Document Type : Research Article
Authors
1 Assistant Professor, Faculty of Quran Teacher Training of Mashhad, Mashhad, Iran
2 MA Graduate of Koranic Sciences, Faculty of Quran Teacher Training of Mashhad, Mashhad, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
تقابل پدیدهای است هنری، بلاغی و زیباییشناختی که بر همآیی دیالکتیک متضادها مبتنی است. این ویژگی متناسب با گونۀ متمایز و برجستۀ بلاغت در قرآن است که در آن آرایههای ادبی و عناصر زیباییآفرین در همه یا اغلب نمونهها هماهنگ با شیوایی و روانی کلام و در راستای تبیین معنی و تسهیل فهم آن برای مخاطب است. ازاینرو، شکوه بیان متن قرآنی تنها محدود به تصویریا بلاغت یا اطلاعرسانی نیست؛ بلکه در غیر از این امور نیز تجلی مییابد، مثل آنچه که به سبک نظم در حوزۀ تقابل تجسم مییابد. برایناساس، در این پژوهش کوشش شده است تا با توجه به نظریۀ انسجام در زبانشناسی نقشگرای نظاممند هلیدی، نظم/چینش تقابلی واژگان «أرض و سماء» در گفتمان قرآنی بررسی و تحلیل شود و با ارائۀ تحلیلی زبانی– سبکی از تغییر سبک در چینش این واژگان، نقش آن که یکی از عوامل توازن و انسجام معنایی در گونۀ قرآنی است، تبیین شود. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی نشان داده است که همآیی امور متضاد و مانند آن، طبق مقتضای حال، نه تنها بر زیبایی متن که بر انسجام و توالی مفهومی آن نیز تأثیرگذار است. همچنین تغییر سبک در چینش تقابلی واژگان «أرض و سماء» یک مشکل ترکیبپذیری است که از طریق بررسی عوامل بینامتنی مانند بافت موقعیت توجیهپذیر است. ضمن اینکه تبیین تغییر سبکی میان آیات در تقدیم و تأخیر این دو واژه و تغییر از حالت مفرد به حالت جمع واژۀ «سماء» با بررسی تأثیر بافت موقعیت، مسئلهای علمی و نوعی استفادۀ خلاقانه از راهکارهای پرمایۀ زبانی جهت انسجام و سازگاری با مفهوم کلانبافت است.
Keywords [Persian]
مقدمه
در بحث از زیباییهای ادبی زبان عربی گونۀ قرآنی، از قرن اول در میان مسلمانان گفتگوهای بسیار صورت گرفت. گروهی از علمای بلاغت و ادیبان، اعجاز قرآن و خصوصیات بینظیر آن را در کاربرد زبان مجازی از قبیل انواع استعاره و تمثیل و مانند آن میدانستند؛ ولی بلاغی و دستورنویس معروف ایرانی، عبدالقاهر جرجانی، دلیل اعجاز قرآن را قبل از هرچیز و بیش از همه، آرایشهای نحوی و الگوهای خاص جملات میدانست نه استعاره و مجاز.
به نظر جرجانی امتیاز هر اثر ادبی برجسته بهسبب وجود نظم در آن اثر است. از همین نگرگاه است که او برای تکتک واژگان ارزش زیباشناختی خاصی در نظر نمیگیرد و بر این باور است که شیوۀ قرارگرفتن کلمات در کنار یکدیگر میزان زیبایی و خوشآهنگی لفظ را آشکار میسازد. بهویژه توازن معنایی کلماتی که کنار یکدیگر قرار میگیرند، زیبایی سخن را رقم میزند، نه صورت ظاهر لفظ (عباس، 1387ش، صص12و14).
نزدیکترین و معقولترین همانندیهای زبانی نظریۀ جرجانی را میتوان در آثار زبانشناسان نقشگرا، بهویژه مایکل هلیدی جستجو کرد. بنیان دستور نقشگرای نظاممند او بر اصل تعدد نقشهای زبان استوار است. این دستور در سه لایۀ بافتی، لایۀ معنایی (نقشی) و لایۀ واژی-دستوری نمود مییابد. وانگهی روش نحوی که جرجانی آن را مبنای نظریهاش قرار میدهد، در سهگانۀ لفظ (قواعد نحو)، معنا و روابط بافتی (تعلیق) تجسم مییابد (ساداتحسینی، 1395ش، صص129و131).
از نگرگاه هلیدی، متنیت متن صرفاً بر لایۀ واژی-دستوری و بر دو ساخت مبتدا-خبری و اطلاعاتی استوار نیست. متن نیاز به برقراری مناسبات دیگری نیز در درون خود دارد. این مناسبات چون فراتر از ساختهای دستوری بند و جمله میروند و تمامییک متن را فرا میگیرند، مناسباتی غیرساختاریاند و «انسجام» خوانده میشوند.
هلیدی، منابع انسجام و متنیت متن را با بررسی عواملی از قبیل ارجاع، حذف، جایگزینی، ادات ربط و انسجام واژگانی نشان میدهد. ازدیگرسوی، جرجانی از میان این عناصر، بهطور خاص دو فصل از «دلائلالإعجاز» را به فصل و وصل اختصاص میدهد که میتوان آن را معادل ادات ربط در نظریۀ انسجام هلیدی دانست. افزونبراین، عنصر «حذف» نیز از نگرگاه جرجانییکی از عناصر سازندۀ نظم است (سیدقاسم، 1393ش، ص124).
تقابل/تضاد معنایییکی از عناصر رویکرد انسجام واژگانی است که در توصیف معنایی زبان به کار میرود. گرچه این آرایه را در نظریۀ نظم جرجانی راهی نیست؛ اما با نگاهی به کارکرد پیشینیان وی، میتوان پیشینه و کاربرد اصطلاحی آن را به نخستین پژوهشهای بلاغی و قرآنی اندیشمندان مسلمان پیوند داد. از این دانشمندان میتوان به ابنرشیق قیروانی (2000م، ص583) و ابوهلال عسکری (1952م، ص337) اشاره کرد.
گفتنی است سبک تقابل/تضاد معنایی صرفاً یک سبک زبانی-بلاغی نیست که کارکرد آن در زیباییآفرینی محدود شود؛ بلکه به ابزار کشف زیبایی و درک حقایق با هم بدل میشود. این ویژگی متناسب با گونۀ متمایز و برجستۀ بلاغت در قرآن است که در آن آرایههای ادبی و عناصر زیباییآفرین و زینتبخش سخن در همه یا اغلب نمونهها هماهنگ با شیوایی، روانی و سلاست کلام و در راستای تبیین معنی و تسهیل فهم آن برای مخاطب است. ازاینرو، شکوه بیان متن قرآنی تنها محدود به تصویریا بلاغت یا اطلاعرسانی نیست؛ بلکه در غیر از این امور نیز تجلی مییابد، مثل آنچه که به سبک نظم در حوزۀ تقابل معنایی تجسم مییابد.
برایناساس، آنچه در پژوهش حاضر موضوعیت دارد، بررسی و تحلیل نظم تقابلی دو واژۀ «أرض و سماء» بر پایۀ نظریۀ انسجام واژگانی هلیدی در دستور نقشگرا و تبیین آن با نام یکی از عوامل توازن و انسجام معنایی در گفتمان قرآنی است. اهمیت پژوهش پیشرو در این است که با تکیه بر یکی از راهکارهای پرمایۀ زبانشناسی نقشگرا تقابل معنایی دو واژۀ «أرض و سماء» و نظم تقابلی آن دو، مسئلهای علمی و دفاعپذیر است. وانگهی با استفاده از روش تحلیل انسجام متنی میتوان درک خواننده را نسبت به ظرافتهای ترکیبپذیری و معنایی گفتمان قرآنی ارتقا داد و چشماندازی بهسوی الگوهای پرمایۀ سبکی و زبانی عربیگونۀ قرآنی گشود. برخی از سوالاتی که دراین پژوهش به آنها پاسخ میگوییم، به شرح ذیل است:
1. کارکرد زبانی و بلاغی تقابل معنایی در گفتمان قرآنی چیست؟
2. چینش واژگان متقابل «أرض و سماء» بر اساس الگوی ترکیبپذیری چگونه ارزیابی میشود؟
3. تغییر سبک زبانی در جایگزینی حالت جمع به جای حالت مفرد واژۀ «سماء» را چگونه میتوان تبیین کرد؟
و فرضیههای درنظرگرفتهشده از قرار زیر است:
-سبک تقابل/تضاد معنایی صرفاً یک سبک زبانی- بلاغی نیست که کارکرد آن در زیباییآفرینی محدود شود؛ بلکه ابزار کشف زیبایی و درک حقایق با هم است. کاربست این سبک در قرآن جز با هدف بیان معنا صورت نگرفته و در ارتباط و انسجامی بینظیر با بافت، نشاندهندۀ زیباترین ظرافتهای معنایی است.
