Document Type : Research Article
Authors
1 Assistant professor, in Quran and Hadith Sciences, the University of Isfahan.
2 Associate professor, in Quran and Hadith Sciences, the university of Isfahan.
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
مفهوم تدبر در شبکه معنایی قرآن با برخی از مفاهیم قرآنی پیوند خورده است که از کنار هم قرار دادن این مفاهیم، حوزه معنایی تدبر در قرآن شکل میگیرد. این حوزه معنایی در آیات مکی شامل مفاهیم؛ قول، کتاب و اولوالالباب و در آیات مدنی شامل مفاهیم؛ قلب،آیات و قرآن است. در چهار آیهای که واژه تدبر در آنها بکار رفته، چهار طیف از مخاطبان قابل شناسایی است که عبارتند از: مشرکان، کافران، منافقان و مؤمنان.از آنجا که تدبر، امری مؤمنانه است، شامل مشرکان، کافران و منافقان نمیشود با این حال، در سه آیه، عدم تدبر آنها گوشزد شده است که به نظر میرسد مراد از تدبر برای این گروه، تدبر در کلیّت کتاب و قول الهی با هدف دریافت پیام الهی و ایمان به کتاب و قول است. تدبر در تفاصیل آیات و اتباع عملی آنها نیز نصیب مؤمنان خواهد شد که قرآن کریم بیشتر بر این مورد تأکید کرده است.این مقاله با رویکردی معناشناختی به بررسی تک تک مفاهیم موجود در حوزه معنایی تدبر در قرآن میپردازد و مراتب تدبر و اختلاف تعابیر بکار رفته برای آنها را مشخص خواهد کرد و در نهایت حوزه معنایی تدبر را ترسیم میکند.
Keywords [Persian]
مقدمه
تدبر یکی از واژههای کلیدی در قرآن است که پیوند ناگسستنی با موضوع فهم قرآن دارد. به همین دلیل مفسران و قرآن پژوهان بسیاری به دنبال دستیابی به معنای آن با شیوههای مختلف برآمدهاند و برای رمزگشایی از این مفهوم عمیق قرآنی دست به تبیینهای مختلفی نسبت به این واژه زدهاند. نظرات ارائه شده، دایره مفهومی این واژه را از تلاوت صرف قرآن تا برابری آن با تفسیر به پیش بردهاند (نک: نقیپورفر، 1371ش، صص372-375).
از این رو اجماعی بر معنای تدبر در قرآن وجود ندارد و هر کس بر اساس مبانی خود تبیینی از این مفهوم ارائه داده است. افزون بر این مطالعات صورت گرفته در این حوزه، مبتنی بر تلاشهای تفسیری در محدوده آیاتی است که واژه تدبر در آنها بکار رفته است و شامل بررسی واژههای مرتبط با این واژه در شبکه مفاهیم قرآن نیست. از این رو ضرورت بازخوانی این مفهوم در شبکه مفاهیم قرآنی و کشف روابط معنایی موجود بین آیات روشن و مشخص است.
در واقع آنچه که سبب روشن شدن این مفهوم در فضای قرآنی میشود، بررسی ارتباط این واژه با دیگر واژههای قرآنی و ترسیم جایگاه این واژه در شبکه مفاهیم قرآنی است. دانشی که به بررسی این ارتباطات و کشف روابط آنها میپردازد، معناشناسی است. معناشناسی با طرح مباحث مختلفی از جمله حوزه معنایی به دنبال بررسی ارتباطهای درون متنی واژهها با یکدیگر است.
منظور از واحدهای هم حوزه، مجموعهای از واژههاست که از حیث مؤلفههای معنایی، مشترک باشند (صفوی، 1379، ص190؛ عمر مختار، 1386، ص73).
بر پایه حوزه معنایی، نظام معنایی شکل میگیرد که اجزای این نظام معنایی دارای رابطهای متقابل با یکدیگرند. از طرفی به دلیل اشتراکاتی که با هم دارند، هم حوزهاند و از طرف دیگر به دلیل افتراقات معنایی آنها از یکدیگر، در درون حوزه معنائی، در تباین معنائی قرار دارند. آنچه این حوزه را میسازد، هسته مشترک بین آنهاست که بخش مشترک این واژهها را شکل میدهد و قوام دهنده معنای اصلی واژه است (صفوی، 1379ش، ص190).
افزون بر این بین واژههای یک حوزه معنائی نیز گونهای از باهم آیی وجود دارد که در دو نوع باهم آیی همنشینی و متداعی خلاصه میشود. مفهوم با هم آیی همنشینی از کنار هم قرار گرفتن واژههایی با خصوصیات بنیادین مشترک بر روی محور همنشینی شکل میگیرد. در این گونه از باهم آیی فعل یا صفتی بر روی محور همنشینی در کنار یک اسم جای میگیرد که اهل یک زبان، چنین باهمآیی را در کاربرد خود مشخص کردهاند.
کنار هم قرار گرفتن برف و سفیدی در زبان فارسی که باهمآیی صفت و اسم در زبان فارسی است، از پیش در زبان فارسی توسط فارسی زبانان مشخص شده است و ما فقط با ارائه الگوی باهمآیی آن را شناسایی میکنیم. در باهم آیی متداعی نیز قرار گرفتن واژهها در کنار یکدیگر بر پایه ویژگی خاص است که مجموعه واژهها مرتبط با آن ویژگی خاص را در یک حوزه معنایی خاصی جای میدهد.
