Comparison of the Semantics of Restriction to Inna and Restriction to Illa, Based on Similar Verses

Document Type : Research Article

Authors

Department of Arabic Language and Literature, Faculty of Literature and Languages, Arak University, Arak, Iran

Abstract

In the Holy Quran, there are similar verses that, although identical in wording and meaning, differ in the use of the restriction method. For example, in the verses "Innama Anta Nadhir" and "In Anta Illa Nadhir", although the restriction to Inna and the restriction to Illa refer to the meaning of restriction and the word Nadhir is restricted, the difference between these two verses goes back to the method of restriction; while both verses could have the same restriction method. This article seeks to investigate and explore this difference in the method of restriction in similar verses by using a descriptive-analytical method and to answer the question of why the Holy Quran used the method of restriction to Inna in one verse and the method of restriction to Illa in another place with the same word and meaning. The results show that the two restrictions mentioned in similar verses, relying on the context of the verses and the centrality of the speech of each one in its place, in addition to the meaning of restriction, have another rhetorical meaning as well; in a way that in response to the claim raised by the people of falsehood, the restriction of Ma and Illa has been used, and in the position of warning, reminding and reproach, the restriction of Inna has been used. These two methods help the audience in an accurate understanding of the grammatical semantics and give depth to the meaning of God's words.

Keywords

Main Subjects


Article Title [Persian]

مقایسۀ معناشناسی حصر به إنما و حصر به إلا با تکیه بر آیات مشابه

Authors [Persian]

  • محمود شهبازی
  • سید ابوالفضل سجادی
  • مهدی عربی
دانشیار گروه زبان و ادبیات عربی، دانشکده ادبیات و زبانها، دانشگاه اراک، اراک، ایران
Abstract [Persian]

در قرآن کریم آیاتی مشابه وجود دارند که اگرچه از لحاظ لفظی و معنایی تشابه دارند، از لحاظ استعمال اسلوب حصر اختلاف دارند. برای مثال، در آیات «إنَّمَا أنتَ نذیرٌ» و «إن أنتَ إلاّ نَذیرٌ»، هرچند حصر به إنما و حصر به إلا به معنای حصری اشاره دارد و لفظ نذیر محصور است، اختلاف این دو آیه به اسلوب حصر برمی‏گردد؛ در صورتی که امکان داشت هر دو آیه دارای یک اسلوب حصر باشند. این مقاله سعی دارد با روش توصیفی - تحلیلی این اختلاف در اسلوب حصر را در آیات مشابه بررسی و کنکاش کند و به این پرسش پاسخ دهد که چرا قرآن کریم در یک آیه از اسلوب حصر به إنما و در جای دیگر با همان لفظ و معنا از اسلوب حصر به إلا استفاده کرده است. نتایج حاصل بیان می‏کند دو قصر یادشده در آیات مشابه با تکیه بر سیاق آیه‏ها و محوریت سخن هر کدام در جای خود، علاوه بر معنای حصری، معنای بلاغی دیگری هم دارد؛ به نحوی که در پاسخ به ادعای مطرح‏شده از سوی اهل باطل از قصر ما و إلا استفاده شده است و در مقام تنبه، تذکر و طعنه قصر إنما استعمال شده است. این دو اسلوب مخاطب را در شناخت دقیق معناشناسی نحوی مساعدت می‏کنند و به معنای کلام خداوند عمق می‏بخشند.

Keywords [Persian]

  • قرآن
  • اسلوب حصر
  • حصر به إنما
  • حصر به إلا
  • طرح مسأله

ضرورت اهداف و دستاوردهای احتمالی

در برخی از آیات قرآن کریم که استعمال طرق قصر در آن‏ها مشهود است، در جای دیگر، همان کلام با اسلوبی دیگر از طرق مشهور یاد شده است. برای مثال، در آیات «إنَّمَا أنتَ نذیرٌ» (هود: 12) و «إن أنتَ إلاّ نَذیرٌ» (فاطر: 23)، متکلم از دو اسلوب حصر به «إنما» و حصر به «نفی و استثناء» در دو آیۀ مشابه (از لحاظ معنایی) استفاده کرده است؛ ولی هر کدام صرف‏نظر از شباهت در معنای حصر و ایجاد مبالغه در کلام، با توجه به اقتضا و لحن آیات قبل و بعد از آن‏ تفاوت معنایی دارد و نمی‏توان آن دو را جایگزین یکدیگر کرد.

 همان‏طور که مشخص است، هر کدام از دو اسلوب یادشده بر حصر دلالت دارد و معنای قصر موصوف بر صفت، یعنی قصر ضمیر منفصل (پیامبر)، بر قصر صفت یعنی هشداردهنده دلالت دارد؛ ولی به تناسب آیات قبل و بعد از آن، غرض متکلم از بیان هر اسلوب، لحن کلام متکلم و در نهایت اقتضای مخاطب، استعمال آن دو اسلوب در جایگاه خود جالب توجه است.

این مقاله در صدد است تا ضمن بیان زیبایی‏های بلاغی این آیات، به پرسش‏های زیر پاسخ دهد:

1-چرا در آیاتی که از لحاظ معنایی مشابه هستند از انواع اسلوب‏های حصر استفاده شده است؟

2-آیا می‏توان در آیه‏ای که برای مثال از حصر إنما استفاده شده است، حصر ما و إلا را جایگزین و به همان معنا تبیین کرد؟

اهمیت این پژوهش، علاوه بر شناخت بیشتر بلاغت قرآن و تأثیر آن در احوال مخاطب، تجلی دقت استعمال در انواع حصر است و همچنین، علت استفاده از انواع حصر را در آیاتی نشان می‏دهد که معنایی مشابه دارند.

 

  • پیشینه پژوهش

تقریباً تمام مقاله‏های مرتبط با حصر به نفی و إلا و حصر به إنما معناشناسی نحوی و بلاغی آیات شریفه را بررسی کرده‏اند. برخی از این پژوهش‏ها عبارت‏اند از:

  • بررسی اسلوب قصر در قرآن کریم اثر زهرا افضلی (1382ش).
  • جایگاه حصر و قصر در علم معانی اثر فاطمه جمالی (1389ش).
  • مفاد حقیقی اسلوب حصر در آیات و احادیث اثر محمد عالم‏زاده نوری (1397ش).
  • حصر و قصر در بلاغت عربی و فارسی اثر محمدرضا نجاریان (1396ش).

اما در هیچ‏ یک از مقاله‏های بالا، آیات محصور به طرق مشهور مقایسه نشده‏اند. همچنین، در آیات شریفه، علت استفاده از طریق قصر بیان نشده است؛ بنابراین، نویسنده قصد دارد آیاتی را بررسی کند که در یک سوره، در آن‏ها از قصر نفی و إلا استفاده شده است اما در سوره‏ای دیگر، همان آیه با قصر إنما آمده است؛ در نتیجه، با مقایسۀ دو آیه، معناشناسی نحوی و بلاغی بررسی می‏شود تا نظم دقیق معنایی آیات و اعجاز بلاغی آن‏ها آشکار شود.

علم نحو اصول و قواعدی است که تغییرات آخر کلمه‏های عربی به وسیلۀ آن از لحاظ اعراب و بناء شناخته می‏شود (غلایینی، 1333ش، ص234)؛ اما معناشناسی نحوی معنای هر یک از اعراب و بناهای آخر کلمه را بررسی می‏کند و همچنین، به وجه افتراق معنایی اعراب‏های متشابه اهمیت می‏دهد. اگر در شناخت معنای جمله فقط اعراب کلمه‏ها بررسی شود و معنای اِعرابی آن‏ها مغفول بماند، این امر به اختفاء و دور شدن از مقصود واقعی کلام منجر می‏شود.

 وجوهات نحوی فقط برای کثرت تعابیر به کار نمی‌روند؛ زیرا هیچ نیازی به کثرت وجوه نحوی نیست مگر آنکه بر معنایی تحقق یابد. از طرفی دیگر، ممکن نیست دو تعبیر نحوی مختلف یک معنا را افاده کنند (السامرائی، 1420ق، ج9، ص1)

 

  • قصر

قصر در لغت به معنای حبس است و در اصطلاح منحصر کردن چیزی است بر چیز دیگر به شیوۀ مخصوص؛ به چیز اول مقصور و به چیز دوم مقصورعلیه می‏گویند (عرفان، 1379ش، ج2، ص197).

از مهم‏ترین اغراض قصر ایجاز است. این مزیت با ادوات ویژه فقط مختص قصر به طرق مخصوص است. قصر نوعی از ایجاز و تأکید است. برای مثال، در «لَنَا الدُّنیَا و مَن اَضحَی عَلَیهَا/و نَبطِشُ حِینَ نَبطِشُ قادِرِینا»، «لَنَا الدُّنیا» دو جمله را افاده می‏کند: «الدُّنیا لَنَا» و «لیَسَ الدُّنیا لِغَیرِنَا». این جمله نفی و اثبات را می­رساند و این ایجاز از مهم‏ترین مزایای قصر است. از مزایای دیگر قصر تمکین کلام و تثبیت آن در ذهن است (الصعیدی، 1411ق، ص64).

 

1-3- شیوه­های قصر

قصر از نظر اهل بلاغت چهار طریق دارد: 1. طریق عطف، 2. نفی و استثناء، 3. استعمال إنما و 4 .تقدیم.

طبق گفتۀ سیوطی، شیوه‏های قصر بسیار هستند؛ از جمله نفی و استثناء، إنما، إنما با فتح، عطف به لا یا بل، تقدیم معمول، ضمیر فصل، تقدیم مسندالیه، تقدیم مسند، ذکر مسندالیه و تعریف دو جزء (عرفان، 1379ش، ج2، ص217).

اهل بلاغت قصر را به طریق مخصوص قید کردند تا هر آنچه غیر از آن طرق مشهور افادۀ حصر کند را از دایرۀ قصرِ اصطلاحی خارج کنند. برای مثال، در شعر ابوذؤیب «و اِذَا المَنِیَّةُ اِنشَبَت اَظفارَها/ اَلفیتَ کلَّ تمیمةٍ لاتنفعُ»، حتی اگر افادۀ حصر موجود باشد، در چارچوب پژوهش بلاغی و دایرۀ بحث آن‏ها داخل نمی‏شود؛ زیرا افادۀ حصر به غیر از طرق مشهور نزد علمای بلاغت اعتبار بلاغی ندارد تا نیازمند پژوهش باشد؛ بنابراین، اهل بلاغت بررسی‏های قصر را در این طرق مشهور محدود کرده‏اند (بسیونی، 1436ق، ص284).

