Analyzing the intentionality of meaning in the comparative study of Allameh Tabatabai's and Eric Donald Hersh's views (Case study: Situational implication of meaning)

Document Type : Research Article

Authors

1 Ph.D. Quran and Hadith, Lecturer in the Department of Islamic Studies, Khatam al-Anbia University (pbuh), Tehran, Iran

2 PhD Fiqh and Islamic Law, Lecturer in the Department of Islamic Studies, Khatam al-Anbia University (pbuh), Tehran, Iran

Abstract

Considering the importance of the text and its elasticity between the author and the reader, the intentionality of the text helps the reader and the commentator to have a better understanding of the intentionality of the text in the opinions of Tabatabai and Hersh and its effect on the objectification of meaning in human texts and the text of the Qur'an. This research has been conducted to analyze the intentionality of meaning in the comparative analysis of the views of Allameh Tabatabai and Hersh. In this article, the method of content analysis with a descriptive-analytical approach has been used, so that after collecting information about the intentionality of meaning, we can reach the concept that Tabatabai, influenced by Islamic and Usuli commentators, believes in the intentionality of the text. Along with him, Hersh, unlike some hermeneutics who consider the reader as the center of understanding the text and interpretation, accepted the intentionalism of meaning with the premise that even words are subject to the intention of the text. The findings of the research indicate that by referring to the semantic meaning, the word can be considered as one of Tabatabai's sources of interpretation in the interpretation of the text of the Quran. However, unlike Tabatabai, Hersh ignores the conventional meaning of the words in the text. He considers the meaning of the words to be derived from the author's intention, so he can not explain and justify the words linguistically. As a result, there is a close relationship between the linguistic meaning of the text and the intended meaning of the author, which in a back-and-forth movement can guide the commentator to the original and intended meaning of the text of the Qur'an, and under that, lead the community of interpretation from interpretive confusion to interpretive consensus.

Keywords

Main Subjects


Article Title [Persian]

تحلیل قصدی بودن معنا در بررسی تطبیقی دیدگاه علامه طباطبایی و اریک دونالد هرش (مطالعۀ موردی: دلالت وضعی معنا)

Authors [Persian]

  • علی سعیدی 1
  • آیت اله اسماعیلی 2
1 دکتری قرآن و حدیث، گروه معارف اسلامی، دانشگاه خاتم الانبیاء (ص)، تهران، ایران
2 دکتری فقه و حقوق اسلامی، گروه معارف اسلامی، دانشگاه خاتم الانبیاء (ص)، تهران، ایران
Abstract [Persian]

با توجه به اهمیت متن و کشسانی آن بین مؤلف و خواننده، قصدگرایی متن به خواننده و مفسر کمک می‏کند تا او به فهمی بهتر از قصدگرایی متن در آرای طباطبایی و هرش و تأثیر آن بر عینیت‏بخشی معنا در متون بشری و متن قرآن دست یابد. این پژوهش با هدف بررسی تحلیل قصدی بودن معنا در بررسی تطبیقی دیدگاه علامه طباطبایی و هرش انجام شده است. در این نوشتار، از روش تحلیل محتوا با رویکرد توصیفی - تحلیلی استفاده شده است تا پس از گردآوری اطلاعات دربارۀ قصدی بودن معنا، به این مفهوم برسیم که طباطبایی متأثر از مفسران اسلامی و اصولی، قائل به قصدگرایی متن است. در کنار ایشان، هرش برخلاف برخی از هرمنوتیست‏ها که خواننده را محور فهم متن و تفسیر می‏دانند، قصدگرایی معنا را با این پیش‏فرض پذیرفته است که حتی واژه‏ها و لغات نیز تابع قصد و نیت ماتن هستند. یافته‏های پژوهش حاکی از آن است که با استناد به معنای سمانتیک، می‏توان لغت را یکی از منابع تفسیری طباطبایی در تفسیر متن قرآن دانست؛ اما هرش، برخلاف طباطبایی، از آنجا که به معنای عرفی الفاظ در متن توجه ندارد و معنای لغات را برگرفته از نیت صِرف مؤلف می‏داند، از تبیین و توجیه زبان‏شناختی واژگان عاجز است؛ در نتیجه، بین معنای زبان‏شناختیِ متن و معنای مدنظر مؤلف ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد که در یک حرکت رفت و برگشتی می‏تواند مفسر را به معنای اصلی و مدنظر متن قرآن راهنمایی کند و ذیل آن، جامعۀ تفسیری را از تشتت تفسیری به اجماع تفسیری سوق دهد.

Keywords [Persian]

  • قصدگرایی معنا
  • هرش
  • طباطبایی
  • متن
  • مؤلف
  • دلالت وضعی

1- طرح مسأله

هر متن دارای مؤلفی است که آن را تولید کرده است. باید گفت در فرآیند معنا پای خواننده هم به میان می‏آید؛ به صورتی که یکی از مباحث بسیار مهم در فهم متون شناسایی جایگاه معنا است؛ به همین دلیل، در میان نحله‏هایی مختلف که به نحوی دربارة فهم متن سخن گفته‏اند، اختلاف وجود دارد. ساختارگرایان قوام معنا را متن و فهم متن را به خود اثر منوط می‏دانند (بلزی[1]، 1379ش، ص33). در مقابل، مؤلف‏محوران معتقد هستند معنا قائم به مؤلف است و رسالت مفسر را در دست‏یابی به نیت مؤلف معطوف می‏دانند. شالوده‏شکنان، در کنار دو گروه بالا، برای مفسر و نقش او در آفرینش معنا جایگاهی ویژه قائل هستند تا با گشودن ساختار متن و با کمک حداکثری مفسر، ایستایی را از معنای اثر دور و توان جولان‌ دادن معنا را تا بی‏نهایت ممکن کنند (امامی، 1382ش، ص23).

در این میان، هرمنوتیک کلاسیک بر محوریت مؤلف در معنا تأکید دارد؛ از این رو، در رویکرد مؤلف‏محور، هرمنوتیست‏های رمانتیک از جمله کلادینیوس[2]، شلایرماخر[3] و دیلتای[4] که از شخصیت‏های مهم این حوزه هستند، قائل به قصدگرایی معنا بر اساس نیت مؤلف هستند. در قرن گذشته، هرش[5] «هرمنوتیک فلسفی» را که قائل به مفسرمحوری و حذف مؤلف بوده است، رد کرده است و از مدافعان رویکرد شلایرماخر و دیلتای در قصدگرایی معنا بر اساس رویکرد مؤلف‏محوری شده است. مفسران مسلمان و اصولیان نیز، همچون هرمنوتیست‏های رمانتیک، با رویکرد مؤلف‏محوری خویش کمترین تردیدی در این راستا نداشته‏اند؛ در نتیجه، علامه طباطبایی به عنوان یکی از مفسران جامعة اسلامی با رویکرد تفسیری قرآن به قرآن که به متن و قرائن آن عنایتی ویژه دارد، نمی تواند از رویکرد مؤلف‏محوری جدا باشد؛ زیرا اندیشه‏های تفسیری این مفسر بر این غرض استوار است که بتواند متشابهات را با توجه به محکمات برای رسیدن به کشف مراد خداوند تفسیر کند. با تکیه بر مطالب پیش‏گفته، در پی آن هستیم تا با روش تحلیل محتوا و با سبک و رویکرد توصیفی و تحلیلی به پرسش‏های: 1- هدف از تبیین قصدگرایی متن از نگاه طباطبایی و هرش چیست؟ 2- آیا قوام معنا به مؤلف است یا به متن یا خواننده؟ 3- نقطۀ اشتراک و افتراق علامه طباطبایی با اریک هرش در قصدگرایی معنا کدام است؟ پاسخ دهیم.

برای مقایسۀ قصدی‏گرایی در دیدگاه طباطبایی و هرش، ضروری است تا ابتدا مفهوم‏شناسی معنا و قصدی‏گرایی و دلالت وضعی واژگان بررسی شوند. سپس، با واکاوی این دو دیدگاه در حوزه‏های مؤلف، متن، زمینه و مفسر، به پرسش‏های مزبور پاسخ می‏دهیم.

