The Analysis of the Semantic & Moral Layers of “Mahabbat (=Affection)” in the Holy Quran with Regard to Register

Document Type : Research Article

Authors

1 PhD, Department of Arabic Language and Literature, University of Esfahan, Iran

2 Associate Professor, University of Esfahan, Esfahan, Iran

Abstract

The term “mahabbat” (=affection) is one of the most important moral terms in the Holy Quran. This article is going to identify the semantic layers of “mahabbat” through a descriptive-analytic method and based on the use of different types of register, trying to answer this question: what is the conceptual scope of “mahabbat” in the Holy Quran? How can the recognition of the semantic layers explain such a concept? This research, via analyzing the context of the signs of the Holy Quran as well as the verbal and accessible evidence in the sign (register and the syntagmatic relations), has discussed the analysis of different layers of “mahabbat”. On the basis of verbal and accessible evidence of the signs relevant to affection as well as paying attention to its semantic ranking, it can be determined that, from the viewpoint of the Quran, the basis of creation is affection and affection is the relationship between God and His servant, the initiator of which is God. Individuals are provided with the divine compassion according to their capacity. The prophets have been more provided with such compassion. The believers can increase the divine compassion within themselves when they realize the fact that there is no idol other than God. Then the sincerity of spirit will govern all their deeds and they adhere to His messengers as they are the representation of divine names on the earth. God forgives their probable wrongdoings and provide them with His own mercy and forgiveness. On the other hand, unbelievers, due to their fixation to the world and not allocating their own affection to God, have drawn themselves off the divine guidance and compassion, as a result of which they are losers in both world and hereafter.
 

Keywords


Article Title [Persian]

تحلیل لایه‌های معنایی- اخلاقی محبت در قرآن کریم با توجه به سیاق

Authors [Persian]

  • سمیه عمادی اندانی 1
  • اعظم پرچم 2
1 دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
2 دانشیار علوم قرآن و حدیث دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، اصفهان، ایران
Abstract [Persian]

واژۀ «محبت» یکی از کلیدی­ترین واژه­های اخلاقی قرآن کریم است. در این مقاله کوشش شده است لایه­های معنایی محبت با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و بر اساس کارکرد انواع سیاق مشخص شود و به این پرسش پاسخ داده شود که حوزۀ مفهوم محبت در قرآن چیست و شناخت لایه­های معنایی چگونه در تبیین مفهوم محبت کمک می‌کند. این پژوهش با روش تحلیل محتوای آیات قرآن و قرینه­های لفظی و حالی موجود در آیه (سیاق و روابط هم‌نشینی)، لایه­های مختلف محبّت را تحلیل کرده است. بر اساس قراین لفظی و حالی آیات مرتبط با محبت و توجه به مراتب معنایی آن، روشن می­شود که از دیدگاه قرآن اساس آفرینش بر پایۀ محبت است و محبت رابطه­ای دو طرفه­ بین خدا و بنده است که آغازگر آن خداوند است و انسان‌ها نیز به فراخور ظرفیت مختلفشان از محبت الهی به‌صورت‌های گوناگون بهره­مند می­شوند. پیامبران بهرۀ بالاتری از این محبت برده‌اند و مؤمنان زمانی می‌توانند محبت الهی را در خود افزایش دهند که دریابند غیر از خداوند معبود دیگری وجود ندارد و روح اخلاص در تمامی اعمال آنان حکم‌فرما شود و از فرستادگانش تبعیت کنند؛ چون ایشان مظهر اسمای الهی بر زمین­اند، در مقابل، خداوند نیز لغزش‌های احتمالی آنها را می‌بخشد و آنها را غریق رحمت و مغفرت خویش می‌کند؛ اما کافرین به‌علت تعلق خاطر به دنیا و اختصاص ‌ندادن محبت خود به خدا، خویشتن را از هدایت و رحمت الهی دور کرده­اند و در دنیا و آخرت خسران‌زده هستند.

Keywords [Persian]

  • معناشناسی
  • سیاق
  • قراین
  • هم‌نشینی
  • قرآن
  • محبت

معناشناسی (semantic) یکی از روش­های نوین تحقیق و پژوهش در قرآن کریم است. در مقالۀ حاضر موضوع محبت با توجه به مؤلفه­های مطرح در این دانش و با روش معناشناسی واژگانی و با توجه به سیاق و روابط هم‌نشینی مدنظر قرار گرفته است.

لئووایزگربر معناشناسی واژگانی را برای نخستین بار در مکتب معنایی بن (آلمان) طراحی کرد و در مراحل بعد توشیهیکو ایزوتسو در تحقیقات قرآنی طلایه‌دار آن شد (ایزوتسو،1360،ص5). این مکتب سعی دارد از طریق تحقیق در کلمات قرآن طرز نگرش قرآن را کشف کند، در این روش کلماتی که نقش قطعی در ساختن جهان­بینی قرآن دارد، کلمات کلیدی قرآن خوانده می­شود. هر کدام از کلمات کلیدی قرآن زیرمجموعه­هایی دارند که با آن کلمه کلیدی در ارتباط است (ر. ک: ایزوتسو، 1361، ص1-26).

مکتب لندن مشهور به رویکرد بافتی (operational Approach) تأکید زیادی بر بافت و سیاق واژگان دارد. ایشان معتقدند که معنا تنها از خلال قرارگرفتن در بافت کشف می­شود؛ لذا معانی کلمه­ها، تحلیلی از بافت‌های زبانی، عاطفی، موقعیتی، فرهنگی را می­طلبد (ر. ک: پالمر، 1366، ص156- 160). بررسی معنای واژه در چارچوب بافت زبانی که درآن به وقوع پیوسته است، بافت زبانی آن واژه نامیده می­شود. این نوع از بافت، معنا را برحسب روابط موجود میان واژه‌ها و البته به‌صورت روابط هم‌نشینی بررسی می‌کند. روابط هم‌نشینی مربوط به ترکیب و نسبت­های هم‌جواری کلمات است؛ به‌عبارت دیگر این روابط به ارتباط یک عنصر زبانی با سایر عناصر تشکیل‌دهندۀ زبان متن می‌پردازد (صفوی، 1379، ص41). بافت عاطفی، مربوط به شدت یا ضعف بار معنایی کلمات در میزان اثرگذاری آنهاست، بافت موقعیتی یا بافت غیر زبانی، زبان را در متن موقعیتی که در آن رخ داده است، بررسی می‌کند و در پایان، بافت فرهنگی و مشخص‌کردن محیط فرهنگی یا اجتماعی است که کلمه در آن به‌کار رفته است (احمدمختار، 1386، ص65-66 ؛ سلوی محمد، 1381، ص70).

توجه به بافت و سیاق در کشف معانی، از موضوعاتی است که علاوه بر معناشناسان، اندیشمندان حوزۀ قرآن و خصوصاً مفسران در تفسیر بدان توجه ویژه کرده­اند و آن را قرینه­ای مرجّح یا مانع برای استدلال معانی دانسته­اند. سیاق از ریشه «سَوَقَ» است که از نظر لغویان به‌معنای رشته پیوسته، راندن، تابع و... است (ابن­منظور، 1414، ج6، ص432؛ طریحی، 1375، ج5، ص188). ازنظر اصطلاحی نیز عبارت است از ساختار کلی که در مجموعه­ای از کلمات، جملات و یا آیات سایه می افکند و بر معنای آن اثر می‌گذارد (رجبی، 1385، ص92).

از منظر شهید صدر، منظور از سیاق، هرگونه دلیل دیگری است که به الفاظ و عباراتی که می‌خواهیم آن را بفهمیم، پیوند خورده است، خواه از مقولۀ الفاظ باشد، مانند کلمات دیگری که با عبارت مدّ نظر، یک سخن به‌هم پیوسته را تشکیل می‌دهند و خواه قرینۀ حالی باشد، مانند اوضاع و احوالی که سخن در آن اوضاع و احوال مطرح شده است و در موضوع و مفاد لفظ بحث‌شده، نوعی روشن‌گری دارد (رجبی، 1385، ص119-120).

با دقت در تعریف شهید صدر معلوم می‌شود که وی، تمام قراین لفظی و غیرلفظی و فضای نزول آیات را که در فهم معانی قرآن مؤثر است، در محدودۀ سیاق معرفی کرده است، بنابراین برای تشخیص معنای ظاهر از میان معانی محتمل، باید به هر دو دسته از قرائن یادشده توجه کرد. چه بسا لفظی به تنهایی به‌کار رود و ظهور در معنایی داشته باشد، اما درضمن یک عبارت یا همراه با سایر کلمات، ظهور دیگری را به‌هم رساند. قرآن­پژوهان برای سیاق تقسیمات مختلفی قائل‌اند: سیاق کلمات، سیاق جملات و سیاق آیات. در پی هم‌آمدن کلمه­ها درضمن یک جمله پدیدآورندۀ سیاق کلمات است. گاهی نیز در پی هم‌آمدن جمله­هایی که راجع به یک موضوع در یک مجلس بیان می­شود، سیاق جملات را به وجود می­آورد و در خصوص قرآن صرف نظر از توالی کلمات و جملات، از پی هم‌آمدن آیات، سیاق آیات نامیده می­شود. سیاق آیاتی که از یک جمله کمترند و همراه با کلمات پیشین یا پسین، یک جمله را تشکیل می­دهند، در حکم سیاق کلمه­هاست؛ اما آن دسته از آیات که یک جمله یا بیش از یک جمله‌اند، سیاق آنها در حکم سیاق جمله­هاست (رجبی، 1385، ص125-128).

از سوی دیگر، از آنجایی که واژگان، عبارت است از تعداد بی‌شماری لایه­های ارتباطاتِ به‌هم وابسته یا حوزه‌های اشتراک تصورّی، که هر یک از آنها متناظر با دلبستگی و علاقه­مندی غالب یک جامعه در دوره­ای از تاریخ آن است و بنابراین، جنبه و سیمایی از کمال مطلوب‌ها و بلندپروازی‌ها و اشتغالات آن را خلاصه می­کند (ایزوتسو، 1360، ص27). مفاهیم قرآنی نیز در لایه­های مختلفی مطرح و بررسی می­شود، از جمله لایۀ اخلاقی، کلامی، فلسفی و عرفانی. هر یک از این لایه­ها، میدان­ها و شبکه­های معنایی گسترده­ای را در برگرفته­اند. یکی از این سطح­های پر اهمیّت، لایۀ اخلاقی است که «محبت» در این مقاله با این رویکرد و لایه­های معنایی مربوط به آن بررسی می‌شود.

