The Role of Presupposition in Extracting Indirect Concepts from the Verses of the Holy Quran

Document Type : Research Article

Author

Assistant Professor, Faculty of Foreign language and Intercultural Studies, Baqir al-Olum University, Qom, Iran

Abstract

Presupposition is a linguistic tool used in pragmatics or applied semantics to express and deduce indirect concepts from a text or speech. Pragmatics has been widely used in recent decades to interpret and explain linguistic and non-linguistic signs and to explain the ultimate purpose of the sign producer. Since in the interpretation of the Holy Quran, the commentator deals with the "text" and one of his purposes is to explain the ultimate intention of God, this knowledge and its components can be very effective and efficient in Quranic exegesis. In this article, after briefly introducing the knowledge of pragmatics and explaining the presupposition that demonstrates the real intention of the speaker in the form of the third textural layer, the role of this component in interpreting the selected verses is shown. Based on the findings of this study, Presupposition in the interpretation of the Qur'an leads to the discovery of indirect meanings and deeper layers of Qur'anic verses. Although the commentators of the Qur'an have traditionally paid attention to this issue, the use of segmentation, breadth of discussion, and systematization in pragmatics can lead to the discovery of new concepts.

Keywords


Article Title [Persian]

تبیین مراد جدی در تفسیر، با رویکرد کاربردشناسانه (مطالعه موردی ازپیش‌انگاری)

Author [Persian]

  • مهدی حبیب‌اللهی
استادیار دانشگاه باقرالعلوم، قم، ایران
Abstract [Persian]

ازپیش‌انگاری ابزاری زبان‌شناختی است که در دانش کاربردشناسی یا معناشناسی کاربردی برای بیان و استنباط مفاهیم غیر‌مستقیم از یک متن یا گفتار به کار می‌آید. دانش کاربردشناسی در دهه‌های اخیر به‌منظور تفسیر و توضیح نشانه‌های زبانی و غیرزبانی و تبیین منظور نهایی تولید‌کنندة نشانه کاربرد وسیعی داشته است. با توجه به اینکه در تفسیر قرآن کریم، مفسر با «متن» سروکار داشته و یکی از اهدافش تبیین مراد جدی خداوند است، این دانش و مؤلفه‌های آن بسیار مؤثر و کارساز است. در این مقاله سعی شده است پس از معرفی اجمالی دانش کاربردشناسی و توضیح مؤلفۀ ازپیش‌انگاری که در قالب لایه سوم بافتی به تبیین مراد جدی متکلم می‌پردازد، نقش این مؤلفه را در تفسیر آیات منتخب نشان دهد. براساس یافته‌های این پژوهش مشخص شد توجه به ازپیش‌انگاری در تفسیر قرآن موجب کشف مفاهیم غیرمستقیم و لایه‌های عمیق‌تر آیات قرآن می‌شود. هرچند مفسران قرآن به‌صورت سنتی به این مقوله توجه داشته‌اند، استفاده از تقسیم‌بندی‌، گستردگی بحث و نظام‌مندی آن در دانش کاربردشناسی به کشف مفاهیم جدید منتهی می‌شود.

Keywords [Persian]

  • کاربردشناسی
  • ازپیش‌انگاری
  • تفسیر قرآن
  • زبان‌شناسی
  • طرح مسئله

اسلام همانند سایر ادیان ابراهیمی در معارف و فرهنگ خود وابستگی عمیقی به «متن» دارد؛ زیرا شالودة‌ اصلی آن برپایة قرآن، روایات و تفسیران عالمان اسلامی از آنها بنا شده است. رشد و شکوفایی بسیاری از علوم اسلامی نیز در پرتو همین ویژگی و نیاز به تعامل با متن ممکن شده است. علوم مختلف ادبی، اصول، فقه و تفسیر همگی درنتیجۀ این تعامل شکل گرفته‌اند. اگرچه این ویژگی باعث شد عالمان اسلامی در ایجاد و توسعۀ بسیاری از علوم مرتبط با متن پیشگام باشند، تحولات رخ‌داده در قرن اخیر و پیشرفت‌های چشمگیر در مباحث زبانی و پیدایش دیدگاههای جدید در عرصۀ تفسیر متن، دانشمندان اسلامی را با فرصت‌ها و چالش‌های جدیدی روبه‌رو ساخته است. بی‌شک یکی از دانش‌های جدید که توانست جایگاه مهمی در میان علوم مختلف اسلامی به‌ویژه تفسیر به دست‌ آورد،‌ دانش‌زبان‌شناسی مدرن است که باوجود قرارداشتن خاستگاه آن در تمدن اسلامی،‌ تطور و توسعه آن به‌ویژه در قرن اخیر مدیون غرب و دانشمندان غربی است.

ازجمله شاخه‌های زبان‌شناسی که می‌تواند در حوزۀ تفسیر قرآن وارد شود و در تبیین مراد جدی آیات قرآن کمک کند، دانش کاربردشناسی است. کاربردشناسی شاخه‌ای از زبان‌شناسی است که معانی پاره‌گفت‌ها در هنگام کاربرد و براساس شرایط و موقعیت زمانی و مکانی تولید پاره‌گفت را تفسیر و تبیین می‌کند. در سنت اسلامی و در دانش تفسیر، یکی از مهم‌ترین اهداف مفسر را تبیین مراد جدی و مقصود خداوند از آیات قرآن با استفاده از همة ابزارهای زبانی و اصول محاروة عرفی دانسته‌اند. مفسران، فقیهان و دیگر متخصصان علوم مختلف اسلامی، سال‌ها با استفاده از ابزارهای زبانی و روش‌های سنتیِ تحلیل متن توانسته‌اند از متن قرآن و روایات، مطالب مورد نیاز خود را استخراج و نیازهای جامعة اسلامی را برطرف کنند؛ با این حال، بازخوانی روش‌ها و ابزار تدوین‌شده در دانش کاربردشناسی که وظیفۀ سنگین بازگویی مقصود گوینده را دارد و با اهداف بسیاری از علوم اسلامی، به‌ویژه تفسیر همخوانی دارد و تطبیق آنها با عناصر موجود در فرهنگ و علوم مختلف اسلامی، ضمن مشخص‌کردن نقاط قوت و ضعف هر کدام از دو روش، به گشوده‌شدن افق‌های جدید معرفتی در برابر دانشمندان علوم اسلامی منجر می‌شود. ازجمله عناصر بحث‌شده در این دانش ازپیش‌انگاری است که در استخراج مفاهیم جدید و غیرمستقیم از متن قرآن به کار می‌آید. در این نوشتار، کاربرد آن در تفسیر قرآن بررسی شده است.

 

  • پیشینۀ پژوهش

در موضوع کاربست دانش کاربردشناسی در تقسیر قرآن کارهای پژوهشی چندانی انجام نشده است. بیشترین آثار نوشته‌شده در موضوع رابطۀ تفسیر و زبان‌شناسی حول محور معناشناسی پدید آمده که دانشی هم‌عرض و متفاوت از کاربردشناسی است. برخی از این آثار از این قرار است:

1- مقاله «صورت‌بندی‌های حوزۀ معنایی "روابط زناشویی" در زبان عربی عصر نزول و تحلیل کاربری آن در قرآن کریم» از محمدحسن صانعی‌پور و محمدحسین شیرزاد، مجلۀ پژوهش‌های زبان‌شناختی قرآن،‌ سال 1392. نویسنده در این مقاله با استفاده از طبقه‌بندی معناشناسانۀ واژگان قرآنی و ایجاد حوزۀ معنایی به نتایجی در موضوع روابط زناشویی رسیده که متفاوت از رویکرد اصلی پژوهش حاضر است.

2- مقاله «مؤلفه‌های کاربردشناختی انذار در داستان حضرت شعیب، علیه‌السلام» از محمد‌حسن صانعی‌پور،‌ علیرضا دل‌افکار و مهدی ارجمندفر، در مجلۀ پژوهشنامۀ تفسیر و زبان قرآن، سال 1393. نویسندگاه در این مقاله با نگاهی کارگفتی به موضوع انذار در قرآن و به‌صورت خاص داستان حضرت شعیب پرداخته‌اند. کارگفت یکی از موضوعات مطرح در دانش کاربردشناسی و سایر دانش‌های زبانی است که در این پژوهش مبنای کار قرار گرفته است. در نوشتار حاضر تنها به عنصر ازپیش‌انگاری توجه شده و کاملاً متفاوت است.

3- مقاله «تفاوت تعبیر در آیات مشابه قرآن بر پایۀ تخطی از اصول همکاری گرایس» از مهدی حبیب‌اللهی، محمدرضا ستوده‌نیا و مهدی مطیع، مجلۀ آموزه‌های قرآنی، سال 1395. نویسندگان در این مقاله، تفاوت‌های ظریف و زیبای تعابیر به ظاهر مشابه قرآن را براساس موضوع «تلویح»، یکی از مؤلفه‌های مطرح در دانش کاربردشناسی، تبیین کرده‌اند که با موضوع این پژوهش متفاوت است.

3- مقاله «تحلیل گفتمان بشارت در قرآن» از ابراهیم نامداری و زهرا عبادی، در مجلۀ پژوهش‌های زبان‌شناختی قرآن، سال 1396. در این مقاله نیز نویسندگان موضوع کارگفت و کنش گفتاری را براساس شرایط تولید پاره‌گفت، از موضوعات مهم در کاربردشناسی و تحلیل گفتمان، دست‌مایۀ تحقیق خود قرار داده‌‌اند که با موضوع محوری پژوهش حاضر متفاوت است.