2- مفهوم‏شناسی

1-2- معنا

رویکردها و نظریه‏هایی بسیار متنوع در رابطه با معنا و چیستی آن ارائه شده‏اند که می‏توان آن‏ها را به انحاء ذیل دسته‏بندی کرد: الف) نظریۀ مصداقی معنا؛ نظریه‏ای که معنا را بر اساس حکایت از امور عینی تفسیر می‏کند. ب) نظریۀ تصوری معنا؛ نظریه‏ای که معنا را امری ذهنی می‏داند و آن را بر اساس واقعیت خارجی تعریف نمی‏کند. پ) نظریۀ رفتاری معنا؛ نظریه‏ای که معنا را برحسب رفتار انسان یا متناسب با موقعیتی تعریف می‏کند که در آن کلام القا می‏شود (آلستون، 1381ش، ص45). ت) نظریۀ کاربردی معنا؛ نظریۀ کاربردی یا نظریۀ ویتگنشتاین[6] متأخر بیان می‌کند آنچه در زبان اصل است کاری است که مستعمِل و گوینده با زبان انجام می‏دهد و اساس معنا به بُعد کارکردی زبان در زندگی مردم اشاره دارد (Lycan, 2008, pp. 76-77). ث) نظریۀ قضیه‏ای معنا؛ این نظریه که توسط برتراند راسل[7] تشریح شد، قائل به این مفهوم است که معنای هر جمله قضیه‏ای است که آن جمله درصدد اظهار آن است و بر اساس تحلیل آن‏ها، تا زمانی که جملات در خدمت اظهار قضیه‏ای نباشند، مهمل و بی‏معنا خواهند بود (Lycan, 2008, pp. 68-69).

در ادامه، تلقی مفسران و اصولیان در رابطه با حقیقت معنا را این‏گونه تبیین می‏کنیم که یکی از نیازهای بشر تفهیم آن چیزی است که معنا در ضمیر دارد و برای این تفهیم، به اصوات مختلف تمسک می‏جوید و همین امر موجب پیدایش الفاظ می‏شود (طباطبایی، 1390ق، ج4، ص17). در نگاه کلی، لفظ برای موضوع له وضع شده است که از خارج حکایت می‏کند و این امر دلالت نامیده می‏شود (صدر، 1417ق، ج2، ص31). با این شرح، معنا در لغت به معنای مقصود است و مفهومی ذهنی است که انسان به وسیلۀ لفظ آن را قصد می‏کند. مهم‏ترین ویژگی معنا حکایت‏گری از خارج است. معنای موضوع له مفهوم ذهنی است (رازی، 1391ق، ج1، ص100) و با وضع اصوات برای معانی، شنونده با شنیدن آن به معنای ذهنی متکلم پی می‏برد و تفهیم و تفاهم رخ می‏دهد (طباطبایی، 1390ق، ج4، صص18-19). بر همین اساس، معنا حاکی از شیء خارجی است و لفظ حاکی از معنا؛ اما در ظرف وهم، میان لفظ و معنا اتحاد برقرار است و وجود لفظ وجود معنا محسوب می‏شود (طباطبایی، 1390ق، ج4، صص18-19). در این راستا، هویت‏سازی الفاظ و دلالت‏گری آن‏ها بر مصادیق و وقایع خارجی به معنا وابسته است. می‏توان به این نکته اشاره کرد که استعمال و کاربرد زبان نقشی مهم در شکل‏گیری معنای کاربردی گفتار و معنای مدنظر مخاطب ایفا می‏کند (واعظی، 1400ش، ص81)؛ در نتیجه، معنا برخلاف «نظریۀ رفتاری معنا»، «نظریۀ مصداقی معنا»، «نظریۀ کاربردی معنا» و «نظریۀ قضیه‏ای معنا»، دارای هویتی انتزاعی و متفرد از سنخ مفهوم است که نباید برحسب چیزی دیگر تعریف شود و مستقل از عالَم الفاظ و اشیاء و مصادیق است، الفاظ نیز فقط با وساطت معانی حکایت‏گر مصادیق خارجی هستند.

1-1-2- قصدی بودن معنا

یکی از مباحث مهم در حوزة زبان‏شناسی قصدی‏گرایی معنا و عدم آن است؛ به این ترتیب، ذیل خوانش متن، باید به دنبال قصد ماتن بود یا اینکه با نادیده انگاشتن ماتن، قصد متن را باید به خود متن معطوف دانست. در این راستا، باید اظهار داشت بی‏توجهی به ماتن و مؤلف، خواننده را از قصدگرایی معنا دور می‏کند؛ زیرا قصدی بودن معنا در گرو خوانش متن به مدد نیت مؤلف است (نک: واعظی، 1400ش، صص93-90)؛ در نتیجه، قصدگرایی عبارت است از اینکه نیت واقعی نویسندگان و هنرمندان با تفسیر اثری که می‏آفرینند مرتبط باشد (Noel, 2000, p. 75). به دیگر سخن، قصدی بودن معنا یا عینی بودن آن[8] بر دو مورد ذیل اقتضا می‏کند: 1- متن از معنایی مشخص برخوردار باشد. 2- تعیّن‏بخشی معنا برخوردار از منبع تعیّن‏بخش معنا باشد. تأکید مرحوم آخوند خراسانی نیز بر این امر استوار است که توجه به ظاهر متن برای رسیدن به مقصود ماتن امری عقلایی است که از عنصر مفاهمه و تفهیم برخوردار است (نک: خراسانی، بی تا، ج2، ص58). ایشان با عنایت به عقلایی بودن بودن ظاهر متن و نقش آن در رسیدن به مقصود ماتن، از این پارادایم و الگو برای فهم مراد جدی شارع مقدس استفاده کرده است و بیان کرده است ظواهر آیات و روایات برای رسیدن به قصد ماتن یا شارع، حجت و معتبر هستند.

 

2-1-2- دلالت تصوری الفاظ و نیت مؤلف

دلالت تصوری الفاظ یا معنای وضعی کلمات جنبة اول معنا را تشکیل می‏دهد و باید اظهار داشت حقیقت هر زبانی بر وضع الفاظ استوار است و قصد متکلم یا ماتن در معناافزایی و معنابخشی به واژگان نقشی ندارد و نیت و قصد ماتن در مرحلة پراگماتیک و کاربردی زبان تجلی پیدا می‏کند و این معنادهی و معنایابی بعد از مرحلة وضع و قرارداد زبانی نمایان می‏شود؛ از این رو، باید گفت برخلاف برداشت هرش از وابستگی معنای لغوی الفاظ به نیت مؤلف، قصد و نیتِ صاحب سخن یا ماتن اجنبی و بیگانه با مدلول تصوری و معنای وضعی الفاظ است (نک: واعظی، 1400ش، ص120؛ خویی، 1371، ج1، ص48)؛ اما بعد از وضع الفاظ و معانی آن‏ها به عنوان عنصری شناختی در پارادایم مفاهمه، نوبت به دلالت تصدیقی و استعمال زبان می‏رسد که توسط ماتن به منظور افادۀ مقصود انجام می‏شود. در این مرحله، نادیده گرفتن دلالت تصدیقی و نیت مؤلف ممکن است مانند جملاتی بی‏مفهوم از واژگانی باشد که کودکی بدون شناخت در صفحۀ رایانه به شکل تصادفی به نگارش درمی‏آورد. جان کلام اینکه معنای مقصود ماتن یا معنای پراگماتیک با معنای لفظی سمانتیک متفاوت است؛ در این صورت، معنا و مراد جدی ماتن از سخن را باید با استفاده از قرائن لبی و صدوری گزاره‏ها به دست آورد؛ زیرا برای به دست آوردن معنای لفظی و سمانتیک کلمات می‏توانیم به علم لغت و استعمال واضع مراجعه کنیم؛ در صورتی که رسیدن به معنای کاربردشناسانه کاملاً معطوف به قرائن زمانی و مکانی کلام است. برای مثال، گزارۀ «من امروز درس می‏خوانم از چهار احتمال معنایی تشکیل شده است که ممکن است هر کدام با توجه به نیت مؤلف بازتعریف شود؛ بنابراین، مدلول تصدیقی، برخلاف مدلول تصوری که تابع وضع و قرارداد زبانی است، نمی‏تواند تابع وضع و قرارداد زبانی باشد (هاشمی، 1405ق، ج1، ص105)؛ یعنی برای رسیدن به مدلول تصدیقی باید از جمیع قرینه‏های لفظی، غیرلفظی و موقعیتی یاد کرد که مؤلف در شکل‏گیری کلام خود از آن‏ها استفاده کرده است (نک: واعظی، 1400ش، ص121).

