A Study of Persian Translations of The Holy Quran: the Words “Guidance” and “Deviousness”

Document Type : Research Article

Author

Assistant professor of Quranic Science Department in university of Isfahan

Abstract

Aspects of the Quran means understanding the different meanings of a word in Quran. This knowledge deals with multiple meanings of words in the revealed tissue of the Quran. While none of the sources mention how to indicate the meaning so that its correctness or incorrectness function in the context of the verses be clear.
This study intends to review whether the authors of aspects of the Quran and Qur'antranslators in Persian were right in express the meaning of the vocabulary or not. Criterion for validity of meanings is context of verses and valid interpretations.
Some of the approaches show that the authors of aspects of the Quran are wrong in the derivation of word “Hada” in verses and translate "guidance" in the other verses as “invitation”. While the context of the verses shows the meaning beyond that. Also Persian translators did not explain the meaning of the words correctly and clearly.
 

Keywords


Article Title [Persian]

بررسی و نقد وجوه قرآن و ترجمه‌های آن (مطالعه موردی واژه‌های هدایت و ضلالت)

Author [Persian]

  • اعظم پرچم
استادیار گروه علوم قران وحدیث دانشگاه اصفهان
Abstract [Persian]

 
موضوع وجوه قرآن، شناختن معانی مختلف یک کلمه در جای جای قرآن است. دانش وجوه و نظایر به بررسی دلالت‌های متعدد واژگان در بافت کلام وحیانی قرآن می‌پردازد. این در حالی است که هیچ یک از منابع وجوه به چگونگی دلالت این معانی اشاره­ای نداشته است تا درستی و نادرستی کارکرد آن‌ها در بافت و سیاق آیات مختلف روشن گردد. این پژوهش قصد دارد مصیب بودن یا نبودن صاحبان وجوه و مترجمان فارسی قرآن را در ارائه معانی در بخش واژگان به نقد بکشاند. میزان و معیار صحت و سقم معانی، بافت و سیاق آیات و تفاسیر معتبر است. برخی از رهیافت‌ها نشان می‌دهد که صاحبان وجوه در اشتقاق و ریشه­شناسی هدایت در آیات قرآن اشتباه کرده­اند، در حالی که بافت و سیاق آیات، معنایی فراتر از آن را نشان می دهند. همچنین مترجمان فارسی قرآن نیز

Keywords [Persian]

  • ترجمه
  • وجوه قرآن
  • نقد
  • بافت
  • هدایت
  • ضلالت
  • مفردات

از آنجاکه قرآن روشنگر هر چیزی است، فهم آیاتش از اهمیت زیادی برخودار است، از این رو، علوم مختلف نظیر: لغت، صرف و نحو، بلاغت، وجوه و نظایر و... در ترجمه دخالت دارند.

شناخت وجوه و احتمالات، ضرورتی تفسیری به شمار می‌رود، ولی توجه به علم وجوه نه به این معناست که همۀ معانی و مصادیق ارائه شده در کتب وجوه صحیح است، بلکه آنچه مهم است، معیار و ملاک بودن بافت و سیاق و تفسیر آیات است.

در این تحقیق، معنای قاموسی واژه از مآخذ و امّهات کتب لغت و ادب استخراج و برای جستجوی مفهوم و معنای واژه در بافت متنی قرآن به منابع تفسیر معتبر مراجعه شده و علاوه بر آن به منابع مفردات و الفاظ قرآن که در این پژوهش مهم است، مراجعه شده است. همچنین، میزان موفقیت صاحبان وجوه قرآن و مترجمان فارسی آن در تبیین معنای قرآن نیز روشن شده است.

ترجمه‌های مورد بررسی عبارتند از: محدث دهلوی، سراج، فیض الاسلام، الهی قمشه­ای، خواجوی، کاویان پور، فارسی، مجتبوی، مصباح زاده، معزی، پور جوادی ، یاسری، آیتی، اشرفی، مکارم شیرازی، فولادوند، شعرانی و خرمشاهی.

 

1. پیشینه علم وجوه

«إنّ احسن الحدیث و أبلغ موعظۀ المتقین کتاب الله العزیز الحکیم»

پیشینیان معتقد بودند فضیلت علم به فضیلت معلوم است و چون خداوند افضل معلومات است، علومی که مربوط به شناخت خدا و فهم کلام او می‌شود، افضل معلومات است؛ و به این جهت است که دانشمندان، به قرآن و علوم مربوط به آن، از تفسیر و تأویل و تجوید و مفردات و لغات و وجوه و نظائر دیگر، بیش از سایر علوم توجه و عنایت نموده­اند (تفلیسی، 1360، ص3).

علم وجوه قرآن یکی از علوم ارزشمندی است که در شناخت و فهم معانی کلمات و آیات نقش مهمی دارد. نخستین نوشته در این باره به قرن دوم؛ یعنی کتاب «مقاتل بن سلیمان بلخی» (م150 ق) به نام «الاشباه و النظائر فی القرآن الکریم» باز می‌گردد. البته، این قدیمیترین نشانه درک اندیشه وجوه در عصر پیدایش تفسیر نیست، بلکه این موضوع از زمان ماجرای ابن عباس با علی بن ابی طالب (ع) شروع شده است که آن حضرت، وی را نزد خوارج فرستاد و فرمود: «به قرآن بر آنان حجت میاور که قرآن وجوه گوناگون دارد، اما به سنت با آنان گفتگو کن» (سیوطی، 1951، ج1، ص488).

مقاتل در آغاز کتابش، حدیثی را از پیامبر(ص) نقل می‌کند که زمانی آدمی به درجه فهم کامل می‌رسد که وجوه زیاد قرآن را بفهمد (سیوطی، 1951، ج1، ص488).

ابن جوزی در تعریف علم وجوه می‌گوید: «علمی است که یک واژه در چند جای قرآن به یک لفظ و یک حرکت آمده است و در هر موضع، معنایی غیر از موضع دیگر داشته باشد و تفسیر هر کلمه به معنایی غیر از معنایی دیگر؛ این همان وجوه است» (ابن جوزی، 1407، ص83).

استاد محقق در مقدمه کتاب وجوه قرآن تفلیسی آورده است که مراد از وجوه، موضوع له کلمه نیست، بلکه مستعمل فیه آن است و معانی مختلف کلمات در آیات، معانی حقیقی یا مجازی یا استعاری یا کنایی و یا مشترک لفظی و معنوی می‌تواند باشد (تفلیسی، 1360، ص15).

بحث درباره وجوه معانی قرآن گاه به صورت کتابی کامل در آمده است، مانند کتب: «وجوه و نظائر» از حکیم ترمذی، «التصاریف» از یحیی بن سلام، «الاشباه و النظائر» از مقاتل بن سلیمان و «وجوه قرآن» از حبیش تفلیسی. گاهی هم دانشمندان فصلی از کتاب خود را که درباره قرآن نوشته بودند، به معرفت وجوه اختصاص می‌دادند مانند: سیوطی که فصلی از کتاب الاتقان را بدین منظور تدوین کرده است و قبل از آن ابن قتیبه (م 276 ق) فصلی از کتاب خود را به عنوان «باب اللفظ الواحد للمعانی المختلفه» آورده است.