-در باب سوال دوم، فرض بر این است که چینش واژگان متقابل «أرض و سماء» بر پایۀ الگوی ترکیبپذیری، در اغلب آیات به شکل تقدیم «سماء» بر «أرض» نمود یافته که علت آن با بررسی عوامل بینامتنی توجیهپذیر است.
-و سوال آخر مبتنی بر این فرضیه است که تبیین تغییر سبکی در تغییر حالت جمع به جای حالت مفرد «سماء» با بررسی شیوههایی از قبیل تأثیر بافت موقعیت امکانپذیر است.
پیشینۀ پژوهش
از جمله مطالعات و پژوهشهای صورتگرفته در حوزۀ تقابل در زبان و بهویژه زبان عربی گونۀ قرآنی میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
-کتاب بررسی زیباییشناختی و سبکشناختی تقابل در قرآن اثر دکتر حسین جمعه که انتشارات سخن آن را با ترجمۀ دکتر سیدحسین سیدی در سال 1391 منتشر کرده است. مؤلف، کار را از بررسی ماهیت زیباییشناختی و مفهوم تقابل آغاز کرده است و سپس با بررسی تطبیقی تقابل زیباییشناختی در سورۀ «والضحی» بدان پایان میدهد.
-مقالۀ «گونههای تقابل واژگان در کاربست قرآنی»، از سیدمهدی میرزا بابایی و علیرضا قائمینیا(1393)، نویسندگان این مقاله کوشیدهاند، ضمن بیان مباحث نظری دربارۀ انواع تقابل واژگانی، به شواهد قرآنی آن نیز اشاره کنند.
-مقالۀ «التقابل اللفظی فی القرآن الکریم دراسة دلالیة» از دکتر یونس عبد مرزوک (بیتا)، نویسنده پس از بیان مباحث نظری، موضوع تقابل را در دو مبحث تقابل لفظی حقیقی و تقابل لفظی مجازی در قرآن بررسی میکند. وی در مبحث نخست، تقابل واژگان «هدی- ظلال، حق- باطل، حلال- حرام، صیف- شتاء و جوع- إطعام» و در مبحث دوم، تقابل واژگان «إحیاء- إماتة، ظاهر- باطن، فقر- غنی و ایمان- شرک» را بررسی میکند.
در میان تمام این پژوهشها، خلأ پژوهشی که نظم/چینش تقابلی واژگان «أرض و سماء» در گفتمان قرآنی آن هم با توجه به نظریۀ انسجام در زبانشناسی سیستمی- نقشی هلیدی (زبانشناسی نقشگرا) را بررسی کند، به چشم میخورد. ازاینرو، نویسنده بر آن شد، تا در پرتو مطالعات زبانی و متنی نوین از محدودیتهای رویکرد سنتی فراتر رود و از پیوند تنگاتنگ مباحث سنتی رابطۀ متن و بافت با رویکردهای جدید، خوانش تازهای از مبحث نظم تقابلی «أرض و سماء» در قرآن کریم به دست دهد و نقش چینش تقابلی این دو واژه را در ایجاد انسجام معنایی و توالی مفهومی تبیین کند. گفتنی است رویکرد این پژوهش، رویکردی زبانشناسانه و روش آن توصیفی- تحلیلی است.
1. زبانشناسی نقشگرا
زبانشناسی نوین، بنیانهای خود را بر پیشنهادههای فردینان دوسوسور استوار کرده است. در نگرگاه او واحد بررسی زبانشناختی عملاً «واژه» بود. گرچه در آثار پیشینیان متأثر از او «جمله» در مقام واحد بررسی زبانشناختی، جایگزین «واژه» گشت؛ اما این نگرش ذرهگرایانهدر پژوهشهای زبانشناختی همچنان حفظ شد. اوج پژوهشهای «جمله-بنیاد»، نگرۀ زبانشناسی زایشی چامسکی است.
به باور چامسکی، زبان نه وسیلهای برای ارتباط، بلکه ابزاری برای تفکر و آیینۀ ذهن آدمی و درنتیجه دریچهای برای دستیابی به جنبههایی از ویژگیهای ذاتی ذهن آدمی است. پس زبانشناسی، مطالعۀ علمی زبان برای فهم ویژگیهای ذهن انسان است. ازاینرو، در این دانش زبانیعوامل غیرزبانی و اجتماعی را راهی نیست. و اینچنین چامسکی با طرد عامل آگاهی انسان از سویی و عوامل اجتماعی از سویی دیگر، زبان را به یک نظام منطقی ساختگی فرو میکاهد و به ساحت آرمانیای میرسد که هیچ متغیری بر آن مترتب نیست (رک: مهاجر و نبوی، 1376ش، صص6-68).
اما از دهۀ شصت به این سو، پدیدۀ «متن» با نام واحد تحلیل زبانشناختی مدّنظر قرار گرفت و تفکر «متن-بنیاد» در زبانشناسی رشد کرد و بالیدن گرفت و این خود واکنشی طبیعی در برابر نگرۀ بهغایت ذهنی چامسکیایی بود. در همان دهه، کاربرد زبان نیز وارد قلمرو نظریهپردازیهای زبانی شد و بهزودی جایگاهی درخور یافت؛ اما پیآمدِ مهمتر این تحولات، زایش و بالش آن دسته از نگرههای زبانشناختی بود که از منظری کاربردی به تمامی ساحتهای زبان مینگریستند. نمایندۀ شاخص نظریههای دستۀ اول، زبانشناسی زایشی چامسکی است که بدان اشاره شد و نمونۀ نوعی نگرههای دستۀ دوم، زبانشناسی سیستمییا زبانشناسی سیستمی-نقشیSystemic-Functional Lingustics است که هلیدی آن را ساخته و پرداخته است.
درواقع، بنیاد نظریۀ نقشگرای نظاممند هلیدی بر اساس «بررسی زبان در کاربرد» استوار شده که طبق این دیدگاه هرنوع گزینش زبانی در صورتی نقشمند و معنادار است که در یک بافت، موقعیت اجتماعییا در دل یک فرهنگ به کار رفته باشد (عماش، 1432ق، ص7).
هلیدی، زبان را بهویژه بر پایۀ نقشهای اجتماعی آن مدّنظر قرار میدهد. به باور او صورت یا ساخت زبان از راه کاربردهای نقشی آن برای هدفهای اجتماعی گوناگون شکل گرفته است؛ بنابراین زبان ابزاری است برای انتقال معنی و برقراری ارتباط میان افراد یک جامعه. در نتیجه، زبان نهادی اجتماعی و بخشی از نظام اجتماعی است. دراینراستا او معتقد است، زبانشناسی همچون شاخهای از جامعهشناسی آن دسته از کنشهای اجتماعی را بررسی میکند که بنیاد آنها بر انتقال معنی با زبان استوار است. ازاینرو، قصد تحلیلگر نقشگرا از بررسی عناصر دستوری، نقشی و معنایی، بیشتر توضیح «نقش معنایی» آنهاست و صورتهای زبانی و ساخت آنها را نیز بهمنظور توضیح نقش معنایی بررسی میکند (فتوحی، 1390ش، ص147).
2. نظریۀ انسجام
یکی از مهمترین مباحث نظریۀ هلیدی، مبحث انسجام است. هلیدی و رقیه حسن در سال 1976م این نظریه را با نام(Cohesion in English) مطرح کردند. چندی بعد با افزودن مقولۀ هماهنگی انسجامی و پیوستگی، آن را بسط دادند. انسجام یک ابزار زبانیاست که ویژگی متنیت (بافتار) را فراهم میسازد و نیزیک مفهوم معنایی است که به روابط معنایی موجود در متن، اشاره میکند؛ بنابراین متن اگر متن باشد، باید برخوردار از یک ویژگی برجسته به نام انسجام باشد (Halliday, 1973, p33) .
انسجام، به مناسبات معناییای اشاره دارد که میان عناصر یک متن وجود دارند و با عمل آنها، تعبیر برخی از عناصر متن امکانپذیر میشود. این مناسبات به کلام یکپارچگی و وحدت میبخشند و آن را همچون متن از مجموعهای از جملههای جداگانه و نامربوط متمایز میسازد.
عوامل انسجام در دو بخش ساختاری و غیرساختاری بررسی میشود. مؤلّفههای بخش ساختاری انسجام: توازن، بسط مبتدا –خبرواطلاعاتکهنهونواست. وانسجامغیرساختاری در سه بخش واژگانی، دستوری و آوایی بررسی میشود.
مؤلّفههای انسجام واژگانی دو مؤلّفۀ تکرار و همآیی است. در مبحث تکرار، مقولههای هممعنایی، تکرار لفظی و معنایی، واژگان شامل و عمومی بررسی میشود. و در مبحث همآیی، تضاد/تقابل معنایی و رابطۀ جزء به کل، جزء به جزء، شمول معنایی و... با دقت تحلیل میشود. اما در انسجام دستوری مقولات: جایگزینی، حذف، ارجاع و ادوات ربطی و در انسجام آوایی مباحث جناس، سجع و موازات بررسی میشود (محمد، 2007م، ص105).