3-1-2- قصدی‏گرایی شمولی و قصدی‏گرایی انحصاری

همان‏طور که در مطالب قبل تقریر شد، طباطبایی در تفسیر موسّع خویش از ارتباط بین ماتن و متن استدلال می‏کند نیت ماتن با معنای متن یا اثر مرتبط است و به نوعی، نیت ماتن در برخی از مفاهیم آن را تعیین می‏کند و معتقد نیست تفسیر صحیح و وسیع آیات را باید منوط به ارادۀ خداوند دانست، بلکه باور دارد نیات مؤلف قرآن در تفسیر بسیار مهم است؛ اما خداوند بر اساس قواعد مفاهمه و عرفی (ابراهیم: 4)، شناخت مقصود خود از متن قرآن را توسط ابزاری همچون علم اللغه امکان‏پذیر کرده است. در مقابل، هرش معنای لفظی و وضعی کلمات را به قصد ماتن وابسته می‏داند و برای لفظ و واژگان معنایی پیشین قائل نیست. به نوعی، هرش با تفسیر مضیّق خود از قصدی‏گرایی و وابستگی تام آن به نیت ماتن قصد صاحب اثر را تمام معنای اثر تلقی می‏کند و معانی فراتر از نیت ماتن را بی‏اساس می‏داند؛ به همین دلیل، بردزلی[9] با زدن برچسب «تز هویت» به این تفسیر مضیّق مدعی است از نگاه هرش و قصدی‏گرایی انحصاری، معنای یک اثر داستانی معنایی است که ماتن در حروف‏چینی آن قصد کرده است (Mikkonen, 2009, chap. 2).

 

2-1-4- شناخت مدلول کلام و مقصود ماتن

از منظر طباطبایی و اصولیان شیعه، اگرچه ارتباطی تنگاتنگ بین مدلول کلام و شناخت معنا با مقصود ماتن وجود دارد - به صورتی که در این نسبت، مراد و مقصود ماتن با لحاظ قواعد زبانی در هویت‏بخشی به گزاره‏ها و متن تقدم دارد - ظهورات به‏خودی‏خود نمی‏توانند حجت باشند؛ زیرا ظهورات با کمک اصول لفظیه حجت می‏یابند و از این اصول برای کشف و تعیین مقاصد استفاده می‏شود (نک: غروی اصفهانی،  بی‌تا، ج2، ص163)؛ به همین دلیل، تمامی نشانه‌هایی که برای تشخیص ظواهر و معنای حقیقی الفاظ یا برای تشخیص مراد ماتن استفاده می‏شوند، از جمله صغری و کبری، برای تشخیص مراد هستند (انصاری، 1419ق، ج1، صص135-136)؛ بنابراین، معانی صحیح متن زمانی رخ می‏نمایند که: 1- در چارچوب دلالت‏های لفظی از جمله مدلول مطابقی، تضمنی و التزامی بگنجند. 2- در راستای مراد و مقصود ماتن باشند.

جان کلام اینکه طباطبایی با لحاظ تمام دلالت‏های لفظی و نقش آن‏ها در رسیدن به مقصود ماتن، از لغت و معنای وضعی آن به عنوان یکی از ابزار فهم قرآن برای رسیدن به مراد و مقصود خداوند بسیار بهره‏مند بوده است و به همین دلیل، تفسیر المیزان به عنوان زاییدۀ سبک فکری و تفسیری ایشان در اجرای قاعدۀ هم‏زبانی با بشر و هم‏لسانی با قوم پیش‏قراول نگاشته‏های تفسیری است. در مقابل، هرش با پایبندی به نیت ماتن و معطوف دانستن تام متن به صاحب اثر و به دلیل لحاظ ندانستن معنای وضعی و قراردادی کلمات ناخودآگاه به مشرب فکری باطنیه در جهان اسلام نزدیک شده است و با این نگرش، خواننده هرگز نمی‏تواند بر اساس قواعد عرفی و مفاهمه به کشف نیات و ظهورات ماتن دست یابد؛ زیرا از نظر ایشان معنای ظاهری الفاظ مقصود نیست و تفسیر به معنای ظاهری غلط است. در این راستا، پایبندی به چارچوب‏های محاوره‏ای و دلالت متن لزومی ندارد (زرقانی، 1423ق، ج2، ص67؛ عمید زنجانی، 1385ش، ص322). در ادامه، دیدگاه‏ها و رویکردهای تفسیری علامه طباطبایی و اریک هرش در ارتباط با قصدی‏گرایی معنا را بررسی خواهیم کرد.

3- اریک هرش و قصدی بودن معنا

هرش یکی از منتقدان اصلی هرمنوتیک فلسفی هایدگر[10] و گادامر[11] است. در هرمنوتیک فلسفی، بر تاریخی بودن معنا و تعیّن‏های گوناگون آن در زمان‏های مختلف تأکید می‏شود (باقری، 1400ش، ص75). در مقابل، هرش ضمن مخالفت با این جریان فکری، تصریح کرده است هویت معنای متن هویتی «خودمتعین[12]» است و ویژگی‏های زمانی در آن تأثیر ندارند (هرش، 1395ش، صص45-46). از منظر وی، تفسیر زمانی کنشی موجه به خود می‏گیرد که به‏جای چند معنا یک معنا داشته باشد (نیوتن، 1373ش، ص187). هرش معنای متعین و اصیل متن را در وابستگی تام به قصد و آگاهی می‏دانست. وی استقلال معنای متن را نادرست می‏دانست و باور داشت معنای متن امری قصدی[13] است؛ یعنی همواره معنای مقصود کسی را ارائه می‏دهد (واعظی، 1380ش، ص462). هرش اساساً معنای الفاظ را به قصد و نیت مؤلف وابسته می‏دانست و معتقد بود الفاظ بدون وجود نیت و قصدی در ورای آن هیچ معنایی ندارند. وی در کتاب اعتبار تفسیر خود می‏نویسد: «رشتة الفاظ به طور ویژه هیچ معنایی ندارند، مگر آنکه کسی چیزی را از آن‏ها قصد کرده باشد یا از آن‏ها چیزی بفهمد. ورای آگاهی آدمیان، چیزی به نام سرزمین جادویی معانی وجود ندارد. هر زمان که معنا نسبتی با الفاظ پیدا می‏کند، شخصی این ارتباط را برقرار کرده است» (هرش، 1395ش، ص4).

اساساً، هرش هدفش را بنیان نظریه‏ای ‏دانست که اعتبار متن را در ارزیابی نیت مؤلف می‏داند و تأویل را بر اساس این ضابطه می‏سنجد (احمدی، 1378ش، ص591؛ نیچه و دیگران، 1387ش، ص16). وی ضابطة اصلی در شناخت تأویل درست را «نیت اصیل مؤلف» معرفی کرد و کار شناخت یا تأویل متن را یافتن این حلقة گمشده دانست که اگر پیدا شود، همه چیز را روشن خواهد کرد (احمدی، 1378ش، ص591). هرش برای خواننده فقط نقش شناسایی و دانستن آنچه مؤلف از معنا قصد کرده است را قائل است و این یکی از تقابل‏های بنیادین میان هرمنوتیک عینی‏گرا یا قصدگرای هرش و هرمنوتیک فلسفی گادامر است (کوزنزهوی، 1371ش، ص133). بر اساس این، مفسر نقشی در تولید معنا ندارد و وظیفه‏اش فقط یافتن معنای اصیل و نهایی متن است (احمدی، 1378ش، ص591) و آنچه باید دغدغه‏اش باشد، درست فهمیدن آن چیزی است که مؤلف آن را اراده کرده است (الیاده[14]، 1376ش، ص86). هرش تصریح می‏کند در مدتی که معنای سخن مؤلف موضوع کار ما است، ما کاملاً تابع ارادة او هستیم؛ زیرا معنای سخن وی معنایی است که ارادة انتقال آن را کرده است (هرش، 1395ش، ص31)؛ بنابراین، هرش قصدگرایی معنا را صرفاً معطوف به نیت مؤلف و وظیفة مفسر را در این فرآیند بازتولید جهان ذهنی و روان‏شناختی مؤلف می‏داند.

