Analysis of the Quranic Formation of Words in the Field of Divorce based on Historical and Descriptive Semantics

Document Type : Research Article

Authors

1 Ph.D. Student, Department of Arabic Language and Literature, Yazd University, Yazd Iran

2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Yazd University, Yazd Iran

Abstract

Semantics, as one of the important fields of linguistics, plays an essential role in interpreting the verses of the Holy Quran. This knowledge provides a more accurate and appropriate meaning of words by relying on meaning relations and considering their linguistic and situational context. The word "talâhg" is one of the most used words in the Qur'an, which refers to the separation between a man and a woman; But this concept cannot be analyzed and is called simply a separation. A semantic analysis can reveal new horizons of the idea of "talâhg" that is different from the custom and non-Qur'anic concept. Using the descriptive-analytical method, this research examines the terms of divorce from a historical and descriptive point of view. The findings of this research show that the main word for "divorce" is "talâhg". It is an original Arabic word that is used in the metonym in the Holy Quran to mean divorce. And it includes the meaning of determination and starting the divorce. Another word in this field is "Tasreeh" which is the Companion and succession for "Tatliq". And it includes a part of divorce But "Mofaraghat" refers to the end of the divorce process. And "estebdal" refers to divorce with the motive of remarriage. The companions of the word "talâhg", refer to its being a process.

Keywords

Main Subjects


Article Title [Persian]

بررسی پیدایش عرف قرآنی واژگان حوزۀ طلاق بر اساس معناشناسی تاریخی و توصیفی

Authors [Persian]

  • علی اکبر عبیداللهی 1
  • فاطمه قادری 2
  • وصال میمندی 2
  • بهنام فارسی 2
1 دانشجوی دکتری گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکده زبان و ادبیات، دانشگاه یزد، یزد، ایران
2 دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکده زبان و ادبیات، دانشگاه یزد، یزد، ایران
Abstract [Persian]

معناشناسی به عنوان یکی از حوزه‌های مهم زبان‌شناسی، نقش اساسی در تفسیر آیات قرآن کریم دارد. این دانش با تمرکز بر روابط واژگانی و در نظر گرفتن بافت زبانی و موقعیتی آن، معنایی دقیق‌تر و متناسب‌تر از الفاظ ارائه می‌دهد. واژۀ «طلاق» یکی از مفاهیم پربسامد در قرآن است که به جدایی زن و مرد اشاره دارد؛ اما این مفهوم را نمی‌توان به‌سادگی تحلیل کرد و آن را صرفاً یک جدایی نامید. یک بررسی معناشناسانه می‌تواند افق‌هایی جدید از مفهوم «طلاق» را آشکار کند که با عرف و مفهوم غیرقرآنی متفاوت باشند. این پژوهش با استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی، واژه‌های حوزۀ طلاق در عرف قرآنی را بررسی می‌کند. یافته‌های این پژوهش نشان می‌دهد واژۀ اصلی برای مفهوم «جدایی زوجین» «طلاق» است؛ واژه‌‌ای عربی‌الاصل که در کاربردی مجازی در قرآن کریم به معنای جدایی زوجین آمده‌ است و شامل اراده و آغاز طلاق است. واژۀ دیگر در این حوزه «تسریح» است که همنشین و جانشین «تطلیق» است و بخشی از طلاق را یعنی طلاق سوم را شامل می‌شود؛ اما «مفارقه» به پایان فرآیند طلاق اشاره دارد و «استبدال» به جدایی با انگیزۀ جایگزینی اشاره دارد. مهم‌ترین همنشین‌های واژۀ طلاق عزم و مفاهیم عدد و زمان هستند که در ساخت معنای قرآنی طلاق که همان فرآیندی بودن آن، مقارن با زمان است، نقشی مهم داشته‌اند.

Keywords [Persian]

  • قرآن کریم
  • حوزۀ معنایی
  • روابط همنشینی و جانشینی
  • طلاق
  • معناشناسی تاریخی و توصیفی
  • طرح مسأله

معناشناسی اصطلاحی فنی است که به مطالعۀ علمی معنا اختصاص دارد. منظور از مطالعۀ علمی توصیف پدیده‌های زبانی معنا در چارچوب یک نظام، بدون هیچ پیش‌انگاری است (صفوی، 1397ش، ص28). با دقت در تعاریف معناشناسی، پی می‌بریم موضوع اصلی این دانش بخش معنایی دستور زبان است که معنا واژه‌ها و جملات را توصیف می‌کند و اگر بخواهیم هدف چنین دانشی را توصیف کنیم، می‌توان گفت تحلیل معنا در سطح واژه و تحلیل معنا در سطح جمله هدف اصلی معناشناسی است و تکواژ، واژه و جمله واحدهای مطالعۀ معنا هستند که نادیده گرفتن هر یک از آن‌ها در فهم معنا خلل ایجاد می‌کند (همان، ص34).  

هنگامی که می‌خواهیم مطالعات معناشناسی را در یک متن دینی، برای مثال، واژگان قرآنی، اجرا کنیم، در واقع به دنبال این هستیم که جایگاه و موقعیت (topos) یک معنا را درون شبکۀ معانی پیدا کنیم و این کار از طریق یافتن پیوندهای معنایی واژۀ هم­حوزه حاصل می‌شود؛ از این رو، ما در یک پژوهش معناشناسی بسیار درگیر این مسأله هستیم که این مفهوم با کدام مفاهیم همسایه و همنشین است و با کدام مفاهیم ارتباط متداعی و جانشینی دارد، تا بتوانیم پیوندهایش (واژه) را تحلیل ‌کنیم و عملاً یک نقشه پیش ‌روی مخاطب خودمان بگذاریم (پارسا، 1397ش، ص11). بر همین اساس، در معناشناسی،‌ روابط همنشینی و جانشینی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار هستند؛ زیرا می‌توانند طراحی و ترسیم درستی از معنای واژه ارائه‌ دهند.

از مسائل مهم در پژوهش‌های معناشناسی در واژگان قرآنی، مسألۀ زمان است. تا به امروز 1400سال از نزول قرآن کریم گذشته است؛ یعنی نظام زبانی و بالطبع نظام معنایی دچار تحول شده‌ است و باید متوجه تمایزهای بین این دو بود؛ زیرا برخی از کاربردهای زبانی خود به خود ریزش می‌کنند؛ کما اینکه در قرآن کریم استعمالاتی وجود دارند که دیگر در زبان عربی متداول نیستند؛ بنابراین، باید سعی شود معناهای قرآن کریم را در شبکۀ معنایی خودش فهمید؛ زیرا اکنون زبان عصر نزول را به صورت زنده نداریم. آنچه داریم، استعمال‌ها و گفتارهای قرآن کریم است و متن آن را در دسترس داریم؛ از این رو، باید بر اساس تحلیل همین متن به معنا رسید؛ زیرا قرآن کریم یک متن پویا و زنده است و صرفاً گزارشی از گذشته نیست که زمانش سررسیده باشد و در واقع، همین مسأله ما را به سمت معناشناسی توصیفی سوق می‌دهد.

اگرچه بیش از نیم قرن است که از عمر معناشناسی نوین می­گذرد و پژوهش­های زیادی در این زمینه انجام شده‌اند، واژگان و متن قرآن همچنان نیاز دارد تا با این دیدگاه‌ها نقد و بررسی شود‌؛ زیرا بسیاری از حوزه‌های قرآنی هنوز در نقد معناشناسانه قرار نگرفته‌اند و زیبایی‌ها و جذابیت‌های زبانی و بیانی آن‌ها در این زمینه کشف‌ نشده‌اند. واژه‌های حوزۀ «طلاق» از جملۀ واژگانی هستند که با رویکردهای معناشناسی کار نشده‌اند و نیاز است تا برای درک دقیق و درست از مفهوم آن‌ها نقد شوند.

بحث پیش رو با عنوان «بررسی پیدایش عرف قرآنی واژگان حوزۀ طلاق براساس معناشناسی تاریخی و توصیفی» در پی آن است تا با کمک روش­های دانش معناشناسی تاریخی و توصیفی به پرسش‌های زیر پاسخ دهد:

واژگان اصلی و فرعی مربوط به حوزۀ معنایی طلاق در عرف زبانی قرآن کدام‌اند؟

بر پایۀ مؤلفه‌های معنایی، واژگان حوزۀ طلاق در عرف قرآن دچار چه تحولات معنایی شده‌اند؟ و چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی با هم دارند؟

ارتباط معنایی واژگان حوزۀ طلاق بر چه پایه‌ای و در چه محورهایی انجام شده است؟

 

  • پیشینۀ پژوهش

با توجه به جست‌وجوهای انجام‌شده، معلوم شد در موضوع معناشناسی، کتاب‌ها و پژوهش‌های زیادی نگاشته‌ شده‌اند. پژوهش‌هایی که معناشناسی را در متن و واژگان قرآنی مورد توجه قرار داده‌اند نیز بسیار هستند و با توجه به در دسترس بودن آن‌ها در بیشتر مجلات قرآنی، ضرورتی برای یادآوری بیشتر آن‌ها نیست. در این بحث، بخشی از این پژوهش‌ها که با معناشناسی طلاق بیشتر ارتباط دارند، بیان می‌شوند؛ از جمله: مهدیه سادات مستقیمی (1388ش)، مقاله‌ای را تحت عنوان «ارتباط معنایی آیات در مسألۀ طلاق در سه حوزۀ اصول فقه، تفسیر و زبان‌شناسی» نگاشته است. نگارنده در پی آن است تا معانی آیات طلاق را در سه حوزۀ دانش اصول فقه، تفسیر و زبان‌شناسی بررسی کند و مقوله‌هایی مانند عام و خاص، مطلق و مقید و ارتباط آیات با شأن نزول و ارتباط سیاقی مدنظر قرار دهد و یک یا دو آیه را نیز با نظریۀ تلفیق‌ مفهومی که در معناشناختی مطرح است، بررسی کرده است. نیز احسان فدایی (1398ش) مقاله‌ای را تحت عنوان «بررسی تحلیلی الگوی رفتاری پیشنهادی در قرآن در موضوع طلاق» نگاشته است. در پژوهش یادشده، نگارنده مبحث طلاق بر اساس شروط «إمساک بمعروف» و «تسریح بإحسان» را مطرح می‌کند و تمرکز این پژوهش بیشتر بر جنبه‌های فقهی، تفسیری، روان‌شناختی و حقوقی است. نیز مقاله‌ای عربی با عنوان «الجوانب الإنسانیة فی آیات الطلاق»، اثر یحیی ذکریا عبدالمنعم (بی‌تا)، بر دیدگاه انسانی و حقوقی آیات طلاق و واقع‌گرایی آن و اثبات اینکه مطابق فطرت و طبیعت بشر است و منطق و عقلانیت و واقعیت بر آن غالب است، متمرکز است.

