Study of Radial Meanings of Context-Dependent Elements in Koranic Discourse

Authors

1 Department of Quran and hadith Science, University of Science and education of Quran karim, Amol, Amol, Iran

2 Department of Quran and hadith Science, University of Science and education of Quran karim, masshad, Iran

Abstract

Radial meaning is a set of lateral lines including meaning shades which are the outcome of context-dependent elements as well as expressive perceptions in an applicable context. The study of context-dependent elements in the Holy Quran in the two intra-textual and extra-textual structures has provided us with radial as well as meta-situational meanings, opening a new way toward the literary miracle of Quran. Hence, the present article aims to imply the effective role of radial meanings in making the Koranic text responsible for affecting the body and soul of readers as well as the better understanding of the intentions of its signs by the use of semantics and descriptive-analytic method. It also aims to answer such an important question: what kind of context-dependent elements do the radial meanings of Quran do produce? Studies showed that anomaly mechanisms, word order, the compatibility of voiced and voiceless sounds, repetition, metaphor as well as synecdoche as the most important context-dependent elements play a role in producing radial meanings. Likewise, in non-linguistic contexts, observing theological and psychological situations as well as social tableaus has created some prominent radial meanings.

Keywords

Main Subjects


Article Title [Persian]

بررسی معانی شعاعی عناصر بافت‌بنیان در گفتمان قرآنی‌

Authors [Persian]

  • سیده فاطمه سلیمی 1
  • کبری راستگو 2
1 استادیار گروه علوم و قرآن حدیث، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده علوم قرآنی آمل، آمل، ایران
2 استادیار گروه علوم و قرآن حدیث، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم، دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد، مشهد، ایران
Abstract [Persian]

«معنای شعاعی» مجموعه­ای از خطوط جانبی متشکل از سایه­معناهاست که زاییدۀ عناصر بافت­بنیان و دریافت­های عاطفی در موقعیتی کاربردگرا است. مطالعۀ سازه­های بافت­بنیان در قرآن کریم در دو ساختار درون­متنی و برون­متنی معانی شعاعی و فراوضعی را در این معجزۀ جاوید فراهم می‌سازد و دریچه­ای نو به‌ سوی اعجاز ادبی قرآن می­گشاید. براین اساس در نوشتار حاضر کوشش شده است تا با کاربست دانش معناشناسی و تکیه بر روش توصیفی- تحلیلی به نقش موثر معانی شعاعی در وظیفه‌مند ساختن متن قرآن برای اثربخشی بر روح و جان مخاطب و درک بهتر مقاصد آیات این کلام وحیانی اشاره شود و به این سوال اساسی پاسخ داده شود که معانی شعاعی قرآن محصول چه ابعادی از عناصر بافت‌بنیان است. بررسی‌ها نشان داد که سازوکارهای هنجارگریزی، آرایش واژگانی، همخوانی آواهای واکدار و بی­واک، تکرار، استعاره، مجاز و... به عنوان مهم‌ترین عناصر بافت زبانی در تولید معانی شعاعی نقش بسزایی دارند؛ همچنان‌که در بافت غیر زبانی رعایت موقعیت‌های دینی، روانی و تابوهای اجتماعی و... معانی شعاعی برجسته‌ای را خلق کرده است.

Keywords [Persian]

  • بافت زبانی و غیرزبانی
  • معانی شعاعی
  • قرآن کریم

مقدمه

با تحول اندیشۀ بشری و گسترش مسائل اجتماعی، روانی، دینی و تفاوت تراوش‌های ذهنی مخاطب تحولات گسترده­ای در ساختار معنا پدیدار شد. این مسئله سبب پیدایش معانی شعاعی یا ضمنی در میان کاربران زبان شد. درواقع معانی شعاعی1 این امکان را برای خوانندۀ خوش­ذوق فراهم می­آورد که با توجه به عناصر زبانی متن و پیوند آن با عناصر غیرزبانی (دریافت­های عاطفی و روانی) و همچنین درجۀ مهارت­های فردی به شبکه­های معنایی موجود در متن دست یابد و از این رهگذر به پتانسیل موجود در متن و فهم دقیق معنا و مراد اصلی خالق آن پی ببرد. این پتانسیل همان درک میزان نوآوری متن و ویژگی تعدد معنایی در آنست. حال اگر این پردازش معنایی در متن قرآن صورت گیرد، اعجاز ادبی متن مقدس و قابلیت چندمعنایی آن نمود می­یابد و ادعا می‌شود که قرآن کریم برخلاف سایر متون، متن بسته‌ای به شمار نمی­رود و تنها در یک قالب معنایی محدود نمی­شود؛ بلکه تأمل در بافت­های زبانی و غیرزبانی آن خوانندۀ متن را به معانی جدیدی می‌رساند که نشان‌دهندۀ زبان پویا و عجز بشر در فهم کامل آن است. در پژوهش حاضر کوشش شده است تا با بررسی ساختارهای مختلف زبانی قرآن همچون ساختار واژگانی، آوایی، نحوی، صرفی، بلاغی و ساختارهای غیر زبانی آن مانند درنظرگیری موقعیت‌های اجتماعی، روانی و دینی، معانی شعاعی برخی از آنها ارائه و به پرسش­های ذیل پاسخ داده شود:

1. معانی شعاعی قرآن کریم محصول چه ابعادی از عناصر بافت درون‌متنی و برون‌متنی است؟

2. اهمیت معانی شعاعی در قرآن کریم چگونه ارزیابی می‌شود؟

براین اساس فرضیه­های پژوهش به شرح زیر است:

- بافت زبانی در سطوح مختلف آوایی، واژگانی، صرفی، نحوی و بلاغی در فرایند تولید معنای شعاعی موثر است. همچنان‌که در بافت غیر زبانی، موقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی، روانی و دینی و همچنین تابوهای برآمده از آن نقش بسزایی در زایش معانی شعاعی ایفا می‌کنند.

- معانی شعاعی اهتمام‌پذیر است زیرا نقش مؤثری در وظیفه‌مند ساختن متن قرآن برای اثربخشی بر روح و جان مخاطب دارد و زمینۀ درک بهتر از مقاصد آیات و فهم ظرافت‌های ممیزانۀ آنها فراهم می‌آورد.

گفتنی است رویکرد این پژوهش رویکردی معناشناختی با تکیه بر عناصر بافت‌بنیان است که ضمن روش توصیفی‌-تحلیلی بررسی می‌شود.

 

پیشینۀ پژوهش

از جمله پژوهش­های صورت‌گرفته در حوزۀ معانی شعاعی و ساختارهای مختلف زبانی و غیرزبانی به نمونه‌های زیر اشاره می‌شود:

محمد یونس علی در کتاب «المعنی وظلال المعنی» کاربردشناسی میان علمای پیشین عرب و زبان‌شناسان جدید را مقایسه کرده و تقسیمات معنایی مانند معنای مرکزی و شعاعی و نیز مبحث قرینه‌ها در نحو را بیان کرده است. همچنان‌که عواطف کنوش المصطفی در کتاب «الدلالة السیاقیة عند اللغویین» عناصر بافت‌بنیان را در دو سطح زبانی و غیرزبانی برمی‌شمارد و در صفحاتی چند به معنای شعاعی اشاره می‌کند. رنا طه رؤوف نیز در پایان­نامۀ کارشناسی ارشد خود با عنوان «الدلالة المرکزیة والدلالة الهامشیة بین اللغویین والبلاغیین» تحقیق بسیار مفصلی دربارۀ انواع معنا اعم از مرکزی و شعاعی از نگاه علمای نحو و بلاغت انجام داده و برای هریک از این معانی شواهدی از حوزۀ ادبیات آورده است؛ اما ادعا می‌شود که وی در دسته‌بندی صحیح معانی توفیق چندانی نداشته است.

براین‌اساس پردازش بافت در دو ساختار زبانی و غیرزبانی به شکل بحثی علمی و روشمند و تطبیق آن بر آیات قرآن موضوعی است که از دید پژوهشگران حوزۀ زبان­شناختی تا حدودی فراموش شده، همچنان‌که معانی شعاعی حاصل از کاربست این سازه‌ها در گفتمان قرآنی بررسی نشده است. حال آنکه فهم کامل متن و دریافت مراد اصلی مؤلف به میزان زیادی در گرو فهم معانی شعاعی (‌فرامرکزی) موجود در متن است.

 

1-    چیستی معنای شعاعی در پژوهش‌های معناشناختی

معنای شعاعی پیش از آنکه یک مبحث معناشناسی نوین باشد و جایگاه بحث قرار گیرد، از منظر زبان‌شناسان و علمای سلف مسلمان بارها نقد و چالش شده است. معنای شعاعی با اصطلاحاتی مانند «معنای معنا»، «معنای ثانوی»، «معنای مجازی»، «معنای ضمنی»، «معنای پیرو» و «معانی مبتکر و نو» در آثار علمای عرب پیشین همچون عسکری، علوی، ابن‌قیم و جرجانی و... جسته می‌شود. برای مثال «معنای معنا» اصطلاحی است که «عبدالقاهر جرجانی» واضع آنست. او معنا را به دو شکل «معنا» و «معنای معنا» نامگذاری کرد، البته اصطلاحاتی مانند «معنای اولیه» و «ثانویه» و همچنین «معنای منطقی» و «بلاغی» را نیز به ترتیب بر این دو نوع از معنا اطلاق کرد (الجرجانی، 2005، ص272، 386).

