Document Type : Research Article
Authors
1 PhD student of Arabic language and literature, Kashan University, Kashan, Iran
2 Professor of Arabic language and literature, Kashan University, Kashan, Iran
3 Associate Professor of Arabic language and literature, Kashan University, Kashan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
در زبانشناختی و معناشناسی الفاظ یک متن، واکاوی مجموعهای از الفاظ هممعنا در آن متن حائز اهمیت است که در یک «حقل دلالی» (حوزه معنایی) قرار دارند. این رویکرد زبانشناختی، در شناسایی بهتر یک متن هدفمند مانند قرآن مجید، بهمثابه عالیترین نمونه متن بلاغی و گرانسنگترین متن ادبی کارآمد است؛ زیرا قرآن از بسامد الفاظی برخوردار است که ازنظر معنایی همگرا و با یکدیگر مرتبطاند و در یک حوزه معنا قرار میگیرند. بیتردید با شیوهها و رویکردهای مختلف ازجمله معناشناسی میتوان به برخی از جنبههای دلالی این الفاظ و بلاغت قرآن پی برد؛ براساس این، در جستار پیشرو با روش تحلیلی – توصیفی، الفاظ مشمول حوزه معنی (حقل دلالی) استخراج شدند و روابط معنایی میان آنها بررسی، تبیین و معلوم شده است؛ واژگانی که باوجود اختلاف لفظی در حوزه معنایی وصف «قیامت» جای دارند و با نام این سوره و آیات آغازگر آن سازواری دارند. همچنین، الفاظ مختلفی که براساس رابطه تقابل (تضاد) در یک حوزه معنایی هستند، در توصیف واقعه قیامت اشتراک معنایی دارند و شمولیت الفاظ هممعنا، جامعیت توصیف صحنههای قیامت و بهشت را رقم زده است.
Keywords [Persian]
ازجمله مباحث زبانشناختی، انواع دلالتها، اعم از دلالتهای علم منطق (دلالت وضعی، عقلی و طبیعی) (مظفر، 1378ش، ص67) و دلالتهای زبانی، یعنی دلالت آوایی، صرفی، نحوی و معجمی (لغت نامهای) است (عبدالجلیل، 2002م، ص64؛ سوسور، 1392ش، ص96؛ روبنیز، 1370ش، ص375). در معناشناسی دلالتهای معجمی، نظریه حوزههای معنایی شایان توجه است. این نظریه در کشف مفاهیم الفاظ و دستیابی به معنای دقیق آنها، بسیار کارآمد است و بهمنزلة ابزاری در شناخت معنا بوده است و در کشف مفهوم عبارتها و دستیابی به پیامهای فرامتنی الفاظ و عبارات نقش بهسزایی دارد.
این رویکرد زبانشناختی و مبنای معناشناسی را میتوان در متنپژوهی آیات شریفه قرآن نیز به کار برد؛ زیرا یکی از ویژگیهای قرآن مجید بسامد الفاظ مختلفی است که ازنظر دلالت واژگانی براساس نوع رابطه معنایی در حوزههای معنایی با یکدیگر ارتباط دارند. شناسایی روابط معنایی الفاظ این حوزهها، به گرهگشایی لایههای معنایی پنهان آیات میانجامد؛ ازاینرو، برای شناسایی نمونة این پدیده در قرآن مجید، جستار حاضر به سراغ یکی از سورههای قرآن (سوره واقعه) رفته و در پی آن است که پاسخ پرسشهای زیر را بیابد:
- در سوره مبارکه واقعه چه الفاظی براساس دلالت معجمی در یک «حوزه معنایی» قرار میگیرند؟
- الفاظ سوره واقعه کدامیک از انواع روابط حوزه معنایی را دارند؟
- واژگان سوره واقعه که در یک حوزه معنایی قرار میگیرند در بلاغت معنایی چه نقشی دارند؟
ازاینرو، از رهگذر استقراء الفاظ برجسته این سوره و توصیف و تبیین روابط این الفاظ، حوزه معنایی آنها معلوم میشود و براساس نظریه حوزههای معنایی، مفاهیم مشترک و پیامهای نهفته این قبیل الفاظ بررسی و تحلیل میشوند.
در زبانشناسی عربی، توجه به الفاظ «حوزه معنا» یا «حقل دلالی» پیشینهای دیرینه دارد؛ زیرا میراث ادب عرب سرشار از آثار مدونی است که به حوزههای معنایی الفاظ عربی پرداختهاند؛ مانند کتاب الالفاظ ابن السکیت، کتاب أدب الکاتب ابن قتیبه و کتاب المخصص تألیف ابن سیده که در چند مجلد تدوین شده است و کلماتی که ازنظر معنایی با یکدیگر مرتبط هستند را در یکجا جمعآوری کرده است و نیز کتاب فقه اللغه و سر العربیه اثر ثعالبی که در آن به حوزههای معنایی الفاظ توجه شده است. در دوره معاصر نیز بهطور مشخص، معناشناسی الفاظ قرآن وجهه همت برخی از پژوهشگران شده است؛ ازجمله:
- مطیع و همکاران (1388ش) در مقاله «درآمدی بر اسـتفاده از روشهای معنیشـناسـی در مطالعات قرآنی» شیوههای درک معنای الفاظ قرآن را بررسی کردهاند.
- حسن جعفری (1388ش) در مقالهای با عنوان «تحلیل زبانشناختی وحی»، ساختار زبانشناسی وحی را با تکیه بر نظریه فردینان دو سوسور بررسی کرده است.
- سـعیدی روشـن (1388ش) در مقاله «روش پلکانی مفهومشـناسـی واژگان قرآن» نقش معنای عرفی، وضعی و عرف خاص قرآن در شناخت معنای مفردات قرآن را بررسی کرده است.
- محمد غضنفری (1389ش) در مقالهای با نام «نگاهی به واژگان قرآن از منظر زبانشناسی»، الفاظ قرآن را براساس مطالعات زبانشناسی و با نگرشی نوین تحلیل کرده و اهداف بلاغی، معنایی و زیباشناختی الفاظ را بررسی کرده است.
- علیرضا قائمینیا (1390ش) در کتاب معناشــناســی قرآن، توانایی روششـناختی را در بررسی و تحلیل دلایل اختلاف تعابیر و تفاسیر قرآنی بیان کرده و خاطر نشان کرده است که تعابیر قرآن را بدون ارجاع به دیگر صــورتها میتوان بررســی کرد.
- حری (1391ش) در مقاله «مناسبتهای بینامتنی و درونی سورههای "نازعات، مرسلات و ذاریات"» تلاش کرده است روابط بین واژگان سوگند در یک سوره را با قسمتهای دیگر همان سوره و نیز با دیگر سورههای دارای الفاظ سوگند بررسی کند و نتیجه گرفته است که روابط بسیار نزدیکی میان آنها وجود دارد.
- لطفی و همکاران (1392ش)، در مقاله «حوزه معنایی تدبر در قرآن کریم» پس از پرداختن به جایگاه حوزه معنا در دلالتهای معنایی، با رویکردی معناشناختی، مفاهیم حوزه معنایی «تدبر» در قرآن را بررسی کردند.
- هاجر اسدی (1393ش) در پایاننامه با عنوان «بررسی آیات زمان در قرآن کریم»، آیات زمان (دنیا، برزخ و آخرت) را استخراج و اهداف قرآن دربارة ذکر هرکدام را تبیین کرده است.
- ســلمانزاده و حســینی (1395ش) در مقاله «معناشــناســی واژگان قرآن کریم»، برخی از ابزارها مانند ریشهشناسی الفاظ، لغتشناسی، حدیث و دیگر دانشهای مرتبط با معناشـناسـی الفاظ قرآن و نیز نظریات برخی مستشرقان را بیان کردهاند.
- سودابه درخشــانفر (1395ش) در پایاننامه تحصیلی خود با عنوان «معناشناســی الفاظ مربوط به نماز» در قرآن کریم به تشریح معنایی و مفهومی دقیق این الفاظ پرداخته است.
- لطفی (1395ش) در مقالهای با عنوان «درآمدی بر کاربرد نظریه حوزه معنایی در مطالعات قرآنی» براســاس نظریه حوزههای معنایی، معنی یک لفظ را در گرو درک معانی واژ گان مرتبط با آن میداند.
- رحمون سماح (2017م) در دانشگاه سوهاج پایاننامهای با عنوان «میدانهای معنایی الفاظ در سوره "یس"» تدوین کرده و روابط مفهومی واژگانِ سوره «یس» را مبتنی بر رویکرد ساختگرا و معناشناسی رابطهای بررسی کرده است.
- أسماء ناجی (2022م) در مقاله «آیات الجزاء فی القرآن الکریم فی ضوء نظریة الحقول الدلالیة»، حقل دلالی (حوزه معنایی) را تعریف و نقش این نظریه در زبانشناسی و دلالتهای هر زبان و مصادیق آن در آیات کیفر و پاداش قرآن را بررسی کرده است.
