Authors
1 1- Associate Professor, Department of Arabic language and literature, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
2 PhD Candidate, Department of Arabic language and literature, Bu-Ali Sina University, Hamedan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
شناخت معانی واژگان قرآن و تبیین میدان معنایی آنها از دیرباز توجه مفسران و قرآنپژوهان را جلب کرده است. واژۀ ضلال و مشتقات آن از جمله واژههایی است که در قرآن از بسامد نسبتاً بالایی برخوردار است. این واژه در بافت قرآنی با اوصاف مبین، بعید، کبیر و قدیم آمده است. در این پژوهش کوشش شده است تا با روش توصیفی- تحلیلی و با تأکید بر ساختارهای مختلف صرفی و ترکیب نحوی آیات مشتمل بر واژۀ ضلال، معانی این واژه و کاربرد آن با اوصاف یادشده، تبیین شود. برآیند پژوهش نشان میدهد که صفت مبین بیشترین و کبیر و قدیم کمترین کاربرد را دارند. صفت مبین هم برای ضلال به معنای گمراهی حقیقی و دینی و هم برای گمراهی غیردینی آمده است؛ درحالیکه صفت بعید تنها برای گمراهی حقیقی و صفتهای کبیر و قدیم برای گمراهی غیرحقیقی به کار رفتهاند. کارکردهای واژۀ ضلال با صفتهای یادشده از نظر معنا و ساختار صرفی و نحوی تفاوتهای آشکاری دارند؛ بهگونهای که از نظر صرفی به دو صورت نکره و معرفه و از نظر نحوی در نقشهای مجرور به حرف جر، مفعول مطلق و خبر به کار رفتهاند.
Keywords [Persian]
1- مقدمه
از سیر تحول بررسی در تکواژههای قرآن کریم، چنین برمیآید که در طول تاریخ، واژهها به کمک اشعار، ضربالمثلهای عربی و آیات و روایات دارای لفظ مشابه، تبیین شدهاند؛ اما آنچه که در کنار برخی واژهها ذکر شده است و میتواند مدّنظر قرار گیرد، بررسی صفات واژهها است؛ بهگونهای که واژهای در یک موقعیت با صفتی و در موقعیتی دیگر با صفتی متفاوت به کار میرود که نشاندهندۀ تأثیر صفات مختلف بر وجوه معنایی یک واژه و کارکرد آن واژه در حوزههای معنایی مختلف است.
واژۀ ضلال و مشتقاتش در قرآن در موقعیتهای مختلفی به کار رفته است و کافران، مشرکان، متمرّدان، متجاوزان و فاسقان با آن توصیف شدهاند؛ اما این واژه در قرآن همواره به یک معنا به کار نرفته و در ساختارهای مختلف، مصادیق مختلفی پیدا کرده و معانی گوناگونی را مانند گمراهی، هلاکشدن، خسران و لغزیدن از حق و... افاده کرده و در موقعیتهای مختلف صفات گوناگونی گرفته است مانند:
1. ﴿أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (الزخرف/40): (ای پیامبر) آیا تو مىتوانى سخن خود را به گوش کران برسانى یا کوران و کسانى را که در ضلال مبین هستند هدایت کنى.
2. ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیدا﴾ (نساء/167): کسانی که کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند، در گمراهی دور گرفتار شدهاند.
3. ﴿قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ﴾ (الملک/9) میگویند: آری بیمدهنده به سراغ ما آمد؛ ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده است و شما در گمراهی بزرگی هستید.
4. ﴿قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیم﴾ (یوسف/95) گفتند: به خدا تو در همان گمراهی سابقت هستی.
در این نوشتار کوشش شده است، تا واژۀ ضلال با اوصاف مبین، بعید، قدیم و کبیر در قرآن تحلیل معناشناسی شود و کارکرد واژۀ ضلال با صفتهای یادشده، تبیین شود، تا از این رهگذر به پرسشهای زیر پاسخ گوید:
1. تفاوت صفتهای بعید، مبین، قدیم و کبیر که در قرآن کریم برای واژۀ ضلال ذکر شده، چیست؟
2. هر کدام از این صفتها در چه ساختارهایی به کار رفتهاند؟
3. آیا ضلال با اوصاف بهکاررفته به معنای گمراهی دینی وگمراهى در عقیده است یا معانی دیگری را نیز میرساند؟
لازم به ذکر است که پژوهش حاضر مبتنی بر روش توصیفی- تحلیلی است و در ترجمه فارسی آیات از ترجمه آیتالله مکارم شیرازی استفاده شده است.
2. پیشینة پژوهش
مفردات قرآن از همان آغاز توجه مسلمانان را جلب کرده است و این مسئله باعث تألیف کتابهای مختلفی با عناوینی مانند: «معانیالقرآن»، «غریبالقرآن»، «مفرداتالقرآن»، «قاموسالقرآن» و غیره شده است؛ بنابراین مقالات و پژوهشهای پرشماری در زمینه الفاظ قرآن انجام گرفته است که از آن جمله رسالۀ دکتری با نام «دقائق الفروق اللغویه فی البیان القرآنی» نوشتۀ محمد یاس خضر الدوری در دانشگاه بغداد را میتوان نام برد که از تأثیر فروق لغوی در تعبیر قرآنی بحث میکند. به فارسی نیز پژوهشهایی در زمینه معناشناسی واژههای قرآن صورت گرفته است که از آن جمله مقالۀ «مفهومشناسی واژة صبر با تأکید بر شبکة معنایی این واژه در قرآن کریم» از حسین یوسفی آملی (فصلنامة کتاب قیّم سال دوم، شمارة ششم، تابستان 1391) را میتوان نام برد که نویسنده در آن معنای وضعی، مفهوم اخلاقی و معنای عرفی واژۀ صبر در عصر نزول قرآن را بررسی و تحلیل کرده است. مقالۀ «معناشناسی واژۀ کتاب در قرآن بر پایۀ روابط همنشینی» نوشتۀ مهدی لطفی و سمانه میرسعیدی (دو فصلنامه پژوهشهای زبانشناختی قرآن، شمارۀ دوم، زمستان 1394). در این مقاله با بهرهگیری از روش معناشناسی محورهای همنشینی واژۀ کتاب با دیگر واژههای قرآنی تبیین و کوشش شده است تا از این رهگذر معنا و مفهوم کتاب و گستره معنایی آن به دست آید. مقالۀ «بررسی معناشناختی تاریخی و توصیفی واژۀ مقت»، نوشتۀ رضا رمضانی و عبدالرضا زاهدی (دو فصلنامه پژوهشهای زبانشناختی قرآن، شمارۀ دوم، زمستان 1393)، نویسندگان در این مقاله کوشیدهاند در دو حوزۀ تاریخی و توصیفی، معنای واژۀ مقت را بشناسند. همچنین مقالۀ (پژوهشی در معنای واژۀ قرآنی خشیت و تفاوت آن با خوف) نوشتۀ سیدمحمود طیب حسینی (فصلنامة کتاب قیّم سال سوم، شماره هشتم، بهار و تابستان 1392) که نویسنده در آن تفاوتهایی که برخی مفسران برای این دو کلمه ذکر کردهاند را نشان داده است. و مقاله «معناشناسی واژۀ جسد در قرآن کریم» نوشتۀ احمد زارع زردینی (فصلنامة علمی- پژوهشی کتاب قیم سال سوم، شماره نهم، پاییز و زمستان 1392) که این مقاله با تکیه بر باهمآیی واژگان، واژۀ جسد را تحلیل معنیشناختی کرده است. مقالۀ «بررسی و نقد وجوه قرآن و ترجمههای آن (مطالعۀ موردی واژههای هدایت و ضلالت)، نوشتۀ اعظم پرچم (مجله کاوشی نو در معارف قرآنی سال اول، شماره اول، بهار و تابستان 1391) که نویسنده در آن وجوه معنایی واژۀ هدایت و ضلالت را در ترجمههای گوناگون بررسی کرده است؛ اما درخصوص واژۀ ضلال و اوصاف آن، تا آنجا که نگارندگان این سطور جستجو کردهاند، پژوهش مستقل و کاملی صورت نگرفته است.
3. کارکرد معنیشناسی در فهم قرآن
نگاهی به تاریخ مطالعات قرآنی، ارائهکنندۀ روشهایی متفاوت و در حد خود کارآمد، در مسیر تبیین صحیح موضوعات مطرحشده در قرآن و از جمله فهم واژگانی آن است. پیجویی برای فهم معنای استفادهشده از یک واژه در میان اعراب اصیل بهمنظور دستیابی به معنای دقیق آن در قرآن، بهکارگیری روشهای تفسیر قرآن با قرآن و روایات و حتی توجه به فضای نزول آیات و نیز دیدگاههای کلامی، فلسفی، فقهی و عرفانی به این کتاب شریف، نمونههایی از تلاشهای فکری بشر در ارتباط با این کتاب عزیز است (پاکتچی، 1387، ص138).
