Document Type : Research Article
Authors
1 Assistant Professor, Department of Theology, Faculty of Literature and Humanities, Razi University, Kermanshah, Iran
2 Master of Quran and Hadith Sciences, Department of Theology, Faculty of Literature and Humanities, Razi University, Kermanshah, Iran
3 Professor, Department of Theology, Faculty of Literature and Humanities, University of Tehran, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
واژه املاق، تنها در دو آیه از قرآن و بهعنوان یکی از دلایل فرزندکشی معرفی شده است که مفسران معمولاً آن را فقر معنا کردند. کاربست روش ریشهشناسی تاریخی افق جدیدی از هستۀ معنایی و مراد قرآنی واژه املاق و دریافت پیام کلی آیات قرآن برای ما باز میکند. ریشه ملق در زبان عربی، چهار معنای مشابه با سایر زبانهای سامی دارد که یافتههای ما نشان دادند برخی از این معانی بر اثر اشتقاق معنایی از دیگر ریشههای مشابه شکل گرفتند. معانی طلب خروج و مسطح کردن حاصل ورود معانی ریشههای مشابه مانند ملخ و ملص به ریشه ملق هستند. به نظر میرسد معنای دوستی و حبّ شدیدی که منجر به عشق یا پرستش شود، معنای اصلی ملق است که معنای ثانویه انفاق و نداری بر اثر این پرستش یعنی فقر، در زبان عربی برای ملق شکل گرفته و رایج شده است. همچنین، املاق در زبان تیگرینیا، یکی از زیرشاخههای زبان حبشی، به معنای خدای دروغین است که در دیگر زبانهای سامی مانند عبری، اکدی و عربی جنوبی به «املاک» به معنای الهه یا ایزدبانو و پادشاه، تبدیل شده است. در کتاب مقدس نیز از بتی به نام «ملکوم» یا «مولک» یا «مولوخ» یاد میشود که برای آن فرزندان را قربانی میکردند. در تمدنهای باستانی عصر برنز، این خدا مورد پرستش بوده و کودکان خردسال برای آن سوزانده میشدند؛ بنابراین، هستۀ معنایی املاق از ریشۀ ملق به معنای دوستی و محبت شدید ناشی از پرستش بت املاق، شکل گرفته است و مفسران معنای عارضی فقر را برای آن ذکر کردند.
Keywords [Persian]
کلمه املاق دو بار در قرآن به کار رفته است که در هر دو بار درباره نهی از کشتن فرزندان به سبب املاق سیاق ثابتی دارد: «قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَإِیَّاهُمْ» (انعام: 151) و «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیَّاکُمْ» (اسراء: 31). در سوره انعام، خداوند کارهایی را که حرام است، نام میبرد که نخستین آنها شرک است و پس از احسان به والدین از قتل فرزندان به سبب املاق باز میدارد.
در سوره اسراء نیز، نه آیه قبل از آیه مورد بحث، یعنی آیه بیست و دوم و هشت آیه پس از آیه قتل اولاد، یعنی سی و نهم، جمله ثابتی ذکر میشود: «وَلَا تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ» (اسراء: 22 و 39). پس از آن نیز درباره الهه دیگری که همردیف خداوند قرار داده شده است، سخن گفته میشود (اسراء: 40-43). براساس این دادهها، به نظر میرسد معنا و مفهوم املاق نیاز به بررسی ریشهشناسی دقیقتر دارد و غیر از تفسیر همیشگی و رایج است؛ زیرا معمولاً مفسران املاق را «فقر» معنا کردهاند (طبری، 1412ق، ج۸، ص۶۰؛ طوسی، بیتا، ج۴، ص314؛ ابوالفتوح رازی، 1408ق، ج۸، ص87؛ زمخشری، 1407ق، ج۲، ص79؛ ابنعطیه، 1422ق، ج۳، ص451).
بررسی ریشهشناختی املاق در زبانهای سامی و فرهنگ عرب و دیگر فرهنگ و ادیان کهن بین النهرین نشان میدهد املاق بر مفهومی متفاوت از فقر دلالت دارد و به نظر میرسد فهم و تفسیر واژه «املاق» به مرور زمان در تفاسیر، دچار تطور معنایی شده است. همچنین، این چنین تطورات معنایی در دیگر واژگان قرآنی رخ داده و بررسی شده است (برای نمونه، نک: عظیمی و فرجامی، ۱۳۹۸ش، ص۱۹۹).
بنابراین، برای شناخت هرچه دقیقتر مفهوم و دلالت واژۀ املاق، منابع لغت زبان عربی، زبانهای سامی، کتاب مقدس و سرانجام کتابهای مربوط به تمدنهای باستانی، بررسی شدند و پاسخ مناسب این پرسشها به دست آمد.
ریشه و معنای واژه املاق در قرآن، زبانهای عربی و سامی با کمک روش معناشناسی تاریخی چیست؟
در فرهنگ عرب و دیگر ادیان سامی، فرزندکشی به چه شکل و با چه هدفی بوده است؟
در زمینۀ ریشهشناسی واژگان قرآنی، مقالههای متعددی به چاپ رسیدهاند که برخی از آنها به بحث املاق و آیات مربوط به آن میپردازند.
«ریشهشناسی واژۀ قرآنی حمد با استفاده از منابع زبانهای سامی» اثر نویسندگان نصرت نیلساز و علی دهقان که در سال ۱۳۹۶ در فصلنامۀ پژوهشنامه تفسیر و زبان قرآن به چاپ رسیده است. در این مقاله با استفاده از منابع زبانهای سامی ریشهشناسی شده است و نویسنده این مقاله معنای اشتیاق را بهعنوان معنای کهن واژۀ حمد معرفی میکند که در متون شاخه شمالی مرکزی از زبانهای سامی به ثبت رسیده است.
«معناشناسی ارث مبتنی بر تحلیلهای ریشهشناختی» اثر نویسندگان سمیه طاهری، سید کاظم طباطبایی و غلامرضا رئیسیان که در سال ۱۳۹۶، در فصلنامه پژوهشهای زبانشناختی قرآن به چاپ رسیده است. در این مقاله واژۀ ارث ریشهشناسی شده است و نویسنده، آن را به زبانهای آفروآسیایی ۱۲ هزار سال پیش نسبت میدهد و نشان میدهد این واژه مشترک معنوی و دارای معانی مرگ، ارثبردن، مالکشدن، منتقلکردن، جانشینشدن، تصاحبشدن و غصبکردن است که درنهایت، معنای به دست آوردن، جامع معانی این ریشه معرفی میشود.
«مفهوم وأد دختران در قرآن و فرهنگ عرب» اثر نویسندگان فاطمه عظیمی و اعظم فرجامی، با مشاورۀ دکتر آذرتاش آذرنوش، در سال ۱۳۹۸، در فصلنامه مطالعات تاریخی قرآن و حدیث، به چاپ رسیده است. دستاورد این مقاله از وقوع تحول معنایی برای فهم مفهوم واژۀ وأد، به مرور زمان در تفاسیر خبر میدهد. نتایج پژوهش مذکور نشان دادند وأد در اصل به معنای پیچیدن صدا در زمین است؛ اما مفسران معتزلی آن را با مفهوم ثقل پیوند زدهاند. این تحول معنایی از سدۀ چهارم، آغاز و تا عصر زمخشری به دیدگاهی مشهور دربارۀ معنای وأد، تبدیل شده است.
همچنین، پژوهشهای بیشمار دیگری به معناشناسی واژگان قرآنی «ذکر»، «کتاب» و ... براساس روابط همنشینی و جانشینی پرداختند؛ اما با وجود پژوهشهای بسیار در زمینۀ معناشناسی، تاکنون تألیف مستقل و جامعی دربارۀ معناشناسی تاریخی و فرهنگی واژۀ املاق صورت نگرفته است؛ بنابراین، این پژوهش بر آن است تا با استخراج معنای اصلی ریشه «ملق» از کتب لغت نزدیک به عصر نزول و نیز فرهنگهای تطبیقی زبانها سامی و مراجعه به فرهنگ ادیان باستانی و نیز عرب جاهلی، ریشۀ لغت املاق را بررسی کند.