اخلاقیّات قرآنی به دو قسمت عمدۀ الهی و انسانی تقسیم می­شوند. هرگاه سخن از اخلاق الهی می­رود، موضوع به مبحث اسما و صفات الهی باز می­گردد که به توصیف طبیعت اخلاقی خداوند می­پردازند. اخلاقیّات انسانی مربوط به رابطۀ اخلاقی انسان با خداوند است که به روابط انسان‌ها با یکدیگر در جامعۀ انسانی می­پردازد. انسان نیز مانند خدای خود باید صفت محبّت را داشته باشد. او باید بتواند بازتابی ناقص از صفات پروردگار خویش باشد (قیصری، 1387، ج2، ص468-567).

از این‌رو، در این پژوهش کوشش شده است که ابتدا محبّت الهی و سپس بازتاب آن را در لایه­های مختلف انسان‌ها نظیر پیامبران، مؤمنان، کافران و... با توجه به‌ سیاق و روابط هم‌نشینی در آیات قرآن روشن شود؛ زیرا هر کدام از این دسته افراد بر اساس ظرفیت وجودی خویش و به‌نحوۀ برخورداری از اسماء الهی به‌گونه­ای خاص از محبت الهی بهره­مند می­شوند. در ادامه به بیان حبّ در دو لایۀ پسندیده و ناپسند می­پردازد. محبت پسندیده، مربوط به اموری است که در جهت رضای الهی است و انسان را به یاد خداوند می‌اندازد و محبّت مذموم، مربوط به اموری است که رضای الهی در آن لحاظ نمی­شود. در این روش، ابتدا واژۀ محبت در بافت آیات قرآن، با نظر به سیاق و کلمات هم‌نشین‌شده گزینش شده است و سپس منتخبی از آراء تفسیری، ذیل آن آورده شده و در نهایت ذیل هر یک از آیات، نتیجۀ آیه با نظر به کلمات هم‌نشین و سیاق ارائه شده است.

 

1- واژۀ «محبت» در لغت

معانی اصلی مادۀ «ح ب ب» عبارت‌اند از: 1. لزوم و ثبات؛ 2. دانه چیز دانه‌دار، که در گندم و جو و حتى انگور رایج است؛ 3. وصف کوتاهى یک چیز (ابن فارس، 1387، ص202). ریشۀ لغوی «ح ب ب»، از حب، با کسره و همین‌طور فتحه «حاء» به‌معنای دانۀ خوراکی گرفته شده است که در زمین کاشته می­شود و رشد می­کند. به آنچه در قلب آدمی جریان دارد از خوبی­ها و بدی­ها «حَبَه» گفته می­شود؛ زیرا همچون دانه در قلب کاشته و رشد پیدا می‌کند و سبب رشد در جهت مثبت یا منفی است (ر.ک: ابن­منظور، 1414،ج‏1، ص289؛ فراهیدی، 1410، ج3، ص31).

محبت در لغت با واژگانی نظیر: مودّت، الفت، قرب، ولایت، رعبت، خلّت، حمیم، صدیق، اخوان، اخدان، همسو بوده که سامانۀ تداخل معنایی محبت با واژگان مذکور، در لغت، بررسی جداگانه­ای را می­طلبد و از حوصلۀ تحقیق حاضر خارج است.

 

2- مفهوم اصطلاحی «محبت» در قرآن

بیشترین کاربرد این ماده در قرآن تمایل و جذب دو چیز به یکدیگر و دوستی‌کردن است، که از آن میان جریان محبت دو طرفه بین پروردگار و بنده اهمیت فراوان دارد (آل­عمران:31). حب در معنای غیر از محبت و دوستی نیز در آیات قرآن به کار رفته است (انعام:95). برای روشن‌شدن چگونگی کاربرد این ماده در بافت و سیاق آیات قرآن به دسته‌بندی آیاتی که این ماده در آن به‌کار رفته است، پرداخته می­شود. مادۀ «ح ب ب» بر اساس قراین لفظی در آیات قرآن در لایه­های معنایی متعددی به شرح زیر به‌کار رفته است:

1)        محبت رابطۀ دو طرفه بین خدا با بنده: قرینۀ لفظی «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» در آیۀ ذیل مبیّن رابطۀ دوسویۀ خداوند و بندۀ اوست. خداوند در هستی، آغازگر توجه و عنایت است و انسان پس از معرفت به خدا و پیمودن راه تزکیه، مشمول محبت ویژۀ پروردگار می­شود و در مرحلۀ بعد محبت عبد به خدا حاصل می­شود: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلِیم» (مائده:54).

‏2) محبت در مرتبۀ پیامبران: تحلیل بافت و قراین لفظی آیات قرآن پیرامون محبّت در مرتبۀ پیامبران به سه دسته تقسیم می‌شود:

الف) محبّت خداوند نسبت به پیامبران: پیامبران کسانی هستند که با وجود مشکلات بسیاری که بر سر راهشان قرار داشته است، توانسته­اند به‌کمال مطلوب و هدایت خویش دست یابند. دراین راه پر فراز و نشیب، خداوند با محبّت خویش، فرستاده­های خود را حمایت می­کند. مثلاً: دربارۀ حضرت موسی(ع) می­فرماید: «وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمَّ جِئْتَ عَلىَ‏ قَدَرٍ یَامُوسىَ‏*وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسىِ» (طه:40-41).

 ب) محبّت پیامبران به‌خداوند: پیامبران نمونۀ بارز افرادی هستند که توانسته­اند عشق و محبّت به پروردگارشان را به‌ ظهور برسانند، مثلاً حضرت یوسف حاضر نیست تن به گناه دهد و به‌خاطر خدا سختی زندان را تحمل می‌‌کند: «قالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُنْ مِنَ الْجاهِلِین» (یوسف:33). حضرت ابراهیم (ع) نیز در حین سخن با غیر خداپرستان چنین می­گوید که او هر آنچه را که افول می­پذیرد، دوست ندارد: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِین» (انعام:76).

 ج) محبت پیامبران به خلق خدا: هدایت تنها در دستان خداست و پیامبر نمی­تواند هرکس را که بخواهد هدایت کند: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِین» (قصص:56).

3)      محبت در مرتبۀ مؤمنان: تأمل در بافت و سیاق آیات قرآن نشان می­دهد، محبّت در لایۀ معنایی مؤمنان در سه قسمت دسته­بندی می­شود: الف) محبّت مؤمنان نسبت به خداوند: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذاب» (بقره:165). هم‌نشینی ایمان و شدید‌شدن حبّ در این آیه نشان‌دهندۀ این است که محبت خالصانۀ مؤمنان به‌خداوند ازطریق درک اندیشۀ توحیدی ازگذر نشانه­های تعبیه‌شده در هستی و باور و اعتقاد آنها به خدا و اطاعت از او به‌وجود آمده است. ب) محبّت مؤمنان به پیامبرشان: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (آل عمران:31). ج) محبت مؤمنان به بندگان خداوند: «وَلا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى‏ وَالْمَساکِینَ وَالْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم» (نور:22).

4)        منابع کسب محبت الهی: طریق جلب محبت الهی از نگاه قرآن در به‌دست‌آوردن این وی‍ژگی­هاست: 1. پاکی (توبه:108؛ بقره:222)؛ 2. احسان و نیکوکاری (آل عمران:48 و 134؛ مائده:13)؛ 3. تقوا (آل عمران:76؛ توبه:4 و 7)؛ 4. توکل (آل عمران:159)؛ 5. صبر: (آل عمران:146)؛ 6. قسط (مائده:42؛ ممتحنه:8؛ حجرات:9)؛ 7. توبه (بقره:222)؛ 8. پیکار در راه خدا (صف:4). برای نمونه: صبر در برابر مشکلات، ناملایمات، مصیبت‌ها و ... یکی از راه‌های رسیدن به حبّ الهی است که آیۀ ذیل مؤیّد این ادعاست: «وَکَأَیِّن مِّن نَّبیّ‏ قَتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا ْ لِمَا أَصَابهمْ فی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُواْ وَمَا اسْتَکاَنُواْ وَ اللَّهُ یحُبُّ الصَّابرِین‏» (آل­عمران:146)؛ هرچند آیه شریفه دربارۀ کسانی است که در جنگ و جهاد صبر و استقامت کرده و سستی به خود راه نداده­اند؛ ولی شأن نزول سبب تخصیص آیه نمی­شود؛ بلکه دالّ بر این است که استقامت‌کنندگان در راه خدا به‌طور کلّی از صابرانند (صالحی‌زاده، 1388، ص90). در قرآن کریم بیش از نود آیه، از صبر سخن به میان می‌آید که بیشتر این آیات نشان‌دهندۀ آن است که خدا به صابران عنایت ویژه دارد: همراه‌بودن خدا با صابران (بقره: 153 و 249؛ انفال: 46 و 66)، دادن بهترین جزا به شکیبایان (نحل: 96)، پاداش بی­حساب‌داشتن آنها در نزد پروردگار (زمر: 10) و درود و رحمت پروردگار نسبت به آنان (بقره: 157)، همۀ این‌ها نشانۀ محبت خدا به صابران است.

5)        موانع جلب محبت الهی: گناهانی که محبت خداوند از انسان را سلب می­کند عبارت­اند از: 1.کفر (آل‌عمران:32؛ بقره:276؛ حج:38؛ روم:45؛ آل‌عمران:32)؛ 2. ظلم (آل‌عمران:57 و 140؛ شوری:40)؛ 3. فساد (بقره:205؛ قصص:77؛ مائده:64)؛ 3.تجاوز از حدود الهی (بقره:190؛ مائده:87؛ اعراف:55)؛ 4.اسراف (انعام:141؛ اعراف:31) 5.استکبار (نحل:23)؛ 6.خیال­زدگی، مباهات و افتخار زیاد (لقمان:18؛ نساء:36؛ حدید:23)؛ 7.خیانت (انفال:58؛ حج:38)؛ 8. شادی مغرورانه (قصص:76) 9. افشای بدی­های دیگران (نساء:148).

6)        محبت­های پسندیده: خداوند از انسان‌ها می‌خواهد تا برخی چیز­ها را دوست داشته باشند و از محبوب‌بودن برخی چیز­ها سخن به‌میان می­آورد: 1.حب به الله و رسول‌الله و جهاد در راه خدا (توبه:24)؛ 2.حب ایمان (حجرات:7)؛ 3.حب غفران الهی (نور:22)؛ 4. حب یاری خدا و پیروزی بر دشمنان (صف:13؛ آل عمران:152)؛ 5. حب فرزند (یوسف:8)؛ 6.محبت به مهاجران در راه خداوند (حشر:9)؛ 7.محبت نسبت به خیرخواهان (اعراف:79).

