Document Type : Research Article
Authors
1 Assistant professor in Quran and Hadith sciences Department at the University of Isfahan
2 M.A. graduated in Quran and Hadith sciences at the University of Isfahan.
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
فهم معانی دستوری واژگان قرآن بر اساس نحو سنّتی عربی دارای کاستیهایی است که زبان شناسی جدید با رویکرد علمی به زبان، برخی از این کاستیها را جبران مینماید. در زبانشناسی جدید مکاتب متعددی وجود دارد. یکی از این مکاتب، مکتب چامسکی و زبانشناسی زایشی ـ گشتاری او است که در فهم معانی ساختاری واژگان قرآن بسیار راه گشاست.
این مقاله در ابتدا به بیان دستور گشتاری ـ زایشی میپردازد، آن گاه این دستور را در فهم معانی «إنّ» در ابتدای آیات قرآن کریم بهکار میگیرد و در نتیجه مشخّص خواهد شد واژه «إنّ» در ابتدای آیات همیشه تأکیدی نیست، بلکه گاهی صرفاً زبانی است و از ترجمه کردن آن در سایر زبانها باید خودداری کرد.
Keywords [Persian]
با توجه به موارد کاربرد إنّ (1488 مورد) در قرآن کریم، یکی از مبانی مترجم در ترجمه قرآن، شناخت معنای صحیح این واژه است. مترجم باید دید روشنی از این واژه داشته باشد و بداند در هر یک از این موارد چه ترجمهای از آن ارائه دهد تا ترجمه او درست، روان و نزدیک به مدلول متن عربی قرآن باشد. برای دریافت معانی این واژه، کلیه موارد این واژه در قرآن کریم استقصاء شدهاند و از آنجا که بخش نحوی، هسته مرکزی دستور را برای زایاندن و ساخت جملات زبان تشکیل میدهد، ساختارهای نحوی که این واژه در آنها بهکار رفته، مشخص و دستهبندی شدهاند، آنگاه طبق اصول زبانشناسی مقابلهای بهویژه اصول دستور زایشی- گشتاری، معانی این واژه و معادل آن، در فارسی مشخص شدهاند. با توجه به این که تمام ساختارهای نحوی که این واژه در آنها به کار رفته در این مقاله قابل بررسی نیست، لذا این مقاله فقط به برابریابی إنّ در ابتدای آیاتی که از لحاظ معنایی مرتبط به ماقبل نیستند، میپردازد.
پیشینه تحقیق
آنچه پیشینه این مقاله است اطلاعاتی است که نحویان، بلاغیان، علمای اعراب القرآن و مترجمان از این واژه به دست میدهند و تا آنجا که بررسی کردیم کسی با نگاه معناشناسانه این واژه را در ساختارهای نحوی و خصوصاً قرآن به طور مفصل بررسی نکرده است. «إنّ» در میان نحویان به حرف تأکید شهرت دارد و برخی از علمای علم بلاغت و اعراب القرآن معنای تعلیل را نیز به آن افزودهاند.
آذرتاش آذرنوش در کتاب «آموزش زبان عربی»، "إنّ" را در میان دو جمله حرف ربط میداند و قائل است که امروزه "إنّ" را در ابتدای کلام، باید بدون ترجمه رها کرد و در متون تاریخی گاهی به عنوان تاکید به کار میرفته است؛ نه اینکه همیشه تاکید باشد (آذرنوش، 1382، ج 1، ص67 ؛ 1375، ص44).
مرتضی کریمینیا در مقالهای به نام «چه را و چرا ترجمه نکنیم؟» از جمله نارساییهای بزرگ در ترجمههای فارسی قرآن کریم را برگردان کلمه "إنّ" میداند. او قائل است که در قرآن کریم استفاده از معنای ربط و تعلیل بسیار بیشتر از تأکید است و آوردن "إنّ" در کنار کلمات تردید و عدم قطعیّت چون «قد» همراه فعل مضارع، «ربّما» و همزه استفهام نشان از این است که یگانه معنای اساسی آن تأکید و تحقیق نیست. وی "إنّ" را در ابتدای جملاتی که نقل قول مستقیم با مشتقات قول است تنها، رابط بین دو بخش جمله میداند و برای ربطی بودن آن به برخی ترجمههای نخستین از جمله ترجمه طبری استناد میکند (کریمی نیا، 1389، صص72-67).
منصوره زرکوب در کتاب «روش نوین فن ترجمه» در بحث قید تأکید و تصدیق و در بحث حروف ربط از این حرف سخن به میان آورده است. او قائل است "إنّ" اگر اوّل کلام واقع شود، گاهی معادل قید تأکید است و گاهی باید بدون ترجمه رها شود و اصولا زمانی قید تأکید و به معنای "به راستی که"، واقعا" و مانند آن است که گوینده در مقام احتجاج برآمده باشد و بخواهد مطلبی را ثابت کند و در صورتی که با لام تأکید همراه باشد تأکید بیشتری را میرساند. امّا اگر در اثنای کلام واقع شود به معنای حرف ربط تابعساز"که" میباشد (زرکوب، 1388، صص121-120).
سید حمید طبیبیان در کتاب «برابرهای دستوری در عربی و فارسی» به تقلید نحویان "إنّ" و"أنّ" را یکی دانسته و در فارسی با قید تأکید "همانا"، "به راستی" و "به درستی" برابر میداند و این ابیات را از سعدی مثال آورده است: (طبیبیان، 1387، صص173-169).
قیامت است که در روزگار ما برجاست
به راستی که بلایی ست آن نه بالایی
همانا که در فارس انشاء من
چو مشکست بی قیمت اندر ختن
1. علم زبانشناسی
در این مقاله ابتدا اصول زبانشناسی زایشی گشتاری مطرح میشود و سپس إنّ در ابتدای آیات قرآن کریم با استفاده از این اصول مورد بررسی قرار میگیرد. شناخت دستور زایشی- گشتاری، مستلزم شناخت چند اصطلاح زبانشناسی است که در زیر به طور مختصر به آنها پرداخته میشود.
1-1. خلاقیّت یا زایایی زبان بشری
یکی از وجوه افتراق و امتیاز زبان بشری از دیگر وسایل ارتباطی همچون اصوات حیوانات یا اصواتی که انسانها برای پیام دادن به یکدیگر استفاده میکنند مثل آژیر خطر و ... علاوه بر تجزیه دو گانه زبان، خلاقیت یا تولیدی بودن آن است به این معنی که انسان میتواند با دانستن نشانههای محدود زبانی (یا تکواژها) و قواعد محدودی از زبان، بینهایت جمله معنادار بسازد و با همنوعان خود ارتباط برقرار کند یا گفتارهای غیر دستوری و نادرست را که مطابق الگوی زبان او نیستند، تشخیص دهد. توجه به این ویژگی زبان، نظریه چامسکی را از سایر نظریهها حتی در نخستین آثار او جدا میسازد (لاینز، 1376، ص41).
1-2. توانش و کنش زبانی
چامسکی امکان بالقوهای را که سخنگوی یک زبان در ذهن خود دارد و مطابق آن میتواند جملههای کاملا جدیدی را که حتی برای اولین بار میشنود، بفهمد و یا خود در برخورد با هر موقعیتی تازه بسازد و یا جملات دستوری را از جملات غیر دستوری و جملات بی معنی را از جملات با معنی به طور طبیعی باز بشناسد،"توانش"[1] نامیده است (لاینز، 1376، ص43 ).
وی جملات و عباراتی را که یک سخنگو در موارد مختلف با استفاده از قالبها و الگوهای زبانی موجود در ذهن خود بر زبان میآورد و جنبه عینی و فیزیکی دارد،"کنش"[2] مینامد. «به این اعتبار "زبان" یعنی کل جملههای بالقوه، مفهومی انتزاعی است و به حوزه "توانش" مربوط میشود و "گفتار"، یعنی مجموعه بالفعل که صورت عینی و تحقق یافته زبان است با حوزه "کنش" در ارتباط است» (باقری، 1388، ص173).
1-3. ژرفساخت و روساخت
هر جملهای که بیان یا نوشته میشود، دو صورت دارد: نخست صورتی که همراه با مفهوم و مطابق نحو معمول زبان بدون پیرایههای ادبی و ملاحظاتی خاص، در ذهن حاضر میشود و اصطلاحاً "ژرفساخت" یا "زیر ساخت"[3] خوانده میشود و دیگر، صورتی که با انجام تغییراتی از قبیل افزودن، کاستن، جابهجایی و یا تعویض جزء یا اجزایی از جمله زیرساختی بر زبان یا قلم جاری میگردد و "روساخت"[4] نامیده میشود." (باقری، 1388، ص177)
ژرفساخت، تمامی اطلاعاتی را که برای روشن شدن معنی لازم است در بر دارد و گاه طولانیتر از روساخت و گاه از آن مختصرتر است. لذا هر گاه روساخت مبهم باشد باید برای درک معنی به ژرفساخت مراجعه کرد (باقری، 1388، ص177).
