Document Type : Research Article
Authors
1 Associate Professor, Department of Arabic Language, Faculty of Foreign Languages. University of Isfahan, Isfahan, Iran
2 PhD student of Arabic Language and Literature, Faculty of Foreign Languages, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
مقوله چندگونگی اعراب در قرآن، یکی از مهمترین مقولههای تأثیرگذار بر معنا، تفسیر و ترجمه کلام الهی است. یکی از مواردی که باوجود اهمیتش، پژوهشگران عرصه ترجمه، کمتر به آن توجه کردهاند، چندگونگی کلمه «إن» در آیه 46 سوره مبارکه ابراهیم (ع) است. این واژه به همراه چند واژه دیگر در همین آیه را میتوان به قرائات و اعرابهای مختلفی خواند که طبیعی است در هر قرائت و اعرابی معنا و ترجمه تفاوت خواهد کرد. پژوهش حاضر در صدد است با مطالعه انواع اعراب «إن» در این آیه اولاً به نظر راجح از حیث سیاق و همسازی معنایی در شبکه معنایی قرآن دست یازد و ثانیاً مشخص کند مترجمان زبان فارسی در طول سالیان، کدام وجه اعرابی را به چه دلیل انتخاب کردهاند.
یافتههای این پژوهش نشان میدهند بهطور کلی مترجمان در برخورد با این آیه به دو دسته تقسیم میشوند: دسته اول، «إن» را در معنای وصلیه دانسته و «کان» را بهصورت ماضی ترجمه کردهاند یا «إن» را وصلیه شرطیه دانسته و معنای کان را بهصورت التزامی انتقال دادهاند. از همین دسته کسانی هستند که «إن» را مخففه از ثقیله و در معنای تأکیدی ترجمه کردهاند؛ اما دسته دوم «إن» را نافیه ترجمه کردهاند و معتقدند نهتنها خداوند در مقام بزرگنمایی مکر کافران نبوده بلکه آنها را استهزاء نیز کرده است؛ این معنای دوم با سیاق قرآنی سازگارتر است.
Keywords [Persian]
آیاتی که کلمه یا کلماتی از آن، چند وجه اعرابی دارند، همیشه درخور توجه اهل تحقیق قرار میگیرد تا وجوه مختلف را ارزیابی کنند و دریابند کدام وجه با سیاق آیه و سوره سازگارتر است و انسجام لازم و شایسته با دیگر اجزای قرآن را برقرار میکند.
خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «وَقَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَعِنْدَاللَّهِ مَکْرُهُمْ وإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ» (ابراهیم/46).
در نوع حرف «إن» در این آیه شریفه اختلاف است که قسمتی از آن به قرائت عبارت «لتزول» برمیگردد. بنا بر قرائت کسائی (189ق) لام اول مفتوح و لام دوم مضموم است و در این صورت، «إن» مخففه از ثقیله است. بقیه قراء لام اول را مکسور و لام دوم را مفتوح قرائت کردهاند که در این حالت «إن» میتواند نافیه، وصلیه یا مخففه از ثقیله باشد. دلیل قطعی برای ردّ هیچکدام از این وجوه ازنظر نحوی وجود ندارد. بعضی از علمای نحو مانند ابنهشام (761ق) «إن» نافیه را رد میکنند که البته بدون پاسخ هم باقی نمانده است؛ بنابراین، در این پژوهش همه این وجوه قابلیت بررسی معنایی دارند. نوع لام در «لتزول» نیز در هر وجه متفاوت است که میتوان انواع «إن» را با توجه به نوع لام به شکل زیر نشان داد:
قرائت «لَتزولُ» لام فارقه «إن» مخففه از ثقیله
«إن» مخففه از ثقیله
لام (کی) «إن» شرطیه وصلیه و جواب محذوف
قرائت «لِتزولَ»
لام جحود «إن» نافیه
در این پژوهش پس از بررسی انواع وجوه اعرابی إن، تلاش شده است پاسخی برای پرسشهای زیر پیدا شود:
همچنین، فرضیههای زیر متناسب با پرسشها مدنظر است:
2-1- پژوهشهای مربوط به ترجمه:
2-2- پژوهشهای مربوط به تفسیر و اعراب:
بدون شک، نحویان و مفسران قرآن از دیرباز به تنوع اعرابی قرآن توجه داشتهاند؛ این آیه نیز برکنار از قاعده مذکور نیست. در اینجا برخی از تفسیرهایی ذکر میشوند که به وجوه مختلف این آیه اشاره کردهاند:
وجه تمایز این پژوهش در آن است که تنها به ذکر مسئله اختلاف اعرابی، قناعت نکرده است و تمامی ابعاد اعراب، قرائت و همچنین احتملات ترجمهای ـ در طول تاریخ ادوار مختلف ترجمه ـ را متناسب با سیاق و خوانشهای مختلف قرآنی بررسی کرده و نظر ارجح را اعلام کرده است.
3-1- تفاسیر کهن
شیخ طوسی (460ق) بنا بر «إن» نافیه معنای عبارت را چنین بیان میکند: «ما کان (مکرهم) لیزول منه ما هو مثل الجبال فی امتناعه ممّن أَراد إزالته» یعنی مکر آنها نمیتواند چیزی مانند کوهها (که در ممتنعبودن شبیه هماند) را از جا برکَند. او میگوید بنا بر وجه اول یعنی «لَتزولُ» إن مخففه از ثقیله است و برای بزرگ نشان دادن مکر آنها به کار رفته است: «أی قد کان مکرهم من الکبر و العظم بحیث یکاد یزیل ما هو مثل الجبال فی الامتناع، على من أراد إزالته»؛ یعنی مکر آنها به قدری بزرگ است که نزدیک است چیزی مانند کوهها (که شباهت آنها در ممتنعبودن این کار برای کسی است که اراده آن را بکند) را از جای برکَند. استعمال لفظ «الجبال» دلالت بر تعظیم و تفخیم شأن رسول صلی الله علیه و آله دارد. صاحب التبیان در آخر معنای عبارت را براساس «إن» وصلیه بیان میکند: «و لو کان مکرهم یزیل الجبال من عظمه و شدته، لما أزال أمر النبی صلّى اللَّه علیه و سلم لأنه أثبت من الجبال»؛ یعنی مکر آنان حتی اگر چنان عظیم باشد که کوهها را از جای برکَند (اما) نمیتواند امر نبی (ص) را برکند؛ زیرا از کوهها هم استوارتر است (طوسی، بیتا، ج6، 306 و 307).
زمخشری (538ق) عبارت را ابتدا با «إن» وصلیه چنین معنا میکند: «وإن عظم مکرهم وتبالغ فی الشدة، فضرب زوال الجبال منه مثلاً لتفاقمه و شدته، أی: وإن کان مکرهم مسوى لإزالة الجبال»؛ یعنی هرچند مکر آنها بزرگ باشد یا کوهها را از جا برکند. او همچنین با استناد به اینکه «إن» نافیه و لام مؤکد باشد، عبارت را شبیه آیه «وَما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ» دانسته است و معنا را چنین ذکر میکند: «و محال أن تزول الجبال بمکرهم»؛ یعنی محال است که کوهها با مکر آنها از جا کنده شوند. او سپس میگوید «لتزول» با لام ابتدا نیز قرائت شده است که معنای عبارت چنین میشود: «وإن کان مکرهم من الشدّة بحیث تزول منه الجبال و نتقلع من أماکنها»؛ یعنی همانا مکر آنها بهگونهای است که کوهها از شدت آن از جا کنده میشوند (زمخشری، ۱۴۰۷قِ، ج2، 565 و 566).
