Analysis of conceptual metaphors of "anthropomorphism" in the Holy Quran

Document Type : Research Article

Author

Assistant Professor of the Arabic Department of Khoy Faculty, University of Sciences and Knowledge of the Holy Qur'an, Khoy, Iran

Abstract

The application of new theories of linguistics in the field of understanding the revelations can be a deep, scientific, and accurate look to understand the divine concepts. Metaphor is a concept of new theories in cognitive linguistics that shows that permission is a basic part of human thinking. Without metaphor, it is not possible to understand many phenomena and abstract concepts. A special type of ontological (existential) conceptual metaphor is the personification and anthropomorphism of ideas, objects, and non-human beings, which can greatly help in understanding these phenomena and high concepts in the Holy Quran. The studies conducted show that Quranic concepts such as "right" have been conceptualized as human beings and have moved from their original focus, the unseen world, and appeared before humans in this world. This anthropomorphism of the right and its description of human attributes leads us to the real and tangible existence of an abstract and spiritual concept. Among other phenomena and objects and beings that are depicted in the metaphor of "anthropomorphism" in the Holy Qur'an, we can mention the presence and nobles of death in front of a person, the movement of the night, and the breathing of the morning, the rebelliousness of water and the silence of anger.

Keywords

Main Subjects


Article Title [Persian]

تحلیل نگاشت‌های استعاره‌های مفهومی «انسان‏انگاری» در قرآن کریم

Author [Persian]

  • حسین خانی کلقای
استادیار گروه عربی، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم دانشکده خوی، ایران
Abstract [Persian]

کاربرد نظریه‌های جدید زبان‌شناسی در حوزۀ فهم آیات وحیانی می‌تواند نگاهی عمیق، علمی و دقیق برای درک مفاهیم الهی باشد. استعارۀ مفهومی از نظریه‌های جدید در حوزۀ زبان‌شناسی شناختی است که نشان می‌دهد مجاز جزء اساسی تفکر بشری است و بدون استعاره امکان فهم بسیاری از پدیده‌ها و مفاهیم انتزاعی ممکن نیست. نوعی ویژه از استعارۀ مفهومی هستی‌شناختی (وجودی) شخصیت‌بخشی و انسان‏انگاری پدیده‌ها، اشیاء و موجودات غیربشری است که می‌تواند به فهم و درک پدیده‌ها و مفاهیم الهی در قرآن کریم کمک بسیار کند. این مقاله، به روش توصیفی – تحلیلی، نمونه‌هایی از استعاره-های هستی‌شناختی قرآن کریم از نوع انسان‌انگاری را بررسی و تحلیل کرده است. نتایج حاصل نشان می‌دهد مفهوم قرآنی «حق» به‌ مثابۀ انسانی مفهوم‌سازی شده است‏ که از کانون اصلی خود، یعنی جهان غیبت، حرکت کرده ‏و در این دنیا پیش سایرانسان‌ها حاضر شده ‏است. این انسان‏انگاری حق و وصف آن با صفات انسانی ما را به وجود واقعی و ملموس مفهومی انتزاعی و معنوی رهنمون می‌سازد. از دیگر پدیده‌ها و اشیاء و موجوداتی که به‌ صورت استعارۀ «انسان‏انگاری» در قرآن کریم تصویرسازی شده‌اند می‌توان به حضور و اشراف مرگ در پیش آدمی، رفت‌وآمد شب و نفس‌ کشیدن صبح، سرکشی آب و سکوت خشم اشاره کرد.

Keywords [Persian]

  • قرآن کریم
  • استعارۀ مفهومی
  • استعارۀ هستی‌شناختی
  • انسان‏انگاری

1- طرح مسأله

مقولۀ مجاز و استعاره از اموری است که اندیشمندان در دوره‌های زمانی مختلف آن را بررسی کرده‏اند. در زمان ارسطو، عصر نزول قرآن تا دورۀ معاصر در مکاتب مختلف فکری مورد توجه قرار گرفته است. با وجود اعتراف به وجود مجاز در قرآن کریم، درگیری‌های فکری متعددی در طول تاریخ میان مکاتب و مذاهب اسلامی رخ‌ داده‏اند؛ ولی پس از مدتی، شعله‌های این اختلاف در اندیشۀ اسلامی فروکش کرده است؛ اما در غرب، به‌شدت عقل و اندیشة متفکران غربی را به خود مشغول کرده است و در نهایت، به گسترش تفاسیر مختلف از این پدیدة شگفت‌انگیز منجر شده است؛ به ‌طوری ‌که در سال ۱۹۸۰، جورج لیکاف[1] و مارک جانسون[2] نظریۀ استعاره‌های مفهومی را در کتابی تحت عنوان استعارههایی که با آنها زندگی میکنیم ارائه کردند و این نظریه تفسیری جدید از استعاره را ارائه می‌کند که تفاوت بنیادین و اساسی با استعارۀ سنتی و بلاغی دارد.

   استعاره و مجاز از مهم‌ترین پدیده‏های زبانی هستند که در چارچوب علوم‌شناختی معنا و مفهومی جدید پیدا کرده‌اند. استعاره و مجاز در زبان‌شناسی سنتی صرفاً ابزارهایی برای زیبایی تعبیرهای زبانی بوده‌اند؛ اما در چشم‌انداز جدید این علوم، استعاره و مجاز جزء اساسی تفکر بشر و بلکه وجه و بعد بنیادی آن هستند. تفکر بشر استعاری است؛ همان‌طور که ادراک بشر وجه استعاری دارد؛ استعاره به نحوۀ فهم و ادراک عالم واقع اشاره دارد (قائمی‌نیا، 1396ش، ص19).

از نظر بیشتر مردم، استعاره ابزاری برای تخیل شاعرانه و آرایش بلاغی است، موضوع زبان غیرعادی است، نه زبان عادی و روزمره و فقط مشخصۀ واژه‌ها است، نه اندیشه یا رفتار؛ به همین دلیل، بیشتر مردم فکر می‌کنند بدون استعاره می‌توانند به طور کامل روزگار بگذرانند. در مقابل، اندیشۀ «استعارۀ مفهومی» بر این عقیده استوار است که استعاره در زندگی روزمره ما نه فقط در زبان، بلکه در اندیشه و عمل نیز نفوذ دارد. ماهیت نظام مفهومی عادی ما که اندیشه و عملمان مبتنی بر آن است، از بنیاد استعاری است. بر اساس شواهد زبانی، ماهیت بخشی عمده از نظام مفهومی روزمرۀ ما استعاری است و استعاره‌ها نحوۀ ادراک و اندیشه و آنچه را انجام می‌دهیم، ساختار می‌بخشند (لیکاف و جانسون،۱۴۰۰ش، ص۹).

 زبان استعاری قرآن کریم زمینه­ای را فراهم می­کند تا مخاطبش در فضایی استعاری زندگی کند و از این راه، تحولی در اندیشۀ بشر ایجاد کند. ارتباط­هایی که قرآن میان فضاهای گوناگون مادی و معنوی برقرار می­کند مخاطب آن را بی­وقفه درگیر این ارتباط­ها می­کنند تا انسان بتواند مقوله­های معنوی و انتزاعی را در فضای مادی و حسی به­ طور دقیق فهم کند. قرآن کریم میان موجودات عالم و مراتب موجودات و غیره شباهت­های معرفت شناختی و هستی­شناختی را مورد توجه قرار می‌دهد و ذهن مخاطب را به تأمل در آن‏ها فرا می­خواند تا از این رهگذر، به­تدریج به جهان­بینی قرآنی دست یابد (قائمی­نیا،1396، ص169).

