمِ مِن قَبْلِ أَن یَأْتىَِ یَوْمٌ لَّا مَرَدَّ لَهُ مِنَ اللَّهِ یَوْمَئذٍ یَصَّدَّعُونَ»(الروم،30/43): (به دین پاک پایدار روى بیاور، پیش از آنکه روزى فرا رسد که از امر خدا بازگشتنش نباشد. در آن روز مردم دو گروه شوند).
واژه «قیّم» به معناى مستقیم و نهایت استقامت و راستى است که هیچگونه کجى و انحرافى در آن نیست (طبرسی، 1377، ج3، ص270). همنشینی دو ترکیب «اقامه وجه» و «دین قیّم» در بردارندۀ این نکته است که توجه مستمر خویش را به سوى دین مستقیم معطوف کن و از آن به راست و چپ عدول مکن.
ب- حضرت ابراهیم(ع)
همچنین، در آیۀ ذیل که سیاق سخن از حضرت ابراهیم(ع) است، واژۀ وجه با دو واژۀ فطرت و حنیف قرین شده است: «إِنىِّ وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشرِْکِینَ»(الانعام،6/79): (من از روى اخلاص، پاکدلانه روى خود را به سوى کسى گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم).
سیاق آیات قبل بیانکنندۀ استدلال حضرت ابراهیم از افول ستاره و ماه و خورشید بر الوهیتنداشتن آنها است؛ بنابراین، در این آیه میفرماید: من وجه خود را متوجه آن خالقى میکنم که آسمانها و زمین و آنچه را در آنها است، آفریده است و از کلیۀ ادیان باطل، بیزار و بدین یکتاپرستى مایل هستم و از افرادى نیستم که براى خدا شریک قرار میدهند.
مفسران در معنای «توجیه وجه» نوشتهاند: کنایه است از همان عبادت که آن نیز عبارت است از دعا و رجوع (طباطبایی 1417، ج7، ص 191؛ محلى و سیوطى، 1416، ج1 ، ص 140) و مراد توجه قلبى است که وجه قلب رو به خدا باشد؛ یعنی او را مؤثر در عالم بداند (طیب، 1378، ج5، ص 122).
ابراهیم(ع) در این کلامِ خود صریحاً از پروردگار خویش اسم نبرده است؛ بلکه وصفى از اوصاف او را ذکر کرده است که احدى حتى مشرکان هم در آن وصف، نزاع و خلافى ندارند. آن وصف عبارت بود از «خالقبودنش براى زمین و آسمان»، تا دلالت بر عهد کند و امر بر احدى از آنان مشتبه نشود. آنگاه با کلمۀ «حنیفا» شرکایى را نفى کرده است که مشرکان اثبات مىکردند و فهمانید که «من از آن شرکا، اعراض و به درگاه خداوند میل میکنم و رو به سوى او مىآورم»، سپس همین معنا را با جمله «وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» تأکید کرد (طباطبایی، 1417، ج7، ص 191).
ج- حضرت عیسی(ع)
«إِذْ قَالَتِ الْمَلَئکَةُ یَامَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکلَِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسىَ ابْنُ مَرْیَمَ وَجِیهًا فىِ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَةِ وَ مِنَ الْمُقَرَّبِین»(آلعمران،3/45): ([یاد کن] هنگامى [را] که فرشتگان گفتند: اى مریم، خداوند تو را به کلمهاى از جانب خود مژده مىدهد که نامش مسیح، عیسى بن مریم است؛ درحالىکه [او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [درگاه خدا] است).
سیاق این آیه و آیات بعد، مربوط به بخشی از زندگى حضرت مریم، یعنى جریان تولد حضرت مسیح(ع) است. در این آیه حضرت عیسی(ع) کلمه، مسیح، وجاهت در دنیا و آخرت دارد و مقرّب خواند شده است.
«وَجِیهاً» به معنای با منزلت و وجیه است و جاه و قدر و شرف دارد (طبرسی، 1372، ج2، ص 749؛ آلوسی، 1415، ج2، ص 156). نزد بعضى، «وجیه» یعنى رفیع از تفریط یهود و افراط نصارى و از مقربان درگاه احدیت در هر دو جهان (حسینی شاهعبدالعظیمی، 1363، ج2، ص 101). «زمخشرى» گفته است: «وجیها» حال برای «کلمه»، و وجاهت در دنیا، نبوت و تقدم بر مردم و در آخرت، شفاعت و علوّ درجه در جنت است (زمخشری، 1407، ج1، ص 364).
قرب در اصل به معنای نزدیک در مقابل دور است که این نزدیکی از جهات مختلف مطرح است؛ مانند قرب مکانی، قرب زمانی، قرب مقامی و قرب نسبی (راغب، 1412، ص 633). مقرّبان درگاه الهی، خدا را در بالاترین سطح خود، یعنی توحید و یگانگی شناختهاند و به همین دلیل، در انجام امور خیر از دیگر انسانها پیشی گرفتهاند (طباطبائی 1417، ج19، صص 116 – 117؛ طبرسی، 1372، ج9، ص 325). «ق ر ب»، در صیغۀ تقرّب آمده است تا اکتسابیبودنِ نزدیکشدن به خدا را نشان دهد. تقرّب به معنای آن است که کسی بخواهد به کسی یا چیزی نزدیک شود و بنده خدا میتواند با پیشیگرفتن در نیکیها از دیگران به خدا نزدیک شود و این نزدیکی عبارت است از اینکه در معرض شمول رحمت الهی واقع شود و از اسباب و عوامل شقاوت دور شود (طباطبائی، 1417، ج19، صص120 -121)؛ البته این مرتبه با عبودیّت و رسیدن به حدّ کمال آن میسر میشود؛ چنانکه در آیۀ (النساء/4، 172) به آن اشاره شده است.