7)        محبت‌های ناپسند: آیات قرآن انواعی از محبت را شمارش می­کند که شایسته است تا انسان به‌سراغ آنها نرود. این محبت­ها شامل این نمونه‌هاست: 1. دوست‌داشتن تمجید و ستایش بی­جا (آل عمران:188)؛ 2. دوست‌داشتن اشاعۀ فحشا در میان مؤمنان (نور:19)؛ 3. حب شهوت­ها (آل عمران:14)؛ 4. دوستی با منافقان (آل عمران:119)؛ 5. دوستی معبودان باطل (بقره:165)؛ 6. محبت مال و ظواهر دنیا (فجر:20؛ قیامت:20؛ آل عمران:152؛ انسان:27؛ عادیات:8)؛ 7. ترجیح محبت پدر، برادر، فرزند، همسر، طایفه، اموال، تجارت و مسکن بر محبت خدا و رسولش و جهاد فی سبیل‌الله (توبه:24)؛ 8. دوست‌داشتن چیزی که به ضرر انسان است (بقره:216)؛ 9. ترجیح دنیا و متعلقات بر آن به آخرت و امور مربوط به آن (توبه:23؛ نحل:107؛ فصلت:17؛ ابراهیم:3).

همان‌طور که ملاحظه شد، کلمۀ کلیدی «محبت» فراوان در آیات قرآن به‌کار رفته است. از آنجا که بررسی تمام این واژه­ها در توان این نوشتار نیست، از هر لایۀ معنایی یک آیه گزینش و ارتباط محبت با کلمات دیگر در آیه با توجه به‌سیاق و کلمات هم‌نشین­ تحلیل و بررسی می­شود.

 

2-1- محبت رابطۀ دو طرفه بین خدا با بندۀ خویش

روابط درون‌متنی آیات قرآن بیانگر این است که خداوند در همه‌جا و به‌طور کلی در هستی، آغازگر توجّه و عنایت است. انسان پس از معرفت به خدا و پیمودن راه تزکیه مشمول محبّت ویژۀ پروردگار می­شود و در مرحلۀ بعد، محبّتِ عبد به خدا حاصل می­شود که دارای آثاری است که در قلب­ها و اعمال و جوارح ایشان ظاهر می‌شود؛ ازقبیل اینکه با تمام وجود در راه خدا جهاد می­کنند و در این راه از هیچ چیزی هراس ندارند. آیۀ ذیل، شاهدی بر این مدعاست: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرِینَ» (مائده:54)

قراین حالی آیات پیشین بیانگر این است که خداوند مؤمنان را از اینکه یهود و نصاری را ولیّ خویش بگیرند برحذر داشته است و با شدیدترین لحن تهدیدشان می­کند که در صورت پیروی از ایشان در گروه آنان در خواهند آمد (مائده:51) و حضور این ولایت بین مسلمانان با اهل کتاب منجر به قرارگرفتن مؤمنان در جرگۀ ظالمان و تعلق‌نگرفتن هدایت الهی به ایشان خواهد شد (مظهری،1412 ،ج4، ص325). اگر مؤمنان به این دستور عمل نکنند، در واقع از دین خداوند بازگشته­اند و در نتیجه خداوند قومی دیگر را با ویژگی­های برتر جایگزین آنان خواهد کرد که یکی از ویژگی­های اصلی آنها این است که خدا آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست می‌دارند. از آثار محبّت ایشان به خدا این است که: این افراد در برخورد با مؤمنان خاشع و مهربان و نسبت به عزت کاذب کافران بی­اعتنایند، در راه خدا با تمام وجودشان جهاد می­کنند و در این مسیر از سرزنش هیچ ملامت‌گری هراس ندارند (قشیری، بی‌تا، ج1، ص 431). در ادامه، آیات بعدی (55- 57) ولایت حقیقی را در خدا، رسولش و مؤمنان منحصر می­کند و دوباره سخن به دوستی ‌نکردن با اهل کتاب باز می­گردد (طباطبائی،1417، ج5، ص402 ).

قراین لفظی و روابط درون‌متنی این آیات دال بر این است که کلمۀ «ولایت» نقش بسیار روشنی را در تبیین معنای محبت بین عبد و معبود ایفا می­کند، و هم‌نشینی محبت با ولایت و فضل الهی در بافت زبانی آیۀ فوق، دربردارندۀ این نتیجه است که آن دسته از افرادی که یگانه ‌بودن خدا و ولایتش را فهمیده­اند و به مسیری که انتخاب کرده­اند معرفت و دانش دارند، به پروردگارشان متمایل‌اند و فقط او را دوست دارند. محبّت‌ورزیدن به سمت چیزی و به دوستی‌گرفتن آن باعث همرنگی و همشکلی با آن می­شود، اگر این دوستی و ولایت به شکل منفی باشد آدمی را گمراه می­کند و اگر در راه خدا و برای او باشد، خداوند فضلش را شامل حال او می­کند؛ یعنی بیشتر از میزان تلاش او به او می­بخشد و البته این فضل او نشأت‌گرفته از صفت رحمت رحیمی الهی است که با آن بندگان را به سمت کمال هدایت و راهنمایی می­کند.

 

2-2- محبت در لایۀ پیامبران

تحلیل بافت و قراین لفظی آیات قرآن پیرامون محبّت در مرتبۀ پیامبران به سه دسته تقسیم می­شود: 1-محبّت خداوند نسبت به پیامبران؛ 2-محبّت پیامبران به خداوند؛ 3-محبت پیامبران به خلق خدا.

الف- محبت خداوند نسبت به پیامبران

خداوند در برخی از آیات قرآن، پیوسته از رسولان خود می‌خواهد تا مراحل رشد معنوی خویش را طی کنند و در مسیر سیر به سوی او، لحظه­ای درنگ نداشته باشند. پروردگار یگانه در دیگر آیات قرآن، از پیامبران با نام کسانی یاد می­کند که توانسته­اند به رشد معنوی، کمال مطلوب و هدایت خویش دست یابند. در این راه پر فراز و نشیب، خداوند با محبّت خویش، فرستادۀ خود را حمایت می­کند. قرآن دربارۀ حضرت موسی(ع) می­فرماید: «وَفَتَنَّاکَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِینَ فىِ أَهْلِ مَدْیَنَ ثمُ‏ جِئْتَ عَلىَ‏ قَدَرٍ یَامُوسىَ‏*وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسىِ» (طه:40-41). بافت زبانی این آیه بیانگر این است که خداوند، موسی را بعد از آزمایش‌کردن با دشواری‌ها و بلایا و پس از هویدا شدن شایستگی­هایش، به رسالت مأمور ساخت. کلمۀ «اصطناع» از «صنع» و به معناى احسان است و معنای عبارت «اصطنع فلانا» این است که احسان خود را دربارۀ فلانى تحقق داد و تثبیت کرد. با توجه به ‌سیاق کلمۀ «لنفسی» در این آیه، «اصطناع» متضمن معناى اخلاص و به این معناست که من تو را خالص براى خودم قرار دادم و همۀ نعمت‌هایى که در اختیار تو است همۀ این‌ها از من و احسان من است (طباطبایی، 1417، ج14، ص153). سیاق جملات و آیات دیگر نیز نشان می­دهد که پیام‌آوران وحی در اثر کوشش و مجاهدت و تداوم در مبارزه با نفس امّاره، قابلیت دریافت محبّت خاص الهی را به‌دست آورده­اند؛ و به همین دلیل خداوند آنان را از میان مردم برگزید: «إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکْرَى الدَّار*وَإِنهمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَینَ الْأَخْیَار» (ص:47).

دربارۀ حضرت داود آمده است: «وَإِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى‏ وَ حُسْنَ مَاب‏» (ص:25و40). تحلیل و بررسی محتوای آیات مربوط به محبّت فرستادگان خدا نشان می­دهد که حضرت داود(ع)، یکی دیگر از جمله پیامبرانی است که محبت الهی شامل حال او شده و توانسته است بازتابی ناقص از صفات پروردگار خود و در نتیجه­ خلیفۀ خدا بر زمین شود و به همین دلیل خداوند مقام حکمرانی که از جمله صفاتی است که تنها مختص خودش است را بر عهدۀ او گذاشته است: «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاس بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(ص:26). دستور به پیروی ‌نکردن از هواهای نفسانی به پیامبر(ع)، گویای این مطلب است که حتی در بالاترین مراتب رشد که خلیفۀ خدا‌ شدن است، امکان سقوط وجود دارد از همین رو آدمی حتی اگر پیامبر خدا باشد، باید همواره مراقب باشد.

حضرت ابراهیم(ع) «قَدْ کانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فی‏ إِبْراهیم‏» (ممتحنه:4)، عیسی(ع) «وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبینَ» (آل­عمران:45) و محمد(ص) «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة» (احزاب:21) نیز از جمله پیامبرانی دیگری هستند که از نگاه گفتمان آیات قرآنی مصداق بارزی از محبّت الهی‌اند.

پیامبران الهی الگویی هستند برای کسانی که سعی دارند در همۀ احوال به یاد خدا باشند؛ به این دلیل که رسولان الهی مظهری از اسماء و صفات خداوند است؛ بنابراین بیش از هر کس دیگری به یاد او هستند. پیروی و تبعیت از آنان انسان را در مسیری قرار می­دهد که آنها در آن پا گذاشته­اند و در نتیجه مشمول محبّت خاص الهی می‌شوند.

 

 

ب- محبت پیامبران به خداوند

قراین لفظی موجود در آیات قرآن در این زمینه، بیانگر این مطلب است که پیامبران والاترین افرادی هستند که توانسته­اند به پروردگارشان عشق بورزند و محبت الهی را در خود به جایگاه ظهور برسانند. پیامبران همواره می‌خواهند تا عشق الهی را، در وجود خویش به تحقق برسانند.

در بافت زبانی قرآن، حضرت یوسف(ع) نمونه­ای از محبت انبیا به خدای خویش است: «قَالَ رَبّ‏ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلىَ‏ مِمَّا یَدْعُونَنىِ إِلَیْهِ وَإِلَّا تَصْرِفْ عَنىّ کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الجَاهِلِین» (یوسف:33)‏. قراین حالی و لفظی موجود در آیۀ فوق بیانگر این مطلب است که ایشان، بودن در زندان را در کنار محبّت و رضای الهی بر لذّت معصیت و دورى از خدا ترجیح می­دهند.

حضرت ابراهیم (ع)، در آیۀ ذیل «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِین» (انعام: 176)، می­خواهد با این شیوۀ سخن، به قوم خویش بفهماند که او هرگز به سمت خدای فانی نخواهد رفت؛ بلکه تمام محبت، تمایل و گرایشش به سمت خدایی خواهد بود که برای همیشه باقی و جاودان است.

حضرت ابراهیم (ع)، در برهان‌آوردن بر پرستش الله، این بار بر یکی دیگر از نقاط ضعف خدایانی که آنها غیر از خدای یگانه پرستش می‌کردند، تأکید کرد. او با آشکار شدن شب و پیدا شدن ستارگان چنین گفت که این ستاره خدای من است؛ ولیکن بعد از اینکه هنگام روز از صفحۀ آسمان محو شد، محبت خویش را از ستاره نیز سلب کرد و علت آن را چنین بیان کرد که ستاره افول‌پذیر است و من معبودهایی را که افول می­پذیرند، دوست نمی­دارم (طباطبائی، 1417، ج7، ص158).