 

  • بدنۀ اصلی مقاله

همان‌گونه که اشاره شد کاربردشناسی دانشی است که به مطالعة زبان و معنا هنگام کاربرد می‌پردازد و هدفش شناسایی مراد و مقصود نویسنده یا متکلم است. این دانش، متفاوت از معناشناسی به‌عنوان دانشی است که هدفش تبیین معنای حقیقی و مجازی کلمه در حد معنای قاموسی است و باوجود شباهت‌هایش با این دانش دارای کاربردها و نتایج متفاوتی است. یکی از مهم‌ترین عناصر در این دانش برای رسیدن به مراد تولید‌کنندة متن، توجه به بافتی است که آن متن در آن تولید شده است. بافت در دانش کاربردشناسی دارای لایه‌ها و تقسیماتی است که هر کدام به نحوی در کشف مراد و مقصود گوینده یا نویسنده موثرند.

3-1 لایه‌های بافتی:‌ یکی از نقش‌های مهمّ بافت کمک‌کردن به انتقال حداکثری مفاهیم بدون استفاده از نشانه‌های کلامی است؛ برای مثال، کسی که وارد مغازة ساندویچ‌فروشی می‌شود و می‌گوید «یک سوسیس لطفاً»، بافت موقعیتی این جمله به همراه قرارگرفتن کلمه «سوسیس» در کنار «لطفاً» کمک می‌کند متکلم نیازی به گفتن «لطفاً به من یک ساندویچ سوسیس بدهید» نداشته باشد. بافت دارای لایه‌های گوناگونی است:

3-1-1 لایه اولیه و درون‌زبانی شامل زنجیره‌ای‌ از کلمات تولیدشده در جمله است که با توجه به دو محور هم‌نشینی و جانشینی، یعنی رابطة کلمات با یکدیگر و انتخاب آن واژه‌ها از میان گروهی از کلمات مترادف به درک ما از مراد تولید‌کنندة متن کمک می‌کند؛

3-1-2 پس از آن، نوبت به لایة دوم بافتی می‌شود که از آن به بافت موقعیت یا برون‌زبانی یاد می‌شود. در این نوع بافت، موقعیت زمانی و مکانی و ... تولید پاره‌گفتار موجب فرآیند تفاهم می‌شود؛

3-1-3 در مرحلة سوم، دانش‌های زمینه‌ای مخاطب و پیش‌فرض‌های متکلم است که در نقش بافت، عمل و به فهمیدن مراد متکلم یا نویسنده کمک می‌کند؛ برای مثال، اینکه ساندویچ‌فروشی جایی است که غذا می‌فروشند، سوسیس یک نوع غذاست و ... اطلاعاتی‌اند که دانستن آنها به فهمیدن مراد متکلم از آن جمله کمک می‌کنند. این نوع اطلاعات را دانش‌های غیرزبانی یا دایره‌المعارفی نیز می‌گویند  ;Saeed, 2003, p. 192)صفوی، 1382، ص 64؛ صفوی، 1393، صص 97-98).

در این پژوهش سعی می‌شود لایۀ‌ سوم بافتی مؤلفة ازپیش‌انگاری که در دانش کاربردشناسی مطرح می‌شود و در چارچوب این نوع بافت قرار می‌گیرد، تبیین و نقش آن در تفسیر و به‌ویژه استنباط مراد جدی خداوند از آیات قرآن مشخص شود.

3-2 پیش‌فرض و پیش‌زمینه:‌ لایة سوم بافتی که به کمک آن می‌توان منظور گوینده یا نویسنده را استنباط کرد، چیزی است با عنوان پیش‌فرض و پیش‌زمینه. اصولاً در هر متن و گفتاری، بسیاری از مطالبی که فهمیده می‌شود، ذکر نشده‌اند و این به‌سبب دو عامل پیش‌فرض و پیش‌زمینه است؛ به این معنا که گوینده یا نویسنده احساس می‌کند نیازی به گفتن صریح سلسله‌ای از اطلاعات نیست؛ برای مثال، اگر گوینده بگوید: «صبح بچه‌ها را از خواب بیدار کرده و راهی مدرسه‌شان کردم»، این مقدار از اطلاعات برای هدف گوینده کفایت می‌کند و نیازی نیست به نحوة بیدارکردن بچه‌ها، ساعت دقیق آن و تعداد بچه اشاره کند. در اینجا عامل پیش‌فرض موجب نوعی ایجاز در سخن شده است.

 گاهی نیز عامل پیش‌زمینه که در اختیار شنونده یا خواننده است، چنین نقشی دارد. منظور ما از پیش‌زمینه، اطلاعات دایره‌المعارفی و عمومی است که خواننده یا شنونده در اختیار دارد و گوینده یا نویسنده با تکیه بر ‌آنها از بیان بسیاری از اطلاعات بی‌نیاز می‌شود؛ برای مثال، در جملة «رئیس‌جمهور در مقر سازمان ملل با دبیرکل این سازمان ملاقات کرد» گوینده نیازی به بیان «در شهر نیویورک» ندارد؛ چون بنا را بر این گذاشته که شنونده براساس اطلاعات دایره‌المعارفی این نکته را می‌داند. در کاربردشناسی، آنچه مربوط به پیش‌فرض‌های گوینده یا کلام است، در قالب ازپیش‌انگاری و استلزام مطرح می‌شود. آنچه با پیش‌زمینه مرتبط است، گاهی با عنوان استنتاج و گاهی با عنوان اطلاعات دایره‌المعارفی بیان شده است (صفوی، 1382، ص 70-73).

 

  • ازپیش‌انگاری[i]

ازجمله عناصری که موجب استنباط مقصود نهایی گوینده یا نویسنده می‌شود و سرنخ‌هایی را در اختیار شنونده یا خواننده قرار می‌دهد تا نیت واقعی از تولید یک پاره‌گفتار[ii] را استخراج کند، ازپیش‌انگاری یا پیش‌‌انگاشت است. درواقع، پیش‌انگاری یکی از انواع روابط معنایی در سطح جملات زبان است؛ به این معنا که برحسب اطلاعات موجود درون یک جمله، اطلاعات دیگری به دست می‌آیند. در چنین شرایطی، یک جمله، پیش‌زمینة‌ اطلاعاتی است که در جمله‌ای دیگر آمده است (صفوی، 1391، ص 136)؛ البته باید توجه داشت این گوینده است که پیش‌فرضی را برای پاره‌گفتش در نظر می‌گیرد و لازمة منطقی آن نیست (یول، 1391، ص 40).

بنابراین، اطلاعاتی که گوینده فرض می‌گیرد شنونده به آنها علم دارد و به زبان نیامده‌اند، ولی در ارتباط، انتقال داده شده‌اند، پیش‌انگاری محسوب می‌شوند. به عبارت دیگر،‌ گوینده برخی از اطلاعات را به زبان نمی‌آورد و اظهار نمی‌کند؛ ولی آنها را به شنونده انتقال می‌دهد. با توجه به اینکه این اطلاعات اظهار نشده‌اند، فقط بخشی از اموری به‌حساب می‌آیند که انتقال داده شده‌اند و در مقابل اطلاعاتی قرار می‌گیرند که از آنچه گفته شده است، نتیجه می‌شوند. در کاربردشناسی از دو اصطلاح برای نشان‌دادن تمایز این دو دسته از اطلاعات، یعنی پیش‌انگاری و استلزام استفاده می‌کنند. پیش‌‌انگاشت چیزی است که گوینده پیش از بیان یک اظهار آن را فرض می‌گیرد؛ به همین سبب است که می‌گوییم گوینده‌ها و نه جملات، پیش‌فرض دارند (قائمی‌نیا، 1389، ص 264).

به لحاظ لغوی، پیش‌فرض گرفتن چیزی به‌معنای فرض قرار دادن آن چیز و اثبات موضوع دیگری بر آن اساس است. محدودترین کاربرد این واژه در کاربردشناسی نیز همین مفهوم است. در مثال‌های زیر، جملة «الف» مفهوم جملة «ب» را به‌عنوان پیش‌فرض در بر دارد:

الف) او سیگارکشیدن را ترک کرده است.ß ب) او قبلاً سیگار می‌کشید.

الف) شوهر مریم خوش‌برخورد است. ßب) مریم شوهر دارد.

الف)‌ من از ترک شهر تهران پشیمان نیستم. ßب) من شهر تهران را ترک کرده‌ام.

الف) من از ترک شهر تهران پشیمان هستم. ßب) من تهران را ترک کرده‌ام.

الف)‌ نخست‌وزیر مالزی در دوبلین به سر می‌برد. ßب) مالزی نخست‌وزیر دارد.

 

شایان ذکر است یک پاره‌گفت دارای پیش‌انگاری‌های متعددی است؛ برای مثال، در جملة «برادر مریم سه اتومبیل بنز خرید»، معمولاً گوینده، این پیش‌انگاری‌ها را دارد: «شخصی به نام مریم وجود دارد»، «مریم برادر دارد»، «مریم یک برادر دارد»، «برادر مریم پولدار است». همة این پیش‌فرض‌ها مربوط به گوینده است و نه لازمة منطقی نسبت‌دادن فعل به فاعل در جمله.

