Analyzing the types of "overlapping", "consecutive" and "dispersed" compound Qasr in the context of the Holy Quran: relying on the unity of the subject and the multiplicity of styles

Document Type : Research Article

Authors

1 Master student, Department of Arabic language and literature, Persian Gulf University, Bushehr, Iran

2 Associate Professor, Department of Arabic Language and Literature, Persian Gulf University, Bushehr, Iran

Abstract

Qasr, which means assigning one thing to another and denying it to someone else, is one of the most used rhetorical styles in the Holy Qur'an, that God, in various subjects, according to the needs of the audience, to express his intention and understand its meaning more precisely, has used special ways of this style. Scholars of rhetoric have mentioned several divisions for the Qasr, in which more attention is paid to the sides of the Qasr. This research aims to present a new division for the Qasr based on the unity of the subject and the multiplicity of styles of the Qasr. Being careful in the verses containing Qasr styles, we notice that the theologian sometimes expresses a single topic in different ways, so that sometimes by using one Qasr style, he expresses his intended meaning, and on the other hand, sometimes he uses more than several styles in a single context or contexts. This can be seen as a means for a new division of the Qasr. This research aims to present the said division, and with a descriptive-analytical method, to answer questions such as, what new ways of rhetoric of Qasr styles can be proposed in the word of revelation. With a comparative analysis of overlapping, consecutive, and dispersed types of Qasr, it is determined with the Qur'anic evidence that the two elements of the unity of the subject and the context play an essential role in the definition of the compound Qasr; Also, the scope of the context determines the types of compound Qasr.

Keywords

Main Subjects


Article Title [Persian]

واکاوی انواع قصر مرکب «متداخل»، «متوالی» و «متناثر» در سیاق قرآن کریم: با تکیه بر اتحاد موضوع و تعدد اسالیب

Authors [Persian]

  • عذرا السادات لطیفی حسینی 1
  • حسین مهتدی 2
  • سید حیدر فرع شیرازی 2
1 دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد زبان و ادبیات عربی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران
2 دانشیار زبان و ادبیات عربی، دانشگاه خلیج فارس، بوشهر، ایران

Keywords [Persian]

  • قرآن کریم
  • قصر مرکب
  • اسلوب
  • متداخل
  • متوالی
  • متناثر

قصر به معنای اختصاص امری به امر دیگر و نفی آن از غیر او، از اسلوب‌های پرکاربرد بلاغی در قرآن است که خداوند، در موضوعات مختلف، با توجه به اقتضای حال مخاطب، برای بیان و تفهیم دقیق‌تر معنای مقصود خود، شیوه‌های خاصی از این اسلوب را به کار برده است. این اسلوب به‌عنوان قوی‌ترین روش تأکید مضمون کلام، نقش برجسته‌ای در فهم و تفسیر متن دارد؛ از این رو، همواره شایان توجه اهل بلاغت بوده است؛ به گونه‌ای که بیشتر آنها در کتب بلاغی خود از قدیم تا معاصر، باب مفصل و مجزایی را به قصر اختصاص داده و در آن به مباحثی ازجمله تعریف، اهداف، اغراض بلاغی، اقسام و شیوه‌های آن پرداخته‌اند.

علمای بلاغت، براساس معیارهای مختلف، تقسیمات متعددی را برای قصر ذکر کرده‌اند؛ گاه قصر را به اعتبار حقیقت و واقع به قصر حقیقی و اضافی و گاه به اعتبار طرفین قصر یعنی مقصور و مقصور علیه به قصر موصوف بر صفت و قصر صفت بر موصوف تقسیم کرده‌اند. بلاغیون تقسیم دیگری به اعتبار اعتقاد و حال مخاطب برای قصر مطرح کرده‌اند و قصر را از این نظر به قصر افراد، قصر تعیین و قصر قلب تقسیم کرده‌اند.

فرضیه اصلی این است که با در نظر گرفتن ظرفیت وسیع زبان وحی، فهم بلاغی قرآن کریم در حال گسترش بوده است؛ بنابراین، در یک نگاه کلی دو نوع قصر مفرد و مرکب متصور است. سپس قصر مرکب - که محوریت اصلی این پژوهش است - از نظر وحدت یا تشابه موضوع و تعدد اسالیب براساس سیاق، آیه، سوره یا کل متن قرآن کریم به سه نوع فرعی «متداخل»، «متوالی» و «متناثر» منشعب می‌شود. بحث از معنای لغوی و اصطلاحی قصر در پژوهش‌های مختلف، بررسی شده است؛ از این رو، در این پژوهش تکرار نشده است و بر همین اساس، در ادامه این پژوهش، ضمن تعریفی مختصر از قصر، اسالیب قصر و انواع آن طبق نظر پیشینیان، بی‌درنگ به مقوله اصلی تعریف جدید از قصر مفرد و مرکب و به‌طور خاص به گونه‌های مختلف قصر مرکب با توجه به زبان اختصاصی قرآن، پرداخته خواهد شد و برای تبیین دقیق این نوع قصر سعی شده است برای هر کدام از انواع قصر مرکب شاهد مثال‌هایی از آیات قرآن ارائه شود.

 

1-1. پیشینۀ پژوهش:

موضوع «قصر» به‌عنوان یکی از پربسامدترین اسالیب به‌کاررفته در قرآن، نقش مهمی در تبیین آیات قرآن دارد؛ از این رو، بسیاری از پژوهشگران علوم قرآنی به آن توجه داشته‌اند؛ به طوری ‌که بیشتر علمای قدیم و جدید بلاغت در کتب بلاغی خود به این بحث پرداخته‌اند. با بررسی کتب و پژوهش‌های صورت‌گرفته در موضوع قصر تا آنجا که اطلاع حاصل شدپژوهشی با موضوع تقسیم قصر به اعتبار وحدت موضوع و تعدد اسالیب صورت نگرفته است؛ فقط در چند مورد اشاره‌ای به‌عنوان «قصرمرکب» شده است؛ ازجمله:

  1. مدرس افغانی، محمدعلی (1362ش)، المدرس الافضل فیما یرمز و یشار الیه فی المطول. مؤلف این کتاب در مبحث قصر در ضمن بیان تفاوت‌های اسالیب قصر از مجامعت یا عدم مجامعت برخی اسالیب قصر با یکدیگر سخن گفته است.
  2. الظهار، نجاح احمد عبدالکریم (1402-1403ه)، القصر و أسالیبه مع بیان أسرارها فی الثلث الاول من القرآن الکریم. نویسنده این کتاب پس از بیان تفصیلی قصر، ذکر اقسام و طرق مختلف آن به تحلیل آیات حاوی اسلوب قصر را با توجه به مضامین آنها در ثلث اول قرآن پرداخته و اسرار بلاغی اسالیب قصر را با توجه به سیاق آیات بررسی کرده و در ضمن ذکر چند آیه از قرآن به‌عنوان مثالی برای قصر مرکب از این سبک نام برده است.
  3. درّاز، صالح عبید (1406ه)، أسالیب القصر فی القرآن الکریم و أسرارها البلاغیة. در این کتاب ضمن بحث مفصلی از قصر و اقسام آن، تاریخچه، اهداف، طرق اصطلاحی و غیر اصطلاحی قصر، اسرار بلاغی این اسالیب ذکر شده و به‌صورت جزئی از توالی و تداخل اسالیب قصر سخن به میان آمده است.
  4. صیادانی، علی و فارسی، بهنام (1438ق)، «دراسة تحلیلیة فی الفروق المعنویة بین أسالیب القصر». در این پژوهش، نگارنده ضمن معرفی طرق قصر، دلالت‌های بلاغی هر کدام را ذکر کرده و درضمن بیان فروق این اسالیب، به‌صورت خیلی جزئی به قصر مرکب اشاره‌ای کرده است.

