Document Type : Research Article
Authors
1 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Arak University, Arak, Iran.
2 MA in Arabic Language and Literature, Department of Arabic Language and Literature, Arak University, Arak, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
معارف اسلامی همواره بر بهرهگیری از همه سطوح و لایههای معنایی قرآنکریم، تأکید دارد؛ بنابراین، جامعیت و چند لایهبودن قرآنکریم، مستلزم علمیاست که بتواند به کنه و جان این کتاب پی ببرد. در هر دوره ابزار و وسایلی در دست دانشمندان و پژوهشگران مطالعات قرآنی وجود داشتهاست که با کمک آن، فضاهایی جدید و نکتههایی ناب از قرآنکریم، کشف و استخراج میشدهاند. معناشناسی بهعنوان یکی از شیوههای نقد ادبی نو، در قالب فرآیندها و ابعاد گوناگونی مطرح میشود که نظریه «مربع معناشناسی» از جمله آنهاست. این مقاله در پی آن است تا ضمن تبیین ویژگیهای معناشناختی برخی آیات قرآن، با روش تحلیلی – توصیفی فرآیند مربع معنایی و نحوه شکلگیری آن را بررسی و تحلیل کند. یکی از مهمترین نتایجی که در این پژوهش متصور میباشد؛ این است که اکثر نظریههای مطرح شده در این حوزه، نظریاتی هستند که ریشه در نقد و زبانشناسی غربی، دارند؛ اما نکته قابل توجه آن است که بخش اعظم این نظریهها، پیشتر در متون کهن مسلمانان، مطرح شدهاند که در پژوهشهای جدید، غالبا تنها اسامی آنها تغییر یافتهاست، البته باید اذعان داشت که نظریهپردازان جدید، در تکامل آنها سهیم بودهاند.
Keywords [Persian]
مقدمه
بدون شک قرآنکریم آکنده از ذوق و هنر، دقت و مهارت و سرچشمه فیاض بلاغت است، به تناسب و مقتضای حال به ایراد سخن میپردازد، اندیشه را تعالی و روشنی میبخشد، قلبها را مجذوب حقایق خود میکند وتشنهکامان و حقیقتجویان را سیراب میسازد.
منبع لایزال قرآنی، دارای سطوح و لایههای متنوع عرضی و طولی است. دوره معاصر با آغاز روشهای نقد ادبی،زبانشناسی و معناشناسی، ابزارهای جدید و متفاوتی با کاربریهای نو در اکتشاف گوهرهای ناب قرآنکریم، فرا روی محققان قرار دادهاست. هرچند نشانهشناسی، روشهای مطالعات تاریخی، روشهای مطالعه و پژوهشهای جدید و بسیاری دیگر از این ابزارها در ادامه دوره معاصر، کشف و مورد استفاده قرار گرفتهاند؛ اما در این میان، معناشناسی جایگاهی خاص داشته و شاید بیش از همه، در مطالعات قرآنی کاربرد داشتهباشد؛ اما آنچه مهم است متناسبسازی و بومیسازی این روشها با مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامیاست.
معناشناسی بهمنزله یک ابزار است که سیر دریافت فحوای کلام و نیز مقصود گوینده را برای خواننده یا شنونده هموار مینماید. کلام گهربار الهی، سرشار از رموز و شگفتیاست و انسان برای پاسخ به سؤالات خویش در اینباره، نیازمند علمیاست که بتواند به ژرفای این کتاب، پیببرد. بهنظر میرسد علم معناشناسی تا حدودی توانسته به این نیاز انسان در فهم انواع متون بهویژه قرآنکریم، پاسخی مثبت ارائه کند. معناشناسی در روند شکلگیری خود مکاتب و روشهایی پیدا کردهاست که هر کدام با ابزاری خاص به کاوش معنا پرداخته و از زاویهای به فهم و نقد آن میپردازند، یعنی هرکدام تا ژرف لایهای از سطوح مختلف معنا پیش میروند و ساحتی متفاوت از دیگری را کشف میکنند. از سویی هر کدام از این مکاتب یا روشها، به کارِ دستهای از مطالعات قرآنی میآیند و یا آمادگی متناسبسازی با برخی مطالعات را دارند.
در طول تاریخ اسلام، پژوهشگران از زوایای گوناگون به مطالعه و بررسی قرآنکریم پرداختهاند. گروهی از نقطهنظر الفاظ و برخی از نظر محتوی و مفاهیم، متن قرآن را مورد کنکاش و بررسی قرار دادهاند. یکی از بحثهای مهم علومقرآنی که در فهم و تفسیر دقیق آیات قرآنکریم حائز اهمیت است و تحقیق پیرامون معانی آن نمایشگر اعجاز این صحیفه آسمانیاست، مفردات و کلمات غریبالقرآن است. علماء، به این دانش توجه خاصی مبذول داشته و تألیفات مستقلی در مورد آن نوشتهاند. مربع معناشناسی1، که یکی از نظریاتیاست که در حوزه معناشناسی مطرح میشود نیز، با بررسی معانی مستقل کلمات، در پی مشخصکردن روابط معناییایاست که هر واژه با دیگر واژگان جمله دارد.
از آنجا که اکثر نظریههای دوران معاصر به تازگی پا به عرصه علم معناشناسی و زبانشناسی نهادهاند؛ لذا طبیعیاست که تحقیق و کاوش در این نظریات و اجرای آنها در انواع ادبی، کمتر از سایر نظریههایی باشد که سابقه و قدمت بیشتری دارند. در این بخش، سعی بر آن است که سیر تاریخی و چگونگی شکلگیری نظریه مربعمعناشناسی، بحث شود.