 از دلایل استفادۀ آن‏ها از طرق اصطلاحی، می­توان به شواهد آیات قرآن و اشعار عرب نام برد؛ زیرا با نگاه دقیق به آیات شریفه و اشعار عرب، استفاده از طرق مشهور به ویژه استعمال قصر نفی و استثنا و قصر إنما به چشم می­خورد. یکی دیگر از دلایل استفادۀ آن‏ها در چارچوب قصر این است که بلاغیون به غرض متکلم و حال مخاطب نگریستند و سپس، در آن‏ها تخصیص یا حصر را یافتند (همان).

 

  • قاعدۀ إنما

إنما از «إنَّ» حروف مشبهة بالفعل و «ما»ی زائدۀ کافه تشکیل شده است. دلیل بطلان عمل «إنَّ» بر اسم و خبرش این است که از آنجا که مای زائده بین آن و اسمش فاصله انداخته است، حرفی ضعیف شمرده می‏شود و از عمل کردن باز می‏ماند (محمد بن عبدالله، 1426ق، ص132).

استدلال ابوعلی فارسی بر حصر إنما این است: «إنَّمَا یَفعَلُ هَذا اَنَا» و اگر برای نفی و اثبات نباشد، این قول صحیح نیست و باید گفته شود: «اَفعلُ هذا» و گفته نمی‏شود: «یَفعَلُ هَذا اَنَا». إنما در اینجا به منزلۀ نفی و إلا است، مانند: «مَا یَفعَلُ هَذا اِلاّ اَنَا» (السامرائی، 1420ق، ج1، ص329).

مثال «افعل هذا» به این معنا است که در فعل تا زمانی که ضمیر متصل جایز باشد، استفاده از ضمیر منفصل جایز نیست؛ مگر اینکه برای دلیلی اقامه شود و این امر بر حصر إنما دلالت می‏کند.

 

  • تفاوت دو طریق حصر به إلا و حصر به إنما

صاحب المفتاح می‏گوید: طریق إنما برای مخاطب در مقامی بیان می‏شود که مخاطب بر خطایش اصرار نمی‏کند یا بر مخاطب واجب است که بر خطایش اصرار نکند. زمانی که می‏گوییم: «إنَّمَا زَیدٌ یَجِیءُ»، شنونده سخنت را قبول می‏کند و زمانی که می‏گوییم: «إنَّمَا اللهُ اِلَهٌ واحِدٌ»، بر او واجب است که سخن تو را قبول کند (السکاکی، 1407ق، ص295).

تفسیر إنما بر خبر معلوم و غیرانکار توسط مخاطب این است که تو به مردی می‏گویی: «إنَّمَا هُوَ أخُوکَ» و «إِنَّمَا هُوَ صاحِبُکَ»، این سخن را به کسی نمی‏گویی که آن را نمی­داند و یا انکار کند در حالی که به آن امر آگاه است؛ اما تو می­خواهی متنبه کنی کسی را که بر او حق برادری واجب است (جرجانی ،1381ش، ص330).

قصر إنما در کلام باعث ایجاب فعل در چیزی و نفی آن از غیرخودش می‏شود. برای مثال، می‏گویی: «إنما جاءنی زیدٌ». از آن فهمیده می‏شود که تو نفی می‏کنی آن کس را که غیر از او آمده است. این کلام شبیه معنای «جاءنی زیدٌ لا عمرو» است؛ اما مزیت قصر إنما این است که ایجاب یک فعل برای چیزی و نفی آن از غیرخودش در یک زمان و در یک حال واحد قرار دارد و مزیت دیگر آن این است که موضوع را در قصر إنما ظاهر و آشکار قرار می‏دهد در حالی که این مزیت درکلام «جاءنی زیدٌ لا عمرو» وجود ندارد (همان، ص335).

بهترین موضع إنما در مقام تعریض است؛ زیرا کلام متضمن معنای نفی بعد از اثبات و تصریح است؛ بنابراین، مراد از کلام بعد از إنما معنای خودش نیست، بلکه تعریض به امری است که مقتضای آن است (همان، ص354).

 

1-5- قاعدۀ نفی و إلا

نفی و استثناء در رأس طرق قصر است؛ زیرا نفی و استثناء با وضوح و با ظاهری قوی بر قصر دلالت می‏کند؛ زیرا نفی در این استثناء شامل کلمه­ای مقدر و عام می‏شود (بسیونی، 1436ق، ص315). توضیح اینکه قصر در نفی مقدر قوی‏تر و بلیغ‏تر است؛ زیرا در مثال «لا إلهَ إلاّ اللهُ» که مستثنی‏منه محذوف و دال بر کلمه‏ای مقدر و عام است، نفی هر کسی غیر از خداوند اعم و اشمل است؛ در این صورت، اثبات یگانگی خداوند بیشتر جلوه دارد.

  همچنین، سیوطی معتقد است قول «ما قامَ إلا زیدٌ» در نفی قیام از غیرزید صریح است و اثبات قیام را برای زید اقتضا می‏کند (همان).

 

2-5- کاربرد حصر نفی و إلا

خبر از نفی و إلا برای امری می‏آید که مخاطب آن را انکار می‏کند و در صحت آن شک دارد؛ اما گاهی از اصل خود عدول می‏کند و در معنای غیراصلی استعمال می‏شود. برای مثال، در آیۀ 23 سورۀ فاطر: «إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ»، در خطاب به پیامبر در معنای غیراصلی استعمال شده است و پیامبر را به منزلۀ منکر و جاهل به وظیفۀ خود که فقط ابلاغ و تبلیغ دین است، تلقی کرده است. اصل در آیۀ بالا برای امر منکر و مشکوک بیان می‏شود؛ حال آنکه پیامبر واقف به امر رسالت و ابلاغ خود است؛ ولی به دلیل شدت در هدایت و حرص بر اسلام آوردن قوم خود، به منزلۀ منکر و جاهل به مطلب تلقی شده است (شادی، 1434ق، ص423).

گاهی نفی و استثناء در چیزی وارد می‏شود که نمی‏توان از آن فهمید مخاطب منکر مطلب باشد یا به منزلۀ منکر و یا مجهول قرار بگیرد. برای مثال، در آیۀ 87 سورۀ انبیاء: «لَا إِلَـهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»، مخاطب خداوند و متکلم حضرت یونس (ع) است. این قول فقط حال متکلم را از تضرع و خشوع نشان می­دهد تا در نفس او استقرار یابد و درونش با آن مملو شود، بدون اینکه حال مخاطب را دریابد. استفاده از قصر نفی و إلا فقط برای اثبات و اتقان این قول با حالت تضرع و خشوع در نفس مخاطب است (بسیونی، 1436ق، ص341).

 

  • بررسی آیات 171 نساء و 75 مائده

در آیۀ 171 سورۀ نساء: «إِنَّمَا الْمَسِیحُ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللَّهِ»، خداوند متعال اهل کتاب را احتجاج می‏کند و آن‏ها را خطاب قرار می‏دهد: «یا اَهلَ الکِتابِ». سپس، می‏فرماید: «لاتَغلُوا فِی دِینکٌم» در دینتان غلو نکنید و منظور این است که آن‏ها گفتند: مسیح ابن الله است؛ اما خداوند در پاسخ به آن‏ها آیۀ قصر را استعمال کرد، یعنی «اِنَّهُ اِبنُ مریمَ لا ابنُ اللهِ اَو شِبهُهُ و لا ابنُ اَبٍ» (طبرسی، 1427ق، ج3، ص205).

ابتدای آیه، در مقام موعظه و پند، با نهی شروع شده است؛ زیرا نصاری دربارۀ حضرت مسیح (ع) غلو کردند و ایشان را فرزند خداوند خواندند؛ ولی قول «إنَّمَا المَسیحُ عِیسیَ بنُ مَریمَ رسولُ اللهِ» بیانی مبین و پاسخ به ماقبل آن، یعنی غلو حضرت عیسی مسیح (ع) است.

با توجه به سیاق آیه که بر نهی اهل کتاب از غلو در دین و بر گفتن کلمۀ حق دربارۀ خداوند دلالت می‏کند، موضع سخن در مقام دعوت و لحن لیِّن است؛ زیرا خداوند متعال به طور مستقیم اهل کتاب را خطاب قرار می‏دهد و حرف ندای «یا أیُّها» برای نصاری به منزلۀ تذکر و تنبه به آن‏ها است و آن‏ها را از اعمال یادشده بازمی‏دارد و سپس، در آیۀ بعد، به ایمان به خداوند و پیامبر دعوت می‏کند. این سخن می‏تواند با قصر إنما متناسب باشد که در مقام موعظه و پند قرار دارد.

در آیۀ 75 سورۀ مائده: «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ»، هنگامی که خداوند گفته‏های نصاری را به زبان آن‏ها بیان می‏کند، به دنبال آن پاسخ می­دهد: «مَا المَسیحُ ابنُ مَریمَ إلاّ رسولُ اللهِ» و سپس، در احتجاج به آن‏ها و برای تأکید در کلام می­فرماید: «أَ تَعبُدونَ مِن دُونِ اللهِ مَا لَا یَملِکُ لَکُم ضَرّاً و لا نَفعاً» (همان، ص323).

مقام آیه در ابطال قول کسانی است که گفتند: «إنَّ اللهَ ثالِثُ ثَلاثةٍ»، یعنی آن‏ها به الوهیت حضرت مسیح معتقد بودند. قصر در این آیه قصر قلب و پاسخ به اعتقاد نصاری مبنی بر قائل به الوهیت حضرت مسیح است (ابن عاشور، 1984ق، ج6، ص285).

قصر نفی و إلا ممکن است در پاسخ به قول نصاری در آیۀ 72 سورۀ مائده: «لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ المَسیحُ ابنُ مَریمَ» باشد؛ زیرا با توجه به تفسیر ابن عاشور، قصر از نوع قلب و در پاسخ به الوهیت مسیح است.