امتیاز این پژوهش این است که به‌طور مستقل تقسیم‌بندی انواع قصر مرکب «متداخل»، «متوالی» و «متناثر» در سیاق قرآن کریم: با تکیه بر اتحاد موضوع و تعدد اسالیب پرداخته است و نخستین پژوهشی است که سعی دارد با استخراج آیات در بردارندۀ اسلوب قصر و توجه به کیفیت استعمال اسالیب در سیاق کلام، حالت‌های مختلف تعدد اسالیب قصر در موضوع واحد را شناسایی کند و از این منظر تقسیم جدیدی برای قصر ارائه دهد.

 

بحث از معنای لغوی و اصطلاحی قصر در پژوهش‌های مختلفی بررسی شده است؛ از این ‌رو، در این پژوهش به تعریفی مختصر از آن اکتفا می‌شود. «قصر» در لغت به معنای کوتاهی و متضاد «طول» (ابن‌منظور، 1414، ج5، ص. 95)، «حَبس» مانند قول خداوند متعال ﴿حُورٌ مَقْصُوراتٌ‌ فِی الْخِیامِ‌﴾ (رحمن، 72)، مقصورات به معنای محبوسات (ازهری، 1421، ج8، ص. 279) به کار رفته است، حصر نیز به معنای حبس‌کردن و در مضیقه و تنگنا قرار دادن است (ابن‌درید، 1988م، ج1، ص. 514). ازنظر لغوی هر دو واژه به یک معنا به کار رفته‌اند. سیوطی هر دو واژه حصر و قصر را به کار برده و گفته است: «و اما حصر، به آن قصر نیز گفته می‌شود و آن تخصیص یک امر است به دیگری به طریق مخصوص. همچنین، گفته قصر به معنای اثبات حکم برای امر مذکور و نفی آن از غیرآن است» (سیوطی، 1384، ج2، ص. 163). تفتازانی اصطلاح قصر را «اختصاص‌دادن و محدودکردن امری به امر دیگر به شیوه‌ای خاص» (تفتازانی، 1376، ص. 115) تعریف کرده است. دسوقی عبارت را شرح داده و منظور از طرق مخصوص و شیوه خاص را یکی از چهار روش معروف و اصلی قصر یعنی (عطف، نفی و استثنا، إنّما، تقدیم) یا ضمیر فصل، «ال» جنس و تعریف هر دو جزء مسند و مسندالیه ذکر کرده است (دسوقی، 2010م، ج2، ص. 212).

 

1-2-2. قصر به‌واسطه حروف عطف

در شیوۀ قصر به‌واسطه حروف عطف (بل، لا و لکن)، متکلم، منظور خود را با دو ساختار مثبت و منفی به‌طور صریح و موجز بیان می‌کند. هر کدام از حروف عطف ذکرشده در دلالت خود بر قصر، با حروف دیگر تفاوت دارد. در عطف به‌واسطه «لا» مقصور و مقصور علیه هر دو قبل از «لا» می‌آیند و مقصور علیه در مقابل آنچه ما بعد «لا» می‌آید، ذکر می‌شود. این اسلوب، دلالت صریح در نفی و اثبات دارد؛ از همین رو، دلالت آن بر قصر واضح است؛ در حالی ‌که در عطف به‌واسطه (بل و لکن) مقصور علیه بعد از این حروف ذکر می‌شوند، عطف به‌واسطه «بل» اگر بعد از کلام منفی بیاید دلالت بر قصر دارد؛ زیرا در این حالت، دلالت بر ثبوت حکم برای مابعد خود و نفی حکم از ما قبل دارد و معنای اثبات و نفی در قصر را می‌رساند؛ در حالی که ذکر آن بعد از جمله مثبت، فاقد چنین دلالت است (زویعی، 1997م، ص. 394).

 

2-2-2. قصر به‌واسطه نفی و استثناء

در اسلوب نفی و استثنا، معنای قصر با هر کدام از ادات نفی و استثنا محقق می‌شود (دسوقی، 2010م، ص. 246). در این روش، مقصور علیه بعد از ادات استثنا و مقصور قبل از آنها ذکر می‌شود (زویعی، 1997م، ص. 389) و اگر به مقصور و مقصور علیه، هر دو توجه شود، هر دو پس از «الّا» ذکر می‌شود؛ کلمه‌ای که بلافاصله بعد از «الّا» ذکر می‌شود، مقصور علیه کلام است. کاربرد این روش در جایی است که مخاطب نسبت به حکم شک دارد یا منکر آن است (جرجانی، 1368، ص. 419).

 

 

3-2-2. قصر به‌واسطه «انّما»

در دلالت «إنّما» بر قصر، میان علمای بلاغت، اختلاف است. عده‌ای معتقدند که «إنّما» افاده قصر نمی‌کند، آن دسته از علما که افاده آن بر قصر را پذیرفته‌اند، در کیفیت این دلالت اختلاف دارند. گروهی، دلیل دلالت آن را عرفی و عده‌ای، عرف و استعمال می‌دانند؛ عده‌ای نیز «إنّما» را متضمن معنای «ما و الّا» می‌دانند و بر این قول خود، دلایلی را ذکر کرده‌اند (دسوقی، 2010م، ص. 251). عبدالمتعال صعیدی دلالت «إنّما» بر قصر را وضعی می‌داند که نیازی به ذکر دلیل ندارد (صعیدی، 1973م، ج2، ص. 13). کاربرد این اسلوب در جایی است که مخاطب نسبت به حکم جهل ندارد و صحت آن را رد نمی‌کند یا اینکه او را به‌منزلۀ چنین شخصی می‌دانند و اگر موضوع معلومی که شکی در آن راه ندارد را با نفی و استثنا بیاورند، به‌منزله فرض آن موضوع در حکم مشکوک است (جرجانی، 1368، ص. 410-413).