مطابق دسته‌بندی جدیدی که لیکاف و جانسون از استعارة مفهومی ارائه کرده‌اند، نوعی ویژه از استعارۀ مفهومی هستی‏شناختی (وجودی) شخصیت‌بخشی و انسان‏انگاری است که در آن فعالیت‌های اشیاء و موجودات غیربشری همانند رفتارهای انسانی فرض می‌شوند و با این روش، ما می‌توانیم پدیده‌ها و موجودات غیرانسانی را بهتر بفهمیم. در قرآن کریم، آیاتی را می‌یابیم که احوالات و رفتارهای اشیاء و سایر موجودات غیرانسانی را با رفتارهای انسانی توصیف می‌کنند.

این پژوهش با استخراج و تحلیل این آیات قرآنی و با تکیه ‌بر نظریۀ جدید استعارۀ مفهومی به دنبال فهم بهتر و دقیق‌تر جهان‌بینی قرآنی است و نگاشت‌ها و تناظرهای موجود در این استعاره‌های مفهومی «انسان‏انگاری» را تبیین و تحلیل می‌کند و در پی پاسخ به پرسش‏های زیر است:

1- کارکرد استعاره‌های مفهومی قرآنی «انسان‏انگاری» در شناخت فعالیت‌ها و رفتارهای موجودات غیرانسانی چگونه است؟

2- تناظرها و نگاشت‌های استعاره‌های مفهومی موجودی از نوع انسان‏انگاری در قرآن چگونه بیان شده‏اند؟

 

2- پیشینۀ پژوهش

بررسی­های انجام‏شده نشان می­دهند در رابطه با موضوع استعارۀ مفهومی هستی‏شناختی از نوع «انسان‌انگاری» در قرآن کریم پژوهشی مستقل انجام نشده است و این پژوهش بر اساس نظریۀ جدید استعاره مفهومی نمونه­های قرآنی از استعارۀ مفهومی هستی شناختی را تحلیل می‏کند؛ ولی در رابطه با آرایة ادبی انسان‏انگاری در حوزۀ علوم بلاغت سنتی یا در حوزۀ عمومی استعارۀ مفهومی پژوهش­هایی انجام‏ شده‏‏اند که به نمونه­هایی از آن‏ها اشاره می­شود:

- تحلیلی بر آرایة انسان انگاری در قرآن، سراج منیر، شماره 30، فروردین 1397. در این مقاله آرایة تشخیص یا همان انسان انگاری از منظر بلاغت سنتی مورد بررسی قرار گرفته است در حالیکه در پژوهش حاضر انسان انگاری از دیدگاه نظریه استعاره مفهومی تحلیل شده است.

- استعارۀ مفهومی آیۀ نور در قرآن، بهجت‌السادات حجازی، فصلنامۀ فنون ادبی، پاییز ۱۳۹۵. در این مقاله فقط استعاره­های مفهومی آیۀ 35 سورۀ نور بررسی شده‏اند.

- استعاره‌های مفهومی در قرآن از منظر زبان‌شناسی شناختی، دکتر حسین هوشنگی و محمود سیفی پرگو، پژوهش‌نامۀ علوم و معارف قرآن کریم، ۱۳۸۸. این مقاله، به طور کلی، استعاره­های مفهومی قرآن کریم را بررسی کرده است.

- بررسی تطبیقی استعارۀ مفهومی عشق در اشعار ابن‌فارض و سلطان‌ولد، آرزو ماندعلی، جواد غلامعلی‌زاده و فائزه عرب یوسف‌آبادی، پاییز و زمستان 1396. در این مقاله، استعاره­های مفهومی حوزۀ معنایی عشق در اشعار دو شاعر منتخب بررسی شده‏اند.

 

3- مفاهیم نظری پژوهش

استعارۀ مفهومی از لحاظ تشابه اسمی ممکن است با استعارۀ سنتی و بلاغی یکی فرض شود؛ در حالی که میان این دو تفاوت بنیادین و اساسی وجود دارد؛ هرچند اشتراک­هایی هم دارند؛ بنابراین، بهتر است ابتدا در تعریف اصطلاحات این نظریۀ زبان­شناختی اندکی درنگ کنیم.

 

1-3- نگاه اجمالی به نظریۀ استعارۀ مفهومی

در دهه­های گذشته، رویکرد شناختی به استعاره تحت عنوان نظریۀ استعارۀ شناختی و مفهومی توسط لیکاف و جانسون طرح شده است که استعاره را شکل­دهندۀ نظام مفهومی انسان و سازوکار بنیادین شناخت و راهی برای بازاندیشی جهان می­شناسد. از این منظر، استعاره ابزاری برای مفهوم­پردازی است و اساس تفکر بشری را شکل می‏دهد و آن را سامان‏دهی می­کند؛ به این ترتیب که ما با انتقال مفاهیم انتزاعی و غیرحسی به قلمرو عینی و حسی، آن‏ها را قابل درک و فهم می­کنیم. این مفهوم­پردازی به واسطۀ نگاشت از یک قلمرو مفهومی به قلمرو مفهومی دیگر امکان­پذیر می­شود و به ما کمک می­کند تا یک قلمرو ذهنی را به ­واسطۀ قلمرو ذهنی آشناتری درک کنیم. قلمروهای درگیر در فرایند نگاشت قلمروهای مبدأ و مقصد نامیده می­شوند. قلمرو مبدأ حوزۀ مفاهیم عینی و قلمرو مقصد حوزۀ مفاهیم انتزاعی است (قهرمانی، 1395ش، ص193).

جوهر استعاره فهم و تجزیة یک نوع چیز برحسب تجربۀ نوع دیگر است. موضوع استعاره صرفاً واژه نیست، بلکه فرایندهای اندیشة انسان عمدتاً استعاری هستند. استعاره‌ها به این دلیل در قالب عبارت‌های زبانی ظاهر می‌شوند که در نظام مفهومی انسان حضور دارند (لیکاف و جانسون، 1400ش، ص12)؛ بنابراین، می‌توان استعارۀ مفهومی را چنین تعریف کرد: «فهم بخشی از حوزة ادراکی در چارچوب الفاظ حوزة ادراکی دیگر» (نورگارد و دیگران، 1394ش، ص92). هر «استعارۀ مفهومی» دارای یک حوزۀ مبدأ و یک حوزة مقصد (هدف) و یک نگاشت است که انطباق مبدأ بر مقصد است (خرقانی، 1398ش، ج1، ص119).

 به رابطۀ میان حوزۀ مبدأ و حوزۀ مقصد که به صورت تناظرهایی میان دو مجموعه شکل می­گیرد «نگاشت» اطلاق می­شود. ذهن مادی انسان با استفاده از این نگاشت‏ها و انطباق­های میان حوزۀ مادی و حسی مبدأ و حوزۀ معنوی و انتزاعی مقصد به ادراک دقیق مفاهیم معنوی دست می­یابد.

استعاره‌های مفهومی در سه دسته تقسیم‌بندی شده‌اند:

الف) استعاره‌های ساختاری: این نوع استعاره به ما امکان می‌دهد تا مفهومی کاملاً ساختمند و خوش‏تعریف را برای ساختاربخشی به مفهوم دیگر به کار ببریم. این نوع استعاره‌ها بر اساس همبستگی نظام‌مند در تجربة ما شکل می‌گیرند. برای ‌مثال، در استعارۀ «بحث منطقی جنگ است»، این استعاره به ما امکان می‌دهد تا بحث منطقی را برحسب چیزی که راحت آن را می‌فهمیم، نزاع فیزیکی، مفهوم‌سازی کنیم (لیکاف و جانسون، 1400ش، ص84).

ب) استعاره‌های جهتی - فضایی: در این نوع استعاره، نه یک مفهوم برحسب دیگری، بلکه یک نظام کامل از مفاهیم نسبت به دیگری سازمان‌دهی می‌شود. این نوع استعاره را استعاره‌های حتمی - فضایی می‌نامیم؛ زیرا بیشتر با سمت‌گیری فضایی مانند بالا - پایین، داخل - خارج و ... سروکار دارند (همان، ص23).