معنیشناسی یکی از روشهای نوبنیاد در مطالعات قرآنی است. این روش به دنبال آن است تا با مطالعۀ علمی معنا، معنای نهفته در متن را استخراج و لایههای معنایی آن را کشف کند؛ بنابراین معنیشناسی، کار کشف سازوکارهای معنا را با مطالعهای علمی به عهده دارد، معنایی که در پس لایههای متن ذخیره شده است و هرچه متن پیچیدهتر، ادبیتر، چندلایهایتر و در صدد انتقال معانی بیشتر با حجم زبانی کمتر باشد، کار معنیشناسی نیز به همان میزان سختتر و پرهیجانتر میشود و نیاز به قواعد منظم و قانونهای منسجم، بیشتر رخ مینماید (مطیع، 1387، ص31). در معنیشناسی با بررسی و تحلیل روشمند یک مجموعۀ معنادار مثل یک متن میتوان به فهم مراد و نیت اصلی مؤلف آن متن پیبرد.
این علم ابزاری برای مطالعه علمی معنا است که پدیدههای زبانی را در چارچوب یک نظام توصیف و به تمامی عوامل مؤثر در استنباط و معنای صحیح توجه میکند (صفوی، 1387، ص34).
4.تحول معنایی واژۀ ضلال
ضلال لغت مقابل رشد و هدایت است و «أضللتُ فلانا» یعنی او را به بیراهه بردم (ابن منظور، بیتا، ذیل مادۀ ضل) و برخی هلاکت، گمشدن، باطل و فضیحت را از معانی ضلال برشمردهاند (قرشی، بیتا، ذیل مادۀ ضل). راغب اصفهانی ضلالت را عدول از طریق مستقیم عمدی یا سهوی، بهمقدار کم یا زیاد معنا کرده است (راغب اصفهانی، 1426، ذیل مادۀ ضل). و آن را در یک تقسیمبندی بر دو نوع گرفته: 1. ضلال در علوم نظری مانند گمراهی در شناخت خدا و وحدانیت او و شناخت پیامبران؛ 2. ضلال در علوم عملی مانند گمراهی در شناخت احکام شرعی و عبادات (راغب اصفهانی، 1426، ذیل مادۀ ضل)؛ بنابراین برای دستیابی به ریشۀ واژۀ ضلال و شناخت تحولات معنایی آن لازم است سیر تاریخی آن در گذشته بررسی شود که در زیر معانی آن را در سه دورۀ جاهلی (دوره قبل از نزول قرآن کریم)، در قرآن و بعد از نزول قرآن بررسی میکنیم.
4-1. معانی واژۀ ضلال قبل از نزول قرآن
در شعر جاهلی ضلالت در مقابل هدایت است؛ برای اینکه ضلال حرکتی بدون هدایت است که بدون دلیل و راهنما و بدون رفیق و بدون شناختن جهت راه است؛ بنابراین با بررسی شعر جاهلی معانی این واژه عبارت است از: سیر بدون دلیل و راهنما، بدون رفیق و بدون شناخت، ضیاع تام یا از بینرفتن چیزی، گمشدن یا راه صحیح را از دستدادن، از قصد و مقصد منحرفشدن، غایب یا پنهان و ناپدیدشدن، دفنکردن مرده. چنانکه ابن درید در جمهرهاللغه میگوید: «ضلّ فی الأرض ضلالا إذا لم یهتدِ إلی السبیل. وضلّ فی الأمر ضلالا، إذا لم یتهد له. وذهب فلان ضلة إذا لم یدر أین ذهب. قال الراجز وقیل هو أم تابّط شرّا:
لیت شعری ضلة |
|
أی شیء قتلک |
(ابن درید، 1987م، ص147)
و یا لبید بن ربیعه از شعرای مشهور عصر جاهلی این واژه را در معنای مقابل هدایت به کار برده است:
مَن هداه سُبُلَ الخیرِ اهتدی
ناعِمَ البـالِ ومَن شَاءَ أضَلَّ
(لبید، 2004م، ص90)
و عدی بن رعلاء الغسانی در وصف نیزهای میگوید:
وغموس تضل فیها ید الآ
سی ویعیا طبیبـها بالدواء
(الاصمعی، بیتا، ص152؛ أبوعوده، 1985،ص320)
و در شعر جاهلی مشتقات آن در معنای دفنکردن مرده نیز کاربرد داشته است. چنانکه نابغه ذبیانی شاعر دوره جاهلی در رثای نعمان بن حارث غسانی میگوید:
فَإِنْ تَحْیَ لا أَمْلِکُ حَیَاتِی وإِنْ تَمُتْ
فما فی حَیاةٍ بعدَ مَوْتِکَ طَائِلُ
فآبَ مُضِلُّوهُ بِعَیْنٍ جَلِیَّةٍ
وغُودِرَ بالْجَوْلاَنِ حَزْمٌ ونَائِلُ
(نابغه، 1911، ص88)
معنای ضلالت در عصر جاهلی گسترده بود، تا آنجا که رأی محکم و مشورت صحیح را شامل میشد؛ یعنی به افراد عاقل و دانا و دارای حکمت «اهل هدی» میگفتند و به کسانی که چنین صفاتی را نداشتند «اهل ضلال»؛ چنانکه الأفوه الأودی در یکی از حکمتهای خود میگوید:
لایَصلحُ القومُ فوضی لا سراةَ لهم
ولا سراةَ إذا جُهالهم سادُوا
تُهدی الاُمورُ بأهلِ الرأیِ ماصلحت
فإن تولّت فبالاشرارِ تنقادُ
(ابن قتیبه، 1982، ص223)
4-2. معانی واژۀ ضلال در قرآن
بررسی واژۀ ضلال نشان میدهد که این واژه در قرآن توسیع معنایی یافته و به معانی گوناگون آمده است؛ بهگونهای که هستۀ معنایی و مرکزی ضلالت در بافتهای مختلف آیات، مصادیق متعددی دارد که براساس سیاق و تفسیر آیات تحلیل میشود. چنانکه میتوان گفت که ضلالت در جاهلیت دارای معنای عمومی بود؛ اما در قرآن به انحراف از اعتقادات اسلامی و عقیدۀ توحیدی ربط داده میشود؛ بنابراین از جمله معانیای که در قرآن آمده است به نمونههای زیر میتوان اشاره کرد:
1. گمراهی: ﴿ولَقَد أَضَلَّ منْکُم جِبِلا کَثیراً أَ فَلَم تَکُونُوا تَعقلُونَ﴾ (یس/62)، منابع وجوه قرآن، ضلالت را در آیۀ مدّنظر به گمراهی معنا کردهاند (تفلیسی، 1360، ص181؛ ابن جوزی، 1407، ص407؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص3(.
2. لغزانیدن از حق: ﴿یا داود إِنَّا جعلْناک خَلیفة فی الْأَرضِ فَاحکُم بینَ النَّاسِ بِالْحقِّ ولا تَتَّبِعِ الْهوى فَیضلَّک عنْ سبیلِ اللَّه إِنَّ الَّذینَ یضلُّونَ عنْ سبیلِ اللَّه لَهم عذاب شَدید بِما نَسوا یوم الْحساب﴾ (ص/26). ضلالت را در این آیه به معنای «فستزلک فی الحکم من غیر کفر» دانستهاند (تفلیسی، 1360، ص181؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص350).
3. هلاکشدن و خسران: ﴿فلمّا جاءهم بِالْحقِّ منْ عنْدنا قالُوا اقْتُلُوا أَبناء الَّذینَ آمنُوا معه واستَحیوا نساءهم وما کَید الْکافرینَ إِلاَّ فی ضَلال﴾ (غافر/25). ضلالت را در آیۀ فوق خسران و تباهی معنا کردهاند (تفلیسی، 1360، ص181؛ ابنجوزی، 1407، ص408؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص351).
و یا در جای دیگر میفرماید: ﴿ان المجرمین فی ضلال وسُعُر﴾ یعنی فی هلاک (الزبیدی، 1997م، ص354).
4. شقاوت و بدبختی: ﴿أَفْتَرى علَى اللَّه کَذباً أَم بِه جِنَّة بلِ الَّذینَ لا یؤْمنُونَ بِالْآخرَةِ فی الْعذابِ والضَّلالِ البعید﴾ (سباء/ 8) منابع، ضلالت را در آیۀ مدّنظر بهمعنای شقاء طویل دانستهاند (تفلیسی، 1360، ص181؛ دامغانی، 1980، ص292؛ ابنجوزی، 1407، ص408، مقاتل بن سلیمان، 1381، ص351).
