Document Type : Research Article
Authors
1 PhD Candidate of Islamic Law and Jurisprudence, Faculty of Islamic Theology, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran
2 Assistant Professor of Islamic Law and Jurisprudence, Faculty of Islamic Theology, Ferdowsi University of Mashhad, Mashhad, Iran
3 Associate Professor of Persian Language and Literature, University of HikimSabzevari, Sabzevar, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
در این جستار کوشش شده است، تا نظریه ارزش زیباییشناختی تحلیل و بررسی شود. این نظریه نمونهای از روشها و مکاتب گوناگون در زمینه تفسیر قرآن است و غایت و کمال قرائت متن را در به حداکثر رساندن وجوه معنایی آن میداند. ضرورت بحث فوق را میتوان در امکانِ تعدد و تکثر معانی برداشتشده از قرآن با عنایت به ظرفیتها و ویژگیهای خاص متن و مانند آن دانست. با وجود اینکه مهمترین اشکال طرحشده بر این نظریه بیاعتنایی به قصد مؤلف و بازی آزاد نشانهای با متن است. ازاینرو نظریه ارزش زیباییشناختی بهطور مطلق امکان طرح در قرآن را نخواهد داشت؛ بنابراین در پژوهش فوق که به شیوه توصیفی ـ تحلیلی همراه با گردآوری اطلاعات اسنادی و کتابخانهای انجام گرفته، کوشش شده است، با طرح فرضیه «قصدیگرایی شمولی و ذهنیگرایی معتدل» با توجه به ظرفیتها، اقتضائات زبانی متنی و ویژگیهای خاص ماتن قرآن امکان تعددِ معانی برداشتشده از قرآن با وجود ملتزمبودن به قصد مؤلف اثبات شود.
Keywords [Persian]
بیان مسئله
زیبایی شناختی نمونهای از روشها و مکاتب گوناگون درتفسیر قرآن است که برطبق این نظریه، غایت و کمال قرائت متن در به حداکثر رساندن وجوه معنایی اثر است. در مقابل فواید مترتبی نظیر چندمعنایی، مشکل عمده چنین رویکردی در هرمنوتیک پسامدرن، بیاعتنایی به قصد مؤلف و بازی آزاد نشانهای با متن است. از آنجایی که رویکرد عامه به تفسیر قرآن مؤید «قصدیگرایی انحصاری» است و عموماً روشهایی نظیر«تفسیر زیبایی شناختی» که منجر به چندمعنایی و تعدد فهمهای طولی و عرضی از قرآن میشود، به دلیل شبهاتی نظیر آنارشیسم و نسبیت در تفاسیرپذیرفته شده نیست.
در پژوهش حاضر سعی شده است، با توجه به پیشفرضها و ظرفیتهای خاص متن قرآن نظیر هندسه چند ضلعی زبان، امکان و وقوع کاربرد لفظ در بیش از یک معنا، تشابه دلالی و ویژگیهای منحصر به فرد ماتن قرآن نظیر علم مطلق خداوند به جمیع وجوه معنایی کلمات خویش، فرضیه «قصدیگرایی شمولی و ذهنیگرایی معتدل» مطرح شود.
بنابراین پژوهش فوق با طرح فرضیه«قصدیگرایی شمولی و ذهنیگرایی معتدل» درصدد پاسخگویی به پرسشهای ذیل است:
1-آیا در قرآن با وجود اعتقاد به قصد مؤلف، برای متن میتوان معانی متعدد صحیحی را در نظر گرفت، در عین اینکه امکان اخصبودن معانی مقصود از معانی محتمله متن نیز وجود داشته باشد؟
2- در فرض پذیرش فرضیه فوق از کدام ظرفیتها در راستای این نظریه میتوان استفاده کرد؟
3- در پی تجویز دامنهای از تفاسیر چگونه میتوان برای شبهاتی نظیر آنارشیسم، شکاکیّت و نسبیت پاسخی مناسب ارائه کرد؟
پیشینه تحقیق
با توجه به تتبع صورتگرفته تألیفاتی در همین راستا انجام شده است که به آنها اشاره میشود:
طیب حسینی (1388و1387) در کتاب و مقاله خود تقریباً بهطور مبسوط به مسئله کاربرد لفظ در بیش از معنای واحد، ادله قایلان و بررسی نمونههایی از چندمعنایی الفاظ در روایات معصومان و قرآن پرداخته است. اسعدی (1385) درکتاب خود که موضوع این نوشتار معناشناسی مستقل بخشهای قرآنی در پرتو روایات تفسیری است، منظور از معناشناسی مستقل را شناخت آن بخش از معانی و مدلولها میداند که با نگاهی مستقل و جدا از پیوندهای مختلف متنی و فرامتنی حاصل میآید.
رضایی (1382) در مقاله خود به مبانی قرائتپذیری دین از جمله قرآن پرداخته و سعی کرده است به پرسشهایی از جمله اینکه: آیا میتوانیم قرائتهای مختلف از قرآن داشته باشیم، پاسخ بدهد. درضمن به مراتب فهم طولی و عرضی قرآن، مبنای هرمنوتیکی فهم قرآن، مبنای زبانی قرائتهای گوناگون از قرآن میپردازد و نظرات شلایر ماخر، هایدگر و گادامر را بررسی میکند و در نهایت به این نتیجه میرسد که مبنای اختلاف تفسیر مفسران با آنچه امروزه به نام مبانی قرائتهای گوناگون مطرح است، کاملاً تفاوت دارد.
شاکر (1387) در مقاله خود به وجود بیش از یک معنا برای واژهها یا گزارههای متن در کتاب مقدس اشاره میکند و ضمن اشاره به انواع مدلهایچندمعنایی در حوزههای مختلف از جمله: منطق، اصول فقه، ادبیات، روایات و متون تفسیری، مدلهای بهکاررفته را در تفسیر قرآن و دیگر کتب مقدس ارزیابی میکند.
فدکی (1390) دربارۀ چندمعنایی بحث کرده و چهار نظریه مطرح در این زمینه را نقل کرده است، از جمله: 1- امکاننداشتن کاربرد لفظ در چند معنا؛ 2-امکان وقوع چندمعنایی در زبان عرب و نبودن آن در قرآن؛ 3-امکان وقوع چندمعنایی در قرآن و امکاننداشتن آن در غیر قرآن؛ 4-امکان وقوع چندمعنایی در زبان عرب و قرآن که نظریه اخیر با طرح دلایلی از جمله: ظرفیت تعدد معنایی زبان و وقوع آن در لغت عرب ویژگیهای خاص گوینده و مخاطب، آیات قرآن و روایات پذیرفته و بقیه نظرات رد میشود.
راد (1388) از روشهای نوین در تفسیر قرآن از جمله: 1- روشهای اسلامی اصیل (تفسیر موضوعی و تفسیر ساختاری)؛ 2-روش مستشرقان (روش زبانشناسی و روش هرمنوتیک)؛ 3-روشهای مختلط (روش تاریخی و روش تفسیر بیانی) نام میبرد و بیان میدارد، همانگونه که تجربیات علمی جدید پرده از عظمت اعجاز قرآن بر میدارد، این شیوههای نوین نیز بهنوعی نشاندهندۀ اعجاز قرآن هستند؛ اما تطبیق کلام وحیانی قرآن با این دادهها راه را برای ابراز نظر شخصی باز میکند و چهبسا مفسر را در ورطه تفسیر به رأی میاندازد.