 

4-1 انواع ازپیش‌انگاری و نقش آن در تفسیر قرآن

اگرچه گفته شد ازپیش‌انگاری عنصری است که مستقیماً لازمة منطقی گزاره‌های گفته‌شده نیست، به‌ هر حال این مفهوم نیز با کاربرد شمار زیادی از کلمات،‌ عبارات و ساختارها در پیوند است. این صورت‌های زبانی را به‌منزلة «شاخص‌های ازپیش‌انگاری»[iii] می‌شناسند. بر اساس همین شاخص‌ها، ازپیش‌انگاری‌های متفاوتی تشخیص داده می‌شوند. در ادامه، انواع ازپیش‌انگاری توضیح داده، مثال‌هایی از کتاب‌های زبان‌شناسی برای آن، ذکر و در آخر یک مثال قرآنی برای نشان‌دادن کاربرد این مؤلفه در تفسیر قرآن و تبیین مراد جدی بیان شده است:

 

1-1-4 ازپیش‌انگاری وجودی[iv]: پیش‌انگاشتی است که با ساختار دستوری ملکی همراه است و پیش‌انگاشت وجودداشتن را به همراه دارد. به عبارت دیگر، هنگامی که در هر نوع ساختار ملکی نسبت ملکیت چیزی به کسی داده می‌شود، لازمه‌اش این است که گوینده فرض را بر وجود چنین ملکیتی در خارج گذاشته است؛ برای مثال، در جملة «ماشین من خراب است» مالک ماشین بودن من فرض اصلی گوینده است. علاوه ‌بر این، ذکر هر نوع عبارت اسمی معرفه، به‌معنای پیش‌فرض‌ گرفتن وجود آن اسم است؛ برای مثال، «علی ازدواج کرده است» وجود کسی به نام علی را به‌عنوان پیش‌فرض در بر دارد یا «پادشاه سوئد بیمار است» وجود پادشاه سوئد را در بر دارد؛ بنابراین، جملة «خانة علی خراب شد»، دارای دست‌کم دو ازپیش‌انگاری وجودی است: اینکه کسی به نام علی وجود دارد و اینکه او دارای خانه‌ای بوده است.

برخی از مفاهیم غیرصریح قرآن با استفاده از این مؤلفة زبان‌شناختی استخراج شده‌اند.

 

نمونه‌های قرآنی:

1- «ذَالِکَ الْکِتَبُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِین» (بقره: 2) «این است کتابى که در [حقانیت‌] آن هیچ تردیدى نیست [و] مایه هدایت تقواپیشگان است» واژة «الکتاب»‌ به‌عنوان موضوع «لَا رَیْبَ» می‌تواند به این معنا باشد که اصل وجود کتاب و نوشته‌شدن آن امر مفروضی بوده است؛ ازاین‌رو، می‌توان نتیجه گرفت در زمان پیامبر(ص) و دست‌کم در هنگام نزول این آیه که مربوط به اوایل حضور پیامبر(ص)‌ در مدینه است، قرآن به‌صورت مکتوب وجود داشته است (هاشمی رفسنجانی و گروه نویسندگان، 1379، ج1، ص 45).

2- «أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْم ...» (جاثیه: 23)، «پس آیا دیدى کسى را که هوس خویش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانید ...» مقدم‌شدن «الهه»‌ بر «هوئه»‌ دلالت بر این مطلب دارد که چنین شخصی مى‌داند اله و خدایى دارد که باید او را بپرستد که خداوند یکتاست؛ ولی به‌جاى خداى متعال، هواى خود را مى‌پرستد و در جاى خدا قرار می‌دهد و اطاعتش مى‌کند؛ بنابراین، در آیة بالا، پذیرش وجود خداوند پیش‌فرض گرفته شده است. پس چنین کسى آگاهانه به خداوند متعال کافر است و به همین‌ سبب، دنبالة آیة بحث‌شده فرمود: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‌ عِلْمٍ»،‌ «خدا او را در عین داشتن علم گمراه کرد» (طباطبایی، 1417، ج18، ص 172).

3- «کیْفَ یَهْدِى اللَّهُ قَوْمًا کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانهِمْ وَ شَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جَاءَهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَ اللَّهُ لَا یَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (آل‌عمران: 86). «چگونه خداوند، قومى را که بعد از ایمانشان کافر شدند، هدایت مى‌کند؟ با آنکه شهادت دادند این رسول، برحق است و برایشان دلایل روشن آمد و خداوند قوم بیدادگر را هدایت نمى‌کند».

در این آیه صحبت از کافرشدن افراد پس از ایمان است. با توجه به اینکه در این آیه از لفظ ایمان استفاده شده است، این از‌پیش‌انگاری وجود دارد که افراد مدنظر کسانی بوده‌اند که به‌حقیقت دارای ایمان قلبی بوده‌اند و نه صرفاً اسلام ظاهری. برای اثبات این استنباط از شأن‌نزول آیه استفاده می‌شود که در کاربردشناسی جزء بافت برون‌زبانی است. دربارة این آیه، دو شأن نزول مختلف ذکر شده است؛ برخی گفته‌اند آیه یا در حق عده‌ّای از مسلمانان نازل شد که مسلمان بودند؛ ولی فریب‌خوردند،‌ مرتد شدند و به مکّه فرار کردند. هنگامی که برخی از آنان دچار پشیمانی شدند و اظهار ندامت کردند، این آیه نازل شد که طی آن به مرتدان وعدۀ عذاب الهی داده می‌شود و توبه‌کنندگان استثناء می‌شوند؛ برخی نیز گفته‌اند با توجه به سیاق آیات قبلی که بحث دربارة اهل کتاب و یهودیان است، این آیه نیز دربارة همان یهودیان نازل شده و منظور از کفر بعد از ایمان این است که آنان قبل از بعثت پیامبر(ص) به ظهور آن حضرت ایمان داشتند و حتی منتظر ایشان بودند؛ ولی بعد از مبعوث‌شدن پیامبر(ص) نسبت به ایشان، کافر و مشول عذاب الهی شدند. بنابر هر کدام از این دو شأن نزول، دلیل‌آوردن عبارت «ایمنهم» مشخص می‌شود؛ زیرا اگر منظور افراد مرتد باشد، این عده اسلام‌آوردن اوّلیه‌شان از روی نفاق و تظاهر نبود و حقیقتاً به حقانیت اسلام و پیامبر(ص) قلباً معتقد بودند؛ ولی بعد دچار تردید و مرتد شدند و اگر منظور یهودیان باشد، باز هم آنها قبل از بعثت پیامبر(ص) به ایشان ایمان قلبی داشتند و هرگز در این باور تردیدی نداشتند؛ به همین سبب دربارة حالت قبلی آنها از واژۀ ایمان استفاده شده است (رازی، 1420، ج8، ص 283؛ طبرسی، 1372، ج2، ص 789؛ سامرائی، 1427، ص 181).

آیات دیگر موجود در سیاق آیه نیز همین برداشت را تأیید می‌کند: برای مثال، آیه «إِلَّا الَّذِینَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَالِکَ وَ أَصْلَحُواْ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ» (‌آل‌عمران: 89) قرینه‌ای بر صحت شأن نزول اوّل است. همچنین، عبارت «شَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ» دلالت بر این نکته دارد که ایمان اوّلی آنان از روی نفاق و ظاهرسازی نبوده است.

در تأیید این مطلب به آیه مشابهی در سوره توبه اشاره می‌شود که در آنجا برخلاف این آیه تعبیر «کفروا بعد اسلامهم ...» به کار رفته است:‌ «یحَلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کلَمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلَامهمّ وَ هَمُّواْ بِمَا لَمْ یَنَالُوا ...» (توبه: 74). «به خدا سوگند مى‌خورند که [سخن ناروا] نگفته‌اند؛ در حالى که قطعاً سخن کفر گفته و پس از اسلام‌آوردنشان کفر ورزیده‌اند».

دربارة این آیه که می‌فرماید آن عدّه بعد از اسلام‌آوردن، کلمه‌ای کفرآمیز بر زبان جاری کردند، بیشتر مفسران نزول آن را در شأن عده‌ای از منافقان می‌دانند که در جریان حرکت پیامبر(ص) برای جنگ تبوک کلامی کفر‌آمیز به زبان آوردند یا نیت شومی در سر گذراندند و هنگامی که خبر آن به پیامبر(ص) رسید، آنان را خواستند؛ ولی در کمال وقاحت قسم یاد کردند چنین سخنی بر زبان نرانده‌ یا چنین تصمیمی نداشته‌اند و در این حالت بود که این آیه نازل شد؛ بنابراین، چونکه با استفاده از شأن نزول آیه مشخص می‌شود ضمیر «کفروا» به منافقان رجوع می‌کند و مشخص است منافقان هیچ‌گاه به پیامبر(ص) و اسلام، ایمان حقیقی نداشتند و فقط در ظاهر به مسلمانان ملحق شده بودند، در این آیه از تعبیر «اسلامهمّ»‌ استفاده شده است (رازی، 1420، ج16، ص 104؛ طباطبایی، 1417، ج9، ص 340؛ سامرائی، 1427، ص 181).

4- «سُبْحانَ الَّذِی أَسْرى‌ بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى‌ ...» (اسراء: 1) «منزّه است آن خداى که بنده‌اش محمّد را در یک شب از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى (بیت‌المقدس) که پیرامون آن را برکت دادیم، سیر داد».

در این آیه که به واقعة مهم معراج پیامبر(ص) و قبل از آن به سیر شبانۀ ایشان از مسجدالحرام به مسجداالاقصی اشاره دارد، برای بیان نام پیامبر اسلام(ص) از واژة‌ «عبده» استفاده کرده است. با توجه به مطالبی که در تعریف ازپیش‌انگاری و شرایط آن گفته شد،‌ به کار بردن این واژة خاص و سپس اضافۀ ملکی آن به ضمیر موجب استنباط مفاهیمی غیرمستقیمی می‌شود که در چارچوب ازپیش‌انگاری قرار می‌گیرد.