 

4-2-2. قصر به‌واسطه تقدیم ما حقّه التأخیر

مقدم‌آوردن چیزی که حقش تأخیر است، یکی دیگر از طرق قصر است. تقدیم مبتدا بر خبر یا تقدیم معمول بر فعل و تقدیم مفعول بر فاعل از اقسام چنین روشی به‌شمار می‌روند. در این روش، جزء مقدم‌شده، مقصور علیه کلام است. هر تقدیمی دلالت بر قصر ندارد. گاهی تقدیم افاده معنایی غیر از قصر دارد. دلالت تقدیم بر قصر، برخلاف دیگر طرق اصلی که به‌صورت وضعی است، به ذوق، دقت نظر در قرائن، بحث از صدر کلام و ارتباط تقدیم با سیاق کلام بستگی دارد (زویعی، 1997م، ص. 397). از میان چهار روش ذکرشده، عطف به‌دلیل صراحت در نفی و اثبات بر دیگر طرق مقدم شده و بعد از آن نفی و استثنا سپس اسلوب انّما و اسلوب تقدیم به دلیل اینکه دلالت بر قصر، ذوقی و نحوی است، در مرتبه آخر قرار دارد (صعیدی، 1973م، ص. 10).

5-2-2. قصر به‌واسطه ضمیر فصل

ضمیر فصل، ضمیر منفصل مرفوعی است که به ‌منظور تشخیص تابع، بین مبتدا و خبر معرفه یا در حکم معرفه می‌آید. بلاغیون فایده آن را تأکید و قصر دانسته‌اند و در جایی‌ که به ‌روش دیگری مفهوم قصر از کلام برداشت شود، فقط افاده تأکید می‌کنند (فاضلی، 1365، ص. 170).

 

6-2-2. قصر به‌واسطه تعریف به لام جنس

در تعریف به لام جنس، اگر معرفه به لام جنس، مبتدا قرار گیرد، مبتدا منحصر بر خبر می‌شود و فرقی بین خبر معرفه و نکره نیست و اگر خبر مقرون به لام جنس باشد، خبر منحصر در مبتدا می‌شود (فاضلی، 1365، ص. 168). در جایی‌ که لام جنس بر مسند وارد می‌شود، اگر جنس مدخول لام جنس، منحصر در یک‌ چیز باشد، مفید حصر جنس به‌‌صورت تحقیقی و اگر برای بیان کمال آن چیز در جنس یا کمال جنس در آن چیز آمده باشد، مفید حصر جنس به‌‌صورت مبالغه است (عرفان، 1389، ج2، ص. 112). دلالت این روش بر قصر نیز ذوقی و با توجه به مفهوم و سیاق داخلی یا خارجی کلام است.

 

7-2-2. قصر به‌واسطه تعریف مسند (تعریف الطرفین)

علما به تعریف مسند، تعریف الطرفین می‌گویند؛ زیرا لازمه تعریف مسند، معرفه‌بودن مبتدا است و در کلام عرب، مسندالیه نکره و مسند معرفه یافت نمی‌شود (عرفان، 1389، ص. 105)، این شیوه مربوط به جملات اسمیه است. منظور از مسند، خبر و منظور از مسندالیه، مبتدا است؛ زیرا مسند به‌صورت فعل در حکم نکره است و معرفه نیست. مسند معرفه، ممکن است به‌صورت هر یک از اقسام معارف ذکر شود؛ در حالی که همۀ آنها مفید قصر نیستند و این روش گاهی با توجه به قرائن و سیاق کلام، افاده قصر می‌کند.

 

8-2-2. قصر به‌واسطه تقدیم مسندالیه

در دلالت تقدیم مسندالیه بر قصر، دیدگاه‌های مختلفی مطرح است و علمای بلاغت، برای دلالت این شیوه بر قصر شرایط و حالات مختلفی را ذکر کرده‌اند. بنا بر دیدگاه شیخ عبدالقاهر، تقدیم مسند در جایی‌که مسندالیه، مسبوق به نفی و مسند، فعل باشد، به‌طور حتمی بر تخصیص دلالت دارد و در این حالت، تفاوتی بین اینکه مسندالیه، اسم ظاهر معرفه، ضمیر یا نکره باشد، وجود ندارد (جرجانی، 1368، ص. 185-196).

 

متکلم گاه با به‌کارگیری یک اسلوب قصر در کلام خود، معنای مدنظرش را بیان می‌کند و با توجه به سیاق نیازی به تکرار اسلوب نمی‌بیند و درمقابل، گاه برای رساندن مقصود خود، بیش از چند اسلوب را در کلام و سیاق واحد به کار می‌برد که وجهی برای تقسیم جدیدی از قصر است و از این منظر می‌توان قصر را به مفرد و مرکب، تقسیم و هر کدام از آنها را این‌گونه تعریف کرد:

الف- قصر مفرد: هر گاه موضوع واحدی فقط با یک اسلوب قصر در کلام بیان شده باشد، می‌توان از آن تعبیر به «قصر واحد» یا «مفرد» کرد؛ مانند آیه ششم سوره فاطر ﴿إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾. آیاتی دربارۀ اغوا و فریب شیطان در قرآن بیان شده است که برخی با اسلوب قصر ذکر شده‌اند که مضمون کلی آنها حصر اراده شیطان در ایجاد تفرقه و عداوت یا وعده به غرور بوده است. در جاهای متعددی علت دشمنی شیطان با انسان ذکر شده است؛ ولی این آیه علت دعوت شیطان را حصر در جهنمی ساختن پیروانش می‌کند؛ شاهد مثال در عبارت ﴿إِنَّمَا یَدْعُو حِزْبَهُ لِیَکُونُوا مِنْ أَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ است که بیان می‌دارد شیطان حزب خود را فقط دعوت به آتش جهنم می‌کند. این عبارت درواقع تعلیلی بر اول آیه است که بیان می‌دارد شیطان دشمن شماست، او را دشمن خود قرار دهید، علت دشمن قرار دادن شیطان تنها با یک اسلوب قصر، آن هم به شیوه إنّما بیان شده است. استفاده از این اسلوب به این سبب است که در ابتدای آیه بر دشمنی شیطان تأکید شده و مردم را امر به دشمن قرار دادن شیطان کرده است؛ بنابراین، مخاطبان منکر دشمنی شیطان نیستند. به نظر می‌رسد مقصور علیه در این آیه، تعلیل «لیکونوا من اصحاب السعیر» ‌باشد؛ یعنی هدف نهایی شیطان با توجه به لام تعلیل در لیکونوا، فقط جهنمی‌ساختن آنهاست.

ب- قصر مرکب: ترکیب دو یا چند اسلوب قصر به صورت تداخل، توالی یا تناثر در کلام یا سیاق واحد یا سیاق‌های مختلف را می‌توان قصر مرکب نامید. اصطلاح مرکب در اینجا درمقابل مفرد و به معنای ترکیب و ضمیمه‌کردن دو یا چند چیز به‌ کار رفته است؛ همان‌طور که برخی کتب لغوی، این واژه را در معنای «مرکب من عدّة اجزاء» (بستانی، 1375، ص. 809)، «چیزی که از چند جزء تشکیل شده باشد» به ‌کار برده‌اند.