قائمینیا نیز درصدد پاسخگویی به این پرسش است که چرا متون دینی، ذوبطون و اسرارآمیزند و به عناصری از قبیل بحث تعیّن و تعیّننداشتن معنا و تصمیمپذیری پرداخته و سپس با اختیار تعیّن نسبی معنا و تصمیمپذیری نسبی، مسئله بحثشده را تبیین کرده است. در مقالهایدیگر (1388) تأثیر نظریه شبکه شعاعی، در معناشناسی قرآن را بررسی میکند و با ذکر مثالهایی از قرآن، چگونگی استفاده از شبکههای شعاعی معنا را در آن تبیین میکند.
با توجه به این مطلب که اغلب یا قریب به اتفاق پژوهشهای انجامشده در این زمینه معانی در طول هم، یا ظهر و بطن قرآن را بررسی میکند، در مقاله فوق علاوه بر تکثر معنای طولی با طرح «امکان تفاسیر معتبر» و «ضوابط تأیید تفسیر» قایل به تکثر معنای عرضی (معانی متفاوت نه متناقض) بدون ترس از مواجهه با آنارشیسم هستیم؛ بنابراین سعی میشود به جمیع جهات تکثر معنایی در متون به صورت ضابطهمند پرداخته شود. درنتیجه در پژوهش فوق بر پایه اعجاز قرآن، درصدد معرفی پتانسیلهای جدیدی در زمینه فهم و استنباط آیات قرآن و در پی آن، گشودن عرصهای گسترده و ضابطهمند در زمینه تفسیر قرآن هستیم.
1.تفسیر زیباییشناختی
نظریهارزش زیباشناختی امروزه یکی از اهداف فهم متن است و در کنار نظریهقصدیگرایی که مدتهای مدیدی تنها هدف فهم شناخته میشد، قرار دارد. بر طبق این نظریه غایت و کمال قرائت متن در به حداکثررساندن وجوه معنایی آن خواهد بود و پیشفرض اصلی این رویکردو هدف تفسیری آن است که کثرت و تنوع احتمالات معنایییک متن، نشانگر غنا و پرمایگی ظرفیت زیباشناختی آن است.
مهمترین قایلان نظریه ارزش زیباییشناختی، نظریهپردازان مکتب کنستانس، ولفانگ آیزر و هانس روبرت یاس هستند که مبانی اندیشههای خود را با نام کلی «زیباییشناسی دریافت» ارائه کردهاند که در تقابل با تاریخ سنت ادبی است. دیدگاه غالب در سنت ادبیآن است که از منظر مؤلف به متون ادبی نگریسته میشود. حال آنکه زیباییشناسی دریافت، ادبیات را بر اساس بهرسمیتشناختن منظر مصرفکننده و خواننده این متون فهم میکند. بر اساس«زیباییشناسی دریافت» ارزش زیباییشناختییک اثر به میزان فراتررفتن آن از افق انتظارات خواننده بستگیدارد و چنانچه اثری بر انتظارات معمول خواننده تعدی نکند، ارزش زیباییشناختی کمتری دارد. مبنای نظر آیزر در کتاب «کنش خواندن» چنین است که تأویلکنندگان دگرگون میشوند و همپای آنان نیز اثر متفاوت میشود. خواندن، هر بار زاینده معنایی تازه است و هر متن درخود چیزی تعریفناپذیر و ناشناخته دارد که خواننده به گمان خود آن را کشف میکند(احمدی، 1388، ص685).
بهلحاظ نظری میتوان نظریه دریافت را به دو شکل افراطی و معتدل ترسیم کرد که در شکل افراطی، معنا صرفاً محصول کنش خواندن و عمل خواننده است و مؤلف یا متن، نقشی در معنا ندارد. نتیجه این دیدگاه آزادی کامل خواننده است و اصطلاح مفسرمحوری میتواند ناظر به این دیدگاه باشد؛ اما در شکل معتدل، معنا محصول مشترک مؤلف با متن از یک سو و مفسر از سوی دیگر است. در این دیدگاه مفسر آزادی کامل ندارد و محدود به چارچوب و ساختار متن است (هوی، 1385، صص317-316).
1-1.بحث و بررسی
با عنایت به تعریفی که از نظریه ارزش زیباشناختی و نظریه دریافت ارائه شد، اهمّ پیشفرضهای این رویکرد و هدف تفسیری را میتوان در سه دسته خلاصه کرد:
1. کثرت و تنوّع احتمالات معناییک متن، نشانگر غنا و پرمایگی ظرفیت زیباشناختی آن است؛ بنابراین نظریه ارزش زیبایی شناختی در فضای تکثّر معنا مطرح میشود. تکثّر در این نظریه به این معنا که لزوماً الفاظ معنای واحدی ندارند؛ اما تمامی معانی متنیان نیز ضرورتاً مقصود صاحب متن یا معنای صحیح نیست.
2. همه مراتب هستی واجد زیباییاند، عیناً و آدمی مدرک زیبایی است ذهناً. ازسوییدیگر زیبایی در دریافت نامتعیّن است و همه به زیبایی به یک شکل نمینگرند؛ بنابراین میزان فهم زیبایی با هنرِ دیدنِ ناظر زیبایی ارتباط مستقیم دارد (مطیع، 1391، صص313-312). درنتیجه این نوع زیبایی دو قطبی و آمیزهای از ذهنی و عینی است و در به وجودآمدن آن ویژگیهای شیئی و ذهنیتِ دریافتکننده آن لازم است. ازاینرو نسبی است و با توجه به ذهنیتهای گوناگون برداشتهای گوناگونی از آن پدید میآید.
3. در ذهنیگرایی افراطی اعتقادنداشتن به نیت مؤلف پیشفرض اصلی چنین رویکردیاست. گادامر در مقاله «شالودههای فلسفی قرن بیستم» تأکید میکند که اگرچه فهم سخن مؤلّف مهم است؛ اما این باعث نمیشود که محدود به آنچه او قصد کرده است، بمانیم؛ بلکه میتوان به ورای مقصود و نیت مؤلف سفر کرد.(Gadamer, 2008, p122)
با عنایت به پیشفرضهایی عامی که برای این نظریه بیان شد، درصدد طرح این نظریه با عنایت به پیشفرضها و ظرفیتهای خاصّ آن در قرآن هستیم:
1. پیشفرض اول اینکه بر اساس این نظریه تعیّن و وحدت معنایی متن بر محوریت قصد مؤلف (به فرض پذیرش) مخصوص کلام غیرالهی و سخنان انسانهاست؛ اما پویایی تفسیر در قرآن بدین معناست که دایره معنای مقصود در کلام الهی وسیع و متنوع است. مبنای این نظریه نیز آن است که خداوند به علم مطلق خویش به جمیع وجوه معنایی کلمات بهکاررفته در عبارات خویش احاطه دارد، برخلاف انسان زمانی که از عباراتی برای مقصود خویش سود میجوید، بر تمامی محتملات معنایی آن عبارات اشراف و احاطه ندارد.
ازاینرو معنای مقصود او محدودتر از معانی محتمله الفاظ وی است؛ اما دربارۀ خداوند چنین نیست و بهسبب اشراف علمی او به جمیع ظرفیت معنایی متن، هر آنچه مفسران از متن میفهمند، به شرط برخورداری از ضوابط تفسیری (نظیر آنکه مطابق با قواعد زبان است و الفاظ متن، متحمل آن معنا باشند و خالی از تناقض درونی است و با سایر آموزههای معتبر شرعی معارض نباشند)، همگی مراد و مقصود پروردگار خواهند بود. قاضی ابوبکر بن العربی در التقریب به این نظر گرایش دارد که اگر گوینده خدای عزوجل باشد، امکان دارد که لفظی از سوی او در آن واحد در دو یا چند معنا به کار رود؛ زیرا خدایتعالی میتواند با یک اراده همه آن معانی را قصد کند؛ ولی دیگران از چنین توانایی بیبهرهاند (ر.ک: زرکشی، 1414، ج2، صص129-130).
