Authors
Kashan
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
«وصف» بهمثابة ابزار پردازش سخن و بهترین وسیلة تصویر هنری، زمینهساز بسیاری از آرایههای ادبی مانند تشبیه، مجاز و استعاره است. در آفرینش اغراض ادبی ازجمله: مدح، رثاء و غزل نقشآفرین بوده است و در نقد و تحلیلهای صرفی، نحوی و بلاغی متون مدّنظر قرار میگیرد. علاوهبراین بسامد تعابیر وصفی در آیات شریفة قرآن سبب برخی پژوهشهای قرآنی شده است. در این جستار به شیوة توصیفیتحلیلی نمونههایی از این تعبیرها در آیات شریفة قرآن واکاوی و معلوم شد که وصفهای قرآن مجید علاوه بر نقش بلاغی خود یکی از ابزارهای سخن وحی برای اقناع مخاطبان است. این وصفها در قالب تصویرهای دیداری یا شنیداری و از نوع متقابل و متنوع آن به رسایی سخن کمک کرده است. وصفهای قرآن با «محسوسساختن امور معنوی و غیبی» آنها را به ذهن مخاطب نزدیک ساخته و در اقناع وی ایفای نقش کرده است. اقناعی که سرانجامش با هدف غایی قرآن یعنی هدایت مردم سازواری دارد.
Keywords [Persian]
مقدمه
فراوانی و نقش تعابیر وصفی در انواع تعبیرها بر کسی پوشیده نیست؛ چه «بهترین و شایستهترین وسایل بیان تصویری، آوردن صفات است» (شفیعی کدکنی، 1366، ص16). بسیاری از تصویرهای هنری، دیداری یا شنیداری که از رهگذر انواع آرایههای ادبی تشبیه، مجاز و استعاره شکل میگیرد، بر عنصر وصف استوار است. ادیبان در آفرینش اجناس ادبی و خلق اغراض ادبی از قبیل مدح، رثاء به وصف روی میآورند. در علم بلاغت تعابیر وصفی یکی از مقیدات مسند است. در معادلة بوزیمان برای شناسایی ادبیت یک متن بر عنصر وصف تکیه میشود. بوزیمان، زبانشناس آلمانی، معتقد است: «با بررسی آماری نسبت فعل به صفت ساختار آثار ادبی و عوامل منجر به علمی یا ادبیشدن متون، مشخص میشود» (شیرزادی ـ فلاحتی، چکیده پایاننامه).
واکاوی قرآن مجید نشان میدهد در برخی از آیات قرآن برای توصیف به یک واژه وصفی بسنده شده است. مانند: «هَباءً مُنْبَثًّا» (الواقعة/ 6) (غباری پراکنده)، «قاعاً صَفْصَفاً» (طه/105- 106) (زمینی صاف و هموار) و در برخی نمونهها بیش از یک واژه وصفی دیده میشود. مانند: «بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ» (الحاقة/6) (بادی سرد و طغیانگر) کلمههای «صرصر» و «عاتیة» و در آیات «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» (عبس/38-39) (چهرههایی در آن روز گشاده و نورانی، خندان و مسرور)، کلمات «مسفرة»، «ضاحکة» و «مستبشرة» واژههای وصفی هستند.
آنچه آوردیم از جایگاه و نقش وصفها در خلق انواع تصویرها و کارکرد آنها حکایت دارد. با عنایت به این ویژگیها و بسامد تعبیرها وصفی در آیات شریفة قرآن کریم و اینکه قرآن مجید همواره در پی اقناع مخاطبان است و هدایت انسانها را در نظر دارد، این پرسشها مطرح میشود:
وصفهای قرآن در اقناع مخاطب چه نقشی ایفا میکنند.
سازواری وصفهای قرآن با روح کلی قرآن (هدایت) چگونه است.
1- مبانی نظری تحقیق
1-1- وصف
وصف در لغت به معنای کشف و اظهار و توضیح همهجانبة یک امر (الزبیدی، 2ج24، ص461) و به معنای آراستن و زینتدادن آن است (ابنمنظور، ج6، ص499).
در اصلاح نحویان وصف تابعی است مشتق (مؤوّل) که متبوع خود را بیان میکند (ابنهشام، 1963، ص295). این پدیده در علم معانی در ذیل احوال «مسند» میآید. در باب غرض از وصف غرضهایی مانند: «تخصیص موصوف نکره به صفتی که آن را متمایز میسازد»، «توضیح موصوف معرفه»، «کشف حقیقت موصوف»، «تأکید»، «مدح»، «ذم» و «ترحم» را برشمردهاند (هاشمی ، ص158).