برای هر واژه یک ﻣﻌﻨﺎی اﺳﺎﺳﯽ و یک معنای نسبی، تعریف شده است. معنای اساسی هر واژه را ریشۀ ﻟﻔﻆ تعیین ﻣﯽﮐﻨﺪ؛ ﺑﻪ ﻃﻮری ﮐﻪ اﮔﺮ واژه ﺟﺪا از ﮐﻠﻤﺎت دﯾﮕﺮ ﺑﻪ ﮐﺎر رود، معنای اساسی خود را ﺗﺪاﻋﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﻣﻌﻨﺎی ﻧﺴﺒﯽ واژه حاصل ﻗﺮارﮔﺮﻓﺘﻦ در ﯾﮏ ﻧﻈﺎم ساختاری مانند جمله است (ایزوتسو، 1361ش، ص۱۴). واژه إملاق در زبان عربی مصدر باب افعال از ریشه ملق معرفی شده است؛ بنابراین، ابتدا برای نیل به معنای اساسی واژه باید معنای ریشهای آن در کتابهای مربوط به لغات عرب نزدیک به عصر نزول قرآن، کاوش شود. لغویان معمولاً ذیل ریشه «م ل ق» از چندین معنا یاد میکنند. برای ملق در کتابهای لغت نخستین، معانی ساده و ابتدایی و اندکی ذکر شده است که تنها در دو باب تفعُّل و إفعال (تَمَلُّق و إملاق) اشتقاق مییابد؛ اما بعدها در قرون میانی معانی و بابهای بیشتری برای آن صرف میشوند.
نخستین معنایی که خلیل بن احمد، بهعنوان نزدیکترین لغوی به عصر نزول قرآن، برای ملق ذکر میکند «الملق الوُدُّ و اللُّطْفُ الشدید» است (فراهیدی، بیتا، ج۵، ص174). این هسته معنایی وقتی به سمت نیروی برتری مانند خداوند معطوف شود، حالت دعا، تضرع و نوعی پرستش به خود میگیرد؛ نزدیکترین متونی که با این مفهوم و کاربرد از ملق یافت شده، برخی اشعار عصر اموی و ادعیه معصومین است.
عجاج، شاعر عصر اموی، (د 90 ق) در شعری خطاب به خداوند میآورد: «إیّاک أدعو فتقبّل مَلِقی * واغفر خطایای وثمّر ورقی»[1]. غالب لغویان در این بیت ملق را به تضرع و دعا تفسیر کردند (فراهیدی، ۱۴۱۰ق، ص91).
در دعایی که ابوحمزه ثمالی از امام سجاد (ع) نقل میکند، خطاب به خداوند میآید: «و لا کففت عن تملّقک» که شارحان آن را چنین شرح کردند: «أی لم أترک التملّق أی التودّد» (احمدی میانجی، ۱۳۸۸ش، ص113).
درمقابل، ابراز محبت وقتی بیش از حد و زیادهستایی باشد، بار معنایی منفی میگیرد. به عبارت دیگر، هنگامی که دوستی بهصورت شیفتگی و با مدح ثنای بسیار در مقابل انسان دیگر رخ دهد، غیر صادقانه و غیر قابل اعتماد است. بهصورت ویژه، ملق در باب تفعل این ریشه (تَمَلُّق)، معنای چاپلوسی به خود گرفته است (ازهری، 2001م، ج۹، ص149؛ جوهری، 1990م، ج۴، ص1556 و نیز نک: ابنسیده، 2000م، ج۶، ص443).
مفهوم محبت نمایشی انسان، درباره برخی حیوانات نیز به کار رفته است؛ به گونهای که به اسبی که فقط بر زمین پا میکوبد، اما راه نمیرود و اعتمادی بر درست راه رفتنش نیست، «مَلِق» گویند؛ «المَلِقُ من الخیل الذی لا یُوثق بجریه، أُخذ من مَلَق الإِنسان الذی لا یصدق فی مودَّته» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج۱۰، ص۳۴۷).
معنای دیگر ذکرشده برای ریشه ملق، انفاق و خرج کردن مال است؛ تا حدی که نیازمندشدن و فقر را به دنبال دارد (فراهیدی، بیتا، ج۵، ص174؛ ابندرید، 1987م، ج۲، ص975؛ ازهری، 2001م، ج ۹، ص149؛ جوهری، 1990م، ج، ص1556). ابنفارس و زمخشری نیز با توجه به معنای اخیر، إملاق را اتلاف و انفاق مال میدانند، تا زمانی که فرد محتاج شود (ابن فارس، 1979م، ج۵، ص351؛ زمخشری، 1998م، ج۲، ص227). شدت فقر گاه انسان را ضعیف و ناتوان میکند: «و رجل مَلِقٌ: ضعیف» (ابندرید، 1987م، ج۲، ص975) و گاه منجر به فساد و تباهی انسان میشود: «قال ابن شمیل: إنه لمُمْلِق أی مفسد» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348).
به نظر میرسد از دیدگاه ابنمنظور، این مفهوم ادامه معنای عشقورزیدن و پرستیدن است؛ یعنی کسی برای ابراز محبت و شیفتگی خود، تا حدی خرج کند که خود بیچیز و فقیر شود؛ بنابراین، باید گفت فقر نتیجه املاق است نه معنای اصیل آن. ابنمنظور نیز بر همین اعتقاد است و استعمال معنای فقر را برای املاق، استعمال لفظ سبب به جای مسبب میداند: «و الفقر تابع لذلک، فاستعملوا لفظ السبب فی موضع المسبب حتى صار به أَشهر» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348).
ازهری یکی از معانی ملق را با کاربرد «ملق الجدیُ أُمَّه» به معنای بزغاله از پستان مادرش شیر میمکد (ازهری، 2001م، ج۹، ص149)، توضیح میدهد. بعد از ازهری، دیگران به کاربرد «مَلَقتُ الثَّوبَ» برای خارجکردن و بیرونکشیدن چرک از لباس و شستن آن اشاره میکنند (ازهری، 2001م، ج۹، ص150؛ صاحب بن عباد، 1994م، ج۵، ص404؛ جوهری، 1990م، ج۴، ص1556؛ ابنسیده، 2000م، ج۶، ص443). مشتق معنایی دیگری که ناشی از همین هسته معنایی ساخته شده، نکاح و جماع با زن است: «و مَلَقَ الرجل جاریته ومَلَجَها إذا نکحها» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348). اگر همه کاربردها و معانی مشتق ریشه «ملق» بررسی شوند، باید گفت معمولاً باب استفعال این ریشه «استملاق»، برای معنای طلب خروج، ساخته و به کار رفته است (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348).
یکی دیگر از معانی متفاوت ملق که پس از قرون میانی فراوان رایج شده است و کتابهای لغت اولیه کمتر به آن اشاره داشتند، «صاف و نرم کردن» است. لغویون «مالق» را وسیلهای دانستند که بهوسیله آن زمین یا سطح ناهموار را صاف میکنند (نک: شیبانی، 1974م، ج۳، ص233؛ ابندرید، 1987م، ج۲، ص975؛ ازهری، 2001م، ج۹، ص149؛ ابنسیده، 2000م، ج۶؛ ص۴۴۴ صاحب بن عباد، 1994م، ج۵، ص439؛ زمخشری، 1998م، ج۲، ص227). همچنین، لفظ ماله در زبان فارسی نیز چنین معنایی را افاده میکند. در لغتنامه دهخدا آمده است: «مالِه یا مالَه چوبی است که بر زمین شیار کرده و بکشند تا کلوخ شکسته و زمین را هموار کند و به آن مالج، مِملَق، مالَق، ملطاط و ملاسه نیز میگویند» (دهخدا، 1377ش، ج۱۳، ص20000). أدّی شیر نیز مالَق را معرب واژه ماله فارسی میداند (أدّی شیر، 1908م، ص143).