این در حالی است که معناشناسان معاصر در تقسیم­بندی معنا، آراء متعددی بیان داشته­اند که از این میان تقسیم معنا به دو قسم معنای مرکزی2 و معنای شعاعی صحیح­تر به نظر می­رسد. از معنای مرکزی با اصطلاحاتی همانند معنای اساسی، مفهومی، صریح، موضوعی و معجمی یاد می­شود. همچنان‌که معنای ایحایی، ثانوی، اضافی، تضمنی، پراگماتی، شعری، باطنی، معنای معنا، معنای عاطفی فردی و... همان معنای شعاعی به ‌شمار می‌آید. مقصود از معنای مرکزی، معنای ثابتی است که کلمه به­طور مستقیم به آن اشاره دارد؛ اما معنای شعاعی با توجه به تفاوت سلیقه­ها، تمایلات و تجربه­ها متفاوت است.

در میان غربیان «جان لاینز3» معنای شعاعی را معنای غیروصفی، انفعالی و تأثیرگذار نام می­نهد؛ زیرا نویسنده با آن، اعتقادات، شرایط و احساسات خود را بیان می­دارد، بی­آنکه آن را توصیف کند (لاینز، 1976، ص35). «لیچ4» نیز از این معنا با نام «معنای ­انعکاسی5»  یاد می­کند. کاربست این معنا نسبت به واژگانی است که لایه­های معنایی دارد و در موقعیت‌های خاص و با بیان احساساتی سنگین به شکل کنایه یا مجاز انعکاس می‌یابد (زوین، 2000، ص3). تابوها6 یا حرام‌واژه­ها جزء معانی انعکاسی به شمار می‌آید؛ زیرا هنگام کاربرد الفاظ در این موقعیت­ها لفظ به شکلی غیرصریح به معنایی دیگر اشاره دارد (زوین، 2000، ص25).

«اولمان7» در تعریف خود از معنای شعاعی به اصطلاح «معانی عاطفی» اشاره دارد و بر این باور است که این نوع معنا سبب زایش احساسات خاصی در انسان می­شود و وی را به کشف معانی جدیدی از لفظ در درون بافت وامی­دارد. معنای عاطفی اساساً برای ایفای نقش تأثیرگذاری بین طرفین گفتگو وضع شده است. این نقش همان گمشدۀ علاقمندان حوزۀ ادبی در نوآوری یا دریافت پیام است. متمایزشدن معانی عاطفی در میان افراد سبب تعدد تفسیرات می‌شود و این مسئله ابهاماتی را در حیطۀ یک واژه در داخل بافت ایجاد می­کند. البته ابهام معنایی موجود در چنین واژگانی در اینجا پسندیده است؛ زیرا زائیدۀ تفاوت تأثیرپذیری انسان از اثر است و زیبایی­های نهفته در اثر را کشف می‌کند (اولمان، 1975، ص105، 177).

نیز در میان زبان‌شناسان معاصر عرب «ابراهیم انیس» نخستین فردی است که دو اصطلاح دلالت مرکزی و شعاعی را با همین نام‌ها بیان می­دارد. او بر این باور است که یک جامعۀ زبانی واحد در زندگی خود به درجۀ مشترکی از دلالت بسنده می­کند و این همان دلالت مرکزی است که افراد یک جامعه گاه این معنای متداول را در فرهنگ لغت خود وارد می­کنند؛ اما معنای شعاعی همان هاله­های معنایی است که با توجه به تفاوت افراد، جنسیت، تجربه­ها، مزاج­ها، تعلّقات قومی، نژادی و میراث آباء و اجدادی نزد آنها متفاوت می‌شود. درواقع معنای شعاعی، همان دلالتهای فرامرکزی کلمه یا عبارت است که گویشوران زبان در آن اتفاق­نظر ندارند، چنین معنایی با نیروهای عاطفی استنتاج می‌شود (أنیس، 1984، ص107، 173).

«محمد سعران» -دیگر زبانشناس معاصر عرب- نیز به این مسئله اعتقاد دارد که «هریک از کلمات، مضمونی منطقی و مضمونی روان­شناختی دارد، پس اشتراک در فهم محتوای منطقی همان دلالت­های مرکزی موجود در فرهنگ ­لغت است؛ اما مضمون یا ارتباط روانشناختی از گوینده­ای به گویندۀ دیگر بسیار متفاوت می­شود (السعران، 1997، ص302 و 303).

نکتۀ شایستۀ ذکر اینکه تعدد تقسیمات معنایی و تنوع آنها نشان‌دهندۀ تضاد میان این معانی نیست؛ بلکه تنها نوعی اختلاف سلیقه در نامگذاری است که آن هم نتیجۀ تفاوت در گرایش‌های فکری پژوهشگران این حوزه است.

 

2-    جایگاه معنای شعاعی در فهم متن

معانی شعاعی بخش مهمی از وظیفه­مند ساختن زبان را برعهده دارد؛ زیرا نقش اثرگذاری زبان و لذت و انس با متن با این معنا محقق می­شود و از لابه­لای آن، خواننده به نبوغ هنری نویسنده و خلاقیت او در تولید معنای هنری پی می‌برد که این معنا از هرگونه تقلید به دور است. به‌دیگر‌سخن معنای شعاعی بازتاب نشانه­هاست که از طریق بار عاطفی دریافت می‌شود، درنتیجه دریافت­کننده با معنای مستقیم نشانه­ها سروکار ندارد؛ بلکه از بازتابِ آن، معانی جدیدی می‌آفریند (علی، 2007، ص180).

 

3-    بافت: تعریف، انواع و تاریخچۀ آن

مقولۀ «بافت» یا «سیاق» (Context) «مفهومی کلی است که اجزای سخن را به‌ مفاهیم مقصود و غرض صاحب سخن پیش می­برد... و آنگاه آن معانی برای انتقال به مخاطب در قالب «آوا، واژه، جمله و عبارات» شفاهی یا نوشتاری ظهور می­یابد» (کنعانی، 1384، ص29). به‌بیان‌دیگر معنا به شکلی پویا در نتیجۀ بیناکنش عوامل گوناگونی چون متن، ذهنیت خواننده یا شنونده، بافت متنی، بافت موقعیتی و بافت فرهنگی- اجتماعی هر بار تولید و درک می‌شود؛ در نتیجه معنا برآیند همۀ این نیروهاست که به شکل تفسیر فهمندۀ متن بروز می‌کند.

از آنچه گفته شد دریافت می‌شود که از لفظ بافت هم در اشاره به متن همراه تکه‌ای خاص از زبان استفاده می­شود -که گاه هم‌متن یا بافت کلان نامیده می‌شود- و هم در اشاره به بافت غیرزبانی موقعیتی‌ که متن بخشی از آن است.

در ارتباط با تاریخچۀ بافت باید گفت این مقوله یک اصطلاح فنی زاییدۀ ذهن پژوهشگران معاصر نیست؛ بلکه در پژوهش­های زبانی کهن با اصطلاحاتی همچون «سیاق الکلام»، «الحال»، «المقام» و «الحال المشاهدة» و... به آن توجه می‌شده است و در زمرۀ پیشگامان از سیبویه (1988، ج1، ص275-272)، ابن‌جنی (1913، ج1، ص33) و عبدالقاهر جرجانی (2005، ص235) و... یاد می‌شود. قدما از این مقوله در دو سطح لغوی/زبانی و غیرلغوی/غیرزبانی برای ارزیابی سطوح بلاغی کلام، تحلیل معناشناختی متن و شناسایی بافت موقعیتی کلام از زاویۀ بافت زبانی بهره می‌جستند. اما در پژوهش‌های زبانشناختی‌-معناشناختی نوین مقولۀ بافت، نظریه­ای نو است که فرث8 با بهره‌گیری از اندیشه‌های مالینوفسکی9 -انسان‌شناس برجستۀ قرن بیستم- آن را مطرح کرده است و هدف از کاربست آن فهم معنا است (بالمر، 1985، ص63-62). بعدها اندیشمندانی همچون هالیدی10 و لاینز مبانی این نظریه را بسط دادند.

 

1-3- بافت زبانی و مؤلّفه­های آن

بافت زبانی متن با ایجاد هماهنگی میان واژگان، گاه معانی شعاعی خاصی را با توجه به ساختار آوایی، صرفی، نحوی، ادبی و واژگانی ایجاد می­کند (خلف، 2006، ص76). پدیدۀ بافت در کنار شبکۀ شعاعی معنا موجب می­شود که معنا انعطاف­پذیر باشد و در سیاق‌های مختلف بخش خاصی از اطلاعات مرتبط برجسته شود. زبانشناسان ­شناختی برای نشان‌دادن این ویژگی معنا اصطلاح «شعاعیت» را به کار می­برند. براین‌اساس سیر مطالعاتی زبان­شناسان حاکی از آن است که معنا پدیده­ای ثابت و ایستا نیست؛ بلکه امری نسبی و متغیر است که همواره در حال بازسازی است و این زایش معنایی به شکل تدریجی در پی ساخت‌های مختلف زبانی و غیرزبانی صورت می‌پذیرد. شناسایی بافت­های مرتبط با متن، مکمّل­های معنایی را برجسته ساخته و تمامی تراوش‌های ذهنی گوینده متن را کدگشایی می‌کند. این ظرافت­های نهفته در متن، زبان زیبا و بلاغت والای آن را آشکار می­سازد (جاب‌الله، 2009، ص56).