نکتۀ شایان ذکر در این قسمت، رابطۀ انسجام و چگونگی کارکرد آن با توجه به سبکهای مختلف گفتاری و نوشتاری است. گرچه عوامل انسجام، ابزارهایی زبانی هستند که کاربرد آنها در هر متنی اجتنابناپذیر است؛ اما بدین معنا نیست که هنرمند در کمیتیا کیفیت استفاده از آن ملزم به قاعده یا دستوری خاص باشد. بهبیاندیگر، زبانشناسی متن این نیست که آیا عوامل انسجام، تداوم جملات را ایجاد کرده است یا نه؛ بلکه سوال اصلی این خواهد بود که چرا و چگونه متن از این عوامل بهره برده و چگونه با کاربرد این ادوات به پیوستگی دست یافته است (أبوخرمة، 2004م، ص83).
3. انسجام واژگانی
این نوع انسجام، مبتنی بر رابطهای است که واحدهای واژگانی زبان بهلحاظ محتوای معناییشان با یکدیگر دارند و متن با این روابط میتواند تداوم و انسجام به خود بگیرد (مهاجر و نبوی، 1376ش، ص68)؛ بنابراین واژهها فقط با نام «ظروف معنا» یا ایفاکنندۀ «نقشهای معنایی» در جملات محسوب نمیشوند؛ بلکه میتوانند با واژههای دیگر «رابطه» داشته باشند. انسان برای تبیین معنایی واژگان، معنای هر واژه را نه از لحاظ مختصههای مؤلّفهای، بلکه بر حسب رابطۀ آن واژه با واژههای دیگر مدّنظر قرار میدهد (یول، 1389ش، ص145). این رویکرد که روابط واژگانی نامیده میشود، صورتهای گوناگونی دارد که تنها به پارهای از آنها اشاره میشود:
3-1. تضاد معنایی
رابطۀ واژگانی «تضاد» زمانی است که دو یا چند واژه با شیوههای مختلف در تقابل و یا تضاد با یکدیگر باشند. به اعتقاد «پالمر» اغلب تصور میشود که تضاد معناییAntonymy نقطۀ مقابل هممعنایی است؛ لیکن هریک از این دو مقوله از پیکرۀ کاملاً متفاوتی برخوردار است؛ زیرا زبانها الزاما محتاج واژههای مهممعنا نیستند؛ ولی تضاد معنایییکی از ویژگیهای نظاممند و بسیار طبیعی زبان است (1976م، صص78-79).
3-2. هممعنایی
«هممعنایی»Synonymy(ترادف) درواقع، کاربرد واژگانی است که دارای معناییکسان هستند؛ ولی در صورت کامل با هم متفاوتند. هممعنایی وقتی ممکن است که بتوان به جای جزء یا اجزایی از یک زنجیرۀ زبانی، جزء یا اجزای دیگری نهاد، بدون اینکه معنی زنجیره تغییریابد (لاینز، 1980م، ص73). یافتن دو هممعنای کامل، دشوار و بسیار نادر است. وقتی دو واژه معانییکسان دارند، به نظر میرسد که یکی از آنها با کسب مشخصۀ معنایی اضافی و تمایزدهنده به جدایی از دیگری میگراید.
تفاوتهای موجود میان واژههای هممعنا، برخاسته از کاربردهای لهجهای، سبکی (ادبی، غیرادبی و غیره)، گونهای (گفتاری، نوشتاری، رسمی، غیررسمی) و... است و به همین سبب معنیشناسان معتقد به هممعنایی مطلق در میان واژهها نیستند؛ بلکه از هممعنایی گونهای مثل: مادرندر در گونۀ خراسانی و نامادری در گونۀ تهرانی، سبکی مانند: زن-خانم-ضعیفه-اهل، عاطفی مانند: دوست-یار، بافتی مانند: خراب-فاسد و هممعنایی عام و خاص مانند: ماشین-اتومبیلیاد میکنند.
3-3. شمول معنایی
در زبانشناسی، شمول معناییHyponymy (تضمّن) به حالتی اشاره دارد که معناییک واژه بهطور کامل با یک واژۀ دیگر که معنای فراگیرتریدارد، پوشش داده شود (Palmer, 1976, p76). برای نمونه معنای «میخک» با معنای «گل» پوشش داده میشود و معنای «گنجشک» با معنای «پرنده».
در این نمونهها واژۀ میخک و گنجشک واژههای زیرشمولhyponym و گل و پرنده واژههای فراشامل hypernym نامیده میشوند. واژههایی که تحت یک واژۀ کلی (بالاتر) قرار گرفتهاند، واژههای همشمول co-hyponym نامیده میشوند (صفوی، 1387ش، ص100)؛ بنابراین کلمههای گوسفند و گوزن که هردو تحت معنای حیوان قرار دارند، کلمههایی همشمولاند. واژۀ حیوان نیز در اینجا واژهای فراشامل است.
4. تقابل معنایی
انسجام واژگانی، همانطور که گفته شد، اثر منسجمکننده در متن دارد و برای اهداف متنی به کار میرود. در میان فرایندهای اصلی زبانی که انسجام واژگانی شناسایی شدهاند، تقابل معناییSemantic Opposition از جملۀ آنهاست. آنچه در جستار پیشرو، موضوعیت دارد، چینش واژگان متقابل «أرض وسماء» است که پیش از بررسی و تحلیل آن، درنگی کوتاه بر مسئلۀ تقابل، ناگزیر مینماید.
اصطلاح تقابل معنایی به هنگام بحث دربارۀ مفاهیم متقابل یا در اصطلاح سنتی، معانی متضاد واژهها به کار میرود. بحث اینگونه را در «العمدة» قیروانی میتوان دید. صاحب العمدة بیان داشته است که تقابل جمعآوری دو لفظ متضاد است و اگر واژگان متقابل از دو لفظ فراتر روند، مقابله است. وی بهخوبی بیان داشته که مقابله بیشتر به اضداد است (ابنرشیق قیروانی، 2000م، ص583). این نگرگاه از سخنان صاحب «الصناعتین» نیز مفهوم است. (عسکری، 1952م، ص338).
گفتنی است در معنیشناسی نوین متعمداً از اصطلاح تقابل Opposition به جای تضاد Antonymy استفاده میشود؛ زیرا تضاد صرفاً گونهای از تقابل به حساب میآید (صفوی، 1387، ص117).
بیشک، زرکشی در نظریهپردازی و تطبیق نمونههای تقابل از معنیشناسان معاصر پیشی گرفته است. تقابل از نظر او به تضاد نزدیک است؛ اما کاملاً به آن شبیه نیست؛ چون هم در اضداد رخ میدهد و هم در غیر آن. تقابل در بیش از دو بافت متقابل هم یافت میشود. از نظر او، تقابل بر سه قسم است: نظیری/همگن، مانند: چرت-خواب ﴿اللَّهُلاإِلهَإِلاَّهُوَالْحَیُّالْقَیُّومُلاتَأْخُذُهُسِنَةٌوَلانَوْمٌ﴾ (بقره: 255)،نقیضی/دو نقیض، مانند: خواب-بیدار﴿وَتَحْسَبُهُمْأَیْقاظاًوَهُمْرُقُودٌ﴾ (کهف/18) وخلافی/دو مخالف، مانند: هدایت-شر ﴿وَأَنَّالانَدْرِیأَشَرٌّأُرِیدَبِمَنْفِیالْأَرْضِأَمْأَرادَبِهِمْرَبُّهُمْرَشَداً﴾، (جن/10) (زرکشی، 1957م، ج3، ص459).
در توضیح تقابل دو واژۀ «هدایت-شر» باید گفت: مفهوم متضاد «رشداً/هدایت»، «الغی/ضلالت» و متضاد «شر»، «خیر» است؛ اما «رشداً» بر اساس مؤلّفۀ معنایی خود متضمن معنای خیر و خوبی است، همانطور که «الغی» بهطور ضمنی بر شر و بدی دلالت دارد. ازاینرو، میتوان آنها را نقطۀ مقابل یکدیگر قرار داد. در معنیشناسی معاصر اینگونه از تقابل، «تقابل ضمنی»Connotational Opposition نام گرفته است.
تقابل معنایی گونههای متفاوتی را شامل میشود. نوعی از تقابل معنایی وجود دارد که نفییکی اثبات دیگری است و اصطلاحاً بدان تقابل شدید/حاد اطلاق میشود (یول، 1374ش، ص141)، مثل زن و مرد، روشن و خاموش، باز و بسته؛ اما در نوع دیگری از تقابل معنایی، واژگان صفتهایی درجهبندی شدهاند، مانند: سرد- سردتر- گرم –گرمترونفییکی دلیل بر اثبات دیگری نیست. صورتهایی مثل: سرد و گرم، پیر و جوان، بزرگ و کوچک، زشت و زیبا را دارای رابطۀ تضاد مدرج مینامند. اگر بگوییم هوا سرد نیست به این معنا نیست که الزاماً هوا گرم است. گونۀدیگر تقابل را تقابل دوسویه مینامند؛ زیرا رابطهای دوسویه میان آنها وجود دارد، مثل زن و شوهر، خرید و فروش، زد و خورد. نوع دیگری از تقابل نیز با پسوند منفیساز ساخته میشود، مانند آگاه و ناآگاه، باشرف و بیشرف، بهداشتی و غیربهداشتی (خولی، 2000م، صص116-120).