در پژوهش حاضر نیز تلاش شده است با روش تحلیلی – توصیفی، ویژگیهای خاص زبانشناختی آیات سوره «واقعه» شناسایی شوند و روابط خاص معنایی بررسی و تحلیل شوند که بین الفاظ این سوره برقرار هستند و با تحلیل روابط معنایی الفاظی که در یک حوزه معنایی قرار دارند، پیامهای نهفته و نقش این قبیل الفاظ در بلاغت این سوره بیان شوند؛ ازاینرو، این پژوهش، مستقل و نوآور است.
ذکر این نکته ضروری است که بررسی حاضر صرفاً جنبه زبانشناختی دارد و به هیچوجه در پی تفسیر آیات شریفة مربوط به مطالعات تخصصی تفسیری نیست.
3- مبانی نظری پژوهش
3-1. معنا و معناشناسی
«معنا» همان معنی ثابت و مربوط به هسته معنایی واژگان و درواقع تصور معناییِ یک نشانه زبانی است (سوسور، 1392ش، ص96؛ سجودی، ۱۳۸2ش، ص۴۷). نشانه زبانی درحقیقت از دال و مدلول ترکیب شده است؛ دال همیشه دارای مدلول و مدلول نیز پیوسته دارای دالی است؛ برای مثال، «صوت» بهمثابه یک نشانه زبانی، «دال» و تصور معنایی آن را نیز «مدلول» میگویند (سوسور، 1392ش، 96؛ چندلر، 1387ش، صص42-44). با تکیه بر این تعاریف، نشانه زبانی و معنا همیشه با هم هستند که البته معنا دارای گستره بسیار وسیعی است؛ ازاینرو، بسیاری از الفاظ براساس روابط معنایی در حوزههای معنایی یکسان قرار دارند و معناشناسی، روابط بین لفظ و معنی را تحلیل (ایزوتسو، 1393ش، ص440؛ بی یرویش،۱۳70ش، ص32-31) و با تکیه بر مباحث مربوط به معنا، یک متن را واکاوی میکند و مفاهیمی را آشکار میکند که در بطن یک متن پنهان شدهاند.
3-2. نظریه حوزه معنایی
میدان یا حوزه معنایی، مجموعهای از الفاظ است که دلالتهایشان به هم مرتبط است و غالباً تحت اصطلاحی کلی قرار میگیرند که آنها را به یکدیگر مرتبط میکند؛ مانند کلمه «الوان» که بهمثابه یک مفهوم عام (رنگ)، واژگانی از قبیل «سیاه، سفید، زرد، قرمز و ...» را در بر میگیرد؛ ازاینرو، درک مفهوم یک لفظ، توجه به معنای مجموعهای از الفاظ را میطلبد که از جهت معنا به یکدیگر مرتبط هستند و باید روابط میان الفاظ در داخل یک حوزه معنایی (حقل دلالی) بررسی شوند (مختار، 1998م، ص77؛ صالح الضامن، 1989م، ص75 ؛ الکراعین، 1993م، ص130).
پیشگام طرح نظریه «حوزههای معنایی» (لحقل الدلالی) در زبانشناسی، فردینان دو سوسور (ناجی أسماء، 2022م، ص266)، زبانشناس و نشانهشناس سوئیسی بود که به پیوندهای مشارکتی اشاره کرد که بین کلماتی مانند ترس، خوف و دلهره وجود دارد و گفت: این الفاظ در یک حوزه معنایی به نام «ترس» به هم پیوند خوردهاند. بدین ترتیب با توجه به مفهوم حوزههای معنایی، واژهها در قالب گروههایی گنجانده میشوند که هر گروه، حوزهای به نام «حوزه معنایی» را تشکیل میدهد و این حوزه مجموع کلماتی است که معانی نزدیک به هم و ویژگیهای معنایی مشترکی دارند و تحت یک اصطلاح کلی قرار میگیرند (سوسـور، ١٣٩2ش، ص98؛ افراشی، 1381ش، ص156؛ صفوی، 1387ش، ص201).
نظریه «حوزههای معنایی» در تحقیقات متنپژوهی قادر است شبکه متصل به هم الفاظ متن و روابط میان واژگان آن را مشخص کند؛ زیرا براساس این نظریه، زبان به نظامی سیستماتیک شبیه است که اعضای آن رابطه دوجانبه دارند و ازطریق این روش میتوان کاربرد و ویژگیهای هریک از اعضا را مشخص کرد. براساس نظریه حوزههای معنایی، درک ﮐﺎﻣﻞﺗﺮی از الفاظ یک متن و پیامهای فرامتنی آنها فراهم میآید (صفوی، 1387ش، ص363؛ قائمینیا، 1390ش، ص187 -66). درواقع، هدف اصلی حوزههای معنایی در معناشناسی رسیدن به معنای نسبی کلمات و عبارات است.
3-2-1- انواع حوزه معنایی
3-2-1-1. حوزه معنایی کلمات هممعنا و متقابل: آنگونه که از مفهوم این اصطلاح برمیآید، مجموعهای از کلمات یک متن را گویند که با هم مترادف یا در تضاد معنایی باشند.
3-2-1-2. حوزه اوزان اشتقاقی (صرفی) الفاظی هستند که در ساختار صرفی با یکدیگر قرابت دارند: برای مثال، وزن «فعاله» در زبان عربی بر شغل و حرفه دلالت دارد؛ ازاینرو، الفاظی که بر این وزن بیایند، با هم یک حوزه معنایی را تشکیل میدهند، مانند «زراعه، حیاکه، تجاره و ...» و همچنین کلماتی که بر وزن «مفعل» (اسم مکان) باشند، مانند «مسجد، منزل و ...»، دارای یک حوزه معنایی هستند.
3-2-1-3. حوزههای ترکیبی: شامل گروهی از کلماتاند که در کاربرد به هم مرتبط هستند؛ مانند سگ و پارسکردن، اسب و شیحهزدن، شکوفه و شکفتهشدن و ...
3-2-1-4. حوزه معنایی که در آن کلمات از بالا به پایین و برعکس گروهبندی میشوند؛ مانند اعضای بدن (الرأس، الصدر، البطن، الاطراف و ...) که از بالا به پایین یا برعکس بهترتیب دستهبندی میشوند (درقاوی، 2017م، ص144؛ عزوز، 2002م، ص17؛ ﺻﻔﻮی، 1387ش، ص117؛ لطفی و دیگران، 1392ش، ص2).
3-2-2. انواع روابط معنایی در یک حوزه معنایی
روابط معنایی الگویی نوین است که در آن ارتباط الفاظ با یکدیکر ازطریق مؤلفههای مختلف بررسی میشود. خاستکاه این روش به واکاوی میدانهای معنایی برمیگردد؛ زیرا معنای یک لفظ فقط در ارتباط با سایر الفاظ یک حوزه آشکار میشود. در حوزه معنایی، روابط معنایی در انواع مختلف آن یعنی رابطه هممعنایی، تقابل، شمول، جزء و کل دیده میشود که آنها را تبیین میکنیم:
3-2-2-1. رابطه ترادف یا هممعنایی: در مواردی است که یک لفظ با دیگری ازنظر معنایی، مفهومی متشابه داشته باشد و بتوان بهجای یک لفظ یا الفاظ در یک زنجیره زبانی، لفظ یا الفاظ دیگری را جایگزین کرد؛ بدون اینکه در مفهوم اصلی زنجیرهها تغییری ایجاد شود؛ مانند دو واژه (خوف و خشیه).
3-2-2-2. تقابل معنایی: به آن رابطه تضاد نیز میگویند که دو یا چند لفظ در تضاد معنایی یا تقابل با یکدیگر قرار میگیرند؛ مانند «هدایت و ضلالت - صغیر و کبیر - زن با مرد» که متضاد هم هستند.
3-2-2-3. شمول معنایی یا تضمن: یعنی هر لفظ علاوه بر معنای واضح و ظاهر، امکان دارد مفاهیم و معانی دیگری را القا کند و بهصورت ضمنی بر آن دلالت کند؛ برای مثال، لفظ «گل» شامل انواع گلها مانند گل یاس، گل نرجس و ... میشود یا میان دو لفظ «گیاه» و «سیر» بهعنوان زیرمجموعة گیاه، شمول معنایی برقرار است. همچنین، بین دو واژه «خوراکی» و «سیر» نیز این نوع رابطه وجود دارد.
3-2-2-4. رابطه جزء به کل: مانند رابطه دست با بدن یا رابطه چشم با سر.
3-2-2-5. رابطه تنافر: رابطهای است که اعضا، همدیگر را نفی میکنند. وقتی میگوییم این پارچه زرد است، یعنی نمیتواند در آن واحد، رنگ آبی یا رنگ دیگری نیز داشته باشد (ﺻﻔﻮی، 1387ش، ص18؛ محمد سعد، 2000م، ص81-80؛ عسکری، 1400ق، 384).