با کاوش‌های انجام‌شده، پژوهشی مستقل که این موضوع را با رویکردها و نظریه‌های معناشناسی نوین بحث ‌کرده‌ باشد یافت نشد، بلکه بیشتر پژوهش‌های این حوزه از نظریه‌های معناشناسی عاری‌ هستند و صرفاً بر اساس نظریه‌های فقهی و شرعی و تفسیری نگاشته شده‌اند.

 

  • چارچوب نظری

3-1- معناشناسی توصیفی و تاریخی

اساساً، اصطلاح معناشناسی برای نخستین بار به تحول و تکامل معنا در طول زمان اطلاق شده است که این نمونه از پژوهش، بعدها معناشناسی تاریخی[1] نامیده شد؛ «یعنی مطالعۀ تغییرات معنی در طول زمان» (پالمر، 1366ش، ص29)؛ اما معناشناسی توصیفی[2] رابطۀ معنایی واژگان در یک حوزۀ معنایی در مقطع زمانی خاص را مطالعه می‌کند و در آن، شناخت معنای اصلی، یعنی مراد متکلم و نیز معنای هاله‌ای واژگان مدنظر است و با بررسی وجوه معانی، حوزه‌های معنایی در دو محور جانشینی و هم‌نشینی و روابط معنایی واژگان با یکدیگر به دست می‌آیند (رفیعی، 1399ش، ص14).

 

3-2- حوزۀهای معنایی و مؤلفه‌های معنایی

از روش‌های مهم در دانش معناشناسی بررسی بر اساس «حوزۀ ‌معنایی» و «مؤلفۀ معنایی» است؛ «گاهی در یک مجموعه از واژگان، اشتراک در یک شرط لازم، سبب طبقه‌بندی واژه‌ها در یک حوزۀ معنایی می‌شود. برای نمونه، «سگ»، «گربه»، «اسب»، «گاو» و جز آن می‌توانند به دلیل «پستاندار بودن» یک حوزۀ معنایی را تشکیل دهند» (صفوی، 1397ش، ص190)؛ اما مؤلفۀ معنایی عبارت است از: «تشخیص معنی یک واژه از طریق عناصر یا مؤلفه­های معنایی ممیزه (جداکننده)» (پالمر، 1366ش، ص147). مؤلفه­های معنایی در یک واژه در واقع شرایط لازم و کافی در فهم معنای یک واژه هستند؛ برای مثال، مفهوم زن دارای مؤلفه‌های «انسان بودن»، «مؤنث بودن» و «بالغ بودن» است که دو مؤلفة اول از جملۀ شرایط لازم مفهوم زن هستند و مؤلفة سوم از جملۀ شرایط کافی برای تکمیل معنای واژة زن است؛ زیرا انسان بودن و مؤنث بودن در رساندن معنای مفهوم «زن» ضروری است؛ اما کافی نیست و به مؤلفه‌ای دیگر نیاز دارد که همان «بالغ ‌بودن» است.

 

 

3-3- بافت زبانی و بافت موقعیتی

بافت فضایی است که متن در آن شکل می‌گیرد و «معنای یک واژه در چارچوب بافتی که در آن به وقوع پیوسته به طور کامل، قابل توصیف خواهد بود» (پالمر، 1366ش، ص157) که در دو نوع بافت زبانی (متنی) و غیر‌زبانی (موقعیتی) بررسی می­شود. بافت زبانی بر محیط زبانی یک واحد زبان، یعنی روابط دستوری و معنایی این واحد با دیگر واحدهای زنجیرۀ گفتار یا متن دلالت دارد و بافت غیرزبانی تمامی اشیاء و اعمال پیرامون گوینده و شنونده را هنگام تولید واحد زبانی مورد بحث قرار می‌دهد (صفوی، 1397ش، ص212)؛ برای مثال، معنای واژۀ «شیر» در عبارت «یک شیشه شیر به من بده» از طریق بافت زبانی و در عبارت «به آن شیر دست نزن» در خطاب مادر به فرزندش که سراغ یخچال رفته، از طریق بافت غیر‌زبانی قابل درک است. نظریۀ بافت که در معناشناسی گسترش زیاد یافته است، در گذشته نزد اصولیان، بلاغیان و قرآن پژوهان، تحت عنوان سیاق، قرینه و مقتضای حال مرسوم بوده است.

 

3-4- روابط همنشینی و جانشینی

در واقع، رابطۀ میان واژه‌ها در متن دو گونه است: رابطۀ افقی و رابطۀ عمودی، اگر به ارتباط الفاظ در محور افقی بنگریم، معنایی که از واژه به دست می‌آید به ‌وسیلۀ توصیف بافتی، متنی یا همنشینی است؛ اما اگر نسبت کلمات را در محور عمودی بنگریم، معنا یا معانی دیگر از راه جانشینی برای کلمه به دست می‌آیند (شریفی، 1394ش، ص199)، یا به سخنی دیگر، «مفهوم همنشینی چیزی جز ارتباط یک عنصر زبانی با سایر عناصر تشکیل دهندة زبان نیست؛ در حالی که اصطلاح «جانشینی» رابطۀ یک عنصر با سایر عناصری است که می‌توانند به‌جای آن به‌کار برده شوند یا به عبارت دیگر، جایگزین آن شوند» (پالمر، 1366ش، ص159).

 

3-5- پیدایش عرف قرآنی

عرف زبانی قرآن هم‌زمان با نزول وحی و در بستر زبان و فرهنگ عرب شکل گرفت. با نزول قرآن، نقش تعداد زیادی از واژگان عربی دگرگون شد، کلماتی به حاشیه رفتند و الفاظی نقش کلیدی پیدا کردند؛ از این رو، عرف ‌قرآنی‌ مدار توجه پژوهشگران مسلمان قرار گرفت و معیار پذیرش معنای بسیاری از واژگان عربی شد؛ چنانچه ابوهلال عسکری می‌فرماید اگر یک تعبیر قرآن در لغت، معنایی داشت و در عرف معنای دیگری و در شرع معنای دیگری داشت، معنای شرعی پذیرفته می‌شود (عسکری، 1412ق، صص52-53).

از واژگانی که در عرف‌ زبانی‌ قرآن دچار تحول عمیقی شدند، واژگان حوزۀ «طلاق» هستند که در سیاق کلامی قرآن، هویت اجتماعی و فرهنگی نو به خود گرفت. این جستار در پی آن است تا واژۀ طلاق در عرف خاص قرآن را بر مبنای اصل حوزۀ معنایی، بافت زبانی و روابط همنشینی توصیف و تحلیل کند.

 

  • واژۀ طلاق

واژۀ اساسی در قرآن کریم برای مفهوم جدایی زن و شوهر‌ از ریشۀ «طلق» آمده ‌است که مجموعاً 23 بار در قرآن کریم به کار رفته است؛ 10 بار از باب تفعیل: 1 بار با صیغۀ أمر «فطّلقوهنّ» و 9 بار با صیغۀ ماضی. 6 بار با صیغۀ مخاطب «طَلّقتم و طلّقتموهّنّ»، 3 بار نیز با صیغۀ غایب «طلّقها و طلَّقکنّ،» 2 بار اسم مفعول «مطّلقات» و 2 بار مصدر «الطلاق» بیان شده ‌است. 8 بار نیز از باب انفعال: 5 بار صیغۀ ماضی «انطلقوا» و 1 بار صیغۀ مضارع «ینطلق» و 2 بار صیغۀ امر «انطَلقِوا». به‌جز باب انفعال، بقیۀ واژه‌ها عمدتاً در بافتی اجتماعی برای تبیین و اصلاح مسألۀ طلاق استعمال شده‌اند.

 

1-4- ریشه‌شناسی طلاق در زبان‌های سامی

بر پایۀ داده‌ها و اطلاعات واژه‌نامه‌ای مربوط به زبان‌های سامی، واژۀ «طلاق» در دیگر هم‌خانواده‌های زبان عربی از جمله زبان‌های سامی چندان رایج نبوده ‌است؛ اما ردپایی از این واژه در هم‌خانوادۀ سریانی آن پیدا می‌شود که محمد جواد مشکور در فرهنگ تطبیقی زبان‌های سامی آن را به شکل (ܬܶܠܶܦ)، بر پایۀ (taleg) (مشکور، 1357ش، ج1، ص526)، بازسازی کرده‌ است؛ اما از ریشه و معنای آن در هیچ یک از لغت‌نامه‌های زبان سامی، اطلاعات دقیقی وجود ندارد. برخی بر پایۀ شباهت آوایی آن با ساخت عربی، آن را هم‌معنای «الطالقه» دانسته‌اند و «زن طلاق داده‌شده» معنا کرده‌اند خوشابا و یوحنّا، 2000م، ص681) که مستدل نیست و صرفاً بر پایۀ ‌شباهت آن با واژۀ «الطالقه» عربی، چنین معنا شده ‌است و ریشۀ آن به‌درستی بازسازی نشده ‌است. علاوه بر این، تغییرات ساختاری این واژه نیز با دستور و گردان عربی نزدیک است؛ به ‌ویژه که کاربرد آن در معنای «جدایی زوجین» در عربی کهن و در قرآن کریم مجازی است؛ بنابراین، اگر در نیای آن ریشه‌ای باشد، بهتر است حقیقت باشد نه مجاز.

