Document Type : Research Article
Authors
1 Ph.D. Student, Department of Quranic studies and Hadith, Faculty of Theology, Alzahra University, Tehran, Iran
2 Associate Professor, Department of Quranic studies and Hadith, Faculty of Theology, Alzahra University, Tehran, Iran.
3 Associate Professor, Department of Quranic studies and Hadith, Faculty of literature and human sciences, Tarbiat Modares University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
اثبات انسجام و پیوستگی متن قرآن بر مبنای الگوهای ساختارشناسانه از رویکردهای نوین در مطالعات علوم قرآنی است؛ گرچه توجه به نظمالقرآن و تناسب آیات و سورهها در مطالعات اسلامی پیشینهای دیرینه دارد و به قرون اولیّه ظهور اسلام باز میگردد. در میان الگوهای ساختارشناسانه شش الگو از اقبال بیشتری برخوردار بوده که به نام طراحان آن نامگذاری شده است. غالب این الگوها بهویژه برای کشف تناسب کلام الهی در قرآن طراحی شدهاند و از میان آنها تنها الگوی هالیدی و حسن عمومیّت دارد و انطباقپذیر بر متون دیگر است. هدف پژوهش حاضر، بررسی و معرفی نقاط اشتراک و افتراق این الگوها از سه جنبه مبانی فکری، روش کشف انسجام و مؤلفههای درخور توجه است. برای نیل به این هدف، از روش مقایسۀ الگوهای یادشده و رویکرد توصیفیتحلیلی استفاده شده است. بیشترین نمود اختلاف الگوها در مؤلفههای مدّنظر است که بسیاری از آنها در گذشتههای دور محل توجه دانشمندان علوم قرآنی بوده است. بیشترین نمودِ اشتراک الگوها در سیاقبندی سوره، توجه به عناصر شکلی به همراه عناصر محتوایی و در نظر گرفتن نظریۀ پیوستگی به همراه نظریۀ انسجام و همچنین، پیشفرض آنها نسبت به انسجام و هماهنگی سور مکّی قرآن است؛ البته نتیجۀ تلاشهای ساختارشناسانۀ همۀ الگوها، نمایش تناسب کلام الهی است.
Keywords [Persian]
1- طرح مسئله
واکاوی انسجام متون بهویژه متون ادبی، در همه زبانها محل توجه بوده است؛ به همین دلیل، الگوهای متعدد و مختلفی بهمنظور کشف انسجام[1] و پیوستگی[2] متون طراحی شده است (برای تفاوت این دو اصطلاح نک. ادامه مقاله). یکی از الگوهای پرکاربرد، الگوی هالیدی و حسن است که گرچه در ابتدا برای زبان انگلیسی معیار طراحی شده، انطباقپذیر بر همه زبانهاست (سارلی و ایشانی، 1390ش، ص 52). در میان متون ادبی، قرآن کریم جایگاه ویژهای نزد مسلمانان و حتی برخی از غیرمسلمانان دارد؛ زیرا این کتاب آسمانی یکی از متون ادبی ماندگار در جهان است؛ ازاینرو، قرآنپژوهان مسلمان و گاه غیرمسلمان با هدف کشف چگونگی انسجام و پیوستگی متن قرآن و اثبات ساختارمندی آن در پاسخ به تردیدهای واردشده به هماهنگی و نظم آن، از الگوهای مختلفی استفاده کردهاند. در این نوشتار، شش الگویِ بررسیِ انسجام، انتخاب و نقاط اشتراک و افتراق آنها از سه جنبه مبانی نظری، روش کشف انسجام و مؤلّفههای شایان توجه دستهبندی و معرفی میشود. درحقیقت، تلاش این نوشتار برای پاسخ به این سؤالات است: شش الگوی انتخابشده در کشف انسجام قرآن، در کدام جنبه و تا چه اندازه با یکدیگر اشتراک دارند؟ وجوه افتراقی آنها کدام است؟ البته پیش از آن شایسته است از این الگوها که به نام طراحان خود نامگذاری شدهاند، براساس گاهشمار تاریخی یاد کرد: الگوی مایکل هالیدی[3] و رقیّه حسن[4]، الگوی آنگلیکا نویورت[5]، الگوی نیل رابینسون[6]، الگوی محمّد خامهگر[7] ،الگوی سلوی محمّد الاوّی[8] و الگوی میشل کویپرس[9]. پژوهشهای انجامشده در ایران با گرایش ساختارشناسی سورههای قرآن کریم عمدتاً بر محور و مبنای الگوی هالیدی و حسن شکل گرفته شده است[10]؛ شاید به این سبب که علاوه بر تقدم زمانی بر الگوهای دیگر، گستردگی و شمولیّت بیشتری در ابزارهای انسجامی دارد. پس از آن، بیشترین اقبال در پژوهشهای فارسیزبان متوجه الگوی خامهگر است[11]. استفاده از الگوهای نامبردۀ دیگر در میان پژوهشهای فارسیزبان از رونق کمتری برخوردار است؛ برای مثال، تنها سه پژوهش قرآنی ساختارگرا الگوی رابینسون را مبنای کار خود قرار دادهاند[12]. پژوهش اول در مقام تبیین و تشریح الگوی رابینسون با تکیه بر آیات 64-99 سوره آلعمران است و دو پژوهش دیگر الگوی رابینسون را بهترتیب بر سورههای علق و سبأ پیاده کردهاند. کاربست الگوی کویپرس نیز تنها در یک پژوهش قرآنی مشاهده میشود[13]. این پژوهش نیز ضمن توضیح و تشریح الگوی بلاغت سامی که کویپرس آن را برای نخستینبار بر متن قرآن پیاده کرده، الگوی مدنظر را در سوره قارعه اجرا کرده است. الگوی نویورت و الاوّی تا کنون بازتابی در پژوهشهای قرآنی نداشته است. تنها برخی از آثار ایشان به فارسی ترجمه شده است[14]؛ بههرحال، الگوهای مطرحشده، در پژوهشهای قرآنی فارسیزبان بازتاب داشتهاند و مطالعه این دست از پژوهشها ما را به درک بهتر و عمیقتر الگوها راهنمایی میکند.
پیشینه
همانطور که پیش از این اشاره شد الگوهای معرفیشده مبنای پژوهشهای متعددی بهمنظور کشف انسجام سور قرآنی قرار گرفتهاند؛ اما واکاوی این الگوها و معرفی نقاط اشتراک و افتراق آنها تا کنون موضوع هیچ پژوهشی نبوده است.
این الگوهای ساختارشناسانه از سه جنبه مبانی نظری، روش کشف انسجام و مؤلّفههای موردتوجه اشتراکاتی دارند که در ادامه بهتفصیل خواهد آمد.
یافتهها در رابطه با مبنای فکری طراحان شش الگوی یادشده، حاکی از آن است که همۀ آنها در یک دیدگاه با یکدیگر اتفاقنظر دارند و آن هم اعتقاد به ساختارمندی و نظم سورههای نازلشده قبل از هجرت است[15]. مسلمان و غیرمسلمان بودن نیز در باور به نظم سور مکّی، تأثیری نداشته است.
در هریک از الگوهای معرفیشده با روش خاصی به کشف انسجام و نمایش ساختارمندی سورههای قرآن کریم پرداخته میشود؛ اما در عین حال این روشها مشترکاتی با یکدیگر دارند.