 

از آنجایی که مفهوم سیاق در تعریف قصر مرکب نقش برجسته‌ای دارد، لازم است قبل از تعریف دقیق این اصطلاح، به مفهوم سیاق و نقش آن در قصر مرکب اشاره شود.

سیاق در لغت از ماده «سوق» به معنای راندن گرفته شده و در اصطلاح به کلماتی که با هم یک گفتار را تشکیل داده‌اند یا امور مرتبط با معنای گفتار که با گفتار جریان یافته‌اند، سیاق گفته می‌شود که دو نوع «سیاق درونی» و «سیاق بیرونی» را در بر می‌گیرد. منظور از سیاق درونی، کلمات و جملاتی هستند که در یک متن یا گفتار با هم جریان یافته‌اند و سیاق بیرونی شامل حوادث و اموری می‌شود که گفتار در دل آنها اظهار و بیان شده است (قائمی‌نیا، 1400، ج1، ص. 189). تأثیر سیاق در کلام به حدی است که زرکشی، آن را بزرگ‌ترین قرینه دال بر مراد متکلم می‌داند که هر کس آن را نادیده بگیرد، در درک معنا دچار اشتباه می‌شود و دیگران را نیز در مناظراتش به اشتباه می‌اندازد (زرکشی، 1408، ج2، ص. 220). یک قاعده کلی برای تعیین دامنه سیاق در دست نیست. به اعتقاد علامه، وحدت نزول و وضوح ارتباط، تعیین‌کنندۀ دامنۀ سیاق هستند و نیازی نیست برای ارتباط آیاتی که با هم نازل نشده‌اند یا ارتباط معنایی ندارند، خود را به زحمت بیاندازیم (طباطبایی، 1390ق، ج4، ص. 359-360). قائمی‌نیا معتقد است با توجه به وحدت شبکه‌ای قرآن، دامنۀ سیاق قرآن به دو عنصر وضوح ارتباط یا وحدت نزول محدود نمی‌شود و آیات به‌صورت پیچیده‌ای با هم در ارتباط‌اند؛ به گونه‌ای که مفسر برای بررسی دلالت‌های یک آیه، باید کل قرآن را سیاق واحدی بداند و به دنبال کشف روابط بیشتری باشد و در صورت وجود ارتباطی بین آن آیه و دیگر آیات، تأثیر آن ارتباط را بررسی کند (قائمی‌نیا، 1393، ص. 377). با توجه به تعریفی که از قصر مرکب ارائه شد، همچنین از آن نظر که دلالت برخی اسالیب قصر از فحوا و معنی است، عنصر سیاق یکی از عناصر مهم در تشخیص قصر مرکب است. سیاق درونی در قصر مرکب گاه همان جمله است و گاه چند آیه پی‌درپی که با آیه مدنظر ارتباط معنایی دارند. گاهی نیز لازم است برای درک و تشخیص معنای بلاغی قصر مرکب به آیاتی که با هم نازل شده‌اند یا ارتباط معنایی با هم دارند، مراجعه کرد و تفسیر هر کدام از آنها بدون لحاظ آیاتی که با آن ارتباط معنایی یا وحدت نزولی دارند، ممکن نمی‌شود؛ در این حالت، کل متن قرآن سیاق واحدی را تشکیل می‌دهد. هرچند علاوه بر سیاق درونی، توجه به سیاق برونی و موقعیت‌هایی که آیه نازل شده نیز برای دست‌یابی به مراد متکلم لازم است، از آنجایی که مبنای قصر مرکب در این پژوهش، تعدد اسالیب به‌کاررفته در کلام است، فقط سیاق متنی و درونی کلام شایان توجه است.

 

گاه ممکن است در یک جمله برای بیان یک مفهوم، دو یا چند اسلوب قصر به‌ کار رفته باشد که از آن به «قصر متداخل» تعبیر می‌شود. حالت‌های مختلفی برای آن متصور است؛ گاه اسالیب به‌کاررفته‌ مؤکد یکدیگرند و همگی بر مفهوم واحدی دلالت دارند؛ به این معنی که مقصور علیه تمام آن اسالیب، واحد است و اگر هر کدام از اسالیب در نظر گرفته شده، مفهوم قصر ثابت باشد، در این حالت، یکی از اسالیب که دلالتش بر قصر قوی‌تر است، اسلوب بیانگر قصر محسوب می‌شود و دیگر اسالیب مؤکد آن به شمار می‌روند؛ به‌طور مثال، ممکن است در یک کلام، اسلوب إنّما، لام جنس و ضمیر فصل یا ضمیر فصل و لام جنس با هم به‌ کار روند. گاه هر کدام از اسالیب به‌ کار رفته در یک جمله درصدد بیان یک قصر است که متفاوت با دیگری است؛ به گونه‌ای که مقصور علیه در هر اسلوب، متفاوت با دیگری است که جمع آنها در یک جمله ممکن نیست و از یک کلام دو حصر برداشت می‌شود؛ در حالی‌ که این خلاف غرض معنایی متکلم است؛ مانند تداخل دو اسلوب إنما و تقدیم؛ پس ناچار باید یکی از این اسالیب ملغی از دلالت شود و با توجه به خصوصیات اسالیب و سیاق، حصر در آیه را مختص یکی از اسالیب قرار داد. گاه نیز دو اسلوب قصر در دو جمله متداخل به ‌کار رفته‌اند؛ به گونه‌ای که یکی از جملات، معمول جمله دیگری است و درواقع قصر دوم در دل قصر اول به ‌کار رفته‌ است که یرای تبیین بهتر این نوع قصر، سعی می‌شود برخی از این حالات در ضمن شاهد مثالی تحلیل شود.

 

1-1-4. نمونه‌هایی از قصر متداخل

-﴿أُولَئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (بقره: 5)

عبارت آخر آیه «وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» نمونه‌ای برای حالت اول قصر متداخل است که در آن اسالیب تعریف الطرفین، ضمیر فصل و لام جنس بر خبر با هم آمده‌اند که یکی از آنها بر دیگری مقدم نمی‌شود؛ زیرا دلالت همه این اسالیب بر قصر به‌صورت ذوقی است که از فحوای کلام فهمیده می‌شود. همه اسالیب مذکور بیانگر قصر واحدی هستند که اگر هر کدام از آنها در نظر گرفته ‌شود، خللی در مفهوم کلام وارد نمی‌شود و بقیه اسالیب، موکد قصر مذکورند؛ به این صورت که در تمام اسالیب مذکور «المفلحون» مقصور است؛ زیرا در صورت تعریف طرفین، خبر، مقصور کلام است. ضمیر فصل برای حصر مابعد خود در ماقبل می‌آید. اقتران خبر به «لام جنس» نیز این حصر را تأکید می‌کند. ابن‌عاشور، «ال جنس» در خبر را در جایی که مسندالیه، معرفه باشد، مفید حصر و ضمیر فصل «هم» را فقط تأکید حصر می‌داند (ابن‌عاشور، 1420ق، ج1، ص. 243) و درمقابل، زمخشری، افاده ضمیر فصل «هم» را برای تمییز خبر از صفت، تأکید و ایجاب مسند برای مسندالیه نه غیر آن ثابت می‌داند. همچنین، بیان می‌دارد تعریف در «المفلحون» دلالت دارد بر اینکه «متقین» همان مردمی هستند که خبر رستگاری‌شان به تو می‌رسد (زمخشری، 1407، ج 1، ص. 46)، از ظاهر کلام زمخشری فهمیده می‌شود که قصر در آیه از هر دو طریق فهمیده می‌شود.