 

ج- حبّ پیامبران به خلق خدا

نقش پیامبران، در رابطۀ آنها با دیگر انسان‌ها، جنبۀ رهبری و تربیتی است. پیامبران کسانی هستند که الگو و اسوۀ کاملی برای مخاطبان خویش هستند. فرستادگان الهی باید با عشق و علاقه، انسان‌ها را در مسیر درست رهبری و هدایت کنند و مخاطبان نیز ملزم هستند تا برای دست­یابی به سعادت و حبّ واقعی از دستورات و برنامه­های پیامبران الهی، بیشترین بهره را ببرند. البته محبت پیامبران باید در راستای حبّ خدای خویش باشد نه بر مبنای خواسته­های خود. پیامبر نمی­تواند هر کس را که بخواهد، منهای در نظرگرفتن خدا و تنها بر اساس خواستۀ خود هدایت کند. حبّ خدا اصل است به این دلیل که او نسبت به شایستگی­های بندگانش علم دارد و می­داند که چه کسی هدایت می­پذیرد و چه کسی نمی­پذیرد: «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ» (قصص: 56). پیغمبر رئوف و مهربان بود و دوست می­داشت تا تمام اهل عالم هدایت شوند؛ ولیکن تنها کسانی که قابلیت آن را داشته باشند هدایت می­شوند و تنها خدا از قلوب بندگان آگاه است و می­داند که چه کسی می­تواند حامل هدایت باشد (طیب، 1378، ج10، ص255).

برای نمونه، محبت بیشتر حضرت یعقوب (ع) به حضرت یوسف (ع) نسبت به سایر فرزندان، نیز نشأت‌گرفته از ولایت الهی است. در آیۀ 8 سورۀ یوسف آمده است که: «إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبِینا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ». قراین لفظی و سیاق آیات 7 تا 21 به‌توضیح چگونگی دوری و مفارقت حضرت یوسف (ع) از یعقوب نبی (ع) می­پردازد که فصل اول از زندگانی یوسف پیامبر را تشکیل می­دهد. یعقوب (ع)، یوسف و برادرش را بیش از دیگران دوست داشت؛ به‌همین دلیل برادران به یوسف حسودی می­کردند و ازهمین‌رو تصمیم به دورکردن او از پدر گرفتند. او را به چاه انداختند و با دروغ گفتند که گرگ او را درید. یوسف با لطف الهی از چاه نجات پیدا کرد، به خانوادۀ عزیز مصر راه یافت و به مکنت و ثروت دست یافت (طباطبائی، 1417، ج11، ص187).

قراین حالیۀ این آیات نشان می­دهد که برادران یوسف (ع) مردانی نیرومند بودند و ادارۀ امور مالی و گوسفندان یعقوب (ع) را بر عهده داشتند، این درحالی بود که یوسف و برادرش بنیامین کودک بودند و در ادارۀ امور هیچ‌گونه نقشی نداشتند. با وجود این، برادران یوسف (ع) احساس می­کردند که پدرشان، یوسف و برادرش را بیشتر از آنها دوست می­دارد. این همان قیاسی بود که برادران آن را درست کرده بودند و نتیجۀ به دست‌آمده در ذهن ایشان آن بود که پدرشان در گمراهی و ضلالت در زندگی، کج‌سلیقگی و فساد در روش به‌سر می­برد و البته منظور ایشان از گمراهی در امر دین نمی­تواند باشد؛ زیرا آنان به خدا و نبوت یعقوب (ع) ایمان داشتند (گنابادی، 1408، ج2، ص349- 350). یعقوب (ع)، یوسف را بیشتر و برادرش بنیامین را بیش از دیگران دوست می‌داشت؛ به‌این دلیل که در یوسف (ع) آثار کمال و تقوی و نبوت را مشاهده می­کرد. هرگز این محبت از روی هوی و هوس نبود؛ چرا که یعقوب (ع) از بندگان مخلص خدا بود. این محبت، حسادت برادران یوسف (ع) را بر می‌انگیخت. برادران یوسف خردسالی او را می­دیدند و خبر از گوهر ذات و روح الهی او نداشتند تا بفهمند که پدرشان حقیقت یوسف (ع) را می­نگرد و درصورت او نور خدا را مشاهده می­کند و این است که دلباختۀ او شده است و او را دوست می­دارد (امین، 1361، ج6، ص339).

در این آیه حب با ولایت هم‌نشین شده است. ولایت الهی که یوسف آن را دارا بود، او را نزد پدر دوست‌داشتنی کرده بود. ولایت که به قرب عبد نسبت به پروردگارش مربوط است، ملاک حقیقی محبت است و آدمی باید به‌سمت ولایت و اولیاء‌الله تمایل داشته باشد. چیزی که برادران یوسف آن را در ابتدا نفهمیدند و تنها یعقوب آن را می­دید. دلیل اینکه برادران یوسف این نور را ندیدند و پدرش آن را دید و در نتیجه دوستداری پدر به یوسف و حسادت برادران نسبت به وی شد، آن بود که کمال یا جمالی که مدّ نظر پدر یوسف بود و آن را ملاک برتری می‌دانست با آنچه برادران یوسف (ع) آن را ارزش می­پنداشتند با هم متفاوت بود. یعقوب حقیقت امر و نشان نبوت را در یوسف می­دید؛ اما برادران فقط توانمندی و تنومندی در ظاهر را می­دیدند، برادران یوسف (ع) دوستداری پدر را از نظر دنیوی می­دانستند و به معنوی‌بودن این دوستداری که همان ولایت یوسف بود پی نبرده بودند؛ همان­طور که در ادامۀ داستان در این سوره آمده است، برادران یوسف بعد از مشاهدۀ مقام یوسف (ع) در مقابل او به سجده افتادند، چیزی‌که در ابتدا به علت ظاهرنبودن آن را نمی­دیدند؛ اما یعقوب (ع) از آن با خبر بود: «وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقالَ یا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَقَدْ أَحْسَنَ بِی إِذْ أَخْرَجَنِی مِنَ السِّجْنِ وَجاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنِی وَبَیْنَ إِخْوَتِی إِنَّ رَبِّی لَطِیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ» (یوسف:100).

 

2-3- محبت در لایۀ مؤمنان

تأمّل در بافت و سیاق آیات قرآن نشان می­دهد، بعد از پیامبران، نزدیکترین افرادی که توانسته­اند محبت الهی را در خود به جایگاه ظهور برسانند، مؤمنان و انسان‌های وارسته­ای هستند که توانسته­اند برخی صفات نیکو را کسب کنند. با توجه به‌ قراین لفظی موجود در آیات قرآن، محبّت در لایۀ معنایی مؤمنان در سه قسمت دسته­بندی می‌شود: 1- محبّت مؤمنان نسبت به خداوند؛ 2- محبّت مؤمنان به پیامبرشان؛ 3- محبت مؤمنان به بندگان خداوند.

 

الف- محبت مؤمنان نسبت به خداوند

تحلیل محتوا و گفتمان آیات مربوط به محبت بندگان نسبت به خداوند بیانگر این مطلب است که ایمان، ملاک اصلی حبّ الهی در وجود انسان است و بارزترین گزینه­ای است که محبّت عبد را به معبود نشان داده است. تحقق حبّ بنده به خداوند وابسته به ایمان به اوست: «ولکنَّ اللّه َحَبَّبَ الیکم الایمانَ وزَیَّنَهُ فی قلوبِکم وَکَرَّه الیکم الکُفرَ والفُسوقَ والعِصیانَ» (حجرات:7)؛ «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» (مریم:96). به‌ قرینۀ لفظی آیات دراین زمینه، خداوند این دوستداری را به خویش اسناد داده است. این خداوند است که ایمان را محبوب دل‌های مؤمنان کرده و کفر را از نظرشان انداخته است (طباطبایی، 1417، ج18، ص313). و در ازای ایمان و عمل صالح، خداوند به مؤمنان وعده می­دهد که آنان را در مسیرهای مختلف دوستداری‌های دیگر نظیر: حبّ خداوندی، حبّ مؤمنان نسبت به یکدیگر، حبّ اولیای الهی و غیره در ظرف دنیا و آخرت قرار می­دهد (ابن عربی، 1422، ج2، ص16).

همان‌طور که درقسمت­های قبلی ذکر شد، محبّت رابطه­ای دو طرفه بین خدا و بندۀ خویش است (مائده:54). محبت خدا به بنده عبارت است از: انعام و تفضل بر او و محبّت بنده نسبت به خدا تلاش برای قرب و شبیه‌بودن انسان به ربّ خویش است (راغب، 1412، ص215). در نظام اخلاقی قرآن، هیچ مفهوم اخلاقی­ای جدا از مفهوم خداوند وجود ندارد و درحقیقت اخلاقیات انسانی در قرآن ظهور صفات حق تعالی در انسان است؛ به‌گونه­ای که اگر رابطه صفات اخلاقی با خداوند قطع شود، صفات انسان صفات الهی نخواهد بود و درنتیجه فاقد آثار دنیوی و اخروی و به ویژه کمالی خواهد بود. نهایت مسیر متخلق‌ شدن به اخلاق قرآنی، مقام خلیفه اللهی و قرب الهی و ولی خدا شدن است. در حقیقت اولیای خدا و مقربان درگاه حق و خلفای الهی کسانی هستند که به کمال اخلاقی خویش نایل آمده‌اند. در معنای هر یک از این سه واژه، مظهریت صفات حق تعالی نقش اساسی دارد. با توجه به آیات قرآن، ولی خدا کسی است که همیشه و در همه حال مطیع پروردگار خویش است و آنچه را پروردگار دوست می­دارد او نیز دوست می‌دارد. ولی خدا به مقام دوستی حق رسیده است؛ بنابراین اسما و صفات حق را می‌یابد و حق تعالی او را جلادهندۀ ولایت و سرپرستی خود نسبت به بندگان خویش می‌کند. قرب انسان‌ها به خداوند به اندازۀ کمالات نفسانی و روحانی‌ای است که بنده کسب می‌کند تا جایی که بنده مظهر صفات حق و مقرب درگاه حق می‌شود. خلیفۀ خدا در دیدگاه قرآن کسی است که اسمای الهی را در خویش به‌جایگاه ظهور برساند. تنها تفاوت حق و خلیفه او در این است که خداوند این صفات کمالی را اصالتاً و ذاتاً دارد و در نتیجه بی‌نیاز محض است و خلیفۀ خدا این صفات را تبعاً و عرضاً دارد. بالاترین انگیزه‌ای که انسان را وادار می‌کند در مسیر تقرب به خدا گام بردارد، محبت خداست. هرچه انسان خدا را بیشتر دوست داشته باشد، بیشتر می‌خواهد به او نزدیک شود. همۀ مؤمنان مرتبه­ای از محبت خداوند را دارند: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ یَرَى الَّذِینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِیعاً وَأَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعَذاب» (بقره:165).