1-2-1- سیاقبندی
نخستین گام در بررسی انسجام و پیوستگی متن، سیاقبندی یا تقسیم آن به اجزای کوچکتر براساس شواهد لفظی یا محتوایی است. این مرحله در همه الگوها مشاهده میشود. در الگوی هالیدی و حسن، متن به بندها و جملات تقسیم میشود که با گره[16] با یکدیگر ارتباط پیدا میکنند. گره، ارتباط بین یک عنصر از یک جمله یا یک بند با عنصر دیگری در جمله یا بند دیگر است (Halliday and Hasan, 1976: 3). در الگوی نویورت که نه یک سوره، بلکه تمام سور مکّی بررسی شده، سیاقبندی عبارت است از دستهبندی عناصر محتوایی و صوری که در تمام سور مکّی پراکنده است (نویورت، 1394الف، صص 545-555). مبنای رابینسون در تقسیمبندی سوره به اجزای کوچکتر و تعیین آیات نخستین و پایانی یک دسته آیه، بیشتر لفظی است تا محتوایی. او از میان عناصر لفظی بر عنصر تکرار تأکید ویژهای دارد؛ برای مثال، یک واژه یا عبارت در یک بخش بارها و بارها تکرار شود، در حالی که در بخشهای دیگر اثری از آن نباشد (رابینسون، 1391ش، صص 159-160). سیاقبندی در الگوی خامهگر مستلزم پیمودن چند مرحله است: گام نخست، شناسایی میزان پیوستگی لفظی آیات همجوار با عواملی چون اسما و حروف ربطدهنده، ساختارهای نحوی و تکرارهای اسلوبی مثل تکرار یک لفظ در آغاز آیات است. گام دوم، شناسایی میزان پیوستگی معنایی آیات همجوار با عواملی همچون تمثیل، سؤال و جواب آن، مقدمه و ذی المقدمه است. گام سوم، عبارت است از کشف سیاقهای سوره. عوامل پیوستگی آیات موجب میشود مجموع آیات سورههای قرآن به دو حالت با یکدیگر ارتباط برقرار کند؛ حالت نخست آنکه همۀ آیات یک سوره با یکدیگر مرتبط باشد، مثل سوره نصر. حالت دوم آن است که مجموع آیات یک سوره چندین گفتار مستقل را پدید آورد، مانند سورههای بلندی چون بقره (خامهگر، 1397ش، صص 112-113). الاوّی سوره را براساس معیار محتوایی به اجزای کوچکتر (قطعه) تقسیم میکند؛ البته معتقد است ادواتی صوری چون ادوات آغاز جمله، نواسخ، حرف عطف و ندا نشانگرهایی هستند که از تغییرات محتوا حمایت میکنند (الاوّی، 1395، ص 93). کویپرس متن را براساس تقارنهای موجود در آن به سطوح مختلف تقسیم میکند. این سطوح بهترتیب عبارتاند از: مفصل[17]، فرع[18]، جزء[19] ، قسم[20]، مقطع[21]، سلسله[22] ، شعبه[23] ، کتاب[24]. مبنای تقسیمبندی او ساختار نحوی، ساختار واژگانی مثل همریشگی، تطابق واژگانی، بهویژه تکرار و نیز محتوا است (Cuypers, 2011: 7-12).
1-2-2- توجه به عناصر شکلی در کنار عناصر محتوایی
یکی از نقاط اشتراک الگوهای معرفیشده در روش، در نظر گرفتن عناصر شکلی و ادبی به همراه عناصر محتوایی است که میتواند امتیاز و نقطه قوتی برای آنها تلقی شود؛ به همین دلیل، نویورت توجه صرف به محتوا را در روش بِل[25] در تقسیمبندی اجزای تشکیلدهندۀ سورهها (نک. بل، بیتا، صص 120-133) نوعی کاستی میداند؛ ازاینرو، خود به بررسی و واکاوی ساخت ادبی مفاهیم مطرحشده میپردازد (نویورت، 1394الف، ص 542). الگوهای دیگر نیز در سیاقبندی و تقسیم سوره به بخشهای کوچکتر علاوه بر عناصر محتوایی به عناصر صوری نیز توجه کردهاند (Robinson, 2003: 208؛ خامهگر، 1397ش، ص 120؛ الاوّی، 1395ش، ص 92؛ Cuypers, 2011: 10-12).
1-2-3- توجه به نظریۀ پیوستگی بههمراه نظریۀ انسجام
تفاوت نظریۀ پیوستگی و انسجام نخستینبار در الگوی هالیدی و حسن مطرح شد. بر اساس این الگو، نظریۀ انسجام به روابط بین عناصر یک متن اشاره دارد که آنها را در هم ادغام میکند و به کل متن وحدت میبخشد (Halliday and Hasan, 1976: p4)؛ بنابراین، انسجام متمرکز بر عناصر درونمتنی است. این درحالی است که پیوستگی، عوامل انسجام را خارج از متن جستجو میکند؛ زیرا مربوط به پیشفرضهای ذهنی خواننده یا شنونده است که مولود موقعیت و فرهنگ است (Halliday and Hasan, 1989: 48). پژوهش حاضر در تفاوت بین انسجام و پیوستگی ملتزم به تعریف آن در الگوی هالیدی و حسن است؛ البته در برخی الگوها تعابیر دیگری برای این دو نظریه به کار رفته است؛ برای مثال، در الگوی الاوّی نظریۀ پیوستگی معادل نظریۀ انسجام در الگوی هالیدی و حسن است و نظریۀ ربط، معادل با نظریۀ پیوستگی (الاوّی، 1395ش، صص 55-58)؛ بههرحال، توجه به عناصر پیونددهنده، چه در داخل متن و چه خارج از آن، بهمنظور کشف تناسب و درهمتنیدگی متن ضروری است. همه الگوهای معرفیشده نیز این مهم را لحاظ کردهاند؛ گرچه بهصراحت به تفاوت این دو نظریه اشاره نکرده باشند؛ بنابراین، در کنار ابزارهای انسجامِ درونمتنی به عوامل برونمتنی مثل سیاق آیات، دانش مخاطب، فضای نزول، اسامی سورهها و فضیلت آنها، بینامتنیت قرآن و عهدین و بینامتنیت سور قرآن توجه کردهاند. نویورت زمانی که سیر تطوّرات عناصر تشکیلدهنده سور مکّی را به تصویر میکشد، زمان و مکان نزول آیات و همچنین، چهرههای اصلی درگیر را مدنظر قرار میدهد (نویورت، 1394الف، ص 539). رابینسون در مواردی بهمنظور تفسیر آیات قرآن و نیز کشف چگونگی پیوند دسته آیات با یکدیگر به مقایسۀ آیات قرآن با متن کتاب مقدس میپردازد؛ برای نمونه، در تفسیر دسته آیات 122-152 سوره بقره به متن یهودی که مخاطب آن همان مخاطب آیات یادشده است (یهودیان متخاصمی که پس از تغییر قبله مسلمانان با آنان مجادله میکردند و قبله خود را برتر از قبله مسلمانان میدانستند) مراجعه میکند (Robinson, 2003: 210-211). خامهگر نیز در کشف غرض سورهها علاوه بر عناصر درونمتنی از عناصر برونمتنی همچون اسم سوره، فضیلت سوره و فضای نزول آن بهره برده است (خامهگر، 1398ش، ص 177)؛ برای نمونه، او نام سوره بیّنه را که به معنای حجّت و دلیل روشنی است که هیچ تردیدی در حقانیّت آن نیست، با غرض سوره که بیان عذاب اخروی مشرکان و اهل کتاب پس از اتمام حجّت با آنها پس از بعثت پیامبر(ص) است، کاملاً هماهنگ میداند (همان، 1397، ص 133). الاوّی واژه «شاهد» را در آیه 45 سوره احزاب، بهوسیلۀ اطلاعاتی غنی میسازد که آیات 4 و 195 سوره نساء، 84 و 89 سوره نحل در اختیار میگذارند (الاوّی، 1395، صص 142-143). کویپرس در تفسیر قرآن و بررسی ساختار سور آن، بینامتنیت قرآن و عهدین را در نظر میگیرد؛ بهطور مثال، او در تفسیر عبارت «سُبُل السّلام» در آیه 16 سوره مائده[26] به کتاب مقدس مراجعه کرده است؛ زیرا این اصطلاح در سرود زکریا (انجیل لوقا) به کار رفته است (مکوند، 1394، ص 24 به نقل از کویپرس).
در الگوهای یادشده، مؤلفّههایی که در تقسیمبندی سوره به قطعات کوچکتر و همچنین، در کشف پیوند این قطعات و درنهایت انسجام سوره محل توجه قرار میگیرد، گاه با یکدیگر مشترک است.