جریان معناشناسی معاصر را میتوان به دو دوره متقدم و دوره متأخر تقسیم کرد. در دورهی متقدم، جریانهای معناشناسی -خصوصاً در اروپای غربی- متأثر از دیدگاههای «سوسور»2 هستند و عمدتاً در تکمیل دیدگاههای او حرکت کردهاند. در سه منطقه اروپای غربی(بهطور خاص فرانسه و دانمارک)، اروپای مرکزی(بهطور خاص آلمان) و برخی از کشورهایی که آنها را جزء اروپای شرقی میدانند، مناطق آنگلوساکسون در انگلستان و امریکا میتوان نظریههای معناشناسی را دید(پاکتچی، 1387، ص 92). معناشناسی پویا که با نام مکتب پاریس شهرت یافت در سالهای 1960 توسط «آلژیرداس ژولین گرِمس»3 پایهگذاری شد. این جریان منتج از دیدگاههای ساختارگرایی «سوسور» و زبانشناس دانمارکی «لوئی یلمسلف»4 است. این رویکرد به مطالعه و تجزیه و تحلیل گفتمانهای نوشتاری و دیداری میپردازد. «گرمس» در تحلیلهای خود، به نظاممندنمودن ظاهری متن اکتفا نمیکند؛ بلکه به دنبال فهم نظاممندبودن نهفته در متن نیز هست؛ در واقع او در پی فهم منشأ تحول و تکوین معنا در متن است. در جستوجوی منشأ و تکوین معنا، ما از عناصر ساده «ژرفساخت» بهواسطه تغییر و تحول به عناصر ظاهری «روساخت» میرسیم. «گرمس»، معتقد بود که معنا برای آنکه در روساخت متن ظاهر شود، سیری را از ژرفساخت به روساخت طی میکند(معین، 1385، ص95) الگو یا مدل پیشنهادی «گرمس»، «سیر زایشی معنا» نام دارد. در ژرفساختها، ارزشهای نخستین وجود دارند که آنها را میتوان در قالب یک نمای کلی نمایش داد. «گرمس» این نمای کلی را، مربع معناشناختی نامگذاری کرد. این مربع بهصورت منطقی ارتباط عناصر معنایی و تفاوتهای ظریفی را که بین این عناصر وجود دارد، نشان میدهد.
بنابر آنچه گذشت، تاکنون هیچگونه تحقیق مستقلی در باب مربع معناشناسی و اجرای آن در آیات قرآنکریم، صورت نگرفته است؛ لذا این امر، نگارندگان مقاله را بر آن داشت تا بر اساس این نظریه، به تبیین معناشناختی آیات قرآن بپردازند.
هماکنون سؤالاتی مطرح میشود که در این جستار، در پی پاسخگویی به آنها خواهیم بود. سؤالاتی از این قبیل که آیا میتوان گفت: نظریات مطرح شده در عصر حاضر، در متون کهن مسلمانان وجود داشته و علمای گذشته نیز به آنها توجه کردهاند؟ تا چه حد امکان اجرای این نظریه در آیات قرآن وجود دارد؟ نظریه مورد بحث و اساسا نظریههای معناشناسی، تا چه اندازه میتوانند مفسرین را در فهم آیات قرآن، مساعدت کنند؟ اینک، پس از شرح مختصری از معناشناسی و نظریه«مربع معناشناسی»، آیاتی از قرآنکریم، برگزیده و با توجه به این نظریه نوین معناشناسی، به بیان نکات آنها خواهیم پرداخت.
1- معناشناسی
معنا شناسی، کار کشفِ معنا را با مطالعهای علمی به عهده دارد؛ معنایی که در پس لایههای متن ذخیره شده و هرچه متن پیچیدهتر، ادبیتر، چند لایهتر و درصدد انتقال معانی بیشتر، با حجم زبانی کمتر باشد، کار معناشناسی نیز به همان میزان دشوارتر میشود و نیاز به قواعد منظم و قانونهای منسجم، بیشتر رخ مینماید.
از معناشناسی تعاریف بسیاری توسط زبانشناسان و نقادان ارائه شده که به ذکر برخی از آنها میپردازیم. براساس یکی از این تعاریف، دانش «معناشناسی» به پیدایش معنا و سیر پیشرفت و دگرگونیهای آن میپردازد و روابط معنایی بین مفاهیم مختلف را شناسایی و شبکهای از معانی مرتبط باهم را استخراج میکند(پالمر، 1374، ص25)؛ بنابراین، به نظر میرسد معناشناسی دانشیاست که کار کاوش در معانی و بیان آنها را به عهده دارد؛ به عبارت دیگر، معناشناسی، یعنی «شاخهای از زبانشناسی که به مطالعه معنای الگوی زبانی میپردازد»(ساغروانیان، 1369، ص425). میتوان گفت: یکی دیگر از تعاریفی که از معناشناسی ارائه شدهاست، در شرح یکی از بخشهای زنجیر گفتار، نهفته است: زنجیر گفتار را میشود به سه بخش که عبارت از صداها، کلمات و ترکیبهای نحوی باشد، تجزیه نمود. سمانتیک یا معناشناسی بررسی نقش کلمات است؛ و این نقش انتقال یک معنیاست(زمردیان، 1353، ص309)؛ بنابراین، بهنظر میرسد، علم معناشناسی همان بررسی کلیت محتوای جمله است که تنها از طریق بررسی نقش و جایگاه کلمات حاصل میشود.
با توجه به مطالبی که شرح آنها گذشت، معناشناسی علم مطالعه زبان است و بهواسطه این علم است که میتوان مقصود گوینده یا نویسنده را از بیان الفاظ و جملات، دریافت نمود. این علم، اساس کار ترجمه و تفسیر آیات قرآن و بیان ویژگیهای عبارات و جملات آنرا شکل میدهد.
2- مربع معناشناسی و ساختار زیربنایی گفتمان
مربع معناشناسی، نوعی بازنمود دیداری و واضح از مقولهای معناشناختیاست. مربع معناشناسی که «گرمس» آنرا به تدریج بنیان نهاد، بر ارتباط مقولهای استوار است.
در معناشناسی، دو واژه که با یکدیگر در تضاد باشند، مقوله خوانده میشوند؛ بنابراین، نخستین گام در شکلگیری مربع معناشناسی داشتن دو متضاد است. بهنظر «گرمس»، در صورتی میتوان دو واژه را متضاد انگاشت که حضور یکی، عدم حضور دیگری را درپی داشتهباشد، همانطور که فقدان یکی، دیگری را بهدنبال دارد(شعیری، 1381، ص127).
اصطلاح تقابل معنایی، به هنگام بحث درباره مفاهیم متقابل یا در اصطلاح سنتی معانی متضاد واژهها بهکار میرود. مربع معناشناسی از چهار واژه تشکیل شدهاست که میتوان آنها را به چهار موقعیت بر روی مربع تشبیه کرد. از مجموع این چهار موقعیت متقابل، سه نوع ارتباط حاصل میشود:
الف) ارتباط تقابل تضادی(relation de contrariété)که بر روی محور متضادها، یعنی بین دو واژه بالایی مربع وجود دارد.