«ماه»، «ستاره»، «خورشید»، بر اساس ویژگی مشترک خود یعنی حوزه معنایی اجرام آسمانی در اثر با هم آیی متداعی با یکدیگر بکار میروند (صفوی، 1379، صص197-199).
این مقاله با بهرهگیری از روش معناشناسی و دقت در باهمآییهای صورت گرفته در صدد شناسایی حوزه معنایی تدبر در قرآن است. کشف روابط بین واژه تدبر و دیگر واژههایی قرآنی که در باهمآیی با تدبر قرار دارند و ترسیم جایگاه این واژه در بین دیگر واژهها و مفاهیم قرآنی میتواند نقش مؤثری در فهم بهتر این واژه و درک معنای و مفهوم صحیح آن در کاربردهای قرآنی داشته باشد.
1. مفهوم تدبر
1-1. معنای لغوی و اصطلاحی تدبر
ریشه تدبر «دبر» و هیأت آن «تفعّل» است و در لغت به معنای پشت و پشت سر اشیاء است (فراهیدی، 1409: ص31؛ ابن منظور، 1405، ج4، ص268؛ راغب اصفهانی، 1404، ج1، ص306) که 44 بار و به 11 صورت، در قرآن کریم بکار رفته است. با توجه به اینکه تدبّر بر وزن تفعّل و این هیأت برای مطاوعه تفعیل است (مصطفوی، 1360، ج3، ص176)، تشخیص معنی تدبر، در گرو مفهوم تدبیر خواهد بود.
واژه شناسان، معانی متعددی برای تدبیر ذکر کردهاند که برخی از آنها عبارت است: نظر کردن در آخر و عاقبت کار (ابن منظور، 1405، ج4، ص273؛ طریحی، 1375، ج3، ص299)، تفکر در آخر امور (راغب اصفهانی، 1404، ج1، ص307) عاقبتدار کردن چیزی، به این معنا که عاقبتی نیکو و نتیجهای مطلوب داشته باشد (مصطفوی، 1360، ج3، ص175). بر این اساس با توجه به رابطه بین تدبر و تدبیر حقیقت معنای تدبر حصول مفهوم تدبیر و اختیار آن مفهوم است (مصطفوی، 1360، ج3، ص176).
برای تدبر معانی اصطلاحی زیادی ذکر شده است که از جمله میتوان به فکر و تأمل در قرآن (بازرگان، 1372ش، ص56)، ترتیل و تلاوت راستین قرآن (نقیپورفر، 1371ش، صص372-375)، تفسیر صحیح ظاهر و باطن (بهبودی، 1365، ص13) و «فهم روشمند و هماهنگ ظاهر قرآن کریم» (صبوحی، 1390، ج1، ص30) اشاره کرد.
2. مفهوم تدبر در تفاسیر
آراء مفسران درباره معنا و مفهوم تدبر را میتوان در چند دسته جای داد:
الف) گروهی با تکیه بر معنای لغوی تدبر، آن را تأمل و دقت در سرانجام کارها دانستهاند (طوسی، 1409ق، ج3، ص270: طبرسی، 1415، ج3، ص126) که بر این اساس تدبر در قرآن به معنای تفکر و اندیشیدن در ادله آن است (طوسی، 1409ق، ج8، ص558).
برخی از قائلان به این نظر هر چند معنای تفکر را بررسی علل و اسباب میدانند و تدبر را بررسی نتایج و عواقب (طوسی، 1409ق، ج3، ص271) اما در عمل معنای تدبر را با تفکر یکسان در نظر گرفتهاند (نک: طوسی، 1409ق، ج3، ص271).
با در نظر گرفتن ترادف بین تفکر و تدبر مصادیق دیگری از تفکر در قرآن از جمله تفکر در عدم خلل و تناقض در قرآن، تفکر در عدم قدرت بر آوردن مثل قرآن و اعتقاد به کلام الهی بودن آن، تفکر در نظم معنایی و تناسب احکام آن، تفکر و دقت در احاطه قرآن بر انواع حکمتها و نهی آن از بدیها و فصاحت الفاظ و صحت معانی در مفهوم تدبر در قرآن ذکر شده است (طبرسی، 1415ق، ج3، ص126).
ب) دسته دوم تدبر را به معنای این میدانند که چیزی را بعد از چیز دیگر بگیریم که مراد از تدبر در قرآن تأمل در یک آیه بعد از آیهای دیگر و یا تأمل و دقت بعد از دقت دیگر در آیه خواهد بود. با در نظر گرفتن هدف آیه 82 سوره نساء یعنی نبود اختلاف در قرآن معنای اول یعنی تأمل در یکایک آیات مد نظر خواهد بود (طباطبایی، 1417ق، ج5، ص20).
ج) در تفاسیر مأثور منظور از تدبر، اتباع و پیروی آیات ذکر شده است (سیوطی، 1404ق، ج5، ص308). بر اساس آراء مفسران و تعاریف ارائه شده میتوان مفهوم تدبر را تفکر و تأمل در قرآن و معارف قرآنی دانست که مورد اشاره اکثر مفسران و محققان قرار گرفته است. این تعریف مبتنی بر معنای لغوی و ناظر به کاربرد تدبر در قرآن است که در ادامه تبیین خواهد شد.