مؤلّفۀ تکرار شامل تکرار یک واژه، یک عبارت، یک مفهوم و حتی تکرار یک ریشه است که میتواند دو یا چند جمله را به هم مرتبط سازد و معیاری برای جداسازی یک پارهگفته از پارهگفته دیگر باشد. تمام الگوها به مؤلّفه تکرار توجه کردهاند. در الگوی هالیدی و حسن، تکرار یکی از عناصر انسجام واژگانی است که تفصیل آن ذیل عنوان بعدی خواهد آمد (Halliday and Hasan, 1976:282). نویورت پدیدۀ تکرار داستانها را نمایانگری برای پذیرش تدریجی کتاب مقدس در جامعه میداند (نویورت، 1394الف، ص 552). پیشتر آمد که رابینسون در تقسیمبندی سوره به اجزای کوچکتر بر مؤلّفۀ تکرار تأکید ویژهای دارد (رابینسون، 1391ش، صص 159-160). خامهگر در مرحلۀ شناسایی میزان پیوستگی لفظی آیات همجوار، به عنصر تکرار توجه کرده است؛ بهطور مثال، از دیدگاه او، واژه «رسول» در آیه دوم سوره بیّنه بدل از واژه «بیّنه» در آیه اول است و به این صورت آیه دوم مبیّن آیه اول است (خامهگر، 1397ش، ص 120). الاوّی در تقسیمبندی سوره قیامت به بندهای کوچکتر، بر تکرار دو آغازگر «کلّاً» و «بَل» تأکید دارد (الاوّی، 1395ش، ص 224). کویپرس تکرار عبارت (قَد جاءَکُم) را در آیه 15 و 19 سوره مائده مبنایی برای تقسیمبندی سوره به اجزای کوچکتر قرار داده است (Cuypers, 2011: 11)؛ البته ناگفته نماند توجه به عنصر تکرار از دیرباز میان مفسران و دانشمندان علوم قرآنی معمول و شایع بوده است و آنان کوشیدهاند علت و حکمت تکرارهای قرآن را تبیین کنند. رمّانی (م 384) نوعی از تکرار را از اسالیب فصاحت، تلقی میکند و آن را اقتضای کلامِ شایستۀ عنایت میداند و حتی ترک آن را منجر به وقوع غلط، نسیان و کاستهشدن از قدر و منزلت آن امر مهم و درخور توجه بر میشمرد (الرمّانی، 1119ق، صص 52-53). کرمانی (م 505) کتابی با عنوان اسرار التّکرار فی القرآن تألیف کرده و تکرارهای هر سوره را بررسی و علّت آن را تبیین کرده است (نک. الکرمانی، بیتا، ص 27/258). زمخشری (م 538) ازجمله مفسّرانی است که ضمن تفسیر آیات، تکرارهای قرآنی را تعلیل کرده است (ازجمله نک. زمخشری، 1407، ص 4/404 ذیل تفسیر آیات 51-52 سوره ذاریات). زرکشی نیز (م 794) در البرهان، به تکرار میپردازد و در پاسخ منکرانِ فایدۀ تکرار، آن را از اسالیب فصاحت و براعت معرّفی میکند و به نزول قرآن در کسوت زبان عربی اشاره میکند (الزرکشی، بیتا، ص 2/485) که عادت عرب بر استفاده از تکرار در جای مناسب خود بوده است. مفسران معاصر نیز به تکرارهای قرآن توجه و علت آنها را تبیین و تحلیل کردهاند (ازجمله نک. طباطبائی، بیتا، ص 16/90؛ ابنعاشور، بیتا، ص 27/230)؛ بنابراین، اینگونه نیست که الگوهای ساختارشناسانه نخستینبار به عنصر تکرار توجه کرده باشند.
این مؤلّفه که تا حدودی با مؤلّفۀ پیشین همپوشانی دارد، در الگوی هالیدی و حسن از جایگاه ویژهای برخوردار است. این دو زبانشناس انسجام واژگانی را متأثر از انتخاب واژگان میدانند (Halliday and Hasan, 1976: 274). عوامل انسجام واژگانی از دیدگاه آنها دو چیز است، بازآیی[28] و باهمآیی[29]. بازآیی شامل تکرار همان واژه[30]، هممعنایی[31] یا مشابهت معنایی[32] و شمولیت معنایی[33] است (Ibid: 282). باهمآیی، یعنی باهم آمدن چند واژه که با یکدیگر ارتباط معنایی دارند و این ارتباط لزوماً از نوع هممعنایی یا شمولیت معنایی نیست؛ بلکه میتواند از نوع تضاد[34] یا تکمیل[35] باشد (ibid: 278-284). تمامی الگوها به مؤلّفۀ انسجام واژگانی توجه کردهاندۀ البته این توجه در میان الگوها متفاوت است؛ از این نظر که الگوهای پس از هالیدی و حسن بر تمامی مؤلّفههای انسجام واژگانی تمرکز نکردهاند؛ بلکه تنها برخی از آنها را مدنظر قرار دادند. نویورت در بررسی عنصر داستانهای عذاب، با استناد به واژه «مَثَل»، داستانهایی را که این واژه در آن به کار رفته است (وَ اضرب لهم مثلاً)، از نوع مَثَل میداند که البته از لحاظ کارکرد (پندآموزی) ارتباط نزدیکی با داستانهای تاریخی دارد (نویورت، 1394الف، ص 551). مبنای رابینسون در دستهبندی و جداکردن دسته آیات 64 تا 99 سوره آلعمران از دیگر آیات این سوره، تکرار برخی از الفاظ و اشتقاقات آن است. مثل فعل «أَشرَک»، «شَهدَ»، «أَسلَم» و مشتقات آنها که بسامد بالایی نسبت به دسته آیات دیگر دارد (توکّلی محمّدی، 1396ش، ص 39 به نقل از Robinson, 2004: 2). خامهگر ارتباط معنایی عبارت «إنّ الّذین کفروا» را در آیه ششم سوره بیّنه و «إنّ الّذین آمنوا» را در آیه هفتم از نوع ارتباط تقابل میداند (خامهگر، 1397ش، صص 120-121). الاوّی تکرار عبارت «یومئذ» را در برجستهسازی روابط قسمتهای میان سوره قیامت، مهمّ و مؤثّر میداند (الاوّی، 1395، ص 222). کویپرس در مرحلۀ نگارش دوباره متن براساس مجموعهای از تقارنها، بهمنظور تعیین تقارنها و شناخت روابط میان عناصر سازندۀ متن به مؤلّفههای تکرارِ عین واژه، ترادف، تضاد، همنامی و همریشگی توجه کرده است (Cuypers, 2011: 7-9)؛ البته درخور ذکر است در میان مؤلّفههای زیرمجموعۀ انسجام واژگانی، تکرار بیش از همه محل توجه بوده و مبنای دستهبندی آیات قرار گرفته است.
مؤلّفه یادشده به معنای در نظر گرفتن ارتباط درونمتنی سور قرآن است؛ یعنی برقرارکردن ارتباط میان آیات یک سوره با سور دیگر. توجه به بینامتنیّت قرآن، پژوهشگر را یاری میکند تا در تفسیر یک سوره یا بخشی از آن به سورههای دیگر، مراجعه و بین اجزای تشکیلدهندۀ متن قرآن ارتباط برقرار کند. گرچه بهنظر میرسد توجه به این مؤلّفه بیشتر با الگوی نویورت متناسب باشد که متمرکز بر چندین سوره و عناصر تشکیلدهندۀ آنها و نحوۀ ارتباط این عناصر است (نویورت، 1394الف، صص 545-552)، در الگوهای دیگر نیز که متن مدنظر آنها یک سوره است، قابل پیگیری است. رابینسون در بررسی ساختار سوره آلعمران، بین دسته آیات 64-99 سوره آلعمران و آیات 122-152 سوره بقره ارتباط برقرار میکند و بر آن است که آیات سوره آلعمران برای شفافساختن آیات سوره بقره نازل شدهاند که اهل کتاب، اعتبار آنها را زیر سؤال بردهاند و مسلمانان در انتظار پاسخ به مجادلات آنان بودند (توکلی محمدی، 1396ش، صص 41-42 به نقل از Robinson, 2004: 6). خامهگر در ترسیم فضای نزول سوره انسان، به فضای نزول سه سوره رحمان، رعد و محمّد(ص) توجه میکند که پیش از سوره انسان نازل شدهاند (خامهگر، 1397، ص 159). الاوّی بافت قرآن را یک ابزار کمکیِ ضروری برای خوانش متن معرّفی میکند (الاوّی، 1395ش، صص 77-79). او آیه 6 سوره احزاب را که در رابطه با تقدم خویشاوندان نسبی بر مؤمنان و مهاجران در ارثبردن است و همچنین آیه 7 سوره نساء را که به حق ارث مردان و زنان اشاره دارد، گواه و تأییدی بر گزارۀ مستنبَط از آیه 75 سوره انفال میداند که خویشاوندان دور حقّی از ارث دارند (همان، ص 80).
در این بخش، وجوه اختلاف و افتراق الگوهای معرفیشده در سه بخش مبانی نظری، روش و مؤلّفههای مورد توجه واکاوی شدهاند.
2-1- مبانی نظری
الگوها و روشهای معرفیشده در برخی مبانی فکری با یکدیگر اختلاف دارند. وجوه اختلاف آنها به شرح زیر است.