درنگ و تدبّر در تعابیر وصفی قرآن مجید و بررسی و تحلیل آنها معلوم میکند که در استخدام فراوان و بسامد بسیار این قبیل تصویرها کارآیی و اهدافی نهفته که از آنچه در گسترة مباحث نحوی یا بلاغی مطرح شده، فراتر است. استمداد از وصف برای اقناع مخاطب یکی از این اهداف است. اقناعی که سرانجامش با هدف غایی قرآن کریم که «هدی للناس» (بقره/158) (هدایت مردم) است، سازواری دارد.
1-2- اقناع
اقناع در لغت به معنای خشنودکردن (دهخدا، ج1، ص2681)، قانعساختن (معین، ج1، ص137) است. در اصطلاح اقناع فرایندی ارتباطی است که هدف آن، نفوذ در گیرندۀ پیام است. بهاینمعنا که پیام ترغیبی، نظر یا رفتار را بهشکل داوطلبانه به گیرنده ارائه میدهد و انتظار میرود که این پیام در مخاطب یا گیرندة پیام مؤثر واقع شود (مطرقی، 1393، ص112). در این فرایند یک منبع (متکلم) شواهد و نتایجی را بیان میکند و هدف آن غالبآمدن بر دریافتکننده و ایجاد تغییر در آن است (وردی نژاد، 1389، ص1، به نقل از: Mason, 2001, p. 716).
از نظر ارسطو نخستین عامل اقناع، شخصیت گوینده است (رزق، 1994، ص22). عامل دیگر بلاغت سخن است که در آن شیوه بیان، توضیح و توصیفهایی نقشی کارآمد دارد که به مقتضای حال بیان میشود.
قرآن مجید با روشهای گوناگون کلامی از قبیل «تمثیل»، «احتجاج»، «پرسشهای انکاری»، «تقریری» و از رهگذر توصیف و کاربست تعابیر وصفی، مخاطب را به تدبّر فرا میخواند. کارآمدی هریک از این روشها در تأمین اقناع و هدایت مخاطبان، بررسی مصادیق قرآنی آن را میطلبد. در این جستار نقش وصفها بررسی میشود.
2- پیشینه و روش تحقیق
در پژوهشهای قرآنی و بررسی شیوههای اقناع در قرآن مجید و وصفهای بهکاررفته در آیات قرآن، گذشته از آنچه که مفسران دربارة این قبیل تعابیر آوردهاند، چند پژوهش مستقل نیز صورت گرفته است، مانند: «ویژگیهای محتوایی و ساختاری قرآن و تأثیر آن در اقناع مخاطب» از عبدالحلیم مطرقی که در نشریه کتاب و سنت دانشگاه قرآن و حدیث، شماره 4، سال 1393 چاپ شده است. در این پژوهش به عوامل مؤثر در اقناع از قبیل عبارات متنوع، استخدام تشبیهات و کنایهها و ویژگیهای پیامرسان مانند خلوص و سعه صدر، همچنین ظرفیت ذهنی و فکری مخاطب توجه شده است. در مقالة «وجوه تربیتی مفهوم زیبایی در ترکیبات وصفی قرآن و دلالتهای آن در تعلیم و تربیت» از امالبنین (فاطمه) حسین زاده، محمدرضا شرفی، فاطمه زیباکلام، خسرو باقری که در فصلنامة پژوهش در مسائل تربیتی، نشر دانشگاه امام حسین(ع) چاپ شده است، مفهوم زیبایی در ترکیبات وصفی آیات قرآن با نام مستندترین و متقنترین متن دینی، معنای زیبایی در ترکیبات وصفی قرآن در حوزههای امور فردی و روابط بین فردی و نیز امور حسی و انتزاعی دلالتهای وجوه تربیتی مفهوم زیبایی در تعلیم و تربیت بحث شده است. پژوهش دیگر پایاننامة کارشناسی ارشد «تحلیل بلاغی و لغوی عبارتهای وصفی قرآن»، مریم نیک فخر و استاد راهنما عباس اقبالی در دانشگاه کاشان که در آن ویژگیهای وصفهای قرآنی بررسی شده است؛ ولی دربارة نقش وصفها در اقناع مخاطب و سازواری توصیفهای قرآن با رسالت کلی قرآن یعنی هدایت انسانها پژوهش مستقلی صورت نگرفته است. در این جستار با بهرهگیری از پژوهشی که در آن پایاننامه نقشبسته با روش توصیفیتحلیلی چندین نمونه از مصادیق واژگان وصفی قرآن مجید بررسی شده، نقش اقناعی آنها تبیین شده است.