ب) ارتباط تقابل تناقضی(relation de contradiction)که بین یک متضاد و نفی آن ایجاد میشود.
ج) ارتباط تقابل تکمیلی(relation de complémentarité)که بین نفی متضاد و واژه مثبت برقرار میشود(شعیری، 1381، ص129-128).
دیگر تقسیمبندی که دانشمندان معاصر از آن یاد میکنند، بدین شرح است:1- تقابل میان صفات: نظیر خیر، شر، و ... که در قالب تقابل مدرج طبقهبندی میشود. 2- تقابل مکمل: گونهای از تقابل است که نفی یکی از دو واژة متقابل، اثبات واژه دیگر باشد. مانند تقابل کفر/ ایمان. 3- تقابل دو سویه: در واژههایی نظیر عمل و جزا، دنیا و آخرت وجود دارد: (صفوی، 1379ش، صص118-117).
همانطور که اشاره شد، در معناشناسی عمدتاً از اصطلاح تقابل به جای تضاد استفاده میشود؛ زیرا تضاد صرفاً گونهای از تقابل به حساب میآید و آن هم پایه و اساس مربع معناشناسی میباشد؛ بنابراین، برای روشنشدن مفهوم تضاد در این نظریه، به تبیین واژههای: تضاد، تقابل و تناقض خواهیم پرداخت که هر یک از این موارد در مفردات قابل بررسی هستند؛ زیرا شاید بتوان مهمترین مؤلفه در اجرای این نظریه را، مفردات دانست که در انتها، با توجه به یک رابطه معنایی و تضاد و تقابلی که با یکدیگر دارند، در مفاهیم کل آیه دخیل هستند؛ زیرا که همواره واژهها در خدمت معنای کلی جمله قرار دارند و بدون شک در متن بیعیب و نقصی چون قرآنکریم، هر کلمه با توجه به بار معنایی خاصی که القا میکند در مکان مناسب خود جایگرفته و به هیچوجه نمیتوان آن را از ساختار آیه حذف و یا با واژگان دیگر جابهجا کرد.
بر اساس دیدگاه عموم علمای بلاغت، طباق(تضاد، مطابقه) عبارتست از آوردن دو کلمه با معنی متضاد در کلام؛ بهگونهای که تقابل دو معنی را برای مخاطب خوشایند و لذتبخش مینماید. «الطِّباقُ هو الجمعُ بینَ لفظینِ متقابلینِ فی المعنی و یُسمّی بالمُطابقةِ، وبالتّضادِ، و بالتّکافؤِ، و بالتّطابقِ»(هاشمی، 1384، ص313؛ مطلوب، 2000، ص367). این آرایه چنین است که در سخن، میان چیزهایی که بهگونهای دارای تقابل هستند، جمع شود؛ خواه این تقابل، حقیقی باشد یا اعتباری و خواه یکی از اقسام تقابل در منطق یا شبیه آن باشد. تقابل در منطق، چهار صورت دارد: 1- تضاد: مانند جمع میان مرگ و زندگی، روز و شب؛ 2- تقابل سلب و ایجاب یا تقابل دو نقیض: مانند رفتن و نرفتن، هست و نیست؛ 3- تقابل عدم و ملکه: مانند کور و بینا، دانا و نادان؛ 4- تقابل تضایف: مانند خالق و مخلوق، علت و معلول(مظفر، 1357ق، صص49-48؛ ساحلی، 1996، صص 31-30؛ تفتازانی، بیتا، ص417). تضاد خفی، نوع دیگری از تضاد است، مانند: «ممّا خطیئاتهم أغرقوا فأُدخلوا نارا»(نوح:25)؛ زیرا که غرق از صفات آب است، گوئی آب و آتش با هم جمع شدهاست. ابن منقذ5 گفته: «این نهفتهترین تضاد قرآنیاست».(سیوطی،1380، ج3، ص245)
برخی از مقابله، با عنوان «تقابل» یاد کرده و آنرا چنین دانستهاند که تقابل رابطه برابری، در عرض همبودن و همشکلی میان چینشهای ساختاری متوازی از نظر شکل و مضمون است(جمعه، 2007م، ص77). در تعریف دیگری از مقابله، چنین آمدهاست: «هی أن یُؤتیَ بمعنیینِ متوافقینِ أو أکثر أی بمعان متوافقة ثمَّ یُؤتیَ بما یُقابل المعنیین المتوافقین أو المعانی المتوافقة علی الترتیب»(تفتازانی، بیتا، ص418).
مقابله را به سه نوع تقسیم کردهاند: نظیری و نقیضی و خلافی. مثال اول: مقابله «سنة» با «نوم» در آیه «لاتأخذه سنة ولا نوم»(بقره: 255) که رقاد به معنای خواب، هر دو کلمه را دربر میگیرد و رقاد نیز با یقظة در تقابل است. در آیه«وتحسبهم أیقاظا وهم رقود»(کهف:18) مثال از نوع دوم است؛ چون این دو کلمه نقیض یکدیگرند. مثال سوم: مقابله شر با رشد در فرموده خداوند: «وأنّا لاندری أ شرٌّ أرید بمن فی الأرض أم أراد بهم ربّهم رشدا»(جن:10)، که این دو برخلاف یکدیگرند نه نقیض هم؛ زیرا که نقیض شر، خیر و نقیض رشد، غیّ و گمراهی میباشد(سیوطی،1380، ج2، صص 246- 246؛ زرکشی، بیتا، ج3، صص 466-458). برخی مقابله را داخل طباق و بیشتر، آنرا نوعی مستقل دانستهاند. بسیاری از بلاغتدانان، دو فرق میان مقابله و طباق نهادهاند:
1- طباق، با دو ضد و مقابله دست کم با چهار ضد و بیش از آن تشکیل میشود. 2- طباق، فقط میان اضداد است؛ اما مقابله، میان اضداد و غیر آن صورت میپذیرد(مطلوب، 2000، ص 637؛ حموی، 1426، ج 1، ص 137).