استفاده از کلمه «عبد» به جای دیگر صفات پیامبر(ص) بر این امر دلالت می‌کند که نایل‌شدن ایشان به این جایگاه مهم به سبب مقام عبودیت و بندگی ایشان بوده است؛ زیرا والاترین جایگاه برای یک انسان رسیدن به مقام عبودیت است؛ همان‌گونه که در آیات دیگر به مقام والای عبودیت اشاره شده است: «بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ. لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ‌« (انبیاء: 26-27) که نشان‌دهندة دستیابى به مقام عبودیت و کرامت در پرتو تسلیم محض در برابر خداوند است. همچنین، دارندگان نفس مطمئنه که به مقام رضای الهی رسیده‌اند، داخل در زمرة عباد‌الله هستند: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ... راضِیَةً مَرْضِیَّةً. فَادْخُلِی فِی عِبادِی‌ ...» (فجر: ‌28-29)، توصیف پیامبر(ص) به‌ «بِعَبْدِهِ» از میان سایر اوصاف، یک‌ نوع ازپیش‌انگاری وجودی است؛ برای القای این مطلب که چون پیامبر(ص) عبد خاص خدا بود، این شایستگى را پیدا کرد که براى دیدن آیات خاص خداوند به مسجدالاقصى برود (هاشمی رفسنجانی و دیگران، 1379، ج10، ص9؛ رازی، 1420، ج20 ، ص 292).

همچنین، استفاده از واژة عبد نشان‌دهندۀ این حقیقت است که سفر پیامبر(ص) در بیداری بوده و سیر آن حضرت جسمانی بوده است نه روحانی. درحقیقت به‌کارگیری لفظ عبد در آیه این پیش‌فرض را دارد که پیامبر با همان جسم فیزیکی خود که شایسته عبدبودن است، این سفر را انجام داده است (مکارم‌شیرازی و دیگران، 1371: ج12، ص‌ 9).

2-1-4 ازپیش‌انگاری واژگانی[v]: پیش‌انگاشتی است که از معنای بیان‌شدة یک لفظ به‌ دست می‌آید. فعل‌های مانند: «ترک‌کردن»، «شروع‌کردن»، «دوباره» یا «توانست».

او سیگارکشیدن را ترک کرد Ñ او سیگار می‌کشید.

آنها شروع به گِله کردند Ñ قبلاً گِله نمی‌کردند.

شما دوباره دیر آمدید Ñ قبلاً نیز دیر آمده‌اید.

او نتوانست نمرة عالی بگیرد Ñاو تلاش کرد.

تفاوت پیش‌انگاشت واژگانی با ازپیش‌انگاری واقعیت‌پذیر در واژگانی، لفظ و عبارت خاصی دلالت بر مفهوم ناگفته دیگری دارد؛ در حالی که در واقعیت‌پذیر، عین‌ ازپیش‌انگاری بیان می‌شود؛ ولی گوینده درصدد ارائة توضیحی دربارة آن است و قصد بیان همان مفهوم را ندارد و در این راستا، مطلبی را پیش‌فرض در نظر گرفته است.

 

نمونه‌های قرآنی:

1- «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممِّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُون» (بقره: 3)؛ عبارت «مما رزقناهم ینفقون» به نکته‌ای اشاره دارد که می‌تواند به‌عنوان ازپیش‌انگاری واژگانی مطرح باشد؛ آن اینکه در این آیه، یکی از صفات پرهیزکاران، انفاق‌کردن آنچه خداوند به آنها روزی کرده، بیان شده است. استفاده از عبارت «از همان که ما روزی کرده‌ایم» به‌جای «از آنچه که دارید» می‌تواند دلالت بر این نکته کند که انفاقی پذیرفتنی است که از طرف خداوند روزی شخص شده است؛ یعنی ازطریق حلال کسب شده باشد؛ پس انفاق مال حرام اصلاً انفاق به‌حساب نمی‌آید (زمخشری، 1407، ج1، ص 40). با توجه به اینکه این مطلب از واژة‌ «ینفقون» به دست می‌آید و اگر به جای آن کلمة‌ دیگری استفاده می‌شد،‌ چنین برداشتی نمی‌شد.

2- در دو آیه مشابه زیر، تفاوت در تعبیر باعث استنباط یک مفهوم اضافه می‌شود که براساس تعریف، در زیر عنوان ازپیش‌انگاری واژگانی مطرح می‌شود:

«و لَا تَقْتُلُواْ اوّلادَکُم مِّنْ إِمْلَاقٍ نحَّنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ» (انعام: ‌151). «و فرزندان خود را از بیم تنگدستى مکشید، ما شما و آنان را روزى مى‌رسانیم».

«وَ لَا تَقْتُلُواْ اوّلادَکُمْ خَشْیَةَ إِمْلَاقٍ نحَّنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کَانَ خِطْا کَبِیرًا» (اسراء: 31). «از بیم تنگدستى فرزندان خود را مکشید، ماییم که به آنها و شما روزى مى‌بخشیم. آرى، کشتن آنان همواره خطایى بزرگ است».

هر دو آیه در نکوهش سنت سخیف دورۀ جاهلی است که در آن خانواده‌ها به‌واسطة فقر و نداری اقدام به کشتن فرزندان خود می‌کردند. در این دو آیه، ضمن نهی از این عمل جنایت‌آمیز بر این نکته تأکید می‌شود که روزی‌دهندة شما و فرزندان شما خداوند بزرگ و بی‌نیاز است. باوجود شباهت زیاد این دو آیه تفاوت‌هایی نیز وجود دارد؛ ازجمله اینکه در سوره انعام عبارت «من املاق» و در سوره اسراء «خشیه املاق» گفته شده است. در پیش‌انگاشت واژگانی وجود کلمه‌ای خاص در جمله باعث استنباط معنایی ضمنی و مفروض می‌شود؛ برای مثال، در جملة «او نتوانست نمره عالی بگیرد» متفاوت از جملة «او نمره عالی نگرفت» است و این به‌سبب استفاده از واژه «نتوانست» است. جمله اوّل این معنای ضمنی را در بر دارد که او باوجود تلاش زیاد موفق به این کار نشد؛ در حالی که در جمله دوم این معنای اضافی وجود ندارد. در دو آیه یادشده نیز چنین است. در جمله «من املاق» این پیش‌فرض وجود دارد که چون فقر وجود داشته است، عده‌ای دست به کشتن فرزندان می‌زده‌اند؛ بنابراین، اصل وجود فقر امری مسلم انگاشته شده است؛ در حالی که در جمله «من خشیه املاق» وجود کلمۀ خشیه این پیش‌فرض را به ذهن می‌رساند که فقط ترس از فقر وجود دارد و نه خود فقر و به این معناست که آن افراد دارای فقر بالفعل نیستند.

ازجمله مؤیدات اینکه خطاب در آیه 151 انعام به مشرکان فقیر است، عبارت «نحَّنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ» است. دلیل بر اینکه مخاطب این آیه فقرا هستند، این است که می‌فرماید «ما شما و فرزندانتان را روزی می‌دهیم»، مقدم‌شدن ضمیر «شما» در این آیه نشان می‌دهد آنها در روزی خودشان هم درمانده‌اند چه رسد به روزی فرزندانشان (اسکافی، 1422، ج2، ص 562)؛ در حالی که در آیه 31 اسراء، عبارت «نحَّنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاکمُ» و مقدم‌شدن ضمیر «هم» بر ضمیر «ایاکم» تأییدکنندة این نکته است که خطاب در این آیه به افراد غنی جامعه است؛ زیرا آنها دست‌کم دغدغۀ سیرکردن شکم خودشان را ندارند و ازاین‌رو در مرحله دوم ذکر شده‌ است؛ دغدغۀ آنها روزی‌رساندن به فرزندان است و این نشان‌دهندۀ توانمندبودن آنهاست (اسکافی، 1422، ج2، ص 562).

 

3-1-4 ازپیش‌انگاری ساختاری[vi]: ساختار دستوری جمله، نوعی پیش‌فرض را می‌رساند؛ برای مثال، در پرسش از زمان و مکان وقوع عملی، پیش‌فرض گوینده این است که عمل به‌وقوع پیوسته است. همچنین، در جملاتی که ساختار جمله نشان‌دهندة تأکیدِ گوینده بر بخش خاصی از جمله است؛ برای مثال، در جمله «این حسن بود که به من کمک کرد»، عبارت «این حسن بود» به این معناست که دربارة اینکه کسی به گوینده کمک کرده است، بحثی نیست؛ ولی بحث دربارة این است که چه کسی به او کمک کرده است؛ ولی در جملة «کاری که حسن کرد کمک‌کردن بود»، تأکید بر «کمک‌کردن» ‌است و ازاین‌رو، ازپیش‌انگاری آن این است که حسن کاری کرده است (Saeed, 2003, p. 107). از دیگر نمونه‌های ازپیش‌انگار ساختاری، جملات قیدی است؛ برای مثال، در جملة «هنگامی که در تهران بودم، این اتومبیل را خریدم»، این پیش‌انگار را در بر دارد که «من زمانی در تهران زندگی می‌کردم» (Karttunen, 1974). همچنین، ساختارهای تفضیلی نیز موجب استنباط ازپیش‌انگاری می‌شوند؛ برای مثال، جملة «علی زبان‌شناس حاذق‌تری از محمد است»، این ازپیش‌انگاری را در پی دارد که محمد نیز زبان‌شناس است (Levinson, 1983, p. 12). در این نوع ازپیش‌انگاری، متکلم فرض را بر این می‌گذارد که شنونده اصل موضوع را پذیرفته است.