توجه به قراین لفظی آیه و هم‌نشینی ایمان و شدید‌ شدن حب در عبارت « الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» بیانگر این مطلب است که از دیدگاه آیات قرآن حبّ الهی زمانی معنا پیدا می­کند که ایمان همراه با اعمال صالح باشد. عشق کامل مؤمنان به خداوند باعث می­شود خود را به خدا اختصاص دهند و روح اخلاص در تمامی اعمال آنان حکم‌فرما شود و همیشه عبادت خدا را پیشه خود سازند و در همه­حال حتی در سخت­ترین شرایط خدا را فراموش نکنند و شریک برای او قرار ندهند (طوسی، بی­تا، ج2، ص163).

دقت در سیاق و مفهوم آیات بیانگر دو گروه با وضعیتی کاملاً متفاوت است: یکی سیر صعودی دارد و دیگری سیر نزولی: انسان‌هایی که به‌دلیل اندیشه‌ نکردن در آیات الهی موفق به درک توحید نشدند و در نتیجه برای خدای بی­همتا، همتا قرار دادند و از اخلاص در حبّ به الله منحرف شدند و گروه دومی که با تعقل بر آیات توحید، به یگانه‌ بودن خدا پی بردند و در نتیجه همۀ محبت­های خویشتن را به سمت خدا سوق دادند. مشرکان نتوانستند در پرتو نور محبت الهی که می­توانست بعد از گذشت از این مرحله شامل حالشان شود، مسیر صراط مستقیم را طی کنند و در نتیجه از رحمت رحیمیه بی­نصیب ماندند و در روند رشد به سمت پایین نزول کردند. نتیجۀ محبت خالصانه، جلب محبت پروردگاری است که در پرتو آن به هدایت خواهند رسید و از رحمت رحیمی حق بهره خواهند برد؛ بنابراین ایمان نقش بسیار مهمی در تبیین واژۀ «محبت» ایفا می­کند؛ زیرا هم‌نشینی ایمان با شدید ‌شدن حب در بافت زبانی این آیات، نشان می­دهد تنها مؤمنان در درجات برتر می­توانند به شناخت کاملی از صفات الهی برسند و در نتیجه محبت خدای را به همراه داشته باشند. به قرینۀ لفظی آیات دیگر، حبّ الهی ممزوج با طاعت پروردگار است؛ چنانکه علامه طباطبایی ذیل بیان آیات 18-24 حشر می­فرماید: هر چه بنده و مملوک پروردگار از خدای عظیم شناخت عمیق‌تر داشته باشد، فروتنی و خواری بیشتری در برابر ساحت ربوبی پیدا می‌کند و خاضع‌تر، خاشع­تر، ذلیل­تر، فقیرتر و حاجتمند­تر می­شود (طباطبایی، 1417ق، ج19، ص217).

 

ب- تجلّی حبّ الهی در پیروی از رسول (ص)

قراین لفظی آیات قرآن در زمینۀ محبت بندگان، بیانگر این موضوع است که اگر حبّ الهی در شخصی به جایگاه ظهور برسد، او را به دوستداری رسول و فرستادۀ او می­رساند. پیامبر (ص)، رحمتی است از جانب خدا به سوى همه مردم؛ زیرا او مظهر اسما و صفات الهی است که سعادت دنیوی و اخروی انسان‌ها را تأمین می­کند؛ بنابراین اگر انسان‌ها بخواهند به ‌دوستداری واقعی دست یابند، باید پیامبر خدا را بشناسند و ولایت او را داشته باشند تا به دوستداری واقعی دست یابند (طباطبائی، 1417، ج14، ص331).

حبّ رسول در آیۀ ذیل با حبّ پروردگار هم‌نشین شده است: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» (آل عمران:31). هم‌نشینی عبارت «فَاتَّبِعُونِی» با «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» در بافت زبانی آیات فوق نشان می­دهد که محبت پیامبر در راستای محبت خداست. برای پرورش محبت پروردگاری در وجود عبد باید از رسول خدا پیروی کرد؛ زیرا انسان به تنهائی قادر نیست طی طریق کند و چون حضرت محمد (ص) مظهر همۀ اسماء الله بر زمین است، بهترین راهنما برای آدمی است. در مقابل کسانی که تابع امر رسول هستند و در نتیجه محبت الهی شامل حالشان است، افرادی هستند که با پیروی ‌نکردن از رسول محبت خدا را از خود دور کرده­اند. خداوند چنین کسان را کافر می­نامد؛ زیرا رسول خدا و دستورات و برنامۀ روشن او را ندیدند و کورکورانه راه خود را رفتند.

این آیه از جانب خداوند و از زبان پیامبر خطاب به کافران اعم از اهل کتاب و بت­پرستان و مشرکان و همۀ انسان‌هایی که ادعای دوستی با خدا را دارند چنین می­فرماید که اگر واقعاً الله را دوست می­دارید از من- پیامبر (ص) - تبعیت کنید تا خداوند، شما را دوست بدارد (اندلسی،1420 ،ج3، ص103-104). هر بنده­ای که ادعای دوستی با خدا را دارد باید طبق همین آیه تابع رسول اکرم (ص) باشد. تبعیّت پشت سر کسی بودن و در عقب کسی راه رفتن در جهت مادی یا معنوی است. در تعریفی دیگر حرکت یک قوه به سمت فعلیّت خویش را تبعیّت گویند (مصطفوی، 1380، ج4، ص58-59)، و در این آیه اکثریت قریب به اتفاق مفسرین آن را اطاعت و پیروی از دستورات رسول و ائمه در اعمال، اقوال و تقریرات، معنا کرده­اند (طباطبائی، 1417، ج1، ص10). هر کس واقعاً تابع رسول اکرم شود باطن و قلبش همرنگ باطن و قلب رسول اکرم می­شود؛ زیرا به‌دنبال او رفته است. از آنجا که رسول خدا مظهر محبت خداست، محبت به خدا از باطن رسول گرامی اسلام بر باطن شخص تابع سرایت می­کند و او نیز همانند پیامبر، خدا را دوست می­دارد (امین، 1361، ج3، ص96). در این آیه فقط از تبعیت رسول اکرم سخن به میان آمده؛ ولیکن پیروی ازدستورات ائمه معصومین(ع)، از فرمایشات مکرر نبی مکرم اسلام است و مهم‌ترین گواه آن حدیث ثقلین است؛ به همین دلیل مفسران به همراه تبعیت از رسول اکرم، تبعیت از ائمه را نیز ذکر کرده‌اند. خداوند پیروی از رسول را با توجه به منطق آیه و بافت موقعیتی آن و پیروی از ائمه را با نظر به عام ‌بودن خطاب آیه و تعلق آن به همۀ انسان­ها در زمان­های مختلف از جمله مسلمانان بعد از عهد رسول گرامی که باید امام زمان خویش را تبعیت کنند، طریق هدایت به سمت جلب محبت خویشتن معرفی کرده است (بلاغی، 1420، ج1، ص375).

خداوند در ذیل آیه دو اسم غفور و رحیم خویش را، در سیاق متذکر می­شود که به دنبال محبت او به بندگان حاصل می­شود و از آثار حبّ الهی محسوب می­شود (ثقفی تهرانی، 1398، ج1، ص402). خداوند به‌مقتضای اسم غفور خویش، گناهان کسانی را که تابع رسول اکرم و ائمه باشند، می­آمرزد و به‌مقتضای اسم رحیم خود صفات وجودی بهتر از قبل به ایشان عطا می­کند و آنها را در مسیر کمال و هدایت قرار می­دهد (ابن­عاشور، بی‌تا، ج2، ص182).

ج- بخشش و محبّت مؤمنان نسبت به خطاکاران

قراین لفظی آیات قرآن در زمینۀ محبّت مؤمنان نشان می­دهد که محبت با مغفرت و رحمت ارتباط نزدیکی دارد. مؤمنان و انسان­های وارسته که توانسته­اند به حبّ الهی دست یابند، با تخلق به اخلاق الهی، باید روحیۀ بخشش و مهربانی را نیز در خود به‌ظهور برسانند. آنان باید خطاکاران را درصورت پشیمانی ببخشند و درصورتی که از اشتباهات خطاکاران نگذرند، آیات قرآن آنها را توبیخ می­کند و به ایشان دستور عفو و بخشش می‌دهد: «وَلا یَأْتَلِ أُولُوا الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یُؤْتُوا أُولِی الْقُرْبى‏ وَالْمَساکِینَ وَالْمُهاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیم» (نور:22).

بافت موقعیتی و سیاق این آیات مربوط به ماجرای تهمت ‌زدن به یکی از زنان پیامبر است که به قضیۀ افک معروف است. قرآن در این آیات تهمت نادرست زنا به زن پیامبر (ص) را ساختۀ جماعتی از خود مردم می­داند و به بیان این مطلب می­پردازد که برای کسانی که در ساختن این تهمت نقش اصلی را داشته­اند، عذابی دردناک در نظر گرفته شده است و به توبیخ کسانی می‌پردازد که در شایعه­‌پراکنی این ماجرا دست داشتند. با وجود این، از مؤمنان متمکن جامعه خواسته تا کمک­های مالی خود را به نیازمندانی­ که در جریان شایعه نقش داشتند متوقف نکنند و همین­طور از ایشان خواسته شده است تا از گناه گناهکاران این ماجرا درگذرند. این گذشت از عقوبت‌ کردن گناه و نادیده ‌انگاشتن آن منجر به قرار گرفتن مؤمنان تحت شمول مغفرت الهی خواهد شد (طباطبائی، 1417، ج15، ص87).

 «لا یَأْتَلِ» معانی قسم‌خوردن، ترک‌کردن و کوتاهی‌کردن را دارد. در هر سه صورت خداوند در صدد بیان این مطلب است که مؤمنانی که دارای ثروت، اموال و دارایی‌اند کمک­های مالی خود را به نیازمندان از کسانی که دچار خطای غفلت شده‌ا­ند، قطع نکنند (طیب، 1378، ج9، ص511).

خداوند بعد از این درخواست، از ایشان می­خواهد تا از گناه افراد غافل درگذرند و هر که می‌خواهد خدا از گناهانش در گذرد، باید اشتباهات دیگران را ببخشد. این گذشت از گناه در دو مرحلۀ عفو و صفح مطرح است. عفو در لغت به معنای محو کردن و در ارتباط با گناه به معنای گذشتن از مجازات ‌کردن گناه است. صفح در لغت، اعراض و روی­گردانی چهره و رابطۀ آن با گناه در چشم‌پوشی و نادیده ‌گرفتن آن است. با این توضیحات روشن می­شود که معنای صفح عمیق­تر و لطیف­تر از معنای عفو است؛ زیرا در عفو شخص گناه را می­بیند، ولی عقوبت آن را می­بخشد؛ ولی در صفح اصلاً گناه را نمی­بیند تا بخششی در کار باشد (میبدی، 1371، ج6، ص508).