4-1. معرفی اجمالی سوره واقعه
سوره واقعه از سورههای مکی قرآن کریم و نام «واقعه» یکی از اسمهای روز قیامت است. موضوع مهم این سوره توصیف معاد است. حتمیت وقوع رستاخیز، چگونگی برپایی قیامت، سرنوشت افراد، نتیجه کارهای نیک و گناهان و پاداش یا کیفر اعمال، وصف بهشت و توصیف جهنم در سرتاسر آیات آن برجسته است (مکارم، 1387ش، ج23، ص205؛ سید بنقطب، 1423ق، ج6، ص3459؛ غلایینی، 1958م، ج2، 242؛ زمخشری، 1407ق، ج4، ص455).
5-1. رابطه اشتراک معنایی الفاظ
اشتراک معنایی در الفاظ، عامل مهم دستهبندی آنها در یک میدان معنایی بوده است و الفاظ موجود در یک میدان، اعضای یک نظام معنایی را سازماندهی میکنند که در رابطه با یکدیگر هستند؛ به این الفاظ و اعضا بهدلیل ویژگی مشترکی که دارند، «همحوزه» میگویند (صفوی، 1387ش، ص3؛ مختار، 1998م، ص77).
این نوع از هممعنایی در سوره واقعه در الفاظی به چشم میخورد که در توصیفهای مربوط به خداوند (وصف صفات فعلی)، طبیعت، اعضا و جوارج انسان، حواس، گناهان و وصف قیامت آورده شدهاند که اینک به شرح آنها میپردازیم.
5-1-1. اشتراک معنایی الفاظ دال بر قدرت خداوند
در قرآن کریم از قدرت لایزال خداوند در دنیا و آخرت فراوان یاد شده است که ازنظر دلالتهای معنایی در یک حوزه معنایی قرار میگیرند. در آیات سوره واقعه، واژگان «أنشأ، خلق، جعل، قدّر، نشاء، الزارعون، الْمُنزِلُونَ و نُّبَدِّلَ» حوزه معنایی قدرت و عظمت پروردگار را تشکیل میدهند.
* «أنشأ» (واقعه: ۳5-61-71-72): «انشاء» از ریشه «نشأ» و در اصل به معنی ارتفاع و بلندشدن (ابن فارس؛ 1399ق، ج5، ص428-429) است و به معنای خلق کرد (جوهری، 1407ق، ج1، ص77؛ زمخشری، 1389، ص455)، آغاز کرد (فراهیدی، 1409ق، ج3، ص1789؛ ابندرید، 1386ش، ج3، ص427؛ القرنی، 2011ق، 535) و نیز ایجاد کرد (راغب، 1412ق، ص807) است.
* «جعل» (واقعه: 36-65-70-73): فعل «جَعَلَ» به معنای خلق کرد (قرطبی، 1364ش، ج1، ص159)، ایجاد کرد (بیضاوی، 1418ق، ج1، ص58؛ راغب، 1412ق، ص197)، احداث کرد (طبرسی، 1372ش، ج1، ص154)، انشاء و ابداع کرد (آلوسی، 1415ق، ج7، ص118) است که شامل امور تکوینی و تشریعی است و نیز به معنای صیرورت (دگرگون شد) (بیضاوی، 1418ق، ج1، ص58؛ قرطبی، 1364ش، ج1، ص159) است.
* «خلق» (واقعه: 57-59): این فعل به معنای آفریدنی است که مختص خداوند است (ابراهیم، د.ت، ص163). لفظ «خلق» دارای دو معنی اصلی (تقدیر یک چیز فرسوده و نرمشدن یک شیء) است (ابن فارس، 1399ق، ج2، ص213). برخی از اهل لغت آن را به معنای ایجاد و پدیدآوردن دانستهاند (فراهیدی، 1409ق، ج1، ص521-522؛ ابن ابی بکر، 1480ق، ص435). برخی نیز «خلق» را به معنای ایجاد چیزی بدون هیچ نمونه قبلى (جوهری، 1407ق، ج4: ص1470) و نیز به معنای «تقدیر» (زمخشری، 1389ش، ص119؛ فیومی، 1414ق: ص180؛ جوهری، 1407ق، ج4: ص1471) و تعیینکردن حدّ و سرنوشت آفریدهها دانستهاند. عدهای لفظ «خلقت» را به معنای «فطرت» (جوهری، 1407ق، ج4، ص1470؛ فیروزآبادی، 1415ق، ج2، ص1170) و صفت «خالق» را برای خدا به معنای «مُبدع» و نیز مخترع بدون هیچ نمونهای (همان) معنا کردهاند. دربارة تفاوت «جعل» با «خلق» آوردهاند که در خلقکردن نوعی معنای تقدیر و در فعل «جعل» نوعی معنای تضمین و نیز وابستگی به خدا نهفته است (بیضاوی، 1418ق، ج2، ص3).
* «قدّر» (واقعه: 60): به معنای مقدرکردن است (حسینی، 2003م، ص325). واژه «قَدَر» در اصل به معناى بیان کمیّت یک شىء است (راغب، 1412ق، ص۶۵۸). «قدر» به معنای مقدار و اندازه یک چیز برحسب وزن یا زمان و مکان، اندازهگیری و نیز فرماندادن، حکمکردن، محدودکردن حوادث و اشیا با علتهای مادى و شرایط مکانی و زمانى (شعرانی، 1394ش، ص288) آمده است. در اصطلاح نیز به معنای اندازهگرفتن اشیا و تعیین حدوحدود وجودى برای آنها است (طباطبایی، 1378ش، ج۱۹، ص۹۰). به بیانی دیگر، تقدیر یک امرى از ناحیه خداوند متعال یعنی قراردادن آن به مقدار و اندازهای است که حکمت او اقتضا دارد.
* «نشأ» (آیات 65-70): معنای فارسی «نشأ» ارادهکردن و خواستن است و لفظ «مشیّت» به معناى اراده است. بعضى این لفظ را به معناى ایجاد یک شىء و نیز رسیدن به آن میدانند (راغب، 1412ق، ص882). در استعمالات معمول جایگزین لفظ اراده میشود؛ اما «مشیّت» دربارة خداوند متعال به معناى ایجاد است و دربارة غیر خدا به معناى رسیدن به یک چیز است.
برخی نیز عقیده دارند «مشیّت» با «اراده» تفاوت دارد؛ «مشیّت» نوعی تمایل است که بعد از تصدیق و تصور حاصل مىشود که بعد از آن، تصمیم و عزم و سپس «اراده» محقق مىشود (راغب، 1412ق، ص471؛ ابن اثیر، 1367ش، ج2، ص517؛ ابن منظور، 1414ق، ج1، ص103؛ الطبرى، 1412ق، ج1، ص154).
* «نُّبَدِّل» (واقعه: 61) به معنای ابدال و تبدیل و در این آیه به معنای جایگزینکردن است (ابراهیم، د.ت، ص122). «بدل» در لغت به معنی قرارگرفتن یک چیز بهجای چیزی دیگر است و «بدّل الشیء» یعنی یک شیء را تغییر داد؛ هرچند برای آن بدل و عوضی نباشد؛ برعکس «ابدله» که با تعیین بدل و جانشین همراه است (ابن فارس، 1399ق، ج1، ص210).
* «الزارعون» (واقعه: 64): «الزرع» یعنی انبات یا رویاندن که مخصوص ذات خداوند است. لفظ «الزارع»» اسم فاعل آن یعنی کسی که عمل زرع انجام میدهد (راغب، 1412ق، ص217؛ ابن منظور، 1414ق، ج4، ص106؛ جوهرى، 1407ق، ج3، ص1224). برخی از مفسران این آیه، عمل کشت را مخصوص انسان میدانند؛ اما عمل زراعت را مخصوص خدا میدانند؛ زیرا هر انسانی در کار زراعت، بعد از افشاندن دانه کنار میرود و این خداوند متعال است که با ایجاد عوامل متعدد طبیعی سبب رشد آن میشود (قرشی، 1412ق، ج10، ص529؛ قرائتی، 1383ش، ج9، ص436؛ فیض، 1415ق، ج6، ص177).
«المنزلون» (واقعه: 69): پایینآورندگان؛ این تعبیر بیانکنندة یکی از نشانههای صفات فعلی خداوند همانند «خلق و أنشأ» است.
با توجه به دلالت معنایی واژگان مترادف مذکور معلوم میشود. بین این واژگان و سیاق و بافت، ارتباط و هماهنگی عمیقی وجود دارد؛ هرچند در ساختار زبانی آیات قرآن، هر لفظی، بار معنایی ویژهای دارد و مراد و مفهوم آن در مقایسه با دیگر واژگان هممعنا متفاوت است؛ برای مثال، در «خلق» تغییر و تبدیلشدن از یک حالت به حالتی دیگر (آفرینش از عدم یا آفرینش چیزی از چیز دیگر) مطرح است و در «نزول» نیز چنین حالتی مطرح است (آلوسی، 1415ق، ص27-188؛ طباطبایی، 1378ش، ص19)؛ اما هر دو آنها مختص ذات مقدس الهی بودهاند و از صفات فعلی خداوند هستند؛ ازاینرو، «نزول و خلق» را در یک شبکه معنایی میتوان قرار داد و تفاوتهای ظریف آنها و جایگاه بهکارگیری آنها از نشانههای فصاحت و بلاغت این کلام نورانی است.