5. خطاکردن: ﴿أَم تَحسب أَنَّ أَکْثَرَهم یسمعونَ أَو یعقلُونَ إِنْ هم إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بلْ هم أَضَلُّ سبیلاً﴾ (فرقان/ 44)، صاحبان وجوه آن را به معنای خطاکردن آوردهاند (تفلیسی، 1360، ص182؛ ابنجوزی، 1407، ص408؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص351؛ دامغانی، 1980، ص293).
6. النسیان: ﴿مِمَّن ترضون من الشهداء أن تضل إحداهما فتذکر احداهما الأخری﴾ (بقره/282)، الزبیدی در تاج العروس «تضل» را به معنی نسیان آورده است (الزبیدی، 1997م، ذیل ماده ضل).
7. مرگ و استحالة البدن: ﴿أئذا ضللنا فی الأرض﴾ (السجده/10) کنایة عن الموت واستحالة البدن (راغب، 1426، ذیل ماده ضل؛ الزبیدی، 1997م، ذیل ماده ضل).
8. باطل: ﴿ألم یجعل کیدهم فی تضلیل﴾ (الفیل/2): یعنی فی الباطل (الزبیدی، 1997م، ذیل ماده ضل).
4-3. معانی واژۀ ضلال بعد از نزول قرآن
در دوران بعد از نزول قرآن و در شعر شاعران دورۀ اموی و عباسی واژۀ ضلال عموماً در مقابل هدایت آمده است. چنانکه در شعر کعب بن زهیر الضلال به صورت الأضالیل جمع الاُضلُوله به کار رفته است:
کانت مواعید عرقوب لها مثلاً
وما مَوَاعِیدُها إِلاَّ الأَضالِیلُ
(الزبیدی، 1997، ج29، ذیل ماده ضل)
و یا در شعر الکمیت بن زید الاسدی آمده:
وسؤال الظباء عن ذی غد الأمر
أضالیل من فنون الضَّلال
(الأسدی، 2000م، ص367)
در شعر الفرزدق نیز به معنی راهنیافتن و هدایتنشدن به چیزی به کار رفته است:
ولقد ضللتَ أباک یدعو دارماً
کضلالِ مُلتمسٍ طریقَ وبارِ
(الفرزدق، 1983، ص582)
5. کاربرد واژۀ ضلال در قرآن
برای تحلیل واژۀ ضلال و اوصاف آن در قرآن باید آن را در سیاق و بافتی که قرار گرفته است، بررسی کرد؛ چراکه برای تحلیل معنای واژگان قرآن باید به معنای خاص آن در عرف قرآن مراجعه کرد و تنها بررسی مدلول کاربردی و معنای قاموسی برای این مقصود کافی نیست؛ زیرا کاربردهای لغوی نمیتواند رسانندۀ همه اندیشهها و معانی باشد (سعیدیروشن، 1383، ص237). و باید به نظام معنایی حاکم بر قرآن و جایگاه هر واژه در کل نظام معنایی و ارتباط هر واژه با سایر واژگان مرتبط در متن توجه کرد و از ارتباط واژگان نظام معنایی قرآن با نظام معنیشناسی خارج از جهانبینی قرآن غافل نشد؛ ازاینرو باید «ارتباط واژگان میدان معنیشناختی نظام قرآنی با کل واژگان نظام عربی را از نظر دور نداریم و توجه کنیم که یک واژه و یا یک میدان معنیشناختی در نظام زبانشناختی عربی معاصر قرآن به چه معنا بوده و دستگاه معنایی قرآن آن را به چه معنا در نظر گرفته است» (توشی هیکو، 1368، ص22).
با دقت در آیاتی که صفات مبین، بعید، کبیر و قدیم برای ضلال آمده است، درمییابیم که هر یک از این صفات در جاهایی به کار رفته که سیاق کلام آن را اقتضا کرده است. در این بخش آیاتی بررسی میشوند که در آن صفتهای یادشده برای ضلال آمده است تا کارکرد واژۀ ضلال همراه با این صفات و دلالتهای هر کدام و نیز موقعیت آنها مشخص شود.
6. ضلال مبین
مبین: بانَ الشیءُ بیاناً: إتّضح، (آن چیز واضح و آشکار شد) فهو بیّن والجمع أبیناء و همچنین است أبانَ الشیء فَهو مبین؛ یعنی آن را واضح و آشکار کرد (ابن منظور، بیتا، ذیل مادۀ بین) و گفته شده مبین به کسی یا چیزی گفته میشود که راه هدایت را از ضلالت بازنماید (ابنمنظور، بیتا، ص67).
در آیاتی که واژۀ ضلال همراه با صفت مبین آمده گاه گمراهی دینی و گاه گمراهی غیردینی از آن اراده شده است.
6-1. ضلال مبین در غیر معنای گمراهی حقیقی و دینی
6-1-1. سخن کفار به اهل ایمان بهخاطر امر انفاق
﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمْ اللَّهُ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ یَشَاء اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ﴾ (یس/47): و هنگامی که به آنان گفته شود از آنچه خدا به شما روزی کرده انفاق کنید کافران به مؤمنان میگویند: آیا ما کسی را اطعام کنیم که اگر خدا میخواست او را اطعام میکرد؟ [پس خدا خواسته است او گرسنه باشد] شما فقط در گمراهی آشکارید.
در تفسیر جملۀ ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ﴾ سه احتمال وجود دارد: نخست اینکه دنبالۀ گفتار کفار نسبت به مؤمنان است. دوم اینکه خطاب خدا به کفار است، به باور على بن عیسى این بیان، سخن خداى یگانه در نکوهش کفرگرایان است که دعوت انسانى و خیرخواهانه را نپذیرفتند و با بهانهجوییها از حق روى برتافتند. سوم سخن مؤمنان در برابر کافران است (مکارم شیرازی، 1380، ج18، ص404). ولى تفسیر اول از همه مناسبتر است؛ زیرا با کلمات کفار ارتباط دارد، درحقیقت آنها مىخواستند در برابر مؤمنان مقابله به مثل کنند و آنان را به ضلال مبین نسبت دهند؛ بنابراین در اینجا نمیشود گمراهی را به معنای حقیقی و همچنین معنای دینی آن دانست؛ چراکه مؤمنان خود بر راه حق و حقیقتاند.
6-1-2. سخن مشرکان به حضرت نوح (ع)
﴿لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنِّی أَخاف عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (59) قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ فِی ضَلالٍ مُبِین﴾ (اعراف/60): ما نوح را بهسوی قومش فرستادیم او به آنان گفت: ای قوم من [تنها] خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودی جز او برای شما نیست [و اگر غیر او را عبادت کنید] من بر شما از عذاب روز بزرگی میترسم؛ ولی اشراف قومش به او گفتند: ما تو را در گمراهی آشکاری میبینیم.
حضرت نوح (ع) قوم خود را از فرجام بتپرستى برحذر داشت؛ ولی به جاى اینکه از دعوت اصلاحى این پیامبر بزرگ که توأم با خیرخواهى بود استقبال کنند، جمعى از اشراف و ثروتمندانى که منافع خود را با بیدارى مردم در خطر مىدیدند و مذهب او را مانعى بر سر راه هوسرانیهای خویش مشاهده میکردند، صریحاً در جواب نوح گفتند: ما تو را در گمراهى آشکار مىبینیم؛ بنابراین در اینجا نسبتدادن گمراهی به حضرت نوح (ع) به معنای گمراهی واقعی نیست.
6-1-3. نسبت دادن گمراهی فرزندان یعقوب به پدرشان
﴿إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلى أَبِینا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (یوسف/8): هنگامی که [برادران] گفتند: یوسف و برادرش [بنیامین] نزد پدر از ما محبوبترند؛ درحالیکه ما گروه نیرومندی هستیم مسلماً پدر ما در گمراهی آشکاری است.
البـتـه منظور از نسبتدادن گمراهی به پدرشان آن گمراهى دینى و مذهبى نبود؛ چنانکه راغب در مفردات میگوید: «إشارة إلى شغفه بیوسف وشوقه إلیه» (راغب، 1426، ذیل ماده ضل)؛ چراکه آیات بعد نشان مىدهد آنها به بـزرگـى و نـبـوت پـدر اعـتـقـاد داشـتـنـد و تـنـها در زمینۀ طرز معاشرت به او ایراد مىگرفتند. (مکارم شیرازی، 1380، ج9، ص322). صاحب مجمعالبیان نیز آن را بهطرز محبت او دربارۀ فرزندانش و مربوط به امور اولاد تفسیر کرده: ﴿إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ أی: فی ذهاب عن طریق الصواب الذی هو التعدیل بیننا فی المحبة ولم یریدوا به الضلال عن الدین (الطبرسی، 1427، ج5، صص282 - 283).
