Document Type : Research Article
Author
Ph.D. in Qur'anic StudiesUniversity of Tehran (College of Qom), Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Author [Persian]
با توجه به اهمیت و جایگاه محوری اسم «ربّ» در نظام معنایی قرآنکریم، در این مقاله با هدف دستیابی به معنای واژه «ربّ» و سیر تاریخی تحول معنا و کاربرد آن در اشاره به «خدای راستین/ خالق» در زبانهای مختلف سامی و چگونگی راهیابی چنین کاربردی به زبان عربی پیش از نزول قرآنکریم، از روش معناشناسی تاریخی و زبانشناسی تاریخی- تطبیقی استفاده شدهاست. از اینرو ابتدا واژه «ربّ» عربی با بعضی واژههای خویشاوند با آن در خانواده زبانهای سامی و همچنین زبان مصری مقایسه شده و در نتیجه، علاوه بر دستیابی به مفهوم اصلی «بزرگ» برای واژه «rab» سامی و شناسایی واژه «nib» بهعنوان خویشاوند مصری «rab» سامی، پیوند میان دو ریشه «r-b-b و r-b-w/y» سامی نیز آشکار شدهاست. سپس با نگاهی تاریخی به واژه «rab» سامی، به کاربرد مفهوم مورد اشاره آن در بافت دینی پیش از اسلام و سایر واژههای ناظر به این مفهوم در زبانهای سامی و متون مختلف دینی یهودیت و مسیحیت پرداخته شدهاست و در نتیجه، علاوه بر تبیین
سیر تاریخی کاربرد معنای «سرور/ صاحب اختیار» در اشاره به «خدای راستین/ خالق» و معرفی واژههای «’Adonāy» عبری، «Kyrios» یونانی، «Mār’/ Māry» آرامی و «Moryo» سریانی، که همگی به همین مفهوم اشاره داشتهاند، با توجه به شواهد باستانشناختی آشکار شدهاست که واژه «rab» نخستینبار در اوایل قرن پنجم میلادی و در زبان سبئی بهعنوان اسمی از نامهای خدا بهکار رفته و چنین کاربردی از زبان سبئی به حجاز و زبان عربی بستر نزول قرآنکریم راه یافتهاست.
Keywords [Persian]
با توجه به اهمیت و جایگاه محوری اسم «ربّ» در میان اسماءالحسنی و سایر مفاهیم موجود در نظام معنایی قرآن کریم -که از سویی با حوزه معنایی «توحید» و اسم جلاله «الله» و سایر نامهای خدا و از سوی دیگر، با حوزه معنایی «عبادت» و مفاهیم کلیدی «إله» و «شرک» پیوند دارد و این دو حوزه معنایی، از حوزههای معنایی اساسی در نظام معنایی قرآنکریماند- معناشناسی واژه «ربّ» در تبیین نظام معنایی قرآنکریم و بازنمایی بعضی آموزهها و مفاهیم محوری در این نظام معنایی نقشی اساسی ایفا میکند.
فرهنگنویسان متقدم، واژه «ربّ» را در ذیل ریشه مضاعف «ربب» جای دادهاند و معنای آنرا «مالک» دانستهاند؛ حال آنکه در زبان عربی صورت فعلی مجرد «رَبَّ یَرُبُّ» یا کاربردهای فعلی مزید ریشه «ربب» در معنای «مَلَکَ یَمْلِکُ» کاربرد نداشتهاست. حتی برخی، مبدأ اشتقاق «ربّ» را «تربیة» -که از ریشه ناقص «ربو» است- دانستهاند و بعضی کاربردهای فعلی ریشه «ربب» را با کاربردهای مزید ریشههای «ربو» یا «ربت» در باب تفعیل هممعنا دانستهاند، بدون آنکه چگونگی پیوند ریشه «ربب» را با ریشههای «ربو» یا «ربت» تبیین کنند. برخی دیگر از آنان هم -با توجه به روایاتی از دوره اسلامی- اساساً صورت اسمی «ربّ» را مبدأ اشتقاق برای صورت فعلی مجرد ریشه «ربب» دانستهاند. این نارسایی از آنجا ناشی شدهاست که توجه اصلی تنها به ریشه واژه(و نه معنا) در تقسیمبندی واژگان، گاه موجب شده تا پیوند معنایی یک واژه با سایر واژههایی که دارای مبدأ اشتقاق یکسان دانسته شدهاند نادیده انگاشته شود و در نتیجه، با اینکه فرهنگنویسان پیوند معنایی را هم در یکسانی مبدأ اشتقاق شرط دانستهاند اما در مقام عمل، دستکم در مورد بعضی واژهها از جمله واژه «ربّ»، تبیین این پیوند معنایی را مسکوت گذاشتهاند و چهبسا این پیوند معنایی برای آنان روشن نبودهاست.
از دیگر آسیبهایی که در روش فرهنگنویسان مسلمان در معناشناسی واژگان به چشم میخورد، تمرکز قاطبه آنان بر واژگان عربی و تلاش برای عربیدانستن بعضی واژههاییاست که احتمال میرفته غیر عربی بوده باشند؛ واژههایی مانند «رَبّانی» و «رِبّی»، که دستکم برخی از فرهنگنویسان متقدم چنین احتمال دادهاند، اما بیشتر فرهنگنویسان آنها را عربی پنداشته و در صدد پیوند دادن آنها به ریشه «ربب» عربی برآمدهاند. هرچند برخی دانشمندان مسلمان در سدههای متقدم به غیر عربیبودن بعضی واژههای موجود در قرآنکریم توجه داشته و کتابهایی را در این زمینه نگاشتهاند، اما توجه به زبانهای همجوار با زبان عربی، که امکان اختلاط فراهم بودهاست، در رویکرد کلی فرهنگنویسان دیده نمیشود.
از آنجا که مفسران و متکلمان مسلمان در شرح و تفسیر واژهها و مفاهیم به کار رفته در قرآنکریم و از جمله واژه «ربّ»، در درجه اول به فرهنگهای متقدم رجوع کردهاند و معنای مورد نظر خود را از همان مداخل واژگانی استخراج نموده و به شرح و بسط آن پرداختهاند، طبعاً این نارساییها و تشتت اقوال به دیدگاههای آنان نیز تسری یافتهاست1.
جهت رفع نارساییهای موجود در معناشناسی واژههای قرآنی، بهنظر میرسد معناشناسی تاریخی زبان عربی در سدههای منتهی به دوره نزول قرآنکریم ضروریاست؛ امری که با نگاهی فراتر به زبان عربی و مقایسه آن با سایر زبانهای همجوار که احتمال میرود در سدههای متقدمتر از یک زبان دیگر منشعب شدهباشند، و در حقیقت استفاده از روشهای نوین زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی، قابل انجاماست.
در این پژوهش، با هدف دستیابی به معنای واژه «ربّ» و سیر تاریخی تحول معنا و کاربرد آن در اشاره به «خدای راستین/ خالق2» در زبانهای مختلف سامی و چگونگی راهیابی چنین کاربردی به زبان عربی پیش از نزول قرآنکریم، از روش معناشناسی تاریخی استفاده شدهاست که در ادامه مقدمه به اختصار معرفی میشود.
در بخش نخست این مقاله، پس از معرفی اجمالی زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی، ابتدا به اختصار خانواده زبانهای سامی معرفی شده و در پی آن، واژه «ربّ» عربی با بعضی واژههای خویشاوند با آن در این خانواده زبانی و در تقسیمبندی بزرگتر زبانهای حامی ـ سامی یا آفروآسیایی مقایسهشده و در نتیجه، علاوه بر دستیابی به مفهوم اصلی واژه «rab» سامی، پیوند میان دو ریشه «r-b-b و r-b-w/y» سامی نیز آشکار شدهاست.
در بخش دوم این مقاله با نگاهی تاریخی نه به واژه «rab» سامی، بلکه به کاربرد مفهوم مورد اشاره آن در بافت دینی پیش از اسلام و سایر واژههای ناظر به این مفهوم در زبانهای سامی و متون مختلف دینی یهودیت و مسیحیت پرداخته و تلاش شدهاست سیر تاریخی کاربرد معنای «سرور/ صاحب اختیار» در اشاره به «خدای راستین/ خالق» و واژههای مختلف ناظر به این مفهوم آشکارشده و مقطع زمانی و منطقه جغرافیایی آغاز کاربرد واژه «rab» در این معنا و چگونگی راهیابی چنان کاربردی به حجاز و زبان عربی بستر نزول قرآنکریم تبیین گردد.
گفتنی است کاربردهای دینی واژه «rab» در بافتهای غیریکتاپرستانه3 و پیش از کاربرد یافتن آن در اشاره به «خدای راستین/ خالق» از موضوع این پژوهش خارج است. همچنین بدیهی است چگونگی کاربرد واژه «ربّ» و مؤلفههای معنایی آن در نظام معنایی قرآنکریم و در پیوند با سایر حوزههای معنایی اساسی آن، خود موضوع پژوهشی دیگر است.
1- معناشناسی تاریخی4
معناشناسی تاریخی یا درزمانی، دانش مطالعه معنا و تغییرات آن در طول زمان است. گاه موضوع مطالعه، تغییرات معنایی در یک زبان و فرآیندهاییاست که منجر به بروز تغییر در معنای واحدهای زبانی آن زبان در طول زمان میشوند، که به فقهاللغه5 مربوط میشود و مهمترین این فرآیندها عبارتند از: توسیع معنایی، تخصیص معنایی، ترفیع معنایی، تنزل معنایی، استعاره خودکارشده، کنایه خودکارشده و مجاز خودکارشده(صفوی: 96).
موضوع مطالعه گاهی هم تغییرات معنایی چند زبان که با هم پیوند دارند در مقایسه با یکدیگر است، که بخشی از زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی بوده(Campbell: 4-6) و هدف نهایی آن، بازسازی تاریخچه زبانهای مختلف و یافتن ارتباط میان زبانهاییاست که به نظر میرسد از یک ریشه یا خانواده منشعب شدهاند(نک: Campbell, 1999: p.4-6؛ پالمر، 1374، ص29-32).
2. زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی6
زبانشناسی تاریخی- تطبیقی7 که به آن فقه اللغه تطبیقی نیز گفته میشود، بر این اساس استوار است که هرچند یک زبان در دوره زمانی طولانی دچار تغییر میشود، اما چنین نیست که این تغییرات زبانی به شیوههایی کاملاً تصادفی و اتفاقی روی دهند؛ بلکه از الگوهایی پیروی میکنند که با بررسیهای علمی قابل کشف و تبییناند. هنگامی که یک زبان در منطقه جغرافیایی بسیار گستردهای گفتگو میشود دچار تغییر میگردد، اما تغییراتی که در یک منطقه بر زبانی عارض میشود با تغییرات آن زبان در منطقهای دیگر متفاوت بوده و از همین روست که یک زبان کهن در مراحل بعدی بهصورت زبانهای گوناگون ظاهر میشود. ضمن اینکه تاریخ هر زبان باید بهطور جداگانه و بر پایه سیر تحول ویژه خود بررسی و توصیف گردد، اما ریشهها و چگونگی این تغییرات زبانی با نگاهی تاریخی و در محدوده جغرافیایی سکونت، مهاجرت، تجارت، جنگ یا سایر گونههای تعامل فرهنگی- اجتماعی گویشوران هر زبان با مناطق همجوار قابل پیجوییاست(نک: آرلاتو، 1373، ص23).
در زبانشناسی تاریخی- تطبیقی با مقایسه زبانهای ثبت و بررسی شده در حوزههای آواشناختی8، ساختواژهای9، دستوری10 و معنایی11 کوشش میشود تا ویژگیهای مشترک احتمالی در آن زبانها استخراج گردد و در صورت وجود چنین عناصر مشترکی، تا حد ممکن به توصیف ساخت یک زبان فرضی پرداختهمیشود که احتمال میرود زبانهای دیگر از آن زبان منشعب شدهباشند. به این زبان فرضی، که نخستین بار در سخنرانی معروف «جونز12» در سال 1786 م. در مباحث علمی جدید مطرح شد، زبان مادر یا زبان مشترک13 و به زبانهای زیرمجموعه آن، خانواده زبانی14 گفتهمیشود(آرلاتو، 1373، ص63-65).
2-1. خانواده زبانهای سامی15
خانواده زبانهای سامی به مجموعهای از زبانهای آسیایی و آفریقایی گفته میشود که بعضی از آنها مرده و بعضی دیگر تا کنون زندهاند؛ زبانهایی مانند اکدی، عبری، آرامی، سریانی، حبشی و عربی. نخستین کسی که اصطلاح «سامی» را برای معرفی این زبانها بهکار برد، «اشلوتسر16» بود که در سال 1781 م. زبانهایی را که از مدیترانه تا فرات و از بینالنهرین تا جنوب عربستان مورد استفاده بودند، زبانهای سامی(Semitique) نامید بر این اساس که در تورات، مردمانی که به این زبانها سخن میگویند از نسل سام بن نوح(ع) دانستهشدهاند(نولدکه، 1963، ص8؛ Moscati, 1980, p.3)17 «اشلوتسر»، همه این اقوام را زادگان سام پنداشته و زبانشان را سامی نامیدهبود. این نظریه اگرچه اساس تاریخی درستی ندارد، ولی این اصطلاح در بین زبانشناسان پذیرفتهبوده و بهکار میرود(آذرنوش، 1388، ص26). ناگفته نماند شباهتهای میان زبانهای عبری، آرامی و عربی -که زبانهای دینی یهودیان، مسیحیان شرقی و مسلمانان بودهاند- از قرن نهم میلادی مورد توجه برخی دانشمندان از جمله یهودا بن قریش18 بودهاست(Rubin, 2010: 1).
زبانهای سامی بهطور سنتی و بر حسب منطقه جغرافیایی، به دو شاخه عمده شمالی و جنوبی (نولدکه، 1963، ص30) یا شرقی و غربی(Huehnergard, 1995: 2117) تقسیم شدهاند. برخی این دو دستهبندی را بهنوعی ترکیب کرده و مجموعاً چهار شاخه شرقی، شمالی، غربی و جنوبی را برگزیدهاند(Lipinski: 49). هرچند تا کنون اجماعی بین دانشمندان در دستهبندی زبانهای سامی نبودهاست(Rubin, 2010: 3)، آنچه قدر مشترک این دستهبندیهای مختلف بوده و برای موضوع این پژوهش مناسب بهنظر میرسد، تقسیم زبانهای سامی به سه شاخه است: شاخه شمال شرقی مشتمل بر زبانهای اکدی19 (دارای دو گویش بابِلی20 و آشوری21) و اِبلایی22، شاخه شمال غربی مشتمل بر زبانهایی همچون کنعانی23، عبری24، آرامی25 و سریانی26، و شاخه جنوبی مشتمل بر زبانهای عربی27 و حبشی28 در ادامه به بررسی واژههای مرتبط با «ربّ» عربی در مهمترین زبانهای سامی که همزمان با نزول قرآنکریم و پیش از آن(قرن هفتم میلادی به قبل) رواج داشتهاند، بر اساس تقسیم پیشگفته، پرداخته میشود.
2-1-1. زبانهای سامی شمال شرقی
زبانهای سامی شمال شرقی، به زبانهایی گفته میشود که در منطقه بینالنهرین29 و از هزاره سوم پیش از میلاد مسیح(ع) گفتگو میشدهاند. این گروه مشتمل بر دو زبان «اکدی» و «ابلایی»است. در ادامه به اختصار این زبانها معرفی شده و کاربرد واژههای مرتبط با «ربّ» در آنها بررسی میشود.
2-1-1-1. زبان اکدی
«اکدی» نامیاست برگرفته از شهری باستانی به نام اکد30 احتمالاً در جنوب رود دجله، که امروزه به گویشهای کهن زبانهای سامی(شمال) شرقی گفتهمیشود و دستکم از نیمه هزاره سوم تا نیمه هزاره نخست پیش از میلاد در عراق کنونی گفتگو میشده و صورت مکتوب آن تا حدود قرن یکم میلادی مورد استفاده بودهاست(Rubin, 2010: 6-7). از آنجا که نخستین اکتشافات از اکدی مکتوب(به خط میخی) در بقایای شهرهای آشوری روی دادهاست، این زبان در گذشته با نام آشوری شناخته میشد، اما بعدها مشخص شد که در بینالنهرین دو زبان اصلی گفتگو میشدهاست؛ یکی در بابِل در جنوب عراق، که بابلی نام گرفته و دیگری در آشور در میانه دشت دجله، که با نام آشوری شناختهمیشده و این هر دو، در واقع دو گویش31 همزاد از یک زبان بودهاند که «اکدی» نامیده میشود(George: 31-35). گویشهایی از بابلی و آشوری بهعنوان زبان ادبی تا پایان قرن ششم میلادی کاربرد داشتهاند(Moscati: 6).