تناقض، حالت خاصی از طباق است؛ بدینگونه که دو مفهوم متضاد به یک موضوع یا یک شیء نسبت دادهمیشود؛ درحالی که در طباقی که تناقض نباشد، دو معنی متضاد، در دو شیء مختلف یا دو موضوع متفاوت است. «تناقض، و هو عند الأصولیین تقابل الدلیلین المتساویین علی وجه لایمکن الجمع بینهما بوجهٍ و یُسمّی بالتعارض و المعارضة أیضاً»(تهانوی، 1996، ج1، ص514).
بهنظر میرسد تضاد، یکی از اصول تقابل، طباق و تعارض و یکی از پایههای اصلی آنهاست؛ اگر تضاد، در یک موضوع واحد باشد، مانند «ثُمَّلایَمُوتُفِیهاوَلایَحْیى»(اعلی: 13)، از نوع تناقض است. زندگی و مرگ دو مفهوم متناقض هستند؛ چون حالت سومی برای انسان فرض نمیشود؛ پس نفی هر دو نیز از یک شخص، مستلزم اثبات دو مفهوم متناقض برای اوست. اهل دوزخ نمیمیرند؛ چون با مردن، عذاب قطع میشود؛ زیرا آن را حس نمیکنند. زنده نمیمانند به این معناست که شدت عذاب تا آن حد است که هیچ بهرهای از زنده ماندن نمیبرند. این آیه درصدد بیان جاودانگی عذاب دوزخیان و عدم رهایی آنان است. آیه 3 سوره حدید «هُوَ الْأَوَّلُ و َالْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ و َهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیم» را هم میتوان از نوع تناقض برشمرد. اگر تضاد در دو چیز باشد، مانند «وَ تَحْسَبُهُمْأَیْقاظاًوَ هُمْرُقُود »(کهف: 18)، طباق و اگر میان چند چیز یا وصف مقابل هم باشد، مانند آیات 9 و 10 سوره مبارکه شمس6 و آیات 5 تا 10 سوره مبارکه لیل7، از نوع تقابل یا مقابله خواهد بود؛ بنابراین، بهنظر میرسد، هر متنی که دارای یکی از انواع تقابل، طباق و تناقض داشته که بین واژگان تضادی برقرار باشد و بتوان هر یک از واژگان را نفی و نقض کرد تا به دیگری رسید، امکان اجرای نظریه مربع معناشناسی، در آن متن خواهد بود.
مربع معناشناسی، الگویی شکلگرفته از چهار رأس متقابل است؛ برای مشخصکردن چارچوب کلی معناشناختی متن کارآیی دارد؛ لذا باید گفت: اصطلاحاتی چون تضاد، تقابل، تناقض و ... که در متون کهن مسلمانان به تفصیل راجع به آنها سخن گفته شده، اساس این نظریه را تشکیل میدهند و معناشناسی معاصر، این روابط را سامان بخشیده و در قالب یک نظریه کلی مطرح کرده است.
دانشمندان بلاغت، تضاد و طباق را بهگونههای متعددی تقسیمبندی نمودهاند که یکی از انواع آن، مقابله است که ظاهرا با معنایی که از تضاد در این نظریه دریافت میشود، هماهنگ میباشد. بهنظر میرسد تفاوتی که بین تقسیمبندی سیوطی و گرمس از تضاد وجود دارد، این است که تقسیمبندی سیوطی، بسیار کاملتر از گرمس است. وی حتی به تضادهای خفی هم توجه کرده و تقسیمبندی دیگری که از تضاد دارد، تقسیمبندی آن به موجبه و سالبه بودن آن است که اینها همه نشان از این است که قدمای بلاغت در بین مسلمانان، پیش از اینکه برخی نظریات جدید در عرصه زبانشناسی و نقد ارائه شوند، به اصول آنها رسیده و آنها را حتی بیشتر از زبان شناسان و بلاغیون معاصر، توضیح و تبیین و تقسیمبندی نمودهاند؛ اما همانطور که اشاره شد، مزیتی که در نظریه گرمس مشاهده میشود، یک نواختکردن و تکامل این موارد در نظریه واحدی به نام مربع معناشناسی است.
3 –اجرای نظریه مربع معناشناسی در قرآن
3 – 1- زندگی و مرگ
یکی از تقابلهایی که از ازل همواره وجود داشتهاست، تقابل دو مقوله زندگی و مرگ است که خداوند تبارک و تعالی، در آیات بسیاری از قرآنمجید، به تفصیل درمورد آنها سخن گفتهاست. زندگی و مرگ هر کدام 145 بار در قرآن ذکر شدهاند، این تساوی و نیز کثرت تعداد دفعات که ذکر شده، بیانگر اهمیت ویژه هر دو مقوله و وجوب عدم غفلت از آنهاست. اکنون با ذکر نمونهای از این آیات و باتوجه به نظریه مذکور، سیر حرکت مربع معناشناسی در این دو را مشخص خواهیمکرد.
«الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ و َالْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُور»(ملک:2)؛ کسى که زندگی و مرگ را آفریده تا شما را بیازماید که کدامتان خوشکردارترید و او عزیز و آمرزنده است.
نزد بعضی از مفسرین، ظاهر آن است که مرگ، کیفیت موجودهاست مانند زندگی، که بین آن دو، تقابل تضاد است(حسینی، 1363، ج13، ص238).
با بیان آنچه در تعریف نظریه مربع معناشناسی گذشت، درمییابیم که در آیه مذکور، دو متضاد که پایه و اساس این نظریه را تشکیل میدهند؛ یعنی زندگی و مرگ؛ وجود دارند. بنابر تقسیمبندی علما از تقابل و طباق، نوع تضاد در این آیه شریفه، تضاد نقیضی و از گونه مکمل میباشد؛ زیرا زندگی و مرگ از یک ماده مشترک و زیر مجموعه موضوع واحدی نیستند که از نوع تضاد نظیری بهشمار بروند؛ همچنین این دو برخلاف یکدیگر نیستند، که تضاد را از نوع تضاد خلافی به حساب آورد؛ زیرا نمیشود کسی هم زنده باشد و هم مرده؛ بنابراین، همانطور که پیشتر به آن اشاره شد، نوع تضاد در این آیه شریفه، از نوع نقیضی و مکمل است.