2. واحدهای هم حوزه تدبر در قرآن
واژه تدبر در شبکه مفهومی آیات قرآن با برخی از مفاهیم قرآنی از جمله قول، کتاب، اولوا الالباب، قرآن، آیات و قلب پیوند خورده است. مفاهیم قول، کتاب و اولوا الالباب در فضای آیات مکی و مفاهیم قرآن، آیات و قلب در آیات مدنی در باهمآیی با تدبر قرار گرفتهاند. از این رو حوزه آیات مکی و مدنی تدبر را میتوان از یکدیگر جدا ساخت و به طور مستقل هر یک را مورد بررسی قرار داد.
نوع مخاطب و پیام ارائه شده در هر یک از این دو حوزه با یکدیگر متفاوت است که در زیر به بررسی آنها میپردازیم.
2-1. حوزه معنایی تدبر در آیات مکی
همانگونه که اشاره شد واژه تدبر در آیات مکی با واژههای قول، کتاب و اولوا الالباب باهمآیی دارد. این واژهها در فضای آیات مکی با مفاهیمی همچون ایمان، شرک و کفر مرتبطند که با ایمان رابطه ایجابی و با کفر و شرک رابطهای سلبی دارند. در زیر رابطه هر یک از واژههای مذکور در آیات مکی بررسی میشود.
2-1-1. واژه قول
واژه قول در قرآن در دو شکل «قول» 52 بار و «القول» 28 بار بکار رفته است. واژه «قول» در قرآن واژهای عام است که هم شامل سخن گفتن خداوند با انسان و هم با غیر انسان میشود. بین دو واژه «قول» و «القول» تفاوت وجود دارد که در زیر به بررسی تفصیلی آن میپردازیم.
2-1-1-1. کاربرد واژه «قول» در قرآن
مفسران مباحث مبسوطی درباره قول ذکر کردهاند که عمدتاً با مباحث کلامی و حوزه وحی نیز پیوند خورده است. بویژه در جایی که به فعل، صفت و ذات الهی مربوط میشود، آراء مختلفی ارائه شده است. اصل مسأله در جایی است که از چگونگی سخن گفتن خداوند سخن بگوییم. اولین سؤالی که مطرح میشود این است که سخن گفتن خداوند مجاز است یا حقیقت؟
گروهی قول و کلام الهی را به معنای ایجاد کلام میدانند و در موارد متعددی آن را به مجاز برگرداندهاند (ابن قتیبه، 1428ق، ص106).
علامه طباطبایی کاربرد لفظ «قول» در قرآن را برای خداوند به معنای ایجاد چیزی میداند که با وجود یافتن خود دلالت بر معنایی دارد که مراد الهی بوده است. وی با تفکیک بین قول درباره تکوینیات و قول درباره غیر تکوینیات، قول درباره تکوینیات را همان موجود تکوینی میداند که خداوند آن را خلق کرده است.
با این معنا موجودات عالم در عین اینکه مخلوق خداوند هستند، قول خداوند نیز هستند، زیرا خاصیت قول آگاه ساختن دیگران از آنچه در قلب فرد است و مخلوقات نیز با وجود خود بر خواست الهی دلالت دارند (طباطبایی، 1417ق، ج2، صص320- 321).
اما قول الهی درباره غیر تکوینیات ایجاد امری است که سبب پدید آمدن علمی باطنی در انسان میشود. در واقع علم به اینکه فلان مطلب چنین و چنان است.
این مسأله یا به صورت ایجاد صدایی در کنار یک جسم و شنیدن و فهمیدن آن صدا توسط انسانی است که در کنار آن جسم است یا اینکه به صورتی است که نه آن را درک میکنیم، و نه قادر به تصور تأثیرش در قلب پیامبر هستیم و علمی به چگونگی فهماندن آن توسط خداوند به پیامبرانش نداریم اما میدانیم که قول و کلام خداوند با پیامبر خود، دربردارنده حقیقت معنای "قول" و "کلام" است.
کاربرد قول درباره انسانها عبارت است از به کارگیری صوت یا اشاره با در نظر گرفتن قرارداد قبلی است که فطرت انسانی و اجتماعی بودن انسان ایجاب میکند.
سخن گفتن فرشتگان با یکدیگر، و شیطانها با یکدیگر گونهای دیگری است که در زمره بکارگیری صدا و کاربرد لغت در برابر معنا نیست و از جنس کلام انسانی با روش معهود انسانی آن نیست. در این گونه از سخن، حقیقت معنای سخن گفتن و سخن شنیدن وجود دارد و مفاهمه بین آنها و درک مقصود یکدیگر نیز صورت میگیرد، اما قولی مانند قول انسانها ندارند (طباطبایی، 1417ق، ج2، صص320-321).
برخی بین قول و کلام تفاوت قائل شدهاند و گفتهاند هر کلامی قول است اما هر قولی کلام نیست (ابن جوزی، 1984م، ص486). عمرو بن ثابت ثمانینی با اشاره به این مطلب، کلام را چیزی میداند که افاده معنا میکند اما قول گاهی افاده معنا میکند و گاهی نیز مفید معنا نیست. بطور مثال زمانی میگوییم «قام زید» این کلامی است که افاده معنایی میکند اما «قام قعد» قولی است که مفید معنا نیست از این رو نحویان به آن کلام مهمل میگویند (محمد العّوا، 1389ش، ص225).