این حوزه معنایی، این نکات را یادآور میشود که خلقت و آفرینش و هرگونه تحول بنیادین در جهان هستی، به قدرت لایزال خداوند متعال برمیگردد؛ براساس این، برپایی قیامت و پدیدههای آن با قدرت خداوند متعال رخ خواهد داد.
5-1-2. اشتراک معنایی الفاظ هممعنای مربوط به پدیدههای طبیعی
قرآن کریم آکنده از اشاره به طبیعت و پدیدههای آن است و انسانها را متوجه ابعاد مختلف و زیباییهای آن میکند و به مطالعه در کتاب طبیعت و درنگ در شگفتی آن توصیه میکند که یادآور قدرت لایزال خداوند هستند. در سوره واقعه کلمات «الارض، الجبال، التراب، الماء، المزن، النار، الشجر و النجوم» در حوزه معنایی مظاهر و نمودهای طبیعت قرار دارند:
* «الارض» (واقعه: 4): به معنای همان چیزی است که مردم روی آن زندگی میکنند (ابن منظور، ۱۴۱۴، ج7، ص112؛ قرشی، 1412ق، ج۱، ص۵۹). واژه «الارض» در مقابل مکان بلند یعنی آسمان قرار دارد (فیومی، 1414ق، ج1و2، ص12)؛ اما در قرآن مجید، کلمه «أرض» براساس قرائن، مصادیق و معانی متعددی دارد.
* «الجبال» (واقعه: 5): «جَبَل» به معنای کوه است که جمع آن «جِبال» است؛ در آیات بسیاری به کار رفته است و گاهی اموری مانند سجده و تسبیح را نیز به آن نسبت دادهاند (قرشی، 1412ق، ج۲، ص۶؛ راغب، 1412ق، ص۱۸۵) و همچنین آنها را بهعنوان میخهای زمین معرفی کرده است که مانع لرزش و بیقراری آن خواهند بود.
* «التراب» (واقعه: 47): به معنای خاک و به آن بخش از لایه رویین زمین میگویند که زمینهای برای روییدن انواع نباتات است (ابن منظور، 1404 ق، ج14، ص110؛ قرشی، 1412ق، ج۱، ص۲۶۸؛ راغب، 1412ق، ص۱۶۵).
* «الماء» (واقعه: 68): در یک تعربف عام، «ماء» عبارت از یک ماده سیّال لطیف و جارى است که قابلیت تحوّل به اشکال مختلف و متنوع را دارد (مصطفوی، 1360ش، ج11، ص220). بیشتر مفسران معناى «آب» را براى «ماء» ذکر کردهاند که مبدأ آفرینش جانداران است (شریف، 2000م، ج۱، ص۱۰۳).
* «المزن» (واقعه: 69): «مُزْن» به معناى ابرهاى روشن و سفید است و برخى آن را به معناى ابرهاى بارانزا تعبیر و تفسیر کردهاند؛ به همین دلیل، هنگامى که هلال از لابهلای ابرها نمایان مىشود، به آن «اِبْنُ مُزْنَة» یعنی (فرزند ابر) میگویند (راغب، 1412ق، ص766؛ قرشی، 1412ق، ج۶، ص۲۵۶؛ فیروزآبادی، 1415ق، ص۱۲۳۴).
* «النار» (واقعه: 69): لفظ «نار» به معناى مطلق «آتش» و به معنى شعلهاى است که در برابر حس انسانها ظاهر مىشود و به حرارتِ تنها نیز «نار» میگویند (راغب، 1412ق، ج1، ص235). برخی نیز معتقدند «نار» و «نور» از یک ریشه و همراه هم هستند؛ کثرت استعمال این لفظ دربارة آتش جهنم در قرآن، به اندازهای است که بهعنوان یکی از اسامی معروف «جهنم» معرفی شده است (مکارم، 1386 ش، ج6، ص304).
* «الشجر» (واقعه: 71)، به معناى گیاهان ساقهدار است و در قرآن مجید در نقطه مقابل «نَجم»، به معناى گیاهان بدون ساقه قرار داده شده و جمع آن «شجرات» و «اشجار» است (راغب، 1412ق، ص446؛ قرشی، 1412ق، ج۴، ص۷و۸). در «مقائیس اللّغه» آورده شده است که «شجر» دو معنا دارد: «ارتفاع و بلندى و تداخل اجزای یک چیز در همدیگر» و از آنجا که درختان از ارتفاع برخوردارند و نیز شاخههای آنها در همدیگر وارد مىشوند و با هم تداخل دارند، به آنها «شجر» گفته میشود (ابن فارس، 1404 ق، ج6، ص18).
* «النجوم» (واقعه: 75): «نجم» هر نوع روییدنی بدون ساقه است که از داخل زمین سر بیرون بیاورد یا به معنای ستاره است (فراهیدی، 1409ق، ج5، 423؛ قرشی، 1412ق، ج۷، ص۲۵؛ راغب، 1412ق، ص۷۹۱؛ طبرسی، 1377ش، ج۹، ص۳۲۹). در لغت این لفظ به معنی طلوع و بروز است؛ برای مثال، وقتی میگوییم «نجَمَ القرن و النبات»، یعنی اینکه شاخ و علف ظاهر شد و رویید. «ستاره» را هم به این دلیل «نجم» میگویند که طلوعکننده است (ابن منظور، 1414ق، ج1، ص721). «نجم» هم به شکل مفرد (نجم) و هم به شکل جمع (نجوم) در قرآن به کار رفته است که در اکثر موارد، این کلمات در معنای ستاره و ستارگان استفاده شدهاند؛ اما در آیه «فَلَا اُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ» (واقعه: 75) به خود قرآن اشاره دارد؛ زیرا با آیات بعد مناسبت دارد که دربارة وحی و قرآن است (تونجی، 2003م، ص465؛ راغب، 1412ق، ص485).
کاربست الفاظ «طبیعت»، معمولاً یادآور نعمتهای پنهان و پیدای فراوانی است که خداوند متعال برای خلایق فراهم آورده است و از آنجا که پدیده طبیعتگرایی در قرآن کریم بهمنظور توجهدادن مخاطبان به آثار و قدرت لایزال الهی است، الفاظ حوزه معنایی «طبیعت»، برای اقناع مخاطب در پذیرش قدرت خداوند در برپایی قیامت نقشآفرین هستند که محور پیام این سوره است.
5-1-3- اشتراک موجود در الفاظ مربوط به انسان
5-1-3-1. اعضا و جوارح انسان
مطالعه و دقت در اعضای بدن انسان و شگفتیهای آن، از مهمترین دروس خداشناسی محسوب میشوند؛ ازاینرو، قرآن، از انسان بهمثابه نشانهای شاخص در جهان آفرینش یاد میکند. در سوره مبارکه واقعه نیز الفاظ مربوط به اعضای بدن که یک حوزه معنایی را تشکیل دادهاند عبارتاند از «یمین (دست راست)، شمال (دست چپ)، بطون، حلقوم و عظام».
* «الیمین»: این لفظ در لغت به معنای دست راست یا سمت راست است (انیس، 2004م، ص1067) که به نظر میرسد نامگذاری «اصحاب یمین» به اعتبار همین معنا باشد؛ یعنی کسانی که نامه اعمالشان را با دست راست دریافت میکنند.
اصطلاح «اصحابِ یمین» از دو واژه «اصحاب» (جمع صاحب و به معنى ملازم) و واژه «یمین» به معنی (قوت و شدت، همپیمان، دست راست و جانب راست) ترکیب یافته است. لفظ «یمین» از ماده «یُمن» مشتق شده است و معنى برکت نیز دارد (تونجی، 2003م، ص533؛ ابن فارس، 1404ق، ج6، ص158؛ مصطفوی، 1360ش، ج14، ص270). این لفظ در آیات 27-38-90-91 سوره مبارکه واقعه تکرار شده است.
* «الشمال» (واقعه: 41): متضاد «یمین» و در لغت به معنای دست چپ و سمت چپ است (انیس، 2004م، ص496). در اینجا نیز به نظر میرسد علت نامگذاری «اصحاب شمال» اشاره به کسانی دارد که بهدلیل تکذیب رسالت انبیاء، کفر، انکارکردن مبدأ و معاد و گمراهی، خودشان را از رتبه انسانیت ساقط کردهاند و در روز قیامت نیز نامه اعمال خود را با دست چپ دریافت خواهند کرد.