در معتبرترین فرهنگهای «اکدی» و «آشوری» موجود(Muss-Arnolt: 2: 943-950, 1190؛ Biggs: 14: 4-7, 15-17, 26-48, 57, 314-315, 392-400; 18: 223; Black: 293-294, 303, 306, 399)، واژههایی یافت شدهاند که بهنظر میرسد پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند. در جدول زیر بعضی از این واژهها به صورت آوانگاشته میآیند؛ با این توضیح که علائم بهکار رفته برای واکهها(حروف صدادار) بهترتیب عبارتند از: /a/، /i/، /u/ برای واکههای کوتاه (اَ، اِ، اُ) و /ā/، /ī/، /ū/ برای واکههای بلند(آ، اى، او). گفتنیاست در مواردی که در آوانگاری واژهای اختلاف بوده، در داخل پرانتز همخوانها(حروف صامت) یا واکههای اضافی آمده و همخوانها یا واکههای اختلافی نیز با علامت / از یکدیگر متمایز شدهاند:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
rabū |
فعل |
بزرگبودن یا بزرگشدن |
پرورشدادن یا رشدکردن(فرزند، حیوان یا محصول) |
|||
پیشرفتکردن، مقام و منزلتیافتن |
|||
زیادشدن(سود، سرمایه، بدهی و …) |
|||
افزودن، زیادکردن |
|||
2 |
rabū |
صفت |
بزرگ |
والامقام، بلندمرتبه |
|||
نجیبزاده، اشرافی |
|||
رییس، ارشد/ مقام مافوق/ مقام مسؤول |
|||
بااهمیت، مؤثر، قابلتوجه |
|||
فراوان، زیاد |
|||
3 |
rab |
صفت |
رییس، ارشد |
(لقبی در ابتدای عنوان بسیاری از مقامات؛ مانند: |
|||
Rab bānī:32رییس بنّاها/ ناظر ساختمان) |
|||
4 |
rab(i)ānu |
صفت |
فرمانده(لشکر) |
فرمانروا، والی(حاکم) |
|||
5 |
rub(b)ū |
اسم |
ارزشافزوده، منفعت، بهره |
ربا/ بازپرداخت اضافه بر قرض |
|||
6 |
ri(/a)bbatu |
عدد |
دههزار (10.000) |
7 |
rabbū |
صفت |
پرتعداد، بیشمار |
بسیار بزرگ |
|||
8 |
rab(b)ūtu |
اسم |
عظمت، اقتدار، شکوه و جلال |
سخاوتمندی، بزرگمنشی |
|||
9 |
rubū |
صفت |
پادشاه، فرمانروا |
شاهزاده، اشرافی |
|||
10 |
rubūtu |
صفت |
ملکه، بانو |
شاهزاده خانم |
|||
11 |
rubūtu |
اسم |
حکمرانی، فرمانروایی |
12 |
tarbītu |
اسم |
پسرخوانده، فرزندخوانده |
تربیت/ پرورش/ بزرگ کردنِ فرزند یا فرزندخوانده |
|||
پرورشیافته(انسان، حیوان یا درخت) |
|||
13 |
rābu |
فعل |
فرودآمدن، استقراریافتن/ سکونتکردن |
2-1-1-2. زبان اِبلایی
«ابلایی»، از زبانهای مرده سامیاست که در سده 24 یا 23 پیش از میلاد در شهر باستانی «اِبلا33» در تل مردیخ(واقع در غرب سوریه کنونی) گفتگو میشدهاست. این زبان چنان به زبان «اکدی» نزدیک است که حتی بهعنوان یکی از گویشهای «اکدی» متقدم طبقهبندی میشود(Huehnergard, 1995: 2120؛ Rubio: 111) هرچند بهدلیل موقعیت مکانی، تأثیراتی هم از زبانهای سامی غیر اکدی پذیرفتهاست و به تعبیری، مرز بین زبانهای سامی شمال شرقی و شمال غربی در جایی در «ابلا» قرار میگیرد(Krebernik: 249)34.
بهدلیل فقدان فرهنگی جامع و معتبر برای زبان «ابلایی»، امکان بررسی جامع واژههای مرتبط با «ربّ» در این زبان فراهم نیست، اما با توجه به مشابهتهای فراوان زبان «ابلایی» با زبان «اکدی»، انتظار میرود زبان «ابلایی» در این مورد تفاوت چندانی با زبان «اکدی» نداشتهباشد و بررسی زبان «اکدی» برای این پژوهش کافی بهنظر میرسد. از جمله واژههای ابلایی که با معادل «اکدی» خود اندکی متفاوت بوده و در پیوند با ریشههای «ربب» یا «ربو» عربیاست، میتوان واژه «ribab» به معنای دههزار(10.000) را نمونه آورد(نKrebernik: 246).
2-1-2. زبانهای سامی شمال غربی
زبانهای سامی شمال غربی، به زبانهایی گفتهمیشود که در شرق دریای مدیترانه(سرزمین شام35) از اواخر هزاره سوم پیش از میلاد مسیح(ع) گفتگو میشدهاند. این گروه مشتمل بر زبان «اوگاریتی36» و دو زبان عمده «کنعانی» و «آرامی»است که از زبان کنعانی، زبانهایی مانند عبری کهن و فینیقی37 و از زبان آرامی، زبانهایی مانند نبطی38 و سریانی منشعب شدهاند. در ادامه به اختصار این زبانها معرفیشده و کاربرد واژههای مرتبط با «ربّ» در آنها بررسی میشود.
2-1-2-1. زبان «اوگاریتی»
«اوگاریتی»، از زبانهای مرده سامیاست که در سدههای 14 و 13 پیش از میلاد در شهر باستانی «اوگاریت39» در رأس شمره(واقع در شمال لاذقیه در شمال غربی سوریه کنونی) گفتگو میشدهاست(Moscati: 9؛ Rubin, 2010: 15). هرچند برخی این زبان را زیرشاخهای از زبان کنعانی در نظر میگیرند، اما بیشتر زبانشناسان، «اوگاریتی» را زبانی مستقل در میان زبانهای سامی شمال غربی میدانند(Huehnergard, 1995: 2122-2123).
بعضی واژهها که در معتبرترین فرهنگ اوگاریتی موجود یافتشده(Olmo Lete and Sanmartin: 727-732, 877) و بهنظر میرسد پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند، بهصورت حرفنگاشته در جدول زیر میآیند؛ زیرا در این فرهنگ تنها حروف همخوان واژههای مذکور حرفنگاری شدهاست:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
rb |
صفت |
بزرگ |
شیخ، والامقام |
|||
رییس، مقام مسؤول |
|||
2 |
rbt |
صفت |
بانو، بانوی بزرگ |
الهه |
|||
3 |
rbb(/y) |
فعل |
بزرگبودن |
4 |
rb(b)t |
عدد |
دههزار(10.000) |
5 |
rb(b)t |
صفت |
بیشمار |
6 |
trbyt |
اسم |
سود، بهره اقتصادی |
7 |
rb(b) |
اسم |
نمنم باران، شبنم |
2-1-2-2. زبان «کنعانی»
زبان «کنعانی»، یکی از دو زبان عمده شرق مدیترانه است که از حدود سده 14 پیش از میلاد در کنعان(واقع در لبنان، فلسطین، غرب اردن و جنوب غربی سوریه کنونی، که اصطلاحاً منطقه سوری ـ فلسطینی40 نامیدهمیشود) گفتگو میشدهاست(Moscati: 9-10؛ Huehnergard, 1995: 2123). کنعانی، خود مشتمل بر دو زبان عبری کهن و فینیقیاست که در ادامه به اجمال معرفی میشوند.
2-1-2-2-1. زبان «عبری»
«عبری»، شناختهترین و نزدیکترین زبان به زبان کنعانیاست که از اواخر سده 12 تا سدههای دوم یا یکم پیش از میلاد گفتگو میشده و از جمله در نگارش تَنَخ41 (کتاب مقدس یهودیان) مورد استفاده بودهاست. پس از آن تا قرن پنجم میلادی، تنها صورت مکتوب آن در بعضی متون دینی-از جمله در مکتوبات کشف شده از قُمران42 (در ساحل دریای مرده در جنوب اریحا واقع در فلسطین اشغالی) و همچنین در نگارش میشنا43 (نخستین ویرایش از تورات شفاهی) و مدراش44 (تفسیر تورات)- کاربرد داشتهاست. برخی نویسندگان خاور نزدیک یا اروپا نیز در قرون وسطی(سدههای پنجم تا پانزدهم میلادی) از این زبان در بعضی نوشتههای ادبی استفاده میکردهاند(Moscati: 10؛ Huehnergard, 1995: 2123). البته عبری بهعنوان زبان متون دینی و برای انجام عبادات و نیایش و مناجات در تمام این دوران مورد استفاده بودهاست. گفتنیاست برخی یهودیان در سده اخیر سعی در احیای زبان عبری بر اساس تنخ داشتهاند که این زبان عبری جدید، هماکنون در بعضی مناطق دنیا گفتگو میشود(Rubin, 2010: 16-17).
در فرهنگهای معتبر عبری موجود(Gesenius: 912-916 ؛ Koehler: 867-870, 1040 ؛ Klein: 601-602, 716) واژههایی یافتشدهاند که بهنظر میرسد، پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند. بعضی از این واژهها بهصورت آوانگاشته در جدول زیر میآیند:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
Rabab 45 |
فعل |
بزرگبودن یا بزرگشدن |
زیادبودن یا زیادشدن |
|||
مضاعفبودن یا مضاعفشدن |
|||
2 |
rab |
صفت |
بزرگ |
بلند |
|||
خداوندگار/ صاحباختیار، سروَر |
|||
رییس |
|||
فرمانده، ناخدا |
|||
مقتدر |
|||
مفتخر، مهم |
|||
آموزگار، استاد |
|||
زیاد، فراوان |
|||
مضاعف |
|||
3 |
rabbī |
صفت |
معنای اصلی: سرورِ من |
آموزگار، استاد |
|||
لقب عمومی دانشمندان دینی یهودی |
|||
4 |
ribubūh |
اسم |
صاحباختیاربودن، پادشاهی |
5 |
rub |
اسم |
فراوانی، وفور، زیادبودن(اندازه، تعداد و …) |
بزرگی |
|||
6 |
ribbah |
اسم |
فراوانی |
7 |
ribbah |
صفت |
بیشمار، هزاران |
8 |
ribbah |
عدد |
دههزار(10.000) |
9 |
rībū |
عدد |
دههزار(10.000) |
10 |
Rabah46 |
فعل |
زیادبودن یا زیادشدن |
افزودن، زیادکردن |
|||
بهره/ منفعت/ سودبردن، ایجاد ثروت |
|||
بزرگبودن یا بزرگشدن |
|||
بزرگکردن یا پرورشدادن(فرزند) |
|||
11 |
taribūt |
اسم |
افزایش |
پرورش(تربیت/ بزرگکردن) |
|||
12 |
Taribīt47 |
اسم |
افزایش |
سود، بهره |
|||
ربا |
|||
13 |
rabab |
فعل |
موجب بارش بارانشدن |
چربکردن، چرککردن، لکهدارکردن |
|||
14 |
ribub |
اسم |
روغن، چربی، لکه چربی |
15 |
rib(ī)bīm48 |
اسم |
قطرات سنگین شبنم |
رگبارهای فراوان |
2-1-2-2-2. زبان «فینیقی»
«فینیقی»، زبانی برگرفته از زبان کنعانی و بسیار نزدیک به زبان عبریاست که در سدههای دهم و نهم پیش از میلاد در شهر ساحلی بیبلوس49 یا جُبَیل(واقع در استان جبل در لبنان کنونی) گفتگو میشده و صورت مکتوب آن تا قرن پنجم میلادی نیز در لبنان و شمال فلسطین کاربرد داشتهاست(Huehnergard, 1995: 2123؛ قس: Moscati: 10، پایان کاربرد زبان فینیقی را قرن دوم میلادی دانستهاست). نهتنها در لبنان و مناطق مجاور، بلکه نمونههایی از کاربرد زبان فینیقی در مناطق دوردستتر از قبیل قبرس، یونان، سیسیل و اسپانیای کنونی یافتشدهاست به این دلیل که فینیقیان دریانورد بوده و از طریق دریای مدیترانه به سمت غرب سفر میکردهاند(Rubin, 2010: 17). الفبای فینیقی برای نگارش زبانهایی همچون آرامی، عبری و یونانی هم مورد استفاده بودهاست(Huehnergard, 1995: 2123).
در تنها فرهنگ فینیقی در دسترس(Krahmalkov: 438-441)، واژههایی یافت شدهاند که بهنظر میرسد پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند. بعضی از این واژهها بهصورت حرفنگاشته در جدول زیر میآیند؛ زیرا در این فرهنگ تنها حروف همخوان واژههای مذکور حرفنگاری شده و مؤلف برای بعضی واژهها، معادل عبری آنها را آوردهاست:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
Rb50 |
صفت |
سرور |
رهبر |
|||
آموزگار، استاد |
|||
2 |
rb |
صفت |
فرمانده لشکر |
رییس، ارشد/ سرگروه/ سرکرده |
|||
والی، حاکم/ فرمانروا |
|||
3 |
Rb51 |
صفت |
بهعنوان لقب افتخاری: بزرگ |
ارشد |
|||
زیاد |
|||
4 |
rbt |
صفت |
بانو |
لقب الهه |
|||
5 |
Rb52 |
اسم |
تعداد زیاد، فراوانی |
6 |
Rb53 |
عدد |
دههزار(10.000) |
2-1-2-3. زبان آرامی
زبان آرامی دومین زبان عمده شرق مدیترانه است که از اوایل هزاره نخست پیش از میلاد گفتگو میشده و بعضی گویشهای آن تا کنون مورد استفادهاست(Moscati: 10). آرامی دربرگیرنده زبانها/ گویشهای مختلف و متعددی بودهاست بهگونهای که برخی معتقدند، نمیتوان گویشی معیار برای آن در نظر گرفت. زبان آرامی در غرب امپراتوری پارس از نیمه سده ششم پیش از میلاد در حدود سه قرن زبان رسمی بوده(Rubin, 2010: 18-19) و چنان گسترهای داشته که از شمال سوریه کنونی و فلسطین تا مصر و غرب ایران را دربر میگرفته و در نگارش بعضی متون مقدس یهودی و بخشهایی از کتاب مقدس54 مسیحیان -همچون کتاب عزرا55 و کتاب دانیال56- و همچنین در کتابت ترگومها57 (ترجمههای آرامی متون مقدس یهودی) مورد استفاده بودهاست(Huehnergard, 1995: 2124). به جهت گستردگی منطقه جغرافیایی زبانهای آرامی، این مجموعه به دو شاخه غربی و شرقی تقسیم شدهاست. از سده سوم پیش از میلاد تا قرن دوم میلادی، زبانها/ گویشهای مختلفی از زبان آرامی منشعب شدهاند که از آن جمله میتوان نبطی و پالمیری58 -منشعب از آرامی غربی- و سریانی- منشعب از آرامی- شرقی را نام برد(Moscati: 10-12).
در معتبرترین فرهنگهای آرامی موجود(Dalman: 377-378, 426؛ Jastrow: 2: 1438-1444, 1694-1695؛ Baumgartner)، واژههایی یافت شدهاند که بهنظر میرسد، پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند. بعضی از این واژهها بهصورت آوانگاشته در جدول زیر میآیند.