مفسران نیز در کتب تفسیر هنگام بحث درباره لغات قرآن به شرح معانی آن می‌پرداختند و این امر در تفاسیر عربی و فارسی بسیار به چشم می‌خورد، نظیر: ابوالفضل رشید الدین میبدی، صاحب تفسیر «کشف الاسرار و عدة الابرار» که در ذیل آیه «ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَة» گوید: «پارسی سوء، بدی است و در قرآن آن را بر یازده وجه تفسیر کرده‌اند: یکی به معنی شدّت، دیگری به معنی عُقر (پی زدن و کشتن ناقه)، زنا، برص، عذاب، شرک، شتم، بئس، ذنب، ضُر، قتل و هزیمت و برای هر کدام آیاتی از قرآن به عنوان مثال می‌آورد» (میبدی، 1363، ج5، صص465- 466).

حبیش در مقدمه کتاب وجوه قرآن می‌گوید: «پس از مطالعه کتاب وجوه قرآن مقاتل بن سلیمان در وجوه معانی واژه‌ها، به تفسیر ثعلبی، سورآبادی، نقاش، شاپور، مشکل القرآن ابن قتیبه و غریب القرآن عزیری مراجعه کرده است. وی کلماتی را که مقاتل برای آن‌ها، دو یا سه وجه معنایی آورده است، در تفاسیر مذکور، وجوه دیگر معنایی را یافته و بر آن اضافه نموده است و برای هر وجهی، چند آیه از قرآن شاهد آورده است. او اقوال ضعیف میان مفسران را رها نموده، فقط وجوه معنایی هر واژه را که به یقین دریافته بوده، نگاشته است، اما حبیش پایان بخش هر وجه معنایی را با ذکر منابع مورد استفاده قرین نکرده است.

به هر حال، از قرون اولیه کتب زیادی در زمینه علم وجوه نگاشته شده که در کتب مربوط به وجوه و نظایر آمده است. از این رو، بحث در وجوه قرآن، با توجه به آنچه این اندیشه کهن برآن دلالت دارد، بخش طبیعی از پرداختن به تفسیر قرآن و تلاش صحابه و تابعان برای کشف معانی واژگان و ترکیب‌های آن بوده است.

به طور کلی می‌توان گفت: علم وجوه، دانستن بررسی معانی مختلف واژگان در قرآن است و این خود تجربه­ای است در پی گشودن راهی برای پژوهش معانی قرآن. از این رو، در ترجمه قرآن و نقد آن باید به این پژوهش‌های کهن توجه لازم داشت؛ ضمن اینکه صحّت و سقم معانی وارده در کتب وجوه نیز باید بر اساس تفاسیر معتبر و بافت و سیاق آیات، بررسی و نقد شود.

 

2. معناشناسی واژگان هدایت و ضلالت

در کتب لغت، «هدی» به معنای دلالت و راهنمایی همراه با لطف و مهربانی که دارای خصوصیت رشاد باشد، آمده است. «رشَدَ» به معنی «اصابه به واقع» یا به حق و حقیقت رسیدن است. بنابراین، هر نوع دلالت و راهنمایی، مصداقی از «هدی» نیست، بلکه در زمانی هدایت صورت می‌گیرد که مقصد آن، حق و حقیقت باشد؛ در غیر این صورت، راهنمایی هرچند با لطف و مهربانی باشد، از ماده ضلالت است، نظیر آیه: «کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَ یَهْدیهِ إِلى‏ عَذابِ السَّعیر» (حج:4)

آیه دربارۀ شیطان است که راهنمایی او، هدایت نیست و اضلال است؛ هر چند لفظ هدایت به کار رفته باشد. از نظر علم بدیع دو واژه «یضلّه و یهدیه» را از نوع «ایهام التضاد» قرار می دهند؛ یعنی دو واژه مذکور مترادفند و «یضلّه» به معنای «یقوده» است یعنی رهبری می‌کند (هاشمی، بی‌تا، ص293).

از این رو، هسته معنایی واژه «هدی» راهنمایی و دلالت به حق و حقیقت است، همچنین، هدی به معنای عرف و بیان و تبیین نیز آمده است.

در شعر جاهلی کلمه «هدی» به معنای ارشاد و دلالت طریق بوده است زیرا اعراب زندگی صحرانشینی و سفرهای بیابانی داشتند و از همین روی، به هدایت و هدایتگر نیازمند بودند. از طرف دیگر، روابط بین قبیله‌ها و اقوام‌ دائماً در حال تغییر بود و آنها می‌بایست جانب احتیاط را رعایت می‌کردند. همچنین، به خاطر عدم امنیت در راه‌ها و مکان‌ها، هادی و هدایت، یکی از ضروریات زندگی آن روز بود. در منابع لغت و شعر جاهلی ضلالت در برابر هدایت است و معانی ضلالت عبارت است از:

ـ سیر بدون دلیل و راهنما، بدون رفیق و بدون شناخت؛

ـ ضیاع تام یا از بین رفتن چیزی؛

ـ گم شدن یا راه صحیح را از دست دادن؛

ـ از قصد و مقصد منحرف شدن؛

ـ خفی و غاب، پنهان و ناپدید شدن؛

ـ نسیان و فراموشی؛

ـ مردن.

راغب اصفهانی ضلالت را عدول از طریق مستقیم عمدی یا سهوی، به مقدار کم یا زیاد، معنا کرده است. معنای هدایت و ضلالت در عصر جاهلی وسعت پیدا کرده بود تا آنجا که رأی محکم و مشورت صحیح را شامل می‌شد؛ یعنی به افراد عاقل و دانا و دارای حکمت، «اهل هُدی» و به کسانی که چنین صفاتی را نداشتند، «اهل ضلال» می‌گفتند، نظیر شعر:

لایصلح القوم فوضی لاسراة لهم
ولا سراة إذا جهّالهم سادوا

تهدّی الامور بأهل الرای ماصلحت
فإن تولّت فبالاشرار تنقاد

اهتداء به طریق، اهتداء به رأی صحیح از جانب اهل آن است و ضلال، در پیش گرفتن رأی باطل و اندیشه خطا از جانب صاحبان آن است. در همین زمینه می­توان به کتب ذیل مراجعه کرد: العین، لسان العرب، قاموس المحیط، محیط المحیط، مجمع البحرین، التحقیق فی کلمات القرآن ، التطور الدلالی بین لغة القرآن و الشعر الجاهلی، نثر طوبی، مفردات.

 

2-1. وجوه معنایی واژه هدایت

هسته معنایی لغوی هدایت در بافت‌های مختلف آیات، مصادیق متعددی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود و بر اساس سیاق و تفسیر آیات تحلیل و نقد می‌شود.

 

2-1-1. بیان و تبیین

قرآن کریم می­فرماید: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُورا» (انسان:3).

منابع وجوه قرآن، هدایت در آیه مذکور را در همان معنای لغوی خویش آورده­اند (تفلیسی، 1360، ص297؛ ابن جوزی، 1407، ص626؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص81؛ نیشابوری، 1422، ص570؛ دامغانی، 1977، ص333).

