Document Type : Research Article
Authors
1 Master Degree in Arabic Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran
2 Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
در مقالۀ پیش رو، نگارندگان انواع کاربستهای الگوی «ما (ی پرسشی) + لام (حرف جر) + ضمیر یا اسم اشاره» را از قرآن کریم استخراج کرده و پس از طبقهبندی، تحلیل نحوی و بلاغی کرده و آنگاه گردانیدههای فارسی این نمونهها را از دو منظر بررسی کردهاند. یکی مطابقت مفهومی با نحو جمله و دیگر میزان بهرهمندی از نکات بلاغیِ متنِ مبدأ. ازجملۀ نتایج این پژوهشِ مبتنی بر گزارش و تحلیل، آن است که مترجمان بیشتر با شمّ زبانی یا با ملاحظۀ قدر مشترکِ ترجمههای دیگر، پیام متن را بهدرستی دریافته و در متن مقصد گنجانیدهاند؛ هرچند ممکن است استدلال یا تحلیل درستی در دفاع از ترجمۀ خود نداشته باشند. دیگر آنکه برخورداری از دانش زبانی کافی به زبانهای هر دو سوی ترجمه، راه را بر نقدهای بیپایه و بیمایه میبندد و به مترجم کمک میکند در ترجمۀ خود از اختیارات بیشتری بهرهمند باشد.
Keywords [Persian]
یکی از پیششرطهای ترجمۀ درست هر متن، خوانش درستِ متن مبدأ و دریافت درست آن است. مادام که مترجم، متن را درست نخواند و درست نفهمد، ترجمۀ درستی ارائه نخواهد کرد. این مطلب در حوزۀ متون مقدس اهمیت بیشتری مییابد و درخصوص قرآن کریم که در آن، متن هم موضوعیت دارد، اهمیتی دوچندان دارد و از حساسیت بیشتری برخوردار است.
در جستاری که گزارش آن را میخوانید یکی از الگوهای تعبیری قرآن، تحلیل و بررسی نحوی و بلاغی شده است تا زمینۀ نقد ترجمههای آن فراهم شود. این الگو جملهوارهای پرسشی است با شکل ثابت: «ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر/اسم اشاره» که 27 بار در قرآن کریم آمده است و یکی از اسلوبهای پربسامد قرآن کریم بهشمار میرود.
با این پیشفرض که درست، روان، گویا و رسابودنِ بازگردانِ متون مقدس به زبانهای دیگر یک ضرورت یا دستکم یک اولویت است، نگارندگان این پژوهش درصدد بررسی میزان موفقیت مترجمان قرآن کریم در برگردان فارسیِ این ساختار نحوی و رعایت همسانیِ ترجمه در همۀ نمونهها و همچنین، یافتن الگو یا الگوهای ترجمهای برآمدند که بیشترین مطابقت را با این اسلوب دارد. برای دستیابی به این هدفها تلاش شده است تا پس از طبقهبندیِ آیات و تحلیل آنها از منظر نحوی و بلاغی، به بررسی ترجمههای فارسی قدیم و معاصر قرآن پرداخته شود.
بهطور کلی تحقیقها و پژوهشهای بسیاری دربارۀ بررسی ترجمۀ اسلوبهای نحوی مختلف در قرآن کریم بهویژه در سالهای اخیر صورت گرفته است؛ ولی با جستوجوهای انجامشده، تاکنون کتاب، طرح پژوهشی یا مقالهای یافت نشد که بهطور مشخص به بررسی جملهوارۀ «ما لَکُم» و همسانهای آن در قرآن کریم پرداخته باشد.
پیش از این گزارش اجمالی، درآمدی در بارۀ دو گونه تقسیمبندیِ جمله ضرورت دارد. در زبان فارسی، جمله یا «ساده» است یا «مرکب». جملۀ مرکب خود از دو جملۀ «پایه» و «پیرو» تشکیل میشود. جملۀ پایه (هسته) جملهای است که غالباً غرض اصلی را در بر دارد. جملۀ پیرو (وابسته) جملهای است که معنی کاملی ندارد و ناقص است و مفهومی ازقبیل زمان، مکان، شرط، وصف، حالت و جز آن را به مفهوم جملۀ پایه میافزاید (ارژنگ، 1374، ص. 152-161). در زبان عربی هرچند جملۀ پایه و پیرو در هیچیک از کتب نحوی معتبر مطرح نشده است، با مقایسه با زبانهای دیگر میتوان برای جملههای زبان عربی نیز این تقسیمبندی را ارائه کرد؛ برای نمونه، در جملۀ «ذَهَبَ مُحَمَّدٌ یَبکی» میتوان «ذَهَبَ مُحَمَّدٌ» را جملۀ پایه و «یَبکی» را جملۀ پیرو انگاشت؛ زیرا یکی از ارکان جملۀ پایه را توصیف میکند.
از دیگر انواع جمله در زبان عربی، جملههای «خبری» و «انشایی» است. یکی از انواع جملههای انشایی هم جملۀ «پرسشی» است. ادوات پرسش در زبان عربی یا حرف است یا اسم. «ما»ی استفهامیه (= چه، چه چیزی) یکی از این ادوات (در نوع اسمی) بهشمار میرود.
با بررسی آیات معلوم شد در اسلوب «ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر»، ضمیری که پس از حرف جرّ میآید، در برخی موارد ضمیر اول شخص مفرد («ما لی») یا اول شخص جمع («ما لَنا») است. در ضمیر دوم شخص مفرد و جمع تنها ضمیر مذکر بهکار رفته است («ما لَکَ» و « ما لَکُم»). در ضمیر سوم شخص مفرد، ضمیر مؤنث «ما لَها» و در ضمیر سوم شخص جمع هم تنها ضمیر مذکر («ما لَهُم») ذکر شده است. به دیگر سخن، جملهوارههای: ما لَکِ، ما لَکُما، ما لَکُنَّ، ما لَهُ، ما لَهُما، ما لَهُنَّ در قرآن نمونه ندارد. همچنین، در اسلوب «ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + اسم اشاره»، تنها «هذه و هؤلاء» آمده است و از دیگر اسمهای اشاره ذکری به میان نیست. در برخی از آیات، این جمله با جملهای همسانِ جملههای پیرو همراه است؛ مانند آیۀ: ﴿ما لَکُمْ لا تَنطِقونَ﴾ (صافات 37: 92). («ما لَکُم»: جملۀ پایه؛ «لا تَنطِقونَ»: جملۀ پیرو). در برخی دیگر، گویا جملهای که پیرو انگاشته شده، حذف شده است؛ مانند آیۀ ﴿وَقالَ الْإنْسانُ: ما لَها﴾.
در این بخش 27 آیهای که این اسلوب در آنها آمده، در چند الگو طبقهبندی شده و سپس از منظر نحوی و بلاغی تحلیل شده است:
1-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر:
ـ ﴿وَقالَ الْإنْسانُ ما لَها﴾ (زلزله 99: 3).
2-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر یا اسم اشاره + حال متناسب با ضمیر مجرور؛
1-2-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر + حال مفرد متناسب با ضمیر مجرور:
ـ ﴿فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَـیْنِ﴾ (نساء 4: 88).
ـ ﴿فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ﴾ (مدثر 74: 49).
2-2-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر + حال جمله متناسب با ضمیر مجرور؛
1-2-2-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر + حال جمله (فعل ماضی) متناسب با ضمیر مجرور:
ـ ﴿یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا ما لَکُمْ ـ إذا قیلَ لَکُمُ انْفِروا فی سَبیلِ الله ـ اثّاقَلْتُمْ إلَى الْأرْضِ﴾ (توبه 9: 38).
2-2-2-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر/اسم اشاره + حال جمله (فعل مضارع مثبت) متناسب با مجرور:
ـ ﴿فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (یونس 10: 35).
ـ ﴿وَقالوا ما لِهذَا الرَّسولِ یَأکُلُ الطَّعامَ وَیَمْشی فِی الْأسْواقِ﴾ (فرقان 25: 7).
ـ ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (صافات 37: 154؛ قلم 68: 36).
ـ ﴿وَیا قَوْمِ ما لی أدْعوکُمْ إلَى النَّجاةِ﴾ (غافر 40: 41).
3-2-2-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر/اسم اشاره + حال جمله (فعل مضارع منفی با لا) متناسب با مجرور:
ـ ﴿وَما لَکُمْ لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ الله﴾ (نساء 4: 75).
ـ ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادونَ یَفْقَهونَ حَدیثًا﴾ (نساء 4: 78).
ـ ﴿وَما لَنا لا نُؤْمِنُ بِالله﴾ (مائده 5: 84).
ـ ﴿وَیَقولونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهَذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَلا کَبیرَةً﴾ (کهف 18: 49).
ـ ﴿وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لی لا أرَى الهُدْهُدَ﴾ (نمل 27: 20).
ـ ﴿وَما لی لا أعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی﴾ (یس 36: 22).
ـ ﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرونَ﴾ (صافات 37: 25).
ـ ﴿ما لَکُمْ لا تَنطِقونَ﴾ (صافات 37: 92).
ـ ﴿وَقالوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأشْرارِ﴾ (ص 38: 62).