2-1-1- وحدت موضوعی سورهها
وحدت موضوعی سوره، نظریۀ نوینی است که در سالهای اخیر مفسران ساختارگرا همچون سیّد قطب، علامه طباطبایی و محمود شحاته مطرح کردهاند. بر اساس این نظریه، هر سوره دارای یک جامعیت واحد و روح کلی است که در انسجام و بههمپیوستگی آیات نقش دارد. گرچه در یک سوره موضوعات و مفاهیم متنوّعی مطرح میشود، همه آنها تحت کلیّت سوره و موضوع واحد آن قرار میگیرد. این محور واحد، مرکز ثقل سوره و محل اتّکای محورهای فرعی آن است (خامهگر، 1395ش، صص 29-31). پژوهشگران ساختارگرا در رابطه با وحدت موضوعی و ادبی سورهها کمی با یکدیگر اختلاف دارند. نویورت این رویکرد را صرفاً در رابطه با سور مکّی قرآن دارد و سور مدنی را مجموعهای از واحدهای متنی بیارتباط معرفی میکند که فاقد هرگونه انسجام و وحدت ادبیاند (نویورت، 1394الف، ص 538؛ همان، 1394ب، ص 396). رابینسون موضع صریحی در این رابطه ندارد؛ اما با توجه به اینکه یکی از اطلاعاتی که در معرفی سوره ارائه میدهد، محتوای اصلی و جامع سوره است، بهنظر میرسد بهطور ضمنی به وحدت موضوعی سورهها قائل باشد (Robinson, 2003: 201-202). خامهگر از ارتباط میان آیات همجوار فراتر میرود و با نگاهی کلان به ساختمان سوره و ارتباط میان همه آیات آن مینگرد (خامهگر، 1395، ص 21). کویپرس نیز سورههای قرآن را واحدهای پیوسته میداند (Cuypers, 2008: p33). در این میان، الاوّی با صراحت، رویکرد خود را از کسانی که متمرکز بر وحدت غرضی و مضمونی سورهاند، متمایز میکند. او بر ارتباط بین آیات همجوار تأکید دارد و سوره را یک کلّ واحد منسجم در نظر نمیگیرد؛ زیرا به اعتقاد او، این رویکرد توجیهات روششناختی شفافتری را برای کشف روابط متنی مهیّا میکند؛ در حالی که نظریۀ وحدت موضوعی سورهها مبتنی بر نظرات سلیقهای و شخصی مفسّران است که از روش مشخصی تبعیت نمیکند (الاوّی، 1395، ص 333).
2-1-2- ماهیّت شفاهی قرآن
مطالعۀ قرآن بهمثابۀ کلامی شفاهی ازجمله موضوعات مهمی است که برخی خاورشناسان در ارزیابی انسجام قرآن به آن توجه کردهاند. طبق نظریۀ شفاهیبودن قرآن، نظام گفتاری شاخصههای خاص خود را دارد که درهمتنیدگی موضوعی و تکرار از مهمترین آنهاست. اقبال به نظریۀ ماهیّت شفاهی قرآن و ویژگیهای برآمده از آن، سبب شده است تا برخی پژوهشگران متأخّر تکرار را نهتنها عامل انسجام متن، دارای کارکرد تفسیری نیز بدانند (شیرازی، 1398، ص 186-187). غالب طراحان الگوها به ماهیّت شفاهی قرآن در کنار ماهیّت مکتوب توجه کردهاند (نویورت، 1394الف، صص 543-544؛ Rabinson, 2003: 9؛ خامهگر، 1398، ص 177؛ Cuypers, 2011: 7-12). در این میان، تنها الاوّی بهرغم اذعان بر ماهیّت شفاهی قرآن در کنار متن تکوینیافتۀ آن، تمرکز خود را متوجه ماهیّت مکتوب قرآن کرده است. او ضمن پذیرش ماهیّت شفاهی قرآن معتقد است در نظر نگرفتن منشأ قرآن و تاریخچۀ تکوین متن آن تغییری در این واقعیت به وجود نمیآورد که مسلمانان قرآن را بهعنوان یک کتاب آسمانی پذیرفتهاند و قرنهاست بدان عمل میکنند (الاوّی، 1395ش، صص 21-24).
2-1-3- انسجام و پیوستگی سور مدنی
پیش از این آمد که میان طراحان الگوهای ساختارشناسی در رابطه با انسجام و نظاممندی سور مکّی اختلافی وجود ندارد. اختلاف، تنها دربارۀ انسجام سور مدنی و بلند قرآن است. نویورت بر تفاوت میان سور مکّی و مدنی قرآن از حیث نظم و پیوستگی تأکید دارد. او معتقد است سور مکّی در نهایت نظاممندی و فرازمندی قرار دارد؛ در حالی که اجزای تشکیلدهندۀ سور مدنی از لحاظ محتوایی و شکلی، پراکنده و بیارتباط با یکدیگرند (نک. بخش پیشین مقاله). دیگر قرآنپژوهان ساختارگرا مانند رابینسون، خامهگر و کویپرس ضمن اذعان به ساختارمندی و نظم سور مدنی (رابینسون، 1391ش، ص 157؛ خامهگر، 1395ش، صص 24-25؛ Cuypers, 2008,)، ساختار یک یا چند سوره مدنی را بهعنوان نمونه بررسی کردهاند. الاوّی نیز اگرچه از ساختارمندی سور مدنی بهعنوان پیشفرض تحقیق خود یاد نکرده، درنهایت به نظم سورههای احزاب و قیامت اذعان میکند (نک. الاوّی، 1395، صص 85-230).
2-1-4- اجتهادی یا توقیفی بودن ترتیب آیات و سورهها
برخی معتقدند زیربنای اعتقاد به نظاممندی و انسجام دقیق سور قرآنی، اعتقاد به توقیفیبودن چینش و ترتیب آیات درون سورههاست؛ زیرا اگر این چینش و ترکیب از سوی خداوند حکیم و علیم باشد، نظم و انسجام آن دیگر محل تردید نخواهد بود. در این میان، نویورت به اجتهادیبودن ترتیب سور و ترتیب برخی آیات در سور مدنی اعتقاد دارد. نویورت قائل است که در روند توحید مصاحف در زمان عثمان، سورهها و برخی آیات قرآن ترتیب و نظم تاریخی خود را از دست دادند (نویورت، 1394الف، صص 536-537). او بهویژه دربارۀ آیات مربوط به احکام در سورههای مدنی چنین میاندیشد؛ زیرا از دیدگاه او احکام سورههای مدنی هیچگونه ترتیب ساختاری ندارند و بهنظر میرسد بعدها در متونی که پیوستگی چندانی نداشتند، جای گرفتند (نویورت، 1394ب، ص 404)؛ البته پیش از این نیز آمد که او به ساختارمندی سور مدنی قائل نیست. درمقابل، خامهگر بهصراحت از اعتقاد خود به توقیفیبودن ترتیب آیات سخن میگوید (خامهگر، 1395ش، ص 93). فراتر از آن به توقیفیبودن چینش سورهها در مصحف شریف اعتقاد دارد و آن را به دلایل عقلی و نقلی مستند میکند (همان، 1397ش، صص 51-52). صاحبان الگوهای دیگر در این حوزه موضع خودشان را بهصراحت مشخص نکردهاند[36].