مؤلّفه­های زبانی موجود در متن به پنج نوع تقسیم می‌شود که مفهوم­شناسی آن در تحلیل بافت زبانی متن ضرورت دارد:

 

1-1-3- مؤلّفۀ آوایی

آواشناسی11، بخش مرتبط با خصوصیات فیزیکی اصوات در دانش زبان‌شناسی و علوم مرتبط با آن مانند معنا‌شناسی است. در لایۀ آوایی نحوۀ کاربرد واحدهای آوایی در یک موقعیت زبانی و تأثیرات زیبا‌شناسانۀ آواها و ایجاد نظام‌های صوتی در ساخت آرایه‌های لفظی و بدیعی نظیر سجع، جناس، واج‌آرایی و واژه‌آرایی و... بررسی می‌شود (مقیاسی و فراهانی، 1393، ص44).

ساختار آوایی و ضرب­آهنگ‌ها با دو نوع از معانی سروکار دارند: گاهی در فهم این ساختار تمامی افراد یک محیط زبانی مشترکند؛ اما گاهی این ساختار به لایه­های پنهانی معنا اشاره دارد که تنها از طریق استنباط­های فردی و حالت‌های درونی ذاتی دریافت می‌شود (القاسمی، 2009، ص4). از نگاه آواشناسی، موسیقی در درون بافت به دو شکل موسیقی درونی و موسیقی بیرونی بررسی می‌شود. نوع نخست آن به برخی از آرایه­ها مانند تکرار، تجنیس، تضاد و مقابله و... اشاره دارد که هریک از این عناصر در موقعیت بافتی خود بر تجربه­های فردی نویسنده یا مخاطب تأثیرگذار است. نوع دوم (موسیقی بیرونی) نیز با نوع مخارج آواها، حرکات آن، چگونگی تلفیق حروف و اصوات در کنار هم ارتباط دارد و از این رهگذر معانی شعاعی را ارائه می‌کند.

 

2-1-3- مؤلّفۀ واژگانی

از جمله سطوحی که معناشناسان برحسب آن معنا را مطالعه می‌کنند، سطح واژگان نظام زبان است. در این سطح، معنا از دید روابط معنایی‌-واژگانی بررسی می‌شود؛ به‌بیان‌دیگر در این مؤلّفه رابطه واحدهای واژگانی زبان به‌لحاظ محتوای معناییشان بررسی می‌شود. هم‌معنایی، تقابل معنایی، شمول معنایی، هم‌آیی و... از شناخته‌ترین روابط معنایی واژگانی به‌ شمار می‌آید.

دراین‌میان جایگزینی واژگانی یکی از مقوله‌های ساختاری متن به شمار می‌رود که روابط واژگانی فوق‌الذکر براساس آن سنجیده می‌شود. جایگزینی واژگانی خطایی دستور زبانی نیست؛ بلکه نوعی استفادۀ خلاقانه و بدیع از زبان در دو محور همنشینی و جانشینی است. این مؤلّفه با درهم شکستن روال معمول کلام، موجب آشنایی‌زدایی و برجسته‌سازی و درنتیجه افزایش توجه شنونده (ربابعة، 2003، ص49) و حتی زایش معانی فرامرکزی می‌شود.

 

3-1-3- مؤلّفۀ صرفی

تک‌واژشناسی یا صرف یا ساختِ‌واژه12 بخشی از دستور زبان است که ساختـ (ـارِ) واژه را تحلیل می‌کند. به‌سخن‌دیگر ساختِ‌واژه تکواژها و راه‌هایِ همنشینی آنها با یکدیگر در قالب‌های نحوی و نیز در واژه‌سازی را شناسایی می‌کند. در این مؤلّفه همسانی ساخت‌واژی و صیغ کلمات، مشتقات آن، ساختار صیغه­ها از نظر عددی، جنسیتی، نوعی، تصغیر، پسوندها و پیشوندها مدّنظر قرار می‌گیرد که به تناسب بافت موقعیتی کلام در زایش معانی شعاعی دخیل است.

 

4-1-3- مؤلّفۀ نحوی (ترکیبى)

معنا برآمده از ساختار، چینش، همنشینی و روابط نحوی سازه‌های جمله‌ها است. به‌ویژه تکنیک‌های نحوی موثرترین شیوه‌های معناآفرینی به ‌شمار می‌آید (باقری خلیلی و محمودی نوسر، 1392، ص43). آرایش سازه‌ها، جابجایی آ‌نها به راست یا چپ، ذکر و حذف آنها و به‌طورکلی ساختمان کلام و روابط عناصر جمله با یکدیگر در علم نحو یا دانش جمله‌شناسی، نقش بسزا و انکارناپذیری در میزان برجستگی و مقبولیت یک متن و نیز تولید معانی شعاعی آن دارد.

 

5-1-3- مؤلّفۀ بلاغی

بی‌شک عناصر ادبی و بلاغی نقش بسزایی در ادبی‌بودن متن و پیدایی سبک خالق متن ایفا می‌کند. چنانکه گفته‌اند یک سبک بلاغی در استفاده از ظرفیت‌های زبانی و توانمندی‌های هنری و آرایه‌های ادبی از روش یکنواختی استفاده نمی‌کند؛ بلکه آمیزه‌ای از روش‌های مختلف کاربست زبان است (Fairelough, 2000, p96). تشبیه، مجاز، استعاره، کنایه، حس‌آمیزی، جاندارپنداری و... از جمله سازوکارهای بلاغی زبان هستند که از زبان معیار فاصله می‌گیرند و موجب برجستگی و ابهام هنری متن و در نتیجه تشدید تلاش ذهنی مخاطب و زایش معانی فرامرکزی می‌شود؛ زیرا این معانی دارای بار عاطفی فراوانی است و از احساسات درونی گویندۀ متن و تمایلات فردی وی نشأت می­گیرد، حتی خواننده نیز در واکاوی متن از تمایلات فردی و حالات عاطفی مدد می­گیرد، چه این مفاهیم با بعد روانی بیش از بعد منطقی و قراردادی در ارتباط است (الجرجانی، 2002، ص245).

 

2-3- بافت غیرزبانی (بافت موقعیت)

بافت مقام یا موقعیت جزء مرکزی­ترین مسائلی است که در ارائۀ معنا با آن ارتباط برقرار می­شود. سیاق یا بافت موقعیت، دایرۀ گسترده­ای از موقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی، روانی و دینی و... را در برمی­گیرد و هریک نیز سبب ایجاد سبکی خاص در ساختار متن می­شود؛ بنابراین گفته می‌شود، بافت‌های بیرونی متن در بافت درونی آن تأثیرگذار است (الملاح، 1994، ص160 و161). از‌سویی‌دیگر سیاق همیشه با معانی شعاعی سروکار ندارد؛ بلکه گاه از سبک و ساختاری عام استفاده می­کند و در خود معانی مرکزی را دربردارد و گاه موقعیت موجود فضایی را می­طلبد که در آن معانی شعاعی خلق می‌شود؛ بنابراین بافت موقعیت با هر دو نوع معنا در ارتباط است.

 

4-     معانی شعاعی در گسترۀ بافت زبانی قرآن کریم

در بافت زبانی همانطور که پیشتر گفته شد، روابط ارجاعی به عبارات زبانی در درون متن محدود می‌شود. این روابط در سطوح مختلفی مانند سطح آوایی، واژگانی، صرفی، نحوی و بلاغی گفتمان قرآنی جستجو و با توجه به نحوۀ کاربست هریک معانی شعاعی حاصل از آنها بررسی می‌شود.

 

1-4- معنای شعاعی در گسترة بافتآوایی قرآن کریم

نخستین ساختار قرآنی که گوش‌ها را نوازش می‌کند و بر دل‌ها تأثیر عمیقی می­گذارد، زیبایی موسیقی درونی و بیرونی آیات است. این ساختار ازجمله نمونه­های تصویرسازی معناست که در اثر ایجاد هم­آوایی میان معانی و آواها به ‌وجود می­آید. گفتنی است زایش معنایی حاصل از ساختار آوایی به شکلی مستقل از بافت موقعیتی صورت نمی­پذیرد. در ادامه به دو نمونه از شاخص‌های آواشناختی در دو مقولۀ جناس در فواصل و تکرار از نوع واج­آرایی اشاره می­شود.

 

1-1-4- معانی شعاعی در فواصل متوازن یا مماثل13

فاصله14 به کلمة پایانی در آیات قرآن کریم گفته می­شود و جایگاه آن در آیات همچون جایگاه قافیه در بیت شعری است. فواصل براساس نوع حرف رویّ و وزن انواعی دارد. تکرار آوایی که براساس اوزان فواصل به وجود می‌آید، در کنار تکرار حرف رویّ، ضرب‌آهنگ خاصی ایجاد می­کند که بنابر بافت آوایی متن به معانی شعاعی و دریافت‌های عاطفی و روانی می­انجامد (الفاضـلی، 2011، ص74). رمّانی در زیبایی­شناسی فواصل می‌گوید: «فواصل قرآنی سراسر بلاغت و حکمت است و روشی برای فهم معناست» (الرمانی، 1976، ص10). ازجملۀ انواع فواصل، فاصلۀ متوازن است که مقصود از آن تشابه حرف رویّ در پایان آیات است. در اینجا برای نمونه به فواصل موجود در سورۀ أعلی اشاره خواهد شد. تمامی کلمات پایانی آیات در این سوره به حرف روی «الف» ختم شده‌اند، این ضرب‌آهنگ به فراخور بافت موقعیتی کلام تأثیر بسزایی در زایش معانی شعاعی داشته است:

(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى* الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّى* وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدى‏* وَالَّذِی أَخْرَجَ الْمَرْعى‏* فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى‏* سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسى‏* إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْجَهْرَ وَما یَخْفى‏* وَنُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرى‏* فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‏* سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏* وَیَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى* الَّذِی یَصْلَى النَّارَ الْکُبْرى‏* ثُمَّ لا یَمُوتُ فِیها وَلا یَحْیى‏* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى* وَذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى* بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا* وَالْآخِرَةُ خَیْرٌ وَأَبْقى‏* إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الأُولى‏* صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَمُوسى) (اعلی: 1-19).