4- علامه طباطبایی و قصدی بودن معنا

طباطبایی به عنوان شاخص‏ترین مفسر تفسیر قرآن به قرآن در عصر حاضر، همچون اریک هرش، تردیدی در قصد مؤلف ندارد؛ با این تفاوت که تأکید هرش بر این امر استوار است که معنای لغات متن نیز با نیت ماتن به منصۀ ظهور می‏رسد (هرش، 1395ش، ص221) و در ادامه، در تعریف معنای واژگان، این‏گونه می‏نویسد که معنای واژگان متن توسط ماتن و به کمک زنجیره‏ای از نشانه‏های زبانی ویژه انتقال پیدا می‏کند (هرش، 1395ش، ص31)؛ اما با توجه به اینکه از منظر طباطبایی، تفسیر به مثابۀ فرآیند بیان معانی و کنش معطوف به مقصد و مدلول آیه است، باید گفت تفسیر نقشی مهم در محصَّل آیه دارد (طباطبایی، 1386، ص88) که این فرآیند در دو مرحله به انجام خواهد رسید؛ در مرحلۀ اول، با توجه به جنبۀ هدایتی قرآن، خداوند حقایق قرآن را در قالب الفاظ در اختیار بشر قرار داده است و به وسیلۀ لفظ و ترکیب لغوی با انسان تکلم کرده است و حقایق ملکوتی را در قالب الفاظ تنزیل داده است (طباطبایی، 1390ق، ج4، ص32)؛ به همین دلیل، ایشان، برخلاف هرش، به نقش لغت در کشف مراد استعمالی مدلول الفاظ توجه دارد و رسیدن به این کشف را در سایۀ زبان و قواعد عربی معطوف و این امر را به مثابۀ شرط تحقق مبدأ تصوری و موضوعی تفسیر قرآن کریم می‏داند. می‏توان گفت در تفسیر ایشان، علم لغت تابع واضع و قراردادهای فرهنگی و اجتماعی یک جامعه است و به عنوان یکی از مقدمات و ابزار فهم متن نقشی مهم در رسیدن مفسر به قصد مؤلف دارد (نک: طباطبایی، 1390ق، ج2، صص24، 45، 46، 93، 130، 152، 189). برای مثال، طباطبایی ذیل واژۀ «اثم» در آیۀ: «وَ تَعَاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَقوَی وَ لَا تَعَاوَنُوا عَلَی الاِثمِ وَ العُدوَان» (مائده: 2) و بر اساس کاربرد عرب جاهلی، «اثم» را به معنای سستی و کندی دانسته است؛ زیرا فعل و رفتار ما گاهی حرکت ما را به سوی خدا سرعت می‏بخشد و گاهی کند و به همین دلیل، در معنای گناه نام‏گذاری شده است (طباطبایی، 1390ق، ج1، ص439).

در مرحلۀ دوم، طباطبایی با توجه به عرف عقلا از قواعد لفظی برای فهم مقصود و مراد جدی متکلم استفاده می‏کند. از نظر ایشان، سرّ مبادی تصدیقی دانستن قواعد لفظی در این است که به وسیلۀ این اصول مخاطب تصدیق می‏کند مدلول الفاظ مراد و مقصود جدی متکلم است؛ بنابراین، تفهیم و تفاهم لفظ به دلالت تصوری و تصدیقی وابسته است. که مبدأ تصوری، علم لغت و قواعد آن است و مبدأ تصدیقی اصول لفظی گفته‏شده هستند که قوام تکلم و تخاطب بر اساس این دو اصل شکل می‏گیرد و بدون یکی از این دو، هیچ تخاطب و فهمی به وقوع نخواهد پیوست (طباطبایی، 1390ق، ج7، صص121-122).

5- معرفت‏شناسی معنا

معرفت‏شناسی معنا تحلیلی است از مکانیسم حصول فهم که به بّعد معرفت‏شناسی معنا و سازوکارهای رسیدن به آن دلالت دارد. به دیگر سخن، عوامل و بازیگران صحنة تفسیر و معنا به مؤلفه‏هایی از جمله مؤلف - مفسر (خواننده) - متن و پیش‏زمینه[15] متن تکیه دارند که از میان این مؤلفه‏ها، ماتن و متن نقشی بی‏بدیل در فرآیند وصول به معنای متن ایفا می‏کنند (نک: واعظی، 1400ش، صص143-144).

 

1-5- مؤلف و قصدگرایی از نظر طباطبایی

نگاه مؤلف‏محور نه فقط فهم را به ابژه معطوف نمی‏داند، بلکه موضوع فهم و معنا را متأثر از ماتن و دنیای ذهنی و پیش‏فرض‏های او می‏داند؛ به گونه‏ای که فهم و مفهوم متن در همة اَشکال آن در این قالب رنگ می‏گیرد؛ رنگ ذهنیت، جهت‏گیری‏ها، علاقه‏ها و باورهای مؤلف یا پدیدآورندۀ متن. بر اساس این ضابطه، طباطبایی روش تفسیری خویش در تفسیر المیزان را بر اساس نظریۀ عینیت‏گرایی متن به فرجام رسانید. ایشان معنای متن را همان مدلول تصدیقی و مراد جدی مؤلف می‏داند و در تفسیر قرآن به دنبال کشف مراد جدی شارع و متکلم یا مؤلف است. از منظر طباطبایی، قصد شارع و متکلم قرآن هدایت بشر است و بر مفسران این وظیفه نمایان است که بتوانند بر اساس ضوابط تفسیری، رهنمودهای شارع را برای هدایت و سعادت انسان استخراج کنند. همچنین، قائل است به اینکه مراد تحت‏اللفظی قرآن نیز مانند سایر کلام‏های معمولی از طریق لفظ عربی آن فهمیده خواهد شد (طباطبایی، 1390ق، ج9، ص1؛ 1388ش، صص41-42). البته طباطبایی اگرچه در رسیدن به مراد مؤلف در قرآن به یکنواختی آن با دیگر روش‏های زبان‏شناسانه اعتقاد دارد، در ادامه، با تکیه بر روش تفسیر جزء به کل یا همان دور هرمنوتیکی، قائل به تفاوت کلام خداوند با کلام بشری شده است (طباطبایی، 1390ق، ج3، ص76) و قرآن را یک کل متصل به هم یا منظومه‏ای از اهداف و مقاصد مرتبط به هم می‏داند که در شناخت آن‏ها نباید به مدلول آیه‏ای و جزئی بر اساس قواعد ادبیات عرب اکتفا کرد. این مفسر در واقع درصدد است تا با به‏کارگیری الفاظ به این محور معرفتی در معنا برسد که مؤلف با به‏کارگیری و انسجام الفاظ متن چه معنایی را اراده کرده است.

 5-2- مؤلف و قصدی‏گرایی از نظر هرش

هرش، همچون طباطبایی، قصدی بودن معنا را برساختة ذهن ماتن می‏داند (هرش، 1395ش، ص98). این هرمنوتیست کلاسیک لفظ را دارای هویت واحد و بدون تغییر می‏داند. از نظر ایشان، آنچه در تطور زمانی قابلیت تغییر به خود می‏گیرد معنای لفظ نیست، بلکه معناداری جدید لفظ در زمان اکنون است (هرش، 1395ش، ص32)؛ از این رو، تمام تلاش ایشان بر این امر استوار است که بتواند خواننده را به مقصود مؤلف رهنمون سازد و به همین دلیل، معتقد است در صورت عدم ثبات معنایی در متن، متن با نیهلیسم معنایی روبه‏رو خواهد شد (هرش، 1395ش، ص315)؛ در نتیجه، با دریافت این پیش‏زمینه از مبانی معرفتی هرش در نسبت بین مؤلف و متن که حاکی از وابستگی صددرصدی متن به مراد و نیت مؤلف است، نمی‏توان حتی توالی کلمات را تا زمانی که در جهت نیت مؤلف تفسیر نشود، در قالب متن عنوان‏گذاری کرد. به دیگر سخن، متن تا زمانی که برای نیت ماتن تفسیر نشود، صرفاً توالی علامت‏ها است و علامت‏های بدون تفسیر دربردارندة صدایی همچون وزش باد بر برگ درختان هستند؛ در این صورت، متن به‏هیچ‏وجه گویای هیچ چیزی نیست (نک: هرش، 1395ش، ص37).