ملقة و جمع آن ملقات، به معنای سنگ و صخره صاف است (نک: ابندرید، 1987م، ج۲، ص975). عرب برای دلاکی و نرم و صاف کردن چرم از همین ریشه استفاده میکند: «و مَلَقَ الأَدیمَ یَمْلُقه مَلْقاً إذاً دلکه حتى یلین» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348). همچنین، مشابه آن برای تراشیدن موی پوست انسان و صاف و نرم کردن پوست، چنین تعبیر میشود: «رأَت غلاماً جِلْده لم یُمْلَقِ * بماءٍ حَمَّامٍ، ولم یُخَلَّقِ» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348).
به شتر تازه زادهشدهای که مو ندارد (پوستی صاف دارد) نیز «ملیق» گویند: «ولدت الناقة فخرج الجنین مَلِیقاً من بطنها أَی لا شعر علیه» (همان). معنای مشتق دیگر سرعت در حرکت است که نتیجه لغزان و صاف شدن سطح برآورد میشود: «المَلْقُ: هو السیر الشدید ... المَیْلَقُ: السریع» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348) و دقیقاً همین معنا برای ریشه مشابه «ملس» ذکر شده است: «و قد امّلَسَ فی سَیْرِه إِذا أَسْرَعَ» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج۶، ص223) که از مشابهت معنا هنگام مشابهت ریشه و حروف نشان دارد.
از بین چهار معنای متفاوت ملق کدامیک معنای اولیه و اصلی این ریشه است و کدام معانی برخاسته یا ثانویه از معنای اول هستند. تعمق در کاربردها و اشتقاقات معانی چهارگانه نشان میدهد احتمالاً پدیده اشتراک لفظی درباره ملق رخ داده است. وقتی نتوان بین چند معنای یک ریشه ارتباط برقرار کرد، احتمال رخداد پدیده اشتراک لفظی بالا میرود (نک: المنجد، 1999م، ص۵۵). درباره معانی متعدد ملق، باید گفت دستکم دو معنا با دیگر معنا ارتباطی ندارند. اشتراک لفظی در دو معنای طلب خروجکردن و صافکردن با معنای دوستی و محبت شدید وجود دارد؛ زیرا بین این سه معنا نمیتوان ارتباطی برقرار کرد.
علتهای مختلفی در توجیه پدیده اشتراک لفظی وجود دارند. یکی آن است که تداخل معانی در ریشههای مشابه اتفاق افتاده است؛ یعنی برخی حروف دو یا چند ریشه مشترک بودند و بهمرور نزد برخی قبائل به سبب تلفظهای متفاوت مخارج، معانی ریشهها به جای یکدیگر کاربرد داشته و به کار رفتهاند که بدان اشتقاق با أنواع مختلفش گفته میشود. احتمالاً درباره ملق نیز پدیده تداخل معانی در تداخل حروف مشابه رخ داده است.
برای نمونه، برای ریشههای ملق، مَلِصَ، ملط، مَلِسَ و مَلِدَ معانی صافکردن، صیقلدادن، تراشیدن مو و لغزاندن و نیز نرم و لطیف کردن را ذکر کردهاند (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348؛ ج7، صص 408- 94؛ ج10، ص348؛ ج6، صص22۳-22۱؛ ج3، ص410) که در همگی معانی مشابه و مترادفی دیده میشود و در عین حال، دو حرف اول همه ریشهها مشابه است. به نظر میرسد تفاوت مخرج حروف نزد قبائل مختلف، عاملی بوده که سبب شده است ریشههای مشابه دچار تداخل معانی شوند و لغویان نیز که کتابهای لغت خود را براساس گفتار اعراب بنا نهادند، چندین معنای متفاوت را زیر هر ریشه یادداشت کنند و گاه خود درمانده شوند که کدام کلمه این معنا را افاده میکند؛ برای نمونه، ابنمنظور شتر نوزاده بدون مو را «جنین ملیق» گزارش میکند: «قال الأَصمعی: الجنین مَلِیطٌ، بالطاء، بهذا المعنى» (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348).
نمونههای فراوان دیگری از تداخل معانی ریشههای مشابه قابل ردیابی است؛ برای نمونه، برای چهار ریشه «ولق»، «لمق»، «ملق» و «لقق» معنای مشترک به چشم ضربه زدن با دست «ضرب عینه بیده» گفته شده است (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، صص331- 332- 348- 383). بهصورت مشابه، به نظر میرسد معنای حرکت سریعی «السیر السریع» که برای ملق گفته شده، برخاسته از تداخل معنای ریشههای «ملخ»، «ملس» و «ولق» در ریشه «ملق» اتفاق افتاده است (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج3، ص56؛ ج6، ص223؛ ج10، ص384). به عبارت دیگر، اشتقاق کبیر یعنی ابدال حروف صامت به حروف دیگر رخ داده است (عبدالله امین، 2000م، ص333). در مواردی نیز اشتقاق اکبر یعنی قلب و جابهجایی حروف ریشه اتفاق افتاده است (عبدالله امین، 2000م، ص373)؛ برای نمونه، معنای محوکردن که برای «ملق» ذکر شده، به گفته لغویان با ریشه «لمق» یکسان است (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج10، ص348).
همچنین، دسته معانی که در ریشه «ملق» به معنای طلب خروج کردن ذکر شده بود، بهراحتی در ریشههای مشابه «ملج» و «ملخ» رؤیت میشود؛ زیرا ملج به معنای مکیدن پستان مادر (شیرخوردن) (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج2، ص363) و ملخ به معنای بیرونکشیدن چیزی مثل دندان، بیرونآوردن چیزی مانند چشم و بهطور کلی، استخراج و طلب خروجکردن است (ابنمنظور، ۱۴۰۵ق، ج3، ص56) که بیشتر درباره اشیای مادی کاربرد دارد.
بنابراین، به احتمال زیاد، نسبتدادن برخی معانی مانند صاف و نرم کردن و نیز طلب خروج برای ریشه ملق از باب تداخل و ورود معنای ریشههای دیگر مانند ملس و ملخ باشد که حروف مشترک دارند. جابهجایی معانی در میان ریشههای مشابه در بسیاری از واژگان زبان عربی رخ داده و پیش از این موضوع پژوهش دیگری بوده است که وقتی سه حرف اصلی و ریشهای کلمات جابهجا میشوند، معنای اصلی نیز به واژههای مشابه دیگر جابهجا میشود (برای نمونه، نک: عظیمی و فرجامی، ۱۳۹۸ش).
در یک جمعبندی کلی درباره کاربرد لغت ملق در زبان عربی میتوان گفت اگر دو معنای استخراجکردن و صافکردن از معانی اصیل ریشه ملق دانسته نشود و عارضی قلمداد شوند، تنها معنای اصلی آن دوستی و محبت است که زیادهروی در ابراز دوستی، اگر در برابر نیروی ماورایی باشد، بهصورت مثبت اشتقاق گرفته است (دعا و پرستش خداوند) و اگر محبت شدید، در برابر نیروی غیر خدایی (مثل انسانهای دیگر) اعلام شود، بیشتر بهصورت بار معنایی منفی (تملق و چاپلوسی) رشد و توسعه معنایی یافته است.
نمودار شعاعی معانی متعدد ملق در زبان عربی و روابط آنها در نمودار شماره 1 آمده است.
ناقه ملیق |
صخره صاف |
دوستی بیش از حد (پرستش) تملق |
فقر |
معانی ملق |
2-طلب خروج (ملخ) |
1-دوستی |
3-صافکردن (ملص) |
ملق الأدیم |
لغزانشدن و سرعتگرفتن |
مالق الأرض |
تراشیدن و کوتاهی مو |
رضاع
۰۹ش |
غسل ثوب |
جماع |
نمودار شمارۀ ۱- معانی ملق
ریشه «م ل ق» و انواع تلفظها و اشتقاقات متفاوت آن، در زبانهای سامی وجود دارند. برخی از مهمترین زیر شاخههای زبان سامی عبارتاند از عربی، عربی جنوبی (سبأیی)، عبری، حبشی، آرامی سریانی و اکدی. معانی سه ریشه «م ل ق»، «م ل خ» و «م ل ک» در این زبانها بررسی شدند تا به معنای واژه املاق قرآنی نزدیکتر شویم. خلاصه بررسی این کابردهای لغوی در زبانهای سامی در جدول شماره 1 نشان داده شده است.
