Document Type : Research Article
Authors
1 ،-Associate Professor, University of Imam Sadeq, Tehran, Iran
2 PhD Student of the Science of Quran and Hadith, University of Imam Sadeq, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
یکی از گزارههایی که توجه مفسران را به خود جلب کرده، «إنّما البیعُ مثلُ الرّبا» است؛ تنها گزارهای که به صورت بیواسطه بازتابدهنده جایگاه «ربا» در بافت اقتصادی شبهجزیره در عصر نزول است. به رغم تفاوت آرای مفسران پیرامون این گزاره، همگی به دلیل تشبیه بیع به ربا بر غیرطبیعی بودنِ چینشِ واژگان در این گزاره متفقند. مطالعه حاضر تلاش دارد با بهرهگیری از نگره نقشگرای مایکل هالیدی دست به بازخوانی این گزاره زند. هالیدی، سه کارکرد ذاتی زبان را که فرانقشِ «متنی»، «اندیشگانی» و «بینافردی» هستند، شناسایی کرده و متناظر با آنها، سه لایه معنایی را برای هر گزاره ساماندهی کرده است. فرانقش متنی نشان میدهد که «بیع» هنگام تولید این گزاره، پدیدهای نو، و «ربا» پدیدهای شناخته در بافت اقتصادی شبهجزیره بوده است. نیز فرانقش اندیشگانی حکایت از آن دارد که گویندگان این گزاره از «فرآیند رابطهای» که کارکرد تعریفِ هویت را داراست، بهره بردهاند. هنگامی به تعریف یک پدیده چون بیع روی آورده میشود که نو و ناشناخته باشد. فرانقش بینافردی نیز نشان میدهد، گویندگان این گزاره با استفاده از اداتِ «إنّما» به عدم حتمیت خویش به مفاد این گزاره اذعان کردهاند. بنابراین مبتنی بر نگره نقشگرای هالیدی، کیفیت چینش واژگان در این گزاره، غیرطبیعی نبوده، بلکه در هنگامه تولید این گزاره، برای مخاطبان قابل فهم و بازتابدهنده بافت اقتصادی شبهجزیره بوده است.
Keywords [Persian]
«ربا» از مفاهیمی است که در طول تاریخ جهان اسلام توجه طیفهای گوناگونی از اندیشمندان مسلمان بهویژه فقها و مفسران را به خود جلب کرده است؛ چه به این پدیده بارها در قرآن کریم و روایات اشاره شده و گاه با لحنی تهدیدآمیز (بقره: 275، 278و279) به مقابله با آن برخاسته شده است. شناسایی این مفهوم آنچنان که در عصر نزول درک میشده از دیرباز ذهن مفسران قرآن را به خود مشغول داشته است؛ از همین روی، آنان سعی کردهاند تا از خلال دقیقشدن بر آیات قرآن کریم که بهترین منبع برای دستیابی به اطلاعاتی دقیق در باب «ربا» در عصر نزول است، در راستای شناسایی هر چه بهتر این مفهوم گام بردارند.
بی تردید یکی از همین گزارهها که توجه اکثر مفسران را به خود جلب کرده و بحثهای دامنهداری را به خود اختصاص داده است، گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» (بقره:275) است. آنچه بر اهمیت این گزاره نسبت به دیگر گزارهها میافزاید، بیان آن در قالب یک نقل قول مستقیم از گروهی از فعالان عرصه اقتصاد در آن عصر است که بهخوبی میتواند بازتابدهنده جایگاه «ربا» در بافت اقتصادی شبهجزیره در هنگامه نزول قرآن کریم باشد؛ در نتیجه فهمِ هر چه بهتر و دقیقتر از آن میتواند گامی مؤثر در شناسایی مفهوم «ربا» به حساب آید. براساس همین دغدغه، در پژوهش حاضر کوشش شده است در ادامه حرکت مفسران، به بازخوانی این گزاره پرداخته شود و به درک زوایایی از آن که از نظر مفسران دور مانده برسد.
برای ذکر پیشینهای بر این مطالعه باید از آثار تفسیری عالمان مسلمان یاد کرد که طی قرون متمادی به شرح و تبیین این گزاره اهتمام داشتهاند. مروری بر این تلاشها نشان میدهد که اصلیترین محور مباحث ایشان پیرامون این گزاره، معطوف به کیفیت چینش واژگان در آن بوده است. درحالی که انتظار اولیه آن است که «ربا» به «بیع» تشبیه شده است و عقیدۀ رباخواران در قالبِ «إنّما الربا مثل البیع» صورتبندی شود؛ اما این گزاره از تشبیه «بیع» به «ربا» سخن گفته است. مفسران قرآن در شرح و تبیینِ این تشبیه که در بادی امر غیرمنتظره به ذهن میآید، مسیرهای گوناگونی را در پیش گرفتهاند که در بخش بعد به آن میپردازیم. در این نوشتار تلاش شده است بهمنظور تبیین این گزاره، اما این بار با بهرهگیری از روشی نوین به بحث از منطق حاکم بر چینش واژگانِ این گزاره اقدام شود. بهمنظور تحقق این هدف، برای نخستین بار به بازخوانی این گزاره در پرتو نگرۀ زبانشناسی نقشگرای مایکل هالیدی پرداخته خواهد شد. این نظریۀ زبانشناسی بر آن است که هر گزاره را در سه لایه معنایی و متناسب با سه کارکرد اصلی زبان مطالعه کند.
2. آرای مفسران دربارۀ گزارۀ «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»
مروری بر تفاسیر قرآن کریم ذیل گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» (بقره:275) نشان میدهد که اگرچه تشبیه «بیع» به «ربا»- و نه عکس آن- توجه گروه اندکی از مفسران را جلب نکرده است و آنان به راحتی از کنار این عبارت گذشتهاند (طوسی، بیتا، ج2، ص361؛ طبرسی، 1372ش، ج2، ص670؛ مظهری، 1412ق، ج1، ص396؛ سید قطب، 1412ق، ج1، ص327)؛ اما در مقابل، توجه خیل عظیمی از مفسران را به خود جلب کرده است. آنان در تبیین چینش غیر طبیعی واژگان در این عبارت، وجوه مختلفی را بیان کردهاند:
الف) برخی ازمفسران بر این عقیدهاند که مقصود رباخواران از تولید این گزاره تنها اعلان شباهت میان «ربا» و «بیع» در حکم حلیّت بوده است؛ بنابراین تقدیم و تأخیر هر یک از آنها به یک اندازه ممکن بوده است و در نتیجه تغییر در چینش آنها معنای خاصی را افاده نمیکند (فخر رازی، 1420ق، ج7، ص77؛ کاظمی، 1365ش، ج3، ص41؛ ابن عاشور، بیتا، ج2، ص551).