* «البطون»: جمع «بطن» و به معنای شکم است. این لفظ به معنای نهان و پنهان، متضاد ظهور و آشکاری نیز هست که ظاهراً با مفهوم اصلی «بطن» یعنی شکم بیتناسب نیست (راغب، 1412 ق، ص61؛ فراهیدى، 1409ق، ج2، ص91).
* «الحلقوم» (واقعه: 83): اصل این واژه، به معنی کندن و جداکردن است. لفظ «حلقوم» درواقع همان «حلق» متناسب با معنی جداکردن است و به مکان ذبح و نحر حیوان نیز گفته میشود. حروف اضافهای که در «حلقوم» نسبت به «حلق»، یعنی دو حرف (واو - میم) وجود دارد، برای این است که این واژه بر معانی بیشتر و فراتر از «حلق» دلالت کند (راغب، 1412 ق، ص485؛ انیس، 004 2م، ص193).
* «العظام» (واقعه: 47): جمع «عظم» و به معنای استخوان و نیز سختترین بافت در بدن انواع مهرهداران است (انیس، 2004، ص610؛ فراهیدى، 1409، ج2، ص91). لغتشناسان «عظم» را به هر چیزی اطلاق کردهاند که درزمینة نیروى معنوی یا مادی بر دیگران برترى داشته باشد. استخوان را بهدلیل سختى، مقاومت و استحکام آن در برابر دیگر بافتها نظیر گوشت، «عَظْم» نامگذاری کردهاند (مصطفوی، 1360، ج8: ص175؛ ابن منظور، 1414، ج12، ص410).
حوزه معنایی مربوط به اعضای بدن، حاکی از این مطلب است که خالق همه موجودات، فقط خداوند متعال است و تنها اوست که انسان را به بهترین شکل و تصویر خلق کرده و به او توان لازم را بخشیده است و در روز جزا، همه اعضای بدن، بهدلیل اعمال نیک و بدی که انجام دادهاند، بازخواست میشوند. به تعبیر قرآن «الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُکَلِّمُنَا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (یس: 65) باید پاسخگوی همه اعمال خود باشند.
5-1-3-2. اشتراک معنایی الفاظ مرتبط با حواسشناختی انسان
در بحث معرفتشناسی، حواس انسان از مهمترین ابزارهای شناختی او به شمار میآید. در سوره واقعه الفاظ «یسمعون، یَمَسُّ، تنظرون و تبصرون» در حوزه معنایی حواس قرار میگیرند.
* «یسمعون» (واقعه: 25): از ریشه «سمع» و به معنای گوشدادن و مربوط به حس شنوایی است (تونجی، 2003م، ص248؛ انیس، 2004م، ص499). این کلمه در اصل، به معناى قوّه شنوایى است که اصوات را میگیرد و میفهمد. گاهی نیز به خود «گوش» و حالت «شنیدن »، «سمع» میگویند.
این تعبیر در معناى اجابت یک دعوت، گوش فرا دادن و تجسّس نیز به کار رفته است؛ البته هرگاه این اصطلاح دربارة خداوند متعال به کار رود، به معناى علم و آگاهى او نسبت به مسموعات است (طریحی، 1375ش، ج4، ص365؛ راغب، ۱۴۱۲ق، ج1، ص426).
* «مَسُّهُ» (واقعه: 79): از ریشه «مسّ» به معنای گرفتن یک چیز با دست (راغب، 1412ق، ص448؛ مصطفوی، 1360ش، ج8، ص175) و مربوط به حس بساوایی است. این واژه در اصل به معنای «رسیدن»، «یافتن» و «دستزدن» است. مؤلف مجمع میگوید «مسّ» همانند لمس است؛ با این تفاوت که در «لمس» احساس وجود دارد و در «مس» محکمچسبیدن مطرح است (طبرسی، 1377ش، ج۲، ص842).
* «تنظرون» (واقعه: 84): از ریشه «نظر» و به معنای دیدن و نگاهکردن (راغب، 1412: ص812؛ جوهری، 1407ق، ج2، ص598) و مربوط به حس بینایی است. واضح است که نگریستن در کلام خداوند سبحان، معمولاً با نوعی دقت و تأمل همراه است. در قرآن مجید دو فعل «نظر و ینظرون» در معنای درنگ در یک پدیده و انتظار شناخت دقیق آن به کار رفته است.
* فعل «تبصرون» (واقعه: 8): از ریشه «بصر» است که به معناى «چشم» و نیز به معناى «قوّه بینایى» است. بعضى از مفسران، معنای اصلى «بصر» را نورى میدانند که با آن، موجودات دیده میشوند (مکارم، 1386ش، ج2، ص427). در قرآن کریم «بصر» در چندین معنا به کار رفته است: «علم و دانایی، چشم و قوه بینایی، بصیرت و درک قلبی». هنگامی که خداوند متعال را «بصیر» میخوانند، مقصود، بینایی و علم خدا به کل امور و دیدنیها است. «بصیر» در لغت به دو معنا دلالت دارد: «بینا» که ضد «ضریر» است؛ یعنی کسی که از چشم بیبهره است و نیز به معنی «عالم» استعمال شده است (جوهری، 1407، ج2، ص591؛ راغب، 1412، ص59). درواقع، این واژه هممعنا با فعل «ینظرون» است.
حواسشناختی و ادراکات حسی، مسیر تفکر و تعقل و شناخت را برای انسان هموار میکنند. در سوره مبارکه واقعه تعابیر مربوط به شنیدن و نظر (نگریستن با دقت) در یک حوزه معنایی قرار دارند و مایه جلبتوجه و تدبر دربارة مسائلی میشوند که محور آیات این سوره و مربوط به قیامت هستند.
5-1-4. اشتراک معنایی الفاظ مربوط به معاصی (گناهان)
بیتردید قیامت هنگامه و صحنه پاداش اعمال نیک و کیفر عصیانها و گناهان نابخشوده است. در قرآن از گناه و معصیت با واژهها و الفاظ گوناگونی یاد شده است که هر واژهای بیانکنندة بخشی از آثار پلید آن است و نیز گوناگونبودن گناهان و معاصی را نشان میدهد. در این سوره، واژگانی که به گناه مربوط میشوند، الفاظی از قبیل مُتْرَفِینَ، یُصِرُّونَ، الضَّالُّونَ، الْمُکَذِّبُونَ و مُّدْهِنُونَ هستند که حوزه معنایی گناهان (معاصی) را تشکیل دادهاند.
* «مترفین» (واقعه: 45): از ماده «ترف» به معنى تنعّم و برخوردارى از انواع نعمت است و «مُترف» نیز کسى است که از انواع نعمت و رفاه برخوردار باشد؛ به شکلی که او را سرمست گرداند، به سرکشی بکشاند، با ناز و نعمت در لذّتهای فراوان پرورش یابد، در انواع نعمتهاى مادّى فرو رود و از معنویات غافل شود (تونجی، 2003م، ص86؛ ابن منظور، 1414ق، ج۹، ص۱۷؛ مصطفوی، 1360ش، ج۱، ۳۸۵).
* «یصّرون» (واقعه: 46): از ریشه «صرّ» یعنی «پافشاریکردن» است که غالباً برای پافشاری در گناه به کار میرود (راغب، 1412ق، ص۴۸۱؛ مصطفوی، 1360ش، ج۶، ص۲۲۴).
* «الضالون» (واقعه: 51-92): از لفظ «الضلال» و به معنای گمراهشدن از راه راست و مسقیم است. لفظ «الضالون» به گمراهان و منحرفان از راه حقیقت گفته میشود (راغب، 1412ق، ص300 ؛ تونجی، 2003م، ص669). قرآن در لابهلای آیاتش برای توصیف گروه «ضالون» (گمراهان) مصادیق متنوع و بسیاری آورده است.
* «المکّذبون» (51-82): یعنی تکذیبکنندة حقیقت، تکذیبی که با عناد (لجاجت) در برابر حقایق دینی همراه است. این کلمه از ریشه «کذب» و ضد «صدق» است (قرشی، 1412ق، ج۶، ص۹۷؛ راغب، 1412ق، ص۷۰۴).
* «مْدهنون» (واقعه: 81): از ریشه «دهن» به معنای روغن است؛ اما لفظ «مداهنه»، در معنای مدارا و ملایمت و نیز سستی و ضعف به کار میرود. کلمه «مدهن» وقتی دربارة احادیث و کلام باشد، مفهوم تکذیب و شک را میرساند (راغب، 1412ق، ص180؛ تونجی، 2003م، ص419؛ قرشی، 1412ق، ج۲، ص۳۶۵).
بسامد الفاظ هممعنای مربوط به گناه و انواع نافرمانیهایی که در این سوره یک حوزه معنایی را شکل میدهند، نشانه وحدت موضوعی حاکم بر این سوره و بهنوعی تکرار و رسانای تأکید بر هشدارها است؛ هشدار بر اینکه مرتکبان گناه رها نمیشوند، به سزای اعمالشان میرسند و به تعبیر قرآن مصداق «وَلاَ تَحْسَبَنَّ اللّهَ غَافِلاً عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الأَبْصَارُ» (ابراهیم: 42) خواهند بود.