- ﴿وَأَطِیعُواْ اللَّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُوَل وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى‌ رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ‌ (مائده: 92)

این آیه عظیم در پی اثبات اصل توحید و انحصار الوهیت برای خداوند متعال است که با توجه به مبنای اعتقادی‌بودن آن، با اسالیب متعدد حصر تأکید شده است. برای تبیین معنای قصر متوالی به ذکر چند قصر که پی‌درپی ذکر شده و مؤکد یکدیگرند، بسنده شده است. در ابتدای آیه در عبارت «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ»، با اسلوب قوی «نفی و استثناء» صفت «الوهیت» منحصر در ضمیر «هو» شده که به اسم ذات «الله» برمی‌گردد؛ بدین معنا که فقط خداوند مستحق عبادت است و از آنجایی که در لفظ الله به‌عنوان اسم علم، معنای یگانگی نهفته، جمله «لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ» تأکید بر آن است (مکارم شیرازی، 1371، ج2، 262). قصر دوم از «الحیّ» به‌عنوان خبر دوم بنا بر تقدیر «الله الحیّ» برداشت می‌شود در آن دو اسلوب «ال» جنس و تعریف الطرفین با هم ذکر شده‌اند که هر دو مفید قصر خبر بر مبتدا هستند. علامه، «حیّ» را حیات حقیقی می‌داند که مختص خدای متعال است یعنی «حیات تنها و تنها خاص خداست» و این خداوند است که به دیگر موجودات زنده حیات بخشیده است (طباطبایی، 1390، ج2، ص. 504). قصر سوم از «القیّوم» به‌عنوان خبر سوم و به همان روش قصر دوم فهمیده می‌شود. علامه قیام را به معناى درست‌کردن، حفظ، تدبیر، تربیت، مراقبت و قدرت در امور تفسیر کرده و گفته از آنجایی که لفظ قیام به معناى ایستادن است و بین ایستادن و مسلط‌شدن بر کار ملازمه وجود دارد، درحقیقت در این مسئله از دو جهت، حصر وجود دارد، یکی منحصرکردن قیام در خداوند و اینکه کسی غیر او قیامی ندارد که از خبر قرار گرفتن کلمه «القیّوم» فهمیده می‌شود و جهت دوم، منحصرکردن خداوند در قیام و اینکه خداوند جز قیام، کاری ندارد. مفهوم این حصر از عبارت بعدی «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ» فهمیده می‌شود (طباطبایی، 1390، ص. 504-505). این جمله تأکیدی است بر القیوم؛ زیرا محال است بر ذاتی، خواب و چرتی جایز باشد و او قیوم باشد (زمخشری، 1407، ج3، ص. 300)؛ همچنین، تأکیدی برای الحیّ است؛ زیرا خواب با دوام حقیقی و همیشگی حیات منافات دارد. ذکر بدون عطف عبارت لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ، نشان‌دهنده تأکیدبودن این جمله است و از ظاهر کلام مفهوم حصر برداشت می‌شود، قصر الوهیت به حیات اشاره دارد به اینکه بت‌ها صلاحیت عبادت ندارند و حصر الوهیت در قیام دلالت بر عدم صلاحیت ملائکه به وصف قیام دارد (خفاجی، 1417، ج2، ص. 579). قصر بعدی در عبارت «له ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» به روش تقدیم جار و مجرور «له» بر مبتدا، برای تقریر و اثبات قیومیت خداوند بیان شده است و انحصار مالکیت موجودات و تمام هستی به خداوند را می‌رساند. در توصیف خداوند با صفات متعدد، ترتیب رعایت شده است. ابتدا وحدانیت خداوند در الوهیت سپس قیّومیت ذکر شده است؛ زیرا قیّومیت بدون توحید تمام نمی‌شود. بعد از آن مالکیت او نسبت به آنچه در آسمان و زمین است، ذکر شده است تا تمامیت و کمال قیومیت او را برساند؛ چون وقتی قیّومیت کامل و تمام است که صاحب آن مالک حقیقی تمام آسمان‌ها و زمین و موجودات میان آن دو باشد (طباطبایی، 1390، ص. 508). در عبارت «وَ لا یُحیطُونَ بِشَیْ‌ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِما شاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» قصر دیگری به شیوه نفی و استثناء بیان شده و صفت احاطه، مقصور بر مشیّت و خواست خداوند شده است؛ بدین معنا که غیر از خداوند کسی آگاه به این علم نیست؛ مگر اینکه خداوند بخواهد چنین اجازه‌ای دهد و شفیعان با اذن خدا می‌توانند به پاره‌ای از این علم احاطه یابند. در آخر آیه عبارت «وهوالعلی العظیم» دربردارندۀ حصر دیگری است که علوّ و عظمت را منحصر در خداوند می‌کند. تصعید در معانی و ترقی در ترتیب که غرض قصر متوالی بود، در این آیه کاملاً مشهود است و خداوند به‌منظور تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب، به‌تدریج مخاطب را متوجه مفاهیم مدنظر خود می‌کند.

 

-﴿ یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللَّهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ(اعراف: 187)