2-2- روش کشف انسجام
در میان روشهای اتخاذشده در الگوهای یادشده، تنها روشی که بهنظر میرسد کمی با روشهای دیگر تفاوت دارد، نظم متقارن است. مرتبساختن سیاقهای سوره براساس نظم متقارن، روشی است که در الگوی رابینسون و کویپرس قابل رهگیری است؛ البته الگوی کویپرس تحلیل بلاغی[37] است که برای توضیح رویکرد خود از نظریۀ بلاغت سامی[38] استفاده میکند. تحلیل بلاغی مبتنی بر اصل بنیادین تقارن[39]، به تبیین تألیف متن و تعیین ساختار آن میپردازد. برای تعیین تقارنهای موجود در کلام باید روابط بین عناصر سازنده متن را شناخت. این روابط به دو نوع رابطه منحصر میشوند : الف) تطابق یا همخوانی و ب) تعارض یا ناهمخوانی. این تطابقها و تعارضها از چهار جنبه واژگانی، صرفی، نحوی و گفتاری ملاحظه میشوند؛ مثل تکرار عین واژه، ترادف، تضاد، همنامی، همآوایی، همریشگی و ساختار نحوی یکسان. تحلیل بلاغی با تشخیص روابط موجود میان عناصر سازنده متن، علاوه بر اثبات پیوستگی کلام، اساساً به دنبال تعیین اَشکال گوناگون تقارن است. سه نوع تقارن وجود دارد : الف) توازی یا ساختار موازی؛ وقتی واحدهای یک متن به همان ترتیب نخست بازظهور یابند (ABC/A`B`C`)؛ ب) ترکیب دایرهای یا حلقوی؛ وقتی واحدهای کوچک به صورت دایرهای با مرکز مشترک مرتّب شوند (ABC/X/A`B`C). مطابق با نظریۀ نظم متقارن، عنصر مرکزی نقش مؤثر و تعیینکنندهای در تفسیر متن دارد (مکوند، 1394، ص 23)؛ ج) نظم آینهای یا معکوس؛ وقتی عنصر مرکزی وجود ندارد (ABC/C`B`A)؛ البته این اَشکال معادل لفّ و نشر مرتب و مشوّش در بلاغت کلاسیک است (نک. السیوطی، 1367ش، صص 3/320-322)؛ بنابراین، در مطالعات اسلامی و قرآنی توجه به این اَشکال سابقه داشته است. در بلاغت سامی اجزای کلام به هر سه شکل میتواند مرتب شود؛ اما در الگوی رابینسون، اجزای کلام تنها براساس یک شکل آن، یعنی صنعت قلب طراحی شده است. صنعت قلب که از آن به صنعت عکس نیز یاد میشود، در عربی کلاسیک به این معناست که کلام بهگونهای بیاید که جزئی از آن مقدم و جزء دیگر مؤخّر باشد. سپس مؤخّر، مقدّم و مقدّم، مؤخّر شود (همان، ص 3/317). رابینسون طرح کلان سوره را بهصورت صنعت قلب ارائه میدهد؛ یعنی ارتباط بخشهای مختلف سوره را نه براساس ترتیب متوالی، بلکه بر اساس تناظر بخشهایی واکاوی میکند که با یکدیگر توالی ندارند. رابینسون این الگو را برای سوره مائده ترسیم کرده و ده بخش از یازده بخش سوره را براساس صنعت قلب مرتب ساخته است؛ به این صورت که بخش یک با بخش ده، بخش دو با بخش نه و الی آخر با یکدیگر تناظر دارند (رابینسون، 1391ش، ص 158). روش دیگر الگوها تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد. تقسیمبندی متن به اجزای کوچکتر براساس شواهد لفظی و محتوایی و سپس کشف نوع ارتباط میان این اجزا با توجه به عوامل انسجام درونمتنی و برونمتنی، روش معمولی است که در همه الگوها دیده میشود.
در مسیر کشف انسجام سور قرآنی، مؤلّفههایی محل توجه پژوهشگران ساختگرا قرار میگیرد که گاه متفاوتاند.
ازجمله نقاط اختلافی در الگوهای معرفیشده، توجه به سرآغاز و پایان سورههای قرآن است. این مؤلّفه را میتوان در الگوی نویورت و خامهگر رهگیری کرد؛ البته مؤلّفۀ یادشده در الگوی نویورت به شکل واکاوی محل قرارگرفتن عناصر محتوایی و شکلی در ساختمان سوره نمود پیدا کرده که اعمّ از بررسی فواتح و خواتم سور است؛ برای مثال، در بررسی عنصر سوگندها و خوشهسوگندها زمانی که آن را در 43 سوره مربوط به دوران نخست مکّی واکاوی میکند، توضیح میدهد از بین این سورهها هفده سوره با قسم آغاز میشود (عنصر سوگند در ابتدای سوره قرار گرفته) و هشت سوره در میانه خود مشتمل بر سوگند است (نویورت، 1394الف، صص 545-546). خامهگر نیز در مرحلۀ کشف غرض سوره به مؤلّفههایی توجه دارد که آغاز و پایان سورهها یکی از آنهاست (خامهگر، 1395ش، ص 370)؛ البته فواتح و خواتم سور قرآن کریم از دیرباز محل توجه دانشمندان علوم قرآنی بوده است و اینگونه نیست که برای نخستینبار در الگوهای ساختارشناسی محل تأمل قرار گرفته باشد؛ برای مثال، ابن ابی الاصبع، دانشمند قرن هفتم، کتابی مستقل با عنوان من اعجاز القرآن، الخواطر السوانح فی اسرارالفواتح تألیف کرده و در آن به فواتح سور پرداخته است (نک. ابن ابی الاصبع، 1379ق). زرکشی و سیوطی نیز هرکدام انواعی را به فواتح و خواتم سور اختصاص دادهاند (نک. الزرکشی، بیتا، صص 1/ 253-272؛ السیوطی، 1367ش، صص 3/ 361-368). توجه به فواتح و خواتم سور در سایر الگوها مشاهده نمیشود.
انسجام دستوری در الگوی هالیدی و حسن شامل ارجاع[41]، جایگزینی[42]، حذف[43] و روابط پیوندی[44] است. عنصر ارجاع میان یک عنصر و عنصر دیگر در متن ارتباط برقرار میکند؛ مثل ارتباطی که بین ضمایر و اسامی اشاره و مرجع آنها وجود دارد (Halliday and Hasan, 1976: 31-32). عنصر جایگزینی عبارت است از قرارگرفتن یک عنصر زبانی بهجای عنصر زبانی دیگر؛ یعنی بهجای تکرار یک کلمه یا عبارت از کلمه و عبارت دیگری استفاده شود (Ibid: 89). هالیدی و حسن عنصر «حذف» را شبیه به عنصر «جایگزینی» میدانند و آن را جایگزینی بهوسیلۀ هیچ معرفی میکنند. آنها معتقدند حذفِ عناصرِ جمله بدین معنا نیست که عنصر حذفشده دانسته نشود و مجهول باقی بماند؛ بلکه بهوسیلۀ شواهد و قرائن موجود در جمله آشکار میشود (Ibid: 142). روابط پیوندی ناظر به روابط معنایی میان عناصر متن است (Ibid: 226) که شامل چهار قسم است: اضافی[45]، تقابلی[46]، سببی[47] و زمانی[48] که هر کدام از آنها ادواتی دارند؛ "واو" عطف[49]، "امّا"[50]، "گرچه"[51]، "هنوز"[52]، "بنابراین"[53]، "زیرا"[54]، "به همین دلیل"[55]، "با این حساب"[56]، "درنتیجه"[57]، "بدین ترتیب"[58]، "با این هدف"[59]، "درنهایت"[60] و ... (see: ibid, 244-261).
از میان عناصر انسجام دستوری در الگوی هالیدی و حسن، روابط پیوندی و ادوات آن در برخی از الگوها مشاهده میشود. خامهگر در سیاقبندی علاوه بر عنصر تکرار به روابط پیوندی و جایگزینی (بدل) نیز اتکا دارد (خامهگر، 1397ش، ص 112). الاوّی نیز بر ادوات ربطی همچون "کلّاً" و "بَل" تأکید دارد و آن دو را ازجمله نشانگرهای صوری میداند که تغییر محتوا را همراهی میکنند (الاوّی، 1395ش، ص 224). در الگوهای دیگر اثری از توجه به این مؤلّفه یافت نشد..
یکی دیگر از وجوه اختلاف و افتراق الگوهای ساختارشناسی، توجه به ساخت نحوی جملات است. در این میان، نویورت، خامهگر و کویپرس ازجمله قرآنپژوهان ساختارگرایی هستند که به این مؤلّفه توجه کردهاند. نویورت در برخی موارد ساخت نحوی مفاهیم مطرحشده در سور مکّی را بررسی و با ساخت نحوی دیگر مفاهیم مقایسه کرده است؛ برای مثال، در بررسی آیات مربوط به آخرت، پس از آنکه محل قرارگرفتن آن را در سوره مشخص کرد، ساخت نحوی آن را که در ابتدای سوره آمده است، اینگونه توصیف میکند: اذا+اسم+فعل (اذا الشّمسُ کُوِّرت) (نویورت، 1394الف، ص 548). خامهگر و کویپرس نیز در مرحلۀ سیاقبندی، ساخت نحوی مشابه را یکی از مؤلّفههای دستهبندی آیات یک سوره و تمایز آن از دسته آیات دیگر قرار میدهند (خامهگر، 1397ش، ص 120؛Cuypers, 2011: 8-10 ).