1-4. دستور گشتاری ـ زایشی
در سایه نظریه زبانشناسی زایشی- گشتاری [به] دستگاهی از قواعد زبان که آوا و معنا را به طریقی خاص به هم مربوط میکند، نحو گویند ( باقری، 1388، ص158).
در این نظریه کلمه قواعد به ابزارهایی اطلاق میشود که قادر به تولید جملات زبان [یا] توصیف واضح و آشکار این جملهها و تعداد آنهاست (زکریا، 1387، ص1). در واقع قواعد زایشی ـ گشتاری، قواعدی هستند که جملههای دستوری با پیروی از آنها مشتق میشوند، به عبارت دیگر این قواعد امکان تولید کلیه جملههای دستوری مربوط به زبان را فراهم میکند، همچنانکه کلیه جملههای احتمالی زبان را مشخص کرده و در عین حال از تشکیل جملههای غیر دستوری جلوگیری میکند (زکریا، 1387، ص4).
چامسکی معمولا در توضیح دستور زبان خویش واژه تولید را به کار نمیگیرد و تنها از واژه زایش استفاده میکند زیرا واژه تولید این گمان را بوجود میآوردکه ساختمان دستور زبان بیشتر از دیدگاه گوینده توصیف میشود تا از دیدگاه شنونده و دستور زبان تولید سخن را توصیف میکند نه دریافت سخن را (لاینز، 1376، ص50).
از جمله ویژگیهای دستور چامسکی تفاوت قائل شدن بین کنش و توانش زبانی است. وی قائل است که بسیاری از گفتههای اهل زبان، به دلایل گوناگون از جمله ضعف حافظه، کم دقتی یا بد کار کردن مکانیسمهای روانی که شالوده گفتارند، غیر دستوری از کار در خواهند آمد. در نتیجه زبانشناس نمیتواند مجموعه گفتههای بهکار رفته را به همان صورت ظاهریشان، بخشی از زبان بشمارد که تولیدش بهوسیله دستور زبان امکانپذیر است، بلکه باید "داده خام" را تا درجهای والایی ببخشد و آنها را که اهل زبان به یاری "شم زبانی" خود، احیانا غیر دستوری خواهند شناخت حذف کند (لاینز، 1376، ص44).
از نظر چامسکی دستور زبان چهار نوع قاعده را در بر میگیرد که عبارتند از، قواعد ژرفساختی، قواعد گشتاری، قواعد معنایی و قواعد آوایی (باقری، 1388، ص178).
توضیح این که، توانش زبانی با سه گروه از قواعد ارتباط مییابد. که عبارتند از: قواعد صوتی یا آوایی، قواعد نحوی و قواعد معنایی. لذا وقتی جملههای زبانی را بررسی میکنیم میبینیم که هر جمله دارای سه نوع ساخت میباشد که عبارتند از: ساخت آوایی، ساخت معنایی و ساخت نحوی.
ساخت آوایی، روابط آوایی کلمات در جملهها است که در هر زبان مطابق قواعد و ضوابطی است و تلفظ یک جمله با تلفظ تک تک کلمات آن متفاوت است. چرا که از یکسو خصوصیات زبر زنجیری زبان معمولا با آمدن کلمات در جمله ظاهر میشود و معنی و مفهوم میگیرد نه در کلمات خارج از جمله و از سوی دیگر کلمات وقتی در کنار یکدیگر قرار میگیرند از یکدیگر اثر صوتی میپذیرند به طوری که وقتی به تنهایی میآیند با وقتی که در جمله میآیند دو گونه تلفظ میشوند. برای مثال در عربی نون ساکنه نزد حرف باء به میم تبدیل میشود لذا عبارت "من بعد"، "مم بعد" تلفظ میشود یا نون ساکنه در شش حرف یرملون ادغام میشود و مثلا عبارت"من یشاء"،"مَیْ یشاء" تلفظ میشود. بخشی از این قواعد در علم تجوید آمده است.
ساخت معنایی روابط معنایی حاکم برجملات زبان و قواعد آنهاست. برای مثال بر اساس دستور زبان عربی جمع اسمهای غیر عاقل به منزله مفرد مؤنث است و فعل، ضمیر و صفتی که برای این کلمات میآید همگی مفرد مؤنث است. برای مثال گفته میشود، فُتِحت المدارس. در این مثال تشخیص "جمع غیر عاقل" بودن واژه "مدارس" تنها از طریق معنا امکانپذیر است.
مجموعه روابطی که ساخت صوتی جمله را به ساخت معنایی مربوط میسازد، ساخت نحوی زبان میگویند. لذا برای رسیدن به معنا باید ساخت نحوی جمله تمام اطلاعات لازم برای درک معنی جمله را دربر داشته باشد. وقتی در ادبیات، شعر و یا جملهای را که به ظاهر نا مفهوم است معنی میکنیم باید، در واقع ساخت نحوی کامل جمله را در نظر بگیریم تامعنی را با توجه به روابط نحوی دریابیم. به همین خاطر است که گروهی معتقدند ساخت نحوی و ساخت معنایی زبان یکی است (باقری، 1388، ص176).
هر کدام از سه گروه قواعد (آوایی، معنایی و نحوی) بخشی از ساختمان دستور زایشی است و نحو به عنوان حوزه ارتباطی میان آوا و معنا، پایگاه اصلی مطالعات مربوط به دستور زایشی است. بخش نحوی، هسته مرکزی دستور را برای زایاندن و ساخت جملات زبان تشکیل میدهد و تنها از طریق نحو است که میتوان به معنا دست یافت. بخش نحوی ژرفساخت جمله را ارائه میکند و از طریق قواعد گشتاری به روساخت و بالاخره به نمود و ساخت آوایی میرسد (باقری، 1388، ص177).
به هر فعل و انفعالی که در تبدیل یک ژرفساخت به رو ساخت رخ میدهد"گشتار" یا "تأویل"[5] گفته میشود (باقری، 1388، ص182). عملکرد گشتار به چهار صورت است: حذف، جابجایی، افزایش و تعویض ( لاینز، 1376، ص87). در نخستین مرحله قواعد ژرفساختی جمله را تولید میکنند. سپس هر یک از قواعد گشتاری، این ژرفساخت را مرحله به مرحله میگردانند تا ساخت برای عملکرد قواعد معنایی آماده شود و بالاخره قواعد آوایی ساخت نهایی جمله را عرضه میکنند (باقری، 1388، ص178). نمودار زیر به خوبی آنچه گفته شد را به تصویر میکشد:
برای روشن شدن ارتباط"ژرفساخت" و "روساخت" باید بگوییم، وقتی جملهای مبهم است، برای رفع ابهام قاعدتاً آن را معنی میکنیم. یعنی جملهای دیگر بیان میکنیم که این جمله دوم همه اطلاعات لازم برای دریافت معنی جمله اول را دربر داشته باشد. پس جمله دوم که ابهام جمله اول را بر طرف میکند، همان "ژرفساخت" است که مطابق قواعد اصلی نحو زبانی ساخته شده است. از آنجا که این جمله دوم ابهام را رفع کرده و معنی را روشن میکند، میتوان گفت که در سطح زیرین (ژرفساخت) معنی و نحو زبان منطبق میشوند (باقری، 1388، ص192).
از ویژگیهای نظریه دستور زایشی- گشتاری توجه به بافت کلام و تحلیل ساختهای نحوی در بافت است. به طوری که چامسکی از دو نوع قاعده سخن به میان میآورد؛ قواعد بافت آزاد و قواعد بافت بسته (لاینز، 1376، ص78). منظور چامسکی از قواعد بافت آزاد، قواعد زبانی خارج از بافت و منظور او از قواعد بافت بسته، قواعدی است که با در نظر گرفتن بافت مطرح شده است.
باید یادآور شویم که هر چند قواعد زایشی – گشتاری قواعدی علمیاند نه قواعد آموزشی اما میتوان در فرایند تهیه مواد آموزشی برای آموزش زبان عربی از آن یاری گرفت (زکریا، 1387، ص17).