برخی از مفسران (ابن جوزی، 1984م، صص486-490) پنج وجه مختلف درباره «قول» در قرآن بکار بردهاند:
1- قرآن: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» (زمر:18).
2- شهادتین: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِت...» (ابراهیم:27).
3- وعده: «وَ لَوْ شِئْنَا لاَتیْنَا کلُ نَفْسٍ هُدَئهَا وَ لَکِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنیّ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِین» (سجده:13).
4- عذاب: «وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیهِْمْ أَخْرَجْنَا لهَُمْ دَابَّةً مِّنَ الْأَرْضِ تُکلَِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کاَنُواْ بَِایَاتِنَا لَا یُوقِنُون» (نمل: 82).
5- قول: «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَیرَْ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلیَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کاَنُواْ یَفْسُقُون» (بقره: 59).
2-1-1-2. کاربرد واژه «القول» در قرآن
همانگونه که اشاره شد، بین دو کاربرد واژه قول و القول با الف و لام تفاوت وجود دارد. مباحث مختلف مفسران در حوزه تکلم و کلام الهی و دیگر موجوادت در قرآن ناظر به کاربرد واژه «قول» است و بازگشت واژه «القول» به مفاهیم خاص در کاربرد این واژه در حالت الف و لامی است. از جمله موارد القول، کاربرد آن برای قرآن است که در آیات مختلفی از جمله 18 زمر بکار رفته است.
در این آیه استماع قول و اتباع آن، به اولوا الالباب نسبت داده شده است: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئکَ الَّذِینَ هَدَئهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئکَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» (زمر: 18).
در تفسیر این آیه برخی از مفسران «القول» را به معنای قرآن در نظر گرفتهاند (طوسی، ج9، ص17؛ بلخی، 1423ق، ج3، ص673؛ ابن عطیه، 1422، ج4، ص525). افزون براین، این آیه تنها آیهای است که تعریفی از اولوا الالباب ارائه داده است.
2-1-2. واژه اولوا الالباب
«لب» در لغت به معنای عقل است که به خالص هر چیزی اطلاق میشود (جوهری، 1407، ج2، ص130). گردو، بادام و میوههایی مانند آن متشکل از پوسته و مغزند که به مغز آنها لب گفته میشود (جوهری، 1407ق، ج2، ص130). به تعبیری عامتر به داخل و درون هر چیزی لب اطلاق میشود. لب فرد همان عقل وی است (فراهیدی، 1409، ج1، ص160).
برخی از لغویین با بهره گیری از تعریف لب بین دو واژه عقل و لب تفاوتی قائل شده اند و لب را عقل خالص از شوائب دانستهاند (راغب اصفهانی، 1404ق، ص446).
از این رو هر لبی عقل محسوب میشود، ولی هر عقلی لب نیست. به همین دلیل است که خداوند احکامی که عقول زکیه و خالص توانایی درک آن را دارند، به اولوا الالباب اختصاص داده است (راغب اصفهانی، 1404ق، ص446).
واژه «الباب» که شکل جمع «لب» است، شانزده مرتبه در قرآن بکار رفته است. مطابق آیه 18 سوره زمر اولوا الالباب کسانی هستند که قول یعنی قرآن را با دقت استماع میکنند و از آن پیروی و اتباع میکنند. این دسته کسانی هستند که مورد هدایت الهی قرار گرفتهاند و این دسته اولوا الالباب هستند.
بررسی دیگر کاربردهای قرآنی این واژه نشان میدهد که اولوا الالباب گروهی هستند که در درجه خاصی از تعقل قرار دارند که (راغب اصفهانی، 1404ق، ص446)، «تذکر» (بقره:269)، تدبر (ص:29)، عبرت (ص:43)، (زمر:21)، هدی (غافر:54) به اولوا الالباب نسبت داده شده است.
مخاطبان تدبر کسانی هستند که در آیات الهی اندیشه میکنند و اندیشه آنها سبب رشد معنوی آنها میشود.
اولوا الالباب هستند که صفت تذکر صرفاً به این گروه نسبت داده شده است (به عنوان نمونه نک: بقره:269 ؛ آل عمران:7 ؛ رعد:19 ؛ ابراهیم:59).
رابطه القول و اولوا الالباب در سه آیه 18 سوره زمر، 29 سوره ص و 68 سوره مؤمنون قابل بررسی است. از کنار هم قرار دادن این آیات میتوان معنای مورد نظر آیات را به دست آورد. سه آیه مورد بحث مکی هستند و فضای نزول و مخاطبان این آیات نشان دهنده مفهوم اصلی آنهاست. در فضای مکه مخاطبان این آیات مشرکان هستند که در اصل کلام الهی و آورنده آن دچار تردید و شکند و خداوند برای خطاب آنها از واژههای قول و کتاب استفاده کرده است.
در واقع این گروه به دلیل شک و تردید خود در اصل قرآن و دریافت پیام الهی، نیازمند تذکر در این نکته هستند که این کتاب هیچ سابقهای در بین آنها ندارد و محاجه با طرف مقابل از این باب است. همچنین آیات مکی نشان میدهند که هر چند که همگان مخاطب تدبر هستند، اما صرفا یک گروه موفق به تدبر در آیات قرآنند و آن گروه اولوا الالباب هستند. از این رو اولوا الالباب مخاطبان اصلی قول، یعنی قرآن بوده و این گروه هستند که متذکر میشوند.