 

 1-6- بررسی و مقایسه

با دقت در سیاق آیۀ 171 سورۀ نساء، می‏توان استنباط کرد در این قول، هیچ انکار و مخالفتی از سوی نصاری وجود ندارد تا به وسیلۀ قصر نفی و استثنای مفرغ به آنان پاسخ متقن دهد.

در آیۀ 75 سورۀ مائده، استعمال قصر نفی و إلا در پاسخ به آیۀ 72: «لَقَد کَفَرَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللهَ هُوَ المَسیحُ ابنُ مَریمَ» است؛ زیرا این آیه از زبان کفار اعتقاد آن‏ها را بیان می‏کند و کفار هم برای نشان دادن اعتقاد راسخ اما باطل خود از ادات تأکیدی استفاده کردند.

دلیل استفاده از قصر نفی و إلا ممکن است این باشد که از آنجا که نصاری اعتقاد خود را با جملۀ اسمیه، حروف مشبهة بالفعل، ضمیر فصل و بدل کل به کار بردند، خداوند نیز در پاسخ به بطلان اعتقاد آن‏ها از قصر نفی و استثنای مفرغ استفاده کرده است.

نکتۀ دیگر در رابطه با واژۀ «لقد کفر» است. این کلمه بر معنای جحد و انکار دلالت دارد. کفر نصاری به معنای انکار و جحد ذات حضرت مسیح (ع) است؛ گویا آن‏ها حضرت مسیح را فرزند خداوند خواندند و برای ایشان الوهیت قائل شدند؛ در نتیجه، به وحدانیت و یگانگی خداوند منکر شدند. سپس، خداوند استعمال نفی و إلا را در رد عقیدۀ باطل آن‏ها بیان کرد.

 

آیۀ مشابه

طریق قصر

مخاطب

علت استفاده از طریق قصر

«إنَّمَا المَسِیحُ عیِسیَ بنُ مَریمَ رَسُولُ اللهِ»

إنما

نصاری

در موضع دعوت همراه با موعظه بدون اینکه انکار و جحد در آیات قبل رخ دهد.

«مَا المَسِیحُ ابنُ مَریمَ إِلاّ رَسولُ اللهِ»

ما و إلا

نصاری

در موضع پاسخ به ادعای آن‏ها در آیۀ قبل

 

  • بررسی آیات 32 انعام و 36 محمد

در آیۀ 32 سورۀ انعام: «وَمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ»، خداوند متعال دربارۀ این کفار خبر می‏دهد: «قَد خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبوا بِلِقاءِ اللهِ»، یعنی به لقاء الله وعده داده است. سپس، در جواب کفار که گفتند: «و قالُوا إِن هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا» فرمود: «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِبٌ و لَهوٌ»، یعنی این دنیا باطل و فریبنده است. همچنین، گفته شده است که این دنیا منقضی و فناپذیر است و باقی نمی­ماند (طبرسی، 1427ق، ج4، ص31).

محتمل است که این قول جوابی برای قول مشرکان در آیۀ قبل باشد: «إِن هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا و مَا نَحنُ بِمَبعُوثِینَ» (ابن عاشور، 1984ق، ج7، ص192).

استفاده از قصر نفی و إلا در مقابل همان سخن کفاری است که از قصر نفی و إلا استفاده کردند، یعنی پاسخ خداوند به همان طریق گفتار کافران همراه با حصر کلام و استفاده از قصر نفی و إلا است.

خلاصۀ مطلب این است که استعمال قصر نفی و إلا به دلیل تکذیب و انکار کافران است؛ زیرا آن‏ها صریحاً منکر قیامت شدند و در گفتارشان برای تأیید و انحصار این موضوع از حصر نفی و إلا استفاده کردند. واژۀ «قالوا» بر سخن آن‏ها از زبان خودشان دلالت می‏کند؛ ولی در آیۀ بعد، خداوند به همان طریق سخن کفار، پاسخی متقن و محکم‏تر می‏دهد: «إِنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا یُؤْتِکُمْ أُجُورَکُمْ وَلَا یَسْأَلْکُمْ أَمْوَالَکُمْ» (محمد: 36).

خداوند مؤمنان را به طلب آخرت تشویق می‏کند، یعنی این دنیا سریع‏الفنا و پایان‏پذیر است. در آیۀ ماقبل، خداوند سبحان دربارۀ حال مؤمنان این‏گونه خبر می‏دهد که آن‏ها از لحاظ قدرت و منزلت اعلی هستند، هرچند در برخی از احوال مغلوب شوند (طبرسی، 1427ق، ج9، ص137).

حصر در این آیه به تحقیر دنیا اشاره دارد و در خطاب به اهل ایمان، آن‏ها را به عمل صالح و تقوای الهی تشویق و دنیا را در نزد آن‏ها کم‏ارزش و پست قلمداد می‏کند و از طرفی دیگر، قصر إنما علاوه بر افادۀ تشویق به انجام عمل صالح با بیان کم‏ارزش کردن دنیا، به کافرانی کنایه می‏زند که دنیا را محل زندگی همیشگی خود قرار دادند و از آخرت بازماندند.

این قول تعلیل مضمون «ولا تَهِنُوا و تَدعُوا اِلیَ السِّلمِ» است و اتصال «إنَّ» به «ما»ی کافه جایگاه آن را بدون ما تغییر نمی‏دهد، زیرا اتصال آن به «إنَّ» معنای حصر را زیاد می‏کند و این تحذیری است از اینکه حب لذائذ دنیا در مقابل دشمن آن‏ها را فرا بگیرد و به مسالمت و مصالحۀ دشمن درآیند و به همین دلیل، دشمن آن‏ها را فریب دهد (ابن عاشور، 1984ق، ج26، ص132).

آیۀ قبل در خطاب به مؤمنان به منظور تحذیر و هشدار نازل شده است: «فَلا تَهِنُوا و تَدعُوا اِلیَ السِّلمِ» و در آیۀ بعد، در موضع پند و اندرز قرار دارد: «إنَّما الحَیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ و لَهوٌ». این عبارت‏ها در مقام موعظه و پند، مؤمنان را آگاه و هوشیار می‏کنند.

 

1-7- بررسی و مقایسه

با بررسی و مقایسۀ این دو آیه، به نظر می‏رسد مخاطب آیه در «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا إلاّ لَعِبٌ و لَهوٌ» کافران و منکران معاد و قیامت هستند؛ اما اگر به آیات ماقبل این قول دقت شود، قرآن به زبان آن‏ها و به انکار آخرت و اکتفا به همین زندگی دنیایی سخن می‏گوید؛ بنابراین، در جواب به انکار قیامت توسط کافران از قصر نفی و إلا استفاده کرده است؛ ولی مخاطب آیه در «إِنَّما الحَیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ و لَهوٌ» مؤمنان هستند و قرآن در مقام موعظه و پند، آن‏ها را از زندگی زودگذر و فناپذیر دنیایی آگاه و مطلع می‏کند. در این قول، هرچند مؤمنان به لهو و لعب دنیا آگاه هستند، قصر إنما به اقتضای جمله در مقام تعریض و کنایه، آن‏ها را از سازش و صلح با کافران به خاطر مادیات و لذائذ دنیوی برحذر می‏دارد.

همان‏طور که در آیۀ قبل به این نکته اشاره شده است: «فلاتَهِنوا و تَدعُوا اِلیَ السِّلمِ»، یعنی مبادا به خاطر دنیای فانی با کافران صلح کنید که این دنیا به‏زودی زائل و نابود می­شود.

نکتۀ دیگر دربارۀ آیۀ: «إِنَّمَا الحَیوةُ الدِّنیا لَعِبٌ و لَهوٌ» این است که هیچ‏گونه انکار و جحد در آیات ماقبل توسط مؤمنان رخ نداده است تا از قصر نفی و إلا برای جواب به آن‏ها استفاده شود؛ اما در آیۀ نفی و إلا، کافران صریحاً به انکار معاد و قیامت اذعان کردند و گفتند: «إن هِیَ إلاّ حَیاتُنَا الدُّنیا». سپس، خداوند به همان طریق نفی و إلا و در پاسخ به آن‏ها از قصر نفی و إلا استفاده کرد و فرمود: «و مَا الحَیوةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِبُ و لَهوٌ» و بعد از آن به زندگی آخرت اشاره می‏کند: «و لَّلدّارُ الآخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ».

 

آیۀ مشابه

طریق قصر

مخاطب

علت استفاده از طریق قصر

«و مَا الحَیوةُ الدُّنیا إِلاّ لَعِبٌ و لَهوٌ»

ما و إلا

کافران و منکران معاد

پاسخ به ادعای باطل آن‏ها مبنی بر انکار معاد با استفاده از قصر نفی و إلا در آیۀ قبل

«إنِّما الحَیوةُ الدُّنیا لَعِبٌ و لَهوٌ»

إنما

مؤمنان

هشدار و تنبه به مؤمنان

 

  • بررسی آیات 35 و 82 نحل

در آیۀ 35 سورۀ نحل: «وَقَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ کَذَلِکَ فَعَلَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»، خداوند سبحان قول مشرکان را حکایت می‏کند: «وَ قالَ الَّذینَ أَشرَکُوا»، یعنی اگر خداوند می‏خواست به ‏غیر از او هیچ چیز از بت‏ها را پرستش نمی‏کردیم. سپس، خداوند قول آن‏ها را انکار می‏کند و می‏فرماید: «کَذلِکَ فَعَلَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم» (طبرسی، 1427ق، ج6، ص118).

«هل» در این قول استفهام انکاری به معنای نفی است و قصر نفی و استثناء از نوع قصر قلب و در پاسخ به اعتقاد مشرکان است؛ زیرا آن‏ها معتقد بودند پیامبر در دعوت خود غرض شخصی دارد و کلام متوجه پیامبر است تا به او یاد دهد و مایۀ آرامش شود و تعریضی به ابلاغ مشرکان باشد. پس، پیامبران مسئول هدایت مردم به سوی ایمان نیستند (ابن عاشور، 1984ق، ج14، ص148).