پر واضح است که در دستور زایشی- گشتاری چامسکی به هیچ عنوان قواعدی که بر پایه دستور سنتی شکلگرفته به کلی نادیده گرفته نمیشوند بلکه در مطالعات درباره زبان عربی به دو منبع متفاوت و اساسی استناد میشود:
الف) آثار نحویان عرب
ب) شمّ سخنگوی زبان (زکریا، 1387، ص15).
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که در زبان عربی علامتهایی که به عنوان اعراب در آخر کلمات ظاهر میشوند، مبتنی بر قواعدیاند که در مراحل بعدی و در سطحی نزدیک به روساخت قرار دارند. بنابر این این نشانهها ویژگی ژرفساختی ندارند ( زکریا، 1387، ص14).
2. ویژگیهای دستور چامسکی
ویژگیهای دستور چامسکی را که در این مقاله مورد توجه بوده است، به ترتیب اهمیت بر میشمریم. طبعا برخی از این ویژگیها از برخی دیگر نشأت گرفته است.
2-1. توجه به خلاقیّت و زایایی زبان
این ویژگی، نحو را پویا و علمی کرده و آن را متناسب قواعدی کاربردی و آموزشی میسازد. آنچه چامسکی مطرح میکند سبب میشود که آموزش یک زبان از طریق دستور زبان به راحتی امکانپذیر باشد زیرا زبانآموز میتوانند قواعدی را بیاموزد که فقط جملات صحیح زبان را تولید میکند. لذا به مرور زمان این قواعد او را قادر میسازند که به آن زبان تکلم کند، کلامشان را دریابد، جملات صحیح را از جملات نادرست تشخیص دهد و با اهل آن زبان ارتباط برقرار کند و از طرف دیگر یادگیری آن قواعد به خاطر ارتباطی که با معنا داردآسانتر خواهد بود.
2-2. تفاوت قائل شدن میان توانش و کنش زبان
این ویژگی قواعد نحوی را استوارتر میسازد و سبب میشود که هر جمله یا عبارتی مبنای قاعده قرار نگیرد؛ چرا که خطاهای وارد شده بر زبان را به کنش زبان که شالوده حافظه، احساسات و ویژگیهای روحی و روانی شخصی است، نسبت میدهد.
2-3. توجه به زیر ساخت و روساخت جملات
این ویژگی در توجیه برخی مشکلات ساختاری و معنایی به کمک ما میآید. برای مثال به کمک این قواعد به آسانی میتوان تفاوت فاعل حقیقی جمله (در ژرفساخت ) را از فاعل دستوری (در روساخت) مشخص کرد.
2-4. پیوند دستور زبان سنّتی به زبانشناسی
دستور زایشی- گشتاری با توجهی که به معنا دارد دستور سنتی را به زبانشناسی جدید بهتر پیوند میزند (روبینز، 1387، صص488-486) و در مورد فهم معانی دستوری واژگان قرآن که زبانشناسی تاریخی است و طبعا با دستور سنتی سر و کار داریم، راهگشاست.
2-5. توجه به بافت
دستور زایشی - گشتاری به بافت جمله و مناسبات معنایی توجه ویژه دارد و قواعد خود را در داخل بافت تعیین میکند (لاینز، 1376، ص78).
2-6. مفید بودن برای ترجمه
هر چند چامسکی دستور خویش را برای ترجمه مطرح نکرده است امّا روساخت- زیرساخت، پایه و گشتار و معناگرایی آن بسیار برای نظریهپردازی در ترجمه مناسب است.
2-7. تولید جملات درست در زبان
این دستور فقط و فقط قادر خواهد بود که جملات درست زبان را بزایاند و از ایجاد جملات غیر دستوری خودداری خواهد کرد (لاینز، 1376، ص52).
2-8. تولید همه جملات دستوری در زبان
دستور زایشی - گشتاری بر این ادعا است که میتواند همه جملههای دستوری زبان را تولید کند و فقط با جملههای محدودی از زبان در ارتباط نیست.
2-9. تفسیر ساختارهای زبان
نظریه چامسکی علاوه بر توصیف ساختارهای زبانی آنها را توضیح میدهد (گنتزلر، 1380، ص60). این بیان نظریه چامسکی را از تجویزگرایی مبرا میکند؛ چرا که توضیح با تجویز متفاوت است.
2-10. ارائه قواعد محدود
این دستور زبان با توجهی که به زایایی زبان دارد و از آنجا که هر تغییری را در جملات زبان ناشی از تغییرات زیرساختی نمیداند قواعدی محدود و زایا را ارائه میدهد.
2-11. توجّه به همه گونههای مختلف یک جمله
نگاه این دستور به زبان یک نگاه خشک نیست و همه حالتهای مختلف یک جمله را در نظر گرفته لذا شخص بهتر میتواند با آن جملهها را به کار گرفته و با اهل آن زبان ارتباط برقرار کند و به آن زبان در موقعیتهای گوناگون تکلم کند.
2-12. توجّه به شمّ اهل زبان
چامسکی در آثار اخیر خود شم اهل زبان را جزء دادههایی قلمداد میکند که دستور زبان باید به آن بپردازد (لاینز، 1376، ص45).
2-13. انعطاف پذیری
دستور چامسکی ادعا میکند که در توجیه دستوری جملات موفقتر از نظریههای دستوری پیشین است اما ادعا نمیکند که بهترین و کاملترین نظریه است (لاینز، 1376، ص47).
2-14. پیروی از قواعد
دستور چامسکی همچون فرمولهای ریاضی است که چند متغیر در آن وجود دارد که با تغییر هر یک نتیجه گوناگون خواهد شد و جملات زبان اینگونه حاصل خواهد شد (لاینز، 1376، ص51).
2-15. رفع ابهامهای ساختاری
این دستور زبان پارهای از انواع ابهام ساختاری را توضیح میدهد. اینک با توجّه به آنچه بیان شد موارد إنّ در ابتدای آیات قرآن کریم را بر پایه دستور زایشی - گشتاری بررسی میکنیم.
3. بررسی واژه «إنّ» در ابتدای آیات قرآن کریم
از مجموع 1488 مورد إنّ در قرآن کریم، 328 مورد آن در ابتدای آیات آمده است.[6] لازم به ذکر است که تعداد 26 مورد در ابتدای آیات نیامده امّا جزء این دسته شمرده شدهاند؛ چرا که از لحاظ معنایی به این دسته شباهت داشته و در دستههای دیگر نمیگنجد.
در مواردی که إنّ در ابتدای آیات آمده است، توجه به ارتباط معنایی این آیات با آیات پیش از خود نشان میدهد که این موارد از لحاظ معنایی و دستوری دو گونه است:
الف) آیات غیر مرتبط با ما قبل خود
ب) آیات مرتبط با ما قبل خود
که در این مقاله فقط به بررسی دسته اوّل میپردازیم.
اوّلین إنّ در قرآن کریم یعنی آیه 6 سوره بقرة، «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» از این نوع است. پنج آیه قبل از این آیه، غیر از "الم"، در واقع یک پاراگراف است که بیان صفات پرهیزکاران است و إنّ در ابتدای آیه ششم به عنوان پیش درآمد این آیه و ابتدای پاراگراف بعدی است؛ چرا که به صفات کافران اختصاص دارد.[7]
البته منظور از اینکه این آیه به آیه قبل از لحاظ معنایی مرتبط نیست کاملا بیارتباط بودن آیه با آیات قبل نیست همانطور که پاراگرافهای یک کتاب با هم نامرتبط نیستند. برای مثال در آیه مورد نظر پس از اینکه در آیات قبل ذکر شد که قرآن فقط برای پرهیزکاران موجب هدایت است، به بیان علت این حقیقت میپردازد و بیان میدارد که برای کافران برابر است که به آنها هشدار دهی یا ندهی. آنها ایمان نمیآورند چون خدا بر دلها و گوشهای آنها مهر زده و بر چشمهایشان پرده افکنده شده است لذا از هشدارهای قرآن پند نمیگیرند و هدایت نمیابند.
به عبارت دیگر "إنّ" در این مثال بر سر یک تعلیل غیر صریح آمده است امّا تعلیلی ترجمه کردن آن را هیچ مترجم فارسیزبانی برنمیتابد. بنابراین برای تشخیص معانی إنّ و ترجمه کردن آن صراحت معنایی مهم است. بر این اساس در بسیاری موارد در قرآن کریم إنّ در ابتدای یک جمله تعلیلی آمده ولی نباید تعلیلی ترجمه شود چرا که تعلیلی بودن آن برای مخاطب آشکار نیست.