2. بر اساس پیشفرض دوم تکثّر معنا و چندلایگی زبان، مؤیّد و مثبِت تبیانبودن قرآن خواهد بود؛ زیرا اساساً قرآن که دارای واژگان محدودی است، زمانی میتواند «تبیان کل شیء» باشد که بتواند با کمترین الفاظ، بیشترین معانی را بیان و ابلاغ کند.
3. لزوم کشف نیات مؤلف در متون دینی نیزیکی دیگر از پیشفرضهای مهم هرگونه مکتب تفسیری قرآن است. مرگ مؤلف نیز از دو جنبه امکان و مطلوببودن بحث میشود:
در پاسخ به این پرسش که آیا امکان دارد که مؤلف را نادیده گرفت و با متن وارد بازی آزاد معنایی شد، جواب این است که این امکان وجود دارد؛ یعنی چنانچه یک بیت شعر حافظ را بدون درنظرگرفتن ویژگیهای شخصیتی وی نظیر: حافظ قرآن، اهل سلوک، عرفان و فلسفه بودن تفسیر کنیم، در این صورت این امکان وجود دارد که زلف و خطّ و خال در شعر حافظ را بر معشوق و محبوب زمینی و می و شراب را بر شراب دنیوی تعبیر کرد. لکن سخن در مطلوببودن، روابودن یا ناروابودن چنین تفسیرهایی است که در رابطه با متون دینی با عنایت به اقتضائات خاص متون وحیانی امری که مسلّم و بدیهی به نظر میرسد، این است که مفسر به دنبال تفسیر آزاد از متون نیست؛ بلکه در جستجوی کشف مراد و مقصود ماتن است. بنابراین در امکان قرائتهای مختلف از متون جای بحثی نیست؛ لکن در مطلوببودن چنین پیشفرضی در همه متنها بهویژه متون دینی جای بسی تأمل است. ازاینرو نظریه مقبول و پذیرفتنی در باب ذهنیگرایی و مفسرمحوری در مقاله حاضر دیدگاه معتدل در نظریه ارزش زیباییشناختی خواهد بود.
با عنایت به پیشفرضهای عام و خاصّی که مطرح شد، میتوان به این جمعبندی رسید که امکان طرح نظریه «ارزش زیبایی شناختی» به مفهوم عام و بهطور مطلق آن به دلیل بیاعتنایی به قصد مؤلف که در متون دینی مهمترین هدف تفسیری است، وجود نخواهد داشت، از طرفی نظریه عامه نیز مبنی بر «قصدیگرایی انحصاری» در تفسیر قرآن به دلیل ویژگی خاص و منحصر به فرد ماتن که دلالت بر علم نامتناهی خداوند دارد نیز مقبول نیست؛ اما به نظر میرسد برخی از مؤلّفههای نظریه «ارزش زیبایی شناختی» قابلیت جمع با نظریه قصدیگرایی را دارد و امکانِ طرح فرضیه«قصدیگرایی شمولی و ذهنیگرایی معتدل» وجود داشته باشد. در ادامه برخی ظرفیتها و اقتضائات خاصِ زبانیِ موجود در قرآن بهمنظور نیل به فرضیه فوق، طرح و بحث و بررسی خواهد شد.
2. ظرفیتهای زبانی موجود در قرآن کریم
قرآن مجید مجموعهای از لایههای معنایی و پتانسیلهای زبانی است که دارابودن این ویژگیها، زمینه را برای استفاده از روشهای گوناگون در مطالعات قرآنی فراهم میسازد. ظرفیتهای موجود، ساحتهای جدید را کشف میکند و راههای تازهای فراروی پژوهشگران این عرصه برایارائه تفاسیر متعدد (نه متناقض) قرار میدهد. در ادامه به نمونهای از این ظرفیتها اشاره میشود:
2-1.هندسه چندضلعی زبان
پتانسیل هندسه چندضلعی زبان به این معنا که در عین اقرار به زبان ظاهری، قایل به زبان تأویلپذیر و چندبعدی برای قرآن باشیم. همچنانکه برخی از زبانشناسان معاصر، مانند آستین اظهار داشتهاند این حقیقت را نمیتوان انکار کرد که یک متن و یک گزاره ممکن است از این خصوصیت برخوردار باشد که همزمان دارای کارکردهای متعددی باشد. به نظر میرسد متن قرآن کریم از این لحاظ دارای ویژگیهای چند ساحتی است؛ یعنی گزارههای اخباری قرآن کریم با وجود توصیفیبودن، واجد خصوصیت برانگیزندگی و تحریک، همچنانکه گزارههای انشائی قرآن در عین تأثیرآفرینی روانی، واجد خصیصه حکایتگری از واقع است و ساختار متن و محتوای آن در عین بیان حقایق، اقناع عقل و قلب آدمی را نیز نشانه میرود (سعیدیروشن، 1389، ص23). علامه طباطبایی دربارۀ این ویژگی قرآن، با ذکر مثالی میفرمایند: از آیه شریفه «قُلِ اللَّهُ ثُمَّذَرْهُمْفِیخَوْضِهِمْیَلْعَبُونَ» چهار معنا استفاده میشود: معنای اول از جمله «قل اللّه» و معنای دوم از جمله «قل الله ثم ذرهم» و معنای سوم از جمله «قل الله ثم ذرهم فی خوضهم» و معنای چهارم از جمله «قُلِ اللَّهُ ثُمَّذَرْهُمْفِیخَوْضِهِمْیَلْعَبُونَ» و میتوان این مسئله را تا آنجا که ممکن است همهجا رعایت کرد (طباطبایی، بیتا، ج1، ص260).
در روایات امامان معصوم (ع) به این ویژگی ساختاری قرآن با تعبیر«وجوه قرآن» اشاره شده است. پیامبر(ص) میفرمایند: «لا یکونُ الرّجلُ فقیهاً کلُّ الفقه حتی یَری لِلقُرآن وُجوهاً کثیرة» (سیوطی، 1996، ص39). از محتوای این گروه از روایات استفاده میشود که وجوه معنایی ناظر به معانی گوناگون در عرض هم است نه صرفاً معانی طولی که روایات ظهر و بطن عهدهدار بیان آن است (سعیدی روشن، 1389، ص299).
مؤیدهایی برای ساختار چندمعنایی آیات که مقصود از چندوجهی بودن قرآن است، در روایات آمده است: «القُرآن ذلولٌ ذو وجوه، فاحمِلوه على أحسنِ وجوهِ» (طبرسی، 1372، ج1، ص40)، قرآن رام و دارای معانی چندوجهی و انعطافپذیر است، پس آن را بر بهترین وجه حمل کنید. در روایت دیگری نیز که از علی (ع) آمده است، ایشان دربارۀ محاجّه با خوارج، به ابن عباس میفرماید: «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ» (نهج البلاغه، نامه 77) با آنان بهخاطر قرآن مخاصمه نکن؛ زیرا قرآن تحمل معانی فراوانی را دارد و دارای وجوه معنایی است (مؤدب، 1388، ص165).
2-2.امکان و وقوع کاربرد لفظ در بیش از یک معنا
یکی از اساسیترین مبانی تکثّر معنا در متون مبتنی بر این است که کاربرد لفظ را در بیش از یک معنا صحیح بدانیم. به این معنا که متکلم بتواند یک لفظ را در یک کاربرد در چند معنای مستقل که در عرض یکدیگرند، به کار برد. دومین پیشفرض خاصّ ما در تکثر معنا و چندلایگیزبان که مؤیّد و مثبِتتبیانبودن قرآن خواهد بود، بر مبنای کاربرد لفظ در بیش از یک معنا استوار است؛ زیرا اساساً قرآن که دارای واژگان محدودی است، تنها زمانیمیتواند «تبیان کل شیء» باشد که بتواند با کمترین الفاظ، بیشترین معانی را بیان و ابلاغ کند.