بافت زبانی آیه درباره خلقت انسان از یک نطفه مخلوط است که پس از تغییرهای لازم، سمیع و بصیر گشته و راه خیر و شر به او الهام شده است. سبیل در تفاسیر به معنای مسیری است که آدمی را به غایت مطلوب برساند و غایت مطلوب همان حق است و هدایت که خود نوعی اعلام از ناحیه خدای تعالی و علامت گذاری بر سر راه بشریت است، دو نوع است.

نوع اول: هدایت نظری؛ یعنی استعدادهای درونی و ادراکات عقلی و الهامات خیری که در وجود بشر نهاده شده است تا اعتقاد حق و عمل صالح را تشخیص دهد.

نوع دوم: هدایت کلامی و زبانی است که از طریق دعوت انبیا و انزال کتب صورت می گیرد. مقصود از واژه مورد نظر در آیه، هدایت نسبت به عموم انسان‌ها و به معنای بیان و راهنمایی است. از این رو، معنایی را که صاحبان وجوه و مفسران قرآن آورده اند، بر اساس دلالت لغوی کلمه هدایت و به معنای شناساندن است (طبرسی، 1379ق، ج5، ص407؛ طباطبایی، 1393ق، ج2، ص122؛ زمحشری، 1366ق، ج4، ص666؛ بیضاوی، بی­تا، ج4، ص356؛ شبر، 1412ق، ج1، ص137؛ ابن کثیر، 1420، ص444؛ رازی، 1415، ج3، ص239؛ ابن عباس، 1423، ص597؛ طوسی، 1409، ج10، ص207؛ مغنیه، 1981، ج7، ص476؛ طریحی، 1395، ج1، ص472؛ فیض کاشانی؛ بی­تا، ج5، ص259).

در این 19 ترجمه، مترجمان قرآن معانی زیر را آورده‌اند: دلالت کردیم، راه نمودیم، به راه راست هدایت کردیم، رهبری‌اش کردیم، به راه آوردیم، راه را به او نشان دادیم. این ترجمه‌ها با سخنان مفسران و گفتار صاحبان وجوه مطابقت دارد.

جزیی دیگر از وجه اول را می­توان در رابطه با آیه «وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْناهُم‏» (فصلت:17) مثال زد. منابع وجوه، هدایت مذکور در آیه را به معنای بیان و تبیین آورده­اند (تفلیسی، 1360، ص297؛ نیشابوری، 1422، ص570؛ طریحی، 1395ق، ج1، ص473؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص81؛ مصطفوی، 1360، ج11، ص250).

بافت زبانی آیات 12 تا 25 همین سوره، مربوط به انذار از عذاب دنیوی است. قوم عاد و ثمود به واسطة انکار نبوت و آیات الهی به عذاب دنیوی مبتلا شدند و در آخرت نیز از آن بی­بهره نیستند. آیات بیان می‌کند که ایشان در دنیا گمراهند و در آخرت اعضای بدنشان علیه آنان به سخن در می‌آید.

مفسران علاوه بر ذکر معنای سیاقی آیات مربوطه، هدایت را به معنای ارائه راه و نشان دادن آن و یا بیان راه خیر و شر برای اقوام مختلف از جمله ثمود آورده اند (طبرسی، 1379ق، ج8، ص5؛ طباطبایی، 1393ق، ج17، ص377؛ زمخشری، 1366ق، ج4، ص355؛ فیض کاشانی، بی­تا، ج6، ص31؛ میبدی، 1363، ج11، ص250؛ آلوسی، بی­تا، ج24، ص113؛ حقی بروسوی، 1405، ج8، ص245؛ طوسی، 1409ق، ج9، ص115؛ شبر، 1412، ج1، ص478؛ ابن عباس، 1423، ص8؛ ابن کثیر،1420، ج4، ص92).

از دلالت منطوق و سیاق آیه روشن است که موضوع آیه، ارائه راه و طریق به اقوام مختلف است ولی آنان به جای اطاعت، راه شرّ و ضلالت و ظلمت را برگزیدند، در نتیجه، به عذاب صاعقه گرفتار شدند.

بنابراین، گفتار صاحبان وجوه با بیانات مفسران مطابقت دارد. مترجمان فارسی قرآن در ترجمه واژة مذکور معانی مختلفی ذکر کرده­اند نظیر: راه نمودن، هدایت کردن، راهبری کردن، راهنمایی کردن و دلالت کردن که تنها خواجوی به لفظ بیان و تبیین اشاره نموده است.

 

2-1-2. شناختن

«وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون‏» (نحل:16). کتب وجوه قرآن، هدایت مذکور در آیه فوق را به معنای «یعرفون» آورده‌اند (تفلیسی،1360، ص297؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص80، ابن جوزی، 1407، ص626، نیشابوری، 1422، ص569؛ سیوطی، 1407، ج2، ص489؛ زرکشی، 1391ق، ج1، ص135؛ دامغانی، 1977، ج2، ص334).

آیه مذکور در درون آیاتی قرار دارد که به عظمت و خلقت و قدرت خداوند در آفرینش هستی می‌پردازد .آیه 10 به نعمت و فوائد نزول باران از آسمان اشاره دارد که موجب پیدایش زراعت و باغ‌ها و تاکستان‌ها و نخل‌ها می‌شود. آیه 12 موضوع تسخیر شب و روز و خورشید و ماه و ستارگان را مطرح می­کند و آن را به عنوان آیاتی برای عاقلان برمی‌شمارد و در آیه 14 فواید دریاها و کشتی‌ها آمده است. آیات 15 و 16 به حکمت وجود کوه‌ها و نهرها و راه‌ها می‌پردازد که نشانه‌های هدایت آدمیان است.

واژه «علامات» جمع «علامت» به معنای چیزی است که نشانة چیز دیگری باشد و منظور از آن در آیه، نشانه‌های طبیعی و وضعی است که هر یک بر مدلولی دلالت می‌کند و از آن جمله، شاخص‌ها و واژه‌ها و خطوط و امثال این‌هاست که یا به طبیعت خود و یا به طور قراردادی، بر مدلولی دلالت می‌کند. همچنین، به معنای کوه‌ها و دره‌ها و فراز و نشیب‌های قطعات مختلف زمین، رنگ خاک‌ها و کوه‌ها و حتی چگونگی وزش بادهاست (طبرسی، 1379ق، ج3، ص354؛ طوسی، 1409ق، ج6، ص367؛ طباطبایی، 1393ق، ج12، ص320، عیاشی، بی­تا، ج2، ص255؛ فرات، 1410ق، ج1، ص233؛ جرجانی، 1337، ج5، ص84؛ طیب، 1366، ج8، ص95).

بنابراین، در تحلیل معنای آیه باید گفت که هدایت در آیه مذکور درمعنای لغوی خویش؛ یعنی (عرف) و در معنای لفظ به کار رفته است؛ از این روی، صاحبان وجوه، در ارائه این معنا برای واژه مذکور مصیب­اند و مترجمان قرآن در ترجمه، تعابیر زیر را آورده­اند که با بیانات مفسران مطابقت دارد: راهیابی، هدایت شدن و شناختن.