با توجه به اینکه إنّ در این موارد، ابتدای یک موضوع است، دو گونه میتوان آن را معادل یابی کرد. یکی اینکه إنّ تأکیدی باشد و دیگر اینکه این واژه صرفا زبانی بوده و از ترجمه کردن آن خودداری کنیم. چرا که با توجه به معانی إنّ، ابتدای پاراگراف هیچگاه حرفی تعلیلی مثل "زیرا" یا حرفی ربطی مثل "که" نخواهد بود. در این بخش ابتدا به تأکیدی بودن این واژه و سپس به صرفا زبانی بودن آن خواهیم پرداخت.
3-1. تأکیدی بودن «انّ»
تأکیدی بودن إنّ در میان همه نحویان مشهور و مسلّم است و بلکه طبق نظر عدهای تنها معنای آن است. تنها در دو مورد باید به بحث بنشینیم. یکی اینکه این واژه کدام قسمت جمله را مورد قرار تأکید قرار میدهد و دیگر اینکه برابر آن به فارسی چه خواهد بود. این دو مسئله را با توجه به 103 موردی که در قرآن از این دسته در اختیار داریم، بررسی میکنیم.
3-1-1. برابریابی «إنّ» تأکیدی
مترجمان در ترجمه کردن إنّ از عبارات مختلفی استفاده کردهاند مانند: بهدرستی که، همانا، بیگمان، در حقیقت، بی تردید، البته، به راستی، به حقیقت، حقا، همانا، مسلّماً، محققاً، قطعاً، به یقین، به تحقیق و هر آیینه[8] . با توجه به شمّ زبانی که از زبان فارسی داریم، عبارت قیدی "در حقیقت" عبارتی تأکیدی نیست و معمولا برای اینکه مضمون جمله سابق را به گونهای واضحتر بیان کنیم از آن استفاده میکنیم."البته" نیز همیشه در معنای تأکید به کار نمیرود. و فقط در صورتی که با آهنگ تأکیدی و به قصد تأکید بیان شود تأکید را میرساند.
در ترجمه تأکیدی إنّ غیر از دو موردی که ذکر شد بقیه کلماتی که از ترجمه مترجمان - از طبری گرفته تا بهرامپور و رضایی- استخراج شده، در متون کهن و معاصر فارسی یافت میشود (دهخدا، 1341، ذیل مدخل هر یک از واژهها) و در رسانههای دیداری و شنیداری فارسیزبان مورد استفاده است لذا میتوان برای تأکید از آنها استفاده نمود. هرچند به نظر میرسد برخی از کلمات تأکید مانند قطعا، بهراستی، بی تردید و بیگمان بیشتر از بقیه به کار میرود.
بنابر این که إنّ کدام قسمت جمله را مورد تأکید قرار دهد کلمهای که در مقابل آن به کار میبریم یا جایگاه آن در جمله متفاوت خواهد بود. لذا پیش از ترجمه آن باید در مورد تأثیری که این واژه بر جمله دارد بحث نمائیم.
3-1-2. تأثیر إنّ تأکیدی بر جمله
در بیشتر کتب نحوی به ناسخ بودن إنّ و اعراب اسم و خبر آن ، تقدیم و تأخیر اسم و خبر و معمول آن ، موارد جوازی و وجوبی کسر و فتح همزه در "إنّ"، جمع بین کان و إنّ، مخفف شدن و داخل شدن ما بر آن، تخفیف إنّ و اینکه این واژه برای تأکید است توجه شده است. امّا اینکه این تأکید چه تأثیری بر جمله دارد و به عبارت دیگر کدام یک از اجزای جمله مورد تأکید قرار میگیرد، در کتابهای نحوی کمتر به آن توجه شده است. با تتبعی که نویسنده در کتب نحوی انجام داده است تنها در چند کتاب به طور مجمل به تأثیر تأکید إنّ بر جمله اشاره شده است.
زمخشری در «المفصّل» آورده است: «و أنّ و إنّ هما تؤکّدان مضمون الجملة و تحقّقانه» (زمخشری، 1993، ج1، ص390). در شرح قطر الندی نیز آمده است: «إنّ و أنّ و معناهما التوکید تقول، «زید قائم»، ثم تدخل إنّ لتأکید الخبر و تقریره، «إنّ زیدا قائم»» (ابن هشام، 1383، ج1، ص148).
سیوطی تأکید إنّ را برای اسناد و تأکید أنّ را برای یکی از دو طرف جمله میداند (سیوطی، 1416، ج1، ص455) و خضری در حاشیه بر شرح ابن عقیل آورده است: «و المراد توکید النسبة، و تقریرها فی ذهن السامع إیجابیة کَ «إِنَّ زیداً قائمٌ»، أو لا نحو، «إِنَّ الله لاَ یَظْلِمُ النَّاس شَیْئاً» (یونس: 44)» (خضری، بی تا، ص156).
در میان لغتنامهها ابن ابی بکر رازی در مختار الصحاح، ابن منظور در لسان العرب از قول جوهری، فیروز آبادی در قاموس المحیط و زبیدی در تاج العروس بیان داشتهاند که خبر با آن مورد تأکید قرار میگیرد. امّا در کتب بلاغی شرح و تفصیل بیشتری برای اثر این نوع تأکید آورده شده است؛ برای مثال خطیب قزوینی در بخش «احوال الاسناد الخبری» در کتاب "شرح مفتاح العلوم" در مورد آن صحبت میکند و در جایی که مخاطب در حکم شک و تردید داشته باشد آوردن تاکید را نیکو و خبر را در چنین حالتی طلبی میداند و در صورتی که مخاطب منکر حکم باشد آوردن تاکید را واجب میداند و «إنّا إلیکم مرسلون» (یس:14) را به عنوان مثال ذکر میکند و خبر را در این حالت انکاری مینامد (تفتازانی، 1387، ص19).
در واقع وی نه صراحتا بلکه با مثالی که آورده است تأکید إنّ را از باب تأکید حکم و در واقع همان تأکید نسبت و اسناد میداند. در اینجا این سؤال پیش میآید که آیا تأکید در جمله همیشه به یک صورت است؟ یا به عبارت دیگر کدامیک از اجزای جمله و در چه صورت مورد تأکید قرار میگیرند؟ پاسخ به این پرسش با یک مثال واضح خواهد شد.
در صورتی که شخصی سوال کند، کلاه خوردنی است یا غذا؟ پاسخ با تأکید بر مسند إلیه که در فارسی با تکیه صوتی بر آن است چنین خواهد بود، غذا خوردنی است. و اگر سوال اینگونه تغییر کند، غذا خوردنی است یا پوشیدنی؟ جواب با تأکید بر مسند چنین است، غذا خوردنی است. حال اگر سوال چنین باشد، آیا غذا خوردنی است؟ یا گویندهای بگوید، غذا خوردنی نیست! جواب چنین است، قطعا غذا خوردنی است.[9] بنابراین سه نوع تأکید در جمله وجود دارد: تأکید بر مسند إلیه و مسند که نوعی حصر را میرساند (مثال اوّل و دوّم) و تأکید بر اصل اسناد بین مسند و مسند إلیه (مثال سوّم).
اکنون میتوان گفت تأکید در إنّ از نوع سوم و تأکید بر اصل اسناد است همانطور که بلاغیان و برخی از نحویان به آن اشاره کردهاند. حدیثی که عبدالقاهر جرجانی در دلائل الإعجاز نقل کرده است نیز همین را میرساند؛ وی از ابن انباری نقل کرده است که کندی فیلسوف نزد ابوالعباس آمد و گفت، من در زبان عربی حشو میبینم. ابوالعباس گفت، در کجا چنین چیزی وجود دارد. وی گفت، عربها میگویند، "عبدُ الله قائمٌ" و در جای دیگر میگویند، "إنَّ عبد الله قائمٌ" و باز میگویند، "إنّ عبد اللهَ لقائمٌ". بنابراین الفاظ گوناگونند و معانی یکسان. ابوالعباس گفت، معانی به خاطر الفاظ گوناگون متفاوتند. آنجا که میگویند، "عبد الله قائمٌ" در واقع از ایستادن عبد الله خبر میدهند. ولی آنجا که میگویند، "إنّ عبد اللهَ قائمٌ" در پاسخ پرسشگری است و در جایی که میگویند، "إنّ عبد اللهَ لقائمٌ" در جواب منکری است که ایستادن وی را انکار میکند (جرجانی، 1415، ج1، ص242).