او چه موقع رفت؟ Ñ او رفت.

دوچرخه‌ات را از کجا خریدی؟ Ñتو دوچرخه را خریدی.

 

نمونه‌های قرآنی:

  • در دو آیه مشابه زیر، ساختار تأکیدی ناشی از وزن صرفی یک کلمه باعث استنباط معنای اضافه در یکی از آیات می‌شود که ازقبیل ازپیش‌انگاری ساختاری دانسته می‌شود. توجه به همین نکته موجب درک تفاوت معنایی دو آیه و یافتن حکمت تفاوت تعبیر در این دو آیه مشابه می‌شود:

«فَلَمَّا رَءَا الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبىِ هَذَا أَکْبرَ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَقَوْمِ إِنىِ بَرِى‌ءٌ مِّمَّا تُشرْکُون» (انعام: 78). «پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: این پروردگار من است. این بزرگ‌تر است و هنگامى که افول کرد، گفت: اى قوم من، من از آنچه [براى خدا] شریک مى‌سازید، بیزارم».

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنىِ بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُون» (زخرف: 26). «چون ابراهیم به [نا]پدرى خود و قومش گفت: من واقعاً از آنچه مى‌پرستید، بیزارم» (فولادوند). در ترجمۀ مرحوم الهی قمشه‌ای قید «سخت» ‌به همین منظور آمده است: «(یاد آر) وقتى که ابراهیم با پدر (یعنى عموى خود) و قومش گفت: من از معبودان شما سخت بیزارم».

این دو آیه هر دو در مقام احتجاج و استدلال حضرت ابراهیم(ع) علیه شرک و در اثبات توحید وارد شده‌اند. در آیه اوّل با عبارت «انی بریء» و در آیه دوم با عبارت «اننی براء» بیان شده است. «بریء» بر وزن فعیل صفت مشبهه است؛ در حالی که «براء» بنابر نظر برخی از اهل‌ لغت و مفسران، مصدر است؛ مانند خلاء و ظماء (زمخشری، 1407، ج4، ص 246؛ طبرسی، 1372، ج9، ‌ص 68؛ ابوحیان، 1420، ج9،‌ ص 367). سؤال این است که چرا در آیه اوّل از صفت مشبهه و در آیه دوم از مصدر استفاده شده است.

در علم نحو بیان شده تفاوت دو تعبیر «زید عدل» و «زید عادل» که در اوّلی مصدر به اسم نسبت داده شده و در دومی صفت، در این است که در نسبت‌دادن مصدر به اسم شدت و تأکید وجود دارد؛ زیرا مصدر فقط بر حدث دلالت می‌کند و هنگامی که چنین مفهومی به شخصی نسبت داده می‌شود، به لحاظ بلاغی به این معناست که آن شخص به دلیل کثرت ممارست و همراهی با آن صفت، عین آن و نماد آن مفهوم شده است؛ در حالی‌ که با نسبت‌دادن صفت به اسم با توجه به اینکه صفت متضمن حدث و ذات است، به معنای ثبوت حدث برای آن اسم بوده و درنتیجه، از تأکید کمتری برخوردار است (بامیانی، ‌بی‌تا، ج3، ص 165).

همچنین، گفته شد که در ازپیش‌انگاری ساختاری، ساختار جمله به‌گونه‌ای است که امری مفروض و مسلم در نظر گرفته و مفهوم جدیدی منتقل می‌شود. در عبارت «إِنَّنىِ بَرَاءٌ مِّمَّا تَعْبُدُون» کلمه «براء»‌ دلالت بر تأکید مبالغه می‌کند؛ به‌ سبب اینکه حضرت ابراهیم(ع) در مقامی است که به یقین رسیده و برائت او از بت‌ها سال‌ها قبل برای او محرز شده و الان در مقام تأکید مجددً آن است؛ بنابراین، ساختار جمله، این ازپیش‌انگاری را دارد که گوینده این جمله در زمانی آن را به زبان رانده که اصل برائت‌جویی از مشرکان برایش مسلم و هدفش تأکید آن است (سامرائی، 1427، ص 38).

ولی در سوره انعام، این آیات بنابر نقل برخی از مفسران، انعکاس‌دهندة دوران کودکی حضرت ابراهیم(ع) است؛ زمانی که ایشان با عمل پرستیدن بت‌ها و ستارگان برخورد کرد و در مقام حیرت و بحث از حقیقت بود و بنابراین، برای رسیدن به یقین دربارة خداوند برای خویش تمام احتمالات را بررسی کرد و درنهایت به پوچ‌بودن آنها پی‌برد و با جمله «انی بریء مما تشرکون» برائت خود را از این معبود‌ها اعلام کرد؛ حتی اگر اعتقاد قلبی حضرت ابراهیم(ع) در این زمان توحید دانسته شود، ایشان در مقام احتجاج علیه بت‌پرستان، خود را در مقام یک‌ بت‌پرست قرار می‌دهد و با زبان خصم با او صحبت می‌کند تا استدلال در دل و ذهن آنان بهتر اثر ‌گذارد (طباطبایی، 1417،‌ ج7، صص 175-6). این درحالی است که در سوره زخرف، بحث بر سر بهانۀ همیشگی بت‌پرستان و کافران در تبعیت‌کردن از پدران و اجدادشان در بت‌‌پرستی و شرک‌ورزی نسبت به خداوند است. پس از تهدید آنان به دچارشدن به عاقبتی که گویندگان چنین بهانه‌ای در اقوام پیشین داشتند، آیه مدنظر را ذکر می‌فرماید و به نوعی پاسخ ابراهیم(ع) را به قومش، با چنین رویه‌ای، بیان می‌کند. درواقع، در اینجا ذکر داستان حضرت ابراهیم(ع) همانند یک جملۀ معترضه در میان احتجاج علیه کفار است (رازی، 1420، ج27، ص 627).

ازاین‌رو، استفاده از ساختار تأکیدی «اننی براء» و مقایسۀ آن با تعبیر «انی بریء» موجب استنباط این معنای اضافی می‌شود که اصل برائت‌جویی ابراهیم(ع)، قطعی و پیش از این ثابت بوده است؛ بنابراین، این سخن مربوط به دوران بزرگسالی آن حضرت و متفاوت از برائت اولیه او در کودکی است.

ازجمله مؤیدات این برداشت، عبارت «هذا ربی» در سوره انعام است که در آن نکته‌ای وجود دارد؛ آن اینکه چرا «هذا» که به «شمس»‌ مؤنث اشاره دارد، مذکر آمده است. برخی از مفسران، آن را از باب مطابقت با خبر «ربی» دانسته‌اند؛ ولی مرحوم علامه طباطبایی، دلیل انحراف از این قاعدۀ نحوی را در اشعار به این نکته می‌دانند که در آن موقعیت حضرت ابراهیم(ع) خود را در مقام یک انسان بی‌خبر و بی‌‌توجه به همۀ نشانه‌های الهی قرار می‌دهد تا کاملاً خود را شبیه خصم کند؛ زیرا اگر شخص به موقعیت و زوال‌پذیری خورشید دقت کرده باشد، دیگر صبر نمی‌کند تا افول آن را ببیند و سپس حکم به برائت از آن کند؛ بنابراین، مثل کسی که خورشید را نمی‌شناسد، در اشاره به آن «هذا»‌ به ‌کار می‌برد؛ زیرا مذکرآوردن اسامی و ضمایر در مقام ابهام مناسب‌تر از مؤنث است؛ مثل کسی که شبحی را از دور می‌بیند و نمی‌داند مذکر یا مؤنث است، در مقام سؤال می‌گوید: «من هذا» (طباطبایی، 1417،‌ ج7، ص 179).

  • در آیة 30 سورة بقره آمده است: «وَ إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إِنىِ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَ تجَعَلُ فی‌ها مَن یُفْسِدُ فی‌ها وَ یَسْفِکُ الدِّمَا ...»؛ هنگام تصمیم خداوند برای خلق آدم، ملائکه از خداوند سؤال می‌کنند، آیا روی زمین کسی را قرار می‌دهی که فساد کند و خون ‌بریزد؟ پیش از این گفته شد ازجمله مصادیق از‌پیش‌انگاری ساختاری، هنگامی است که سؤالی دربارۀ چگونگی، زمان یا چرایی عملی پرسیده شود،‌ در این حالت، اصل تحقق عمل، مفروض در نظر گرفته می‌شود و ازپیش‌انگاری ساختاری است.

در اینجا سؤال ملائکه ناظر به چرایی خلق آدم، این ازپیش‌انگاری را به‌ دنبال دارد که آنان از اینکه انسان یا هر کس دیگری روی زمین قرار گیرد، دست به فساد می‌زند و خون‌ریزی می‌کند، خبر داشته‌اند و این دلیل بر این است که قبل از خلق آدم روی زمین، انسان‌های دیگری زندگی کرده و دست به فساد زده بودند یا اینکه قبل از آدم،‌ جنیان روی زمین زندگی می‌کرده و سابقة ظلم و فساد داشته‌اند (طبری، 1412، ج1، ص 158؛ طبرسی، 1372، ج1، ص 177).