ـ ﴿فَما لَـهُمْ لا یُؤْمِنونَ﴾ (انشقاق 84: 20).
1-3-2-2-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر + حال جمله (فعل مضارع منفی با لا) متناسب با مجرور + جملۀ حالیۀ متداخله:
ـ ﴿قالوا یا أبانا ما لَکَ لا تَأمَنّا عَلَى یوسُفَ وَإنّا لَهُ لَناصِحونَ﴾ (یوسف 12: 11).
ـ ﴿ما لَکُمْ لا تَرْجونَ لله وَقارًا ۞ وَقَدْ خَلَقَکُمْ أطْواراً﴾ (نوح 71: 13 و 14).
ـ ﴿وَما لَکُمْ لا تُؤْمِنونَ بِالله وَالرَّسولُ یَدْعوکُمْ لِتُؤْمِنوا بِرَبِّـکُمْ وَقَدْ أخَذَ میثاقَکُمْ إنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ (حدید 57: 8).
3-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر + أنْ (ناصبه مصدریه) + فعل مضارع منفی با لا، متناسب با ضمیر مجرور:
ـ ﴿قالَ یا إبْلیسُ ما لَکَ ألّا تَـکونَ مَعَ السّاجِدینَ﴾ (حجر 15: 32).
1-3-3. ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر + أنْ (ناصبه مصدریه) + فعل مضارع منفی با لا، متناسب با ضمیر مجرور+ جملۀ حالیه برای اجزای جملۀ فعلیۀ قبل:
ـ ﴿قالوا وَما لَنا ألّا نُقاتِلَ فی سَبیلِ الله وَقَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دیارِنا وَأبنائِنا﴾ (بقره 2: 246).
ـ ﴿وَما لَکُمْ ألّا تَأکُلوا مِمّا ذُکِرَ اسْمُ الله عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ﴾ (انعام 6: 119).
ـ ﴿وَما لَنا ألّا نَتَوَکَّلَ عَلَى الله وَقَدْ هَدانا سُبُلَنا﴾ (ابراهیم 14: 12).
ـ ﴿وَما لَکُمْ ألّا تُنفِقوا فی سَبیلِ الله وَلله میراثُ السَّماواتِ وَالْأرضِ﴾ (حدید 57: 10).
در اینکه مصدر مؤول در این الگو چه نقش نحوی بر عهده دارد، چند وجه طرح میشود؛ نخست اینکه حال مؤول باشد؛ برای مثال، آیۀ ﴿وَما لَنا ألّا نُقاتِلَ فی سَبیلِ الله﴾ (بقره 2: 246). براساس این وجه، معادلِ: «ما لنا غیرَ مُقاتِلین» است. دوم آنکه منصوب به نزع خافض باشد: «ما السببُ لنا فی عدم المقاتلة». سوم اینکه اصلا «ما» را در این الگو نافیه بدانیم و مصدر مؤول هم مبتدای مؤخر باشد: «ما/لیس لنا ألاّ نقاتل = لا ینبغی لنا أو لا یَحِقُّ لنا عدمُ المقاتلة». چنانکه خواهد آمد برخی مترجمان هم گویا آن را نافیه انگاشتهاند.
در همۀ آیاتی که این اسلوب در آنها به کار رفته است، «ما»ی استفهام[1] نقش مبتدا دارد و محلاً مرفوع است. «ل + ضمیر/اسم اشاره»، نیز جار و مجرور متعلق به فعل/شبه فعل محذوف از افعال عموم[2] ـ مانند کان و مشتقات آن ـ است و نقش خبر را ایفا میکند و محلاً مرفوع است. در همۀ نمونهها «ما (استفهامیه) + ل (جارّه) + ضمیر/ اسم اشاره» جملۀ پایه است. همانطور که پیش از این گفته شد این جمله در برخی از آیات همراه یک جملۀ پیرو آمده که معمولاً در نقش حال است (برای نمونه، نگر: صافی، 1418ق، ذیل آیات یادشده).
یکی از موضوعات علم معانی، بررسی اغراض ثانوی یا معانی غیرمستقیم در جملات انشایی است. جملات استفهامی از انواع جملات انشاییِ طلبی بهشمار میروند. همانطور که مشخص است اصل در استفهام، طلب فهم و کسب خبر از چیزی است که برای پُرسنده مجهول یا مشکوک باشد؛ اما پرسش در مواردی از معنای حقیقی خود دور میشود و بر اغراض دیگر دلالت میکند (تفتازانی، 1356ﻫ، 1، ص. 212-216).
پس از بررسی جملهوارۀ «ما لَکُم» و همسانهای آن در آیات قرآن کریم، معلوم شد در همۀ آیاتی که این عبارت در آنها به کار میرود، استفهام از معنای اصلی خود خارج میشود، معانی ثانوی دیگری را افاده میکند. بر مبنای دریافت اجتهادی نگارندگان، معنایی که در همۀ نمونهها طرح میشود، معنای «تعجّب» و «انکار» است؛ ولی گاهی افزون بر آن معانی دیگری ـ مانند توبیخ، تحقیر، امر و استهزاء ـ را هم میتوان سراغ کرد:
آیات |
معانی فرعیِ استفهام (افزون بر انکار و تعجب) |
﴿وَقالَ الْإنْسانُ ما لَها﴾ (زلزله 99: 3) |
تعظیم، تهویل |
﴿فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَیْنِ وَالله أرْکَسَهُمْ بِما کَسَبوا﴾ (نساء 4: 88) |
عتاب یا توبیخ |
﴿فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ﴾ (مدثر 74: 49) |
عتاب یا توبیخ، تنبیه، نفی |
﴿یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا ما لَکُمْ ـ إذا قیلَ لَکُمُ انْفِروا فی سَبیلِ الله ـ اثّاقَلْتُمْ إلَى الْأرْضِ﴾ (توبه 9: 38) |
عتاب یا توبیخ |
﴿فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (یونس 10: 35)؛ ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (صافات 37: 154؛ قلم 68: 36) |
عتاب یا توبیخ |
﴿وَقالوا ما لِهذَا الرَّسولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَیَمْشی فِی الْأسْواقِ﴾ (فرقان 25: 7) |
تحقیر، استهزاء |
﴿وَیا قَوْمِ ما لی أدْعوکُمْ إلَى النَّجاةِ وتَدْعونَنی إلَی النّارِ﴾ (غافر 40: 41) |
عتاب یا توبیخ |
﴿وَما لَکُمْ لا تُقاتِلونَ فی سَبیلِ الله﴾ (نساء 4: 75) |
امر، عتاب یا توبیخ |
﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادونَ یَفْقَهونَ حَدیثًا﴾ (نساء 4: 78) |
تحسّر، تحقیر |
﴿وَما لَنا لا نُؤْمِنُ بِالله وَما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ، وَنَطْمَعُ أنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ القَومِ الصّالِحینَ ﴾ (مائده 5: 84) |
ـ |
﴿وَیَقولونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَلا کَبیرَةً﴾ (کهف 18: 49) |
ـ |
﴿وَتَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقالَ ما لی لا أرَى الهُدْهُدَ﴾ (نمل 27: 20) |
وعید یا تهدید |
﴿وَما لی لا أعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی﴾ (یس 36: 22) |
عتاب یا توبیخ، تقریر |
﴿ما لَکُمْ لا تَناصَرونَ ﴾ (صافات 37: 25) |
عتاب یا توبیخ، تحقیر |
﴿ما لَکُمْ لا تَنطِقونَ﴾ (صافات 37: 92) |
تحقیر، استهزاء |
﴿وَقالوا ما لَنا لا نَرى رِجالًا کُنّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأشْرارِ﴾ (ص 38: 62) |
تحسّر |
﴿فَما لَهُمْ لا یُؤْمِنونَ﴾ (انشقاق 84: 20) |
ـ |
﴿قالوا یا أبانا ما لَکَ لا تَأْمَنّا عَلَى یوسُفَ وَإنّا لَهُ لَناصِحونَ﴾ (یوسف 12: 11) |
اغراء |
﴿ما لَکُمْ لا تَرْجونَ لله وَقارًا ۞ وَقَدْ خَلَقَکُمْ أطْواراً﴾ (نوح 71: 13 و 14) |
عتاب یا توبیخ، امر |
﴿قالَ یا إبْلیسُ ما لَکَ ألّا تَکونَ مَعَ السّاجِدینَ﴾ (حجر 15: 32) |
عتاب یا توبیخ، امر |
﴿قالوا وَما لَنا ألّا نُقاتِلَ فی سَبیلِ الله وَقَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دیارِنا وَأبنائِنا﴾ (بقره 2: 246) |
ـ |
﴿وَما لَکُمْ ألّا تَأْکُلوا مِمّا ذُکِرَ اسْمُ الله عَلَیْهِ وَقَدْ فَصَّلَ لَکُمْ ما حَرَّمَ عَلَیْکُمْ﴾ (انعام 6: 119) |
عتاب یا توبیخ، امر |
﴿وَما لَنا ألّا نَتَوَکَّلَ عَلَى الله وَقَدْ هَدانا سُبُلَنا﴾ (ابراهیم 14: 12) |
امر |
﴿ وَما لَکُمْ لا تُؤْمِنونَ بِالله وَالرَّسولُ یَدْعوکُمْ لِتُؤْمِنوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أخَذَ میثاقَکُمْ إنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ﴾ (حدید 57: 8) |
امر، عتاب یا توبیخ |
﴿وَما لَکُمْ ألّا تُنْفِقوا فی سَبیلِ الله وَلله میراثُ السَّماواتِ وَالْأرْضِ﴾ (حدید 57: 10) |
امر، عتاب یا توبیخ، تنبیه |
در این بخش کوشیده شد نخست هفتاد و اندی ترجمۀ قرآن ـ البته آنهایی را که این جملهواره را به فارسی برگردانیدهاند[3] ـ در چند الگو طبقهبندی شوند تا امکان مقایسۀ آنها با متن مبدأ و سپس ارزیابی آنها فراهم شود. آیاتی که مشابه ندارند، بدون نشانی آمدهاند:
1-6. کلمۀ پرسشی «چه» + فعل ربطی «است» + معادل فارسیِ ضمیر یا اسم اشاره + حرف اضافۀ «را»
ـ ﴿ما لَها﴾: چیست آن را؟ (طبرى، معزى)
ـ ﴿فَما لَهُمْ﴾ (مدثر 74: 49): چیست آنها را (اشرفی)
1-1-6. گاهی مترادفِ «است» (یعنی: «بُوَد») یا فعل ماضیِ آن (بود، بوده است/ بود است/بودست) یا فعل آینده (خواهد بود) به کار رفته است:
ـ ﴿ما لَها﴾: چه بود زمین را؟ (نسفى)
ـ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): چه بودست (طبری)
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): چه بوده است (اسفراینی، میبدی)، ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): چه بوده است (ناشناختۀ دهم هجری)
ـ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): چه خواهد بود؟ (آیتاللهی، موسوی).