6-1-4. زنان مصر و نسبتدادن گمراهی به همسر عزیز (زلیخا)
﴿وَقالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (یوسف/30): [این جریان در شهر منعکس شد] گروهی از زنان شهر گفتند: همسر عزیز جوانش [غلامش] را بهسوی خود دعوت میکند، عشق این جوان در اعماق قلبش نفوذ کرده است، ما او را در گمراهی آشکاری میبینیم.
گروهى از زنان شهر، دربارۀ این قضیه سخن میگفتند و آن را نشر مىدادند که آنچـنـان عشق غلام بر او چیره شده که اعماق قلبش را تسخیر کرده است (قد شغفها حبا)، سپس او را بـا این جمله سرزنش کردند: (ما او را در گمراهى آشکار مىبینیم) که تنها در زمینۀ طرز معاشرت به او ایراد مىگرفتند و منظور گمراهی دینی و مذهبی نیست.
6-2. ضلال مبین در معنای گمراهی دینی
6-2-1. کفرگرایان و ظالمانی که هدایت نمیشوند و پیوسته تکذیب مىکنند
﴿أَفَأَنتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَمَن کَانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (الزخرف/40): [ای پیامبر] آیا تو میتوانی سخن خود را به گوش کران برسانی یا کوران و کسانی را که در گمراهی آشکاری هستند هدایت کنی؟
خداى فرزانه روى سخن را به پیامبرش مىکند و مىفرماید: بنابراین اى پیامبر آیا تو مىتوانى کرها و ناشنوایان را شنوا سازى و دعوتت را بر گوش و دل آنان وارد کنى؟ و یا مىتوانى کورها را بینا سازى تا چشم بر روى حقیقت بگشایند و حق را بپذیرند. در این فراز قرآن، کفرگرایان و ظالمان را به کور و کر تشبیه مىکند؛ چراکه آنان هر آنچه از آیات مىشنوند و مىنگرند، بدان دلیل که در اندیشۀ حقشناسى و حقپذیرى نیستند در آنها اثر نمىگذارد.
کسانی که کفر ورزند: ﴿هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَیْهِ تَوَکَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ )الملک/29(: بگو او خداوند رحمان است ما به او ایمان آورده و بر او توکل کردهایم و بهزودی میدانید چه کسی در گمراهی آشکار است.
نخست به آنها که انتظار مرگ پیامبر(ص) و یارانش را داشـتـنـد و گـمـان مـىکردند که با مرگ وى آیین او برچیده مىشود و همه چیز پایان مییابد، مىفرماید: بگو اگر خداوند مرا و تمام کسانى که با من هستند، هلاک کند، یا ترحّم کند چـه کـسـى کـافـران را از عـذاب دردنـاک پـنـاه مـىدهـد؟ ﴿قل اء راءیتم إن أهلَکَنى اللهُ ومَن معى أو رَحَمنا فمَن یُجیرُ الکافرینَ مِن عذابٍ ألیمٍ﴾(28) و در ادامه مىافزاید: به آنها بگو که او خداوند رحمان است، ما به او ایمان آورده و تـوکـل کـردهایم و بهزودى مىدانید چه کسى در گمراهى آشکار است؛ بنابراین سیاق آیه که با کلمات (رحمن، ایمان و توکل) همراه است و نشان میدهد که واژۀ ضلال که در مقابل آنها قرار دارد به معنای ضلال حقیقی و دینی است.
6-2-2. هر کس به دعوتکنندۀ الهـى(پیامبر) پاسخ نگوید
﴿ومَن لَّا یُجِبْ دَاعِیَ اللَّهِ فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ وَلَیْسَ لَهُ مِن دُونِهِ أَولِیَاء أُوْلَئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (الاحقاف/32): و هرکس به دعوت الهی پاسخ نگوید هرگز نمیتواند از چنگال عذاب الهی در زمین فرار کند و غیر از خدا یار و یاوری برای او نیست چنین کسانی در گمراهی آشکارند.
در آیۀ بحثشده آخرین سخن مبلغان جن را چنین بازگو مىکند: آنـها بـه قوم خـود گـفـتـنـد: هـرکس دعوت داعى الهى را پاسخ نگوید، نمىتواند از چنگال عذاب الهى در زمین فرار کند و یاور و سرپرستى غیر از خدا براى او نخواهد بود و ایـن گـروه در گـمـراهـى آشـکـارنـد. آن کسانى که به دعوت پیامبر پاسخ مثبت ندهند و ایمان نیاورند در گمراهى آشکارى خواهند بود. چـه گـمـراهى از این بدتر و آشکارتر که انسان به ستیزهجویى با حق و پیامبر خدا و حـتـی با خدا برخیزد که نه در تمام عالم هستى جز او پناهگاهى وجود دارد و نه انسان مىتواند از محیط کشورش بگریزد و به جاى دیگرى فرار کند.
6-2-3. ظالمان
الف- ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا لکِنِ الظَّالِمُونَ الْیَوْمَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (مریم/38): در آن روز که نزد ما میآیند، چه گوشهای شنوا و چه چشمهای بینایی پیدا میکنند؛ ولی این ستمگران امروز در گمراهی آشکارند.
آیه وضع آنها را در روز قیامت بیان میکند و میگوید: آنها در آن روز که نزد ما میآیند، چه گوشهای شنوا و چه چشمهای بینایی پیدا میکنند؛ ولی این ستمگران امروز که در دنیا هستند در گمراهی آشکارند (مکارم شیرازی، 1380، ج13، ص85). روشن است کـه در آخرت پردهها از برابر چشمها کنار مىرود و گوشها شنوا مىشـود؛ ولی چه سود که این بیداری به حال آنها مفید نیست. برخى از مفسـران کـلمـۀ (الیـوم) در جـمـلۀ ﴿لکـن الظـالمـون الیـوم فـى ضلال مبین﴾ را به معنى روز قیامت گرفتهاند که مفهوم آیه این مىشود: در آنجا بینا و شنوا خواهند شد؛ اما این بینایى و شنوایى در آن روز سودى به حالشان نخواهد داشت و در ضلال مبین خواهند بود (مکارم شیرازی، 1380، ج13، ص86).
صاحب مجمعالبیان در تفسیر آیۀ ﴿أَسْمِعْ بِهِمْ وَأَبْصِرْ یَوْمَ یَأْتُونَنا﴾ دو وجه را بیان میکند:
1. روز قیامت چه شنوا و بینا هستند؛ درحالیکه در دنیا در برابر حق، کر و لال بودند.
2. آنها را شنوا و بینا ساز (الطبرسی، 1427، ج6، ص324).
با توجه به وجه اول دربارۀ معنای ضلال مبین میتوان گفت که کافران در دنیا هوا و هوس را بر حق ترجیح دادند و از حق رویگردان شدند و با توجه به وجه دوم میتوان گفت که ظالمان در آخرت در موضع جزاء در ضلال مبین و دوری آشکاری از بهشت و پاداش هستند (الطبرسی، 1427، ج6، ص324).
ب- ﴿هذا خَلْقُ اللَّهِ فَأَرُونِی ما ذا خَلَقَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِین﴾ (لقمان/ 11): این آفرینش خداست؛ اما به من نشان دهید معبودانی غیر او چه چیز را آفریدهاند؛ ولی ظالمان در گمراهی آشکارند.
بعد از ذکر عظمت خداوند در جهان آفرینش و چهرههاى مختلفى از خلقت روى سخن را به مشرکان میکند و آنها را بازخواست میکند، مسلماً آنها نمىتوانستند ادعا کنند هیچیک از مخلوقات این جهان مخلوق بتها هستند؛ بنابراین آنها به توحید خالقیت معترف بودند؛ بااینحال چگونه مىتوانستند شرک در عبادت را توجیه کنند؛ چراکه توحید خالقیت دلیل بر توحید ربوبیت و آن هم دلیل بر توحید عبودیت است .بنابراین در پایان آیه عمل آنها را منطبق بر ظلم و ضلال میشمریم و مىدانیم (ظلم) معنى گستردهاى دارد که شامل قراردادن هرچیز در غیر محل خود مىشود و از آنجا که مشرکان عبادت و گاه تدبیر جهان را در اختیار بتها مىگذاشتند، مرتکب بزرگترین ظلم و ضلالت بودند. تعبیر فوق اشارۀ لطیفى است به ارتباط (ظلم) و (ضلال)؛ زیرا هنگامىکه انسان موقعیت موجودات عینى را در جهان نشناسد یا بشناسد و رعایت نکند و هر چیز را در جاى خویش نبیند، مسلماً این ظلم سبب ضلالت و گمراهى او خواهد شد (مکارم شیرازی، 1380، ج17، ص33).