تکثّر معنای متنی میتواند به دلیل دلالت حروف بر چند معنا، تعدد مرجع ضمیر، اسم اشاره یا موصول و یا مشترک لفظیبودن برخی الفاظ و کلمات باشد، برای مثال در آیه «فی کتابٍ مکنون* لایمـسّه الّا المطّهرون» (واقعه، 79/78) اگر ضمیر مفعولی در«لایمسّه» به قرآن برگردد، حکم فقهی را بیان کرده است؛ یعنی بدون طهارت نمیتوان به این کتاب دست زد (طوسی، بیتا، ج9، ص510؛ ملاصدرا، 1366، ج10، ص109). بهعبارتدیگر جمله «لایمـسّه الّا المطّهرون»، صفت سوم برای قرآن است (طباطبایی، بیتا، ج19، ص137). دراینصورت، نفی به معنای نهی است و الّا کذب لازم میآید (شاهی، 1404، ج1، ص58)؛ زیرا چنین نیست که شخص غیرمطهر آن را مس نکند. اما اگر ضمیر مفعولی در «لایمـسّه» به «کتابٍ مکنون» برگردد؛ یعنی صفت برای «کتابٍ مکنون» باشد، حکم معرفتی است و سخن از تماس با اعضا نیست؛ بلکه مراد این است که برای درک آن، جانی پاک از معاصییا پاک از تعلق به غیرخدا لازم است (واعظی، 1390، ص339).
همچنین در آیه «إن الله و ملائکته یصلّون على النبی» (احزاب: 56) کلمه «یصلون» در آیه یک لفظ است و به دو معنا به کار رفته است: یکى صلوة خداوند است که به معناى مغفرت و رحمت است و دیگرى صلوة ملائکه است که به معناى استغفار و طلب مغفرت است(محمدی، بیتا، ج1، ص216).
همینطور معنای «مساجد» در آیه شریفه: «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدا» (جن، 18) بر دو وجه است: معنای اولی آیه شریفه این است که مساجد (عبادتگاهها) از آن خداست، پس در عبادت کسی را برای خدا شریک نگردانید؛ اما در روایتی از امام جواد (ع) مساجد در آیه شریفه به مواضع سجده تفسیر شده است و بر اساس آن محل قطع دست دزد در اجرای حد سرقت چهار انگشت تعیین شده است. برایناساس، معنای جمله اول آیه شریفه چنین خواهد بود: و مواضع سجده از آن خداست که باید با آن پرستش خدا شود ( پس از آنِ دزد نیست که در مقابل جرمش از او ستانده و قطع شود)، این تفسیر امام برای آیه شریفه برداشت دیگری است که در کنار معنای اول قرار گرفته، هر دو مقصود آیه شمرده میشود و نشاندهندۀ دلالت چندمعنایی آیه است (طیب حسینی، 1388، ص148).
صیغه «لایضّار» در «ولایضّار کاتب ولا شهید» (بقره، 282) نیز نمونهای دیگر از چندمعنایی در قرآن است، فعل مضارع «لایضّار» در این آیه شریفه میتواند صورت ادغامشدهای از فعل معلوم «لایضارِر» به معنای نباید ضرر بزند، باشد. در این صورت کاتب و شهید از نظر قواعد نحوی فاعل مخاطب خدایتعالی به شمار میآیند. افزون بر این «لایضار» میتواند صورت ادغامشده فعل مجهول «لا یضارَر» تلقی شود، به معناینباید ضرر زده شود و در این صورت هرکدام از کاتب و شهید نایب فاعل خواهند بود؛ اما مخاطبِ خدایتعالی نخواهند بود؛ بلکه طرفینمعامله مخاطب هستند.
مسلّم است که قائلشدن به هرکدام از دو معنا میتواند منشاء احکام فقهی متفاوتی از آیه باشد (طیب حسینی، 1388، ص241).
در لسان اهل بیت (ع) نیز روایاتی وارد شده است که آیات قرآن را بر چند معنا حمل کردهاند، مثل آیه 2 سوره کوثر: «فصلِّ لربّک وانحر». در این آیه خداوند به پیامبر (ص) خطاب میکند: حال که ما به تو کوثر را عطا کردیم هم نماز بخوان و هم نَحْر کن.
کلمه «وانحر» معنای مشهوری دارد که اکثر مفسران آن را بیان کردهاند: «وانحر» یعنی قربانیکردن شتر، مضمون آیه این است که هم عبادت بدنی (نماز) و هم عبادت مالییعنی زکات را باید انجام دهی.
اما اهل بیت (ع) یک معنای اضافهتری نیز بیان کردهاند، مثلاً حضرت امیرالمؤمنین (ع)، امام باقر (ع) و امام صادق (ع) میفرمایند که: «وانحر» یعنی موقع گفتن تکبیرةالاحرام در نماز، دستها تا مقابل «نَحْر»، (گردن) بالا آورده میشود. پس در نتیجه «وانحر» هم به معنای قربانیکردن شتر و هم به معنای دیگر دستها را مقابل گردن بالا آوردن است (النعمانی، بیتا، ج2، ص220).
2-2-1.بحث و بررسی
همواره نقدهایی بر نظریه چندمعنایی وارد است که آنها را طرح و بررسی میکنیم:
2-2-1-1. مخالفت تعدد معانی با فصاحت و بلاغت قرآن
یکی از دلیلهای مخالفان توسعه معنایی قرآن آن است که توسعه معنایی برخلاف فت و بلاغت و شرط بلاغت، رعایت اقتضای حال مخاطب است (نکونام، 1390، ص74). از طرفی لازمه حکمت خداوند این است که متکلم با کلامی فهمپذیر با مخاطبانش سخن بگوید، وگرنه لوازم باطلی به دنبال خواهد داشت، به مقتضای این دلیل باید قرآن به زبان مخاطبانش یعنی عرب حجاز عصر نزول بوده باشد (نکونام، 1390، ص80).
به نظر میرسد که نظریه فوق به چندین جهت دارای اشکالاتی است: اول آنکه ابهامهای ژرف مولود معانی بزرگاند و هرچه معانی بزرگتر و بیکرانهتر باشد، زمینه هنریتری برای خلق ابهام در متن فراهم میآید؛ بنابراین ابهام هنری ناشی از چندمعنایی که جوهره ادبیات ماندگاراست، با غلاق و دشواری متفاوت است و چنین ابهامی برای متن ادبی ارزش و فضیلت به شمار میآید. ذوق اهل بلاغت نیز چیزی را که در ابهام مییابد، در روشنی و وضوح نمییابد؛ زیرا در چنین وضعی مفسر به احتمالات معنایی مختلف میاندیشد. برخی دانشمندان علم اصول فقه نیز وجود سطوح معنایی را از امتیازهای کلام خداوند و اولیای وی دانستهاند (صدر، 1406، ج1، صص150-155؛ حسن بن زین الدین، بیتا، ص39؛ خمینی، 1373، ج1، ص169؛ بهجت، 1378، ج1، ص172).
دوم آنکه در علوم بلاغت نیز این بحث مطرح است که گاهی هدف متکلم، ایحا،یعنی پنهانی و رمزی سخنگفتن است و اصولاً در نمونههایی که معانی و دلالتها دارای عمق، تنوع و شمول هستند که بیان همه آنها موجب ملالت و خستگی مخاطب یا کاهش تأثیرکلام وی باشد و یا همه مخاطبان بهجهت اختلاف در ظرفیتها، توانایی درک همه مراتب آن را نداشته باشند، متکلم از ایحا و سخن رمزی استفاده میکند تا مخاطبان هریک به فراخور استعدادو ظرفیت خود، معانی را از آن استنباط کنند. شیخ الرئیس ابن سینا نیز با مطرحکردن زبان رمزی در زبان قرآن و تکیه برسطوح متنوع مخاطبان، چندمعناییهای قرآن را به نوعی رمزگردانی برای طبقهبندی مخاطبان تأویل کرده است ( ابن سینا، 1908، صص 124-125).