پ) استعاره‌های هستی‌شناسی (وجودی): فهم تجربه‌های ما برحسب اجسام و مواد به ما امکان می‌دهد تا بخش‌هایی از تجربة خود را انتخاب و با آن‌ها به ‌صورت هستی‌ها و مواد مجزای از یک نوع، یک‌نواخت برخورد کنیم. زمانی که بتوانیم تجربه‌های خود را به‌ صورت هستی یا ماده شناسایی کنیم، می‌توانیم به آن‌ها اشاره کنیم، آن‌ها را مقوله‌بندی یا دسته‌بندی کنیم و به‌ صورت کمّی درآوریم و از این راه، دربارة آن‌ها استدلال کنیم (همان، ص37).

 در این نوع استعاره‌ها، وجود چیزی را در قالب چیز دیگر می‌فهمیم. برای مثال، چیز غیرمادی را در قالب شیء مادی می‌فهمیم یا یک شیء بی‌جان را در قالب یک گیاه یا یک انسان می‌فهمیم (خرقانی، 1398ش، ج1، ص122).

 

2-3- استعارۀ مفهومی «انسان انگاری» در قرآن کریم

استعارۀ وجودی ممکن است اقسامی گوناگون داشته باشد؛ البته این بدان معنا نیست که همة این اقسام کاربرد دارند؛ ولی از نظر عقلی، وجود این اقسام امکان‌پذیر است. ممکن است ما وجود یک شیء غیرمادی را در قالب شیء مادی - جسم یا گیاه یا انسان - یا وجود یک شیء مادی را در قالب شیء غیرمادی پردازش کنیم. همچنین، ممکن است یک شیء مادی را در قالب شیء مادی دیگر پردازش می‌کنیم. به مثال‌هایی از زبان روزمره توجه کنید:

1- هر جا می‌روم او سر راهم سبز می‌شود (تصور انسان در قالب گیاه).

2- سعید روحی سرگردان است که جایی برای نشستن ندارد (تصور انسان در قالب شیء غیرمادی).

3- او یکی از ملائکه است (تصور انسان در قالب شیء غیرمادی).

4- اندیشۀ او درختی تنومند است که میوه‌های زیادی به بار خواهد آورد (تصور شیء غیرمادی در قالب گیاه) (قائمی‌نیا، 1396ش، ص302).

 

«نمودار اقسام کلی استعاره‌های وجودی»

                                                                                                                   شیء   

                                                               تصور شی‌ء غیرمادی در قالب                   گیاه

                                                                                                         انسان

 استعارۀ وجودی                                 تصور شیء مادی (جسم، گیاه، انسان) در قالب شیء غیرمادی

                                                                                                 جسم

                                                        تصور شیء مادی در قالب                  گیاه

                                                                                              انسان

 

نوعی ویژه از استعارة وجودی شخصیت‌بخشی است. این نوع استعاره فعالیت شناختی (Cognitive) بسیار مهمی است. در این فعالیت، اشیاء و موجودات غیربشری انسان فرض می‌شوند یا رفتارهای بشری برای آن‌ها لحاظ می‌شوند. این نوع فعالیت استعاره‌ای وجودی را پدید می‌آورد و روشی مشخص را برای فهم پدیده‌ها و اشیای عالم در اختیار ما می‌گذارد و در بسیاری از موارد، چاره‌ای جز استفاده از این روش فهم نداریم. آدمیان معمولاً برای اینکه فهمی بهتر از عالم و کارکردهای اشیاء به دست آورند، آن‌ها را در قالب وجود بشر و رفتارهایش می‌فهمند. این امر مهم، مانند دیگر استعاره‌ها، بدون توجه به شباهت‌های هستی‌شناختی و معرفت‌شناختی (نگاشت‌ها) محقق نمی‏شود (همان، ص299).

یکی از نکات مهم در رابطه با شخصیت‌بخشی‌های قرآنی، بررسی این نکته است که شخصیت‌بخشی به معنای استعاری انجام شده است یا اینکه واقعاً، طبق جهان‌بینی قرآن، با موجودات دارای شعور مانند انسان سروکار داریم. مفسر باید در بررسی مواردی که در آن‏ها شخصیت‌بخشی در ظاهر انجام شده است، دقت کند تا دچار این مغالطه نشود. بی‌تردید، اطلاعاتی که از سیاق و تحلیل معنایی آیات مرتبط به دست می‌آید، در نتیجه‌ای که گرفته می‌شود، تأثیر دارد (همان، ص300).

 

 

3-3 نمونه‌های قرآنی استعارۀ مفهومی «انسان‏انگاری»

1-3-3- «آمدن حق»

«وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا» (اسراء: 81)

 «وَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ قَالُوا هَذَا سِحْرٌ وَإِنَّا بِهِ کَافِرُونَ» (زخرف: 30)

«حَتَّی جَاءَهُمُ الْحَقُّ وَرَسُولٌ مُبِینٌ» (زخرف: 29)

«فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی» (کهف: 98)

«فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنَا ...» (قصص: 48)

در این آیات شریفه، صفت انسانی «جاء» (آمدن) به حق نسبت ‌داده ‌شده است. به ‌عبارت ‌دیگر، «حق» در این آیه همانند یک انسان مفهوم‌سازی شده و با فعل «جاء» توصیف شده است. همین‌طور، «باطل» که مفهوم انتزاعی دارد، در مقابل حق، به ‌مثابة انسانی مفهوم‌سازی شده است که با ورود حق، جایگاهی برای او وجود ندارد و ناگزیر به رفتن و ازبین‌رفتنی است. در واقع، باطل در جایی اظهار وجود می‌کند که حق حاضر نباشد؛ زیرا با حضور حق، باطل همچون کف روی باطل جلوه‌گری می‏کند و سپس، از بین می‌رود و دیگر برای آن، وجودی نمی‌توان قائل شد.

حوزۀ مقصد

(باطل)

حوزۀ مبدأ (انسان)

حوزۀ مقصد

(الحق)

حوزۀ مبدأ (انسان)

                                  جاءالحق                                                                                             زهق‌الباطل                                 

 

               

                         نگاشت‌ها                                                                       نگاشت‌ها


- بروز باطل در نبود حق            خودنمایی                 - حرکت حق از غیب (عندالله)          حرکت از مکان

- فروکشی باطل                       فرار و ناپایداری          - حضور در جامعۀ انسانی                ملاقات با سایر انسان‌ها

- ناپایداری باطل                      اقامت موقت              - هدایت معنوی انسان‌ها                  تعامل و روشنگری

                                                                        – ماندگاری حق                            اقامت دائمی

اگر اندکی در کاربرد واژگان «حق» و «جاء» در قرآن کریم درنگ کنیم، می­توانیم به حکمت هم‏نشینی این دو واژه و دلالت‌های معنایی آن‏ها پی ببریم:

واژۀ «حق» از لحاظ ساختار صرفی «اسم ‌مصدر» است و به معنای «ثابت» و آنچه مطابق واقع باشد، به کار می‌رود (زبیدی، بی‏تا، ج13، ص79). در قرآن ‌کریم، این واژه به معناهای متعدد به‌ کار رفته است؛ ولی عمدتاً زمانی که معترف با ال شده است، با واژگانی مانند «الله»، «رسول»، «قرآن»، «دین»، «وعده»، «کتاب» و «رسول»، رابطۀ شمول معنایی برقرار کرده است (سید خراسانی و علی، 1398ش، ص120). به ‌عبارت ‌دیگر، این واژگان زیرشمول واژۀ «حق» هستند و نوعی از حق به‌ حساب می‌آیند و خداوند متعال با استناد به آیۀ «ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» (حج: 6، 62 و لقمان: 30) مصداق بارز و أتمّ حق در قرآن کریم بیان شده است.