خداوند برای تشویق به انجام این دستور مغفرت خود را یادآوری می­کند: «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ»؛ به‌این دلیل که مسلماً انسان­ها خواستار این هستند که خداوند از گناهشان درگذرد و یا اگر گناهی ندارند خداوند حجاب­ها را از مقابلشان بردارد؛ بنابراین انسان باید همان­طور که از خداوند انتظار بخشش دارد، خود نیز در حق دیگران بخشش روا دارد (طباطبائی، 1417، ج15، ص94). عبارت مذکور، علاوه بر تشویق به انجام این عمل پسندیده، به بیان نتیجۀ عمل مؤمنان نیز می­پردازد که همان مغفرت الهی است (طیب، 1378، ج9، ص511).

در سیاق پایانی آیه، دو اسم غفور و رحیم خداوند هم‌نشین شده­اند، خداوند ابتدا عذاب و عقوبت گناهکاران را می­بخشد و در مرحلۀ بعد الطاف و نعمت­هایش را شامل حال ایشان می­کند (طباطبائی،1417 ،ج3، ص106). خداوند این دو صفت خود را در پایان آیه برای توانگران خاطرنشان می‌کند که از لغزش­های بندگان درمی­گذرد و به آنها خیر و خوبی عطا می­کند و مسیر هدایتشان را هموار می­کند، شما نیز همانند خدا باشید از گناه مجرمین درگذرید، به آنها کمک مالی کنید و بگذارید آنها در آرامش بمانند. با آوردن این دو اسم در انتهای آیه انسان­ها را به همشکلی و همرنگی با خود در این دو صفت دعوت کرده است.

 

2-4- محبّت در لایۀ کافران

با نگاهی به بافت زبانی آیات قرآن این نکته روشن می­شود که کفر بدترین جایگاه را دارد و بیشترین خدشه و زیان را به انسان­ها وارد می­کند. همان­طور که کسب ویژگی­های نیکو انسان را به خدا نزدیک می­کند، در مقابل، کفر و عصیان آدمی را از مسیر محبت الهی و رشد معنوی خود دور می­سازد. هرچه گناه بیشتر و سنگین­تر باشد، این فاصله از محبّت، بیشتر خواهد شد تا جایی که کافران بهره­ای از محبّت الهی نمی­برند­.

در آیۀ ذیل، کفر و دوستداری دنیا از جمله عواملی معرفی شده است که انسان را از مسیر محبت الهی دور می‌کند: «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ وَأَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ* أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصارِهِمْ وَأُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ* لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ» (نحل: 107-109).

سیاق آیات دربارۀ سخن از کسانی است که بعد از ایمان، کفر ورزیدند و عذابی بزرگ برایشان در نظر گرفته شده است. از آن رو عذاب الهی متوجۀ حال ایشان می­شود که زندگی دنیا را بر زندگی آخرت برتری داده­اند و نسبت به آن حبّ و دوستی روا داشتند. قلب­ها، گوش­ها، و چشم­های آنها از جانب خداوند مهر خورده است و جزء گروه غافلان قرار گرفته­اند. این گروه همان کسانی­اند که در روز قیامت زیانکاران واقعی هستند.

کلمۀ «ذلک» در عبارت «ذلِکَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَیاةَ الدُّنْیا عَلَى الْآخِرَةِ» به مرتدین و عذاب در نظر گرفته شده برای ایشان می­پردازد. «اسْتَحَبُّوا»، به‌معنای دوست‌ داشتن است و با حرف اضافۀ «علی» به‌معنای ترجیح‌ دادن است­. نخستین علت مجازات کافران مرتد این است که حیات دنیا را بر حیات آخرت ترجیح داده­اند. کافران حیات دنیا را که حیاتی است مادی و پر از لذات و خواسته­های نفسانی و حیوانی، بر حیات واقعی و بزرگ با ارزش­های برتر معنوی که حیاتی است جاویدان که علت، نتیجه و غایت خلقت انسان محسوب می­­شود، ترجیح و برتری می­دهند. آنها تمام نفع و سود را در حیات دنیا می­بینند و حیات آخرت را به‌دلیل وجود نماز، روزه، خمس و دیگر دستورات تزکیه‌دهندۀ جان و روح، به دلیل سختی­های موجود در آنها، فرو می­گذارند (آلوسی، 1415، ج4، ص473)

 «واو» در آغاز عبارت «وَأَنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ» برای عطف است و این جمله دلیل دوم برای غضب و عذاب الهی کافران محسوب می­شود. کافران کسانی هستند که با پر رنگ‌ترین حجاب­ها پوشیده شده­اند و به‌علت امتناع از قبول هدایت الهی و همین­طور تعلق شدید به دنیا و متعلقات آن، خداوند هدایت یا درجۀ ثبات در ایمان را از ایشان سلب می­کند (ابن عربی، 1422، ج1، ص368). تعلق به دنیا و قساوت و کدورت حاصل از آن در وجود کفار، منجر به مهرخوردن بر قلب­ها، گوش­ها و چشم­های آنها شده است، ابزاری که انسان حقایق را از طریق آنها می­بیند، می­فهمد و کشف می­کند (طباطبائی، 1417، ج12، ص355)، این افراد در غفلت کامل به سر می­برند؛ به‌این دلیل که از آخرت و خدا که همۀ یادآوری­ها به خاطر آن است، غفلت دارند (گنابادی، 1408، ج2، ص427)، و در روز قیامت جزء گروه خسران­زده یا زیانکار خواهند بود؛ چون اصل سرمایۀ خود را که در دنیا قرار داشت ضایع کردند و نتوانستند در آن و به کمک آن به رشد معنوی دست یابند (طباطبائی، 1417، ج12، ص355).

هم‌نشینی کفر بعد از ایمان و تعلق به دنیا و دوستداری آن می­رساند که آغاز کفر و بازگشت از ایمان به سمت کفر، دلبستگی یا تعلق خاطر به دنیا است. دنیا آن‌چنان در چشم کافران زینت داده شده است که همۀ منفعت­ها کمال و جمال را در آن می­بینند و حتی آن را به خدا و آخرت خویش ترجیح می­دهند. این تعلق به دنیا یا دوستداری منفی آثار و نتایجی را در پی دارد: انسان دلبستۀ دنیا می­شود تا آنجا که دیگر حقایق از قبیل خدا و آخرت را نمی‌بیند، محبت خویش را به خدا اختصاص نمی­دهد و در نتیجه کافر می­شود تا آن میزان که دنیا را به آخرت ترجیح می­دهد، و این مسلم است که چنین کسی خویشتن را از هدایت الهی و رحمت بی­انتهای او دور کرده است و بالتبع آن در دنیا و آخرت خسران‌زده است؛ زیرا دنیا را که خداوند همچون فرصتی در اختیارش گذاشته بود تا در آن بذر خوبی ­بکارد تا در آخرت برداشت مناسبی از آن داشته باشد را، از دست داده­ است و دیگر اینکه با ترجیح دنیا بر آخرت به خدا و آخرت کفر ورزیده­ است و در نتیجه از آن‌ محروم و خسرانی بالاتر از این نمی­تواند وجود داشته باشد.

 

2-5- حبّ به دنیا و متعلّقات آن

در قرآن، حبّ به دنیا و متعلقات آن، به دو صورت پسندیده و ناپسند بیان شده است. محبت پسندیده، مربوط به اموری است که در جهت رضای الهی است و انسان را به یاد خداوند می‌اندازد و محبّت مذموم، مربوط به اموری است که رضای الهی در آن لحاظ نمی‌شود.

 

الف- حبّ پسندیده

محبّت به والدین، از جمله محبت­های پسندیده در سیستم زبانی آیات قرآن است؛ به‌گونه­ای که، قرآن کریم پس از عبادت و بندگی خدا، نیکی به پدر و مادر را (اسراء:23)و پس از شکر خدا، شکر پدر و مادر را سفارش کرده است (لقمان:14)؛ لذا خداوند دستور داده است: «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا (اسراء:24)، در این آیه هر چند به محبت والدین تصریح نشده است؛ ولی «خفض»، ضد «رفع» (راغب، 1412، ص279) به معنای فرود آمدن و خواباندن است. جمله «وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» کنایه از تواضع (زحیلی، 1418، ج15، ص55)، لطف و محبت (میبدی، 1371، ج5، ص541) در برابر پدر و مادر است. من‌الرحمه یعنی باید از روى محبت و مهربانى نسبت به والدین تواضع و کوچکی کرد نه از روى کراهت و اجبار (طیب، 1378، ج8، ص239).

از‌سوی دیگر، علاقه به فرزند، یک میل فطری است که خداوند برای بقای نسل بشر و حکمت‌های دیگر آن را در وجود انسان قرار داده است؛ بنابراین این میل اگر پسندیده نبود، خداوند آن را در وجود انسان قرار نمی‌داد و پیامبران خدا همچون زکریا (ع) در پیری از خداوند طلب فرزند نمی‌کردند (آل­عمران:38). محبت به فرزند با معیارها و حدود خود نه‌تنها پسندیده است؛ بلکه برای رشد عاطفی و اجتماعی کودک بسیار ضروری است. همان‌گونه که کودک برای رشد جسمانی به انواع مواد غذایی احتیاج دارد؛ از ‌همین‌رو امام صادق (ع)می‌فرمایند: «ان الله لیرحمُ العبدَ لشدَّۀ حبه لِولده» (کلینی، 1388، ج6، ص50)، خداوند بنده را به‌خاطر شدت محبت به فرزندش، رحمت می‌کند.

یکی از محبت‌های پسندیده، دوست‌داشتن همسر است؛ زیرا دوستی، جاذبه و کشش قلبی میان دو همسر از ناحیۀ خداست «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (روم:21)». اگر دوستی همسر پسندیده نبود، خداوند آن را در میان همسران قرار نمی‌داد و آن را از آیات خود نمی‌شمرد. کلمه «زوجاً» می‌فهماند که مقصود از «بینکم» زن و شوهر است، نه همۀ انسان‌ها! عاطفه و
محبت میان زن و شوهر از آیات و نشانه‌های الهی شمرده شده است؛ چرا که خداوند میان زوج به‌گونه‌ای محبت قرار داده است که با وجود رابطۀ نسبی بین آن دو، چنان به همدیگر محبت می‌ورزند که هر کدام دیگری را بیش از هر چیز دوست دارد (طبرسی، 1372، ج8، ص470).

 

ب- حبّ ناپسند

در مقابل آیاتی که در قسمت قبل بیان شد، خداوند در آیات ذیل افراد را از محبت‌ کردن به نزدیکانی که کافرند، برحذر می­دارد: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَإِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْکُفْرَ عَلَى الْإِیمانِ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ*قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَأَبْناؤُکُمْ وَإِخْوانُکُمْ وَأَزْواجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَتِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَمَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ» (توبه:23-24).