3- کارکرد تعابیر وصفی
براساس آنچه بیان شد وصف بهمثابة عنصر نحوی و بلاغی در ساختار نحوی متن نقش ایفا میکند و در دانش بلاغت از احوال مسند به شمار آمده و در رسایی سخن کارآمد است.
تدبّر در تعبیرات وصفی آیات قرآن و تحلیل آنها معلوم میسازد که این قبیل تعبیرات علاوه بر جایگاه نحوی و کارکردهایی که در علم بیان برشمردهاند، نقشیهای توجهبرانگیز دیگری هم دارند و بیتردید استخدام آنها با هدف کلی قرآن مجید پیوند دارد. به دیگر سخن، کلمات و عبارات وصفی کارکردهایی دارند که با رسالت قرآن یعنی هدایت مردم سازواری دارند. نقشهایی مانند: «رساناساختن سخن» که از رهگذر صفات متقابل و متنوع و «محسوسسازی واقعیتهای معنوی» صورت گرفته است.
3- نقش رساناساختن سخن
3-1- تقابل صفات و رسایی سخن
قرآن مجید، بلیغترین کتاب، انواع روشهای بلاغی را به کار بسته و در بیان حقایق و رساناساختن سخن و اقناع مخاطب از «شیوة تقابل» نیز بهره برده است. سیدقطب دربارة این سبک قرآن میگوید: «تقابلهای دقیق و لطیفی در میان سیماهای قرآنی به چشم میخورد و این تقابل خود از جمله روشهای تصویربرداری و به سخن در آوردن واژههاست» (1367، ص80)؛ ازاینرو آنجا که تعابیر وصفی گوناگون شده است و به صنعت «مقابله» (ر.ک: هاشمی، ص 367) میماند، روش بیانی است. قرآن در انتقال معارف ژرف و عمیق خویش این روش را به کار بسته است.
بیتردید انگیزه قرآن در کاربست تعابیر وصفی، هنرورزی کلامی بدون داشتن یک هدف متعالی نیست؛ بلکه در پی آن است که از رهگذر تصویریوصفی، معانی و مفاهیم عالی خود را تجسیم بخشد و آنها را در ذهن مخاطب مجسم سازد. قرآن مجید با مجسمکردن و به تصویر کشیدن واقعیتها، دریچهای نو به دنیای اندیشه و تفکر مخاطب میگشاید و افقی جدید فرا روی او قرار میدهد. فکر انسان را از رکود و خمودگی باز میدارد، او را به اسرار نهفته در معارف قرآن رهنمون میسازد. به مخاطب میدان میدهد تا امور مختلف را با نقطه مقابل آن در نظر خویش مجسم و بیشتر تأمل کند و از درون به حق هدایت شود. برای مثال در آیات شریفه: «فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَی(5) وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَی(6) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَی (7) وَأَمَّا مَن بَخِلَ وَاسْتَغْنَی(8) وَکَذَّبَ بِالْحُسْنَی(9) فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْری(10) تعابیر «عطا» با «بخل»، «اتقی» با «استغنی»، «صدق» با «کذب» و «یسری» با «عسری» واژگان متقابلی هستند که بر شفافیت و جذابیت سخن افزودهاند.
همچنین کاربست تعابیر متقابل مانند «أعمی و البصیر» (کور و بینا) در آیات (انعام50، رعد 16، فاطر19، غافر58) و تعابیر «یهدی و یضل» (هدایت میکند، گمراه میسازد)، در آیات (بقره26، انعام 126، فاطر8) وصفهای «مجاهدان و قاعدان» در (نساء 95)، «تبیضّ» و «تسودّ» (انعام106) (سفید میشود، سیاه میشود)، تعبیرات «ظلمات و نور» در آیات (فاطر 20، رعد 16، ابراهیم 5) ازجمله مصادیق این رویکرد بیانی است.