در تمامی نوزده آیة فوق فواصل به حرف روی «الف» پایان یافته است. این توازن در فواصل از توازنی حکایت دارد که در بافت موقعیتی آیات وجود دارد؛ زیرا آیات با تسبیح الهی و ذکر صفات والای خداوند شروع می‌شود و با ذکر نشانه­های او در عالم از خلقت اشیاء گرفته تا هدایت انسان و ذکر مقدّرات الهی ادامه یافته است. تمامی این مفاهیم به ثبات امور آفرینش و مقدّرات الهی در دنیا و آخرت اشاره دارد. ساختار زبانی متن که در قالب فواصل متوازن برجسته شده، به شکل کامل گویای چنین معانی ثبوتی و توازن در این امور است. از‌سویی‌دیگر گزینش حرف مدّ الف به‌ جای سایر حروف نیز معانی شعاعی دیگری همچون رفعت و والایی خداوندی را که متصف به چنین صفاتی است، در روح و جان مخاطب تداعی می‌کند. برهمین‌اساس تلفیق زبانی تساوی فواصل در نوزده آیه و نوع حرف گزینشی (الف) توأمان نشان‌دهندۀ معانی شعاعی بدیعی همچون ثبات افعال الهی و رفعت و والایی مقام او است که هیچگاه حالت تزلزل و تنزل در آن راه ندارد.

 

2-1-4- معانی شعاعی در واج­آرایی15

واج­آرایی به معنای تکرار واج‏ها و واکه‏هاست که به دو شکل «هم‌حروفی» و «هم‌آوایی» پدیدار می‌شود. هم‌حروفی از تکرار یک صامت در بسامدی زیاد سخن می‌گوید و تأثیر فراوانی در القای مفهوم مدّنظر خالق متن دارد (شفیعی کدکنی، 1359، ص103). هم‌آوایی نیز با تکرار مصوت در کلام بر ارزش موسیقایی کلام می­افزاید (شمیسا، 1381، ص79) و در برانگیختن احساسات و عواطف خواننده و شنونده سهم شایانی ایفا و رابطة او را با متن عمیق­تر می­کند.

از نمونه­های بارز واج­آرایی در گفتمان قرآنی که به زیبایی میان آوا و محتوا ارتباط برقرار کرده است، واژۀ «صرصر» در آیۀ (وَأَمَّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عاتِیَةٍ) (حاقه: 6) «و اما عاد با تندبادى سرکش هلاک شدند» است. این آیه چگونگی از بین رفتن قوم عاد را تصویر می‏کند. «صرصر» از واژۀ « صَّر» به معنى باد سرد و سخت است؛ زیرا در باد سرد انقباض و بستگى هست» (الاصفهانی، 1961، ص482). همچنین در تفسیر جوامع الجامع آمده‏ است: «صرصر بادى است که بسیار صدا دارد و نعره مى‏کشد. برخی نیز گفته‏اند: مقصود باد سرد و از ریشه «صرّ» است و گویى بادى است که سردى در آن تکرار شده و بسیار است و از شدت سردى سوز دارد» (طبرسی، 1412، ج4، ص349). ابن­جنی از این فزونی معنا بر پایة فزونی لفظ با نام «قوّةُ المعنى لقوّةِ اللّفظِ» یاد می­کند (ابن­الجنی، 1913، ج3، ص264).

واج «صاد» به دلیل داشتن صفت صفیر (ابن‌الجزری، 1376، ص128) بر صدای باد و سوزش آن دلالت دارد که بنابر عقیدة نگارندگان فزونی مضاعف حرف صاد نشان‌دهندۀ شدت انفجاری این باد و عظمت آن و درنتیجه خسارت‌های جبران‌ناپذیر آن است. واج «راء» نیز به دلیل داشتن صفت تکریر و جهر موجود در آن (ابن­الجزری، 1376، ص123) بر عملی دارای لرزش دلالت می‏کند که همواره تکرار می­شود و آرام نمی­گیرد. ازسویی معنای شعاعی دیگری هنگام خوانش لفظ در قرائت ترسیم می‌شود و آن اینکه به دلیل وجود حرف سایشی صاد و حرف تکریری راء هنگام تلفظ واژه نوعی سایش و تماس میان دندان‌ها و حرکات فک (المصطفی، 1995، ص46-44) صورت می­گیرد که گویای حالات ظاهری فرد گرفتار در سرمای شدید است، به­گونه­ای که در اثر سرمای شدید دندان‌های آن فرد با هم برخورد می­کنند. بنابراین گفته می‌شود، ساختار آوایی موجود در واژۀ مذکور در این بافت موقعیتی کاملاً تصویرگر صحنه‌های مختلفی از سرمای شدید، گرفتاری شدید انسان در آن و عواقب ناگوار است.

درحقیقت ساختار آوایی موجود در واج‌های «صرصر» که تلفیقی از حرف انفجاری (صاد) و حرف تکریری (راء) است، بر بار عاطفی کلام در این بافت می­افزاید؛ زیرا هلاکت قوم عاد در اثر این باد بسیار توفنده، گویای سایه‌گستراندن عذاب الهی و تصویرگر صحنه­های دهشتناک و خفقان­آور است (حسان، 1413، ص355) که با ضرب‌آهنگ‌های شدید ساختار زبانی متن سازگار می­شود و بدین امر مهم اشاره دارد که موسیقی برخاسته از تکرار در گسترة واج، واژه و جمله امری تصادفی نبوده است؛ بلکه در زیر و بم واژه معانی شعاعی افزون بر معانی مرکزی جلوه­گری می­کند و در پی این تجلی زیبایی‌های ساختاری و معنایی متن قرآن برجسته می­شود.

 

2-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت واژگانی قرآن کریم

از مهم‌ترین ویژگی‌های واژگان در قرآن کریم آنکه هر واژه در جایگاه مناسب خود قرار گرفته است و وظیفۀ خود را در ادای معنای خاص به‌خوبی ایفا می‌کند. در تعابیر عربی زبان قرآن گاه واژگان از یکدیگر وام گرفته و جایگزین یکدیگر می‌شوند. بی‌شک موقعیت (مقام) در گزینش واژگان و تغییر آنها در سیاق مشابه تأثیرگذار است. یکی از روابط واژگانی در قرآن کریم مقولۀ هم‌معنایی است که ضمن مبحث جایگزینی واژگانی بررسی می‌شود. طبق این مبحث مقولۀ هم‌معنایی چندان جایگاهی در گفتمان قرآنی ندارد. در برخی آیات این مسئله رمزگشایی می‌شود و این سبک خواننده را به معانی شعاعی در بافت سوق می­دهد، چنانچه در آیة ذیل آمده است:

(حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِر) (التکاثر:2)

واژة «زرتم» در فرهنگ لغت مترادفاتی همچون سکنتم، أقمتم، قبرتم و... دارد؛ اما در این واژه مسئله­ای یافت می­شود که بافت را از پذیرش دیگر الفاظ باز می­دارد. واژة زرتم در خود دارای نوعی تقابل معانی است (ابن‌عاشور، 1984، ج30، ص458)؛ زیرا زائر شخصی است که سکونت او در جایی دائمی نیست (أبوحیان الأندلسی، 1420، ج8، ص507(؛ بلکه ناگزیر از رجوع و بازگشت به جایگاه اصلی خود است. این نوع تقابل معنایی در دیگر واژه‌های هم­معنا وجود ندارد.

بنابراین گزینش چنین واژه­ای با مؤلّفۀ معنایی خاص خود، الهام‌بخش معانی شعاعی در ذهن مخاطب است. خداوند بلندمرتبه با کاربرد این واژه یادآور می‌شود که انسان بسان زائری قبر را دیدار می­کند. بر‌این‌اساس قبر منزلگاه جاوید انسان نیست؛ بلکه این زیارت رجوعی به منزلگه اصلی پیشگاه الهی است (عبدالرحمن، 1990، ص206). نتیجه آنکه گزینش واژه­ای این‌چنین در این بافت موقعیتی حالت تصادفی و بی‌هدف ندارد؛ بلکه در زیر و بم واژه معانی شعاعی افزون بر معنای مرکزی آن جلوه­گری می­کند و از این آرایش واژگانی، زیبایی متن قرآن و وجه اعجاز آن بیان می­شود.

 

3-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت صرفی قرآن کریم

یکی دیگر از عوامل مؤثر در زایش معانی شعاعی در زبان قرآن کاربرد واژگان منتخب با ساختار صرفی خاص است.