5-3. اشتراک معنایی الفاظ مربوط به وصف قیامت
قرآن کریم در آیات متعدد و با تعابیر مختلف از مسئله قیامت سخن گفته و در هر آیه ویژگیهای آن هنگامه و صحنه را بیان کرده است که این گستردگی توصیف نشاندهندة ژرفای عظمت این پدیده و اهمیت زندگی بعد از مرگ است. در سوره مبارکه واقعه، واژگان و تعابیر «الواقعه، خافضه، رافعه، یوم معلوم و یومالدین» که به روز قیامت یا یکی از معانی آن دلالت دارند، یک حوزه معنایی را تشکیل دادهاند.
* «الواقعه» (آیه 1): به معنای وقوعیافته، پیشامد، اتفاقافتاده و حادثه است؛ حادثهای که وقوعش حتمی است و بدون شک اتفاق خواهد افتاد (تونجی، 2003م، ص524).
* «خافضه، رافعه» (آیه 3): «خفض» یعنی فروآوردن و به زیر کشیدن و «رفع» یعنی بالابردن و برافراشتن که هر دو از صفات روز قیامت هستند (عبدالمنان، 1998م، ص1194؛ فراهیدی، 1409ق، ج۴، ص۱۷۸؛ راغب، 1412ق، ص۲۸۹).
* «یَوْمٌ مَعْلُومٌ» (واقعه: 50-56): یک تعبیر قرآنی برای روز رستاخیر و به معنای قیامت است؛ روزی که بر همگان معلوم و مشخص است (عبدالمنان، 1998م، ص180؛ مکارم شیرازى، 1386 ش، ج5، ص60). این لفظ درواقع هشداری است که برای مواجهه و حضور در آن روز آماده و جدى باشیم و یقین داشته باشیم که روز قیامت با تمام پیامدها و آثارش در هر صورت خواهد آمد.
* «یومالدین» به معنای روز جزا و درحقیقت همان روز قیامت است. تعبیر «یومالدین» در همه آیات قرآن مجید در معناى «قیامت» به کار رفته است (تونجی، 2003م، ص787 ؛ طباطبایی، 1378ش، ج12، ص87؛ حویزی، بیتا، ج۴، ص۴۰۲). کلمه «دین» در اصل به معناى «جزا» است و درحقیقت مهمترین برنامهاى که در روز قیامت به اجرا درمىآید، برنامه جزا و کیفر و پاداش است.
بیتردید اشتراکات معنایی موجود در این الفاظ که آنها را در یک حوزه معنایی قرار میدهد، بهنوعی تکرار مفهومی را میرساند و بیانکنندة تأکید قرآن کریم بر ضرورت توجه مخاطبان به مضامین و مفاهیم این الفاظ است.
تقابل معنایی که در روابط برخی از الفاظ حوزه معنایی این سوره قرار دارد، از نوع تضاد اتجاهی است که در مخالفبودن جهتها و مکانها شکل میگیرد یا از نوع تضاد حاد است که نفی و سلب یکی موجب اثبات و ایجاب دیگری میشود.
6-1- تضاد اتجاهی مانند تقابلی که در کلمههای زیر دیده میشود:
* «المیمنه ≠ المشَئمِه»: (واقعه: 8-9) میان این دو اسم تضاد اتجاهی وجود دارد. «میمنه» از ریشه «یمن»، ازنظر برخی مصدر میمی و به معنی زیادی و استمرار در خیر و برکت (راغب، 1412ق، ص894؛ مصطفوی، ج۱۴، ص۲۷۰) و ازنظر برخی دیگر اسم مکان یعنی جایگاهی برای برکت و خیر است (الثعلبی، 1422ق، ج8، ص136).
«أَصْحَابُ الْمَیْمَنَه» به کسانی میگویند که مبارک و خجسته باشند و در سراسر عمر خود در طاعت خداوند متعال مستغرق شده باشند و نامه اعماشان را به دست راستشان میدهند و روانه بهشت میشوند.
* «أَصْحَابُ الْمَشْأَمَه»: «مَشْئَمَة» از ریشه «شؤم» در مقابل «مَیْمَنَة» از ریشه «یمن» است (راغب، 1412ق، ص46). اینان گروهی از کافران و افرادی نامیمون و شوربخت هستند که هم باعث بدبختی خود میشوند و هم موجبات شوربختی جامعه را فراهم میکنند (آلوسی، 1415ق، ج27، ص131؛ هاشمی، ۱۳۸۳ش، ج۳، ص۴۶۴)؛ اما از آنجا که نامبارکبودن و خجسته و مبارک بودن در روز قیامت با توجه به این است که نامه اعمال انسان به دست چپ یا دست راستش قرار داده شود، این تفسیر و تعبیر (اصحاب شمال و اصحاب یمین) رایج شده است؛ بهویژه اینکه لفظ «شؤم» در لغت نیز به معنی گرایش به چپ کاربرد دارد.
* «الیمین≠ الشمال» (واقعه: 38-41): «یَمِینِ» به معنای دست راست - جهت راست - نیکی و خیر - نیرومندی و غلبه است و واژه «شِّمَال» نقطه مقابلِ «یمین»، سمت چپ و دست چپ است (فیومی، 1414ق، ج1، ص681؛ ابن فارس، 1399ق، ج6، ص158).
6-2- تقابل و تضاد از نوع حاد در الفاظ
«خافضه ≠ رافعه» (واقعه: 3): شرح این دو واژه متضاد در مدخل بیان حوزه معنایی الفاظ مربوط به قیامت آورده شد.
* «الأولین ≠ الآخرین» (واقعه: 13-14): «الأّولین» جمع «اوّل» و اسم تفضیل به معنای نخستین و اولین و پیشکسوتان است که به مفهوم سائق و قدیم نیز کاربرد دارد؛ یعنی افرادی که زودتر از دیگران، نیازها و اهداف را میشناسند و برای اجابت و برآوردن آن به سرعت اقدام میکنند (التستری، 1423ق، ص48؛ ابنفارس، 1399ق، ج1، ص70؛ رازی، 1408ق، ج13، ص102). واژه «الآخرین» نیز جمع و به معنای پسینیان و واپسینان و متضاد «الأولین» است.
* «الجنه ≠ الجحیم» (واقعه: 89-94): لفظ «جحیم» از ریشه «جحم» مشتق شده است و به معناى شدت سوزش و حرارت آتش و نیز به معنای آتش عظیم و بزرگ است (راغب، 1412ق، ص187) و در آیات قرآن بهعنوان یکى از نامهاى معروف «جهنم» معرفی شده است (همان).
* «الجنّه» از ریشه «جنن»، به معنای ستر و پوشیدگی و حفاظداشتن است (ابن فارس، 1399ق، ج۱، ص۴۲۱) و نیز به معنای باغ و بستان است (فراهیدی، 1409ق، ج۶، ص۲۲؛ ابن قتیبه، 2007م، ص445). در بسیاری از آیات قرآن برای توصیف باغهای دنیوی و همچنین وعدهگاه ابرار، پارسایان و نیکان در آخرت آورده شده است.
* «المکذبون ≠ الصادقون» (واقعه: 5-87): «الْمُکَذِّبُونَ» (تکذیبکنندگان - انکارکنندگان) (مصطفوی، 1360ش، ج10، ص36)؛ این گروه کسانی هستند که حقیقتها را دروغ میپندارند یا اینکه به حقایق نسبت دروغ میدهند.
* «الصّادِقِون» کسانی هستند که عملشان مطابق با اعتقادشان باشد و کارى را انجام میدهند که مطابق با اراده و تصمیمشان است (راغب، 1412ق، ص478؛ مصطفوی، 1360ش، ج۶، ص۲۱۵). صدق و صداقت مجموعهاى از عمل و ایمان است که در آن هیچگونه تخلف و تردیدی نباشد.
کاربست الفاظ متقابل در یک متن موجب گیرایی هرچه بیشتر معانی میشود و از زیباییهای مهم این آرایه این است که مخاطب هنگام مطالعه آن، برای دریافت دلیل و پیام کاربست آرایه تضاد و آوردن واژگان متضاد به درنگ و اندیشه فرو میرود.
شمول معنایی یا تضمن در معناشناسی به حالتی اشاره میکند که معنای یک لفظ (خاص) بهطورکامل بهوسیلة یک لفظ دیگر پوشش داده میشود که «عام» است و مفهوم و معنای فراگیرتری نیز دارد. الفاظی که ازنظر شمول معنایی به یکدیگر مرتبط میشوند، از یک حوزه معنایی به شمار میروند؛ برای مثال، در سوره بحثشده کلمه «الجحیم» یک مفهوم عام است که کلمات «السموم، الحمیم، الیحموم، الزقوم و الهیم» را شامل میشود و در آیات 94-93-55-54-52-43-42 آمدهاند.