اکنون سؤال اینجاست که حال حرکت در این مربع معناشناسی چگونه است؟ از زندگی به «نه- زندگی» و از «نه – زندگی» به «مرگ» و از «مرگ» به «نه-مرگ» و از «نه-مرگ» مجددا به زندگی که همان حیات اخرویاست؛ این چرخش و حرکتیاست که در این مربع معناشناسی یافت میشود.
3 – 2- دنیاخواهی و آخرتگرایی
از جمله مفاهیمی که در فرهنگ اسلامی مورد تأکید قرار میگیرد، ایجاد نوعی تقابل میان دنیا و آخرت و تقدم آخرت بر دنیا و فداکردن رفاه فانی، به قیمت دستیابی به آرامش جاودانه است؛ بنابراین، دنیای حلال به معنای نعمتها و لذتهای مشروع، بستری برای دینداری و آخرتگراییاست و دنیای حرام انحراف از دین و قربانی کردن سعادت اخروی به قیمت لذتهای حرام میباشد.
دنیاطلبی از نظر قرآن کوتهبینی است. دنیاخواه مسلماً در آخرت بیبهره خواهد ماند: «فمن النّاس من یقول ربّنا آتنا فی الدّنیا و ما لهُ فی الآخرة من خلاق»(بقره:200)؛ برخی مردم کوتاهنظر از خدا فقط تمنّی متاع دنیوی کنند. چنین شخصی را از نعمت آخرت نصیبی نیست؛ زیرا این گروه فقط از خدا دنیا را خواستند، چه حلال و چه حرام. در مقابل آنان، کسانی هستند که نعمتهای خدا را در دنیا و آخرت میجویند: «ومنهم من یقول ربّنا آتنا فی الدّنیا حسنةً و فی الآخرة حسنةً و قنا عذاب النار* أولئک لهم نصیب ممّا کسبوا و الله سریع الحساب»(بقره:202-201)؛ بار خدایا ما را از نعمتهای حلال و نیک دنیا و نیکی آخرت هر دو بهرەمند گردان و از شکنجه آتش دوزخ نگاهدار. هر یک از این دو فرقه از نتیجه اعمال خود بهرهمند خواهند گشت و خدا به حساب همه، زود رسیدگی میکند.
دنیا و آخرت، هرکدام 115 بار و به مساوات، در قرآن ذکر شدهاندو هر کجا سخن از دنیا بوده، بلافاصله از آخرت نیز سخن به میان آمدهاست.
بنابر آیات ذکرشده، درمییابیم که دنیا و آخرت همیشه در تقابل با یکدیگرند و طالب دنیا و طالب آخرت، به هیچوجه نمیتوانند در یک گروه قرار بگیرند و برای رسیدن به یکی، به ناچار باید دیگری را نفی و نقض کرد. به نظرمیرسد حکمت 103 از نهجالبلاغه، نکته مذکور را تصدیق میکند. امیر مؤمنان علی(ع) نیز، دنیا و آخرت را دو دشمن بیان میدارند و میفرمایند: «إنّ الدّنیا و الآخرة عدوّانِ متفاوتانِ، و سبیلانِ مختلفانِ، فَمَن أحبَّ الدّنیا و تولاّها أبغَضَ الآخرةَ و عاداها، و هما بمنزلة المشرقِ و المغربِ، و ماشٍ بینهما؛ کلّما قَرُبَ من واحدٍ بَعُدَ من الآخَرِ، و هما بَعدُ ضرّتان»(شریفرضی، 1380، ص646)؛ دنیا و آخرت، دو دشمن متفاوت و دو راه جدا از یکدیگرند، پس کسی که دنیاپرست باشد و به آن عشق بورزد، به آخرت کینه خواهد ورزید و با آن دشمنی خواهدکرد. این دو همانند شرق و غرب، از هم دورند، و رونده به سوی آن دو، هرگاه به یکی نزدیک شود، از دیگری دور میگردد، و آن دو مانند دو هوو هستند.
در این آیه، خداوند تبارک و تعالی دنیا و آخرت را در برابر هم ذکر نمودهاست. از دید نظریه مربع معناشناسی اولین اصل در نظریه، یعنی وجود دو واژه متضاد در مقابل هم، رعایت شده؛ بنابراین، چهار قطب مربع ایجادشده و مشخص است که نقض هر یک، وجود دیگری را درپی دارد. آنان که دنیا را نقض کرده و یا از طریق معامله صحیح با دنیا و نه ترک مطلق آن در پی نیل به آخرت هستند، مسلما عقبی را برگزیده و برای آبادانی سرای آخرت تلاش مینمایند و آنان که تمام هم و غم خود را برای سرای دنیا نهادهاند، آخرت را نقض و متوجه دنیا هستند و یقینا به خسران عظیمی دچار خواهندشد. اگر بخواهیم نوع تضاد را در این مربع بیان کنیم، میتوان گفت: تضاد در این آیه، از نوع نظیری و همچنین دوسویه است؛ زیرا دنیا و آخرت دو مقولهای هستند که با عالم برزخ، سه زیر مجموعه عوالم هستی، به شمار میروند، همچنین میتوان با تعامل مناسب با دنیا و عدم گزینش صد در صدی آن، برای رسیدن به عاقبتی نیکو تلاش کرد، که در این صورت، طبق تقسیمبندی معاصران از تقابل، از نوع دو سویه میباشد.
3 -3- احوال مختلف در قیامت
همانگونه که خداوند متعال در آیه شریفه 59 سوره مبارکه انعام فرموده: «... وَلا حَبَّةٍ فِی ظُلُماتِ الْأَرْض وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ»؛ ... و دانهاى در تاریکىهاى زمین و هیچ ترى و خشکى نیست، مگر اینکه در کتاب مبین خداست.
تمام علوم و خبرهای نهان و عیان و آگاهیهایی درباره دنیا و آخرت و ... در قرآنمجید ذکر شدهاست. امام علی(ع) نیز در اینباره میفرمایند: «وفی القرآن نبأُ ما قبلکم، و خبر ما بعدکم، و حکم ما بینکم»(شریفرضی، 1380، حکمت 313، ص698)؛ در قرآن خبرهای گذشتگان، آیندگان و حکم و امور بین شما وجود دارد.