جدول شماره 1: کاربرد ملق و ریشههای مشابه آن در زبانهای سامی
|
عربی |
عبری |
آرامی سریانی |
آکدی |
حبشی |
م ل ق Mlq |
1. دوستداشتن 2. انفاق و فقر 3. طلب خروج 4. صاف و لغزان |
Mālaq فشار بر گردن پرنده برای کشتن، خفهکردن |
Mǝlaq پوست کندن کندن مو یا پر |
Maqlŭ 1- سوزاندن در مناسک مذهبی 2- کبابکردن، آتشزدن |
malaqa بریدن، قطعکردن mälqäqa (تیگرینیا) پارهکردن |
املاق |
«وَلاتَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ» «خَشْیَةَ إِمْلاقٍ» |
|
|
Amaluktu/ Maluktu (مأمور مذهبی) طرحی از یک الهه |
>amlâk ارباب، خدا جمع آن: >amâləkt خدایان دروغین، بتها >amläķä (تیگرینیا) پرستش خدا |
م ل خ mlkh |
کندن چشم و دندان طلب خروج |
mâlaĥ پارهکردن |
|
Malâhu/ muluhhŭ پارهکردن |
Malha بیرونکشیدن، از بین بردن |
مُلِخ / مولوخ مولک / ملکوم Moloch |
|
Melek خدای فرزندکشی |
|
Malâhu خدا Mulahhišu بهعنوان نام خدا |
|
م ل ک mlk |
عرب شمالی: مالکبودن عرب جنوبی: پادشاهشدن |
mâlak حکمرانیکردن |
mlk شاه Malakot الهی |
malâku حکمرانیکردن Malkum پادشاه malâkum قضاوتکردن |
Malaka مالک و صاحب بودن Malakot پادشاهی |
در همه این زبانها معمولاً ملق بار معنایی منفی دارد و انواع کشتن را نشان میدهد. در زبان عبری به معنای خفهکردن و فشار بر گردن پرنده ازطریق کندن سر پرنده و طبق شرح دیگر، بدون قطع گردن یا بهصورت خاص سر کبوتر آمده است (Brown, 1939, p577). در زبان آرامی – سریانی به معنای پوستکندن و نابودکردن، در زبان تیگره به معنای پارهپاره کردن، در زبان تیگرینیایی به معنای ربودن و بهزور جداکردن و در زبان امهری به معنای بریدن و قطعهکردن دست آمده است (نک؛ مشکور، ۱۹۸۷م، ص۸۶۲؛ ,Gesenius, 1907, p571 Leslau,1991, p345, Zammit, 2002,p 387).
اگر ریشه مقلوب «مقلو» به معنای سوزندان و احتراق در مراسم مذهبی که در زبان اکدی کاربرد داشته، همخانواده ملق پذیرفته شود، مرگ همراه با خفهکردن و بریدن سر در زبانهای عبری و سریانی، به مرگ سوزاندن و برشتهکردن با آتش، بهصورت ویژه در آیین و منسک دینی، در زبان اکدی تبدیل شده است (Black, George and Postgate, 2000, p196).
بهطور کلی، از مقایسه معانی متفاوت ملق در زبانهای سامی و عربی، چنین به دست میآید که معانی ریشه ملق در زبان عربی چندان با معنای مشترک بریدن و نابودکردن در دیگر زبانهای سامی، سازگار و همخوان نیست. بررسی ریشههای مشابه ملق در عربی نشان داد معانی انفاق منجر به فقر، صاف و لغزان و مسطحکردن و طلب خروج از چیزی معناهای اصلی ملق نیستند و درحقیقت اشتقاق اکبر و کبیر در این ماده رخ داده است. تنها معنای حبّ و دوستی شدید معنای اصیل ملق است که دیگر زبانهای همخانواده عربی، بدان اشاره نکردند؛ از این رو، برای فهم معنای واژه قرآنی املاق، ریشههای مشابه و نیز وزن کلمه املاق بررسی میشوند.
در زبان اکدی، «امالُکت»، نام خدای بانویی است و در زبان تیگره، از زبانهای حبشی یا گعز، وسعت معنایی گرفته و واژه «املاک» (amlāk) به معنای خدا و جمع مکسر آن «امالکه» به معنای خدایان دروغین و بتها است. در زبان امهری «امالّاکا» (amälläkä) به معنای «خداییکردن»، در زبان گوراژ با تلفظ «اَملَکِنّه» (amlakǝnnät) معنای «رب النوع یا الهه» که مخصوص مذاهب چندخدایی است، به کار میروند و همین واژه با تغییر آوایی در تیگرینیا از زبانهای حبشی «املاق/املاقا» به معنای پرستش خداست (Leslau, 1991, p345).
تیگرینیا از معدود زبانهای رایج و زنده سامی و زیرمجموعه زبان گِعِز یا حبشی است که در اریتره و شمال اتیوپی بدان سخن گفته میشود. در این زبان واژه املاق با رسمالخط «አምላቅ» با همان معنای کهن وجود دارد و به معنای «خداوند» است. نکته جالب توجه آن است که رسمالخط حبشی باستانی را زیرشاخه الفبای عربستان جنوبی دانستند (Naveh, 1997, p9) و برخی این ارتباط را خیلی بیشتر دانسته و حبشی را گویشی از زبان عربی جنوبی دانستهاند که مهاجران سامی آن را به اتیوپی آوردهاند (دانشنامه جهان اسلام، مدخل زبانهای حبشی)؛ بنابراین، احتمال ارتباط و تأثیرپذیری واژگانی دو زبان از منطقه حبشه (واقع در شاخ آفریقا) و شبهجزیره عربستان (واقع در جنوب آسیا) بیشتر رخ مینماید. این فرضیه وقتی قویتر میشود که دانسته شود شبهجزیره عربستان و قاره آفریقا در منطقه حبشه و عرب جنوبی، ازنظر جغرافیایی بسیار به هم نزدیکاند (تصویر شماره 1 را ببینید).
به نظر میرسد تفاوت ظاهری و الفبایی واضح، تبدیل قاف به کاف است که احتمالاً به سبب نزدیکی رسمالخط عرب جنوبی با تیگرینیا، حرف قاف آن حفظ شده است.
تغییر آوایی و گاه تبدیل حروف به حروف دیگر، هنگام دخول و خروج وامواژهها در زبانهای متعدد امری رایج است؛ چنانکه در زبان اکّدی حرف قاف در برخی کلمات به کاف، تبدیل و برای نمونه، «مقیلُ» (maqlalu) بهصورت «مکیلُ» (maklalu) خوانده میشود (Black, George and Postgate, 2000, p196). همچنین، مخرج حرف خا در تیگرینیا گاه به قاف تبدیل شده است (Leslau, 1987, xxi). کلماتی که در زبان حبشی حرف ضاد دارند، در زبان تیگره و تیگرینیا، به صاد تبدیل شدند (Leslau, 1987, xxv)؛ بنابراین، احتمال رهیافت صورت قرآنی واژه املاق از زبان تیگرینیا با همین آوا و به معنای خداوند بسیار بالا به نظر میرسد.
ریشه مشابه دیگر ملق، ملک است که بررسی دیگر اشتقاقات ریشه «م ل ک» ((mlk در زبان حبشی یا گعزی، معنا را روشنتر میکند. اشاره شد «املاک» (amlāk) و جمع آن «امالِکت» (amālǝkt) به معنای بتها و خدایان دروغین است و «املَکَ» (amlaka) فعلی است که براساس این اسم خاص ساخته شده است و معنای پرستش رب النوع، الهه و بتان میدهد (Leslau, 1991, p344).
«املِکُ» (amlǝko) به معنای آیین و مراسم مذهبی و عبادت و سجود برای الهه یا خدایان است؛ برای نمونه، این جمله «’amlǝko ṭāʻot¸’amlǝko ’amālǝkt» به معنی «مراسم پرستش طاغوت، مراسم پرستش بتان» است (Leslau, 1991, p344). طاغوت در چندین آیه قرآن به کار رفته است و سیوطی و جفری آن را وامواژهای از زبان حبشی به معنای بت، شرک و بریدن از دین راستین دانستند (جفری، ۱۳۹۵م، ص293؛ و نیز نک: Leslau, 1991, p584).