به‌بیان دیگر نمونه واژگانی منتخب، دگرگونی معنایی را از طریق اشکال معنی‌دار ساخت‌واژی بیان می‌کند. صیغه‌های مبالغه یکی از این اشکال معنی‌دار ساخت‌واژی به‌شمار می‌روند که تناسب آ‌نها با نظام آوایی و سیاق و پیوند عمیق اوزان آ‌نها با معانی از مهم‌ترین رویکردهای زبان قرآن در کاربرد این صیغه‌ها است. همان‌گونه ­که در سورۀ همزه این مسئله در همسانی شکل ساخت‌واژی دو واژۀ «هُمَزة» و «لُمَزة» با واژۀ «حُطَمَة» مشاهده می‌شود:

(وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ* الَّذِی جَمَعَ مالاً وَعَدَّدَهُ* یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ* کَلاَّ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ)م (همزه:1-5)

 واژة «حُطَمَة» بر وزن فُعَلة یکی از اوزان مبالغه است که «بسیار در هم شکننده» معنا می­دهد و از آنجا که آتش جهنم اعضای کافران را بسیار درهم شکسته، خرد می­کند، بر جهنم اطلاق شده است (الشریف الرضی، 1406، ص240). این واژه به مجازات دو گروه از افراد بر وزن «هُمزة» و «لُمزة»، اشاره دارد. بنابراین بین این سه واژه (حطمة، همزة و لمزة) از نظر بافت صرفی، همسانی شکل ساخت­واژی وجود دارد. علت گزینش چنین بافت صرفی با معانی شعاعی خاصی همراه می‌شود. در این عبارات واژۀ حُطمة به نوع جزایی اشاره دارد که گریبان­گیر صاحبان جزاء یعنی هُمزة و لُمزة (بسیار عیبجو و مسخره­کننده) خواهد شد. درحقیقت همسانی شکل ساخت‌واژی میان جزاء و نوع عمل افزون بر آنکه تساوی نوع گناه با نوع عذاب را به تصویر می­کشد، به صفت عدالت الهی و حسابرسی عادلانة وی اشاره دارد.

 

4-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت نحوی قرآن کریم

بافت نحوی، شاخۀ مهم دستور هر زبان، نظام‌مندی و خلاقیت فراوانی را طلب می‌کند. در این سازه کارکرد بافت در سطح روابط همنشینی آشکار و ارتباط کلمه با دیگر کلمات مجاور سنجیده می­شود؛3 بنابراین مسائلی نظیر قرارگرفتن واژه­ای گزینشی در مجاورت واحدهای دیگر در جمله، نحوۀ چینش واژه‌ها و یا ذکر و حذف آنها و... معنایی خاص و افزون بر معنای مرکزی را به دست می‌دهد (عمر، 1998، ص68).

 

1-4-4- معانی شعاعی در چینش واژگانی قرآن

آرایـش یا چینش واژگانی از ارتبـاط واژگان در محور همنـشینی به وجود می­آید. گـاه این آرایش بـا تقدیم و تأخیرهای خاصی همراه است که کدگشایی بافت نحوی آن از معانی جدیدی پرده برمی­دارد، چنانچه خداوند بلندمرتبه در توصیف روز قیامت می‌فرماید:

(یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ* وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ* وَصاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ) (عبس:34-36)

در آیۀ فوق آرایش واژگانی در میان معطوفات موجود دیده می­شود که به ترتیب از واژۀ «أخیه» آغاز شده و تا «بنیه» ادامه دارد. نوع تقدیم و تأخیر در چینش واژگانی فوق از معانی شعاعی خاصی حکایت دارد که بیانگر شدت ترس، وحشت، اضطراب و خفقان در آن روز است و این امر کاملاً با بافت موقعیتی کلام سازگار است. در این آیه، خداوند از گریز انسان از حوادث سهمگین روز قیامت حکایت دارد، گریزی که پای قرار را حتی از بودن در کنار محبوب‌ترین افراد زندگی­اش یعنی برادر، مادر، پدر، همسر و فرزند می­گیرد. واژگان نامبرده در یک شبکۀ معنایی با نام «خانواده» قرار دارند که هم‌آیی آ‌نها نه تنها طبق نظر هلیدی در نظریۀ انسجام او -البته از نوع واژگانی- موجب پیوستگی و پیدایش ارتباط بین واژگان این آیه و آیات قبل و بعد آن می‌شود که به زایش معنایی فراتر از معنای مرکزی در آیه می‌انجامد.

مسلّم است که کاربست این واژگان خویشاوند که به‌دلیل حضور مشترک در یک بافت یکسان همدیگر را تداعی می‌کنند و نیز نحوۀ چینش آنها تحت تأثیر بافت موقعیت سوره قرار دارد. بافت موقعیت این سوره دربارۀ واقعۀ قیامت است که واقعه‌ای بس عظیم و دهشتناک است و شدت آن روز بحدى است که اقرباى انسان و نزدیکانش که یک روز طاقت فراقشان را نداشت و آ‌نها را یاور و بازوى خود در زندگى مى‏پنداشت، در آن روز از آنان مى‏گریزد؛ براى اینکه شدت آن، چنان آدمی را احاطه مى‏کند که نمى‏گذارد به یاد چیزى و کسى بیفتد و اعتنایى به غیر خود کند، حال غیر خودش هرکه مى‏خواهد باشد. اما همانطور که پیش‌تر اشاره شد، وجود برخی واژه‌ها در آیۀ بحث شده سبب پیشی گرفتن و یا مؤخر شدن این واژگان خویشاوند شده است.

دربارۀ پیشی‌گرفتن واژۀ «أخیه» بر دیگر واژگان برخی از مفسرین (ابن‌عاشور، 1984، ج30، ص119؛ الآلوسی، 1415، ج15، ص251؛ الزمخشری، 1407، ج4، ص705) بر این باورند که به‌دلیل وجود واژۀ «یفرّ» چینش این گروه‌های خویشاوندی براساس سیر صعودی و پلکانی صورت گرفته است؛ زیرا انسان در دوران کودکی با برادر خود روابط نزدیک‌تری دارد، سپس به والدین اشاره می‌کند؛ زیرا والدین بیش از هر فرد دیگری به فرزند خود عشق  می‌ورزند. در همین مرحله نیز ذکر «أم» بر «أب» پیشی گرفته است؛ چون عشق و مهر مادر به فرزندش بیش‌تر از پدر است. از سوی دیگر فرار انسان از پدر بیشتر بر ترس و تنش‌های فکری مخاطب می­افزاید؛ زیرا پدر در سختی‌ها و مشکلات تکیه‌گاه محکمی خواهد بود و فرار از چنین تکیه‌گاه محکمی نیز پیامی جز شدت حوادث و سختی‌های آن روز ندارد. در نهایت امر، رابطۀ انسان با همسر و فرزندانش مستحکم‌تر و شدیدتر از گروه‌های پیشین است. بنابراین اضطراب و ترس و وحشت روز قیامت به‌اندازه‌ای است که انسان هرچه پیش‌تر می­رود و این قرابت را بیشتر احساس می­کند، به دنبال آن بر ترسش افزوده می­شود.

نتیجۀ سخن اینکه کاربست چنین چینش واژگانی در معطوفات موجود در آیه، آبستن معانی شعاعی خاصی مانند شدت حوادث، ترس مهارناشدنی، خفقان و ناامنی مفرط در روز واقعه است که خداوند حکیم برای به تصویر‌کشیدن آن از نزدیک‌ترین، ملموس‌ترین و گویاترین روابط انسانی سود جسته است.

نگارندگان پژوهش حاضر بر این باورند که معنای شعاعی برگرفته در آیۀ فوق تداعی­گر آیۀ 2 سورۀ حج است که خداوند در آن جنون و دیوانگی انسان را در صحرای محشر به تصویر می­کشد و اعمال غیرارادی، جنون­آمیز و اضطراب پدیدار در تمام وجود آنها را در ذهن ترسیم می­کند: (یَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَتَرَى النَّاسَ سُکارى‏ وَما هُمْ بِسُکارى‏ وَلکِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَدِیدٌ) (حج: 2).

در آیة فوق، خداوند در ترسیم صحنۀ قیامت از صفت مست برای انسان‌ها استفاده می­کند؛ زیرا بی‌آنکه شرابی نوشیده باشند، از سختی حوادث آن روز بسان افرادی مست، رفتاری دیوانه­وار و غیرارادی انجام می‌دهند.

افزون بر ساختار زبانی یادشده، به گزینش واژة «الصاخة» نیز در این آیه اشاره می‌شود. با نگاهی بر ساختار آوایی واژه که دربردارندۀ حرف صفیری صاد مشدّد در کنار حرف مدّ الف و حرف خشن خاء است، بار دیگر معانی شعاعی صحنه­های هولناک، احساس غم و ترس فراوان تجسم می­یابد و کاملاً با بافت موقعیتی کلام همراه می­شود.

 

2-4-4- معانی شعاعی در هنجارگریزی از ضمیر به اسم ظاهر

علم نحو در کلام اصول و معیاری را حاکم می‌سازد که در نظم کلام استفاده می‌شود؛ اما گاه در یک ساختار نحوی نظم موجود در کلام به هم ریخته و آرایش و نظم جدیدی برجسته می­شود (الرافعی، 2000، ج2، ص258). برخورد موشکافانه با شیوة جدید ساختار نحوی با مقولۀ «هنجارگریزی»، «آشنایی‌زدایی» یا «انحراف از نُرم16» تحقق می‌یابد که در پس خود معانی شعاعی برخاسته از حالات عاطفی و روانی را می­آفریند (شمیسا، 1380، ص36). در پی چنین آشنایی­زدایی، زایش فکری و تعبیری جدید صورت می­پذیرد. گفتنی است استفاده از هنر برجسته‌سازی یا آشنایی‌زدایی که در قالب هنجارافزایی یا فراهنجاری رخ می­نماید، اگر دارای انسجام با بافت موقعیتی کلام باشد، از عیب مبرا است و خلاقیتی هنری به ‌شمار می­آید و بر عناصر زیبایی­شناختی کلام می‌افزاید.