 

2-4- ریشه‌شناسی طلاق در واژه‌نامه‌های عربی

واژۀ طلاق از ریشۀ «ط، ل، ق» گرفته شده است و بر رهایی از بند دلالت دارد. گفته می­شود شتر را از بندش رهانیدم و آزادش کردم (راغب اصفهانی، 2009م، ص523). «قال ابن الأعرابی، الطالق: الناقة ترسل فی المرعی» (ابن منظور، 1997م، ج10، ص228)؛ به معنای شتری که از بند آزاد و در چراگاه رها‌ شود و نیز «طلق» بر رهایی از درد دلالت ‌دارد. ابن درید می‌نویسد: «طُلِّق السلیمُ، إِذا سکن وجعُ، قَالَ النَّابِغَة: تناذَرَها الرّاقون من سُوءِ سَمِّها ... تطلِّقه حینا و حیناً تُراجِعُ» (ابن درید، 1987م، ج2، ص922). به معنای رها کردن درد زایمان که به یک‌باره می‌گیرد و سپس رها می‌کند نیز آمده است؛ «و قال ابن سیده: الطلق: وجع الولادة» (ابن منظور، 1997م، ج10، ص225) و نیز به معنای حلال و مجاز؛ راغب می‌نویسد: به چیز حلال، «طِلق» می‌گویند؛ یعنی مباح است و ممنوعیتی در آن وجود ندارد (راغب اصفهانی، 2009م، ص523). در حدیث آمده‌ است: «الخیلٌ طلقٌ؛ یعنی أنّ الرهان علی الخیلِ حلالٌ» (ابن منظور، 1997م، ج10، ص231). گاهی ریشۀ «طلق» برای مفهوم سخاوت و بخشش نیز می‌آید؛ چنانچه زبیدی ‌می‌نویسد: «ومن المجاز: طَلَقَ یَدَه بخیرٍ و بمالٍ» (زبیدی، 2005م، ج13، ص304) و همچنین، برای خوش‌رویی به کار رفته ‌است: «رجلٌ طلق الوجه و طلیق الوجه: إذا کان بهلولا ضحّاکاً» (ابن درید، 1987م، ج2، ص922) و به معنای فصاحت و خوش‌سخنی نیز می‎آید؛ «رجلٌ طًلق اللسان و طلیقه. أی فصیحه» (زبیدی، 2005م، ج13، ص301) و نیز به معنای روز خوش‌یمن در مقابل روز نحس و شوم گفته‌ می‌شود؛ «ویوم ‌طَلقٌ، ولیلة طَلْقةُ: نقیض النحس والنحسة» (الفراهیدی، بی‌تا، ج5، ص102)؛ به شبی که در آن هیچ چیز آزاردهنده­ای مانند باد، گرما، سرما و باران شدید نباشد و هوایش صاف و پاکیزه­ باشد.

ساخت اول واژۀ «طلق» به معنای «رها کردن شتر برای چرا» بوده است که پس از آن تعمیم یافته‌ و به هر نوع آزادی و رهایی برای هر مقصودی اطلاق شده است؛ ابن ‌أنباری در توجیه ارتباط معنایی آن با معنای مرکزی چنین می‌نویسد: عرب می‌گویند: أطلقتُ الناقة، فطلقت: یعنی بند شتر بسته را باز کردم پس آزاد شد و کاربردش برای (جدایی زوجین) همانند این است؛ زیرا زن با (ازدواج)، منافعش با مرد گره می‌خورد و این بسان همان بند است که زن را در بند و حیطۀ تصمیم مرد قرار می‌دهد و با طلاق از این قید و بند رهایی می‌یابد (ابن الأنباری، 1992م، ج2، ص167).

ساخت اولیۀ واژۀ طلاق با شرایط و اوضاع زندگانی عرب‌ها نزدیک‌تر است که صحرانشین بوده‌اند و دام مورد علاقه‌شان شتر بود؛ حضور پررنگ این حیوان اهلی در ادبیات و شعر جاهلی گویای نقش عمیق آن بر زندگی عرب قدیم ‌است، تا جایی که آن را به عنوان نماد انسان (زن ومرد) به کار برده‌اند (افخمی، 1390ش، ص270). بدیهی است، با چنین نقشی شتر سرمنشأ بسیاری از واژگان عربی باشد که طلاق یکی از آن‌هاست. برخلاف دیگر اقوام سامی که پیشۀ اصلی آنان کشاورزی و پرورش دام‌هایی مانند گوسفند و بره و گوساله بوده ‌است و اگر واژه‌نامه‌هایشان بررسی شود، مشاهده می‌شود بسیاری از واژه‌های متداول آن دوران، ساخت‌های اولیۀ معنایشان را از این نمونه دام‌ها می‌گرفته‌اند؛ از جملۀ آن می‌توان به واژۀ مهر اشاره کرد که ریشۀ آن در عبری معادل «بره» است (Olmo Lete & Sanmartin, 2003, pp ,72-73).

 

3-4- کاربرد طلاق در قرآن بر پایۀ تضییق معنایی

واژۀ «طلاق» در صیغۀهای ثلاثی‌مزید (باب تفعیل) در قرآن کریم فقط برای معنای «جدایی زوجین» اطلاق شده ‌است؛ این معنا، طبق تصریح زبیدی برای ریشۀ «طلق» کاربردی مجازی است و جزء معانی اولیۀ آن محسوب نمی‌شود؛ «ومن المجاز: طَلَقَت المرأة مِن زوجها، طلاقاً: بانت» (زبیدی، 1994م، ج13، ص303)؛ بنابراین، انتقال واژۀ «طلاق» از معنای مطلق «رهایی» به «رهایی زوجین از یکدیگر» بر پایۀ تضییق دامنۀ معنایی صورت گرفته ‌است. این نوع تغییر در زبان عربی بسیار رایج است و زبان‌شناسان عرب از آن بحث کرده‌اند. دانشمندان علم اصول نیز ذیل «حقیقت شرعیه» آن را مطرح کرده و این نکته را تحلیل کرده‌اند که گاه الفاظ از معنای عرفی خارج می‌شوند و به معنای شرعی اختصاص می‌یابند. همچنین، گاه عرف عام یا خاص برخی الفاظ را به معانی خاص اختصاص می‌دهند (قائمی‌نیا، 1401ش، ص229).

گاهی در خطاب قرآنی این‌گونه از واژگان با معنای جدید، چنان جاافتاده و شایع می‌شود که دیگر کسی آن را مجاز نمی‌انگارد؛ واژۀ «طلاق» نیز چنین است؛ به طوری که اگر این واژه در معانی اولیۀ خودش، برای مثال، برای «رها کردن چیزی سوای همسر» به کار رود، حالتی از تهکّم و مجاز دارد؛ برای مثال، اگر بگوید: «طلّقتُ الابل» عبارتش شاید مفهوم ترک و رها‌ کردن را داشته باشد؛ اما آمیخته با طنز و تهکّم است که در بحث مجاز داخل است. از این مثال پی می‌بریم که در عرف قرآنی، «طلاق» مجاز بودنش را از دست داده است و به خاطر تداول و به‌کارگیری فراوان، مخاطب با آن به‌سان معنای حقیقی تعامل می‌کند و احساس تعجب و شگفتی نمی‌کند (همان، ص227).

 

4-4- مؤلفۀ‌های معنایی «طلاق» در قرآن کریم

پس از انتقال واژۀ طلاق از حیطۀ معانی عربی به حیطۀ شرعی و عرف خاص قرآنی، تغییرات چشمگیر دیگری در مؤلفه‌های معنایی آن رخ‌ داده‌اند؛ به گونه‌ای که واژۀ «طلاق» از یک معنای ساده به یک فرآیند منظم و دارای شرایط و ارکان تبدیل شد که با بررسی چند همنشین پربسامد طلاق، این مفهوم بهتر درک خواهد شد:

 

1-4-4- همنشینی طلاق با عزم

«عزم» یکی از همنشین‌های واژۀ طلاق است که با آن رابطۀ فعلی و مکملی دارد و طلاق مفعول آن واقع شده‌ است: «و إن عَزَمُوا الطّلاق» (بقره: 227) و در بافتی دیگر همنشین «نکاح» شده است: «وَلَا تَعْزِمُوا عُقْدَةَ النِّکَاح» (بقره: 235). علاوه بر نکاح و طلاق، این واژه در ‌بافت‌‌های دیگری نیز استعمال شده ‌است؛ بیشترین بسامد آن قرین با«أمر» است که چهار بار به صورت «عزم الأمور» و «عَزَمَ الأمر» آمده است تا تصریح کند برخی امور و فرامین الهی در زمرۀ «عزم الأمور» داخل هستند؛ یعنی «از کارهایى هستند که انسان باید نسبت به آن‌ها عزم راسخ داشته باشد (مکارم شیرازی، 1374ش، ج20، ص496)؛ از جملۀ این امورات صبر و تقواست: «وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» (آل عمران: 186) و صبر و مغفرت: «وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُور» (شوری: 43) و اقامۀ نماز، امر به معروف، و نهی از منکر و صبر نیز از «عزم الأمور» هستند (لقمان: 17). یکی از نکاتی که در رابطه با آیات بالا مطرح شده‌، این است که امور بالا از روی اختیار و توانایی فرد انجام شوند؛ چنانکه مکارم شیرازی در رابطه با عفو و بخشش می‌فرماید: «بار دیگر، این حقیقت را یادآور مى‌شویم که عفو و غفران در صورتى مطلوب است که از موضع قدرت باشد، و طرف نیز از آن حسن استفاده کند، تعبیر «مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» نیز ممکن است همین معنا را تأکید کند، زیرا تصمیم‌گیرى در زمینه‌اى است که انسان قادر و توانا بر انجام امرى باشد، به هر حال عفوى که جنبۀ تحمیلى داشته باشد، هرگز مطلوب نیست» (همان، ص497)؛ بنابراین، اموری که با «عزم» قرین باشند، لازم است با قاطعیت انجام شوند و لازمۀ قاطعیت و جدیت این است که از روی اراده و تفکر باشند؛ طلاق نیز باید با عزم همراه باشد و سرسری گرفتن آن خلاف گفتمان قرآنی و دینی است. طبیعتاً کاری که نیازمند جدیت بیشتری باشد به تأنی و زمان بیشتری نیز نیازمند است؛ از همین رو، شاهد مفاهیم زمان و عدد و همنشین‌های دیگر در کنار واژۀ طلاق هستیم.