در باب تعابیر وصفی در سورة «غاشیه» و «عبس» توصیف دوچهرهاى که سر از افق دنیا برآورده و به قیامت روى آوردهاند، بهگونة دو صورت متقابل و در مقایسه با یکدیگر بیان مىشوند و به صورتی است که هریک از این چهرهها نشاندهندة اندیشهها و اعمال و حالات نفسانى صاحبانش است. چنانکه صورت اول «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ» (عبس/38-39) (رخسارهایی [چون صبح] فروزان) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ، لِسَعْیِها راضِیَةٌ» (الغاشیه/9-8) (رخسارهایی شادمان و خندان از کوشش خویش خشنود) نمایاننده خرمى و شادابی فرد و صورت دوم «وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ،تَرْهَقُها قَتَرَةٌ» (عبس/40-41) (رخسارهایی گردآلود، به رویشان خاک (ذلت) نشسته) «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ خاشِعَةٌ عامِلَةٌ ناصِبَةٌ» (الغاشیه/3-2) (چهرههایی ترسناک و ذلیل، تماماً در رنج و مشقت)، نشاندهندة پژمردگى و جمود موصوف آن است. بدینگونه دو گروه خوشبخت و نگونبخت معرفی میشوند.
3-2- تنوع صفات و رسایی سخن
گذشته از شیوة «تقابل صفات» در الفاظ این کتاب آسمانی «تنوع صفات» نیز فراوان است و بر زیبایی و رسایی عبارات افزوده است.
در این باره رسول گرامی اسلام(ص) در توصیف قرآن میفرماید: «ظاهرُه أنیقٌ وباطنُه عَمیقٌ» (الکلینی، ج4، ص407) (ظاهرش زیبا و باطنش ژرفناک است) و امیرمؤمنان(ع) نیز فرموده است: «إنّ القرآن ظاهرُهُ أنیقٌ وباطنُهُ عَمیقٌ، لاتَفنى عجائبُه ولا تَنقَضی غرائبُه ولا تُکشَفُ الظلماتُ إلاّ بِه» (خطبه 18). براستی قرآن ظاهرش زیبا و باطنش ژرف و عمیق است، شگفتیهایش پایان ندارد، ناشناختههایش تمامشدنی نیست و تاریکیها جز بدو کشف نشود). در معنای «أنیق» آوردهاند: «حَسَنٌ مُعجِبٌ بأنواعِ البَیانِ وأصنافِه (البحرانی، ج1، ص322) (در قالب انواع و أقسام سخنها نیکو و شگفتآور است).
واضح است که یکنواختی بیان، ملالآور و کسلکننده است. ازاینرو تنوع در سخن، روح نشاط و طراوت را در کالبد سخن میدمد و آن را دلنشین و جذاب میکند و همین یکی از موجبات بسامد فراوان تنوع تعبیرات در قرآن مجید به حساب میآید.
از نمونههای تنوعگرایی در بیان، آیات سورة توحید است؛ زیرا در آیات شریفة «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ(1) اللَّهُ الصَّمَدُ(2) «لمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ»(3)« وَلَمْ یَکُن لَّهُ کُفُواً أَحَدٌ»(4)، کلمة «أحد» وصف «یگانگی» و «صمد» توصیف «کمال مطلق» خداوند است. آیة «لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ» (نزاده و زاده کسی نیست» آیة «لَمْ یَکُن لَّهُ کُفُواً أَحَدٌ» (بیهمتا است)، مضمون همة این آیات، توصیف پیرایگی خداوند از مایة نقص است. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه آورده است: «محصّل السورة وصفه تعالی بأنّه أحد واحد» (المیزان، ج20، ص389) (رهآورد این سوره این است که خداوند متعال یگانه و یکی است). برخی دربارة نامیدن این سوره به نام «اخلاص» آوردهاند: «اخلاص به معنای پیراستن ذات باریتعالی از شائبة کثرت است» (القاشانی، ص438).
نمونة دیگر: قرآن مجید در معرفی شیطان، صفات «وسواس و خنّاس» را میآورد و میفرماید «...الْوَسْواسِ الْخَنَّاس» (ناس/3) معلوم است که در واژههای توصیفی «وسواس»
و «خناس» نوعی تنوع در تعبیر دیده میشود؛ زیرا «حرف «سین» با حرف بیواک «و» بر پچپچ و تصویر حالت پنهان دلالت دارد» (الکواز، 1386، ص309). ازاینرو گفته میشود خداوند متعال در رسایی کلام خویش و برای تبیین دقیقتر رفتار شیطان و شرح شرارت او به تنوع وصفها روی آورده است. بیتردید چنین بیانی مایة اقناع مخاطب منصف و پرهیز او از پیروی شیطان است و به هدایت انسان که هدف قرآن است، میانجامد.