سوم آنکه مفاهیم کلام الهی دارای مراتب و درجاتی است و چه بسا مرتبهای از فهم برای عرب عصر نزول درکشدنی است؛ ولی درک مراتب و سطوح دیگرِ معنا با گذشت زمان برای مخاطبان عصرهای بعد میسر شود. بنابراین باید تعریف دیگری از بلاغت و رسائی ارائه داد که با فهم اجمالی عدهای و درک گستردهتر عده دیگر در مراتب معنایی تضاد نداشته باشد؛ زیرا با توجه به تغییر نسلها و پیشرفت سریع علوم و تحولات روزافزون جوامع، تفاوت مراتب فهم انسانها امری اجتنابناپذیر به حساب میآید.
2-2-1-2. تکثر معنا دلالتی برتفننهای ادبی و صوری
برخی معتقدند همانگونه که ویژگیهای گوینده میتواند به او این توانمندی را بدهد که یک کاربرد، لفظی را به استخدام معانی متعدد درآورد، همینگونه میتواند مانعی برای این نوع کاربرد باشد. توضیح اینکه از نظر صاحبان این دیدگاه، ایجاد چندمعنایی عقلاً و عادتاً امکانپذیر است؛ ولی غالباً غرض از آن تفننهای ادبی بوده است. ازاینرو وجود چنین تفننهای صوری، موجب تنزل کلام الهی از اوج حکمت و بلاغت میشود، بهویژه که خدایتعالی در مقام تشریع و قانونگذاری است و مقام تشریع اقتضا دارد کلام شفاف و عاری از هرگونه دوپهلویی باشد.ازسویدیگر، چندمعنایی بهطورکلی در زبان غیرادبی جایی ندارد و اگر گاهی در زبان عرف مردم نیز نمونههایی از آن یافت میشود، از باب بذلهگویی است و هرگز مراد گوینده نیستند؛ ازاینرو با قاعده اصلی تفهیم و تفاهم نیز ناسازگار است (طیب حسینی، 1388، صص 79- 78 به نقل از: خمینی، 1407، ج1، ص166).
این دیدگاه نیز در تفسیر آیات قرآن پذیرفته نیست؛ زیرا اولاً: همه ظرفیتهای کلام الهی و حکیمانهبودن نظام آیات در جهت توسعه در دلالتهای آن مدّنظر قرار نگرفته است، ثانیاً: ضعفها و نقایصی همچون محدودشدن به تفنن ادبی بهجهت ضعف گویندگان کلام است و عمومیت ندارد، ثالثاً: متون قانونگذار نیز همواره در یک معنا صریح نیستند و چه بسا قانونگذار بهعمد متن قانون را بهگونهای انعطافپذیر تنظیم میکند تا از ماندگاری و استمرار بیشتری برخوردار شود.
2-2-2. شاهد مثالی از تفسیر آیات فقهی
این نظریه در تمامی آیات و حتی آیات فقهی جاری است. در ذیل قصد داریم ترکیب «اقامة صلاة» را که در آیات متعددی از قرآن مطرح شده «یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ»(بقره: 3)، «أَقِیمُوا الصَّلاَةَ»(بقره: 43)، «قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاَةِ»(مائده: 6)، «أَقَمْتُمُ الصَّلاَةَ»(مائده: 12)، «أَقَامُوا الصَّلاَةَ»(بقره: 227) و... و نص در وجوب نماز است، تفسیر زیباییشناسانه کنیم و نشان دهیم که چگونه میتوان از این ترکیب دو واژهای، معانی متفاوت (نه متناقض) که فینفسه درست و تأییدشدۀ شریعت هستند، را استنباط کرد.
از باب مقدمه لازم است ذکر شود که تعبیر صلاة در قرآن، دست کم به سه معنا به کار رفته است: 1) نماز؛ 2) دعا؛ 3) جایگاه نماز (مصلَّی، مسجد) (راغب، 1412، ص490). اکنون به برخی از معانی مستفاد از عبارت «أَقِیمُوا الصَّلاَةَ» اشاره میکنیم:
1ـ تعطیلنکردن نماز: گویند: «أقام القومُ سوقَهم»، یعنی بازار را تعطیل نکردند و امور مربوط بدان را درست انجام دادند (طبرسی، 1372، ج1، ص121) پس نماز را تعطیل نکنید و آنچه را مربوط بدان است بهدرستی انجام دهید، مسجد را تعطیل نکنید، دعا را تعطیل نکنید.
2-مداومت بر دعا، مداومت بر رفتن به مسجد.
3-نماز را مایه قوام زندگی خود و اصل در آن قرار دهید (صادقی تهرانی، 1365، ج1، ص175)، دعا را مایه قوام زندگی، مسجد را مایه قوام زندگی قرار دهید.
4-حق نماز را ادا کنید، گویند «قامَ بالأمرِ وأقامَ الأمرَ، إذا جاءَ به معطِى حقوقِه» (طریحی، 1367، ج6، ص143). پس اقامه نماز این است که حقوق آن را همانگونه که خدا لازم دانسته است، به جا آورند، حق دعا را ادا کنید، حق مسجد را ادا کنید.
5ـ گویند: «قامَ بالأمرِ إذا أحکَمَه وحافَظَ علیه» (ماوردی، ج1، ص69)، پس نماز را بهطور مستحکم و بیاشکال انجام دهید، دعا را بهطور مستحکم و بی اشکال انجام دهید.
6-گویند «أَقامَ دَرْأَهُ: أَزالَ عِوَجَهُ (زبیدی، 1414، ج17، ص593). پس همواره سعی کنید نقایص و عیوب نماز خود را برطرف کنید، نقایص و عیوب دعاهای خود را برطرف کنید، نقایص و عیوب مساجد را برطرف کنید.
7-گویند: «أقامت السوق إذا نفقت، وأقمتها إذا جعلتها نافقة» (طریحی، 1367، ج6، ص141)، پس نماز را بهگونهای بخوانید که بازدهی داشته باشد؛ یعنی ثمراتش نظیر بازدارندگی از بدیها، بر آن مترتب شود، دعا را بهگونهای بخوانید که بازدهی داشته باشد و ثمراتش بر آن مترتب شود، مساجد را بهگونهای بسازید که بازدهی داشته باشد.
8ـ گویند: «قام بالأمرِ: إذا جَدَّ فیه وتَجَلَّدَ، وضِدُّه قَعدَ فیه وتَقاعَدَ» (طریحی، 1367، ج6، ص141)، پس در نماز جدیت داشته باشید، در دعا جدّی باشید، در امور مسجد جدیت داشته باشید (عابدی سرآسیا، 1394، صص492-490).
2-2-2-1.بحث و بررسی
اما بهمنظور دسترسی به معانی مراد و مقصود ماتن از میان معانی محتمله متن میتوان راهکارهایی را برشمرد:
2-2-2-1-1.استفاده از سیاق و قرینه
به نظر میرسد در نمونههای فوق سیاق و قرینه میتوانند نقش مهمی را در تعیین مراد و مقاصد ماتن ایفا کند. همانطور که بیان شد، واژه صلاة در قرآن کریم در سیاقها و بافتهای مختلفی به کار رفته است که برخی از آن نمونهها عبارتند از: «أَقِیمُوا الصَّلاَةَ» (بقره،43)، «إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ» (احزاب، 56)، «وَصَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلَاتَ کَسَکَنٌلَّهُمْ» (توبه، 103)، «وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَةً» (انفال، 35).