این حکمت از امیرمؤمنان(ع)، بیانگر جامعیت و همهجانبه بودن قرآنکریم است. بر ما انسانهاست که آیات الهی را با گوش جان بشنویم و در مسیر رضای حق و رسیدن به بهشت موعود به کاربندیم. یکی از این آیات شریفه، که درمورد روز قیامت است، آیات سوره مبارکه قیامت است که حال افراد را در این روز بزرگ به تصویر میکشد: «وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ»(قیامت: 22-24)؛ آن روز رخسار طایفهاى از شادى برافروخته و نورانىاست و با چشم قلب جمال حق را مشاهده مىکنند و رخسار گروهى دیگر عبوس و غمگین است.
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ»؛ این دو جمله وصف روز قیامت است که چهرههاى مردم را دو قسم مىکند، یکى «ناضرة» و دیگرى «باسرة» و نظارت چهره و درخت و امثال آن به معناى خرمى و زیبایى و بهجت آنهاست(طباطبایی، 1417ﻫ، ج20، ص111). «وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ» چهرههایى در این روز سوخته و سخت گرفتهاند(طبرسی، 1377ش، ج 4، ص403).
همانگونه که اشاره شد، آیات متعددی در قرآنکریم در وصف قیامت و انسانها در آن روز آمدهاست. در آیاتی که گذشت، میتوان بهراحتی این اوصاف را تصور کرد. از دید نظریه مربع معناشناسی مجددا دو کلمه متضاد در آیات شریفه وجود دارند: «ناضرة، به معنی خرمی و زیبایی، و باسرة، به معنی عبوس و گرفته»؛ پس میتوانیم چهار قطب مربع را اینگونه مشخص کنیم: خرمی و گرفتگی دو قطب بالایی مربع، و نقض خرمی و نقض گرفتگی، دو قطب پایینی مربع میباشند. برای مشخص کردن نوع تضاد در این آیه هم باید گفت، تضاد در اینجا از نوع نقیضی و مدرج است؛ زیرا سبزی و شادابی چهره، با گرفتگی آن، کلا در تناقض است.
سیر حرکت از «ناضرة» به «باسرة»
ناضرةباسرة
نفی باسرةنفی ناضرة
حرکت از نور به ظلمت
ناضرةباسرة
نفی ناضرة
3- 4- طغیان و اطاعت؛ بهشت و دوزخ
«فَأَمَّا مَنْ طَغى وَآثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى وَأَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى»(نازعات: 41-37)؛ در آن روز مردم دو طایفهاند؛ اما کسى که طغیان کرده و زندگى دنیا را ترجیح داد، دوزخ جایگاه اوست و اما کسى که از موقعیت پروردگارش ترسیده و از هواى نفس جلوگیرى نمود، بهشت جایگاه اوست.
«فَأَمَّا مَنْ طَغى»، یعنى از حدّ و مرزى که خداوند براى او گذارده تجاوز کند و مرتکب گناه شود. «وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا»؛ و دنیا را بر آخرت، اختیار نماید. «فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى»؛ بنابراین، دوزخ جایگاه اوست. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ»؛ امّا کسى که از مقام مسأله پروردگارش ترسید، برای آنچه بر او فعلا ترکش واجب است، «وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى» و نفس خود را از محرّماتى که آنرا میل نمود، بازداشت. «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى»، یعنى آن قرارگاه و جایگاه اوست(طبرسی، 1372ش، ج 10، ص660).
در این آیات، حال مردم در آن روز به تفصیل بیانشده، مىفرماید مردم دو قسم مىشوند، یعنى وقتى طامه کبرى بیاید مردم دو دسته مىشوند، طاغیان و ترسندگان از خداوند. خداى تعالى در این آیات سهگانه، مردم را به دو دسته تقسیم فرموده، اهل جهنم و اهل بهشت،-اگر صفت اهل جهنم را جلوتر ذکرکرد براى این بود که روى سخن با مشرکین بود- اهل جهنم را به همان اوصافى توصیف کرد که در آیه «مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا» به آن توصیف کرده و تعریف آنان را مقابل تعریف اهل بهشت قرارداده، که در آن فرموده: «مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى»، به هر حال توصیفى که از دو طائفه کرده، جنبه بیان ضابطه دارد و چون این دو طائفه به حسب حالى که دارند مقابل یکدیگر قراردارند، وصفى که براى هر یک آورده، تقابل وصفىاست که براى دیگرى آوردهاست(طباطبایی، 1417ﻫ:، ج20، صص193-192).
با توجه به تفاسیر ارائه شده برای آیات شریفه، به دلیل وجود مقابله بین «طغی و خاف» و «جحیم و جنة»، میتوان سه مربع معناشناسی ترسیم کرد: در اولین مربع، طغیان نفس و انتخاب دنیا در مقابل پیروی از خداوند و برگزیدن سرای آخرت است که باز هم این دو تضاد دو قطب بالایی مربع و نقض هر یک، دو قطب پایینی مربع را تشکیل میدهند. این دو متضاد هم از انواع تضادهای نقیضی و مکمل بهشمار میروند؛ زیرا کسی که نفسش در برابر خداوند طغیان کند، هرگز نمیتواند به فکر سرای آخرت هم باشد و برعکس؛ بنابراین، باید دانست که مربع معناشناسی، مربعیاست کاملا پویا و تفکر حاکم بر این مربع، اساس حرکت را «نه» میداند. تا به چیزی «نه» نگوئیم، نمیتوانیم به سمت متضاد آن پیشبرویم. «نه» گفتن به طغیان و سرکشیاست که پیروی از خداوند را درپی دارد و بر عکس. دومین مربع را نیز میتوان اینگونه به تصویر کشید: بهشت و جهنم و نقض هرکدام از آنها: دو متضادی که در آیات بسیاری به آنها اشاره شده؛ و خداوند در هریک از این آیات، شرایط آنانی را که با توجه به اعمال خود به پاداش بهشت و جزای جهنم میرسند، تبیین نمودهاست. یقینا کسی که به بهشت میرود، با اعمال خود دوزخ را نقض کردهاست، همچنین عکس این قضیه برای دوزخیان نیز صدق میکند. بهشت و جهنم، را میتوان زیر مجموعه و از باب عوالم آخرت به حساب آورد و نوع تضاد را تضاد نظیری نامید؛ زیرا بهجز بهشت و جهنم، مکان دیگری در آخرت وجود دارد به نام اعراف8، و افرادی در آنجا منتظر رسیدن به نتیجه اعمال خود هستند؛ زیرا اینان نه آن اندازه کار نیک کرده که مستحق بهشت باشند و نه آنقدر به عصیان کشیده شده و از دستورات حق نافرمانی کردهاند که به جهنم بروند؛ بنابراین، در این محل میمانند، تا خداوند به حساب ایشان رسیدگی کند. همچنین دیگر گونه تضاد و تقابلی که در این آیه مشاهده میشود، تقابل مکمل است؛ زیرا اثبات بهشت، مستلزم نفی جهنم خواهدبود.