2-1-6. میدانیم الگوی «ضمیر + را + شیئ یا شخص به عنوان نهاد + است» در مواردی معادل: «ضمیر + شیئ یا شخص به عنوان مفعول + فعل داشتن» است؛ مانند «او را کتابی است = او کتابی دارد»؛ به همین روی، برخی مترجمان از این الگوی معادل نیز در تبیین ترجمۀ خود کمک گرفتهاند:
ـ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): چیست شما را؟! (چه عذر و بهانه دارید) (فیض الاسلام)؛ ﴿فَما لِهـؤُلاءِ الْقَوْمِ﴾: این گروه چه مرضى دارند؟ (موسوی)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): چه عذرى خواهیم داشت؟ (خسروانی)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): چه عذرى داریم؟! (ملکی)؛ ﴿وَما لَکُمْ﴾ (انعام 6: 119): چه غرض دارید؟ (صادق).
به نظر میرسد این الگو با متن مبدأ مطابقتِ حداکثری دارد. ازنظر نحویان «ما لها» در اصل «ما (کان/یکون) لها» بوده که چون متعلَّقِ آن بهاصطلاح فعل عام است، وجوبا حذف شده است (صافی، 1418ق، 30، ص. 383)؛ اما چون متعلَّق در زبان مقصد در اینگونه موارد معمولاً حذف نمیشود، در ترجمه بهصورت «است/بود/بوده است» پدیدار شده است. این ترجمه البته با زبان فارسی امروز فاصله دارد و مخاطب فارسیزبانِ امروزی را قانع نمیکند.
2-6. ضمیر + حرف اضافۀ «را» + کلمۀ پرسشی «چه» + فعل «میشود»
ـ ﴿ما لَها﴾: آن را چه میشود؟ (استادولی، خرمشاهی، رضاخانی و ریاضی)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): شما را چه مىشود؟ (صفارزاده)
1-2-6. گاه پیشوندِ نشانۀ اخباریِ «می» از سر فعل مضارع افتاده است:
ـ ﴿فَما لَهُمْ﴾ (مدثر 74: 49): چه شود؟ (شاهین)
به نظر میرسد این الگو با تحلیل نحویِ «ما لها = ما (یَـقَعُ) لها» مطابقت دارد. گویا مترجمان فعل مضارع را برای توصیف حال انسانی که در بطن ماجرا حضور دارد و برایش سؤال شده که چه اتفاقی در حال رخدادن است، مناسبتر از فعل ماضی دانستهاند؛ ولی باز این ترجمه هم با زبان فارسی امروز فاصله دارد و مخاطب فارسیزبان امروزی در وضعیت مشابه از فعل مضارع استفاده نمیکند.
3-6. کلمۀ پرسشی «چه» + فعل «شده است» + ضمیر + حرف اضافۀ «را»
ـ ﴿ما لَها﴾: چه شده است آن را؟ (شیروانی، عاملى، مشکینى)
1-3-6. فعل کمکی «است» در برخی ترجمهها حذف شده است:
ـ ﴿ما لَها﴾: آن را چه شده؟ (پاینده، مجتبوی، یزدی؛ و نیز نگر: ارفع، الهی، رسولی، رضایی، صادق، صفارزاده، صفوی، قرشی، کاشانی)
2-3-6. چون «شدن» در این بافت به معنی پیشآمدن، رویدادن، رویآوردن، اتفاقافتادن، افتادن، بر سر آمدن، رسیدن، حالتی را پیدا کردن و حادثشدن است (نگر: دهخدا، «شدن»)، برخی مترجمان این معادلها را به کار بردهاند:
ـ ﴿ما لَها﴾: زمین را چه پیش آمده است؟ (الهی)؛ زمین را چه روى داده است؟ (پورجوادى)؛ زمین را چه چیز رو داده؟ (کاشانی)؛ چه اتّفاقى براى زمین افتاده (صفارزاده)؛ چه بر سر آن (زمین) آمده است؟ (ابراهیمی)؛ چه بر سر آن آمده است؟ (موسوى گرمارودى؛ و نیز نگر: صلواتی، مجد)؛ زمین را چه رسیده است؟ (آیتى، دانش؛ و نیز نگر: میبدی)؛ چه حالتى ... زمین پیدا کرده است؟! (بلاغی)؛ زمین را ... چه حادث شده (خسروانى)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (صافات 37: 92): چه روى آورده بـه شما... ؟! (فیضالاسلام)
3-3-6. در برخی ترجمهها فعلِ «شده است» و فعلهای مترادفِ آن بهصورت ماضی ساده آمده است:
ـ ﴿فَما لَهُمْ﴾ (مدثر 74: 49): چه شد (حلبی، رهنما، عاملی)؛ چه رسید زمین را ...؟ (میبدی)؛ چه آمد سرش؟! (صلواتى)؛ زمین را چه آمد بلائى به سر (مجد)؛ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): آیا چه اوفتاد شما را؟ (امینیان)
به نظر میرسد این الگو نیز با تحلیل نحویِ «ما لها = ما (وَقَعَ) لها» مطابقت دارد. تنها فرقش با الگوی قبل این است که گویا مترجمان فعل ماضی را برای توصیف پدیدۀ شگفتانگیزی که رخ داده است، ترجیح دادهاند و این پدیده را معلول علل و عوامل پیشینی انگاشتهاند. اصل الگوی این ترجمه نیز با زبان فارسی امروز فاصله دارد و مخاطب فارسیزبان امروزی در وضعیت مشابه معمولاً ازجملۀ «چه اتفاقی برای ... افتاده» بهره میگیرد؛ مگر آنکه متمم را حذف و به جملهوارۀ «چه شده» اکتفا کند.
4-6. حرف اضافۀ «از» + کلمۀ پرسشی «چه» + فعل ربطی «است» + حرف «که» + ضمیر
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): از چیست که شما (خرمشاهی)
1-4-6. در برخی ترجمهها فعل «است» و به تـبَع آن حرف «که» نیز حذف شده است:
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): از چه ... شما (تشکری)؛
2-4-6. گاه به جای «از چه»، قید پرسش «چون» آمده است:
ـ ﴿ما لی﴾ (غافر 40: 41): چون است که من (مجتبوی)
3-4-6. گاه به جای حرف اضافۀ پیشینِ «از»، حرف اضافۀ پسینِ «را» آمده است:
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): چرا شما (الهی، رضاخانی و ریاضی)
4-4-6. در بسیاری از ترجمهها ضمیری پس یا پیش از کلمۀ پرسشی نیامده است:
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): چرا (ارفع، امیرى و دیگران، بروجردی، بهرامپور، پاینده، پورجوادی، حجتی، دیباجی، صفوی، قرائتی، قرشی، کاویانپور، مکارم، موسوی)
5-4-6. گاه به جای «چرا» از دیگر قیدهای پرسش از علت و سبب یا عبارتهایی معادل آن استفاده شده است:
ـ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): بر کدامین سبب (مجد)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (قلم 68: 36): چگونه (کاویانپور)، چون (مجد)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): بر پایۀ چه (انصاریان)، از چه (مجد)
بر مبنای این الگوی ترجمه، جملهوارۀ «ما لکم» و همسانهای آن در حکم قید پرسش است که از علت یک پدیده یا رفتار سؤال میکند و به همین روی میتوان به جای آن همان قید پرسش را نهاد. این الگو به ظاهر بیشترین فاصله را با متن مبدأ دارد؛ ولی ـ بهویژه در صورت «چرا + ضمیر» ـ ارتباطیترین ترجمه است و برای مخاطب امروزی کاملا مأنوس و فهمپذیر مینماید.
