Document Type : Research Article
Authors
1 Assistant professor, Department of Quranic sciences.
2 M.A graduated in Quranic and Hadith sciences.
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
واژه «فتنه» عموماً تداعیگر سلسله تدابیر و اقداماتی است که به منظور ایجاد تفرقه و نفاق میان دو فرد و یا اجتماع انجام میشود. بر این اساس میتوان، اقدامات داخلی و خارجی در جهت به هم زدن وحدت دینی و ملی افراد جامعه را که نهایتاً به آشوب و تخریب می انجامد، «فتنه» نامید. قرآن کریم به عنوان جامعترین کتاب آسمانی، بیشک از این واژه بیبهره نیست و از این رو «فتنه» و مشتقات آن در قرآن، قابل جستجو و بررسی است. در نوشتار پیش رو، محققان کوشیدهاند ضمن تبیین مفهوم و معانی مختلف «فتنه» در قرآن، اوصافی را که کلام خدا پیرامون فتنه بیان داشته است، مطرح و راهکارها و ضرورت مقابله با آن را از دیدگاه قرآن بررسی نمایند. در ادامه، این نکته بررسی خواهد شد که قرآن کریم چگونه از طرحها و راههایی که به منظور ایجاد فتنه در جامعه مطرح میشود، پردهبرداری نموده است.
Keywords [Persian]
آتش فتنه در اندک زمان ممکن، دامن اسلام و اهل اسلام را فرا میگیرد و دود ناشی از آن در چشم نسل کنونی و نسلهای آینده فرو می رود.
بروز فتنه آرامش و آسایش روحی و روانی جامعه را برهم میزند و قرار از کف مردم میرباید و سرمایههای سرشار انسانی، ملی، فرهنگی و اجتماعی را از بین میبرد. رنجهای ناشی از فتنه غیر قابل تحمل و هزینههای لازم برای تقابل با آن سرسام آور است. فتنه امور را بر مردم مشتبه میسازد، باطل را حق و حق را باطل جلوه می دهد، حق و باطل را در هم میآمیزد و بر پیکره دین، معرفت و ارزشهای والای الهی میتازد.
جنگ نرم از دریچه فتنهها و آمیخته شدن حق و باطل به یکدیگر و غبار آلودشدن فضای فکری و رسانهای جامعه انجام میگیرد. نظام سلطه در فتنهها از طریق تصرف قلبها و رهبری ذهنها، قلب و مغز افراد را تصرف میکند و سپس آنها را در جهت اهداف خود به کار میگیرد.
حضرت علی(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه، در تشریح فتنه میفرمایند:
«فتنه چونان شتری مست مردم را پی در پی پایمال میکرد و ناخن در ایمان آنان میزد ... فتنه که میآید، چند چیز به دنبال آن میآید: اول: تردید و شک و دودلی در باورهای آحاد مردم؛ دوم: شعله ور شدن آتش اختلاف در بین مردم و مسئوولان؛ سوم: بی ثباتی و تزلزل در ایمان؛ چهارم: گم کردن دوست و دشمن و مخلوط شدن آنها. و فرمودند اینها از علائم فتنه است.
از این، رو در این نوشتار با استناد به مراجع لغوی و آیات شریفه قران، ویژگیها و شرایط فتنه، شناخت فتنه و شیوهها و شگردهای فتنه گران، تشریح شده است.
1. مفهوم شناسی فتنه
«فتنه» یک واژه پر بسامد در ادبیات اسلامی است. «فتنه» در اصل از "فَتن" (بر وزن مَتن) گرفته شده و به معنى قرار دادن طلا در آتش براى ظاهر شدن میزان خوبى آن از بدى است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص62) و به گفته بعضى (آلوسی، 1415ق، ج2، ص65) گذاشتن طلا در آتش براى خالص شدن از ناخالصیها است.
واژه فتنه سی بار و مشتقات آن شانزده بار در قرآن کریم، ذکر شده و در معانى مختلفى به کار رفته است:
1- گاه به معنى آزمایش و امتحان است؛ مانند: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُون»؛آیا مردمگمان کردهاند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها مىشوند و آنان [به وسیله جان، مال، اولاد و حوادث] مورد آزمایش قرار نمىگیرند؟ (عنکبوت:2).
2- و گاه به معنى فریب دادن؛ چنان که مىفرماید: «یا بَنی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطان»؛ اى فرزندانآدم، شیطان شما را نفریبد (اعراف:27).
3- و گاه به معنى بلا و عذاب آمده است؛ مانند: «یَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ یُفْتَنُون»؛ آن روزکه آنها بر آتش، عذاب مىشوند و به آنها گفته مىشود بچشید عذاب خود را (ذاریات:13).
4- و گاه به معنى گمراهى آمده؛ مانند: «وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً»؛کسى که خدا گمراهى او را بخواهد (و از او سلب توفیق کند) هیچ قدرتى براى نجات او، در برابر خداوند نخواهى داشت (مائده:41)
5- و گاه به معنى شرک و بت پرستى یا سد راه ایمان آورندگان؛ مانند آیه: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَة»؛ باآنها پیکار کنید تا شرک از میان برود، و دین مخصوص خداى یگانه باشد (بقره:193)
نمودار 1. مفاهیم فتنه در قرآن
از نظر معناشناسی فتنه دارای یک مفهوم مشترک معنایی و مجموعهای از مصادیق است. در واقع، این مصادیق پنجگانه در زیر چتر معنای کلی فتنه قرار میگیرند که به آن مشترک معنایی گفته میشود. غالب واژههای قرآن این چنین تلقی میشوند.
ظاهر این است که تمام این معانى به همان ریشه اصلى که در معنى فتنه گفته شد، باز مىگردد (همان گونه که غالب الفاظ مشترک چنین حالى را دارد) زیرا با توجه به اینکه معنى اصلى قرار دادن طلا در زیر فشار آتش براى خالص سازى، یا جدا کردن سره از ناسره است، در هر مورد که نوعى فشار و شدت وجود داشته باشد، این واژه به کار مىرود؛ مانند: امتحان که معمولاً با فشار و مشکلات همراه است، و عذاب که نوع دیگرى از شدت و فشار است، و فریب و نیرنگ که تحت فشارها انجام مىگیرد و همچنین، شرک یا ایجاد مانع در راه هدایت خلق که هر کدام متضمن نوعى فشار و شدت است.
از آنجا که هر واژه مشترک لفظی به جز خاصیت اشتراک معنایی از لوازم معنایی نیز برخوردار است و توجه پژوهشگران را به خود جلب کرده است، در باب واژه فتنه نیز آورده اند؛ معنای لغوی این واژه دارای لوازمی است که آرام آرام به یکی از معانی این واژه هم تبدیل شده است. لازمه در آتش قرار گرفتن انسان این است که انسان به حالت اضطراب میافتد، سپس این اضطراب از اضطراب بدنی و جسمی توسعه مییابد و اضطرابهای روحی و روانی را نیز دربر میگیرد. به همین دلیل، به اضطرابها و این نوع تزلزلهای درونی، باطنی و روحی که در حوزه باورهای دینی و نظام ارزشی فرد پیدا میشود، نیز «فتنه» گفته میشود (مصباح یزدی، 1379، صص101-103).
به تعبیر دیگر، اموری که موجب چنین تزلزلها و اضطرابهایی در حوزههای اعتقادی، باورها و ارزشهای فرد میشود، «فتنه» نامیده میشوند.
به امتحان و بلا و اختبار نیز به این دلیل فتنه گفته میشود که موجب اضطراب و تزلزل و نگرانی انسان میشود. به دلیل نگران بودن از نتیجه امتحان، انسان دچار اضطراب و تزلزل میشود، به همین دلیل به امتحان نیز «فتنه» میگویند.
البته، با بررسی موارد کاربرد واژه فتنه در معنای «آزمایش»، به دست میآید که هر آزمایشی را فتنه نمیگویند، بلکه این تعبیر شامل آزمایشهای دشوار، پیچیده و مبهم میشود، آزمونهایی که در آن، تشخیص راه از چاه و آب از سراب آسان نباشد. قرآن کریم میفرماید: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُترَْکُواْ أَن یَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِین» (عنکبوت:2-3)
صرف ادعای ایمان، نشانه سعادتمندی فرد نیست، مدعیان باید بتوانند در شرایط فتنه ادعای خود را به اثبات برسانند و مؤمنان واقعی کسانی هستند که در شرایط فتنه میتوانند ایمان خود را نگه دارند و کسی میتواند از چنین شرایطی سر بلند بیرون آید که بصیرت کافی داشته باشد و شرایط اجتماعی و سیاسی حاکم بر روزگار خود را به خوبی بشناسد و از مناسبتها و معادلات قدرت و سیاست آگاهی داشته باشد.
فتنه در ادبیات سیاسی اسلام در بیشتر موارد به آزمایشهای پیچیده و بسیار مبهمی ناظر است که هر کسی تاب و توان موفقیت در آنها را ندارد؛ جاهایی که حق و باطل به هم در آمیزند و به هم مشتبه شوند، به گونهای که به سادگی نتوان حق را از باطل تشخیص داد. در چنین مواردی است که بعضی به گمان پیروی از حق به دنبال باطل میروند و عملاً در زمره مخالفان حقیقت قرار میگیرند، اما خود گمان میکنند که کاری نیکو انجام داده اند. قرآن کریم در این رابطه میفرماید: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»؛بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده است؛ با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند (کهف:102-103).
در شرایط فتنه مسائل آنقدر به هم آمیخته میشود که حتی افراد زیرک هم به سادگی نمی توانند تشخیص دهند که حق کدام است و باطل کدام و راه کجا و باطل کجا و آب کدام است و سراب کدام؟
در شرایط فتنه دوگروه که هر دو در ظاهر اهل قبله و نماز و روزهاند، در مقابل یکدیگر صف آرایی میکنند و در چنین شرایطی تشخیص وظیفه چندان آسان نیست. در مرحله اول فتنههای سیاسی معمولاً عدهای در لباسخودی و به ظاهر دلسوز و خیرخواه میکوشند تا با القای شبهههایی درباره چگونگی رفتار حاکمان حقیقی و به شیوهای نرم و در قالب دفاع از ارزشهای اسلامی و بازگشت به اصول اولیه اسلام، افکار عمومی را به انحراف بکشانند و در نتیجه، آرام آرام حکومت اسلامی را از درون تهی کنند. برای مبارزه با یک حکومت، گاهی به شیوه مسلحانه و از راه کودتای نظامی اقدام میشود و گاهی نیز با استفاده از روش توطئه و کودتای نرم. در این نوع براندازیها، معمولاً با استخدام چهرهها و شعارهای مقدس و مورد قبول مردم سعی میشود تا حقیقت امر بر مردم مخفی بماند. در این مواقع از الفاظ چند پهلو و مبهم استفاده میشود. البته، ممکن است بسیاری از فتنههای سیاسی در مرحله نهایی خود به رویارویی نظامی و جنگ مسلحانه نیز منجر شود (شریفی، 1388، صص40-43).