واژۀ «جاء» با ریشة سه‏حرفی (جیء) ۲۷۸ بار در ۶۲ سوره و ۲۶۲ آیه به ‌کار رفته است که پربسامدترین کاربرد آن به‌ صورت «فعل مفرد غایب مذکر و مؤنث» با بسامد ۲۱۱ مورد است. فعل «جاء» عمدتاً برای موجودات ذی‌عقل و موجودات بااختیار اطلاق می‌شود (مصطفوی، 1430ق، ج2، ص147).

با بررسی آیات قرآنی، روشن می‌شود مسندالیه (فاعل) معمولاً انسان «واقعی» است؛ مانند:

«جَاءَ رَسُولُهُمْ ...» (یونس: 47)، «وَجَاءَ إِخْوَةُ یُوسُفَ ...» (یوسف: 58)، «فَلَمَّا جَاءَ السَّحَرَةُ ...» (شعراء: 41)، «... فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ ابراهیمُ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ» (هود: 69)، «وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى ...» (اعراف: 143) و در برخی از آیات، این فعل به فرشتگان الهی اسناد داده شده است؛ مانند: «وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا ...» (هود: 69)، «فَلَمَّا جَاءَ آلَ لُوطٍ الْمُرْسَلُونَ» (حجر: 61).

گروهی دیگر از آیات هستند که در آن‌ها فعل «جاء» به «الحق» اسناد داده شده است که مفهوم انتزاعی دارد؛ بنابراین، در این آیات، این کاربرد به‌ صورت استعاره و مجاز است (ابن عاشور، بی­تا، ج14، ص148) و بر اساس نظریۀ جدید استعاره‌های مفهومی، استعارۀ مفهومی و وجودی یا هستی‌شناختی به ‌حساب می‌آید.

به ‌عبارت ‌دیگر، ما وجود «حق» را به کمک وجود «انسان» می‌فهمیم؛ به همین خاطر، «حق» به ‌مثابۀ انسانی غایب مفهوم‌سازی شده است که نزد انسان‌های دیگر حاضر می‏شود و آن‏ها وجود واقعی و ملموس او را به طور کامل و بدون هیچ‌گونه شکی درک می‌کنند و با این انسان غایب به‌ صورت «انسان حاضر» مصاحبت می‏کنند؛ بنابراین، می‌توان گفت این استعارۀ مفهومی به ما نشان می‌دهد «حق» از کانون اصلی و خانۀ حقیقی خود (عندالله) و جهان بالا و غیرمادی حرکت و نزول می‏کند و در جهان مادی همچون یک انسان حاضر می‏شود و حقایق وجودی آن را همۀ افرادی که در آن مکان حاضر هستند، به‌وضوح درک می‌کنند.

به‌ عبارت ‌دیگر، مصادیق و مفاهیم حق در قرآن کریم مانند الله، قرآن، پیامبر، دین خدا، کتاب الهی، وعدۀ خدا و ... حضور کاملاً روشن و ملموس و واقعی در جامعه دارند و کسانی که از سلامت روح و روان برخوردار باشند از وجود پرفیض و پربرکت و هدایت‏بخش آن‌ها نهایت بهره را می‏برند و به سعادت ابدی رهنمون می‌شوند و جز انسان‌های بیمار و مغرض، کسی منکر این «حق حقیقی» نمی‌شود.

حوزۀ مقصد

(حق)

حوزۀ مبدأ

(انسان و حضور او)

 

 

 

 

                                                               نگاشت‌ها

 

         - حرکت حق از مبدأ اصلی (غیب)                                حرکت از مکانی و حضور در مکانی دیگر

          - حضور در میان مردم                                             (آمدن) (جاء)

         - روشن بودن                                                         ملموس بودن

 

 

2-3-3- «آمدن، حضور و اشراف مرگ»

- «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ» (المؤمنون: ۹۹)

- «أَمْ کُنْتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ ...» (بقره: ۱۳۳)

- «أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ ...» (نساء: ۷۸)

- «... وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ» (ابراهیم: ۱۷)

«مرگ» (موت) یکی از مفاهیم کلیدی و انتزاعی است که درک عمیق آن برای انسان موجب معنادار شدن زندگی می‌شود و همچنین، انسان با مفهوم‌سازی عمیق این واژه، می‌تواند خود را از باتلاق غفلت رهایی دهد و این عمر کوتاه دنیوی خویش را با کیفیت تمام و معنای عمیق به سرانجام رساند.

قرآن کریم برای تقریب مفهوم «موت» (مرگ) به ذهن بشری، آن را با استفاده از ابزار زبانی استعاره و مجاز، به شکل بسیار زیبا و ملموس، مفهوم‌سازی کرده است. نگاهی به ‌مثابۀ یک غذا و نوشیدنی که همۀ موجودات از جمله انسان ناگزیر به چشیدن این طعام و نوشیدنی هستند در «کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» (آل‌عمران: 1۸۵) و گاه به‌ مثابۀ یک انسان مفهوم‌سازی شده است که به ملاقات انسان دیگر می‌رود و در کنار او استقرار می‌یابد؛ بر او اشراف پیدا می‏کند و به او نزدیک می‌شود و به ‌عبارت ‌دیگر، با فعل و اسناد «حفر» به «الموت» در قرآن کریم، این مفهوم در ذهن ما پردازش می‌شود؛ زیرا از مؤلفه­های اصلی معنای واژۀ «حفر» حالت متحصل از استقرار بعد از آمدن پیش چیزی یا کسی و قدوم و ورود قبل از استقرار متحصل است و مشاهده، اشراف و قرب از لوازم اصلی این ریشۀ لغوی هستند (مصطفوی، 1430ق، ج2، ص239).

از دیگر اوصافی که در قرآن کریم به «موت» (مرگ)، اسناد داده شده است، وصف «جاء» و آمدن است که پیش‌تر در مفهوم‌سازی «حق» به آن اشاره شده است و می‌بینیم که در رابطه با «الموت» (مرگ) هم این مفهوم‌سازی انجام شده است و «مرگ» (موت) به ‌مثابۀ انسانی مفهوم‌سازی شده است که از جهان غیب، در کنار انسان در حال مرگ، حاضر می‏شود و این انسان به‌ صورت یک انسان واقعی او را درک می‌کند و در برابر او و فرمانی که از طرف حق‌تعالی آورده است، سر تسلیم فرود می‌آورد.

از دیگر اوصافی که برای «مرگ» (الموت) در قرآن کریم اسناد داده شده است، فعل «یدرک» باب افعال از ریشۀ سه‏حرفی «درک» است که از مؤلفه­های اصلی معنایی آن می‌توان به «وصول» و «احاطه» (مصطفوی، 1430ق، ج3، ص201) و «رسیدن»، «رسیدن وقت چیزی» و «به پایان چیزی رسیدن« اشاره کرد (راغب اصفهانی، 1374ش، ج1، ص669).

تفاوت ادراک و علم در این است که: «ادراک وابسته به چیزهایی ویژه است»؛ اما علم این‌طور نیست. علم بر «معدوم» واقع می‌شود؛ ولی «ادراک» بر موجود. ادراک یکی از روش‌های علم است (عسکری، بی‌تا، ج1، ص82)؛ بنابراین، «موت» (مرگ) همچون انسان و مأموری مفهوم‌سازی شده است که در پی شخص مدنظر است و امکاناتی زیاد برای دسترسی به این «شخص» در اختیار او قرار داده شده است؛ به ‌طوری ‌که آن فرد کاملاً تحت اشراف و احاطۀ او قرار دارد و هر زمان و هر جا که فرمان رسد او را در آغوش می‌گیرد و با خود می‌برد.

