Semantic Analysis of the Qur’nic Text “Qorb” to Explain the Distance or Correlation between God and Human

Document Type : Research Article

Authors

1 Ph.D. Candidate, Department of Quranic and Hadith Sciences, Faculty of Theology, Mazandaran University, Babolsar,Iran.

2 Associate Professor of Quranic and Hadith Sciences, Faculty of Theology, Mazandaran University, Babolsar, Iran.

3 Professor, Department of Philosophy and Islamic Kalam. University of Tehran, Tehran, Iran

Abstract

“Qorb” is one of the issues in the relationship between human and God. In several verses, the Qur'an, relying on the principle of God's constant Qorb to human, excludes the notion of any distance from this relationship. Due to the differences (and sometimes) theological similarities in the pre-Islamic Arab intellectual system with Qur'anic texts in the category of "Qorb", various analyses of this issue could be observed. In the view of ignorant, God is considered only as the creator of the universe, and other gods and saints are the mastermind of human life and the mediator of his relationship with God. Due to the limited use of verses related to the category of correlation between man and God, the textual analysis of the existing verses has achieved more convincing results and in this direction, the role of the synonym of the word “Qorb” could play an important part. At the same time, following the verses, in limited cases, has led to effective substitutes. By classifying nominal and verb uses, it was possible to conclude that hearing and sight as well as knowledge and obedience are the semantic components of the relationship between God and human, each of which becomes meaningful in the sentence separately and in association with “Qorb”. These components have provided applications of fear and hope for humans. The meaning of “Qorb” in the relationship between human and God also refers to the dignity and interest of the Hereafter. Even in the ignorant ideas, there is no mention of the distance between the polytheists and the idols and God; in other words, they mean closeness, the acquisition of status and the benefit of the Hereafter. What contradicts the ignorant idea, even in the ignorant ideas, is that there is no mention of the distance between the polytheists and the idols and God; in other words, they have defied this word as the acquisition of dignity and the rewards of the Hereafter. The kind of relationship between God and human in the theological system of the Qur'an is in conflict with the ignorant idea in such a way that in the Qur'anic discourse, the relationship has been pushed from the margins to the center of human life, and an active God has been in charge of the lordship of material affairs as well as matters related to giving dignity to human. At the same time, the use of some means to increase award and dignity has been corrected and completed in the Qur'anic discourse.

Keywords


Article Title [Persian]

گسست یا پیوست میان خدا و انسان، معناشناسی متن‌های «قرب» در قرآنی کریم

Authors [Persian]

  • فاطمه قربانی لاکتراشانی 1
  • زینب السادات حسینی 2
  • احد فرامرز قراملکی 3
1 دانشجوی دکتری علوم قران و حدیث دانشگاه مازندران، مازندران، ایران
2 عضو هیات علمی دانشکده الهیات دانشگاه مازندران، مازندران، ایران
3 استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران، تهران، ایران
Abstract [Persian]

قرب از موضوعات مطرح در رابطۀ میان انسان و خداوند است. قرآن در آیات متعدد، با تکیه بر اصل قرب مستمر خداوند به انسان، تصور هر نوع فاصله را از این رابطه منتفی می‌داند. برای وجود تفاوت‌ها و گاه شباهت‌های الهیاتی در نظام فکری عرب جاهلی با متن قرآنی در مقوله «قرب»، می‌توان شاهد تحلیل‌های متنوع از این مسئله بود. در انگارۀ جاهلی، خداوند تنها خالق هستی مطرح بوده و سایر اله و اولیاء، مدبّر زندگی انسان و واسط ارتباطی او با «الله» هستند. با توجه به محدودیت کاربرد آیات مرتبط با مقولۀ همبستگی انسان و خداوند، تحلیل متنی آیات موجود، نتایج متقن‌تری را حاصل آورده و در این مسیر نقش همنشین‌های ماده قرب بسیار کارا است. با دسته‌بندی کاربردهای اسمی و فعلی واژگان همنشین و استخراج موارد محدود جانشین، این نتایج حاصل شد که سمع و بصر، علم و اجابت مؤلفه‌های معنایی رابطۀ قرب خداوند به انسان‌اند و هر کدام به‌طور مجزا و در همنشینی با قرب، در جمله معنادار می‌شوند. این مؤلفه‌ها کاربردهای بیم‌دهی و امیدآفرینی برای انسان فراهم کرده‌اند. همچنین منظور از قرب مطرح در رابطۀ انسان و خداوند، به منزلت و بهرۀ اخروی اشاره دارد؛ حتی در انگاره‌های جاهلی نیز به وجود فاصله میان مشرکان و بت‌ها و اله اشاره‌ای نشده و به بیانی دیگر، منظور ایشان از تقرب، همان کسب منزلت و بهرۀ آخرتی است. آنچه در نظام الهیاتی قرآن با انگارۀ جاهلی در تضاد است، نوع رابطۀ قرب میان «الله» و انسان است که در گفتمان قرآنی این رابطه، از حاشیه به محور زندگی انسان کشانده شده و پروردگاری متحرک و فعال، ربوبیت امور مادی و نیز امور مربوط به منزلت‌یابی انسان را برعهده داشته است؛ ضمن آنکه تلقی کاربرد برخی وسایل در افزایش بهره و منزلت، در گفتمان قرآنی اصلاح و تکمیل شده است.