در روض الجنان آمده است که بنا بر قرائت عامه، یعنی کسر لام اول و نصب لام دوم در «لتزول»، إن به معنای مای نفی و لام برای تأکید نفی است و معنای عبارت چنین است: «وما کان مکرهم لتزول منه الجبال»، یعنى مکر ایشان به آنجا نباشد که کوهها از او زایل شوند و مراد به زوال کوه، زوال امر رسول است و زوال قرآن، این کنایت از این دوگانه است». ابوالفتوح رازی بنا بر قرائت «لَتزولُ» و مخففه از ثقیلهبودن «إن» عبارت را به این معنا میداند: «وانّه کان مکرهم لتزول منه الجبال»؛ مکر ایشان از شدت و صعوبت به آنجاست که کوهها از او زایل شود و این بر سبیل استعظام و استصعاب مکر ایشان باشد» (ابوالفتوح رازی، ۱۴۰۸ق، ج11، 293).
فخر رازی (606ق) میگوید طبق قرائت (لَتزولُ) عبارت به این معناست: «مکرهم کان معدا لأن تزول منه الجبال» یعنی مکر آنها میتوانست کوهها را از جای برکَند و این کلام خبری نیست بلکه مقصود از آن تعظیم و تهویل است. و طبق قرائت (لِتزولَ) «إن» به معنای ما و لام مکسوره، لام جحود است. «الجبال» طبق این قرائت به معنای امر دین و نبی اکرم صلّی الله علیه و آله است که استواری آنها مانند استواری کوهها است و معنای عبارت چنین میشود: «وما کان مکرهم لتزول منه الجبال، أی وکان مکرهم أوهن وأضعف من أن تزول منه الجبال الراسیات آلتی هی دین محمد صلّى اللّه علیه و سلّم، و دلائل شریعته»؛ یعنی مکر آنها هرگز نمیتواند کوهها را از جای برکَند؛ به این معنا که مکر آنها سستتر و ناتوانتر از این است که کوههای راسخی همچون دین محمد صلوات الله علیه و علی آله را از جای برکند (فخر رازی، 1420ق، ج19، 110 و 111).
3-2- تفاسیر معاصر
علامه طباطبایی (1360ش) ابتدا میگوید «إن» در عبارت مذکور طبق آنچه گفته شده است از نوع وصلیه و «لام» متعلق به یک فعل مقدر مانند «یقتضی» یا «یوجب» است؛ بنابراین، تقدیر کلام چنین است: «الله محیطٌ بمکرهم عالم به قادر على دفعه إن کان مکرهم دون هذه الشدة وإن کان على هذه الشدة» یعنی خداوند احاطه به مکر آنها دارد و دانای به آن و توانا بر دفع آن است اگر چه مکر آنها کمتر از این شدت یا به این شدت باشد. و عبارت به این معنا میشود: «وإن کان مکرهم عظیما موجبا لزوال الجبال»؛ خداوند احاطه بر مکر آنها دارد؛ اگرچه مکر آنها بسیار بزرگ و موجب از جای کندن کوهها باشد. علامه سپس وجهی را ذکر میکند که «إن» نافیه و «الجبال» کنایه از آیات و معجزات باشد و طبق آن معنا را چنین بیان میکند: مکر آنها نمیتواند باعث بطلان آیات و معجزات الهی شود که همچون کوه ثابت و استوارند؛ البته این معنا را بعید میداند. او براساس قرائت «لَتزولُ» که «إن» مخففه از ثقیله است، عبارت را چنین معنا میکند: «والتحقیق أن مکرهم کان من العظمة بحیث تزول منه الجبال»؛ یعنی بهدرستی که مکر آنها به قدری عظیم است که کوهها بهسبب آن از جای کنده میشوند (طباطبایی، 1417ق، ج12، 84 و 85)؛ بنابراین، علامه طباطبائی نافیهبودن «إن» را نمیپذیرد.
صاحب تفسیر التحریر (1973م) بنا بر قرائت جمهور یعنی «لِتزولَ» که «إن» نافیه و «لام» لام جحود باشد، معنای عبارت را چنین میداند: «وما کان مکرهم زائلة منه الجبال»؛ یعنی مکر آنها کوهها را از جا برنمیکَند. ابنعاشور این عبارت را تحقیری برای آنان میشمارد؛ یعنی مکر آنها قویتر از مکر امثالشان نیست و ارزشی ندارد. همچنین تعریضی میداند به اینکه رسول صلی الله علیه و آله و مسلمانان مانند کوههایی استوار هستند و مکر مشرکان آنها را تکان نمیدهد. بنا بر قرائت کسائی یعنی «لَتزولُ»، إن مخففه از ثقیله و «لام» فارقه بین إن مخففه و إن نافیه است و عبارت از باب مبالغه به این معناست که «هو مکر عظیم لتزول منه الجبال لو کان لها أن تزول، أی جدیرة، فهو مستعمل فی معنى الجدارة و التأهل للزوال لو کانت زائلة»؛ یعنی مکر آنها مکر بزرگی است به قدری که (اگر اهلیت برای از جاکندن داشته باشد) کوهها از شدت آن کنده میشوند (ابنعاشور، بیتا، ج12، 270 و 271).
علامه آلوسی (1854م) نیز ضمن نقل هر سه وجه، معنای عبارت را بیان میکند. بنا بر «إن» وصلیه شرطیه آن را به معنای «وإن کان مکرهم فی غایة الشدة والمتانة» و از باب مَثل میداند. او میگوید اگر «إن» نافیه باشد، عبارت «وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ» حال برای ضمیر در «مکروا» است و منظور از «الجبال» آیات و معجزات الهی است که در استواری مانند کوهها هستند و معنا چنین است: «وقد مکروا والحال أن مکرهم ما کان لتزول منه هاتیک الشرائع والآیات التی هی کالجبال فی القوة» و هدف این تعبیر تحقیر مکر آنان است. اگر «إن» مخففه از ثقیله و لام اول مکسور باشد، معنا چنین است: «إن کان مکرهم لیزول منه ما هو کالجبال فی الثبات من الآیات والشرائع والمعجزات»؛ یعنی آن مکر عظیم دلیلش این بود. در این صورت نیز عبارت «وَإنْ کانَ مَکْرُهُمْ» حال برای ضمیر «مَکَرُوا» است؛ به این معنا که «مکروا مکرهم المعهود وأن الشأن کان مکرهم لإزالة الحق من الآیات و الشرائع على معنى أنه لم یکن یصح أن یکون منهم مکر کذلک و کان شأن الحق مانعا من مباشرة المکر لإزالته» یعنی آنها مکر خودشان را کردند؛ درحالیکه شأن چنین بود که مکر آنان برای ازاله آیات و شرائع بود؛ اگرچه صحیح نبود چنین مکری از آنان سرزند و شأن حق نیز مانع از این بود که مکرشان در آن اثر کند. اگر إن مخففه از ثقیله و لام اول مفتوح باشد، عبارت «وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ» حال برای «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُمْ» است و هدف تعظیم مکر آنان است به این معنا که «عنده تعالى جزاء مکرهم أو المکر بهم والحال أن مکرهم بحیث تزول منه الجبال أن فی غایة الشدة» یعنی مکرشان نزد خداست؛ درحالیکه مکرشان بهگونهای شدید است که کوهها بهسبب آن از جای کنده میشوند (آلوسی، ۱۴۱۵ق، ج7، 236 و 237). این معنای آخری که او ذکر میکند، به معنایی نزدیک است که با «إن» وصلیه و زمان گذشته بیان میشود.
4- بررسی ترجمهها
4-1- وصلیهبودنِ «إن»
بیشتر ترجمهها «إن» در این آیه را بهصورت وصلیه و با استفاده از کلماتی مانند «اگرچه» یا «هرچند» ترجمه کردهاند. ما این ترجمهها را براساس ایجاد یا عدم ایجاد ارتباط توسط «إن» به دو دسته تقسیم میکنیم:
4-1-1- ترجمه «إن» بهصورت وصلیه شرطیه بدون ایجاد ارتباط بین دو عبارت
در این حالت إن بهصورت وصلیه و با کلماتی مانند «هرچند» یا «اگرچه» ترجمه میشود؛ ولی در معنا بین دو جمله ارتباطی برقرار نمیشود. چند ترجمه از این قبیل را ذکر میکنیم:
فولادوند: «و به یقین آنان نیرنگ خود را به کار بردند و [جزاى] مکرشان با خداست؛ هرچند از مکرشان کوهها از جاى کنده مىشد» (۱۴۱۵ق، ج1، 261).