5-6. نکتههای مشترک هر چهار الگو
1-5-6. در برخی ترجمهها علاوه بر کلمۀ پرسشی «چه»، جمله با «آیا» آغاز میشود و به نظر میرسد به نوعی تأکید استفهام است:
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): آیا شما را چه ... شده است (خسروانی)
2-5-6. در برخی از ترجمهها تقدیم و تأخیر صورت گرفته و کلمۀ پرسشی پس از ضمیر آمده یا اینکه کلمۀ پرسشی و فعل بعد از آن به آخر جمله منتقل شده است:
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): شما (اى مؤمنان) چرا (خرمدل)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (قلم 68: 36): شما را چیست (استادولی، الهی)
ـ ﴿ما لَها﴾: آن را چه شده است؟ (انصاری، بهرامپور، کرمی)
3-5-6. در برخی ترجمهها ابهام «چه» با ذکر مصداقهایی در کنار آن ـ یا با افزودن آن در میان دوکمان ـ برطرف شده است. این رفع ابهام چون بر مبنای فهم مترجم از متن صورت گرفته است، ترجمه را تا حدودی به طرف تفسیر و تأویل میکشاند:
ـ ﴿ما لَها﴾: چه حالت است زمین را (شاه ولیاللّه)
ـ ﴿ما لَها﴾: چه حالتى (بلاغی)، چهچیز (کاشانی)، چه خبر (ارفع)، چه اتّفاقى (صفارزاده، ملکی)، چه ... بلائى (مجد)؛ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): از چه دلیل (مجد)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): چه دلیلی (صفارزاده)؛ ﴿فَما لَهُمْ﴾ (مدثر 74: 49): از چه رو (حداد)، سودی ندارد [= چه سودی دارد] (ابراهیمی)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): چه سودى (صفوی)، جهت چیست [= چه جهت است] (الهی، رضاخانی و ریاضی، صادق)، چه عذر و بهانه (طبری، فیض الاسلام)، چه عذر و بهانهاى (انصاریان)، چه حالى (صفارزاده)؛ ﴿ما لِهذا﴾ (فرقان 25: 7): چـسان (امینیان)، چه جور (صفارزاده)، چـطور (کاویانپور)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (قلم 68: 36): چیست شما را (دلیل و راهنماى شما چیست) [= چه دلیل و راهنماست شما را] (فیض الاسلام)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): چه عذرى (آدینهوند، خسروانی، رضایی، شیروانی، ملکی)، از چه سبب (مجد)؛ ﴿ما لَکَ﴾ (یوسف 12: 11): چه فکری (ملکی)؛ ﴿ما لَکَ﴾ (حجر 15: 32): چه غرضی (موسوی)؛ ﴿وَما لَکُمْ﴾ (حدید 57: 10): چه حاصل (مشکینی)، چه امری (صادق)، چه مانع (خسروانی)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (بقره 2: 246): چـگونه (آدینهوند، امیرى و دیگران، بهرامپور، حجتی، حداد، خرمدل، قرائتی، کاویانپور، مکارم)، چـطور (صفارزاده)، چه هدف و مرادى (انصاریان)؛ ﴿مَا لَکَ﴾ (حجر 15: 32): چه مقامى (صادقی)؛ ﴿ما لی﴾ (غافر 40: 41): چه خبر است (خرمدل).
4-5-6. گاه به جای ضمیرهای غایب یا در کنار آنها مرجع ضمیر ذکر شده است:
ـ چیست زمین را (سراج، یاسرى)؛ زمین را چه مىشود؟ (آدینهوند، امیری و دیگران، حجتى، حداد، حلبی، رهنما، فارسى، مکارم)؛ زمین را چه شده است؟ (آیتاللهی، انصاریان، خرمدل، خسروانی، خواجوی، صادقی، فولادوند، قرائتی، کاویانپور، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، موسوی، نجفی)؛ زمین را چه شده (آیتی، الهی، بروجردی، بلاغی، پورجوادى، دانش، رسولی، صادق نوبرى، صفارزاده، صفوی، کاشانی، مجد، میبدی)
ـ ﴿ما لَها﴾: چیست آن زمین را؟ (اشرفی، فیضالاسلام، مصباحزاده)؛ آن [زمین] را چه مىشود؟ (برزى)؛ آن (زمین) (ابراهیمی، رضایی، شاهین)
* در برخی ترجمهها نه ضمیر و نه مرجع ضمیر هیچکدام نیامده است: ﴿ما لَها﴾: چه خبر شده؟! (ارفع)، ﴿ما لَکُمْ﴾ (قلم 68: 36): چه شده (پورجوادی)، ﴿ما لیَ﴾ (نمل 27: 20): چه شده (کاویانپور)؛ در این موارد به نظر میرسد اگر نبودِ ضمیر در جملۀ پیرو جبران نشده باشد، وفاداری ترجمه خدشهپذیر باشد!
** گاه برای اشیاء به جای صفت اشاریِ «آن»، از «این» استفاده شده است: این زمین (قرشی).
5-5-6. گاه به جای «را»، حرف اضافۀ معادل آن (برای، بر سرِ/ به سرِ/سر) به کار رفته است:
ـ ﴿ما لَها﴾: برای زمین (صفارزاده، ملکی)؛ ﴿فَما لَهُمْ﴾ (مدثر 74: 49): چیست برایـشان (صادقی)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): براى ما (آیتاللهی، موسوی)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): و برای چه (شاهین)؛ ﴿مَا لَکَ﴾ (حجر 15: 32): برایت چیست (صادقی)
ـ ﴿ما لَها﴾: چه بر سر آن آمده است؟ (موسوى گرمارودى)؛ زمین را چه آمد بلایى به سر (مجد)؛ چه آمد سرش؟! (صلواتى)
* در یکی از ترجمهها حرف اضافۀ «بر» آمده است: ﴿ما لَها﴾: چه شده بر این زمین؟ (قرشی)؛ نیز در ترجمۀ دیگری (صادق) حرف اضافۀ «به» آمده: ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): «به شما مسلمین چه شده ...» که چون این دو حرف با فعل «شدن» به کار نمیرود، ترجمه را باید مخدوش انگاشت! نیز نگر:﴿ما لیَ لا أرَى الهُدْهُدَ﴾ (نمل 27: 20): چیست به من که نمىبینم هدهد را (دهلوی)
6-5-6. گاه مترجم حرف اضافه (را/برای) را حذف کرده است و متمم را که همان ضمیر باشد، بیواسطه به فعل یا کلمۀ پرسشی چسبانده است:
ـ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): چه بوده استـتان (نسفی)؛ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88): چه بودسـتان ای مؤمنان (نسفی)؛ ﴿فَما لَهُمْ﴾ (مدثر 74: 49): چه شودشان (معزی)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (قلم 68: 36): چه شدستـتان (پاینده)؛ ﴿ما لیَ﴾ (نمل 27: 20): چه شودَم (معزی)؛ ﴿ما لَکَ﴾ (حجر 15: 32): چه شدت (امینیان).
ـ ﴿فَما لَکُمْ﴾ (نساء 4: 88)؛ چهتان شده (ملکی)
7-5-6. در برخی ترجمههای قدیم یا متأثر از سبک قدیم، حرف «مر» را هم پیش از ضمیر متصل به «را» افزودهاند:
ـ ﴿ما لَها﴾: چیست مر آن را؟ (ثقفى، شعرانى، صفیعلیشاه، ناشناختۀ دهم هجری[4])؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): چه بوده است مر شما را (ناشناختۀ دهم هجری)؛ ﴿ما لَکُمْ﴾ (قلم 68: 36): چیست مر شما را (شعرانی).
8-5-6. گاه مترجمان دو الگوی ترجمه را در کنار یکدیگر به کار بردهاند:
ـ ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38): چیست چه بوده است مر شما را (ناشناختۀ دهم هجری)، چه بودست و چه عذر و بهانه است شما را (طبری)، شما را چه مىشود [و این چه حالى است] (صفارزاده)، چیست شما را (چه عذر و بهانه دارید) (فیضالاسلام)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): چیست ما را (چرا و چه عذر و بهانهای است) (فیضالاسلام)، براى ما چیست [: چه عذرى است] (صادقی)
6-6. تحلیل و توجیه برخی گردانیدههای بحثانگیز
1-6-6. بلاغی در ترجمۀ ﴿وَما لِیَ لا أعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی﴾ (یس 36: 22) آورده است: «مگر جنون دارم که آفریدگار خود را نپرستم». این ترجمه ذیل الگوی اول (چیست مرا) قرار میگیرد. در آنجا (6-1-2) گفته شد در این الگو گاه از فعل «داشتن» کمک میگیرند: «چه دارم؟». باز در یکی از نکتههای مشترک هر چهار الگو (6-5-3) یادآوری شد که گاه در کنار یا به جای «چه» میتوان کلمهای آورد و ابهام آن را برطرف کرد: «جنون دارم». حال چون جمله از حالت پرسشی خارج میشود، باید کلمهای پرسشی در آغاز آن ذکر کرد: «آیا جنون دارم؟» و چون استفهام از نوع انکاری است، به جای «آیا» از «مگر» استفاده شده است: «مگر جنون دارم».