در مقام داوری نسبت به این دیدگاه میتوان گفت: اعلان شباهت میان «ربا» و «بیع» در حکم حلیّت امری است که میتواند به شیوههای دیگری غیر از تشبیه که در آنها تقدیم و تأخیر واژگان بیاهمیت است– همچون «البیعُ و الربا حلالان/ الربا و البیعُ حلالان»- نیز انجام گیرد. این درحالی است که وقتی گوینده از صنعت بلاغی تشبیه بهره میبرد، ناخواسته به تقدیم و تأخیر واژگان توجه میکند؛ چرا که او میباید به ناچار از دو رکنِ مشبه و مشبهٌبه که هر یک دارای کارکرد متفاوت از دیگری است، بهره بَرَد. براین اساس، تقدیم هر یک از دو واژه «بیع» و «ربا» موجب میشود که دو رکن مشبه و مشبهٌبه به دو صورت متفاوت انتخاب شوند و در نتیجه معانی متفاوتی را به مخاطب القاء کنند.
ب) گروه اندکی از مفسران نیز دلیل واژگونی موجود در عبارت «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» را در فقره پیشینِ آن، یعنی «الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لایَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ» جستوجو میکنند. بر این اساس، اختلال در قوۀ تشخیصِ رباخواران که محصول تخبّط شیطان است، آنان را به تولید این گزارۀ معکوس واداشته است (موسوی سبزواری، 1409ق، ج4، ص421؛ طباطبایی، 1417ق، ج2، ص415؛ صادقی تهرانی، 1365ش، ج4، ص320).
در مقام ارزیابی این دیدگاه باید یادآور شد، رابطۀ علّی- معلولیِ حاکم بر گزارههای «الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لایَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُومُ الَّذی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» نشان میدهد که گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» بهمثابه علت و نه معلول برای عبارت پیشین ذکر شده است (زمخشری، 1407ق، ج1، صص320و321؛ طبرسی، 1372ش، ج2، ص670؛ بیضاوی، 1418ق، ج1، ص162؛ سیوطی و محلی، 1416ق، ج1، ص50؛ شبر، 1412ق، ج1، ص82؛ مدرسی، 1415ق، ج1، ص471). این درحالی است که این دیدگاه تفسیری، تصویری وارونه ازاین رابطه علّی ارائه کرده است.
ج) اغلب مفسران قرآن برآنند که گویندگان گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» برای به کرسی نشاندن دیدگاه باطل خویش، از صنعت بلاغی تشبیه مقلوب بهره بردهاند؛ در نتیجه آنان بهمنظور مبالغه در صحت «ربا»، آن را اصل قلمداد کرده و «بیع» را به آن تشبیه کردهاند (زمخشری، 1407ق، ج1، صص320و321؛ ابوحیان اندلسی، 1420ق، ج2، ص707؛ بیضاوی، 1418ق، ج1، ص162؛ فاضل مقداد، 1419ق، ج2، ص37؛ سیوطی و محلی، 1416ق، ج1، ص50؛ حسینی جرجانی، 1404ق، ج2، ص137؛ مقدس اردبیلی، بیتا، ج1، ص430؛ آلوسی، 1415ق، ج2، ص49؛ شبر، 1412ق، ج1، ص82؛ فضل الله، 1419ق، ج5، ص138).
ابهامی که دربارۀ این دیدگاه تفسیری وجود دارد آن است که صنعت تشبیه مقلوب در هیچ یک از آیات قرآن کریم بجز آیه بحثشده که ادعای استخدام این تشبیه در آن شده، استفاده نشده است. پرسشی که اینک پیش رو قرار میگیرد آن است که آیا این احتمال وجود دارد که تبیین گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» بر پایه تشبیه مقلوب، تنها شیوهای برای توجیه چینش غیر طبیعی واژگان، و نه فهم این چینش آنچنان که در عصر نزول قرآن درک میشده، بوده باشد؟! در ادامه به این بحث بیشتر خواهیم پرداخت.
3. نگرۀ نقشگرای مایکل هالیدی
نظریه نقشگرای مایکل هالیدی1 در باب زبان آنچنان گسترده است که پرداختن به ابعاد و زوایای گوناگون آن در این مقال نمیگنجد. از این روی، تنها به بیان سه ویژگی مهم این نظریه بسنده میکنیم:
1. واحد مطالعه در این نظریه زبانشناختی، «گزاره»2 است؛ بهبیان دیگر، این نظریه تلاش دارد تا پا از معناشناسی واژگان فراتر بگذارد و به جستوجوی معنا در سطح گزارهها بپردازد (نوبخت، 1393ش، ص14).
2. هالیدی با الهام از آرای جان فِرث3، پدر زبانشناسی مکتب لندن، نظریه زبانیای ارائه کرد که نگاه متفاوتی به زبان داشت. وی زبان را نه نظامی صرفاً صوری و ذهنی، همچون چامسکی، بلکه نقشگرایانه میدانست. نوآم چامسکی4 همواره تلاش داشت تا میان دو مفهوم «توانش»5 و «کنش»6 تمایز بگذارد و بر این مطلب تأکید ورزد که سوژۀ مطالعهشده زبانشناسی، «توانش» و نه «کنش» است. از دیدگاه او، «کنش» در حوزه کاربرد زبان و ارتباط قرار میگیرد، تحت تأثیر عوامل اجتماعی است و در نتیجه خارج از چارچوب زبانشناسی قرار میگیرد. این درحالی است که اندیشه نقشگرای هالیدی، «زبان» را پدیدهای ماهیتاً اجتماعی میداند؛ در نتیجه کاربرد زبان و نقشِ ارتباطیِ آن را وارد قلمروی نظریهپردازی کرده و برای آن جایگاهی درخور قائل است (Halliday& Ruqaiya, 1989, p2؛ Palmer, 1976, p7؛ مهاجر و نبوی، 1375ش، صص 8و9؛ سید قاسم و هادی، 1393ش، ص117).
3. در نگره نقشگرای هالیدی، گزارهها بر پایۀ این تلقی که «زبان» نقش و کارکرد در جامعه و نظام اجتماعی دارد، تبیین و توصیف میشوند. در این راستا، وی در گام نخست، سه نقش اصیل زبان و به تبع گزارهها را از یکدیگر باز میشناسد و سپس متناظر با هر یک از این سه نقش، سه لایه معناییِ متفاوت نیز برای هر گزاره زبانی قائل میشود. در ادامه، مروری کوتاه بر سه نقش ذاتی زبان خواهیم داشت:
الف. «زبان» درک و دریافت ما از محیط و در نتیجه تجربه ما از جهان خارج را سازمانبندی میکند. این نقش که متضمن بازنماییِ تجربیات انسانها از جهان خارج است، «فرانقش اندیشگانی»7 نام دارد.
ب. «زبان» به برقراری، حفظ و تنظیم روابط اجتماعی میان انسانها میپردازد. ازاین رهگذر، بخشی از هر متن دلالت بر کنشِ متقابلِ افرادِ درگیر در ارتباط دارد. این نقش که متضمن تعامل با افراد است، «فرانقش بینافردی»8 نام دارد.
ج. «زبان» همواره تلاش دارد تا میان خود و بافت ارتباط برقرار کند و متناسب با آن، دست به متنآفرینی زند. هالیدی این نقش را «فرانقش متنی»9 نام مینهد.