3-3- محسوسسازی و رسایی سخن
مسائل مختلف زندگى هر اندازه از میدان حس دور مىشوند و جنبة عقلانى به خود مىگیرند، ثقیلتر و سنگینتر و دیرهضمتر مىشوند؛ ازاینرو براى جاافتادن استدلالات عقلى از تشبیهات حسى استمداد مىشود (مکارم شیرازی، 1374، ج9، ص306)؛ زیرا گاهى ذکر یک مثال یا تشبیه مناسب و بجا تأثیر استدلال را دو چندان میکند.
قرآن مجید به حکم آنکه «بَیانٌ لِلنّاسِ» (آلعمران/138) (قرآن بیانگری برای مردم است) و «بِلِسانٍ عَرَبّیٍّ مُبین» (الشعراء/195) (قرآن با زبان عربی بیانکننده) است، با سادهترین دلایل و بی آنکه انسان را در پیچ و خم مباحث کلامی و جدالهای فلسفی گرفتار کند، با ارائه استدلالهای روشن و مفهوم، گرههای ذهنی او را میگشاید و زمینههای بیداری وجدانهای خفته و فکرهای رخوتزده را فراهم میآورد. توصیفات قرآنی در قالبی ساده و درکشدنی معارفی ژرف را پیش روی مخاطبان نهاده و آنان را به اندیشه و تأمل واداشته است. ازاینرو به دلیل آنکه اُنس آدمی بیشتر با محسوسات است و حقایق پیچیدة عقلی از دسترس افکار عموم بدور است، با بهکارگیری وصفهای حسی، آنها را ملموس و به ذهن نزدیک میکند.
بهدیگرسخن قرآن مجید با صنعت «تجسید» و توصیفهایی که با انواع تصاویر دیداری، شنیداری پدید میآورد، امور غیر محسوس، معنوی و مفاهیم ذهنى را محسوس میسازد.
به گفته سیدقطب «قرآن بهگونهای محسوس و مخیل معانی و مفاهیم ذهنی را تعبیر و حالات روانی را تفسیر میکند و حوادث محسوس و صحنههای مشهود را عمق میبخشد» (1367، ص33) و همین از موجبات درک و اقناع مخاطب است.
برای نمونه: خداوند متعال در بیان سرگذشت فرعون برای توصیف قدرت وی که یک امر معنوی است از تعبیر وصفی بهره میبرد و میفرماید: «وفِرعَونَ ذِی الأَوتادِ» (الفجر/10) (فرعون صاحب میخها)، «ذی» وصف فرعون است (صافی، ج29، ص270). بنابر آنچه در تفسیر مجمع البیان آمده است، ذوالأوتاد یعنی صاحب لشگریان بسیار (طبرسی، ج21، ص78). واضح است که این توصیف علاوه بر بیان قدرت و سلطه فرعون بر پایداری و ثبات قدرت او در زمان خویش دلالت دارد؛ زیرا به حکم آیة شریفه «والجبال أوتادا» (النبأ/7) (کوهها میخهایند)، «اوتاد» (میخها) مایة ثبات و پایداری است. وانگهی این پیام را میرساند که فرعون با چنان قدرت و مکنت سرانجامش غرق و گرفتارشدن در عذاب الهی بود.
نمونة دیگر در آیة «وَوَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ، الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ» (انشراح/2-3) (بار گران را از تو برداشتیم، بارگرانی که پشتت را شکست)، فعل «نقض» که به معناى در هم شکستن همراه با صداى آن (راغب، 1412، ص82) است، تصویری شنیداری و استعاره از معناى محسوس براى نمایاندن سختى و سنگینى توانفرسا و نامحسوس است (طالقانی، 1363، ج4، ص155).
نمونة دیگر در سورة مطفّفین در وصف شرابِ بهشت آمده است: «یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ (25)، «خِتامُهُ مِسْک....» (26) (از شراب زلال سر به مهر سیراب میشوند)، واژة «رحیق» به معنای شراب خالص زلالی است که در آن آلودگی و پلیدی نیست (ابنمنظور، 1414، ج10، ص114). توصیف آن با واژه «مَخْتُومٍ» به معنی دستنخوردگی و سربستگی و مهرداشتن (راغب، 1412، ص275) است. تصویر دیداری این وصفها نشاندهندۀ این است که این شراب در بطریهای دربسته و پلمپ شده است که هنگام نوشیدن مهر آنها برداشته میشود. این وصف سایهروشن حفاظت و عنایت را میاندازد و نشانۀ مراقبت و توجه ویژه است. همچنین نوع مُهر آن با مشک اشاره به خوش و خرّم زیستن و در رفاه و آسایشبودن است (سیدقطب، 2002، ج6 ، ص385).