در زبان عرب جنوبی (sabaic)، ریشه ملک (mlk) به معنای کسانی است که در مقام خدا قرار میگیرند و گاه به معنای پسر خورشید یا ایزد بانوست و بهصورت خاص ملکم (mlkm) لقب پادشاهان حمیر بوده (Copeland beilla, 1982, p277) و مشابه آن واژه در حضرموت به معنای خدایان است (Copeland beilla, 1982, p278).
در زبان آشوری مِلکُم (milkum) به معنای داور، شاهزاده و مشاور آمده و مَلکَتُ (malkatu) به معنای شاهزادگان متعالی از نسل خدایان هستند (Muss.arnolt, 1905, pp547- 548). نکته جالب درباره این ریشه در زبان آشوری آن است که آوای کاف گاه در برخی مشتقات به همان قاف تبدیل میشودِ؛ برای نمونه، مِلقیتُ (milqitu) همان ملکیتُ (milkitu) به معنای دارایی و مالکیت است (Muss.arnolt, 1905, p551).
زیمرن ریشهها و معانی ملک در زبانهای اکدی، عبری، آرامی و عربی را مقایسه میکند و معتقد است این ریشه از زبان اکدی به زبان عبری و آرامی راه یافته است و احتمالاً فقط در زبان عبری - آرامی معنای پادشاه و خداوند بصیر به خود گرفته و در زبان عربی کلمه مَلَکَ (malaka) فقط معنای مالک و ارباب خانواده بودن پیدا کرده است (Zimmern, 1917, p7).
بهطور کلی، در برآیند واژگان زبانهای سامی باید گفت تعیین یک خدا بهعنوان پادشاه مردم در میان سامیها رایج بوده است. گفته شده است سامیهای غربی، خدایی به نام مالک (malik) را میپرستیدند. وجود این خدای مالک در میان اعراب باستانی شمال شبهجزیره و آکد اثبات شده است (Maraqten, 1991, p52). بنیعمون نیز خدایی اصلی به نام ملکوم (milkom) داشتند که نام آن به گفته محققان، از همان ملک یعنی پادشاه گرفته شده و در کتیبههای مربوط به پرستش ملکوم نامش آمده است (Maraqten, 1991, p53).
در زبان اکدی نیز مَلاکُ به معنای حکمرانیکردن و مَلکُم به معنای پادشاه و مَلاکُم به معنای قضاوتکردن است (Black, George and Postgate, 2000, p193). این کاربردها نشان میدهد ماده «م ل ک»، معنا و ریشه مشترکی در همه زبانهای سامی جنوبی، غربی و شرقی دارد (مشکور، 1987م، ص865) که به دو معنای اصلی دارا و صاحب بودن (مالکیت) یا پادشاهی و شاهبودن (سلطنت و مُلک) دلالت دارد؛ گرچه معنای پادشاهی و فرمانروایی گاه به معنای خدایی و الوهیت تبدیل میشود و در برخی مشتقات یا زبانها رایج میشود. رایجترین مشتق این ریشه به معنای خدا و بت در کتاب مقدس است که مولک یا ملکوم یا در لاتین مولوخ نامیده میشود. بررسی الهه مولوخ در کتاب مقدس و نیز ریشه سه حرفی آن ملخ در زبانهای سامی، کمک میکند دلالت واژه قرآنی املاق بیش از بیش روشن شود.
ریشه ملخ در همه زبانهای سامی به معنای پارهکردن، شمشیر از نیام بیرونکشیدن و بهصورت مشابه علف هرز از زمین بیرونکشیدن یا دندان از دهان بیرونکشیدن است (مشکور، 1987م، ص862؛ Leslau, 1987, 343؛, Black, George and Postgate, 2000, p193,). همچنین، یکی از مشتقات ریشه ملخ، مولوخ، نام خدای بنیعمون، بنیاسرائیل و برخی مردم سامی بود که فرزندانشان را روی آتش قرار میدادند و برای آن اله و بت، قربانی میکردند. مولوخ با نامهای مشابه در برخی مناطق بینالنهرین مورد پرستش انسان بود و بهخصوص در عصر برنز برای آن کودک قربانی میکردند.
ذبح و قربانی کردن برای خدا یا خدایان همواره میان جوامع بشری رایج است؛ گرچه این قربانی گاهی شکل کشتن یک انسان با رسوم خاص، بهویژه کودکان، به خود گرفته است. اطلاعات اندکی از این الههها و چگونگی انجام این مراسمهای نیایشی کشتن کودکان باقی مانده است. تنها در اکتشافات باستانشناسی، گورهای دستهجمعی یا استخوانهای کودکان کنار معابد و سکّوهای سنگی و قربانگاهها کشف شده است. در زیر معبد خدابانوی تانیت در شهر کارتاژ (تونس امروزی)، چهار طبقه زیر زمین کشف شد که شامل صندوقهایی از طلاها و لباسهای نذرشده برای این بت بود. در طبقه سوم، صندوقهایی از استخوانهای قربانیان قرار داشت که نام اهداکننده روی آن ثبت شده بود. پس از شمارش مشخص شد 13 درصد استخوانها به بره و بزغاله تعلق دارد و 85 درصد استخوانهای کودکان زیر شش ماه است که به آتش، نزدیک و سوزانده شده بودند (کونتنو، بیتا، 148).
برخی از این اکتشافات در فلسطین امروزی رخ داده است که تاریخ آن را مربوط به دوره کنعانی - یهودی و برخی از توفتها (قربانگاه انسانی) در کارتاژ را مربوط به هشت قرن قبل میلاد مسیح برآورد کردند (نیستانی، ۱۳۹۴ش، ص168). گاه شروع آیین قربانی کودکان برای بتان را تحت تأثیر عرب قبل اسلام دانستند (همان).
خدایی را که کودکان برای او قربانی میشدند، هیکل انسانی نشسته و سر گاو مانند با دو شاخ داشته است که از جنس مس آن را ساخته بودند و روی دو دستش، کودک را برای آتشزدن و قربانیکردن قرار میدادند (ابنعاشور، بیتا، ج23، ص77). کاهنان همزمان بر طبل میکوبیدند تا صدای گریه کودک، مادران را از قربانیکردن منصرف نکند (عبدالملک، طمسن و مطر، ۱۹۸۱م، ص940).
مکانهای مختلفی از آسیا، آفریقا یا حتی آمریکا را نام بردند که رسم فرزندکشی برای خدایان در آنجا رواج داشته است. این رسم همراه با آیین مذهبی خاص، در عصر برنز میان مردم «کارتاژ» یا قرطاجه (واقع در تونس امروزی و شمال آفریقا) و نیز تمدن بینالنهرین (میانرودان) مانند کنعانیان و «بنیعمّون» در آسیای غربی رواج داشته است (Day, 2002, p209). تمدنهای «آشوری» (واقع در موصل امروزی) و «بابل» (در جنوب بغداد) نیز چنین آیینی داشتند (دیورانت، 1988م، ج۲، ص309؛ نیستانی، ۱۳۹۴ش، ص168). در پارهای از منابع، حتی به رسم قربانی و ذبح انسان برای خدایان، در تمدن جیرفت و تمدن ایلام در «ایران» اشاره شده است (نک: تودولایی، ۱۳۸۰ق، ص137؛ قائمی، ۱۳۹۴ش، ص153). نقشه تقریبی بینالنهرین در عصر برنز با علامتگذاری سرزمینهایی که رسم قربانیکردن فرزندان را داشتند، در تصویر شماره 2 مشخص است.
تصویر شماره 2: بینالنهرین در عصر برنز و مناطقی که قربانیکردن انسان برای بت گزارش شده است.