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
Rab59 |
صفت |
بزرگ |
سرور |
|||
رهبر |
|||
رییس، ارشد/ مافوق |
|||
آموزگار، استاد |
|||
فراوان، زیاد |
|||
2 |
Rab |
صفت |
لقب امورائیم60 بابِلی |
3 |
Rabbī |
صفت |
معنای اصلی: سرور من، آموزگار/ استاد من |
لقب علما و دانشـمندان دینی؛ بهویژه تنـائیم61 |
|||
و امورائیم فلسطینی |
|||
4 |
rabbi(/ī)nu |
صفت |
آموزگار/ استادِ ما |
صفتی برای موسی(ع) |
|||
5 |
rabbān |
صفت |
سرور |
رییس |
|||
آموزگار/ استاد |
|||
6 |
Rabbān |
صفت |
لقبی برای دانشمندان دینی |
لقب بسیاری از رؤسای مدارس دینی فلسطین پس از هیلِل62 |
|||
7 |
ribā |
فعل |
بزرگبودن یا بزرگشدن |
بزرگکردن، پرورشدادن |
|||
رشدکردن |
|||
تولیدکردن |
|||
|
|
|
زیادشدن |
8 |
rabab |
فعل |
بزرگبودن |
رشدکردن |
|||
زیادبودن |
|||
متراکمکردن |
|||
اندودن(بهویژه مالیدن قیر به چرم) |
|||
9 |
rabah |
فعل |
رشدکردن، بزرگشدن |
بزرگکردن |
|||
بالابردن |
|||
زیادبودن یا زیادشدن |
|||
10 |
rabah |
صفت |
بزرگ |
ارشد |
|||
آموزگار/ استاد |
|||
11 |
Rībūn63 |
صفت |
خداوندگار/ صاحباختیار، سرور |
12 |
Ribbah64 |
صفت |
بیشمار، هزاران، زیاد |
13 |
Rībū65 |
صفت |
بیشمار |
انبوه |
|||
14 |
rībū |
عدد |
دههزار(10.000) |
15 |
ribū |
صفت |
بزرگ، قابلتوجه |
16 |
ribū(tā)66 |
اسم |
شکوه و جلال |
بزرگی، مقام و منصب |
|||
17 |
rībīt |
اسم |
سود، بهره |
بهره قرض، رباخواری |
|||
18 |
Taribbūt67 |
اسم |
رامکردن |
پرورش/ تربیتکردن |
|||
آموزش |
|||
بهثمررساندن |
|||
19 |
Taribbīt68 |
|
افزایش |
|
سود، منفعت، بهره |
||
20 |
ribū |
فعل |
روغنمالی کردن |
21 |
ra(/i)bab |
اسم |
جرم غلیظ، چسبناک یا چرب |
روغن، چربی، لکهچربی |
|||
قیر |
2-1-2-3-1. «زبان« نبطی»
نبطی، زبانی منشعب از زبان آرامی غربیاست که از سده دوم پیش از میلاد تا قرن چهارم میلادی در حکومتی به مرکزیت شهر پترا69 (واقع در استان معان در جنوب اردن کنونی) و با گسترهای جغرافیایی مشتمل بر کرانه شرقی رود اردن(اردن کنونی)، صحرای نِگِب70 (واقع در جنوب فلسطین اشغالی) و شبه جزیره سینا(واقع در شمال شرقی مصر کنونی) توسط اقوامی عربنژاد به نام نبطیان/ انباط گفتگو میشده و جهت نگارش مورد استفاده بودهاست. این زبان از سویی مشتمل بر مؤلفههایی آرامی و از سویی دیگر دارای شاخصههایی عربی(شمالی) بودهاست. کتیبههایی از قرنهای چهارم و پنجم میلادی کشف شده که نشان میدهند زبان عربی شمالی از الفبای نبطی تأثیر گرفتهاست(Lipinski: 63-64).
در تنها فرهنگ نبطی یافتشده (الذییب، 1421، ص236-237)، واژههایی یافت شده اند که به نظر میرسد پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای ربب یا ربو در زبان عربی دارند. بعضی از این واژهها به صورت آوانگاشته در جدول زیر میآیند:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
rb |
صفت |
رییس |
صاحب |
|||
2 |
rbā |
صفت |
بزرگ |
رییس |
|||
3 |
rbt |
صفت |
رییس (مؤنث) |
4 |
rbtā |
صفت |
بزرگ، والا (مؤنث) |
5 |
rbw |
صفت |
رهبر |
آموزگار/ استاد |
2-1-2-3-2. زبان «سریانی»
«سریانی»، زبانی منشعب از زبان آرامی شرقیاست که از اواخر قرن دوم میلادی در شهر باستانی اِدِسا/ اورهای71 یا الرُّها(واقع در استان شانلی اورفا در جنوب شرقی ترکیه کنونی) گفتگو میشده و زبان مذهبی مسیحیان در هلال خصیب(منطقه حاصلخیز هلالیشکل اطراف رود نیل، سواحل شرقی دریای مدیترانه و رود اردن، و بینالنهرین تا شمال خلیج فارس) بودهاست و به عقیده برخی، بهترین نمونه موجود زبانهای آرامیاست(Rubin, 2010: 19). زبان سریانی در قرنهای سوم تا سیزدهم میلادی بهطور گسترده بهعنوان زبان ادبی مسیحیان بهکار میرفته(Huehnergard, 1995: 2124) هرچند پس از فتوحات اسلامی در قرن هشتم میلادی، بهتدریج جای خود را به زبان عربی دادهاست(Moscati: 12).
در معتبرترین فرهنگهای سریانی موجود(Brun: 626؛ Costaz: 334-335)، واژههایی یافتشدهاند که بهنظر میرسد پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند. بعضی از این واژهها بهصورت آوانگاشته در جدول زیر میآیند:
الف) ریشه «rab» به معنای «بزرگ شدن»72
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
rabā |
صفت |
بزرگ |
رییس، ارشد/ مافوق |
|||
آموزگار، استاد |
|||
فرمانروا، حاکم |
|||
اشرافی، نجیبزاده |
|||
فراوان، زیاد |
|||
2 |
rab |
فعل |
بزرگشدن |
3 |
rabbūnū |
صفت |
کاهن اعظم، حبر/ پاپ |
4 |
rabunī |
صفت |
آموزگار/ استاد |
5 |
rabūtū |
اسم |
بزرگی، افتخار |
شکوه و جلال |
|||
6 |
ribū(tū) |
عدد |
دههزار (10.000) |
7 |
rawrib |
فعل |
زیاد کردن، تکثیر کردن |
8 |
raw(ū)rubū |
فعل |
زیادکردن |
9 |
rawrabtū |
اسم |
فراوانی |
ب) ریشه rabū به معنای «رشد کردن»، «زیاد شدن»73
ردیف
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
10 |
rbī |
فعل |
بزرگشدن |
زیادشدن |
|||
11 |
rabī |
فعل |
زیاد کردن، رشد دادن |
پرورش دادن |
|||
قرضدادن با طلب سود/ رباخواری |
|||
12 |
ribītū |
اسم |
سود، بهره |
13 |
tarbītū |
اسم |
افزایش |
پیشرفت، ترقی |
|||
آموزش |
2-1-3. زبانهای سامی جنوبی
زبانهای سامی جنوبی، به زبانهایی گفته میشود که در شبهجزیره عرب و بخشی از شاخ آفریقا از هزاره نخست پیش از میلاد مسیح(ع) گفتگو میشدهاند. این گروه مشتمل بر زبانهای عربی جنوبی، حبشی و عربی شمالیاست. به عقیده زبانشناسان چنین نبوده که یکی از دو گروه زبانهای عربی جنوبی و عربی شمالی -بر خلاف نامگذاری مشابه- از دیگری منشعب شدهباشد. زبان عربی شمالی، در برگیرنده زبانهای عربی شمالی کهن74 و عربی نخستین75 است76 که زبان عربی نخستین، خود به دو شاخه عربی کهن(پیشاکلاسیک)77 و عربی کلاسیک78 تقسیم میشود. زبان عربی کلاسیک، زبانی عربیاست که در قرنهای هفتم و هشتم میلادی بر اساس قرآنکریم و اشعار بهجای مانده از دوران پیش از اسلام بهطور گسترده یکسانسازی و تثبیت شد(Rubin, 2010: 11) و نقطه پایان گسترش گویشهای متفاوت عربی کهن بود79(Owens: 5). در ادامه به اختصار زبانهای عربی جنوبی کهن80، حبشی و عربی شمالی کهن معرفیشده و کاربرد واژههای مرتبط با «ربّ» در آنها بررسی میشود.
2-1-3-1. زبان عربی جنوبی کهن
عربی جنوبی کهن ـ که صَیْهَدی81 (منسوب به بیابان صیهد یا رملة السبعتین واقع در بخش وسیعی از مرکز یمن کنونی) نیز نامیده میشود ـ به مجموعهای از زبانها/ گویشهای بههمپیوسته گفته میشود که بهطور عمده از حدود سده هشتم پیش از میلاد تا قرن ششم میلادی در جنوب شبهجزیره عرب گفتگو میشده و مشتمل بر زبانها/ گویشهای سبئی82، مَعینی83، قَتَبانی84 و حَضْرَمی/ حضرموتی85 است(Moscati: 14) که بهترتیب در سبأ(در شمال یمن کنونی)، معین(در استان الجوف در شرق صنعاء)، قتبان(در جنوب غربی یمن و شرق ربع الخالی)، حضرموت(در استان شَبْوة در جنوب یمن) و بخشهایی از عمان کنونی(ظفار) مورد استفاده بودهاست. همچنین در بعضی کتیبههای کشفشده از مدائن صالح/ حِجر(واقع در العُلا بین مدینه و تبوک) نیز زبان مَعینی بهکار رفته است(Huehnergard, 1995: 2120). در این میان، سبئی مهمترین گویش زبان عربی جنوبی کهن است که قدمت بیشتری نسبت به سایر گویشها دارد(ابتدای هزاره نخست پیش از میلاد) و بیشتر کتیبههای کشفشده از این زبان نیز به خط سبئی بوده و این احتمال هست که سایر گویشهای عربی جنوبی از سبئی نشأت گرفتهباشند و دستکم میتوان گفت: تأثیر فراوانی از آن پذیرفتهاند(Rubin, 2010: 14-15).
در معتبرترین فرهنگهای سبئی موجود(Beeston: 114؛ Biella: 475-476)، واژههایی یافتشدهاند که به نظر میرسد پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند. بعضی از این واژهها بهصورت حرفنگاشته در جدول زیر میآیند؛ زیرا در این فرهنگها تنها حروف همخوان واژههای مذکور حرفنگاری شدهاست:
الف) ریشه rbb
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
rb |
فعل |
داشتن، دارا بودن/ مالک چیزی بودن |
2 |
hrbb |
فعل |
تصاحب کردن |
تربیت کردن فرزندخوانده |
|||
3 |
Rb |
اسم |
در ترکیبهای Rb-yhd، Rb-hwd، Rb-hd: خدا(ی یهود) |
4 |
rbbn |
اسم |
برده، بنده |
تحتالحمایه/ فرزندخوانده |
|||
5 |
’rbbw |
|
تحتالحمایه/ زیردست |
ب)ریشه rbw
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
6 |
yrbwn |
فعل |
زراعت کردن، رویاندن؛ آباد کردن زمین |
2-1-3-2. زبان حبشی
حبشی زبان مردم حبشه(اتیوپی و اریتره کنونی در شاخ آفریقا) و بسیار نزدیک به زبانهای عربی جنوبی بوده که احتمالاً در اوایل هزاره نخست پیش از میلاد از جنوب غربی شبهجزیره عرب(یمن کنونی) به شرق آفریقا راهیافتهاست(Huehnergard, 1995: 2120). مهمترین زیرشاخه زبان حبشی، زبان گِعِز(جعزی)86 است که از ابتدای قرن چهارم میلادی در شمال اتیوپی(اریتره کنونی) گفتگو میشده و زبان کلیسای مسیحی اتیوپی بودهاست. هرچند بهنظر میرسد در قرن نهم میلادی گفتگو به زبان گعز متوقف شده، اما بهعنوان زبانی ادبی و مذهبی تا کنون به حیات خود ادامه دادهاست(Moscati: 15؛ Huehnergard, 1995: 2120-2121). زبان سبئی تأثیر بسیاری بر زبان حبشی داشته(نولدکه، 1963، ص98) و الفبای زبان حبشی و از جمله گعز برگرفته از الفبای سبئی بودهاست(ولفنسون، 2001، ص221؛ Rubin, 2010, p.10).
در معتبرترین فرهنگهای گعز موجود(Dillmann: 286-287؛ Leslau: 460-462)، واژههایی یافت شدهاند که بهنظر میرسد پیوند نزدیکی با واژه «ربّ» یا ریشههای «ربب» یا «ربو» در زبان عربی دارند. بعضی از این واژهها بهصورت آوانگاشته در جدول زیر میآیند:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
rab(a)ba |
فعل |
فراوانبودن |
پخشکردن، پراکندن |
|||
توسعه دادن |
|||
2 |
rab |
اسم |
سرور |
مالک |
|||
3 |
rabun |
اسم |
رییس |
آموزگار، استاد |
|||
سرور |
|||
4 |
rabībāwit |
اسم |
سلطه/ پادشاهی، برتری |
5 |
rabbān |
اسم |
سرور |
آموزگار، استاد |
|||
رهبر |
|||
ارشد |
|||
6 |
rabbān(āy) |
اسم |
ناخدای کشتی، صاحب کشتی |
7 |
rabbawa |
فعل |
آموزشدادن |
8 |
rabbawāt |
صفت |
هزاران |
2-1-3-3. زبان عربی شمالی کهن
عربی شمالی کهن، به مجموعهای از گویشهای بسیار نزدیک به هم گفته میشود که از حدود سده هشتم پیش از میلاد تا قرن چهارم میلادی در محدوده کشورهای سوریه، اردن، عراق و عربستان سعودی کنونی گفتگو میشدهاست. از جمله این گویشها میتوان لحیانی/ دیدانی87، صفائی88، حَسائی89 و ثمودی90 را نام برد که بهترتیب در دیدان(نزدیک به مدائن صالح/ حجر واقع در العُلا بین مدینه و تبوک)، تپههای صفا(در جنوب شرقی سوریه)، حساء/ أحساء (در شرق عربستان سعودی)، و سر تا سر صحرای عرب و بهویژه صحرای سینا(شبهجزیره سینا بین دریای مدیترانه و دریای سرخ واقع در مصر کنونی) مورد استفاده بودهاند. عربی شمالی کهن، از حدود هزار سال پیش از عربی مورد استفاده بودهاست و با وجود قرابت فراوان، این دو زبان جدا از هم دانسته میشوند91(Rubin, 2010: 11).
برخلاف زبان عربی جنوبی کهن، اطلاعات مربوط به زبان عربی شمالی کهن نسبةً اندک و پراکندهاست و تمامی شواهد مربوط، منحصر به تعدادی کتیبه است که بخش اعظم آن سنگنوشته یا نوشتههای غیر رسمی عمدةً شامل نام و نسب افراد است(Macdonald, M.C., 2004: 490). در نتیجه تا کنون فرهنگی جامع برای زبان عربی شمالی کهن، تدوین نشده و امکان بررسی واژههای مرتبط با «ربّ» در این زبان فراهم نیست.