با توجه به قول مشرکان: «لَو شاءَ اللهُ ما عَبَدنا مِن دُونِهِ مِن شَیءٍ نَحنُ وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمنَا مِن دُونِهِ مِن شَیءٍ»، آن‏ها معتقد بودند این خداوند است که آن‏ها را به غیر او دعوت کرده و حلال خداوند را حرام شمرده است. مشرکان اعتقاد دارند هیچ اختیاری در امورات خود ندارند و فقط خداوند آن‏ها را به هدایت یا ضلالت ملزم می‏کند؛ اما خداوند در پاسخ به این ادعا می‏فرماید: «فَهَل عَلَی الرُّسُلِ إِلاّ البَلاغُ المُبینُ»، یعنی شرک و کفر شما به خاطر اختیار خودتان است و خداوند پیامبران را فقط به ابلاغ رسالت و پیام خویش مأمور می‏کند؛ بنابراین، هیچ اجبار و الزامی در هدایت و ضلالت مشرکان نیست؛ زیرا تنها وظیفۀ پیامبران تبلیغ احکام شرعی است. جملۀ «فَهَل عَلَی الرُّسُلِ» به تقدیر «إِنَّما عَلَی أَمرِ اللهِ بِالرُّسُلِ البلاغُ المبینُ لا اکراهٌ فیه و لا إلجاءٌ الیه» به این معنا است که بر عهدۀ پیامبران فقط ارسال پیام آشکار برای مردم است و هیچ اجبار یا الزامی برای پذیرفتن نیست.

در حقیقت، قصر نفی إلا در پاسخ به اعتقاد مشرکان و کفاری است که به خداوند شرک آوردند و آنچه را خداوند حلال کرده بود، حرام دانستند و آنچه را حرام کرده بود، مرتکب شدند و پس از آنکه به آن‏ها گفته شد چرا این خلاف‏ها را مرتکب شدید، کارهای ناشایست خود را به خدا نسبت دادند و خداوند را متهم کردند؛ ولی برای پاسخ به این انکار و جهالت به موضوع توسط مشرکان، قصر نفی و إلا با حالت شدت و قوت کلام بیان شد.

بنابراین، علت استفاده از قصر نفی و إلا در خطاب به اهل شرک، پاسخ به قول صریح آن‏ها است. نکتۀ دیگر این است که استفاده از اسالیب تأکید توسط مشرکان در اقوالشان موجب پاسخ قوی و متقن قرآن به اعتقاد آن‏ها می‏شود. اسلوب تأکیدی مانند حرف جر «من» زائده در جملۀ غیرموجب بر نفی عموم دلالت می‏کند و بر تأکید جمله می‏افزاید و ضمیر تأکیدی «نحن» در آیۀ «مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَیْءٍ نَّحْنُ وَلَا آبَاؤُنَا»، حرف تأکیدی لا بعد از فعل منفی «ما عَبَدنا» است که پاسخ متقن‌تر و شدیدتر را توسط قرآن طلب می‌کند.

در آیۀ 82 سورۀ نحل: «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلَاغُ الْمُبِینُ»، جملۀ « فَإِنْ تَوَلَّوْا» شرطیه و به تقدیر «فَإِن تَوَلَّوا لَم یَلزِمکَ تَقصیرٌ مِن أَجلِ تَوَلِّیهِم فَإِنَّ الَّذِی عَلَیکَ هُوَ البَلاغُ» (طبرسی، 1427ق، ج6، ص142) به این معنا است که اگر از پیامبر روی گردان شدند، هیچ کوتاهی از جانب ایشان نیست؛ زیرا تنها تکلیف ایشان ابلاغ و رساندن پیام است.

حرف شرط «إن» بر احتمال وقوع فعل دلالت می‏کند و قطعیتی در آن نیست؛ از این رو، جملۀ جواب «فإِنَّما عَلَیکَ البَلاغُ المُبینُ» که با قصر إنما آغاز شده است به تناسب حرف شرط «إن» قرار دارد و در آن از قصر نفی و إلا امتناع شده است؛ زیرا قصر إنما در این قول بر جمله‏ای وارد شده است که در آن به دلیل حرف شرط «إن»، هنوز انجام فعل «تولوا» به قطعیت نرسیده است تا از قصر نفی و إلا استفاده شود و به روی‏گردانی آن‏ها پاسخی قوی و متقن دهد؛ زیرا در آیاتی که قصر نفی و إلا وجود دارد، معمولاً اهل باطل ادعایشان را به طور قطعی و یقینی مطرح کرده‏اند و در پاسخ به بطلان این ادعا از قصر نفی و إلا برای پاسخی قوی و متقن استفاده شده است. اگر قبل از قصر إنما قطعیتی در انجام فعل وجود داشته باشد، پس باید از قصر نفی و إلا در پاسخ به قطعیت فعل استفاده شود.

در بیشتر آیاتی که عبارت «فَإن تَوَلَّوا» و مشتقات آن وجود دارند، از قصر إنما برای جواب آن استفاده شده است. برای مثال، در آیۀ 92 سورۀ مائده: «فَاِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا أنَّما عَلَی رَسُولِنَا البَلاغُ المُبینُ»، آیۀ 20 سورۀ آل‏ عمران: «و اِن تَوَلَّوا فَإنَّما عَلَیکَ البَلاغُ» و آیۀ 12 سورۀ تغابن: «فَإن تَوَلَّیتُم فَاِنَّمَا عَلَی رَسُولِنَا البَلاغُ المُبینُ»، بعد از جملۀ شرطیه به وسیلۀ حرف «إن»، حصر إنما استعمال شده است؛ زیرا در جملۀ شرطیۀ «إن» برخلاف حرف «إذا» هنوز فعل به صورت قطعی انجام نشده است تا از قصر نفی و إلا برای پاسخ به جملۀ شرطیه استفاده شود، بلکه از قصر إنما فقط برای موعظه و تذکر استفاده شده است. در آیات بالا، هیچ‏گونه ادعایی از اهل باطل مبنی بر روی‏گردانی مطرح نشده است، بلکه این آیات صرفاً در یک جملۀ شرطیه قرار دارند.

این قول مایۀ آرامش و تسلی خاطر پیامبر است؛ به این معنا که ای پیامبر اگر از ایمان و قبول رسالتت اعراض کردند هیچ سرزنش و عتابی بر تو نیست؛ زیرا فقط وظیفۀ ابلاغ رسالت را داری. قصر در این قول از نوع اضافی است، یعنی «مَا عَلَیکَ إلاَّ البَلاغُ لا تَقلیبُ قلوبِهم اِلَی الاِسلامِ» (ابن عاشور، 1984ق، ج16، ص241).

 

1-8- بررسی و مقایسه

با توجه به تعابیر بالا، می‏توان نتیجه گرفت در آیۀ 82، مخاطب قول: «فَإن تَوَلَّوا فَإِنَّما عَلَیکَ البَلاغُ المُبینُ» پیامبر است و ایشان در مقام انکار و دفع صحت ابلاغ نیستند تا از قصر نفی و إلا استفاده شود، بلکه موضع قصر به وسیلۀ إنما در مقام تعریض و کنایه به اهل شرک است؛ با این مبنا که هرچند پیامبر به موضوع ابلاغ رسالت واقف است، در حقیقت، آن‏ها باید بدانند در اعراض و تولی از ابلاغ رسول هیچ عذر و بهانه­ای وجود ندارد و پیامبر وظیفۀ هدایت و الزام ندارد، بلکه فقط پیام خود را به مردم می‏رساند؛ در نتیجه، موضع إنما از یک سو، موعظه و پند در قالب تسلی خاطر و آرامش پیامبر است و از سویی دیگر، کنایه‏ای به معرضان است.

اما دربارۀ آیۀ 35 می‏توان این‏گونه استنباط کرد که مخاطب آیۀ: «فَهَل عَلَی الرُّسُلِ إِلا البَلاغُ المُبینُ» مشرکان هستند. آن‏ها برای عدم پذیرش دعوت پیامبر گفتند: اگر خدا می‏خواست ما غیر او را پرستش نمی‏کردیم و نه پدرانمان؛ اما خداوند در جواب می‏فرماید: کسانی پیش از آن‏ها نیز چنین می‏کردند (و این‏گونه استدلال می‏آوردند). سپس، در جوابی متقن و محکم با استفاده از قصر نفی و إلا می‏فرماید: «فَهَل عَلَی الرُّسُلِ إِلا البَلاغُ المُبینُ».

اگر به قول مشرکان در آیه دقت شود، آن‏ها برای تأکید و اثبات سخنان خود از حرف تأکیدی «مِن» زائده در مقام مفعول‏به و همچنین، حرف تأکیدی لا در جملۀ «و لا ءآباؤُنا» استفاده کردند. خداوند در پاسخ به انکار و مخالفت آن‏ها از قوی‏ترین نوع قصر استفاده کرده است تا پاسخی متقن در برابر ادعای باطل آن‏ها باشد. همچنین، نکتۀ دیگر در رابطه با تأکید کلام خداوند، استعمال حرف استفهام «هل» است؛ زیرا در معنای غیراصلی خود به کار رفته و دارای معنای بلاغی است.

با دقت در آیۀ: «کَذلِکَ یُتِمُّ نِعمَتَهُ عَلَیکُم لَعَلَّکُم تُسلِمونَ» (نحل: 81)، ملاحظه می‏شود حرف مشبهة بالفعل «لعل» به معنای ترجی و توقع حصول شیء است. این حرف در معنای امر به صورت مجازی به کار رفته است، یعنی «کذلک یُتمُ نعمته علیکم فاَسلِموا»؛ به همین دلیل است که قصر إنما در تناسب با حرف ترجی قرار می‏گیرد که هر دو معنای کنایی دارند.

خداوند در آیۀ: «سَیَقُولُ الَّذینَ أَشرَکُوا لَو شَاءَ اللهُ مَا أَشرَکنَا و لا آباؤُنا و لاحَرَّمنا مِن شَیءٍ کَذلِکَ کَذَّبَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم حَتّی ذاقُوا بأسَنا قُل هَل عِندَکُم مِن عِلمٍ فَتُخرِجُوه لَنا إن تتَّبِعُونَ إلاّ الظَّنَّ و إن أنتُم إِلاّ تَخرُصُونَ» (انعام: 148)، همین قول مشرکان را تکرار کرده و در پاسخ به ادعای کذب آن‏ها نیز از قصر نفی واستثنای مفرغ استفاده کرده است.