2-1-3. واژه کتاب
«کتب» در لغت به معنای دوختن چیزی با بند چرمی است (فراهیدی، 1409ق، ج5، ص341). برخی از لغویان معنای اصلی کتب را ضمیمه کردن چیزی به چیزی میدانند که کتابت به معنای نوشتن و کتب به معنای واجب بودن نیز از همین باب است. به حکم و تقدیر نیز کتاب گفته میشود (ابن فارس، بیتا، ج5، صص158-159).
از این رو میتوان گفت که معنای اولیه واژه کتب، ضمیمه کردن چیزی با چیز دیگر است اما پرکاربردترین معنای کنونی آن کتابت و نوشتن است که بر پایه نظر راغب اصفهانی رابطه بین نوشتن و ضمیمه کردن چیزی به چیزی دیگر این است که مردم به ضمیمه کردن برخی از حروف با حروف دیگر با خط کتابت میگویند. گاه به ضمیمه کردن حروف با حروف دیگر با لفظ نیز کتابت گفته میشود. هر چند که اصل در کتابت ترتیب آن با خط است اما هر یک از این دو برای دیگری مورد استفاده قرار میگیرد (راغب اصفهانی، 1404ق، ص699).
واژه «کتاب» در قرآن به همراه مشتقات آن جمعاً 260 دفعه به کار رفته که نشان میدهد این واژه از بسامد بالایی در قرآن برخوردار است. درباره معانی واژه «کتاب» در قرآن نظرات مختلفی ارائه شده است از جمله تفلیسی پنج وجه درباره کتاب گفته است که عبارت است از (تفلیسی، 1409ق، صص247-248):
1- آنچه که در لوح محفوظ نوشته شده است: «کان ذلک فی الکتاب مسطوراً» (احزاب:6).
2- واجب کردن: «کتب علیکم الصیام» (بقره:183)
3- حکم راندن: «لبرز الدین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم یعنی لقضی» (آل عمران:154).
4- جعل و قرار دادن: «اولئک کتب فی قلوبهم الایمان» (مجادله:22).
5- امر کردن: «یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم» (مائده:21).
علاوه بر این، واژه کتاب برای نامه اعمال انسان و قرآن، تورات، انجیل و دیگر کتب آسمانی نیز استفاده شده است (فیروزآبادی، ج14، صص320-332).
رابطه بین کتاب و تدبر در آیه 29 سوره ص نیز مورد توجه قرار گرفته است: «کِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُولُو الألْبَابِ» (ص:29). در این آیه کتاب متعلق تدبر قرار گرفته است که درباره این آیه چند نکته قابل بررسی است:
1- سوره ص با بحث استهزاء کنندگان کفار که در رسالت پیامبر (ص) تشکیک میکنند و نفی رسالت ایشان میکنند، شروع میشود. این افراد درباره قرآن و نزول آن بر پیامبر (ص) در شک و تردیدند که در صورت چشیدن عذاب الهی حقانیت قرآن را معترف خواهند شد. این گروه بسان دیگر اقوامند که پیامبران الهی را تکذیب کردند و گرفتار عذاب الهی شدند و آیات بیان میکنند که مخالفان تو نیز پیامبر چنین سرنوشتی دارند (ص:12-15).
سپس به پیامبر (ص) دستور صبر در مقابل رفتار و گفتار آنها و رجوع به داود و سرگذشت وی داده میشود که وی در برخورد با کافران توانا بود و همیشه به خداوند رجوع میکرد (ص:17-26). خداوند با قطع داستان داود در میانه این داستان با دستهبندی بین مومنان و مفسدان و متقین و فجار، همگان را مورد خطاب خود قرار میدهد و بر انزال کتاب خویش تصریح میکند تا همه در این کتاب و آیات آن اندیشه کنند.
در این قسمت دو نکته وجود دارد که مفسدان و فجار بجز انکار، طرفی نمیبندند و صرفا حجت بر آنها تمام میشود و الواالبابند که متذکر میشوند. نتیجه اولین آیات، در این بخش از سوره مشخص میشود و سپس داستان حضرت داود ادامه مییابد. از این رو انقطاعی در موضوعات سوره نیز وجود ندارد (نک: فخررازی، 1420ق، ج26، ص388).
2- سه مطلب مهم این سوره انزال کتاب، تدبر در آیات آن و تذکر اولوالباب به دنبال یکدیگر نکتهای را مشخص میکنند که هدف از انزال کتاب تدبر در آیات آن و راهیابی صاحبان عقل به حقیقت آن است. در آیه، تدبر به آیات کتاب تعلق گرفته است که تدبر در آیات با دیگر مفاهیم قرآنی از جمله عقل و قلب پیوند میخورد که در بخش بعدی در بررسی حوزه قلب بدان اشاره خواهد شد.
2-2. حوزه معنایی تدبر در آیات مدنی
در آیات مدنی تدبر با واژههای قرآن، آیات و قلب باهمآیی دارد. با در نظر گرفتن مخاطبان آیات مدنی که مومنان و گروه منافقانند، فضای آیات مدنی دربردارنده مفاهیم مذکور است. در دو آیه 82 سوره نساء و 24 سوره محمد، ساختار خاصی از تدبر مطرح میشود که تشکیل دهنده حوزه معنایی تدبر در آیات مدنی است که در زیر مورد بررسی قرار میگیرد.