4-1-4 ازپیش‌انگاری واقعیت‌پذیر و واقعیت‌ناپذیر[vii]: ازپیش‌انگاری واقعیت‌پذیر حاصل افعالی چون «دانستن»، «فهمیدن»، «متوجه‌شدن»، «آگاه‌بودن» و ... است. متکلم، واقعیتی را پیش‌فرض در نظر می‌گیرد و دربارة آن اطلاعات دیگری نظیر، فهمیدن، متوجه‌بودن می‌دهد.

 نفهمید که او بیمار است Ñ او بیمار است.

آگاه نبودم که او متأهل استÑ او متأهل بود.

متوجه شدم که او زود رفت Ñ او زود رفت.

خوشحالم که تمام شد Ñ تمام شد.

ازپیش‌انگاری واقعیت‌ناپذیر ازپیش‌انگاریی است که با توجه به برخی از فعل‌ها، نادرست‌بودنشان مفروض است. همین‌طور ساختارهای جملات شرطی غیرواقعی یا آرزوهای غیرواقعی متکلم جزء این نوع قرار می‌گیرند:

خواب دیدم که ثروتمند بودم Ñثروتمند نبودم.

خیال می‌کردیم که در هاوایی هستیم Ñدر هاوایی نبودیم.

او وانمود می‌کند مریض است Ñاو مریض نیست.

اگر دوستم بودی، به من کمک کرده بودیÑ شما دوست من نیستی (یول، 1391، صص 42-53؛ قائمی‌نیا، ‌1389، صص 264-368).

در قرآن کریم نیز برخی از آیات با داشتن الفاظی از مادة «علم» در برگیرندة ازپیش‌انگاری واقعیت‌پذیرند.

 

نمونه‌های قرآنی:

  • «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُون‌« (بقره: 216)‌ و «بر شما جنگ [در راه خدا] نوشته شده است؛ در حالى ‌که براى شما خوشایند نیست و بسا چیزى را خوش نمى‌دارید با اینکه آن براى شما خیر است و بسا چیزى را دوست مى‌دارید با اینکه آن براى شما بد است و خدا مى‌داند و شما نمى‌دانید».

در این آیه خداوند به واجب‌شدن جهاد در راه خدا در زمان مناسب آن اشاره می‌کند و اینکه چه‌بسا برخی از واجبات الهی برای انسان‌ها ناخوشایند است، ولی در نزد خداوند حکیم منشأ خیر و خوبی بوده و ازاین‌رو، واجب شده است. عبارت «والله یعلم و انتم لا تعلمون» که به معلوم‌بودن این احکام نزد خداوند و مجهول‌بودن جنبه‌های مثبت آنها برای انسان‌ها اشاره دارد، حامل این ازپیش‌انگاری است که احکام شرع، تابع مصالح و مفاسد ذاتی و درونی افعال است؛ بنابراین، اگر خداوند به فعلی، امر و آن را واجب می‌کند، به سبب این است که علم او به خوبی و خیر آن فعل تعلق گرفته است؛ از‌این‌رو، از همین آیه و از پیش‌فرض نهفته و استنباط‌شده از فعل «علم»، می‌توان به حسن و قبح ذاتی رسید (هاشمی و رفسنجانی و دیگران، ج2، ص 67)

  • «فَلَا تجَعَلُواْ لِلَّهِ أَندَادًا وَ أَنتُمْ تَعْلَمُون» (بقره: 22)؛ عبارت «وَ أَنتُمْ تَعْلَمُون» حال است برای فاعل در «تجعلوا» (درویش، 1415، ج1، ص 54)؛ به این معناست که «در حالی که می‌دانید برای خدا شریک قرار ندهید»؛ بنابراین، آیه به‌صورت ضمنی به این نکته اشاره دارد که شما می‌دانید برای خداوند شریکی وجود ندارد. از همین نکته استفاده می‌شود که اصل وجود علم فطری به خداوند در همة انسان‌ها امری مسلم و قطعی است (رازی، 1420، ج2، ص 343؛ هاشمی رفسنجانی و دیگران، 1379، ج1، ص 74).
  • «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا لَکُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِن وَلیٍّ وَ لَا نَصِیرٍ» (بقره: 107) و « مگر ندانستى که فرمانروایى آسمان‌ها و زمین از آنِ خداست و شما جز خدا سرور و یاورى ندارید». در این آیه خطاب فعل «الم تعلم» به پیامبر(ص) اسلام است؛ ولی از آن ارادۀ عموم شده است (ابوحیان، ‌1420، ج1، ص 553)؛ چون درحقیقت، آیه در مقام پاسخ‌گویی به یهودیان و مسلمانانی است که به نسخ آیات الهی اشکال می‌گرفتند. نکته ظریف این است که باوجود متوجه‌بودن خطاب به عموم افراد و اینکه در عبارت‌های بعدی التفات به جمع شده است «وَ مَا لَکُم ...» و «أَمْ تُرِیدُونَ أَن تَسْلُوا ْ...»، در هنگام بیان صفت مالکیت مطلق الهی، خطاب را متوجه پیامبر(ص) کرده است؛ بنابراین، با توجه به اینکه آیه در ظاهر به پیامبر اسلام(ص) خطاب شده، با اینکه امکان جمع‌آوردن آن نیز بوده است، این ازپیش‌انگاری استنباط می‌شود که فقط پیامبر(ص) شایستۀ درک و فهم سلطنت مطلق خداوند است.
  • در برخی از آیات قرآن کریم، شرط‌های غیرواقعی وجود دارد که از آنها ازپیش‌انگاری استنباط می‌شود؛ ازجمله این موارد، آیاتی است که در آن «لو» شرطیه به کار رفته است که ظهور در شرط غیرواقعی دارد. لازمۀ این نوع شرط در قرآن تحقق‌نیافتن آن و مسلم فرض کردن نفی آن به‌عنوان یک پیش‌فرض است و از این نظر، چینن شرطی ظهور در نفی خواهد داشت؛ برای مثال، آیة «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُون» (انبیاء: 22). در این آیه شرط «لو کان فیهما الهه» به این معناست که خدایان متعدد غیر از خداوند یکتا وجود ندارد. این نفی خدایان موجب استنباط یک ازپیش‌انگاری می‌شود و آن اینکه دعوای میان بت‌پرستان و موحدین در یگانگى معبود و تعدد آن نیست، بلکه اختلاف در اله به معناى رب و معبود است؛ به این معنا که بت‌پرست‌ها معتقدند تدبیر این عالم از ناحیۀ آفریدگار عالم به موجوداتى دیگرِ دارای مقام و رتبه واگذار شده است؛ به همین سبب شایسته پرستش شده‌اند و در دنیا و قیامت شفیع ما خواهند بود؛ موضوعی که آیات دیگر قرآن هم تأیید می‌کنند؛ مانند «وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ» (زخرف: 9) و آیه ‌«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (زخرف: 87) (طباطبایی، 1417، ج14،‌ ص 374).

 

  • تطبیق ازپیش‌انگاری با عناصر موجود در علوم اسلامی

در کاربردشناسی به‌عنوان یک رشتة نسبتاً جدید از زبان‌شناسی مدرن، دغدغة اصلی، واکاوی مراد و مقصود نهایی گوینده یا نویسنده با استفاده از مجموعة قرائن زبانی و غیرزبانی است. در این راستا، زبان‌شناسان برای ترسیم و استنباط مراد گوینده از پاره‌گفت‌ها، به تکنیک‌ها و عناصری متمسک شده‌اند که در این نوشتار به دو مورد از آنها در قالب بافت پیش‌فرض اشاره شد. نگاه اجمالی به این مؤلفه‌ها نشان می‌دهد در بیشتر آنها شنونده یا خواننده مجبور است برای فهمیدن مقصود گوینده دست به یک تلاش فکری بزند، عناصر بافتی را کنار هم گذارد و درنهایت، مراد گوینده را استنباط کند. نیاز مخاطب به استنباط و تلاش فکری به این معناست که مراد گوینده ازقبیل معنای مطابقی و منطوق صریح نیست؛ بلکه باید آن‌ را در مدلول‌های التزامی و غیرصریح طبقه‌بندی کرد. در اینجا تلاش شد به مقایسه و تطبیق ازپیش‌انگاری و پدیده‌های متناظر با آنها در بحث دلالت و دیگر موضوعات - آنگونه که در سنت اسلامی مطرح است - پرداخته شود.

 

5-1 ازپیش‌انگاری و مفهوم

 در تعریف ازپیش‌انگاری گفته شد عبارت است از اطلاعاتی که گوینده فرض می‌گیرد شنونده به آنها علم دارد و به زبان نیامده‌اند؛ ولی در ارتباط انتقال داده شده‌اند. به عبارت دیگر،‌ مفهومی که گوینده به‌صراحت مطرح نمی‌کند، ولی آنها را به شنونده انتقال می‌دهد؛ برای مثال، در جملة «خواهر علی ازدواج کرد»، آنچه گوینده به‌صراحت به شنونده انتقال می‌دهد، ازدواج خواهر علی است؛ ولی در ضمن این خبر، اطلاع می‌دهد علی خواهر دارد؛ بنابراین، خواهرداشتن علی به‌صورت ضمنی به آن اشاره شده است، نه مستقیم.