 

آیۀ مشابه

طریق قصر

مخاطب

علت استفاده از طریق قصر

«فَهَل عَلَی الرُّسُلِ إِلا البَلاغُ المُبِینُ»

هل و إلا

مشرکان

پاسخ به ادعای کذب آن‏ها مبنی بر اینکه اگر خداوند می‏خواست ما هدایت می‏شدیم و هیچ چیز را حرام نمی‏کردیم.

«فإِن تَوَلَّوا فَإِنَّمَا عَلَیکَ البَلاغُ المُبِینُ»

إنما

پیامبر (ص)

در موضع آرامش خاطر و اطمینان به قلب پیامبر همراه با موعظه

 

  • بررسی آیات 174 بقره و 10 نساء

در آیۀ: «إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ» (بقره: 174)، مراد دانشمندان یهود هستند. آن‏ها آنچه را در تورات از صفات حضرت محمد (ص) و صحت رسالتش نازل شده است کتمان کردند تا ریاست آن‏ها از بین نرود و به خاطر این کتمان از عوام هدایایی را دریافت می‏کردند و خداوند هر آنچه از رشوه کسب کردند را به آتش تعبیر می‏کند؛ گویا آن‏ها حقیقتاً آتش می‏خورند (طه الدُّرَّة، 1430ق، ج1، ص398).

معنای «مَا یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم إِلاّ النارَ» این است که هرچند آن‏ها در دنیا (از رشوه و هدایا به خاطر کتمان و انکار حقایق تورات) مأکولات حرام خوردند، گویا آن‏ها فقط آتش می‏خورند؛ زیرا این عمل آن‏ها را به آتش می‏کشاند (طبرسی، 1427ق، ج1، ص359).

آوردن اسم اشارۀ «أؤلئک» برای مشهور کردن آن‏ها است تا کارهایشان برای مردم مخفی نماند و فعل «یأکلون» استعاره برای اخذ رشوه است و ظاهر معنا در زمان حال است، یعنی «ما یأکلون وقتَ کِتمانِهم و اشترائِهِم إلا النارَ» (ابن عاشور، 1984ق، ج2، ص123).

شأن نزول آیه در رابطه با دانشمدان یهودی است که با اخذ رشوه و حب جاه‏طلبی در میان عوام، برخی از آیات تورات را که بر پادشاهان سخت و گران بود، بر مردم کتمان می‏کردند. سپس، این آیه در وصف آن‏ها نازل شد.

دربارۀ آیۀ بالا، اگر انکار مخاطب مورد توجه باشد، می‏توان این‏گونه تحلیل کرد که دانشمندان یهود سعی در کتمان و اخفای آیات تورات داشتند و با بهای اندک آن را می‏فروختند. آن‏ها منکر مجازات آتش برای این عمل خود بودند؛ ولی خداوند در پاسخ به این عمل شنیع، آن‏ها را با استفاده از قصر نفی و إلا، محکوم و عمل آن‏ها را به خوردن آتش تشبیه می‏کند. وجه شباهت عمل آن‏ها با خوردن آتش این است که آن‏ها به‏ازای هر حکمی که بر عوام جاری می‏کردند، رشوه می‏گرفتند و جایگاه خود را تثبیت می‏کردند.

هرچند دانشمندان یهود آیات تورات را بر مردم کتمان می‏کردند و آن را به بهای ناچیز دنیا می‏فروختند، خداوند در توصیف و وعده به آن‏ها از قصر نفی و إلا استفاده کرده است تا با پاسخ محکم و متقن، آن‏ها را عتاب و از عاقبت بد مطلع کند. موضع ما و استثنای مفرغ در آیه با توجه به شدت خشم و سرزنش خداوند در عبارت: «وَ لایُکَلِّمُهُمُ اللهُ یَومَ القِیامَة» و خبر دادن از عذابی دردناک: «و لَهُم عَذابٌ اَلیمٌ» و همچنین، استفاده از اسلوب تعجب در آیۀ بعد: «فَما أصبَرَهُم عَلَی النّارِ» متناسب و قابل اهتمام است.

در آیۀ: «إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَیَصْلَوْنَ سَعِیرًا» (نساء: 10)، خداوند متعال دربارۀ مال یتیم دو عقوبت را وعده داده است: اول عقوبت در دنیا «وَلیَخش َ الَّذینَ لَو تَرَکُوا» و سپس، آتش جهنم «إِنَّمَا یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم نَاراً».

در آیۀ 174 سورۀ بقره، مخاطب دانشمندان یهود هستند، از این رو، برای اظهار بیشترین شدت خشم و غضب و تهدید کردن آن‏ها به خوردن آتش در صورت آیات الهی از قصر نفی و إلا استفاده شده است؛ اما در آیۀ 10 سورۀ نساء، مخاطب عموم مردم به ویژه کسانی هستند که مال یتیم را با ظلم می‏ستاندند؛ بنابراین، قصر إنما با توجه به موضع آیه در مقام تنبه و هوشیاری قرار دارد.

در آیات قبل و بعد از آیۀ حصر به إنما، از افعال امر استفاده شده است، مانند: «فَارزُقُوهُم مِنهُ»، «قُولُوا لَهُم قَولاً مَعرُوفاً»، «وَ لیَخشَ الَّذینَ»، «فَلیَتَّقُوا اللهَ»، «وَلِیَقُولُوا قَولاً سَدیداً» و «یُوصِیکُمُ اللهُ». منظور از این افعال موعظه و پند در امور اخلاقی و فقهی است؛ بنابراین، قصر إنما در بهترین موضع خود قرار گرفته است.

در آیۀ 10 سورۀ نساء، کلمۀ محصور «نارا» به صورت تنکیر آمده است که غرض از آن ممکن است نوعی ابهام و تهویل در آتش جهنم باشد. تنکیر در زبان عربی بر یک چیز پوشیده و ابهام دلالت دارد. در قصر «إنما» نیز، متکلم آن را بر جمله‏ای وارد می‏کند که بر معنایی کنایی و اشاره به موضوعی مبهم دلالت دارد. هرچند قصر «إنما» بر موضوع آشکار و صریح دلالت دارد، غرض از بیان آن مفهومی کنایی و مبهم است. کلمۀ «نارا» نیز به همین دلیل به صورت ابهام و تنکیر آمده است که این یکی از نشانه‏های زیبایی بلاغت و تناسب الفاظ در کنار یکدیگر است؛ اما در آیۀ 174 سورۀ بقره، کلمۀ محصور «إلا النارَ» به صورت معرفه بیان شده است. دلیل معرفه بودن آن ممکن است این باشد که مبالغه در قصر نفی و إلا آشکارتر است و به همین دلیل، کلمۀ محصور در آن حقیقتاً یا تجوزاٌ به قصد مبالغه به صورت معرفه بیان شده است، زیرا یکی از دلایل معرفه بودن یک کلمه قصر است، مانند «و ذلکَ الفَوزُ العَظیمُ».

 

آیۀ مشابه

طریق قصر

مخاطب

علت استفاده از طریق قصر

«إنَّ الذینَ یَکتُمُونَ مَا أنزَلَ اللهُ مِن الکتابِ و یَشتَرونَ بِه ثَمَناً قَلیلاً أؤلئِکَ مَا یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم إِلاّ النارَ»

ما و إلا

دانشمندان یهودی

به اقتضای حال متکلم برای اظهار بیشترین شدت خشم و غضب الهی با استفاده از مستثنای مفرغ که بر اعم و اشمل دلالت می‏کند.

«إنَّ اَلَّذینَ یَأکُلُونَ أموالَ الیَتَمَی ظُلماً إِنَّمَا یَأکُلُونَ فِی بُطُونِهِم ناراً و سَیَصلَونَ سَعِیراً»

إنما

عموم مردم

با توجه به موضع سخن دربارۀ امور اخلاقی نظیر «قولاً سدیداً»، «فَلیَتَّقوا اللهَ»، «وَلیَخشَ الَّذِینَ» و «ولاً مَعرُوفاً»، آیه در مقام تنبه و هوشیاری قرار دارد.

 

  • بررسی آیات 19 رعد و 269 بقره

با توجه به آیۀ: «أَفَمَنْ یَعْلَمُ أَنَّمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ الْحَقُّ کَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ» (رعد: 19)، این کلام در نفی استوای مؤمن و کافر به صورت استفهام به منظور تنبیه و هوشیار برای غفلت گمراهان است و قصر به إنما تعریض به مشرکانی است که هیچ عقل و خردی ندارند (همان، ج13، ص123).

استفهام در آیه به معنای انکار است، یعنی این دو گروه مساوی نیستند و تفاوت بین آن‏ها تفاوت بین بینا و نابینا است؛ زیرا مؤمن در رشد و پیشرفت خود بصیر و کافر از حقیقت نابینا است (طبرسی، 1427ق، ج6، ص24).

این آیه با مخاطب قرار دادن پیامبر، تذکر و تنبه را به صاحبان خرد منحصر می‏کند و با آغاز حرف استفهام در معنای انکار، تساوی بین مؤمن و کافر را نفی می‏کند. مقام جمله در کنایه و تعریض قرار دارد؛ زیرا حرف استفهام و اسلوب إنما بر کنایه و مجاز دلالت می‏ند؛ بنابراین، استعمال قصر إنما در بهترین وجه خود قرار دارد. در این قول، هرچند مخاطب پیامبر است و ایشان به تنبه صاحبان عقل مطلع و آگاه هستند، معنای إنما در تعریض به کسانی است که دعوت پروردگار را اجابت نکردند و مانند صاحبان خرد متذکر و متنبه نشدند.

کشاف در تفسیر آیۀ: «یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ» (بقره: 269) می‏گویند: «خیراً کثیراً» بر تنکیر و تعظیم تکیه دارد به تقدیر «فَقَد اُوتِیَ أَیَّ خَیرٍ کثیرٍ» و مراد از آیه تحریض و تشویق به عمل انفاق در آیۀ ماقبل است (زمخشری، 1418ق، ج1، ص500).

در ابتدای آیه به صفت حکمت اشاره شده است. این صفت به هر کس داده شود، گویا خیری کثیر و فراوان نصیب او می‏شود. وصف حکمت به «خیراً کثیراً» به صورت تنکیر بر عظمت و بزرگی حکمت دلالت دارد و آن وصف نزد خداوند دارای اهمیت است؛ به همین دلیل، حصر تذکر و تنبه فقط به صاحبان خرد داده شده است؛ زیرا آن‏ها از حکمت و دانشی ویژه برخوردار هستند.