* «الجّنه»: توصیف بهشت و پدیدههای مربوط به آن در این سوره بهصورت مفصل بیان شدهاند. انواع نعمتهای بهشتی همچون میوهها، چشمهساران، گلستانها و زنان زیبارو و همچنین نعمتهای معنوی مانند رضوان الهی و ... فراوان یافت میشوند.
واژگان «سرر: تخت سلطنت، تخت پادشاهی» - «وِلدان: کودکان، پسران» - «أکواب: کوزههای بیلوله و بیدسته» - «کأس: جام، کاسه» - «أباریق: کوزهها، آبریزها» - «فاکهه: میوه» - «لحمطیر: گوشت پرنده» - «حور عین: حوری، زنان بهشتی زیبارو» - «سدر: درخت کُنار» - «طلح: درخت صمغ عربی، درخت موز» - «ظل: پناه، سایه» - «ماء: آب» - «فُرش: بساط، زیرانداز» - «ریحان: بوی خوش» که در آیات 32-28-22-21-20-18-17-15 سوره واقعه به کار رفتهاند، در حوزه معنایی «الجنه» قرار دارند و از مصادیق رابطه شمولیت به شمار میروند.
قرآن کریم برای ترسیم زیباییها و مشخصات بهشت و نیز اهل بهشت، آیات فراوانی را آورده است. در سوره واقعه نیز کاربست واژگانی که در حوزه معنایی (حقل دلالی) بهشت قرار دارند، ملموسبودن مدلول آنها نشانه وجود مادی پدیدههای بهشت است و بر معاد جسمانی دلالت دارند؛ همچنین، تنوع و گوناگونی این تعابیر یادآور انواع خیرات و نعمتهای متنوع و فراوان بهشت برین است.
* «جَهَنَّم» جایگاهی برای عذاب کافران، بدکاران و ستمگران در روز قیامت است. این مفهوم با الفاظی توصیف و یاد شده است که بیانکنندة کیفر دوزخیان است و در یک حوزه معنایی از نوع رابطه شمولیت «عذاب» قرار میگیرند.
«الجحیم» (دوزخ): از نامهای جهنم و دارای یک مفهوم عام است. همه کلماتی که در زیر ذکر میشوند و در آیات سوره واقعه آمدهاند، در حوزه معنایی جحیم قرار دارند. الفاظ «السّموم: باد سوزان» - «الحمیم: آب جوشان» - «الیحمو: دود سیاه» - «الزّقوم: گیاهی تلخ و بدمزه و بدبو» - «الهیم: بیماری عطش»، با رابطه اشتمال با واژه «الجحیم» پیوند دارند؛ این واژگان در آیات 94-93-55-54-52-43-42 سوره مذکور آورده شدهاند.
کاربست این واژگان در حوزه معنایی عذاب، مناظر و صحنههایی از دنیای آخرت و عذابهای آن را به تصویر میکشند؛ کیفر اعمال کوچک و بزرگی که انجام شدهاند و در روز قیامت و در برابر خداوند متعال محاسبه و بازخواست خواهند شد. خداوند متعال در کلام الله مجید، برای تأکید بر حتمیت این کیفرها و شدت عذابها، آنها را با تعابیر مختلف که همگی در یک حوزه معنایی قرار دارند و با تصویرهای دیداری و چشایی ترسیم و بیان کرده است.
* «الأرض»: «زمین» یک واژه عام است که در سوره واقعه آمده است و واژگان «الجبال: کوهها» - «التُراب: خاک» - «الماء: آب» - «النار: آتش» در آیات 71-68-47-5-4 این سوره، با رابطه شمولیت در مجموعه حوزه معنایی آن هستند.
* «فاکهه»: «میوه» از مفاهیم عام دیگری است که در سوره واقعه چشمنواز است و واژگان «سدر» - «طلح» که در آیات 29-28-20 این سوره ذکر شدهاند، جزء آن به حساب میآیند.
- شمول معنایی یکی از اساسیترین روابط ساختاری در الفاظ یک حوزه معنا به شمار میرود و باعث شناخت محتوای معنایی آنان میشود و درک و فهم کاملتری از متن را در اختیار دریافتکنندة متن قرار میدهد.
در بین الفاظ سوره مبارکه واقعه، واژگان «الارض - الجبال – التراب – الماء – المزن – النار – الشجر – النجوم» پدیدههای طبیعی هستند و بین این الفاظ ازنظر رابطه حوزه معنایی، رابطه تنافر وجود دارد؛ برای مثال، واژه «ارض»، نمیتواند جایگزین کلمه «جبل» شود یا برعکس «جبل» بهجای «أرض» آورده شود؛ زیرا هریک از آنها ماهیت و مفهوم ویژه خود را دارند و نمیتوانند جایگزین یکدیگر شوند.
در بین بیشتر الفاظ حوزه معنایی مانند آنچه دربارة طبیعت، اعضای بدن انسان، وصف بهشت یا توصیف جهنم آورده شد، رابطه معنایی «تنافر» برقرار است؛ برای نمونه، در حوزه معنایی الفاظ «جنه یا جهنم» بین الفاظ «سُرُر - وِلْدَان - اکْوَاب - أَبَارِیق - کَأْس - معین - فَاکِهَة - فُرُش - حُور - رَوْحٌ - رَیْحَان - جَنَه - لَحْم طیر - سِدْر - طَلْح - ظِل - المَاء» یا واژگان «سَمُوم - حَمِیم - یحْمُوم - زقُّوم - الْهِیمِ - جَحِیم» رابطه تنافر دیده میشود؛ زیرا هیچیک از این الفاظ نمیتوانند بهجای دیگری قرار بگیرند.
همچنین، در حوزه معنایی «المعاصی» در سوره واقعه که شامل الفاظ «الترف - الإصرار - الضلال - الکذب - المداهنه» میشود، رابطه معنایی تنافر برقرار است.
- نقش این رابطه (تنافر) توجهدادن مخاطبان به مفهوم علیحده هریک از واژگان و پیام آنها است و همچنین، ضرورت دقت در ترجمه این واژگان را میرساند.
* لفظ «المزن» در این سوره یک لفظ کلی است؛ از طرفی، لفظ «الماء» یک لفظ جزئی به حساب میآید؛ درنتیجه، «الماء» جزئی از «المزن» است که نشاندهندة رابطه جزء به کل در میان این دو لفظ است. این دو لفظ در آیات 68-69 سوره واقعه استفاده شدهاند.
براساس آنچه از روابط الفاظ سوره مبارکه واقعه بیان شد، همه الفاظی که مصداق حوزه معنایی «حقل دلالی» هستند، اعم از واژگانی که به اصل «قیامت» یا به مظاهر قدرت خداوند اشاره دارند، بین آنها «اشتراک» برقرار است و در یک حقل دلالی قرار دارند. بسامد این الفاظ و رابطه و اشتراک معنایی آنها نوعی تکرار مفهومی و تأکید بر قطعیت برپایی قیامت را میرساند.
در حوزه معنایی «بهشت و جهنم» نیز رابطه شمولیت برجسته و چشمگیر است؛ علاوه بر اینها رابطه تقابل، جزء و کل نیز مصداق دارد. وجود انواع روابط حوزه معنایی در این سوره، نشانه نقش این رویکرد زبانی در تبیین پدیده قیامت و جلبنظر و اقناع مخاطب است.
در این تحقیق با روش تحلیل معناشناسی، الفاظ سوره مبارکه واقعه، بررسی و حوزههای معنایی و روابط موجود بین آنها بررسی و معلوم شدند:
- بسامد انواع روابط معنایی در سوره مبارکه واقعه، اغلب دربارة وصف بهشت و نعمتهای مربوط به آن، رویدادها و مسائل جهان بعد از مرگ، عالم برزخ، قیامت و احوال نیکوکاران و بدکاران است.
- الفاظی که در سوره مبارکه واقعه مصداق حوزههای معنایی قریبالمعنی هستند، به نمونههایی از قدرت خداوند متعال اشاره دارند و بسامد این الفاظ نیز قدرت خداوند را در برپایی قیامت و رستاخیز یادآور میشوند.
- واژگانی که بهرغم اختلاف لفظی در حوزه معنایی وصف قیامت قرار دارند، با نام این سوره و آیات آغازگر آن سازواری تام دارند.
- الفاظ مختلفی که براساس رابطه تقابل (تضاد) در یک حوزه معنایی قرار دارند، در توصیف حقایق صحنه «قیامت» اشتراک معنایی دارند.
- رابطه شمولیت در الفاظ هممعنا، جامعیت توصیف صحنههای قیامت و بهشت را رقم زده است.