سومین مربع معناشناسی را میتوان جامع هر دو مربع قبل در نظر گرفت و آنرا چنین ترسیم کرد و نوع تقابل را در آن، از گونه نقیضی و دوسویه دانست.
طغیان اطاعت
نفی اطاعت:جهنم نفی طغیان: بهشت
حرکت از جهنم به بهشت(طغیان به اطاعت)
طغیان اطاعت(بهشت)
نفی طغیان: جهنم
3- 5- نیکان و گنهکاران؛ بهشت نعیم و جهنم
«إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»(انفطار: 14-13)؛ و در روز قیامت آنها که نیکوکارند در نعیماند و آنها که بدکارند، در جهنماند.
«إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ»؛ این آیه عطف به سابق نشده؛ بلکه استینافىاست، مىخواهد نتیجه حفظ اعمال با نوشتن نویسندگان و ظهور آنرا در قیامت بیانکند. کلمه «ابرار» به معناى نیکوکاران است و کلمه «فجار» به معناى گنهکاران پردهدر است. ظاهرا مراد، کفار هتاک باشد، نه مسلمانان گنهکار؛ چون مسلمانان در آتش مخلد نمىشوند. اگر کلمه «نعیم» و «جحیم» را نکره آورده، براى این بوده که بفهماند عظمت آن نعمت و هول و هراس آن دوزخ چیزى نیست که بتوان به آن پىبرد(طباطبایی، 1417، ج20، ص227).
در این آیات شریفه نیز به سبب وجود مقابله میان «ابرار و فجار» و «جحیم و نعیم»، سه مربع معناشناسی موجود است: ابرار به معنی نیکان، در برابر فجار به معنی گنهکاران. انسان یا خوب است یا گنهکار و بد؛ بنابراین، با توجه به تقسیمبندی که شرح آن گذشت، این تضاد نیز از نوع تضاد نقیضی و مدرج است. این دو لغت متضاد، دو قطب بالایی مربع را شکل میدهند و همانگونه که در آیات قبل هم اشاره شد (نه گفتن) به یک متضاد، اثبات دیگری را بهدنبال دارد؛ پس، براساس منطق حاکم بر این مربع نمیتوان از متضادی به متضاد دیگر حرکت کرد، مگر آنکه ابتدا یکی از متضادها را نقض کنیم. مربع دوم هم در پی این مربع شکلگرفته و نعیم و جحیم و نقض هر یک هستند که چهار قطب مربع دوم را شکل میدهند. برای عبور از جحیم به نعیم، ابتدا باید جحیم را نقض کرد، یعنی به آن «نه» گفت.
مربع سوم نیز، در برگیرنده دو مربع سابق است؛ بدین معنا که با ترکیب دو مربع پیشین، میتوان مربع دیگری را ترسیم کرد که چهار رأس آن از «ابرار»، «نفی فجار: نعیمم»، «فجار»، «نفی ابرار: جحیم»، شکل گرفتهاست و گونه تقابل در این مربع، نقیضی و دو سویه میباشد.
3- 6- ایمان و کفر؛ بهترین و بدترین بندگان
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَالْمُشْرِکِین فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّة إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّة»(بینه:7-6)؛ از اهلکتاب و مشرکین، آنها که کافر شدند در آتش جهنم خواهندبود آن هم براى همیشه و ایشان بدترین خلق خدایند و کسانى که ایمان آورده، اعمال صالح کردند ایشان بهترین خلق خدایند.
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکِینَ»؛ بیگمان آنهایى که از اهلکتاب و مشرکان کافر شدند و انکار کردند، توحید خدا و نبوّت محمد(ص) را و کسانى که در عبادتشان خداى دیگرى را هم شریک گردانیدند «فِی نارِ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها»؛ براى همیشه و ابد در آتش جهنّم خواهندبود، عذاب ایشان تمام نمیشود. «أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ»؛ آن گروه بدترین خلق خدایند، سپس از حال مؤمنین خبرداده و فرمود: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ» البتّه آنهایى که ایمان آوردند و کارهاى شایسته انجام دادند. ایشان بهترین آفریدههاى خدایند(طبرسی، 1372ش، ج10، ص795).
در این آیات هم مقابله بین واژگان «کفر و ایمان» و «شر البریة و خیرالبریة» وجود دارد؛ بنابراین، میتوان در مجموع، سه مربع معناشناسی ایجاد کرد که تضاد در هر سه آنها از نوع نقیضیاست. در این آیات، کفر در برابر ایمان، همراه با نقض هر یک از این دو کلمه قرار دارد، که در این صورت نخستین مربع معناشناسی شکل میگیرد. همانطور که گفته شد از مجموع چهار واژه و چهار موقعیتی که در مربع معناشناسی وجود دارد، سه نوع ارتباط حاصل میشود که قصد بیان این ارتباطات سهگانه را در این مربع معناشناسی داریم: ارتباط اول از نوع تقابل تضادی بود؛ یعنی طبق این نظریه، ارتباط بین کفر و ایمان را دربر دارد. ارتباط دوم که «تقابل تناقضی» نام داشت، ارتباط را بین (کفر و نقض کفر) و یا بین (ایمان و نقض ایمان) ایجادمیکند. ارتباط دیگری که در مربع معناشناسی حاکم است، ارتباط تقابل تکمیلیاست که بنابر گفتههای قبل، بین نفی یک متضاد و واژه مثبت برقرار میشود، که این ارتباط در این آیه، بین (نقض کفر و ایمان) و یا (نقض ایمان و کفر) صدق میکند؛ بنابراین، سه محور متضادها، متناقضها و مکملها در این مربع شکل میگیرد. لازم به ذکر است بین انواع تقابلی که دانشمندان معاصر به بیان آنها پرداختهاند، نوع تقابل در این مربع، از گونه تقابل مکمل است؛ زیرا کفر و ایمان، به هیچوجه در یک مقوله نخواهند گنجید؛ بنابراین، نفی یکی، مستلزم اثبات دیگری خواهد بود.