 

4-4-2- همنشینی طلاق با مفاهیم زمان و عدد

از مواردی که در معنای «طلاق» اثرگذار است همنشینی آن با واژه‌هایی مانند «مَرَّتَانِ، ثلاثة قروء و یتربّصن» است؛ «مَرَّتَانِ» به معنای دومرتبه یا دوبار، بیانگر یکی از مؤلفه‌های مهم طلاق در عرف قرآنی، یعنی عدد است. یکی از بدترین بخش‌های جدایی زوجین در جاهلیت‌، بدون حدوحصر بودن طلاق‌ و طلاق‌ ناگهانی بود که تبعات و آثاری جبران‌ناپذیر برای مرد و زن به دنبال داشت؛ محدود کردن طلاق در عدد معین و زمان‌بندی آن فرصت عالی بود برای بازداشتن از طلاق‌های مکرر و پایان ‌دادن به خودکامگی بعضی از مردان و نیز فرصتی بود برای اصلاح و بازگشت مجدد؛ از این رو، گفتمان قرآنی، طلاق با تعدد و طبق برخی مذاهب با تعدد مجالس را می‌پسندد تا «فرصت بیشتری برای رجوع باشد، شاید بعد از کشمکش اول صلح و صفا برقرار شود و اگر در مرحلۀ نخست صلح و سازشی نشد، در دفعۀ دوم ممکن باشد، ولی وقوع چند طلاق در یک نوبت این راه را به کلی مسدود می‌کند و آنان را برای همیشه از هم جدا می‌کند» (همان، ص203) .

از همنشین‌های دیگر واژۀ طلاق که بر زمان‌بندی و تعلیق دلالت ‌دارد «یتربّصنّ» و «ثلاثة قروء» هستند که در آیۀ زیر آمده‌اند: «وَالْمُطَلَّقَاتُ یَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ» (بقره: 228). درباره عدّه مى‌فرماید: «زنان مطلقه باید به مدت سه بار عادت ماهانه و پاک شدن انتظار بکشند». «قُرُوءٍ» جمع «قُرْء» هم به معنی عادت ماهیانه و هم پاک شدن است (شوکانی، 1428ق، ص269). «التَّرَبُّصُ: الانْتِظار.ُ رَبَصَ بِالشَّیْءِ وتَرَبَّصَ بِهِ: انْتَظَرَ بِهِ خَیْرًا أَو شَرًّا» (ابن منظور، 1997م، ج7، ص39)، انتظار خوب یا بد کشیدن را می‌گویند؛ زیرا هم امکان جدایی و طلاق است و هم امکان بازگشت بر سر زندگی وجود دارد که گفتمان قرآنی بازگشت بر سر زندگی را ترجیح می‌دهد، در صورتى که خواهان اصلاح باشند: «وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِی ذَلِکَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا» (بقره: 228).

تحلیل‌های یادشده که بر پایۀ همنشین‌های طلاق در بافت آیات انجام شد، علاوه بر اینکه ما را با «طلاق شرعی» در عرف قرآن آشنا می‌کند، نتایج و آثار آن را نیز برای ما کشف می‌کند که زمان خریدن و معطل‌ گذاشتن به قصد اصلاح و فرصت مجدد است؛ کسی که این زمان‌بندی را رعایت کند از ثمرات و نتایج آن برخوردار می‌شود و ممکن است اصلاح صورت گیرد و زندگی مجدداً سر وسامان پیدا کند؛ اما اگر کسی آن را نادیده بگیرد، تنبیه و مجازات می‌شود.

 

  • حوزۀ معنایی طلاق با تسریح

از جملۀ واژگانی که در حوزۀ‌ معنایی طلاق قرار می‌گیرد واژۀ «تسریح» است؛ این واژه 7 بار در قرآن کریم بیان شده است؛ 1 بار در معنای اصلی خودش به معنای «رها‌ کردن دام ها برای چرا»: «وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ» (النحل: 6) و 6 مرتبۀ دیگر به معنای طلاق به کار رفته ‌است؛ 4 بار در محور همنشینی با واژۀ (طلاق) قرار دارد: «وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ» (بقره: 231) و در سورۀ احزاب پس از «ثمّ طلّقتموهنّ»، «فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» (احزاب: 49) و «الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَانٍ» (بقره: 229) و 2 بار نیز در آیۀ زیر در محور جانشینی به معنای طلاق است: «فـتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» (احزاب: 28)

پیش از بررسی واژۀ «تسریح» در بافت قرآن در محورهای یادشده، ضروری است معنای این واژه پیش از نزول وحی بررسی شود تا به‌درستی از تحولات معنایی آن در عرف خاص قرآنی آگاه شویم.

 

1-5- ریشه‌شناسی «تسریح» در زبان‌های سامی

با بررسی ریشۀ «سرح» در زبان‌های سامی، با تعدادی از ساخت‌های مشابه با معانی نزدیک به همزاد عربی آن مواجه می‌شویم؛ در یک ساخت، ریشۀ «سرح» در عبری به صورت (םָדֵח) بر پایۀ salah بازسازی شده است. از لحاظ ساختار sa و la و h با «سرح» نزدیک است و در آرامی نیز با همین ریشه با کمی تفاوت بر پایۀ selah با se و la و h و در سریانی (ܚܠܶܚ) sleh بر پایۀ  sو le و h و در آشوری به صورت salü بر پایۀSa  و l و ü بازسازی شده است که علاوه بر قرب ساختار آن با همزاد عربی‌اش ارتباط معنایی موجهی، یعنی معنای «فرستادن» نیز با آن دارد (مشکور، 1357ش، ج1، صص371-372).

و ساخت دیگری مشابه ساخت قبلی این واژه در آَشوری با مدخل teslitu به معنای «فرمان ‌دادن» نیز آمده است (Gesenius, 1939, p. 1018) و نیز در عبری به این شکل (םָדֵת) به کار رفته است؛ بر پایۀ (sarah) و به معنای «آزاد رفتن، مطلق و آزاد بودن، تجاوز کردن» آمده است (مشکور،1357ش، ج1، صص371-372) و در سریانی به این صورت (ܣܪܚ) بر پایۀ (serah) آمده است و معنای فاسد و گناهکار شدن می‌دهد. (Gesenius, 1939, p. 710) این ساخت‌های معنایی با ساخت معنایی عربی که در ادامه بیان می‌شود، بسیار نزدیک هستند و تقریباً مؤلفه‌های مشترکی ‌دارند.

 

2-5- ریشه‌شناسی تسریح در واژه‌نامه‌های عربی

«تسریح» از ریشۀ «سرح» در اصل نام درختی‌ است و مفردش «سرحه» است و «سرحتُ الإبل» اصلش همین است که شتران را برای چریدن درخت «سرح» بفرستند. کم‌کم به هر نوع از چراندن «سرح» گفتند و «تسریح» در آیات طلاق استعاره از همین «تسریح الابل» است، راغب می‌نویسد: به معنای «مُضُیّ»: ادامه دادن، نیز می‌آید؛ گفته ‌می‌شود: «ناقة سُرُح»: یعنی شتری که به حرکتش ادامه‌ می‌دهد (راغب اصفهانی، 2009م، ص406). «السَّرح»: انفجار البول بعد احتباسه به معنای تخلیه ناگهانی ادرار بعد از نگه‌داشتن، «سَرَّحَ بمعنی فَرّجَ»؛ یعنی گشودن و همچنین به معنای آسانی می‌آید؛ «ولَدَته سُرحاً: أی فی سهولة» و «التَسریح: التَسهیل» و گاهی به معنای تند و سریع می‌آید: «خیلٌ سُرُحٌ وناقة سرُحُ و منسرحة فی سیرها أی سریعة» (ابن منظور، 1997م، ج2، ص479). ابن فارس می‌گوید: «سرح» بر حرکت و سرعت دلالت می‌کند؛ می‌گویند: «أمرٌ سریحٌ» کاری است که در آن تأخیر و معطلی نباشد (ابن فارس، 1979م، ج3، ص157).

از داده‌های معجمی مختلف بالا چنین برمی‌آید که «تسریح» چندمعنایی است و ساخت‌های معنایی مختلفی در فرهنگ واژگان عربی دارد. در ساخت اول نام درختی بوده ‌است که خوراک شتران محسوب می‌شده است و سپس به فعل چراندن شتران از آن درخت اطلاق شده ‌است و بقیۀ معانی مانند ادامه‌ دادن و سرعت، کم‌کم از همین حوزۀ کاربرد آن برای شتر به آن افزوده شده ‌است که می‌توان با توجه به آنچه بیان شد، مؤلفۀ معنایی «ترک و رها کردن سریع و تند» را برای این واژه پیش از نزول قرآن در نظر گرفت.