در پایان بررسی زبانهای سامی، برای روشنتر شدن مشابهتهای این زبانها و امکان مقایسه بهتر واژههای مورد بررسی، در جدول صفحه بعد واژههای خویشاوند92 بر اساس معنایشان دستهبندی شده و در کنار هم میآیند؛ هرچند به تحلیل این جدول و نتایج حاصل از آن در پایان بخش اول مقاله پرداخته میشود:
ردیف |
مـعـنـا |
اکدی |
اوگاریتی |
عبری |
فینیقی |
آرامی |
نبطی |
سریانی |
سبئی |
گعز |
1 |
بزرگ |
rabū |
rb |
rab |
rb |
rab |
rbā |
rabā |
|
|
rabah |
||||||||||
2 |
خداوندگار/ صاحباختیار، سرور |
|
|
rab |
rb |
rab |
rb |
|
|
rab |
rabbān |
rabun |
|||||||||
rībūn |
rabbān |
|||||||||
3 |
رییس، ارشد/ مقام مافوق/ مقام مسؤول؛ رهبر |
rabū |
rb |
rab |
rb |
rab |
rb |
rabā |
|
rabun |
rab |
rabbān |
rbā |
rabbān |
|||||||
rabah |
rbw |
|||||||||
4 |
آموزگار، استاد |
|
|
rab |
rb |
rab |
rbw |
rabā |
|
rabun |
rabbī |
rabbān |
rabunī |
rabbān |
|||||||
rabah |
||||||||||
5 |
والامقام، بلندمرتبه؛ نجیبزاده، اشرافی |
rubū |
rb |
|
|
|
rbā |
rabā |
|
|
6 |
فرمانروا، حاکم؛ پادشاه |
rab(i)ānu |
|
|
rb |
|
|
rabā |
|
|
rubū |
||||||||||
7 |
فرمانده لشکر یا ناخدای کشتی |
rab(i)ānu |
|
rab |
rb |
|
|
|
|
Rabbān (āy) |
8 |
شکوه و جلال؛ بزرگی؛ فرمانروایی |
ra(/u)b(b)ūtu |
|
ribubūh |
|
ribū(tā) |
|
rabūtū |
|
rabībāwit |
9 |
ملکه، بانو |
rubūtu |
rbt |
|
rbt |
|
|
|
|
|
10 |
خدا |
|
|
|
|
|
|
|
rb |
|
11 |
فراوان، زیاد |
rabū |
|
rab |
rb |
rab |
|
rabā |
|
|
12 |
بیشمار، هزاران |
rabbū |
rb(b)t |
ribbah |
|
ribbah |
|
|
|
rabbawāt |
rībū |
||||||||||
13 |
دههزار(10.000) |
ri(/a)bbatu |
rb(b)t |
ribbah |
rb |
rībū |
|
Ribū (tū) |
|
|
rībū |
||||||||||
14 |
بزرگبودن یا بزرگشدن |
rabū |
rbb(/y) |
rabab |
|
ribā |
|
rab |
|
|
rabah |
rabab |
rbī |
||||||||
rabah |
||||||||||
15 |
بزرگکردن یا پرورشدادن |
rabū |
|
rabah |
|
rabah |
|
rabī |
hrbb |
rabbawa |
ribā |
||||||||||
16 |
آموزش و پرورش(تربیت) |
tarbītu |
|
taribūt |
|
taribbūt |
|
tarbītū |
|
|
17 |
زیادبودن یا زیادشدن |
rabū |
|
rabab |
|
ribā |
|
rbī |
|
rab(a)ba |
rabah |
rabab |
|||||||||
rabah |
||||||||||
18 |
افزودن، زیادکردن |
rabū |
|
rabah |
|
|
|
rawrib |
|
|
raw(ū)rubū |
||||||||||
19 |
ارزشافزوده، منفعت، بهره/ سود؛ ربا |
rub(b)ū |
trbyt |
rabah |
|
rībīt |
|
ribītū |
|
|
taribīt |
taribbīt |
|||||||||
20 |
داشتن، دارا بودن/ مالک چیزی بودن
|
|
|
|
|
|
|
|
rb |
|
2-2. زبانهای حامی ـ سامی (آفروآسیایی)
زبانهای سامی شاخهای از یک خانواده زبانی بزرگتر93 دانسته میشوند که نخستین بار توسط «بنفی»94 در سال 1844 م. و در پی مشاهده شباهتهایی بین زبانهای سامی با زبان مصری مورد توجه قرارگرفت و در دهه 1860 م. توسط «مولر»95 فراگیر و به نام زبانهای حامی- سامی96 نامیدهشد(Lipinski: 23). جهت اجتناب از تداعی بعضی مفاهیم نژادی و فرهنگی که در طول زمان بر این اصطلاح عارض شدهبود(Voegelin: 13) این خانواده بزرگ زبانی امروزه با نام آفروآسیایی97 شناخته میشود که توسط «گرینبرگ»98 در سال 1950م. پیشنهاد شدهاست. شاخههای دیگر این خانواده بزرگ زبانی، که در محدوده جغرافیایی خاور نزدیک، شمال آفریقا، ساحل و شاخ آفریقا رواج داشته و دارند، عبارتند از: مصری99، بِربِری100، چادی101، کوشی102 و اوموتی103 (Bennett: 21-22؛ Rubin, 2010: 3)104.
هرچند برای معناشناسی تاریخی واژه «ربّ» زبانهای سامیِ بررسی شده میتوانند وافی به مقصود باشند، اما از آنجا که در قرآنکریم -صرفنظر از معدود موارد کاربرد «ربّ» در معنایی غیر از اسم الله و در تقابل با الله- تنها مصداق عینی و متعین واژه «ربّ» که در ارجاع به غیر خدا بهکار رفته «ملک/ فرعون» مصر بودهاست105، بهنظر میرسد بررسی زبانهای مصری که پیش از نزول قرآنکریم متداول بودهاند، جالب توجه باشد.
2-2-1. زبان مصری
مصری از کهنترین زبانهای دنیاست که در دره رود نیل در شمال شرق آفریقا از حدود 3000 سال پیش از میلاد مسیح(ع) برای بیش از چهار هزاره -تا حدود 1300 میلادی- رواج داشته و به دو دوره عمده مصری متقدم106 و مصری متأخر107 قابل تقسیم است(Loprieno: 5). قدیمیترین شاخه از مصری متقدم، زبان مصری باستان108 بوده و جدیدترین شاخه از مصری متأخر -که همزمان با نزول قرآنکریم رواج داشتهاست -زبان قبطی109 است. در ادامه بهاختصار این زبانها معرفی شده و کاربرد واژههایی از آنها که بهنظر میرسد، میتوانند با «ربّ» عربی مرتبط باشند، بررسی میشود.
2-2-1-1. زبان مصری باستان
مصری باستان در هزاره سوم پیش از میلاد در دوران پادشاهی کهن مصر و دوره میانی نخست مصر گفتگو میشده است. مهمترین اسناد موجود از این زبان (به خط هیروگلیف)، سنگنوشتههای مذهبی موسوم به متون اهرام110 و همچنین تعداد قابل توجهی زندگینامه فردی است که بر دیوارههای بیرونی مقبرههای اشراف حک شده اند (Loprieno, 1995, p.5).
بعضی واژهها که در معتبرترین فرهنگ موجود مصری باستان (Budge, 1920, p.357-366) یافت شده و بهنظر میرسد میتوانند با واژه «ربّ» عربی مرتبط باشند، به صورت آوانگاشته در جدول زیر میآیند:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
nib |
اسم |
خداوندگار/ صاحب اختیار |
سرور |
|||
صاحب/ دارا، مالک |
|||
خدا/ اله |
|||
برای نمونه: Nib ānkh (خدای زندگی) و |
|||
Nib tchit (خدای ابدیت)، هردو از القاب اوزیریس111) |
|||
2 |
nibt |
اسم |
بانو، ملکه |
الهه |
|||
3 |
nibū |
اسم |
خدایان |
2-2-1-2. زبان «قبطی»
«قبطی»، زبان مصر مسیحی است که در قرنهای چهارم تا چهاردهم میلادی گفتگو و با بهرهگیری از الفبای یونانی کتابت میشدهاست. از قرن نهم میلادی، بهتدریج زبان عربی جایگزین قبطی شده هرچند هنوز هم بهعنوان زبان مذهبی مسیحیان در کلیسای قبطی مورد استفادهاست(Loprieno: 7).
در معتبرترین فرهنگ قبطی موجود(Crum: 221) واژهای که بهنظر میرسد میتواند با واژه «ربّ» عربی مرتبط باشد، بهصورت آوانگاشته درپی میآید:
ردیف |
واژه |
مقوله صرفی |
مـعـنـا |
1 |
nib |
اسم |
خدا |
سرور |
|||
مالک |
با توجه به مجموع بررسیهای انجام شده بر فرهنگهای زبانهای مختلف سامی و مصری که پیش از نزول قرآنکریم گفتگو میشدهاند، نتایج زیر قابل حصول است:
الف) در تمامی زبانهای سامی واژه «rab» -جز با اندکی تفاوت در نحوه تلفظ- در دو معنای اساسی بهکار میرفته و سایر کاربردهای اسمی یا وصفی واژههای مشابه نیز در پیوند با یکی از این دو معنا بودهاند:
یکی معنای «بزرگ»؛ که هم بهعنوان صفت برای یک موصوف بهکار میرفتهاست و هم بهعنوان لقب در معنایی همچون «رییس/ ارشد». پیوند معناهایی مانند «رییس/ ارشد» با معنای «بزرگ» از نوع کاربرد صفت به جای موصوف است ـیعنی «فردِ بزرگ/ والا مقام»- و بر این اساس، در مواردی که بتوان نوعی سلسله مراتب در نظر گرفت، واژه «rab» به بالاترین مرتبه اشاره دارد؛ مانند «صاحب اختیار/ سرور» در تقابل با «برده/ بنده»، «فرمانروا/ پادشاه» در تقابل با «فرمانبردار/ رعیت»، «فرمانده» در تقابل با «سرباز»، «کارفرما» در تقابل با «کارگر»، «آموزگار/ استاد» در تقابل با «شاگرد/ مرید» و …؛ دیگری معنای «فراوان/ زیاد». البته بهنظر میرسد این معنا را نیز میتوان در پیوند با معنای نخست دانست؛ بدین ترتیب که هرگاه «بزرگ» وصفی برای «کمّیت/ مقدار/ تعداد» -بهصورت صریح یا ضمنی- قرار گیرد(کمّیتِ بزرگ) به معنای «فراوان/ زیاد» خواهدبود.
در زبانهای سبئی و حبشی «rab» تنها بهصورت اسمی و در معنای تحولیافته نخست سرور/ صاحب اختیار؛ مالک) کاربرد داشتهاست. برخی زبانشناسان عدم کاربرد وصفی «rab» در معنای «بزرگ» را نشانهای مبنی بر وامواژهبودن آن دانسته و از آنجا که تحول معنایی «rab» از معنای «بزرگ» به معنای «سرور/ صاحب اختیار» را مخصوص زبانهای سامی شمال(غربی) دانستهاند(Jeffery, 1938: 136، که چنین احتمال داده)، منشأ وامگرفتگی «rab» را زبانهای عبری و آرامی(زبانهای یهودیان و مسیحیان شرقی) تلقی کردهاند(Margoliouth, VI: 248) اما اولاً، با توجه به توضیح پیشگفته ـ که کاربرد «rab» بهعنوان لقب/ اسم در معنای «مالک» یا «سرور/ صاحب اختیار» همان کاربرد «rab» در معنای «بزرگ» است، اما از نوع کاربرد صفت به جای موصوف ـ و ثانیاً، با توجه به اینکه کاربرد «rab» در معناهایی همچون «رییس/ ارشد» و «سرور/ صاحب اختیار» در زبانهای سامی(شمال) شرقی نیز، که صدها سال پیش از عبری و آرامی گفتگو میشدهاند وجود داشته، این دیدگاه قابل قبول نمینماید.
نکته بسیار با اهمیت این است که واژه «rab» تنها در زبان سبئی در سیاق دینی و در ترکیبهایی اضافی در اشاره به «خدای راستین/ خالق» بهکار رفتهاست.
ب) صورتهای فعلی مرتبط با واژه «rab »در تمامی زبانهای سامی دستکم در یکی از دو معنای «بزرگ بودن/ بزرگشدن» و «زیادبودن/ زیادشدن» کاربرد داشتهاند.
تنها در زبان سبئی است که صورت فعلی آن به معنای «داشتن/ دارا بودن»(معادل مَلَکَ یَمْلِکُ عربی) بودهاست.
ج) با توجه به اینکه ویژگی بارز زبانهای سامی، ساختواژگان بر اساس ریشههایی مشترک و غالباً سهحرفیاست، زبانشناسان بهطور مشخص دو ریشه سهحرفی سامی را معرفی کردهاند که در پیوند با واژههای بررسی شدهاست: ریشه مضاعف r-b-b و ریشه ناقص r-b-y/w. بهکار رفتن صورتهای فعلی و اسمی یا وصفی پیشگفته در تمامی زبانهای سامی، نشانگر این است که این دو ریشه اصالةً سامی بودهاند؛ یعنی چنین نبوده که از زبانی وارد زبانی دیگر شدهباشند، بلکه متعلق به زبان مادر/ مشترک سامیاند112.
هرچند در زبانهایی مانند عبری و آرامی، دو صورت فعلی rabab و rabah/ rabā یافت شدهاند که میتوان گفت: صورتهایی مضاعف و ناقص بوده و نیز در فرهنگهای سریانی و سبئی، دو ریشه مضاعف و ناقص کاملاً مجزای از هم دانسته شدهاند، اما با توجه به اینکه در کاربردهای مختلفِ هر دوی این ریشهها هم معنای «بزرگی» و هم معنای «فراوانی» وجود داشتهاست، بهنظر میرسد این دو ریشه در اصل به یک معنا بودهاند؛ چنانکه برخی زبانشناسان بر این نظر بوده و این معنای واحد را «بزرگ و فراوان بودن/ شدن» دانسته اند(Huehnergard, 2011: 2076). برخی هم این دو ریشه را در اصل یک ریشه دوحرفی در زبان مشترک سامی دانستهاند: r-b؛ که در مراحل تحول زبانی تبدیل به ریشهای سهحرفی شدهاست113 و در زبانهای سامی شرقی بهصورت ناقص و در سایر زبانهای سامی به دو صورت مضاعف و ناقص کاربرد یافتهاست، بدون آنکه تفاوت معنایی چندانی حاصل شدهباشد(Botterweck: 13: 273).
د) در زبانهای مصری بررسیشده، واژه «nib» را میتوان خویشاوند114 واژه سامی «rab» دانست؛ زیرا از سویی معنا و کاربرد این دو واژه در زبانهای مصری و سامی بسیار نزدیک به هم بودهاست و از سوی دیگر، بر اساس دیدگاههای زبانشناسان حامی ـ سامی اولاً، این امکان هست که حرف «r» در واژهای سامی با تغییری آوایی115 به یکی از همخوانهای «l، n» یا «r» در زبانهای مصری تبدیل شود116 (Orel and Stolbova: xx) و ثانیاً، واکه a سامی ممکن است در مصری به صورت «i» تلفظ شود(Orel and Stolbova: xxiv. قس: Botterweck: 13: 274، که احتمال داده ریشه r-b سامی با ریشه «n-b» مصری در پیوند باشد).
3. تحلیل دینی ـ فرهنگی
در بخش پیشین، واژه «rab» در زبانهای همخانواده زبان عربی در خانواده زبانهای سامی بررسی و مشاهده شد که در آن زبانها، واژه «rab» در کاربرد اسمی بهعنوان نامی از نامهای «خدای راستین/ خالق117» بهکار نمیرفته و چنین کاربردی تنها در زبان سبئی و در اشاره به «خدای قوم یهود» بهچشم میخورد. این امر بدان معناست که واژه «rab» تا اوایل قرن پنجم میلادی در هیچیک از زبانهای سامی بهعنوان نامی از نامهای «خدای راستین/ خالق» کاربرد نداشته و کاربرد «rab» در این معنا از زبان سبئی نشأتگرفته و از آن به زبان عربی و سایر زبانهای سامی راه یافتهاست.
پیش از بحث تفصیلی در این باره، لازم به ذکر است در این پژوهش زبان عربی کهن(پیشاکلاسیک)، یعنی لهجهها/ گویشهای عربی مورد استفاده در بازه زمانی بین قرنهای سوم تا هفتم میلاد(پیش از اسلام)، از اینرو بررسی نشدهاست که شواهد مربوط به عربی کهن نسبةً اندک بوده و محدود به تعدادی کتیبه(عمدةً سنگ قبر) است که با بهرهگیری از خطوط گوناگونی نوشته شدهاند(Rubin, 2010: 11) و هرچند مجموعههایی از آثار ادبی و بهویژه اشعار منسوب به این دوره(عمدةً منسوب به قرن ششم میلادی) از قرن هشتم میلادی به بعد تدوین شده، اما تا کنون به طور مشخص تنها دو سند تاریخی از اشعار نزدیک به این دوره کشف شدهاست: یکی در جنوب شرقی صنعاء به خط عربی جنوبی، ولی نه با یکی از زبانها/ گویشهای شناختهشده آن، دیگری در صحرای نگب(واقع در جنوب فلسطین اشغالی) به خط نبطی و به زبان عربی(کهن)؛ هر دو متعلق به اواخر قرن نخست یا اوایل قرن دوم میلادی(Hoyland: 211-212). مواردی از کاربرد واژه «ربّ» عربی در اشاره به «خدای راستین/ خالق» در اشعار منسوب به قرن ششم میلادی بهچشم میخورد که حتی با فرض صحت انتساب به آن دوره، کاربردی متأخر از «rab» سبئی دارند118.