5-3- تحلیل قصدی‏گرایی و مؤلف

عینی‏گرایی[16] یا وابستگی معنای متن به قصد مؤلف اقتضا می‏کند: 1- متن بهره‏مند از معنایی متعیّن باشد و 2- این تعیّن از منبع تعیّن‏بخش برخوردار باشد؛ چنانکه نظریة تفسیری طباطبایی و هرش خاستگاه معنا را وابسته به قصد و نیت ماتن می‏دانند. در واقع، معنای مقصود و قیام وجودی متن شدیداً در گرو تمایلات ذهنی و نیت مؤلف است؛ با این تفاوت که طباطبایی با بهره‏مندی از علم لغت و ترکیب دلالت‏های تصوری و تصدیقی در پی کشف مقصود ماتن است تا به نوعی، بالاتر از معانی تصوری و اولیه، به مراد جدی ماتن از متن برسد؛ اما هرش، همان‏طور که تقریر شد، معنای وضعی واژگان متن را نیز وابسته به نیت و قصد ماتن می‏داند. به دیگر سخن، هرش به‏جای اینکه در این مقوله ماتن را تابع عُرف بداند و از واضع و قراردادهای آن به عنوان مقدمات زبان تبعیت کند، عُرف و وضع را تابع ماتن و ذهنیت او و اعتبار عُرف را صرفاً محدود به بازسازی ابعاد روان‏شناختی ماتن می‏داند. از دیگر سو، طباطبایی روش تفسیری قرآن به قرآن خویش را به مثابۀ تفسیر متون بشری می‏داند و بین آن‏ها شباهت ساختاری قائل است؛ به صورتی که لغت‏شناسی را به عنوان یکی از ابزار تفسیر و منطبق با اصول مفاهمه می‏داند؛ اما در ادامه، ضمن تفاوت بین متن قرآن با متون بشری، اظهار می‏دارد در شناخت قرآن نباید به مدلول آیه‏ای و جزئی بر اساس قواعد صرف ادبیات عرب اکتفا کرد؛ اما هرش تمایزی بین متون دینی و بشری قائل نیست.

5-4- متن و قصدگرایی از نگاه طباطبایی

برخلاف نظر شالوده‏شکنان و متن‏محوران که متن را مستقل از مؤلف می‏دانند، باید اظهار داشت رسیدن به مراد جدی مؤلف از منظر طباطبایی به واسطۀ «متن» امکان‏پذیر است (نک: واعظی، 1400ش، ص260). به دیگر سخن، متن ابزاری است که در محور معرفت‏شناسی، با ظهور خود، به قصد و نیت مؤلف جلوه می‏دهد. می‏توان گفت بهترین ابزاری که رهزن انتقال پیام و نیات ماتن به مخاطبان است در زبان و نشانه‏های متنی آن متبلور است؛ بنابراین، ظهور معنایی متن نقش کلیدی را در کشف نیت مؤلف دارد. بر همین اساس، طباطبایی قائل به این موضوع است که الفاظ در دلالت وضعی و اعتباری خود بر نیات و مقاصد مؤلف دلالت دارند (طباطبایی، 1390ق، ج14، ص248). از منظر ایشان، غایت و غرض متن در تسمیه وابستگی شدیدی به مؤلف دارد؛ به صورتی که آن اسم با وجود تطور زمانی و پیدایش مصادیق جدید، صورت اولیه و حقیقی معنایی خود را نیز همچنان حفظ می‏کند. برای مثال، طباطبایی ذیل آیۀ: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...» (نور: 35)، آورده است کلمة نور طبق معنای اولیه و اصلی خود به معنای روشن کردن اجسام تیره آمده است و سپس، به‏غیر از این مفهوم، شمولیت معنایی بیشتری به خود گرفت و در برگیرندة امور غیرمحسوس شد. متأثر از این موضوع، عقل بر مفهوم نوری دلالت داشت که ظاهرکنندة معقولات شد و همۀ این فراگیری معنایی حاصل تحلیل مفهوم‏شناسی لغوی کلمة نور است که گفتیم معنایش عبارت است از آشکارکنندگی ذاتی و غیری (طباطبایی، 1390ق، ج15، ص120).

 5-5- متن و قصدگرایی از نگاه هرش

از دیدگاه هرش، متن کانون توجه و عنایت به مراد مؤلف است. بر اساس این، بافت یا زمینۀ تاریخی شامل فرهنگ، اجتماع، علایق، نیازها و غیره درصدد بازسازی دنیای ذهنی مؤلف برای نزدیک شدن به قصد او در ترسیم متن و الفاظ آن است (نک: هرش، 1395ش، ص91)؛ زیرا در زمان حاضر، راهی دیگر برای رسیدن به قصد و نیت مؤلف نیست. از این نظر، تنها راهی که می‏تواند برای حاضرین راه‏گشا باشد استفاده از متن برای بازسازی دنیای ذهنی مؤلف است که به‏ناچار در قالب تفسیر و فهم انجام می‏شود؛ به همین دلیل، ایشان حتی معنای لفظی را معنای ثابتِ مبتنی بر قصد مؤلف می‏داند و در ادامه، با تفکیک معنا از معناداری، معناداری را حاصل عکس‏العمل‏های خوانندة متن به متن می‏داند که ضرورتاً بر اساس مقتضیات زمان حال به ارزیابی می‏نشیند (هرش، 1395ش، ص75). ایشان آنچنان در نظریة قصدگرایی خود راسخ است که با تفکیک علامت از نشانه، علامت را مستقل از قرارداد و نشانه را عنصری اختیاری می‏داند که حاوی گستره‏ای از معانی برای الفاظ است و به همین دلیل، از آنجا که علامت‏ها را منبعث از نیت مؤلف می‏داند، استنباط‏های انجام‏شده در ذیل آن‏ها را نه تفسیر معنای لفظ، بلکه معناداری می‏داند که هدفش بازسازی دنیای ذهنی مؤلف است (هرش، 1395ش، ص86). شاید یکی از دلایلی که باعث شد هرش فهم معنای متن را دشوار و حصول آن را بسیار سخت بداند در این نکته مستتر باشد که فهم وابستة به الفاظ متن صادره از مؤلف است؛ در صورتی که تفسیر حاصل برداشت خوانندة متن و الفاظ او است که به دلیل بهره‏گیری از احتمالات، در سازوکار بازسازی برای رسیدن به دنیای ذهنی مؤلف، سخت و بعضاً غیرممکن است و می‏توان گفت این استدلالی است مبتنی بر قصدی بودن معنا و ارتباط متن با نیت مؤلف (نک: هرش، 1395ش، ص213).

 5-6- ارزیابی و تحلیل

در ارزیابی کلی دیدگاه طباطبایی و هرش، باید اظهار داشت طباطبایی، برخلاف هرش، دریافت معنای کامل متن را به مقصود مؤلف وابسته نمی‏داند؛ به نظر ایشان، اگرچه متن با حضور و نیت مؤلف به مفهوم و معنای واقعی خود می‏رسد، شناخت متن نیازمند عنصر وضعی و دیدگاه تصوری الفاظ (شناخت مفردات) نیز است؛ زیرا مؤلف بر اساس تعابیر وضعی و قصد و غرض اجتماعی، به تولید متن برای ابلاغ مفاهیم ذهنی خود با عبارت‏های شناخته‏شده اقدام می‏کند. شاید یکی از دلایلی که باعث شد فهم از نظر هرش امکان‏پذیر نباشد و بین مرز ابهام و وضوح قرار بگیرد ناشی از بی‏توجهی ایشان به معنای وضعی و اجتماعی واژگان و توجه محض به نیت مؤلف باشد.

نتیجه اینکه از دیدگاه طباطبایی، تفسیر از جنس کشف است نه جعل. مفسر به آیات معنا نمی‏بخشد، بلکه با توجه به این موضوع که آیات قرآنی پیشاپیش حاوی و حامل معنا هستند، مفسر در این فرآیند وظیفه دارد با کشف استعمالی و لفظی خود مراد استعمالی و جدی خداوند را از قرآن تبیین کند. این کارکرد را می‏توان به همة متون تعمیم داد تا به واسطة آن به مراد مؤلف دست یافت (موسوی خمینی، 1382ش، ص192). در نگاه هرش، این تعریف از تفسیر هرگز نمی‏تواند خواننده را به مقصود مؤلف برساند؛ بنابراین، ما در تفسیر متون و متن قرآن به شکل ویژه، توانایی بازسازی نیت مؤلف و ماتن را نداریم، بلکه در پی رسیدن به مراد خداوند و مؤلف به اندازۀ ظرفیت و توان خویش با رعایت قواعد مفاهمه هستیم و این نیز مقدور نمی‏شود مگر در سایة متن و کلام متکلم (زرقانی، 1408ق، ج2، ص3)؛ زیرا با بهره‏مندی از نگاه عقلا، متن پیام‏رسانی گویا و روشن است که دنیای ذهنی مؤلف را برای خواننده روشن می‏کند و این انعکاس و ایضاح به تفسیر وابسته است (خویی، بی‏تا، ص397).