2-6-6. ملکی در ترجمۀ آیۀ ﴿یا أبانا ما لَکَ لا تَأمَنّا عَلی یوسُفَ﴾ (یوسف 12: 11) آورده است: «پدرجان، آخر چه فکرى مىکنى که دربارۀ یوسف به ما اطمینان نمىکنى؟!». این ترجمه هم ذیل الگوی اول (چیست تو را) قرار میگیرد. مترجم «فکر» را مصداق «چه» دانسته ـ و براساس آنچه در «6-5-3» آورده شد ـ در کنار آن نشانده است: «چه فکری است تو را». عبارت بهدستآمده برای فهم روانتر مخاطب امروزی به «چه فکری میکنی» مبدّل میشود تا ترجمهای ارتباطی حاصل شود. همین مترجم آیۀ ﴿ما لَکَ ألّا تَـکونَ مَعَ السّاجِدینَ﴾ (حجر 15: 32) را چنین برگردانده است: «چه در دلت گذشت که سجده نکردى؟!» که با توضیح فوق موجّه است.
3-6-6. برخی مترجمان از الگوی «این چه ... است که» در ترجمۀ شماری از این جملهوارهها استفاده کردهاند؛ برای نمونه، خسروانی در ترجمۀ آیۀ ﴿ما لِهذَا الرَّسُولِ﴾ (فرقان 25: 7) آورده است: «این چه رسولى است که». این برگردان نیز ذیل الگوی اول قرار میگیرد: «چیست این رسول را». آنگاه بر مبنای «3-5-6» مصداقِ «چه» در کنار آن قرار گرفته است: «چه رسالتی است این رسول را». سپس بر طبق آنچه در «6-5-2» گفتیم، تقدیم و تأخیری روی داده است: «این رسول را چه رسالتی است». حال برای پرهیز از تکرار، موصوفِ صفت اشاری حذف شده و به جای مصداقِ «چه» قرار گرفته است: این چه رسولی است.
4-6-6. موسوی همدانی در ترجمۀ تفسیر المیزان آیۀ فوق را چنین برگردان کرده است: «چه غرضى در نظر گرفتى که از ساجدین نباشى؟». فرایند این ترجمه بر طبق آنچه در این بخش آورده شد، چنین است: 1) «چیست تو را؟»؛ 2) «چه غرضی است تو را؟»؛ 3) «چه غرضی داری؟»؛ 4) «چه غرضی در نظر گرفتی؟».
5-6-6. ابراهیمی در ترجمۀ آیۀ ﴿فَما لَهُمْ عَنِ التَّذکِرَة مُعْرِضینَ﴾ (مدثر 74: 49)، نوشته است: «بنابراین، در حالی که آنها دوریکنندهاند، این تذکرات سودی ندارد». این برگردانِ هم که به ظاهر غریب است، ذیل الگوی اول ترجمه توجیهپذیر است: «چیست آنها را در حالی که دوریکنندهاند از این تذکرات». مترجم مصداق «چه» را «سود» انگاشته است: «چه سودی است آنها را ...». سپس براساس آنچه پیشتر گفته شد (6-1-2)، از اسلوب «داشتن» کمک گرفته است: «چه سودی دارند (= میبَرَند) آنها». آنگاه استفهام را به معنی نفی گرفته و جمله را منفی کرده است: «سودی ندارند آنها». چون متممِ سودداشتن و سودبردن همان التذکرة یا به تعبیر مترجم تذکرات است، مسندالیه و متمم را جابهجا کرده است: «سودی ندارند (= نمیبَرَند) آنها از این تذکرات = این تذکرات برای آنها سودی ندارد»؛ چنانکه گفته میشود «تو از این تجارت سودی نداری = این تجارت برای تو سودی ندارد». در آخرین مرحله چون «آنها» قبلاً در جمله ذکر شده، خود را از تکرار آن در قالب متمم بینیاز دیده است.
6-6-6. بروجردی در ترجمۀ ﴿وَقالَ الإنسانُ ما لَها﴾ (زلزله 99: 3) آورده است: «در آن روز انسان گوید: چیست خبرهاى زمین». این ترجمه نیز ذیل الگوی نخست قرار میگیرد: «چیست آن را؟». مترجم «خبرها» را بهعنوان مصداق «چه» در کنار آن نشانده و مرجع ضمیر را به جای ضمیر است: «چه خبرهاست زمین را؟» (نگر: بندهای 3 و 4 از بخش «6-5»). آنگاه جملۀ حاصل را معادل جملهای انگاشته که در آن فک اضافه صورت گرفته است و به همین روی، ترکیب اضافی را برقرار ساخته است: «چیست خبرهای زمین».
7-6-6. تشکری در ترجمۀ منظوم خود از آیۀ فوق گفته است: «و بگوید بشر چه دارد کار؟». باز این ترجمه هم ذیل الگوی اول توجیه مییابد: 1) «چیست آن را؟»؛ 2) «چه کار است آن را؟»؛ 3) «چه کار دارد؟»؛ 4) «چه دارد کار؟».
8-6-6. ملکی در ترجمۀ همان آیۀ سوم سورۀ زلزال (﴿ما لَها﴾) نگاشته است: «چه اتفاقى دارد براى زمین مىافتد». این ترجمه در ذیل الگوی دوم توجیهپذیر است: «آن را چه میشود». چون «شدن» در این بافت به معنی «اتفاقافتادن» است، چنانکه گفته میشود: «کار یک بار میشود = کار یک بار اتفاق میافتد» (نگر: دهخدا، «شدن»)، مترجم از این معادل استفاده کرده و البته فعل را بهصورت مضارع ملموس درآورده است که با مقتضای حال سازگارتر باشد. نیز براساس آنچه در بندهای 6-5-4 و 6-5-5 گذشت، متممِ «آن را» بهصورت «برای زمین» آمده است.
9-6-6. بسیاری از مترجمان در ترجمۀ آیۀ ﴿وَما لَنا ألّا نُقاتِلَ فی سَبیلِ الله وَقَدْ أُخْرِجْنا مِنْ دیارِنا وَأبْنائِنا﴾ (بقره 2: 246) از تعبیر «چگونه ممکن است» (آدینهوند، امیرى و دیگران، بهرامپور، حجتی، حداد، خرمدل، قرائتی، کاویانپور، مکارم) یا «چطور ممکن است» (صفارزاده) استفاده کردهاند. این ترجمهها هم ذیل الگوی دوم توجیهپذیر است: «ما را چه میشود». در این الگو طبق تبصرۀ بند «6-5-4» ضمیر و حرف «را» حذف شده است، «چه» مطابق آنچه در بند «6-5-3» آمد، همراه مصداق (گونه، طور) آمده است، و چون فعل «شدن» به معنی ممکنشدن و میسرآمدن نیز هست، چنانکه در بیت «به کوی عشق منه بی دلیلِ راهْ قَدَم/که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد» (نگر: دهخدا، «شدن»)، در اینجا هم معادل آن به کار گرفته شده است.
7-1. جملۀ پایه در متن مبدأ که همان «ما لکم» و نظایر آن است، درنهایت ایجاز است و مطابق با مقتضای حال؛ بنابراین، ترجمههایی که در آن فعل «است» یا دیگر بخشهای جمله حذف شده، به شرط عدم ایجاز مُخِلّ، از این منظر پذیرفتنیتر و مناسبتر است.
7-2. چنانکه گذشت استفهام در کاربستها از معنی اصلی خود خارج میشود و بر معنی «تعجب»، «انکار» و شماری معانی فرعی دیگر دلالت دارد.
7-3. مترجمان معنی تعجب را به اشکال گوناگونی در ترجمۀ خود بازتاب دادهاند:
ـ درج علامت تعجب (!)
ـ در قالب متممهایی افزوده در بافت متن مقصد یا در میان دو کمان یا دو قلاب: با تعجب، با شگفتی، از روی تعجب، از روى تعجّب و شگفت، از درِ تعجب
ـ با افزودنِ قید حالت یا قیدهای دیگر: شگفتزده، بهتزده، ناگهان
ـ با افزودن شبهجملۀ تعجب: شگفتا، عجبا و شگفتا
ـ با افزودن جملۀ کامل یا ناقصِ نمایندۀ تعجب: تعجّب از اینکه
نمونهها در ترجمۀ آیۀ سوم سورۀ زلزال ﴿وَقالَ الإنسانُ ما لَها﴾: و انسان مىگوید: «زمین را چه مىشود (که اینگونه مىلرزد)؟!» (مکارم)؛ انسانها با شگفتى میپرسند: زمین را چه شده است؟ (آیتاللهی)؛ و آدمى شگفتزده گوید: زمین را چه شده که اینگونه به لرزه درآمده است؟ (صفوى)؛ و انسان [بهت زده] بگوید که آن را چه شده است؟ (کرمی).