در ادامه پس از معرفی شواهد باستانشناختی، با بررسی نامهای «خدای راستین/ خالق» در متون دینی پیش از اسلام به مفهوم مورد اشاره «rab» سبئی در آن شواهد و سایر واژههای ناظر به آن مفهوم پرداخته و چگونگی راهیابی آن مفهوم در اشاره به «خدای راستین/ خالق» به زبان سبئی و کاربرد واژه «rab» در اشاره به آن مفهوم بررسی و در پی آن، به اختصار به راهیابی چنین کاربردی به حجاز و زبان عربی بستر نزول قرآنکریم پرداخته میشود.
3-1. شواهد باستانشناختی
تا کنون بیش از 15000 کتیبه از جنوب شبهجزیره عرب کشف شدهاست که تنها در سه کتیبه، واژه «Rab» در اشاره به «خدای راستین/ خالق» به کار رفتهاست119.
این سه کتیبه به زبان و خط سبئی و متعلق به اوایل قرن پنجم میلادی بودهاند و در آنها واژه «Rb» در ترکیبهایی اضافی و در اشاره به «خدای (قوم) یهود» دیده میشود:
عبارت «Rb yhd» در سطر دوم کتیبه «CIH 543 (Abdallah: 3-8)؛
عبارت «Rb hd» در سطر دوازدهم کتیبه «Ja1028 (Jamme: 39-55)؛
و عبارت «Rb hwd» در سطر پنجم کتیبه «Ry515 (Ryckmans: 314-315).
از آنجا که در هر سه کتیبه واژه «Rab» در ترکیب اضافی با واژه «یهود» و در اشاره به «خدای راستین/ خالق» آمده، باید دید اولاً، مفهوم مورد اشاره عبارت «ربّ یهود» و در حقیقت نام «خدای خالق» در بافت دینی یهودیت(و مسیحیت) چه بودهاست و ثانیاً، چنین مفهومی چگونه به زبان و فرهنگ سبئی راه یافتهاست.
3-2. نامهای «خدا» در متون مقدس یهودی و مسیحی
ادیان ابراهیمی اعم از یهودیت، مسیحیت و اسلام، هر سه به وجود یک «خدای راستین/ خالق» باور دارند که خالق جهان هستیاست و عالم مطلق و قادر مطلق بوده و از این رو تنها اوست که شایسته عبادت است. هرچند در مسیحیت بر اساس اعتقادنامه نیقیه120 -که در سال 325 میلادی تصویب شد- تثلیث121 بهعنوان اصل اعتقادی در نظر گرفتهشده، اما کماکان خالق جهان هستی یک موجود(خدای پدر) دانسته میشود؛ ضمن اینکه برخی فرقهها خود را مسیحی میدانند، اما تثلیث را نمیپذیرند122.
آنچه برای این پژوهش اهمیت دارد این است که نام این «خدای خالق» در متون مقدس یهودی و مسیحی چه بودهاست و واژه «rab»، که در زبان سبئی در اشاره به «ربّ یهود» بهکار رفتهاست، دقیقاً به چه مفهومی اشاره دارد؟
در اینجا به اختصار نامهای «خدای راستین/ خالق» در متون مقدس یهودی و مسیحی، که تا قرن پنجم میلادی این امکان بوده که سبئیان به طور مستقیم به آن متون دسترسی داشته باشند یا با مفاهیم اساسی آنها بهطور غیر مستقیم(و به واسطه ارتباط تجاری، فرهنگی، سیاسی یا دینی با یهودیان و مسیحیان) آشنا بودهباشند، بررسی میشود.
3-2- 1. متون مقدس یهودی
3-2- 1-1. تَنَخ123
«تَنَخ»، کتاب مقدس یهودیان است که به زبان عبری کهن بوده و مشتمل بر سه بخش تورات(اسفار پنجگانه)، نِبیئیم(انبیا) و کِتوبیم(مکتوبات) است و با تغییراتی در عهد قدیم(بخش نخست از کتابمقدس مسیحیان) آمده است(Clifford and Harrington: 203-205).
در باب دوم از سفر پیدایش، اسم خاص «خدای قوم یهود» -که خالق جهان هستیاست- YHWH(یهوه) دانستهشده(پیدایش، 2: 4 به بعد) و در باب سوم از سفر خروج، پس از بیان نحوه مبعوث شدن موسی(ع) و پرسش وی از «خدا» که او را با چه نامی به بنی اسرائیل معرفی کند، چنین آمدهاست:
«יהוה אֱלֹהֵי אֲבֹתֵיכֶם אֱלֹהֵי אַבְרָהָם אֱלֹהֵי יִצְחָק וֵאלֹהֵי יַעֲקֹב שְׁלָחַנִי אֲלֵיכֶם זֶה־שְּׁמִי לְעֹלָם: یهوه، اله پدران شما، اله ابراهیم، اله اسحق و اله یعقوب مرا نزد شما فرستاده؛ این، نام من است برای همیشه»(خروج، 3: 15).
از آنجا که دستکم از سده سوم پیش از میلاد، جهت رعایت حرمت و قداست، تلفظ «YHWH» ممنوع بوده و در نگارش نیز تنها حرفنگاری میشده و حرکتگذاری نمیشدهاست، نحوه صحیح تلفظ آن مبهم بوده و یهودیان به جای این اسم، عبارت «’Adonāy» که خود وصفی از «YHWH» در تنخ بودهاست را ادا میکردهاند. واژه «’adon» در زبان عبری کهن به معنای «سرور/ صاحب اختیار» و «'adonā» در اصل صورت جمع «’adon» است اما ـ مانند واژه «’elohīm»(جمعِ ’eloah، معادل «إله» عربی) ـ هرگاه در اشاره به «YHWH» بهکار رود، بهصورت مفرد ترجمه میشود. در چنین شرایطی ترکیب اضافی «’adonāy» به معنای «سرورِ من/ صاحبِ من» است.
ناگفته نماند در مواردی که عبارت «’Adon(āy)»« YHWH» هر دو در کنار هم در متن تنخ بهکار رفته124
به صورت «’Adon(āy»«)'Elohīmتلفظ میشدهاست(Hartman and Sperling: 674-675).
3-2-1- 2. هفتادگانی125
هفتادگانی یا سبعینیه، مجموعهای مهم از متون دینی یهودی شامل تمام تنخ و بعضی متون کهن عبری و آرامیاست که در میانه سده سوم پیش از میلاد به دستور بطلمیوس دوم فیلادلفوس پادشاه مصر توسط حدود هفتاد دانشمند یهودی در اسکندریه مصر به زبان یونانی ترجمه شد(Greenspoon: 595-598).
در سراسر هفتادگانی،«YHWH»(اسم خاص خدای یهود) به «Kyrios» ترجمه شدهاست. واژه «kyrios» در زبان یونانی به معنای «سرور/ صاحب اختیار» است(Hartman and Sperling: 675).
3-2- 1-3. ترگومها126
ترگومها، ترجمههای تفسیریِ دانشمندان یهودی از متن عبری تنخاند که در مراسم مذهبی برای یهودیانِ غیر عبریزبان(عمدةً آرامیزبان) از سده ششم پیش از میلاد ـ که زبان آرامی به مدت سه قرن زبان رسمی نیمه غربی امپراتوری پارس بود ـ قرائت میشدند، اما نگارش عمومی آنها تا قرن یکم میلادی ممنوع بود(Grossfeld and Sperling: 588-595).
در قدیمیترین مکتوبات/ نسخههای خطی موجود از ترگومها(به زبان آرامی)، که متعلق به دوران پیش از میلاد مسیح(ع) بوده و در دهه 1950 میلادی از قُمران(در شمال غرب دریای مرده و جنوب اریحا واقع در فلسطین اشغالی) کشف شدهاند127، واژه «Mār’/ Māry» در توصیف «YHWH»(اسم خاص خدای یهود) بهکار رفتهاست؛ از جمله در مکتوبه QtgJob 11 در آیات 6 و 7 از باب 24 کتاب ایوب، که ترجمه آیه 12 از باب 34 کتاب ایوب(کتاب هجدهم از عهد قدیم رسمی)است. همچنین در مکتوبه QapGen 1 در آیه 13 از باب 20 سفر پیدایش غیررسمی128 عبارت «Mry lkwl ’lmym»(معادل عبارت «مَرْءٌ لکلّ عالَمین» در زبان عربی) بهکار رفتهاست(Fitzmyer, 1998: 222). در مکتوبه 4QEn 1 iii در آیه 4 از باب 9 نسخه آرامی کتاب اخنوخ129 (از بخشهای غیررسمی کتاب مقدس) عبارتهای «Mrnā rbā» (معادل عبارت «مَرْؤنا العظیم» در زبان عربی) و Mr’ ‘lm’(/ā) 130(معادل عبارت «مَرْءُ العالَم» در زبان عربی) و در مکتوبه 4QEn 1 iv در آیه 8 از باب 10 کتاب اخنوخ هم واژه «Mryā» بهکار رفتهاست(Milik: 171-172, 175). واژه «mār(ā)/ mār’/ māry» در زبان آرامی به معنای «سرور/ صاحباختیار» است(Jastrow: 2: 724, 834, 842).
3-2- 2. متون مقدس مسیحی
3-2- 2-1. کتاب مقدس131
در کتاب مقدس رسمی مسیحیان، که شامل دو بخش کلی عهد قدیم/ عتیق132 و عهد جدید133 است، اسم خاص «خدای خالق» (YHWH) تنها در عهد قدیم ـ که بیشتر آن به زبان عبری نوشته شده ـ بهکار رفتهاست و در عهد جدید -که دانشمندان بر این باورند از ابتدا به زبان یونانی نگارش شده134- این اسم بهکار نرفتهاست، اما دو اسم «Theos» و «Kyrios» برای اشاره به «خدای خالق» بهکار رفته که بهترتیب معادل «’Elohīm» و «’Adonāy» عبری بودهاند(Vermeylen: 1094). همانگونه که پیشتر گفته شد هر دو واژه «’Adonāy » عبری و« Kyrios» یونانی به معنای «سرور/ صاحباختیار»اند.
3-2- 2-2. پَشیطتا135
«پشیطتا»، ترجمه سریانی بخشهای رسمی کتاب مقدس(شامل عهد قدیم و عهد جدید) و بعضی بخشهای غیررسمی آن است، که کتاب مقدس مسیحیان شرقی بوده و مستقیماً از متن عبری عهد قدیم(بدون واسطه ترگومها) و متن یونانی عهد جدید احتمالاً در قرن سوم میلادی ترجمه شدهاست؛ هرچند در اثر انشعاب مسیحیت شرقی به دو فرقه نسطوری و یعقوبی در قرن پنجم میلادی، دو نسخه متفاوت از پشیطتا موجود بوده که به دو خط متفاوت ـ سریانی شرقی(نسطوری) و سریانی غربی(سِرطو) ـ نگارش شده بودند و در قرنهای پنجم و ششم میلادی، نسخه سریانی شرقی با هفتادگانی، که متن رسمی مناطق تحت سلطه امپراتوری روم شرقی بود، مطابقت داده و در نتیجه با آن آمیختهشد(برای اطلاعات بیشتر نک: Sperling: 599-600).
در پشیطتا به جای «YHWH» (اسم خاص خدای خالق) واژه «Moryo» بهکار رفتهاست. این واژه سریانی هم به معنای «سرور/ صاحباختیار» است(Payne Smith: 298).
در اینجا برای مقایسه بهتر، واژههای بررسی شده در جدول زیر میآیند:
ردیف |
معنا |
واژه (نام خدا) |
متن مرجع |
زبان |
دین |
1 |
سرور/صاحباختیار |
’Adon(āy) |
تنخ |
عبری |
یهودیت |
2 |
// |
Kyrios |
هفتادگانی |
یونانی |
// |
3 |
// |
Mār’/ Māry |
ترگومها |
آرامی |
// |
4 |
// |
’Adon(āy) |
عهد قدیم |
عبری |
مسیحیت |
5 |
// |
Kyrios |
عهد جدید |
یونانی |
// |
6 |
// |
Moryo |
پشیطتا |
سریانی |
// |
بنابر آنچه گفته شد، در یهودیت و مسیحیت اسم خاص«خدای راستین/ خالق» YHWH بوده، اما جهت رعایت حرمت و قداست تلفظ نمیشده و بهجای آن، وی با واژههایی که همگی به معنای «سرور/ صاحباختیار» بودهاند توصیف میشده است. آنچه برای این پژوهش اهمیت ویژه دارد این است که هرچند در زبانهای عبری، آرامی و سریانی واژه« rab » وجود داشته و در معنای «بزرگ/ والا مقام» و «سرور/ صاحباختیار» کاربرد داشتهاست، اما در هیچیک از متون مقدسی که به آن زبانها بوده، دستکم تا قرن پنجم میلادی، واژه «Rab » بهعنوان نامی از نامهای «خدای راستین/ خالق» بهکار نرفتهاست136.
3-3. آشنایی ساکنان جنوب شبه جزیره عرب با یهودیت و مسیحیت
در اینجا بهاختصار به امکان آشنایی مردم جنوب شبه جزیره عرب با نام «خدا» و سایر مفاهیم اساسی یهودیت و مسیحیت که برگرفته از متون مقدس یهودی و مسیحی بودهاند، پرداخته میشود. بهنظر میرسد کلید این آشنایی، پیوند وثیق فرهنگی میان مردم جنوب شبهجزیره عرب بهویژه سبئیان و مردم حبشه از هزاره نخست پیش از میلاد بودهاست تا آنجا که، همانگونه که پیشتر گفتهشد، زبان سبئی تأثیر فراوانی بر زبان حبشی داشته و الفبای حبشی برگرفته از الفبای سبئی بودهاست. این پیوند فرهنگی به دلایل مختلف تجاری، فرهنگی، سیاسی و بهویژه دینی بودهاست. در خصوص پیوند دینی سبئیان و حبشیان گفتنیاست از سویی در حبشه پیش از مسیحیت و یهودیت، بعضی از خدایان دروغین جنوب شبهجزیره عرب مورد پرستش بودهاند137.
و از سوی دیگر، در قرنهای بعد و تحت تأثیر سلطه حکمرانان حبشی بر بخشهایی از جنوب شبهجزیره عرب، حکمرانان جنوب شبهجزیره از اواخر قرن چهارم میلادی به یهودیت گرویده و در جهت گسترش یهودیت تلاش میکردهاند که در اثر آن، برخی ساکنان جنوب شبهجزیره هم به یهودیت گرویدند(Robin, Ch.J (2003), “Le judaïsme de Himyar”, In: Arabia. Revue de Sabéologie 1: 97-172). برخی دیگر از ساکنان جنوب شبهجزیره نیز مسیحی بوده (Jeffery, A. (1946), “Christianity in South Arabia”, In: The Muslim World 36/3: 193-216 ) و در ارتباط با کلیسای مسیحی اتیوپی بودهاند138، زیرا دین رسمی حبشه از قرن چهارم میلادی مسیحیت بودهاست(Munro-Hay: 202).
بنابر آنچه بهاختصار گفتهشد، آشنایی سبئیان با نام «خدا» و سایر مفاهیم اساسی یهودیت و مسیحیت در قرنهای چهارم و پنجم میلادی طبیعی بهنظر میرسد139.
3-4. معنای «ربّ یهود» در کتیبههای سبئی
عبارت« Rb (y)h(w)d» در هر سه کتیبه مورد بحث، در اشاره به «خدای اسرائیل/ قوم یهود» بهکار رفتهاست. از آنجا که «YHWH» ـ «خدای خالق» در یهودیت ـ همواره با واژههای« ’adon» عبری و «kyrios» یونانی توصیف میشدهاست، باید واژههای دارای مفهوم «سرور/ صاحباختیار» را در زبان سبئی پیگرفت.