2-2-1. واژه قرآن
در بین چهار آیهای که واژه تدبر در آنها بکار رفته، واژه قرآن صرفا در آیات مدنی در باهمآیی با تدبر قرار گرفته است. این واژه در دو آیه و با یک ساختار واحد استفاده شده است.
نکته مهم درباره این واژه کاربرد لا نفی در این دو آیه است: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ...» که حاکی از مخاطبان خاصی هستند که انگیزهای در تدبر در قرآن ندارند. بررسی سیاق آیات نشان میدهد که در آیه 24 سوره محمد و 82 سوره نساء پیش از سخن از تدبر در قرآن و عدم تدبر در آن، از منافقان سخن به میان آمده است (نک: طبرسی، 1372ش، ج3، ص126).
البته علامه طباطبایی سیاق آیات قبل از آیه 82 سوره نساء را مخالف با این میداند که منظور از آیات منافقان باشند (طباطبایی، 1417ق، ج5، ص20)، اما اکثر مفسران به منافقان برگرداندهاند.
2-2-2. واژه قلب
2-2-2-1. معنای لغوی قلب
قلب در لغت به معنای فواد است و جمع آن اقلب و قلوب است (ابن منظور، 1405ق، ج1، ص687؛ جوهری، 1407ق، ج1، ص91). برخی بر این نظرند که قلب را به دلیل دگرگونی و تغییری که با اندیشهها در آن بوجود میآید، قلب نامیدهاند (طبرسی، 1415، ج1، ص95).
«نُقَلِّبُ» نیز در آیه 110 سوره انعام به همین معناست: «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ». برخی از لغویان بین قلب و فواد در کاربرد تفاوت قائل شده اند. مطابق نظر آنها قلب در کاربرد اخص از فواد است. برخی نیز گفتهاند: قلوب و افئده یکی هستند و به جز اختلاف در لفظ، تفاوت دیگری با هم ندارند (ابن منظور، 1405ق، ج1، ص687).
برخی نیز تفاوت دیگری بین قلب و فؤاد قائل شده اند و قلب را با صفت «لین» و فؤاد را با «رقه» توصیف کرده اند. دلیل آن را نیز در این میدانند که فواد غشاء قلب است، هنگامی که رقیق و نرم باشد کلام در آن اثر میکند و زمانی که غلیظ و محکم باشد ورود به داخل آن دشوار است. قلب نیز اگر دارای صفت لینت باشد، در هنگام برخورد با چیزی به آن تعلق و وابستگی خواهد داشت (عسکری، 1412ق، ص433).
البته بر خلاف این نظر، در روایتی از پیامبر(ص) قلوب با صفت «رقه» و افئده باصفت «لینت» مورد توصیف قرار گرفته اند: «أتاکم أهل الیمن، هم أرق قلوبا و ألین أفئدة» (ابن منظور، 1405ق، ج1، ص687).
لغویان علاوه بر معنای فؤاد، معانی دیگری نیز برای قلب ذکر کرده اند که عبارتند از: عقل (ابن منظور، 1405ق، ج1، ص687؛ جوهری، 1407ق، ج2، ص91)، دستبند (ابن منظور، 1405ق، ج1، ص688)، لب و خالص هر چیزی (ابن منظور، 1405ق، ج1، ص688). البته قلب به معنای لب در قرآن بکار نرفته اما در احادیث این معنا از قلب کاربرد یافته است (ابن منظور، 1405ق، ج1، ص688).
2-2-2-2. مفهوم قلب در قرآن
قلب در قرآن در غالب موارد به معنای فواد است، اما برخی از لغویان قلب در آیه «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید» (ق:37) را به معنای عقل دانسته اند. علاوه بر این در آیه 46 سوره حج نیز کار قلب تعقل و عقل ورزی بیان شده است: «أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا...» مطابق مضمون این آیه، ابزار تعقل قلب است. این مطلب در روایات نیز مورد تاکید قرار گرفته است. در روایتی قلب از جمله جوارحی معرفی شده است که تعقل توسط آن صورت میگیرد: «فمنها (الجوارح)، قلبه الذی به یعقل و یفقه و یفهم و هو امیر بدنه...» (کلینی، 1388ق، ج2، ص38).
در روایت دیگری عمل تفکر به قلب نسبت داده شده است. البته این تفکر توسط عقلی که در قلب قرار دارد انجام میگیرد (مجلسی، 1403ق، ج61، صص55-98؛ ج3، ص161).
در بین مفسران نیز علامه طباطبایی در ذیل آیه 7 سوره «ق» به این نکته اشاره کرده اند: «قلب چیزی است که انسان به وسیله آن تعقل میکند و در نتیجه حق و باطل و خیر و شر را از یکدیگر تمییز میدهد» (طباطبایی، 1417ق، ج18، ص356).
از این رو در بیان رابطه عقل و قلب باید به نقش ظرف و مظروفی آنها توجه کرد. قلب بسان ظرفی است که عقل را در درون خود جای داده است.