2. اوصاف فتنه در قرآن
خداوند در قرآن کریم دو مرتبه به توصیف فتنه و فتنه انگیزی پرداخته است:
الف) ابتدا فتنه و فتنه انگیزی در جامعه را بدتر و شدیدتر از قتل میداند و میفرماید: «وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل»؛ و فتنه (شرک وشکنجه) از قتل بدتر است(بقره:191).
منظور از فتنه در آیه مورد بحث شرک به خدا و کفر به رسول و آزار و اذیت مسلمین است، همان عملى که مشرکان مکه پس از هجرت و قبل از آن با مردم مسلمان داشتند.
فتنه بدتر از کشتن است، چون کشتن تنها انسان را از زندگى دنیا محروم مىکند، ولى فتنه مایه محرومیت از زندگى دنیا و آخرت و انهدام هر دو نشأه است (طباطبایی، 1374، ج2، ص89).
جهاد اسلامى نه به خاطر فرمانروایى در زمین و کشورگشایى، و نه به منظور به چنگ آوردن غنائم و نه تهیه بازارهاى فروش یا تملک منابع حیاتى کشورهاى دیگر، یا برترى بخشیدن نژادى بر نژاد دیگر است. هدف یکى از سه چیز است: خاموش کردن آتش فتنهها و آشوبها که سلب آزادى و امنیت از مردم مىکند و همچنین، محو آثار شرک و بت پرستى، و نیز مقابله با متجاوزان و ظالمان و دفاع در برابر آنان است. و نکته مهم اینکه پاکسازى، قبل از بازسازى است. ابتدا باید فتنه برداشته شود تا دین الهى مستقر گردد؛ اوّل کفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا.
ب) در آیه دیگر، خداوند فتنه و فتنه انگیزی را از قتل بزرگتر میداند و میفرماید: «وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْل»؛ و ایجاد فتنه، (و محیط نامساعد، که مردم را به کفر، تشویق و از ایمان باز مىدارد) حتى از قتل بالاتر است (بقره:217).
ایجاد فتنه سلب امنیّت (و منحرف ساختن مردم از دین خدا)، از قتل هم بالاتر است، چرا که آن، جنایتى است بر جسم انسان و این جنایتى است بر جان و روح و ایمان او.
3. ضرورت مبارزه با فتنه
در آیه زیر ضرورت مبارزه با فتنه به این صورت بیان شده است: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب»؛ و از فتنهاى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمىرسد (بلکه همه را فرا خواهد گرفت، زیرا دیگران سکوت اختیار کردند) و بدانید خداوند کیفر شدید دارد (انفال:25).
مخاطب این آیه همه امت اسلامی و جامعه مؤمنان است. مضمون این آیه این است که همه جامعه اسلامی و همه مومنان موظفند با فتنههایی که هر چند در ظاهر مخصوص ظالمان و ستمگران است مبارزه کنند؛ چرا که آسیبها و آفات فتنه همگان را در بر خواهد گرفت. در ذیل آیه نتیجه این توصیه نیز بیان شده است که اگر مسلمانان وظیفه خود را در مقابله با فتنهها انجام ندهند، عذابهای شدید الهی در دنیا و آخرت نصیبشان خواهد شد. ثمره فتنه چیزی جز ضعف اجتماع مسلمانان، ایجاد تفرقه و اختلاف در صفوف آنان و در نتیجه ذلت و خواری حکومت و جامعه اسلامی در برابر دشمنان نخواهد بود و بر همه افراد جامعه اسلامی به ویژه خواص و نخبگان لازم است ضمن شناسایی فتنهها و آگاهی دادن به مردم، بکوشند آتش فتنه را خاموش کنند و ریشه آن را بسوزانند.
4. مقابله با فتنه و فتنه گران
قران کریم به همه مسلمانان دستور میدهد تا رفع کامل فتنه از جهان و تحقق کامل دین الهی در سراسرگیتی، با فتنهگران و دین ستیزان مبارزه کنند ولحظه ای در این راه درنگ ننمایند. خداوند در دو مورد در قرآن دستور به مقابله با فتنه گران داده است. لذا نخست میفرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمین»؛ و با آنها بجنگید تا فتنه (بتپرستى و سلب آزادى از مردم)، باقى نماند و دین، تنها از آنِ خدا شود. پس اگر (از روش نادرست خود)، دست برداشتند، (مزاحم آنها نشوید؛ زیرا) تعدّى جز بر ستمکاران روا نیست (بقره: 193).
سپس یک بار دیگر سخن از مقابله با فتنه طرح میکند و میفرماید: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ بِما یَعْمَلُونَ بَصیر»؛و با آنان بجنگید تا هیچ نوع فساد و فتنه [و خونریزى و ناامنى] بر جای نماند، و دین [در سراسر گیتى] ویژه خدا شود؛ پس اگر از فتنه بازایستند [با آنان نجنگید] زیرا خدا، به آنچه انجام مىدهند، بیناست (انفال:39).
کفار قریش گروندگان به رسول خدا (ص) را قبل از هجرت آن جناب و تا مدتى بعد از آن در مکه مىگرفتند و شکنجه مىدادند و به ترک اسلام و برگشت به کفر مجبور مىکردند، و این خود فتنه نامیده مىشد (طباطبایی، 1374، ج9، ص99).
گاهى در قرآن کلمه فتنه به معنى شرک و بت پرستى که انواع محدودیتها و فشارها را براى جامعه دربر دارد، به کار رفته است. همچنین به فشارهایى که از ناحیه دشمنان براى جلوگیرى از گسترش دعوت اسلام و به منظور خفه کردن نداى حق طلبان و حتى باز گرداندن مؤمنان به سوى کفر به عمل مىآید "فتنه" اطلاق شده است. مفهوم آیه، مفهوم وسیعى است که هم "شرک" را شامل مىشود (به قرینه جمله «و یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ») و هم سایر فشارهایى را که از طرف دشمنان به مسلمانان وارد مىشد.
روشن است که این دستور قرآن به مبارزه با فتنه و فتنه گران، لزوماً دستور به «مبارزه سخت» و «جهاد فیزیکی» نیست؛ بلکه «مبارزه نرم» و« جهاد فکری، علمی و فرهنگی» را هم شامل میشود.
اصولاً چون فتنهگری در اغلب موارد، جز در آخرین فازهای خود از سنخ تهاجم فرهنگی و براندازی نرم است، راه مبارزه و جهاد علیه آن نیز از سنخ مبارزه فرهنگی و جهاد فکری و فرهنگی است.
5. افشای طرحهای ایجاد فتنه در قرآن
خداوند در قرآنکریم از طرحها و راههای متعدد برای ایجاد فتنه در جامعه پرده بر میدارد؛ که مهمترین آنها عبارتند از: «تفرقه افکنی و اختلاف»، «شبهه افکنی» و «فریب ونیرنگ».
نمودار 2. راههای ایجاد فتنه در قرآن
5-1. تفرقه افکنی و اختلاف افکنی
یکی از شگردهای اربابان فتنه برای فتنه انگیزی، ایجاد تشتت و تفرقه در جامعه است. یک جامعه متحد و یکپارچه، به طور طبیعی سد محکمی در برابر هرگونه فتنه انگیزی است؛ به همین دلیل عموم فتنهگران فقط زمانی به مراد خود میرسند که در صفوف متحد مردم شکاف ایجاد نمایند. دامن زدن به اختلافهای مذهبی، قومی و زبانی میتواند زمینه مناسبی را برای ایجاد فتنه در جامعه فراهم سازد. در همین چارچوب ایجاد و تقویت گروههای مخالف نظام یکی از شگردهایی است که مخالفان نظام برای براندازی آن به کار میبرند.
برخی از آسیبهای فرا روی جامعه اسلامی، آسیبهایی است که هم از ناحیه داخل و هم از ناحیه خارج متوجه جامعه میگردد. عوامل داخلی و نیز عوامل خارجی میتوانند در ایجاد این گونه آسیبها موثر باشند وگاهی هر دو عامل در کنار یکدیگر قرار میگیردند و آسیبی را متوجه جامعه و نظام میسازند، اختلاف و دشمنی میان قشرها و گروههای مختلف جامعه یکی از آسیبهایی است که عوامل داخلی و خارجی میتوانند در ایجاد آن مؤثر باشند. اختلاف میان گروهها و قشرهای مختلف جامعه، گاهی از عوامل کامل درونی و بر اساس ملاکهای غیر قابل قبول از نظر اسلام، نظیر اختلافات قومی، در جامعهای که مرکب از نژادهای مختلف وگویشهای متفاوت است، ایجاد میشود. تفاوت مناطق جغرافیایی، اختلاف آداب و رسوم محلی و حتی مذهبی، و عوامل داخلی دیگر موجب پیدایش اختلاف در جامعه خواهد شد.
دشمنان یک نظام تلاش خواهند کرد تا برای متلاشی کردن و تضعیف جامعه، از این زمینهها بهره ببرند، به اختلافات دامن زنند و آنها را تشدید کنند. اختلاف میان گروههای مختلف جامعه، سبب خواهد شد تا نیروهای جامعه بر اثر اصطکاک، تحلیل روند و قدرت پیشرفت را از دست بدهند. تردیدی نیست که با رو در رو قرار گرفتن دو عامل متضاد، نیروهای زیادی صرف خواهد شد تا عامل مقابل تضعیف گردد. در صورتی که یکی از دو طرف، قویتر از دیگری باشد، به پیشرفت محدودی نایل میشود، اما در صورت برابر بودن قدرت آنها، هر دو طرف از فعالیت و پیشرفت باز میمانند. دشمنان جامعه اسلامی نیز با استفاده از اختلافاتی که در درون جامعه وجود دارد، سعی میکنند که این اختلافات را تشدید کنند تا به دشمنی و تخاصم منجر گردد و قدرت و توانایی دو طرف، در رویارویی با یکدیگر مصرف شود و زمینه باز ماندن آنها از ترقی، تکامل و پیشرفت فراهم گردد.
سیاست «اختلاف بینداز و حکومت کن» سیاستی است که سابقه دیرین در طول تاریخ دارد و علاوه بر فرعون (ر.ک: قصص:4) که سیاستهای خود را با ایجاد اختلاف در جامعه به پیش میبرد، کسان دیگری نیز از این سیاست بهره می بردند و باعث ایجاد اختلاف در جوامع میشدند. از همان زمان که حکومت اسلامی به دست مبارک پیغمبر اکرم (ص) تشکیل گردید، آن حضرت از این آفت در جامعه خود رنج می برد و دشمنان خارجی آن حضرت نیز تلاش میکردند تا این اختلافات داخلی را تشدید کنند.
البته عرب قبل از ظهور پیامبر اکرم (ص) نیز از این اختلافات آسیب دیده بود. از همان آغاز ظهور اسلام و تشکیل جامعه اسلامی، پیامبر اکرم (ص) تلاش بسیاری برای بر طرف ساختن این اختلافات و برقراری دوستی و محبت میان طوایف مختلف صورت دادند و رسماً بین اهل مدینه و مهاجرین، عقد اخوت منعقد ساختند (مصباح یزدی، 1386، ص173).