در زبانهای سبئی و حبشی، واژهای که معنایی نزدیک به «’adon» عبری و «kyrios» یونانی داشته واژه «mlk » سبئی و «mlk/ ’amlāk » گعز بودهاست که هم به معنای «سرور/ صاحباختیار»(معادل «مالک» عربی) و هم به معنای «پادشاه»(معادل «مَلِک» عربی) بوده(Biella: 277; Leslau: 344) و دستکم در زبان گعز در وصف «خدای راستین/ خالق» بهکار میرفتهاست140.
که عبارت ’amlāka ‘ālam (معادل عبارت «مَلِک/ مالک العالَم» در زبان عربی) بهکار رفتهاست. Knibb: 1: 270, 2: 141). گفتنیاست عبارت«melek ha‘olām» عبری(معادل «مَلِک العالَم» عربی) در توصیف «YHWH » در عهد قدیم(مزامیر، 10: 16) هم بهکار رفته و از دیرباز در نیایشهای یهودیان کاربرد فراوان داشتهاست.
با توجه به کاربرد صورت فعلی «rb » در زبان سبئی در معنای «داشتن/ دارا بودن»(معادل «مَلَکَ یَمْلِکُ» عربی)، واژهای سبئی که میتواسته جایگزین «mlk» شده و در معنایی معادل «’Adonāy» عبری، «Kyrios» یونانی،« Mār’/ Māry» آرامی و «Moryo » سریانی کاربرد یابد واژه «rab » بودهاست. بر این اساس، مفهوم مورد اشاره واژه «Rab » سبئی در عبارت «Rb (y)h(w)d» نیز همان مفهوم «سرور/ صاحباختیار» در اشاره به «خدای یهود» و در اصل خدای یهودیت(و مسیحیت) بودهاست. هرچند کاربرد واژه« rab» سبئی در معنای «سرور/ صاحباختیار» لزوماً منحصر به سیاق دینی نبوده و میتوانسته در سیاق انسانی نیز کاربرد یابد؛ همانگونه که در سایر زبانهای سامی نیز چنین بودهاست.
3-5. چگونگی راهیابی rab سبئی به حجاز و زبان عربیِ بستر نزول قرآنکریم
چگونگی راهیابی« rab » سبئی به حجاز و زبان عربیِ بستر نزول قرآنکریم
بر اساس دیدگاههای فرهنگنویسان متقدم، واژه «ربّ» در زبان عربی از پیش از اسلام در معنای «مالک» بهکار میرفتهاست که میتوانسته در تقابل با شیء مملوک(تقابل «ربّ - مِلک»)، انسان مملوک(تقابل «ربّ - عبد») یا هر دو و به معنای «مَلِک: پادشاه/ فرمانروا»(تقابل «ربّ - مُلک») بودهباشد و در دو صورت اخیر، «ربّ» به معنای «سرور/ صاحباختیار» بوده است(خوانینزاده و نجارزادگان، 1393، ص44-47). چنین کاربردهایی در اشعار منسوب به دوران پیش از اسلام(جاهلی) فراوان بهچشم میخورد. همانگونه که پیشتر هم آمد، در اشعار منسوب به پیش از اسلام کاربرد «ربّ» در اشاره به «خدای راستین/ خالق» نیز یافت شدهاست.
در قرآنکریم، واژه «ربّ» 958 بار در اشاره به «الله/ الرحمن» و بهعنوان یکی از نامهای خدا کاربرد یافته، در پنج آیه بهصراحت در معنای انسانیِ «سرور/ صاحباختیار» و در ارجاع به «ملک/ فرعون» مصر بهکار رفته، و در 12 آیه بهصورت جدلی به «إله/ معبود دروغین» مورد ادعای مخالفان پیامبران اشاره داشتهاست141.
با توجه به فقدان شواهد کافی باستانشناختی برای زبان عربی کهن(پیشاکلاسیک)، در اینباره که کاربرد «ربّ» در زبان عربیِ بستر نزول قرآنکریم در معنای «سرور/ صاحباختیار» مختص خود این زبان بوده یا متأثر از مناطق همجوار بودهاست، نمیتوان بهطور قطعی اظهارنظر کرد؛ اما با توجه به خلأی که در دیدگاههای فرهنگنویسان متقدم در تبیین مبدأ اشتقاق «ربّ» وجود داشتهاست ـ که هرچند صورت اسمی «ربّ» را از ریشه مضاعف «ربب» و به معنای «مالک» دانستهاند، اما با توجه به اینکه صورت فعلی مجرد «رَبَّ یَرُبُّ» در معنای «مَلَکَ یَمْلِکُ» کاربرد نداشته، پیوند معنایی میان صورت اسمی «ربّ» و صورت فعلی مجرد ریشه مضاعف «ربب» روشن نبوده و در نتیجه و بر اساس دیدگاههای خود فرهنگنویسان متقدم در باب اشتقاق(لزوم قرابت توأمان ریشه و معنا)، صورت اسمی «ربّ» نمیتوانسته مشتق از صورت فعلی مجرد «ربب» بودهباشد؛ و این دیدگاه که برخی از فرهنگنویسان متقدم هم برای حل این مشکل، مبدأ اشتقاق «ربّ» را «تربیة» دانستهاند هرچند تا حدی میتوانسته خلأ پیوند معنایی «ربّ» را با کاربردهای فعلی مزید رَبَّی یُرَبِّى برطرف سازد، اما خلأ جدیدی را در پیوند ریشه «ربّ» که ربب بوده با ریشه «تربیة» که «ربو» بوده ایجاد کردهاست؛ زیرا پیوند میان ریشههای «ربب» و «ربو» برای آنان آشکار نبودهاست(خوانینزاده و نجارزادگان، 1393، ص61-63) -بهنظر میرسد کاربرد صورت اسمی «ربّ» در معنای «مالک» متأثر از مناطق همجوار بودهاست.
با توجه به یافتههای بخش پیشین مقاله، تنها زبانی سامی که در آن صورت فعلی مجرد «rb » در معنای «داشتن/ دارا بودن»(معادل «مَلَکَ یَمْلِکُ» عربی) کاربرد داشته زبان سبئی بودهست. بر این اساس، بهنظر میرسد کاربرد صورت اسمی «ربّ» در معنای «مالک» در زبان عربی کهن(پیشاکلاسیک) برگرفته از زبان سبئی بوده باشد و در نتیجه، کاربرد «Rab » سبئی در مفهوم «سرور/ صاحباختیار» در اشاره به «خدای راستین/ خالق» و بهعنوان نامی از نامهای وی نیز به همین ترتیب از زبان سبئی نشأت گرفته و به عربی کهن(پیشاکلاسیک) راه یافتهاست و چنین کاربردی در سایر زبانهای سامی سابقه نداشته است(قس: Horovitz, 1964, p.56 و Robin, 2003, p.115، که منشأ کاربرد واژه «rab» در سیاق دینی به معنای «سرور/ صاحباختیار» را زبان سبئی دانستهاند).
تنها نکته باقیمانده این است که چگونگی پیوند فرهنگی سبئیان با اهل حجاز روشن شود. در اینباره بهاختصار گفتنیاست در بعضی کتیبههای کشف شده از مدائن صالح/ حِجر(واقع در العُلا بین مدینه و تبوک) کتیبههایی به زبانهای عربی جنوبی یافت شدهاست(Huehnergard, 1995: 2120) و برخی دانشمندان، دلیل وجود خطوط عربی جنوبی در این مناطق را مهاجرت گروهی از قبایل جنوبی به بعضی مناطق شمالی مانند حجاز و صحرای سینا و تسلط بر آن مناطق در سده دوم پیش از میلاد دانستهاند).
تنها نکته باقیمانده این است که چگونگی پیوند فرهنگی ساکنان سبأ با اهل حجاز روشن شود. در اینباره بهاختصار گفتنیاست در بعضی کتیبههای کشفشده از مدائن صالح/ حِجر(واقع در العُلا بین مدینه و تبوک) کتیبههایی به زبانهای عربی جنوبی یافت شده است (نک: Huehnergard, 1995, p.2120) و برخی دانشمندان، دلیل وجود خطوط عربی جنوبی در این مناطق را مهاجرت گروهی از قبایل جنوبی به بعضی مناطق شمالی مانند حجاز و صحرای سینا و تسلط بر آن مناطق در سده دوم پیش از میلاد دانستهاند(ولفنسون، 2001، ص154). همچنین رفت و آمد تجاری اعراب جنوبی به دیدان(در نزدیکی مدائن صالح/ حجر) جهت تجارت با مصر از طریق عرض دریای سرخ ـ سفری که 5 روز طول میکشیدهاست ـ در طی قرنهای مختلف فراوان بوده(على، 1422، ج3، ص242) و از همینرو زمینه اختلاط با اعراب شمالی فراهم بودهاست. طبیعیاست که در نتیجه چنین پیوندهایی، تبادل فرهنگی و دینی هم میان اعراب جنوبی و اعراب شمالی ساکن حجاز روی میدادهاست.
3-6. نقد دیدگاههای برخی دانشمندان غربی در باره منشأ عبارت قرآنی «ربّالعالمین»
برخی زبانشناسان، عبارت قرآنی «ربّ العالمین» را معادل «ribbono shel ‘olām » در سنت یهودی دانسته و بر این اساس، احتمال دادهاند واژه «ربّ» از یهودیان یا مسیحیان وامگرفته شدهباشد(Margoliouth, VI: 248). ضمن توجه به اینکه برخی از دانشمندان غربی در این وامگیری تردید داشتهاند به این دلیل که کاربرد واژه« ‘olām» در سنت یهودی -که همواره بهصورت مفرد به کار رفته- با کاربرد واژه «العالَمین» -که در قرآنکریم همواره بهصورت جمع بهکار رفته- متفاوت بودهاست(Horovitz: 56)، و برخی دیگر «ربّ» را در ترکیب قرآنی «ربّ العالمین» واژهای کاملاً عربی دانستهاند(Torry: 52)، در نقد این دیدگاه باید گفت عبارت« ribbono shel ‘olām»، هرچند بهطور گسترده در بعضی مناجاتها و مراسم مذهبی یهودیان(عمدةً اروپایی) قرائت میشده، اما عبارتی به زبان عبری کهن که در متون مقدس یهودی بهکار رفتهباشد نیست؛ بلکه عبارتیاست که در زبان ییدیش142 در توصیف YHWH بهکار میرفتهاست(Nulman: 277-278). «ییدیش»، زبانیاست که توسط یهودیان اشکنازی143 (ساکن اروپای شرقی و مرکزی) در پایان هزاره نخست میلادی و بر پایه زبان آلمانی ولی با استفاده از الفبا و خط عبری به کار گرفتهشده و از قرن دوازدهم میلادی به بعد فراگیر شدهاست(Weinreich: 332-333).
با توجه به تأخر زمانی کاربرد عبارت« ribbono shel ‘olām » در میان یهودیان نسبت به کاربرد عبارت «ربّالعالمین» در قرآنکریم در قرن هفتم میلادی، بهنظر میرسد این عبارت برگرفته از عبارت قرآنی «ربّالعالمین»است نه بالعکس؛ بدین صورت که با توجه به مفهوم یکسان عبارت« ribbono shel ‘olām» ییدیش با «melek ha‘olām » عبری، و از آنجا که ـ همانگونه که پیشتر نیز گفته شد ـ عبارت «melek ha‘olām » عبری در توصیف YHWH در عهد قدیم و مناجاتهای یهودیان بهکار میرفتهاست، بهنظر میرسد واژه«melek» عبری در ترکیب مذکور ابتدا به زبان عربی راهیافته، و با توجه به کاربرد فراوان عبارت قرآنی «ربّالعالمین» در زبان عربی و فرهنگ اسلامی، به «ربّ» ترجمه شده و بعدها از عربی به «ribbon» ییدیش، ترجمه شدهاست. این تبادل مفهومی ـ واژگانی، در ترجمه اسم خاص YHWH به «الله» و نامهای خدا(’Adonāy عبری، Kyrios یونانی، Mār’/ Māry آرامی و Moryo سریانی) به «الربّ» در ترجمههای عربی کتاب مقدس در دوره اسلامی هم فراوان بهچشم میخورد144.
به همین ترتیب دیدگاههای برخی دیگر از دانشمندان غربی در باره منشأ کاربرد «ربّ» عربی در اشاره به «خدای راستین/ خالق» خدشهپذیر است؛ زیرا علاوه بر تردید و اختلاف نظر در این باره که منشأ آن یهودی یا مسیحی شرقی است(Jeffery, 1938: 137)، به دوره زمانی کاربردهای واژه« Rab » در اشاره به خدا در متون یهودی و مسیحی توجه نداشتهاند؛ کاربردهایی که با توجه به شواهد موجود، همگی متأخر از ظهور و فراگیری اسلام در قرن هفتم میلادیاند. برای نمونه، اشپرنگر دیدگاه خود را تنها بر دیدگاه ابن اسحق استوار ساختهاست که در ترجمه آیاتی از انجیل یوحنا، خدای پدر را «الربّ» نامیده است(Sprenger: I: 299). با توجه به اینکه ابن اسحق، دانشمندی مسلمان درگذشته حدود سال 150 هجری (761 میلادی) بوده، طبیعی است واژه «ربّ» عربی را -که هم به معنای «سرور/ صاحباختیار» بوده و میتوانسته به جای «Kyrios» یونانی یا «Moryo» سریانی موجود در عهد جدید در اشاره به خدا بهکار رود، و هم در قرآنکریم پرکاربردترین نام خدا پس از اسم جلاله الله است- برای اشاره به خدای مسیحیان بهکار بردهباشد. هورویتس نیز اساساً وامگرفتگی «ربّ» عربی را منتفیدانسته و تنها در اینباره که ترکیب شدن «ربّ» با «العالمین» در عبارت قرآنی «ربّالعالمین» برگرفته از مناجاتهای یهودیان باشد تردید کردهاست(Horovitz: 56).
نتیجه
1. در تمامی زبانهای سامی واژه «rab» -جز با اندکی تفاوت در نحوه تلفظ- در دو معنای اساسی بهکار میرفته و سایر کاربردهای اسمی یا وصفی واژههای مشابه نیز در پیوند با یکی از این دو معنا بودهاند: یکی معنای «بزرگ»؛ که هم به عنوان صفت برای یک موصوف بهکار میرفتهاست و هم بهعنوان لقب در معنایی همچون «رییس/ ارشد». پیوند معناهایی مانند «رییس/ ارشد» با معنای «بزرگ» از نوع کاربرد صفت به جای موصوف است -یعنی «فردِ بزرگ/ والا مقام»- و بر این اساس، در مواردی که بتوان نوعی سلسله مراتب در نظر گرفت، واژه «rab » به بالاترین مرتبه اشارهدارد؛ مانند «صاحباختیار/ سرور» در تقابل با «برده/ بنده»، «فرمانروا/ پادشاه» در تقابل با «فرمانبردار/ رعیت»، «فرمانده» در تقابل با «سرباز»، «کارفرما» در تقابل با «کارگر»، «آموزگار/ استاد» در تقابل با «شاگرد/ مرید» و …؛ دیگری معنای «فراوان/ زیاد». البته بهنظر میرسد این معنا را نیز میتوان در پیوند با معنای نخست دانست؛ بدین ترتیب که هرگاه «بزرگ» وصفی برای «کمیت/ مقدار/ تعداد» -به صورت صریح یا ضمنی- قرار گیرد(کمیتِ بزرگ) به معنای «فراوان/ زیاد» خواهدبود. تنها در زبان سبئی است که واژه «rab » در سیاق دینی و در ترکیبهایی اضافی در اشاره به «خدای راستین/ خالق» بهکار رفتهاست.
2. صورتهای فعلی مرتبط با واژه «rab » در تمامی زبانهای سامی دستکم در یکی از دو معنای «بزرگ بودن/ بزرگشدن» و «زیادبودن/ زیادشدن» کاربرد داشتهاند. تنها در زبان سبئی است که صورت فعلی آن به معنای «داشتن/ دارا بودن»(معادل مَلَکَ یَمْلِکُ عربی) بودهاست.