در این آیه، مخاطب در حالت انکار یا مخالفت با خبر قرار ندارد که خداوند از قصر نفی و إلا تعبیر کرده باشد، بلکه به اقتضای کلام، نظم در چینش کلمه‏ها و اهتمام ویژه به موضوع حکمت از نفی و إلا استفاده شده است. گاهی، اهمیت دادن متکلم به موضوع حکمت بدون در نظر گرفتن اعتقاد مخاطب به موضوع، مهم و دارای جلوه‏ای بیشتر است؛ بنابراین، قصر نفی و إلا و إنما فقط به اعتقاد مخاطب اکتفا نمی‏کند بلکه با توجه به بافت متن و حالت متکلم در جمله قرار می­گیرد.

 

1-10- تحلیل و بررسی

در آیۀ 19 سورۀ رعد، قصر إنما ممکن است متناسب با همزۀ استفهام باشد؛ زیرا حرف «أ» در معنای مجازی و کنایی قرار دارد و قصر إنما نیز در تعریض و کنایه به کسانی است که صاحب خرد و تعقل نیستند و با کسانی که دارای عقل و اندیشه هستند، در تضاد و عدم تساوی قرار دارند؛ بنابراین، همزۀ استفهام در معنای مجازی با قصر إنما که در موضع کنایه قرار دارد، متناسب است.

 اما در آیۀ 269 سورۀ بقره، صریحاً به موضوع حکمت و دانش اشاره شده است و با استفاده از قصر نفی و إلا موضع آیه در معنای مجازی و کنایه نیست، بلکه سخن گفتن از اهمیت ویژۀ دانش و توصیف کردن آن به خیر کثیر توسط خداوند و به قصد مبالغۀ صاحبان خرد نشانۀ استعمال قصر نفی و إلا است.

در این آیه، با وجود اینکه هیچ‏گونه انکار و مخالفتی در حکمت و دانش وجود ندارد تا با قصر نفی و إلا پاسخ داده شود، توجه به عظمت حکمت و دانش به وسیلۀ تنکیر «خیر کثیر» و صراحت بیان در موضوع موجب شده است تا از قصر نفی و إلا برای مبالغه و اهتمام دانش استفاده شود.

با دقت در آیۀ 269 سورۀ بقره، می­توان فعل «ما یذَّکَّر» را در تناسب با قصر نفی و إلا دانست؛ زیرا در این فعل، حرف «تا» در فاءالفعل «ذ» ادغام شده و فعل را در دو تشدید قرار داده است. تشدید در فعل نشانۀ تأکید و شدت است؛ از این رو، قصر نفی و إلا نیز در کنار فعل «ما یذَّکَّرُ» بر تأکید و شدت حکم می­افزاید؛ اما در آیه‏ای که از قصر إنما استفاده شده است، فعل «یتذکَّرُ» بدون ادغام و تشدید یادشده است؛ زیرا قصر إنما نسبت به قصر نفی و إلا شدت و قوتی کمتر دارد و این نکته یکی از زیبایی‏ها و بلاغت‏های قرآن کریم را نشان می‏دهد. نکتۀ دیگر اینکه در آیۀ 269 سورۀ بقره، علم و دانش به طور ویژه بیان شده است و این اهتمام به وسیلۀ قصر نفی و إلا محقق شده است و همچنین، از حکمت به «خَیْرًا کَثِیرًا» با دلالت بر تنکیر و تعظیم تعبیر شده است؛ اما در آیۀ 19 سورۀ رعد، فقط کسانی که می­دانند با کسانی که نمی­دانند، مقایسه شده‏اند و این مقایسه بر همگان آشکار و بدون ابهام است؛ به همین دلیل، استفاده از قصر إنما نیز بر مطلبی آشکار و امری روشن صدق می‏کند و متناسب با مقتضای کلام، این اسلوب بیان شده است.

 

آیۀ مشابه

طریق قصر

مخاطب

علت استفاده از طریق قصر

«و ما یذَّکَّرُ إِلا اُولُوالاَلبابِ»

 

ما و إلا

عموم

موضع سخن اهمیت ویژۀ حکمت و دانش به طور صریح است و توصیف آن به خیر کثیر و وجود دو تشدید در فعل «یَذَّکَّرُ» با قصر نفی و إلا برای تشدید و تحکیم موضوع همراه است.

«إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ اُولُوالاَلبابِ»

 

إنما

پیامبر

با توجه به مقام جمله در معنای کنایی و مجاز، قصر إنما نیز برای تعریض اعمال شده است.

 

  • بررسی آیات 12 هود و 23 فاطر

در آیۀ: «فَلَعَلَّکَ تَارِکٌ بَعْضَ مَا یُوحَى إِلَیْکَ وَضَائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ کَنزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذِیرٌ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ» (هود: 12)، خداوند پیامبر را به ثبات قدم در دستورهای الهی مأمور کرده و ایشان را به احتجاج با قوم تشویق کرده است. قول «فلعلک» بر وجه شک و تردید نیست، بلکه مراد از آن نهی از ترک وظیفۀ رسالت و تشویق به انجام آن است. معنای آیه چنین می‏شود: «لاتَترُک بَعضَ مَا یُوحَی اِلَیکَ وَ لایَضِق صَدرُکَ بِسَبَبِ مَقالَتِهِم». (طبرسی، 1427ق، ج 5، ص192).

با تأمل در معنای آیه، «لعل» در معنای اصلی نیست؛ زیرا در تفسیر طبرسی به معنای نهی آمده است و از مفهوم خود خارج شده و معنای مجازی و کنایی به خود گرفته است.

جایز است که یک استفهام قبل از «لعل» در تقدیر باشد: «أ لَعَلَّک تارکٌ» که به معنای نفی برای هشدار دادن است (ابن عاشور، 1984ق، ج12، ص16).

«لعل» به معنای تحذیر و هشدار برای تبلیغ و امر رسالت است و جملۀ «إنَّما أنتَ نَذیرٌ» در موضع علت برای تحذیر از ترک چیزی است که به پیامبر وحی شده است؛ گویا معنای آیه چنین است: «لاتَترُکْ إِبلاغُهُم بَعضَ ما یُوحی اِلَیکَ و لا یَضِقْ صَدرُکَ مِن مَقالَتِهِم لِأَنکَ نَذیرٌ لا وَکیلٌ عَلَی تَحصِیلِ اِیمانِهِم» (همان، ص18). در آیۀ بالا، مخاطب شخص پیامبر است و قصر موصوف (پیامبر) بر صفت (انذار) علت برای جملۀ «فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعضَ مَا یُوحَی اِلَیکَ» است؛ به همین دلیل، موضوع سخن برای پاسخ صریح به اعتقاد مشرکان نیست تا از قصر نفی و إلا استفاده شود، بلکه موضع کلام موعظه و تنبه به پیامبر است تا مبادا به خاطر کفر و عناد مشرکان از دعوت پیامبر، در امر رسالت کوتاهی و مسامحه کند.

با توجه به مخاطب آیه که شخص پیامبر است، قصر إنما برای دلگرمی و قوت قلب پیامبر است تا ایشان فقط وظیفۀ رسالت و ابلاغ احکام شرعی را انجام دهد و اگر عده­ای کثیر از اهل شرک از ایشان روی‏گردان شدند و دعوت حق را لبیک نگفتند، پیامبر در تنگنا قرار نگیرد و خود را برای هدایت آن‏ها مجبور نکند.

با دقت در حرف ترجی «لعل» و قصر إنما، ملاحظه می‏شود محور سخن صراحتاً به شخص پیامبر اشاره دارد تا مایۀ دلگرمی و آرامش خاطر ایشان شود. در این آیه، هیچ انکار و جحدی از سوی کفار رخ نداده است تا برای پاسخ به آن از قصر نفی وإلا استفاده شود؛ بنابراین، قصر إنما و حرف مشبهة بالفعل «لعل» در معنای مجازی و کنایی قرار دارند و متناسب با موضع جمله به یک مقصود نائل می­شوند.

در آیۀ: «إِنْ أَنْتَ إِلَّا نَذِیرٌ» (فاطر: 23)، قصر اضافی به تعبیر «أنتَ نذیرٌ للمشابهینَ من فی القبور و لستَ بمدخل الایمان فی قلوبهم» وجود دارد (همان، ج22، ص296).

مخاطب در این آیه شخص پیامبر است و او از وظیفۀ رسالت و ابلاغ احکام شرعی آگاه و مطلع است؛ از این رو جمله،در موضع انکار و دفع صحت موضوع قرار ندارد؛ اما استعمال نفی و إلا با توجه به اقتضای جمله و حال متکلم است و جایگاه کلام در مقایسۀ کفار با مؤمنان قرار دارد. در آیات قبل، خداوند متعال، کفار و مؤمنان را توصیف و آن‏ها را به «الاَعمَی وَ البَصیر»، «الظُّلمات و النُّور»، «الظِّل و الحَرُور» و «اَلاَحیَاء و الاَموَات» تشبیه می‏کند. سپس، به پیامبر می‏فرماید: «و ما أنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبورِ»، یعنی تو هرگز نمی‏توانی کسی که در قبر است (کنایه از کفاری که مانند مردگان گوش شنوا ندارند) را شنوا کنی.

موضع سخن دربارۀ توصیف کفار و مؤمنان است و کفار را به مردگانی تشبیه می‏کند که گوش شنوا برای دعوت پیامبر ندارند و از جهتی دیگر، پیامبر در دعوت به دین اسلام حریص است. توجه و اهتمام کلام بر روی کافران قرار دارد؛ بنابراین، این آیه برای نشان دادن اهمیت رسالت پیامبر و انذار به کافران به وسیلۀ قصر نفی و إلا با شدت و قوت بیان شده است تا اولاً، مبادا پیامبر به خاطر اعراض کافران از دعوت ایشان از مسیر تبلیغ و انذار خارج شود و به هدایت اجباری در دین اسلام درآید و ثانیاً، این انذار اتمام حجتی برای کافران است تا بهانه‏ای برای آن‏ها وجود نداشته باشد.