در قرآن کریم آیات متعددی به موضوع تفرقه افکنی و اختلاف افکنی اشاره دارد که در ذیل به بررسی آنها میپردازیم:
5-1-1. فتنه اختلافات داخلی
اختلاف داخلى بین امت، فتنهاى است که دامنه آن همه را (ظالمان و غیرظالمان) فرا مىگیرد به همین جهت، خداوند در قرآن نسبت به آن بسیار جدی هشدار میدهد و این تحذیر تمامى مسلمانان از سهلانگارى در امر اختلافات داخلى خواهد بود: « وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب»؛ و از عذابى [که نتیجه گناه، فساد، نزاع، اختلاف و ترک امر به معروف و نهى از منکر است] بپرهیزید، [عذابى] که فقط به ستمکاران از شما نمىرسد [بلکه وقتى نازل شود، همه را فرا مىگیرد، ستمکاران را به خاطر ستم و اهل ایمان را به سبب اختلاف و نزاع و ترک امر به معروف و نهى از منکر] و بدانید که خدا سخت کیفر است (انفال:25).
دلیلى که دلالت کند بر اینکه "عقاب" در جمله «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ» مختص به عقاب دنیوى از قبیل اختلافات ِقومى و شیوع قتل و فساد و از میان رفتن امنیت و آسایش باشد، در دست نیست.
قرآن مىخواهد همه مؤمنان را از فتنهاى که مخصوص به ستمکاران آنهاست و مربوط به کفار و مشرکان نیست، هشدار دهد، و اگر خطاب را متوجه به همه مومنین کرده با اینکه مختص به ستمکاران از مؤمنین است، براى این است که آثار سوء آن فتنه، گریبانگیر همه مىشود و بر اثر اختلاف، همه دچار ذلت و مسکنت و هر بلا و تلخکامى دیگرى مىشوند، و همه در پیشگاه خداى تعالى مسؤول مىگردند و خدا شدید العقاب است.
پس«اختلافات داخلی»، فتنهاى است که تمامى افراد امت باید در صدد دفع آن برآیند، و با امر به معروف و نهى از منکر، که خدا بر ایشان واجب کرده از شعله ور شدن آتش آن جلوگیرى کنند. چون این گونه اختلافات آنان را به تفرقه و اختلاف کلمه تهدید نموده، باعث مىشود که وحدت مسلمین به تشتت و چند دستگى مبدل شود، و معلوم است که در این صورت هر دسته که غالب شود، زمام را به دست مىگیرد، و نیز معلوم است که این غلبه، غلبه فساد است، نه غلبه کلمه حق و دین حنیف که خداوند تمامى مسلمانان را در آن شریک کرده است.
گرچه خداى تعالى این فتنه را به
اسم و رسم معرفى نکرده و آن را به طور مجمل ذکر فرموده، ولی جمله بعدى که مىفرماید: «لاتُصِیبَنَّ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً» و همچنین جمله «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ» آن را تا اندازهاى توضیح داده و مىرساند که فتنه در اینجا عبارت از این است که: بعضى از امت با بعضى دیگر، در امرى که تمامى امت حقیقت امر را مىفهمند که کدام است، اختلاف مىکنند، ولی یک دسته از قبول آن سرپیچى نموده، آگاهانه به ظلم و منکر اقدام مىکنند، و آن دسته دیگر هم که حقیقت امر را قبول کردهاند، آنان را نهى از منکر نمىکنند و در نتیجه آثار سوئش دامنگیر همه امت مىشود.
نظیر این فتنه در فتنههاى واقع شده در صدر اسلام دیده مىشود، به طورى که آیه شریفه کاملاً و آشکارا بر آن فتنهها منطبق مىگردد، چون فتنههاى مزبور وحدت دینى اسلام را منهدم نمود و خونهایى به ناحق ریخت و باعث اسارت و غارت و هتک نوامیس و حرمتها گردید و کتاب و سنت متروک شد. و از جمله مفاسد شوم این فتنه این است که امت اسلام حتى بعد از آنکه به اشتباهات و اعمال زشت خود تنبه پیدا کند، نمىتواند از آن عذاب دردناکى که این فتنه به بار آورده، خود را نجات دهد (طباطبایی، 1374، ج9، صص64-65).
خداى سبحان اگر اختلاف را مذمت مىکند، به خاطر لوازم آن که همان تفرق و اعراض از حق است، و آیات قرآن هم شاهد و گواه بر این است، زیرا هر جا از اختلاف مذمّت مىکند، هر دو طرف اختلاف به باطل را توبیخ مىکند و اهل حق و ملازمان سبیل حق را، خارج از اهل تفرقه و اختلاف دانسته است (ر.ک: شورى:13 و انعام:153).
5-1-2. نهى شدید از تفرقه و اختلاف
بىشک نتیجه فورى اختلاف و نفاق، ذلّت و خوارى است و سِرِّ ذلّت و خوارى هر ملت را، در اختلاف و نفاق آنان باید جستجو کرد. جامعهاى که اساس قدرت و ارکان همبستگىهاى آن با تیشههاى تفرقه در هم کوبیده شود، سرزمین آنان براى همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران خواهد بود. راستى چه عذاب بزرگى است! البته عذاب آخرت آن چنانکه خدا در قرآن بیان کرده است، فوقالعاده از این عذاب هم شدیدتر خواهد بود و در انتظار تفرقهاندازان و اختلافگرایان است: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ»؛ و مانند کسانى نباشید که پراکنده شدند و اختلاف کردند (آن هم) پس از آنکه نشانههاى روشن (پروردگار) به آنان رسید، و آنها عذاب عظیمى دارند (آل عمران:105).
بحث این آیه پیرامون مسأله اتحاد و پرهیز از تفرقه و نفاق است. این آیه مسلمانان را از اینکه همانند اقوام پیشین، همچون یهود و نصارى، راه تفرقه و اختلاف را پیش گیرند و عذاب عظیم براى خود بخرند، برحذر مىدارد، و درحقیقت آنها را به مطالعه تاریخ پیشینیان، و سرنوشت دردناک آنها پس از اختلاف و تفرقه دعوت مىکند. مراد از "اختلاف"، تفرق از حیث اعتقاد و مراد از "تفرق"، اختلاف و تشتت از حیث بدنها است. و اگر تفرق را جلوتر از اختلاف ذکر فرمود، براى این بود که تفرقه و جدایى بدنها از یکدیگر، مقدمه جدایى عقاید است، چون وقتى یک قوم به هم نزدیک و مجتمع و مربوط باشند، عقایدشان به یکدیگر متصل و در آخر از راه تماس و تاثیر متقابل متحد شوند، اختلاف عقیدتى در بینششان رخنه نمىکند و بر عکس، وقتى افراد از یکدیگر جدا و بریده باشند، همین اختلاف و جدایى بدنها باعث اختلاف مشربها و مسلکها مىشود و به تدریج هر چند نفرى داراى افکار و آرایى مستقل و جداى از افکار و آراى دیگران مىشوند و تفرقه و جدایى باطنى هم پیدا مینمایند؛ پس مثل این که خداى تعالى خواسته است بفرماید: شما مسلمانان مثل آن امتها نباشید که در آغاز بدنهایشان از یکدیگر جدا شد و از جماعت خارج شدند و در آخر این جدایى از اجتماع، سبب شد که آراء و عقائدشان هم مختلف گردد.
با اینکه مسأله ظهور اختلاف در آراء و عقائد، امرى ضرورى است و جلوگیرى از آن ممکن نیست، چون درک و فهم افراد مختلف است، لیکن بر طرف شدن آنهم به وسیله اجتماع ضرورى است و اجتماع بدنها با یکدیگر به خوبى مىتواند این اختلاف را برطرف سازد. پس رفع اختلاف امرى است ممکن و مقدور. البته، مقدور به واسطه و اگر جامعه مستقیماً نتواند اختلاف را برطرف سازد، با یک واسطه مىتواند و آنهم این است که بدنها را به هم متصل و مرتبط سازد، پس با این حال، اگر امتى نخواهد اینکار را بکند، امتى باغى و ستمگر است و خودش به دست خود اختلاف راه انداخته و در آخر هلاکت را براى خود فراهم کرده است.
به همین جهت، قرآن کریم بر دعوت به اتحاد بسیار تاکید نموده و نهى از اختلاف را به نهایت رسانده است و این نیست مگر به خاطر اینکه ژرفنگرى مىکرده، و مىدانسته است که این امت، مانند امتهایى که قبل از ایشان بودند و بلکه بیش از آنان، دستخوش اختلاف مىشود (طباطبایی، 1374، ج3، ص580).
اصرار و تأکید قرآن مجید در این آیات، درباره اجتناب از تفرقه و نفاق، اشاره به این است که این حادثه در آینده در اجتماع آنها وقوع خواهد یافت، زیرا هرگاه بر تحذیر و هشدار دادن از خطر و نهى از نزدیک شدن به آن بسیار تاکید مىکند، نشانه این است که این خطر پیش مىآید، و یا مثلاً این عملى که بسیار از آن نهى فرموده است، انجام خواهد شد. مسأله وقوع اختلاف در امت اسلام را رسول خدا (ص) هم خبر داد و فرمود: چیزى نمىگذرد که اختلاف به طور نامحسوس و آرام آرام در امتش رخنه مىکند و در آخر امتش را به صورت فرقههایى گوناگون در مىآورد و آنها مختلف مىشوند؛ آن طورى که یهود و نصارا مختلف شدند؛ پیامبر اسلام صریحاً به مسلمانان خبر داد که: «قوم یهود بعد از موسى 71 فرقه شدند و مسیحیان 72 فرقه و امت من بعد از من 73 فرقه خواهد شد».1 جریان حوادث هم، این پیشگویى قرآن و پیامبر اکرم (ص) را تصدیق کرد. چیزى از رحلترسول خدا (ص) نگذشت که امت اسلام قطعه قطعه شد و به مذاهبى گوناگون منشعب گشت. هر مذهب صاحب مذهب دیگر را تکفیر کرد و این بدبختى از زمان صحابه آن حضرت تا امروز ادامه دارد و هر زمانى که شخصى خیرخواه برخاست تا اختلاف بین این مذاهب را از بین ببرد، به جاى از بین بردن اختلاف، و یک مذهب کردن دو مذهب، مذهب سومى به وجود آمد. همه این اختلافهایى که در اسلام پدید آمد، به منافقین منتهى مىگردد، همان منافقینى که قرآن کریم خشنترین و کوبندهترین بیان را درباره آنان دارد و مکر و توطئه آنان را عظیم مىشمارد.
5-1-3. مسجد ضرار کانون تفرقه و نفاق
خداوند سبحان در آیه زیر از گروهی از منافقین نام میبرد که براى ایجاد تفرقه و اختلاف میان مسلمانان مسجدى بنا نهادند؛ آنجا که میفرماید: «وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ کُفْراً وَ تَفْریقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنینَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُون»؛ (گروهى دیگر از آنها) کسانى هستند که مسجدى ساختند براى زیان (به مسلمانان) و (تقویت) کفر و تفرقه میان مومنان و کمینگاه براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود. آنها سوگند یاد مىکنند که نظرى جز نیکى (و خدمت) نداشتهایم اما خداوند گواهى مىدهد که آنها دروغگو هستند (توبه:107).