3. با توجه به اینکه در کاربردهای مختلفِ هر دو ریشه مضاعف «r-b-b » و ناقص «r-b-y/w » در تمامی زبانهای سامی هم معنای «بزرگی» و هم معنای «فراوانی» وجود داشتهاست، بهنظر میرسد این دو ریشه اولاً، اصالةً سامی بودهاند و چنین نبوده که از زبانی وارد زبانی دیگر شدهباشند، بلکه متعلق به زبان مادر/ مشترک سامیاند و ثانیاً، هر دو ریشه در اصل به یک معنا بودهاند؛ چنانکه برخی زبانشناسان بر این نظر بوده و این معنای واحد را «بزرگ و فراوان بودن/ شدن» دانستهاند. برخی هم این دو ریشه را در اصل یک ریشه دوحرفی در زبان مشترک سامی دانستهاند: «r-b»؛ که در مراحل تحول زبانی تبدیل به ریشهای سهحرفی شدهاست.
4. واژه «nib» مصری را میتوان خویشاوند واژه سامی« rab » دانست؛ زیرا از سویی معنا و کاربرد این دو واژه در زبانهای مصری و سامی بسیار نزدیک بههم بودهاست و از سوی دیگر، بر اساس دیدگاههای زبانشناسان حامی - سامی اولاً، این امکان هست که حرف «r » در واژهای سامی با تغییری آوایی به یکی از همخوانهای «l، n یا r » در زبانهای مصری تبدیل شود و ثانیاً، واکه «a » سامی ممکن است در مصری به صورت «i » تلفظ شود.
5. واژه «rab » سبئی در اشاره به «خدای راستین/ خالق» در ترکیبهایی اضافی به صورت «Rb (y)h(w)d» در سه کتیبه سبئی متعلق به اوایل قرن پنجم میلادی و در اشاره به «خدای اسرائیل/ قوم یهود» بهکار رفتهاست. از آنجا که اولاً، YHWH(اسم خاص «خدای خالق» در یهودیت) در متون مقدس یهودی و مسیحی همواره با واژههای’Adon(āy) عبری، Kyrios یونانی، Mār’/ Māry آرامی و Moryo سریانی توصیف میشدهاست و همه این واژهها به معنای «سرور/ صاحباختیار» بودهاند و ثانیاً، واژه «mlk» سبئی و گعز معنایی نزدیک به «’adon» عبری و« kyrios »یونانی داشتهاست که هم به معنای «سرور/ صاحباختیار»(معادل «مالک» عربی) و هم به معنای «پادشاه»(معادل «مَلِک» عربی) بوده و در وصف «خدای راستین/ خالق» بهکار میرفتهاست و ثالثاً، صورت فعلی «rb» سبئی نیز به معنای «داشتن/ دارا بودن»(معادل مَلَکَ َمْلِکُ عربی) بودهاست، واژهای سبئی که میتواسته جایگزین« mlk» شده و در معنایی معادل «’Adonāy » عبری، «Kyrios » یونانی، «Mār’/ Māry » آرامی و« Moryo» سریانی کاربرد یابد واژه «rab » بودهاست. بر این اساس، مفهوم مورد اشاره واژه «Rab» سبئی در کتیبههای مورد بحث نیز همان مفهوم «سرور/ صاحباختیار» در اشاره به «خدای یهود» و در اصل خدای یهودیت و مسیحیت بودهاست.
6. هرچند« rab» واژهای اصالةً سامی و متعلق به زبان مادر/ مشترک سامی بوده و در تمامی زبانهای سامی از جمله عبری، آرامی و سریانی(که زبانهای دینی یهودیان و مسیحیان شرقی بودهاند) در دو معنای -اسمی یا وصفی- «بزرگ» و «فراوان» بهکار میرفتهاست، اما کاربرد صورت اسمی آن در مفهوم «سرور/ صاحباختیار» در اشاره به «خدای راستین/ خالق» و بهعنوان نامی از نامهای وی، از زبان سبئی نشأت گرفتهاست و از طریق زبان سبئی به زبان عربی کهن(پیشاکلاسیک) و سایر زبانهای سامی راهیافته و چنین کاربردی در سایر زبانهای سامی سابقه نداشتهاست.
ضمائم
کتیبه 1
«CIH 543»
متن حروفنگاری شده کتیبه (Abdallah, 1987, p.3-8):
1 [b]rk w-tbrk s¹m Rḥmnn ḏ-b-s¹myn w-Ys³r’l w-
2 ’lh-hmw rb-Yhd ḏ-hrd(’) ‘bd-hmw S²hrm w-
3 ’m-hw Bdm w-ḥs²kt-hw S²ms¹m w-’l—
4 wd-hmy Ḍmm w-’bs²‘r (w)-Mṣr—
5 m w-kl bhṯ-h [... ...]
6 [.]w [... ...]
ترجمه انگلیسی:
1 May bless and be blessed, the name of Rḥmnn, who is in the heaven, and Israel and
2 their god, the lord of the Jews, who assisted his servant S²hrm,
3 his mother Bdm, his wife S²ms¹m, their
4 children Ḍmm, ’bs²‘r and Mṣr-
5 m, and all the members of his house [... ...]
کتیبه 2
«Ja 1028»
متن حروفنگاری شده کتیبه(Jamme, 1966, p.39-55):
1 l-ybrkn ’ln ḏ-l-hw s¹myn w-’rḍn mlkn Yws¹f ’s¹’r Yṯ’r mlk kl ’s²‘bn w-l-ybrkn ’qwln
2 Lḥy‘t Yrḫm w-S¹myf‘’s²w‘ w-S²rḥ’l Yqbl w-S²rḥb’l ’s¹‘d bny S²rḥb’l Ykml ’lht Yz’n w-Gdnm ḫ—
3 ṣrw mr’-hmw mlkn Yws¹f ’s¹’r Yṯ’r k-dhr qls¹n w-hrg ’ḥbs²n b-Ḍfr w-‘ly ḥrb ’s²‘rn w-Rkbn w-Fr—
4 s¹n w-Mḫwn w-‘ly ḥrb w-mqrnt Ngrn w-tṣn‘ s¹s¹ltn Mdbn w-[k]-hmw ‘m-hw w-k-yḏkyn-hmw b-gys²m w-k-ḏ-hflḥ
5 w-hf’n mlkn b-hyt s¹b’tn ḫms¹ m’tm w-ṯny ‘s²r ’ ’lfm mhrgtm w-’ḥd ‘s²r ’ ’lfm s¹bym w-ts¹‘y
6 w-ṯty m’tn ’ ’lfm ’blm w-bqrm w-ḍ’nm w-ts¹ṭrw ḏn ms¹ndn qyln S²rḥ’l Yqbl ḏ-Yz’n k-qrn b-‘ly Ngrn
7 b-s²‘b ḏ-Hmdn hgrn w-‘rbn w-nqrm bn ’z ’nn w-’ ‘rb Kdt w- Mrdm w-Mḏḥgm w-’qwln ’ḫwt-hw b-‘m mlkn qrnm
8 [b]-bḥrn bn Ḥbs²t w-yṣn‘nn s¹s¹lt Mdbn w-k-kl ḏ-ḏkrw b-ḏn ms¹ndn mhrgtm w-ġnmm w-mqrntm f-k-s¹b’tm ’ḥ—
9 dh ḏ-qflw ’bt-hmw b-ṯlṯt ‘s²r ’wrḫm w-l-ybrkn Rḥmnn bny- hw S²rḥb’l Ykml w-H‘n ’s¹’r bny Lḥy‘t
10 w-Lḥy‘t Yrḫm bn S¹myf‘ w-Mrṯd’ln Ymgd bn S²rḥ’l ’lht Yz’n wrḫ-hw ḏ-Mḏr’n ḏ-l-ṯlṯt w-ṯlṯy
11 w-s¹t m’tm w-k-b-ḫfrt s¹myn w-’rḍn w-’ ’ḏn ’s¹dn ḏn ms¹ndn bn kl ḫs¹s¹m w-mḫd‘m w-Rḥmnn ‘lyn b—
12 n kl mḫd‘m ḏn ms¹[ndn] wtf w-s¹ṭr w-qdm ‘ly s¹m Rḥmnn wtf Tmmm ḏ-Ḥḍyt rb-Hd b-mḥmd
ترجمه انگلیسی:
1 Might, the God, to whom belong the heavens and the earth, bless the king Yusuf ’s¹’r Yṯ’r, the king of all the tribes, and might bless the qayls
2 Lḥy‘t Yrḫm, S¹myf‘ ’s²w‘, S²rḥ’l Yqbl, S²rḥb’l ’s¹‘d, the sons of S²rḥb’l Ykml, of the clan of Yz’n and Gdnm,
3 the supporters of their lord, the king Yusuf ’s¹’r Yṯ’r, when he burnt the church, killed the Abyssinians in Ẓafār, and moved a war against ’s²‘rn, Rkbn, Fr‒
4 s¹n, and Mḫwn, and brought the war (against) the defence of Nagrān. He reinforced the chain of Mandab, they were with him. And he sent them with an army. What the king has managed
5 to get in this expedition as spoils, amounted to twelve thousand deaths, eleven thousand prisoners, two
6 hundred ninety thousand camels, cows and small animals. This inscription was written by the qayl S²rḥ’l Yqbl of Yz’n, when he was in guard against Nagrān
7 with the tribe of Hamdān, citizens and nomads, and the assault troops of ’z ’nn and the Arabs of Kinda, Murād, Madhḥig, while the qayls, his brothers, with the king, were mounting guard
8 on the coast against the Abyssinians, while they were reinforcing the chain of Mandab. That is all what they mentioned in this inscription: deaths, boot, garrison service and all (what happened) in only one expedition;
9 then they came back to their houses thirteen months later. Might Rḥmn bless their sons S²rḥb’l Ykml and H‘n ’s¹’r, the sons of Lḥy‘t
10 and Lḥy‘t Yrḫm, the son of S¹myf‘, and Mrṯd’ln Ymgd, the son of S²rḥ’l, of the clan of Yz’n. The month of Mḏr’n of the six hundred
11 thirty-three. For the protection of the heavens and the earth and of the strenght of the men was this inscription against those who would harm and degrade. Might Rḥmnn, the Highest,
12 protect it against all those who would degrade. This insciption was placed, written, executed in the name of Rḥmnn. Tmm of Ḥḍyt placed . By the Lord of Jews. By the Highly Praised.
کتیبه 3
«Ry 515»
متن حروفنگاری شده کتیبه(Ryckmans, 1953, p.314-315):
1 M‘wyt |
2 bn Wl‘t N‘[mt] bn [Ml]—
3 km mqtt S²rḥ(’)—
4 l ḏ-Yz’n
5 rb-Hwd b-Rḥmnn
پینوشت
1- برای آگاهی تفصیلی از دیدگاههای دانشمندان مسلمان در اینباره و آسیبشناسی آنها نک: خوانینزاده، محمدعلی (در دست چاپ)، «بازخوانی دیدگاههای دانشمندان مسلمان در معنا و اشتقاق ربّ»، مجله مطالعات قرآن و حدیث).
2- True God/ Creator، در مقابل «خدای دروغین/ إله: false god/ deity»
3- pagan
4- diachronic/ historical semantics
5- philology
6- historical-comparative linguistics
7- comparative philology
8- phonological
9- morphological
10- syntactic
11- semantic
12- Sir W. Jones
13- parent language/ common language
14- language family
15- Semitic language family
16- A.L. Schlözer
17- بر اساس آنچه در باب دهم از سفر پیدایش آمدهاست، پس از طوفان نوح، اقوام روی زمین از فرزندان سه پسر نوح(ع) پدید آمدند؛ اقوام سفیدپوست از نسل سام، اقوام سیاهپوست از نسل حام و اقوام زردپوست از نسل یافث(مشکور، 1370، ص9).
18- زبانشناس یهودی اهل تیارت/ تاهرت(در الجزائر) در قرنهای هشتم و نهم میلادی، که در پاسخ به جماعت یهودیان فاس(در مراکش)، نامهای به زبان عربی و با استفاده از الفبای عبری نوشت -که به رساله وی معروف است- و در خلال آن، به تبیین پیوندهای فراوان سه زبان عبری، آرامی و عربی پرداخت. این رساله نخستین اثر شناختهشده در بررسی تطبیقی زبانهاییاست که بعدها سامی نامیدهشدند. برای اطلاعات بیشتر نک: Lauterbach, J.Z. (1904), “Judah Ibn Kuraish”, In: The Jewish Encyclopedia, ed. I. Singer, New York: Funk & Wagnalls, vol. VII: 345
19- Akkadian
20- Babylonian
21- Assyrian
22- Eblaite
23- Canaanite
24- Hebrew
25- Aramaic
26- Syriac
27- Arabic
28- Abyssinian/ Ethiopic
29- Mesopotamia
30- Akkad/ Agade
31- dialect
32- واژه «bānī »مشتق از فعل« banū» به معنای بناکردن و ساختن ـ معادل بَنَی در عربی ـ بودهاست(Muss-Arnolt: 1: 173, 176).
33- Ebla
34- برای بررسی تفصیلی مشابهتهای میان دو زبان «ابلایی» و «اکدی» نک:
Krebernik, M. (1996), “The Linguistic Classification of Eblaite: Methods, Problems, and Results”, In: The Study of the Ancient Near East in the Twenty-First Century …, eds. J.S. Coope and G.M. Schwartz, Winona Lake: 233-249
همچنین برای آگاهی از بعضی پیوندهای میان زبان «ابلایی» و زبانهای سامی شمال غربی نک:
Rendsburg, G.A. (2002), “Eblaite and Some Northwest Semitic Lexical Links”, In: Eblaitica: Essays on the Ebla Archives and Eblaite Language, eds. C.H. Gordon and G.A. Rendsburg, Winona Lake: Eisenbrauns, vol. 4: 199-208
[1].35- Levant
[1].36- Ugaritic
[1].37- Phoenician
38- Nabataean
39- Ugarit
40- Syro-Palestinian area.
41- Tanakh/ Hebrew Bible کتاب مقدس یهودیان، مشتمل بر سه بخش تورات(اسفار پنجگانه)، نِبیئیم(انبیا) و کِتوبیم(مکتوبات).
42- Qumran
43- Mishnah
44- Midrash
45- گزنیوس این فعل را با صورتهای فعلی «رَبَّ» عربی، rabbu آشوری، rabba حبشی، rabab آرامی و rab سریانی در پیوند دانستهاست. همچنین کولر واژههای rab، rub، ribbah، ribub و ribībīm را مشتق از این فعل دانسته است.
46- گزنیوس این فعل را با صورتهای فعلی «رَبَا» عربی، ribā آرامی و rabū سریانی و کولر با صورتهای فعلی «رَبَا» عربی و rabū اکدی در پیوند دانستهاست.
47- گزنیوس این واژه را برگرفته از صورت فعلی rabah و در پیوند با فعل «رَبَا» و اسم «الرِّبا» عربی و واژه ribītū سریانی و کولر آن را در پیوند با rabū اکدی دانسته است. کلاین، نیز این واژه را اسم مصدر از صورت فعلی rabah و در پیوند با واژه tarbītā سریانی دانستهاست.
48- کلاین، به نقل از بسیاری از زبانشناسان، این واژه که به صورت جمع(با پسوند -īm) بهکار میرود- و واژه اوگاریتی rbb به معنای «نمنم باران» را با توجه به شکل شبیه به گوسفند آن- که احتمالاً ابر بارانزای آن مورد نظر است- با واژه عربی «ربیبة» در معنای «برّه گوسفند» دارای پیوند دانسته است. قس: Rendsburg: 200، که این واژه و صورت جمع آن rbbm در زبان اوگاریتی را برگرفته از واژههای ribū، rabbah یا rbt -به معنای فراوانی/ بیشماری- در زبانهای سامی شمال غربی دانستهاست.
49- Byblos
50- معادل rab عبری
51- معادل rab عبری
52- معادل rub عبری
53- معادل ribbū عبری
54- Bible کتاب مقدس مسیحیان، شامل دو بخش کلی عهد قدیم/ عتیق و عهد جدید
55- Book of Ezra
56- Book of Daniel
57- Targumim/ Targums
58- Palmyrene
59- دالمن و جسترو صورت دیگر این واژه را rabā دانستهاند. همچنین جسترو و باومگارتنر آن را برگرفته از صورت فعلی rabab دانستهاند.