همنشینی وجاهت با مقربین نشاندهندۀ این مطلب است که: قرب انسانها به وجه الهی - اسماء و صفات نیکو - به اندازۀ کمالات نفسانی و روحانی است که ایشان کسب کردهاند. بندگانی که نسبت به دیگران کمالات بیشتری را کسب کردهاند، از حیث کمال به وجه الهی نزدیکتر هستند و توانستهاند اسماء و صفات الهی بیشتری را در وجود خود به فعلیت برسانند. انسان وقتی کامل میشود که عظمت و کبریای خداوند چنان در اعماق قلبش فرو برود و بر او استیلا شود که با نشانههای هستی، خدای خود را بشناسد؛ آنگونه که تمام موجودات، خود و آثار خود را از خدا و متعلّق به او بدانند (امین، 1361، ج12، ص 65).
د- حضرت موسی(ع)
و همچنین در آیۀ مقابل: «یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کاَلَّذِینَ ءَاذَوْاْ مُوسىَ فَبرََّأَهُ اللَّهُ مِمَّا قَالُواْ وَ کاَنَ عِندَ اللَّهِ وَجِیهًا» (الاحزاب،33/69): (اى کسانى که ایمان آوردهاید، مباشید مانند آن کسان که موسى را آزرده کردند و خدایش از آنچه گفته بودند مبرایش ساخت و نزد خدا آبرومند بود)،کلمۀ «وجیه» به همان معنی و دربارۀ حضرت موسی(ع) بهکار رفته است.
سیاق آیات گذشته دربارۀ احترام به پیامبر(ص) و ترک هرگونه ایذاء نسبت به آن حضرت بود. در این آیه خدواند خطاب به مؤمنان مىگوید: اى کسانى که ایمان آوردهاید، مانند کسانى نباشید که موسى(ع) را اذیت و آزار کردند؛ اما خدا او را از همه نسبتهاى ناروا مبرا و پاک کرد و او در پیشگاه خدا آبرومند و بزرگ منزلت بود.
از همنشینی دو واژۀ اذیت و وجیها در این آیه مىتوان فهمید که هرگاه کسى در پیشگاه خدا وجیه و صاحب قدر و منزلت باشد، خدا از او در برابر افراد موذى نسبتدهندۀ ناروا دفاع میکند (مکارم شیرازی، 1421، ج13، ص 363).
- «وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْیَنَ قَالَ عَسىَ رَبىِّ أَن یَهْدِیَنىِ سَوَاءَ السَّبِیلِ» (القصص،28/22): (و چون به سوى [شهر] مَدْیَن رو نهاد [با خود] گفت: «امید است پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند).
سیاق آیات مربوط به هنگامی است که حضرت موسى(ع) از دربار فرعون و فرعونپرستان، بیمناک و از مصر خارج شد و به سوی مدین رفت. «تَوَجَّهَ» در این آیه به معنای حرکتکردن یا رویکردن به طرفی است (آلوسی، 1415، ج10، ص 268؛ محلی و سیوطی، 1416، ص 391؛ اندلسی، 1420، ج8، ص 296). واژۀ «تلقاء» به معناى برابر و روبهرو است و نیز ابن عبّاس گفته است: موسى درحالى بیرون رفت که راه را نمىدانست و فقط امید به پروردگارش داشت که او را راهنمایى و از سرگردانى حفظ کند و «سَواءَ السَّبِیلِ»، یعنى وسط راه (طبرسی، 1377، ج3، ص 214).
دلالت مصداقی آیه، به هجرت حضرت موسی(ع) اختصاص دارد؛ امّا فراتر از دلالت ارجاعی آیه، اشاره دارد که: انسانهایی که در جامعهای فاسد زندگی میکنند و به اصلاح رفتارهای منحرف جامعه امیدی ندارند و جان و مال و ایمان خویش را در خطر میبینند، باید مهاجرت کنند و در این راه باید به خداوند متعال توکّل کنند.
ذ- حضرت یعقوب
«اقْتُلُواْ یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا یخَْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُم»(یوسف،12/9): ([یکى گفت:] یوسف را بکشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا توجّه پدرتان معطوف شما شود).
آیه دربارۀ نقشهای است که برادران یوسف برای او کشیدند که یا او را بکشند و یا به محل دورى ببرند که از دسترس یعقوب به دور باشد تا توجه پدرشان را از یوسف بازدارند و به سوی خود معطوف کند. مفسران «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ» در آیۀ مذکور را اینچنین معنا کردهاند: تا توجه پدرتان از یوسف، قطع و محبت وى براى شما خالص شود و تمام التفات و توجهاش به شما معطوف شود (طبرسی، 1372، ج5، ص 325؛ زمخشری، 1407، ج2، ص 447؛ آلوسی، 1415، ج6، ص 383؛ محلی و سیوطی، 1416، ص 239).