 

2-1-3. خواندن

«وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء:73). منابع وجوه، «یهدون» را یدعون معنا کرده­اند (تفلیسی، 1360، ص298؛ دامغانی، 1977، ج2، ص333؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص80؛ نیشابوری، 1422، ص570؛ زرکشی، 1391ق، ص135؛ سیوطی، 1407، ج2، ص489؛ راغب، بی­تا، ص536؛ ابن عباس، 1423، ص328؛ ابن کثیر، 1420، ص189).

آیات 48 تا 77 سوره انبیا، مربوط به داستان‌های جمعی از انبیای الهی است که در ارسال به سوی امتها به حکمت و شریعت تأیید شدند و از شر ستمکاران نجات یافتند. این آیات مثل‌هایی است که حجت تشریع را تایید می کند و مشرکان را انذار و تخویف کرده، مؤمنان را بشارت می‌دهد. انبیای مورد اشاره عبارتند از: موسی، هارون، ابراهیم، لوط، اسحاق، یعقوب، نوح، داوود، سلیمان، ایوب، اسماعیل، ادریس، ذالکفل، ذاالنون، زکریا، یحیی و عیسی. از این هفده نفر، هفت نفر را در این آیات مورد بحث قرار داده و بقیه را در آیات پس از آن معرفی کرده است.

حرف «باء» در «یهدون بأمرنا»، باء سببیت یا آلت است؛ به این مفهوم که خود امام قبل از هر کس به آن هدایت متلبس است و سپس از او به سایر مردم منتشر می‌شود.

علامه طباطبایی می‌فرماید که هدایت به امر در آیه: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره:124)، جاری مجرای معنای امامت است. این نوع از هدایت، به معنای راهنمایی نیست، بلکه معنای آن، رساندن به مقصد است؛ یعنی نوعی تصرف تکوینی در نفوس که با آن تصرف، راه را برای بردن دل‌ها به سوی کمال و انتقال دادن آنها از موقفی به موقف بالاتر، هموار می‌سازد و چون تصرفی تکوینی و عملی باطنی است، ناگزیر مراد از امری که با آن هدایت صورت می‌گیرد، امری تکوینی خواهد بود، نه تشریعی که صرف اعتبار است، بلکه همان حقیقتی است که آیه شریفه: «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُون‏» (یس:82)، آن را تفسیر می‌کند و می‌فهماند که هدایت به امر خدا از فیوضات معنوی و مقامات باطنی است و مومنان به وسیلة عمل صالح، به سوی آن هدایت می‌شوند و به رحمت پروردگارشان ملبس می‌گردند؛ زیرا امام به وسیله امر هدایت می‌کند (طباطبایی، 1393ق، ج14، ص428).

در تفاسیر دیگر شیعه نیز همین مضامین آمده است (مکارم شیرازی، 1353، ج13، ص454؛ طیّب، 1366، ج9، ص212).

فخر رازی و ابن کثیر هدایت را به معنای دعوت آورده‌اند (رازی، 1415، ج22، ص192؛ ابن کثیر، 1420، ج3، ص189). بروسوی و آلوسی نیز دربارۀ معنای هدایت مطلبی ننوشته اند. فخر رازی در توضیح معنای امامت در ذیل آیه 124 بقره آورده که امام شخص معصوم از گناهان است، زیرا او مقتدای مردم است (رازی، 1415، ج4، ص43).

در تفسیر ابوحیان و بروسوی و آلوسی ویژگی‌های والایی برای امامت در نظر گرفته شده است؛ بنابراین، هدایت به امر امام علاوه بر آن که در سطح عموم، معنای دعوت کردن مردم را دربر دارد، در ارتباط با خواصّ مردم، معنایی فراتر از دعوت کردن دارد، زیرا هدایت به امر که مخصوص خاصّان از اولیای الهی و در رأس آنان، پیامبران و ائمه طاهرین(ع) هستند، هدایت الهی و از نوع تکوینی است. امامان در مرحلة امامت، برنامه‌های الهی را به مرحلة اجرا در می‌آورند و یا به تعبیری دیگر، ایصال الی المطلوب می‌کنند و این ترکیبی از هدایت تشریعی و تکوینی است. مترجمان قرآن، واژه مذکور در آیه را، راه نمودن و هدایت کردن معنا کرده­اند.

خواجوی آن را بر اساس کتب وجوه قرآن، دعوت کردن معنا کرده است و معزّی رهبری کردن. در حقیقت، مترجمان، معنای نهفته هدایت در آیه مذکور را درست و واضح تبیین ننمودند.

 

2-1-4. تثبیت

«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه:6)؛ یعنی «ثَبِتنَا عَلی طَریق الاسلامِ».

همین معنا در قاموس قرآن دامغانی و در الاشباه و النظائر مقاتل بن سلیمان ودر مجمع البحرین طریحی آمده است. ابن قتیبه در مشکل القرآن آن را به معنای «أرشدنا» آورده است.

در تفاسیر آمده است که هدایت به معنای ولایت و راهنمایی است و انسان در مسیر هدایت، هر لحظه بیم لغزش و انحراف دارد، به همین جهت، در هر لحظه باید از خدا بخواهد که او را در راه راست ثابت قدم بدارد. به همین خاطر، در نمازهای شبانه روزی ده بار از خداوند درخواست می‌کند که لغزش و انحرافی در مسیرش نیاید و او را به درجاتی کامل تر از صراط مستقیم رهبری کند (میبدی، 1363، ج1، ص18؛ حقی بروسوی، 1405، ج1، ص20؛ زمخشری، 1366ق، ص83؛ ابوالفتوح رازی، 1366، ج1، ص15؛ مغنیه، 1981، ج1، ص35).

سدی و مقاتل «اهدنا» را «أرشدنا» و ضحاک آن را «ألهمنا» معنا کرده­اند (ابوالفتوح رازی، 1366، ج1، ص84؛ طوسی، 1409، ج1، ص41).

صدرالمتألهین، آلوسی و بانو امین «اهدنا» را «ثبتنا علی الدین الحق» معنا کرده­اند (صدرالمتألهین، 1366، ج1، ص98؛ آلوسی، بی­تا، ج1، ص93؛ امین، ج1، ص57).

همچنین در تفاسیر مذکور معانی «بیِّن لنا»، «وفقنا» و «ارشدنا الی الحق» نیز آمده است.

در نتیجه باید گفت هدایت در لغت به معنای ارشاد و راهنمایی و دلالت است، درحالی که مفسران رشد را همان اصابه به واقع دانسته اند و معنای تثبیت در معنای لغوی «هدی» موجود نیست. این آیه که ده بار در نمازهای روزانه تکرار می‌شود، از این جهت است که شخص مؤمن در همة لحظات ممتد بر ایمان نیست، همان طور که ممتد بر وجود نیست؛ پس اگر از جانب حق وجودی بر آن آمد، کمال آن وجود که هدایت بر صراط مستقیم است، برای انسان به وسیله دعا قابل دسترسی است.

واژه «صراط» از ریشه «صرط» به معنای بلعیدن است. وجه تسمیه راه به صراط به جهت ویژگی بلعیدن سالک آن است و یا به عبارتی دیگر رونده در آن راه فرو می‌رود؛ به گونه­ای که همیشه ملازم آن باشد، گویا راه آن را بلعیده است و دیگر خروج از آن امکان ندارد (طباطبایی، 1393ق، ج1، ص39).