این آیه، به داستان مسجد ضرار اشاره دارد که منافقان به بهانه افراد ناتوان و بیمار یا روزهاى بارانى، در برابر مسجد قُبا مسجدى ساختند که در واقع پایگاه تجمّع خودشان بود، و از پیامبر در آستانه عزیمت به جنگ تبوک، خواستند آنجا نماز بخواند و افتتاح کند. پس از مراجعت پیامبر (ص) از تبوک، آیه نازل شد و نیّت شومشان را بر ملا کرد. بنابراین، پیامبر فرمان داد مسجد را آتش بزنند و ویران کنند و محل آن را زبالهدان کنند (طبرسی، 1372، ج11، ص211؛ سیوطی، 1404ق، ج3، ص276).
هرگونه ضررى در اسلام ممنوع شمرده شده است: «لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ فِىالإِسلامِ» (حرعاملی، 1368، ج26، 14) گرچه تحت عنوانِ مسجد باشد؛ از جمله: ضرر به مکتب و وحدت، زیرا شکستن وحدت مسلمانان در این آیه، همطراز با کفر مطرح شده است.
پیامبر(ص) به رغم جایگاه مسجد، دستور داد مسجد یعنى خانه خدا را آتش بزنند، و مسجدى که یک ریگ آن را نمىتوان بیرون برد، ویران سازند، و مکانى را که اگر آلوده شود، باید فوراً آنرا تطهیر کنند، مزبله گاه شهر سازند! چون مسجد ضرار مسجد نبود، و در واقع بتخانه بود، مکان مقدس نبود کانون تفرقه و نفاق بود، خانه خدا نبود، بلکه خانه شیطان بود، و هرگز اسم و عنوان ظاهرى، واقعیت چیزى را دگرگون نمىسازد.
این مطلب نشان میدهد که دشمن، از مسجد و مذهب، علیه مذهب سوء استفاده مىکند. پس ظاهر شعارها و القاب، نباید فریبمان دهد؛ منافقان همواره چنین بودهاند؛ در برابر موسى، سامرى توطئه مىکند، در برابر مسجد نبوى، مسجد اموى مىسازند و در برابر امام على (ع) قرآن بر نیزه مىکنند. پس همان گونه که گوساله سامرى را سوزاندند، مسجد منافقان را نیز مىسوزانند تا درسى براى تاریخ باشد. در کوفه و شام نیز به خاطر پیروزى یزید بر امام حسین (ع) مساجدى ساخته شد، که امامان ما آنها را مساجد ملعونه نامیدند ( قرائتی، 1383، ج5، ص143).
با توجه به آیه فوق، هدفهاى ساخت مسجد ضرار را میتوان در چهار قسمت زیر خلاصه کرد :
1- منظور آنها این بود که با این عمل ضرر و زیانى به مسلمانان برسانند (ضراراً).
"ضرار" به معنى زیان رسانیدن تعمدى است. آنها در واقع درست به عکس آنچه ادعا داشتند که هدفشان تأمین منافع مسلمانان و کمک به بیماران و از کار افتادگان است، مىخواستند با این مقدمات پیامبر اسلام (ص) را نابود و مسلمانان را در هم بکوبند و حتى اگر توفیق یابند، نام اسلام را از صفحه جهان براندازند.
2- تقویت مبانى کفر و بازگرداندن مردم به وضع قبل از اسلام (وَ کُفْراً).
3- ایجاد تفرقه در میان صفوف مسلمانان، زیرا با اجتماع گروهى در این مسجد، مسجد "قبا" که نزدیک آن بود و یا مسجد پیامبر (ص) که از آن فاصله داشت، از رونق مىافتاد (وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ).
4- آخرین هدف آنها این بود که مرکز و کانونى براى کسى که با خدا و پیامبرش از پیش مبارزه کرده بود و سوابق سوئش بر همگان روشن بود، بسازند تا از این پایگاه نفاق، برنامههاى خود را عملى سازند (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ).
عجیب این است که تمام این اغراض سوء و اهداف شوم را در لباسی زیبا و ظاهر فریب پیچیده بودند، وحتى سوگند یاد مىکردند که ما جز نیکى قصد و نظر دیگرى نداشتیم (وَ لَیَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى).
و این است آئین منافقان در هر عصر و زمان که علاوه براستتار در پردههاى ظاهراً زیبا، براى منحرف ساختن افکار عمومى به انواع سوگند های دروغین متوسل مىشوند. مسلمان کسى است که نفاق و منافق را در هر زمان، در هر مکان و در هر لباس و در هر چهره بشناسد؛ حتى اگر در چهره دین و مذهب، و در لباس طرفدارى از قرآن و مسجد بوده باشد. استفاده از"مذهب بر ضد مذهب" چیز تازهاى نیست، همواره راه و رسم استعمارگران و دستگاههاى جبار و منافقان، در هر اجتماعى این بوده است که اگر مردم گرایش خاصى به مطلبى دارند، از همان گرایش براى اغفال، و سپس استعمار آنها استفاده کنند، و حتى از نیروى مذهب بر ضد مذهب کمک بگیرند.
اصولاً فلسفه ساختن پیامبران قلابى و مذاهب باطل همین بوده است که از این راه گرایشهاى مذهبى مردم را در مسیر دلخواهشان بیندازند. بدیهى است در محیطى مانند "مدینه" آنهم در عصر پیامبر(ص) با آن نفوذ فوق العاده اسلام و قرآن، مبارزه آشکار بر ضد اسلام ممکن نبود، بلکه باید لامذهبى را در لفافه مذهب، و باطل را در لباس حق عرضه کنند، تا مردم ساده دل جذب شوند، و نیات سوء آنها لباس عمل به خود بپوشد. پس مسلمان باید هوشیار، آگاه، واقع بین، آیندهنگر و اهل تجزیه و تحلیل در همه مسائل اجتماعى باشد. دیوان را در لباس فرشته بشناسد، گرگها را در لباس چوپان تشخیص دهد و خود را براى مبارزه با این دشمنان دوست نما آماده سازد.
5-2. شبهه افکنی
یکی دیگر از راههای ایجاد فتنه و شگردهای فتنه گران، ایجاد شبهه در ذهن مردم است. فتنه بر بستر شبهه و ابهام میروید و فتنه انگیزان از فضاهای شبهه آلود و مبهم بیشترین استفاده را میبرند.
5-2-1. مفهوم شبهه
«شبهه» بدین معناست که دو چیز (از نظر ظاهر یا معنا) آنقدر به یکدیگر شبیه و همانند باشند که نتوان آنها را از یکدیگر تمیز داد (راغب اصفهانی، 1412ق، ص443).
امام علی(ع) در معنای شبهه می فرمایند: «شبهه را برای این شبهه نامیدند که به حق شباهت دارد» (نهج البلاغه، 1379، خطبه38).
آن حضرت در جای دیگر میفرمایند: «از شبهه دوری کنید؛ زیرا شبهه به قصد فتنه و گمراه کردن ساخته شده است» (محمدی ری شهری، 1413ق، حدیث 9102).
فتنهگران میکوشند در هر موردی که امکان دارد دو یا چند چیز شبیه به هم را مطرح کنند تا مردم در انتخاب بمانند و امکان تشخیص و شناسایی را از دست بدهند و آن گاه آنان آنچه را در نظر دارند و شبیه حق معرفی کردهاند، به عنوان حق به مردم بشناسانند و انحراف ایجاد کنند.
5-2-2. شیوههای شبهه افکنیاز منظر قرآن
ایجاد شبهه در جامعه به روشهای مختلف صورت میگیرد. قرآن به مهمترین این روشها، شیوهها و مصادیق در آیات گوناگون اشاره داشته است که در این قسمت به بررسی آنها میپردازیم:
نمودار 3. شیوه های شبهافکنی از منظر قرآن
5-2-2-1. فتنهگری از طریق شبهههای فکری و اعتقادی
فتنه در دین؛ یعنی اینکه کسانی تلاش کنند به شیوههای شیطانی و با القای شبهههای فکری و اعتقادی، باورهای دینی مردم را متزلزل و مضطرب کنند. این فتنهگری در دین یکی از خطرناکترین شیوههای مبارزه با اسلام و معارف اسلامی است و به مراتب از مبارزات فیزیکی و نظامی خطرناکتر است، زیرا دشمن در شیوههای فتنهگری معمولاً از طریق سلاحهای نرم و به شیوه مسالمت آمیز و از راه قلم و رسانه میکوشد تا افکار و اندیشه های مسلمانان را به انحراف بکشاند و خود را در چهره دوست و به عنوان خیرخواه مسلمانان معرفی کند. به همین دلیل بسیاری از افراد در این مواقع جای دوست و دشمن را اشتباه میگیرند (شریفی، 1388، ص40).
قرآن، قلبهاى منحرف را منشأ فساد و فتنه میداند و بیان میدارد که فتنه، تنها آشوب نظامى و فیزیکى نیست، بلکه تفسیر به رأى و تحریفِ فرهنگ و معانى آیات، نیز فتنه است: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْباب»؛ او کسى است که این کتاب را بر تو نازل کرد. بخشى از آن، آیات محکم (روشن و صریح) است که اصل و اساس این کتاب را تشکیل مىدهد. (و هر گونه ابهامى در آیات دیگر، با مراجعه به این محکمات روشن مىشود) و بخشى از آن، آیات متشابه است (که احتمالات مختلفى در معناى آیه مىرود، ولى با توجه به آیات محکم، تفسیر آنها روشن مىشود.) امّا کسانى که در دلهایشان انحراف است، به جهت ایجاد فتنه (و گمراه کردن مردم) و نیز به جهت تفسیر آیه به دلخواه خود، به سراغ آیات متشابه مىروند، در حالى که تفسیر این آیات را جز خداوند و راسخان در علم نمىدانند؛ آنان که مىگویند: ما به آن ایمان آوردهایم، همه آیات از طرف پروردگار ماست (خواه محکم باشد یا متشابه) و جز خردمندان پند نگیرند (آل عمران:7).
آیه فوق ناظر به فتنههایی است که عدهای با تمسک به متشابهات دینی و نادیده گرفتن محکمات در باورهای دینی مردم ایجاد میکنند. در حقیقت، این گروه میکوشند به صورت پنهان و با پوشش ایمان و در قالب تفسیر قرآن و فهم متون دینی، با اصل دین به مبارزه بپردازند. به همین دلیل بسیاری از مردم، حتی بسیاری از نخبگان و خواص به آسانی نمیتوانند انگیزههای اصلی آنان را تشخیص دهند.
از امام باقر (ع) حدیثى به این مضمون نقل شده است که: چند نفر از یهود به اتفاق «حى بن اخطب» و برادرش خدمت پیامبر اسلام (ص) آمدند و حروف مقطعه "الم" را دست آویز خود قرار دادند و گفتند: طبق حساب ابجد، الف مساوى یک و لام مساوى30 و میم مساوى40 است و به این ترتیب خبر دادهاى که دوران بقاى امت تو بیش از هفتاد و یک سال نیست! پیامبر(ص) براى جلوگیرى از سوء استفاده آنها فرمود: شما چرا تنها "الم" را محاسبه کردهاید، مگر در قرآن "المص" و "الر" و سایر حروف مقطعه نیست، اگر این حروف اشاره به مدت بقای امت من باشد، چرا همه را محاسبه نمىکنید؟! (در صورتى که منظور از این حروف چیز دیگرى است)، سپس آیه فوق نازل شد (عروسی حویزی، 1415ق، ج1، ص313).