 

5-3- تحول معنایی واژۀ تسریح

نکتۀ مهم و قابل بیان در رابطه با واژۀ «تسریح» در همنشینی «طلاق» تحول‌ معنایی آن است که با کاربردی استعاری هم‌معنای «تطلیق» قرار گرفته ‌است؛ راغب بیان می‌کند به صورت در زمانی دچار تحول کاربردی و گسترش ‌معنایی شده ‌است؛ «در این نوع تحول (کاربرد استعاری) معنای واژگان از معنای اصلی و حقیقی خود خارج‌ شده و رو به سوی معنای مجازی می‌نهند» (نژادرشتی، 1399ش، ص79). «سرح» در اصل به معنای درخت است که مفعول چریدن است و سپس به گسیل داشتن و رها‌ کردن برای چرا اطلاق شده است (راغب اصفهانی، 2009م، ص406). بعد از آن، به هر نوع رها ‌کردن برای هر مقصدی اطلاق ‎شده ‌است؛ ابن‌عاشور نیز در تفسیرش کاربرد «تسریح» را استعاری می‌داند و می‌گوید «تسریح» در دو معنای حقیقی و مجازی خودش متضاد «إمساک» است، در اینجا به معنای ابطالِ «سبب معاشرت» بعد از طلاق است و «سبب معاشرت»، همان «رجوع شوهر» است، سپس خود «ابطال» مجاز از مفارقت است، بنابراین در اینجا دو بار استعاره رخ‌داده ‌است (ابن عاشور، 1984م، ص407).

  علاوه بر راغب و ابن عاشور، بسیاری از مفسران بر کاربرد استعاری واژۀ «تسریح» در آیه تأکید‌ دارند؛ برخی آن را رها کردن و برخی ادامه ‌دادن (عدّه) و برخی آن را طلاق و مفارقت معنا می‌کنند. طباطبایی می‌نویسد: «و تسریح در آیۀ شریفه به عنوان استعاره در رها ‌شدن زن مطلقه استعمال ‌شده است، البته رها‌شدنى که شوهر نتواند رجوع ‌کند، بلکه او را ترک ‌بگوید، تا عدّه‌اش سرآید» (طباطبایی، 1374ش، ج2، ص350). ضحاک فرموده ‌است «التسریح بإحسان» اینکه بگذارد تا عدتش را ادامه‌ دهد و مهر را کامل و متعه را در حد توانش پرداخت‌ کند (طبری، 1418ق، ج2، ص17). قرطبی می‌نویسد تسریح دو معنی دارد: اینکه زن را رها کند تا عدّتش را بگذراند و معنای دوم اینکه با طلاق سوم او را رها ‌کند و این قول راجح است (قرطبی، 1430ق، ج3، ص122)؛ بنابراین، دربارۀ واژۀ تسریح می‌توان گفت چند‌معنایی است که در معنای استعاری خودش با تطلیق هم‌معنا شده‌ است؛ زیرا از «نظر اولمان کاربرد استعاری و مجازی واژه‌ها به‌تدریج می‌تواند به چندمعنایی واژه منجر شود» (صفوی، 1397ش، ص114).

 

4-5- تفاوت تطلیق با تسریح

به‌کارگیری تسریح برای مفهوم طلاق بر اساس تضییق معنایی بوده است که از مفهوم عام (ترک و رهایی سریع) که شامل همه چیز و هر کسی می‌شد، به مفهوم ترک و رها کردن زن به‌سرعت و همراه با تعجیل به کار رفته ‌است؛ تفاوت این انتقال معنایی با انتقال معنایی واژۀ طلاق که هر دو بر پایۀ تضییق معنایی تحول یافته‌‌اند در این است که واژۀ «طلاق» پس از تحول، مجازی مرده و تبدیل به حقیقتی شرعیه شده است؛ اما در تسریح چنین نیست؛ مجازاً به معنای طلاق به کار رفته ‌است و معنای حقیقی و مرکزی آن نیز کاربرد دارد؛ یا به تعبیری دیگر، چندمعنایی آن حفظ شده ‌است. کاربرد آن در قرآن کریم در نخستین و اصلی‌ترین معنایی که برای آن فرض می‌شود؛ یعنی (فرستادن برای چرا) دلیل این مدّعاست؛ آنجا که در سورۀ نحل آمده است: «وَلَکُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ» (النحل: 6).

بر اساس آنچه بیان شد، می‌توان گفت «تسریح» در همنشینی «تطلیق» بر ادامۀ فرآِیند طلاق تأکید دارد؛ چنانچه از مدلول‌های «تسریح» که در مطالب پیشین بیان شد، بر «ادامه‌ دادن کاری، برای مثال، چرا و یا رها‌ کردن چیزی به حال خودش» است؛ به این معنا که کاری پیش از این آغاز شده و نیاز است تا ادامه یابد؛ بنابراین، 3 طلاق که شامل عزم و ارادۀ طلاق و آغازگری باشد، در مفهوم «تسریح» به ویژه در همنشینی آن با «تطلیق» نیست؛ برخلاف «تطلیق» که هم شامل اراده و شروع طلاق است و هم پایان بخشیدن به آن؛ از این رو، با توجه به ساختار شرطی آیۀ که فعل شرط «طلَّقتم» و «تسریح» در جوابش آمده، «تطلیق» زمینه‌ساز «تسریح» است. با «تطلیق» فرآیند طلاق آغاز و پس از گذراندن دوران عدت و عدم رجوع با «تسریح» پایان می‌یابد.

برخی از مفسران قرآنی واژۀ تسریح را در بافت مستقل، برای مثال، آیۀ «فَتَعَالَیْنَ أُمَتِّعْکُنَّ وَأُسَرِّحْکُنَّ سَرَاحًا جَمِیلًا» (أحزاب: 28)، «أسرِّحکُنَّ» را به معنای «أطلِّقکُنّ» (طبری، 1418م، ج 6، ص193) تفسیر کرده‌اند و ابن عاشور «سراح» را به معنای «طلاق» دانسته است (ابن عاشور، 1984م، ج21، ص316) که باز در این مقام در همنشینی با «أمتّع» به نظر می‌رسد مفهوم تعجیل و تسریع و آسان‌ گرفتن در آن باشد و این امکان وجود دارد که دلیل جانشینی «أسرّح» به‌جای «أطلّق» در بافت ‌زبانی بالا نیز همین معنای پایان‌بخشی و بدون اتلاف وقت آن را به اتمام‌ رساندن باشد.

 

6-5- مؤلفۀهای معنایی تسریح در قرآن

 برای تحلیل ساخت معنایی «تسریح» در قرآن کریم در جوار «تطلیق» دو فرضیه وجود دارد: نخست، «سرعت بخشیدن» و «فرستادن» است که بر پایۀ بافت موقعیتی چنین تفسیر می‌شود؛ زیرا در روایت در رابطه با این آیه چنین آمده است: مردی نزد پیامبر آمد و پرسید: شنیدم که خداوند فرموده‌اند: «الطلاق مرّتان». پس طلاق سوم کجاست؟ پیامبر (صلی‌الله علیه وسلم) فرمودند: «التّسریح بإحسان» (‌عیسی، 2021م، ص137). این روایت مؤلفۀ طلاق سوم را برای «تسریح» ثابت می‌کند که بخشی از کل فرآیند طلاق محسوب می‌شود که سریع انجام شود و زن به خانه‌اش فرستاده شود و عودت در آن لحاظ نشود، مگر پس از ازدواج مجدد زن و نیز رابطۀ منطقی بین «تطلیق» و «تسریح» که بر پایۀ عموم و خصوص مطلق بنا شده است؛ بیان می‌دارد «تطلیق» از «تسریح» عام‌تر است.

معنایی دیگر که برای تسریح قابل فهم است «آسان‌ گرفتن و تسهیل» است؛ هنگامی که آن را در جوار و همنشینی واژۀ طلاق، آنجا که به صورت زوج معنایی به کار رفته‌اند، قرار دهیم، این مفهوم بیش از پیش ظاهر و آشکار می‌شود؛ به همین سبب، همواره در بافت آیاتی که تسریح قرار دارد، با قیدهایی مانند «بالإحسان»، «بالمعروف» و «جمیلاً» روبه‌رو می‌شویم؛ «به این معنا که بدون خصومت و مشاجره و بد و بیراه‌ گفتن زن را طلاق دهد» (طباطبایی، 1374ش، ج16، ص458).

بنابراین، می‌توان گفت بافت موقعیتی فرستادن و سرعت انجام دادن را برای واژه «تسریح» تأیید می‌کند و بافت ‌زبانی آیات معنای «آسان گرفتن» را تأیید می‌کند؛ به ویژه در مبحث بعد که واژۀ «مفارقه» به عنوان جانشین واژۀ «تسریح» بررسی می‌شود، پذیرفتن معنای «تسهیل» برای «تسریح» کار را برای تحلیل علل جانشینی «مفارقه» راحت‌تر می‌کند.

 

  • حوزۀ معنایی طلاق با مفارقه

از واژه‌های هم‌حوزه با طلاق، واژۀ فرق است که در محور جانشینی با تسریح قرار دارد.

 

6-1- ریشۀ فرق در زبان سامی

با پی‌جویی ریشۀ «فرق» در زبان‌های سامی، ساخت‌های معنایی زیر به چشم می‌خورند؛ در عبری به صورت (פָּרָק) و با مدخل parag آمده و تقریباً هم‌معنای معادل عربی آن است به معنای جدا کردن، در کناری نهادن، تقسیم کردن و در آرامی به صورت (פְּרָק) بر پایۀ perag آمده که شامل معانی بازخریدن، از گرو درآوردن و آزاد کردن است و در سریانی به صورت (ܦ ܪܽܩ) perq آمده و به معنای پس زدن و عقب کشیدن است (مشکور، 1357ش، ج2، ص640)؛ با وجود این، آرتور جفری در ذیل این واژه می‌نویسد فرم و نحوۀ اشتقاق این واژه که «فرقان» بر وزن فُعلَان از «فَرَقَ» بر وزن فَعَل گرفته شده است، نشان می‌دهد واژه عربی‌الأصل است (Jeffery, 1398, p. 226).