60- امورائیم: جمعِ واژه آرامی Amurā به معنای سخنران و مبلّغ دینی و شارح میشنا. برای اطلاعات بیشتر و نیز تفاوت امورائیم بابلی و فلسطینی نک: Gray, M.A. (2007),“Amoraim”, In: Encyclopaedia Judaica, 2nd Edition, New York: Thomson Gale, vol. 2: 89-95
61- تنائیم: جمعِ واژه آرامی Tannā به معنای آموزگار شریعت شفاهی یهود پیش از نگارش میشنا. برای اطلاعات بیشتر نک:
Sperber, D. (2007),“Tanna, Tannaim”, In: Encyclopaedia Judaica, ..., vol. 19: 505-507
62- هیلِل: از مشهورترین رهبران مذهبی یهود، که در دوران پادشاهی هیرود بر یهودیه در امپراتوری روم میزیسته و به مدت 40 سال ریاست سَنهِدرین(شورای عالی یهودیان در اورشلیم) را عهدهدار بوده و در سال دهم میلادی از دنیا رفتهاست(Bacher: 467). برای اطلاعات تفصیلی در مورد وی نک: Horowitz, Y. (2007), “Hillel”, In: Encyclopaedia Judaica, ..., vol. 9: 108-110
63- جسترو این واژه را برگرفته از صورت فعلی rabab دانستهاست.
64- جسترو این واژه را برگرفته از صورت فعلی rabab دانستهاست.
65- جسترو این واژه را برگرفته از صورت فعلی rabah دانسته، اما باومگارتنر آن را برگرفته از صورت فعلی rabab دانستهاست.
66- باومگارتنر این واژه را برگرفته از صورت فعلی rabah دانستهاست.
67- جسترو این واژه را برگرفته از صورت فعلی rabah دانستهاست.
68- جسترو این واژه را برگرفته از صورت فعلی rabah دانستهاست.
69- Petra
70- Negev desert
71- Edessa/ Urhay
72- برون این ریشه را معادل rabab عبری دانستهاست.
73- برون این ریشه را معادل rabah عبری و «رَبَا» عربی دانستهاست.
74- Ancient/ Old North Arabian
75- Proto-Arabic.در زبانشناسی تاریخی ـ تطبیقی اصطلاح زبان نخستین(proto-language) در مورد زبانی بهکار میرود که بهنظر میرسد بعضی از زبانهای عضو یک خانواده زبانی از آن زبان منشعب شدهاند. این زبان نخستین گاهی موجود و شناختهاست(مانند زبان لاتین، که زبان نخستین برای خانواده زبانهای رومی ـ مشتمل بر زبانهایی همچون فرانسوی، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی و رومانیایی ـ است) و گاهی ناشناخته بوده و تلاش میشود بر اساس شواهد تاریخی و باستانشناختی بازسازی گردد. زبان عربی نخستین تا کنون ناشناخته بوده و بر اساس کتیبههای کشف شده، تنها بعضی ویژگیهای این زبان و گویشهای منشعب از آن شناسایی شدهاست. برای آگاهی از بازسازی عربی نخستین و ویژگیهای آن نک: Owens, J. (2006), A Linguistic History of Arabic, New York: Oxford University Press
76- در بعضی منابع عربی، اصطلاحات عربی بائده و عربی باقیه متناظر با دو شاخه ارائهشده بهکار رفته است. برای اطلاعات بیشتر نک: (ولفنسون، 2001، صص143-217؛ على،1422، ج 1، صص 294-353 و ج 2، صص 5-60) در مورد اعراب بائده و باقیه(علی، 1422، ج16، صص) 305-318 در مورد زبانها یا لهجههای عربی پیش از اسلام.
77- Old Arabic/ Pre-classical Arabic
78- Classical Arabic.
[1].79- برای آگاهی از بعضی موارد تمایز زبانهای عربی جنوبی کهن، عربی شمالی کهن و عربی(کهن و کلاسیک) نک: Macdonald, M.C. (2000), “Reflections on the Linguistic Map of Pre-Islamic Arabia”, In: Arabian Archaeology and Epigraphy 11: 28-79
80- Old/ Epigraphic South Arabian
81- Sayhadic
82- Sabaean/ Sabaic
83- Minaean/ Minaic
84- Qatabanian/ Qatabanic
85- Hadrami/ Hadramitic
86- Ge‘ez
87- Dedanitic/ Lihyanitic
88- Safaitic
89- Hasaitic
90 Thamudic
91- از مهمترین وجوه تمایز این دو زبان تفاوت در حرف تعریف است؛ به نحوی که در زبان عربی پیشوند ال (’al-) در ابتدای یک اسم نشانه معرفگی است، اما در عربی شمالی کهن پیشوند ه (hn-/ h-)؛ در بعضی لهجههای عربی شمالی کهن هم ظاهراً حرف تعریفی وجود ندارد(Macdonald, M.C., 2004: 517).
92- cognates واژههایی در دو زبان همخانواده که ساختی مشابه و تلفظی نزدیک به هم و معنایی کمابیش یکسان دارند و بهنظر میرسد دارای ریشهای مشترکند.
93- macro-family
94- T. Benfey
95- F. Müller
96- Hamito-Semitic languages
97- Afro-Asiatic/ Afrasian languages
[1].98- J. Greenberg
99- Egyptian
100- Berber
101- Chadic
102- Cushitic
103- Omotic
104- برای اطلاعات بیشتر در مورد خانوادههای زبانی و چگونگی دستهبندی زبانها نک:
Greenberg, J.H. (2005), Genetic Linguistics: Essays on Theory and Method, ed. W. Croft, New York: Oxford University Press; Voegelin (1977), Classification and Index of the World’s Languages, New York: Elsevier
105- واژه «ربّ» در قرآنکریم چهار بار در ارجاع به «مَلِک» مصر در زمان حضرت یوسف(ع) و در این آیات بهکار رفته است: (یوسف: 41-42 و 50)؛ یک بار هم در ارجاع به «فرعون» مصر در زمان حضرت موسی(ع) در: (نازعات: 24).
106- Earlier Egyptian
107- Later Egyptian
108- Ancient Egyptian/ Old Egyptian
109- Coptic
110- Pyramid Texts
. Osiris.111- خدای مردگان و زندگی پس از مرگ. از خدایان مصر باستان فرزند گِب خدای زمین و نوت الهه آسمانWilkinson, 2003, p.105.
112- Common Semitic
113- برخی زبانشناسان بهگونهای افراطی مبدأ تمامی ریشههای سامی را دوحرفی دانستهاند. در این باره نک: Macdonald, J. (1966), “New Thoughts on a Biliteral Origin for the Semitic Verb”, In: The Annual of Leeds University Oriental Society 5: 63–85
این دیدگاه میتواند در مورد ریشههایی دارای معنایی بسیار نزدیک به هم، که حروف اول و دوم آنها همخوان(صامت) و یکسان بوده و تنها حرف سوم در یکی از آنها تکرار حرف همخوان دوم و در دیگری یک واکه(حرف صدادار) باشد ـ مانند ریشههای k-l-l و k-l-y سامی هر دو به معنای «پایاندادن؛ تمامکردن/ کاملکردن» ـ قابل پذیرش باشد؛ بر این اساس که در کاربرد نخست(مضاعف) حرف دوم ریشه با تأکید و شدت بیشتری تلفظ میشده و در کاربرد دوم(ناقص)، تلفظ ضعیف و بدون تأکید یا در حقیقت کشش آوایی حرکت حرف دوم ریشه در بعضی کاربردهای آن بوده که تبدیل به حرف صدادار سوم شدهاست.(در اینجا لازم است از پروفسور هونرگارد تشکر کنم که طی مکاتبهای که در این باره با وی داشتم، مرا راهنمایی کرد و این دیدگاه را مورد تأیید قرار داد.) برای آگاهی از مشابهتهای تضعیف و اعتلال در زبانهای سامی نک: O’Leary: 263-267؛ Moscati: 64-65؛Lipinski: 173-177 . برای آگاهی اجمالی از دیدگاههای زبانشناسان تاریخی درباره بازسازی ریشههای سامی نک: Vernet, E. (2011), “Semitic Root Incompatibilities and Historical Linguistics”, In: Journal of Semitic Studies LVI/1: 1-18
114- cognate
115- sound shift
116- تبدیل چهار همخوان قریبالمخرج l، r، n و m در زبانهای سامی از زبانی به زبان دیگر امری رایجاست. برای آگاهی از بعضی نمونههای چنین تبدیلی نک: O’Leary: 63-65
117- True God/ Creator، در مقابل «خدای دروغین/ إله: false god/ deity»
118- برای نمونه: و اسْتَغْنِ مَا أَغْنَاکَ رَبُّکَ بِالْغِنَی وَ إِذَا تُصِبْکَ خَصَاصَةٌ فَتَجَمَّل(مفضّل ضبّى، 1942، ص 375)، به نقل از عبد قیس بن خُفاف)؛
قَتَلُوا کُلَیْبًا ثُمَّ قَالُوا أَرْبِعُوا … کَذَبُوا وَ رَبِّ الْحِلِّ وَ الْإِحْرَامِ(أصمعى، 1963، ص 156)، به نقل از مُهَلهِل بن ربیعة د. 531 م)؛
فَلَوْ شَاءَ رَبِّى کُنْتُ قَیْسَ بْنَ خَالِدِ… وَ لَوْ شَاءَ رَبِّى کُنْتُ عَمْرَو بْنَ مِرْثَدِ(أبوزید قرشى، 1981، ص334)، به نقل از طَرَفةبنعبد د. 569 م)؛
فَدَع الْبَاطِلَ وَ الْحَقْ بِالتُّقَی… فَتُقَی رَبِّکَ رَهْنٌ لِلرَّشَد(بحترى، 1428، 329)، به نقل از عَدىّ بن زید عبادى د. 587 م).
119- برای مشاهده تصویر، متن حروفنگاری شده و ترجمه انگلیسی این کتیبهها نک: بخش ضمائم).
120- Nicene Creed
121- Trinity
122- برای آگاهی بیشتر از یکتاپرستی در یهودیت و مسیحیت: Schmidt: 1063-1064).
123- Tanakh/ Hebrew Bible
124- برای نمونه: خروج، 23: 17 و 34: 23)
125- Septuagint
126- Targumim/ Targums
127- بر اساس نتایج حاصل از آزمایش رادیوکربن، بیشتر مکتوبات/ نسخههای خطی کشف شده از قمران متعلق به بازه زمانی دویست سال پیش از میلاد تا یکصد سال پس از میلاد مسیح(ع)اند(نک: Milik: 5-7). برای آگاهی از فهرستی از ترگومهای کشف شده نک: Fitzmyer, 1980: 18-19
128- Genesis Apocryphon
129- Book of Enoch
130- در این عبارت واژه rab در کاربرد وصفی و به معنای «بزرگ» بهکار رفتهاست.
131- Bible
132- Old Testament
133- New Testament
134- با توجه به سیطره اسکندر مقدونی در اواخر سده چهارم پیش از میلاد بر سرزمینهای شرق مدیترانه، که در نتیجه آن دستکم تا قرن چهارم میلادی زبان یونانی بهعنوان زبان رسمی جایگزین زبان آرامی شده بود، تقریباً تمام دانشمندان کتاب مقدس بر این باورند که هرچند زبان عیسی مسیح(ع) آرامی بوده اما عهد جدید از ابتدا به زبان یونانی نگارش شده و اصل آرامی ندارد(Clifford and Harrington: 205. برخی معتقدند انجیل متّی ابتدا به زبان آرامی نگاشته و سپس به یونانی ترجمه شدهاست، اما این دیدگاه به دلایل زبانشناختی و فقدان نسخه آرامی، مورد مناقشه قاطبه دانشمندان کتاب مقدس بودهاست. در اینباره نک: Hagner, D.A. (1986), “Matthew, Gospel According to”, In: The International Standard Bible Encyclopedia, ed. G.W. Bromiley, vol. 3: 280-288).
135- Peshitta
136- ناگفته نماند هرچند rab در کاربرد اسمی و بهعنوان نامی از نامهای «خدا» در کتابهای مقدس یهودی و مسیحی بهکار نرفتهاست، اما واژه rab در کاربرد وصفی، همان گونه که برای غیر خدا و حتی غیر انسان بهکار میرفته، در توصیف یا اشاره به YHWH بهطور مشخص در دو معنا بهکار میرفتهاست: یکی در معنای «بزرگ» و بیان کننده اقتدار و عظمت وی؛ دیگری در معنای «فراوان» و بیانکننده نعمتها و عنایات فراوان وی نسبت به بنیاسرائیل(برای آگاهی از نمونههای این دو کاربرد در عهد قدیم نک: Botterweck: 13: 290-291).
137- در مورد دین حبشیان پیش از مسیحیت نک: Munro-Hay: 196-202)
138- در مورد ارتباط مسیحیان جنوب شبهجزیره عرب با کلیسای حبشی در قرن چهارم میلادی نک: Moeller: 1: 541
139- چنانچه کاربرد مفهوم «سرور/ صاحباختیار» در اشاره به «خدای خالق» در زبان سبئی لزوماً متأثر از فرهنگ حبشی دانسته نشود، امکان ارتباط سبئیان با یهودیان و مسیحیان سایر مناطق نزدیک فراهم بودهاست؛ هم از طریق شمال به سمت حجاز چه با یهودیان و مسیحیان شام و چه با عبور از عرض دریای سرخ و با مسیحیان مصر، هم از طریق دریای عرب چه به دریای عمان و خلیج فارس و با مسیحیان حیره و چه به سمت هند و با مسیحیان هند(نک: على، 1422، ج 3، صص 242، 261-262 و ج 13، صص 262-263).
140- از جمله در نسخه حبشی کتاب اخنوخ (81: 10).
141- واژه «ربّ» -به صورت مفرد و مضاف- در پنج مورد در ارجاع به «مَلِک/ فرعون» مصر بهعنوان تنها مصداق عینی و متعین بهکار رفتهاست: چهار مورد در ارجاع به «ملک» مصر در زمان حضرت یوسف(ع) در:(یوسف: 41-42 و )50؛ یک مورد هم در ارجاع به «فرعون» مصر در زمان حضرت موسی(ع) در(نازعات: 24). واژه «ربّ» همچنین در 12 مورد بهصراحت در اشاره به خدا بهکار نرفته، بلکه در تقابل با «الله» یا «ربّ» معرفیشده توسط پیامبران بوده و به صورت جدلی به «إله/ معبود دروغین» مورد ادعای مخالفان پیامبران ارجاع داشته و تلویحاً بیانگر ربّ نبودن آنها یا یکیبودن «ربّ» همگان است؛ هفت بار ـ به صورت
مفرد و مضاف ـ در:(بقرة: 76؛ آل عمران: 73؛ أنعام: 76، 77 و 78؛ أعراف: 44 و حج: 19)؛ یک بار -بهصورت مفرد و غیر مضاف(و نکره)- در: أنعام: 164)؛ و چهار بار هم ـ بهصورت جمع و غیر مضاف ـ در:(آل عمران: 64 و 80؛ توبة: 31 و یوسف: 39)
142- Yiddish
143- Ashkenazi Jews
144- برای نمونههایی از ترجمههای متقدم عربی نک: Vollandt: 94, 96, 193).
10. الذییب، سلیمان بن عبدالرحمن(1421)، المعجم النبطى: دراسة مقارنة للمفردات و الألفاظ النبطیّة، ریاض: مکتبة ملک فهد الوطنیة.
11. صفوی، کورش(1384)، فرهنگ توصیفی معنیشناسی، تهران: فرهنگ معاصر.
12. علىّ، جواد(1422)، المفصّل فى تاریخ العرب قبلالإسلام، بیروت: دار الساقى.
13. مشکور، محمدجواد(1370)، تاریخ مختصر زبانهای سامی، ترجمه: یوسف فضایی، تهران: شرق.
14. مفضّل ضبّى(1942)، المفضّلیّات، تحقیق: أحمدمحمّد شاکر و عبدالسلام محمّد هارون، قاهرة: دار المعارف.
15. نولدکه، تئودور(1963)، اللغات السامیّة، ترجمة: رمضان عبدالتواب، قاهرة: مکتبة دار النهضه العربیة.
16. ولفنسون، إسرائیل(2001)، تاریخ اللغات السامیّة، بیروت: دار القلم.