در‌این‌میان فرایند هنجارگریزی در زبان قرآن کریم سهم گسترده‌ای در زایش معانی شعاعی به خود اختصاص داده است. نکتۀ مهم آنکه تبلور سازوکار هنجارگریزی در ساختار زبانی قرآن کاملاً هدفمند صورت گرفته است؛ به­طوری‌که این برجسته­سازی کلامی با توجه به زبان معیار نوعی بازسازی و بازآفرینی زبان معیار در نظر گرفته می‌شود که از بسیاری لایه­های معنایی متن واعجاز ادبی آن پرده برمی­دارد (شبایک، 2016، ص6).

هنجارگریزی برآمده از چرخش ضمیر به اسم ظاهر یکی از انواع هنجارگریزی در زبان قرآن است که موجب زایش فکر و معنای جدید می‌شود. همچنان‌که در سورۀ یوسف مشاهده می‌شود: (اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَتَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ * قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ لا تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِی غَیابَتِ الْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّیَّارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ) (یوسف:9-10).

علمای علم ­نحو در بحث از اسم ظاهر و ضمیر معتقدند ضمیر به­منظور تکرار ‌نکردن اسم ظاهر می­آید. در چنین جایگاهی تکرار اسم ظاهر به ‌جای ضمیر جایز نیست؛ اما در این آیه واژة یوسف در مرتبۀ دوم به ‌جای ضمیر برجسته شده که فراهنجاری نحوی را ایجاد کرده است. در واکاوی چنین بازآفرینیِ کلامی گفته می‌شود، این چرخش از ضمیر به اسم ظاهر درنهایت هدفمندی صورت می‌گیرد و معانی حاشیه­ای و دریافت‌های عاطفی خاصی را به همراه دارد که برخی از مفسرین به رگه­هایی از این معانی اشاره داشته­اند. هنگامی‌ که یکی از برادران یوسف برادران دیگر را مخاطب قرار می­دهد و از آنها می­خواهد که یا یوسف را بکشند و یا او را در جایی رها کنند، برادری دیگر آنها را از کشتن یوسف منع می­کند و لفظ یوسف را بار دیگر در عبارت خود «لاتقتلوا یوسف» به شکل اسم ظاهر می­آورد. درحالی که در جملة پیشین اسم ظاهر در عبارت «اقتلوا یوسف» بیان شده بود. آلوسی در کتاب روح‌المعانی بر این باور است که گویندة عبارت «لاتقتلوا یوسف» در نظر داشته تا با برجسته‌سازی موجود در اسم ظاهر آنها را از کشتن کسی که برادر آنهاست برحذر دارد و حس شفقت را نسبت به برادر و همخونشان ایجاد کند؛ زیرا قتل از جمله گناهان کبیره است (الآلوسی، 1415، ج6، ص384) و اگر این قتل، قتل برادر به دست برادر باشد، در نهایت سنگدلی است.

در کتاب «محاسن التأویل» نیز در واکاوی معنایی این عبارت به ساختار زبانی کلام در قالب فراهنجاری فوق اشاره می‌شود که کاربست چنین سازوکاری در این آیه بر بار عاطفی کلام می‌افزاید و حس برادری را به شکلی برجسته به تصویر می­کشد. حال آنکه وجود ضمیر، معانی شعاعی همچون ایجاد حس شفقت و ترحم و منع از قتل که از گناهان کبیره است را در شکلی برجسته تداعی نمی‌کند: «...القتل من الکبائر التی یخاف معها سدّ باب الصلاح وإنما أظهره فی مکان الإضمار استجلابا لشفقتهم علیه، أو استعظاما لقتله‏» (قاسمی، 1418، ج6، ص156).

 

5-4- معانی شعاعی در گسترۀ بافت بلاغی قرآن‌کریم

مجاز عقلی از جمله ساختارهای بلاغی است که بر اسناد فعل یا آنچه در معنای فعل است، به غیر فاعل حقیقی اطلاق می­شود. اسناد مجازی، مجاز اسنادی یا مجاز حکمی از جمله اصطلاحاتی است که از این نوع مجاز حکایت دارد؛ زیرا به رابطۀ نسبت یا حکم بین کلمات اشاره دارد که عقل بشر به داوری در چنین امری برمی­خیزد (نجاریان، 1385، ص133). دکتر شمیسا معتقد است، اسناد مجازی نوعی اغتشاش در محور ترکیبی یا همنشینی زبان ایجاد می‌کند و این نوع اسناد به مسندالیه شکلی نامتعارف دارد (شمیسا، 1380، ص292 و293).

خداوند بلندمرتبه در سورة قمر آورده است:

(اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ) (قمر:1)

در این آیه فعل اقترب و انشقّ به ‌جای اسناد به فاعل حقیقی به ساعت و ماه نسبت داده شده است. دکتر عایشه عبدالرحمن در کتاب خود به تفسیری بلاغی از این مجاز اشاره دارد که با استنباطات فردی در این بافت به معانی شعاعی دست یافته است. از نگاه عایشه عبدالرحمن نسبت فعل به فاعل غیرحقیقی در این عبارت الهام­بخش این معنای شعاعی است که تمامی مخلوقات عالم برای زمان برپایی روز قیامت به‌طور خودکار آماده هستند. به‌طوری‌که همه تحت سیطرة این واقعه قرار گرفته­اند و به‌این‌دلیل نیاز به فرمانده­ای برای امرکردن به اقتراب یا انشقاق نیست؛ بلکه تمامی ابزارها برای رخداد این واقعه به شکلی خودکار دست به عمل می­زنند و تمامی انفجارها و متلاشی‌شدن‌ها به شکل ناگهانی و خودکار صورت می­پذیرد (عبدالرحمن، 1990، ج1، ص68). با توجه به این زایش معنایی در آیه به اصالت تعبیر در قرآن اشاره  و آن مجاز نوعی حقیقت قلمداد می‌شود؛ زیرا یکی از مهم‌ترین نکاتی که دانش نوین «زبان­شناسی ­شناختی» بر آن تأکید دارد، این اصل پربار است که هر تعبیری بر مفهوم­سازی خاصی مبتنی است. انسان از یک موقعیت، تعابیر زبانی مختلفی دارد. این تعابیر هرچند یک موقعیت را نشان می­دهد؛ اما تفاوت­های مهمی میان آ­نها وجود دارد. به‌بیان‌دیگر اصل پیش‌گفته بر این باور است که هر تعبیری دارای اصالتی است که باید از برگرداندن آن به تعابیری دیگر خودداری کرد و به همان معانی نهفته در یک متن بدون هیچ تغییری دست یافت (قائمی­نیا، 1390، ص129-130). درنتیجه این مفهوم سازی ذهنی یعنی اسناد اقتراب و انشقاق به ساعت و ماه نه تنها مجاز نیست؛ بلکه یک حقیقت نوزایش در اینگونه نسبت­سازی به ­شمار می­آید که معانی شعاعی موجود در آن تنها با همان تعامل امر ذهنی با امر عینی فهمیده می­شود. پس کاربرد چنین فضاهای آمیخته در موقعیت­های خاص تنها تعبیر اصلی به شمار می­آید که هیچ کاربست دیگری قادر به تجلی چنین معنای نوپدیدی نیست.

 

5-     معانی شعاعی در گسترۀ بافت غیر زبانی/بافت موقعیت قرآن کریم

بافت موقعیت - همانطور که پیش‌تر گفته شد- عاملی تعیین‌کننده و بسیار مؤثر در تحلیل متن است؛ چراکه معانی و تفسیر متن در بافت موقعیت دست‌یافتنی است.

این بافت دارای ابعاد و گسترۀ مختلفی است. در کنار موقعیت­های مختلف اجتماعی، فرهنگی و روانی، «تابو» از جمله تحولات معنایی است که از آن با عناوینی مانند «ملاحن» و «توریه» یاد می­شود (زوین، 2000، ص15). در این مقوله حرام­واژه­ها به دلیل ترس از ضرر و زیان یا به دلیل کراهت امر از بیان صریح بازداشته می­شوند و به جای آن از ساختار کنایه‌ای و «تلطیف­کلام» استفاده می­شود. اینگونه تابوها در موقعیت­های مختلف اجتماعی، فرهنگی، دینی و روانی مطرح می­شوند (اولمان، 1975، ص174) و به زایش معانی شعاعی می‌انجامند. 