بتها یا خدایان و ایزدبانوانی که قربانیکردن کودکان برای آنها انجام میشده است، نامهای متعدد و ویژگیهای مختلفی داشتند؛ با این همه، کهنترین کتاب و متن اشارهشده به موضوع قربانی کودکان برای بتان، کتاب مقدس است که بهصورت خاص از خدایی به نام ملکوم یا مولوخ یاد میکند. یادکرد کتاب مقدس از آن روست که برخی از این رسوم شرکآلود در ادیان توحیدی یهود باقی مانده بود.
ملکوم، مولک، مولوک یا مولوخ در زبانهای سامی نام خدایی است که بعضی از مردم سامی و گاه بنیاسرائیل، فرزندانشان را به خاطر او قربانی میکردند و در زبانهای عبری و یونانی بهترتیب معادل melek و molox است (مشکور، ۱۹۷۸، ج۲، ص۸۶۲).
برای توضیح یکی از علل ابتلای بنیاسرائیل به آیین فرزندکشی، به کتاب بنیامین تودولایی اشاره میشود. او جهانگردی یهودی، در قرن ششم هجری است که در سفرنامهاش سرگذشت سامریان را توضیح میدهد. پادشاه آشور پس از فتح شهر سامره، مردمی از سفروایم را به آنجا کوچانید که همراه خود رسم پرستش بت مولوخ را به ارمغان آوردند و پس از پذیرش دین یهود، رسم فرزندکشی برای مولوخ را بین بنیاسرائیل رواج دادند (تُطیلی، ۲۰۰۲م، ص370)[ii]. شاید بر همین اساس، کتاب مقدس، پرستش و تمایل برخی از بنیاسرائیل به ذبح فرزندان برای مولوخ را بهشدت نهی میکند و شامل مجازات سنگسار میداند (لاویان، 20: 2).
در کتاب مقدس بارها به این بت و مراسم و آیینها هنگام کشتن و قربانیکردن کودکان اشاره شده است. اشارههای کتاب مقدس را به سه بخش تقسیم میشوند.
الف- منع و مجازات: کتاب مقدس نزدیک به ده مورد، انجام این رسم دینی را گزارش و گاه بهشدت نهی میکند و عقوبت سنگسار یا طردکردن را برای انجامدهنده قربانی کودک نام میبرد (خروج، 34: 15؛ تثنیه، 12: 31؛ لاویان، 18: 21؛ 20: 3-4- 5؛ دوم پادشاهان، 3: 27؛ عاموس، 5: 26؛ صفنیا، 1: 5). در دو مورد پیامبران بنیاسرائیل مانند اشعیا و ارمیا با رسم فرزندکشی برای بت مولک، مبارزه میکنند (ارمیا، 32: 35). اشعیای نبی (یا یوشیا) توفت (قربانگاه انسانی) را که در وادی هنّوم قرار داشته است، نجس اعلام کرد و همه قربانگاههای سنگی یا مرتفع و نیز تمثالهای آنان را خراب و غارت کرد (دوم پادشاهان، 23: 10-15). دره هنّوم در جنوب غرب اورشلیم (قدس امروزی) قرار دارد که پس از آن، محل ریختن زباله و لاشه حیوانات مرده قرار گرفت و رفتهرفته، این تفکر در یهود جا افتاد که این دشت محل و نماد عذاب و پلیدی است. لغتشناسان معتقدند (gei hennom) به معنای وادی هنّوم منبع شکلگیری واژه جهنّم در عربی است و از همین ماجرای قربانگاه مولک گرفته شده است که اشعیای نبی آن را نجس و ناپاک اعلام کرد (جفری، ۱۳۹۵م، ص171 پاورقی؛ ماراغناطیوس افرام، ۱۳۶۹ق، ص371).
ب- انحراف و تمایل پادشاهان بنیاسرائیل به قربانی برای بتان: در چهار مورد از سلیمان پادشاه یاد میشود که منحرف شده و برای بت مولک، قربانگاه ساخته است (اول پادشاهان، 11: 5- 7- 33؛ 33: 13). بهجز سلیمان، دو پادشاه دیگر بنیاسرائیل، آحاز و منسی، به قربانیکردن پسران خود در وادی هنّوم و پرستش بتان روی آوردند (دوم تواریخ، 28: 3؛ دوم تواریخ، 33: 3-5).
ج- سکوت یا تأیید: از یک اشاره کتاب مقدس بر میآید که رسم فرزندکشی بهعنوان قربانی برای خدا پذیرفته شده است. یفتاح جلعادی، یکی از پادشاهان بنیاسرائیل است که هنگام لشکرکشی با خدا عهد میبندد و نذر میکند در صورت پیروزی در این جنگ، هنگام بازگشت اولین کسی که به استقبالش بیاید، برای خدا قربانی خواهد کرد: «آن را برای قربانی سوختنی (از آتش) خواهم گذرانید». دختر و تنها فرزند یفتاح، پس از پیروزی پدرش با آواز و جشن به استقبال پدر میرود و پدر مطابق نذرش دخترش را قربانی میکند (داوران، 11: 31-39).
به نظر میرسد منظور یفتاح از خدا و نذر کشتن فرزند، بت مولک باشد یا اگر آن به یهوه، خدای یهود، بازگردانده شود، باید گفت چنان رسم فرزندکشی میان بنیاسرائیل جا افتاده بود که آن را بهعنوان نذر برای خدای واحد هم انجام میدادند. چنانکه برخی پژوهشگران معتقدند در ادیان کنعانی کودکان هم برای یَهوَه (خدای یگانه) و هم برای مولک قربانی میشدند؛ با این تفاوت که قربانیهای یهوه شامل پسران و فرزندان اول خانواده بود و در وادی صهیون انجام میشد؛ اما قربانیان مولخ در وادی هینوم و شامل دختران و پسران بود (Day, 2002, pp209-217).
اشاره به فرزندکشی در سورههای مکی نشان میدهد این پدیده بهویژه در میان اعراب عصر نزول مسئلهای شایع و شناختهشده بود (Encyclopaedia of the Qurān, 2004, 1, p301). تقدیم فرزند به خدا بهعنوان قربانی در آیینهای مذهبی اعراب وجود داشته است (Encyclopaediaof the Qurān, 2004, 2, p511؛ مقدسی، بیتا، ج4، ص15). طبق برخی اکتشافات باستانشناسی، اطراف ابوظبی در کشور امارات، پیرامون یک دیوار، قربانگاههایی از گورهای دستهجمعی پیدا شد که نشان میداد قربانیانی به شکل مراسم مذهبی کشته شدند (بیومی مهران، ۱۳۸۳ش، ج1، ص148)؛ بنابراین، احتمالاً یکی از علل پدیدۀ فرزندکشی در شبهجزیره، ادای نذر و قربانی است. گرچه این رسم دینی بعدها در شبهجزیره با عوامل دیگری چون تعصب و غیرت یا فقر پیوند خورده و در شکل پیچیدهتر تنها منحصر در زنده به گور کردن دختران شده است (برای مطالعه بیشتر در این باره نک: عظیمی و فرجامی، ۱۳۹۸ش، ص۱۹۹).
علاوه بر اینها گزارش شده است عرب جاهلی برای راضینگهداشتن بتها و کاهنان معابد و ابراز خلوص نیت به آنها بهترین هدایا و نذورات و قربانیانی را به آن معبودان، تقدیم میکردند (مراکشی، 1986م، ص52؛ حموی، 1995م، ج۳، ص110) و علاقه آنها به معبودانشان به حدی زیاد بود که گاه انسانهایی و چهبسا فرزندانشان را برای تقرب به آنها قربانی میکردند (دیورانت، 1988م، ج۲، ص309)؛ بنابراین، در جاهلیت راضیکردن خدایان برای رهایی از انواع بلایا، مهمترین و معروفترین اعمال مذهبی و دینی بوده است (فخر رازی، 1420ق، ج۱۳، ص159؛ آلوسی، 1415ق، ج۸، ص107؛ ابنکلبی، 2000م، ج۱، ص27) و این هدایا شامل قربانی و گوشت آن، اشیای نقدی و مال و ثروت، خود یا برده یا پسرشان بود (طبرسی، 1372ش، ج۶، ص48؛ زمخشری، 1407ق، ج۲، ص612؛ جواد علی، 2001م، ج۱۱، صص189-185-181).