در بررسی مباحث مطرح‌شده در علوم اسلامی، مفهومی یافت نشد که دقیقاً با این ویژگی‌ها مطرح شده باشد؛ با‌ این حال به نظر می‌رسد نزدیک‌ترین عنوان به ازپیش‌انگاری در مباحث اصول ‌فقه، بحث مفهوم باشد؛ زیرا در تعریف مفهومی که مقابل منطوق است و اختصاص به جملات و ترکیبات تام و ناقص، چه انشایی و چه خبری دارد،‌ گفته شده عبارت است از معنایی که خارج از قلمرو نطق و با واسطه فهمیده می‌شود. درحقیقت، مفهوم مدلولی است که در کلام نیست و لفظی حامل آن نیست؛ ولی از کلام استنباط و فهمیده شده و مدلول التزامی کلام است (مظفر، بی‌تا، ج1، ص 107)؛ برای مثال، در جملة «اگر فردا باران نیاید، به مسافرت خواهم رفت»، منطوق این جمله همان است که گفته شده است؛ ولی مفهومش این است «اگر فردا باران بیاید، به مسافرت نخواهم رفت» (ولائی،‌ 1380، ص 300).

در میان اقسامی که برای ازپیش‌انگاری گفته شد، ازپیش‌انگاری واقعیت‌ناپذیر قرار دارد که از جملات شرطی غیرواقعی استنباط می‌شود؛ برای مثال، در جملة «اگر دوستم داشتی، کمکم می‌کردی»، پیش‌فرض این جمله «دوست‌نداشتن»‌ است. با توجه به این مثال و نیز قرارگرفتن مفهوم شرط در سنت اسلامی میان انواع مفهوم، پذیرفتنی‌بودن این نظریه را تقویت می‌کند؛ البته همان‌طور که گفته شد میان مباحث مطرح‌شده در ازپیش‌انگاری و مفاهیم، تطابق کامل وجود ندارد؛ ولی به هر حال دست‌کم در بخش نظری و تبیین جایگاه، شباهت‌های فراوانی وجود دارد. به نظر می‌رسد در سنت اسلامی و اصول‌فقه در مطرح‌کردن مبحث مفهوم، هدفْ استنباط حکم از دلائل لفظی و با ایجاد ملازمه بوده است؛ ازاین‌رو، به جنبة پیش‌فرض‌بودن برخی از مفاهیم به‌گونۀ مطرح‌شده در کاربردشناسی عنایتی نداشته‌اند.

 دربارة حجیّت مفهوم، بنابر نظر بیشتر علمای اصول، در صورت اثبات مفهوم‌داشتن جمله‌ای، به دلیل اینکه چنین مفهومی ازجمله ظهورات لفظی است، تحت قاعدة کلی اصاله‌الظهور قرار می‌گیرد و حجیّت آن اثبات می‌شود. به عبارت دیگر، اگر دربارۀ مفهوم شرط، اختلاف وجود دارد، نزاع بر سر حجیّت‌داشتن یا نداشتن مفهوم شرط نیست؛ بلکه نزاع بر سر این است که جملة شرطیه با قطع‌نظر از قرائن مخصوص، آیا بر انتفای حکم در هنگام انتفای شرط دلالت دارد یا نه و آیا ظهور در این معنا دارد یا نه، نه اینکه بعد از دلالت بر این مفهوم و ظهورش در این معنی در حجیت‌اش نزاع شود! (مظفر، بی‌تا، ج1، بحث مفاهیم).

 

5-2 ازپیش‌انگاری و لازم حکم

در علم معانی نیز برای برخی از مؤلفه‌های کاربردشناسی ازجمله ازپیش‌انگاری مصادیقی یافت می‌شود؛ زیرا عمدة کار علم معانی بحث از موارد کاربرد مختلف جملات است و در آن آموزش داده می‌شود که به‌طور مثال، برای جملات امری چه معانی مختلفی وجود دارد تا کاربر زبان به مقتضای حال یکی از انحای آن را به‌ کار برد و شنونده را متوجه آن مقصود کند و شنونده با دانستن موارد کاربردی این جملات، مراد گوینده را بفهمد (شمیسا، 1386، ص 32).

یکی از مباحث بیان‌شده در علم معانی و نزدیک به بحث ما موضوع حکم و لازم حکم است. در بحث احوال اسناد گفته شده است مخبر یا شخصی که واقعاً درصدد خبردادن است، یکی از این دو قصد را در خبردادنش دارد: 1- افادة حکم: یعنی قصد دارد مضمون جمله یا مفاد حکم را به مخاطب برساند؛ به‌طور مثال، کسی که به شخصی جاهل می‌گوید: «زید قائم»، هدفش این است که به او ایستاده‌بودن زید را بفهماند؛ 2- افادة لازم حکم: هنگامی که مخاطب از محتوای خبر مطلع باشد، مقصود مخبر این است که به مخاطب اعلام کند او نیز از این موضوع با خبر است؛ مانند کسی که به مخاطب می‌گوید: «قد حفظت التوراه»، تورات را حفظ کردی. منظورش این است که به مخاطب بفهماند او نیز از این موضوع باخبر است و قصدش این نیست که به مخاطب خبر دهد او تورات را حفظ کرده است؛ زیرا مخاطب، این را می‌داند؛ البته واضح است در هر جا افادة حکم باشد، به‌دنبالش افادة لازم حکم نیز هست؛ یعنی در هر جمله‌ای که قصد متکلم خبردادن به مخاطب است، در ضمن این کار به مخاطب می‌فهماند او از محتوای خبر مطلع است؛ ولی در افادة لازم حکم، افادۀ خود حکم به‌ضرورت وجود ندارد؛ زیرا در مواردی که مخاطب از اصل حکم باخبر است، دیگر افادة حکم معنا ندارد. به عبارتی نسبت بین فایدة خبر و لازم فایدة خبر، عموم و خصوص مطلق است. افادة حکم اخص و افادة لازم حکم اعم است؛ زیرا افادة حکم،‌ مستلزم عالم‌بودن متکلم به حکم است؛ ولی افادة لازم حکم مستلزم خود حکم نیست (تفتازانی، 1374، ص 44).

در تعریف لازم حکم، علمای بلاغت به همین مقدار، اکتفا و تنها آن را به موردی منحصر کرده‌اند که مخاطب از محتوای خبر مطلع است؛ امّا می‌توان معنای «لازم حکم» را توسعه داد و گفت اگر مقصود، معنای اوّلیة جمله باشد، بیان حکم است؛ ولی اگر مراد معنای ثانوی باشد، لازم حکم است (شمیسا، 1386، ص 49). با توجه به اینکه در افادة حکم همواره لازمة حکم نیز وجود دارد، شاید ازپیش‌انگاری در زبان‌شناسی مدرن چیزی شبیه به لازم حکم است؛ زیرا در آن نیز قصد گوینده اوّلاً و بالذات بیان مضمون اصلی جمله است و در ضمن آن، معنای دیگری نیز منتقل می‌شود که از لوازم آن است؛ البته در کتاب‌های بلاغی علاوه بر فایدة خبر و فایدة لازم خبر برای جملات خبری، فواید دیگری نیز بیان شده‌اند که فهمیدن این معانی با توجه به سیاق و بافت برون‌زبانی ممکن است؛ برای مثال، گاهی هدف گوینده از بیان مطلبی، نه خبردادن به مخاطب است و نه اعلام اینکه او از مطلب خبر دارد؛ بلکه هدف او جلب رحم و شفقت و نیاز او به همدردی است؛ مثل جمله «انی فقیر الی عفو ربی». غیر از این، موارد دیگری نیز وجود دارند (هاشمی، 1381، ص 52).

 

  • نتیجه‌گیری

1-6 استفاده حداکثری از حداقل‌ الفاظ

اصولاً بحث دربارة ازپیش‌انگاری به این دلیل وارد موضوعات معناشناسی و درنهایت، کاربردشناسی شده است که در هر سخنی جریان تفهیم و تفاهم گوینده و شنونده براساس مسلم‌دانستن و معلوم فرض کردن برخی از داده‌ها انجام می‌گیرد؛ بنابراین، بخشی از معنا و منظور که گوینده اراده می‌کند و ممکن است شنونده درک کند، در ضمن واژگان‌، ساختارها و حتی شرایط زمانی و مکانی یا روحیات شنونده و گوینده به‌عنوان پیش‌‌انگاشت مسلم، در نظر گرفته و در محاوره منتقل می‌شود. قرآن کریم که متنی ویژه و دارای زبان خاص و به اعتقاد مسلمانان دارای ابعاد و لایه‌های معنایی متعدد و نیز کتابی جاودان و راهنمای بشر در همۀ امور دینی و حتی غیر‌دینی است، باید به لحاظ دربرداشتن ازپیش‌انگاری و مفاهیم التزامی و غیرمستقیم، کتابی خاص و منحصر‌به‌فرد باشد؛ زیرا قرار است بیشترین مفهوم ممکن در کمترین تعداد لفظ و عبارت‌ منتقل شود؛ البته همواره مفسران اسلامی به این موضوع توجه داشته‌اند؛ ولی به نظر می‌رسد در نگاه کاربردشناسانه به قرآن و با تحلیل تک‌تک کلمات و استخراج مدالیل التزامی و ازپیش‌انگاری‌ها وجودی، واژگانی و ساختاری، افق‌های جدید معرفتی در قرآن به دست‌ آیند.