مفسران در تفسیر آیه مذکور با توجه به آیات دیگر قرآن گفته­اند که شخص مومن با این دعا و درخواست، از خداوند می‌خواهد که در هنگام شداید و سختی‌ها و تزلزل‌ها او را ثابت قدم بدارد. از این روی، می‌توان گفت معنای تثبیت به دلالت التزامی برای واژه مذکور صحیح است.

بر اساس بیانات مفسران، قول صاحبان وجوه به صواب نزدیکتر است، چون معنای «إهدنا» طلب ثبوت در راه راست صراط مستقیم است. البته، کسی که در این راه قرار گرفته است، توفیق و ارشاد الهی نصیب او شده و او خواهان افزایش آن است.

از میان مترجمان فارسی قرآن، فقط محمد خواجوی بر اساس وجوه معنا کرده و بقیه مترجمان فقط ترجمه تحت اللفظی هدایت به معنای راهنمایی را ذکر کرده، یا عین لفظ هدایت را در جای ترجمه آورده­اند.

 

2-1-5. توبه کردن

«إِنَّا هُدْنا إِلَیْک‏» (اعراف:156). منابع وجوه، هدایت در آیة مذکور را به معنای توبه کردن آورده­اند (زرکشی، 1391ق، ج1، ص136؛ سیوطی، 1407، ج1، ص489؛ ابن عباس، 1423، ص170؛ ابن کثیر، 1420، ج2، ص253؛ نیشابوری، 1422، ص571، تفلیسی، 1360، ص297).

سیاق آیات 155 تا 160 سوره اعراف، فصلی از داستان‌های بنی اسرائیل است که در آن بسیاری از آیات و معجزاتی را که خداوند بر آنان نازل کرده بود، ذکر می‌کند، در حالی که بنی اسرائیل نسبت به این آیات کفر ورزیدند و ستم کردند (طباطبایی، 1393ق، ج8، ص287).

آیه 155 به این مطلب اشاره می‌کند که موسی(ع) هفتاد نفر از قومش را برگزید تا به میقات پروردگار برود. پس از حضور در میقات به خاطر ظلم بزرگی که مرتکب شده بودند، زلزله مهیبی ایشان را فراگرفت. موسی از خداوند درخواست نمود که اگر هلاکت او و هفتاد نفر از قومش به خاطر ظلم گوساله پرستی کم خردان است، قبلاً هلاکت صورت می‌گرفت، در حالی که این آزمایش پروردگار است که رحمتش بر غضبش پیشی دارد و سنت او نیست که در عقاب بدکاران عجله کند و بعد حضرت شروع به دعا می‌کند. در آیه 156 موسی(ع) عاقبت به خیری در دنیا و آخرت را درخواست می‌کند؛ به این سبب که به سوی خدا برگشته‌اند و خداوند در پاسخ می‌گوید که عذاب و شکنجه مخصوص کافران است و رحمت و مهربانی مخصوص پرهیزکاران و زکات دهندگان.

مفسران در تفسیر آیه مذکور «هدنا» را از ریشه «هاد» به معنی رجوع و بازگشت گرفته اند؛ همچنانکه این واژه در آیه مذکور در منابع لغت از ریشه «هاد» است. «هدنا» صیغه متکلم مع الغیر از فعل «هاد» است (طبرسی، 1379، ج10؛ طباطبایی، 1393ق، ج8، ص287؛ زمخشری، 1366ق، ج2، ص121؛ فیض کاشانی، بی­تا، ج3، ص242؛ آلوسی، بی­تا، ج9، ص7؛ میبدی، 1363، ج3، ص757؛ حقی بروسوی، 1405، ج3، ص255؛ مغنیه، 1981، ج3، ص400؛ طوسی، 1409ق، ج4، ص557؛ جرجانی، 1337، ج3، ص266؛ بیضاوی، بی­تا، ج2، ص116).

از این رو، منابع وجوه در اشتقاق واژه مذکور خطا کرده‌اند، چون «هدنا» از ریشه «هدی» نیست تا معنای توبه و بازگشت یکی از مصادیق آن باشد؛ بلکه از ریشه «هاد» به معنای رجوع است.

از میان مترجمان قرآن برخی هدایت را در ترجمه واژه مذکور آورده‌اند نظیر: الهی قمشه ای و معزی که خطاست. خواجوی «هدنا» را توبه کردن معنا کرده است و به نظر می‌رسد که وی واژه مذکور را همانند منابع وجوه، از ریشه هدی گرفته است و بقیه مترجمان آن را بازگشت معنا کرده‌اند و ریشه «هاد» بر آن دلالت دارد.

 

2-1-6. ایمان

«نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى‏» (کهف:13).

منابع وجوه، آن را ایمان معنا کرده­اند (تفلیسی، 1360، ص296؛ دامغانی، 1977، ص473؛ ابن جوزی، 1407، ص627).

آیات 9 تا 26 سوره کهف، داستان اصحاب کهف را ذکر می‌کند. سیاق آیاتی که داستان مزبور با آنها شروع شده است، به این اشاره می‌کند که قصه اصحاب کهف قبلاً به اجمال در میان مردم معروف بوده و نزول آیات مربوط برای تفصیل قضیه است؛ از جمله «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ...» زیرا در تفسیر آیه مذکور آمده است که قریش نضربن حرث بن کلده و عقبة بن ابی محیط را نزد بزرگان یهود فرستادند تا از آنها دربارۀ محمد (ص) سؤال کنند. یهودیان گفتند سه چیز را از پیامبر بپرسید. اگر جواب داد، فرستاده خداست و اگر جواب نداد، دروغگوست. یکی از آن سه چیز داستان اصحاب کهف است (طبرسی، 1379ق، ج15، ص94).

در تفسیر واژه مذکور، مفسران معانی مختلفی ذکر کرده اند از جمله: بصیرت، تثبیت ایمان، افزایش لطف الهی که موجب افزایش ایمان می‌گردد، ارتقای درجه ایمانی که به خشنودی خدا منجر می‌شود، هدایت، مراتب ایمان و هدایت و زیادت در ایمان. در تفسیر آیه آورده­اند که خداوند به اصحاب کهف توفیق داد و آنها را مشمول الطاف خود نمود؛ به گونه­ای که انگیزه آنها را به سوی ایمان تقویت کرد و توانستند از خلایق بریده، به سوی خدا بروند و این هدایت پس از ایمان، موجب ارتقای درجه ایمانی آنها گردید و در تمامی مراحل توانستند خشنودی خدا را به دست آورند و این افزایش ایمان است (طبرسی، 1379ق، ج15، ص18؛ طباطبایی، 1393ق، ج3، ص337؛ آلوسی، بی­تا، ج15، ص218؛ میبدی، 1363، ج5، ص657؛ حقی بروسوی، 1405، ج5، ص222؛ ابوالفتوح رازی، 1366، ج2، ص338؛ مغنیه، 1981، ج5، ص85؛ ابن عباس، 1423، ص294؛ شبر، 1412، ج1، ص294؛ فیض کاشانی، بی­تا، ج43، ص23، طیب، 1366، ج8، ص332؛ امین، 1361، ج10، ص4؛ بیضاوی، بی­تا، ج3، ص9).