شأن نزول دیگرى نیز براى آیه نقل شده که از نظر نتیجه با شأن نزول فوق هماهنگ است و آن، اینکه جمعى از نصاراى نجران خدمت پیامبر اسلام (ص) آمدند و تعبیر قرآن درباره مسیح که میفرماید: «وَ کَلِمَتُهُ ... وَ رُوحٌ مِنْهُ» (نساء:171) را دستاویز خود قرار دادند و مىخواستند براى مساله "تثلیث" و "خدایى" مسیح از آن سوء استفاده کنند و آن همه آیاتى را که با صراحت تمام هرگونه شریک و شبیه را از خداوند نفى مىکند، نادیده انگارند، پس آیه فوق نازل شد و به آنها پاسخ قاطع داد (قطب، 1412ق، ج1، ص369).
در روایات مىخوانیم: آیات ناسخ، از محکمات و آیات منسوخ از متشابهات قرآن است و ائمه معصومین (ع) مصداق بارز راسخون در علم هستند (عروسی حویزی، 1415ق، ج1، ص316) همچنانکه خروجکنندگان بر حاکم اسلامى،
کج اندیشانى هستند که به دنبال آیات متشابه مىروند (سیوطی، 1404ق، ج2، ص148).
منظور از«ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ» این است که متشابه را دنبال کنند، و بخواهند به این وسیله مردم را گمراه نمایند، چون کلمه: "فتنه" با کلمه "اضلال" معنایى نزدیک به هم دارد (طباطبایی، 1374، ج3، ص34).
خداوند در این آیه پس از تقسیم بندى آیات قرآنى به محکم و متشابه، از سوء استفادههایى که گاهى بعضى از مغرضان از آیات قرآنى مىکنند، خبر مىدهد. کسانى که در دلهاى آنها میل به باطل وجود دارد و غرض ورز و باطلگرا هستند، با یک هدف شیطانى دنبال آیات متشابه مىروند؛ همان آیاتى که فهم آنها با تدبر و تأمل میسر است و وجوه مختلفى دارد.
آنها براى دو هدف چنین مىکنند: نخست اینکه قصد فتنهانگیزى دارند و دیگر اینکه مىخواهند آیات قرآنى را از معانى درست آن به معانى نادرست تأویل و تفسیر کنند. این افراد، براى خود افکار و اندیشههاى پیش ساخته دارند و مىخواهند از آیات قرآنى براى افکار خود دلیلى بتراشند و اندیشههاى خود را به قرآن تحمیل کنند؛ از این رو سراغ آیات متشابه مىروند که تاب معانى گوناگون را دارد و آنها را مطابق با افکار باطل خود تفسیر مىکنند و بدین گونه در جامعه فتنهانگیزى مىنمایند. از این گونه افراد و گروهها به خصوص پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) که عقاید گوناگون و فرقههاى مختلف در جامعه اسلامى به وجود آمد، فراوان دیده مىشود. گروههایى مانند: «خوارج»، «قدریه»، «مرجئه»،2 «معتزله»، «حشویه» و «اشاعره» که همواره اندیشههاى خود ساختهِ خود را به آیات قرآنى تحمیل مىکردند، در حالى که یک مسلمان راستین همواره باید خود را تسلیم و سرسپرده آیات قرآنى کند و هر چه را به دور از جنجالهاى تبلیغى و گروهگرایى، از قرآن به دست آمده است، از آن پیروى کند.
5-2-2-2. القای شبهات به صورت دائمی
شیاطین (انس و جن) همیشه مىخواستند با شبهات خود برنامههاى سازنده انبیاء را به هم بزنند، اما خدا مانع از آن مىشد.
خداوند در آیات زیر هشدار مىدهد که این توطئههاى مخالفان برنامه تازهاى نیست، همیشه این القائات شیطانى در برابر انبیاء بوده و هست: «وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَ لَا نَبىٍِّ إِلَّا إِذَا تَمَنىَّ أَلْقَى الشَّیْطَنُ فىِ أُمْنِیَّتِهِ فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِى الشَّیْطَنُ ثُمَّ یحُْکِمُ اللَّهُ ءَایَتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. لِّیَجْعَلَ مَا یُلْقِى الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْقَاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّلِمِینَ لَفِى شِقَاقِ بَعِیدٍ. وَ لِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَیُؤْمِنُواْ بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِلىَ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیم»؛ و پیش از تو هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم مگر آنکه هرگاه آرزو مىکرد [اهداف پاک و سعادتبخش خود را براى نجات مردم از کفر و شرک پیاده کند] شیطان [براى بازداشتن مردم از پذیرش حق] در برابر آرزویش شبهه و وسوسه مىانداخت، ولى خدا آنچه را شیطان [از وسوسهها و شبههها مىاندازد] مىزداید و محو مىکند، سپس آیاتش را محکم و استوار مىسازد و خدا دانا و حکیم است. [آزاد گذاشتن شبههاندازى شیطان] براى این [است] که خدا آنچه را شیطان مىاندازد، براى آنان که در دلهایشان بیمارى است و براى سنگدلان وسیله آزمایش قرار دهد و قطعاً ستمکاران در دشمنى و ستیزى بسیار دور [نسبت به حق و حقیقت] قرار دارند. و [نیز براى این است] تا کسانى که دانش و آگاهى [دینى] به آنان عطا شده بدانند که [محو شدن و نابودى القائات شیطان و استوار شدن آیات] از سوى پروردگارت حق است، پس به آن ایمان آورند و دلهایشان براى آن رام و فروتن شود و قطعاً خدا هدایتکننده اهل ایمان به سوى راهى راست است (حج:52-54).
پیامبران الهى معصومند و شیطان نه قرین آنهاست، نه در روحشان وسوسه مىکند و نه با آنان تماس مىگیرد. شیطان در طرح و برنامه و آرزوى آنان القائاتى دارد و ناگفته پیداست که حساب طرح پیامبران و برنامهها و اهدافشان، از حساب شخصى آنان جداست.
القائات و شبهات شیطانی، در برنامههاى انبیا و نسخ آنها از طرف خداوند، دو اثر دارد:
1- وسیله آزمایش براى بیماردلان و سنگدلان است. (بیمارى روحى و سنگدلى زمینهاى مناسب براى قرار گرفتن در دام فتنهها و شیطان است).
2- خنثى شدن القائات شیطان، سبب نورانیّت دل و ایمانِ اهل علم و آگاهى است.
5-2-2-3. مشتبه نمودن حق و باطل و کتمان حقیقت
یکی از ویژگیهای فتنه این که حق و باطل را با هم مشتبه میسازد و این از شگردهای فتنهگران است که در صدد در آمیختن حق و باطل هستند. کسانی که قصد ایجاد فتنه دارند، سعی میکنند سخنان باطل خود را در پوششی از سخنان حق ارائه دهند.
سران فتنه با ترفندهای مختلف و با استفاده از ابزارهای تبلیغاتی و رسانه ای و با بهره برداری از نفوذی که در افکار عمومی دارند و بعضاً با استخدام چهرههای موجه و مقبول سیاسی، اجتماعی و دینی تلاش میکنند امور باطل را حق جلوه دهند.
ثمره شبهه این است که حق و باطل را بر مردم مشتبه میکند. به تعبیر امام علی (ع) شبهه را به این جهت شبهه نامیده اند که باطنی باطل و نادرست دارد، اما در ظاهر شبیه به حق است (محمدی ری شهری، 1413، حدیث9101).
امام علی (ع) در توصیف این شگرد فتنهگران؛ میفرماید: «اگر باطل به حق آمیخته نمیشد، بر طالبان حق پوشیده نمیماند و اگر حق از باطل جدا و خالص میگشت، زبان دشمنان قطع میگردید، اما آنها قسمتی از حق و قسمتی از باطل را میگیرند و به هم میآمیزند، و در این هنگام است که شیطان بر دوستان خود چیره میشود و تنها آنها که مشمول لطف و رحمت پروردگارند، نجات مییابند»(نهج البلاغه، 1379، خطبه50).
پس اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نیست (چون مردم آگاه مىشوند و آن را ترک مىکنند) و اگر حقّ نیز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مىشود، اما خطر آنجاست که حقّ و باطل، به هم آمیخته میشود و از هر کدام بخشى چنان جلوه داده مىشود که زمینه تسلّط شیطان بر هوادارانش فراهم شود.
امتیاز انسان، به شناخت اوست و کسانى که با ایجاد شکّ و وسوسه و شیطنت، حقّ را از مردم مىپوشانند و شناخت صحیح را از مردم مىگیرند، در حقیقت یگانه امتیاز انسان بودن را گرفتهاند و این بزرگترین ظلم است.
مشتبه کردن و کتمان حق، دو اهرم نیرومند دشمن براى ایجاد انحراف در بین مؤمنان است. گمراه کردن مردم در مورد یک حقیقت به دو صورت انجام میپذیرد: یکی اینکه حق را تحریف کنند و آن را به باطل بیامیزند و ایجاد شبهه کنند و دیگر آنکه حق را کتمان کنند و از حضور آن جلوگیری نمایند تا مردم به کلی از وجود آن غافل بمانند.
نه حقّ را باید به باطل مخلوط کرد و آن را تغییر داد و نه باطل را باید در لباس حقّ مطرح ساخت، چون کتمان حقّ، حرام و اظهار آن واجب است. قرآن دوبار به صورت جداگانه به این مسائل مهم پرداخته است و میفرماید: «وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون»؛ و حقّ را با باطل نپوشانید و حقیقت را با اینکه مىدانید، کتمان نکنید (بقره:42).
«یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون»؛ اى اهل کتاب! چرا حقّ را به باطل مشتبه مىسازید و (یا) حقّ را کتمان مىکنید، در حالى که خود (به حقّانیت آن) آگاهید (آل عمران:71).
کلمه "لبس" (به فتح لام) به معناى اشتباه کارى، خلط و مشتبه کردن و آمیختن حق به باطل (طبرسی، 1372 ج1، ص211) یا القاى شبهه و آرایش باطل به صورت حق و یا به عکس است.
جمله «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» دلالت و یا حداقل اشارهاى دارد بر اینکه مراد از لبس، کتمان مسائل مربوط به معارف دینى است، نه آیاتى که دیدنى و به چشم مشاهده کردنى است؛ مانند آن آیاتى که خودشان تحریف و یا کتمان کردند و یا به غیر آنچه منظور بود تفسیرنمودند (طباطبایی، 1374، ج3 ، ص404). پس لبس و کتمان ارتباط تنگاتنگی دارند به همین جهت در آیات فوق هر دو با هم مطرح شده اند.
امام صادق (ع) درباره «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» فرمودند: یعنى اهل کتاب به صفات ذکر شده براى پیامبر در تورات آگاهند، (ولى آن را کتمان مىکنند) (قمى، 1367، ج1، ص105).
حضرت علی (ع) نیز ضمن نامهای خطاب به معاویه مینویسد: «از شبهه و حق پوشی و آمیختگی آن به حق و باطل بپرهیز، زیرا فتنهها دیر زمانی است که پردههای سیاه خود را گسترانده و دیدههایی را کور کرده است» (نهج البلاغه، 1379، نامه65).