6-2-4. بتپرستان
﴿وَإِذْ قالَ إِبْراهِیمُ لِأَبِیهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّی أَراکَ وَقَوْمَکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (74/ انعام): بهخاطر بیاورید هنگامی را که ابراهیم به پدر [عمویش] آزر گفت: آیا بتهایی را معبودان خود انتخاب میکنی؟ من تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری میبینیم.
چه گمراهى از این آشکارتر که انسان مخلوق خود را معبود قرار دهد و موجود بیجان را پناهگاه خود بپندارد و حل مشکلات خود را از آنها بخواهد و یا در آیۀ دیگری میفرماید:
﴿ءاتخذ من دونه ءالهة إن یردن الرحمن بضرٍّ لا تغن عنى شفاعتهم شیئاً ولاینقذون. إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (یس/23-24): آیا غیر از او معبودانی را انتخاب کنم که اگر خداوند رحمان بخواهد زیانی به من برساند شفاعت آنها کمترین فایدهای برای من ندارد و مرا [از مجازات او] نجات نخواهند داد؟
کدام گمراهى از این آشکارتر که انسان عاقل در برابر این موجودات بىشعور زانو زند و آنها را در کنار خالق زمین و آسمان قرار دهد. در اینجا واژۀ ضلال با کلماتی همچون أصنام، آلهه، لا تغن شفاعتهم و لاینقذون آمده است که با درنظرگرفتن این واژگان، ضلال بر مفاهیمی همچون عبادتکردن بتها و دوری از یکتاپرستی دلالت میکند که این مفاهیم از جمله معانیای است که با نازلشدن قرآن وارد شبکۀ معنایی واژه ضلال شده و در دستگاه معنایی قرآن شکل گرفته است.
الف- بتپرستان و پیرویکنندگان آنها
آنهایی که از راه گمراه پدران خود پیروی کردند: ﴿قَالَ لَقَدْ کُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُکُمْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (الانبیاء/54). واقعیت این است که هم خودشان و هم پدرانشان در گمراهى آشکارى بودند که بتها را به جاى آفریدگار هستى مىپرستیدند.
ب- بتپرستان و لشکریان شیطان
﴿وقیلَ لهم أینَ ما کنتُم تعبدون. مِن دونِ اللهِ هَل یَنصُرونَکُم أو یَنتصرُونَ. فکَبکَبوا فیها هُم والغاوُونَ وجُنودُ إبلیسَ أجمعونَ. قالوا وهُم فیها یَختصمُون. تاللهِ إن کنَّا لفى ضلالٍ مَبینٍ﴾ (شعراء/93-97): و به آنان گفته میشود: کجا هستند معبودانی که آنها را پرستش میکردید معبودهایی غیر از خدا؟ آیا آنها شما را یاری میکنند یا کسی به یاری آنها میآید؟ در این هنگام همه آن معبودان با عابدان [گمراه] به دوزخ افکنده مىشوند و همچنین همگی لشکریان ابلیس، آنها در آنجا به مخاصمه برمىخیزند و مىگویند: به خدا سوگند که ما در گمراهى آشکار بودیم.
بـه گفتگوهاى سرزنشبار با گروه گمراه میپـردازد، چـنـیـن مـىگـویـد: و بـه آنها گفته مىشود کجا هستند معبودهایى را که پیوسته عبادت مىکردید؟ آیـا آنهـا در برابر این سختیها که اکنون با آن روبهرو هستید شما را یارى مىکنند؟! یا مىتوانند کسى را به یارى شما دعوت کنند و یا حتى کسى به یارى خود آنها مىآید؟! ولى آنها جوابى ندارند و کسى هم چنین انتظارى از آنها ندارد. درایـنهـنگام همۀ معبودان را جمع میکند با عابدان گمراهشان به دوزخ مىافکنند: ﴿فکبکبوا فیها هم والغاوُون﴾ و به گفتۀ برخى از مفسران هر یکى بر روى دیگرى افکنده خواهد شد! و همچنین لشکریان ابلیس عموماً ﴿وجنود ابلیس أجمعون﴾.
درحقیقت این سه گروه: بتها، پرستشکنندگان بتها و لشکریان شیطان که دلالان ایـن گـناه و انحراف بودند، همگى در دوزخ جمع مىشوند و بـهدنـبـال آن صـحنهاى از نزاع این سه گروه دوزخى را مجسّم مىسازد. آنها در جهنم به مخاصمه و جدال میپردازند: ﴿قالوا وهم فیها یختصمون﴾. آرى عـابدان گمراه مىگویند: به خدا سوگند ما در گمراهى آشکارى بودیم: ﴿تالله إن کنا لفى ضلال مبین﴾؛ زیـرا مـعـبـودان دروغـین را با پروردگار عالمیان برابر مىپنداشتیم: ﴿إذ نسوّیکم بربِّ العالمینَ﴾.
6-2-5. مقایسۀ هدایتیافتگان و گمراهان (هدایت در مقابل گمراهی)
﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدى وَمَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (85/ قصص): آنکس که قرآن را بر تو فرض کرد تو را به جایگاهت [زادگاهت] باز میگرداند، بگو پروردگار من از همه بهتر میداند چه کسی (برنامه) هدایت آورده و چه کسی در گمراهی آشکار است.
منظور این است که خدا ایمانآوردگان راستین و کفرگرایان را مىشناسد و او داناتر است که چه کسی کتاب هدایت او را آورده و چه کسی در بیراهه سرگردان است.
در جای دیگر میفرماید: ﴿قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (سبا/24): بگو چه کسی شما را از آسمانها و زمین روزی میدهد؟ بگو «الله» و ما یا شما بر طریق هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم.
روشن است که خداى فرزانه این جمله را از روى عدل و انصاف در بحث بیان مىکند و نه از روى تردید. این سخن مانند سخن کسى است که با وجود شناخت راستگو و دروغپرداز به دیگرى مىگوید: یکى از ما دوتن دروغپرداز است. آنچه که در اینجا در ارتباط با واژۀ ضلال به دست میآید، این است که در اینجا هدایت در مقابل ضلالت آمده است و این تقابل معنایی به تعیین معنای دقیق واژه کمک میکند. تقابلهای معنایی زیادی در قرآن وجود دارد و از منظر جهانبینی قرآنی برخی از اموری که با یکدیگر تقابل معنایی دارند عبارتاند از: کفر و ایمان، دنیا و آخرت، قرب و بعد، هدایت و ضلالت و ... .
6-2-6. نافرمانى از خدا و پیامبرش
﴿وَما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً﴾ (احزاب/36): هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامىکه خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند اختیارى از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هرکس خدا و رسولش را نافرمانی کند به گمراهى آشکارى گرفتار شده است. در اینجا ضلال مبین برای کسانی که از خدا و پیامبرش اطاعت نمیکنند به کار رفته است.
6-2-7. سنگدلانی که یاد خدا در دلهاشان راه ندارد
﴿أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولئِکَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (زمر/22): آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته [همچون کوردلان گمراه است؟] وای بر آنان که قلبهای سخت در برابر ذکر خدا دارند آنها در گمراهی آشکاری هستند.
پس واى بر آن کسانى که با کفر و شرک خو گرفتند و بر آن تعصّب مىورزند و درنتیجه دلهایشان سخت و نفوذناپذیر شده است و پند و اندرز و هشدار در آنها اثر نمىگذارد و به هنگام تلاوت قرآن و یاد خدا نیز نه دلهایشان نرم مىشود و نه حق را مىپذیرند، آرى آنان در گمراهى آشکارى هستند.
7. ضلال بعید
صاحب مفردات در تعریف ضلال بعید میگوید: ضلالتی است که بازگشت به هدایت از آن دشوار است و درواقع به کسی مانند شده است که از راه درست بسیار دور افتاده است و امیدی به بازگشت او نیست (راغب، 1426، ذیل مادۀ ضل).
آیاتی که در آن صفت بعید برای ضلال آمده شامل موضوعات زیر است:
7-1. کسى که خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین را انکار کند.
﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً﴾ (نساء/136): ای کسانی که ایمان آوردهاید به خدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده و کتب [آسمانی] که پیش از این فرستاده است، ایمان [واقعی] بیاورید، کسی که خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند در گمراهی دور و درازی افتاده است.
با توجه به شأن نزول، روى سخن در آیه به جمعى از مؤمنان اهل کتاب است که پس از قبول اسلام از روى تعصّب تنها به مذهب پیشین خود و آیین اسلام اظهار ایمان میکردند و بقیّۀ پیامبران و کتب آسمانى را قبول نداشتند؛ اما قرآن به آنها توصیه میکند که تمام پیامبران و کتب آسمانى را به رسمیت بشناسند؛ زیرا همه یک حقیقت را تعقیب مىکنند.