از نظر لغوی، هدی به معنی ایمان نیست، بلکه به معنای دلالت و رشد و بیان و تبیین و راه نمودن است. در آیه، افزایش هدایت به خدا اسناد داده شده و این، همان درجه ایصال الی المطلوب است که علامه طباطبایی بیان می‌دارند و نمی‌تواند فقط نشان دادن راه باشد. ایمان به خدا در منابع لغت به معنای آرامش و اطمینان و وثوق و اعتماد به خداوند است: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏» (رعد:28).

ایمان زمانی که با عمل و بصیرت همراه گردد، هر چه بیشتر افزایش یابد، به جنبه‌های باطنی راه یافته، به درجات یقین شخص می‌افزاید.

معنای هدایت که از مقوله تشکیک است، در آیه مذکور به معنای افزایش ایمان است، زیرا اصحاب کهف دین الهی مسیح را تصدیق نمودند و بر اثر ثبات و پایداری، خداوند بر تصدیق آنان افزود و آنان را در هدایتی افزون بر هدایت قبل قرار داد. این افزایش هدایت، همان افزایش درجات ایمان است و منابع تفسیری نیز همین معنا را آورده اند، در نتیجه، گفتار صاحبان وجوه تأیید می‌شود. از طرف دیگر، سیاق آیات تأیید کننده معنای ایمان است.

برخی از مترجمان قرآن، عین لفظ هدایت را در ترجمه آورده اند و فقط خواجوی و الهی قمشه ای به ایمان اشاره دارند. همچنین، سراج در ترجمه بصیرت و فیض الاسلام، بینایی در دین و ثبات و ایستادگی در آن را آورده است.

 

2-2. وجوه معنایی واژه ضلالت

2-2-1. گمراهی

«وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلاًّ کَثیراً أَ فَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ» (یس:62).

منابع وجوه قرآن، ضلالت در آیه مورد نظر را گمراهی معنا کرده­اند (تفلیسی، 1360، ص181؛ ابن جوزی، 1407، ص407؛ دامغانی، 1977، ص292؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص350).

آیات 48 تا 65 سوره یس در تفصیل خبر اجمالی قبل از معاد است و در آن کیفیت قیام قیامت و احضار خلق برای حساب و جزا و پاداشی که به اصحاب جنت داده می شود و کیفر مجرمان را شرح می‌دهد.

آیه 60 بیانگر سفارش خداوند بر عبادت نکردن و اطاعت نکردن شیطان است، زیرا او دشمن آشکار است و به جای آن، پرستش خداوند را که صراط مستقیم است، ترغیب می‌کند. اسناد اضلال به شیطان در آیه 62 مجاز است به علاقه سببیت، زیرا هدایت کردن و گمراه کردن فعل خداست، ولی شیطان سبب این گمراهی می‌شود. در آیه از قوم گمراه شده به جبلّ تعبیر شده است. این واژه از ریشه جبل به معنای آدمیانی است که طبیعتی سرسخت همانند کوه دارند. به همین خاطر، شیطان سبب گمراهی آنها می‌شود، زیرا راه وجودی خود را به سوی خدا هموار نکردند. آیه در مقام توبیخ کفار است که آیا کسی را اطاعت می‌کنید که قبل از شما جماعت‌های بسیاری را گمراه کرد؟ آیا نمی‌خواهید بیندیشید؟

همه مفسران واژه ضلّ در آیه مذکور را به معنای گمراه کردن معنا کرده­اند (طباطبایی، 1393ق، ج17، ص153؛ امین، 1361، ج7، ص51؛ مکارم شیرازی، 1353، ج18، ص427؛ طیب، 1366، ج11، ص96؛ طوسی، 1409، ج8، ص470؛ طبرسی، 1379ق، ج4، ص430؛ آلوسی، بی­تا، ج23، ص41؛ رازی، 1415، ج26، ص101؛ مغنیه ،1981، ج6، ص321).

یکی از واژه‌های کلیدی در آیه، واژه تعقل است؛ زیرا پیروی از شیطان، تماماً تابع وهم و خیال است و تعقل فصل ممیز بشری است که هرگاه در مسیرصحیح به کار آید، جهت خلیفۀ اللهی را نشان می‌دهد (صدرالمتألهین، 1366، ج5، ص285).

ضلالت پیروان شیطان، در از دست دادن راه صحیح است و شیطان شخصی است که در روز قیامت مسؤولیت این ضلالت را به عهده نمی‌گیرد و فقط خود را داعی (دعوت کننده) می‌خواند.

بنابراین، گفتار صاحبان وجوه با بیانات مفسران و منابع لغت مطابقت دارد و همۀ مترجمان قرآن معنای گمراهی را در ترجمه آورده­اند.

 

2-2-2. لغزانیدن از حق

«یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب‏» (ص:26)

منابع وجوه، معنای «فیستزلّک فی الحکم من غیر کفر» را برای واژه مذکور در آیه بیان کرده­اند (تفلیسی، 1360، ص181؛ فقیه دامغانی، 1977، ص292؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص350).

آیات 17 تا 29 برای تسلیت بخشی به پیامبر اکرم(ص) است که صبر کند تا یاوه گویی‌های کفار موجب تزلزل حضرت نشود. در ادامه سرگذشت جمعی از بندگان اواب مطرح شده است که در برابر مشکلات به خدا رجوع می‌کردند. از این عده نام نُه نفر از پیامبران ذکر می‌شود که حضرت داود یکی از آنان است.

آیه، خلافت و جانشینی خداوند را برای حضرت داود یادآور می‌شود که خلیفه خدا باید آراسته به اخلاق خدا باشد، پس حکم به حق کردن نتیجه این خلافت است و عدالت در میان مردم شکر این خلافت است. در نتیجه، او در داوری بین مردم نباید از هوای نفس پیروی کند، زیرا در آن صورت، از حقی که راه خداست، خواهد لغزید. جمله «إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب» در تعلیل این نهی است، زیرا پیروی از هوای نفس، فراموشی روز قیامت را به دنبال دارد؛ یعنی بی اعتنایی به امر قیامت موجب عذاب شدید در روز قیامت است.

هر ضلالتی از سبیل خدا و هر عصیانی همراه با فراموشی روز قیامت است که این لغزش از راه صحیح و هدف و مقصد انسانی است (طباطبایی، 1393ق، ج17، ص296؛ امین، 1361، ج7، ص145؛ مکارم شیرازی، 1353، ج19، ص261؛ طیّب، 1366، ج11، ص235؛ طوسی، 1409، ج8، ص556؛ طبرسی، 1379، ج4، ص473؛ شبر، 1412، ج1، ص454؛ گنابادی، 1344، ج3، ص306؛ مغنیه، 1981، ج6، ص375؛ حقی بروسوی، 1405، ج8، ص22؛ آلوسی، بی­تا، ج23، ص187؛ رازی، 1415، ج2، ص26).