محور این آیه سؤال و جواب از «الساعة» است. منظور از الساعة، در عرف قرآن و لسان شرع، قیامت است (طباطبایی، 1390، ج8، ص. 370)، با توجه به اینکه این امر از اصول اعتقادی است و سؤالات مطرحشده از جانب کفار به منظور فهم و معرفت از این واقعه عظیم نبود، آنها به قصد انکار، تحدی و تعجیز پیامبر به جدل می‌پرداختند. خداوند در مقام دفع این انکار در اسلوب‌های متوالی قصر پاسخ آنها را داد؛ از این رو، در ابتدای آیه، بعد از سؤال از واقعه قیامت، خداوند برای بیان اینکه قیامت یک امر واضح است که با انکار همراه نمی‌شود، با اسلوب إنّما پاسخ می‌دهد و چون در ابتدا بهطور عموم از قیامت پرسیدند به پیامبر می‌گوید بگو «إنَّما علم‌ها عِنْدَ رَبِّی» یعنی علم آن فقط نزد پروردگار من است. در ادامه از زمان قیامت از پیامبر می‌پرسند و این نهایت مرحله انکار آنها و عاجزکردن پیامبر است؛ از این ‌رو، جواب با اسلوب شدید نفی و استثناء بیان می‌دارد «لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاَّ هُوَ»؛ یعنی فقط خداوند آن را آشکار می‌کند و کسی غیر از خدا از آن آگاهی ندارد و در ادامه در بیان قطعیبودن حصول قیامت می‌فرماید «لا تَأْتیکُمْ إِلاَّ بَغْتَةً» یعنی غیرمنتظره و یکباره این واقعه رخ می‌دهد و تدریجی نیست و در ادامه می‌گوید آنها فکر می‌کنند تو (پیامبر) از قیامت خبر داری؛ بنابراین، مجدداً کلام خود را با اسلوب قصر «قُلْ إِنَّما علم‌ها عِنْدَ اللَّهِ» تکرار می‌کند و به سبب عظمت این امر در اسالیب متوالی، آن را تأکید و تقریر می‌کند (الظهار، 1983م، ص. 206-209). در این آیه و آیه بعد اسالیب قصر به‌طور متوالی در پی اثبات اختصاص علم به قیامت به خداوند هستند و همان‌طور که از قصر متوالی انتظار می‌رود، هر اسلوب بهنوعی مؤکد و مکمل اسلوب سابق است. اولین جواب در پاسخ سؤال از زمان وقوع قیامت با اسلوب إنما داده شده که بیانگر این نکته است که مخاطبان پیامبر منکر این امر نبوده‌اند و منظور دیگری از سؤال خود دارند. ابنعاشور بیان می‌دارد خداوند به پیامبر دستور می‌دهد پاسخ آنها را جدی بدهد و نیت بد آنها را از سؤال کنایه‌آمیزشان نادیده بگیرد تا از این طریق هم نفی هر عیب و ایرادی را که بر نبوت او به دلیل علمنداشتن به زمان قیامت وارد می‌کنند، اظهار کند و هم تعلیمی باشد برای کسانی که منتظرند از جواب پیامبر به مشرکان، همه از زمان قیامت آگاهی پیدا کنند (ابنعاشور، 1420ق، ج8، ص. 376). قصر دوم بلافاصله بعد از قصر اول با اسلوب نفی و استثناء که شدیدتر است، بیان می‌شود و اعلان زمان قیامت را مختص به خداوند می‌کند. ابن عاشور، حرف جر «لام» را که با فعل «یُجَلِّیها» ذکر شده است، مفید معنای توقیت یعنی نزدیکی و در معنای «عند» می‌داند که سبب تعیین معنای «اظهار» از مصدر «اجلاء» می‌شود و دلیل تقدیم جارو مجرور «لوقتها» بر فاعل را اهتمام آن امر می‌داند و فصلآوردن قصر دوم را تأکید و تقریر قصر اول می‌داند (ابنعاشور، 1420ق، ص. 377) و این به معنای آن است که زمان وقوع قیامت در فاصله بسیار نزدیک یا در همان زمان وقوع قیامت، اعلان می‌شود. علامه ثقل در «ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، «سنگینی در زمین و آسمان‌ها » به این منظور است که ثبوت قیامت مستلزم فنا و نابودی آنهاست و در آسمان‌ها و زمین چیزی که فنای خودش را تحمل کند وجود ندارد و درواقع این عبارت علت وقوع ناگهانی قیامت را مطرح می‌کند که چون پدیده‌ای سنگین است، ناگهانی رخ می‌دهد و تا قبل از وقوع آن هیچ نشانه و اثری معلوم نیست. در تقدیر عبارت «کَأَنَّکَ حَفِیٌّ» بین «یَسْئَلُونَکَ» و ظرف متعلق به آن قرار گرفته و تقدیر عبارت «یَسْئَلُونَکَ عنها کَأَنَّکَ حَفِیٌّ بها» که اشاره به این مطلب است که مشرکین به‌صورت مکرر این سؤال را از پیامبر می‌پرسیدند و همینوجه تکرار سؤال و جواب در آیه را روشن می‌کند و باز خداوند می‌فرماید همان جواب اول را به آنها بده؛ زیرا هدف آنها از تکرار این سؤال، کسب آگاهی از زمان قیامت یا اقرار به جهل پیامبر بوده و تکرار همان جواب سابق مبتنی بر این امر است که نخست، جواب اول جدی بوده و جنبه تعارف و رعایت ادب نبوده و جواب یکسان حضرت در دو نوبت اعتراف به جهلش نبوده است؛ زیرا اظهار بیاطلاعی از امر قیامت، جهل نیست؛ بلکه خود علم به عالی‌ترین معارف است که همان انحصار علم به قیامت به خداوند است و قصد داشت این علم را به آنها نیز بیاموزد و در ادامه می‌فرماید بیشتر مردم معنای عبارت «إِنَّما علم‌ها عِنْدَ اللَّهِ» را نمی‌دانند (طباطبایی، 1390، ج8، ص. 481-484).

 

  • قصر متناثر (پراکنده)

گاه متکلم موضوع واحدی را در سیاق‌های متفاوت با اسالیب مختلف و متعددی بیان کرده است که می‌توان دربارۀ آن تعبیر «قصر متناثر» را به کار برد، «متناثر» به فتح عین الفعل، اسم مفعول از ماده «نثر» به معنای پراکنده‌شدن از باب تفاعل است و در اینجا منظور از این اصطلاح، موضوع واحدی است که در سیاق‌های مختلف قرآن، تکرار شده و با توجه به مراد متکلم برای تأکید بر موضوع، در هر سیاق، از اسلوب خاصی از اسالسب قصر استفاده شده است. با توجه به آنچه از سیاق و تحدید دامنه آن و قصر متناثر گذشت، مشخص می‌شود با توجه به عنصر وحدت موضوع و ارتباط آیات با هم، دامنه سیاق در این نوع قصر کل متن قرآن را در بر می‌گیرد. این نوع استعمال، بیشتر در موضوعات پراهمیتی مانند اثبات توحید و وحدانیت در قالب حصر الوهیت در خداوند، حصر وظیفه پیامبران در انذار، حصر علم به زمان معاد به خداوند و ... به چشم می‌خورد.

 