مایکل هالیدی متناظر با هر یک از سه فرانقشِ «اندیشگانی»، «بینافردی» و «متنی»، هر گزاره را مشتمل بر سه لایه معنایی میداند که به ترتیب عبارتاند از: «گزاره بهمثابۀ بازنمود»10، «گزاره بهمثابۀ تبادل»11 و «گزاره بهمثابۀ پیام»12 (Halliday&Webster, 2003, pp 312&316؛ Halliday, 1985, pp 36&37؛ صالحی، 1386ش، صص 35و36).
هالیدی بر پایه این نگره به زبان، بدفهمیهای موجود از «نقشهای زبان» را انتقاد میکند؛ زیرا اغلب گمان میرود که هر گزاره تنها یک نقش یا حداقل یک نقش برجستهتر دارد. این درحالی است که بنابر نگره نقشگرای وی، اساساً تمامی گزارهها، بهصورت چند نقشی و به تعبیر دقیقتر سه نقشی عمل میکنند؛ بنابراین معنای یک گزاره، تودهای متراکم و بهمبافته است که برای درک آن میباید همزمان از زوایای گوناگون به آن بنگریم و هر زاویهای که برمیگزینیم، در تفسیر همهجانبه از گزاره مشارکت میجوید (Halliday & Webster, 2003, p217؛ Halliday& Ruqaiya, 1989, p23).
در ادامه سعی میشود که به تکتک نقشهای زبان و سپس لایههای معناییِ متناظر با هر یک اشاره شود و گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» را بر اساس آن مطالعه میکنیم.
4. فرانقش متنی و گزاره بهمثابه پیام
همانگونه که گذشت، یکی از نقشهای ذاتی زبان «متنآفرینی» است. هماکنون بحث را با لایهای از معنا آغاز میکنیم که متناظر با این نقش است و ویژگی «پیامرسانی» را به «گزاره» اعطاء میکند. از آنجا که متنیّتِ متن از خلال دو ساختارِ متمایزِ «آغازه– دنباله» و «اطلاع» رقم میخورد، هر یک از این دو ساختار را به بحث میگذاریم و کیفیت پیامرسانیِ یک گزاره را بررسی میکنیم.
4-1. ساختار آغازه– دنباله
ساختار آغازه– دنباله13 در هر جمله بیانگر آن است که گوینده در باب چه چیزی میخواهد سخن بگوید. در نتیجه این ساختار بر مخاطب آشکار میسازد که جمله نزد گوینده دربارۀ چه چیزی است؟!
در هر گزاره، عنصری وجود دارد که بهمثابه نقطۀ عزیمتِ پیام، خدمترسانی میکند؛ ازهمین روی، جایگاه این عنصر در آغاز جمله قرار دارد. هالیدی به تبعیت از مکتب زبانشناسی پراگ، نام این عنصر را «آغازه» مینهد. «آغازه» بیانگر موضوع و مسأله اصلی پیام است و پیام هر چه باشد، درباره آن خواهد بود؛ از همین روی، مایکل هالیدی تنها ویژگیِ این عنصر را «دربارهگی»14 میداند. پس از عنصر آغازه با عنصر دیگری از پیام روبهرو هستیم که با آن، «آغازه» گسترش مییابد. کارکرد این عنصر، خبردهی و گزارش از عنصر «آغازه» است. هالیدی به تبعیت از مکتب پراگ، نام این عنصر را «دنباله» مینهد (Halliday& Matthiessen, 2004, p64؛ مهاجر و نبوی، 1375ش، ص56؛ ساسانی، 1387ش، ص320).
4-2. ساختار اطلاع
«ساختار اطلاع»15 محصول کشمکش میان چیزی است که از قبل دانسته و شناخته میشود و آن چیزی است که نادانسته و ناشناخته بوده است. از منظر هالیدی، از خلال همین تأثیر و تأثّر میان جدید و قدیم است که «اطلاع» تولید میشود؛ بنابراین ساختار اطلاع، متشکل از دو عنصر «اطلاع نو»16 و «اطلاع کهنه»17 است. «اطلاع کهنه» بر آن بخشی از واحد اطلاعاتی اطلاق میشود که پیش از آنکه در گزاره بیان شود، به نحوی از انحاء همچون بافت موقعیتی یا بافت متنی بر مخاطب آشکار بوده است. این درحالی است که «اطلاع نو» بر بخشی از واحد اطلاعاتی اطلاق میشود که پیش از عرضه آن در گزاره، مخاطب نسبت به آن اطلاعی نداشته است (Halliday& Matthiessen, 2004, p89؛ مهاجر و نبوی، 1375ش، ص59؛ صالحی، 1386ش، ص37).
4-3. نسبت میان ساختار اطلاع و ساختار آغازه – دنباله
«ساختار اطلاع» و «ساختار آغازه– دنباله»، دو ساختار متمایز اما مرتبط با یکدیگرند که در کنار هم به فرانقش متنیِ جمله شکل میدهند و از رهگذر آن، «پیام» ارسال میشود. دلیل تمایزگذاری میان این دو نوع ساختار آن است که میباید «پیام» را از نگاه دو گروه تحلیل کرد: «گوینده/ نویسنده» و «خواننده/ شنونده». «ساختار آغازه– دنباله» مرتبط با گوینده/ نویسنده است؛ زیرا اوست که باید موضوع اصلی گزاره خود را انتخاب کند و بر اساس آن، یک عنصر از میان عناصر را با نام نقطه آغاز پیام برگزیند. این درحالی است که از منظر گوینده/ نویسنده، اطلاع کهنه و اطلاع نو معنایی ندارد؛ زیرا همه چیز برای او روشن و بنابراین کهنه است؛ اما از منظر خواننده/ شنونده، اطلاع کهنه و اطلاع نو کاملاً معنادار است؛ زیرا همه چیز برای او روشن نیست و او با خواندن یا شنیدن متن نسبت به آن کسب اطلاع میکند؛ بنابراین ساختار آغازه– دنباله، گوینده/ نویسنده محور و ساختار اطلاع، خواننده/ شنونده محور است (Halliday& Matthiessen, 2004, p93؛ نوبخت، 1393ش، ص29؛ سید قاسم و هادی، 1393ش، ص121).
4-4. «ربا» و فرانقش متنی
دستیابی به یک تحلیل جامع از فرانقش متنیِ گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» مستلزم بررسی پیامِ آن از دو منظر گوینده/ نویسنده (با تمرکز بر ساختار آغازه/ دنباله) و شنونده/ خواننده (با تمرکز بر ساختار اطلاع) است.
گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» بهروشنی نشان میدهد که گویندگان آن (رباخواران) «بیع» را با نام نقطه عزیمت پیام خود برگزیدهاند. این بدان معناست که موضوع و مسأله اصلی پیام، «بیع» است و اوست که ویژگی «دربارهگی» را حمل میکند. همچنین با تمرکز بر گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» میتوان پی بُرد که «بیع» در هنگام تولید این گزاره، پدیدهای نو و ناشناخته و در مقابل «ربا» در هنگام تولید این گزاره، پدیدهای کهنه و شناختهشده در بافت اقتصادی شبهجزیره بوده است. ازهمین روی است که گویندگان این گزاره، «بیع» را به «ربا» تشبیه کردهاند؛ زیرا همانگونه که علمای علم بلاغت نیز تصریح کردهاند، همواره «مشبه» که اطلاع نو، ناشناخته و یا حدّاقل کمشناخته است به «مشبهٌبه» که اطلاع کهنه، شناختهشده و یا نیکشناخته است، تشبیه میشود (نویری، 1423ق، ج7، صص38و40؛ حسینی علوی، 1423ق، ج1، ص138؛ هاشمی، بیتا، ص219؛ میدانی دمشقی، 1416ق، ج2، ص165).
این همه درحالی است که نظر بسیاری از مفسران مبنی بر بهرهگیری از صنعت تشبیه مقلوب در این گزاره، در تنافی با تحلیل آیه مبتنی بر فرانقش متنیِ آن است؛ چراکه از منظر آنان، مقصود اصلی رباخواران از این گزاره، «إنّما الربا مثلُ البیع» بوده است؛ لکن رباخواران بهمنظور مبالغه و بزرگنمایی در صحت «ربا»، چینش طبیعی واژگان را بر هم زدند. به نظر میرسد که تبیین این گزاره بنابر تحلیل فرانقش متنی، بهروشنی نشان داده است که طرز تلقی مفسران از این گزاره مقبول نیست؛ زیرا جدینگرفتن چینش واژگان در این آیه و در نتیجه بر همزدنِ آن، موجب بروز اختلال در وجه پیامرسانی این گزاره خواهد شد. در واقع، بر همزدنِ چینش واژگان در این آیه موجب میشود، «بیع» که موضوع و مسأله اصلی پیام از منظر رباخواران است، جای خود را بدون هیچگونه دلیلی به «ربا» دهد؛ همچنین با بر همزدن این چینش، «بیع» که عنصر نو و ناشناخته در بافت اقتصادی شبهجزیره است، به عنصر کهنه و نیکشناخته تبدیل میشود. همچنین رویدادی وارونه نیز برای «ربا» پیش میآید.
خلاصه آنکه مبتنی بر فرانقش متنی، اولاً: «بیع» موضوع و مسأله اصلی این پیام است و ثانیاً: «بیع» عنصر نو و ناشناخته و در مقابل، «ربا» عنصر کهنه و نیکشناخته بوده است، همچنین توجه به سطح فرانقش اندیشگانی این گزاره نیز، که توضیح آن به تفصیل خواهد آمد، بهروشنی مؤید همین دو نکته است؛ زیرا مبتنی بر لایه معنایی «گزاره بهمثابۀ بازنمود»، گویندگان این گزاره در مقام تعریف و شناساندن مفهوم «بیع» به مخاطبین خود بودهاند. روشن است که این بدان معنا خواهد بود که اولاً: «بیع» موضوع اصلی این گزاره است؛ زیرا اساساً این گزاره برای تعریف آن تولید شده است و ثانیاً: «بیع» عنصر نو و ناشناخته بوده است؛ زیرا پدیدهای تعریف میشود که ناشناخته و یا دست کم، کمشناخته باشد. افزون بر این، مطالعات انسانشناختی بر مناسباتِ اقتصادی شبهجزیره نیز میتواند بر نتایج حاصل از بررسی گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» صحه بگذارد و شواهد بیشتری که همگی ثابت میکند «بیع» در بافت اقتصادی شبهجزیره جدید است، را فراهم آورد (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: شیرزاد، 1393ش، صص 84-86).
در جدول زیر، خلاصه تحلیل گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» مبتنی بر سطح فرانقش متنی از نظر میگذرد:
الرّبا |
مثلُ |
البیعُ |
إنّما |
دنباله |
آغازه |
||
اطلاع کهنه |
اطلاع نو |
|
5. فرانقش اندیشگانی و گزاره بهمثابه بازنمود
یکی از نقشهای ذاتی زبان بازتاب تجارب انسانی از جهان خارج است. آنگاه که آدمی قصد دارد تا تجربیات خویش را در قالب زبان سازمانبندی کند، بهناچار مجبور میشود که آنها را تقطیع کند و عناصر شکلدهنده آنها را از یکدیگر بازشناسد؛ بر این اساس میتوان سه عنصر دخیل در تجربیات انسانی را شناسایی کرد: 1. فرایند؛ 2. مشارکتکنندگان درگیر در فرایند؛ 3. شرایط و موقعیتهای ملازم با فرایند (Halliday& Matthiessen, 2004, p169؛ نوبخت، 1393ش، ص26).
از آنجا که «فرایند»18 محوریترین عنصر در تجربیات انسانی است، هالیدی تلاش میکند تا با دستیابی به یک گونهشناسی از فرایندها، بستر مناسبی جهت تحلیل گزاره بهمثابۀ بازنمود فراهم آورد. ازاین رهگذر، او سه فرایند اصلیِ «مادی»، «ذهنی»، «رابطهای» و سه فرایند فرعیِ «رفتاری»، «کلامی» و «وجودی» را شناسایی میکند (نوبخت، 1393ش، ص26). از آنجا که توضیح هر یک از این فرایندها و نیز مشارکتکنندگان درگیر در آنها در این مجال نمیگنجد، تنها دربارۀ «فرایند رابطهای» و مشارکتکنندگانِ آن که در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» نیز وجود دارند، سخن میگوییم.
کاربران زبان آنگاه که بخواهند میان یک قطعه از تجربه با قطعه دیگری از تجربه ارتباط ایجاد کنند، از «فرایند رابطهای»19 بهره میبرند. بر این اساس در یک «فرایند رابطهای» یک شیء، کنش یا واقعیت بهمثابه یک مشارکتکننده در نظر گرفته میشود که باید با یک مشارکتکننده دیگر ارتباط برقرار کند و از این رهگذر، یک گزاره را شکل دهد؛ بنابراین این فرایند، دو ویژگی مهم را داراست، اولاً: وجود دو مشارکتکننده در این گونه از فرایند، برخلاف دیگر فرایندها الزامی است، ثانیاً: کارکرد عنصر «فرایند» در این گونه از گزارهها تنها ایجاد ارتباط میان مشارکتکنندههاست (Halliday& Matthiessen, 2004, pp170 & 213)؛ برهمین اساس اگرچه فعلها در دیگر فرایندها بهصورت برجسته و نمایان تلفظ میشوند؛ اما فعلهایی که با نام فرایندهای ربطی عمل میکنند، بدون تکیه و استرس و از لحاظ آوایی بهصورت خفیف ادا میشوند. مایکل هالیدی بیان میدارد که در برخی از زبانها، این حضورِ ضعیفِ افعال در فرایندهای ربطی حتی به غیاب آنها نیز منجر میشود. برای نمونه اگرچه در زبان فارسی و انگلیسی به ترتیب افعال گشتی و افعال to be در ایجاد ارتباط میان دو مشارکتکننده در فرایند رابطهای ایفای نقش میکنند؛ اما در برخی از زبانها همچون عربی افعال در فرایندهای ربطی حذف میشوند و تنها با ساختار «مشارکتکنندۀ 1 + مشارکتکنندۀ 2» روبهرو هستیم (Halliday&Matthiessen, 2004, p 213& 214). گفتنی است که میتوان فرایند رابطهای در زبان عربی را در ساختهای «مبتدا + خبر»ی پیگیری کرد که در آن، «خبر» مفرد و نه جمله است.