در این چهار آیه، با چهار یا پنج معنا از صلاة مواجه هستیم که اگر هریک را معنای حقیقی در نظر بگیریم، باز همه آیات فوق به قرینه نیازمندند. در آیهاول همنشینی واژه اقیموا با صلاة، معنای مصطلح شرعی از صلاة یعنی نماز را به ذهن میآورد. در آیه دوم اینکه فعل یصلّون به خدا و فرشتگان نسبت داده شده است، معنای خاصی از این واژه را به ذهن متبادر میکند که آن معنا میتواند درخواست رحمت فرشتگان برای پیامبر از خداوند باشد. در آیه سوم نیز نسبتدادن صلاة به پیامبر معنای دیگری که طلب رحمت پیامبردرحق پرداختکنندگان زکات استرا به دست میدهد، در آیه چهارم نسبتدادن صلاة به مشرکان مکه و نیز ذکر دو واژه «مکاء» و «تصدیه» معنای دیگری را که این معنا میتواند نوعی عبادت و تعظیم همراه با سوت و کفزدن باشد، به ذهن متبادرمیسازد. (طیب حسینی، 1393، ص111).
2-2-2-1-2.تحلیل و ریشهشناسی واژگان
در این روش، مترجم با تبارشناسی واژه، یعنی بررسی ریشه، ماده اصلی و سیر تاریخی آن، به معنای حقیقی و مجازی آن پی میبرد و تأمل در مسیر معنا وی را به اینکهیک واژه در کاربرد قرآنی آن، چه باری از مفاهیم را بر دوش میکشد، رهنمون میسازد (شهبازی، 1393، ص62). برای نمونه در آیه شریفه «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ» (شعراء، 4)، در کلمه «اعناق» میتوان دو معنای حقیقییعنی«گردن» و مجازی آن یعنی«سران و پیشوایان» را در ترجمه بازتاب داد. چنانکه از بررسیریشهشناختی واژه برمیآید «اعناق» جمع «عنق» و «عُنُق» محل اتصال سر و بدن{گردن}» است (ابنفارس، 1999، ج2، ص184). «رجل اعنق» یعنی مرد گردنبلند، به بزرگان قوم نیز «اعناق» گفته میشود» (راغب اصفهانی، 1413، ص591). ابنفارس میگوید: «این که به جماعت «عنق» گفته میشود، صحیح است؛ چراکه در جماعت گویییکی به دیگری متصل است» (ابنفارس، 1999، ج2، ص184).
نگارنده «کشاف» نیز مینویسد: «مراد از «اعناق» مردم، سران و پیشوایان آنان است و همانگونه که پیشوایان به رؤوس{سرها}، نواصی{موی پیشانی} و صدور{سینهها} همانند میشوند، در اینجا هم به «اعناق» تشبیه شدهاند. برخی هم آن را گروههای مردم دانستهاند، چنانکه به فوجی از مردم میگویند: «جاء نا عنق من الناس» (زمخشری، 2008، ج3، صص 305-306). حال با این توضیح میتوان در ترجمه این واژه در آیه شریفه دو معنا را پیشنهاد کرد:
الف: اگر بخواهیم از آسمان نشانهای بر آنان فرو فرستیم، آنگاه گردن مردم در برابر آن نشانه خم میشود. در این معنا «اعناق» معنای حقیقی دارد.
ب: اگر بخواهیم از آسمان نشانهای بر آنان فرو فرستیم، آنگاه بزرگان قوم در برابر آن خشوع میکنند (تا چه رسد به خود مردم)، در این معنا « اعناق» معنای مجازی دارد.
2-2-2-1-3.ساختار هندسی زبان
زیباییشناسی قرآن کریم مبتنی بر اصل دیگری است که برخاسته از ساختار ویژه زبان قرآن است. این ساختار، نشاندهندۀ نظم و پیوند میان موضوعات در شکل سازوارهشدهای از مفاهیم است. برایناساس مفاهیمِ قرآن کریم در یک نظام معناشناختی قرار دارند. ازاینرو برای کشف معنا، افزون بر روشنساختن جایگاه واژه در فرهنگ لغت و قرآن باید واژه را در حوزهای از واژههای دیگر و در ترکیب میان کلمات جستجو کرد و ساختار هندسی آن را به دست آورد. در این صورت شناختشناسی زیبایی قرآن در سایه ساختار هندسی با ارائه موضوع منسجم و سیستمی در کنار موضوعات و مفاهیم، معنا و مفهوم پیدا میکند. با این روش میتوان میدانهایی از مفاهیم را نشان داد که ارتباط هر یک با موضوعات دیگر را روشن و ژرفای کلام را نمایان میسازد.
میتوان نظریه شبکههای معنایی را نمونهای از ساختار هندسی زبان قرآن قلمداد کرد. مطابق این نظریه، واژگان یک زبان در حوزههای لغوی یا مفهومی، سامان پیدا میکنند و واژگان هر حوزه نسبت به هم از ساختار منسجمی برخوردارند. برایناساس، هریک از واژگان کانونی قرآن مجید، یک میدان معناشناسی دارند که در تداخل این میدانها و ارتباط میان آنها، مفاهیم و معانی کلمات قرآنی بهتر و دقیقتر شناخته میشوند. سوسور نیز معتقد است که هریک از مهرههای شطرنج جدا از یکدیگر ارزش یا معنای خاصی ندارند و معنی مهرههای شطرنج در صفحه شطرنج و با نقشی که در این بازی دارند، مشخص میشود (سوسور، 1916، ص461).
در نظریه شبکههای معنایی تعداد زیادی واژه در شبکههای مرتبط بههم نمایش داده میشوند تا در نتیجه آن، انگارهای مناسب برای مفسّر در یافتنِ معادلهای دقیقتر با توجه به روابط واژگانی به وجود آید. درنتیجه با استفاده از همین روابط میتوان هزاران واژه یکزبان را در شبکهای بههم مرتبط، نمایش داد. تصور میشود از زاویه دید نظریه مزبور، بتوان ضمن درک عمیقتر، معادلهای واژگانی دقیقتری با توجه به روابط مفهومی موجود میان واژهها ارائه کرد. براینمونه در ذیل به واژه «یوم» و چهار رابطه معنایی: هممعنایی، تضاد، شمول1 و رابطه جزء و کل در شبکه معنایی پرداخته میشود.
شبکه معنایی واژه یوم
این کلمه به چهار صورت تفسیر شده است:
نخست به معنای ایام ششگانهای که خدا در آن مدت، دنیا را آفرید.
دوم به معنای روزهای دنیا که در سوره «سجده» آمده و سوم در سوره «یس» به معنای روز قیامت آمده است. معنای چهارم آن «هنگام» است که در سورههای مریم، نحل و انعام به کار رفته است (مقاتل بن سلیمان، صص355 -354).
همانگونه که در نمودار روابط معنایی واژگان قرآنی کلمه «یوم» مشاهده میشود، با واژه «النهار» هممعنا است و در تقابل با واژه «لیل» قرار گرفته است که البته این هممعنایی و تضاد با معنای اول تفسیر بالا مطابقت دارد و رابطه شامل یومالدین که با معنی سوم در تفسیر آمده است، تطابق دارد. سایر روابط ذکرشده نیز رابطههای جزء به کل و شمول را نشان میدهند (پهلواننژاد، 1390، صص20-18). ازاینرو با بررسی یک واژه در شبکهای از روابط، مفسر در فضایی قرار میگیرد که با لحاظکردن ابعاد فرهنگی، زمانی، مکانی و بافتی، تفسیر دقیقتری از واژگان و مفاهیم قرآنی را ارائه کند.