6-2- ریشۀ فرق در واژه‌نامه‌های عربی

ابن فارس در رابطه با معنای آن چنین می‌نویسد: «فَرَقَ بر جدایی افکندن بین دو چیز دلالت ‌دارد و فرق سر و مو نیز از همین ریشه مشتق شده است» (ابن فارس، 1979م، ج4، ص493)  و ریشۀ «فَرق متضاد جمع است و التفرق و الافتراق در معنی برابر هستند. برخی گفته‌اند «تَفرُّق» به جدایی جسمی و «افتراق» به جدایی کلامی اطلاق می‌شود و «إذ فرقنا بکم البحر» به معنای دریا را شکافتیم و در حدیث آمده ‌است: «تَفَرَّقَت بکُم الطُّرُق»؛ یعنی هر یکی به سویی رفت و «فَارَقَ فَلانُ إمرَاتَهُ مُفَارَقَة وفِرَاقَاً»؛ یعنی بَایَنَهَا، از آن جدا شد (ابن منظور، 1997م، ج11، ص169).

 

3-6- مؤلفۀهای واژۀ «مفارقه» در قرآن کریم

واژۀ مفارقه در دو موضع از قرآن کریم هم‌حوزه با طلاق قرار دارد؛ در آیۀ سوره طلاق در محور جانشینی با تسریح به کار رفته ‌است: «فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» (الطلاق: 2) «پس چون عدّه آنان به سر رسید [یا] به شایستگى نگاهشان دارید یا به شایستگى از آنان جدا شوید.»

این نوع کاربرد در آیه به این موضوع اشاره دارد که مؤلفۀ این واژه فصل و جدایی است، به ویژه که موجب جدایی جسمی و بدنی باشد؛ بنابراین، طلاق فرآیندی که سه طلاق به صورت مجزا است را شامل نمی‌شود و صرفاً به طلاق سوم که موجب جدایی جسمی زن و شوهر می‌شود، اشاره‌ دارد و جانشینی آن با تسریح در آیۀ بالا این فرض را تأیید می‌کند؛ زیرا مؤلفه‌هایی مشترک دارند و آیۀ زیر نیز این معنی را تبیین می‌کند: «وَ إِنْ یَتَفَرّقا یُغْنِ اللّهُ کُلاّ مِنْ سَعَتِهِ وَ کانَ اللّهُ واسِعاً حَکیما» (نساء: 130)

یعنی اگر ادامۀ همسرى براى طرفین طاقت‌فرسا است و به‌هیچ‌وجه اصلاح‌پذیر نیست، آن‌ها مجبور نیستند چنان ازدواجى را ادامه دهند و تا پایان عمر با تلخ‌کامى در چنین زندگى خانوادگى زندانى باشند، بلکه مى‌توانند از هم جدا شوند. در این موقع، باید شجاعانه تصمیم بگیرند و از آینده وحشت نکنند؛ زیرا اگر با چنین شرایطى از هم جدا شوند، خداوند بزرگ هر دو را با فضل و رحمت خود بى‌نیاز خواهد کرد و امید است همسران بهتر و زندگانى روشن‌ترى در انتظار آن‌ها باشد (مکارم شیرازی، 1374ش، ج4، ص205).

 

6-4- تفاوت تسریح و مفارقه

در ضمن مباحث پیشین عرض‌ شد که واژۀ «مفارقه» در محور جانشینی با «تسریح» قرار دارد. حال این پرسش مطرح است که سبب این جانشینی چه می‌تواند باشد؟ آیا در تفاوت مؤلفه‌های معنایی ریشه دارد یا بدون علت و سبب است؟ که با توجه به اشتراک و تقارب معنایی دو واژه، تفاوت بنیادی بین این دو واژه مشاهده نمی‌شود؛ اما بررسی بافت هر دو آیه و تحلیل جانشین‌های دو واژۀ یادشده ما را با تفاوت این دو واژه آشنا می‌کند؛ هرچند بنیادی و در حد اختلاف مؤلفه‌ها نیست؛ اما از لحاظ بار معنایی تفاوت‌هایی ظریف و دقیق بین آن دو به چشم می‌خورند.

غرناطی دلیل این تغییر واژه را در بافت آیه‌‌ها می‌داند که خلاصۀ آن چنین است: در آیۀ 231 سورۀ بقره که «تسریح» آمده، در بافتی بیان شده که مملو است از نهی ضرررسانی و آسیب زدن به زنان و چیزی از آنان نگرفتن و حدود و قوانین خدا را در حق آنان اجرا کردن و دستور به معروف و احسان و مدارا کردن با آنان؛ چه در صورت امساک و چه در صورت ترک؛ بنابراین، در چنین بافتی واژۀ مفارقه که صراحتاً به جدایی اشاره دارد مناسب نیست، بلکه واژۀ «تسریح» که از چندمعنایی و پوشیدگی و کنایه برخوردار است، مناسب‌تر به نظر می‌آید تا بار عطوفت و مهربانی در دو حالتِ ماندن و جدایی حفظ‌ شود؛ برخلاف آیۀ سورة طلاق که بار عاطفی آن به سنگینی آیات تسریح نیست؛ بنابراین، مفارقة صریح و آشکار در آن بافت مناسب‌تر است (غرناطی، 1971م، ص67).

بر اساس این تحلیل، اگر طلاق را به شکل یک خط افقی در نظر بگیریم که سه بخش باشد، اولین مرحلۀ آن طلاق است که شامل اراده یا همان عزم و شروع فرآیند طلاق می‌شود و سپس «تسریح» است که آخرین مراحل انجام کار را شامل می‌شود؛ به همین سبب، همنشین‌های احسان، معروف و جمیلاً بر خوب انجام شدن آن تأکید دارند و نهایی‌ترین بخش آن «مفارقه» است که به جدایی جسمی و بدنی زوجین و پایان کار اشاره دارد.

 

  • حوزۀ معنایی طلاق با استبدال

از واژگان هم‌حوزه با طلاق، واژۀ «استبدال» است که در محور جانشینی با واژۀ طلاق رابطۀ معنایی برقرار می‌کند. در منابع سامی، برای این واژه معادلی که بتوان آن را به عنوان ریشۀ این واژه فرض کرد و ریشۀ آن را بازسازی کرد، بیان نشده ‌است؛ بنابراین، در ریشه‌شناسی به منابع عربی اکتفا شده‌ است.

 

1-7- ریشه شناسی استبدال در واژه‌نامه‌های عربی

ریشۀ «بدل» که در صیغه‌های «الإبدال، التبدیل، التبدل و الاستبدال» در قرآن آمده ‌است، به معنای قرار دادن چیزی در جای دیگری است. «تبدیل» از «تعویض» عام‌تر است؛ عوض به معنای این است که با بخشیدن چیزی، جایگزینی به دست آوری؛ ولی تبدیل، مطلق تغییر ‌دادن را گویند؛ هرچند بدل حاصل نشود (راغب اصفهانی، 2009م، ص111). ابن منظور می‌نویسد: «اصل در تبدیل تغییر حالت یک چیز است و اصل در إبدال، قرار دادن چیزی به جای دیگری است» (ابن منظور، 1997م، ج11، ص48). بر اساس داده‌های معجمی، فقط صیغۀ «تبدیل» با بقیۀ صیغه‌ها تفاوت معنایی دارد. در این رابطه، ثعلب می‌گوید «أبدلتُ الخاتم بالحلقة» زمانی گفته می‌شود که اولی را برداری و جایش حلقه را بگذاری؛ ولی «بَدَّلتُ الخاتم بالحلقة» به این معناست که انگشتر کاملاً ذوب‌ شود و به حلقه تبدیل شود. ابوالعباس می‌گوید حقیقت تبدیل، تغییر صورت و شکل یک شئ به شئ دیگر بدون تغییر جوهر و ماهیت آن است؛ ولی «إبدال» کنار ‌زدن جوهر و جایگزین‌ کردن جوهر دیگر به‌جای آن است؛ اما مبرد اظهار داشته‌ است عرب «بدّلت» را به‌جای «أبدلت» به ‌کار می‌برد: «أُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللهُ سَیِّئَاتِهِم حَسَنَات» (الفرقان: 70)؛ ولی تحلیل ثعلب مربوط به این آیه است: «کُلَّمَا نَضِجَت جُلُودُهُم بَدَّلنَاهُم جُنُودَاً غَیرَهَا» (النساء: 55). در این آیه، بر اثر عذاب الهی صورت تغییر می‌کند و جوهره همچنان باقی است (زبیدی، 2005م، ج14، ص45)؛ بنابراین، بدل از لحاظ معجمی، دو مؤلفۀ معنایی دارد: نخست معنای تعویض و تغییر و دیگری وجود جایگزین.

واژگان یادشده در معنای طلاق در این سه آیه آمده‌اند: «وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا» (نساء:20)؛ «لَا یَحِلُّ لَکَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاجٍ» (احزاب :52)؛ «عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبْدِلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ» (التحریم: 5).

 

7-2- ارتباط طلاق با بدل

مادۀ «بدل» در دو محور با «طلاق» ارتباط برقرار می‌کند؛ در دو آیۀ اول در محور جانشینی قرار دارد و با توجه به بافت آیه، مؤلفه‌های «وقوع طلاق»، «تعویض» و «وجود جایگزین» را می‌توان برای آن تعریف‌ کرد؛ بنابراین، دو واژۀ «استبدال و تبدل» در مؤلفۀ «وقوع طلاق» با «تطلیق» رابطۀ شمول‌معنایی برقرار می‌کند. رابطه شمول‌معنایی رابطۀ یک مفهوم و مفهوم­های تحت شمول آن است؛ یعنی این امکان وجود دارد که مفهومی بتواند یک یا چند مفهوم دیگر را شامل‌شود (صفوی، 1397ش، ص99). برای تقویت وجود رابطۀ شمول‌معنایی، آن را می‌توان «از طریق رابطۀ منطقی استلزام نیز توضیح داد؛ به این ترتیب که صحت یک جمله با واژۀ زیرشمول مستلزم صحت همان جمله با واژۀ شامل است و نه برعکس (صفوی، 1397ش، ص102). وقتی می‌گوییم «استبدال همسر» صورت گرفته است، مستلزم این است که «طلاق» صورت گرفته باشد؛ ولی عکس این رابطه صادق نیست؛ زیرا اگر بگوییم «طلاق» انجام ‌شده است، لازم نیست حتماً «استبدال» صورت گرفته باشد.