 

جاء

حَضرَ

یدرک

طرح‌وارۀ تصویری «مرگ» (موت)

حوزۀ مقصد

(موت)

حوزۀ مقصد

(موت)

حوزۀ مقصد

(موت)

حوزۀ مبدأ

(انسان مأمور)

حوزۀ مبدأ

(حضور انسان)

حوزۀ مبدأ

(حضور انسان)

 

3-3-3- «آسمان و زمین»

1-3-3-3- گریۀ آسمان و زمین

«فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا کَانُوا مُنْظَرِینَ» (دخان: 29)

فعل «بکی» (گریه ‌کردن) فعلی کاملاً انسانی است و به مفهوم جاری ‌شدن اشک در اثر غم و مصیبت آمده است (راغب اصفهانی، 1374ش، ج1، ص141). این فعل در قرآن کریم 7 بار به ‌کار رفته است که در 5 مورد، مسندالیه آن «انسان» است؛ مانند «وَجَاءُوا أَبَاهُمْ عِشَاءً یَبْکُونَ» (یوسف: 16) که به گریه ‌کردن برادران یوسف اشاره می‌کند. این فعل در یک مورد به خداوند اسناد داده شده است که در آن از باب إفعال به معنای «گریاندن» است و فقط در آیۀ ۲۹ سورۀ مبارک دخان، این فعل که از اوصاف انسان است، به آسمان (سماء) و زمین (أرض) اسناد داده شده است که به ‌صورت استعارۀ مفهومی وجودی به ‌کار رفته است؛ به ‌طوری که «آسمان» و «زمین» به ‌مثابۀ یک انسان مفهوم‌سازی شده‏اند که می‌توانند گریه کنند؛ ولی بر ستمگران و جباران و فرعونیان دلشان نمی‌سوزد و گریه نمی‌کنند.

گریه ‌نکردن آسمان و زمین بر فرعونیان ممکن است کنایه از حقارت آن‌ها و عدم وجود یار و یاور و دلسوز بر آن‌ها باشد (مکارم شیرازی، 1374ش، ج۲۱، ص۱۷۹) یا اینکه زمین و آسمان از مرگ آن‏ها تحت تاثیر قرار نمی‌گیرند ممکن است کنایه از عدم اهمیت آن‌ها در این هستی باشد (طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج11، ص141). استعارۀ مفهومی و وجودی (هستی‏شناختی) در استعارۀ سنتی به صورت استعارۀ مکنیه و تخییلیه بیان شده است و در این آیۀ شریفه، آسمان و زمین به انسان تشبیه شده‏اند و «گریه کردن» به آن‌ها اسناد داده شده است (صافی، ۱۴۱۸ق، ج۲۵، ص۱۲۸).

حوزۀ مقصد

(گریۀ انسان)

                             

2-3-3-3- انجام مأموریت آسمان و زمین

«وَقِیلَ یَا أَرْضُ ابْلَعِی مَاءَکِ وَیَا سَمَاءُ أَقْلِعِی وَغِیضَ الْمَاءُ...» (هود: 44)

«ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِیَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا ...»(فصّلت: 11)

در این آیات، «آسمان» (سماء) و «زمین» (أرض) شخصیت‌بخشی شده‌اند و همچون انسان به آن‏ها امر و دستور صادر شده است که این امر مستلزم شخصیت‌بخشی به آن‏ها است؛ یعنی آسمان و زمین به ‌مثابۀ انسان صاحب ‌خرد و اختیار مفهوم‌سازی شده‌اند و دستور الهی برای آن‏ها صادر می‌شود که زمین آبش را فرو برد و آسمان دست از باریدن بردارد. این یک تصویرسازی زنده و پویا است که در آن اجرام آسمانی، همچون سربازان و مأموران، تحت فرمان فرماندۀ عالم هستی نقش ایفا می‌کنند.

در آیۀ 44 هود، خطاب به زمین وآسمان به روش استعارۀ مکنیه است (صافی، 1418ق، ج12، ص276) و تعبیرات آیۀ بالا به‏ اندازه‏ای رسا و دلنشین است و در عین کوتاهی، گویا و زنده و با تمام زیبایی، به اندازه‏ای تکان‌دهنده و کوبنده است که به گفتۀ جمعی از دانشمندان عرب، این آیه «فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین» آیۀ قرآن محسوب می‌شود (مکارم شیرازی، 1374ش، ج9، ص110).

حوزۀ مبدأ

(آسمان و زمین)

خطاب جماد (آسمان و زمین) در این آیۀ شریفه به ‌صورت استعاره است (ابن عاشور، بی‌تا، ج11، ص226). صدور امر در این آیه به ‌صورت استعاره است؛ زیرا درست نیست آسمان و زمین خطاب امر قرار گیرند؛ زیرا امر خطاب به موجود عاقل انجام می‏شود و بنابراین، مراد از این استعاره و شخصیت­بخشی خبر دادن از قدرت عظیم خداوند متعال و سرعت اجرای اوامر و نفوذ تدبیر او است (سید رضی، بی‌تا، ص161).

در آیۀ 18، فعل «فقلت» هم باز خطاب امر آسمان و زمین هستند که به مثابۀ انسان مأمور مورد خطاب قرار گرفته‌اند و دستور از جناب حق‌تعالی صادر شده  استکه «إئتیا» (بیایید)، آن دو هم پاسخ داده‌اند و گفته‌اند «قالنا»، اطاعت‌کنان آمدیم.

کاربرد فعل «قال» برای زمین و آسمان خود قرینه‏ای دیگر است برای وجود استعارۀ هستی‌شناختی در این آیۀ شریفه؛ زیرا فعل «گفتن» از افعال موجود ذی‌عقل و انسان است و در این آیه، زمین و آسمان، به مثابة دو مأمور دست‌به‌سینه و مطیع و فرمان‌بر مفهوم‌سازی شده‏اند. این پرسش ‌و جواب نمی‌تواند در این آیه حقیقی باشد، بلکه استعاره است و بر سرعت تکوین آسمان‌ها و زمین دلالت دارد (همان، ص293).

حوزۀ مقصد

(آسمان و زمین)

حوزۀ مبدأ

(دو انسان مأمور مطیع)

3-3-3-3- خودنمایی زمین

«... حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَ ...» (یونس: 24)

در آیۀ 24 سورۀ یونس هم «زمین» (أرض) به مثابۀ یک «نوعروس» مفهوم‌سازی شده است که زیبایی‌اش را برمی‌گیرد و خود را آراسته می‌کند.

اطلاق «أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا» استعارۀ مکنیه است که در آن زمین به یک زن تشبیه شده است که زیورآلات خود را به تن می‌کند و لباس‌های فاخر و زرق‏وبرق‌دار می‌پوشد و خود را آراسته نشان می‌دهد (ابن عاشور، بی‌تا، ج11، ص59). خداوند متعال با این استعارۀ مفهومی وجودی، زرق‌وبرق مادیات و اعتباری بودن این زیبایی چندروزۀ دنیوی را برای ما انسان‌ها به صورت بسیار زیبا تصویرسازی کرده است.

در این آیه، خدواند می­فرماید: «زمین بهترین زیبایی خود را در پرتو آن دانه­های زندگی‌بخش باران پیدا کرده و تزیین می‏شود» «حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ». در این هنگام، شکوفه‏ها شاخساران را زینت می‏دهند و گل‌ها می‏خندند و گیاهان در پرتو نور آفتاب می‏درخشند و ساقه‏ها و شاخه‏ها همراه وزش باد در طرب هستند، دانه‏های غذایی و میوه‏ها کم‌کم خود را نشان می‏دهند و صحنه‏ای پرجوش را از حیات و زندگی به معنای تمام کلمه مجسم می‏کنند که دل‌ها را پر از امید و چشم‌ها را پر از شادی و سرور می‏کنند؛ آنچنان‌ که «اهل زمین مطمئن می‏شوند که می‏توانند از مواهب این گیاهان بهره گیرند»، هم از میوه‏ها و هم از دانه‏های حیات‌بخششان «وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها» «اما ناگهان فرمان ما فرا می‌رسد سرمای سخت یا تگرگ شدید یا طوفانی درهم‏کوبنده‏ بر آن‏ها مسلط می‏شود و آن‏ها را چنان درو می‏کنیم که گویا هرگز نبوده‏اند»! «أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ» (مکارم شیرازی، 1374ش، ج8، ص263).