2-3. تشابک دلالی
یکی از پتانسیلهای مهم قرآن در جهت نیل به فرضیه اخیر، تشابک دلالی آن است. از آنجا که دلالتهای نشانههای قرآن در هم تنیدهاند و دلالت هر نشانهای با دلالت دیگر نشانهها پیوند دارد این امر موجبات روابط گستردهای را در قرآن فراهم میآورد (قائمینیا، 1393، ص524).
برای نمونه دلالتهای بینامتنی را میتوان نمونهای از تشابک دلالی قرآن نام برد که از ارتباط قرآن با متون بیرون از خودش پیدا میشوند و دلالتهای پنهان قرآن را آشکار میکنند و ابعاد جدیدی از این متن آسمانی را به روی بشر میگشایند و استعدادهای معنایی نهفته در آن را به فعلیت میرسانند (قائمینیا، 1393، ص30).
همچنین، کاملاً امکانپذیر است که علوم گوناگون بشری نیز رابطهای بینامتنی با قرآن داشته باشند و در پارهای نمونهها در برملاشدن ابعاد گوناگون معنایی آن مؤثر افتند. برای نمونه دلالتهای علمی که با در نظرگرفتن زمینههایی از قبیلِ زمینشناسی، نجوم، فیزیک و غیره برای آیات پیدا میشوند، از این دست دلالتها هستند (قائمینیا، 1393، ص310).
ازاینرو میتوان اقرار کرد که میان پدیدههای عالم طبیعت و آیات ناظر بر آن پدیدهها رابطهای متقابل و دوسویه وجود دارد. به این معنا که هر نوع کشفی در باب پدیدههای عالم طبیعی میتواند موجب کشف لایههای جدید آیات وحی باشد و معانی جدیدی را ارائه دهد(طیب حسینی، 1387، ص107). برای مثال در آیه شریفه «وَآیةُ لَهُمْ اللَّیلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَاهُمْ مُظْلِمُونَ وَالشَّمْسَ تَجْرِی لِمُسْتَقَرِّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلیمِ» (یس38/37) دو نکته زبانی توجهبرانگیز وجود دارد: نخست اینکه «لام» در«لمستقر» هم میتواند به معنای«فی» باشد و هم به معنای«الی» و واژه «مستقر» نیز از نظر صرفی ممکن است اسم مکان، اسم زمان و یا مصدر میمی (قرارگرفتن/مستقرشدن) باشد.
بر اساس برداشتهای اولیه از آیه فوق حرکت و جریان خورشید از مشرق به مغرب است(طبرسی1372، ج8، ص425). حال چنانچه کشف تازهای صورت بگیرد و در این کشف تازه، برای خورشید، حرکت وضعی یعنی حرکت به دور خود اثبات شود، برای برداشت این معنا از آیه، باید «لام» در«لمستقر» به معنای «فی» و«مستقر» اسم مکان باشد؛ بنابراین معنای آیه چنین میشود: «خورشید در قرارگاه خود (به دور خودش) حرکت میکند»؛ چنانچه در کشفی دیگر برای خورشید ثابت شود که «خورشید با مجموعه منظومه شمسی در وسط کهکشان راه شیری به سمت معیّن و ستاره «وگا» (مکارم شیرازی، 1369، ج18، ص382) در حرکت هستند. در این تطبیق باید «لام» در «لمستقر» به معنای «الی» و «مستقر» نیز اسم مکان تلقی شود. درنتیجه معنای آن اینگونه خواهد شد: خورشید به طرف قرارگاهی که برای او در نظر گرفته شده در حرکت است. بدین ترتیب با هر کشف علمی و مقایسه آن با آیه بحثشده، معنای آیه نیز متناسب با آن کشف علمی تغییرخواهد کرد.
3. امکان تفاسیر معتبر
در پژوهش حاضر سعی شد با رویکردی ادبی به قرآن نگریسته و ضمن معرفی امکانهای معنایی و ظرفیتهای متنی و زبانی، به امکانسنجیِ طرح نظریه فوق پرداخته شود؛ اما از آنجایی که در شرایط و فضاهای خاصّی نظیر«فهم متون وحیانی و دینی» محوریّت قصد مؤلف یک ضرورت به حساب میآید، سخنگفتن از بیاعتنایی به قصد مؤلف و بازی آزاد نشانهای یا فهم خواننده محور افراطی، از این قبیل متون به معنای خروج از اقتضائات ایمانی و مواجههنشدن مؤمنانه با متن وحیانی به حساب میآید (واعظی، 1389، ص49).
ازجهتیدیگر از آنجایی که دو مفهوم «اعتبار» و «حقیقت» نیز از مفاهیم اساسی نظریه فوق هستند، باید به طریقی درصدد ممانعت از سقوط این نظریه به وادینسبیت و آنارشیسم بود که با طرح فرضیه «امکان تفاسیر معتبر» در پی تجویز دامنهای از تفاسیر، درصددِ اعتبارسنجیِ آن هستیم. منظور از «امکان تفاسیر معتبر» را در این فرضیه میتوان علاوه بر پذیرفتن قصد مؤلف که منبع تعیّنبخش معنای متن است، در اثبات امکانِ وجودِ معانی متعدد صحیح برای متن دانست؛ به این معنا که متن میتواند بینهایت «معنای صحیح» و به تعبیر دیگر بینهایت «تفسیر صحیح» داشته باشد، به شرط آنکه این تفاسیر:
الف) از چارچوب زبان فراتر نروند، یعنی: اولاً با ساختار نحوی زبان متن مطابق باشند؛ ثانیاً از حوزه معانیِ مقبول لغات و اصطلاحات آن زبان بیرون نباشند.
ب) اینکه این تفاسیر با خود متناقض نباشند، بهعبارتدیگر تناقض درونی نداشته باشند (علمی سولا، 1385، ص71).
کارکرد «امکان تفاسیر معتبر» جنبه سلبی دارد و دربارۀ اینکه کدام تفسیر و فهم از اصول و الزامات تفسیری عدول کرده است، داوری میکند و شاخصها و معیارهای لازم برای تشخیص تفسیر غیرمضبوط را در اختیار مینهد. به همین دلیل در فرض تکثّر دعاوی نسبت به ظهور نوعی با اعمال «امکان تفاسیر معتبر» لزوماً به یک تفسیر معتبر نمیرسیم؛ بلکه با کنارزدن تفاسیر نامعتبر و غیرروشمند ممکن است بیش از یک تفسیر، مشمول تفسیر معتبر قرار گیرد و این در ظرف و شرایط تکافوء ادلّه است؛ یعنی هر تفسیر دلایل تأییدی و قرائن و شواهد خاص خود را داشته باشد و رجحان و برتری آن بر دیگر تفاسیر معتبر احراز نشود و در اینکه همگی به ضوابط عام و اصول و قواعد عقلایی فهم و تفسیر ملتزم بودهاند، تردیدی وجود نداشته باشد (واعظی، 1390، ص185).