7-4. منظور از «انکار» نپذیرفتنی و غیر معقول انگاشتنِ مفاد پرسش است. وقتی گفته میشود «چطور فرزندت را از دشنامدادن نهی میکنی و خودت دشنام میدهی؟» درواقع درصدد انکار این رفتار برآمدهایم و میخواهیم بگوییم این رفتار تو پذیرفتنی نیست و معقول و منطقی به نظر نمیرسد و تو نباید و شایسته نیست چنین رفتاری داشته باشی. برخی مترجمان این معنی را یا با پرسش دیگری که معنی انکار در آن برای مخاطب فارسیزبان محسوستر است، مانند «تا چند؟»، «عقلتان کجا رفته؟»، و «این چه حالی است؟»، یا با افزودن واژهها و تعابیری همچون «باید/نباید»، «راستی»، «مگر»، «دیگر»، «آخر»، «اصلاً»، «نشاید»، «نسزد»، و «روا نباشد» در ترجمۀ خود بازتاب دادهاند:
ـ ﴿وَما لیَ لا أعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی﴾ (یس 36: 22): و چرا باید من خداى آفرینندۀ خود را نپرستم (الهی)؛ براى چه من نباید آن خدایى که موجد و آفرینندۀ من است، پرستش کنم (بروجردی)؛ راستى چرا من کسى را بندگى نکنم که مرا آفریده است؟ (ارفع)؛ و مرا روا نباشد که آن را که مرا آفریده ... نپرستم (فارسی)
ـ ﴿فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَة مُعْرِضینَ﴾ (مدثر 74: 49): چرا باید ایشان، از قرآن رویگردان شوند؟ (خرمدل)؛ مگر چه شد که ایشان ز یادآورى پیغمبر گریزان شدند (عاملی)
ـ ﴿ما لِهذَا الرَّسولِ یَأکُلُ الطَّعامَ﴾ (فرقان 25: 7): این دیگر چه جور پیامبرى است که غذا مىخورد (صفارزاده)؛ چرا این رسول (اگر به راستى پیغمبر خداست) غذا تناول مىکند (الهی)
ـ ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادونَ یَفْقَهونَ حَدیثًا﴾ (نساء 4: 78): مگر اینگونه مردم را چه بر سر آمده است که سخن درست درنیابند (عاملی)؛ [آخر] این قوم را چه شده است که نمىخواهند سخنى را [درست] دریابند (آدینهوند)؛ همه از نزد حق بوَد تا چند/این جماعت سخن نمىفهمند (تشکری)
ـ ﴿ما لَکُمْ لا تَنطِقونَ﴾ (صافات 37: 92): (اصلاً) چرا سخن نمىگویید؟!» (مکارم)
ـ ﴿وَما لَنا ألّا نَتَوَکَّلَ عَلَى الله وَقَدْ هَدانا سُبُلَنا﴾ (ابراهیم 14: 12): و ما را نشاید که بر خدا توکل نکنیم؛ در حالى که او ما را به راههایمان هدایت کرد (فارسی)؛ چرا ما نباید توکل بر خدا کنیم، حال آنکه او ما را به راهِ درستمان رهنمون شده (صلواتی)
ـ ﴿وَما لَنا لا نُؤْمِنُ بِالله﴾ (مائده 5: 84): و ما را نسزد که به خدا ... ایمان نیاوریم (فارسی)
ـ ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (قلم 68: 36): شما را چه شده؟ عقلتان کجا رفته؟ که اینگونه حکم میکنید! (بلاغی)؛ ﴿فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (یونس 10: 35): شما را چه مىشود (که چراغ عقل از کفتان به در مىرود؟ به دنبال چه چیز مىروید؟) ... (خرمدل)
ـ ﴿یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنوا ما لَکُمْ ـ إذا قیلَ لَکُمُ انْفِروا فی سَبیلِ الله ـ اثّاقَلْتُمْ إلَى الْأرْضِ﴾ (توبه 9: 38): اى کسانى که ایمان آوردهاید! شما را چه مىشود [و این چه حالى است] که چون فرمان مىدهند که براى جهاد در راه خدا گام بردارید و حرکت کنید، به زمین چسبیدهاید و به سختى از آن کنده مىشوید؟ (صفارزاده)
7-5. معانی فرعی دیگر را نیز برخی مترجمان با افزودههایی منتقل کردهاند:
ـ تهویل: با دهشت، با اضطراب و تشویش، از فرط حیرت و اضطراب، از فرط دهشت و کمال حیرت، مضطرب شده، ترس فوقالعاده بر آنها مستولى مىشود، مهیب؛ ﴿وَقالَ الإنسانُ ما لَها﴾ (زلزله 99: 3): انسان با اضطراب و تشویش مىگوید زمین را چه شده است؟ (کاویانپور)
ـ تحقیر: اى جهّال و اى نادانان، جاهل، نادان، این قدر جاهل و نادانید، ای بدبختان، اى دوزخیان، اى گناهکاران، چه بیمارى است، این گروه چه مرضى دارند؛ ﴿فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادونَ یَفْقَهونَ حَدیثًا﴾ (نساء 4: 78): این گروه چه مرضى دارند که به هیچوجه بنا ندارند چیزى (و از آن جمله مطلبى به این سادگى) را بفهمند (موسوی)
ـ عتاب یا توبیخ: وای بر شما، تنبلى مىکنید، شما که ...، پس چرا حالا ...؛ ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (صافات 37: 154): واى بر شما! این چه داورى است که مىکنید؟ (آیتاللهی)
ـ استهزاء: بر سبیل طعن، به تمسخر، مسخره مىکنند، ﴿ما لِهذَا الرَّسولِ یَأکُلُ الطَّعامَ﴾ (فرقان 25: 7): به تمسخر گفتند: «این دیگر چه پیامبرى است؟! مثل مردم عادى، آب و غذا مىخورد ...! (ملکی)
ـ امر: باید، واجب است؛ ﴿وَما لی لا أعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی﴾ (یس 36: 22): چرا خدایى را که مرا از عدم به وجود آورده ... عبادت نکنم؛ البته باید به چنین خدایى عبادت کرد (صادق)؛ چیست مرا که پرستش نکنم خدا (ى قادر و توانا)یى را که مرا آفریده ... (پس باید شما او را پرستش کنید) (فیضالاسلام)؛ ﴿وَما لَکُمْ ألَّا تَأکُلوا مِمّا ذُکِرَ اسْمُ الله عَلَیْهِ﴾ (انعام 6: 119): چه غرض دارید که از گوشت حیوانى که به نام خداوند تعالى ذبح شده نخورید؟ بلکه باید از گوشت همین حیوان بخورید؛ زیرا آن حیوان به شما حرام نشده است (صادق)؛ ﴿وَما لَنا ألّا نَتَوَکَّلَ عَلَى الله﴾ (ابراهیم 14: 12): به ما چه شده که به خداوند تعالى توکل نکنیم ...؛ با این حال توکل به خدا بر ما واجب است (صادق)
ـ تنبیه و هشدار: هان، توجّه ... ندارند؛ ﴿فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ﴾ (مدثر 74: 49): هان، آنان را چه میشود که از این اندرز گریزانند؟ (صلواتی)
6-7. مترجمانی که معانی فرعی استفهام را در ترجمۀ خود منعکس نکردهاند، ممکن است متوجه ظرفیتهای زبان مقصد بودهاند و دریافت این معانی را بر عهدۀ خوانندۀ ترجمه نهادهاند؛ البته احتمال اینکه اصلا بدین معانی متفطّن نبودهاند هم منتفی نیست.
در طبقهبندی آیات دیده شد بهجز دستۀ نخست، در بقیۀ الگوها یک حال یا یک جملۀ حالیه بهعنوان جملۀ پیرو پس از جملۀ پایۀ «ما لکم» و نظایر آن قرار گرفته است؛ به گونهای که تنها در یک آیه ـ ﴿وَقالَ الْإنْسانُ ما لَها﴾ (زلزله 99: 3) ـ جملۀ حالیه یا حال مفرد نیامده و این بسامد بیشینهای مترجمان را بر آن داشته است که در همین آیه هم حال محذوفی در نظر بگیرند؛ گویا مترجمان اصل این الگو را در مقایسه با الگوهای مشابه، همراهی با جملهای پیرو میدانستهاند و به همین روی یک جمله در تقدیر گرفته و بدان افزودهاند:
ـ چه بود زمین را که گشت از احوال خویش؟ (نسفى)، چیست آن زمین را (چه شده است زمین را که اینگونه مىلرزد)؟! (فیضالاسلام)، چیست زمین را (که به اضطراب افتاده) (سراج)، چیست زمین را که چنین جنبش ناگهان کند (... چه شده است که چنین به جنبش آمده است؟) (یاسرى)، آن را چه میشود (که اینگونه سخت میلرزد)؟! (استادولی)، زمین را چه مىشود (که اینگونه مىلرزد) (آدینهوند، امیرى و دیگران، مکارم)، زمین را چه شده است ... که به این حالت افتاده است؟ (خسروانى)، چه شده است آن را [که لرزشى چنین کند]؟ (عاملى)، زمین را چه شده است؟ (که اینگونه سخت مىلرزد) (قرائتی)، چه شده که زمین به این شدت مىلرزد (صادق)، زمین را چه شده که اینگونه به لرزه درآمده است؟ (صفوى)، آیا زمین را چه چیز رو داده که این همه مىچندد؟ (کاشانی)، آن را چه شده که اینگونه سخت مىجنبد؟ (مجتبوی)، چه رسید زمین را که مىجنبد؟ (میبدی)؛ این چه حالتى است که زمین پیدا کرده است؟! (بلاغی).