 

3-3-3-4- شب و صبح

3-3-3-4-1- عبور شب

«وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ» (فجر: 4)

این یک استعاره است و مراد از «سری» شب گردش مدار آن و حرکت شبانۀ آن تا رسیدن به مقصدش است (سید رضی، بی‌تا، ص365). «سَری» و «أسری» که از مصدر «سُری» گرفته ‌شده‏ است به معنای سیر و حرکت شبانه است (راغب اصفهانی، 1374ش، ج1، ص408)؛ همان‏طور که خداوند خطاب به حضرت موسی (ع) می‌فرماید: «فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ» (هود: 81) «شبانه خانواده‌ات را حرکت ده».

خداوند متعال در این آیۀ شریفه «شب» را به‌ مثابۀ «انسان» مفهوم‌سازی کرده است که شبانه حرکت می‌کند و به مسیر خود ادامه می‌دهد تا به مقصد و منزل خود برسد؛ یعنی در تاریکی قدم برمی­دارد و به ‌سوی صبحی روشن حرکت می­کند. آری قسم به آن تاریکی باشد که رو به‌ سوی روشنایی است؛ تاریکی متحرک نه ایستا و ثابت. تاریکی آنگاه وحشتناک است که به ‌صورت ثابت درآید؛ اما اگر در آن حرکتی باشد به ‌سوی نور، پرارزش است (مکارم شیرازی، 1374ش، ج26، ص446).

 

3-3-3-4-2- روی گرداندن شب

«وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» (مدثر: 33)

   «أدبر» از ریشۀ سه‏حرفی «دبر» به معنای «روی گرداند تا برود» به ‌کار رفته است (فراهیدی، بی‌تا، ج8، ص31) و «دُبُرُالشیء» یعنی پشت هر چیز و «أدبر» به معنای «روی ‌گرداند و پشت کرد» (راغب اصفهانی، 1374، ج1، ص306) و این واژه در تقابل معنایی با «أقبل» به معنای «روی کردن» است (ابن فارس، بی‌تا، ج2، ص325).

روی گرداندن و پشت ‌کردن صفتی انسانی است که به «شب» (لیل) نسبت ‌داده ‌شده است و به ‌عبارت ‌دیگر، «شب» به‌ مثابۀ انسانی مفهوم‌سازی شده است که پشت می‌کند و می‌رود. شب نیز اگرچه هنگام رازونیاز عاشقان حق، آرام‌بخش است و خاموش؛ اما این شب تاریک آن زمان جالب است که پشت کند و رو به صبح روشنی پیش رود و آخر سحرگاه باشد (مکارم شیرازی، 1374ش، ج25، ص247).

 

3-3-3-4-3- روی آوردن و روی گرداندن شب

«وَاللَّیْلِ إِذَا عَسْعَسَ» (تکویر: 17)

واژۀ «عسعس» از اضداد و به معنی «أقبل و أدبر» (روی‌آورد و روی ‌گرداند) است (راغب اصفهانی، 1374، ج2، ص598). حرکت نامحسوس و گردش شبانه (ابن فارس، بی‌تا، ج4، ص42) و حرکت مستمر به ‌سوی آشکار شدن (مصطفوی، 1420ق، ج8، ص129) از دیگر مؤلفه‌های معنایی این واژه هستند. نظر مبّرد این است که إقبال و إدبار (آمدن و برگشتن)، توأمان درست هستند؛ زیرا این دو حالت از مظاهر قدرت خداوند متعال هستند؛ به ‌طوری که تاریکی و نور (شب و روز) یکدیگر را دنبال می‌کنند (ابن عاشور، بی‌تا، ج30، ص136).

دیدیم که آمدن و بازگشتن و شب‌گردی از صفات و ویژگی‌های انسانی است و خدواند متعال در این آیۀ شریفه برای تبیین حرکت شب و تقریب به ذهن بشری از این استعارۀ مفهومی وجودی استفاده کرده و شب را به ‌مثابۀ انسان و شبگرد که در آب و شر است، مفهوم‌سازی کرده است.

 

3-4-3-3-3- تنفس صبح

«وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ» (تکویر: 18)

صبح به ‌صورت آدمی مفهوم‌سازی شده است که نفس می‌کشد؛ زیرا خداوند آن را با واژۀ «تَنَفَّسَ» وصف می‌کند که برای خارج ‌شدن هوا از درون موجود زنده اطلاق می‌شود (فراهیدی، بی‌تا، ج7، ص70). تنفس در حقیقت به خروج نفس از موجود زنده اطلاق می‌شود و در این آیه، به ‌صورت استعاره، صبح به جانداری تشبیه شده است که نفس می‌کشد و دم و بازدم دارد و نسیم صبح هم با نفس‌های آن تطبیق داده شده است (ابن عاشور، بی‌تا، ج30، ص137).

تصویرگری و هنرنمایی قرآن کریم در مفهوم‌سازی پدیده‌ها از دیگر جلوه‌های اعجاز این کتاب بی‌نظیر است. خدواند متعال در این آیۀ شریفه صبح را به موجودی زنده (که مصداق بارز آن انسان است) تشبیه کرده است که نخستین تنفسش با طلوع سپید آغاز می‌شود و روح حیات در همۀ موجودات می‌دمد؛ گویی در زیر دست‌وپای لشکر زنگی شب، نفسش بریده بود و با درخشیدن اولین شعاع نور از زیر چنگال او آزاد می‌شود و نفس تازه می‌کند!

این شخصیت انسانی دادن به صبح در سورۀ مدثر هم انجام شده است: «وَالصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ» (مدثر: 34). «سوگند به صبح، هنگامی که نقاب از چهره برگیرد». گویی ظلمت شب همچون نقابی سیاه بر صورت صبح افتاده است و به هنگام سپیده‌دم، نقاب را کنار می‌زند و چهرۀ نورانی و پرفروغ خود را که زندگی و حیات است به جهانیان نشان دهد (مکارم شیرازی، 1374ش، ج26، ص193).

 

3-3-3-5-3- سکوت خشم

«وَلَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدًى وَرَحْمَةٌ لِلَّذِینَ هُمْ لِرَبِّهِمْ یَرْهَبُونَ» (أعراف: 154)

در آیۀ 86 سوره طه، خشم و غضب به خود حضرت موسی (ع) استناد داده شده است: «فَرَجَعَ مُوسَى إِلَى قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا ...» (موسی با خشم و تأسف نزد قوم خود بازگشت)؛ اما در آیۀ 154 سوره اعراف، «سَکَتَ» که حالتی درونی و غریزه‌ای انسانی است به خود «خشم» (غضب) اسناد داده شده است و این غریزه به منظور مبالغه و تصویرسازی دقیق آن، به مثابۀ یک انسان مفهوم‌سازی شده است.

در عبارت «وَلَمَّا سَکَتَ عَنْ مُوسَى الْغَضَبُ» استعارۀ مکنیه وجود دارد؛ به ‌طوری که «غضب» به انسان آمر و ناهی (امر و نهی‌کننده) تشبیه شده است و «سکوت» با ابزار استعارۀ تبعیه برای سکون هیجان و غلیان آن آورده شده است (صافی، 1418ق، ج89، ص9). این تعبیر، زیبایی قرآنی و تصویرسازی هنری، خشم و غضب را همچون موجودی زنده‌ نمایان می‏کند که گویا او بر موسی (ع) چیره شد و حضرت موسی (ع) لحظه‏ای تحت فرمان او قرار گرفت و سپس، به برکت هدایت و رحمت الهی، «خشم» از هیجان و تب‌وتاب باز ایستاد و حضرت موسی (ع) به خود آمد (سید بن قطب، 1412ق، ج3، ص1376).