بافت موقعیتی آیۀ فوق بیان می­دارد که زمانی که پیامبر (ص) به دستور خداوند فرمان هجرت از مکه به مدینه را صادر کرد برخی از مسلمانانی که برادران و پدرانشان در میان متخلفان از هجرت بودند، به‌خاطر آنان، هجرت نکردند و در نزد خویشان خویش باقی ماندند. خداوند دو آیۀ فوق را برای تنبیه ایشان نازل کرد که نباید کفر را بر ایمان و نزدیکان را بر خدا و رسولش ترجیح داد (طبری، 1412، ج10، ص69)؛ درضمن، این آیه با خطابی عام همۀ مؤمنان را از دوستی با پدران و برادرانی نهی می­کند که کفر پیشه کرده­اند و آن را بر ایمان ترجیح داده­اند (طیب، 1378، ج6، ص198- 199).

خداوند با درخواست انجام این دستور از مؤمنان خواسته است تا نزدیکی صوری و ظاهری را بر نزدیکی حقیقی و معنوی ترجیح ندهند؛ چرا که منجر به دوری و انفصال از ولایت حقیقی و ایمان راستین خواهد شد (امین، 1361، ج1، ص96-98). برخی از مفسران در ذیل این آیه ایمان را ولایت علی (ع) مصداق­یابی کرده­اند در مقابل کفر که آن را ولایت پدران و برادران کافر دانسته­اند (فیض کاشانی، 1415، ج2، ص329).

ولی در لغت معنای نزدیکی بین دو چیز است؛ به‌گونه­ای که بین آنها فاصله­ای از غیر نباشد. معنای استعاری آن قرب و نزدیکی است که گاه از حیث مکان است یا از حیث زمان، برخی مواقع نزدیکی نسبی مدّ نظر است و یا نزدیکی از جهت اعتقاد و یا از جهت نصرت و یاری و همین‌­طور ممکن است این قرب و نزدیکی از جهت محبت و علاقه باشد و ظلم در معنای قرار دادن شیء در غیر جایگاه حقیقی خویش است. انجام خلاف دستور داده شده در این آیه یعنی به ولایت و دوستی‌ گرفتن منحرفین از مسیر خدا از جانب مؤمنان منجر به قرار گرفتن ایشان در گروه ظالمان خواهد شد (شریف لاهیجی، 1373، ج2، ص241).

در عبارت مذکور سه نوع تأکید وجود دارد: جملۀ اسمیه، ضمیر فصل و آمدن حرف «فاء» بر سر خبر جملۀ اسمیه. وجود این سه تأکید پیاپی در این جمله، ظلم این گروه از مؤمنان را به‌طور قطع اثبات می­کند که در ظلمشان پایدار هستند. خداوند آنان را ظالم می­خواند؛ به‌این دلیل که ولایت را در غیر جایگاه حقیقی خویش قرار داده­اند و آنان را که نباید به دوستی بگیرند، به دوستی گرفته­اند (فیض کاشانی، 1415، ج2، ص329). کسانی که دچار این اشتباه شوند بر نفس خویش نیز ستم روا داشته­اند؛ زیرا آن را از جهت رفتن به‌سوی ایمان به سمت کفر برگردانیده­اند (گنابادی، 1408، ج2، ص250).

خطاب در آیۀ 24 متوجۀ رسول اکرم (ص) است که نشان­دهندۀ اعراض و رویگردانی است. خداوند می­داند برخی از مؤمنان به‌دلیل دل­مشغولی، همچنان دوستی خود را با پدران و برادران مؤمن خود ادامه خواهند داد و مانع ایشان از انجام دستور الهی محبتی است که به غیر خدا دارند. خداوند در این آیه اموری را که علاقۀ انسان­ها را به خود جلب می­کند برمی­شمارد که عبارت‌اند از: پدران، برادران، پسران، زنان، خاندان و قبیله، اموال گردآورده، تجارتی که نگران از دست‌ دادن آن هستند و خانه­­هایی که به آنها دل‌خوش کرده­اند (طباطبائی، 1417، ج9، ص207-208). اگر امور فانی از دارایی­های دنیوی در نزد مؤمنان دوست داشتنی‌تر از امر باقی از قبیل خدا، رسول او و جهاد در راه او باشد، پس باید منتظر فرا­ رسیدن امر خدا باشند، آن لحظه زمانی است که آخرت فرا می­رسد و حقیقت امور آشکار می­شود و عذاب آن گریبان‌گیر این افراد می­شود (طیب،1378 ،ج6، ص199)، و در ادامه آیه، این افراد را فاسق نامید که هدایت الهی شامل حالشان نمی­شود. فسق به معنای خارج ‌شدن از منزل و جایگاهی است که برای کسی یا چیزی معین شده است و فاسقان در این آیه همان کسانی هستند که امور فانی را بر امور باقی ترجیح­ داده­اند و کسانی که از ولایت واقعی با اطاعت از کفار به کنار رفته­اند؛ به عبارتی ایشان کسانی­اند که از محدودۀ طاعت الهی بیرون رفته­اند. خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی­کند مسیر حقیقی را به ایشان نشان نمی‌دهد و لطف خود را از ایشان سلب می­کند تا در ضلالت باقی بمانند (شبر، 1412، ص201).

هم‌نشینی ولایت با محبت در این آیات بیانگر این نکته است که ولایت به‌طور کلی چه در جنبۀ منفی، باطل و فانی و چه در جنبۀ مثبت، حقیقی و باقی با محبت در ارتباط است. آنان که حب و تمایلشان تنها به‌سمت خدا باشد، خدا ولیشان خواهد بود و این ولایت که البته ولایت حقیقی است در دنیا و آخرت اثر خود را می­گذارد. به آنها کمک می­کند تا مسیر مطلوب که همان راه الهی است را طی کنند و در آخرت از جملۀ رستگاران و برخورداران از بهشت نعیم باشند و در مقابل، پیروی ‌کردن یا دوستی با کسانی که دچار دوستداری منفی شده­اند، منجر به سقوط از درجات ایمان و قرارگرفتن در گروه ظالمان خواهد شد، همان کسانی که ایمان را در جایگاه حقیقی خویش قرار ندادند و محبت و تمایل خویش را به اشتباه به‌سمت کفر روانه کردند. هرگاه مؤمنان کافران را به دوستی بگیرند، بویژه اینکه جزء اقوام و خویشان باشند، ناخودگاه به سمت آنها و عقایدشان سوق می‌یابند. دوستی با کسانی که خدا را فروگذاشته­اند و به غیر او دل خوش کرده­اند، تأثیری عمیق بر مؤمنان می­گذارد آنگونه که آنان را نیز همرنگ کفار می­­کند.

هم‌نشینی دوستداری منفی با فسق و تعلق ‌نداشتن هدایت در سیاق آیات مذکور می­رساند که اگر مؤمنان نزدیکان و هر نوع دارائی خویش را بیشتر از خدا و رسولش دوست بدارد فاسق هستند که هدایت الهی به ایشان تعلق نمی­گیرد. ترجیح ‌دادن خدا بر غیر خدا فسق است؛ به‌این دلیل که فاسقین از حد مقررشده یعنی توحید و توجه فقط به سمت خدا تجاوز کرده­اند و بلکه غیر او را به جای او دوست دارند و به سمت آنها محبت روانه می‌کنند.

ترجیح امور برشمرده ‌شده در آیه همان اشتباهی است که کافران مرتکب آن شده­اند (نحل:107). کافران ایمان را بر کفر ترجیح می­دهند و این مطلب همان‌طور که ذیل دیگر آیات مرتبط با کفر گذشت، نشان می­دهد آغاز کفر همان تعلق به دنیاست. در آیۀ 24 توبه از تعلقات دنیوی سخن به میان رفته است و بنابراین ممکن است مؤمنان با انتخاب این نوع از دوستی به درجات کفر خفی یا حتی جلی سقوط کنند.

قراین حالی و بافت فرهنگی و اجتماعی این آیه اشاره به شرایط محیطی افراد می­کند. در جامعه­ای که مال و فرزندان و تجارت و مسکن ارزش­ساز افراد است، مؤمنان ممکن است از شرایط تأثیر بپذیرند و نقش خدا در نگاهشان کمرنگ شود. خداوند قبل از دادن هر گونه برنامۀ عملی به آنها هشدار می­دهد که تحت هر شرایطی باید اندیشۀ توحیدی خویش را حفظ کنند و به غیر او دلباخته نشوند، در غیر این صورت ضرر متوجۀ خودشان خواهد شد و جزء گروه کافران، ظالمان و فاسقان خواهند شد؛ چرا که ولایت به‌دنبال محبت حاصل می­شود و محبت با منحرفان، ولایت ایشان را در پی خواهد داشت.

 

نتیجه

امروزه یکی از فنون بررسی متون و استخراج لایه‌های باطنی آن، استفاده از انواع سیاق است که در پرتو توجه به انواع قرائن از جمله بررسی روابط میان واژگان موجود متن، ارتباط میان آنها را کشف و از آنجا پیوستگی و انسجام متن را نمایش می‌دهد.

مهمترین کلمات یا موضوعاتی که در قرآن با محبت ارتباط دارند عبارت‌اند از: توحید، ولایت، ایمان، فضل، مغفرت، رحمت، هدایت، عفو، صفح، فسق، تعلّق به دنیا. سیاق و روابط هم‌نشینی و درون‌متنی آیات قرآن، مفهوم محبت در قرآن را توضیح و چگونگی پیدایش و گسترش لایه­های آن را نشان می­دهد، که این لایه­ها عبارت‌اند از: خداوند، پیامبران، مؤمنان، کافران، حبّ منفی، حبّ مثبت.

- با توجه به روابط هم‌نشینی و سیاق آیاتی که موضوع آنها محبت بنده و محبت پروردگار است، روشن می‌شود که معنای محبت عبد به پروردگار با محبت پروردگار به عبد، متفاوت است. پروردگار می‌خواهد تا بنده بازتابی از صفات و اسماء پروردگارش باشد حتی به‌صورت ناقص، به عبارتی رنگ خدایی بر خویشتن بگیرد و خلیفۀ خدا بر زمین شود (مائده:51-54). انسان خدای خویش را دوست می­دارد و به‌سمت او تمایل دارد تا به مغفرت و رحمت الهی دست یابد و مسیر کمال را طی کند. عبارات و کلماتی که در کنار حبّ خدا و حبّ عبد قرار گرفته­اند به‌روشنی تصدیق‌کنندۀ این مطلب هستند که محبت و تمایل واقعی همواره دارای اثر است. اثر محبت خدا به بنده، مغفرت و رحمت است و پیامد تمایل عبد به‌سمت معبود، تواضع در برابر اهل ایمان، داشتن جذبه در برخورد با دشمن، جهاد در راه خدا و نداشتن هیچ‌گونه واهمه در طی این طریق است.