بررسی ساخت موسیقیایی آیات و سورهها مختص الگوی نویورت است. او این مهم را ازطریق توجه به فواصل آیات انجام میدهد و تنوع و تحول فواصل آهنگین را معیاری برای تاریخگذاری میداند. نویورت این تقسیمبندی و تاریخگذاری را برای سور مکّی انجام داده و این سور را از لحاظ بندهای پایانی یا همان فواصل به سه دوره ابتدایی (هشت نوع فاصله)، میانی (هفده نوع فاصله) و متأخّر (پنج نوع فاصله) تقسیم کرده است. او معتقد است سورههای دوره ابتدایی مکّه مسجّعتر و آهنگینترند و هرچه به پایان دوره مکّه نزدیک میشویم، با طولانیشدن و چندبخشی شدن آیات از موسیقی آن کاسته میشود؛ البته او این تحول را نشانهای از گذار به مرحلهای جدید در تاریخ زبان عربی میداند (نویورت، 1394الف، ص 541). یکی از عوامل دخیل در ایجاد موسیقی قرآن، فواصل آیات است. فواصل حروفی همانند در پایان کلمات است که معنا را به شکل نیکویی میرساند (الرّمانی، 1976م، ص 97). فواصل نقش اساسی در ایجاد موسیقی آیات قرآن و نظمآهنگ آن دارد؛ بهویژه در آیات کوتاه به دلیل فاصله نزدیکی که با هم دارد (معرفت، بیتا، ص 5/ 168)؛ به همین دلیل است که موسیقی سور مکّی از سور مدنی بیشتر و گوشنوازتر است.
این مؤلّفه یکی از مؤلّفههای انسجام برونمتنی است که ذیل نظریۀ پیوستگی تعریف میشود. واکاوی الگوهای مختلف نشان میدهد توجه به عنصر بینامتنیّت قرآن و کتاب مقدس تنها در الگوهای متعلق به دانشمندان غربی و غیرمسلمان یافت میشود؛ بنابراین، از میان الگوهای مطرحشده، الگوی خامهگر و الاوّی به این عنصر بیتوجه بوده است. نویورت در پژوهشی مقایسهای میان سوره رحمان و مزمور 136 انجام داده است. به عقیده او، سورههای نخستین نهتنها از لحاظ قالب نظم، ازنظر صنایع ادبی و نگرش عبادی گویندهاش بازتابدهنده مزامیر (سرودههای نیایشی مسیحیّت) هستند. علت این شباهتها نیز از دیدگاه او سنّت شفاهی و استفاده از مزامیر در مناجاتها بوده است (علیزاده موسوی، 1399ش، صص 27-28 به نقل از نویورت). رابینسون در مقاله «عیسی در قرآن، عیسایِ تاریخی و اسطوره تجسّد» در ضمنِ پاسخ به ادعای برخی خاورشناسان مبنی بر آشفتگی و پراکندگی داستان عیسی(ع) در قرآن، به مقایسۀ گزارش کتاب مقدس و قرآن از این داستان میپردازد و نقاط افتراق آن را در گرو فهم عصری میداند (رابینسون، 1383ش، صص 148-168)؛ یعنی تفاوت چهره عیسی(ع) در قرآن با کتاب مقدس به تفاوت فهم مخاطب و پیشینۀ ذهنی او نسبت به این موضوع مربوط میشود. کویپرس نیز معتقد است قرآن مشوّق یک مطالعه بینامتنی است؛ بنابراین، او به دنبال متونی است که با متن قرآن در زمینه مباحث مختلف دارای اشتراک باشد. او حتی معتقد است متن قرآن برخی از قسمتهای متون کتاب مقدس را بازنویسی میکند (بویس لیوه، 1388ش، صص 48-52). درحقیقت، او در تفسیر قرآن و بررسی ساختار سور آن بینامتنیت قرآن و عهدین را نیز در نظر میگیرد؛ برای مثال، او در تفسیر عبارت «سُبُل السّلام» در آیه 16 سوره مائده به کتاب مقدس مراجعه کرده است؛ زیرا این اصطلاح در سرود زکریا (انجیل لوقا) به کار رفته است. کویپرس از مقایسه آن دو به این نتیجه رسیده است که آیات سوره مائده نوعی بازخوانی از سرودههای زکریاست (مکوند، 1394، ص 24 به نقل از کویپرس).
توجه به این عنصر از مختصات الگوی نویورت است. پیش از این نیز ذیل عنوان بررسی فواتح و خواتم سور آورده شد که بررسی سرآغاز و خاتمۀ سورهها در الگوی نویورت، اندکی تفاوت دارد؛ زیرا او در مقام بررسی عناصر تشکیلدهندۀ چندین سوره است و یکی از مؤلّفههایی که در این مسیر به آن توجه میکند، محل قرارگرفتن آن عنصر در ساختمان سوره و مقایسه آن با سور دیگر است؛ برای مثال، او محل قرارگرفتن فقرههای آخرالزمانی را بخشهای آغازین و میانی سورهها میداند و پنج سوره واقعه، تکویر، انفطار، انشقاق و زلزله را از این حیث با یکدیگر مقایسه میکند (نویورت، 1394الف، ص 548).
از میان الگوهای نامبرده، مؤلّفۀ ضمیرگردانی، تنها در الگوی الاوّی مشاهده میشود. ضمیرگردانی یکی از انواع صنعت التفات است. التفات به معنای انتقال کلام از اسلوبی به اسلوب دیگر است. انتقال فعل از ماضی، مضارع و امر به صورتهای دیگر، یکی دیگر از انواع التفات است (نک. السیوطی، 1367ش، صص 3/289-295). الاوّی تغییر ضمیر را معیاری برای تقسیمبندی سوره به اجزای کوچکتر میداند؛ برای نمونه، نخستین قطعه از سوره احزاب (آیات 1-8) را به سه زیربخش تقسیم میکند که نشانگرِ صوریِ بخشبندیِ میان این تقسیمات، ضمیرگردانی یا همان چرخش ضمیر (یکی از انواع التفات) است؛ به این صورت که در آیات 1-3 مخاطب حضرت رسول(ص) است و ضمیر به شکل دوم شخص مفرد به کار رفته است و به باقی افرادی که در مکالمه حضور ندارند، با ضمیر سوم شخص اشاره شده است. در آیه 4 توالی ضمیرها با افزودهشدن شخصیتها ادامه پیدا میکند و مخاطب این قطعه با ظهور ناگهانی ضمیر دوم شخص جمع تغییر میکند. درادامه، یک ضمیر برای شخص جدیدی پدیدار میشود که به پیامبر(ص) اشاره دارد که اکنون دربارۀ او صحبت میشود و آنگونه که در آغاز بود، خطاب قرار نمیگیرد. همانطور اعضای جامعه اسلامی دیگر مخاطب نیستند؛ بلکه دربارۀ آنان صحبت میشود. به اعتقاد الاوّی، ضمیرگردانی نقش چشمگیری در ایجاد معانی کاربرد شناختی دارد و بهمنزلۀ یک نشانگر صوری حاکی از تغییرات محتوایی است (نک. الاوّی، 1395ش، صص 96-101).
نتیجهگیری
با مطالعه و بررسی شش الگوی مطرح در حوزۀ ساختارشناسی سورههای قرآن کریم، این نتیجه حاصل شد که الگوهای نامبرده در مبانی نظری، روش کشف انسجام و مؤلّفههای مورد توجه، تفاوتها و شباهتهایی با یکدیگر دارند. در مبانی نظری، جملگی، انسجام و تناسب کلام را در سور مکّی و کوتاه قرآن مفروض دانستهاند. در این میان، تنها نویورت نظاممندی سور مدنی را باور ندارد. در میان مبانی نظری، علاوه بر باور به انسجام سور مدنی، اعتقاد به وحدت موضوعی سورهها، توجه به ماهیّت شفاهی قرآن و اعتقاد به توقیفیبودن چینش آیات و سورهها محل اختلاف است. در روش کشف و نمایش انسجام سور قرآن، سه مرحله در همه الگوها مشاهده میشود؛ سیاقبندی، توجه به عناصر صوری بههمراه عناصر محتوایی و لحاظ نظریۀ پیوستگی در کنار نظریۀ انسجام. تنها روشی که فقط در الگوی رابینسون و کویپرس دیده میشود، مرتبساختن سیاقهای سوره براساس نظم متقارن - یکی از انواع نظم در نظریۀ تحلیل بلاغی - است. بهنظر میرسد بیشترین اختلاف مربوط به مؤلّفههایی است که در مسیر کشف و واکاوی انسجام و پیوستگی متن قرآن به آن توجه شده است. این مؤلّفههای اختلافی عبارتاند از: فواتح و خواتم سور، ساخت نحوی، ساخت موسیقیایی، انسجام دستوری، بینامتنیّت قرآن و عهدین، محل قرارگرفتن عناصر در ساختمان سوره و صنعت التفات. تنها مؤلّفه مشترک، عنصر تکرار از عناصر انسجام واژگانی و بینامتنیّت سورههای قرآن است؛ البته توجه به این نکته ضروری است که مؤلّفههای محل توجه غالباً از الگوی هالیدی و حسن وام گرفته شدهاند؛ زیرا الگوی یادشده بهدلیل تقدم تاریخی، مرجع و اساس الگوهای دیگر قرار گرفته است؛ ازاینرو، ردپایی از مؤلّفههای انسجام دستوری و واژگانی الگوی هالیدی و حسن در الگوهای بعدی دیده میشود؛ گرچه همه آنها در یک الگو جمع نشدهاند. برخی از الگوها نیز به مؤلّفههایی توجه کردهاند که در الگوی هالیدی و حسن سابقه نداشته است؛ بلکه پیشینۀ توجه به آنها بسیار کهنتر است و قدمت آن به قرون ابتدایی اسلام و مطالعات قرآنی میرسد؛ مثل توجه به فواتح و خواتم سور و موسیقی حاصل از فواصل آیات؛ بههرحال، باوجود نقاط اشتراک و افتراق الگوها، جملگی به نتیجۀ واحدی رسیدند و آن انسجام، هماهنگی و تناسب اجزای کلام قرآن، ولو در سور کوتاه مکّی است.