 

 

3-3-3-6-3- سرکشی آب

«إِنَّا لَمَّا طَغَى الْمَاءُ حَمَلْنَاکُمْ فِی الْجَارِیَةِ» (حاقه: 11)

بالا آمدن امواج آب با طغیان و سرکشی انسان ستمگر و سرکش نگاشت شده است (سید رضی، بی‌تا، ص344) و آب (ماء) به مثابۀ انسان متکبر و سرکش و طاغی و پر از خشم و غضب مفهوم‌سازی شده است. هیچ‌کس جز خداوند قادر متعال نمی‌تواند در مقابل این طغیانگر و یاغی قد علم کند و آن را کنترل کند و فقط کسانی می‌توانند از شر این فرد عاصی نجات پیدا کنند که اهل ایمان باشند و به ارادۀ الهی در کشتی نجات حق درآیند.

استعارۀ مفهومی به‌کاررفته در این آیۀ شریفه، هستی‌شناختی از نوع انسان­انگاری است؛ به‌ طوری ‌که برای آب از ویژگی­ها و صفات انسانی استفاده شده است تا شدت فوران آب و جاری ‌شدن آن و ترس و استرس به‏وجودآمده از آن به طور کاملاً حسی و ملموس برای مخاطب تصویرسازی شود.

طغیان آب چنین بود که ابرهای تیره‌وتار آسمان را پوشانید و چنان بارانی نازل شد که گویی سیلاب از آسمان فرو می‌ریزد، چشمه‏ها نیز از زمین جوشیدن گرفت و این هر دو آب ‌دست به دست هم دادند و همه چیز زیر آب فرو رفت - باغ‌ها، مزارع قصرها و خانه‏های قوم طغیانگر - تنها گروهی که نجات یافتند مؤمنانی بودند که همراه نوح سوار بر کشتی شدند.

تعبیر «حَمَلْناکُمْ» «شما را حمل کردیم» کنایه از حمل اسلاف و نیاکان ما است؛ زیرا اگر آن‏ها نجات نیافته بودند، ما نیز امروز وجود نداشتیم (مکارم شیرازی،1374ش، ج24، ص443).

 

حوزۀ مقصد

(فوران شدید آب)

حوزۀ مبدأ

(سرکشی و خشم انسان عصبانی)

                     

                                                                 نگاشت­ها

 

آسیب رساندن و خرابی                                                              آزار و اذیت اطرافیان

غیرقابل ‌کنترل بدون این سیلاب                                                    عدم کنترل رفتارهای خود

ایجاد ترس و وحشت در میان مردم                                                ایجاد استرس در محیط زندگی

 

3-7-3-3-3- دست کشیدن شرّ

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا» (اسراء: 83)

«لَا یَسْأَمُ الْإِنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَیْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَیَئُوسٌ قَنُوطٌ» (فصلت: 49)

«وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَىٰ بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِیضٍ» (فصلت: 51)

«إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» (معارج: 20)

ادراک چیزی را با حسّ لامسه مسّ گویند (راغب اصفهانی، 1374ش، ص766). مسّ به لمس و دست زدن به چیزی اطلاق می­شود (قرشی، 1371ش، ج6، ص258؛ ابن منظور، بی­تا، ج6، ص217).

در این آیات مبارک، «شرّ» به ‌مثابۀ یک انسان مفهوم­سازی شده است که برخی انسان­ها را با دست لمس می­کند. دست خشن او این افراد را آزار می­دهد؛ به طوری که این انسانی که شرّ و بدی دستی روی او کشیده است و اندکی این دست خشن او را رنج داده است، از زندگی مأیوس و ناامید می­شود و احساس می­کند به نقطة پایانی رسیده است و این رنج و سختی­ها دیگر پایانی ندارد و امید به رفع این سختی­ها و مشکلات و آمدن نعمت­ها در وی کم­رنگ می­شود؛ حال ‌آنکه عمری در میان نعمت‌های فراوان و بی­پایان الهی بوده است و با وجود برخورداری از این نعمت­ها، از اطاعت و فرمان‌برداری صاحب اصلی نعمت، یعنی خداوند متعال، سرباز زده است.

در این آیات، خداوند متعال به یکی از ریشه­دارترین بیماری‏های اخلاقی در انسان­های تربیت‏نایافته اشاره کرده است و می­گوید: «هنگامی که به این انسان نعمت می­بخشیم (غرور و استکبار به او دست می­دهد)، به پروردگار خود پشت می­کند و باحالت تکبر دور می­شود؛ اما هنگامی که نعمت­ها را از او سلب کنیم و حتی مختصر ناراحتی به او برسد، یأس و نومیدی سر تا پای او را فرا می‌گیرد». جملة «مسّه الشرّ» به کمترین ناراحتی اشاره دارد که به انسان دست می­دهد؛ یعنی آن‏ها به اندازه‏ای کم‌ظرفیتت هستند که با مختصر گرفتاری، دست‌وپای خود را گم می­کنند و رشتۀ افکارشان به‌کلی در هم می­ریزد و ظلمت یأس و نومیدی بر قلبشان سایه می­افکند (مکارم شیرازی، 1374ش، ج12، ص244).

تصویرسازی خداوند با عبارت «وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا» بسیار زیبا و تأثیرگذار است. اولاً، واژۀ شرّ به ‌عنوان مسندالیه و فاعل فعل مسّ بیانگر این است که شرّ شامل بیماری، نداری، کمبود و مانند این­ها، هنگامی که دستی بر بدن انسان می‌کشد، یعنی آسیبی کوچک و کوتاه‌مدت برای انسان کم‏ایمان ایجاد می­کند، این انسان که یک ‌عمر غرق نعمت الهی بوده است و شاید بیشتر اوقات ناسپاس این نعمت­ها، زود امید خود را از دست می‏دهد و دچار یأس و ناامیدی می­شود. اگرچه ظاهر این آیات عمومیت دارد، محتوای آن‏ها نشان می­دهد این واکنش در مقابل بیماری­ها و بلاها، به ویژه مردم غیرمؤمن است. علت اینکه بیماری­ها و بلاها را شرّ نامیده‏اند این است که این­ها از نظر کافر شرّ هستند؛ زیرا کافر در برابر آن‏ها امید پاداش ندارد و به­ علاوه، طبیعت انسان نیز از آن‏ها متنفر است وگرنه بیماری­ها و بلاها در حقیقت، صلاح و حکمت و نیکو هستند (طبرسی، 1360ش، ج14، ص198).

4- نتیجه‌گیری

یافته‌های پژوهش نشان می‌دهد نوعی ویژه از اقسام استعارۀ وجودی شخصیت‌بخشی به پدیده‌های غیرانسانی است تا بتوان این پدیده‌ها را که عمدتاً انتزاعی هستند، به ‌وسیلۀ ویژگی‌ها و صفات انسانی فهمید که برای همه قابل ‌درک و لمس هستند.

در قرآن کریم، مفهوم معنوی و انتزاعی«حق» به ‌مثابۀ انسان مفهوم‌سازی شده ‏است و استناد آن به «جاء» (آمدن) که برای حضور انسان و موجود دارای عقل و اختیار اطلاق می‌شود، بیانگر این است که «حق» به ‌صورت استعارۀ وجودی (هستی‌شناختی) از نوع انسان‏انگاری تصویرسازی شده است تا همان‌طور که ما وجود ملموس و واقعی یک فرد را نزد خود بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی قبول می‏کنیم، «حق» را هم باید به همین صورت بپذیریم و بدانیم «حق» از کانون اصلی خود، جهان غیب، یعنی پیشگاه الهی، حرکت کرده و در محضر انسان‌ها حضور یافته است.