1-3-3-کاربرد واژۀ «وجه» در حوزۀ معنایی انسانها
1-3-3-1-کاربرد واژۀ «وجه» در مراتب والای انسانیت
آیات قرآن نشان میدهد، بعد از پیامبران، نزدیکترین افراد به مقام وجه الله، مؤمنان و انسانهایی وارسته هستند که توانستهاند برخی صفات نیکو را کسب کنند. خداوند از آنها به نیکی یاد کرده و آنها را ستایش کرده است؛ البته گفتنی است که گرچه در این آیات از نام پیامبر خاصی سخن به میان نیامده است، پیامبران کسانی هستند که تکتک این ویژگیهای پسندیده را در بالاترین میزان خود به ظهور رساندهاند؛ بنابراین، در سخن از هر گروهی و تمدیح از هر صفتی ناخودآگاه، پیامبران از مصادیق پررنگ آن محسوب میشوند؛ نظیر گروههایی چون خردمندان، رستگاران، فزونییافتگان، نیکوکاران، مؤمنان و... .
الف- خردمندان
در آیۀ ذیل یکی از ویژگیهای خردمندان – اولواالباب - را صبر به خاطر خداوند بیان کرده است و واژۀ «وجه» در این آیه با کلمات صبر، ابتغاء و ربّ، قرین شده است: «وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ» (الرعد،13/22): (و کسانى که براى طلب خشنودى پروردگارشان شکیبایى کردند و نماز برپا داشتند و از آنچه روزیشان دادیم، نهان و آشکارا انفاق کردند و بدى را با نیکى مىزدایند، ایشان راست فرجام خوشسراى باقى).
آیات قبل در مقام برشمردن صفات خردمندان بود. در آیه مورد بحث تعداد دیگری از این صفات مطرح میشود و آنها عبارتند از اینکه: در مقابل هر عملى که انجام آن به صبر و استقامت نیاز دارد، صبر و استقامت مىورزند، نماز به پا میکنند، در آشکار و نهان از آنچه خداوند روزیشان کرده است، انفاق مىکنند و بدى را به نیکى دفع مىکنند.
«صبر» در مقابل اضطراب و بیتابیکردن و به معنی ضبط نفس و شکیبابودن و حالت طمأنینه و ثبات پیداکردن است (مصطفوی، 1380، ج1، ص 236). «عاقبت» به مفهوم وسیع کلمه، سرانجام نیک، پیروزی در این جهان، بهشت و نعمتهایش در جهان دیگر است (مکارم، 1421ق، ج12، ص310). بنابر نظر مفسران، «وَجْهِ رَبِّهِمْ» یکى از دو معناى ذیل را میرساند: 1- وجه در اینگونه موارد به معنى «عظمت» است؛ همانگونه که به «نظر» و «رأى» مهم هذا وجه الرأى گفته مىشود: یعنى این رأى مهمى است (طبرسی، 1372، ج6، ص 444). 2- «وجه رب» در اینجا به معنى «رضایت و خشنودى پروردگار» است؛ یعنى آنها به خاطر جلب رضاى حق در برابر همه مشکلات صبر و استقامت دارند. استعمال وجه در این معنى، به دلیل آن است که انسان هنگامى که مىخواهد جلب رضایت کسى را کند، صورت او را به خود متوجه مىسازد (طباطبایی، 1417، ج11، ص 343).
در همین راستا، در آیه ذیل نیز واژۀ «وجه» با انفاق، ابتغاء و الله همنشین شده است: «لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَئهُمْ وَ لَاکِنَّ اللَّهَ یَهْدِى مَن یَشَاءُ وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیرٍْ فَلِأَنفُسِکُمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیرٍْ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَ أَنتُمْ لَا تُظْلَمُون» (البقره،2/272): (هدایتیافتن آنان بر عهده تو نیست؛ بلکه خداست که هر که را که بخواهد هدایت مىکند و هر مالى که انفاق مىکنید ثوابش از آن خود شماست و جز براى خشنودى خدا چیزى انفاق مکنید و هرچه انفاق کنید پاداش آن به شما مىرسد و بر شما ستم نخواهد شد).
سیاق آیات قبل در ارتباط با انفاق در راه خدا بهطورکلى است و در این آیه از جواز انفاق به غیرمسلمانان سخن رفته است. در جملۀ: «لَیْسَ عَلَیْکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ» روى سخن از مؤمنان گردانده شد و پیامبر(ص) مخاطب قرار گرفته است؛ بنابراین جملۀ مذکور، جملهاى است معترضه که صرفاً بهمنظور دلخوشى آن جناب در وسط کلام آمده است (طباطبایی، 1417، ج2، ص 398).
«ابتغاء» از ریشه «بغی» به معنای طلب توأم با تجاوز از حدّ است. تجاوز بر دو گونه است؛ یکى، تجاوز ممدوح؛ مثل تجاوز از عدالت به احسان و از عمل واجب به مندوب، یعنى عمل به هر دو. دیگرى، تجاوز مذموم؛ مثل تجاوز از حق به باطل (راغب، 1412، ص 136). در بیان علت اضافۀ واژۀ «وجه» در «وجه اللَّه» دو قول است: 1- براى رفع ابهام و تحقیق و بیان اینکه براى خود خدا باشد و کلمۀ «وجه» به معناى نفس و خود، بهکار رفته است تا پندار و توهم اشتراک غی خدا را دفع کند و اختصاص به خدا را بفهماند. 2- ادب تعبیرى است؛ زیرا اگر بگوئیم براى خدا فلان کار را انجام دادم، آن لطف تعبیر را ندارد که بگوئیم در وجه خدا یا براى تقرب به خدا (طبرسی، 1372، ج2، ص 664). کلمۀ «وجه» در آیه مورد بحث به معنای ظاهری و جسمانی نیست. معناى وجه اللّه در آیه بالا کنایه از رضاى خدا است (الهروی، 1421، ج4، ص 88؛ حسینیشاهعبدالعظیمی، 1363، ج1، ص 497).