[1]. Cohesion.
[2] .Coherence.
[3] .Michael Alexander Kirkwood Halliday (1925-2018).
[4] .Ruqaiya Hasan (1931-2015).
[5] .Angelika Neuwirth (1943-).
[6] .Neal Robinson (1948-).
[7] .1343-
[8] .Salwa M. S. El-Awa.
[9] .Michel Cuypers
[10].برای نمونه، نک. ایشانی، طاهره و معصومه نعمتی قزوینی، (1392ش). «بررسی انسجام و پیوستگی در سوره صف با رویکرد زبانشناسی نقشگرا»، انجمن ایرانی زبان و ادبیات عربی، شماره 27. صص 65-95؛ مسبوق، مهدی و شهرام دلشاد، (1395ش). «بررسی عناصر انسجام متن در داستان حضرت موسی با رویکرد زبانشناسی نقشگرا»، پژوهشهای ادبی - قرآنی، سال چهارم، شماره 1، صص 114-129؛ ولیئی، یونس، سید محمود میرزایی الحسینی و محمد فرهادی، (1396). «عوامل انسجام متنی در سوره نوح»، پژوهشهای زبانشناختی قرآن، سال پنجم، بهار و تابستان 1395، شماره 1. صص 69-86؛ زانوس، احمدپاشا و مریم نبیپور، «عوامل انسجام در سوره زلزال (براساس نظریه هالیدی و حسن)»، پژوهشنامه معارف قرآنی (آفاق دین)، سال هشتم، شماره 30. صص 81-102؛ اقبالی، عباس، روحالله صیادینژاد و محمدحسین فاضلی، (1396ش). «تحلیل انسجام واژگانی در سوره عنکبوت»، پژوهشنامۀ تفسیر و زبان قرآن، سال ششم، ، شماره 1. صص 91-110؛ مختارینژاد، قاسم و روحانگیز خدابخش، (1397ش). «تحلیل زیباییشناسی آیات قرآن کریم برپایه عنصر انسجام و پیوستگی بررسی نمونهای سورههای جزء سیام»، پژوهشهای زبانشناختی قرآن، سال هفتم، شماره 1، صص 107-126؛ سیدی، سید حسین و سمیه بیگ قلعهجویی، (1398ش). «تحلیل گفتمان دو سوره فلق و ناس براساس الگوی فرا نقش متنی هالیدی»، پژوهشهای ادبی - قرآنی، سال هفتم، شماره 121، صص 109-129؛ امرایی، محمدحسن، (1398ش). «تحلیل انسجام غیرساختاری در سوره لیل با رویکرد زبانشناختی نقشگرا»، ذهن، شماره 77. صص 215-244؛ مشکینفام، بتول و معصومه رحیمی، (1398ش). «نقش تکرار در انسجامبخشی به سوره هود با تکیه بر الگوی هالیدی و حسن»، تحقیقات علوم قرآن و حدیث، سال شانزدهم، شماره 4، صص 165-200؛ ملّا ابراهیمی، عزت و زهرا رضایی، (1399ش). «کارایی نظریۀ هالیدی و حسن در ترسیم انسجام متنی سوره مزمّل»، مطالعات ادبی علوم اسلامی، شماره 24، صص 4-29 و ... .
[11].ازجمله: دهقانی فارسانی، یونس، (1378ش). «ساختار سوره انشقاق»، فصلنامه بلاغ مبین، شماره 14. صص 4-14؛ غروی، سعیده، (1394ش). «تفسیر ساختاری سوره یس با تأکید بر تفسیر المیزان»، مطالعات تفسیری، سال ششم، شماره 21. صص 103-122؛ حسینی، بی بی زینب، حسین قائمی اصل و نجمه زنجبری، (1396ش). «جایگاه روش تفسیر ساختاری در فهم قرآن کریم»، پژوهشنامه پژوهشهای زبانشناختی قرآن، شماره 11، صص 133-152؛ حکمآبادی، حجتالله و عباس اسماعیلیزاده، (1398ش). «کشف استدلالی ساختار و غرض سوره مبارکه احزاب»، کتاب قیّم، شماره 21، صص 7-38 و ... .
[12]. توکلی محمدی، نرجس و اعظم پویازاده، (1396ش). «واکاوی کارکرد تحلیل گفتمان در اثبات پیوستگی متن قرآن با تأکید بر رهیافت نیل رابینسون»، مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، سال اول، شماره 4، صص 25-54؛ محمدعلی نژاد عمران، روحالله و حسام امامی دانالو، (1398ش). «تبیین پیوستگی آیات سوره علق براساس روش نیل رابینسون»، علم زبان، سال ششم، شماره 8؛ محمدعلی نژاد عمران، روحالله، (1399ش). «تبیین پیوستگی آیات سورة سبأ براساس روش نیل رابینسون»، مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی، دوره 4، شماره 2، صص 91-117.
[13].مکوند، محمد و محمدکاظم شاکر، (1394ش). «بازخوانی انسجام متن قرآن در پرتو نظریه نظم متقارن با تأکید بر دیدگاه میشل کویپرس»، فصلنامۀ علمیپژوهشی پژوهشهای قرآنی، سال بیستم، شماره 2، ص 23.
[14].برخی از مقالات نویورت در دایرةالمعارف قرآن ترجمه شده است: نویورت، آنگلیکا، (1394 الف). «شکل و ساختار قرآن»، ترجمه نصرت نیلساز، دائرةالمعارف قرآن، سرویراستار جین دمن مک اولیف، سرویراستار ترجمه فارسی حسین خندق آبادی و دیگران، تهران، انتشارات حکمت، ج3، صص 535-557؛ ...............، (1394ب). «سوره»، ترجمه نصرت نیلساز، دائرةالمعارف قرآن، ج3، صص 395-406 و ... .
محمدالاوی، سلوی (1395ش)، روابط متنی در قرآن: ربط، پیوستگی و ساختار، ترجمه سید اکبر جلیلی، تهران، نشر نویسه پارسی.
[15].شایان ذکر است الگوی هالیدی و حسن نسبت به انسجام متن قرآن موضعی ندارد؛ اما از روی تسامح این الگو در کنار الگوهای دیگری ذکر شد که قائل به انسجام و تناسب متن قرآناند. در مؤلّفههای دیگر نیز یادکرد الگوی هالیدی و حسن در کنار الگوهای دیگر از باب تسامح است.
[16] .Tie
[17] .Member
[18] .Segment
[19] .Piece
[20] .Part
[21] .Passage
[22] .Sequence
[23] .Section
[24] .Book
[25]. Richard Bell (1876-1952).
[26]. یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَ یَهْدِیهِمْ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ.
[27] .Lexical cohesion.
[28] .Reiteration.
[29] .Collocation.
[30] .Repetition of the same word.
[31] .Synonym.
[32] .Near synonym.
[33]. Superordinate.
[34] .Antonymy.
[35] .Complementarity.
[36]. بهتازگی کتابی با عنوان قرآن را کشف کنید از نیل رابینسون به زبان آلمانی منتشر شده است؛ امّا متأسّفانه تا کنون به انگلیسی برگردان نشده است. از آنجا که نگارنده به زبان آلمانی اشراف ندارد، فرصت استفاده از کتاب یادشده در این نوشتار حاصل نشد.
[37]. Rhetorical analysis.
[38]. Semitic rhetoric.
[39] .Symmetry.
[40]. Grammatical cohesion.
[41]. Reference.
[42] .Substitution.
[43]. Ellipsis
[44]. Conjunction.
[45] .additive relations.
[46]. adversative.
[47]. causal.
[48]. temporal.
[49] .and.
[50]. but.
[51]. although.
[52]. yet.
[53]. so.
[54]. because.
[55]. for this reason.
[56] .on this account.
[57] .As a result.
[58] .so that.
[59]. for this purpose.