اکنون باید دید مترجمان در سایر نمونهها این افزوده را ـ که یا حال مفرد است یا مصدر مؤول به شرحی که گذشت یا جملۀ حالیه ـ چگونه به فارسی برگردانیدهاند.
8-1. حال مفرد جامد در آیۀ ﴿فَما لَکُمْ فِی الْمُنافِقینَ فِئَتَـیْنِ﴾ (نساء 4: 88)، در اکثریت قاطع ترجمههای قرآن (66 ترجمه) بهصورت جمله برگردان شده که باز در بیشتر آنها آن جمله با حرف «که» آغاز شده است: «که دو (/ بر دو/به دو) گروه (/ دسته/فرقه/فریق) شدهاید (/ اید/ شدیت/شُدید/گشتید/گشتهاید)؟» (آدینهوند، آیتاللهی، آیتی، ابراهیمی، ارفع، استادولی، اسفراینی، امینیان، انصاری، انصاریان، بلاغی، حلبی، خرمشاهی، خسروانی، خواجوی، دانش، رسولی، رضایی، رهنما، سراج، شاهین، شنقشی، شیروانی، صادق، صالحی نجفآبادی، صفارزاده، صلواتی، عاملی، غراب، فارسی، فولادوند، فیضالاسلام، قرشی، کاشانی، کرمی، کوشا، گرمارودی، ماهان، مجتبوی، مرکز فرهنگ، مشکینی، معزّی، میبدی، نجفی، نسفی، یاسری، یزدی؛ نیز نگر: حدادعادل، و ملکی: «که دچار دو دستگى شدهاید»)، و در بقیۀ موارد چون جملۀ پایه را بهصورت «چرا/چیست/از چه» ترجمه کردهاند، دیگر در ترجمۀ حال نیازی به حرف «که» نبوده است: «چرا (/ چیست/از چه) ... دو گروه (/ دسته/فرقه/طایفه/دچار دودستگی) شدهاید (/ گشتهاید/بگشتید/شُدید)؟» (الهی، امیرى و دیگران، بروجردی، بهرامپور، پاینده، پورجوادی، تشکری، حجتی، خرمدل، دهلوی، دیباجی، رضاخانی و ریاضی، صفوی، قرائتی، کاویانپور، مجد، مکارم، موسوی). چند مترجم قدیم یا متأثر از سبک قدیم هم بهصورت مفرد (دو گروهى، دو دستگی، دو گروه، در حال دو دستگی) ترجمه کردهاند (اشرفی، ثقفی، شعرانی، صفیعلیشاه، طبری، قدس، مصباحزاده، ناشناختۀ دهم هجری).
8-2. حال مفرد مشتق در آیۀ ﴿فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْکِرَةِ مُعْرِضینَ﴾ (مدثر 74: 49)، نیز بیشتر بهصورت جمله ترجمه شده است. برخی در جملهای اسنادی همراه با حرف «که» و با فعل ربطی استن/هستن یا شدن: «که ... رویگرداناند (گریزاناند/گریزان شدند/ رویگردانندگانند/اند رویگردانان/در حال اعراض هستند)» (استادولی، اشرفی، انصاری، انصاریان، بهرامپور، پاینده، حلبی، خرمشاهی، خواجوی، دیباجی، رسولی، رضاخانی و ریاضی، رضایی، رهنما، سراج، شاهین، شعرانی، شیروانی، صادقی، صالحی نجفآبادی، صفوی، صفیعلیشاه، صلواتی، عاملی، فارسی، فیض الاسلام، قرائتی، کرمی، کوشا، گرمارودی، مجتبوی، مرکز فرهنگ، مشکینی، مصباحزاده، معزی؛ نیز نگر: ابراهیمی: «در حالی که آنها دوریکنندهاند»)، و برخی با پرسشواژههای «چرا» و «از چه» و بدون حرف «که»: «چرا (/ از چه) ... روى گردانند (/گریزانند/رویگردان شوند)؟» (آدینهوند، آیتاللهی، امیرى و دیگران، برزی، پورجوادی، تشکری، حدادعادل، خرمدل، فولادوند). گروهی هم از فعل تام استفاده کردهاند، یا با «که» و یا با «چرا»: «که ... اعراض میکنند» (آیتی، ارفع، خسروانی، دانش، صادق، کاشانی)، «چرا (/ برای چه) ... اعراض میکنند (اعراض مینمایند/روى بر مىگردانند/روىگردانى مىکنند/دورى مىجویند/رخ تافتهاند)؟» (الهی، بروجردی، بلاغی، صفارزاده، کاویانپور، و نیز نگر: مجد). در یک ترجمۀ کهن هم حال بهصورت مفرد بر گردانیده شده است: «پس چیست ایشان را از پند روىگردان شده» (دهلوی).
8-3. در ترجمۀ جملههای حالیه نیز مترجمان معمولاً به روشهای فوق ملتزم بودهاند؛ یعنی یا جملهای پیرو آوردهاند که با حرف «که» آغاز شده است یا چون به جای جملۀ پایه، کلمۀ پرسشی «چرا» یا معادلهای آن را نهادهاند، جملۀ پیرو دیگر به حرف «که» نیاز نداشته است.
8-4. در ترجمۀ حال متداخله (جملهای که خود حال است برای یکی از ارکان جملۀ حالیۀ قبلی) ـ بهویژه در آیۀ ﴿قالُوا یا أبانا ما لَکَ لا تَأمَنّا عَلى یوسُفَ وَإنّا لَهُ لَناصِحونَ﴾ (یوسف 12: 11) از عبارتهای «در حالی که»، «حال آنکه/اینکه»، «بحالی که»، «حالى که»، «و حال آنکه/اینکه»، «در صورتی که»، «با آنکه/با اینکه» کمک گرفتهاند و دو سه ترجمه هم این جمله را با آغازۀ «که ما»، «ما که» و «و ما» پی گرفتهاند.
8-5. در یک آیه از این الگوها که سه بار تکرار شده: ﴿فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (یونس 10: 35)، ﴿ما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمونَ﴾ (صافات 37: 154؛ قلم 68: 36) جملۀ دوم خود نیز یک جملۀ پرسشی است. در ترجمۀ این دو جمله بیشتر مترجمان تحت تأثیر چینش ظاهریِ متن مبدأ، گویا نخواسته یا نتوانستهاند ربطی میان دو جمله برقرار کنند و دو جملۀ سؤالیِ متن عربی را عیناً به دو جملۀ پرسشی فارسی ترجمه کردهاند؛ ولی برخی از مترجمان (آدینهوند، الهی، امیرى و دیگران، بروجردی، بلاغی، پورجوادی، صادق، صفارزاده، کاویانپور، مجد، ملکی) شیوۀ متفاوتی در پیش گرفتهاند:
چهتان شده که (چه شده که/چه شده است که/چهتان شده که/چه میشود/چه میشود که/چرا/چون/چگونه)
اینطور (اینگونه/چنین/اینچنین)
قضاوت (حکم/داوری/فکر)
میکنید (نمایید/کرده)
از این ترجمهها معلوم میشود ازنظر مترجمان یادشده، دو جملۀ پیاپی در متن مبدأ بههم مربوطاند و دو جملۀ گسسته نیستند. بنابراین، میتوان تنها به یک کلمۀ پرسشی به جای دو اسم استفهام («ما»، و «کیف») بسنده کرد. حال اگر کلمۀ پرسشیِ «کیف» (= چه گونه/چه طور) از پرسش تهی یا بهاصطلاح تجرید شود، ناگزیر «اینگونه» و «اینطور» و معادلهای آن باقی میماند و بدینسان ترجمهای روان، رسا و گویا پدید میآید.
[1]. برخی مترجمان گویا «ما» را در برخی کاربستها نافیه انگاشتهاند؛ برای نمونه: ﴿ما لَها﴾ (زلزله 99: 3): نیست مر آن را (ناشناختۀ دهم هجری)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (مائده 5: 84): و نیست ما را (طبری)، ما را نسزد (فارسی)؛ ﴿وَما لیَ﴾ (یس 36: 22): مرا روا نباشد (فارسی)، من را نرسد (امینیان، رضاخانی و ریاضی، برزی)؛ ﴿وَما لَنا﴾ (ابراهیم 14: 12): نشاید (فارسی)، نمیتوانیم (کاویانپور). توجیه این ترجمهها آن است که گفته شود چون استفهام را انکاری دانستهاند، جمله را بهصورت منفی برگرداندهاند.