منظور نحویان و واژهشناسانی که تأکید إنّ را مربوط به خبر دانستهاند نیز احتمالا همین است؛ همانطور که هاشمی در جواهر البلاغه با اینکه إنّ را از ادوات تأکید خبر دانسته و گفته است، "لتوکید الخبر ادوات کثیره و أشهرها إنّ و أنّ" در پاورقی کتاب خویش در همین بحث آورده است، "المراد بالتأکید فی هذا الباب تأکید الحکم، لا تأکید المسند إلیه و لا تأکید المسند" (هاشمی، 1386، ص55).
دلیل این امر عدم وجود فعل ربطی در زبان عربی است و خبر در زبان عربی مسند و رابطه هر دو را در بر میگیرد. بر خلاف زبان فارسی که فعل ربطی موجود میباشد.
3-1-3. انواع ساختارهای إنّ تأکیدی در جمله
برای شناخت تأثیری که این نوع قید بر جمله میگذارد باید در ابتدا ساختار جملاتی که إنّ در آنها به کار رفته را بررسی کنیم. اسم إنّ در آیات مورد بحث به صورت اسم ظاهر معرفه و نکره، اسم اشاره، اسم موصول و ضمیر، مسند إلیه جملات است. مسند در این جملات به صورتهای زیر است:
3-1-3-1. اسم ظاهر
به عنوان مثال در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَریعُ الْحِسابِ» (آل عمران: 19).
با توجه به مفهوم این آیه که در صدد بیان این است که یک حقیقت برای دین به معنای تشریعی آن و نه تکوینی و فطری وجود دارد و آن اسلام است و اینکه اختلافات مسیحیان و یهودیان با وجود علم آنها به آیات کتاب الهی و از سر حسد است. (طباطبایی، 1417، ج3، ص121). اگر إنّ در این آیه به معنای تأکید باشد در واقع این تأکید بر روی حقیقت دین که همانا تسلیم شدن در برابر حق است، میباشد. بنابراین تأکید إنّ بر روی مسند جمله واقع خواهد شد. بررسی بقیه آیاتی که مسند جمله در آن یک اسم ظاهر است با وجود تفاوت مسندإلیهها، همین را میرساند.
این نکته قابل ذکر است که عبارت قیدی تأکیدی لزوما نباید در ابتدای جمله قرار گیرد بلکه این امر به ویژگیهای خاص هر زبان بر میگردد که امروزه تحت عنوان «نسبیت زبانی»[10] مطرح میشود (صفوی، 1370، ص19). به عنوان مثال در اینجا میتوان عبارت قیدی را قبل از"اسلام" قرار داد. در این صورت تأکید بدون شک بر روی مسند قرار خواهد گرفت. مثلا در ترجمه این آیه میتوان گفت، "دین نزد خدا قطعا همان اسلام است." در ترجمه این آیه باید توجه داشت که اسلام با "ال" بیان شده است که این بر خلاف معمول مسند مفرد در زبان عربی است که غالبا به صورت نکره میآید و ما بهاین خاطر واژه "همان" را به ترجمه افزودیم. از میان ترجمههایی که ذکر شد تنها فولادوند به این نکته توجه نموده است.
3-1-3-2. جمله فعلیه
مسند در این جملات در قرآن کریم به صورت فعل ماضی و مضارع منفی و مثبت معلوم و مجهول است. به عنوان مثال در قرآن کریم آمده است:
«إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً ما بَعُوضَةً فَما فَوْقَها» (البقرة : 26 )
«إِنَّا أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ» (الکوثر: 1)
«إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعیدُ» (البروج : 13)
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ وَ إِنَّا لَهُ لحََافِظُون» (الحجر:9)
«إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی فَبَغی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْفَرِحینَ» (القصص: 76)
در این دسته از آیات نیز مانند دسته اوّل در مواردی که اسم إنّ اسم ظاهر است، تکیه بر روی مسند خواهد بود. امّا در مواردی که اسم إنّ ضمیر است به نظر میرسد که تکیه بر روی مسندإلیه باشد. دلیل ما برای این نظر این است که زبان عربی از زبانهایی است که جملات فعلیه در آن اصالت دارد. این مسئله را میشل زکریا به اثبات رسانده است.(زکریا، 1387، صص41 - 19) و آوردن جملهای که با اسم شروع شود در واقع نوعی تأکید است. این قضیه خصوصا در مورد آوردن ضمیر در ابتدای جمله صدق بیشتری میکند چرا که در عربی ضمایر فاعلی جزء فعل بوده و نیازی به آوردن آن نمیباشد (زکریا، 1387، ص47).
برای مثال در اولین آیه از سوره مبارکه کوثر آمدن حرف نحن در ابتدای جمله که همراه إنّ به "نا" تبدیل شده است دلالت بر این دارد که در این آیه خدای متعال بر اینکه او کوثر را به پیامبر عطا نموده است تأکید دارد. در این صورت برای ترجمه فارسی آن نیز کافی است ضمیر "ما" را در ابتدای جمله قرار دهیم و با آوردن تکیه صوتی بر روی آن هنگام تلفظ "ما"، این تأکید را بیان نماییم.
در دو آیه 9 حجر و 13 بروج علاوه بر ضمیر متصل به إنّ، پس از آن ضمیری منفصل آمده است. دو وجه اعرابی برای این دو ضمیر بیان شده است. وجه اعرابی اوّل این است که این دو ضمیر، ضمیر فصل باشند و وجه دیگر اینکه این دو ضمیر مبتدای جمله باشند (درویش، 1415، ج5، ص 215 و ج10، ص 435). این دو ضمیر هر چه باشند قطعا برای تأکید بیشتر بر روی مسندإلیه آمده است. در این صورت آوردن یکی از عبارات تأکید به جا است. برای مثال میتوانیم واژه "خود" را به آیه بیفزاییم و آیه را چنین ترجمه کنیم، "ما خود قرآن را نازل کردیم و ما [نیز] از آن نگهداری خواهیم کرد."
در مورد آیه «إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسی» (القصص: 76) آنچه علمای اعراب القرآن بر اساس نحو سنّتی ذکر کردهاند این است که "قارون" اسم إنّ و جمله "کان من قوم موسی" خبر آن میباشد. آنگاه در مورد رابطه اسم و خبر إنّ بیان کردهاند که "هو" مستتر پس از کان که اسم این فعل ناقصه است، به قارون بر میگردد. (درویش، 1415، ج7، ص373).
این مستتر گرفتن که به صورت یک سنّت رایج در نحو سنّتی وجود دارد در واقع امری خیالی و فاقد علمیّت است چرا که مستتر گرفتن کلمهای که هیچگاه از سوی عرب ذکر نشده فاقد دلیل است. بر اساس دستور زایشی – گشتاری در واقع جمله مورد بحث بر اثر گشتار تأکید ساز از جمله "کان قارون من قوم موسی" به وجود آمده است که با آمدن إنّ در ابتدای آن، کلمه قارون به قبل از کان منتقل شده است تا جمله " إنّ کان قارون من قوم موسی" که در زبان عربی جملهای غیر دستوری است حاصل نگردد.
پر واضح است که این جمله هر چند در قرآن که مورد استناد ماست وجود ندارد امّا برای هر عربزبانی امروزه قابل فهم است و شبیه آن در قرآن یافت میشود. برای مثال جمله «إِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحیماً» (النساء: 106) از جمله «کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً» (النساء: 100) بهوجود آمده است. البته به نظر میرسد جمله "کان قارون من قوم موسی" نیز با گشتار ماضی ساز جملات اسمیه از جمله "قارون من قوم موسی" بهوجود آمده و در واقع این جمله، زیرساخت جمله مورد بحث ما در سوره قصص است. با توجه به زیر ساخت جمله که در آن کلمه "قارون" مسند إلیه و "من قوم موسی" مسند جمله است این جمله در زیر ساخت به دسته چهارم یعنی شبه جمله متعلق است.
3-1-3-3. جمله اسمیّه
در اینجا سه آیه از این نوع جملات را ذکر میکنیم. هر کدام از این آیات دارای نکاتی هستند که با دستور زایشی- گشتاری توضیح داده میشود. با استقرایی که در آیات قرآن انجام دادهایم بقیه آیات این دسته نیز شبیه این سه مثال میباشند و با واضح ساختن ساختار دستوری آن، ساختار دستوری سایر آیات نیز آشکار خواهد شد،
الف) إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» (البقرة: 159 ).
توجه به جملات اسمیه در خبر إنّ این نکته را آشکار میسازد که بسیاری از این جملات در واقع زیرساختی شبیه جملات دسته قبل ( جملات فعلیه) دارد که با گشتاری به صورت جملههای اسمیه در آمدهاند. برای مثال در آیه 159 بقره زیر ساخت چنین بوده است: «إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ».