«فرایند رابطهای» دو نقش بسیار مهم را ایفا میکند که عبارتاند از: 1. توصیفکردن20؛ 2. تعریفکردن21 (هویت چیزی را شناساندن). بنابر کارکرد اول، هر موجود دارای اوصاف متعددی است که میتوانند به آن نسبت داده شوند و از این رهگذر، آن را توصیف کنند. هالیدی آن موجود را که مشارکتکنندۀ 1 است، «حامل»22، و آن اوصاف را که مشارکتکنندۀ 2 هستند، «ویژگی»23 نام مینهد (Halliday&Matthiessen, 2004, p 216؛ نوبخت، 1393ش، ص27). فرایند ربطی نیز سعی دارد تا با ایجاد ارتباط میان این دو مشارکتکننده، کارکرد اول خویش یعنی توصیف را محقق سازد. آیه «قالَ أَراغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتی یا إِبْراهیمُ» (مریم:46) میتواند مثالی از کارکرد اولِ فرایند رابطهای باشد؛ چراکه گوینده این گزاره در مقام آن است که میان «ابراهیم» که مشارکتکنندۀ 1 (حامل) است و «راغب» که مشارکتکنندۀ 2 (ویژگی) است ارتباط برقرار کند و از خلال آن دست به توصیف «ابراهیم» زند. هالیدی اینگونه از گزارهها را «گزارههای وصفی»24 نام مینهد.
همچنین همه اشیاء و موجودات دارای «هویت»ی هستند که میتوانند به آنها نسبت داده شوند و از این رهگذر، آنها را تعریف کنند و بشناسانند. هالیدی آن عنصری را که هویتش تعیین و تعریف میشود، «شناخته»25؛ و آن عنصر را که جهت تعیین هویت عنصر دیگر به خدمت گرفته میشود، «شناسا»26 نام مینهد. فرایند رابطهای نیز با برقراری ارتباط میان این دو مشارکتکننده زمینه را جهت تحقق کارکرد دوم خویش یعنی تعریف فراهم میآورد (Halliday&Matthiessen, 2004, p 227). گزاره «رَبُّنَا اللَّهُ» (احقاف:13) میتواند نمونهای از کارکرد دوم فرایند رابطهای باشد؛ چراکه گویندگان این گزاره قصد دارند تا با ایجاد برقراری رابطه میان «ربّنا» و «الله»- مشارکتکنندۀ 1 و مشارکتکنندۀ 2– بستر را برای ارائه تعریفی جدید از ربّ خویش فراهم کند و ازاین طریق، هویت آن را به مخاطبین بشناسانند. هالیدی این گونه از گزارهها را «گزارههای معرِّف»27 نام مینهد.
یکی از شیوههایی که میتواند جهت تمایزگذاری میان دو وجه توصیفی و وجه شناسایی فرایند رابطهای کمکرسان باشد، توجه به تعریف و تنکیر مشارکتکنندۀ 2 است. هالیدی همچون منطقیان مسلمان براین نکته تأکید دارد که عنصر «شناسا» در گزارههای معرّف میباید معرفه و متعین باشد؛ چراکه اساساً اجلی و اعرفبودن معرِّف نسبت به معرَّف شرط است. این درحالی است که عنصر «ویژگی» در گزارههای وصفی، نامتعین و نکره است (Halliday&Matthiessen, 2004, p 219؛ مظفر، بیتا، صص 123و124).
5-1. «ربا» و فرانقش اندیشگانی
«فرآیند» در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»، فرایند رابطهای است؛ زیرا اولاً: در این گزاره دو مشارکتکننده، یعنی بیع و ربا وجود دارند و ثانیاً: میان این دو مشارکتکننده ارتباط برقرار شده است؛ البته فعلی که در این گزاره بر «فرایند رابطهای» دلالت کند، حذف شده است؛ در نتیجه با ساخت «مشارکتکنندۀ 1 + مشارکتکنندۀ 2» روبهرو هستیم. به نظر میرسد که کارکرد فرایند رابطهای در این گزاره نیز تعریفکردن باشد؛ در نتیجه با یک «گزاره معرِّف» روبهرو هستیم. براین اساس، گویندگان این گزاره در مقام تعریف و شناساندن هویت «بیع» به مخاطبین خود هستند.
از جمله شواهد و مدارکی که این نتایج را تأیید میکند، توجه به سطح فرانقش متنی این گزاره است. همانگونه که قبلاً نیز بیان شد، تمرکز بر سطح فرانقش متنی این گزاره نشان میدهد که «بیع» هنگام تولید این گزاره، در بافت اقتصادی شبهجزیره اطلاع نو و در نتیجه برای مخاطبین، ناشناخته بوده است؛ ازهمین روی گویندگانِ این گزاره در مقام تعریف و شناساندن «بیع» برآمدهاند. شاهد دیگری که نکاتِ پیشگفته را تأیید میکند، معرفهبودن مشارکتکنندۀ 2– عنصر شناسا– در این گزاره است. یک گزارۀ معرِّف آنگاه میتواند کارآمد باشد که عنصر شناسا در آن، معرفه و متعین باشد؛ در غیر این صورت آن گزاره نمیتواند گام مثبتی جهت شناساندن آن امر مبهم بردارد. خلاصه آنکه توجه به سطح فرانقش اندیشگانی این گزاره روشن میسازد که در بافت اقتصادی شبهجزیره، «بیع» امر ناشناخته و «ربا» امر شناختهشده و معروفی است؛ لذا گویندگان این گزاره از طریق «ربا» (عنصر شناسا) دست به تعریف «بیع» زدهاند.
در جدول زیر، تحلیل گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» مبتنی بر سطح فرانقش اندیشگانی از نظر میگذرد:
مثلُ الرّبا |
ــــــ |
البیعُ |
إنّما |
مشارکتکنندۀ 2 شناسا |
فرایند رابطهای محذوف |
مشارکتکنندۀ 1 شناختهشده |
|
6. فرانقش بینافردی و گزاره به مثابه
تبادل
هالیدی در سطح سوم مطالعه خود، گزاره را بهمثابه تعامل میان «گوینده/ نویسنده» با «شنونده/ خواننده»، مطالعه میکند و در این مسیر از ساختار «وجه + باقیمانده» بهره برده است. گفتنی است، برخلاف عناصر «آغازه»، «دنباله»، «اطلاع نو» و «اطلاع کهنه» در سطح فرانقش متنی و برخلاف سه عنصر «فرایند»، «مشارکتکنندگان» و «عناصر موقعیتی» در سطح فرانقش اندیشگانی که همگی بسیط هستند و دارای اجزای متشکله نیستند؛ دو عنصر «وجه» و «باقیمانده»، عناصر مرکبیاند که در درون خود عناصر دیگری را جای دادهاند.