کسی که میخواهد در جامعه اسلامی و در میان مسلمانان فتنهگری کند، نمیتواند علناً با معارف اسلامی و ارزشهای دینی مخالفت کند؛ زیرا در همان ابتدا با شکست مواجه خواهد شد، یا نمیتواند به صورت آشکار انگیزههای باطنی خود را برای مردم بازگوکند.
اگر مردم بدانند که سران فتنه دنبال منافع دنیوی خود و به دنبال کسب قدرت برای خود هستند، هرگز حاضر نمیشوند زیر بار آنها بروند، به همین دلیل فتنهگران میکوشند آمیزهای از سخنان حق و باطل را به شکلی جذاب و تأثیرگذار به مردم ارائه دهند و لباسی از حق را بر اندام انگیزههای باطل خود بپوشانند. اگر بگویند ما قانون خدا و مقررات دینی را قبول نداریم، کسی از آنها نمیپذیرد؛ لذا با شعار حقوق بشر و دموکراسی پیش میآیند. اگر چه این الفاظ زیبا است، ولی پشت این الفاظ به ظاهر زیبا، غالباً انگیزه های شیطانی نهفته است.
5-2-2-4. نقش کتمان حقایق درایجاد شبهه
«کتمان» به پنهان و پوشیده داشتن حق یا چیزی که باید اظهار و آشکار شود، گویند(راغب اصفهانی، 1412ق، ص70).
موضوعى که از دیر زمان باعث حقکشىهاى فراوان در جوامع انسانى گردیده، و آثار مرگبار آن تا امروز هم ادامه دارد، مسأله کتمان حق است.
«کتمان حق» عملى است که خشم همه طرفداران حق را بر مىانگیزد. چه خیانتى از این بالاتر که دانشمندان، آیات خدا را که امانتهاى اوست، به خاطر منافع شخصى خویش کتمان کنند تا مردم را به گمراهى بکشانند. این گونه افراد در واقع زحمات پیامبران و فداکارى مردان خدا را در نشر آیات پروردگار با این عمل خود بر باد مىدهند، و این گناهى است بزرگ و غیر قابل اغماض؛ لذا هم خدا، و هم تمامى بندگان خدا و فرشتگان او از این کار بیزارند، و آنها را لعنت میکنند: « إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَیَّنَّهُ لِلنَّاسِ فىِ الْکِتَابِ أُوْلَئکَ یَلْعَنهُُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنهُُمُ اللَّعِنُونَ. إِلَّا الَّذِینَ تَابُواْ وَ أَصْلَحُواْ وَ بَیَّنُواْ فَأُوْلَئکَ أَتُوبُ عَلَیهِْمْ وَ أَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیم»؛ کسانى که دلائل روشن و وسیله هدایتى را که نازل کردهایم، بعد از آنکه در کتاب براى مردم بیان ساختیم کتمان مىکنند، خدا آنها را لعنت مىکند و همه لعن کنندگان نیز آنها را لعن مىنمایند، مگر آنهایی که توبه کردند و (اعمال بد خود را با اعمال نیک) اصلاح نمودند و (آنچه را کتمان کرده بودند) آشکار ساختند، که من (لطف خود را) بر آنان بازمىگردانم، زیرا من توبه پذیر مهربانم (بقره:159-160).
چند نفر از مسلمانان همچون "معاذ بن جبل"، "سعد بن معاذ" و "خارجة بن زید" سؤالهایی از دانشمندان یهود پیرامون مطالبى از تورات (که با ظهور پیامبر (ص) ارتباط داشت) پرسیدند. آنها واقع مطلب را کتمان و از توضیح خوددارى کردند بنابراین، آیه فوق درباره آنها نازل شد (و مسؤولیت کتمان حق را به آنها گوشزد کرد)(سیوطی، 1379، ص22).
گر چه مورد آیه، دانشمندان یهود و نصارى هستند که حقایق تورات و انجیل را براى مردم بیان نمىکردند، ولى جمله «یَکْتُمُونَ» که دلالت بر استمرار دارد، شامل تمام کتمان کنندگان در طول تاریخ مىشود. هم چنان که کلمه "یلعن" که به خاطر تأکید دو مرتبه در آیه ذکر شده، فعل مضارع است و معنى استمرار را دارد؛ یعنی، لعن و نفرین خدا و تمام
لعنکنندگان براى همیشه و به طور دائم متوجه کسانى است که حقایق را کتمان مىکنند، و این شدیدترین مجازاتى است که ممکن است براى انسانى تعیین گردد. لعنت پروردگار نیز تا ابد ادامه خواهد داشت.
آیات فوق گر چه در حادثه خاصى نازل شد، ولى بدون شک حملات آن متوجه همه کسانى است که سهمى در این کار دارند.
تهدید و مذمتى که در آیه مورد بحث نسبت به کتمان کنندگان حق آمده، در قرآن منحصر به فرد است؛ چون این عمل زشت مىتواند امتها و نسلهایى را در گمراهى نگه دارد، همانگونه که اظهار حق مىتواند مایه نجات امتها بشود.
انسان فطرتاً خواهان حق است و آنها که حق را کتمان مىکنند، در واقع جامعه انسانى را از سیر تکامل فطرى باز مىدارند. اگر به هنگام ظهور اسلام و بعد از آن، دانشمندان یهود و نصارى در مورد بشارتهاى عهدین افشاگرى کامل کرده بودند و آنچه را در این زمینه مىدانستند، در اختیار سایر مردم مىگذاشتند، ممکن بود در مدت کوتاهى هر سه ملت زیر یک پرچم گرد آیند، و از برکات این وحدت برخوردار شوند.
کتمان حق مسلماً منحصر به کتمان آیات خدا و نشانههاى نبوت نیست، بلکه اخفاى هر چیزى که مردم را مىتواند به واقعیتى برساند، در مفهوم وسیع این کلمه درج است. به تعبیر دیگر افشا کردن حقایق در مسائل مورد ابتلاى مردم، مشروط به سؤال نیست، به خصوص اینکه قرآن تنها از مساله کتمان سخن نمىگوید، بلکه بیان و تبیین حقایق را نیز لازم مىشمرد، و همین اشتباه شاید سبب شده است که جمعى از دانشمندان از بازگو کردن حقایق لب فرو بندند، به عذر اینکه کسى از آنها سؤالى نکرده است؛ در حالى که قرآن مجید مىگوید: «وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَ لاتَکْتُمُونَهُ»؛ خداوند از کسانى که کتاب آسمانى به آنها داده شده، پیمان گرفته است که آن را حتماً براى مردم بیان کنید و کتمان ننمایید (آل عمران:187).
پس گناه کتمان بیشتر از جانب علماست. کتمان حقّ مىتواند صورتهاى مختلفى داشته باشد، گاهى با سکوت و عدم اظهار حقّ، در جایى که باید سخن گفت و افشاگرى کرد. سکوت، مصداق کتمان حق مىشود و این در موردى است که مردم نیاز شدید به درک واقعیتى دارند و دانشمندان آگاه مىتوانند با بیان حقیقت این نیاز مبرم را برطرف سازند.
گاهى هم با توجیه و گاهى با سرگرم کردن مردم به امور جزئى و غافل ساختن آنها از مسائل اصلى است. در مواردى همانند: اسرار مؤمنان یا عیوب برادران دینى، کتمان واجب یا مستحب است.
به خاطر همه این دلایل است که کتمان حقّ ممنوع است و از بزرگترین گناهان به شمار می رود. چون مانع هدایت مردم و باقى ماندن نسلها در گمراهى است، چه کتمان معجزات و دلائل حقّانیّت باشد «الْبَیِّناتِ» و چه کتمان رهنمودها و ارشادات «الْهُدى»؛ حتی کتمان حقّ، ظلم به دین خدا و حقّ مردم نسبت به هدایت یافتن است و این یک ظلم فرهنگى است که از بدترین ظلمها به شمار می رود زیرا لعنت خالق و مخلوق را به دنبال دارد (قرائتی، 1383، ج1، صص247-248).
کتمان حقایق دینى فساد است، زیرا به توبه کننده، فرمان اصلاح و جبران داده شده است. توبه هر گناه، متناسب با آن است، توبه کتمان، بیان حقایق است و توبه کسى که نماز نخوانده، آن است که نمازهاى خود را قضا کند. توبه کسى که مال مردم را تلف کرده، آن است که باید همان مقدار را به صاحبش برگرداند. در این مورد نیز کسى که با کتمان حقایق، به دنیاى علم، اندیشه و نسلها، خیانت کرده است، فقط با تبیین حقایق و بازگویى آنهاست که مىتواند گذشته را جبران نماید.
5-2-2-5. ایجاد شبهه از طریق تحریف حقایق
از صفات مهمی که قرآن کریم برای یهودیان ذکر کرده، این است که آنها سخنان خدا را تحریف مىکنند (خواه تحریف لفظى یا تحریف معنوى) و هر حکمى را که برخلاف منافع و هوسهاى خود تشخیص دهند، آن را توجیه و تفسیر و یا به کلى رد مىکنند. آنها به انواعى از تحریف در کتاب آسمانى خود دست مىزدند. گاهى تحریف آنها، تحریف معنوى بود؛ یعنى عباراتى را که در کتاب آسمانى آنها نازل شده بود، بر خلاف معنى واقعى آن تفسیر مىکردند. به این صورت الفاظ را به صورت اصلى حفظ مىنمودند و معانى آن را دگرگون مىساختند و گاهى دست به تحریف لفظى مىزدند، و از روى استهزا به جاى اینکه بگویند سمعنا و اطعنا (شنیدیم و اطاعت کردیم) مىگفتند: «قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَیْناً»؛ شنیدیم و مخالفت کردیم (نساء:46).
و گاهى دست به مخفى ساختن قسمتى از آیات الهى میزدند. آنچه را موافق میلشان بود، آشکار و آنچه را بر خلاف میلشان بود، کتمان مىکردند؛ حتى گاهى با وجود حاضر بودن کتاب آسمانى براى اغفال مردم دست روى قسمتى از آن مىگذاشتند، که طرف نتواند آن را بخواند.
قرآن به صراحت در آیات مختلف به این ویژگی یهود اشاره مینماید: «أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ»؛ آیا [شما مردم مؤمن] امید دارید که [آن سخت دلان] به [دین] شما ایمان بیاورند؟! در حالى که گروهى از آنان کلام خدا را همواره مىشنیدند، سپس بعد از آنکه [معنا و مفهومش را] درک مىکردند، [به سبب دنیاطلبى و امور مادى] به دلخواه خود تغییرش مىدادند، در صورتى که مىدانستند [به کلام خدا و به مردم جویاى حق خیانت مىکنند (بقره:75).
بعضی از مفسران میگویند: اشاره این آیه به هفتاد تن از بنىاسرائیل است که موسى آنها را برگزید تا همراهش، براى شنیدن کلام و فرمانهاى خدا بروند. وقتى باز آمدند، راستگویان آنها به آنچه شنیده بودند گواهى دادند، اما گروهى گفتند: ما از خدا شنیدیم که هرگاه توانستید این کارها را بکنید و اگر دلتان نمىخواهد نکنید، باکى نیست.