این جمله نیز از این جمله بهوجود آمده است که زیر ساخت آن میباشد: «یَلْعَنُ اللَّهُ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی».
توجه به زیر ساخت این جمله و مقایسه آن با جمله نهایی روساخت که آیه مورد بحث میباشد نشان از این دارد که تأکید در اینگونه جملات بر روی مسند إلیه قرار گرفته است؛ چرا که یکبار مفعول جمله زیر ساخت با گشتار حصر مفعول در ابتدای جمله قرار گرفته است و برای اینکه یلعن به مفعول نیاز دارد ضمیر جای آن را گرفته است و سپس با گشتار تأکید ساز جملات اسمیه إنّ بر سر آن قرار گرفته و مفعول مؤکّد با اسم اشاره دوباره تکرار شده است.
البته این نکته نباید از نظر دور بماند که ممکن است دو گونه تأکید در این آیه باشد. یکی تأکید بر مسندإلیه جمله که با مقدّم شدن مفعول جمله زیرساختی که اکنون مسندإلیه روساخت است و دیگری تأکید بر مسند جمله که إنّ ایجاد نموده است. چگونگی ترجمه این تأکید را پس از بررسی ترجمههای منتخب بیان خواهیم کرد.
«یَلْعَنُ اللَّهُ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی یَلْعَنُ اللَّهُ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی یَلْعَنُهم اللَّهُ إنّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی یَلْعَنُهم اللَّهُ إنّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی أولئک یَلْعَنُهم اللَّهُ»
برخی از مترجمان مقدم شدن مفعول را در جمله " أولئک یَلْعَنُهم اللَّهُ " صرفا زبانی و مخصوص زبان عربی دانستهاند ولی همانطور که گفته شد در زبان عربی نیز اصل بر آمدن مفعول پس از فعل است. تنها ممکن است این به ذهن برسد که این جمله در ضمن ساختاری جدید یعنی پس از جمله «إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ» آمده است لذا به خاطر فاصله شدن بین مسندإلیه و مسند، مسندإلیه در شکل اسم اشاره دوباره تکرار شده است. جواب این است که در صورتی که چنین بود باید در آیات مشابه دیگر مثل آیات زیر که چنین فاصلهای در آن ایجاد شده نیز چنین تکراری صورت میگرفت:
«إِنَّ الَّذینَ یَتْلُونَ کِتابَ اللَّهِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ» (فاطر:29)
«إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعینَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقینَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمینَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاکِرینَ اللَّهَ کَثیراً وَ الذَّاکِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً» (الأحزاب: 35).
اکنون ترجمه پیشنهادی زیر به ذهن میرسد:
کسانی که نشانههای آشکار و هدایت را که فرو فرستادیم- پس از اینکه آن را در این کتاب برای مردم بیان کردیم- پنهان میکنند. آنها را قطعا خدا از رحمت خود دورشان میدارد. و نفرینکنندگان [نیز] نفرینشان میکنند.
ب) «مِنْ قَبْلُ هُدیً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ وَ اللَّهُ عَزیزٌ ذُو انْتِقامٍ» (آل عمران: 4).
جملاتی که مثل آیه 4 آل عمران دارای حرف جر "ل" هستند، در اصل جملاتی فعلیه هستند امّا از آنجا که در زبان عربی فعل "داشتن" وجود ندارد این فعل معمولا با اضافه کردن حرف جر "ل" بر سر مسند در زبان عربی ایجاد میشود.
ج) إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (البقرة: 62).
آیه62 بقره نزد علمای اعراب القرآن دارای دو وجه اعرابی است. وجه اوّل اینکه "الذین" اسم إنّ و خبر آن جمله "فلهم أجرهم عند ربهم" باشد که چون "من" متضمن معنای شرط است "فاء" بر سر آن آمده است و "من" را اسم موصول و بدل از اسم إنّ دانستهاند و وجه دوم اینکه "من" اسم شرط و جمله "فلهم أجرهم عند ربهم" جواب آن باشد و کل جمله شرطیه را خبر إنّ دانستهاند (درویش، 1415، ج1، ص116؛ صافی، 1418، ج1، ص147).
آنچه این نحویان بیان کردهاند نشان میدهد که این جمله از جملات دارای ابهام ساختاری است که میتواند یکی از دو زیرساخت فرضی زیر را داشته باشد:
1- «المؤمنون بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ العَامِلون صالِحاً مِن الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»
2- «مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً مِنَ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»
جملات فرضی زیر ساختی که با آرای نحویان ساخته شدهاند از لحاظ ساختاری درستند ولی دارای مشکلی در لایه معنایی میباشند و آن این است که در مورد جمله اوّل کسانی که عضو "الَّذینَ آمَنُوا" هستند نمیتواند دوباره جزء "مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ" باشند و این حشو و زائد است و یا در جمله دوم این مسئله در مورد "المؤمنون بِاللَّهِ" و " الَّذینَ آمَنُوا " برقرار است. این مشکل معنایی را شاید بتوان اینگونه حل کرد که مراد از ایمان در یکی ایمان ظاهری و در دیگری ایمان حقیقی است (طباطبایی، 1417، ج1، ص193).
از میان دو جمله زیرساختی که از نظر اعراب پژوهان بهدست آمده دوّمی با ساختار آیه سازگارتر است چرا که از یک طرف حرف فاء بر سر جمله "لهم أجرهم عند ربهم" توجیهپذیرتر است و از طرف دیگر عدم آمدن ضمیری در جمله صله "مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً" که به اسم موصول برگردد، رابطه این جمله را با ما قبل خود کمرنگتر میکند. بنابراین مفهوم جمله چنین میشود، (عنوانها و اسمها مهم نیست) کسانی که ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، هر کدام به خدا و روز قیامت ایمان بیاورند و شایسته عمل کنند پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است (طباطبایی، 1417، ج1، ص193).
اگر ایمان در آیه در هر دو مورد به یک معنا باشد باید زیر ساخت زیر را در نظر بگیریم: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً من الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ»
این زیر ساخت با توجه به اینکه کلمه الذین در آیه تکرار شده است بعید به نظر نمیرسد. در واقع مفهوم آیه چنین خواهد بود، کسانی که به پیامبر اسلام ایمان آوردهاند (مسلمانان) و از یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خدا و روز قیامت ایمان بیاورند و شایسته عمل کنند، پاداششان نزد پروردگارشان محفوظ است. در واقع در این زیر ساخت هر دو جمله موصولی(الَّذینَ هادُوا وَ النَّصاری وَ الصَّابِئینَ) و شرطی (مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً) به اسم إنّ (الَّذینَ آمَنُوا) عطف شدهاند. امّا در زیر ساخت اوّل دو جمله موصولی داریم. جمله اوّل به اسم إنّ عطف شده و جمله دوّم بدل از اسم إنّ و جمله معطوفش میباشد. در زیر ساخت دوّم تنها جمله موصولی به اسم إنّ عطف شده است و جمله شرطی مستقل در نظر گرفته شده است.
علاوه بر وجه برتری که برای زیر ساخت سوّم بیان شد وجود ضمیرهای جمع در جمله "فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ" در این جمله زیرساختی توجیهپذیرتر است چرا که این جمله در این زیرساخت خبر إنّ خواهد بود که جمع است امّا در صورتی که در جواب شرط قرار گیرد (زیرساخت دوّم) مجبوریم این ضمیرها را به صورت مفرد ترجمه کنیم.
اینک با در نظر گرفتن زیر ساخت جملات بهتر میتوان در مورد اثری که إنّ در صورت تأکید میتواند بر جمله بگذارد نتیجه گرفت. با در نظر گرفتن زیر ساخت دوّم طبعا جمله "فلهم أجرهم عند ربّهم" در جواب شرط قرار خواهد گرفت و بنابراین تأثیر إنّ بر مسندإلیه جمله روساخت یا کل جمله شرطیه خواهد بود امّا با در نظر گرفتن زیر ساخت اوّل و سوّم که در آن دو، این جمله خبر إنّ است تأکید بر آن واقع خواهد شد. لذا هنگام ترجمه جایگاه عبارت تأکید در جمله را زیر ساخت آن تعیین میکند.
پیش از اینکه ترجمه پیشنهادی بیان شود توجه به سه نکته در ترجمه آیه ضروری به نظر میرسد:
1- برخی از زبانشناسان فاء جواب شرط یا فاء بر سر خبر موصولات را پدیدهای صرفا زبانی دانستهاند (کریمینیا، 1389، ص57) لذا میتوان از ترجمه کردن حرف فاء بر سر جمله "فلهم أجرهم" خودداری کرد.