برزی: «و مسلماً آنان مکر خود را به کار بردند و [کیفر] مکر آنان نزد خداوند است و اگرچه کوهها از مکرشان از جاى کنده شود» (۱۳۸۲ش، ج1، 261).
انصاریان: «و آنان [نهایت] نیرنگشان را [بر ضدِّ خدا و پیامبران] به کار گرفتند و [کیفر عقوبت دنیایى و آخرتى] نیرنگشان نزد خداست و هرچند که از نیرنگشان کوهها از جا کنده شود» (۱۳۸۳ش، ج1، 261).
«هرچند» یا «اگرچه» در این ترجمهها بین دو جمله قبل و بعد از «إن» ارتباط ایجاد نمیکند و استفاده از هرچند (إن وصلیه) برای ارتباط بین آگاهبودن خداوند به نیرنگها یا جزای مکرشان با خدابودن و از جای کندهشدن کوهها صحیح نیست و اگر کمی بیشتر دقت کنیم درمییابیم علاوه بر اینکه در این عبارات ارتباطی برقرار نمیشود، مخل معنای مورد نظر نیز هست؛ زیرا «إن» وصلیه شرطیه بهطور معمول در جایی به کار میرود که جمله دوم (بعد از إن) یکی از شرایط در ظاهر ناسازگار (بهطور نسبی) یا سخت یا حتی محال برای جمله اول محسوب شود؛ برای مثال، در زبان فارسی میگوییم: من برای دیدن مادرم میروم؛ اگرچه هوا طوفانی باشد (سوف أذهب لزیارة أمّی و إن کان الجوّ عاصفاً)؛ اما در این چند ترجمه گفته میشود که عقوبت آنها نزد خداست؛ هرچند از مکرشان کوهها از جای کنده شوند؛ اینکه مکر آنها خیلی بزرگ باشد، یعنی ظلم آنها نیز به دین حق بیشتر است و درنتیجه استحقاق آنها برای کیفر بیشتر است. به نظر میآید مکر بزرگ نمیتواند شرط ناسازگار برای جمله قبل در این ترجمهها باشد و در آنها ارتباط خاصِ «إن» وصلیه برقرار نیست.
پس اگر «إن» را وصلیه در نظر بگیریم، باید ارتباطی بین دو جمله وجود داشته باشد؛ یعنی به ترجمهای که از جمله قبل و جمله بعد از إن داشتهایم نیز توجه کنیم. در صورت عدم ارتباط، باید در ترجمه حرف «إن» یا در ترجمه آن دو جمله تجدیدنظر کنیم؛ برای مثال، بهجای جزای مکر آنها نزد خدابودن، از احاطهداشتن یا آگاهبودن خداوند بر مکر آنها یا باطلکردن مکر آنها از سوی خداوند استفاده شود؛ به این معنا که خدا از مکرشان آگاه است و قدرت خنثیکردن آن را دارد؛ اگرچه بزرگترین مکری که میتوانند را به کار بیندازند. آلوسی بعد از بیان معنای آیه براساس إن شرطیه وصلیه، به این نکته اشاره کرده است و میگوید با توجه به این وجه باید در جزای شرط «ابطال» در نظر گرفته شود؛ وگرنه تأکید معنوی که در «إن» وصلیه وجود دارد افاده نمیشود. «ولا بد على هذا الوجه من ملاحظة الإبطال و إلا فالجزاء المجرد عن ذلک لا یکاد یتأتى معه النکتة التی یدور علیها ما فی إن الوصلیة من التأکید المعنوی» (آلوسی، 1415ق، ج7، 236). در این صورت ارتباطی که ذکر کردیم، بین دو عبارت قبل از «إن» و بعد از آن برقرار است.
4-1-2- ترجمه «إن» به معنای وصلیه شرطیه و ایجاد ارتباط بین دو عبارت
در این حالت «إن» بهصورت وصلیه و با کلماتی مانند «اگرچه» یا «هرچند» ترجمه میشود و در معنا نیز ارتباط خاص وصلیه بین دو عبارت برقرار است.
مترجمانی مانند ارفع، پورجوادی، رضایی، مکارم و حلبی علاوه بر اینکه إن را به معنای وصلیه ترجمه کردهاند، جمله «عندالله مکرهم» را نیز بهگونهای ترجمه کردهاند که رابطبودن «إن» وصلیه مشکلی نداشته باشد:
ارفع: «آنان مکر خود را به کار بردند و خدا همه مکرهاى آنها را در اختیار دارد؛ هرچند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا برکند» (۱۳۸۱ش، ج1، 261).
پورجوادی: «آنها مکر خود را به کار بردند و نیرنگشان نزد خدا آشکار است؛ هرچند کوهها با مکرشان از جا کنده شود» (۱۴۱۴ق، ج۱، 260).
رضایی: «و به یقین [با] فریبکاریشان فریبکارى کردند و فریبکاریشان نزد خدا (آشکار) است و اگرچه فریبشان (چنان باشد که) از آن کوهها از جا کنده شود!» (1383ش، ج1، 261).
مکارم: «آنها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند و همه مکرها (و توطئههایشان) نزد خدا آشکار است؛ هرچند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا برکند!» (۱۳۷۳ش، ج1، 261).
حلبی: «و به یقین ایشان مکر خود بکردند و [باطلساختن] مکر ایشان نزد خداست و اگرچه مکرشان [چنان] باشد که کوهها را از آن زوال باشد» (۱۳۸۰ش، ج1، 261).
در همین راستا مترجمان دیگری ترجمه عبارت «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» را بهگونهای متفاوت ترجمه کردهاند و بهجای اینکه بگویند: خداوند همه مکرهای آنها را در اختیار دارد (ارفع) یا نیرنگشان نزد خدا آشکار است (پورجوادی، رضایی، مکارم) یا ]باطلساختن[ مکر ایشان نزد خداست (حلبی)، از کلمه «هیچ» استفاده کردهاند:
الهی قمشهای: «و آن ستمکاران بزرگترین مکر و مهمترین سیاست خویش را به کار بردند؛ ولى مکر آنها پیش (قدرت و تقدیر) خدا (هیچ) است؛ هرچند مکر (و سیاست) آنها به پایهاى باشد که کوهها بدان از جاى کنده شوند» (۱۳۸۰ش، ج1، 261).
بروجردی: «که چگونه حیلهگرى و مکر و سیاست میکردند؛ ولى مکر ایشان در برابر خداوند هیچ و بىاثر بود؛ هرچند به نیرنگ خویش کوهها را از جاى برمیکندند» (۱۳۶۶ش، ج۱، 447).
ترجمه برگرفته از بیان السعادة: و آن ستمکاران بزرگترین مکر و مهمترین سیاست خویش را به کار بردند؛ ولى چه سود که پیش خدا مکر آنها هیچ است؛ هرچند به مکر خود کوهها را از جا برکنند (۱۳۷۲ش، ج7، 729).
استفاده از کلمه «هیچ» تأکید بر پوچبودن مکر آنهاست و ارتباط خوبی با جمله بعد از «إن» وصلیه برقرار میکند؛ اما اگر دقت کنیم، میبینیم ترجمه صحیحی برای عبارت «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» نیست. در این عبارت «عندالله» به مکر نسبت داده شده است؛ یعنی مکر آنها - با هر مضافی که در تقدیر بگیریم - نزد خداست. پس سخن از یک امر ایجابی است و اگر گفته شود مکر آنها پیش خدا هیچ است، معنای صحیحی است؛ اما آن را تبدیل به یک امر سلبی کردهایم؛ بنابراین، علاوه بر اینکه بهدنبال ایجاد ارتباط خوب بین عبارت ماقبل و مابعد «إن» وصلیه هستیم، باید بهدنبال ترجمه صحیح نیز باشیم و یکی را فدای دیگری نکنیم.