قطعنظر از شأن نزول فوق، این احتمال نیز در تفسیر آیه هست که روى سخن به تمام مؤمنان باشد که ظاهراً اسلام را پذیرفتهاند؛ اما هنوز در اعماق جان آنها نفوذ نکرده است. اینجا است که از آنها دعوت مىشود که از صمیم دل مؤمن شوند و نیز این احتمال وجود دارد که روى سخن به همۀ مؤمنانى باشد که بهاجمال به خدا و پیامبر ایمان آوردهاند؛ اما با جزئیات معتقدات اسلامى آشنا نشدهاند. اینجا است که قرآن دستور مىدهد مؤمنان واقعى باید به تمام انبیاء و کتب پیشین و فرشتگان الهى ایمان داشته باشند؛ زیرا ایماننداشتن به اینها مفهومش انکار حکمت خداوند است.
در پایان آیه، سرنوشت کسانى را که از این واقعیتها غافل میشوند، بیان مىفرماید: کسى که به خدا و فرشتگان و کتب الهى و فرستادگان او و روز بازپسین، کافر شود، در گمراهى دورى افتاده است. درحقیقت در این آیه، ایمان به پنج اصل لازم شمرده شده؛ یعنى علاوه بر ایمان، به مبدأ و معاد، ایمان به کتب آسمانى و انبیاء و فرشتگان نیز لازم است .تعبیر به ضلال بعید تعبیر لطیفى است؛ یعنى چنین اشخاص آنچنان از جادۀ اصلى پرت شدهاند که بازگشتشان به شاهراه اصلى بهآسانى ممکن نیست (مکارم شیرازی، 1380، ج4، ص167).
7-2. کسانی که زندگى پست این جهان را بر زندگى آخرت ترجیح مىدهند و (مردم را) از راه الله باز مىدارند و مىخواهند راه حق را منحرف سازند
﴿الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ﴾ (ابراهیم/3): همانها که زندگی دنیا را بر آخرت ترجیح میدهند و [مردم را] از راه خدا بازمیدارند و میخواهند راه حق را منحرف سازند آنها در گمراهی دوری هستند.
خداوند در این آیه کافران را معرفى مىکند و با ذکر سه قسمت از صفات آنها وضعشان را کاملاً مشخص مىکند؛ بهطورىکه در گمراهی دورند. نخست مىفرماید آنها کسانى هستند که زندگى پست این جهان را بر زندگى آخرت مقدم مىشمرند: ﴿الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا﴾، سپس مىفرماید: آنها به این مقدار هم قانع نیستند؛ بلکه علاوه بر گمراهى خودشان سعى در گمراهساختن دیگران هم دارند، آنها مردم را از راه خدا باز مىدارند: ﴿وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ﴾. درحقیقت آنها در برابر راه (الله) که راه فطرت است، موانع گوناگونی ایجاد مىکنند و مردم را به گناه تشویق مىکنند؛ ولى کار آنها تنها ایجاد مانع در راه الله نیست؛ بلکه سعى مىکنند آن را دگرگون نشان دهند: ﴿وَیَبْغُونَها عِوَجاً﴾ و مىکوشند دیگران را هممسلک خویش سازند و راه مستقیم الهى را کج کنند و با افزودن خرافات و انواع تحریفها به این هدف برسند. روشن است این افراد با داشتن این اعمال در گمراهى بسیار دورى هستند، گمراهىای که بازگشتشان به راه حق بر اثر بُعد و دورى مسافت بهآسانى امکانپذیر نیست.
7-3. کسی که اوصاف پنجگانۀ (کَفّار)، (عنید)، (مَنّاع للخیر)، (مُعتد)، (مُریب)، (شـرک) بر او صدق کند
﴿أَلْقِیا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ (24) مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ (25) الذى جَعلَ مع اللهِ إلهاً ءاخرَ فألقیاهُ فى العذابِ الشدیدِ (26) قال قرینه ربنا ما اءطغیته ولکن کان فى ضلال بعید﴾ (ق:27): [خداوند فرمان میدهد] که هر کافر متکبر لجوج را در جهنم افکنید، آن کسی که بهشدت مانع خیر و متجاوز و در شک و تردید است [حتی دیگران را به تردید میافکند] همان کسی که معبود دیگری با خدا قرار داده است [آری] او را در عذاب شدید بیفکنید و همنشینش [از شیاطین] میگوید: پروردگارا من او را به طغیان وا نداشتم؛ لکن او خود در گمراهی دور و درازی بود.
در ایـن آیـات صحنۀ دیگرى از معاد ترسیم میشود، صحنۀ تکاندهندهاى که فرشتۀ قـریـن انـسـان، محکومیت او را برملا مىکند و فرمان خداوند براى مجازات او صادر مىشود. در ایـن چـنـد آیه شش وصف براى این گروه دوزخى بیان شده است کـه پنج وصف اول در حقیقت علّت و معلول یکدیگرند و وصف ششم توضیحى است براى ریشۀ اصلى همۀ این اوصاف؛ زیرا (کَفّار) به معنى کسى است که بسیار در کفر اصرار مىورزد و این به عناد منتهى مىشود. شـخص معاند نیز اصرار بر منع خیرات دارد و چنین کسى طبعاً متجاوز به حقوق دیگران و حدود الهى است .افراد متجاوز اصرار دارند که دیگران را نیز به شک و تردید بیفکنند و ایمان را از آنها سلب کنند. بـهایـنترتیب اوصاف پنجگانۀ (کَفّار)، (عنید)، (مَنّاع للخیر)، (مُعتد) و (مُریب) پیوند ناگسستنى با هم دارند و لازم و ملزوم یکدیگرند. در ششمین وصف یعنى﴿الذى جعلَ مع اللهِ إلهاً آخرَ﴾ ریشۀ اصلى تمام ایـن انـحـرافـات کـه شـرک اسـت آمـده است؛ چـراکـه بـا دقـت روشـن مـىشـود کـه شـرک عامل همۀ این بدبختیها است .آیۀ بعد پرده از روى ماجراى دیگرى از سرنوشت این گروه کافر لجوج برمىدارد و آن مـخـاصـمـه و جر و بحثى است که با شیطان در قیامت دارند، آنها تمام گناهان خویش را بـه گردن شیاطین اغواگر مىافکنند؛ ولى شیطان قرین او مىگوید: پروردگارا من او را بـه طـغـیـان وا نـداشـتـم و بـهاجـبـار در ایـن راه نـیـاوردم او خـودش بـا مـیـل و ارادۀ خـویـش ایـن راه را بـرگـزیـد و در ضـلال و گـمـراهـى دور و درازى بـود.
7-4. کافر شدند و (مردم را) از راه خدا باز داشتند
﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیدا﴾ (نساء/167): کسانی که کافر شدند و [مردم را] از راه خدا بازداشتند در گمراهی دوری گرفتار شدهاند.
این آیه به آنهایی اشاره مىکند که بدترین نوع کفر را انتخاب کردند. آنها کسانى هستند که علاوه بر گمراهى خود، براى گمراهساختن دیگران کوشش مىکنند، آنها کسانى هستند که هم بر خود ستم روا مىدارند و هم بر دیگران؛ زیرا نه خود راه هدایت را پیمودهاند و نه مىگذارند دیگران این راه را بپیمایند. چرا این دسته دورترین افراد از جادۀ حقاند؟ زیرا افرادى که مبلّغان ضلالتاند، بسیار بعید به نظر میرسد که دست از راهى که خود بهسوى آن دعوت مىکنند بردارند. آنها کفر را با لجاجت و عناد آمیخته و در بیراههاى گام گذاشتهاند که از راه حق بسیار فاصله دارد (مکارم شیرازی، 1380، ج4، ص217).
و کسانی که کافر شدند هم مشمول این ضلالت هستند: ﴿مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ﴾ (ابراهیم/18): اعمال کسانى که به پروردگارشان کافر شدند همچون خاکسترى است در برابر تندباد در یک روز طوفانى، آنها توانایى ندارند کمترین چیزى از آنچه را انجام دادهاند، به دست آورند و این گمراهى دور و درازى است.
7-5. کسانی که شیطان آنها را گمراه کرده
﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً﴾ (نساء/60): آیا ندیدی کسانی را که گمان میکنند به آنچه [از کتابهای آسمانی که] بر تو و بر پیشینیان نازل شده است، ایمان آوردهاند؛ ولی میخواهند برای داوری نزد طاغوت و حکام باطل بروند؟ با اینکه به آنها دستور داده شده است که به طاغوت کافر شوند؛ اما شیطان میخواهد آنان را گمراه کند و به بیراهههای دور دستی بیفکند.