در گونۀ دیگری از تقابل معنایی، اگر یک واژه در بستههای دوتایی و به صورت زوجهای روبرو ملاحظه شود، هر واژه میتواند امتداد و جهت مخالف واژۀ دیگر به شمار آید. درنتیجه این واژگان دوتایی در تقابل متقاطر با یکدیگر خواهند بود، مثل: شمال-جنوب، بالا-پایین، آسمان-زمین و.... بدین تقابل، تقابل متقاطر گویند (خولی، 2000م، ص118 و صفوی، 1387ش، ص121).
5. نظم واژگان متقابل «أرض و سماء» در قرآن
واژگان متقابل «أرض و سماء» بهطورکلی در 228 آیه با هم به کار برده شدهاندکهدر 208 آیه «سماء» یا «سموات» بر «أرض» مقدم شده و در 20 آیه «أرض» بر «سماء» پیشی گرفته است. نکتهای که در تمامی این آیات دیده میشود، آن است که خداوند وقتی میخواهد از علم یا قدرت خود سخن بگوید، از مثالهای آسمان و زمین استفاده میکند.
پیش از بررسی رابطۀ معنایی این دو واژه در قرآن، ذکر این نکته ضروری و اجتنابناپذیر مینماید که تحلیل زبانی حاضر، در جهت تبیین انسجام مفهومی و توالی معنایی حاصل از این رابطۀ معنایی (تقابل)، بر اساس الگوی ترکیبپذیری «أرض وسماء» در گفتمان قرآنی عمل خواهد کرد. بدیننحو که تقابل معنایی این دو واژه، در دو بخش «تقدیم أرض بر سماء» و «تقدیم سماء بر أرض» با دقت بررسی میشود، تا دلایل معنیشناختی ورای تغییر در چینش این واژگان آشکار شود.
5-1. تقدیم أرض بر سماء
شاهد اول:
﴿الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا وَالسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّکُمْ فَلَا تجعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَأَنتُمْ تَعْلَمُون﴾ (بقره/22)،«آنپروردگارىکهزمینرابراىشمابسترىگسترده و آسمان را سقفى برافراشته قرار داد و از آسمان، آبى [مانند برف وباران] نازل کرد و با آن از میوههاى گوناگون، رزق و روزى براى شما بیرون آورد، پس براى خدا، شریکان و همتایانى قرار ندهید؛ درحالىکه مىدانید [براى خدا در آفریدن و روزىدادن، شریک و همتایى وجود ندارد]».
یکی از ویژگیهای متنی قرآن در آیۀ فوق، فرایند چینش متوازن و انسجام و پیوستگی آن است که بر اساس کاربرد واژگان متقابل «أرض و سماء» به وجود آمده است. تقابل این دو واژه، محیط بافتی و معنایی را برای کاربرد واژگان «متقابل ضمنی»ConnotationalOpposit «فراشا- بناء و أنزل- أخرج» موجه میسازد. و بدین ترتیب دستههایی از جفتهای متقابل همنشینیکدیگر میشوند. در این دسته از واژهها، ویژگی معینی برای هر واژه در نظر گرفته شده است که در تقابل با مختصهای قرار میگیرد که برای واژۀ دوم تعریف شده است. بهبیاندیگر، در اینجا نوعی معنای ضمنی از واژۀ «بناء» یعنی «سقف» برای تقابل میان «فراش» به معنای «تخت» و «بناء» در معنای «سقف» در نظر گرفته شده است. همچنانکه معنای صریح «خارجساختن» که در تقابل با «داخلکردن» قرار میگیرد، مدّنظر نیست؛ بلکه نوعی معنای ضمنی از آن، یعنی «فرازی/بالایی» برای واژۀ «أخرج» که در تقابل با «أنزل» در معنای «فرودی/پایینی» است، مدّنظر است.
از سوی دیگر، تقابل واژگان «أرض و سماء» دادههای جالبی دربارۀ فرایند معنایی و ترتیب ارائه میکند. چینش معمول در عربی قرآن کریم این است که الگوی ترکیبپذیری «السّماء» قبل از «الأرض» است. این الگو، برآمده از تقدیم «سماء» بر «أرض» در 208 آیۀ قرآنی است؛ درحالیکه در اینجا «الأرض» در ابتدا آمده است.
مؤلفان آثار و مفسران قرآن دربارۀ این دسته از آیات که در آنها «أرض» بر «سماء» پیشی گرفته است میگویند: علت تقدیم «أرض» ترقی از ادنی به اعلی و از اعلی به ادنی است (زرکشی، 1957م، ج3، ص 268)؛ اما این حرف نمیتواند حکمت کامل و تمامی برای این دسته از آیات باشد، همچنانکه نمیتوان گفت چون دلایل سماویه پیچیدهتر از امور أرضیه است، امور أرضیه را جلوتر آورده است (شریف لاهیجی، 1363 ش، ج1، ص297)؛ بلکه دلیل اینچینش و ترکیبپذیری، در بافتِ موقعیتی است که این سبک در آن گنجانده شده است و صرفاً میتوان از طریق بررسی فضای کلانمتنی که چینش مذکور در آن روی داده است، به توجیه آن پرداخت.
تقدیم «أرض» در آیۀ بحثشده به این دلیل روی داده که بافت موقعیتی که در آن قرار گرفته است، به خطاب خداوند با انسانها اشاره دارد. بافت موقعیت آیۀ مذکور، آیات 21-29 این سوره است: ﴿یاأَیُّهَاالنَّاسُاعْبُدُوارَبَّکُمُالَّذِیخَلَقَکُمْوَالَّذِینَمِنْقَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ* الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَالسَّماءَ بِناءً وَأَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ* وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ* وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ کُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَلَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیها خالِدُون* إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ماذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَما یُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفاسِقِینَ* الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَیَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ* کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ* هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾.
در این آیات به خطاب خداوند با مؤمنان و کافران و ذکر نعمتها و آفریدههای زمینی و آسمانی برای اثبات توحید و قدرت مطلق الهی اشاره شده است. بههمینجهت در آیۀ 22، واژۀ «أرض» بر «سماء» پیشی گرفته است. در این آیات پس از آنکه خداوند مردم را به عبادت و بندگى خود میخواند (بقره/21)، علّت وجوب عبادت بر آنان را در درجۀ نخست، اعطای نعمتهاى فراوان به آنهامعرفىمیکندوازاینجهتدراینآیهاقسامنعمتهاىمخصوصخودرابراىبشربرمیشمارد،تاباآنهابروجوبولزومبندگىنسبتبهولىنعمتوآفریدگار،بامردماحتجاجواستدلال کند (طبرسی، 1372ش، ج1، ص91). از جملۀ این نعمتهابهخلقتانسانبهصورتموجودىزندهونیرومندکهیکىازموجباتپرستشاوست،سخنبهمیان آورده است و سپس در این آیۀ بحثشده، از آفرینش زمین که محل زندگانى بشر و بستر استراحت او و از آسمان که مانند گنبدى بر بالاى زمین قرار گرفته سخن میگوید (طبرسی، 1372ش، ج1، ص92).
افزون بر این، دلیل دیگری که به باور نویسنده میتواند تقدیم «أرض» بر «سماء» را موجه سازد، این است که فکر انسان نخست به زمین متوجه میشودوبعدبهآسمان؛یعنیانسانابتدابهآنچهکهپیشرویاوست،نگاهمیکند و سپس به آنچه که او را از بالا احاطه کرده است. نیزبا دلیل معناشناختی همآیی این دو واژۀ متقابل و تأثیر آن در انسجام معنایی آیات فوق، میتوان گفت که خداوند بهمنظور وظیفۀ خطیری که از انسان خواسته (عبادت خداوند)، نه تنها زمین که آسمان و هرچه در آنهاست را با نام مقدمات عبادت مسخر انسان گردانیده است؛ بنابراین ذکر هریک از این دو به تنهایی، میتوانست مستمسکی برای بهانهجویی انسان عنود و کفور باشد.
بنابرآنچه گفته شد، تقابل بالاتر از آن است که صرفاً یک نکتۀ بلاغی وابسته به مفهوم طباق لفظی بین دو کلمه از حیث تغایر باشد؛ بلکه ابزاری هنری و زیباییشناختی و معناساز است که به فرایند ارتباط لفظی و انسجام معنایی بین نظامهای سبک تقابل دوگانه یا بیشتر میپردازد.