 

5-7- زمینه و بافت متن

زمینه به شرایط و موقعیتی گفته می‏شود که انسجام‏بخش سخن و ابعاد گوناگون آن است. این موقعیت یکی از عوامل مهم در شناخت مقصود ماتن یا متکلم محسوب می‏شود. برای مثال، زمانی که گفته می‏شود: «او سرد است»، زمینه و موقعیت است که مفهوم گزارة پیش‏گفته را برای مخاطب روشن می‏کند. اگر این جمله پس از معاینه برای شخصی که بدنش به سردی گرایید به کار رود، به معنای آن است که در اثر افت فشار و مریضی، دمای بدن دچار کاهش محسوس شده است و در زمینه‏ای دیگر، به معنای خونسردی آن شخص در برابر مشکلات و هیجانات زندگی است. اگر این جمله در زمینه‏ای دیگر به کار رود، به معنای آن است که آن شخص در تعاملات اجتماعی و صلۀ ارحام بسیار بی‏مهر و بی‏عاطفه است.

شرایط و موقعیت به دو بخش: «زمینة ادبی» و «زمینة تاریخی» تقسیم می‏شود. منظور از زمینة تاریخی ویژگی‏های مخاطبان متن، موقعیت نزول (شأن نزول)، ویژگی‏های روان‏شناختی و اجتماعی ماتن، ویژگی‏های تاریخی عصر صدور متن و ... است؛ اما زمینة ادبی به قواعد صرفی و نحوی (گرامر)، سبک و سیاق و نوع جمله‏بندی و الحان ملحوظ در متن اشتمال دارد. زمینه در فهم متن از دیدگاه هرش همان ژانر است که می‏تواند نقشی مهم در فرآیند فهم ایفا کند (نک: واعظی، 1400ش، ص270)

 

5-7-1- زمینه و قصدگرایی از دیدگاه طباطبایی

از دیدگاه طباطبایی، قرائن موقعیتی و شواهد تاریخی (سبب نزول) نقشی مهم در کشف مقصود ماتن و مؤلف ایفا می‏کنند. ایشان زمینه را در دریافت مراد متکلم به عنوان یک عامل در کنار دیگر عوامل بسیار مهم می‏داند. در واقع، طباطبایی، برخلاف هرش که زمینه را عنصری برای نزدیک شدن مفسر به معنای متعیّن می‏داند، آن را عنصری برای رسیدن به معنا و مقصود ماتن می‏داند. مترتب بر موضوع پیش‏گفته، ایشان از شأن نزول آیات و زمینة تاریخی صدور متن برای رسیدن به مراد خداوند در قرآن بسیار استفاده کرده است. برای مثال، با بهره‏مندی از روایات و شأن نزول، ذیل تفسیر آیۀ 33 سورۀ احزاب: «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَه‏ إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا»، آورده است روایات مؤید این مفهوم هستند که پیامبر (ص)، امام علی (ع)، حضرت فاطمه (س)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) از مصادیق اصلی «اهل بیت» هستند؛ بنابراین، با این پیش‏تفسیر نمی‏توان منظور از «اهل بیت» را زنان و عموم خانوادة پیامبر (ص) تفسیر کرد (طباطبایی، 1390ق، ج16، ص309).

 

5-7-2- زمینه و قصدگرایی از دیدگاه هرش

می‏توان گفت از نظر هرش، زمینه نقشی مهم در نزدیک شدن خواننده به معنای متعیّن دارد؛ زیرا دارای گستره‏ای وسیع است که بهترین احتمال معنایی را برای حدس مفسر از معنای لفظی مدنظر مؤلف دارد (هرش، 1395ش، ص47). از نظر ایشان، زمینه مشتمل بر کلمات، موقعیت‏های اجتماعی، تاریخی، روان‏شناسی، فرهنگی، نوع ارتباط ماتن با مخاطب و قواعد مدنظر ماتن هنگام صدور متن است. هرش واژة زمینه را گاهی برای دلالت بر تصوری که از کلیت متن دارد به کار می‏گیرد که این دلالت ممکن است مشخص‏کنندة بخش‏های متن باشد و گاهی نیز مشخص‏کنندۀ موقعیت فرهنگی و اجتماعی حاکم بر صدور متن و داده‏های آن است (هرش، 1395ش، ص87).

از نظر هرش، ژانر ذاتی به عنوان تیپ معنایی کلی، نقشی حیاتی و مهم برای مؤلف و مفسر دارد؛ زیرا مفسر قبل از دریافت معنای تک‏ تک واژگان به کلیت معنای متن وابسته است؛ بنابراین، تیپ معنایی کلی نشانگر چگونگی پیوند بین تک تک کلمات است و تک‏ تک واژگان قابلیت مفهومی خود را در سایة کلیت معنایی یا ژانر ذاتی به دست می‏آورند. در این راستا، ارادة مؤلف نیز در جملات در سایة تیپ معنایی کلی به دست می‏آید. به دیگر عبارت، یک کلیت ذهنی در ذهن مؤلف شکل می‏گیرد. سپس، متناسب با آن ژانر، جملات و کلمات جزئی به مفهوم‏سازی ذهنی می‏رسند. به طور مشابه، مفسر نیز برای رسیدن به کارکرد تدریجی کلمات و جملات در فرآیند تفسیر خود، نیازمند رسیدن به تیپ معنایی کلی مدنظر خود و نزدیک‏سازی آن به تیپ معنایی مؤلف است (نک: هرش، 1395ش، ص83)؛ در نتیجه، مفسر زمانی به ژانر ذاتی دست می‏یابد که بتواند خود را به تیپ معنایی و ژانر ذاتی مدنظر ماتن نزدیک کند؛ اما در صورتی که مفسر توانایی رسیدن به ژانر ذاتی و کلیت معنایی را نداشته باشد، به ژانر غیرذاتی و بیرونی دست یافته است که نمی‏تواند یاریگر او برای رسیدن به معنای لفظی یا مقصود مؤلف باشد (نک: هرش، 1395ش، ص89).

 

5-7-3- ارزیابی و تحلیل

تلقی طباطبایی از زمینه، برخلاف هرش، جزئی‏نگر است؛ زیرا ایشان زمینه را یکی از عوامل مشخص‏کنندۀ معنای متن در کنار سایر عوامل می‏داند؛ در این صورت، اگر زمینه و موقعیت صدور متن ملحوظ نباشد، رسیدن به معنا و مقصود ماتن با مشکل همراه خواهد شد؛ اما از نظر هرش، زمینه نمی‏تواند مفسر را به مراد ماتن یا مؤلف برساند، بلکه زمینه مفسر را به نزدیک‏ترین احتمالات معنایی متن نزدیک می‏کند؛ بنابراین، فرآیند فهم متن، برخلاف دیدگاه هرش، به واسطة ژانر انجام نمی‏شود و ژانر یا زمینه فقط یکی از ابزار رسیدن به مقصود مؤلف در متن است.

 

5-8- مفسر و قصدگرایی متن از نظر هرش

هرش در تعامل خواننده با متن قائل به چهارگانۀ فهم، تفسیر، داوری و نقد است. تحصیل فهم یا معنای لفظی متن وابسته به قصد ماتن است که باید آن را امری ثابت و غیرقابل تغییر ملحوظ دانست (نک: هرش، 1395ش، ص134). هرش در ادامة رویکرد هرمنوتیکی خویش دریافت فهم را از جانب خواننده منوط به درک ژانر ذاتی یا معنای مقصود ماتن تحت عنوان زمینه می‏داند. در این راستا، مفسر از طریق نشانه‏ها و داده‏ها که مصداق زمینه هستند می‏تواند به مفاهیم تکلم و نوشتار متکلم یا مؤلف نزدیک شود؛ در نتیجه، مفسر تلاش می‏کند خود را به افق و چشم‏انداز معنایی ماتن نزدیک و از تحمیل افق معنایی مدنظر خویش بر متن اجتناب کند (نک: هرش، 1395ش، ص135).