از میان مترجمان فارسی قرآن، فقط خواجوی و فارسی به معنای لغزانیدن اشاره کرده و بقیه معنای گمراه شدن را در ترجمه آورده اند. در حقیقت، گمراهی از راه خدا همان لغزش است و فولادوند آن را از راه به در کردن و مکارم شیرازی و آیتی و پور جوادی از راه منحرف ساختن معنا کرده اند.

 

2-2-3. هلاک شدن و خسران

«فَلَمَّا جاءَهُمْ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا اقْتُلُوا أَبْناءَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ وَ اسْتَحْیُوا نِساءَهُمْ وَ ما کَیْدُ الْکافِرینَ إِلاَّ فی‏ ضَلال‏» (غافر:25).

منابع وجوه، ضلالت در آیه فوق را خسران و تباهی معنا کرده­اند (تفلیسی، 1360، ص181؛ ابن جوزی، 1407، ص408؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص35).

آیه 23 و 24 می‌فرماید که خداوند موسی را به همراه آیات و سلطان مبین به سوی فرعون و هامان و قارون فرستاد. آنان او را ساحر و دروغگو خواندند، در حالی که جا داشت حق را بپذیرند، ولی در عوض کید کردند و فرمان به کشتن پسران و زنده نگه داشتن دختران دادند، اما خداوند کیدشان را بی‌نتیجه و خنثی ساخت و کافران زیان دیدند، زیرا از مسیر حق و حقیقت منحرف شدند و این همان معنای ضلال است (طباطبائی، 1393ق، ج17، ص496؛ امین، 1361، ج7، ص262؛ مکارم شیرازی، 1353، ج20، ص76؛ طیّب، 1366، ج11، ص369؛ طوسی، 1409، ج9، ص68، شبر، 1412، ج1، ص469؛ مغنیه، 1981، ج6، ص447؛ طبرسی، 1379ق، ج21، ص253).

بنابراین، معنای خسارت یکی از مصادیق هسته معنایی از دست دادن راه حق است. از میان مترجمان، الهی قمشه­ای و خواجوی به معنای خسارت و محدث دهلوی و آیتی و خرمشاهی به معنای تباهی اشاره دارند و بقیه در ترجمه واژه مورد نظر، گمراهی را در نظر می­گیرند.

 

2-2-4. شقاوت و بدبختی

«أَفْتَرى‏ عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعید» (سباء:8).

منابع وجوه، ضلالت در آیه مورد نظر را «شقاء طویل» معنا کرده­اند (تفلیسی، 1360، ص181؛ دامغانی، 1977، ص292؛ ابن جوزی، 1407، ص408؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص351).

آیه در مقام بیان تعجب کفار از زنده شدن اجساد بعد از فنا و پوسیدگی است. به نظرشان آن قدر عجیب است که هیچ عاقلی به خود اجازه نمی‌دهد که چنین سخنی بگوید، مگر اینکه بخواهد مردم را دچار اشتباه و ضلالت کند. از این روی، از دیدگاه آنان پیامبر اکرم که مدعی قیامت است، یا به خدا دروغ می‌بندد یا دیوانه است و جمله «بل الذین لا یؤمنون....» سخن کفار را رد می‌کند که پیامبر نه دروغگوست و نه دیوانه؛ بلکه کفار در عذابی قرار گرفته­اند که به زودی برایشان ظاهر می‌شود، در نتیجه از حق دورند و در ضلالتی دور قرار گرفته­اند که به این زودی‌ها نمی‌توانند حق را دریافت کنند و به آن ایمان آورند (طباطبایی، 1393ق، ج16، ص540؛ طبرسی، 1379ق، ج20، ص213؛ امین، 1361، ج8، ص272؛ مکارم شیرازی، 1353، ج18، ص22؛ طیب، 1366، ج1، ص546، شبر، 1412، ج1، ص427؛ مغنیه، 1981، ج6، ص249).

از این رو، معنای بدبختی که نتیجه ضلالت و دوری از حق است، در ترکیب دو واژه عذاب و ضلال بعید، از بافت زبانی آیه، به دلالت التزامی صحیح است. مترجمان فارسی قرآن، ضلال را گمراهی، دوری از راه و دوری از حق معنا کردند، بجز خواجوی که بر اساس وجوه، آن را بدبختی طویل معنا کرده است.

 

2-2-5. خطا کردن

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبیلاً» (فرقان:44). صاحبان وجوه، آن را به معنای خطا کردن آورده­اند (تفلیسی، 1360، ص182؛ ابن جوزی، 1407، ص408؛ مقاتل بن سلیمان، 1381، ص351؛ دامغانی، 1977، ص293).

آیه مذکور بیان می‌کند که بیشتر کافران استعداد شنیدن و درک حق را ندارند تا آن را پیروی کنند و یا استعداد تعقل در برابر حق را ندارند؛ بلکه این افراد نظیر حیوان هستند که از سخن، جز لفظ و صدایی نمی‌شنوند و معنا را درک نمی‌کنند و حتی از چهارپایان گمراه ترند، زیرا آنان تصور می‌کردند که پیامبر می‌خواهد آنان را از پرستش خدایان منصرف کند و او که مردی گمراه کننده است.

خداوند هم در این باره بیان می‌دارد که هر کس، هوای نفس خویش را خدای خود سازد، ای پیامبر تو نمی‌توانی حافظ و نگهبان او از هلاکت شوی (فرقان:41-43)؛ از این روی، گمراه­تر بودن اینان از حیوان‌ها، بدین جهت است که چهار پایان به ضرر خود اقدام نمی‌کنند، ولی اینان ضرر را بر نفع خویش ترجیح می‌دهند؛ علاوه بر اینکه انسان‌ها مجهز به اسباب هدایت­اند. بیشتر مفسران، معنای گمراه‌تر را در ترجمه واژه بیان کرده­اند (طباطبایی، 1393ق، ج15، ص309؛ طبرسی، 1379ق، ج17، ص210؛ امین، 1361، ج9، ص197؛ مکارم شیرازی، 1353، ج15، ص102؛ طیّب، 1366، ج9، ص626؛ طوسی، 1409، ج7، ص493؛ گنابادی، 1344، ج3، ص142؛ مغنیه، 1981، ج5، ص471؛ حقی بروسوی، 1405، ج6، ص269؛ رازی، 1415، ج24، ص87).

عبارت «أضلّ سبیلا» خطاکاری عمدی کفار را بیان نموده، در حالی که واژه خطا از جانب صاحبان وجوه دربر دارنده خطای عمدی و غیر عمدی است. بیشتر مترجمان قرآن نیز معنای گمراه‌تر را در ترجمه آورده اند که با سیاق آیه مناسبت دارد، چون بار معنایی گمراه­تر در واژه مذکور از معنای خطا کردن بیشتر است.

 

نتیجه­گیری

هسته معنایی واژه‌ها و مصادیق آن در منابع وجوه و ترجمه‌های قرآن به شکل‌های گوناگون وجود دارد:

1- برخی از واژه‌های کلیدی قرآن در بافت و سیاق آیات به همان معنای لغوی خویش به کار رفته است و منابع وجوه و مترجمان قرآن نیز یادآور همان معنا شده­اند نظیر: واژة هدایت در معنای تبیین و شناختن (عرف).