درحقیقت این نعمتها دارای ظاهری محسوس و مادیاند و مردمان همگون و همسان آنها را در زمین میبینند. نعمتهای بهشت چون دیده نشدهاند، در دنیا درکشدنی نیست. در آیاتی مانند: «أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبینَ وَأَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَلَهُمْ فیها مِنْ کُلِّ الثَّمَرات» (محمد/15) (درآن نهرهایى از آب صاف و خالص که بدبو نشده و نهرهایى از شیر که طعم آن دگرگون نگشته و نهرهایى از «شراب طهور» که مایة لذت نوشندگان است و نهرهایى از «عسل مصفّا» و براى آنها از همة انواع میوهها فراهم است). این وصفها تصاویری دیداری هستند که برای محسوسساختن نعمتهای بهشت برین ترسیم شدهاند.
بیتردید این نوع توصیفها سبب میشود تا حقایق معنوی محسوس شوند و عقل آدمی تا آنجا که شکلها و صورتهای لذتبردن و شیرینیچشیدن و بهرهمندی از نعمت را تصور میکند. هرچند سرشت این پدیدهها و کیفیت لذتبردن و بهرهمندشدن از آنها معلوم نیست؛ چه ساکنان زمین با حس و شعوری درک میکنند و میفهمند که مقید به ظروف و شرایط این زمین و زندگی در این جهان است.
همچنین در توصیف طعام دوزخیان آمده است: «لَیْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلا مِنْ ضَرِیعٍ» (غاشیه/6) «غذایى جز از ضَریع (خار خشک تلخ و بدبو) ندارند»، واژة «ضریع» که تصویری دیداری و چشایی است، ویژگی این طعام را بیان میکند. چنانکه در آیات شریفة «وَطَعاماً ذا غُصَّةٍ وَعَذاباً أَلِیماً» (المزمل13) «و غذایى گلوگیر و عذابى دردناک»، تعابیر وصفی «ذا غصّة» و «الیم» ویژگی غذای دوزخیان و عذاب آنان را میرساند.
روشن است که ما در دنیا سرشت عذاب آخرت را درک نمیکنیم؛ ولی با مجموع این اوصاف، درک و فهم رفیعترین درجات درد و ناراحتی در حس و شعور انسان گرد میآید.
درواقع خداوند سبحان با بیان اوصاف و ذکر نعمتها و نقمتها به دنبال آن است که سخن خویش را رسا سازد و احساس و حواس را جلب کند. دلیل این موضوع شاید آن باشد که انسان قبل از آنکه عقلى باشد، حسى است و بیش از آنچه به مسائل فکرى بیاندیشد، در مسائل حسى غوطهور است.
در آیة «إِنَّ شانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/3) (یقیناً دشمن تو مقطوعالنسل است)، کینهتوزان و بدخواهانی را معرفی کرده است که وعدة الهی دربارۀ آنها به وقوع پیوست و نام و نشان ایشان گسیخت و درهم پیچید. دشمنان با وصف «أبتر» توصیف شدهاند. درواقع «کسی که از خیر و برکت دور مانده، به حیوان دم بریدهای تشبیه شده است. بهدیگرسخن تعیین عاقبت دشمن امر معقول (برکت) با یک امر محسوس (حیوان دمبریده) نشان داده شده است» (آلوسی، 1415، ج15، ص482؛ ابنعاشور، 2000، ج30، ص506).
در این توصیف از رهگذر تشبیه و ایجاد مشابهت میان معنایی معقول با امری محسوس معنا را در قالبی زیبا مینشاند و پیش روی مخاطب جلوهگر میسازد.
نمونة دیگر در توصیف یکی از حقایق جهنم یعنی سقوط دوزخیان در آیة شریفة «فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ» (القارعة/9) (جایگاهش در قعر جهنم است)، وصف «هاوِیَةٌ» را آورده است. این وصف از ماده «هوى» به معناى سقوط گرفته شده است (راغب، 1412، ص849). واضح است که توصیف آتش دوزخ به «هاوِیَةٌ» از باب «مجاز عقلی» است؛ چه آتش سقوط نمىکند؛ بلکه آتشیان سقوط مىکنند (طباطبایی، 1374، ج20، ص597). براساس «المجاز قنطرة الحقیقة» (مجاز پل حقیقت است)، توصیفها تعبیراتی مجازی هستند که در نقش پل مخاطب را به حقیقت مطلب میرساند.