همنشینی کلمات «انفاق با ابتغاء و وجه و الله» در آیۀ مذکور بیانکنندۀ این مطلب است که: اگر انفاق براى خدا باشد، پاداش و برکات آن تا ابد نصیب شخص خواهد شد؛ بنابراین، هدف تمامی آفریدگان، خداوند قادر و داناست؛ ازاینرو، تنها آن دسته از فعالیتهایی سودمند و نتیجهبخش خواهند بود که در جهت خدا (وجه الله) و هماهنگ با سایر اجزاء خلقت برنامهریزی شدهاند و کوششهایی که چنین نیستند محکوم به فنا هستند و چیزی نیستند جز حرکات سردرگم و اثری جز ملال و پریشانی برای انسان به جای نخواهند گذاشت.
در برخی آیات ازجمله آیات ذیل: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (البقره،2/207)و «یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (البقره،2/ 265)، کلمۀ «مرضاه» جانشین واژۀ «وجه» شده است و این جانشینی میتواند بیانکنندۀ این مطلب باشد که: مراد از وجه در آیات قبلی ظاهراً همان ثواب و رضایت خداوند باشد.
ب- رستگاران
در آیۀ مقابل، دادن انفاق به خویشاوندان توأم با وجه الله شده است: «فَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیْرٌ لِلَّذینَ یُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (الروم،30/38): (پس حقّ خویشاوند و تنگدست و در راهمانده را بده. این [انفاق] براى کسانى که خواهان خشنودى خدایند بهتر است، و اینان همان رستگارانند).
مراد از «وجه الله» در آیه فوق، جهت و جانب حق تعالی است؛ یعنی تنها هدفشان در انجام کارهای نیک، تقرب به خداوند است، نه چیز دیگری (زمخشری، 1407، ج3، ص 481؛ آلوسی، 1415، ج11، ص 45). این آیه نشاندهندۀ آن است که منظور از «وَجْهَ اللَّهِ»، نیّت خالصانه در انفاق است و تنها مسئلۀ انفاق و پرداختن حق خویشاوندان و دیگر صاحبان حقوق کافى نیست، بلکه انفاق باید با اخلاص و نیت پاک همراه و از هرگونه ریا و خودنمایى و منت و تحقیر و انتظار پاداش خالى باشد؛ همانگونه که درمورد انفاق اهل بیت(ع) آمده است: «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ َِّ لَا نُرِیدُ مِنکمُْ جَزَاءً وَ لَا شُکُورًا» (الانسان،76/9).
دلالت مصداقی آیه، پیامبر اکرم(ص) است؛ امّا فراتر از دلالت ارجاعی آیه، باید گفت: خطاب در این آیه عام است و شامل پیامبر(ص) و غیر او میشود و همه مردم موظفند که حق خویشاوندان و ذىالقرباى خود را فراموش نکنند.
ج- فزونییافتگان
در آیۀ ذیل نیز اداء زکات با اراده وجه خدا قرین و همنشین شده است: «وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ رِباً لِیَرْبُوَا فی أَمْوالِ النَّاسِ فَلا یَرْبُوا عِنْدَ اللَّهِ وَ ما آتَیْتُمْ مِنْ زَکاةٍ تُریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ» (الروم،30/39): (و آنچه [به قصد] ربا مىدهید تا در اموال مردم سود و افزایش بردارد، نزد خدا فزونى نمىگیرد [ ولى] آنچه را از زکات - درحالىکه خشنودى خدا را خواستارید - دادید، پس آنان همان فزونىیافتگانند [و مضاعف مىشود]).
«وجه الله» در آیۀ مذکور به معنای ثواب خدا و رضاى او است؛ یعنى زکات را به خلوص نیت براى رضاى خدا دهید؛ بدون شائبه غرض دیگر از ریاء و سمعه و طمع زیادت (زمخشری، 1407، ج3، ص 481؛ آلوسی، 1415، ج11، ص 45؛ حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363، ج10، ص 304)؛ و همچنین در آیات دیگری چون: (الانعام،6/72)، (الکهف،18/28)، (الانسان،76/9)، (اللیل،92/20) واژۀ وجه در همین معنا بهکار برده شده است.
د- نیکوکاران
در آیۀ مقابل، تسلیم به وجه نسبت داده شده است: «بَلىَ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ محُْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّه وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُون» (البقره،2/112): (آرى، هرکس که خود را با تمام وجود، به خدا تسلیم کند و نیکوکار باشد، پس مزد وى پیش پروردگار اوست و دستخوش بیم و اندوه نمىشود).
سیاق آیات در ارتباط با کسانی است که تسلیم فرمانهای خداوند هستند و علّت ورود به بهشت را، تسلیم فرمان خدا و نیکوکاربودن مىدانند و از اجر و پاداش بزرگ در نظر گرفته شده برایشان سخن رفته است. پاداش عمل ایشان نزد خداوند محفوظ است. مؤمنان خوف و ترسی از پاداششان ندارند و نیز از این ناراحت نیستند که عملشان تلف میشود.