4-1-3- ترجمه «إن» بهصورت شرطیه (غیروصلیه)
بعضی از مترجمان مانند خسروی إن را بهصورت شرطیه، ترجمه و جزای شرطی نیز به آن اضافه کردهاند که جملهای متفاوت از جمله قبل از «إن» است:
خسروی: «(و با آنکه ما آنچه باید با ستمکاران کنیم کردیم) حقا کافران و ستمکاران هم (با پیمبران پیش از تو و این کافران زمان تو) هر کید و مکر و حیلهاى که ممکنشان بود و در طاقت خود داشتند و از آنها برمیآمد (دربارة پیمبران و و مؤمنان) به جاى آوردند (و کوتاه نیامدند) و خداوند هم آنها را از مکر کفّار (حفظ کرد) و خداوند مکر آنها را شناخته و جزاى مکر آنها در نزد خدا نوشته و ثبت است (و کیفر آنها را دیدهاند و خواهند دید)؛ هرچند مکر آنها (براى باطلکردن آیات خداوندى و حجّتهاى قرآنى و آنچه تو براى آنها آوردهاى) به حدى باشد که کوهها را هم از جا بکند و زایل و برطرف کند، نتواند دینى که از کوهها استوارتر و پابرجاتر است را زایل و برطرف کند)» (۱۳۹۰ق، ج۵، 104).
به نظر میآید اگرچه او در ترجمهاش از «هرچند» استفاده کرده، «إن» را شرطیه محسوب کرده است، نه شرطیه وصلیه؛ ازاینرو، جوابی برای آن در تقدیر گرفته است؛ درحالیکه این وجه جزء وجوه مطرحشده در تفاسیر نبوده است. اگر گفته شود او مانند دیگر مترجمان عبارت را براساس «إن» شرطیه وصلیه ترجمه کرده است، صحیح نیست؛ زیرا «إن» وصلیه جوابش محذوف است و عبارت قبل از «إن» بر آن دلالت میکند و دیگر - همانطور که در ترجمههای دیگر دیدیم - نیازی نیست که بهدنبال یک جواب مقدّر باشیم. در ترجمه خسروی گویی جمله «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» تمام شده و ارتباط آن با جمله «و إن کان» قطع شده است؛ درحالیکه إن وصلیه برای ربط همان عبارت «وَ عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» به مابعد آمده است؛ عبارتی که دلالت بر جواب شرط دارد و نباید در ترجمه ارتباط آن با شرط، قطع و یک جواب دیگر برای «إن» در نظر گرفته شود.
بعضی از مترجمان دیگر برای ترجمه «و إن» از «و هرچند» یا «و اگرچه» استفاده کردهاند؛ یعنی «واو» را هم در ترجمه آوردهاند؛ برای نمونه:
انصاریان: «و آنان [نهایت] نیرنگشان را [بر ضدِّ خدا و پیامبران] به کار گرفتند و [کیفر عقوبت دنیایى و آخرتى] نیرنگشان نزد خداست و هرچند که از نیرنگشان کوهها از جا کنده شود» (1383ش، ج1، 261).
ترجمه برزی: «و مسلماً آنان مکر خود را به کار بردند و [کیفر] مکر آنان نزد خداوند است و اگرچه کوهها از مکرشان از جاى کنده شود» (1382ش، ج1، 261).
خواجوی: «و نیرنگ خویش را به کار بردند و [کیفر] نیرنگشان نزد خداوند است و اگرچه از نیرنگشان کوهها از جا کنده شود» (1410ق، متن، 99).
در زبان فارسی بهطور معمول کلماتی مانند «هرچند» یا «اگرچه» اگر معادل «إن» وصلیه شرطیه در عربی باشند، با «واو» به کار نمیروند؛ اما اگر این کلمات معادل «إن» شرطیه باشند، میتوانند با «واو» بیایند که در این صورت نیاز به جواب شرط دارند؛ برای مثال، وقتی گفته میشود: «ما پیروز خواهیم شد؛ اگرچه دشمن تمام توان خود را به کار گیرد». در این عبارت، «اگرچه» معادل «وإن» وصلیه است؛ ولی اگر گفته شود: «ما پیروز خواهیم شد و اگرچه دشمن تمام توان خود را به کار گیرد نمیتواند مانع پیشرفت ما شود»، «و اگرچه» معادل «و إن» شرطیه است که جواب آن نیز ذکر شده است؛ بنابراین، اگر در ترجمه این آیه، «واو» در کنار «هرچند» یا «اگرچه» ذکر شود، مخاطب ممکن است متوجه وصلبودن دو عبارت قبل و بعد از «إن» نشود و منتظر جواب شرط باشد یا اینکه جوابی مانند همان جوابی را در نظر بگیرد که خسروی ذکر کرده است که اشکال آن بیان شد.
4-۱-۴- زمان شرط در «إن» وصلیه شرطیه
مترجمانی که «إن» را بهصورت وصلیه شرطیه ترجمه کردهاند نیز از حیث اینکه «کان» را به چه شکلی ترجمه کردهاند به دو دسته تقسیم میشوند: یک دسته که تعداد بیشتری را شامل میشوند، «کان» را به زمان مستقبل ترجمه کردهاند؛ برای نمونه:
ارفع: «آنان مکر خود را به کار بردند و خدا همه مکرهاى آنها را در اختیار دارد؛ هرچند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا برکند» (۱۳۸۱ش، ج۱، 261).
انصاریان: «و آنان [نهایت] نیرنگشان را [بر ضدِّ خدا و پیامبران] به کار گرفتند و [کیفر عقوبت دنیایى و آخرتى] نیرنگشان نزد خداست و هرچند که از نیرنگشان کوهها از جا کنده شود» (1383ش، ج۱، 261).
مکارم: «آنها نهایت مکر (و نیرنگ) خود را به کار زدند و همه مکرها (و توطئههایشان) نزد خدا آشکار است؛ هرچند مکرشان چنان باشد که کوهها را از جا برکند!» (1373ش، ج۱، 261).
دسته دیگر که تعداد کمتری را در بر میگیرد، «کان» را به زمان ماضی ترجمه کردهاند که شامل ترجمههای آیتی، فولادوند، مشکینی، بروجردی، شعرانی، مصباحزاده، مخزن العرفان، فارسی، صفارزاده، احسن الحدیث، اشرفی، تاج التراجم و ترجمه صفیعلیشاه میشوند؛ برای نمونه:
آیتی: «آنان نیرنگهاى خود کردند و خدا از نیرنگهایشان آگاه بود. هرچند که از نیرنگهایشان کوه از پاى درمىآمد» (1374ش، ج۱: 261).
مشکینی: «و بىتردید آنها مکرهاى خود را (علیه پیامبران ما) پیاده کردند با آنکه مکرشان (علم به آن از ازل و راه مقابله با آن در دنیا و کیفرش در آخرت) در نزد خداوند است؛ هرچند مکرشان به شدتى بود که از آن کوهها از جاى برکنده مىشد» (1381ش، ج۱: 261).
بروجردی: «که چگونه حیلهگرى و مکر و سیاست میکردند؛ ولى مکر ایشان در برابر خداوند هیچ و بىاثر بود؛ هرچند بنیرنگ خویش کوهها را از جاى برمیکندند» (1366ش، ج۱، 447).
شعرانی: «و بهدرستى که حیله کردند مکرشان را و نزد خدا است جزاى مکرشان و اگرچه بود، مکرشان که زایل شود از آن کوهها» (۱۳۷۴ش، ج۱، 241).