4-3-1. نمونه‌هایی از قصر متناثر

- قصر پیامبر در صفت انذار

خداوند متعال در سیاق‌های مختلف پیامبر را در صفت انذار محصور کرده و در هر سیاق، اسلوبی متناسب با سیاق و حال مخاطب به کار گرفته است. استفاده از اسلوب نفی به «إن» و استثناء در آیاتی که شدت انکار بیشتر است، مانند ﴿و ما بصاحبکم من جنّة إن هو إلّا نذیرٌ مبین﴾ (اعراف: 184)، نسبت‌دادن جنون به پیامبر نشان‌دهندۀ شدت انکار نبوت پیامبر از سوی مشرکین است؛ از‌ این رو، خداوند در مقام دفاع از پیامبر، ابتدا نسبت جنون را از وی نفی می‌کند. در ادامه، برای اثبات صفت انذار برای او از اسلوب شدید نفی و استثناء استفاده می‌کند. با انحصار پیامبر در وصف نذیر مبین، به وجه بلیغ‌تری، نفی نسبت جنون می‌کند. از آنجایی که لازمۀ انذار استفاده از براهین قوی و دلایل محکم است، این امر جز ازطریق شخصی که عقل کامل و قلب سلیمی داشته باشد، میسر نمی‌شود (طاهر، 2007م، ص. 166)، در آیه ﴿إن أنا الا نذیر و بشیر﴾ (اعراف: 188) پیامبر با حصر خود در صفت نذیر و بشیر، آگاهی به عالم غیب را از خود نفی می‌کند ﴿ما أنا الا نذیر مبین﴾ (احقاف: 9) و استعمال اسلوب إنّما در آیاتی که در معرض پاسخ و رد خواسته مشرکین عرب یا اهل کتاب آمده، به سبب وضوح مسئله است (دراز، 1406، ص. 117)؛ مانند آیه ﴿و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیات من ربّه إنّما انت منذر و لکلّ قوم هاد﴾ (رعد: 7) و ﴿و قالوا لولا أنزل آیات من ربّه قل إنّما الایات عندالله و إنّما أنا نذیر مبین) (عنکبوت: 50)، آیه ﴿إِن یُوحَى إِلَیَّ إِلَّا أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ﴾ (ص: 70) به فتح أنّما و در تقدیر لام تعلیل درصدد بیان انحصار علت وحی است و می‌گوید تنها علت وحی بر من، انذار و بیم‌‌دادن است نه چیز دیگر و در صورت کسر إنّما در جایگاه رفع به این معنی است که بر من فقط این سخن وحی شده است که انذار و تبلیغ کنم و در آن افراط نکنم (ابن‌عاشور، 1420ق، ج4، ص. 104)، ﴿إنما أنا لکم نذیر مبین﴾ (حج: 49). در این آیه دو اسلوب تقدیم و إنما با هم ذکر شده‌اند؛ ولی تقدیم افاده حصر ندارد.

 

- قصر پیامبر در بشریت

قصر پیامبر در بشریت با سیزده اسلوب با طرق مختلف در قرآن ذکر شده است. بیشتر آنها به زبان مشرکین است که با اثبات بشریت پیامبر درصدد انکار رسالت پیامبر بودند؛ زیرا فکر می‌کردند پیامبر نمی‌تواند از جنس بشر باشد؛ از این رو، با توجه به شدت انکار از نفی با «ما» و استثناء استفاده شده است؛ مانند ﴿إن أنتم الّا بشرٌ مثلُنا﴾ (ابراهیم: 10)، ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُرِیدُ أَنْ یَتَفَضَّلَ عَلَیْکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلَائِکَةً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ (مؤمنون: 24) و در آیه بعد ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ بِهِ جِنَّةٌ فَتَرَبَّصُوا بِهِ حَتَّى حِینٍ﴾ (مؤمنون: 25) با اسلوب شدیدتر نفی به إن و استثناء، بر انکار رسالت تأکید می‌کنند. گاه نیز به زبان پیامبران مانند ﴿إن نحن الّا بشرٌ مثلُکم﴾ (ابراهیم: 11)، قول پیامبران در جواب منکرین به یکی از شیوه‌های رایج آداب بحث است که در آن ابتدا با مخالفان همراهی می‌کند و دلیل آنها را می‌پذیرد؛ در حالی که اختلاف موضوع استدلال هنوز باقی است و به‌تدریج در پی اثبات دلیل خود هستند، این نوع بحث تأثیر شدیدتری بر مخالفان دارد؛ بنابراین، قول پیامبران به معنای قول استدلال آنها نیست؛ بلکه مقدمه‌ای برای تبیین خطای استدلال آنها است؛ به همین دلیل، در ادامه آیا با استفاده از «لکن» استدراک در جایگاه توضیح و تصحیح استدلال است (ابن‌عاشور، 1420ق، ج12، ص. 232). آیه ﴿قل إنّما أنا بشرٌ مثلُکم یوحی إلیَّ أنّما الهکم اله واحد﴾ (کهف: 110) از زبان پیامبر اسلام است. استفاده از إنّما دلالت بر آگاهی مخاطبان به اصل بشریت پیامبر است. حصر در آیه از نوع اضافی قلب است و می‌گوید من انسانی هستم که از صفات بشریت تجاوز نکرده و علم به غیب ندارم (ابن‌عاشور، 1420، ج15، ص. 647) تا عقیده آنها را که فکر می‌کردند پیامبر باید عالم به غیب باشد، تغییر دهد. گاهی با اسلوب تقدیم ذکر شده است؛ مانند ﴿فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ﴾ (قمر: 24) که در آن بنابر اسلوب اشتغال، مفعول به مقدم بر فعل شده است؛ البته همان‌طور که ذکر شد این اسلوب همیشه مفید قصر نیست و دلالت آن بر قصر از فحوی و سیاق کلام، فهمیده می‌شود که در اینجا چنین برداشتی نمی‌شود؛ زیرا آیه در پی حصر تبعیت در پیامبر نیست؛ بلکه به این دلیل که بشریت پیامبر مسؤول عنه است و متصل به همزه استفهام صدارت طلب، مقدم شده است.

 

  • استعمال یک موضوع با اسالیب مختلف و متعدد در سیاق‌های متفاوت را قصر متناثر گویند. با توجه به عنصر وحدت موضوع و ارتباط آیات با هم، دامنه سیاق در این نوع قصر کل متن قرآن را در بر می‌گیرد. این نوع استعمال بیشتر در موضوعات پراهمیتی مانند اثبات توحید و وحدانیت در قالب حصر الوهیت در خداوند، حصر وظیفه پیامبران در انذار، حصر علم به زمان معاد به خداوند و ... به چشم می‌خورد.

The Holy Quran

Ibn Duraid, M. (1988AD). Jamharat al-Lughah. first edition, Beirut: Dar al-Ilm Lil-Malayin. (in Arabic)

Ibn Ashour, M. (1420 AH). Tafsir al-Tahrir and al-Tanweer known as Tafsir Ibn Ashur. Beirut: Arab History Foundation. (in Arabic)

Ibn Manzur, M. (1414 AH). Lean al- Arab. Beirut: Third Edition. (in Arabic)

Al-Azhari, M. (1421 AH).Tahzib al-Loqah. Beirut: first edition. (in Arabic)

Bustani, F. (1375 SH).Abjad dictionary. Tehran: Islamic Publishing. second edition. (in Persian)

Taftazani, M. (1376 SH). mukhtasar al maani (Taftazani). Qom: Dar al-Fakr. Third edition.. (in Arabic)

Jurjani, A. (1368 sh). Dalaail ul-'Ejaz Fil-Quran, Mashhad: Astan Quds Razavi Printing and Publishing Institute.