دومین مربع معناشناسی: بهترین بندگان «خیر البریة» در تقابل با بدترین بندگان «شر البریة» و نفی هریک و اثبات دیگری که چهار قطب مربع معناشناسی دوم را شکل میدهند و البته سه نوع ارتباطی که شرح آنها گذشت. این ارتباطات سهگانه نه تنها در این مربع، که در تمام مواردی که قبلا به آنها اشاره شد هم، نمایان میباشد.
سومین مربعی که در این آیه میتوان متصور شد، متشکل از مجموع چهار رکن «ایمان و کفر؛ بهترین و بدترین بندگان» میباشد، نوع تقابل نیز، نقیضی و مکمل است.
نتیجه
معناشناسی با بیان کوتاه، عبارت است از بررسی تحلیلی درباره قسمت یا قسمتهایی از یک جهانبینی، که با تحلیل «کلمات کلیدی» تنظیم میشود و این واژگان از لحاظ لغوی، قسمت یا قسمتهایی را مشخص میکند که درباره آن بحث میشود. نظریه مربع معناشناسی نیز یکی از نظریات حوزه معناشناسیاست که مهمترین مؤلفه در اجرای آن، مفردات و تضاد بین آنها میباشد که در انتها، با توجه به یک رابطه معنایی و تضاد و تقابلی که با یکدیگر دارند، در مفاهیم کل آیه دخیل هستند؛ زیرا همواره واژهها در خدمت معنای کلی جمله قرار دارند و به تنهایی معنایی جز معنایی فرهنگی و قابوسی خود القا نمیکند؛ بدین معنا که یک واژه باید در ساختار جمله قرار بگیرد تا معنای مورد نظر را القا کند؛ بنابراین، بدون شک در متن بیعیب و نقصی چون قرآنکریم، هر کلمه باتوجه به بار معنایی خاصی که القا میکند در مکان مناسب خود جایگرفته و به هیچوجه نمیتوان آنرا از ساختار آیه حذف و یا با واژگان دیگر جابهجا کرد.
مربع معناشناسی که الگویی شکلگرفته از چهار رأس متقابل است؛ برای مشخصکردن چارچوب کلی معناشناختی متن کارآیی دارد؛ لذا باید گفت اصطلاحاتی چون تضاد، تقابل، تناقض و ... که در متون کهن مسلمانان به تفصیل راجع به آنها سخن گفته شده، اساس این نظریه را تشکیل میدهند و معناشناسی معاصر، این روابط را سامان بخشیده و در قالب یک نظریه کلی مطرح کردهاست.
زیور تضاد را هم در ساختار و استخدام کلمات، هم در بافت و محتوای آیات قرآن میتوان جست. گاه آیهای ظاهری ساده و همه فهم و ناپیچیدهای دارد؛ اما چونان مکعبی از سطحها و ضلعها و زوایای گوناگونی برخورداراست؛ پس سادگی و ژرفناکی، تک لایهای و چند پردهای، یک بعدی و چند بعدیبودن از شناسههای زیباساز و دلنواز قرآن است.
بهنظر میرسد که اگر واژگان متضاد در پس یکدیگر ذکر نمیشدند، تا این اندازه تأثیرگذار نبودند. بهعنوان مثال خداوند در آیات بسیاری ابتدا از عقوبت و جهنم سخن گفته و سپس بلافاصله بهشت و نعمتهای آن را برای پاداش نیکان به تصویر میکشد که انگیزه انسانهای نیکوکار را افزایش داده و باعث ایجاد هول و هراس و در نتیجه تعقل در افراد گنهکار میشود که به اعمال بد خود پایان داده و در راه راست قدم نهند.
پینوشت
1. Semantic Square
2.(Ferdinand de Saussure)(1913-1857م)
3.Julian Grimes))(1992-1917م)، زبانشناس، ساختارگرا و نشانهشناس لیتوانیایی که سالها مدیر مکتب نشانهشناسی- زبانشناسی فرانسه بود. وی از بارزترین متفکران «تحلیلی- مؤلفهای» اروپایی در معناشناسی، بهشمار میرود( ساداتی، 1387، ص60؛ عباسی و یارمند، 1390، ص147).
4. (Louis Hjelmslev)(1965-1899م)
5. أسامة بن منقذ:(584- 488ﻫ/ 1095 - 1188م) أسامة بن مرشد بن علی بن مقلدبن نصر بن منقذ الکنانی الکلبی الشیرازی، از پادشاهان بزرگبنی منقذ و از اصحاب قلعة شیزر(نزدیک حماة)؛ همچنین از دانشمندان شجاعیاست که کتبی در حوزه ادبیات و تاریخ، به همراه یک دیوان از وی به یادگار ماندهاست(ابراهیم حسن، 1959، ص 99؛ سیوطی، 1380، ج3، ص 245).
6. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَقَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»؛ سوگند به این آیات که هر کس جان خود را از گناه پاکسازد رستگار مىشود و هرکس آلودهاش سازد زیانکار خواهدگشت.
7. «فَأَمَّا مَنْ أَعْطى وَ اتَّقى، وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرى، و َأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنى، وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنى، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرى»؛ اما آنکه انفاق کند و پرهیزکار باشد و پاداش نیک روز جزا را قبول داشتهباشد؛ به زودى راه انجام کارهاى نیک را برایش آسان مىسازیم؛ اما کسى که بخل بورزد و طالب ثروت و غنى باشد و پاداش نیک روز جزا را تکذیب کند؛ اعمال نیک را در نظرش سنگین و دشوار مىسازیم.
8. اعراف، منطقهایاست حد فاصل میان بهشت و دوزخ؛ و در واقع مکان خاصیاست میان دو قطب سعادت و شقاوت، یعنی بهشت و دوزخ. امام صادق(ع) فرمودهاست: اعراف تپههای شنیاست میان بهشت و دوزخ(طبرسی، 1372ش، ج4، ص653؛ 1377، ج1، ص438