صفارزاده: «و آنها هرچه مکر داشتند [در مقابله با تو اى پیامبر] به کار گرفتند، مکر آنها نزد خداوند دانسته بود و خنثى مىشد؛ اگرچه مکرهاشان آنقدر قوى بود که مىتوانست کوهها را از جاى برکَند» (۱۳۸۰ش، ج1، 592).
بین عبارت «هرچند مکرشان چنان قوی باشد که...» (ترجمه به زمان مستقبل) و عبارت «هرچند مکرشان چنان قوی بود که...» (ترجمه به زمان گذشته) در معنا تفاوت زیادی است؛ در عبارت دوم، تأکید بر بسیار قویبودن مکر آنهاست؛ اما عبارت اول چنین تأکیدی را ندارد.
بر طبق این ترجمهها بعد از بیان مکر کافران و احاطه خداوند به مکر آنان، سخن از بزرگی و قدرت مکر آنهاست. به نظر میآید همان جمله اول آیه که با مفعول مطلق آمده است، برای تأکید بر مکر و حیله بزرگ آنها کفایت میکند و اینکه اولِ آیه بر بزرگی مکر آنها دلالت کند و پس از آن، جمله «عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» ذکر شود که دلالت بر بیاثربودن مکر آنها دارد و بعد دوباره عبارتی بیاید که دلالت بر تعظیم مکر آنان داشته باشد، کمی بعید به نظر میرسد.
مسئله دیگر این است که بهدلیل ارتباط بین دو عبارت، اگر «کان» به زمان گذشته ترجمه شود، عبارت «عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» نیز باید همینطور باشد که بعضی از مفسران نام برده شده در این دسته (مانند بروجردی و صفارزاده) این کار را انجام دادهاند؛ ولی این امر صحیح نیست؛ زیرا آن جمله مقید به زمان نیست.
ترجمه نوبری گرچه به صورتی متفاوت از عبارت «نزدیک است» استفاده کرده است؛ اما در همین دسته قرار میگیرد؛
ترجمه نوبری: «حقیقتاً ظالمین (مذکوره) مکر و حیله بزرگشان را در حق انبیاء مبعوثشده دریغ نکردند (اما آخر الامر دین و پیغمبر خداى تعالى بر آنها غالب شد) مکر و حیله آنها نزد خداوند تعالى ثابت و برقرار است، جزاى مکرشان را به آنها خواهد داد؛ اگرچه مکر و حیله آنها در عظمت و بزرگى به مرتبهاى است که نزدیک است به کوهها تأثیر کرده از جاى خود حرکت دهد (با وجود این، خداوند تعالى به مکر عظیم آنها غالب شده است، آنها را مخذول و منکوب خواهد کرد)» (1396ق، ج1، 227).
4-۲- «إن» نافیه
تعداد کمی از ترجمهها مانند روض الجنان، طبری، دهلوی، روان جاوید، سراج، استادولی، طاهری، فیض الإسلام، کوثر و گرمارودی «إن» را با معنای نفی ترجمه کردهاند:
ترجمه روض الجنان: «و مکر کردند مکرشان و به نزدیک خداست مکر ایشان و نه مکر ایشان زایل شود از او کوهها» (1408ق، ج11: 283).
ترجمه برگرفته از تفسیر طبری: «و پس ایشان سگالش بد کردند و نزدیک خداى است عقوبت سگالش ایشان و نه چنان بود سگالش و کردارهاى ایشان که بشدى از جاى از آن مگر کوهها» (1356ش، ج4، 826).
روان جاوید: «و به تحقیق به نهایت رساندند مکرشان را و نزد خدا مضبوط است مکرشان و نبوده است مکرشان که زایل شود از آن کوهها» (۱۳۹۸ق، ج۳، 240).
سراج: «و حقا که کافران (پیش از این براى ابطال حق) کوشش کردند در نیرنگ آنچه نهایت نیرنگشان بود و نزد خداست نیرنگشان (به آن احاطه علمى دارد و تواناست که آن را دفع کند) و نبود نیرنگشان به حدى که از جاى برود از آن نیرنگ کوهها» (بیتا، ج۱، 261).
طاهری: «آنها دسیسه خود را به کار بردند؛ درحالى که [کارایى] دسیسه آنان در اختیار خداست و دسیسه آنان چنان نبود که کوهها بدان از جاى کنده شود» (1380ش، ج۱، 261).
گرمارودی: «و بىگمان نیرنگ خود را به کار بردند و نیرنگشان نزد خداوند (آشکار) است و نه آنست نیرنگشان که بدان کوهها از میان برود» (1384ش، ج۱، 261).
اگر «إن» نافیه در نظر گرفته شود، بهتر است جمله «عِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» به معنای احاطه علم و قدرت خداوند بر مکر کافران ترجمه شود تا ارتباط مناسبی بین آن و عبارت بعد ایجاد شود. اگر به معنای «جزای مکر آنها نزد خداست» ترجمه شود، گویی ارتباط آن با مابعدش قطع میشود؛ مگر اینکه عبارت «وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ» حال برای عبارت «وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُم» در نظر گرفته شود:
آنها نهایت مکرشان را کردند؛ درحالیکه جزای مکرشان نزد خداست و درحالی که مکرشان اینچنین نیست که کوهها را جابهجا کند. اگر «إن»، نافیه باشد، معنای تحقیر کافران را در بر دارد و به این معناست: مکرشان نزد خداست و مکر آنان فراتر از مکر امثال آنها نیست و همانطور که مکر آنان به جایی نرسید، مکر اینان نیز بیاثر است و هرچه مکرشان بزرگ باشد، چنان نیست که کوهها بدان از جای کنده شوند. همچنین این وجه تلویحی است به اینکه رسول صلی الله علیه و آله و مسلمانان مانند کوههای استوار هستند و مکر مشرکان آنها را تکان نمیدهد (ابنعاشور، بیتا، ج12، 270). شاید برای اینکه معنای تحقیر همراه با استهزا را درک کنیم، بهتر باشد «الجبال» را با معنای حقیقیاش نیز تصور کنیم؛ ولی به هر حال مفسران بنا بر «إن» نافیه «الجبال» را کنایه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله و آیین او دانستهاند و جای تعجب است که مترجمانی که «إن» را نافیه در نظر گرفتهاند، به معنای کنایی آن اشاره نکردهاند.
4-3- «إن» مخفّفه از ثقیله
همانطور که ذکر شد این وجه تنها بر پایه قرائت کسائی صحیح است و هیچکدام از مترجمان عبارت را بنا بر «إن» مخففه از ثقیله ترجمه نکردهاند (ممکن است بعضی از مترجمان در ادامه ترجمه آورده باشند).
با کمی دقت درمییابیم ترجمه براساس «إن» مخففه از ثقیله به ترجمه براساس «إن» وصلیه _ به این شرط که کان به زمان گذشته ترجمه شده باشد _ نزدیک است؛ بنابراین، اینجا آنها را با هم مقایسه میکنیم:
ترجمه براساس «إن» مخففه از ثقیله طبق تفاسیر: و آنها نهایت مکر خود را به کار زدند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداست و همانا از مکرشان کوهها از جای کنده میشوند (یا میشدند).
ترجمه فولادوند براساس «إن» وصلیه و زمان گذشته: «و به یقین آنان نیرنگ خود را به کار بردند و [جزاى] مکرشان با خداست؛ هرچند از مکرشان کوهها از جاى کنده مىشدند» (1415ق، ج۱، 261).
در هر دو وجه قدرت از جای کندن کوهها برای مکر کافران بیان شده است؛ بنابراین، گفتنی است مترجمانی که «کان» را به ماضی ترجمه کردهاند، در عمل به «إن» مخففه از ثقیله گراییدهاند؛ درحالیکه بنایشان بر إن وصلیه بوده است و همین باعث اشکال در ارتباط بین دو عبارت قبل و بعد «إن» در بعضی از ترجمهها شده است که به آن اشاره شد.