اما بیشتر مفسران، این آیه را مربوط به تغییر حکم رجم زناکار و تغییر دادن صفات پیغمبر آخرالزمان در تورات از سوى احبار یهود مىدانند (ذکاوتی، 1383، ص20).
در آیات دیگر میفرماید: «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ»؛ سخنان (خدا) را از جایگاه اصلیاش تحریف مىکنند (مائده:13).
در آیه دیگر سخن از تهدید کسانى است که نشانههاى توحید را تحریف مىکنند و به اغفال و گمراه ساختن مردم مىپردازند. ممکن است با مغالطه و سفسطه مردم را بفریبند، و ممکن است بر این عمل زشت و ننگین خود پرده بیفکنند و خود را از انظار مردم مستور دارند، اما هرگز نمىتوانند کمترین عمل خود را از خداوند پنهان نمایند: «إِنَّ الَّذینَ یُلْحِدُونَ فی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا أَ فَمَنْ یُلْقى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتی آمِناً یَوْمَ الْقِیامَةِ اعْمَلُوا ما شِئْتُمْ إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصیر»؛کسانى که آیات ما را تحریف مىکنند، بر ما پوشیده نخواهند بود! آیا کسى که در آتش افکنده مىشود بهتر است یا کسى که در نهایت امن و امان در قیامت به عرصه محشر مىآید؟ هر چه مىخواهید انجام دهید، او به آنچه انجام مىدهید، بیناست (فصلت:40).
منظور از «الحاد در آیات خدا» ایجاد وسوسه در دلایل توحید و معاد، و یا همه آیات الهى اعم از آیات تکوینى گذشته یا آیات تشریعىاست که در قرآن مجید و کتب آسمانى نازل شده است.
مکتبهاى مادى و الحادى جهان امروز که براى منحرف ساختن مردم جهان از توحید و معاد، گاه دین را زاییده جهل و ترس و گاه مولود عواملاقتصادى، وگاه امور مادى دیگر معرفى مىکنند، نیز بدون شک از کسانى هستند که مشمول این آیهاند.
5-3. فتنه گری از طریق فریب و نیرنگ
سومین شیوه فتنهگران در جامعه، فتنهگری از طریق فریب، مکر و نیرنگ است. نمونهها و مصادیق متعدد از این نوع فتنهگری که در قرآن به آن اشاره شده، نشان از اهمیت این شیوه و طرح فتنه گران دارد. در ذیل به مواردی تاریخی اشاره خواهد شد.
5-3-1. فتنه سامری
یکى از حوادث اسفناک و در عین حال تعجبآورى که بعد از رفتن حضرت موسى (ع) به میقات در میان بنى اسرائیل رخ داد، جریان گوسالهپرستى آنهاست که به دست شخصى به نام "سامرى" و با استفاده از زیورآلات بنى اسرائیل، انجام گرفت.3
قرآن کریم در این زمینه میفرماید: «وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ أَ لَمْ یَرَوْا أَنَّهُ لا یُکَلِّمُهُمْ وَ لا یَهْدیهِمْ سَبیلاً اتَّخَذُوهُ وَ کانُوا ظالِمین»؛ قوم موسى بعد از (رفتن) او (به میعادگاه خداوند) از زیور آلات خود گوسالهاى ساختند، جسد بیروحى بود که صداى گاو داشت! آیا آنها نمىدیدند که با آنان سخن نمىگوید و به راه (راست) هدایتشان نمىکند، آن را (خداى خود) انتخاب کردند و ظالم بودند (اعراف:148).
امام باقر (ع) فرمودند: حضرت موسى به خدا گفت: سامرى، گوسالهاى از طلا براى مردم ساخته است، امّا صداى آن از چیست؟ وحى آمد که این وسیله آزمایش مردم است: «یا موسى اِن تِلکَ فِتنةً فَلا تَفَحص عَنها» (عروسی حویزی، 1415ق، ج2، ص70).
قرآن نیز مىفرماید: «إِنْ هِیَ إِلاَّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِها مَنْ تَشاءُ وَ تَهْدی مَنْ تَشاء»؛ این [حادثه] چیزى جز آزمایش تو نیست، هر که را بخواهى [به آزمایشت] گمراه مىکنى و هر که را بخواهى هدایت مىنمایى (اعراف:155).
گوسالهپرستى بنى اسرائیل همانند سایر پدیدههاى اجتماعى زمینههاى فرهنگى، اجتماعى داشت و بدون زمینه و مقدمه نبوده است، زیرا اوّلًا آنان سالیان دراز در مصر، بتهایى به شکل گاو دیده بودند؛ ثانیاً آنها پس از عبور از رود نیل چشمشان به قومى بتپرست افتاد و تحت تأثیر قرار گرفتند و اثر آن در عمق روحشان باقى ماند؛ ثالثاً تمدید مدّت سى شب به چهل شب، شایعه مرگ موسى را به دست مخالفان پدیدآورد و زمینه را براى انحراف آماده کرد و در نهایت، جهل مردم و هنر سامرى باعث شد تا قوم موسى از خدا پرستى به گوسالهپرستى گرویدند (مکارم شیرازی، 1374، ج6، ص370).
بنابراین، عوامل انحراف چند چیز است:
1- نبود رهبرى یا غیبت او.
2- جهل و نا آگاهى مردم.
3- عالمان و هنرمندان منحرف و سوء استفاده از علم و هنر.
4- زیبایى و زرق و برق ظاهرى.
5- سر و صدا و تبلیغات کاذب (قرائتی، 1383، ج4، ص180).
با اینکه این کار از سامرى سر زد (چنانکه آیات سوره طه گواهى مىدهد)، ولى این عمل به قوم موسى (ع) نسبت داده شده است؛ به خاطر اینکه عده زیادى از آنها سامرى را در این کار یارى کردند، و در واقع شریک جرم او بودند و عده بیشتر به عمل او راضى شدند.
گرچه ظاهر آیه، در بدو نظر این است که همه قوم موسى (ع) در این کار شرکت داشتند، ولى با توجه به آیه دیگر همین سوره که مىگوید: «وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُون»؛ از قوم موسى، جمعیتى بودند که به سوى حق هدایت مىکردند و به آن توجه داشتند (اعراف:159)، استفاده مىشود که منظور از آیه مورد بحث همه آنها نیست، بلکه اکثریت عظیمى از آنها، این راه را تعقیب کردند؛ به گواهى آیات آینده که ناتوانى هارون را از مقابله با آنها منعکس ساخته است.
کلمه «خوار» به معنى صداى مخصوصى است که از گاو یا گوساله بر مىخیزد. جمعى از مفسران معتقدند که: سامرى با اطلاعاتى که داشت، لولههاى مخصوصى در درون سینه گوساله طلایى کار گذاشته بود که هواى فشرده از آن خارج مىشد و از دهان گوساله، صدایى شبیه صداى گاو بیرون مىآمد! بعضى دیگر مىگویند: گوساله را آن چنان در مسیر باد گذاشته بود که بر اثر وزش باد به دهان او که به شکل مخصوصى ساخته شده بود، صدایى به گوش مىرسید.
نکته دیگرى که در اینجا باید به آن توجه داشت، این است که سامرى از آنجا که مىدانست قوم موسى(ع) سالها در محرومیت به سر مىبردند و به علاوه روح مادیگرى، چنانکه در بسیارى از نسلهاى امروز آنها نیز مىبینیم، بر آنها غلبه داشت و براى زر و زیور احترام خاصى قائل بودند، لذا او گوساله خود را از طلا ساخت، تا توجه شیفتگان و بردگان را به سوى آن جلب کند.
5-3-2. حیلهگری، توجیه شرعی
گروهى از بنى اسرائیل با حیلهگری و توجیه شرعی از فرمان الهى سرپیچى کردند و با توجه به اینکه چهره واقعى گناه، با کلاه شرعى و حیله، عوض نمىشود، بر اثر آن به مجازات سخت مبتلا شدند: «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئین»؛به طور قطع، حال کسانى را از شما که در روز شنبه نافرمانى و گناه کردند دانستید، ما به آنها گفتیم به صورت بوزینههاى طرد شده در آیید (بقره:65).
گروهى از بنى اسرائیل (مردم ایله) که در ساحل دریا زندگى مىکردند، به فرمان خدا در روزهاى شنبه صید ماهى براى آنها ممنوع بود، امّا در همان روز، ماهىهاى دلخواه آنان، جلوهگرى بیشترى مىکردند، و مردم را بیشتر وسوسه مىکردند، که این خود آزمایش الهى بود. این قوم، قانون الهى را مزوّرانه شکستند. در اینکه این جمعیت، قانونشکنى را از کجا شروع کردند، در میان مفسران اختلاف است. از بعضى از روایات چنین استفاده مىشود که نخست دست به نیرنگ و به اصطلاح حیله شرعى زدند. در کنار دریا حوضچههایى ترتیب دادند و راه آن را به دریا گشودند. روزهاى شنبه راه حوضچهها را باز مىکردند و ماهیان فراوان همراه آب وارد آنها مىشدند، اما به هنگام غروب که مىخواستند به دریا بازگردند راهشان را محکم مىبستند، سپس روز یکشنبه شروع به صید آنها مىکردند و مىگفتند: خداوند به ما دستور داده است ماهى صید نکنید، ما هم صید نکردهایم، بلکه تنها آنها را در حوضچهها محاصره نمودهایم (بحرانی، 1416ق، ج2، ص42).
بعضى از مفسران گفتهاند: آنها روز شنبه قلابها را به دریا مىافکندند، سپس روز بعد آن را از دریا بیرون مىکشیدند و به این وسیله صید ماهى مىنمودند. از بعضى از روایات دیگر برمىآید که آنها بدون هیچ حیلهاى با بىاعتنایى کامل روزهاى شنبه مشغول صید ماهى شدند (طبرسی، 1372، ج4، ص75).
ممکن است همه این روایات صحیح باشد؛ به این ترتیب که در آغاز از طریق حیله به اصطلاح شرعى به وسیله کندن حوضچهها و یا انداختن قلابها کار خود را شروع کردند. این کار، گناه را در نظر آنها کوچک و آنان را در برابر شکستن احترام روز شنبه جسور ساخت و کم کم روزهاى شنبه علناً و بىپروا به صید ماهى مشغول شدند و از این راه مال و ثروت فراوان فراهم ساختند.
حضرت على (ع) به شدّت از توجیه گناه و حلال نمودن حرام با توجیه خمر به نبیذ، رشوه به هدیه و ربا به معامله، انتقاد مىکردند (نهج البلاغه، 1379، خطبه156).
5-3-3. مکر و حیله زنان
زنان براى رسیدن به مطامع خود مکرها و حیلههاى خاصى دارند و از مکر زنان ناپاک باید ترسید که حیله آنان خطرناک است؛ قرآن در این باره میفرماید: «فَلَمَّا رَأى قَمیصَهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ قالَ إِنَّهُ مِنْ کَیْدِکُنَّ إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظیم»؛هنگامى که (عزیز مصر) دید پیراهن او [یوسف] از پشت پاره شده است، گفت: «این از مکر و حیله شما زنان است که مکر و حیله شما زنان، عظیم است (یوسف:28).