شاهد دوم:
﴿وَمَاتَکُونُفىِشَأْنٍوَمَاتَتْلُواْمِنْهُمِنقُرْءَانٍوَلَا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکم شهُودًا إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ وَمَا یَعْزُبُ عَن رَّبِّکَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فىِ الْأَرْضِ وَلَا فىِ السَّمَاءِ وَلَا أَصْغَرَ مِن ذَلِکَ وَلَا أَکْبرَ إِلَّا فىِ کِتَابٍ مُّبِین﴾ (یونس/61)، «[اى پیامبر!] در هیچ شغلى و کارى نیستی و هیچ بخشى از قرآن را که از خداست، تلاوت نمىکنى و [شما اى مردم!] هیچکارى انجام نمىدهید، مگر آنکه وقتى سرگرم به آن کار هستید، گواه و شاهد شماییم و به اندازۀ وزن ذرهاى در زمین و آسمان از پروردگارت پوشیده نیست و نه کوچکتر از آن ذره و نه بزرگتر از آن نیست، مگر آنکه در کتابى روشن ثبت است».
در این آیه فهرستی از چند واژۀ متقابل وجود دارد، واژگان: «لا تعملون- تفیضون، شهوداً- یعزب، الأرض- السّماء، وأصغر-أکبر» که در توضیح تقابل واژۀ «تفیضون» با «لا تعلمون»، مفهومشناسی این واژه امری اجتنابناپذیر مینماید.
منظور از «تفیضون فیه» در اینجا سرگرم به کار بودن است. این کلمه در لغت به معنای جاریشدن چیزی به نرمی و آسانی است. برایناساس، گفته میشود: «فاض الماء یفیض: آب لبریز شد و أفاض إناءه: ظرف آب را پر کرد تا لبریز شد» (ابنفارس، 1429ق، ص803). و بهطور استعاره از این معنى میگویند: «أَفَاضُوا فی الحدیث، وقتى که در سخنى خوض و دقت شود» و نیز در آیۀ شریفۀ: ﴿ثُمَّأَفِیضُوامِنْحَیْثُأَفاضَالنَّاسُ﴾ (بقره/199)،یعنىباانبوهوفراوانىازآنجادورشدیدکهتشبیهىاستبهجارىشدنآبزیاد (راغباصفهانی، 1426ق،ص404).
با نگاهی دوباره به بافت و نقش آن در گزینش این واژه باید گفت: واژۀ «تفیضون» دارای مؤلّفههای معنایی [+روانشدن] و [+واردشدن] و [+سرعت] و [+کثرت] است که درواقع مؤلّفۀ معنایی [+واردشدن] در تقابل با نوعی از معنای ضمنی «لاتعلمون» یعنی «واردنشدن» قرار میگیرد. بیشک در ورای کاربرد این واژه، یک دلیل معنیشناختی قرار دارد و آن اینکه مداومت بر انجام یک کار، سهولت و سرعت در انجام آن کار را به همراه دارد. درعینحال، خداوند بر کارهای باشتاب نیز گواه است.
با نگاهی به روابط مفهومی و بینامتنی میان این واژگان و عبارات و محیط زبانی محیط بر آن، میتوان ادعا کرد همنشینی فهرستی از واژگان متقابل در این آیه، به این دلیل است که بافت موقعیت و محیط مفهومی آن با مفهوم قدرت مطلق خداوند و احاطۀ گسترده و کامل او در ارتباط است (یونس/49)؛ بنابراین کاربست واژگان متقابل «أرض وسماء» بیش از هر کارکرد بلاغی دیگر مفید تقویت و انسجام معنایی است. بدیننحو که کاربرد این دو واژه نشانگر معنای مقدری خواهد بود که همان احاطۀ فراگیر علم خداوند در سراسر گیتی است.
تعبیر دیگری که شمول علم الهی را بهروشنی نشان میدهد، کاربرد حرف جر «فی» با دو واژۀ«أرض» و «سماء» است. این آیه جزئیات علم الهی و شمول فراگیر آن است، بهنحویکه زمین و آسمان را بهطور کامل فرا میگیرد. ازاینرو، بنا به گفتۀ قائمینیا، مفهومسازی متناسب با آن، تعبیر «أرض و سماء» بهمثابۀ شیئی سهبعدی است، تا چیزهایی که درون زمینیا در آسمان هستند از حیطۀ علم الهی خارج نشوند و نیز به داخلبودن آنها در علم الهی تصریح شود (1390ش، ص527).
ازسویدیگر، در چینش واژهها در جار و مجرور «فىِ الْأَرْضِ وَ لَا فىِ السَّمَاءِ» اسم «الأرض» در ابتدا قرار گرفته است. گفتنی است چینش و نظم رویداده با فضای بافتی مقید شده است؛ بدیننحو که ساکنان زمین به صورت مستقیم مخاطب هستند. این امر در کلماتی مانند: «الناس» در آیۀ 60 همین سوره و در عباراتی که افراد و مردم را در قالب دوم شخص مخاطب قرار داده است: ﴿وَمَاتَکُونُفىِشَأْنٍوَمَاتَتْلُواْ﴾و﴿وَلَاتَعْمَلُونَمِنْعَمَلٍ﴾یافت میشود. (عبدالروؤف، 1390ش، ص118)؛ بنابراین مناسب بود، اول «أرض» را مقدم کند؛ زیرا آسمان محل صعود امر، مکانی علو، مسکن ملائکه، محل نزول امر و رزق عباد، محل خزانه، صعود و عروج ملائکه به زمین است که این مسائل برای خدا مشهودتر و ملموستر و علم به آن آشکارتر و روشنتراست. نسبتبهامورزمین که بر او مخفیتر است. (البته این به نظر ما و متعارف احوال ماست)، وگرنه این امور برای خدا فرقی ندارد مانند آیۀ: ﴿سَوَاءٌمِّنکمُمَّنْأَسَرَّالْقَوْلَوَمَنجَهَرَبِهِوَمَنْهُوَمُسْتَخْفِبِالَّیْلِوَسَارِبُبِالنَّهار﴾ (رعد/10) کهعلمبهسرّرابرعلمبهجهرمقدممیکند. یعنی برای خدا سرّ و جهر فرقی ندارد؛ اما در آیۀ بحثشده آنچنانکه گفته شد، بندگان مخاطبند. پس مناسبتراینجا آن است که «أرض» پیش افتد. همچنین گفته شده که هرگاه خداوند قصد مبالغه و تأکید و استغراق بیشتری در علم داشته، ابتدا «أرض» را مقدم کرده است (غرطانی، 2006م، ص246). مانند همین آیه و آیۀ: ﴿رَبَّنَاإِنَّکَتَعْلَمُمَانُخْفِیوَمَانُعْلِنُوَمَایَخْفَىعَلَىاللَّهِمِنْشَیْءٍفِیالْأَرْضِوَلَافِیالسَّمَاءِ﴾ (ابراهیم/38)؛ بنابراین کاربرد واژگان متقابل و همچنین تقدیم «أرض» بر «سماء» موجب شده است، توازن سبکی و بینامتنی و انسجام مفهومی میان این آیه و آیات پیشین حاصل شود.
شاهد سوم:
﴿قُلْأَرَءَیْتُمْشُرَکاَءَکُمُالَّذِینَتَدْعُونَمِندُونِاللَّهِأَرُونىِمَاذَاخَلَقُواْمِنَالْأَرْضِأَمْلَهمْشِرْکٌفىِالسَّمَاوَاتِأَمْءَاتَیْنَاهُمْکِتَابًا فَهُمْ عَلىَ بَیِّنةٍ مِّنْهُ بَلْ إِن یَعِدُ الظَّالِمُونَ بَعْضُهُم بَعْضًا إِلَّا غُرُورًا﴾ (فاطر/40)،«بگو: از [قدرتوتدبیر] معبودانتانکهبهجاىخدامىپرستید،مراخبردهید،بهمننشاندهیدکهچهچیزىاززمینراآفریدهاندیااینکهشرکتى [باخدا] در آفرینش آسمانها دارند، یا به آنان کتابى دادهایم که از آن [بر حقّانیّت اعتقاد و ادعاى خود] دلیل و برهانى دارند [چنین نیست]؛ بلکه ستمکاران یکدیگر را جز از روى فریب وعده نمىدهند».