در ادامه مروری بر هر یک از دو عنصر «وجه» و «باقیمانده»28 و همچنین اجزای متشکله آنها خواهیم داشت.
6-1. عنصر وجه
این عنصر خود متشکل از دو جزء است که عبارتاند از: «فاعل» و «عنصر خود ایستای فعل».
6-1-1. فاعل
«فاعل»29 یک گروه اسمی یا یک ضمیر شخصی است که بهلحاظ شخص و شمار با فعل همخوانی دارد. «فاعل» عنصری است که اولاً: از آن گزارشی به مخاطب داده میشود و ثانیاً: صدق یا کذب آن گزارش در گرو همین عنصر است؛ بهبیان دیگر گزارشِ طرحشده در هر جمله با ارجاع بههمین عنصر سنجیده میشود و بر مبنای آن، تصدیق یا تکذیب میشود (Halliday, 1985, p34؛ مهاجری و نبوی، 1375ش، ص52). گفتنی است، نسبت اصطلاح «فاعل» در نگره نقشگرای هالیدی با این اصطلاح در ادبیات عرب، نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا اعم از اصطلاحات مبتدا، فاعل و نائب فاعل در ادبیات عرب است (ساسانی، 1387ش، ص321).
6-1-2. عنصر خود ایستای فعل
«عنصر خود ایستای فعل»30 عنصری است که گزاره را محدود و متناهی میکند و آن را از حالتِ انتزاعی درمیآورد؛ به بیان دیگر گزاره با این عنصر متشخص و متعین میشود (Halliday& Matthiessen, 2004, p115). عنصر خود ایستا کارکردهای پیشگفته را از سه طریق «زمان نمایی»، «وجه نمایی» و «قطبیت» ایفا میکند.
1) زمان نمایی31: عنصر خود ایستای فعل میتواند از طریق ارجاع به زمان، به کارکرد خویش جامه عمل بپوشاند. این عنصر، زمانِ رویداد را نسبت به زمانِ گفته معین میکند و ازاین رهگذر، زمانِ حال، آینده یا گذشتۀ گزاره را مشخص میسازد (مهاجر و نبوی، 1357ش، ص52).
2) قطبیت32: «قطبیت» بهمعنای تقابل میان مثبت و منفی و ازآن مهمتر انتخاب میان مثبت و منفی است. اگرچه بر اساس آمارهای مأخوذ از طیف گستردهای از متون، جملات مثبت حدوداً ده برابر جملات منفی تناوب دارند؛ اما بسیار اشتباه است که این چنین گمان کنیم که حالتِ مثبت به سادگی بهمعنای نبودِ حالت منفی است. این بدان معناست که انتخاب حالت مثبت دقیقاً به اندازۀ انتخاب حالت منفی دارای ماهیت واقعی و معنادار است (Halliday& Matthiessen, 2004, p143).
3) وجه نمایی33: همانگونه که بیان شد، «قطبیت» انتخاب میان حالت مثبت و منفی است؛ اما روشن است که حالات «مثبت/ منفی» تنها گزینههایی نیستند که گوینده میتواند آنها را برگزیند. در واقع، درجههای میانیای نیز میان این دو قطب وجود دارند که بیانگر اَشکال گوناگونی از بلا تکلیفی و نامعینبودن است و گوینده میتواند یکی از آنها را نیز انتخاب کند. بهاین حالتهای میانی مجموعاً «وجه نمایی» گفته میشود. برای نمونه در جملات خبری، معنای دو قطب مثبت و منفی به ترتیب اظهار قطعیّت و حتمیّت در اثباتکردن و انکارکردن هستند. این درحالی است که میان این دو قطب، دو گونه از اَشکال بلا تکلیفی و نامعینبودن نیز وجود دارند که عبارتاند از:
(الف) درجههای میانی احتمال34، همچون «قطعاً»، «احتمالاً» و «شاید».
(ب) درجههای میانی تناوب35، همچون «همیشه»، «غالباً» و «گهگاه».
نکتۀ حائز اهمیت آن است که وجهنماهایی چون «قطعاً» و «همیشه» نیز که از درجههای احتمال و تناوبِ بسیار بالایی برخوردارند، همچنان از لحاظ تعیّن، سطحی پایینتر از سطح حالت قطبی «مثبت/ منفی» را به خود اختصاص میدهند. برای نمونه، جمله « او قطعاً علی است» از قطعیّت و حتمیّت کمتری نسبت به جمله «او علی است» برخوردار است، همچنین جمله «همیشه در تابستان باران میبارد» نسبت به جمله «در تابستان باران میبارد» از ثبات کمتری برخوردار است. خلاصه کلام آنکه گوینده تنها آن هنگام میگوید: «من یقین دارم» که در واقع یقین ندارد! (Halliday&Matthiessen, 2004, pp 146 & 147).
6-2. عنصر باقیمانده
«باقیمانده» شامل سه عنصر کارکردی است که عبارتاند از «فعل واژه»36، «متمم»37 و «ادات غیر وجه نما»38. برای نمونه، در عبارت «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» (مائده:3)، به ترتیب «أکمل»، «دینکم» و «الیوم» نقشهای «فعل واژه»، «متمم» و «ادات غیر وجه نما» را ایفا میکنند.
در ادامه بهتحلیل گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» در سطح فرانقش بینافردی خواهیم پرداخت.
6-3. «ربا» و فرانقش بینافردی
واژه «البیع» در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» کارکرد عنصر «فاعل» در سطح فرانقش بینافردی را بر دوش میکشد؛ چراکه در این گزاره اولاً: دربارۀ «بیع» گزارشی به مخاطب داده شده است و ثانیاً: صدق یا کذب آن گزارش نیز در گرو همین عنصر است. به بیان دیگر گزارش طرحشده دراین عبارت (شبیهبودن بیع به ربا) با ارجاع به همین عنصر (بیع) سنجیده میشود و بر مبنای آن، نسبت به درستی یا نادرستی این گزاره قضاوت صورت میگیرد و در نتیجه تصدیق یا تکذیب میشود. در ادامۀ این آیه شاهد آنیم که خدای متعال نیز همچون یک طرفِ این تبادل و تعامل، به قضاوت نشسته و با سنجش گزارش طرحشده در این عبارت از خلال ارجاع آن به عنصر «بیع»، حکم به تکذیب آن داده است: «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیْعَ وَحَرَّمَ الرِّبا».