 

2-6 اهمیّت صفت‌ها و ساختارهای اضافه در قرآن

از جمله نتایج به‌دست‌آمده در این نوشتار، استخراج معانی ضمنی از ساختارهای اضافه ملکی، وصف، شرط و ... در قرآن کریم است؛ نکته‌ای که فقهای اسلامی در استنباط‌های خود به‌ویژه در بحث مفاهیم مثل مفهوم شرط، وصف و غایت به آن توجه ویژه داشته‌اند. اگر ملاک‌ها و دلایل حجیت مفاهیمی مثل مفهوم شرط دربارة سایر مصادیق ازپیش‌انگاری که بحثی از آنها در علوم اسلامی نشده است، تعمیم داده شود، مؤلفه‌های جدیدی در برخورد با آیات قرآن و برای استخراج معانی غیرمستقیم وجود دارند. استفاده از این مؤلفه‌ها به تفسیرهای بدیع و در عین‌ حال معتبر از آیات قرآن منجر خواهد شد.

 

3-6 لزوم توجه به مدالیل التزامی در قرآن

بررسی چند آیه از قرآن کریم از دریچۀ ازپیش‌انگاری موجب تأیید و تقویت استنباط‌ها و نتیجه‌گیری‌هایی است که علمای اسلامی سال‌ها قبل به آن رسیده و در تفاسیر گرانسنگ خود متذکر شده‌اند. این موضوع دارای دو فایده است:‌ نخست، مشخص می‌شود دانشمندان اسلامی به نوعی دیگر، سال‌ها قبل به نظریه‌ها و دیدگاههای جدید زبان‌شناسان غربی باوجود جدیدبودن روش‌ها و تعابیرشان توجه داشته‌ و چه‌بسا در مواردی دقیق‌تر و عمیق‌تر دربارة آنها نظریه‌پردازی کرده‌اند. دوم اینکه در استنباط مفاهیم جدیدی که مفسران قدیمی به آنها توجه نداشته‌اند، جرأت و جسارت می‌بخشد.

 

4-6  استنباط معانی جدید از ساختارهای تأکیدی

ازجمله فواید توجه به موضوع ازپیش‌انگاری در آیات قرآن کریم، ترسیم روشی منسجم و علمی برای بررسی تأکیدهای موجود در آیات قرآن است. بی‌شک متن قرآن به سبب در بر داشتن تعابیر مختلف تأکیدی از این نظر کم‌نظیر است. وجود انواع و اقسام تأکیدهای لفظی و ساختاری و قسم‌های متعدد موجب شده است ازجمله موضوعات مورد توجه اهل‌ بلاغت در قرآن، ساختارهای تأکیدی باشد. با توجه به اینکه در توضیح ازپیش‌انگاری گفته شد ساختار یا کلمه‌ای خاص بر مسلم‌بودن مطلبی و بیان مطلب جدیدی دلالت می‌کند،‌ الفاظ و ساختارهای تأکیدی قرآن به‌راحتی در بخش ازپیش‌انگاری تحلیل می‌شوند. با کار بیشتر دربارۀ ساختارهای تأکیدی قرآن و تطبیق آن با اقسام ازپیش‌انگاری، نظام متقن و منسجمی برای بررسی تأکیدهای قرآنی از این دریچه طراحی می‌شود که فایدۀ آن، استخراج مفاهیم ضمنی و جدید از تأکیدهای قرآنی است.

 

[i] Presupposition

[ii] Utterance ملموس‌ترین سطح زبان، پاره‌گفت است که تحقق صوری جمله است. پاره‌گفت، وجود فیزیکی جمله است که با هر بار گفتن یا نوشتن محقق شده و از لحاظ تلفظ یا نوشتن با دفعات گفتن و نوشتن دیگر متفاوت است؛ پس دربارة پاره‌گفت ما با یک جمله واحد سروکار داریم که می‌تواند به‌صورت‌های متنوعی تولید شود. پاره‌گفت‌ها، موضوع علم کاربردشناسی است(صفوی، 1382: 44-46)و

[iii] Presupposition Triggers

[iv] Existential Presupposition

[v] Lexican Presupposition

[vi] Structural Presupposition

[vii] Factive Presupposition & Counter Factual Presupposition

The Holy Quran

Abuhayyan, Muhammad bin Yusuf. (1420AH). Al-Bahr al-Muhit fi al-Tafseer. Beirut: Dar al-Fekr.

Escafi, Muhammad bin Abdullah Khatib. (1422AH). Durrah al-Tanzeel wa Ghurrah al-Taweel. Makkah: Umm al-Qura University.

Bamiani, Mohammad. (n.d). Rhetoric courses. Beirut: Al-Balagh Institute.

Taftazani, Masoud. (1374). Al-Mutawwal fi Sharh Talkhees al-Meftah. Tehran: Alime Islamic School.

Darvish, Mohyeddin. (1415 AH). I'rab al-Qur'an wa Bayanuh. Damascus: Dar al-Irshad.

Razi, Fakhreddin. (1420 AH). Mafatih al-Ghaib. Beirut: Arab Heritage House.

Zamakhshari, Mahmoud. (1407 AH). Al-Kashshf an Hagha'eghe Ghawamez al-Tanzil. Beirut: Dar Al Kitab Al Arabi.

Samerai, Fazel Saleh. (1427 AH). Statement touches of the texts of the Quran. Oman: Dar Ammar.

Shamisa, Cyrus. (1386). Meaning Tehran: Mitra Press.

Safavi, Koorosh. (1382). Applied semantics. Tehran: Hamshahri Press

----------. (2011). Familiarity with linguistics in Persian literature studies. Tehran: Scientific Press.

---------. (2013). Familiarity with the semiotics of literature. Tehran: Scientific Press.

Tabatabai, Mohammad Hossein. (1417 AH). Al-Mizan fi Tafsir al-Qur'an. Qom: Seminary teachers Community press.

Tabarsi, Fazl bin Hasan. (1372). Majma' Al-Bayan Li-Uloom al-Qur'an. Investigated by Mohammad Javad Balaghi. Tehran: Naser Khosro Press.

Gha'eminia, Alireza. (1389). Text biology. Tehran: Research Institute of Islamic Culture and Thought.

Muzaffar, Mohammadreza. (1412 AH). Logic. Qom: Firouzabadi Press.

-----------. (n.d). Principles of jurisprudence. Najaf: Ismaili Press.

Makarem Shirazi and others. (1371). Sample interpretation. Tehran: Dar al- Kutub al-Islamiya.

Welai, Jesus. (1380). Descriptive dictionary of jurisprudence principles terms. Tehran: Ney Press.

Hashemi Rafsanjani, Ali Akbar and group of authors. (1379). Interpretation of the guide. Qom: Islamic Propaganda Office.

Hashemi, Ahmed. (1381). Jawaher al Balagha. Qom: Management Center of Qom Seminary.

Yule, George. (2011). Language usage. Translated by Mohammad Amozadeh and Manouchehr Tawangar. Tehran: Samt Press.

Karttunen, Lauri. (1974). "Presupposition and linguistic context." Theoretical linguistics 1974, 181.

Levinson, Stephen C. (1983). Pragmatics. New York: Cambridge University Press

Saeed, John. (2003). Semantics. Oxford: Blackwell.

 

قرآن کریم
ابوحیان، محمد بن یوسف. (1420). البحر المحیط فی التفسیر. بیروت: دارالفکر.
اسکافی، محمدبن عبدالله خطیب. (1422). دره التنزیل و غره التأویل. مکّه: جامعه‌ام القری.
بامیانی، محمد. (بی‌تا). دروس فی البلاغه. بیروت: مؤسسه البلاغ.
تفتازانی، مسعود. (1374). المطول فی شرح تلخیص المفتاح. تهران: مکتبه علمیه اسلامیه.
درویش، محی‌الدین. (1415). اعراب القرآن و بیانه. دمشق: دارالارشاد.
رازی، فخرالدین. (1420). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
زمخشری، محمود. (1407). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل. بیروت: دار الکتاب العربی.
سامرائی، فاضل صالح. (1427). لمسات بیانیه فی نصوص من التنزیل، عمان: دار عمار.
شمیسا، سیروس. (1386). معنی. تهران: نشر میترا.
صفوی، کورش. (1382). معنیشناسی کاربردی. تهران: انتشارات همشهری
----------. (1391). آشنایی با زبانشناسی در مطالعات ادب فارسی. تهران: نشر علمی.
---------. (1393). آشنایی با نشانه‌شناسی ادبیات. تهران: انتشارات علمی.
طباطبایی، محمدحسین. (1417). المیزان فی تفسیر القرآن. قم: انتشارات جامعه مدرسین.
طبرسی، فضل بن حسن. (1372). مجمع البیان لعلوم القرآن. تدوین توسط محمد جواد بلاغی. تهران: انتشارات ناصروخسرو.
قائمی‌نیا، علیرضا. (1389). بیولوژی نص. تهران: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
مظفر، محمدرضا. (1412). المنطق. قم: انتشارات فیروزآبادی
-----------. (بی‌تا). الاصول الفقه. نجف اشرف: انتشارات اسماعیلیان.
مکارم شیرازی و دیگران. (1371). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
ولائی، عیسی. (1380). فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول. تهران: نشر نی.
هاشمی رفسنجانی، علی‌اکبر و گروه نویسندگان. (1379). تفسیر راهنما. قم: دفتر تبلیغات اسلامی قم.
هاشمی، احمد. (1381). جواهر البلاغه. قم: مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
یول، جرج. (1391). کاربردشناسی زبان. با ترجمۀ محمد عموزاده و منوچهر توانگر. تهران: انتشارات سمت.
Karttunen، Lauri. (1974). "Presupposition and linguistic context." Theoretical linguistics 1974, 181.
Levinson، Stephen C. (1983). Pragmatics. New York: Cambridge Uinversity Press
Saeed، John. (2003). Semantics. Oxford: Blackwell.