2- هسته معنایی برخی از واژه‌ها، درون بافت و سیاق آیات مصادیق جدیدی پیدا کرده است که منابع وجوه به آنها اشاره کرده و تفاسیر به شرح و تفصیل آنها پرداخته­اند نظیر: واژة هدایت در معنای تثبیت، ولی مترجمان صرفاً به معنای تحت اللفظی واژه اکتفا نموده­اند و فقط خواجوی از میان آنها به علم وجوه توجه داشته است.

3- منابع وجوه و علوم قرآنی در اشتقاق و ریشه شناسی برخی از واژه‌ها اشتباه کرده­اند نظیر: واژه هدی در معنای توبه کردن. در حقیقت، این معنا از ریشه «هاد» است و تنها خواجوی به تقلید از منابع وجوه، معنای توبه کردن را آورده است. الهی قمشه­ای و معزی نیز لفظ هدایت را برای «هُدنا» در ترجمه آوردند، راه صواب را نپیموده­اند.

4- در برخی از موارد، معنای واژه، فراتر از معنای ذکر شده در منابع وجوه است و تفاسیر در بافت و سیاق آیه، آن را به خوبی توضیح داده­اند، در حالی که مترجمان قرآن یا عین لفظ قرآن را در ترجمه آورده یا معنای تحت اللفظی آن را ذکر کرده­اند. فقط چند مترجم سعی کرده‌اند در ترجمه عمق معنا را آشکار سازند نظیر: واژه هدی در معنای خواندن (یدعو).

5- در برخی از موارد، معنای ذکر شده در کتب وجوه با معنای ارائه شده از جانب مترجمان قرآن، نزدیک و شبیه به هم است، زیرا هر کدام مصداقی از هسته معنایی واژة مورد نظر را که به هم مربوط است آورده­اند نظیر: واژة ضلالت در معنای لغزانیدن، هلاک شدن، بدبختی و شقاوت.

  1. قرآن کریم.
  2. آلوسی، محمود (بی‌تا)، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
  3. ابن جوزی، جمال الدین ابوالفرج (1407ق)،نزهة الاعین النواظر فی علم الوجوه و النظائر، تصحیح محمد عبدالکریم الراضی، بیروت: مؤسسه الرسالة، چ3.
  4. ابن فارس، حسین (1981م)، معجم مقاییس اللغة، تحقیق عبدالسلام هارون، مصر: مکتبه الخانجی.
  5. ابن عباس (بی­تا)، تنویر المقباس، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
  6. ابن کثیر، عمادالدین (1420ق)، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
  7. ابن منظور، محمد (1408ق)، لسان العرب، بیروت: داراحیاء التراث العربی.
  8. ابوالفتوح رازی (1366)، روض الجنان وروح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد: بنیاد پژوهشهای آستان قدس.
  9. امین، سیده مجتهده (1361)، مخزن العرفان فی علوم القرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان.
  10. بستانی، بطرس (بی‌تا)، محیط المحیط، بیروت: دارالکتاب العربی.
  11. بیضاوی (بی­تا)، تفسیر، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چ2.
  12. تفلیسی، حبیش (1360)، وجوه قرآن، تهران: نشر بنیاد.
  13. جرجانی، حسین بن الحسن (1337)، جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، تفسیر گارز، تهران: مطبعة جامعه.
  14. جوهری، اسماعیل بن حماد (1970م)، الصحاح؛ تاج اللغة و صحاح العربیه، بیروت: دارالکتب العلمیة.
  15. خزاعی نیشابوری، حسین بن علی (1366)، ابوالفتوح رازی، مشهد: بنیاد پژوهش‌های اسلامی آستان قدس.
  16. حقی البروسوی، اسماعیل (1405ق)، روح البیان، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چ7.
  17. دامغانی، حسین بن محمود (1977م)، قاموس القرآن او اصلاح الوجوه و النظائر فی القرآن الکریم، بیروت: دارالعلم للملایین.
  18. رازی، محمد فخرالدین (1415ق)، الکبیر و مفاتیح الغیب، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع.
  19. راغب اصفهانی، حسین بن محمد (بی‌تا)، المفردات فی غریب القرآن، بیروت: دارالمعرفة.
  20. زرکشی، محمد بن بهادر (1391ق)، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، صیدا: منشورات المکتبة العصریة.
  21. زمخشری، محمود بن عمر (1366ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی.
  22. سیوطی، جلال الدین (1407ق)، الاتقان فی علوم القرآن، بیروت: دارابن کثیر.
  23. شبر، عبدالله (1412ق)، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالبلاغة للطباعة و النشر و التوزیع.
  24. شعرانی، حاج میرزا ابوالحسن (بی‌تا)، نثر طوبی، تهران: کتابفروشی اسلامیه.
  25. صدرالدین شیرازی، محمدبن ابراهیم (1366)، تفسیر قرآن، قم: انتشارات بیدار، چ2.
  26. طباطبایی، سید محمد حسین (1393)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت: مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.
  27. طبرسی، فضل بن الحسن (1379ق)، مجمع البیان فی تفسیر قرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
  28. طریحی، فخرالدین (1395)، مجمع البحرین، تهران: مکتبه المرتضویة، چ2.
  29. طوسی، محمد بن الحسن (1409ق)، التبیان فی تفسیر قرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، قم: مکتب الاعلام الاسلامی.
  30. طیّب، عبدالحسین (1366)، اطیب البیان فی تفسیر قرآن، اصفهان: انتشارات اسلام، چ3.
  31. عیاشی، محمدبن مسعود (بی­تا)، تفسیر عیاشی، تهران: مکتبة العلمیة الاسلامیة.
  32. عوده، خلیل ابوعوده. (1405ق)، التطور الدلالی بین لغة الشعر الجاهلی و لغة القرآن الکریم، بیروت: مکتبة المنار.
  33. فرات، ابوالقاسم (1410ق)، تفسیر فرات الکوفی، تهران: سازمان چاپ و انتشارات.
  34. فراهیدی، خلیل بن احمد (1363)، العین، تهران: منشورات هجرت.
  35. فیروزآبادی، محمدبن یعقوب (بی‌تا)، قاموس المحیط، دمشق: مکتبة النوری.
  36. فیض کاشانی، محسن (1344)، الصافی فی تفسیر کلام الله، مشهد: دارالمرتضی للنشر.
  37. گنابادی، سلطان محمد (1344)، بیان السعاده فی مقامات العباده، تهران: دانشگاه تهران، چ2.
  38. مصطفوی، حسن (1360)، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
  39. مکارم شیرازی، ناصر (1353)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیة.
  40. مغنیه، محمد جواد (1981)، الکاشف، بیروت: دارالعلم للملایین، چ3.
  41. مقاتل بن سلیمان (1381)، الاشباه و النظائر فی القرآن الکریم، ترجمه محمد روحانی و محمد علوی مقدم، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
  42. میبدی، رشیدالدین (1363)، کشف الاسرار و عدة الابرار، تهران: مؤسسه امیرکبیر.
  43. نیشابوری (1422)، وجوه قرآن، مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی.
  44. ‌هاشمی، احمد (بی­تا)، جواهر البلاغه، بیروت: دارالکتب العلمیة.