The Holy Quran
Alousi, Seyyed Mahmoud. (1415 AH). Ruh al-Ma'ani in the interpretation of the great Qur'an. Edited by Ali Abdulbare. Beirut: Dar al-Kutub al-Ilmiya.
Ibrahim, Mohammad Ismail. (n.d). Qur'anic dictionary of words and information. First edition. Beirut: Dar al-Kutub al-Ilmieh.
Ibn Athir, Mubarak bin Muhammad. (1988). Al-nihayah fi gharib al-Hadith wa al-Athar. Qom: Ismailian.
Ibn Abi Bakr al-Qurtubi, Muhammad ibn Ahmad. (1480 AH). Al-Jame liAhkam al-Quran. Cairo: Al-Risalah Institute.
Ibn Dureid Muhammad Ibn Hasan. (2016). Tartib jumhour al-lughah. Volume 1. Mashhad: Quds al-Razavieh Publishing House
Ibn Faris, Ahmad. (1399 AH). The dictionary of linguistic comparisons. Beirut: Dar al-Fikr.
Ibn Qutaiba Dinwari, Abu Muhammad Abdullah Muslim. (2007). Gharib interpretation of the Qur'an. Beirut: Al-Maktabah Al-Ilmmiyah.
Ibn Manzour, Muhammad Ibn Makram. (1956). Arabic language. Beirut: Dar Sader.
Afrashi, Azita. (1992). Thoughts in semantics. Tehran: Farhang Kawush Press.
Anis, Ibrahim et al. (2004). al-Mujam al-Wasit. Egypt: Al-Sharq Al-Duwaliyeh Office.
Izutsu, Toshihiko. (2013). God and man in the Qur'an. 9th edition. Tehran: Publishing Company.
Biyervish, Manfred. (1991). New linguistics. Tehran: Agah Press.
Baydawi, Abu Said. (1418 AH). Anwar al-Tanzil and Asrar al-Tanzil (Tafsir al-Baidawi). Beirut: The Revival of Arab Heritage.
Al-Tustari, Sahl bin Abdullah. (1422 AH). Tafsir al-Tustari. Edited by Mohammad Bassel Uyoun Al-Soud. Beirut: Dar al-Kutub al-Ilmiyyah.
Tounji, Mohammad. (2003 AD). Al-Mujam al-Mufasal in Tafsir Gharib al-Qur'an. Beirut: Dar al-Kutub al-Ilmmiyah.
Al-Tha’labi, Ahmad bin Muhammad. (1422 AH). Al-Kashf and Al-Bayan on Tafsir al-Qur'an. Edited by Abu Muhammad Ibn Ashour. Beirut: Dar Al-Ihiya.
Johari, Abu Nasr. (1407 AH). Sihah Taj al-Lugha and Sihah of Arabiah. vol. 4. Beirut: Dar al-Ilm.
Chandler, Daniel. (2017). Basics of semiotics. Second edition. Tehran: Surah Mehr.
Hosseini Shirazi, Mohammad. (2003). Explanation of the Qur'an. Third edition. Lebanon: Dar al-Uloom.
Huweizi, Abd Ali bin Juma. (n.d). Noor al-Saqalain. First edition. Beirut: Al-Tarikh Al-Arabi Institute.
Darghawi, Mukhtar. (2017). "The Theory of Al-Haqul al-Dilaliyah, the study of the field of birth in Ibn Sayyidah's al-Mukhasas". Al-Allama Journal. No. 4, pp. 145-155.
Razi, Abulfutouh. (2012). Ruz al-Jinnan and Ruh al-Jinnan in the interpretation of the Qur'an. Edited by Abolhasan Sharani. Qom: Ayatollah Mar’ashi Library.
Ragheb Esfahani, Hossein Bin Mohammad. (1412 AH). Vocabulary of the Qur'an. Beirut: Dar al-Qalam.
Rubeniz, R, H. (1991). A brief history of linguistics. Tehran: Markaz.
Zamakhshari, Abulqasem Jarallah. (2010). Kashshaf commentary. Tehran: Quqnous.
Sojoudi, Farzan. (2003). Applied semiotics. First edition. Tehran: Qesseh.
Seyed bin Qutb bin Ibrahim Shazili. (1423 AH). Observations of Resurrection in the Qur'an. 14th edition. Cairo: Dar al-Shurouq.
Saussure, Ferdinand de. (2012). General linguistics course. 4th edition. Tehran: Hermes.
Sharif, Adnan. (2000). From Qur'anic earth sciences. First volume. Lebanon: Dar al-Ilm for millions.
Sharani, Abolhasan and Mohammad Gharib. (2014). Tuba's Prose (Encyclopedia of Words of the Holy Quran). 6th edition. Qom: Islamiya Press.
Saleh al-Damen, Hatam. (1989). Linguistics D.T. Baghdad: al-Maqtabah Al-Wataniah.
Safavi, Kourush. (2017). An introduction to semantics. Third edition. Tehran: Surah Mehr.
Tabatabaei, Mohammad Hossein. (1999). Tafsir al-Mizan. Qom: Islamic Publishing House.
Tabarsi, Fazl bin Hasan. (1998). Al Jawami al-jami. Mashhad: Astan Quds Razavi.
Al-Tabari, Muhammad bin Jarir. (1412 AH). Jami al-Bayan (Tafsir al-Tabari). Volume 1. Beirut: Dar al-Marifa.
Tureihi, Fakhreddin. (1996). Majma al-Bahrain. Tehran: Mortazavi.
Abdul Jalil, Abdul Qadir. (02002). Hadith linguistics. Amman: Dar al-Safa for publishing and al-Tawzi'ah.
Abdulmanan, Hassan. (1998). Encyclopaedia of Al-Qur'an al-Karim. I2. Egypt: Al-Lugha Al-Arabiah.
Azouz, Ahmed. (2002). Traditional principles in the theory of al-Huqoul al-Dilaliyah. Beirut: Charters of Ittihad al-Kutub al-Arabiah.
Askari, Hassan bin Abdullah. (1400 AH). Differences in language. Beirut: Dar al-Afaq Jadida.
Ghalayini, Mustafa. (1968). Jami Al-Durous Al-Arabiya. 10th edition. Tehran: Nasser Khosro Press.
Farahidi, Khalil bin Ahmad. (1409 AH). Kitab al-Ain. Second edition. Qom: Hijrat Press.
Firouzabadi, Mohammad bin Yaqoub. (1415 AD). Encyclopaedia of Muhit. Beirut: Dar al-Kutub Al-Ilmiya.
Faiz Al-Kashani, Mohammad Bin Shah Morteza. (1415 AH). Al-Safi interpretation. Edited by Hossein Alami. Tehran: Maktabah Sadir.
Fayoumi, Ahmed bin Mohammad. (1414 AH). Al-Misbah al-Munir fi Gharib al-Sharh al-Kabir. Qom: Dar al-Hijrah Institute.
Ghaeminia, Alireza. (2018). Cognitive semantics of the Quran. First edition. Tehran: Research Institute of Islamic Culture and Thought.
Qurtubi, Muhammad bin Ahmad. (1985). Al-Jamae li-Ahkam al-Qur'an. Tehran: Nasser Khosrow Press.
Qara’ati, Mohsen. (2013). Interpretation of Nour. 11th edition. Tehran: Lessons from the Qur'an Cultural Center.
Qurashi, Ali Akbar. (1412 AH). Quran dictionary. Tehran: Dar al-Kutab al-Islamiya.
Al-Qarani, Ibn Abdullah A’ez. (2011). Muyassar Interpretation. Second edition. Khorasan Razavi: Shaykh al-Islam Ahmad Jam Press.
Al-Kara'in, Ahmad Na’eem. (1993). Science of Dilalah between theory and application. I. 1. Beirut: Al-Jami’yah Institute of Studies.
Lotfi, Mehdi and Sotoudehnia, Mohammadreza. (2012). "The semantic field of deliberation in the Holy Quran". Linguistic Scientific Quarterly of the Holy Qur'an. Volume 2. Number 2. pp. 41-54.
Mohammad, Mohammad Sa’d. (2000). Fi Ilm al-Dilalah. First edition. Cairo: Zahra Al-Sharq Library.
Mukhtar Omar, Ahmed. (1998). Ilm al-Dilalah. 5th edition. Cairo: Alam al-Kutub.
Mustafavi, Hassan. (1981). Researching the words of the Holy Qur'an. Tehran: Translation company.
Muzaffar, Mohammad Reza. (1999). Logic. 8th edition. Qom: Ismailian Press.
Makarem Shirazi, Nasser. (2016). The message of the Qur'an. 9th edition. Tehran: Darul Kutub al-Islamiya.
Naji Asma (2022). "Verses of reward in the Holy Qur'an in the light of the theory of al-huqoul al-dilailiya". Journal of Linguistics and Literature. Volume 3. Number 3. pp. 277-266.
Hashemi Rafsanjani, Akbar. (2000). Quran culture. Qom: Islamic Propaganda Office of Qom Seminary, Qom Publishing Center.