[60]. recently.
The Holy Quran
Ibn Abi Al-Isba Al-Misri. (1379 AH). Al-Khawatir al-Sawanih fi Asrar al-Fawatih. Investigated by Dr. Hanafi Mohammad Sharaf. N.p.
Eghbali, Abbas, Sayadinejad, Ruhollah and Mohammad Hossein Fazeli. (2017). Analysis of lexical coherence in Surah Ankabut. Journal of Quran Interpretation and Language. 6 (1), 91-110.
Alawi, Salva Muhammad. (2016). Textual relations in the Qur'an: relevance, Cohesion and structure. Translated by Sayyid Akbar Jalili. Tehran: Neviseh Parsi Press.
Amrayi, Mohammad Hassan. (2019). Analysis of non-structural coherence in Surah Layl with a Functional linguistic approach. Mind, 77, 215-244.
Ishani, Tahereh and Masoumeh Nemati Qazvini. (2013). Investigating the coherence in Surah Saf with a Functional linguistic approach. Iranian Association of Arabic Language and Literature, 27, 65-95.
Bell, Richard. (n.d). An Introduction to the History of the Qur'an. Translated by Baha al-Din Khorramshahi. Quran Translation Center.
Boise Liwe, Anne Silvi. (2009). A reading of the fifth surah of the Quran. Translated by Marzieh Soleimani. Monthly Book of Religion Monthly, 149, 48-52.
Tavakoli Mohammadi, Narjes and Azam Pouyazadeh. (2017). An analysis of the function of discourse analysis in proving the coherence of Qur'anic text with emphasis on Neil Robinson's approach. Quranic Studies and Islamic Culture, 1 (4), 25-54.
Hosseini, Bibi Zeinab, Ghaemi Asl, Hossein and Najmeh Zanjbari. (2017). The role of structural interpretation method in understanding the Holy Quran. Journal of Quranic Linguistic Research, 11, 104-114.
Hakamabadi, Hojjatullah and Abbas Ismaili Zadeh. (2019). Discocering the structure and purpose of Surah Al-Ahzab. Book of Gayyim, 21, 7-38.
Khameh gar, Muhammad. (2016). Geometric structure of the Holy Quran. Tehran: Islamic Propaganda Organization.
..................... (2018). Structural interpretation of the Holy Quran. Qom: Seminery and University Research Institute.
..................... (2019). Structural Interpretation of Surah Biynah by explaining the rules of structural interpretation of Quranic Surahs. Journal of Interpretive Studies, 10 (37), 173-190.
Dehghani Farsani, Younes. (1999). The structure of Surah Al-Inshiqaq. Quarterly journal Balagh Mobin, 14, 4-14.
Robinson, Neil. (2012). Open hands; Rereading of Surah Ma'idah. Translated by Mohammad Kazem Shaker and Ensieh Asgari. Quarterly Journal of Quranic Studies, 18 (1), 156-189.
........................ (2014). Jesus in the Quran. Historical Jesus and the myth of the Incarnation. Translated by Mohammad Kazem Shakir. Seven Heavens, 6 (24), 148-168.
Al-Ramani, Ali ibn Isa, al-Khattabi, Hamad ibn Muhammad and Abdul Qahir al-Jurjani. (1119 AH). Thirty letters in the miracle of the Qur'an. Investigated by Mohammad Khalaf allah and Dr. Mohammad Zaghloul Salam. Egypt: Dar Al-Maaref.
Al-Rumani, Ali ibn Isa. (1976). Points in the miracle of the Qur'an. Egypt: Dar al-Maarif of Egypt.
Zanus, Ahmad Pasha and Maryam Nabipour. (2017). Factors of coherence in Surah Zalzal (based on Hallidayʼs theory and Hassan). Journal of Quranic Knowledge (Afaq-e-Din), 8 (30), 81-102.
Al-Zarqashi, Muhammad bin Abdullah (n.d). Al-Burhan fi Ulum Al-Quran. Beirut: Dar al-Ma'rifah.
Sarley, Nasser Gholi and Tahereh Ishani. (2011). The theory of coherence and coordination and its application in a minimal Persian story (ladder story). Linguistics of Al-Zahra University. 2 (4), 51-77.
Sayedi, Seyed Hossein and Somayeh Beig Qal'eh joui. (2019). Discourse analysis of two surahs of Falaq and Nas based on Holliday textual paradigm pattern. Literary-Quranic Research, 7 (121), 109-129.
Al-Suyuti, Jalaluddin Abdul Rahman (1988). Al-Itqan fi Ulum Al-Qur'an. Investigated by Mohammad Abolfazl Ibrahim. Qom: Al-Radhi - Bidar Press.
Shirazi, Masoumeh, Nilsaz, Nusrat and Mohammad Ali Lisani Fesharaki. (2019). Orientalists' approaches to the issue of Qur'an coherence: historical streamology; Attributes; grounds. Quarterly Journal of Quranic and Hadith Research, Al-Zahra University, 16 (1), 167-197.
Alizadeh Mousavi and Seyed Hamed (2020). A Study of Angelika Neuwirth's View on the Relationship between Qur'an and Bible (Case Study: Surah Ar-Rahman and Psalm 136). Quranic Studies, 25 (1), 25-44.
Gharavi, Saeedeh. (2015). Structural interpretation of Surah Yasin with emphasis on Al-Mizan interpretation. Interpretive Studies, 6 (21), 103-122.
Al-Kermani, Mahmoud bin Hamza (n.d). Secrets of repetition in the Qur'an. Egypt: Dar al-Fadhilah.
Mohammad Ali Nejad Imran, Ruhollah. (2020). Explaination of the coherence of the verses of Surah Saba based on Neil Robinson's method. Quranic Studies and Islamic Culture, 4 (2), 91-117.
Mohammad Ali Nejad Imran and Ruhollah and Hesam Emami Danalo. (2019). Explaining the coherence of the verses of Surah Al-Alaq based on Neil Robinson's method. Language Science, 6 (8), 302-279.
Mokhtarinejad, Qasim and Rouhangiz Khodabakhsh. (2018). Aesthetic analysis of the verses of the Holy Quran based on coherence and cohision. Linguistic Research of the Qur'an, 7 (1), 107-126.
Masbuq, Mehdi and Shahram Delshad. (2016). Investigating the elements of text coherence in the story of Prophet Moses with a Functional linguistic approach. Literary-Quranic Research, 4 (1), 114-129.
Meshkinfam, Batool and Masoumeh Rahimi. (2019). The role of repetition in integrating Surah Hood by relying on Halliday's theory and Hassan. Research in Quranic and Hadith Sciences, 16 (4), 165-200.
Ma'rifah, Mohammad Hadi (n.d). Al-Tamhid fi Ulum Al-Qur'an. Qom: Islamic Publishing Institute.
Makvand, Mohammad and Mohammad Kazem Shakir. (2015). Rereading the coherence of Qur'anic text in the light of symmetric order theory with emphasis on Michel Kuipers' view. Journal of Quranic Studies, 20 (2), 4-33.
Mullah Ebrahimi, Ezzat and Zahra Rezaei. (2020). The effectiveness of Halliday and Hassan theory in illustrating the textual coherence of Surah Muzmal. Literary Studies of Islamic Sciences, 24, 4-29.
Neuwirth, Angelika. (2015a). Form and structure of the Quran. Translated by Nusrat Nilsaz. Tehran: Hekmat Press.
........................ (2015b). Surah.Translated by Nusrat Nilsaz. Tehran: Hekmat Press.
Valiei, Younes, Mirzaei Al-Husseini, Seyed Mahmoud and Mohammad Farhadi. (2016). Factors of textual coherence in Surah Nooh. Linguistic Research of the Qur'an, 5 (1), 69-86.
Cuypers, Michel. (2008). The Banquet. A Reading of the fifth Sura of the Qur’an. École Pratiquedes Hautes Études: Paris.
................................ (2011). Semitic Rhetoric as a Key to the Question of the naẓm of the Qur'anic Text. Journal of Qur anic Studies. P 1-24.
Neuwirth, Angelika. (2002). “Form and Structure of the Quran”, Encyclopedia of the Quran, General Edi-tor: Jane Dammen McAuliffe, vol. 2, pp.245-266, Leiden.
Robinson, Neal. (2003). Discovering the Quran: A contemporary approach to a veiled text. Washington D C: Georgetown University Press.
Halliday, Michael and Ruqaiya Hasan. (1976). Cohesion in Eenglish. Longman Group Lrd.
Halliday, Michael and Ruqaiya Hasan. (1989). Language, Context and Text: Aspects of Language in a Social- Semiotic Perspective. Oxford University Press.