با اینکه قرآن، کید شیطان را ضعیف مىداند: «إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً» (نساء:76)، ولى در این آیه کید زنان را بزرگ شمرده است. این به خاطر آن است که وسوسه شیطان لحظهاى و غیابى و سارقانه است، ولى وسوسه زن با لطف و محبّت و حضورى و دائمى است (فیض کاشانی، 1415ق، ج3، ص1).
خداوند در این آیه کید همه زنان را بزرگ خوانده و این بدان جهت است که خداوند در مردان تنها میل و مجذوبیت نسبت به زنان را قرار داده است، ولى در زنان براى جلب میل مردان و مجذوب کردن آنها وسائلى قرار داده است که تا اعماق دلهایشان راه یابند و با جلوههاى فتان و اطوار سحرآمیز خود، دلهاى آنان را مسخر نمایند و عقلشان را بگیرند، و ایشان را از راههایى که خودشان هم متوجه نباشند، به سوى خواستههاى خود بکشانند، و این همان کید و اراده سوء است (طباطبایی، 1374، ج11، ص194).
5-3-4. مکر و نقشه قوم صالح
نُه نفر از اشراف گمراه قوم حضرت صالح (ع)، طی نقشهای هم قسم شده بودند، به حضرت صالح و خانوادهاش شبیخون بزنند و آنها را به قتل برسانند (طبرسی، 1372، ج7، ص354) بطوری که میفرماید: «وَ کاَنَ فىِ الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ وَ لَا یُصْلِحُونَ. قَالُواْ تَقَاسَمُواْ بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ مَا شهَِدْنَا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ إِنَّا لَصَدِقُونَ. وَ مَکَرُواْ مَکْرًا وَ مَکَرْنَا مَکْرًا وَ هُمْ لَا یَشْعُرُونَ»؛در آن شهر نُه گروهک بودند که در زمین فساد مىکردند و مصلح نبودند. آنها گفتند: بیایید قسم یاد کنید به خدا که: بر او (صالح) و خانوادهاش شبیخون مىزنیم و آنها را به قتل مىرسانیم، سپس به ولى دم او مىگوییم ما هرگز از هلاکت خانواده او خبر نداشتیم و در این گفتار خود صادق هستیم! آنها نقشه مهمى کشیدند و ما هم نقشه مهمى، در حالى که آنها خبر نداشتند (نمل:48-50).
در شهر قوم حضرت صالح (ع) نُه نفر از اشراف گمراه بودند که در کشتن ناقه صالح دست داشتند و خدا را اطاعت نمیکردند. ابن عباس نام آنها را اینطور ذکر کرده است: قدار بن سالف، مصدع، دهمى، دهیم، دعمى، دعیم، اسلم، قتال و صداف (ابوالفتوح رازی، 1408ق، ج15، ص5؛ طبرسی، 1372، ج7، ص354).
واژه "مکر" در ادبیات عرب به معنى هرگونه چاره اندیشى است و اختصاص به نقشههاى شیطانى و زیان بخش که در فارسى امروز در آن استعمال مىشود، ندارد. بنابراین، هم در مورد نقشههاى زیان بخش به کار مىرود، و هم چاره اندیشىهاى خوب. «مکر» آن است که کسى را از رسیدن مقصودش باز دارند (راغب اصفهانی، 1412ق، ص772).
بنابراین، هنگامى که این واژه در مورد خداوند به کار مىرود، به معنى خنثى کردن توطئههاى زیانبار است و هنگامى که درباره مفسدان به کار مىرود به معنى جلوگیرى از برنامههاى اصلاحى است.
یکی از نکات مهم این آیات این که دشمن، از مقدّسات دینى سوءاستفاده مىکند، همان طور که میفرماید: آنها با یکدیگر هم قسم شدند و میخواستند با ظاهرسازی برای گناه خود توجیه شرعی ایجاد کنند. در تاریخ، عبرتهاى زیادى هست (سوگند به نام خدا براى قتل پیامبر خدا!) «تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ»، همچنانکه خوارج در خانه خدا و در ماه خدا، ولىّ خدا را در حال عبادت خدا، به نیّت تقرب به خدا در لیالى قدر و سحر نوزدهم رمضان ضربت زدند و شهید کردند.
5-3-5. مکر شبانهروزی مستکبران
تلاش و مکر مستکبران شبانهروزی و همیشگی بوده و انحراف فکری و فرهنگی وگمراهی جامعه نتیجه کار مداوم دشمنان مستکبر است؛ قرآن در این زمینه میفرماید: « وَ قالَ الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذینَ اسْتَکْبَرُوا بَلْ مَکْرُ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ إِذْ تَأْمُرُونَنا أَنْ نَکْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَنْداداً وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلالَ فی أَعْناقِ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلاَّ ما کانُوا یَعْمَلُون»؛ مستضعفان، به مستکبران مىگویند: وسوسههاى فریبکارانه شما در شب و روز (مایه گمراهى ما شد) هنگامى که به ما دستور مىدادید که به خداوند کافر شویم و شریکهایى براى او قرار دهیم، آنها هنگامى که عذاب (الهى) را مىبینند، ندامت خود را کتمان مىکنند (مبادا بیشتر رسوا شوند) و ما غل و زنجیر در گردن کافران مىنهیم . آیا جز آنچه عمل مىکردند، به آنها جزا داده مىشود (سبأ:33).
نتیجهگیری
«فتنه» واژهای قرآنی است که با داشتن یک معنا، مصداقهای متعددی دارد. قرآن مواردی همچون اموال، اولاد، اختلاف نظر، کفر، شرک، جنون و... را فتنه دانسته است. این موارد گوناگون البته در صورت مصداقی از فتنه قرار میگیرند که ایجاد اختلال و اضطراب کنند. هر گاه در جریان عادی و طبیعی امور اختلالی پیش آید، اضطراب را نیز به دنبال دارد و آنچه سبب پدید آمدن این وضع میشود قرآن نام «فتنه» را بر آن مینهد.
قرآن کریم، فتنه را به مراتب زیان بارتر از کشت وکشتار میداند، از این رو، فتنه بر انگیزان ویرانگرتر و پستتر از قاتلان هستند؛ لذا برای اینکه دین از آثار فتنه محفوظ بماند، خداوند در قرآن دستور به مبارزه و کشتار فتنهگران میدهد.
از منظر آیات قرآن کریم طرحها و راههای متعددی برای ایجاد فتنه در جامعه وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: «تفرقه افکنی و اختلاف»، «شبهه افکنی» و «فریب و نیرنگ».
از اولین و اساسی ترین شگردهای سران فتنه «ایجاد تفرقه و اختلاف در جامعه» است. شاید بتوان گفت آن قدر که این شگرد در فتنه انگیزی اثر گذار است، ترفندهای دیگر این تأثیر را نداشته باشد.
دومین طرح و شیوه فتنهگران در ایجاد فتنه در جامعه، ایجاد شبهه در ذهن مردم است، چرا که فتنه انگیزان از فضاهای شبهه آلود و مبهم بیشترین استفاده را میبرند. ایجاد شبهه در جامعه به روشهای مختلف صورت میگیرد. قرآن به مهمترین این روشها، شیوهها و مصادیق در آیات گوناگون اشاره دارد که عبارت از: فتنهگری از طریق شبهههای فکری و اعتقادی، القای شبهات به صورت دائمی، مشتبه نمودن حق و باطل، ایجاد شبهه از طریقکتمان حقایق و ایجاد شبهه از طریق تحریف حقایق.
سومین شیوه فتنهگران در جامعه، فتنهگری از طریق فریب و نیرنگ است. قرآن به مصادیق فراوانی از این نوع فتنهگری از قبیل: فتنه سامری، حیلهگری و توجیه شرعی یهود، مکر و حیله زنان، مکر و نقشه قوم صالح و مکر شبانه روزی مستکبران اشاره دارد.
پینوشتها:
1. این روایت به طرق مختلف از شیعه و سنى نقل شده است. منابع شیعه عبارتند از: (ابن بابویه، 1403ق، ص585، ح11؛ ابن بابویه، 1361، ص323، ح1؛ طبرسی، 1410ق، ج1، صص391-392؛ عیاشى، 1412ق، ج1، ص331).
منابع اهل سنت نیز عبارتند از: (سیوطی، 1404ق، ج2، ص62؛ آلوسی، 1415ق، ج10، ص408، ح7470).
2. خوارج، علی (ع) و عثمان و معاویه و حکمین را کافر میدانستند. آنان اهل گناهان کبیره را نیز کافر دانسته، ریختن خونشان را مباح میدانستند. ایشان نکاح با زنان و دختران و فرقههایی را که از آنان تبری میجستند، جایز نمیشمردند و خروج با امامان خود را بر ضد کافران و منافقان واجب میدانستند. خوارج، دشمنان آشتی ناپذیر بنی امیه و زمینداران بزرگ و مخالف وجود املاک خصوصی بودند. آنها اصل مخلوق بودن قرآن را قبول نداشتند و بعضی از فرق آن چون عجارده، سوره یوسف را جزو قرآن نمی دانستند و میگفتند که آن داستان عشقی است و چنین داستانی نباید جزو قرآن باشد.
در زمان بنی امیه و در عهد عبدالملک مروان (65-86ق) قدریه یا معتزله ظهور کردند و با فرقه مخالف خود جبریه یا مجبره اختلاف داشتند. جبریه معتقد بودند که بندگان خدا صاحب افعال خدا نیستند و خیر و شر را به خدا نسبت میدادند و نسبت آن دو را به انسان امری مجازی میدانستند. بر خلاف ایشان معتزله یا قدریه طرفدار قدرت و حریت اراده انسان بودند و انسان را در کردار و رفتار خویش آزاد میپنداشتند.
مخالفان این فرقه، قدریه را مجوسان یا زردشتیان امت اسلام میشمردند و میگفتند که رسول خدا (ص) فرموده است: «القدریة مجوس هذه الامة».
پس از شهادت علی(ع) و روی کار آمدن بنی امیه، توده مردم که معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوارج که نه به امامت علی(ع) و نه به خلافت معاویه و بنی امیه و نیز در مقابل شیعیان علی(ع) که معتقد به امامت او بودند، فرقه تازهای را تشکیل دادند که «مرجئه» خوانده میشوند. پیدایش این فکر بر اثر تسلط بنی امیه بود؛ به طوری که اسباب کار تقویت بنی امیه شدند و تا این خاندان روی کار بودند، آن فرقه نیز اعتبار داشتند. آنان عصمت امام را از خطا لازم نمی دانستند و علی(ع) را از درجه نخستین که جانشینی بلافصل پیغمبر باشد، به درجه چهارم یعنی خلیفه چهارم؛ تأخیر میاندازند؛ از این جهت است که مرجئه و شیعه دو فرقه مقابل یکدیگر هستند.
3. اهمیت این داستان به اندازهاى است که قرآن در چهار سوره به آن اشاره کرده است (بقره:51-54 و92-93، نساء:153، اعراف:52، طه:88).
منابع
مکارم شیرازى، ناصر و همکاران (1374)، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الإس