تشبیه کفار به مردگانی که در قبرها هستند و قادر به استماع نیستند، نشانۀ بیشترین شدت خشم و غضب خداوند است و قصر نفی و إلا در تناسب با آیه قرار دارد؛ زیرا محور سخن کافران هستند.

اگر به آیات قبل دقت شود، انواعی گوناگون از ادات تأکیدی برای مقایسۀ کافران با اهل ایمان وجود دارند، از جمله تکرار حرف نفی لا برای تأکید در عدم مساوات بین ظلمات و نور، نابینا و بینا، سایه و حرارت خورشید و در نهایت، زندگان و مردگان. نوع دیگر تأکید عبارت جملۀ اسمیۀ «وما أنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبورِ» و حرف جر زائد «باء» است که بر تأکید دلالت دارد؛ بنابراین، قصر نفی و إلا با این نوع تأکیدها در ارتباط است.

 

1-11- بررسی و مقایسه

در آیۀ: «إنَّما أنتَ نَذیرٌ»، محوریت سخن شخص پیامبر و اعلام وظیفۀ ایشان، یعنی انذار و ابلاغ در برابر سخنان اهل شرک است؛ زیرا در ابتدای جمله، حرف مشبهة بالفعل «لَعَلَّکَ» به شخص پیامبر اشاره دارد و خداوند با ایشان در حال سخن است. پس، برای آرامش قلب پیامبر و تنبه ایشان در امر رسالت از قصر إنما استفاده شده است که بر موعظه و اندرز تکیه دارد؛ اما در آیۀ: «إن أنتَ إِلاّ نَذیرٌ»، محوریت سخن مقایسۀ کافران و اهل ایمان و به ویژه تشبیه کفار به مردگان قبرها است. در این آیه، هرچند مخاطب پیامبر است و خداوند صریحاً پیامبر را به وظیفۀ انذار هشدار داده است، در عبارت‌های قبل از این آیه، کفار را به مردگان تشبیه می‏کند: «و ما أنتَ بِمُسمِعٍ مَن فِی القُبورِ» که این تشبیه بیشترین اظهار خشم به آنان است. پس، در حقیقت، محوریت کلام بر روی کافران است. از سوی دیگر، کافران به نوعی هشدار پیامبر را انکار می‏کنند؛ گویا خود را در قبر قرار داده‏اند و حاضر نیستند به هشدارهای پیامبر گوش فرا دهند.

در آیۀ «إنَّما أنتَ نَذیرٌ»، حرف «لعل» در معنای غیراصلی و مجازی مستعمل است و موضع إنما نیز در تناسب با آیه است. همان‏طور که در آیۀ 19 سورۀ رعد: «أَفَمَن یَعلَمُ أَنَّما اُنزِلَ اِلیکَ مِن رَبِّکَ الحَقُّ کَمَن هُو أَعمَی إِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُوالاَلبابِ»، قبل از إنما حرف استفهام «أ» در معنای مجازی و کنایی وجود دارد؛ اما در آیۀ 23 سورۀ فاطر: «إن أنتَ إِلا نَذیرٌ»، قبل از آن دو گروه کفار و اهل ایمان مقایسه شده‏اند و از آنجا که اهتمام سخن به کافران است، از قصر نفی و إلا استفاده شده است.

 

آیه مشابه

طریق قصر

مخاطب

علت استفاده از طریق قصر

«إنَّما أنتَ نَذیرٌ»

 

إنما

پیامبر

محوریت سخن پیامبر و تنبه ایشان در امر رسالت و انذار مردم

«إن أنتَ إِلاّ نَذیرٌ»

نفی و إلا

پیامبر

محوریت سخن کفار و تشبیه آن‏ها به مردگان در قبرها و در نتیجه، تنبه پیامبر در امر رسالت و انذار مردم

  • بررسی آیات مشابه و محصور به إنما

 

«وَإِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (117)

سورۀ بقره

«إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (40)

سورۀ نحل

«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» (82)

سورۀ یس

 

هرگاه در ایجاد یک چیز اراده کنیم، فقط به او می‏گوییم: ایجاد شو، پس بدون هیچ فاصله و توقفی ایجاد می‏شود و مفهوم آیه چنین است که موجود شدن هر چیزی از جانب خداوند به این آسانی است (زمخشری، 1418ق، ج3، ص437).

با دقت در جدول بالا، ملاحظه می‏شود قبل از قول: «کن فیکون» از قصر إنما استفاده شده است و طریق نفی و إلا یا طریق عطف در هیچ یک از آیات بالا وجود ندارد؛ بنابراین، معنای عبارت‏ها مشابه یکدیگر است و همۀ آن‏ها بر ارادۀ خداوند در ایجاد یک شیء بدون هیچ واسطه‏ای اهتمام دارند؛ یعنی در موجود شدن یک شیء معدوم، کافی است خداوند به آن شیء بگوید موجود باش، پس سریعاً و بدون هیچ تعللی موجود می­شود.

علت استفاده از قصر إنما در آیات مبنی بر ارادۀ خداوند در ایجاد یک شیء بدون هیچ واسطه‏ای این‌طور است که قصر إنما در خبری آشکار، صریح و بدون هیچ انکاری پدید می‏آید و مقام جمله نزد مخاطب معلوم و مشخص است؛ بنابراین، ارادۀ خداوند در پدید آوردن یک شیء آنچنان سریع وآشکار است که به پاسخ قوی و محکم نیازی نیست؛ در نتیجه، از قصر إنما برای بیان وضوح مطلب استفاده می‏شود. از سوی دیگر، غرض از قصر إنما این است که ایجاد یک شیء توسط خداوند بدون هیچ واسطه‏ای معلوم و آشکار است و اذعان به این مطلب بر همگان واجب است.

استعمال حرف شرطیۀ «إذا» در عبارت‏های بالا حاوی این مطلب است که ارادۀ خداوند در ایجاد شیء قطعی و حتمی است و هیچ‏گونه تردید یا شکی در آن وجود ندارد؛ بنابراین، قصر إنما در مطلب روشن و آشکار با حرف إذای شرطیه متناسب است؛ زیرا هر دو ابزار إنما و إذا از قطعیت و حتمیت برخوردار هستند و این تناسب نشان از دقت و ظرافت کلام دارد.

 قصر إنما وقوع خبر را که مبنی بر ارادۀ خداوند در به وجود آمدن یک شیء است، در امری حقیقی محقق می‏کند. نکتۀ دیگر از قصر إنما در آیات یادشده این است که اثبات یک حکم و نفی ماسوای آن به وسیلۀ قصر إنما در یک زمان واحد یا در یک دفعه رخ می‏دهد و این نکته دقیقاً در رابطه با ایجاد یک شیء توسط خداوند در یک زمان واحد و با یک چشم بر هم زدن، بدون هیچ تراخی و تأخری هماهنگ و در تناسب است؛ ولی در طریق نفی و إلا و طریق عطف، ابتدا نفی حکم و سپس، اثبات آن انجام می‏شود؛ بنابراین، این مطلب بیانگر غایت کمال قرآن کریم در بلاغت و اعجاز آن را است.

خلاصۀ مطلب این است که متکلم با بیان إنما در آیات یادشده می‏خواهد شفافیت و صراحت خبر را به طور قطعی و حتمی اعلام کند؛ یعنی اراده و خواست خداوند در ایجاد یک شیء آنقدر صریح و بی‏واسطه است که فقط کافی است به آن شیء بگوید: موجود باش، پس آن شیء موجود می‏شود. این صراحت در ارادۀ خداوند و ایجاد یک شیء در یک زمان واحد فقط با قصر إنما سازگاری دارد؛ زیرا در دیگر طرق مشهور، این صراحت و غیرقابل انکار بودن موضوع توسط مخاطب وجود ندارد. قصر إنما در آیات یادشده بیانگر این است که بر همگان واجب است تا به خواست خداوند در ایجاد یک شیء بدون هیچ شک و تردیدی اذعان کنند.

 

  • بررسی آیات مشابه و محصور به نفی و إلا

 

«وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» (145)

سورۀ آل عمران

«وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» (100)

سورۀ یونس

«وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» (38)

سورۀ رعد

«مَا أَصَابَ مِنْ مُصِیبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» (11)

سورۀ تغابن

 

کلمه‏های «إذن» و علم مرادف هم هستند؛ با این تفاوت که «إذن» خاص‏تر است (راغب اصفهانی، 1428ق، ص71).

فرق بین «إباحه» و «إذن» این است که «إباحه» با عقل و شنیدن است؛ اما «إذن» فقط با شنیدن است (العسکری، 1433ق، ص9).

 با توجه به عبارت بالا مبنی بر تفاوت کلمۀ «إذن» با علم و إباحه، معلوم می‏شود معنای «إذن» محدود و اخص است.

با دقت در آیات محصور به نفی و إلا، ملاحظه می‏شود ترکیب «بإذن الله» به وسیلۀ نفی و إلا محصور است و در هیچ کدام از آیات بالا، عبارت «بإذن الله» به وسیلۀ قصر إنما و دیگر طرق قصر محصور نشده است. ارتباط قصر نفی و إلا با عبارت «بإذن الله» ممکن است این‏گونه باشد که در قصر نفی و إلا، شیء محصور خاص و متمایز است؛ زیرا در این اسلوب، هر چیزی غیر از شیء محصور به صورت اعم و اشمل در یک حکم نفی می‏شود و آن به طور حقیقی و بدون هیچ استثنایی اثبات می‏شود (بسیونی، 1436ق، ص315). از طرف دیگر، لفظ «إذن» نسبت به کلمه‏های مترادف آن مانند «اراده، علم، مشیت و إباحه» اخص است؛ بنابراین، حصر «بإذن الله» به وسیلۀ اسلوب نفی و إلا خاص‏تر است تا مشیت الهی در هر امری جلوه‏ای ویژه­ به خود بگیرد.

 هیچ کس در إذن خداوند و مشیت الهی برای هر امری مانع و مستثنی نخواهد بود و این اراده و إذن با قصر نفی و إلا تناسب دارد که از شیء محصور مفهومی خاص را شامل می­شود؛ زیرا در اسلوب نفی و استثنای مفرغ، شیء محصور به طور حقیقی تجلی ویژه‏ای دارد و هیچ چیز مستثنای آن نیست. کلمۀ «إذن» هم در این ترکیب که بر تحقق مشیت خداوند در هر امری دلالت دارد آن کلمه را نسبت به کلمه‏های مترادفش ویژه و متمایز می­کند.