ابن عباس میگوید: کسى که خالص کند خویش را براى خدا به اینکه راه خشنودى او را بپیماید. برخى گفتهاند: روى خویش را متوجه فرمانبردارى خدا کند. بعضى گفتهاند: امر خویش را به خداوند واگذار کند. پارهاى گفتهاند در برابر دستورات خداوند تسلیم و در پیشگاه او خضوع و تواضع کند؛ زیرا ریشۀ «اسلام» خضوع و انقیاد است و علت خصوصیت داده شدن «وجه» این است که اگر به صورت در هنگام سجود بخل نورزید، به دیگر اعضاء و جوارح بخل نخواهد ورزید (طبرسی، 1372، ج1، ص 358).
احسان از بالاترین مراتب اسلام است. احسان عبارت است از انجامدادن هر عملی به وجه حسن و بدون عیب، هم از جهت استقامت و ثبات، و هم از جهت اینکه جز برای خدا نبوده باشد (طباطبایی، 1417، ج4، ص 20)، تسلیم وجه به خدا عبارت اخرى تسلیمشدن به خداست؛ یعنى روى به خدا دوخته و منتظر فرمان باشد و هرچه او فرموده است، بپذیرد (قرشی، 1377، ج1، ص 216).
در سیاق کلمات آیه، تسلیم از میان دیگر اوصاف مؤمن، گزینش و در آیه جانشین شده و محفوظبودن اجر ایشان در نزد خدا با امنیت و حزن و اندوهنداشتن ایشان همنشین شده و بر آن پیشی گرفته است. این همنشینی و تقدم و تأخَر نشان میدهد که هرکس خالصانه روی به خدا آورد، اجر و پاداش عملش در نزد پروردگار محفوظ است. این باور قلبی به انسان کمک میکند تا بر مبنای اندیشۀ توحیدی خود، رفتاری مناسب از خود نشان دهد و واجبات و مستحبات خود را بیهیچ نگرانی و تشویش خاطر انجام دهد. واژۀ اسلام نیز بیانکنندۀ تسلیم محض انسان در برابر خداوندِ همۀ جهانیان است؛ ازاینرو، قرآن پیامد اصلی اسلام را احساس امنیت و آرامش میداند و همچنین است آیات ذیل: (النساء،4/125)، (لقمان،31/22).
همنشینی وجه با تمام اعمالی که در آیات فوق ذکر شد: صبر، نماز، انفاق، زکات، دادن حق ذویالقربی، انجام فرمانهای الهی، دربردارندۀ این نتیجه است که: اگر تمامی اعمال انسان، تنها برای خدا و خالصانه صورت گیرد، در سرای باقی به فلاح و عاقبت نیکو خواهد رسید و پاداش او تضمین میشود و جای هیچ نگرانی نیست.
عبارت « فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» که در آیۀ قبل نتیجۀ تسلیمبودن در قبال اوامر الهی بود، در این آیه از نتایج انفاق به حساب آمده است: «الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» (البقره/2، 274): (آنان که اموال خویش را در شب و روز، در پنهان و آشکار انفاق مىکنند، اجرشان با پروردگارشان است، نه بیمناک مىشوند و نه غمگین).
سیاق آیات در ارتباط با انفاق است و از اجر و پاداش بزرگ در نظر گرفته شده برایشان سخن رفته است (طباطبایی، 1372، ج2، ص 382). در آیۀ مورد بحث بیان شده است آنانی که داراییهای خود ازقبیل اموال، اولاد، علم، آبرو و مقام خویشتن را در شب و روز انفاق میکنند، درحالیکه گاهی انفاق خود را پنهان و گاهی اظهار میکنند، اجر و پاداش ایشان نزد خداوند است. پاداش عمل انفاقگران نزد خداوند محفوظ است. مؤمنان خوف و ترسی از فقر ندارند و نیز از این ناراحت نیستند که با انفاقکردن، مالشان تلف میشود؛ زیرا دارایی خود را به امید پاداش چند برابر میدهند (امین، 1361، ج2، ص 437؛ طبرسی، 1408، ج2، ص 668؛ حسینی شاه عبدالعظیمی، 1363، ج1 ، ص500؛ قرائتی، 1383، ج1، ص 440؛ قشیری، بیتا:ج1، ص 210). برخی از مفسران، نداشتن خوف و حزن را مربوط به آخرت دانستهاند که البته این مسلم است چنین کسی هراسی از آتش ندارد؛ زیرا میداند خداوند در آخرت جایگاهشان را امن گردانده است (فخرالدین رازی، 1420، ج7، ص 78).
همنشینی انفاق با عبارت «لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون» نشان میدهد که امنیت روان شخص منفق در دنیا و هراسنداشتن او از فقر و اتلاف مالش از این روست که او بر این موضوع واقف است که انفاق او به معنای تباهی و از بین رفتن مالش نیست و او میداند که اجر و پاداش عملش در نزد پروردگار محفوظ است.
در آیۀ ذیل نیز، عدم خوف و حزن با اولیای الهی همنشین شده است: «أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَا هُمْ یحَْزَنُونَ*الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ کَانُواْ یَتَّقُونَ*لَهُمُ الْبُشْرَی فی الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَ فی الاَْخِرَةِ لَا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (یونس/10/62-64). با نظر به همنشینی تقوا و ایمان با اولیای الهی، روشن میشود که: اگر کسی بخواهد خیالی آسوده نسبت به امور دنیا و آخرت داشته باشد باید نخست، اندیشهای صحیح مبنی بر قبول یگانگی خداوند داشته باشد، و دوم، در همۀ امور تقوا داشته باشد و از اوامر الهی اطاعت کند و این اندیشه و رفتار درست به آرامش و امنیت درون او منجر میشود.