3-3-1- محسوسسازی و تقریب به ذهن
گذشته از آنچه بیان شد، محسوسسازی واقعیتهای ذهنی سبب تقریب به ذهن عامه مردم و پذیرش آنها میشود؛ چه گاهى انسان براى اثبات یک حقیقت عمیق منطقى و عقلانى به استدلالات مختلف متوسل میشود؛ ولی همچنان گرفتار ابهام مطلب است. ازاینرو با افزودن یک صفت محسوس و متناسب، مقصود خویش را بیان میکند و از استدلال بینیاز میسازد.
از آنجا که قرآن راهنمای هدایت انسانها، بر واقعیتهای عینى تکیه دارد، براى نزدیکساختن مفاهیم پیچیده به ذهن انگشت بر واقعیتهای محسوس زندگى روزمره مردم مىگذارد و بسیارى از حقایق را در مقایسه با یکدیگر بیان مىکند تا کاملاً مفهوم و دلنشین شود (همان، ج10، ص164).
برای مثال در سوره «الطارق» با آیة «إِنَّهُ عَلَى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ(8)» از توانایی خداوند بر معاد انسان سخن میگوید. براى اثبات آن ابتدا به خلقت انسان اشاره و در قالب دو صفت آن را بیان میکند و میفرماید: «خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ» «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ» (الطارق/7-6) (از آبی جهنده آفریده شده که از میان صلب پدر و سینه مادر بیرون آمده است). واژه «ماء» دلالت بر دو صفت ظاهر و مجمل «دافق» و مفصلتر «یخرج ...» میکند. یکى قبل از آمیختن با نطفه که «دافق» باشد و یکى بعد از آمیختن با آن و یکىشدن آن دو که «یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرائِبِ» است (طالقانی، 1362، ج3، ص330) (از میان پشت وسینه خارج میشود).
در ادامه مطلب در آیه «وَالسَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ» (الطارق/11) (سوگند به آسمان فروریزنده) از باران به «رجع» تعبیر شده است.
تسمیه باران به مصدر «رجع» به آن دلیل است که ابر، آب را از دریاهای زمین برمیدارد و سپس به زمین برمیگرداند یا اینکه مرادشان تفأل و فال نیک بود و به همین دلیل آن را با این تعابیر خواندند تا برگردد و باز آید (همان). در ادامه «وَالْأَرْضِ ذاتِ الصَّدْعِ» (الطارق/12) (سوگند به زمین گیاه روینده)، واژة «صدع» ظاهراً به معنى مفعول است. یعنى زمینى که خاصیت شکافتهشدن را دارد تا روئیدنیها ازآن بروید (قرشی، 1371، ج4، ص115).
وصف آسمان و زمین صحنهای از زندگی را به شکلی از اشکال به تماشا میگذارند. آب از آسمان میریزد و روئیدنیها از زمین برمیدمد؛ اما دانههای باران زمانی حیاتبخش است که زمین قابلیت لازم را برای رشد و پرورش بذرها داشته باشد و صفت زیبای «ذاتِ الصَّدْعِ» اشاره به همین قابلیت دارد.
خداوند متعال با طرح صفات و ویژگیهایی که برای مخاطبان آشناست، با تشبیهات و توصیفاتی امور معنوی را محسوس میسازد و سبب تقریب به ذهن عامه مردم است. در این آیات به سراغ نتیجه میرود و میفرماید: «إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقادِرٌ» (الطارق/8) مسلّماً او (خدایى که انسان را از چنین چیز پستى آفرید)، در بازگشت او توانا است. بدین ترتیب مسئله معاد را تبیین میکند.
نمونة دیگر خداوند متعال برای تجسیم وضعیت افراد در روز قیامت میفرماید: «یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَراشِ الْمَبْثُوثِ» (القارعة/4) (روزی که مردم مانند ملخهای پراکندهاند). کلمه «فراش» به معناى ملخى است که زمین را فرش کند، یعنى روى کمر هم سوار شده باشند. ازاینرو «فراش» به معناى غوغاى ملخ است (ابنمنظور، 1414، ج6، ص330). توصیف کلمة «الْفَراشِ» با واژة وصفی «الْمَبْثُوثِ» از ماده «بثّ» به معناى تفرقه است (طریحی، 1375، ج2، ص235) و «فَراشِ الْمَبْثُوثِ» یعنى ملخهاى متفرق. ذکر این صفت از آن روست که فراش وقتى جست و خیز مىکند، نقطه معلومى را در نظر نمىگیرد و به طرف معینى نمىپرد؛ بلکه بدون جهت پرواز مىکند. بنابراین مردم نیز در روز قیامت چنین حالتى دارند، وقتى از قبورشان سر بر مىآورند، آنچنان ترس و فزع از همة جهات احاطهشان مىکند که بىاختیار و بىهدف و سرگردان به راه مىافتند (طباطبایی، 1374، ج20، ص 595).