بعضی نذورات وقت معینی داشتند؛ مانند آنچه در جشنهای ویژه خدایان تقدیم میکردند و برخی دیگر در هر زمانی انجام میشد؛ ازجمله قربانیانی که در تولد فرزند، شفای مریض، ساخت ساختمان، کندن چاه، ازدواج و پیروزی در جنگ، پیشکش بتها میشد (ابن خلدون، 1988م، ج۲، ص79؛ طبری، 1412ق، ج۶، ص48؛ جوادعلی، 2001م، ج۱۱، ص197). این عوامل موجب شده بود تمام مردم حتی فقیرترین آنها با وجود فقر و گرسنگی، براساس ود و لطف و صداقت، همواره از هر چیزی که داشتند، سهمی را به خدایان تقدیم کنند (جوادعلی، 2001م، ج۱۱، صص185-181). بر این اساس، عرب با مفهوم و پدیده کشتن و قربانیکردن کودکان برای بتان آشنا بوده است و خداوند آنان را از این کار بهخصوص برای بت املاق یا بهطور کلی، هر خدای باطلی بازداشته است.
در بررسی ریشه و معانی مشتقشده ملق در زبان عربی مشخص شد دو معنای طلب خروج و صاف و مسطح کردن از معانی قرضی واژگان مشابه ملق (اشتقاق کبیر یا اکبر) است که در کنار معنای اصلی ملق در فرهنگ لغات راه یافتند و گزارش شدند. معنای فقر و نیازی که بیشتر مفسران مراد املاق در آیه قرآن دانستند، به اعتراف لغویان درحقیقت معنای عارضی و ثانویه از معنای انفاق مال در راه دوستی یا ابراز علاقه است؛ بنابراین، تنها معنای حب و دوستی زیاد، معنای اصلی ملق در زبان عربی است؛ چنانکه در زبان تیگرینیا که نزدیکترین زبان ازنظر رسمالخط با زبان عرب جنوبی بوده، املای املاق (با قاف) حفظ شده است و معنای عشق بیش از حد به چیزی در حد پرستش بت یا ستایش و نیایش و نیز املاق به معنای خدا وجود دارد. همین واژه با تغییر قاف به کاف و حفظ معنا در دیگر زبانهای سامی و نیز زبانهای گعز (حبشی باستانی) بهصورت ضبط املاک به معنای خدایان دروغین و املک به معنای مراسم مذهبی برای بت و طاغوت رایج است.
همچنین، شارحان کتاب مقدس و لغتپردازان زبانهای باستانی معتقدند کلمه املاک (به معنای بت و الهه) از یک اسم خاص اشتقاق یافته که نام بتی مورد پرستش در برخی شهرهای تمدن بینالنهرین در عصر برنز بوده است. کتاب مقدس، این بت را مولک و گاه ملکوم میخواند و کتیبهها اکتشافی و منابع یونانی آن را مولوخ مینامند. خاصیت و ویژگی اصلی پرستش بت مولک، کشتن و قربانیکردن فرزندان برای آن بوده که بهصورت صریح در کتاب مقدس و قرآن از انجام این مراسم مذهبی نهی شده است: «وَلاَ تَقْتُلُواْ أَوْلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ» (اسراء: 31) و «هیچیک از فرزندانت را برای بت مولِک بر قربانگاه او نسوزان» (لاویان، 18/21)؛ بنابراین، رسم دینی قربانیکردن کودکان برای الهه و بتان، از دیرباز در جوامع انسانی رایج بوده و هر تمدنی بت خاص و نام متفاوتی برای آن داشته است (کونتنو، بیتا، ص109)؛ اما کتاب مقدس متأثر از تمدن بینالنهرین و شهرهای بابل و بنیعمون آن را به بت مولوخ یا ملکوم و مولک نسبت میدهد و قرآن نیز ادبیات دینی بینالنهرین و کتاب مقدس را لحاظ کرده است.
نکته دیگری که تأیید میکند مراد آیه از املاق معنای ساده فقر نیست، معنای خشیه است که در کتابهای لغت، آن را نوع خاصی از ترس که معمولاً مقابل نیروی ماورایی و برتر (مانند خدا) رخ میدهد، معنا کردند (أبوهلال عسکری، بیتا، ص241).
بهطور دقیق و با اطمینان کامل نمیتوان تعیین کرد آیا املاق و صورت مشابهش، املاک یک وامواژه راهیافته از زبانهای سامی یا دیگر زبانهای باستانی به عربی است یا از زبان عربی به دیگر زبانها راه یافته یا در حالت سوم، ریشه و لغت مشترک چند زبان سامی مانند عربی، حبشی و عبری برآورد شده است؛ با این همه، آنچه مشخص است صورت کنونی املاق در قرآن برخاسته از رسمالخط مشترک عرب جنوبی باستانی (sabaic) و تیگرینیایی است که در کشور حبشه تکلم میشده و در شاخ آفریقا قرار دارد و نزدیکترین بخش آفریقا به جنوب شبهجزیره است. احتمالاً این نزدیکی جغرافیایی سبب نزدیکی گویش و رسمالخطی شده که تاکنون در بخش کوچکی از دنیا محفوظ مانده است؛ زیرا هماکنون در زبان تیگرینیا که در کشور اریتره (شمال حبشه یا اتیوپی کنونی) باقی مانده و بدان سخن گفته میشود، املاق با رسمالخط «አምላቅ» به معنای «خداوند» است.
در برآیندی کلی، میتوان گفت با توجه به یافتههای ریشهشناسی و فرهنگ دینی اقوام باستانی بینالنهرین، شبهجزیره عربستان و تمدنهای کهن، قتل فرزند، چه بهصورت نحر یا وأد به سبب ادای قربانی از شدت «علاقه به بتها»، معنا و مراد واژه قرآنی «املاق» است.
[1]. ای خدا ترا میخوانم، پرستش من را بپذیر و از خطاهایم بگذر و اموالم را بسیار کن.
[ii] . گفتنی است تودلایی 9 قرن پیش کتاب خود را به زبان عبری نوشته است. دو ترجمه عربی و آلمانی (که به فارسی برگردانده شده) بررسی شد و تفاوتهای زیادی در آن دیده شد و قدر مشترک هر دو ترجمه بیان شد.
The Holy Quran.
Bible.
Alousi, Mahmoud Shukri. (1415 AH). The spirit of meaning in the interpretation of the Great Qur'an. Investigated by Ali Abdulbari Atiyeh. First Edition. Beirut: Dar al-Kutub al-Ilmieh.
Ibn Khaldoun, Abu Zayd Abd al-Rahman bin Muhammad. (n.d). History of Ibn Khaldoun. Yasoob.
Ibn Darid, Abu Bakr Muhammad bin Al-Hassan bin Darid. (1987). Jamrah Al-Lughah. Investigated by Ramzi Mounir Ba’lbaki. First Edition. Beirut: Dar al-Ilm al-Malayin.
Ibn Saidah, Ali Ibn Ismail. (2000). Al-Muhkam and Al-Muhyit al-Azam. Investigated by Abdulhamid Hindawi. First Edition. Beirut: Dar al-Kutub Al-Elmiya.
Azhari, Abu Mansour Muhammad bin Ahmad. (2001). Refinement of vocabulary. Investigated by Mohammad Iwadh Mur’ib. First Edition. Beirut: Dar Ihiya al-Turath al-Arabi.
Ibn Ashour, Mohammad Tahir. (n.d). Al-Tahrir and al-Tanvir. Beirut: Institute of History.
Ibn Faris, Ahmad bin Zakaria al-Qazwini al-Razi. (1979). The dictionary of linguistic comparisons. Investigated by Abdul Salam Mohammad Haroun. Beirut: Dar al-Fikr.
Ibn Kalbi, Abu al-Mundhir Hisham ibn Muhammad Abi al-Nadr ibn al-Sa’ib ibn Bishr. (2000). Idols. Investigated by Ahmed Zaki Basha. Fourth edition. Cairo: Dar al-Kutub al-Misriah.