با وجود اینکه هرش به تعیّن معنای متن بر اساس قصد ماتن پایبند است، این تعیّن مانعی در تبیین یا تکثر تفسیر ایجاد نمی‏کند؛ زیرا از نظر ایشان، تفسیر به کشف معنای لفظی متن دلالت ندارد، بلکه خواننده به واسطة زمینه تلاش می‏کند خود را به فضای معنای مدنظر ماتن نزدیک کند (نک: هرش، 1395ش، ص138) و این امر مرهون موقعیت صدور متن از ناحیة ماتن است؛ به همین دلیل، ذیل یک متن شاهد تنوع و تکثرهای معنایی هستیم که حاصل فرآیند خواننده یا مفسر با الفاظ بومی خود در بهره‏مندی از زمینه یا موقعیت صدور متن است.

مفسر در فرآیند فهم پس از تبیین متن (تفسیر) برای دیگران وارد فضای داوری و نقد می‏شود. از نظر هرش، مفسر در داوری در حال بازسازی سازوکار معنای متن با موقعیت‏های بیرون از متن است (نک: هرش، 1395ش، ص143)؛ به همین دلیل، پس از تحلیل و مقایسه بین متن و موقعیت صدور آن، مفسر این توان را دارد که صحت و سقم متن و مفاد آن را ارزیابی کند؛ اما با توجه به قصدی بودن معنا از ناحیة ماتن، مفسر هرگز نمی‏تواند به قصد ماتن نسبت به متن دست یابد.

 

5-9- مفسر و قصدگرایی متن از دیدگاه طباطبایی

از نگاه طباطبایی، مفسر تلاش می‏کند با تفسیر متن به قصد ماتن و مؤلف دست یابد؛ به همین دلیل، ایشان در معنای تفسیر آورده است منظور تبیین معنای آیات و کشف مقاصد و مدالیل آن است (طباطبایی، 1390ق، ج1، ص4). به عبارت دیگر، تنها راه درک معانی و دلالت‏های مدنظر مؤلف به کمک تفسیر امکان‏پذیر است؛ به همین دلیل، ذیل تفسیر آیۀ: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى‏ قُلُوبٍ أَقْفالُها» (محمد: 24)، به نقل از طبرسی آورده است قرآن کتابی است که با توجه به هم‏لسان بودن با امت این ظرفیت را دارد که همة مردم از محتوا و مضامین رفیع آن بهره‏مند شوند و این فهم را نمی‏توان فقط به علم اهل بیت (ع) معطوف دانست (نک: طباطبایی، 1390ق، ج18، ص241؛ طبرسی، 1372ش، ج9، ص104).

طباطبایی در نظریة تفسیری خویش ناظر به دست‏یابی مفسر به مراد مؤلف بسیار راسخ است؛ به گونه‏ای که مفسر با در نظر داشتن قواعد زبانی، عقلایی و عرفی می‏تواند متن را متناسب با قصد مؤلف با مصادیق حقیقی و مجازی آن ارزیابی کند. البته ایشان در ادامه با قائل بودن تفاوت بین متن قرآن با کلام بشری رسیدن به مقصود ماتن را فقط به قواعد عربی وابسته نمی‏داند (طباطبایی، 1390ق، ج3، ص76). از دیگر سو، طباطبایی متأثر از مفهوم آیۀ مزبور و رویکرد تفسیر قرآن به قرآن خود، تدبر در قرآن را بدون درک معانی آن غیرممکن می‏داند؛ زیرا فهم متن در سایة تفسیر آن امکان‏پذیر است؛ بنابراین، تنها راه رسیدن به معارف رفیع قرآن که می‏توان در سایة آن به هدایت و مقام خلیفه‏اللهی رسید، منوط به فهم این گنجینة قوی و هدایت‏بخش است که تفسیر ابزاری است که مفسر را در فرآیند فهم آن به مقصود خداوند در متن قرآن نزدیک می‏کند (نک: آملی، بی تا، ج1، ص13).

 

10-5- ارزیابی و تحلیل

هرش و طباطبایی فهم را به عنوان ژانر ذاتی مقدم بر تفسیر و تحصیل آن را در گرو واژگان و معیارهای خود متن می‏دانند. از نظر هرش، تمام تلاش مفسر برای نزدیک شدن به مراد و مقصود ماتن در زمینة متن است؛ به گونه‏ای که خواننده یا مفسر با قرار گرفتن در زمینه یا موقعیت صدور متن می‏تواند موقعیتی شبیه به ماتن به خود بگیرد و قریب‏ترین معنا را نسبت به مراد ماتن پیش‏بینی کند؛ در این صورت، کنش مفسر در بافت و موقعیت صدور متن صرفاً به مراد مؤلف نزدیک می‏نماید؛ بنابراین، هرش با تفکیک بین چهارگانة فهم، تفسیر، داوری و نقد و تعلق فهم به ارادة ماتن هرگز نمی‏تواند به مراد ماتن دست یابد، بلکه بیشترین تلاش ایشان به تبیین موقعیت متن منتهی می‏شود؛ اما طباطبایی، برخلاف هرش، هدف تفسیر را فقط به تبیین متن برای نزدیک شدن به نیت ماتن معطوف نمی‏داند، بلکه هدف از تفسیر از نظر ایشان رسیدن به کشف مراد و مقصود ماتن است و با اعمال این دیدگاه، متن می‏تواند از بسیاری از دیدگاه‏های نسبی‏گرایانة فهم مبرا باقی بماند.

 

6- نتیجه‌گیری

همان‏طور که در بخش قبل ملاحظه شد، قصدی بودن معنا بر نیت و قصد مؤلف معطوف است؛ به گونه‏ای که این نیت عنصر اساسی در تعیّن‏بخشی معنا است. در این راستا، توجه به ظاهر متن برای رسیدن به مقصود ماتن امری عقلایی در ابعاد تصوری و تصدیقی آن است که از عنصر مفاهمه و تفهیم برخوردار است.

در بررسی تطبیقی دیدگاه طباطبایی و هرش نیز به این نتیجه رسیدیم که هر دو به قصدگرایی معنا و وابستگی آن به نیت مؤلف راسخ هستند؛ با این تفاوت که هرش، برخلاف قواعد عقلایی مفاهمه، از تبیین و توجیه «مدلول تصوری» کلمات یا معنای موضوع له الفاظ عاجز است و از آنجا که به وضعی بودن الفاظ توجه ندارد، همة مخاطبان نمی‏توانند به صورت یکسان به مراد مؤلف دست یابند. به نوعی، رسیدن به معنای تصدیقی و نیت ماتن که هرش بر آن قائل است نیز امری غیرممکن است؛ زیرا رسیدن به معنای تصدیقی و کاربردی بدون به‏کارگیری دلالت تصوری و وضعی واژگان غیرممکن می‏نماید. در مقابل، طباطبایی با لحاظ معنای سمانتیک یا لغوی واژگان و معنای پراگماتیک که برگرفته از شرایط زمانی، مکانی، زمینۀ تاریخی، سیاق و ویژگی‏های مؤلف است، قصد دارد با کمک این دو محور به معنایی برسد که هم مدنظر مؤلف باشد و هم از ادلة عقلی و عرف مفاهمه برخوردار باشد.

در نتیجه، لحاظ نکردن دلالت وضعی معنا و معطوف دانستن تام متن به صاحب اثر با سیرۀ عقلا معارض است که پیامدهای زیان‏بار آن را باید در مشرب‏های متفاوت تفسیری دنبال کرد؛ به همین دلیل، دیدگاه هرمنوتیکی هرش نسبت به دلالت‏های وضعی معنا را می‏توان به مشرب فکری باطنیه در جهان اسلام نزدیک دانست که با این نگرش، خواننده هرگز نمی‏تواند بر اساس قواعد عرفی و مفاهمه به کشف نیات و ظهورات ماتن دست یابد و به صورت ویژه، کلام الهی از رهزن معانی یکسان و قاعده‏مند عقلایی خارج است که پیامد آن را در اختلاف بیشتر هرمنوتیک تفسیری مفسران می‏توان دنبال کرد.

 

 [1] Bleicher

 [2] Chladenius

 [3] Schleiermacher

 [4] Dilthey

 [5] Hirsch    

 [6] Wittgenstein  

 [7] Bertrand Russell

[8] objectivism

 9 Beardsley

10 Heidegger

11 Gadamer

[12] Self- identical

[13] Intentional

14 Eliade

[15] Context

[16] Objectivism

The Holy Quran.

Ghara'i Esfahani, Mohammad Hossein. (n.d.). Nihayat al-Daraya fi Sharh al-Kifaya. No place: Matba'at al-Tabataba'i.