دربارۀ عنصر خود ایستای فعل در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» میباید به نکات ذیل توجه کرد:
1. زماننمایی: در برخی از زبانها همچون زبان انگلیسی گاه ابزارهای زماننما و فعلواژه با یکدیگر ترکیب میشوند. برای نمونه، افعالی چون gives و gave از این دسته بشمار میآیند؛ زیرا هیچ تفکیکی میان زمان فعل از یک سوی و فعلواژه از سوی دیگر وجود ندارد. شایان ذکر است که ترکیب میان این دو و تفکیک نشدنشان در برخی از زبانها همچون عربی با بسامد بسیار بالایی رخ میدهد. از سوی دیگر قبلاً نیز بیان شد که مبتنی بر سطح فرانقش اندیشگانیِ گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»، اولاً: فرایندِ بهکاررفته در این گزاره «فرایند رابطهای» است و ثانیاً: فعلِ دالّ بر این فرایند حذف شده است. این بدان معناست که هم فعلواژه و هم ابزار زماننما در این گزاره حذف شدهاند؛ البته این بدان معنا نیست که طریقی برای پیبُردن به زمان این گزاره وجود ندارد؛ چراکه میتوان بهروشنی از خلال بافت متنی آیه پی بُرد که زمان این گزاره، مضارع (زمان حال و آینده) است.
2. قطبیت و وجهنمایی: وجود ادات وجهنمای «إنّما» در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» نشان میدهد که گویندگان این گزاره (رباخواران) نخواستهاند از هیچ یک از دو قطب «مثبت/ منفی» که بیانگر حتمیّت و قطعیّت آنان نسبت به مفاد گزاره است، بهره بَرَند. در مقابل این گزاره نشاندهندۀ آن است که رباخواران ترجیح دادهاند که از یکی از اَشکال میانی دو قطب «مثبت/ منفی» که نشاندهندۀ حتمینبودن و قطعینبودن آنان نسبت به مفاد گزاره است (یعنی إنّما) بهره برند.
3. وجه نمایی از منظر زبانشناسی نقشگرا و از منظر علم بلاغت: در علم بلاغت پیرامون کارکرد اداتِ تأکید بسیار سخن گفته شده است؛ اما اندک توجهی به گفتههای آنها نشان میدهد که آنان به این بحث تنها بهصورت «مخاطبمحور» مینگرند و در نتیجه چرایی استخدام ادات تأکید را صرفاً از منظر مخاطبین مطالعه میکنند. از این رهگذر، آنان کارکرد ادات تأکید را تنها در ازاله ابهام، تردید و انکار مخاطب خلاصه میکنند (قزوینی شافعی، بیتا، ج1، صص 69-71؛ حسینی علوی، 1423ق، ج2، ص94؛ هاشمی، بیتا، صص 57و58؛ میدانی دمشقی، 1416ق، ج1، صص 178و179). این درحالی است که گاه با گزارههایی مواجه میشویم که بدون آنکه مخاطب در مقام تردید یا انکار نسبت به مفاد گزاره باشد و یا حتی بدون آنکه آن گزاره، مخاطبی داشته باشد– مثلاً آنگاه که فردی با خود سخن میگوید– همچنان از ادات تأکید استفاده شده است. حال پرسشی که پیش روقرار میگیرد آن است که آیا استخدام ادات تأکید در گزارهها صرفاً ریشه در مخاطب دارد؟! از آنجا که مایکل هالیدی یکی از سطوح فرانقشی گزارهها را در فرانقش بینافردی میبیند، در نتیجه مسأله بینافردیّت و طرفین تعامل اجتماعی– اعم از گوینده و مخاطب– برای او حائز اهمیت است. دقیقاً ازهمین روی است که او گاه ریشۀ استخدام ادات تأکید در گزارهها را در گوینده– و نه مخاطب– جستوجو میکند. از این رهگذر، او به بحث دربارۀ ادات وجهنما میپردازد و سعی در تبیین آن از منظر گویندگان نیز دارد. بر این اساس، کارکرد ادات وجهنما همانا تعیین قضاوت سخنگو در میزان احتمال یا تناوب گزاره در درجههای میانیِ دو قطب «مثبت/ منفی» است.
در بازگشت به گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا»، کارکرد واژه «إنّما» و واژههای مانندِ آن در زبان عربی آن است که اَشکال گوناگونِ بلا تکلیفی و نامعینبودن را که میان دو قطب «مثبت/ منفی» وجود دارد، مشخص سازد. این بدان معناست که حتی وجهنماهایی چون «إنّما» که بیانگر درجههای احتمال بسیار بالا نیز هستند، همچنان از لحاظ تعین، سطحی پایینتر از سطح حالتِ قطبی «مثبت» را به خود اختصاص میدهند. ازهمین رهگذر میتوان چنین استنتاج کرد که گویندگان گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» نسبت به مفاد گزاره خویش قطعیّت و حتمیّتِ جزمی نداشتهاند.
آنچه میتواند این نکته را تأیید کند آن است که اولاً: در متن آیه هیچ اَماره و نشانهای مبنی بر وجود ابهام، تردید و انکار در مخاطبین گزاره وجود ندارد. این بدان معناست که هیچگونه ارتباطی میان وجود ادات تأکید «إنّما» با مخاطب دیده نمیشود؛ در نتیجه میبایست وجود این ادات تأکید را در ارتباط با گویندگان معنادار دید. ثانیاً: مطالعات انسانشناختی پیرامون بافت اقتصادی شبهجزیره– که البته طرح مستندات و مدارک آن در این مجال نمیگنجد– نشاندهندۀ آن است که گویندگان این گزاره رؤسای رباخوار قبائل در شبهجزیره بودهاند (برای آگاهی بیشتر، ر.ک: شیرزاد، 1393ش، صص 65-75). رؤسای قبائل مقتدرترین افراد در فرهنگ عربی بودهاند که سخنانشان برای مردمان قبائل خویش مسموع و کاملاً پذیرفتهشده بوده است؛ لذا دور از ذهن است که مخاطبین نسبت به مفاد گزاره رؤسای قبائل خویش در مقام تردید و انکار باشند. ثالثاً: ضدگویی خداوند متعال نسبت به مفاد گزاره رباخواران– یعنی شبیهبودن بیع به ربا– در قالب گزاره «وَأحلَّ اللهُ البیعَ و حَرَّمَ الربا» (بقره:275) نیز نشاندهندۀ آن است که مخاطبان، نسبت به مفاد گزاره تردیدی نداشته و آن را پذیرفتهاند. دقیقاً ازهمین روی است که خدای متعال در مقام شفافسازی برمیآید و فریبِ گویندگان این گزاره را آشکار میسازد.
خلاصه کلام آنکه میباید وجود ادات تأکید «إنّما» در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» را در قطعینبودن و حتمینبودن گویندگان گزاره نسبت به مفاد آن– و نه وجود انکار و تردید در مخاطبان گزاره– تعبیر کرد.
دربارۀ عنصر «باقیمانده» در این گزاره نیز میتوان به دو نکته اشاره کرد:
1. همانگونه که قبلاً نیز بیان شد، در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» مبتنی بر سطح فرانقش اندیشگانی، از فرایند رابطهای استفاده شده است. از آنجا که افعال دالّ بر فرایند رابطهای در زبان عربی حذف میشوند، عنصر «فعل واژه» نیز در این گزاره حذف شده است.
2. واژگان «مثلُ الربا» در این گزاره ایفاگر عنصر «متمم» هستند.