واژگان «السّماء» و «السّماوات» معمولاً با واژۀ «الأرض» ترکیب میشوند. با این وصف، یک تغییر سبک در الگوی ترکیب آیۀ فوق وجود دارد که با کاربرد حالت جمع واژۀ «السَّمَاوَات» نشان داده شده است. الگوی ترکیب «الأرض» با اسم جمع «السّماوات» در قرآن کریم 127 بار آمده است؛ درحالیکه الگوی ترکیب با اسم مفرد، فقط 13 بار در زبان عربیگونۀ قرآنی آمده است. بااینحال، تغییرسبک پیشگفته به دلایل معناشناختی با قواعد محدودیت انتخاب ارتباط دارد. این قواعد، ترکیب نمونههای نحوی خاصی با افعال یا اسامی خاص را مشخص میکند. بدیننحو که در الگوی ترکیبی جمع، کلماتی شبیه: «خَلَقَ، رَبُّ، لَهُ مُلکُ، یَعلَمُ الغَیبَ، لِلّهِ مِیرَاثُ، سَبَّحَ لِلّهِ، و بَدِیعُ» به کار رفته است؛ درحالیکه در کاربرد الگوی ترکیبی مفرد، واژگانی مانند: «السَّحَابُ المُسَخَّرُ، بَرَکَات، یَرزُقُ، جَنّةٌ عَرضُهَا، ویَعلَمُ القولَ» (عبدالروؤف، 1390ش، ص156) الگوی ترکیبی جمع و مفرد واژۀ مذکور –برای نمونه- در آیات ذیل مشاهده میشود:
﴿قالَیَاآدَمُأَنْبِئْهُمْبِأَسْمائِهِمْفَلَمَّاأَنْبَأَهُمْبِأَسْمائِهِمْقالَأَلَمْأَقُلْلَکُمْإِنِّیأَعْلَمُغَیْبَالسَّماواتِوَالْأَرْضِوَأَعْلَمُمَاتُبْدُونَوَماکُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ (بقره/33).
﴿إِنَّفِیخَلْقِالسَّماواتِوَالْأَرْضِوَاخْتِلافِاللَّیْلِوَالنَّهارِوَالْفُلْکِالَّتِیتَجْرِیفِیالْبَحْرِبِمایَنْفَعُالنَّاسَوَماأَنْزَلَاللَّهُمِنَالسَّماءِمِنْماءٍفَأَحْیابِهِالْأَرْضَبَعْدَمَوْتِهاوَبَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ (بقره/164).
﴿قُلْإِنْتُخْفُوامَافِیصُدُورِکُمْأَوْتُبْدُوهُیَعْلَمْهُاللَّهُوَیَعْلَمُمافِیالسَّماواتِوَما فِی الْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ (آلعمران/29).
﴿لَقَدْکَفَرَالَّذِینَقالُواإِنَّاللَّهَهُوَالْمَسِیحُابْنُمَرْیَمَقُلْفَمَنْیَمْلِکُمِنَاللَّهِشَیْئاًإِنْأَرادَأَنْیُهْلِکَالْمَسِیحَابْنَمَرْیَمَوَأُمَّهُوَمَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً وَلِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَما بَیْنَهُما یَخْلُقُ مَا یَشاءُ وَاللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ (مائده/17).
﴿إِنَّفِیخَلْقِالسَّماواتِوَالْأَرْضِوَاخْتِلافِاللَّیْلِوَالنَّهارِوَالْفُلْکِالَّتِیتَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَبَثَّ فِیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَتَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَالسَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ (بقره: 164).
﴿وَلَوْأَنَّأَهْلَالْقُرىآمَنُواوَاتَّقَوْالَفَتَحْناعَلَیْهِمْبَرَکاتٍمِنَالسَّماءِوَالْأَرْضِوَلکِنْکَذَّبُوافَأَخَذْناهُمْبِماکانُوایَکْسِبُونَ﴾ (اعراف/96).
﴿قُلْمَنْیَرْزُقُکُمْمِنَالسَّماءِوَالْأَرْضِأَمَّنْیَمْلِکُالسَّمْعَوَالْأَبْصارَوَمَنْیُخْرِجُالْحَیَّمِنَالْمَیِّتِوَیُخْرِجُالْمَیِّتَمِنَالْحَیِّوَمَنْیُدَبِّرُالْأَمْرَفَسَیَقُولُونَاللَّهُفَقُلْأَفَلاتَتَّقُونَ﴾ (یونس/31).
به باور نویسنده، کاربرد الگوی ترکیبی مفرد «السّمَاء» و جمع «السّمَاوَات» با عامل درونمتنی توجیهپذیر است؛ بدیننحوکه هرجا سخن از مسائل مربوط به این زمین خاکی به میان آمده باشد، مانند: «رزق، کتاب، ابر و باد و باران و غیره»، الگوی ترکیبی مفرد به کار میرودو در هرچه غیر از این، الگوی ترکیبی جمع به کار رفته است، همانطور که در آیات فوق نیزیافت میشود.
از سوی دیگر، دلیل معنیشناختی ورای کاربرد جفت متقابل «ارض وسماوات» مفهوم کلی آیه است. در این آیه اشاره به قدرت مطلق خداوند در آفرینش تمامیت هستی و کائنات و در مقابل عمومیت عجز بشری و شرکای آنها در این امر آمده است؛ بنابراین با تقابل دو واژۀ بحثشده جدال میان تمامیت قدرت و عجز بهطور مؤثری برجسته و انسجام مفهومی برقرار شده است. همچنانکه محیط معنایی آیه (تمامیت قدرت و عجز)، زمینۀ کاربرد تقابل ضمنی «شرکاء –الله»رافراهمکردهاست. تقابلاین دو واژه در مؤلّفههای معنایی نهفته در آنهاست. اسم «الله» دارای مؤلّفههای معنایی مانند: [+وجود]، [+وحدت]، [+کمال] و [+قدرت] است؛ درحالیکه مؤلّفههای معنایی «شرکـاء» عبارت است از: [+وجود]، [-وحدت]، [-کمال] و [-قدرت]؛ بنابراین هر وجودی که دارای تکثر و عجز و نقصان باشد، مثل بتهایی که الهۀ موهوم انسانهای کافر است، در تقابل ضمنی با کلمۀ «الله» قرار دارد.
اما دلیل چینش واژگانی این آیه، وجود واژۀ «شرکاء» است که بهنوعی با واژۀ «أرض» رابطۀ نزدیکی دارد. به بیان دیگر، بافت موقعیت، نظم و چینش واژگان «أرض و سماوات» و تقدیم «أرض» را معین کرده است. بدیننحوکه با آمدن «شرکاء» در ابتدای آیه به عاجز نشاندادن آنها از خلق آسمان و مشارکت در آن اشاره شده است و خلقت زمین در این امر آسانترازآسماناست. پسبهمنظورمبالغهدرعجزایشان ابتدا زمین را ذکر میکند؛ زیرا کسی که از یک کار آسان عاجز باشد، از انجام عظیمتر آن عاجزتر است.
5-2. تقدیم سماء بر أرض
شاهد اول:
﴿أَفَلَمْیَرَوْاْإِلىَمَابَینَأَیْدیهِمْوَمَاخَلْفَهُممِّنَالسَّمَاءِوَالْأَرْضِإِننَّشَأْنَخْسِفْبِهِمُالْأَرْضَأَوْنُسْقِطْعَلَیهِمْکِسَفًامِّنَالسَّمَاءِإِنَّفىِذَلِکَلاَیَةًلِّکُلِعَبْدٍمُّنِیب﴾ (سبأ/9)،«آیابهآنچهازآسمان و زمین پیشرو و پشت سر آنان است، ننگریستند [که همان خدایى که جهان هستى را آفرید بر زندهکردن مردگان تواناست؟] ما اگر بخواهیم آنان را در زمین فرو مىبریم یا پارههایى از آسمان را بر سرشان مىافکنیم، بىتردید در این [آفرینش] براى هر بندۀ بازگشتکننده نشانهاى [بر قدرت خدا] است».
گفتمان قرآنی در سطح متنییکسان،یکسری زوجهای متقابل را به نمایش گذاشته است که اینها سرمشقهای ثابتی در جهت ایجاد انسجام و توالی متنی به شمار میروند، همانند آیۀ فوق که فهرستی از واژگان متقابل «أیدِیهِم-خَلفَهُم، السَّمَاء- الأَرض، نَخسِف- نُسقِط، و الأَرض- السَّمَاء» در آن وجود دارد. کاربرد این واژگان، جهت دستیابی به همخوانی واژگانی صورت گرفته است؛ بدیننحوکه به صورت بینامتنی میان این واژگان که از نظر معنایی با یکدیگر مرتبط هستند، ارتباط وجود دارد. و اگر فقط به ذکر «مَا بَینَ أَیدِیهِم» و «مَا خَلفَهُم» بسنده میشد، شاید آن وسعت و گستردگیای را که خداوند مدّنظر داشته است، به دست نمیآمد و چه بسا مخاطب سطحینگر میپنداشت عذاب خداوند محدود به همین پیرامون اوست و عذابهای آسمانییا درونزمینی به ذهنش راه نمییافت؛ اما وقتی دیگر واژگان متقابل را به دنبال آن میآورد وسعت و عظمت قدرت الهی را در هلاکت بهتر و زیباتر میرساند.