قلب در اصطلاح قرآنی، مرکزی است که شامل سه بعد ادراک، عاطفه و عمل است. در قرآن سه مقوله ادراکات، عواطف و اعمال به قلب نسبت داده شده است. سه مقوله معرفت و ادراک، عواطف و اعمال از نظر ایجاد مترتب بر یکدیگرند، به نحوی که معرفت و ادراک باعث ایجاد مقولات عاطفی مثل خوف و رجا و حب است و مقولات عاطفی یاد شده موجب ایجاد مقولات عملی همچون فرار از گناه و استغفار است. ترتب مقولات مذکور بر یکدیگر از بعضی از روایات استفاده میشود. در بین سه بعد مذکور ادراک و معرفت شأن اساسی قلب است که دو شان عاطفی و عملی نیز از آن نشات میگیرند (مهدی زاده، ش74، ص30).
مطابق دیدگاه قرآنی بین قلب، عقل و آیه ارتباط عمیقی برقرار است. خداوند آیاتی را برای بندگان خود بر میشمارد و آنها را دعوت به عقل ورزی میکند. فردی که میخواهد به فهمی از آیات دست یابد، نیاز به عضوی دارد که فهمیدن توسط آن صورت میگیرد. این عضو که همان قلب است اگر درست و صحیح کار کند، به فهمی از آیات میرسد. برای چنین قلبی که به فهمی از آیات رسیده است بیشتر آیات نشانه و نماد از دو چیزند: برخی از آیات نماد و رمز خیر و محبت و رحمت بی نهایت الهی هستند یا نمایانگر خشم و غضب و عذاب هولناک الهی.
در واقع معنا و منظور آیات بر قلب فهم کننده یا به صورت تبشیر یا به صورت انذار وارد شده است. فرد در مقابل این آیات یا آنها را تصدیق میکند که این تصدیق منجر به ایمان میشود و یا تکذیب میکند که منجر به کفر و الحاد میشود (ایزوتسو، 1361ش، ص175).
از این رو قلب همان چیزی است که به انسان شایستگی فهمیدن آیات الهی را میبخشد و به همین دلیل اگر این منبع مهم و اساسی دربسته و مهر شده باشد و به درستی وظیفه خود را انجام ندهد، فرد به هیچ وجه قادر به فهم چیزی نخواهد بود: «وطبع علی قلوبهم فهم لا بفقهون» (توبه:87-88).
در نتیجه فهم آیات الهی در گرو کار درست و صحیح قلب است (ایزوتسو، 1361ش، صص173-175).
قلب در قرآن دارای حالاتی است که عبارتند از قلب سلیم (شعراء:89 ، صافات:84) و قلب منیب (ق:33).
در مقابل این دو نوع از قلب، قلب مریض قرار میگیرد که دچار انواع آسیبها از جمله: طبع (توبه:93 ، نساء:155 ، محمد:16 ، اعراف:100 ، یونس:74 ، اعراف:101 ، روم:59 ، غافر:35 ، توبه:87 ، منافقون:3)، ختم (بقره:7 ، انعام:46 ، جاثیه:23 ، شوری:24)، رین (مطففین:14)، قفل (محمد:24)، غلف (بقره:88) زیغ (آل عمران:7)، غل (حشر:10) و قسی (بقره:74 ، انعام:43) شده است.
در آیه 24 سوره محمد (ص) عدم تدبر به قلوب نسبت داده شده است که مفهوم آن این است که تدبر توسط قلب صورت میگیرد. بر اساس آنچه که پیش از این درباره تعقل با قلب ذکر شد، قلب مرکزی است که تصمیم گیرنده اصلی در پذیرش پیام الهی و یا رد آن است.
از این رو در صورتی که دارای عارضهای باشد، قطعا پذیرشی صورت نمیگیرد. با توجه به اینکه مخاطب آیه منافقانند، فهم سطحی مد نظر آیه نیست بلکه فهم و درکی عمیق از موضوع مورد نظر است که بدلیل عارضه قفل بر قلب، چنین چیزی اتفاق نمیافتد.
«القُفْل» آن چیزی است که با آن در را میبندند. به بخیل در عربی نیز «مُقْفَل الیدین» گفته میشود (ابن منظور، 1405ق، ج11، ص562) در واقع با در نظر مخاطب اصلی آیه معنای آیه این است که چرا در قرآن تفکر و تأمل نمیکنند تا حق بودن تو را مورد قضاوت قرار دهیم (طبرسی، 1415ق، ج9، ص173) عدم رسیدن به حقانیت ناشی از قفلی است که بر قلوب آنها زده شده است.
2-3. مراتب دعوت به تدبر
از مطالب پیش گفته مشخص میشود که تدبر امری مؤمنانه است که برای افرادی که فاقد این شرطند، رخ نمیدهد. از این رو منافقان، مشرکان و کافران از این موضوع بیبهرهاند.
بررسی آیات مورد بحث نشان میدهد که در جایی که مخاطب تدبر منافقان، مشرکان و کافرانند، بحث از کلیت تدبر در قول و قرآن مطرح میشود و بحثی از تدبر در آیات قرآن نیست. زیرا مخاطب آیات یعنی منافقان و مشرکان و کافران در اصل کتاب دچار شک و تردیدند. در واقع این گروه وارد مرحله تدبر نشدهاند.
بنابراین تدبر دارای مراتبی است. در سه آیه از چهار آیه، بحث از تدبر در کلیت کتاب مطرح است که با عبارات «أَفَلَمْ یَدَّبَّرُواالْقَوْلَ...» و «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ...» بیان شده است. این دسته قادر به درک آیات الهی نیستند و تدبر در آیات برای آنها بدلیل قفلی که بر قلب های آنهاست، فاقد معناست.