یکی از نظریات مطرحشده در این زمینه، مدل تفسیری ریکور است که مفسّر ابتدا با یک حدس از معنای متن آغاز میکند. آنگاه از طریق تبیین ساختارگرایانه متن به فهم معناشناختی آن نایل میآید و چون امکانِ وجودِ تفسیرهای متعدّد و در عین حال معتبر از متن وجود دارد؛ ازاینرو مفسّر به اعتبارسنجی فهمِ خود میپردازد که وی این مرحلۀ اعتبارسنجی را «تبیین» مینامد. بنابراین در فرایند بررسی اعتبار تفاسیر به دنبال بررسی این نکته نیست که حدس اوّلیه، صحیح است یا نه؛ بلکه در پی بررسی آن است که مشخص سازد، با استفاده از اطلاعات و پیش فرضهای موجود کدام تفسیر نسبت به تفاسیر دیگر از احتمال بالاتری برخوردار هستند .(Ricoeur, 1981, pp210-217)
اریک هرش نیز در پاسخ به این پرسش که با تجویز دامنهای از تفاسیر، کدام تفسیر معتبر خواهد بود، ضمن طرح «ضوابط تأیید تفسیر»، محتملتر بودن یک تفسیر نسبت به دیگر تفسیرها را اثبات میکند و آن را دارای چهار ضابطه میداند. وی اوّلین ضابطه تأییدی یک تفسیر را مشروعیّت میداند؛ به این معنا که باید قرائت از متن با توجه به هنجارها و معیارهای زبانی، امری ممکن و محتمل باشد و از نظر آن معیارهای زبانی، فهم و قرائتی مجاز محسوب شود. ضابطه دوم برخورداری از مطابقت است، به این معنا که آن فهم و قرائت با اجزای متن منطبق باشد و چنین نباشد که بخشی از متن را نادیده گرفته باشد. ضابطه تأییدی سوم آن است که با تیپ معنایی و ژانرِ ذاتی متن «تناسب از نظر جنس» داشته باشد، مثلاً اگر از متنی علمی، تفسیری رمزی عرضه کنیم، ضابطه تناسب در جنس را نادیده گرفتهایم. ضابطه چهارم: رعایت مطلوبیّت یا سازگاری است؛ بنابراین قرائتی مقدم بر دیگر قرائتهای متن است که از عنصر سازگاری بیشتری با متن برخوردار باشد (Hirsch, 1976, pp 172-183, 237-238). نظر هرش را میتوان با تنقیح مناط و الغای خصوصیّت به نظریه «قصدیگرایی شمولی و ذهنی گرایی معتدل» تعمیم داد و محتملبودن چندین تفسیر را نسبت به دیگر تفسیرها در نظر گرفت. البته با این پیشفرض که در متون دینی مقصود از ضابطه دوم که برخورداری از مطابقت است، مطابقت با تمامی شریعت است؛ یعنی کتاب و سنت معتبر که بهمنزله متن واحدی محسوب میشوند.
در نتیجه با بهکارگیری «ضوابط تأیید تفسیر» میتوان فرضیه «امکان تفاسیر معتبر» را اثبات و تفاسیر متعدّد طولی و عرضی از متون داشت و در سایه آن از شکاکیّت، نسبیّت و آنارشیسم محفوظ ماند.
نتیجهگیری
درمقاله فوق سعی شد نظریه ارزش زیباییشناختی که نمونهای از روشها و مکاتب گوناگون درتفسیر قرآن است، با توجه به ظرفیتها و پیشفرضهای آن در متن مقدس قرآن بررسی شود. از آنجایی که در مقابل فواید مترتبی نظیر چندمعنایی، مشکل عمده چنین رویکردی در هرمنوتیک پسامدرن بیاعتنایی به قصد مؤلف و بازی آزاد نشانهای با متن است، به نظر میرسد امکان طرح این نظریه بهطور مطلق در متن قرآن وجود ندارد؛ اما امکان نظریه «قصدیگرایی شمولی و ذهنیگرایی معتدل» با عنایت به یافتههای ذیل اثبات خواهد شد.
1-درباره بحث ظرفیتهای متنی نظیر زبان چندوجهی قرآن، هندسه چندضلعی زبان، استفاده از پتانسیل امکان و وقوع کاربرد لفظ در بیش از یک معنا و تشابک دلالی، با ذکر شاهد مثالهایی از قرآن و روایات سعی شد، هدف اصلی این نظریه را که غایت و کمال قرائت متن را در به حداکثر رساندن وجوه معنایی آن (معانی متفاوت نه متناقض) میدانست، ثابت شود. ازاینرو به این نتیجه میرسیم که تکثر معنا در خود نشانههای زبانی و پدیده دلالت ریشه دارد و تکثّر معانی متنی سببساز تکثّر فهمها از متن میشود. درنتیجه بر اساس نظریه دریافت میتوان قایل به «ذهنیگرایی معتدل» شد.
2-در بحث ویژگیهای ماتن نیز با پیشفرض لزوم قصدیگرایی و مؤلفمحوری در متون مقدس، با عنایت به این نکته که در باب چندمعنایی در قرآن علم بینهایت صاحب شریعت، موجب وسعت و عمق معانی کلام او شده و اطلاع او از تمام سویههای معنایی کلام خویش، امکان و زمینه مقصودبودن تمامی این معانی را فراهم آورده است، به این نتیجه میرسیم که متون دینی لزوماً یک معنای درست ندارند و میتوان برای یک عبارت یا متن، معانی درست بیشماری را سراغ گرفت. البته این سخن بدان معنا نیست که تمامی معانی، لزوماً مقصود و درست باشند. درنتیجه میتوان قایل به «قصدیگرایی شمولی» شد.
3-در نهایت نیز در پاسخ به شبهه آنارشیسم، شکاکیّت و نسبیت که ماهیت ذهن را سیال میداند و قایل است که همواره یک ابژه با سلایق متفاوتی ملاحظه میشود و درنتیجه آن فهمهای نسبی، نسبت به یک شیء، فعلیت پیدا میکند، با طرح دیدگاههایی از هرش و ریکور در باب اعتبارسنجی، «امکان تفاسیر معتبر» را مطرح و بر این نکته تأکید میکند که یک قصدیگرا وقتی بر پیوند معنای متن با قصد مؤلف تأکید میکند، مقصودش این نیست که نمیتوان متن را بهگونهای دیگر خواند؛ بلکه درصدد بیان این نکته است که تنها خوانش معتبر خوانشی است که متن را در پیوند با قصد مؤلف میداند؛ بنابراین ذهنیگرایی معتدل منافاتی با نظریه قصدیگرایی نخواهد داشت؛ بلکه قابلیت جمعشدن با یکدیگر و طرح نظریه «قصدیگرایی شمولی و ذهنیگرایی معتدل» وجود خواهد داشت.
از اینرو در این مقاله سعی شده است، دیدگاه هرمنوتیکی خاصّی ارائه شود که با توجه به اقتضائات خاص هرمنوتیکی متون وحیانی، از جهتی به رویکرد کلاسیک و از جهتی دیگر با برخی دیدگاهها در رویکرد پسامدرن همسو است. اگرچه هیچیک از آن دو نظریه به تمامی پذیرفته نمیشود؛ زیرا که بر محوریت متن و امکان فهم قصد مؤلف، در پرتو مدلول متن تکیه میشود و میان فهم معتبر و نامعتبر تفکیک قایل و به رویکرد سنتی نزدیک میشود و از آنجایی که به ظرفیتهای ذهنی و فکری مخاطبان و مفسران در دستیابی به وجوه گوناگون بخشهای قرآنی توجه میشود و فهم و تفسیر صحیح به سطح خاصّی نظیر مخاطبان اولیه محدود نمیشود، از دیدگاه نوین بهرهمند است. ازاینرو از منظر مقاله فوق، دیدگاهی که هدف پدیدآورنده متن قرآنی را لحاظ میکند و اقتضائات زبانی و دیگر ظرفیتهای متن را که پایه تفهیم و تفهّم عقلایی است نیز در نظر میگیرد، دیدگاهی دفاعشدنی است.
پینوشتها
1- رابطه «شمول» یک رابطه جایگزینی است که میتوان آن را چنین توصیف کرد: واژههای شاملQ خواهد بود، اگر تمام مشخصههای Q در مشخصههای Pوجود داشته باشد(کمپسون، 86) برای مثال واژههای قرآنی رطب، رمان، عنب و تین زیرشمول واژه شامل فاکهه هستند (پهلواننژاد،1390، ص17).