Ahmadi, Babak. (1999). Structure and Interpretation of Texts. Tehran: Nashr Markaz.

Alston, William. (2002). Philosophy of Language. Translated by Ahmad Reza Jalili. No place: Sohravardi Research and Publishing Office.

Amoli, Sayyid Haydar. (n.d.). Tafsir al-Muhit al-A'zam wa al-Bahr al-Dakhm. Tehran: Ministry of Culture and Islamic Guidance Publications.

Ansari, Morteza. (1999). Fara'id al-Usul, Research by Turath al-Sheikh al-A'zam. Qom: Publisher Majma' al-Fikr al-Islami.

Emami, Nasrollah. (2003). Deconstruction in the Process of Literary Analysis. Ahvaz: Reshesh Publishing.

Eliade, Mircea. (1997). Hermeneutic Interpretation. Translated by Mahmoud Taqizadeh Davari. Ma'rifat, 22, 84-90.

Bagheri, Ali Osat. (2021). The Role of Prior Knowledge and Interests of the Interpreter in Quranic Interpretation. Qom: Islamic Seminary and University Research Institute.

Belsey, Catherine. (2000). The Act of Criticism. Translated by Abbas Mokhayer. Tehran: Qesseh Publishing.

Khu'I, Sayyid Abu al-Qasim. (n.d.). Al-Bayan fi Tafsir al-Quran. Beirut: Dar al-Zahra.

Khu'i, Sayyid Abu al-Qasim. (1992). Lectures in Usul al-Fiqh. Qom: Islamic Publishing Institute.

Khorasani, Mohammad Kazem. (n.d.). Kifayat al-Usul. Tehran: Islamiyeh Bookstore.

Razi, Qutb al-Din. (1971). Sharh al-Matalib. Qom: Dhawi al-Qurba.

Zarqani, Muhammad Abd al-Azim. (1989). Manahil al-Irfan fi Ulum al-Quran. Beirut: Dar al-Fikr.

Sadr, Sayyid Muhammad Baqir. (1996). Bahuth fi 'Ilm al-Usul. Beirut: Dar al-Islamiyya.

Tabataba'i, Mohammad Hossein. (1966). The Quran in Islam. Tehran: Dar al-Kutub al-Islamiyya.

Tabataba'I, Mohammad Hossein. (1970). Al-Mizan fi Tafsir al-Quran. Beirut: Mu'assasat al-A'lami lil-Matbu'at.

Tabarsi, Fadl ibn Hassan. (1993). Majma' al-Bayan fi Tafsir al-Quran. Tehran: Nasir Khusraw.

Amid Zanjani, Abbas Ali. (2006). Principles and Methods of Quranic Interpretation. Tehran: Organization of Printing and Publishing of the Ministry of Culture and Islamic Guidance.

Mousavi Khomeini, Ruhollah. (2003). Adab al-Salat. Tehran: Institute for Compilation and Publication of Imam Khomeini's Works.

Kouzenhevi, David. (1992). The Critical Circle. Translated by Morad Farhadpour. No place: Gil.

Nietzsche, Friedrich., Ricœur, Paul., Foucault, Michel., Gadamer, Hans-Georg., and Heidegger, Martin. (1998). Modern Hermeneutics: Selected Essays. Translated by Babak Ahmadi, Mehran Mohajer, and Mohammad Nabavi. Tehran: Nashr Markaz.

Newton, K. M. (1994). Hermeneutics. Translated by Yousef Ali Abazari. Arghavan, 4.

Vaezi, Ahmad. (2021). Theory of Text Interpretation. Qom: Islamic Seminary and University Research Institute.

Vaezi, Ahmad. (2001). Introduction to Hermeneutics. Tehran: Knowledge and Contemporary Thought.

Hashemi, Seyed Mahmoud. (1985). Bahuth fi 'Ilm al-Usul. No place: Maktab al-A'lam al-Islami.

Hirsch, E. D. (2016). Validity in Interpretation. Translated by Mohammad Hossein Mokhtari. Tehran: Hikmat Publications.

Noel, C. (2000). Interpretation and Intention: The Debate between Hypothetical and Actual Intentionalism. Metaphilosophy, 3(1), 75-95 (Published Online: 24 January 2003).

Lycan, W. (2008). Philosophy of Language (Second Edition). Routledge.

Mikkonen, J. (2009). Intentions and Interpretations: Philosophical Fiction as Conversation. Published January 27, www.cotempaesthetics.org/newvolume/pages/article.php?articleID=526.

قرآن کریم
غروی اصفهانی، محمد حسین. (بی‏تا). نهایه الدرایه فی شرح الکفایه. بی جا: مطبعه الطباطبایی.
احمدی، بابک. (1378ش). ساختار و تأویل متن. تهران: نشر مرکز.
آلستون، ویلیام. (1381ش). فلسفۀ زبان. احمدرضا جلیلی (مترجم). بی جا: دفتر پژوهش و نشر سهروردی.
آملی، سید حیدر. (بی تا). تفسیرالمحیط الاعظم والبحر الضخم. تهران: چاپ انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
انصاری، مرتضی. (1419ق). فرائد الاصول، تحقیق تراث الشیخ الاعظم. قم: ناشر مجمع الفکر الاسلامی.
امامی، نصرالله. (1382ش). ساخت‏شکنی در فرآیند تحلیل ادبی. اهواز: نشر رسش.
الیاده، میرچا. (1376ش). تفسیرگرایی تأویلی. محمود تقی‏زاده داوری (مترجم). معرفت، 22، 84-90.
باقری، علی اوسط. (1400ش). نقش پیش‏دانسته‏ها و علایق مفسر در تفسیر قرآن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
بلزی، کاترین. (1379ش). عمل نقد. عباس مخیر (مترجم). تهران: نشر قصه.
خویی، سیدابوالقاسم. (بی تا). البیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دارالزهراء.
خویی، سیدابوالقاسم. (1371ش). محاضرات فی اصول الفقه. قم: مؤسسۀ نشر اسلامی.
خراسانی، محمد کاظم. (بی تا). کفایه الاصول. تهران: کتابفروشی اسلامیه.
رازی، قطب الدین. (1391ق). شرح المطالع. قم: ذوی القربی.
زرقانی، محمد عبدالعظیم. (1409ق). مناهل العرفان فی علوم القرآن. بیروت: دارالفکر.
صدر، سید محمد باقر. (1417ق). بحوث فی علم الاصول. بیروت: دارالاسلامیه.
طباطبایی، محمد حسین. (1386ق). قرآن در اسلام. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
طباطبایی، محمد حسین. (1390ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسۀ الأعلمی للمطبوعات.
طبرسی، فضل بن حسن. (1372ش). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: ناصرخسرو.
عمید زنجانی، عباسعلی. (1385ش). مبانی و روش‏های تفسیر قرآن. تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
موسوی خمینی، روح الله. (1382ش). آداب الصلواه. تهران: مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
کوزنزهوی، دیوید. (1371ش). حلقۀ انتقادی. مراد فرهادپور (مترجم). بی جا: گیل.
نیچه، فریدرش، ریکور، پل، فوکو، میشل، گئورگ گادامر، هانس، و هایدگر، مارتین. (1377ش). هرمنوتیک مدرن: گزینة جستارها. بابک احمدی؛ مهران مهاجر و محمد نبوی (مترجم). تهران: نشر مرکز.
نیوتن، ک. ام. (1373ش). هرمنوتیک. یوسف علی اباذری (مترجم). ارغنون، 4.
واعظی، احمد. (1400ش). نظریۀ تفسیر متن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
واعظی، احمد. (1380ش). درآمدی بر هرمنوتیک. تهران: دانش و اندیشۀ معاصر.
هاشمی، سید محمود. (1405ق). بحوث فی علم الاصول. بی جا: مکتب الاعلام الاسلامی.
هرش، اریک دونالد. (1395ش). اعتبار در تفسیر. محمد حسین مختاری (مترجم). تهران: انتشارات حکمت.
Noel, C. (2000). Interpretation and Intention: The Debate between Hypothetical and Actual Intentionalism. Metaphilosophy, 3(1), 75-95 (Published Online: 24 jan 2003).
Lycan, W. (2008). Philosophy of Language (second edition). Routledge.
Mikkonen, J. (2009). Intentions and Interpretations: Philosophical Fiction as Conversation. Published, January27, www. Cotempaesthetics. Org/ newvolume/ pages/ article. Php? ArticleID=526.