مرتبه دوم، مرتبهای است که تدبر مؤمنانه مدنظر آیه 29 سوره ص است. در آیه 28 این سوره تقسیم بندی دو گانه مؤمنین- مفسدین و متقین- فجار مطرح شده و عدم تساوی این دو گروه را بیان نمیکند بلکه مقابله بین این دو گروه را متذکر میشود (طباطبایی، 1417ق، ج17، ص197) که قاعدتاً در بحث معاد و انجام اعمال، این دو گروه دو سرنوشت مختلف دارند.
پس از این، بحث نزول کتاب و تدبر در آیات آن مطرح شده است که چنین تدبری دارای لوازمی است. لازمه آن ایمان به اصل کتاب است. در واقع فردی که در اصل کتاب شک دارد، به مرحله تدبر در آیات نمیرسد. در بین کسانی که تدبر میکنند، دستهای که در آیات الهی تعقل ورزیدهاند. اولوا الالباب هستند که متذکر شده و به معارف قرآن دست مییابند. این مفهوم در برخی روایات و گزارشهای تاریخی نیز ذکر شده است. در روایتی از امام حسین (ع) در ذیل این آیه منظور از تدبر، «اتباع قرآن با عمل به آن» ذکر شده است (سیوطی، 1404ق، ج5، ص308).
قرطبی نیز به نقل از حسن بصری مراد از «لیدّبّروا آیاته» در آیه 29 سوره ص را «اتباع» آیات دانسته است (قرطبی، 1364ش، ج5، ص290) چنین اتباعی صرفاً از سوی اولوا لالباب صورت میپذیرد.
نمودار شماره 1: حوزه معنایی تدبر بر اساس مخاطبان
مراتب دعوت به تدبر را میتوان در کلام برخی از مفسران از جمله ابن عاشور نیز یافت. وی تدبر در قرآن را تدبر در دلالت قرآن دانسته و به تفکیک بین دو نوع از تدبر یعنی تأمل در دلالت کلیت قرآن و تأمل در تفاصیل آیات پرداخته است (ابن عاشور، ج3، ص483).
بخش اول کلام وی را میتوان بر مرتبه اول و بخش دوم را بر مرتبه دوم تطبیق داد. با در نظر گرفتن مراتب تدبر و مخاطبان تدبر، مفهوم تدبر نیز متفاوت خواهد شد. تدبر برای فردی که شک و تردید در کتاب و قول دارد، تدبر در کلیت کتاب و قول مد نظر است، اما تدبر برای مؤمنان به کتاب، تفکر و تأمل در تفاصیل آیات و معارف آنها به جهت اتباع عملی آنهاست.
نمودار شماره2: حوزه معنایی تدبر در قرآن کریم
نتیجه گیری
1- حوزه معنایی تدبر در قرآن در حوزه آیات مکی شامل مفاهیم قول، کتاب و اولوا الالباب و در آیات مدنی شامل مفاهیم قرآن، قلب و آیات است.
2- مراد از تدبر در قرآن بسته به مخاطب آن متفاوت است. بررسی آیاتی که واژه تدبر در آن قرار گرفته نشان میدهد که چهار طیف مختلف مشرکان، کافران، منافقان و مؤمنان مخاطب این آیاتند. گروه اول مشرکان و کافرانند که تدبر برای این گروه با واژه قول بکار رفته و مضمون آیه حاکی از این است که مشرکان و کافران به دلیل شک و تردیدی که در وجود خود دارند، قادر به تدبر در لایههای عمیق متن نیستند و هدف از دعوت به تدبر آنها تفکر و تعمق در کلیت قرآن و ایمان آوردن به کتاب و قول و رسیدن به اصالت و منشأ الهی این کتاب است.
کاربرد واژه قول در مکه برای قرآن نیز مؤید همین مطلب است. گروه دوم منافقانند که آگاه از کتاب و رسولند اما به دلیل قفلی که بر قلوب آنها زده شده، قادر به تدبر در قرآن نیستند. کاربرد واژه قرآن برای این گروه در آیات 24 سوره محمد و 82 سوره نساء نیز نشان از این دارد که این گروه با قرآن آشنایند اما در آن شک و تردید ایجاد میکنند. تفاوت بین گروه اول و دوم نیز در همین مطلب است که گروه اول در اصل کتاب شک و تردید دارند اما گروه دوم یعنی منافقان علی رغم آگاهی از حقانیت قرآن دیگران را درباره قرآن به شک و تردید میاندازند.
3- تدبر امری مؤمنانه است که صرفاً برای گروه چهارم یعنی مؤمنان به کتاب رخ میدهد. صاحبان خرد و اندیشه متذکر شده و در آیات و تفاصیل آن تدبر میکنند و به معارف آن دست مییابند. از این رو تدبر در دو مرتبه در آیات مطرح میشود، تدبر در کلیت قرآن به جهت رسیدن به حقانیت آن و ایمان به آن و تدبر در تفاصیل آیات که مؤمنان به آن دست مییابند.
4- مفهوم تدبر در قرآن تفکر و تأمل در قرآن و معارف آن است که تدبر در کلیت قرآن به هدف دستیابی به حقانیت و درستی آن، و تفکر در آیات و معارف آن به هدف اتباع عملی صورت میگیرد