 

1-5- معانی شعاعی در موقعیت دینی گفتمان پیامبران با خداوند

زبان قرآن در تمامی ابعاد زندگی همچنین در حوزۀ طرح مسائل دینی، جنسی، اجتماعی و... با نام زبانی‌معیار مدّنظر قرار می‌گیرد؛ زیرا قرآن در این زمینه از صراحت­گویی در کلام و بیان الفاظ تحریک‌آمیز و دور از ادب سرباز می­زند. یکی از نمونه‌های حفظ حریم خداوند و دوری از تابوهای موجود در موقعیت دینی، سخنی است که از زبان حضرت عیسی(ع) در گفتگو با خداوند صورت گرفته است. وی در پاسخ به خداوند دربارۀ دروغی که نصاری به او و مادرش بسته­اند، اینگونه پاسخ می‌دهد:

(وَإِذْ قالَ اللَّهُ یا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَلا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ* ما قُلْتُ لَهُمْ إِلاَّ ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً ما دُمْتُ فِیهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ وَأَنْتَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهِیدٌ* إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ) (مائده:116-118)

حضرت عیسی(ع) در گفتمان با خداوند نهایت ادب و نزاکت را در مقابل مقام والای ذات اقدسش به نمایش می‌گذارد. با وجود آنکه سؤال خداوند در مقام توبیخ است، حضرت عیسی(ع) با توجه به موقعیت رفیع خداوند کلام خود را با عبارت «سبحانک» شروع می­کند که این واژه الهام­بخش نهایت ادب و اظهار خواری در برابر عظمت الهی است. همچنین آن جناب با این عبارت مبرا ‌بودن خود را از اعتقاد به شریک برای خداوند ترسیم می‌کند (البغدادی، 1415، ج2، ص94). ابن­کثیر در تفسیر خود علت گزینش چنین پاسخی را نشانگر ادب و عفت گفتمانی عیسی(ع) در برابر خداوند می‌داند که نوع گزینش واژگانی بدان اشاره دارد. چنانچه می­گوید: «هذا توفیق للتأدب فی الجواب الکامل» (الدمشقی، 1419، ج2، ص121) چنین معنای ذکرشده از جانب ابن­کثیر معنای شعاعی و فراوضعی برگرفته از واژه است.

در ادامة آیه نیز حضرت عیسی(ع) به اقتضای موقعیت دینی موجود از عبارتی به شکل (إن کنتُ قلتُه فقد علمتَه) استفاده کرده است که این عبارت هم تأکیدی بر رعایت ادب وعفت کلامی ایشان است؛ زیرا به‌جای پاسخی بدین شکل که (من آن را نگفته‌ام) علم کامل را نزد خداوند می­داند و اشاره دارد که خداوند به احوال بندگان و اسرار و نهان آنها آگاه است. بنابراین در نهایت ادب به مقام شامخ الهی نیز اعتراف می­کند (ابن‌قیم، 2003، ج2، ص378). درحقیقت تابوهای دینی در گفتمان با خداوند ساختار زبانی و گزینش واژگانی خاصی را در آیات مدّ نظر ایجاب می­کند.

در عبارت بعدی یعنی (مَاقلتُ إلاّ مَا أَمَرتَنی) خواننده درمی­یابد که حضرت عیسی(ع) از یکسان‌سازی در عمل خود و خداوند پرهیز می­کند؛ زیرا برای دستور خود به نصاری از فعل (قلتُ) و برای دستور خداوند به خود از فعل (أمرتَ) استفاده کرده است. این مسئله الهام­بخش اعتقاد قلبی حضرت عیسی(ع) به انحصار امر و دستور حقیقی به خداوند است (الآلوسی، 1415، ج2، ص413). این بیان نهایت ادب، خشوع، تسلیم و خواری حضرت عیسی(ع) در برابر معبود را به تصویر می­کشد؛ زیرا مقام شامخ الهی تنها سزاوار چنین ساختار زبانی است.

 

2-5- معانی شعاعی تابوهای اجتماعی در گسترة مسائل جنسی

قرآن­کریم طرح مسائل جنسی را در ردیف تابوهای اجتماعی جای می­دهد و در این راه از عباراتی کنایه­وار مدد می­گیرد. (الصغیر،1420، ص15)؛ زیرا تعبیر صریح و بی­پرده از این مسائل در موقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی شایستة فطرت پاک انسان نیست و باید در این زمینه از متانت گفتاری همراه با بیان کنایی و غیرصریح استفاده کرد. به‌دیگرسخن استفاده از زبان رمز، ایما و کنایه در این بافت‌های موقعیتی، تصویرگر معانی شعاعی همچون ادب، عفت و متانت رفتاری و گفتاری است (وافی، 1973، ص263). چنانچه در این آیه آمده است:

(نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُم‏...) (بقره: 223)

واژة حرث در لغت به معنای آماده و هموارکردن زمین برای کشت است و به اولین کاشت و پاشیدن بذر در زمین اطلاق می­شود (الجوزی، 1979، ص91). به‌کارگیری واژة حرث در آیه مبتنی بر سازوکار تشبیه است که در آن، باروری زن به باروری زمین برای تولید همانند شده است و این به سبب ارتباطی است که میان نتیجۀ جماع (آمیزش) و نتیجۀ حرث (کاشت زمین) وجود دارد. مقصود از «حرث» در اینجا همان اشاره به مقاربت جنسی است که در این آیه از صراحت­گویی به دور است و از تشبیه و کنایه برای این منظور استفاده شده است. از تشبیه موجود در آیه که به شکل کنایی به عمل جنسی اشاره دارد، اینگونه استنباط می‌شود که انسان باید در صحبت از مسائل زناشویی و مقاربت جنسی متانت گفتاری داشته باشد و از صراحت در این امر بپرهیزد. درواقع قرآن با این ساختار کلامی معانی شعاعی وزینی همچون ادب و مراعات حریم فردی و اجتماعی را برای انسان به تصویر می­کشد. زمخشری کنایات و عبارات غیرصریح در اینگونه آیات را دارای حکمت‌های نهفتۀ الهی می­داند؛ زیرا در باور وی ساختار زبانی این آیات، تعلیم و تربیـتی قرآنی را متبلور می­سازد و انسان کامل را به چنین ادب گفتاری و رفتاری ملزم می‌کند: «من الکنایات اللطیفة والتعریضات المستحسنة وهذه وأشباهها فی کلام الله آداب حسنة على المؤمنین أن­ یتعلموها ویتأدبوا بها ویتکلفوا مثلها فی محاورتهم ومکاتبتهم» (الزمخشری، 1407، ج1، ص265و266).

کنایة موجود در این آیه از واژة حرث است که زن را در بحث تولید نسل و محافظت از آن به زمینی حاصلخیز تشبیه می‌کند تا نهال را درون خود پرورش دهد و از آن تا زمان برداشت محافظت کند. نکتة شایان­ذکر آنکه خداوند حکیم با آوردن واژة «حرث» به‌جای «جماع» علاوه بر متانت در گفتار وآموزش ادب جنسی به لایه­های معنایی دیگر نیز اشاره دارد و آن اینکه در بحث زناشویی مسئلة مهم تنها لذت جنسی و مادی نیست. درواقع باید گفت این مسئله هدف اصلی محسوب نمی­شود؛ بلکه با آوردن بحث حرث مسئلة تولید نسل و حفظ آرامشی که در تولد و خلقت انسانی به وجود می­آید، مهم‌ترین معانی شعاعی در این کنایه است و بر ارزش وجودی زن می­افزاید و مرد را از نگاه کالاگونه و شهوانی به زن باز می­دارد.

گزیدة کلام آنکه معانی شعاعی در بافت‌های مختلف اجتماعی، فرهنگی، روانی و دینی در این آیات خلاصه نمی­شود و این بافت‌ها ساختارهای مختلف زبانی از آوا و حروف گرفته تا کلمه و جمله را شامل می‌شود و شبکه­های شعاعی معنا را ایجاد کند که در نمود اعجاز ادبی قرآن مهم تلقی می­شود.

 

6-     رهیافت­های پژوهش

در صفحات پیشینِ این جستار معانی شعاعی حاصل از عناصر بافت‌بنیان در گفتمان قرآنی تحلیل معنا‌شناسانه شد و ضمن پار‌ه‌ای از آیات قرآن کریم نشان داده شد که:

- معانی شعاعی متن قرآن کریم از لابه­لای ساختارهای زبانی و غیرزبانی دریافت می‌شود. با این ویژگی که این ساختارها نزد خواننده­ای خاص معنایی را به شکلی آزاد تداعی می کند که آن معنا به ذهن دیگر افراد آن محیط زبانی خطور نکرده است. علت این امر همان تفاوت تجربیات و حالات درونی است. در این میان ساختارهای زبانی همچون ساختار آوایی، واژگانی، صرفی، نحوی و بلاغی در واکاوی معانی پنهان متن از اهمیت برخوردار هستند. بافت‌ غیرزبانی نیز با رویکردی تحلیلی در مسائل روانی، دینی، اجتماعی در گزینش سبک‌های مختلف قرآن تأثیرگذار است. گفتنی است تغییر روساخت‌ها در تحول زیرساخت‌ها و درنتیجه تحول معنایی ساختارهای زبانی قرآن تأثیر بسزایی دارد.

- همخوانی واک­ها و همخوان‌ها در ساختار آوایی قرآن کریم معانی شعاعی خاصی را آفریده است. استفاده از حروف نرم یا خشن کاملاً با بافت موقعیتی کلام هماهنگی دارد. در ساختار صرفی نیز توجه به ساختار واژه­ها از نظر همسانی شکل ساخت‌واژی، تعریف و تنکیر در زایش معانی شعاعی تأثیر گذار بوده است. همچنان‌که در ساختار نحوی زیبایی‌شناسی تقدیم ­و تأخیر و فراهنجارهای موجود در آن در زایش معانی شعاعی نقش­آفرینی می­کند. در ساختار ادبی فراهنجارهای موجود در محور جانشینی  و در قالب استعارات بدیع، کنایات و مجاز، معانی شعاعی متمیزانه‌ای را به ‌وجود می‌آورد.

- در فهم معنا توجه به ساختارهای زبانی متن بدون توجه به اسباب نزول یا همان موقعیت موجود آن ساختار زبانی معنای کامل و دقیق را به وجود نمی‌آورد؛ بنابراین از آنجا که متن به مقتضای موقعیت زبان نوشتاری خود را می‌پروراند، توجه توأمان به هر دو ساختار در شناخت معانی شعاعی دخیل است.