حال این پرسش مطرح است که علت جایگزینی واژۀ زیرشمول «استبدال» به‌جای واژۀ شامل «طلاق» چه می‌تواند باشد و هدف از این جانشینی چیست؟ نخست باید به این نکته اشاره ‌کرد «که واژۀ شامل از شرایط لازم و کافی کمتری نسبت به واژه‌های زیرشمول خود برخوردار است» (صفوی، 1397ش، ص100). ممکن است واژۀ زیرشمول حاوی نکته‌ها و اشاراتی باشد که واژۀ شامل از آن عاری باشد. در رابطه با «استبدال» نیز چنین است؛ کاربردش در سیاق جدایی همسر شامل نوعی طلاق است که با انگیزۀ جایگزینی همسر دوم انجام شود. معمولاً در چنین شرایطی حقوق همسر اول پایمال می‌شود و مردان تمرکز خود را برای همسر جدید می­گذارند؛ بر همین اساس، همنشین­های واژۀ «استبدال» صراحتاً بر حقوق مالی و اجتماعی همسر اول تأکید می­کنند؛ زیرا زمانی که مسأله جایگزینی باشد، تضییع حقوق مالی بیشتر اتفاق می‌افتد.

این جانشینی در این آیۀ «وَإِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَکَانَ زَوْجٍ وَآتَیْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئًا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِینًا)(نساء: 20) به چند نکتۀ مهم دیگر که معمولاً در جامعه شایع هستند، اشاره دارد؛ از جمله:

 

الف) تضییع حقوق مالی زن

انگیزۀ برخی طلاق‌ها ممکن است جایگزینی همسر دیگر باشد که هم ممکن است از روی تنوع‌طلبی باشد و هم از روی عدم تفاهم با همسر اول؛ اما کل ماجرا به این نقطه ختم نمی­شود. با تحلیل روابط واژگان همنشین استبدال به این نکته می­رسیم که در صورت جایگزینی، احتمال ستم بر زن اول به سبب تشدید نیاز مالی مرد وجود دارد.

یکی از واژ‌ه‌های همنشین «استبدال» در این بافت واژۀ «قنطار» است که به معنى مال و ثروت زیاد است. راغب در کتاب مفردات مى‌نویسد: «اصل «قنطار» از «قنطره» به معنای پل است و چون اموال زیاد همچون پلى هستند که انسان در زندگى مى‌تواند از آن‌ها استفاده کند، از این جهت به آن قنطار گفته‌اند» (راغب اصفهانی، 2009م، ص677).

همنشینی «قنطار» با «استبدال» بر تشدید نیاز مالی مرد در صورت ازدواج مجدد اشاره دارد؛ با این تفصیل که بیشتر مردان که بدون جایگزینی از همسر اول طلاق می­گیرند، زیاد بر روی اموال و سرمایه­های تحت تملک زن حساس نیستند و عمدتاً اختلاف بر سر مهریه است و برخی حتی در پرداخت مهریه نیز سخت‌گیری نمی­کنند؛ ولی عمدتاً اختلافات مالی در طلاق­ها با شوهرانی اوج می­گیرد و به درازا می­کشد که همسر دوم انتخاب کرده باشند؛ شاید به این دلیل که با ازدواج مجدد نیاز مالی مرد تشدید می­شود و ممکن است چنین فکر کند حال که زن اول در نکاح او نیست نباید مال و سرمایۀ کم یا زیادش در تصرف او باشد و به فکر بازپس­گیری آن به هر نحوی بیفتد.

 

ب) تضییع حقوق اجتماعی زن

ممکن است مرد برای حاصل کردن خواسته­هایش راه­ها و ابزارهای زیادی را آزمایش ‌کند که در آیۀ بالا به یکی از بدترین راه­های تسلیم‌ کردن زن که مردان از آن استفاده کرده­اند، اشاره شده است. «پیش از اسلام رسم بر این بود که اگر مردی زن دیگری را برای ازدواج مدنظر می‌گرفت، به همسرش تهمت می‌زد و او را به اعمال منافى عفت متهم مى‌کرد تا مجبورش کند آنچه از مهر به او داده است را به او بازگرداند تا آن را براى ازدواج جدیدش صرف کند (زمخشری، 1418ق، ج2، ص46). «أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً» (نساء: 20) به این طرز عمل جاهلیت اشاره می‌کند و مى‌گوید آیا براى باز پس گرفتن مهر زنان متوسل به تهمت و گناه آشکار مى‌شوید؟ این همنشینی که با تأکید بسیار بیان شده است، بر دو ستم آمیخته به هم در یک طلاق دلالت ‌دارد که ممکن است بر یک زن مطلقه تحمیل شود؛ تضییع حقوق مالی با تضییع حقوق اجتماعی که بر قباحت و زشتی این عملکرد ظالمانه می‌افزاید.

یکی از همنشین­ها که با «استبدال» بیان شده «افضا» است که در ساختار استفهام‌انکاری «در معنی انکار، تغلیظ، تهدید و وعید آمده است» (طبری، 1418ق، ج2، ص547). گفتمان قرآنی برای دفع دو گونه ستم مالی و اجتماعی که بر زن در «طلاق جایگزینی» می‌شود، از ساختار استفهام که از بار توبیخ و بازدارندگی برخوردار است و واژۀ «افضا» که بار معنایی عاطفی و احساسی دارد استفاده‌ کرده است که با یادآوری روزگار مؤانست و معاشرت زن و شوهر و خاطرات گذشته، عاملِ بازدارندۀ درونی را در ضمیر شوهر فعال می­کند تا از اخذ مال به شیوۀ ستم یا افترا دست بردارد.

 

  • نتیجهگیری

واژۀ اصلی برای مفهوم جدایی زن و مرد در قرآن کریم «طلاق» است و واژگان فرعی عبارت‌اند از: تسریح، مفارقه و استبدال.

کاربرد طلاق در قرآن بر پایۀ تضییق معنایی بوده است؛ از مطلق «آزاد‌ ساختن و رها ‌ساختن» به «رهایی و آزادی همسر» اطلاق شده ‌است. علاوه بر این، از لحاظ لغوی کاربردی مجازی است؛ اما در عرف قرآنی به فرآیندی زمان‌دار و دارای ارکان و شرایط تبدیل شده است.

از واژگان فرعی در حوزۀ «طلاق»، «تسریح» است؛ واژه‌ای‌ چندمعنا که بر اثر یک تحول معنایی در حوزۀ معنایی طلاق درآمده و بر اساس بافت موقعیتی شامل طلاق سوم است و بر اساس بافت زبانی معنای تسهیل و آسانی در فرآیند طلاق را در بخش‌ پایانی طلاق شامل است.

«تطلیق» و «تسریح» هر دو مجازاً در عرف قرآنی در حوزۀ «طلاق» به کار رفته‌اند؛ اما تفاوتشان در این است که تطلیق کاملاً در عرف قرآن هضم شده تا جایی که مجاز بودنش فراموش شده‌ و به حقیقت شرعیه تبدیل شده است؛ برخلاف «تسریح» که هر دو معنای حقیقی و مجازی آن در قرآن برقرار است.

از دیگر واژگان حوزۀ طلاق «مفارقه» است که به مرحلۀ پایانی طلاق گفته‌ می‌شود. در جانشینی تسریح قرار دارد، اما از لحاظ بارمعنایی متفاوت است. با توجه به بافت آیات، صراحتش از تسریح بیشتر است و صرفاً خبر از پایان زندگی زناشویی دارد.

از واژگان هم‌حوزۀ طلاق «بدل» است که در محور جانشینی با طلاق رابطۀ شمول‌معنایی دارد. رابطۀ شمول‌معنایی به نوعی خاص از طلاق با انگیزۀ جایگزینی همسر دوم اشاره دارد که ممکن است سبب تضییع حقوق مادی و اجتماعی همسر اول شود؛ از این رو، بافت آیه به‌شدت بر رعایت حقوق مالی و اجتماعی تأکید می‌کند.

از مهم‌ترین همنشین‌های طلاق «عزم» و مفاهیم مربوط به تعدد شامل «تربص، مرتان و ثلاثة قروء» است که نشان می‌دهد معنای طلاق بیشتر شامل اراده و شروع فرآیند طلاق است و برای رسیدن به مراحل نهایی به زمان نیاز است.

 

[1] Historical semantics

[2] Descriptive Semantics

Qur'an karim.

Abdul Moneim, Y. Z. (2017). The Human Aspects of Divorce Verses: An Interpretive Study. Journal of the College of Islamic  Studies, 34(2), 1-160. https://doi.org/10.21608/bfsa.2017.26795 [In Arabic].