از نمونههای دیگر وضعیت کوهها و توصیف مراحل نابودی آنان در قیامت است که با تعبیرات مختلفی به صورت تشبیه و تصویرسازی در ذهن بیان شده است. ابتدا کوهها به حرکت در میآید «وَتَسِیرُ الْجِبالُ سَیْراً» (الطور/10)، سپس از جا کنده مىشود و سخت درهم کوفته خواهد شد «وَحُمِلَتِ الْأَرْضُ وَالْجِبالُ فَدُکَّتا دَکَّةً واحِدَةً» (الحاقه/14) (و زمین و کوهها را برگیرد و یک مرتبه همة آنها خرد و متلاشی شوند) و بعد به صورت تودهاى از شنهاى متراکم در مىآید «وَکانَتِ الْجِبالُ کَثِیباً مَهِیلًا» (المزمل/14)، در مرحلة بعد به صورت پشم زده شده در مىآید که با تندباد حرکت مىکند «وَتَکُونُ الْجِبالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ» (القارعه/ 5) (کوهها مانند پشم زده شده باشند) وسپس به صورت گرد و غبار در مىآید که در فضا پراکنده مىشود «وَبُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا فَکانَتْ هَباءً مُنْبَثًّا» (الواقعه/5 و6) (کوهها مانند ذرات گرد در هوا پراکنده گردند)، و در نهایت تنها اثرى از آن باقى مىماند و همچون سرابی از دور نمایان خواهد شد «وَیَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً» (طه/105- 106) (از تو از کوهها پرسند که چه شود؟ بگو: خدای من کوهها را چنان از بنیاد برکند که خاک شده و خاکش را بر باد دهد). به این ترتیب سرانجام کوهها از صفحه زمین برچیده مىشود و زمین هموار مىشود (مکارم شیرازی، 1374، ج26، ص35). تعابیر وصفی دربارۀ کوهها طبق تعبیرات رایج زمان نزول و کلمات رسا بیان شده تا برای همگان فهمیدنی باشد. در این آیات تصویر کوهها به صورت محسوس و با تعبیرات و لغاتی مخصوص براى اهل تأمل بیان شده است. البته این توصیفهای متنوع از کوهها تکرار معنای ذهنی نیست؛ بلکه تفاوتهای ظریفی در معانی آن نهفته است که با توجه به سیاق آیات جلوههایی از آن را روشن میکند.
براساس آنچه آوردیم، معلوم میشود هنگامى که حقایق و واقعیتها هرچند غیبی، معنوی، در قالب وصف ریخته شود، محسوس میشود و درک آن برای عموم مخاطبان سهل و هضمشدنی است. ازاینرو تعابیر وصفی با ویژگی «بیان للناس» و اقناع مخاطب و پذیرش واقعیتها و هدف قرآن که «هدی للناس» (هدایت مردم) است، سازواری دارد.
نتیجه
1.واکاوی واژگان وصفی قرآن معلوم ساخت که وصف از غنیترین ابزار تبیین حقایق در تجربههای ادب عربی به شمار میرود.
2.توصیفهای حسی برگرفته از واقعیتهای ملموس و محسوس است، واژگان توصیفی علاوه بر بیان این ملموسات اهدافی فراتر را بر عهده دارند.
3.در زبان قرآن توصیفها بهگونهای است که فرایند فراتررفتن از معانی حسی به معانی مجرد را نشان میدهد و با استفاده از زمینههای حسی و مادی پدیدههای مجرد و معنوی را تبیین میکند.
4. وصفهای متقابل و متنوع قرآن در «رساناساختن سخن» کارآمدند و در محسوسساختن پدیدههای غیبی و حقایق معنوی کارآمدند.
5. نقش رسانایی وصفها، محسوسساختن پدیدهها مایة اقناع عامة مخاطبان و هدایت آنها و در راستای هدف قرآن یعنی هدایت انسانها قرار دارد.
وردی نژاد، فریدون (1389)، مقاله «تئوریهای ارتباطات»، تهران: دانشکده مدیریت.