در جدول زیر، خلاصۀ تحلیل گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» مبتنی بر سطح فرانقش بینافردی از نظر میگذرد:
مثلُ الرّبا |
ــــــــ |
البیعُ |
إنّما |
|
متمّم |
زمان مضارع |
فعل واژه محذوف |
فاعل |
ادات وجه نما |
نتیجه
چینش غیر طبیعی واژگان در گزاره «إِنَّمَا الْبَیْعُ مِثْلُ الرِّبا» (تشبیه بیع به ربا و نه برعکس)، توجه خیل عظیمی از مفسران را به خود جلب کرده است. برخی، دلیل این واژگونی را در اختلال قوه تشخیص رباخواران در اثر تخبط شیطان، برخی دیگر در صِرف بیان
حکم حلیت «ربا» بدون قصد بر تشبیه حقیقی به «بیع» و غالباً در بهرهگیری از صنعت تشبیه مقلوب بهمنظور بزرگنمایی در صحت «ربا» ریشهیابی کردهاند.
این پژوهش با بهرهگیری از نگره نقشگرای مایکل هالیدی، این گزاره را در سه سطح «فرانقش متنی»، «فرانقش اندیشگانی» و «فرانقش بینافردی» مطالعه کرد و به نتایج ذیل دست یافت:
1. مطالعه بر سطح فرانقش متنیِ این گزاره نشان میدهد که «بیع» نقطۀ عزیمت پیام انتخاب شده است. این بدان معناست که موضوع و مسأله اصلی این گزاره، «بیع» است و پیام دربارۀ آن تولید شده است. تشبیه «بیع» به «ربا» نیز بیانگر آن است که هنگام تولید این گزاره، «بیع» پدیدهای نو و ناشناخته و در مقابل، «ربا» پدیدهای کهنه و شناختهشده در بافت اقتصادی شبهجزیره بوده است؛ چراکه همواره «مشبه» نو و «مشبهٌ به» کهنه است.
2. مطالعه بر سطح فرانقش اندیشگانیِ این گزاره نشان میدهد که این گزاره با استفاده از «فرایند رابطهای» در صدد تعریف و شناساندن هویت «بیع» به مخاطبان بوده است. روشن است که گویندگان، زمانی به ارائه تعریف از یک پدیده، همچون بیع روی میآورند که نو و ناشناخته باشد.
3. مطالعه بر سطح فرانقش بینافردیِ این گزاره نشان میدهد که گویندگان این گزاره با استفاده از ادات وجهنمای «إنّما»، به حتمینبودن و قطعینبودن خود نسبت به مفاد این گزاره اذعان کردهاند.
4. مطالعه حاضر نشان داد که کیفیت چینش واژگان در این گزاره را نباید غیر طبیعی و نامعقول پنداشت. در مقابل، این چینش در عصر تولید این گزاره، کاملاً معقول و منطقی است و بازتابدهنده بافت اقتصادی شبهجزیره بوده است.
إنّما |
البیعُ |
ـــــــــ |
مثلُ |
الرّبا |
|
آغازه |
دنباله |
||||
|
اطلاع نو |
اطلاع کهنه |
|||
مشارکتکنندۀ 1 شناختهشده |
فرایند رابطهای محذوف |
مشارکتکنندۀ 2 شناسا |
|||
ادات وجهنما |
فاعل |
فعل واژه محذوف |
زمان مضارع |
متمّم |
|
پینوشت
10.سید قاسم، لیلا ؛ روح الله، هادی (1393ش)، «بررسی همانندیهای نظریات عبدالقاهر جرجانی در کاربردشناسی زبان و نقشگرایی هالیدی»، ادب پژوهی، شمارۀ 28، تابستان.
11.سیوطی، جلال الدین ؛ جلال الدین، محلی(1416ق)، تفسیر الجلالین، بیروت: مؤسسه النور للمطبوعات.
12.شبّر، سید عبدالله (1412ق)، تفسیر القرآن الکریم، بیروت: دارالبلاغة للطباعة و النشر.
13.شیرزاد، محمد حسین (1393ش)، مفهوم ربا در فضای نزول قرآن کریم، پایاننامۀ کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث، دانشگاه امام صادق(ع).
14.صادقی تهرانی، محمد (1365ش)، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم: انتشارات فرهنگ اسلامی.
15.صالحی، فاطمه (1386ش)، «علم معانی و دستور نقشگرای هالیدی»، کتاب ماه ادبیات، شمارۀ 8، آذرماه.
16.طباطبائی، سید محمدحسین (1417ق)، المیزان فی تفسیر القرآن، قم: دفتر انتشارات اسلامی.
17.طبرسی، فضل بن حسن (1390ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات اسلامیه.
18.طوسى،محمدبن حسن (بیتا)، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت: دارإحیاء التراث العربى.
19.فاضل مقداد، جمالالدین (1419ق)، کنز العرفان فی فقه القرآن، به تحقیق سید محمد قاضی، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی.
20.فخر رازی، محمد بن عمر (1411 ق)، التفسیر الکبیر(مفاتیح الغیب)، بیروت: دارالکتب العلمیة.
21.فضلالله، سیدمحمدحسین (1419ق)، تفسیرمنوحى القرآن، بیروت:دارالملاک للطباعةوالنشر.
22.قزوینی شافعی، محمد بن عبدالرحمان(بیتا)، الإیضاح فی علوم البلاغة، بیروت: دارالجیل.
23.سیدقطب (1412ق)، فی ظلال القرآن، بیروت/ قاهره: دارالشروق.
24.کاظمی، جواد (1365ش)، مسالک الأفهام إلی آیات الأحکام، تهران: کتابفروشی مرتضوی.
25.مدرسی، سید محمدتقی(1419ق)، من هدی القرآن، تهران: دار محبی الحسین.
26.مظفر، محمد رضا (بیتا)، المنطق، قم: مؤسسة النشر الإسلامی.
27.مظهری، محمد (1412ق)، التفسیر المظهری، به تحقیق غلام نبی تونسی، پاکستان: مکتبه رشدیه.
28.مقدس اردبیلی، احمد بن محمد (بیتا)، زبدة البیان فی أحکام القرآن، تهران: کتابفروشی مرتضوی.
29.موسوی سبزواری، عبدالاعلی (1409ق)، مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسة أهلالبیت(ع).
30.مهاجر، مهران ؛ محمد، نبوی (1375ش)، به سوی زبانشناسی شعر؛ رهیافتی نقشگرا، تهران: نشر مرکز.
31.میدانی دمشقی، عبدالرحمان (1416ق)، البلاغة العربیة، دمشق/ بیروت: دارالشامیة/ دارالقلم.
32.نوبخت، محسن (1393ش)، مقدمه بر ترجمه کتاب «زبان، بافت و متن» مایکل هالیدی، تهران: انتشارات سیاهرود.
33.نویری، احمد بن عبدالوهاب (1423ق)، نهایه الارب فی فنون الادب، قاهره: دارالکتب و الوثائق القومیة.
34.هاشمی، احمد (بیتا)، جواهر البلاغة فی المعانی و البیان و البدیع، بیروت: المکتبة العصریة.