1-3-3-2- کاربرد واژۀ «وجه» در مراتب پایین انسانیت
همانطور که کسب ویژگیهای نیکو، انسان را به خدا نزدیک میکند، در مقابل، کفر و عصیان، آدمی را از مسیر رشد معنوی خود بازمیدارد. هرچه گناه بیشتر و سنگینتر باشد، این فاصله از کمال، بیشتر خواهد شد. با نگاهی به آیات مربوطه روشن میشود، از نگاه قرآن، کفر از بدترین جایگاه برخوردار است و بیشترین خدشه و زیان را به انسانها وارد میکند و نهایتاً شخص کافر، بهرۀ کمالی از اسماء و صفات الهی نمیبرد.
- «فَإِنْ أَصَابَهُ خَیرٌْ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلىَ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَ الاَْخِرَة ذَالِکَ هُوَ الخُْسْرَانُ الْمُبِین» (الحج،22/11): (پس اگر خیرى به او برسد، بدان اطمینان یابد و چون بلایى بدو رسد، روى برتابد. در دنیا و آخرت زیان دیده است. این است همان زیانِ آشکار). در آیات گذشته سخن از افرادی بود که دربارۀ خداوند بهصورت باطل مجادله میکنند؛ اما در اینجا سخن از گروه دومی است که همان افراد ضعیف الایمان هستند؛ آنها همان گروه مردّدان هستند که به خدا ایمان دارند؛ امّا با شکّ و تردید. هرگاه خیرى متوجّه آنها شود، نفوسشان اطمینان پیدا مىکند و اگر بد و گزندى به آنها برسد، به چالههاى نومیدى و بدگمانى فرو مىافتند.
معنای لغوی خسران، نقصان و از دست دادن اصل سرمایه برای تجارت است. خسران برخی موارد در امور دنیوی مطرح است؛ نظیر: از دست دادن مال و برخی موارد در امور نفسی و معنوی مطرح است؛ مانند از دست دادن جان، سلامتی، خرد و... (فراهیدی، 1410، ج 4، ص 195؛راغب، 1412، ج1، صص 281و282). عبارت «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ» به این معنا گرفته شده است که: اما اگر گرفتارى پیدا کنند، به کفر مىگرایند، یعنى به حال اول خود برمیگردند (حسینی شاهعبدالعظیمی، 1363، ج9، ص 24؛ قرشی، 1377، ج7، ص 20؛ ابوالفتوح رازی، 1408، ج13، ص 303؛ آلوسی، 1415، ج9، ص 119). اصطلاح «انقلب على وجهه» تعبیر از دگرگونى کلّى و بهصورتى ناگهانى است که رابطه خود را به کلى با مؤمنان مىگسلد و کاملاً در صف کافران قرار مىگیرد (مدرسی، 1419، ج8، ص 28).
در نظر گرفتن حوزۀ معنایی تعبیر انقلاب وجه، با خسران و ارتباط آنها با یکدیگر، در روشنگری هرچه بیشتر فهم این آیه مؤثر است. عدهای از افراد با شک رفتار میکنند و در سختیها و مشکلات از توجه به خداوند و آیات پروردگارشان روى مىگردانند و نتیجه این ارتداد و بازگشت از راه خداوند، محرومیت از نعمتهای دنیوی و اخروی است و این محرومیت از نگاه قرآن، خسران است.
1-3-4- کاربرد کلمۀ «وجه» در معنای ظاهری
... «فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیَمَّمُوا صَعیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدیکُمْ» (النساء،4/43): (اگر آب نیافتهاید، پس بر خاکى پاک تیمّم کنید و صورت و دستهایتان را مسح کنید). این آیه دربارۀ نماز و برخی احکام فقهی آن صحبت میکند و عبارت مدّنظر، طرز تیمم را بیان فرموده است.
همنشینی واژۀ وجه با کلمات «تیمم»، «مسح» و «ایدی» بیانکنندۀ این معنا است که واژۀ وجه در آیه فوق به معنای لغوی آن - چهره و صورت - است. همچنین این واژه در آیات ذیل با همین معنای مذکور بهکار رفته است: (المائده،5/6)، (یوسف،12/93،96)، (النحل،16/58)، (الذاریات،51/29).
1-3-5-کاربرد کلمۀ «وجه» در معنای باطنی
-«یَوْمَ تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِینَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ کَفَرْتُم بَعْدَ إِیمَانِکُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ* وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِى رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(آل عمران،3/106-107): (آن روز که گروهى سپیدروى و گروهى سیهروى شوند، به آنان که سیهروى شدهاند، مىگویند: آیا شما پس از ایمان آوردنتان کافر شدید. به سبب کافر شدنتان بچشید عذاب خدا را؛ اما آنان که سپیدروى شدهاند، همواره غرق در رحمت پروردگار هستند). در این آیات اشاره مىکند که کفر، موجب روسیاهى و اسلام و ایمان، موجب روسفیدى در روز قیامت میشود.
واژۀ وجه در این آیات با کلمات ابیضاض و اسوداد همنشین شده است و این همنشینی حاکی از این مطلب است که: روسفیدى و روسیاهى در قیامت، درحقیقت تجسّم همان حالات و روحیّات انسان در دنیاست. کسانى که در دنیا ولایت خدا را پذیرفتهاند، خداوند آنها را از ظلمات به نور مىبرد و در آن روز با چهرهاى نورانى حاضر مىشوند؛ ولى آنان که به ولایت طاغوت گردن نهادهاند، طاغوتها آنان را از نور به ظلماتِ هوس و تفرقه و شرک و جهل سوق مىدهند و در قیامت در سیاهى و تاریکى محشور مىشوند (قرائتی، 1383، ج2، ص 127).