تعبیر به «ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ» (پیش روى آنها) و «وَما خَلْفَهُمْ» (پشت سر آنها)، با اینکه آسمان بالاى سر و زمین زیر پاست، تعبیر توجیهپذیری است که در تمام قرآن تنها در همین آیه دیده مىشود. این تعبیر ممکن است بدین معنا باشد که منظرۀ آسمان به هنگام طلوع و غروب خورشید و ماه و ستارگان اهمیت بیشترى دارد و قدرت و عظمت حق در آن لحظه آشکارتر است؛ بنابراین هنگامىکهانسانروبهافقمىایستد،اینمنظرهپیشروىاوستوزمینکهدردرجۀ بعد از اهمیت قرار دارد، با نام پشت سر او معرفى شده است (مکارم شیرازی، 1382ش، ج18، ص25).
به باور نویسنده، دلیل معنیشناختی دیگری در ورای این تعبیر میتواند وجود داشته باشد: زمین به دلیل در دسترسبودن و اینکه انسانها آن را عادی میانگارند، درمقایسه با آسمان که دور از دسترس و محل کنجکاوی آنها بهشمار میرود، از ارزش چندانی برخوردار نیست و کمتر اعتناپذیر است. برایناساس از آن به «ما خلفهم» تعبیر شده است. افزون بر این، اگر «مِن» در «مِنَ السَّمَاءِ وَ الأَرضِ» تبعیضیه فرض شود، میتوان با این تعبیر به دو موضوع پی برد: یکی حرکت دورانی منظومۀ شمسی و دیگری کرویبودن زمین. و معنی اینگونه خواهد بود که چرا به افق/آفاق دیدنی آسمان و زمین و افق/ آفاق غیردیدنی آسمان و زمین نگاه نمیکنند؟
دربارۀ چینش واژگان متقابل «أرض و سماء» خواننده در یک روال معمول با تقدیم واژۀ «سماء» بر «أرض» روبرو میشود، همانند این آیه و آیات بیشمار دیگر. درحالیکه در انتهای همین آیه با تغییر سبک، واژۀ «أرض» بر «سماء» پیشی میگیرد. این امر بهخاطر بافت موقعیت است که با آیات پیشین 3، 4، و7 ایجاد شده است. این آیات با معاد و حشر و حسابرسی روز قیامت و قدرت فراگیر خداوند مرتبط است؛ بنابراین برای برقرارییک رابطۀ بینامتنی میان آیات گفتهشده و آیۀ بحثشده واژۀ «سماء» جلوتر آمده است؛ اما تأخیر این واژه در قسمت پایانی آیه، بهدلیل عامل بافتی است. بافت آیه در بخش پایانی نشاندهندۀ «تهدید و وعید» است (فخررازی، 1420ق، ج25، ص195). ازاینرو، «أرض» بر «سماء» پیشی میگیرد که این امر برای مخاطبان آیه محسوستربودهاستوآنرابهتردرکمیکردند؛ زیرا عذابهای زمینی مشهودتر از عذابهای آسمانیاند.
شاهد دوم:
﴿قُلْمَنْیَرْزُقُکُمْمِنَالسَّماءِوَالْأَرْضِأَمَّنْیَمْلِکُالسَّمْعَوَالْأَبْصارَوَمَنْیُخْرِجُالْحَـــیَّمِنَالْمَیِّتِوَیُخْرِجُالْمَیِّتَمِنَالْحَیِّوَمَنْیُدَبِّرُالْأَمْرَفَسَیَقُولُونَاللَّهُفَقُلْأَفَلاتَتَّقُون﴾ (یونس/31)، «بگو: کیست که شما را از آسمان و زمین روزى مىدهد؟ یا کیست که بر گوشها و چشمها مالکیّت و حکومت دارد؟ و کیست که زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مىآورد؟ و کیست که همواره امور [جهان هستى] را تدبیر مىکند؟ بهزودى خواهند گفت: خدا! پس بگو: آیا [از پرستش غیر او] نمىپرهیزید؟!»
کاربست اسامی متقابل «السَّمَاء-الأَرض، الحَیَّ- المَیِّت و المَیِّت-الحَیّ» در آیۀ فوق، جهت دستیابی به همخوانی واژگانی صورت گرفته است؛ بدیننحوکه به صورت بینامتنی میان این واژگان که از نظر معنایی با یکدیگر مرتبط هستند، ارتباط وجود دارد.
غرض این سوره، یعنى آن هدفى که سوره براى بیان آن نازل شده، عبارت است از تأکید مردم بر التزام به توحید، و این تأکید از راه بشارت و انذار انجام شده است (طباطبایی، 1417ق، ج10، ص50). برایناساس، کاربست واژگان متقابل به این جهت است که با مفهوم کلانمتن سورۀ سبأ سازگاری و انسجام ایجاد کند. این واژگان در کنار دیگر واژگان آیه در جهت احتجاج برای توحید خداوند در ربوبیت به کار آمدهاند.
اما تغییر سبک میان این آیه و آیات دستۀ اول با تغییر در چینش واژگان متقابل «سماء و أرض» ترسیم شده است. چینش این دو واژه، با جلوافتادن «سماء» تغییریافته است. این تغییر سبک به عامل بافتی خاص که چینش این دو واژه را مشخص ساخته، نسبت داده شده است. در ابتدای این آیه اشاره به مسئلۀ رزق شده، و قبل از «سماء» حرف جر «مِن» آمده است. اگر حرف جر «مِن» بر ابتدای غایت دلالت کند،این مطلب را میرساند که منشأ تمام نعمتهاازآسمانوباراناست (ابنعاشور، 1984م،ج11،ص155). رزقآسمانهاباراناستورزقزمین گیاهانی است که با باران میروید و اگر حرف جر «مِن» تبعیضیه باشد (آلوسی، 1415ق، ج6، ص104)، به تفاوت درجۀ اهمیت، نخست سخن از ارزاق آسمانی و سپس ارزاق زمینی به میان آمده است.
در آیات سوم: ﴿إِنَّرَبَّکُمُاللَّهُالَّذِیخَلَقَالسَّماواتِوَالْأَرْضَفِیسِتَّةِأَیَّامٍثُمَّاسْتَوىعَلَىالْعَرْشِیُدَبِّرُالْأَمْرَمامِنْشَفِیعٍإِلاَّمِنْبَعْدِإِذْنِهِذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُون﴾،ششم﴿إِنَّفِیاخْتِلافِاللَّیْلِوَالنَّهارِوَماخَلَقَاللَّهُفِیالسَّماواتِوَالْأَرْضِلَآیاتٍلِقَوْمٍیَتَّقُون﴾وهجدهم﴿وَیَعْبُدُونَمِنْدُونِاللَّهِمالایَضُرُّهُمْوَلایَنْفَعُهُمْ وَیَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَ تُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِما لا یَعْلَمُ فِی السَّماواتِ وَلا فِی الْأَرْضِ سُبْحانَهُ وَتَعالى عَمَّا یُشْرِکُون﴾،همین سوره نیز واژۀ «سماء» در حالت جمع «سماوات» بر «أرض» مقدم شده که دلیل معنیشناختی آن، نشاندادن قدرت و احاطۀ خداوند بر بشر و علم فراگیر او به همۀ امور است. در آیۀ بحثشده نیز برای نشاندادن قدرت خدا در ربوبیت «سماء» بر «أرض» مقدم شده است؛ زیرا رزقهای زمینی برای بشر محسوستراستووقتی خداوند با روزیدادن از آسمان شروع کرد، قدرت ربوبیت بیشتر نشان داده میشود. گفتنی است نظیر عبارت «مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ» در آیات 64 سورۀ نمل، 24 سورۀ سبأ و 3 سورۀ فاطر نیز آمده است.
تغییر سبکی میان آیات فوق، کاربست حالت مفرد و حالت جمع واژۀ «سماء» است. یک بررسی زبانی مؤثر دربارۀ این پدیدۀ زبانی، «نیازمند بررسی شیوههایی از قبیل مؤلّفههای معناساز واژه، تأثیر بافتِ موقعیت، همنشینی و هممتن دستوری است» (عبدالروؤف، 1390ش، ص152).