در اسلوب نفی و استثنای مفرغ، شیء محصور از مستثنی‏منه که محذوف و اعم است به صورت خاص و انحصاری متمایز شده است. در این عبارت، ترکیب «بإذن الله» نیز با توجه به لفظ «إذن» که خاص و متمایز است به وسیلۀ این اسلوب محصور شده است.

 

  • نتیجه‏گیری

این پژوهش با بررسی اسلوب حصر به «إنما» و حصر به «نفی و إلا» در آیات قرآن کریم و همچنین، با مقایسۀ آیاتی که از لحاظ معنایی مشابه اما از لحاظ استعمال اسلوب قصر متفاوت هستند، نشان می‏دهد:

  1. نمی‏توان اسلوب قصر إنما و قصر ما و إلا را در آیات مشابه همانند «إن أنتَ إلا نَذیرٌ» و «إنما أنتَ نذیرٌ» جایگزین یکدیگر کرد. در این آیات، هرچند معنای حصری برداشت می‏شود، استعمال اسلوب قصر ما و إلا برای پاسخ به ادعای باطل در عبارت‏های قبل است که معمولا ًاهل باطل این ادعا را صریحاً با نفی و إلا آشکار کردند و خداوند در پاسخ به ادعای آن‏ها هم از اسلوب ما و إلا و بیانی متقن‏تر استفاده کرده است. استعمال اسلوب قصر إنما برای تذکر و تنبه است که در این عبارت‏ها، معمولاً لحن کلام با خشم و غضب نیست، بلکه با نصیحت و اندرز است.
  2. در مقایسۀ آیات حصر به إنما و حصر به إلا، می‏توان نتیجه گرفت هر کدام از اسلوب حصر به إنما وإلا با وجود اینکه در القای معنا با اسلوبی دیگر ترادف دارد و اثبات یک موضوع و نفی ماسوای آن را شامل می‏شود؛ اما با توجه به اقتضای این دو اسلوب در آیات قرآن کریم و با نگاه به آیات قبل و بعد از آن‏ها، می‌توان گفت عبارت محصور یا در پاسخ قوی به ادعای باطل کافران است یا در مقام موعظه و پند بیان شده است؛ بنابراین، هر کدام به طور ویژه با توجه به بافت متن آیات و اهتمام به لحن کلام، معنایی دقیق و ظریف را به مخاطب منتقل می‏کند. اگر حصر إنما در یک آیه موجود باشد، قطعاً برای موعظه و پند اقامه شده است که نمی‏توان قصر نفی و إلا را جایگزین آن کرد و اگر حصر ما و إلا در آیه باشد، معمولاً در پاسخ به ادعایی است که توسط اهل باطل مطرح شده است و خداوند پاسخ آن‏ها را هم مانند ادعای خودشان با حصر ما و إلا یادآور می‏شود که نشانگر بیانی متقن و محکم است.
  3. تفاوت در استعمال طریق حصر به بلاغت و معنای نحوی قرآن زیبایی و ظرافت می بخشد. همچنین، نظم دقیق اسالیب با توجه به لحن آیه و اقتضای آن با آیات قبل و بعد، قرآن کریم را در کمال بلاغت و دقت در استعمال اسلوب‏ها قرار می‏دهد.

The Holy Quran

Ibn ‘Ashour, Muhammad ibn Tahir. (1984 AH). Tafsir Al-Tahrir wa Al-Tanwir. Beirut: Mu'assasat Al-Tarikh Al-Arabi.

Afzali, Zahra. (2003 AD). An Analysis of the Structure of Exclusivity in the Holy Quran. University of Tehran, Faculty of Literature and Humanities.

Al-Samarrai, Fadel Salih. (1420 AH). Meanings of Syntax. Amman: Dar Al-Fikr.

Al-Sakkaki, Abu Ya‘qub Yousuf ibn Abi Bakr Muhammad ibn Ali. (1407 AH). Miftah Al-‘Uloum (The Key to Sciences). Beirut: Dar Al-Kutub Al-‘Ilmiyya.

Al-Sa‘idi, Abdul-Mut‘al. (1411 AH). Al-Balagha Al-‘Aaliya: Ilm Al-Ma‘ani (Advanced Rhetoric: The Science of Meanings). Maktabat Al-Adab.

Al-Askari, Abu Hilal. (1433 AH). Mu‘jam Al-Furouq Al-Lughawiyya (Dictionary of Linguistic Differences). Qom: Mu'assasat Al-Nashr Al-Islami.

Basyouni, Abdulfattah Fiyoud. (1436 AH). Ilm Al-Ma‘ani: A Rhetorical and Critical Study of Semantic Issues. Cairo: Mu'assasat Al-Mukhtar.

Jurjani, Abdul Qahir. (2002 AD). Dala’il Al-I‘jaz fi Ilm Al-Ma‘ani (The Proofs of Inimitability in the Science of Meanings). Maktabat Al-Qahira.

Jamali, Fatemeh. (2010 AD). The Status of Exclusivity and Restriction in the Science of Meanings. Literary Arts, 2(2), 109-122.

Raghib Isfahani, Abu Al-Qasim Hussein ibn Muhammad. (1428 AH). Al-Mufradat fi Gharib Al-Quran (Edited by Muhammad Said Kilani). Beirut: Dar Al-Ma‘rifa.

Zamakhshari, Jar Allah Abu Al-Qasim Mahmoud ibn Umar. (1418 AH). Al-Kashshaf ‘an Haqa’iq Ghawamid Al-Tanzil wa ‘Uyoun Al-Aqawil fi Wujouh Al-Ta’wil (The Revealer of the Truths of the Quran and the Insights into Interpretations). Riyadh: Maktabat Al-‘Ubaykan.

Shadi, Muhammad Ibrahim. (1434 AH). Sharh Dala’il Al-I‘jaz (Explanation of the Proofs of Inimitability). Egypt: Dar Al-Yaqeen.

Tabarsi, Abu Ali Al-Fadl ibn Al-Hasan. (1427 AH). Majma‘ Al-Bayan fi Tafsir Al-Quran (The Collection of Exegesis in Quranic Interpretation). Lebanon: Dar Al-‘Uloum.

Taha Al-Durra, Muhammad Ali. (1430 AH). Tafsir Al-Quran Al-Karim wa I‘rabuhu wa Bayanuhu (Interpretation of the Holy Quran, Its Grammatical Analysis, and Explanation). Damascus: Dar Ibn Kathir.

‘Alamzadeh Nouri, Muhammad. (2018 AD). The True Meaning of Exclusivity Structures in Quranic Verses and Hadiths. Hadith Sciences Journal.

‘Irfan, Hasan. (2000 AD). Karaneha (Volume 1). Hijrat Publishing Institute.

Ghalayini, Mustafa. (1954 AD). Jami‘ Al-Durous Al-‘Arabiyya (Comprehensive Arabic Lessons). Beirut: Dar Al-Fikr.

Muhammad ibn ‘Abdullah, Abi Al-Hasan. (1426 AH). Al-‘Ilal fi Al-Nahw (Grammatical Anomalies). Damascus: Dar Al-Fikr.

Najarian, Mohammad Reza. (2017 AD). Exclusivity and Restriction in Arabic and Persian Rhetoric. Comparative Literature, 9(16).

قرآن کریم
ابن عاشور، محمدبن طاهر. (1984ق). تفسیر التحریر و التنویر. بیروت:موسسة التاریخ العربی.
افضلی، زهرا. (1382ش). بررسی اسلوب قصر در قرآن کریم. دانشگاه تهران، دانشکدۀ ادبیات و علوم انسانی.
السامرائی، فاضل صالح. (1420ق). معانی النحو. عمان: دار الفکر.
السکاکی، أبویعقوب یوسف بن أبی بکر محمد بن علی. (1407ق). مفتاح العلوم. بیروت: دارالکتب العلمیة.
الصعیدی، عبدالمتعال. (1411ق). البلاغة العالیة علم المعانی. مکتبة الآداب.
العسکری، ابوهلال. (1433ق). معجم الفروق اللغویة. قم: موسسة النشر الاسلامی.
بسیونی، عبدالفتاح فیود. (1436ق). علم المعانی دراسة بلاغیة و نقدیة لمسائل المعانی. القاهرة: مؤسسة المختار.
جرجانی، عبد القاهر. (1381ش). دلائل الاعجاز فی علم المعانی. مکتبة القاهره.
جمالی، فاطمه. (1389ش). جایگاه حصر و قصر در علم معانی. فنون ادبی، 2(2)، 109-122.
راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد. (1428ق). المفردات فی غریب القرآن (پژوهش: محمد سید کیلانی). بیروت: دار النعرفة.
زمخشری، جار الله ابوالقاسم محمود ابن عمر. (1418ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل وعیون الاقاویل فی وجوه التأویل. ریاض: مکتبة العبیکان.
شادی، محمد ابراهیم. (1434ق). شرح دلائل الاعجاز. مصر: دارالیقین.
طبرسی، ابوعلی الفضل ابن الحسن. (1427ق). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. لبنان: دارالعلوم.
طه الدُّرَّة، محمد علی. (1430ق). تفسیر القرآن الکریم و اعرابُهُ و بیانُهُ. دمشق: دارابن کثیر.
عالم‏زاده نوری، محمد. (1397ش). مفاد حقیقی اسلوب حصر در آیات و احادیث. نشریۀ علوم حدیث.
عرفان، حسن. (1379ش). کرانه‏ها (جلد1). مؤسسۀ انتشارات هجرت.
غلایینی، مصطفی. (1333ش). جامع الدروس العربیة. بیروت: دارالفکر.
محمد بن عبدالله، ابی الحسن. (1426ق). العلل فی النحو. دمشق: دارالفکر.
نجاریان، محمدرضا. (1396ش). حصر و قصر در بلاغت عربی و فارسی. ادبیات تطبیقی، 9(16).
 

Articles in Press, Accepted Manuscript
Available Online from 03 May 2025
  • Receive Date: 15 October 2023
  • Revise Date: 21 July 2024
  • Accept Date: 14 August 2024