Khafaji, A. (1417 AH). Al-Shahab's margin called Inayat al-Qadi and Kifaya al-Razi on Tafsir al-Baydawi. Beirut: Dar Al-Kutub Al-Ilmiyyah, Muhammad Ali Baydoun Publications. First edition. (in Arabic)

Darraz, S. (1406 AH). Asalib al-Qasr in Al-Qur'an al-Karim and Asrar AL-Balagah. Cairo: Al-Amana Press. First edition. (in Arabic)

Desouki, M. (1431 AH - 2010 AD). The book of Hashiyat al-Dasouki on Mukhtasar al-Saad.: Abdul Hamid Hindawi. Beirut: Al-Maktaba al-Asriyah Saida. (in Arabic)

Zarkashi, B. (1408 AH). Al-Borhan in the sciences of the Qur'an. Beirut: Dar Al Ehya Toras Al Arabi. (in Arabic)

Zamakhshari, M. (1979 AD). Asas Al-Balaghah. Beirut: first edition. (in Arabic)

Zuwai’i, T. (1997AD). Al-Balagha Al-Arabiyyah, the science of meanings between the rhetoric of the ancients and the stylistics of the moderns. Benghazi: Qaziunsun University Publications, first edition. (in Arabic)

Suyuti, J. (1384 SH). Al-Itqan Fi `Ulum Al-Quran. Tehran: Amir Kabir Publications. (in Arabic)

Saeedi, A. (1973 AD). Boqyat al eedah ltalkis al Meftah. Cairo: Muhammad Ali Sobeih and Sons Library and Printing Press. Eighth edition.

Sayadani, A. (1438 AH). An analytical study on the moral differences between palace styles. Research Publishing House in Arabic Language and Literature, 15, 33-46. (in Arabic)

Taher, N. (2007AD). The phenomenon of limitation and brevity in terms of concept and rhetoric within the framework of the Qur’an. A dissertation to obtain a doctoral degree. National University of Modern Languages and Sciences, Islamabad. Pakistan. (in Arabic)

Tabatabaei, M. (1374 SH). Translation of the interpretation of Al-Mizan. Qom: Teachers University, Qom Seminary. (in Persian)

Al-Dhahar, N. (1402-1403 AH). Palace and its methods with an explanation of its secrets in the first third of the Holy Qur’an, Master. Kingdom of Saudi Arabia. Mecca: Umm Al-Qura University in Mecca. (in Arabic)

Irfan, H. (1368 SH). Karanaha (a brief Persian explanation of meanings). Qom: abandoned. (in Persian)

Fadali, M. (1365 SH). Study and criticism of important rhetorical issues. Tehran: Institute of Cultural Studies and Research affiliated with the Ministry of Culture and Higher Education. First Edition. First time. (in Arabic)

Qaiminia, A. (1400 SH Semantics 2. Qom: Subhan. First Edition. (in Persian)

Qaiminia, Alireda. (1393 SH). Biology of the text: semiotics and interpretation of the Qur'an. Tehran: Publications of the Islamic Culture and Thought Research Institute. second edition. (in Persian)

Afghan teacher, M. (1410 AD). Al-Madras al-Afzal, Fima Yermoz and Yashar Aliyah fi al-Multol. Qom: Dar Al-Kitab Publishing. First time. (in Arabic)

Makarem Shirazi, N. (1371 SH). Interpretation of Namoneh. Tehran: Dar Al-Kutub Al-Islamiyyah. A young man. (in Persian)

Hashemi, A. (1388 SH). Jawahar al Balagha. Translation: Hassan Irfan. Qom:nashr Balaghat. (in Persian)

قرآن کریم.
ابن‌درید، محمد بن حسن (1988م). جمهرة اللغة. دار العلم للملایین.
ابن‌عاشور، محمدطاهر (1420ق). تفسیر التحریر و التنویر المعروف بتفسیر ابن‌عاشور. مؤسسة التاریخ العربی.
ابن‌منظور، محمد بن مکرم (1414ق). لسان‌العرب. الطبعة الثالثة.
ازهری، محمد بن احمد (1421ق). تهذیب‌اللغة. الطبعة الاولی.
بستانی، فؤاد افرام (1375). فرهنگ ابجدی. نشر اسلامی.
تفتازانی، مسعود بن عمر (1376). مختصر المعانی (تفتازانی). نشر دار الفکر.
جرجانی، عبدالقاهر (1368). دلائل الإعجاز فی القرآن. مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی.
خفاجى، احمد بن محمد (1417ق). حاشیة الشهاب المسماة عنایة القاضی و کفایة الراضی على تفسیر البیضاوی. دار الکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون.
درّاز، صالح عبید (1406ق). أسالیب القصر فی القرآن الکریم و أسرارها البلاغیة. مطبعة الأمانة.
دسوقی، محمد بن عرفة (1431ق -2010م). کتاب حاشیة الدسوقی علی مختصر السعد (عبدالحمید هنداوی، محقق). المکتبة العصریة صیدا.
زرکشی، بدرالدین محمدبن عبدالله (1408ق). البرهان فی علوم القرآن. دار احیاء تراث عربی.
زمخشری، محمود بن عمر (1979م). أساس البلاغة. الطبعة الاولی.
زویعی، طالب محمد اسماعیل (1997م). البلاغة العربیة علم المعانی بین بلاغة القدامی و اسلوبیّة المحدثین. انتشارات جامعه قازیونسن.
سیوطی، جلال‌الدین عبدالرحمن بن ابی بکر (1384). الاتقان فی علوم القرآن. انتشارات امیرکبیر.
صعیدی، عبدالمتعال (1973م). بغیة الایضاح لتلخیص المفتاح. مکتبة و مطبعة محمدعلی صبیح و اولاده.
صیادانی، علی، و بهنام فارسی (1438ق). دراسة تحلیلیة فی الفروق المعنویة بین أسالیب القصر. نشریه بحوث فی اللغة العربیة و آدابها، 15، 33-46.
طاهر، نسرین (2007م). ظاهرة الحصر و القصر مفهوما و بلاغة فی إطار القرآن. أطروحة لنیل درجة الدکتوره. الجامعة الوطنیة للغات الحدیثة والعلوم بإسلام آباد.
طباطبایى، محمدحسین (1374). ترجمۀ تفسیر المیزان. جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
الظهار، نجاح احمد عبدالکریم (1402-1403ق). القصر و أسالیبه مع بیان أسرارها فی الثلث الاول من القرآن الکریم. جامعه أم القری بمکه المکرمه.
عرفان، حسن (1368). کرانه‌ها (شرح فارسی مختصرالمعانیهجرت.
فاضلی، محمد (1365). دراسة و نقد فی مسائل بلاغیة هامّة. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی.
قائمی‌نیا، علیرضا (1400). معناشناسی 2. سبحان.
قائمی‌نیا، علیرضا (1393). بیولوژی نص: نشانه‌شناسی و تفسیر قرآن. انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
مدرس افغانی، محمدعلی (1410ق). المدرس الافضل فیما یرمز و یشار الیه فی المطول. نشر دار الکتاب.
مکارم شیرازی، ناصر (1371). تفسیر نمونه. دار الکتب الاسلامیة.
هاشمی، احمد (1388). جواهر البلاغة (حسن عرفان، مترجم). نشر بلاغت.