در آیۀ روبهرو نیز، این واژه دربارۀ مومنان با عدمروسیاهی و ذلت و درباره گنهکاران با ذلت و خواری قرین شده است: «لِّلَّذِینَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنىَ وَ زِیَادَةٌ وَ لَا یَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَترٌَ وَ لَا ذِلَّةٌ أُوْلَئکَ أَصحَْابُ الجَْنَّةِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ* وَ الَّذِینَ کَسَبُواْ السَّیَِّاتِ جَزَاءُ سَیِّئَةِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لهَُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ کَأَنَّمَا أُغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ الَّیْلِ مُظْلِمًا أُوْلَئکَ أَصحَْابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (یونس،10/26-27): (پاداش آنان که نیکى مىکنند، نیکى است و چیزى افزون بر آن. نه سیهروى شوند و نه خوار. اینان اهل بهشتند و در آن جاویدانند و براى آنان که مرتکب بدیها شوند، پاداش هر بدى همانند آن است و خوارى بر آنها چیره مىشود. کسى آنها را از خشم خدا نگه نمىدارد، چنان شوند که گویى صورتشان در پارهاى از شب تاریک پوشیده شده است. اینان اهل جهنمند و جاودانه در آن هستند).
در آیات دیگری از قرآن واژۀ وجه درباره مؤمنان با کلماتی ازقبیل: ظاهری آراسته و نورانی (الفتح،48/29)، زیبا و درخشان (القیامه،75/22) و (عبس،80/38 )، طراوت نعمت (مطففین،83/24)و تازگی (الغاشیه،88/ 8) همنشین شده است و دربارۀ گناهکاران با واژههایی چون محوشدن صورت (النساء،4/47)، احاطه با شعلههاى آتش (ابراهیم،14/50)، سیهرویی (الزمر،39/ 60) و (الزخرف،43/17)، کور، لال و کر (الاسراء،17/ 97)، کبابشدن صورت با آب جوشان (الکهف،18/29)، عدم بازداشتن آتش (انبیا،21/39)، کفر و انکار (الحج،22/72)، سوختن با آتش(المومنون،23/104)، دخول در جهنم (الفرقان،25/34)، سرنگونی در آتش (النمل،27/90)، دگرگونی (الاحزاب،33/66)، شکنجه و عذابدادن (الانفال،8/50)، (محمد،47/27)، کشیدهشدن در آتش (قمر،54/48)، نگونساری (الملک،67/22)، گرفتگی صورت (الملک،67/27)، عبوس و ترش (القیامه،75/24)، غبارآلود (عبس،80/38)،و وحشت (الغاشیه،88/2) قرین شده است.
1-3-6-کاربرد واژۀ «وجه» در حوزۀ معنایی موضوعات خارجی
الف- شهادت
«ذَالِکَ أَدْنىَ أَن یَأْتُواْ بِالشهََّادَةِ عَلىَ وَجْهِهَا أَوْ یخََافُواْ أَن تُرَدَّ أَیمَْانُ بَعْدَ أَیْمَانهِِمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ اسْمَعُواْ وَ اللَّهُ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِین»(المائده،5/108): (این شیوه نزدیکتر به آن است که هم شهادت را بر وجه خود ادا کنند یا پس از سوگندخوردن از ردّ سوگندهایشان بترسند. از خدا بترسید و گوش فرا دارید. خدا مردم نافرمان را هدایت نمىکند).
این آیه در مقام بیان فلسفه احکامى است که در زمینۀ شهادت در آیات قبل بیان شده و آن این است که: اگر طبق دستور بالا عمل شود (یعنى دو شاهد را بعد از نماز و در حضور جمع به گواهى بطلبند و در صورت بروز خیانت آنها، افراد دیگرى از ورثه، جاى آنها را بگیرند و حق را آشکار سازند) این برنامه سبب مىشود که شهود در امر شهادت، دقت کنند و آن را بر طبق واقع - به خاطر ترس از خدا یا به خاطر ترس از خلق خدا - انجام دهند؛ مبادا سوگندهایى جاى سوگندهاى آنها را بگیرد (طباطبایی، 1417، ج6، ص 199؛ مکارم شیرازی، 1421، ج4، صص 178-179).
وجه شهادت عبارت مىشود از ظواهر و بواطن و خصوصیّات شهادت که در خارج صورت گرفته است تا کما هو الواقع نقل بشود (مصطفوی، 1380، ج7، ص 255)؛ بنابراین، از همنشینی دو واژۀ «وجه» و «شهادت» روشن میشود که: واژۀ «وجه» در آیۀ مذکور به معنای صدق و درستی است (طبرسی، 1372، ج3، ص 401؛ محلی و سیوطی، 1416، ص 128؛ آلوسی، 1415، ج4، ص 51).
ب- النهار
«وَ قَالَت طَّائفَةٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ ءَامِنُواْ بِالَّذِى أُنزِلَ عَلىَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَجْهَ النَّهَارِ وَ اکْفُرُواْ ءَاخِرَهُ» (آلعمران،3/72): (و جماعتى از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان نازل شد، ایمان بیاورید و در پایان [روز] انکار کنید).