4-4- ارتباط «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» با مابعد
ترکیب «مکرهم» در عبارت «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» میتواند اضافه مصدر به فاعل یا اضافه مصدر به مفعول باشد. اگر ضمیر «هم» چنانچه از ظاهر کلام برمیآید فاعل باشد، معنای عبارت این است که مکری که کافران به کار میبرند نزد خداست: «ومکتوب عند اللّه مکرهم فهو یجازیهم علیه بمکر هو أعظم منه» (فخر رازی، 1420ق، ج19، 110) که بیشتر بر همین اساس ترجمه یا تفسیر شده است: «و المراد بکون مکرهم عند الله إحاطته تعالى به بعلمه و قدرته» (طباطبایی، ۱۴۱۷ق، ج12، 84). اگر ضمیر «هم» مفعول باشد، یعنی مکرکردن آنان نزد خداست: «وعند اللّه مکرهم الذی یمکر بهم وهو عذابهم الذی یستحقونه یأتیهم به من حیث لایشعرون ولایحتسبون» (همان) که عبارت «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» را در حالت اول میتوان با عباراتی مانند جزای مکر آنها نزد خدا بودن، آگاهی از مکر آنها یا توانایی بر خنثیکردن مکرشان و در حالت دوم با عباراتی مانند مکرکردن ]خدا[ علیه آنها ترجمه کرد. بهطور کلی با صرفنظر از اینکه «مکرهم» اضافه مصدر به فاعل یا مفعول باشد، هرکدام از این عبارتها باید طوری انتخاب شوند که با نوع حرف «إن» یا حرف «واو» و موارد دیگر متناسب باشد. اهمیت این ارتباط در جای دیگر نیز بررسی خواهد شد.
4-5- ترجمه حرف «واو» بین عبارتهای آیه مذکور
اینکه حرف «واو» حالیه یا عاطفه در نظر گرفته شود و در صورت حالیهبودن، ذوالحال بهدرستی مشخص شود، در ترجمه کل آیه تأثیر دارد که در بیشتر ترجمهها، ترجمه واو رعایت نشده است.
براساس تفسیر روحالمعانی عبارت «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» حال برای جمله قبل است و اگر «إن» در عبارت «وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ» نافیه باشد، «واو» قبل از آن حالیه و ضمیر «مکروا» ذوالحال است و به این ترتیب باید عبارت آخر آیه را با عبارت اول در نظر گرفت: «وقد مکروا والحال أن مکرهم ما کان لتزول منه هاتیک الشرائع والآیات التی هی کالجبال فی القوة» (آلوسی، 1415ق، ج7، 237)؛ یعنی آنها نهایت مکرشان را به کار بستند ]درحالیکه مکرشان نزد خداست و[ درحالیکه چنان نبود که مکرشان باعث از جا کندن آیات و معجزاتی شود که مانند کوهها قوی هستند (هدف تحقیر مکر آنهاست). در این حالت نیازی به تناسب بین جمله «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» و عبارت «وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ» نیست؛ چون «و إن کان» به جمله اول برمیگردد؛ اما اگر واوِ «وإن» عاطفه در نظر گرفته شود - چنانچه بیشتر مترجمان به این صورت ترجمه کردهاند - نمیتوان معنای بالا را فهمید.
براساس «إن» مخففه از ثقیله و «لام» فارقه، عبارت «وَإِنْ کانَ مَکْرُهُمْ» حال برای «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» است (همان) که در این صورت دو جمله حالیه پشت سرهم داریم که هرکدام حال برای جمله ماقبل خود است و معنای عبارت چنین میشود: آنها نهایت مکرشان را به کار بستند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداست ]و مکرشان نزد خداست[؛ درحالیکه مکرشان چنان بود که باعث از جا کندن کوهها میشد. در این حالت باید جمله «وعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» طوری ترجمه شود که با عبارت بعد متناسب باشد.
4-6- معنای کلمه «الجبال»
مفسران در حالت نفی «الجبال» را کنایه از دین حق و معجزات الهی و در وجوه دیگر به همان معنای اصلیاش ذکر کردهاند. میدانیم در کنایه امکان در نظر گرفتن معنای اصلی نیز وجود دارد. در حالت نفی حکمی که دربارة «الجبال» داده میشود در ظاهر یک حکم بدیهی است: «مکر آنها نمیتواند کوهها را جابهجا کند»؛ ولی در حالت وصلیه معنای قدرت و عظمتی از کلمه «الجبال» به ذهن متبادر میشود که در مقابل، قدرت و عظمت بیشتر خداوند و بهدنبال آن مؤمنان را در پی دارد: «مکر آنان در سیطره علم و قدرت خداوند است؛ اگرچه مکر آنها بهگونهای باشد که از آن کوهها از جای کنده شوند». شاید همین امر علت این باشد که بیشتر مترجمان «إن» را وصلیه در نظر گرفتهاند؛ زیرا آنها در فضای آیه و سوره که بیانکنندة قدرت و عزت الهی است، خودبهخود به سمت این معنا کشانده شدهاند.
5- شبکه معنایی آیات مکر کافران
با دقت در آیاتی که از مکر کافران سخن گفتهاند، میتوان به شبکه معنایی زیر دست یافت:
مکر |
خداوند بهترین مکرکنندگان است |
خداوند سریعتر است در مکر |
کافران جز به خودشان مکر نمیزنند |
ذلت و عذابی سخت نتیجه مکر کافران |
مکر کافران برایشان زیبا جلوه داده شده است |
مکرشان ثبت میشود تا در قیامت مجازات شوند |
فقط زیانکاران خود را از مکر خداوند ایمن میشمارند |
مکرشان نابودشدنی و بیاثر است |
مکر بد فقط گریبان صاحبش را میگیرد |
همه نقشهها و تدبیرها از آن خداست |
ای رسول! از نیرنگهای آنان در تنگنا مباش |
چنانچه از این معانی برمیآید در قرآن کریم و از منظر گفتمان الهی، مکر کافران و ظالمان پوچ و بیاثر است و خداوند بر حیلهها و نقشههای آنان احاطه کامل دارد و آنها را به خودشان باز میگرداند. قرآن هیچگاه در مقام تعظیم یا تهویل حیلههای کافران نبوده و همیشه آنها را خوار شمرده است. از نتیجه این قسمت در ضمن مطلب بعدی استفاده خواهد شد.
6- ارتباط معنایی آیه با سایر آیات دیگر سوره ابراهیم
سوره ابراهیم در مقام توصیف قرآن بهعنوان نشانه رسالت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و مایه هدایت مردم، از سوی خدای «عزیز» یعنی غالب و قوی و شکستناپذیر نازل شده است؛ چنانچه در آیه اول به عزیزبودن و حمیدبودن خداوند تصریح شده است، علامه طباطبایی تأکید دارند مطالب این سوره متناسب با این صفات است: « البیان فی هذه السورة - کما تقدمت الإشارة إلیه - یجری فی ضوء الاسمین: العزیز الحمید» (طباطبایی،1417ق، ج12، 59)؛ برای نمونه، در آیه دوم به مقتضای صفت عزیز بیان میفرماید که هرکس دعوت او را نپذیرد دچار عذاب الهی میشود. در آیه چهارم اشاره میفرماید که تبیین بر عهده پیامبران است؛ اما هدایت و ضلالت به اذن الهی و به قدرت اوست و برای همین در پایان این آیه به صفت عزیز و حکیم تصریح میشود. در ادامه آیات خداوند داستان بهترین مصداق و مظهر عزت خود در میان پیامبران را بیان میکند و به «ایام الله» اشاره میشود؛ یعنی روزهایی که سلطنت و عزت و غلبه الهی در آن روزها جلوه کرده است (ر.ج همان، 18–6). آیه بعد از آیه مدنظر برای بار دیگر صفت «عزیز» و علاوه بر آن «صاحب انتقام» را برای خداوند ذکر میکند و همچنین آیه بعد تصریح به صفت «قهار» برای او میکند. با توجه به اینکه هدف این آیه در ارتباط با مفهوم کلی این سوره، نشاندادن تسلط و غلبه خداوند بر مکر کافران است، باید دید کدامیک از وجوه گفتهشده با سیاق کلی آیات این سوره بیشتر سازگار است. در «إن» مخففه از ثقیله – چه لام فارقه و چه لام کی باشد - و «إن» وصلیه شرطیه با ترجمه کان بهصورت «چنان بود»، مفهومی دیده نمیشود که انسجام را در خود آیه برساند:
«إن» مخففه از ثقیله و «لام» فارقه: مکر کردند درحالیکه مکرشان نزد خداوند است و همانا مکرشان میتوانست باعث از جا کندن کوهها شود.