[2]. از برخی ترجمهها چنین برمیآید که متعلَّقِ حرف جرّ لام را فعلی خاص در نظر گرفتهاند؛ برای نمونه: ﴿وَما لَنا لا نُؤْمِنُ بِالله﴾ (مائده 5: 84): آیا چه چیز مانع ما شده است (و چه عذرى خواهیم داشت) در اینکه ایمان به خداى واحد نیاوریم (خسروانی)، چه چیز مانع است که به خداوند یگانه و قرآن حق که خداوند تعالى نازل فرموده ایمان نیاوریم (صادق)؛ ﴿وَما لیَ لا أعْبُدُ الَّذی فَطَرَنی﴾ (یس 36: 22): و چه باز دارد مرا از عبادت آنک وى آفرید مرا (نسفی)؛ ﴿قَالَ یَآ إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلَّا تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ﴾ (حجر 15: 32): چهچیز تو را بر آن داشت که به آدم سجده نکردى؟ (بروجردی)؛ ﴿فَما لَکُمْ فِی المُنافِقینَ فِئَتَیْنِ﴾ (نساء 4: 88): چه واداشت شما را دربارۀ منافقین که به دو فرقه شدهاید (یاسری). این ترجمهها ظاهراً با تحلیل نحوی سازگاری ندارد، هرچند با تکلف میتوان محملی برای آن یافت.
[3]. چند مترجم ـ و بیشتر در ترجمههای منظوم ـ این جملهوارهها را اصلاً ترجمه نکردهاند؛ نگر: تشکری در آیههای ﴿ما لَکُمْ﴾ (توبه 9: 38) و ﴿ما لِهذا﴾ (فرقان 25: 7)، بلاغی و کاویانپور در ﴿ما لَکُمْ﴾ (صافات 37: 154)، خسروانی در ﴿فَما لَکُمْ﴾ (یونس 10: 35)، ارفع، بروجردی، تشکری و عاملی در ﴿ما لَکُمْ﴾ (قلم 68: 36)، نجفی در ﴿ما لی﴾ (غافر 40: 41)، بروجردی در ﴿ما لِهذا﴾ (کهف 18: 49)، الهی و مجد در ﴿ما لیَ﴾ (نمل 27: 20)، تشکری در ﴿ما لیَ﴾ (یس 36: 22)، تشکری و صادق در ﴿ما لَنا﴾، امینیان در ﴿ما لَکَ﴾ (یوسف 12: 11).
[4]. در ترجمۀ قرآن قرن دهم هجری «نیست» ذکر میشود و تنها در صورت احتمال تصحیف، در این رسته جای میگیرد.
The Holy Quran.
Computer Research Center of Noor Islamic Sciences. Translations of the Quran. Retrieved from https://quran.inoor.ir/fa/quran/
[Adinevand (Adinevand Lorestani, Mohammad Reza; Kalematollah al-’Olia), Arfa’ (Sayyed Kazem Arfa’), Ashrafi (Mahmoud Ashrafi Tabrizi), ’Ameli (’Ameli, Ebrahim; Tafsir ’Ameli), Amiri et al (Tabresi, Fazl ibn Hassan; Tafsir javame’ al-jame’, The translation by Ahmad Amiri Shadmehri, Akbar Ghafouri, Habib Rouhani, Ali Abd al-Hamidi, Abd al-Ali Sahebi), Aminian (Karam khoda Aminian), Ansari (Masoud Ansari), Ansarian (Hossein Ansarian), Ayati (Abd al-Mohammad Ayati), Ayatollahi (Sayyed Mahdi Ayatollahi), Bahrampour (Abolfazl Bahrampour), Balaqi (Balaqi, Abd al-Hojja; Hojjatoltafasir), Barzi (Asqar Barzi), Boroujerdi (Sayyed Mohammad Ebrahim; Tafsir jame’), Danesh (Moqnia, Mohammad Javad; Tafsir Kashef, Translation by Mousa Danesh), Dehlavi (Shah Vali Allah, Ahmad ibn Abd al-Rahim), Ebrahimi (Mohammad Hossein Ebrahimi), Elahi (Mahdi Elahi Qomshei), Esfarayeni (Shahfur ibn Taher; Taj al-Tarajem), Farsi (Jalal al-Din Farsi), Feiz al-Islam (Sayyed Alinaqi Feiz al-Islam Esfahani), Garmaroudi (Ali Mousavi Garmaroudi), Ghara’ati (Ghara’ati, Mohsen; Tafsir Noor), Haddad Adel (Gholam Ali Haddad Adel), Halabi (Ali Asqar Halabi), Hojjati (Sayyed Mahdi Hojjati; Goli az boustan khoda), Karami (Ali Karami), Kashani (Noor Al-Din Kashani), Kavianpour (Ahmad Kavianpour), Khajavi (Mohammad Khajavi), Khorramdel (Khorramdel, Mostafa; Tafsir Noor), Khosravani (Khosravani, Ali Reza; Tafsir Khosravi), Mahan (Translation of Quran Mahan; Edited by Ali Modabberi), Majd (Omid Majd), Makarem (Nasser Makarem Shirazi), Maleki (Ali Maleki), Mesbahzade (Abbas Mesbahzade), Meshkini (Ali Meshkini Ardabili), Meybodi (Abolfazl Rashid al-Din Ahmad ibn Mohammad Meybodi), Mojtabavi (Sayyed Jalal al-Din Mojtabavi), Mousavi (Tabatabaei; Sayyed Mohammad Hossein; Al-Mizan fi Tafsir al-Quran, Translation by Sayyed Mohammad Baqer Mousavi Hamadani), Mu’ezzi (Mohammad Kazem Mu’ezzi), Najafi (Mohammadjavad, Tafsir Asan), Nasafi (Nasafi, Omar ibn Mohammad; Tafsir Nasafi), Ostad Vali (Hossein Ostad Vali), Pars museum (Translation of Pars museum Quran; Edited by Ali Ravaqi), Payande (Abolqasem Payande), Pourjavadi (Kazem Pourjavadi), Qods (Translation of Quran Qods; Edited by Ali Ravaqi), Qurashi (Qurashi, Sayyed Ali Akbar; Tafsir Ahsan al-Hadis), Rahnama (Zein al-Abedin Rahnama), Rasouli (Sayyed Hashem Rasouli Mahallati), Rezaei (Mohammad Ali Rezaei Esfahani), Rezakhani & Riazi (Soltan Alishah, Soltan Mohammad ibn Heydar Gonabadi; Bayan al-Sa’ada fi Maqamat al-Ebada, Translation by Mohammad Rezakhani & Heshmat Allah Riazi), Sadeq (Abd al-Majid Sadeq Nobari), Sadeqi (Sadeqi Tehrani, Mohammad; Tarjoman Forqan), Safavi (Sayyed Mohammad Reza Safavi), Saffarzade (Tahereh Saffarzade), Safi Ali Shah (Safi Ali Shah, Mohammad Hassan ibn Mohammad Baqer; Tafsir Safi), Salavati (Mahmoud Salavati), Seraj (Reza Seraj), Sha’arani (Abolhassan Sha’arani), Shahin (Daryoush Shahin), Shanqashi (A statement from a part of the Holy Quran/ Tafsir Shanqashi; Edited by Mohammad Ja’far Yahaqi), Shirvani (Ali Shirvani), Tabari (Tabari, Mohammad ibn Jarir; The translation of Tafsir Tabari, Collective translation of scholars of Mavara al-Nahr), Tashakkori (Shahab Tashakkori Arani), Thaqafi (thaqafi Tehrani, Mohammad; Rawan Javid), Unknown, 10th Hijri (Translation of the 10th Hijri Quran, Edited by Ali Ravaqi), Yaseri (Mahmoud Yaseri), Yazdi (Mohammad Yazdi)]
Arzhang, G. (1374). Dastoor zaban Farsi emrouz. Tehran: Qatre.
Dehkhoda, A. (1377). Dictionary (M. Mo’in J. Shahidi, Eds.; 16 vols.). Tehran: Tehran University Publishing.
Dibaji, S. M. T. (1398). Tafsir Boshra (A one-volume interpretation of the Holy Quran) (2nd ed.). Qom: Noor Al-Boshra.
Fooladvand, M. M. (1374). Quran Majid. Tehran: Dar al-Quran al-Karim, Office of History and Islamic Studies.
Ghurab, K. (1397). Quran Karim; Literary and aesthetic translation. Mashhad: Academic Jihad.
Khorramshahi, B. (1374). Quran Karim. Tehran: Jami Niloufar Publishing.
Kousha, M. A. (1401). Quran Karim. Tehran: Ney Publishing.
Safi, M. ibn A. (1418). Al-Jadwal fi I'rab al-Quran wa sarfeh wa bayaneh ma’a fawaed nahwiyya hamma (4th ed.; 31 vols.). Damascus: Dar al-Rashid and Beirut: Al-Iman Institute.
Salehi Najafabadi, N. A. (1398). Quran Karim (2nd ed.). Tehran: Kavir.
Al-Taftazani, S. M. ibn ’Omar. (1356). Sharh al-Mokhtasar le Sa’d al-Din al-Taftazani ala Talkhis al-Meftah le al-Khatib al-Qazvini fi al-ma’ani wa al-bayan va al-badi’ (A. al-Saeidi, Ed.; 2 vols.). Egypt: Al-Mahmoudiyya al-Tejariyya Library.