مراجعه به طاغوت یک دام شیطانى است که مىخواهد انسانها را از راه راست به بیراهههاى دوردستى بیفکند. ناگفته پیدا است که آیۀ فوق همچون سایر آیات قرآن یک حکم عمومى و جاودانى را براى همۀ مسلمانان در سراسر اعصار بیان مىکند و به آنان اخطار مىدهد که داورىخواستن از طاغوت، با ایمان به خدا و کتب آسمانى سازگار نیست، بهعلاوه انسان را از مسیر حق به بیراهههایى پرتاب مىکند که فاصلۀ آن از حق، بسیار زیاد است. ابنعاشور در تفسیر این آیه اشاره میکند که: «ضلال بعید همان کفر است و توصیف آن به بعید مجازی است از شدت ضلالت» (ابنعاشور، 1984، ج5، ص105).
7-6. مشرکان
﴿إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیدا﴾ (نساء/116): خداوند شرک به او را نمیآمرزد؛ [ولی] کمتر از آن را برای هرکس بخواهد [و شایسته بداند] میآمرزد و هرکس برای خدا همتایی قرار دهد در گمراهی دوری افتاده است.
اینجا به گناه شرک اشاره مىکند که گناهى است عفوناپذیر و هیچ گناهى بالاتر از آن متصور نیست. این آیه صریحاً اعلام فرموده که نتیجۀ شرک، ضلال بعید است. ضلال بعید نیز اینجا به شکل مفعول مطلق بیانی آمده که نشاندهندۀ تأکید بیشتر آن است. صاحب مجمعالبیان ضلال را در این آیۀ شریفه به معنای دوری از بهشت و مراتب آن میداند که نتیجه شرک است: ﴿فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیدا﴾ (الطبرسی، 1427، ج3، ص160).
و همچنین فراخواندن آنچه که نه زیانى مىتواند به او برساند و نه سودى (پرستش بتها) مانند:
﴿یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَضُرُّهُ وَما لا یَنْفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ﴾ (حج/ 12): او جز خدا کسی را میخواند که نه زیانی به او میرساند و نه سودی، این همان گمراهی بسیار عمیق است.
به عقیدۀ شرکآلود بتپرستان اشاره فرموده که به سراغ بتهایى مىروند که نه امیدى به نفعشان است، نه ترسى از زیانشان، موجوداتى بىخاصیت و فاقد هرگونه اثر در سرنوشت انسانها.
7-7. آنهایی که به آخرت ایمان نمىآورند
﴿أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَالضَّلالِ الْبَعِیدِ﴾ (سبا/ 8): آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟ [چنین نیست]؛ بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمیآورند در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانۀ گمراهی آنها همین انکار شدید است(.
چه گمراهى از این آشکارتر که انسان منکر معاد شود، معادى که همهساله در برابر چشمان خود نمونۀ آن را در عالم طبیعت مىبیند. معادى که اگر نباشد زندگى این جهان نامفهوم و بىمحتوا است و بالاخره معادى که انکار آن مساوى است با انکار قدرت و عدل و حکمت پروردگار (مکارم شیرازی، 1380، ج18، ص22)؛ اما چرا مىگوید آنها اکنون در عذاب و ضلالاند؟ این بهخاطر آن است که در زندگى مشکلات و حوادثى وجود دارد که بدون ایمان به آخرت، انسان نمیتواند آنها را تحمل کند (مکارم شیرازی، 1380، ج18، ص2).
آنهایی که در قیامت تردید دارند نیز مشمول ضلال بعید شدهاند:
﴿یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَیَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ﴾ (شوری/18): کسانی که به قیامت ایمان ندارند دربارۀ آن شتاب میکنند؛ ولی آنها که ایمان آوردهاند پیوسته از آن هراسانند و میدانند آن حق است. آگاه باشید کسانی که در قیامت تردید میکنند در گمراهی عمیقی هستند.
نظام این جهان خود دلیلى است بر اینکه مقدمهاى است بر جهان دیگر که بدون آن، آفرینش این جهان، لغو و بىمعنى است، نه با حکمت خداوند سازگار است و نه با عدالت او.
تعبیر (ضلال بعید) اشاره به این است که گاه انسان راه را گم مىکند؛ اما چندان با آن فاصله ندارد، با مختصر تلاش و جستجو ممکن است راه را پیدا کند؛ اما گاه چنان فاصله او زیاد است که دیگر پیداکردن راه براى او مشکل یا غیرممکن است.
8. ضلال کبیر
ابنمنظور در تعریف معنای لغوی کبیر میگوید: کَبُرَ یَکبُرُ أی عَظُمَ: بزرگ و عظیم شد (ابنمنظور، بیتا، ذیل مادۀ کبر).
﴿قَالُوا بَلَى قَدْ جَاءنَا نَذِیرٌ فَکَذَّبْنَا وَقُلْنَا مَا نَزَّلَ اللَّهُ مِن شَیْءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ﴾ (الملک/9)، میگویند: آری بیمدهنده بهسراغ ما آمد؛ ولی ما او را تکذیب کردیم و گفتیم: خداوند هرگز چیزی نازل نکرده است و شما در گمراهی بزرگی هستید.
و جملۀ ﴿إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ﴾ پاسخ کسانی که پیامبران را تکذیب کردند و به مخالفت برخاسته و این طبیبان روحانى را گمراه خواندند و از خود راندند. در اینجا ضلال در غیرضلال حقیقی و دینی است و برخی آن را به معنای شقاء نیز گرفتهاند (دامغانی، 1980، ص292). ابوهلال عسکری نیز کبیر را در اینجا به معنای طویل دانسته است؛ یعنی صاحب آن مدتی طولانی در گمراهی میماند و از آن جدا نمیشود (عسکری، 1428، ص415).
9. ضلال قدیم
﴿وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلا أَنْ تُفَنِّدُونِ قالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیم﴾ (یوسف/ 95): هنگامی که کاروان [از سرزمین مصر] جدا شد، پدرشان [یعقوب] گفت: من بوی یوسف را احساس میکنم، اگر مرا به نادانی و کم عقلی نسبت ندهید. گفتند: به خدا تو در همان گمراهی سابقت هستی.
اینجا منظور از «ضللتُ»، گمراهى در عقیده نیست؛ بلکه گمراهى در تشخیص مسائل مربوط به یوسف بوده است. کلمۀ ضلال اینجا به عشق و علاقۀ حضرت یعقوب (ع) نسبت به یوسف (ع) اشاره دارد (راغب، 1426، ص388). و برخی به معنای خسران نیز گرفتهاند: «خسرانک البین فی حب یوسف» (دامغانی، 1980، ص293). صاحب کتاب بدیع القرآن میگوید: ضلال در این آیه توریه است؛ زیرا فرزندان یعقوب این واژه را در مقابل هدایت به کار برده و آن را توریه از حب آوردهاند، تا دانسته شود که مقصود معنایی است که فرو گذاردهاند، نه معنایی که به کار بردهاند (ابن ابیالأصبع، 2008، ج2، ص102).
10. فرق ضلال مبین با ضلال بعید
10-1- ضلال مبین در غیر معنای گمراهی حقیقی و دینی نیز آمده است، از جمله دربارۀ سخن کفار به اهل ایمان، سخنان مشرکان به حضرت نوح (ع)، نسبتدادن گمراهی فرزندان یعقوب به پدرشان که تـنـها در زمینۀ طرز معاشرت به او ایراد مىگرفتند و یا نسبتدادن گمراهی زنان مصر به همسر عزیز (زلیخا) بهخاطر طرز معاشرت؛ اما ضلال بعید تنها دربارۀ گمراهی حقیقی و دینی است.
10-2- در نمونههایی که علل و اسباب گوناگونی وجود دارد و انحراف از چند اصل با هم ذکر شده از ضلال بعید استفاده شده است؛ طوریکه صاحبش در چندین گمراهی بیفتد و دارای صفات مختلف باشد و ضلال بعید عاقبت همۀ آنها است و ضلال بعید در اینجا تعبیر لطیفى است؛ یعنى چنین اشخاص آنچنان از جادۀ اصلى منحرف شدهاند که بازگشتشان به شاهراه اصلى بهآسانى ممکن نیست؛ اما مبین در چنین جاهایی نیامده است.
10-3- در جایی که کافر هم خود را به گمراهی کشانده و هم سبب گمراهی دیگران است، ضلال بعید آمده است.
10-4- مبین در موضوعاتی به کار رفته که مخاطبش هم آشکار و هم غیرآشکار است؛ اما در بعید مخاطب خاصی مشخص نیست و به شکل غایب آمده است تا به اعمالی اشاره کند که اگر کسی مرتکب آنها شود ضلال بعید شامل او خواهد شد.
10-5- در آیاتی که از قیامت و عذاب سخن به میان آمده از واژۀ بعید استفاده شده است؛ چنانکه در آیات زیر آمده:
1. ﴿أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَالضَّلالِ الْبَعِیدِ﴾ (سبا/8).
2. ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلى رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً﴾ (نساء/136).