- در بافت موقعیتی شبکه­های شعاعی معانی‌ای همچون ترس، حس بدبینی وحقارت و... به فراخور موقعیت‌های مختلف اجتماعی، دینی و فرهنگی و...تولید می­شود و در تابوهای مرتبط با این موقعیت‌ها نیز ادب قرآنی و حفظ حریم فردی و اجتماعی به تصویر کشیده می­شود که کاملاً با ساختار زبانی کنایه یا مجاز همخوانی دارد.

- در پژوهش‌های قرآنی چه در باب تفسیر و تحلیل متن و چه در باب ترجمه به معانی شعاعی کمتر توجه می‌شود. حال آنکه توجه به چنین معنایی در تصویرسازی تمامی مکمل‌های معنایی متن و تبلور حکمت‌های نهفتۀ آن مهم تلقی می­شود.

  1. قرآن کریم.
  2. ابن­جنی، أبوالفتح عثمان(1913)، الخصائص، تحقیق محمدعلی النجار، القاهرة: دارالکتب المصریة.
  3. ابن­عاشور، محمدبن­طاهر (1984)، التحریر والتنویر، تونس: الدار التونسیة­ للنشـر، ط‌العاشرة.

4. ابن‌قیم الجوزیة، محمد بن ­أبی­بکر (2003)، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تصحیح محمد المعتصم بالله البغدادی، بیروت: دارا الکتاب العربی، ط‌السابعة.

  1. أبوحیان الأندلسی، ­محمد بن یوسف (1420)، البحر المحیط، تحقیق صدقی محمد جمیل، بیروت: دارالفکر.
  2. أنیس، إبراهیم (2013)، الأصوات اللغویة، القاهرة: مکتبة النهضة.
  3. أنیس إبراهیم (1984)، دلالة الألفاظ، القاهرة: مکتبة الأنجلو المصریة، ط­الخامسة.
  4. أولمان، استیفن (1975)، دور الکلمة فی اللغة، تقدیم وترجمة وتعلیق کمال ­محمدبشـر، عمان: مکتبة الشباب.
  5. الآلوسی، محمود (1415)، روح­المعانی فی تفسیر القرآن والسبع المثانی، تحقیق علی عبدالباری ­عطیة، بیروت: دار الکتب العلمیة.
  6. باقری خلیلی، علی‌اکبر؛ مریم، محمودی نوسر (1392)، «منظورشناسی جمله­های پرسشی در غزلیات سعدی»، فصلنامۀ تخصصی سبک‌شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال ششم، ش اول.
  7. بالمر، اف. ار (1985)، علم­الدلالة، ترجمة مجید الماشطة، العراق: مطبعة العمال­المرکزیة، ط‌الثانیة.
  8. البغدادی، علی­بن­محمد (1415)، لباب التأویل فی معانی­التنزیل، تقدیم محمدعلی­شاهین، بیروت: دارالکتب العلمیة.
  9. جاب­الله، أسامة­عبدالعزیز (2009)، السیاق فی الدراسات البلاغیة والأصولیة دراسة تحلیلیة فی ضوء نظریة السیاق (رسالة الماجستر)، مصر: جامعة کفرالشیخ. 
  10. الجرجانی، عبدالقاهر (2002)، أسرار البلاغة فی علم­البیان، تعلیق محمد رشیدرضا، بیروت: دار المعرفة.
  11. الجرجانی، عبدالقاهر (2005)، دلائل­الإعجاز فی علم ­المعانی، تعلیق محمد التنجی، بیروت: دار الکتاب العربی.
  12. الجزری، أبوالخیر محمد بن محمد (1376)، درآمدی بر علم تجوید، ترجمۀ ابوالفضل علامی و صفر سفیدرو، قم: نشر حضور.
  13. الجوزی، عبدالرحمن­بن­علی (1979)، منتخب قرّة العیون­النواظر فی الوجوه والنظائر فی القرآن‌الکریم، تحقیق محمد السیدالصفطاوی وفؤاد عبدالمنعم­أحمد، الاسکندریة: منشأة المعارف.
  14. حسان، تمام (1413)، البیان فی روائع القرآن دراسة لغویة وأسلوبیة للنص القرآنی، القاهرة: عالم­الکتب.
  15. خلف، نوال (2006)، الانسجام فی القرآن­الکریم (سورة النور أنموذجا) (رسالة الدکتوراه)، الجزائر: جامعة الجزائر.
  16. الدمشقی، ابن­کثیر اسماعیل­بن­عمرو (1419)، تفسیر القرآن­العظیم، تحقیق محمدحسین شمس­الدین، بیروت: دار الکتب العلمیة.
  17. الراغب الأصفهانی، حسین بن محمد (1412)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالعلم.
  18. الرافعی، مصطفى ­صادق (2000)، تاریخ آداب العرب، بیروت: دارالکتاب­العربی، ط­الثانیة.
  19. ربابعة، موسی سامح (2003)، الأسلوبیة مفاهیمها وتجلیاتها، الأردن، إربد: دارالکندی للنشر والتوزیع.
  20. الرمانی، أبوالحسن­علی­بن­عیسی (1976)، النکت فی إعجاز القرآن (ضمن ثلاث رسائل)، تحقیق محمد خلف­الله ومحمد زغلول سلام، مصر: دارالمعارف، ط­الثالثة.
  21. الزمخشری، محمد بن­عمر (1407)، الکشاف­عن حقائق غوامض­التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی، ط‌الثالثة.
  22. زوین، علی (2000)، «اللامساس فی العربیة (بحث فی ضوء علم اللغة الحدیث)»، مجلة آفاق­عربیة، السنة­الأولى، ع1.
  23. السعران، محمود (1997)، علم ­اللغة مقدمة للقارئ العربی، القاهرة: دار الفکر العربی، ط الثانیة.
  24. سیبویه، أبوبشر عمرو بن عثمان (1988)، الکتاب، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، القاهرة: مکتبة الخانجی.
  25. شبایک، عیدمحمد (2016)، استثمار الأسلوب العدولی فی تذوق النص القرآنی، شبکة الألوکة، الموقع الإلکترونی: www.alukah.net.
  26. الشریف ­الرضی، أبوالحسن­محمد بن­حسین (1406)، تلخیص­البیان من مجازات القرآن، بیروت: دار الأضواء، ط­الثانیة.
  27. شفیعی کدکنی، محمدرضا (1359)، ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران: توس.
  28. شمیسا، سیروس (1388)، کلیات سبک­شناسی، تهران: نشر میترا، چ سوم.
  29. شمیسا، سیروس (1381)، نگاهی تازه به بدیع، تهران: نشر فردوس، چ‌ دوازدهم.
  30. الصغیر، محمدحسین­علی (1420)، أصول البیان‌العربی فی ضوء القرآن­الکریم، بیروت: دارالمؤرخ‌العربی.
  31. عبدالرحمن، عائشة (1990)، التفسیر البیانی للقرآن الکریم، القاهرة: دارالمعارف، ط‌السابعة.
  32. علی، محمد محمدیونس (2007)، المعنی و­ظلال­المعنی أنظمة الدلالة فی العربیة، بیروت: دار المدار الإسلامی، ط­الثانیة.
  33. عمر، أحمد مختار (1998)، علم الدلالة، القاهرة: عالم الکتب، ط­الخامسة.
  34. الفاضـلی، فرح ­بـاقر أحمد (2011)، العـدول فی ­القـرآن ­الکریـم علـی وفـق نظریـة التـلقی دراسـة أسلوبیـة (رسالـة الماجستر)، عراق: جامعة الکوفة.
  35. القاسمی، محمد جلال­الدین (1418)، محاسن‌التأویل، تحقیق ­محمد باسل­ عیون السـرد، بیروت: دار الکتب العلمیة.
  36. القاسمی، عبدالله (2009)، مقاربة نقدیة: الأبعاد النفسیة والجمالیة والتعبیریة للإیقاع، دمشق: مکتبة المعابر الالکترونیة، الموقع الإلکترونی: .www.maaber.org
  37. قائمی‌نیا، علیرضا (1390)، معناشناسی­شناختی قرآن، تهران: انتشارات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی.
  38. کنعانی، سیدحسن (1384)، «سیر تحول کاربرد سیاق در تفسیر»، مشکوة، ش87.
  39. لاینز، جون (1987)، اللغة والمعنی والسیاق، ترجمة عباس­ صادق­الوهاب، بغداد: دارالشؤون الثقافیة العامة.
  40. المصطفی، عواطف­کنوش (1995)، الأسلوبیة فی دراسات الإعجاز القرآنی (رسالة­دکتوراه)، البصـرة: کلیة الآداب.
  41. مقیاسی، حسن و سمیرا فراهانی، «سبک‌شناسی لایه‌ای در خطبۀ27 نهج‌البلاغه»، فصلنامۀ پژوهش‌های نهج‌البلاغه، سال دوم، ش7، پاییز 1393.
  42. الملاح، یاسر إبراهیم (1994)، مقدمة إلی علم المعنی فی العربیة، عمان: دار الفرقان.
  43. نجاریان، محمدرضا (1385)، «کاوش در مجاز عقلی»، ادبیات عرفانی و اسطوره‌‌شناختی، دورۀ دوم، ش3.
  44. وافی، علی­عبدالواحد (1973)، علم­اللغة، القاهرة: دار نهضة ­مصـر، ط­السابعة.
    1. Fairelough, N. (2000) New Labour, New Language, London, Longman.