به باور نویسنده، پدیدۀ سبکی تغییر حالت جمع «السّمَاوات» در آیۀ 24 سورۀ سبأ و حالت مفرد «السَّمَاء» در آیۀ 64 سورۀ نمل و آیۀ 3 سورۀ فاطر، به ویژگیهای بافتی نسبت داده میشود. دلیل اینکه چرا اسم مفرد به کار رفته، این است که بافت موقعیت در سورۀ نمل مربوط به احتجاج علیه مشرکین در رازقبودن خداوند است. مخاطبان این آیه اقرار داشتند که فاعل خداوند است و آنراانکار نمیکردند و به نزول رزقشان از همین آسمانی که مشاهده میکردند، باور داشتند؛ اما آنها به نزول رزقشان از آسمانی به آسمان دیگر (تا به آنها منتهی شود) اقرار نمیکردند و عالم هم نبودند. در سورۀ فاطر نیز خود مشرکین اعتراف دارند به اینکه غیر از خدا، کسی خالق نیست و غیر خالق هم نمیتواند رازق باشد، چون رزق خودش مخلوقی از مخلوقات خداوند است؛ بنابراین این واژه نیازمندبودن در قالب مفرد است تا با بافت موقعیت (آیههای 60 و 63 سورۀ نمل و مفهوم کلانمتن سورۀ فاطر که یگانگی خداوند در ربوبیت و نبوت و معاد است)، سازگاری داشته باشد. شبیه به همین، اسم جمع «السّمَاوات» برای سازگاریداشتن و ایجاد انسجام معنایی با بافت موقعیت (آیههای 3، 17 و 22 سورۀ سبأ) به کار رفته است. در این آیه این مطلب وجود دارد که جواب سؤال «مگر جز خدا آفرینندۀ دیگری وجود دارد که از آسمان و زمین شما را روزی بدهد؟!» را پیامبرصلّیالله علیه وآله میدهند: «قُلِ اللَّهُ» و این امر بدان معناست که کافران و مشرکین حتی اقرار نمیکردند که روزیدهندۀ آنها خداست و چون پیامبرصلّیالله علیه وآله به این مسئله آگاه است که روزی موجودات از آسمانی به آسمان دیگر فرود میآید، تا در نهایت به آنها برسد، ازاینرو در این آیه اسم جمع به کار رفته است.
نکتۀ توجهبرانگیز دیگر، ترکیب برخی از آیات قرآنی و اصطلاحات آن در یک چینش ثابت است که به یکی از دلایل سهگانۀ: علی-معلولی و یا ارزشی و یا آوایی روی میدهد (همان: 123). در گفتمان قرآنی چینش واژگان متقابل «حی» و «میت» ثابت است. حیات و زندگی همواره قبل از نیستی و مرگ قرار میگیرد. این چینش 4 بار در متن قرآن کریم آمده است (آیۀ 27 سورۀ آلعمران، آیۀ 95 سورۀ انعام، آیۀ 31 سورۀیونس و آیۀ 19 سورۀ روم). به باور نویسنده برای این چینش واژگانییک دلیل میتواند وجود داشته باشد: حیات از ارزش بیشتری نسبت به مرگ برخوردار است؛ زیرا حیاتبخشیدن به معدوم برای نخستبار، کاری بس سترگ و باارزش است.
شاهد سوم:
﴿وَلِلَّهِیَسْجُدُمَنفىِالسَّمَاوَاتِوَالْأَرْضِطَوْعًاوَکَرْهًاوَظِلَالُهُمبِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ﴾ (رعد/15)،«کسانىکهدرآسمانهاوزمینهستند،ازروىمیلورغبتیابىمیلىوکراهتونیزسایههایشانبامدادوشامگاهبراىخداسجدهمىکنند».
از دیدگاه هممتن آیۀ فوق، با واژگان متقابل «السَّماوات-الأَرض، طَوعَاً-کَرهَاً، و الغُدُوّ-الآصَال» اشباع شده است. این جفتهای متقابل یک ابزار تأییدسبکی برای برجستهسازی مفهوم مفروض و دستیافتن به توازن واژگانی و توالی متنی است. بافتی که با آیۀ 15 سورۀ رعد ارائه شده، کاربرد این واژگان را موجب شده است. به دلیل اینکه بافت اشاره به بالانشینی ذات مقدس الهی و ذلت حقیقی همۀ موجودات در برابر آن دارد؛ بنابراین وزن بیشتری به سجود موجودات داده شده و بالانشینی خداوند را برجسته ساخته است. و بنا بر همین دلیل بافتی، واژگان متقابلِ پیشگفته به کار رفته است. بهبیاندیگر برای بالانشینی خداوند، تعبیری گویاتر از تعبیر تقابلی «أرض و سماء» و کاربرد حرف جر «فی» وجود ندارد که تمامیت هستی را بیان کند، کاربرد این حرف با دو واژۀ «أرض» و «سماء» –همانطورکهپیش از این گفته شد- گونهای ظرفیت سهبعدی را مفهومسازی میکند. همچنانکه برای سجود و خشوع در برابر ذات حق، حالت سومی غیر از طوع و کره و برای زمان آن، چیزی غیر از صبح و شب نمیتوان تصور کرد. بدین ترتیب کاربرد واژگان متقابل در گونۀ قرآنی،یک فرایند بلاغی و سبکی است که از یکسو برای سرزندهساختن عبارات و جزئیات و از سوی دیگر برای اجتناب از یکنواختی متن به کار میرود.
نکتۀ توجهبرانگیز در این آیه، کاربرد واژۀ سجود است، این کار فقط مخصوص انسان نیست. اینجا چون روى سخن با مشرکین است و علیه آنان احتجاج شده، گویا خواسته است، آنها را وادار کند که بهطوع و رغبت خدا را سجده کنند، همانطورکهسایرعقلاىآسمانوزمین،اورابهطوع و رغبت سجده مىکنند، نه تنها خودشان حتى سایهشانهماوراسجدهمىکند. بههمیندلیل بود که سجدۀ سایههای آنان را به رخ کشید، تا در وادارى مشرکین مؤکدتر باشد؛ بنابراین مراد از آیه، خضوع جمیع موجودات در آسمانهاوزمینازصاحبانعقلوفاقدانآناست،واگرتعبیر به «مَن» که مختص صاحبان عقل است کرده، از باب تغلیب بوده است (طباطبایی، 1417ق، ج11، ص437). و یا از باب مجاز عقلی با علاقۀ اسناد فعل به ظرف/مکان است؛ زیرا سجود و خشوع صرفاً از موجودات ذیشعور برمیآید؛ ولی سجود ایشان با نام مظروفِ آسمان و زمین، به نفسِ ظرف نیز تسرییافته است، بهویژه وقتی مظروف شریفتر و بالاتر از ظرف باشد (گنابادی، 1408ق، ج2، ص380).
ازسویدیگر، تغییر سبک در چینش واژگان متقابل «السّماوات- الأرض» به تغییر در بافت موقعیت نسبت داده شده است. این آیه در درون بافت موقعیت بزرگتر شامل آیات 9-26 واقع شده است که مفهوم بنیادی آن بالانشینی و قدرت مطلق خداوند و تمامیت کمال اوست؛ بنابراین جلوافتادن «سماوات» سازگار با بافت موقعیت (قدرتنمایی و بالانشینی) است. بهاینبیان که اهل آسمان با آن همه شرافت، خدا را سجده میکنند و نیز اهل زمین، تا در واداری مشرکین مؤکدتر باشد. دراینباره میتوان به نظر درویش نیز استناد جست که: تقدیم این واژه سازگار و متناسب با بافت موقعیت آیۀ 9 است که با عالم غیب در ارتباط است. «طوعاً و کرهاً» نیز با نام حال، نشانگر کارکرد بلاغی تأکید معنایی برای سجود است (درویش، 1412ق، ج5، ص105).
نتیجهگیری
در صفحات پیشینِ این پژوهش، نظم/چینش تقابلی واژگان «أرض و سماء» با نام یکی از عوامل انسجام معنایی و توالی مفهومی در گفتمان قرآن کریم زبانشناسانه تحلیل شد و ضمن پارهای از آیات نشان داده شد که:
- همآیی امور متضاد و مانند آن، طبق مقتضای حال، نه تنها بر زیبایی متن، که بر انسجام و توالی مفهومی آن نیز تأثیرگذار است.
- چینش و نظم واژگان، یکی از انواع تغییرات نحوی و بهبیاندیگریکی از گونههای تغییر سبک است. در گفتمان قرآنی این نوع از تغییر سبک با عوامل بینامتنی و محیط زبانی قرین است.
- هممتن واژگانی، بافتِ موقعیت، بافت آوایی، فضای دستوری، فضای بافتی و غیره، پارهای از عوامل بینامتنی مؤثر در چینش واژگانی است.
- تغییر در چینش واژگان، یک مشکل ترکیبپذیری است که از طریق بررسی عوامل بینامتنی توجیهپذیر است.
- تغییر سبک در چینش و نظم واژگان در گفتمان قرآنی، نوعی استفادۀ خلاقانه از امکانات زبانی جهت انسجام و سازگاری با مفهوم کلان بافت سوره است.
- توجیه تغییر سبکی میان آیات از حالت مفرد به حالت جمع واژۀ «سماء» با بررسی شیوههایی از قبیل تأثیر بافت موقعیت، مسئلهای علمی و دفاعپذیر است. بافت موقعیت آیاتی که به تمامیت احاطه و قدرت مطلق خداوند اشاره کرده، حالت جمع واژۀ مذکور را به همراه آورده است. بههمیننحو در بافت موقعیت آیاتی که به مسائل خاص ساکنان زمین مانند رزق و کتاب آسمانی و پدیدههای طبیعی از قبیل ابر و باد و باران پرداخته، الگوی ترکیبی اسم مفرد «سماء» سازگارتر است.
- تقابل ضمنی میان برخی از واژگان دوتایی مانند: «تعملون-تفیضون» با استفاده از مؤلّفههای معناساز واژه، تبیینپذیر است.