3. ﴿الَّذِینَ یَسْتَحِبُّونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ وَیَبْغُونَها عِوَجاً أُولئِکَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ﴾ (ابراهیم/3).
4. ﴿یَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِها وَالَّذِینَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَیَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ﴾ (شوری/18).
و این ارتباط میتواند بر شدت ضلال بعید دلالت کند و هشداری باشد به عذاب آخرت و دیرشدن بازگشت از ضلالت.
10-6- ضلال بعید تنها دربارۀ کافران و مشرکان و کسانی که به اصول دین اعتقاد ندارند و از راه حق منحرف شدهاند، به کار رفته و هیچگاه از زبان آنها نسبت به مؤمنان به کار نرفته است؛ اما خطاب ضلال مبین در جاهایی از زبان خود کفار آمده که مؤمنان را به آن نسبت دادهاند و چنانکه اشاره شد ضلال حقیقی نیست.
10-7- از اوضاع و احوال دوران جاهلیت به (ضلال مبین) تعبیر شده است مانند: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (آل عمران/164): خداوند بر مؤمنان منت نهاد [نعمت بزرگى بخشید]، هنگامىکه در میان آنها پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هرچند پیش از آن در گمراهى آشکار بودند.
قرآن از وضع دوران جاهلیت به (ضلال مبین) تعبیر کرده است؛ زیرا ضلال انواعی دارد، برخى از وسایل گمراهى بهگونهای است که انسان بهآسانى نمىتواند باطلبودن آنها را بفهمد و گاهى چنان است که هرکس مختصر عقل و شعورى داشته باشد، پى به آن مىبرد. مردم دنیا بهویژه مردم جزیرهالعرب در زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) در گمراهى روشنى بودند، سیهروزى و بدبختى، جهل و نادانی و آلودگیهاى گوناگون معنوى در آن عصر، تمام نقاط جهان را فرا گرفته بود و این وضع نابسامان بر کسى پوشیده نبود (مکارم شیرازی، 1380، ج3، ص185). منظور از ﴿مِنْ قَبْلُ﴾ قبل از بعثت پیامبر(ص) است و مبین آشکار است و شبههای در آن نیست (زمخشری، 1998، ج1، ص654). و یا مانند این آیه که به قبل از اسلام اشاره دارد: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾ (جمعه/2): او کسی است که در میان جمعیت درس نخواند، رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها میخواند و آنها را تزکیه میکند و به آنان کتاب [قرآن] و حکمت میآموزد، هرچند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.
ضـلال مـبـین در اینجا اشارۀ سربسته و پرمعنایى است به عصر جاهلیت که گمراهى بر سراسر جامعۀ آنها حکمفرما بود. با دقت در این آیات کلمات «رسول، آیات، کتاب(قرآن)، علم و حکمت» در مقابل ضلال قرار دارند و میتوانند در تعیین معنای دقیق این نوع ضلال با توجه به سیاق آیه مؤثر باشند؛ بهطوریکه بیانکننده آن نوع گمراهی است که ناشی از فقدان رسول، کتاب، حکمت و تزکیه است و از نبودن آنها نشأت گرفته و با نازلشدن قرآن و بعثت پیامبر، خداوند مسلمانان را از این گمراهی نجات داده است.
11. ساختار صرفی و نحوی ضلال مبین و ضلال بعید
با دقت در موقعیت نحوی و ساختار صرفی دو واژۀ مبین و بعید میتوان دریافت که این دو واژه در جملاتی به کار رفتهاند که دارای برخی ویژگیهایی هستند که این دو را از هم متمایز میکند، این ویژگیها عبارتاند از:
11-1- «ضلال بعید» در بیشتر نمونهها در جواب جملۀ شرطیه یا در جایی آمده که مبتدا، علت وقوع خبر است؛ یعنی مبتدا بهمنزلۀ اسم شرط و خبر بهمنزلۀ جواب آن است و این نشان میدهد که ضلال بعید مستقیماً نتیجۀ کردار خود فرد است که عمل را ابتدا ذکر فرموده، سپس نتیجۀ آن را ضلال بعید دانسته است.
11-2- ضلال مبین به غیر از یک نمونه، در تمام نمونههایی که آمده است نقش خبر را دارد که به شکل جار و مجرور با حرف جر «فی» است؛ درحالیکه ضلال بعید علاوه بر نقش خبر، به شکل مفعول مطلق بیانی نیز به کار رفته است که تأکید و شدت گمراهی را بیان میکند و این با معنای آن که «بعید» است سازگار است و نوعی تناسب لفظ با معنا را دارد.
11-3- مبین تنها به شکل نکره آمده؛ اما بعید هم معرفه و هم نکره آمده است.
11-4- ضلال مبین هم دربارۀ ضمیر غایب و مخاطب و هم متکلم آمده است و این با معنای مبین نیز تناسب دارد؛ درحالیکه ضلال بعید تنها دربارۀ غایب است و مخاطب خاصی مدّنظر قرار نمیگیرد و فقط به صورت کلی مطرح میشود و نتیجۀ اعمال فرد است که هر کس انجام دهد مشمول آن میشود.
11-5- در ترکیب ضلال بعید، واژه «بعید» بر وزن فعیل به معنای مفعول است و وقتی ضلال همراه آن بیاید صاحب ضلال اراده میشود؛ یعنی صاحب آن در گمراهی دور و بعید است.
11-6- در جاهایی که ضلال بعید به کار رفته، بیشتر از موصول خاص (الذین) استفاده شده که اشاره به وجهی است که خبر بر آن بنا شده است (ر.ک: الهاشمی، 1425، ص133)، مانند:
1. ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعِیدا﴾ (نساء/167).
2. ﴿أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَالضَّلالِ الْبَعِیدِ﴾ (سبا/8).
3. ﴿أَلا إِنَّ الَّذِینَ یُمارُونَ فِی السَّاعَةِ لَفِی ضَلالٍ بَعِیدٍ﴾ (شوری/18).
4. ﴿مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ أَعْمالُهُمْ کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ فِی یَوْمٍ عاصِفٍ لا یَقْدِرُونَ مِمَّا کَسَبُوا عَلى شَیْءٍ ذلِکَ هُوَ الضَّلالُ الْبَعِیدُ﴾ (ابراهیم/18).
5. ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِما أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُضِلَّهُمْ ضَلالاً بَعِیداً﴾ (نساء/60).
در جدول زیر کاربرد نکره و معرفه واژۀ ضلال با صفتهای مبین، بعید، کبیر و قدیم نشان داده شده است:
نتیجه
از آنچه در این نوشتار آمد نتایج زیر به دست میآید:
1. صفتهای واژۀ «ضلال» در قرآن عبارتاند از: مبین، بعید، کبیر و قدیم که مبین از بیشترین بسامد برخوردار است.
2. ضلال مبین علاوه بر معنای گمراهی دینی در غیر معنای گمراهی دینی نیز آمده است؛ اما ضلال بعید تنها دربارۀ گمراهی حقیقی و دینی به کار رفته است. ضلال کبیر و ضلال قدیم نیز فقط در معنای گمراهی غیرحقیقی و غیردینی به کار رفتهاند.
3. در ضلال بعید، بدترین نوع گناهها را میتوان یافت؛ بهگونهای که با واژگانی همچون کفر، شرک، صدود عن سبیلالله، ایماننداشتن همنشینی دارد و با مجموعهای از کلمات همچون انکار خدا و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبران و روز بازپسین و کَفّار، عنید، مَنّاع للخیر، مُعتد، مُریب و شـرک آمده است که نشاندهندۀ آن است که صاحب این نوع گمراهی در سختترین نوع گمراهی افتاده است و فرد گرفتار به آن هم خود را به گمراهی میکشاند و هم باعث گمراهی دیگران میشود و ضلالت بعید پیامدهای گوناگونی را در پی دارد و صاحبش در چندین گمراهی گرفتار میآید.
4. ضلال بعید در ساختارهای غایب آمده؛ اما ضلال مبین در ساختارهای غایب و مخاطب هر دو به کار رفته است.
5. از لحاظ نحوی و ساختاری میان گونههای مختلف کاربرد واژۀ ضلال، تفاوتهایی میتوان یافت از جمله اینکه «ضلال بعید» بیشتر در جواب شرط یا جملههایی آمده که مبتدا، علت وقوع خبر است؛ یعنی مبتدا بهمنزلۀ اسم شرط و خبر بهمنزلۀ جواب آن است؛ اما ضلال مبین به غیر از یک نمونه، تماماً در نقش خبر شبهجمله به کار رفته و این درحالی است که ضلال بعید علاوه بر خبر، در نقش مفعول مطلق بیانی نیز به کار میرود و شدت گمراهی را بیان میکند.
6. مبین فقط به صورت نکره آمده؛ اما بعید به صورت معرفه و نکره هر دو به کار رفته است.