2- هر چند یکی از مسائل ترجمه، معادلهای سبکی در ترجمه است امّا باید بدانیم که گاهی به هم ریختن سبک آیه در ترجمه برای اینکه معنا واضح و روشن شود امری اجتناب ناپذیر است. به طور حتم اگر در این آیه بخواهیم سبک آیه حفظ شود معنا دارای ابهام خواهد بود.
3- در جملات شرطی، جمله شرط و جواب آن با زمان فعل رابطهای ندارد (آذرنوش، 1382، ج1، ص101 و ج2، ص72) لذا چه بسا فعل ماضی شرط را باید به صورت آینده ترجمه کرد. در این آیه فعل "آمن" و "عمل" فعلهای شرط و ماضیند امّا به نظر میرسد ترجمه کردن آنها به صورت مضارع التزامی با زیرساخت سوّم سازگارتر است.
با توجه به سه نکتهای که بیان شد ترجمه زیر برای آیه پیشنهاد میشود: کسانی که ایمان آوردهاند و هر کس از یهودیان و مسیحیان و صابئان که به خدا و روز واپسین ایمان آورد و شایسته عمل کند پاداششان را نزد پروردگارشان خواهند داشت و نه ترسی بر آنها خواهد بود و نه اندوهگین میشوند.
3-1-3-4. شبه جمله
به عنوان مثال در قرآن کریم آمده است: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ» (البقرة: 158)، «إِنَّ الْمُتَّقینَ فی جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ» (الحجر: 45)، «إِنَّ إِلی رَبِّکَ الرُّجْعی» (العلق:8)، «إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْکِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَیْنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» (البقرة: 164).
نگاهی به جملات بالا نشان میدهد که این جملات جملاتی ربطی هستند که مسندإلیه آنها یک اسم و مسند حرف اضافه به علاوه یک اسم است. فعل ربطی نیز در زبان عربی مفقود است و در واقع هر عربزبانی از سیاق کلام به آن پی میبرد. ساختار این جملات ساده و عاری از هر نوع ابهام ساختاری میباشد. مسندإلیه در این جملات گاهی مؤخّر واقع شده است و همانطور که پیداست زیرساخت این جملات همان حالت طبیعی آن، یعنی وقتی است که این مسندإلیه مقدّم شود.
دو مسندإلیهی که در مثالها آورده شدهاند از یک نوع نمیباشند. در آیه 8 علق"الرجعی" معرفه است و در آیه 164بقره "آیات" نکره میباشد. با توجه به اینکه معمولا در زبان عربی جمله با نکره آغاز نمیشود (آذرنوش، 1382، ج1، ص43) و مسندإلیه نکره معمولا مؤخر واقع میشود، به نظر میرسد باید بین این دو جمله تفاوت قائل بود. بلاغیان در چنین مواردی که یک ساختار در جمله مقدم یا مؤخّر میشود قاعدهای را مورد استفاده قرار میدهند که معمولا چنین بیان میشود، "تقدیم ما حقّه التأخیر یدلّ علی القصر" (درویش، 1415، ج5، ص521) در این صورت ساختار مقدّم مقصور علیه و ساختار مؤخّر مقصور نامیده شده است به این معنا که ساختار مؤخّر در ساختار مقّدم محصور میشود.
در مثال طبعا حق این است که مبتدای معرفه در ابتدای جمله قرار گیرد لذا مؤخّر شدن "الرجعی" و مقدّم شدن "إلی ربّک" بر این دلالت دارد که "الرجعی" در "إلی ربّک" محصور است. این حصر یا قصر در زبان فارسی با قیدهایی همچون فقط، تنها بیان میشود. بنابراین ترجمه این آیه بدون در نظر گرفتن "إنّ" به این صورت خواهد بود، "بازگشت تنها به سوی پروردگارت است." اثر إنّ نیز همچون موارد گذشته در صورت تأکیدی بودن بر مسند جمله یعنی "به سوی پروردگارت" خواهد بود. پرواضح است که قید حصر با قید تأکید در معنا متفاوت خواهد بود به این معنا که حصر این مفهوم را بیان میکند که "بازگشت تنها به سوی پروردگار است نه کس دیگر" و تأکید این مفهوم را بیان میکند که "بازگشت قطعاً به سوی پروردگار است و این بازگشت حتما اتفاق خواهد افتاد." بنابراین جمع شدن این دو با هم امکانپذیر است و حشو و زائد نیست. هر چند به نظر میرسد در چنین مواردی اگر این دو واژه (قید تأکید و قید حصر) را در کنار هم قرار ندهیم در فارسی فصیحتر است. بنابراین ترجمه زیر برای آیه پیشنهاد میشود، "قطعا بازگشت تنها به سوی پروردگارت است."
3-2. إنّ به عنوان یک پدیده صرفاً زبانی
یکی از مباحث ترجمه ایجاد تعادل و ابزارهای آن از جمله حذف، اضافه و تغییر در عناصر نحوی و صرفی و ... است که امروزه جزء مسائل مهم زبانشناسی مقابلهای است (جواهری، 1388، ص171). در این بررسیها بحث میشود که آیا همه نشانههای زبانی از یک زبان به زبان دیگر ترجمه میشوند یا خیر؟ پاسخی که به این پرسش داده شده این است که طبعا برخی از عناصر واژگانی صرفا زبانی هستند و بهتر است یا باید از ترجمه آنها خودداری کرد؛ برای مثال برخی مترجمان، علائم مخاطب و لام ملحق به اسمهای اشاره دور، هاء تنبیه در اسماء اشاره به نزدیک، فاءجواب شرط، فاء بر سر خبر موصولات، لام در جواب شرط و جواب قسم، "بین" دوم در الگوی "بین... و بین..." را صرفا پدیدههایی زبانی در زبان عربی شمردهاند که میتوان یا باید آنها را در زبان فارسی ترجمه نکرد (کریمینیا، 1389، صص72-55).
هر چند در برخی از مواردی که ترجمه نمیشود بتوان تشکیک کرد اما اصل این نظریه که برخی از واژگان صرفا زبانی هستند و ترجمه نمیشوند امری غیر قابل تردید است و به ویژگیهای خاص هر زبان بر میگردد که امروزه تحت عنوان «نسبیت زبانی»[11] مطرح میشود (صفوی، 1370، ص19) و سبب امر «سازش واژگانی»[12] در ترجمه میشود (وثوقی، 1373، ص305).
اکنون میخواهیم بدانیم که آیا "إنّ" را میتوان جزء این دسته شمرد؟ در مورد زبان عربی معاصر پاسخ این پرسش قطعا مثبت است. امروزه عربزبانان این واژه را در ابتدای جملات خود به وفور به کار میگیرند بدون اینکه از آوردن آن، قصد بیان تأکید داشته باشند. برای مثال امروزه دو جمله "إنّی معلّم" و "أنا معلّم" به یک معنی به کار میرود.[13] برخی از زبانشناسان عرب نیز به این امر اذعان داشتهاند برای مثال علی وردی مینویسد، "من إنّ را گاه در ابتدای سخنم به کار میبرم و علت آن را هم نمیدانم ولی در هر حال قصد تأکید ندارم"(اسطوره الأدب الرفیع، بغداد، 1957، ص 168 به نقل از آذرنوش، 1375، ص44).
در مورد إنّ در زبان تاریخی مرتضی کریمینیا در مقالهای آمدن إنّ را همراه قد بر سر فعل مضارع، ربّما و استفهام نشان از زبانی بودن آن میداند. بررسی این ادّعا در قرآن کریم نشان میدهد که إنّ در قرآن به همراه قد بر سر فعل مضارع و ربّما به کار نرفته است و إنّ به همراه استفهام نه تنها نشانه صرفا زبانی بودن نیست بلکه به عکس بررسی جایگاههای إنّ به همراه استفهام نشان میدهد که إنّ در چنین مواردی حتما تأکیدی است. برای مثال وی إنّ را در سه آیه زیر صرفا زبانی میداند:
«فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ قَالُواْ لِفِرْعَوْنَ أَ ئنَّ لَنَا لَأَجْرًا إِن کُنَّا نحَْنُ الْغَالِبِین» (شعراء:41)
«قَالُواْ أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هَذَا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَ یَصْبرِْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِین» (یوسف:90)
«وَ قَالُواْ أَءِذَا کُنَّا عِظَامًا وَ رُفَاتًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِیدًا» (الإسراء: 49)
دقت در مفهوم سه آیه نشان میدهد که إنّ در این آیات کاملا به معنای تأکیدی به کار رفته است. در آیه اوّل جادوگران در اینکه نزد فرعون پاداش داشته باشند در تردید بودند و در واقع میخواستند قبل از اینکه کار را انجام دهند بر پاداش خود تأکید کنند لذا به فرعون گفتند، آیا قطعا ما پاداش داریم اگر ما پیروز شدیم؟!