- انسان‌ها به فراخور ظرفیت مختلفشان از محبّت الهی به‌صورت‌های گوناگون بهره­مند می­شوند. پیامبران که مظهر همۀ اسماء الله و خلیفۀ خدا بر زمین هستند، تحت محبت الهی قرار گرفته­اند (طه:40-41؛ ص: 25 و 40 و 47). در مقابل، محبّت پیامبران الهی به پروردگاری است که همیشه وجود داشته است و وجود خواهد داشت: «فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأى‏ کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ الْآفِلِین» (انعام: 176)؛ البته محبّت پیامبران باید در راستای دوستداری خدای خویش باشد نه برمبنای خواسته­های خود (قصص: 56). مثلاً محبّت بیشتر حضرت یعقوب (ع) به حضرت یوسف (ع) نسبت به سایر فرزندان، نیز نشأت‌گرفته از ولایت الهی است. ولایت، ملاک حقیقی محبّت است و آدمی باید به‌سمت ولایت و اولیاء‌الله تمایل داشته باشد. چیزی که برادران یوسف آن را در ابتدا نفهمیدند و تنها یعقوب آن را می­دید.

- در لایۀ معنایی مؤمنان، به قرینۀ لفظی آیات قرآن، نوع محبّت مؤمن به خدا اولاً از شدّت برخوردار است (بقره:165). تعقل در هستی و ایمان به خدای یگانه، از جمله عوامل حصول محبت و رحمت الهی به شمار می‌آید. برخی از آیات و نشانه­­هایی که خداوند در هستی قرار داده است راهنمایی بر توحید الهی است. هرگاه انسان­ها بر نشانه­های هستی که جلوه­های رحمت رحمانی خداوند است، تدبر کنند، در مسیر هدایت و رحمت رحیمیه قرار خواهند گرفت؛ زیرا اندیشیدن در آیات الهی، زمینۀ مناسبی برای رسیدن به فهم توحید، تسلیم در مقابل پروردگار و تقدیم خالصانۀ محبّت به پیشگاه پروردگار را فراهم می­آورد؛ درحالی که اندیشه ‌نکردن در آیات الهی زمینه­ای است برای تسلیم ‌نشدن در برابر پروردگار و شریک قرار دادن برای خداوند؛ بنابراین کسانی می­توانند از این نشانه‌ها سود ببرند و از لابه­لای آن به اندیشۀ توحیدی دست یابند که اهل تعقل و اندیشه باشند. مؤمنان کسانی هستند که توانسته­اند از این طریق، یگانگی خدا را درک کنند و در نتیجه در محبّت خویش به خداوند، خالص باشند (نحل:108؛ انعام:46؛ بقره:163-165)، و ثانیاً ممزوج با طاعت الهی است (حشر:18-24) و ثالثاً فرد مؤمن باید خود نیز مظهری از حبّ الهی باشد و به مؤمنان دیگر عشق بورزد. حتّی عشق به نبی، نباید باعث شود که به دیگر مؤمنان بغض و کینه بورزد (نور:22). از جمله آثار این محبت این است که خداوند لغزش­های احتمالی بنده­اش را می­بخشد و حجاب­های نورانی و ظلمانی را از مقابلش برمی­دارد (آل­عمران:31) و انسان برای پرورش محبّت پروردگاری در وجود خود باید از رسول او (ص) پیروی کند؛ زیرا انسان به تنهایی قادر نیست طی طریق کند (آل­عمران:31).

- امّا قراین لفظی آیات قرآن بیانگر این مطلب است که کافران کسانی هستند که نتوانستند ایمان را در خود پرورش دهند و محبّت الهی را در خود به ظهور برسانند، مجرمان با دلبستگی به دنیا دیگر حقایق از قبیل خدا و آخرت را نمی­بیند و محبت خویش را به خدا اختصاص نمی­دهند و در نتیجه کافر می­شوند تا آن میزان که دنیا را به آخرت ترجیح می­دهند، و این مسلم است که چنین کسی خویشتن را از هدایت الهی و رحمت بی­انتهای او دور کرده است و بالتبع آن در دنیا و آخرت خسران‌زده هستند (نحل:107-109).

- دوستداری منفی و مثبت یکی دیگر از لایه­های معنای محبّت در قرآن است. هرگاه کسی خداوند را دوست بدارد و خواهان او باشد باید در راه رضای او و در مرحلۀ بعد در راه هم‌شکلی با او به دنبال کسب خوبی­ها باشد. او در برابر مؤمنان فروتن است؛ زیرا می­­داند آنها نیز مانند خودش راه را درست پیموده و هم‌مسیر با او هستند، در برابر کافران با عزت و پر جذبه است. با تمام وجود در مسیر الهی و برای رسیدن به کمال خویش تلاش می‌کند و در این راه از هیچ چیزی هراسی به دل ندارد؛ زیرا ولایت الهی را پذیرفته است (توبه:23-24).

 

  1. قرآن کریم.
  2. آلوسى، سید محمود (1415ق)، روح‌المعانى فى تفسیر‌‌القرآن ‌العظیم، تحقیق: على عبدالبارى عطیة، بیروت: دارالکتب العلمیه‏.
  3. ابن عاشور، محمد بن طاهر (بی‌تا)، التحریر و التنویر، بی‌جا: بی‌نا.
  4. ابن‌عربی، ابوعبدالله محی‌الدین محمد (1422ق‏)، تفسیر ابن‌عربی‏، تحقیق: سمیر مصطفی رباب، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
  5. ابن فارس، احمد (1387)، ترتیب مقاییس‌اللغة، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
  6. ابن منظور، محمدبن مکرم (1414ق)، لسان‌العرب، بیروت: دارصادر.
  7. احمد مختار، عمر (1386)، معناشناسی، حسین سیدی، دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ دوم، مشهد.
  8. امین‏، سیده نصرت (1361)، مخزن‌العرفان در تفسیر قرآن‏، تهران‏: نهضت زنان مسلمان‏.
  9. اندلسی ابوحیان محمدبن یوسف (1420 ق)‏‏، البحر المحیط فی التفسیر، تحقیق: صدقی محمد جمیل‏، بیروت‏: دار الفکر.
  10. ایزوتسو، توشیهیکو (1360)، ساختمان معنایی مفاهیم اخلاقی در قرآن، ترجمۀ فریدون بدره‌ای، تهران: نشر قلم.
  11. ایزوتسو، توشیهیکو (1361)، خدا و انسان در قرآن، احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
  12. بلاغی نجفی، محمدجواد (1420ق)، آلاءالرحمن فی تفسیرالقرآن، قم: بعثت.
  13. پالمر، فرانک (1366)، نگاهی تازه به معناشناسی، کورش صفوی، تهران: نشر مرکز.
  14. پرچم، اعظم؛ نبیان، پروین و حاتمی، لاله‌‌زار (1389)، «معناشناسی رحمت رحیمیه در قرآن»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال هفتم، شمارۀ 14.
  15. ثقفى، تهرانى محمد (1398ق)، تفسیر روان جاوید، تهران: برهان‏، چاپ سوم‏.
  16. حقى بروسوى، اسماعیل (بی‌تا)، روح‌البیان‏، بیروت‏: دارالفکر.
  17. راغب اصفهانى، حسین بن محمد (1412ق)، المفردات فى غریب‌القرآن، بیروت: دارالعلم.
  18. رجبی، محمود (1385)، روش‌شناسی تفسیر قرآن، قم: سمت.
  19. زحیلی وهبة بن مصطفی (1418 ق)‏‏، التفسیر ‌المنیر فی‌ العقیدة و الشریعة و المنهج‏، بیروت دمشق‏: دارالفکر.
  20. سلوی محمد العوا (1382)، بررسی زبانشناختی وجوه و نظایر در قرآن کریم، حسین سیدی، مشهد: شرکت به‌نشر (انتشارات آستان قدس رضوی).
  21. شبر، عبدالّله (1407ق)، تفسیر القرآن‌الکریم، بیروت: دارالبلاغه للطباعه و النشر.
  22. شریف لاهیجى، محمد بن على (1373)، تفسیر شریف لاهیجى‏، تحقیق: میر جلال‌الدین حسینى ارموى (محدث)، تهران: دفتر نشر داد، چاپ اول‏.
  23. صفوی، کورش (1379)، درآمدی بر معناشناسی، تهران: سازمان تبلیغات اسلامی.
  24. طباطبائى، سید محمدحسین (1417ق)، المیزان فى تفسیر‌القرآن، قم: جامعۀ مدرسین.
  25. طبرسى، فضل بن حسن (1372)، مجمع‌البیان فى تفسیرالقرآن، تهران: ناصرخسرو.
  26. طبرى، محمدبن جریر (1412ق)، جامع‌البیان فى تفسیرالقرآن، بیروت: دارالمعرفه.
  27. طریحی، فخر الدین‏(1375)، مجمع‌البحرین‏، تحقیق: سید احمد حسینی‏، تهران: کتابفروشی مرتضوی، چاپ سوم‏.
  28. طوسى، محمدبن حسن (بی‌تا)، التبیان فى تفسیرالقرآن، بیروت: دار احیاء‌ التراث‌ العربى.
  29. طیب، سید عبد الحسین‏ (1378)، اطیب‌البیان فی تفسیر‌القرآن‏، تهران: اسلام.
  30. فراهیدی، خلیل‌بن احمد (1410ق)، العین، قم: هجرت.
  31. فیض کاشانی، ملا محسن (‏1415 ق)‏، تفسیر‌الصافی‏، تحقیق: حسین اعلمی‏، تهران: انتشارات الصدر.
  32. قشیری، عبدالکریم بن هوازن (بی‌تا)‏، لطایف الاشارات‏، تحقیق: ابراهیم بسیونی‏، مصر: الهیئه‌المصریه  العامه للکتاب.
  33. قیصری، داوود ابن محمد (1382)، شرح قیصری بر فصوص‌الحکم ابن عربی، خواجوی محمد، تهران: مولی.
  34. کلینی، محمدبن ‌یعقوب (1388ق)، الکافی، تهران: اسلامیه.
  35. گنابادی، سلطان محمد (1408 ق‏)، تفسیر بیان‌ السعادة فی مقامات ‌العبادة، بیروت‏: مؤسسه‌الأعلمی     للمطبوعات‏، چاپ دوم. ‏
  36. مصطفوی، حسن‏ (1380)، تفسیر روشن‏، تهران: مرکز نشر کتاب.
  37. مظهرى، محمد ثناءالله (1412 ق)‏، التفسیر المظهرى، تحقیق: غلام نبى تونسى‏، پاکستان‏: مکتبة رشدیه‏.
  38. میبدی، رشیدالدین (1371)، کشف‌الأسرار و عده‌‌الأبرار، تحقیق: علی اصغر حکمت‏، تهران: امیر کبیر، چاپ پنجم.