«إن» مخففه از ثقیله و «لام» کی: نهایت مکرشان را زدند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداوند است و همانا مکرشان برای از جاکندن کوهها بود.
«إن» وصلیه و ترجمه کان به «چنان بود»: نهایت مکرشان را کردند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداست؛ هرچند مکرشان چنان بود که باعث از جا کندن کوهها میشد.
چنانچه پیش از این اشاره شد، بر طبق وجه اول و سوم بهخصوص وجه سوم عبارت آخر آیه تناسبی با دو جمله قبل ندارد؛ زیرا با دو جمله اول و دوم یک صعود داریم که با جمله سوم فرود حاصل میشود و غرض کلام از بین میرود.
«إن» مخففه از ثقیله و «لام» فارقه: نهایت مکرشان را زدند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداوند است (صعود) و همانا مکرشان میتوانست باعث از جا کندن کوهها شود (فرود).
همچنین، نهایت تعبیری که خداوند برای مکر کافران در آیات دیگر قرآن داشته، استفاده از مفعول مطلق تأکیدی بوده است که در آیه بحثشده «وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُم» و آیه 50 سوره نمل «وَ مَکَرُوا مَکْراً» دیده میشود؛ بنابراین، در قرآن برای مکر کافران عظمت و هیبتی ذکر نشده است. در این دو مورد هدف از قید تأکید، بیان نهایت نقشهریزی و حیلهسازی آنان است؛ بدون اینکه درصدد تعظیم یا تهویل باشد و برعکس خداوند تأکید دارد که همه مکر و نیرنگشان به پشیزی نمیارزد! بنابراین؛ طبق قرائت کسائی و همچنین بنا بر «إن» وصلیه با ترجمه «چنان بود» بزرگنمایی مکر کافران حاصل میشود که با مقام این آیه و سوره و نیز با فرهنگ قرآن سازگار نیست؛ توضیح آنکه در آیه 22 سوره نوح عبارت «مَکْراً کُبَّاراً» به کار رفته که سخن حضرت نوح علیهالسلام در شِکوه از قوم خود است و محل بحث نیست (جعفری، 1382، 16).
اگر مقصود آیه مدنظر - همانطور که از سیاق آن برمیآید - این باشد که مکر کافران را باید در برابر قدرت خداوند مغلوب و کوچک به حساب آورد و به پیامبر صلی الله علیه و آله دلداری دهد، با نافیهبودن «إن» و همچنین وصلیهبودن آن - با ترجمه کان بهصورت «چنان باشد» - سازگار است:
«إن» نافیه: آنها نهایت مکرشان را کردند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداست و مکرشان چنین نیست که باعث از جا کندن کوهها شود.
«إن» وصلیه و ترجمه کان به «چنان باشد»: آنها نهایت مکرشان را کردند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداست؛ هرچند مکرشان چنان باشد که باعث از جا کندن کوهها شود.
اگر «إن» نافیه در نظر گرفته شود، خوب است مترجم در ادامه ترجمه توضیحی را اضافه کند؛ برای نمونه، در ترجمه فیض الإسلام آمده است:
«نیست مکرشان (به اندازهاى) که کوهها از جاى خود بروند (کنده شوند، پس چگونه بهوسیلة آن مکر و نیرنگ دین حقّ و آئین درست «که روى دو پایه عقل و علم پابرجا است و ازاینرو استوارتر از کوهها است» از میان میرود؟!)» (۱۳۷۸ش، ج2، 503).
مترجم سعی کرده است معنایی را به مخاطب ارائه دهد که از نفی عبارت برمیآید. در این ترجمه از همان ابتدا معنای غیراصلی از لفظ جبال برداشت نمیشود؛ بلکه معنای اصلی مدنظر است و بعد معنای لازم آن به دست میآید که استواری و عظمت دین حق است.
تلویحی که در عبارت «وَإِنْ کانَ مَکْرُهُم» در صورت نافیهبودن «إن» در نظر گرفته میشود، درواقع در دل عبارت «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» وجود دارد؛ زیرا به این معناست که علم و قدرت خداوند بر مکر کافران غلبه دارد و همین باعث میشود که دین حق و مؤمنان مثل کوه استوار باشند و ضرری به آنها نرسد؛ بنابراین، حالت وصلیه نیز خالی از این تلویح نیست؛ زیرا معنای آن چنین است: اگرچه مکر آنان خیلی بزرگ باشد و قدرت از جا کندن کوهها را داشته باشد، باز در سیطره علم و قدرت الهی است و نمیتواند ضرری به دین خدا وارد کند.
اگر به آیات قبل و بعد از آیه مدنظر توجه شود، مشخص میشود علاوه بر اینکه خداوند درصدد بیان عزت و قدرت خود است، در همین راستا به منتگذاری نیز میپردازد که لازمه این امر یادآوری نعمتهای بزرگ الهی است که بعضی از آنها بهترتیب آیات عبارتاند از نعمت کتاب الهی که وسیله خارجکردن مردم از تاریکیها به سمت نور است؛ فرستادن هر پیامبری با زبان قومش؛ نعمتهای عطاشده در «ایام الله»؛ شکر نعمت عاملی برای افزایش نعمت؛ خداوند بر پیامبران منت نهاده و آنها را هدایت کرده و لازمه آن صبر و شکیبایی آنان در برابر اذیت کافران است؛ وعده نابودی ظالمان و اسکان مؤمنان در زمین و نومیدکردن سرکشان؛ بر باد رفتن اعمال خاکسترگونه کافران؛ داخلشدن مؤمنان به بهشت جاودان؛ عقاید حق مؤمنان مانند شجره طیبه ریشههایش در نهاد انسان ثابت و اعمال صالح شاخههای آن است؛ اشاره به نعمتهای حیات مانند فرستادن آب از آسمان و بیرونکردن رزق از زمین و تسخیر دریاها (کشتىها)، نهرها، خورشید، ماه و شبوروز؛ بندگان هیچ درخواستی از خدا ندارند مگر اینکه عطایی از جانب خداوند به آنها برسد و نعمتهای خداوند قابل شمارش نیست و انسان با وجود این همه نعمت ستمکار و ناسپاس است؛ دعای حضرت ابراهیم و طلب انواع نعمتها از خداوند برای فرزندانش و شکر و ستایش آن حضرت برای بخشیدن اسماعیل و اسحق به او و تأکید بر اینکه خداوند از کار ظالمان غافل نیست و کیفر آنان را در روز حساب خواهد داد.