Ibn Manzoor, Abi al-Fazl Jamal al-Din Muhammad. (1405 AH). Arabic language First Edition. Qom: Adab Al-Hawza Publishing House.
Abolfotouh Razi, Hossein bin Ali. (1408 AH). Rauz al-Janan and Rauh al-Jannan in Tafsir al-Qur'an. Investigated by Mohammad Jafar Yahaghi and Mohammad Mehdi Naseh. Mashhad: Astan Quds Razavi Islamic Research Foundation.
Abu Hilal Askari, Al-Hasan bin Abdullah bin Sahl bin Saeed bin Yahya bin Mehran. (n.d). Linguistic differences. Investigated by Mohammad Ibrahim Salim. Cairo: Dar al-Ilm and al-Thaqhafa for publication and distribution.
Ahmadi Mianji, Ali. (2008). Description of the supplication of Abi Hamza Al-Thamali. Investigated by Mehdi Houshmand. First Edition. Qom: Dar al-Hadith.
Addi Shir. (1908). Al-Al-Faz al-Farsiyyah al-Mu’arrabah. Beirut: Al-Kathoulikiyeh Press
Izutsu, Toshihiko. (1361) God and man in the Qur'an. Translated b: Ahmed Aram. First Edition. Tehran: Bahman Press.
Bayoumi Mehran, Mohammad. (2004). Review of the history of Qur'anic stories. Translated by Seyyed Mohammad Rastgou. Tehran: Scientific and Cultural Publishing Company.
Tutili, Benyamin Ben Yuneh. (2002). Rahleh Binyamin Tutili. Translated by Azra Haddad. First Edition. Abu Dhabi: Al-Majma al-Thaqafi.
Todolai, Robbie Benjamin. (2001). The travelogue of Robbi Benyamin Todolai. Translated by Mahoush Natiq. Tehran: Karang.
Jeffrey, Arthur. (2015). The Foreign Vocabulary of the Qur'an. Translated by Fereydoun Badrei. Tehran: Tous.
Javad, Ali. (2001). Al-Mufassal fi Tarikh al-Arab before Islam. Fourth edition: Dar al-Saghi.
Johari, Ismail bin Hamad. (1990). Al-Sihah Fi Al-Lughah. Investigated by Ahmed Abdul Ghafour Attar. Fourth edition. Beirut: Dar al-Ilm al-Malayin.
Hamavi, Shahabuddin Abu Abdullah Yakout bin Abdullah al-Roumi. (1995). Al-Buldan dictionary. Second edition. Beirut: Dar Sadir.
Encyclopedia of Islamic World. (2013). The twelfth volume. Reference book. Tehran.
Dehkhoda, Ali Akbar. (1998). Dehkhoda dictionary. Second edition. Tehran: Tehran University Press.
Durant, William James. (1988). The story of civilization. Translated by Zaki Najib Mahmoud. Beirut: Dar al-Jeil.
Zamakhshari, Jarullah and Mahmoud bin Umar Abi al-Qasim. (1407 AH). Al-Kashf. Third edition. Beirut: Dar al-Kitab al-Arabi.
Zamakhshari, Jarullah and Mahmoud bin Umar Abi al-Qasim. (1998). The basis of rhetoric. Investigated by Mohammad Bassel Ayoun Al-Soud. First Edition. Beirut: Dar al-Kutub Al-Ilmiya.
Shaibani, Abu Amr Ishaq bin Marrar. (1974). Al-Jim. Investigated by Ebrahim Abiyari. Cairo: General Authority for Amiri Printing Presses.
Sahib Bin Ubbad. (1994). The environment in the language. Investigated by Mohammad Hassan Al Yassin. Beirut: ‘Alam al-Kutub.
Tabarsi, Fazl bin Hasan. (1993). Assembly of Bayan in Tafsir al-Qur'an. Third edition. Tehran: Nasser Khosrow Press.
Tabari, Abu Jaafar Muhammad bin Jarir. (1412 AH). Jame al-Bayan in Tafsir al-Qur'an. Beirut: Dar al-Marafa.
Tusi, Muhammad bin Hassan. (n.d). Al-Tebyan fi al-Tafseer al-Qur'an. Investigated by Ahmed Qusayr Ameli. Beirut: The Revival of Arab Heritage.
Abdul Malik, Petres, Tamsen, June Alexander and Ibrahim Matar. (1981). Bible dictionary. Sixth edition. Beirut: Al-Mashal School.
Abdullah Amin. (2000). Derivation. Second edition. Cairo: Al-Khanji School.
Azimi, Fatemeh and Azam Farjami. (2018). The concept of women's marriage in the Qur'an and Arab culture. Journal of historical studies of Qur'an and Hadith, (66), 195-214.
Fakhr Razi, Abu Abdullah Muhammad bin Omar. (1420 AH). Mofatih al-Ghaib. Third edition. Beirut: Dar Ihya al-Turath al-Arabi.
Farahidi, Khalil bin Ahmad. (n.d). Al Ain Investigated by Mehdi Makhzoumi and Ebrahim Samrai. Qom: Dar and al-Hilal Library.
Farahidi, Khalil bin Ahmad. (1410 AH). Al-Jumal fi al-Nahw. First Edition. Tehran: Esteghlal Press.
Gha’emi, Farzad. (2014). The connection between the profile of battle with Divan in Iranian mythology and the belief in horned gods in local cultures (and the test of this battle in the path of the hero's individuality). Journal of literary essays, (188), 141-164.
Contenot, Georges. (n.d). Phoenician civilization. Translated by Mohammad Abd al-Hadi al-Sha’ira. Riyadh: Asharq Al-Auwsat Book Center Company.
Maraghnatius Ephraim, Botelerk. (1369 AH). Al-Sarianiyyah words in Arabic encyclopedias. Al-Majma al-Lughah al-Arabiya publication in Damascus, (25), 398-394.
Moroccan, Katib. (1986). Al-Istibsar in the wonders of Al-Amsar. Baghdad: House of Cultural Affairs.
Mashkour, Mohammad Javad. (1978). Arabic comparative culture with Semitic and Iranian languages. Tehran: Iran Culture Foundation.
Moghaddasi, Motaher bin Taher. (n.d). Beginning and history. Cairo: Religious Culture School.
Al-Munjid, Mohammad Nuruddin. (1999). Verbal participation in Al-Qur'an Al-Karim. Damascus: Dar al-Fikr.
Neyestani, Javad. (2014). Tuft human altars in the north of Jerusalem; Based on the traditions of the Old Testament and sources of the Islamic period. Journal of Archaeological Studies, (2), 174-165.
Black, George. Postgate, Jeremy. and Andrew and Nicholas. (2000). A Concise Dictionary of Akkadian, Wiesbaden: Otto Harrassowitz.
Brown, Edward. (1939). Hebrew and English lexicon, Oxford.
Copeland beilla, joan. (1982). DICTIONARY OF OLD SOUTH ARABIC Sabaean Dialect, Harvard Semetic Studies.
Day, John. (2002). Yahweh and the gods and goddesses of Canaan, Sheffield Academic Press.
Gesenius, William. (1907). HEBREW AND ENGLISH LEXCON OF THE OLD TASTAMENT, printed in Great Britain.
Jeffery, Arthur (2007), THE FOREIGN VOCABULARY OF THE QURAN, LEIDEN:BOSTON.
Leslau, Wolf. (1991). Comparative Dictionary of Ge’ez, Wiesbaden: Otto Harrassowitz.
Maraqten, Mohammed. (1988). Texte und studien zur Orientalistik, Zürich: Hildesheim.
McAuliffe, Jane Dammen. (2004). Encyclopaedia of the Qurān, Leiden: Boston.
Muss.arnolt William. (1905). A Concise Dictionary of the Assyrian language, Berlin: Reuther & Reichard.
Naveh, Joseph. (1997). Early history of the alphabet:an introduction to West Semitic epigraphy and palaeography, Jerusalem: Hebrew University.
Zammit, Martin R. (2002). A comparative lexical study of Qur’anic Arabic, LEIDEN: BOSTON.
Zimmern, Heinrich. (1917). akkadische fremdworter als Beweis fur babylonischen kultureinfluss, Lipsia.