«مرگ» (موت) از دیگر پدیده‌هایی است در قرآن کریم به‌ صورت استعارۀ مفهومی انسان‏انگاری مفهوم‌سازی شده است تا انسان در این دنیای مادی، آمدن، حضور و اشراف مرگ را در زندگی خود به طور عمیق بفهمد که این امر موجب معنادار شدن و هدفمندی زندگی بشر می‌شود.

«گریه کردن زمین و آسمان» و «دست‌به‌سینه بودن آن‏ها در مقابل فرمان‏دهی حق»، «رفت‌وآمد شبانۀ شب» و «نفس ‌کشیدن صبح» از دیگر استعاره‌های مفهومی «انسان‏انگاری» در قرآن کریم هستند که برای تصویرسازی و توصیف زیبایی این پدیده‌ها به ‌کار رفته‏اند.

 

[1] George Lakoff

[2] Mark Jahoson

The Holy Quran.

Ibn Ashur, Muhammad ibn Tahir. (n.d.). Al-Tahrir wa Al-Tanwir, 1st edition. Beirut: Mu'assasat Al-Tarikh.

Ibn Faris, Ahmad ibn Faris. (n.d.). Mu'jam Maqayis Al-Lugha, 1st edition. Qom: Maktab Al-A'lam Al-Islami.

Ibn Manzur, Muhammad ibn Makram. (n.d.). Lisan Al-Arab, 3rd edition. Beirut: Dar Sadir.

Kharaqani, Hassan. (2019). The Rhetorical and Aesthetic Sciences of the Quran, Vol. 1, Qom: Islamic Seminary and University Research Institute.

Raghib Al-Isfahani, Hussein ibn Muhammad. (1995). Mufradat Alfaz Al-Quran, 2nd edition. Tehran: Mortezavi.

Zabidi, Murtaza Muhammad ibn Muhammad. (n.d.). Taj Al-Arus Min Jawahir Al-Qamus, 1st edition. Beirut: Dar Al-Fikr.

Sayyid Qutb, Sayyid Ibrahim Shazli. (1992). Fi Zilal Al-Quran, 17th edition. Beirut: Dar Al-Shorouk.

Seyyed Khorasani, Razieh Sadat., and Fathi, Ali. (2019). Analysis of the Relationship of "Haq" in the Holy Quran Based on the Semantics of "Haq" in the Quran and Emphasizing Constructed Semantics. Religious Research, 39.

Sayyid Razi, Muhammad ibn Hussein. (n.d.). Talkhis Al-Bayan Fi Majazat Al-Quran, 2nd edition. Beirut: Dar Al-Adwa.

Safi, Mahmoud ibn Abdul Rahim. (1998). Al-Jadwal Fi I'rab Al-Quran, 4th edition. Damascus: Dar Al-Rashid.

Tabataba'I, Sayyid Muhammad Hussein. (1996). Al-Mizan Fi Tafsir Al-Quran, 5th edition. Qom: Publication Office of the Society of Seminary Teachers of Qom.

Tabarsi, Fadl ibn Hassan. (1981). Translation of Majma' Al-Bayan Fi Tafsir Al-Quran, 1st edition, translated by various translators. Tehran: Farahani.

Askari, Hassan ibn Abdullah. (n.d.). Al-Furuq Fi Al-Lugha, 1st edition. Beirut: Dar Al-Afaq Al-Jadida.

Farahidi, Khalil ibn Ahmad. (n.d.). Kitab Al-'Ayn, 2nd edition. Qom: Nashr Hijrat.

Qurashi, Sayyid Ali Akbar. (1992). Qamus Al-Quran, 6th edition. Tehran: Dar Al-Kutub Al-Islamiyya.

Qaemiyan, Alireza. (2017). Conceptual Metaphors and Quranic Spaces. Tehran: Organization of Publications of the Islamic Culture and Thought Research Institute.

Ghahremani, Maryam. (2016). It is in Metaphors That We Exist. Tehran: Naviseh-ye Parsi Publishing.

Norgaard, Nina., Busse, Beatrix., and Montoro, Rocio. (2015). A Stylistic Dictionary, 1st edition. Translated by Ahmadreza Jamkarani and Masoud Farhamandfar. Tehran: Morvarid.

Lakoff, George., and Johnson, Mark. (2021). Metaphors We Live By. Translated by Jahanshah Mirza Beigi. Tehran: Agah Publishing.

Mostafavi, Hassan. (2009). Al-Tahqiq Fi Kalimat Al-Quran Al-Karim, 3rd edition. Beirut: Dar Al-Kutub Al-Ilmiyya.

Makarem Shirazi, Naser. (1995). Tafsir Nemooneh, 1st edition. Tehran: Dar Al-Kutub Al-Islamiyya.

قرآن کریم.
ابن عاشور، محمد بن طاهر. (بی‏تا). التحریر و التنویر، چاپ اول. بیروت: مؤسسۀ التاریخ.
ابن فارس، احمد بن فارس. (بی‏تا). معجم مقاییس اللغه، چاپ اول. قم: مکتب الأعلام الاسلامی.
ابن منظور، محمد بن مکرم (بی‏تا). لسان العرب، چاپ سوم. بیروت: دار صادر.
خرقانی، حسن. (1398ش). علوم بلاغی و زیبایی‌شناختی قرآن، ج1، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1374ش). مفردات الفاظ القرآن، چاپ دوم. تهران: مرتضوی.
زبیدی، مرتضی محمد بن محمد. (بی‌تا). تاج العروس من جواهر القاموس، چاپ اول. بیروت: دارالفکر.
سید بن قطب، بن ابراهیم شاذلی. (1412ق). فی‌ظلال‌القرآن، چاپ‌هفدهم. بیروت: دارالشروق.
سید خراسانی، راضیه سادات. و فتحی، علی. (1398ش). تحلیل رابطۀ حق در قرآن مجید بر پایۀ معناشناسی حق در قرآن و با تأکید بر معناشناسی ساختگی. پژوهش دینی، 39.
سید رضی، محمد بن حسین. (بی‏تا). تلخیص البیان فی مجازات القرآن، چاپ‌ دوم. بیروت: دارالأضواء.
صافی، محمود بن عبدالرحیم. (1418ق). الجدول فی اعراب القرآن، چاپ‌ چهارم. دمشق: دارالرشید.
طباطبایی، سید محمد حسین. (1417ق). المیزان فی تفسیرالقرآن، چاپ پنجم. قم: دفتر انتشارات جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
طبرسی، فضل بن حسن. (1360ش). ترجمۀ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، چاپ اول، ترجمۀ مترجمان. تهران: فراهانی.
عسکری، حسن بن عبدالله (بی‏تا). الفروق فی اللغه، چاپ اول. بیروت: دارالافاق الجدیده.
فراهیدی، خلیل بن احمد. (بی‏تا). کتاب العین، چاپ دوم. قم: نشر هجرت.
قرشی، سید علی‌اکبر. (1371ش). قاموس قرآن»، تهران، چاپ ششم، دارالکتب الاسلامیة،
قائمی‌نیا، علیرضا. (1396ش). استعاره‌های مفهومی و فضاهای قرآن. تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی.
قهرمانی، مریم. (1395ش). در استعاره­هاست که هستیم. تهران، نشر نویسۀ پارسی.
نورگارد، نینا.، بوسه، بئاتریکس. و مونتور، روسیو. (1394ش). فرهنگ سبک‌شناختی، چاپ اول. احمدرضا جمکرانی و مسعود فرهمندفر (مترجمان). تهران: مروارید.
لیکاف، جرج. و جانسون، مارک. (1400ش). استعاره‌هایی که با آن‏ها زندگی می‌کنیم. جهانشاه میرزا بیگی (مترجم). تهران: انتشارات آگاه.
مصطفوی، حسن. (1430ق). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، چاپ سوم. بیروت: دارالکتب العلمیه.
مکارم شیرازی، ناصر. (1374ش). تفسیر نمونه، چاپ اول. تهران: دارالکتب الاسلامیه.