در آیه مذکور، واژههای «وجه» و «آخر» در مقابل یکدیگر هستند؛ درنتیجه نقش مهمی در روشنکردن معنای همدیگر ایفا میکنند: مراد از کلمۀ «وَجْهَ النَّهارِ» به قرینه اینکه مقابل آخر النهار قرار گرفته، اول روز است؛ چون وجه هر چیزى اولین جنبهاى است که از آن چیز براى بیننده ظاهر مىشود. وجه نهار هم اول روز است و سیاق کلام این طائفه از اهل کتاب مىرساند که در اول روز چیزى به رسول خدا(ص) وحى شده که موافق با عقیده اهل کتاب بوده و در آخر روز چیزى وحى شده که با عقیده دیگرشان مخالف بوده است و این باعث شده است بگویند: به آنچه اول روز نازل شده است، ایمان بیاورید و به آنچه در آخر روز نازل شده است، کفر بورزید (زمخشری، 1407، ج1، ص 373؛ طباطبایی، 1417، ج3، ص 256؛ آلوسی، 1415، ج2، ص 192؛ ابنمنظور، 1414، ج13، ص 556).
دلالت مصداقی آیه، مربوط به پیامبر اکرم(ص) و یکى از نقشههاى ویرانگر یهود براى منحرفساختن است؛ اما از منظر شبکۀ معنایی قرآن، حکم آیه خاص نیست؛ بلکه فراتر از دلالت مصداقی و اشارهای آیه، ناظر به عموم مسلمانان است. دشمنان اسلام همیشه و همه جا با نام اسلام، در صفوف مسلمانان نفوذ میکنند و از پشت خنجر میزنند؛ بنابراین، مسلمانان باید هشیار باشند و سادهاندیش و زودباور نباشند و به هر اظهار ایمانى، اعتماد نکنند.
نتیجهگیری
واژۀ وجه در قرآن با توجه به عبارات همنشین و جانشین و سیاق در لایههای متفاوتی نظیرِخداوند، پیامبران، انسانهای، معنای ظاهری، معنای باطنی و موضوعات خارجی بهکار رفته است.
الف) این واژه در برترین لایه خود به «ربّ» اضافه شده است و این همنشینی بیانکنندۀ این مطلب است که: چون ذات الهی شناختپذیر نیست، خدا را با اسماء و صفات فعلیه میتوان شناخت – نه بهطور کامل- و همۀ اشیا نیز، بهواسطۀ اینکه در جهان یافت شدهاند، جنبههای خاصی از صفات را آشکار میسازند؛ ازاینرو، انسانها برای رسیدن به کمال انسانی و شکوفاساختن ذات حقیقی خویش، باید صفاتی را به ظهور رسانند که قرآن دربارۀ خداوند همچون عادل، عالم، کریم، رحیم، حکیم، عزیز، غفور خبر میدهد و در وجود خودشان نهفته است. از همین روست که رهروان طریقت به «متخلقشدن به فضایل الهی» (التخلق باخلاق الله)توصیه میکنند و این فضایل را عین اسماءالله میدانند و به همین علت، انسانها جنبهها یا وجوه بینهایتی از خدا را آشکار میسازند.
ب) در لایهای برتر، این واژه درسیاق سخن از پیامبران الهی نظیر حضرت محمد(ص)، حضرت ابراهیم(ع)، حضرت موسی(ع)، حضرت عیسی(ع) و حضرت یعقوب(ع) بهکار رفته است، پیامبران، بهترین الگو در رسیدن به مقام وجه الله - اسماء وصفات الهی - هستند و انسانها برای نیل به این مقصود باید به ایشان اقتدا کند و آنها را الگوی خویش قرار دهند. قرب انسانها به وجه الهی - اسماء و صفات نیکو - به اندازۀ کمالات نفسانی و روحانی است که ایشان کسب کردهاند. بندگانی که نسبت به دیگران کمالات بیشتری کسب کردهاند، از حیث کمال به وجه الهی نزدیکتر هستند و توانستهاند اسماء و صفات الهی بیشتری را در وجود خود به فعلیت برسانند.
ج) در لایهای دیگر، این کلمه درمورد انسانها بهکار رفته است. در بالاترین قسمت این لایه، این واژه به انسانهای والامرتبه اختصاص دارد و دربردارندۀ این نتیجه است که: اگر تمامی اعمال انسان، تنها برای خدا و خالصانه صورت گیرد، در سرای باقی به فلاح و عاقبت نیکو خواهد رسید و پاداش او تضمین میشود و جای هیچ نگرانی نیست؛ ازاینرو، تنها آن دسته از فعالیتهایی سودمند خواهند بود که در جهت خدا (وجه الله) و هماهنگ با سایر اجزاء خلقت برنامهریزی شدهاند و کوششهایی که چنین نیستند، محکوم به فنا هستند؛ ولی در لایۀ زیانکاران بدین معنا است که: عدهای از افراد با شک رفتار میکنند و در سختیها از توجه به خداوند و آیات او روى مىگردانند و نتیجۀ این ارتداد، محرومیت از نعمتهای دنیوی و اخروی است و این محرومیت از نگاه قرآن، خسران است.
د) در لایهای دیگر، این کلمه در معنای معنوی و باطنیاش ازقبیل: سپیدروی، ظاهری آراسته و نورانی، طراوت نعمت، سیهرویی، خفّت و خواری و ... بهکار رفته است.