در آیه دوّم برادران یوسف پس از چهل سال او را دیدهاند آن هم در آن شکوه و عظمت عزیز مصر. او چهل سال پیش نوجوان بود و اکنون مردی میانسال است لذا جا دارد که وقتی یوسف از خود و برادرش و ظلمی که بر او روا داشتند یاد کرد، بگویند، آیا تو قطعا خود یوسف هستی؟!
در آیه سوّم نیز از استبعادی که منکران معاد از آن داشتند یاد شده است. این منکران از اینکه پس از استخوانی و پوسیده شدن دوباره بر انگیخته شوند اظهار تعجب کردهاند و گفتهاند، آیا اگر استخوان و پوسیده شدیم قطعا به صورت آفرینش نویی بر انگیخته میشویم؟!
با این حال دقت در برخی از آیات که إنّ بر سر آنها آمده است نشان میدهد که این واژه صرفا زبانی است و نباید ترجمه شود. قابل ذکر است که تأکیدی بیان کردن یک جمله یا عدم آن بستگی به مخاطب دارد و هر جمله معمولی را میتوان بر اساس مخاطب بر آن تأکید کرد. برای مثال، جمله "علی آمد" جملهای معمولی است که هیچ تأکیدی در آن نیست. این جمله برای مخاطبی که به طور معمول منتظر علی است از نظر معنایی کفایت میکند امّا اگر مخاطب در آمدن علی دچار تردید شده باشد یا آمدن او را انکار کند در این صورت باید جمله را با یکی از قیدهای تأکید یا با تکیه صوتی بر "آمد" مورد تأکید قرار داد. بنابراین شناخت تأکیدی بودن یا نبودن إنّ بستگی به مخاطب دارد که در برخی موارد از سیاق خود آیات و آیات مجاور آن قابل برداشت است. در این پژوهش موارد تعلیلی یا ربطی إنّ همینگونه شناخته شدهاند امّا در مورد تأکیدی یا صرفا زبانی بودن إنّ کار چندان آسان نیست.
شاید بیشتر آیاتی که در این دسته ذکر شد از همین نوع باشند امّا این امر در برخی از آیات ظهور و بروز بیشتری دارد. برای مثال در آیه زیر تأکید طبیعتا باید بر مسند جمله یعنی " یَأْمُرُکُمْ " باشد امّا چنین تأکیدی به نظر غیر ضروری بلکه بیجا به نظر میرسد. به این آیه و آیه پیش از آن توجه کنید:
«وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِی مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا لهَُّمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِیلاً - إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللَّهَ کانَ سَمیعاً بَصیراً» (النساء: 58-57).
إنّ در آیه زیر نیز چنین است:
«إِنَّ هَؤُلَاءِ لَیَقُولُونَ - إِنْ هِیَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولیَ وَ مَا نحَْنُ بِمُنشَرِینَ - فَأْتُواْ بَِابَائنَا إِن کُنتُمْ صَدِقِینَ» (الدخان: 36 ـ 34)
در این آیه و آیات پس از آن قرآن کریم سخن برخی از مشرکان را بیان میکند که قبلا بیان کردهاند و باز تکرار میکنند، «مرگ ما جز همان مرگ اول نیست و هرگز برانگیخته نخواهیم شد! اگر راست میگویید پدران ما را (زنده کنید و) بیاورید (تا گواهی دهند)!» (مکارم شیرازی، 1373، ص497).
در این صورت آوردن تأکید امری غیر ضروری و بی مورد به نظر میرسد: «اینان قطعاً! میگویند...». تنها در یک صورت این تأکید معنا پیدا میکند که این جمله را از پیشگوییهای قرآن بدانیم. بدین معنی که مشرکان تا قبل از نزول این آیه چنین نگفته باشند بلکه این جملات بر دل و فکر آنان گذشته است و قرآن از نهان ایشان پرده برداشته و فرموده است، اینان قطعا خواهند گفت.
یکی از نشانههای صرفا زبانی بودن إنّ، مواردی است که جزء دسته اوّل (آیات غیر مرتبط با آیات قبل از خود) بوده و پس از إنّ ضمیر آمده است که از این گروه سخن به میان آمد. آنچه از بررسی ساختار و سیاق این آیات برداشت میشود این است که مسند در این آیات مورد تأکید قرار نمیگیرد. بلکه یا مسندإلیه (ضمیر متّصل به آن) و یا یکی از ساختارهای وابسته به مسند مورد تأکید است. برای مثال به آیات زیرتوجه کنید:
«وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ کاَنَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا- إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً» (الفتح: 8 - 7)
مسند در این جمله "أَرْسَلْناکَ" میباشد و طبعا تأکید بر آن ضرورتی ندارد چرا که مخاطب در این آیه شخص پیامبر(ص) است و دیگر ضرورت ندارد که به ایشان خطاب شود "تو را قطعا فرستادهایم" به ویژه که قطعا این سوره اولین سورهای نیست که بر ایشان نازل شده است و این اولین بار نیست که پیامبر(ص) از طریق وحی مورد خطاب قرار گرفتهاند. بنابراین دو احتمال در این آیه مطرح است. اوّل اینکه تأکید بر ضمیر "نا" باشد که قبلا بیان کردیم خود مقدّم شدن ضمیر در زبان عربی دلالت بر تأکید میکند و نیازی به آوردن "إنّ" نیست و دوّم اینکه تأکید بر "شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً" باشد، "قطعا به عنوان گواه و مژده دهنده و هشدار دهنده" که البته اگر چنین باشد إنّ تأکیدی است.
از شواهدی که میتواند به عنوان مؤیّد یا حتّی دلیل بر صرفا زبانی بودن إنّ باشد ترجمههای مترجمان خصوصا ترجمههای کهن است. چرا که شم اهل زبان در فهم معانی قاموسی یا دستوری کلمات مورد اهمیّت است. هر چند کهنترین ترجمهای که در دستداریم مربوط به قرن سوّم و یا چهارم هجری است و مترجمان این ترجمهها فارسی زبان بودهاند امّا به هر حال این مترجمان از یک طرف با زبان عربی آشنا و از طرف دیگر به زمان نزول نزدیکترند. برای مثال ترجمه دو آیه از قرآن کریم را از برخی از این ترجمهها میآوریم. مقایسه ترجمهها در این دو آیه نشان میدهد که این مترجمان برای "إنّ" کاربردهای گوناگونی قائل بودهاندکه یکی از این کاربردها پیشدرآمدی فصیح برای آغاز جمله است:
الف) «إِنیّ أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًی» (طه:12)
ترجمه طبری: منم خداوند تو، بیرون کن نعلین از پای تو که تو بوادی پاکیزهای دوباره.
ترجمه عشر: منم که تو را میخوانم. منم رب تو ... نعلینها از پای بکش ... که تو ... اندرین وادی پاکیزهای که نام وی طواست.
ترجمه کمبریج: منم منم خدای تو (دیگر باره از بهر تأکید را) خدای تو. بیرون کش از پای هر دو نعلین ... که تو در دره مقدسی که پاک کردهاند آن را دوباره.
ترجمه پارس: منم من خداوند تو، بکش در زیر پای تو که تو به وادی پاک کردی [ای] دوباره.
ترجمه میبدی: من خداوند توام، نعلین از پای بیرون کن، تو بوادی مقدسی.
ب) «إِنَّ السَّاعَةَ ءَاتِیَةٌ» (طه:15)
ترجمه طبری: که رستخیز آمدنی است.
ترجمه عشر: بدان که قیامت آمدنی است.
ترجمه کمبریج: هر آینه که قیامت ... آمدنی است.
ترجمه پارس: حقا که رستخیز آمدنی است.
ترجمه میبدی: رستاخیز آمدنی است. (آذرنوش، 1375، صص272 - 271).
در پایان به عنوان مؤیّدی بر صرفا زبانی بودن این واژه در برخی از موارد، کلام نیشابوری در "وجوه القرآن" است. وی یکی از وجوه معنایی إنّ را آغاز شدن جمله با آن میداند و آیات 6 و 62 بقره را برای آن مثال میآورد (نیشابوری، 1380، ص70).