Afkhami, A. (1390 SH). A symbolic glance at presence of camel in Arbic poetry at  Age of Jahelid. Arabic Literature Journal, 3(3), 247-280. https://doi.org/20.1001.1.22519238.1390.3.3.11.9 [In Arabic]

Al-Farahidi, Kh. I. A. (n.d.). Al-‘Ayn. Iran: Dar wa Maktabat al-Hilal (Digital Library). [In Arabic]

Al-Qurtubi, M. I. A. (1430 AH). Al-Jami‘ li-Ahkam al-Qur’an. Beirut: Dar al-Kutub al-‘Arabiyya. [In Arabic]

Al-Raghib al-Isfahani, H. I. M. (2009). Mufradat Alfaz al-Qur’an (4th ed.). Damascus: Dar al-Qalam. [In Arabic]

Al-Shawkani, M. I. A. (1428 AH). Fath al-Qadir (4th ed.). Beirut: Dar al-Ma'rifah. [In Arabic]

Al-Tabari, M. I. J. (1418 AH). Jami‘ al-Bayan fi Tafsir al-Qur’an. Beirut: Dar al-Ma‘rifah. [In Arabic]

Al-Zamakhshari, M. I. U. (1418 AH). Al-Kashshaf ‘an Haqa’iq Ghawamid al-Tanzil (1st ed.). Riyadh: Obeikan Library. [In Arabic]

Askari, A. H. H. I. A. A. (1412 AH). Mu‘jam al-Furuq al-Lughawiyyah. Qom: Islamic Publishing Institution. [In Arabic]

Fadayi, E. (1398 SH). Analytical study of the behavioral model proposed by the Quran on the issue of divorce. Pasokh Specialized Academic Quarterly, 4(15-16), 135-160. https://www.pasokhmag.ir/article_151651.html [In Arabic]

Gesenius, W. (1939). A Hebrew and English Lexicon of the Old Testament (F. A. Brown, Ed.). Oxford: Clarendon Press.

Ghaemi-Nia, A. (1401 SH). Semantics 1 (4th ed.). Qom: Research Institute for Hawzah and University. [In Arabic]

Gharnati, A. I. I. (1971). Milak al-Ta’wil al-Qati‘ bi-Dhawi al-Ilhad wa al-Ta‘til. Beirut: Dar al-Kutub al-‘Ilmiyya. [In Arabic]

Ibn al-Anbari, M. I. G. (1992). Al-Zahir fi Ma'ani Kalimat al-Nas (1st ed.). Beirut: Al-Risalah Foundation [In Arabic].

Ibn Ashur, Muhammad al-Tahir. (1984). Tafsir al-Tahrir wa al-Tanwir. Tunis: Tunisian Publishing House [In Arabic].

Ibn Duraid, M. I. H. (1987). Jamharat al-Lughah (1st ed.). Beirut: Dar al-‘Ilm lil-Malayin [In Arabic].

Ibn Faris, A. H. I. A. (1979). Maqayis al-Lughah. Cairo: Dar al-Fikr for Printing and Publishing [In Arabic].

Ibn Manzur, M. I. M. (1997). Lisan al-‘Arab (3rd ed.). Beirut: Dar Sadir [In Arabic].

Issa, A. M. M. (2021). Words denoting marriage and divorce in the Holy Qur’an: a semantic study. Journal of the College of Islamic Sciences, 16(24), 124-152. https://search.emarefa.net/detail/BIM-1356238 [In Arabic]

Jeffery, A. (1938). The foreign vocabulary of the Qur’an. Baroda: Orintal Institute.

Makarem Shirazi, N. (1374 SH). Tafsir Nemuneh (1st ed.). Tehran: Dar al-Kutub al-Islamiya. [In Arabic]

Mashkoor, M. J. (1357 SH). Comparative Dictionary of Arabic with Semitic and Iranian Languages. Tehran: Iranian Culture Foundation. [In Arabic]

Mostagimi, M. S. (1388 SH ). Semantic relationships among the Quranic verses related to divorce: An Osuli-Fiqhi, interpretive, and linguistic approach. Women's Strategic Studies Quarterly Journal, 11(43), 92-124. https://dor.isc.ac/dor/20.1001.1.20082827.1388.11.0.14.7[In Arabic]

Nejad Rashti, H. Gh. (1399 SH). Semantics 1 [Master’s thesis, Amol, Faculty of Qur'anic Sciences]. [In Arabic]

Olmo Lete, G. D., Sanmartin, J., & Watson, W. G. E. (2003). A Dictionary of the Ugaritic Language in the Alphabetic Tradition. Leiden: Brill. https://doi.org/10.1163/9789004288652_001

Palmer, F. (1987). A New Look at Semantics (K. Safavi, Trans.; 1st ed.). Tehran: Nashr Markaz. [In Arabic]

Parsa, F. (1397 SH). Semantics and Qur'anic Studies. Tehran: Negarestan-e Andisheh Publishing. [In Arabic]

Rafiei, A. (1399 SH). Semantic Study of Ethical Vocabulary in the Holy Qur’an (1st ed.). Qom: Bustan-e Ketab Institute. [In Arabic]

Safavi, K. (1397 SH). An Introduction to Semantics. Tehran: Sureh Mehr. [In Arabic]

Sharifi, A. (1398 SH). Qur'anic Semantics in the Thought of Orientalists with Emphasis on Izutsu. Qom: University of Religions and Denominations Press. [In Arabic]

Tabataba’i, M. H. (1374 SH). Al-Mizan fi Tafsir al-Qur’an (5th ed.). Qom: Islamic Publications Office. [In Arabic]

Zubaidi, M. I. M. (2005). Taj al-‘Arus min Jawahir al-Qamus. Beirut: Dar al-Fikr. [In Arabic]

 

قرآن کریم
ابن الأنباری، محمد بن القاسم. (1992م). الزاهر فی معانی کلمات النّاس (ط1). بیروت: مؤسسة الرسالة.
ابن فارس، ابوالحسین ابن أحمد. (1979م). مقاییس اللغة. قاهرة: دار الفکر للطباعة والنشر.
ابن درید، محمدبن حسن. (1987م). جمهرة اللغة (ط1). بیروت: دارالعلم للملایین.
ابن عاشور، محمد الطاهر. (1984م). تفسیر التحریر و التنویر. تونس: الدار التونسیة للنشر.
ابن منظور، محمد بن مکرم (1997م). لسان العرب (ط3). بیروت: دارصادر.
افخمی، عقدا. (1390ش). نگاهی نمادین به حضور شتر در شعر دورۀ جاهلی. مجلۀ ادب عربی، 3(3)، 247-280. https://doi.org/20.1001.1.22519238.1390.3.3.11.9
الراغب اصفهانی، حسین بن محمد.  (2009م). معجم مفردات الفاظ القرآن (ط4). دمشق: دارالقلم.
پارسا، فروغ. (1397ش). معناشناسی و مطالعات قرآنی. تهران: انتشارات نگارستان اندیشه.
پالمر، فرانک. (1366ش). نگاهی تازه به معنیشناسی (کوروش صفوی، مترجم؛ چاپ اول). تهران: نشر مرکز.
خوشابا، شلیمون ایشو، ویوحنّا، أمانوئیل بیتو. (2000م). قاموس عربی ـ سریانی. دهوک: مطبعة هاوار.
رفیعی، علی. (1399ش). معناشناسی واژگان اخلاقی در قرآن کریم (چاپ اول). قم: مؤسسۀ بوستان کتاب.
زبیدی، محمد بن محمد. (2005م). تاج‌العروس من جواهر القاموس. بیروت: دارالفکر.
زمخشری، محمود بن عمر. (1418ق). الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل (ط1). ریاض: مکتبة العبیکان.
شریفی، علی. (1394ش). معناشناسی قرآن در اندیشۀ شرقشناسان با تأکید بر ایزوتسو. قم: انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب.
شوکانی، محمدبن علی. (1428ق) فتح القدیر (ط4). بیروت: دارالمعرفة.
صفوی، کورش. (1397ش). در آمدی بر معناشناسی. تهران: سورة مهر.
طباطبایی، محمدحسین. (1374ش). المیزان فی تفسیر القرآن (چاپ پنجم). قم: دفتر انتشارات اسلامی.
طبری، محمد بن جریر. (۱۴18ق). جامع البیان فی تفسیرالقرآن. ط. بیروت: دارالمعرفه.
غرناطی، احمدابن ابراهیم. (1971م). ملاک التاویل القاطع بذوی الإلحاد و التعطیل. بیروت: دارالکتب العلمیه.
عبدالمنعم، یحیی زکریا. (2017م). الجوانب الإنسانیة فی آیات الطلاق. مجلة کلیة الدراسات الاسلامیه، 34(2)، 1-160.  https://doi.org/10.21608/bfsa.2017.26795
عسکری، ابوهلال حسن ابن عبدالله. (1412ق). معجم الفروق اللغویة. قم: مؤسسة النشر الإسلامی.
عیسی، أحمد محمود محمد. (2021م). الألفاظ الدالة على الزواج والطلاق فی القرآن الکریم: دراسة دلالیة. مجلة کلیة العلوم الإسلامیة، 16(24)، 124-152.  https://search.emarefa.net/detail/BIM-1356238
فدایی، احسان. (1398ش). بررسی تحلیلی الگوی رفتاری پیشنهادی قرآن در موضوع طلاق. فصلنامۀ علمی-تخصصی پاسخ، 4(15-16)، 135-160. https://www.pasokhmag.ir/article_151651.html
فراهیدی، خلیل بن احمد. (بی‌تا). العین. ایران: دارو مکتبة الهلال (مکتبة رقمیه).
قائمی‌نیا، علیرضا. (1401ش). معناشناسی 1 (چاپ‌ چهارم). قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
قرطبی، محمد ابن احمد. (1430ق). الجامع لأحکام القرآن. بیروت: دارالکتب العربی.
مستقیمی، مهدیه سادات. (1388ش). ارتباط معنایی آیات در مساله طلاق. مطالعات راهبردی زنان، 11(43)، 92-124. https://dor.isc.ac/dor/20.1001.1.20082827.1388.11.0.14.7
مشکور، محمدجواد. (1357ش). فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی. تهران: بنیاد فرهنگ ایران.
مکارم شیرازی، ناصر. (1374ش). تفسیر نمونه (چاپ اول). تهران: دارالکتب الإسلامیة.
نژادرشتی، حامد قربانی. (1399ش). معناشناسی 1 ]پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد، آمل، دانشکدۀ علوم قرآنی[.

Articles in Press, Corrected Proof
Available Online from 12 May 2025
  • Receive Date: 22 October 2024
  • Revise Date: 08 February 2025
  • Accept Date: 01 March 2025