اگر از این جهت نگاه کنیم شاید بتوانیم شاید بتوانیم وجوهی را که ادعا شد بزرگی مکر را می رساند و در نتیجه آنها را چندان صحیح ندانستیم، کمی پررنگ کنیم، همانطور که وقتی کسی میخواهد بر شخصی منّت بگذارد که او را از خطری نجات داده است، بزرگی خطر را خاطرنشان میکند و درواقع با این کار قدرت زیاد خودش را اثبات میکند؛ در اینجا نیز خدای متعال میفرماید: «آنها تا میتوانستند مکر کردند؛ درحالیکه مکرشان نزد خداوند است و (از باب منت بدانید که) مکرشان چنان بود که باعث از جا کندن کوهها میشد (و این ما بودیم که مؤمنان را از چنین مکرهای فجیعی نجات دادیم)»؛ بنابراین «إن» مخففه از ثقیله یا «إن» وصلیه با ترجمه «چنان بود»، با سیاقی مناسبت پیدا میکند که درصدد بیان نعمتهای بزرگ الهی است.
نگاه دیگری که میتوان به این آیه داشت، با توجه به آیه 42 است: «وَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فیهِ الْأَبْصارُ» که خداوند تأکید میفرماید از اعمال ظالمان غافل نیست و مجازات آنها را در روز حساب خواهد داد؛ بنابراین، در این آیه به مجازات اخروی اشاره شده است و درنتیجه در آیه بحثشده، جمله «وَعِنْدَ اللَّهِ مَکْرُهُم» به معنای «جزای مکر آنان نزد خداست» در نظر گرفته میشود و عبارت به این معناست که اگرچه مکر آنان خیلی بزرگ باشد، (ما از آنها غافل نیستیم و) در آخرت به جزای این کارها خواهند رسید؛ براساس این، «إن» وصلیه مناسبتر به نظر میآید.
7- نتایج
The holy Quran
Ayati, Abdul Mohammad. (1991). Translation of the Quran. Tehran: Seroush.
Abu al-Futouh Razi, Hussein ibn Ali. (1989). Gardens of Paradise and Spirit of Heaven in Quranic Exegesis. Mashhad: Islamic Research Foundation of Astan Quds Razavi.
Arfa, Seyyed Kazem. (1942). Translation of the Quran. Tehran: Faiyaz Kashani Research and Publications Institute.
Esfarayeni, Abu al-Muzaffar. (1996). The Crown of Biographies in the Exegesis of the Quran by Non-Arabs. Tehran: Scientific and Cultural Publications.
Ashrafi, Mahmoud. (2001). Translation of the Quran. Tehran: Javidan.
Elahi Ghomshei, Mahdi. (1945). Translation of the Quran. Qom: Fatemah al-Zahra.
Amin, Nusrat. (1982). Treasury of Knowledge in Quranic Exegesis. Tehran: Zan-ne Mosalman Movement.
Ansari, Masoud. (1998). Translation of the Quran. Tehran: Farzan Rooz Publishing and Research.
Ansarian, Hussein. (1944). Translation of the Quran. Qom: Asvah.
Barzi, Asghar. (2003). Translation of the Quran. Tehran: Quran Foundation.
Boroujerdi, Mohammad Ibrahim. (1987). Translation of the Quran. Tehran: Sadra.
Payandeh, Abu al-Qasim. (n.d.). Translation of the Quran. (n.p.)
Pourjavadi, Kazem. (1995). Translation of the Quran. Tehran: Encyclopedia Islamica Foundation.
Saghefi Tehrani, Mohammad. (2019). Eternal Commentary. Tehran: Barhan.
Ja'fari, Ya'qub. (n.d.). Kawsar Exegesis. n.p.
Ja'fari, Ya'qoub. (2003). Critique on Critique. Tarjoman Journal, 13, 13-23.
Halabi, Ali Asghar. (2001). Translation of the Quran. Tehran: Asatir.
Khani, Reza & Riyazi, Hashemullah. (1993). Explanation of Bayan al-Saadah. Tehran: Printing and Publishing Center of Payame Noor University.
Khosravani, Ali Reza. (2011). Khosrowi Exegesis. Tehran: Islamic Publications.
Khavaji, Mohammad. (1932). Translation of the Quran. Tehran: Mawla.
Dehlavi, Shah Wali Allah. (1999). Translation of the Quran. Medina: King Fahd Complex for the Printing of the Holy Quran.
Rezaei, Mohammad Ali et al. (1944). Translation of the Quran. Qom: Cultural Research Institute of Dar al-Zikr.
Rahnama, Zain al-Abidin. (1967). Translation and Exegesis of Rahnama. Tehran: Keyhan Publications.
Seraj, Reza. (n.d.). Translation of the Quran. Tehran: Sahami.
Shoarani, Abu al-Hasan. (1995). Translation of the Quran. Tehran: Islamic Publications.
Saffarzadeh, Tahereh. (1945). Translation of the Quran. Tehran: Jahane Rayane Kowsar Cultural Institute.
Safi Ali Shah, Tafsir Safi. (1999). Tehran: Manoochehri.
Taheri, Ali Akbar. (2001). Translation of the Quran. Tehran: Ghazal.
Farsi, Jalal al-Din. (1990). Translation of the Quran. Tehran: Anjam Ketab.
Fouladvand, Mohammad Mehdi. (n.d.). Translation of the Quran. Tehran: Da al-Quran al-Karim (Office of Historical and Islamic Studies).
Fayadh al-Islam, Ali Naqi. (1999). Translation and Exegesis of the Great Quran. Tehran: Faghih Publications.
Qurashi, Ali Akbar. (1998). Exegesis of Ahsan Hadith. Tehran: Basat Foundation.
Kavianpour, Ahmad. (1993). Translation of the Quran. Tehran: Printing and Publishing Organization of Aghbal.
Musavi Garmaroudi, Ali. (2005). Translation of the Quran. Tehran: Ghadiani Publications.
Translation Group. (1998). Translation of Jawami al-Jame Exegesis. Mashhad: Islamic Research Foundation of Astan Quds Razavi.
Translators. (1977). Translation of Tafsir Tabari. Tehran: Tous.
Mojtabawi, Jalal al-Din. (1992). Translation of the Quran. Tehran: Hekmat.
Meshkini, Ali. (1942). Translation of the Quran. Qom: Al-Hadi.
Mesbahzadeh, Abbas. (2001). Translation of the Quran. Tehran: Badragheye javidan.
Mostafavi, Hassan. (2001). Roshan Exegesis. Tehran: Ketab Publications.
Moezzi, Mohammad Kazem. (1993). Translation of the Quran. Qom: Asvah Publications.
Makarem Shirazi, Naser. (1994). Translation of the Quran. Qom: Dar al-Quran al-Karim.
Noubari, Sadeq. (2017). Translation of the Quran. Tehran: Organization for Printing and Publishing of Aghbal.
Yaseri, Mahmoud. (1996). Translation of the Quran. Qom: Imam Mahdi Foundation for Culture.
Alousi, Sayyid Mahmoud. (1415 AH). Ruh al-Ma'ani fi Tafsir al-Quran al-Azim. Beirut: Dar al-Kutub al-Ilmiyyah.
Ibn Ashour, Muhammad ibn Tahir. (n.d.). At-Tahrir wa at-Tanwir. Beirut: Institute of Arab History.
Al-Razi Fakhr al-Din, Abu Abdullah Muhammad ibn Umar. (1420 AH). Mafatih al-Ghayb (al-Tafsir al-Kabir). Beirut: Dar Ihya al-Turath al-Arabi.
Al-Zamakhshari, Mahmoud ibn Umar. (1407 AH). Al-Kashaf 'an Haqa'iq Ghawamidh at-Tanzil wa 'Uyun al-Aqawil fi Wajh at-Ta'wil. Beirut: Dar al-Kutub al-Arabi.
At-Tabatabai, Sayyid Muhammad Hussein. (1417 AH). Al-Mizan fi Tafsir al-Quran. Qom: Jamiat Mudarrisin Hawzah Ilmiyyah Qom.
At-Tousi, Muhammad ibn Hasan. (n.d.). At-Tibyan fi Tafsir al-Quran. Beirut: Dar Ihya al-Turath al-Arabi.