Keywords [Persian]

  • قرآن
  • خدا
  • انسان
  • قرب
  • تحلیل معناشناختی

بیان مسئله

مطالعۀ معناشناختی گاه با چیزی از جنس مطالعۀ معنای قاموسی واژگان در لغت‌نامه‌ها یکی دانسته می‌شود؛ حال آنکه معناشناسی، توصیف سازوکار تولید و دریافت معنا و به تعبیری دیگر، فرآیند پردازش و خوانش معنا در متن است. در این نگاه، واژه به‌مثابۀ سرنخ و گره‌گاهی برای ورود به معنای متن و رفت و برگشتی از جزء (واژه) به کل (متن) و از کل به جزء است تا بررسی شود در فرآیندهای متن‌پردازی، معنای واژۀ مدنظر چه وضعیت و موقعیت‌های تازه‌ای یافته است.

در افقی گشوده‌تر، هر متنی منعزل و خودبسنده نیست. متن‌های پیش از خود را فرا می‌خواند و امکان‌هایی تازه برای متن‌های پس از خود فراهم می‌سازد. چنانکه متن قرآن کریم، متن‌ها و اندیشه‌های جاهلی را فرا می‌خواند و برسازندۀ امکان‌های تازه برای متن‌های پساقرآنی (متن‌های حدیثی، ادبی، تفسیری، فقهی، کلامی و ...) است. متن قرآن کریم در گفت‌وگو و چالش مداوم با اندیشه‌ها و متن‌های مشافهان (مخاطبان مستقیم) جاهلی و برسازندۀ جهانی جدید از اندیشه‌ها و کشش‌های عاطفی تازه است. مقالۀ حاضر، بازخوانی این فضای گفت‌وگویی از زاویۀ دید مادۀ واژگانی قرب و اندیشۀ رابطۀ تقربی خداوند و انسان است.

در میان متن‌هایی که از زاویۀ کاربرد ماده (ق-ر-ب) در قرآن (96 مورد) انتخاب شده‌اند، نمونه‌هایی پیکرۀ مطالعۀ پژوهش حاضر را شکل می‌دهند که در موضوع رابطۀ میان خدا و انسان، فضای گفتمانی جدیدی را می‌سازند و اطلاعی تازه به‌نحو صریح یا ضمنی ارائه می‌دهند. «ق-ر-ب» در بسیاری از کاربردهای قرآنی، معنایی غیردینی دارد و بر مفهوم نزدیک‌بودن، اعم از نزدیک‌بودن مکانی (فاصله)[1]، زمانی (وقوع یک پدیده)[2] و نزدیک‌بودن در روابط اجتماعی، اعم از روابط خویشاوندی[3] و روابط مبتنی بر همکاری اجتماعی[4] دلالت دارد.

همچنین بر نزدیکی مفهومی یک مقوله با مقوله‌ای دیگر[5] و نیز نهی و پرهیزدادن از یک عمل[6] و عمل قربانی‌کردن[7] به کار رفته است. شایان ذکر است این متون از یک جنس نبوده و در بازتاب فضای مفهومی و سپهر زبانی قرب، صاحب نقش و حائز اهمیت‌اند. برخی همچون قرب زمان و مکان به (فاصله) پدیده‌ها با کنشگر انسانی، کمتر نشاندار و فرهنگی و بیشتر جهانی‌اند و برخی همچون متن‌های «ذی‌القربی»، «أقرب مودة» فرهنگی‌ترند. هرچند مطالعات شناختی و فرهنگی زبان نشان داده است زبان‌ها حتی در فرهنگی‌ترین ساحت‌های تجربۀ انسانی از الگوها و مسیرهای معناسازی شبیه‌به‌هم پیروی می‌کنند، روشن است جزئیات روال‌های معناسازی، متفاوت‌اند. مانند اینکه در عربی قرآنی و در مفهوم خویشاوندی، (ذی‌القربی) با ارجاع به مفهومِ وصفی «نزدیک» صورت‌بندی شده و روشن است مفهوم نزدیک، معنایی رابطه‌ای و نسبی، ناظر به فاصلۀ مکانی - زمانی[8] میان دو مؤلفۀ انسان و پیرامون است؛ اما مفهوم‌سازی خویشاوند در زبان فارسی با ارجاع به مفهوم [خود] صورت گرفته است (رک: معین،1380، 2/798). خلاصه آنکه گرچه این متن‌ها به دلیل موضوع تحقیق - که اطلاع‌دهندگی تازه در رابطه خدا - انسان است - کنار گذاشته‌ شده‌اند، در کلیت دریافت فضای معنایی و فضای کشش‌های شناختی و عاطفی قرب، در زبان عربی قرآنی و فهم تجربۀ زبانی - فرهنگی مشافهان قرآن نقش مؤثری دارند.

خوانش و تحلیل این دسته از متن‌های قرآنی قرب در دریافت فضای مفهومی و کشش‌های شناختی و عاطفی قرب برای مشافهان قرآن سودمند است؛ اما به دلیل مجال محدود مقاله و نیز مسئلۀ مشخص این تحقیق که بر صورت‌بندی رابطۀ قرب میان انسان و خداوند متمرکز است، از دامنۀ خوانش و تحلیل معناشناختی کنار گذاشته یا دست‌کم در پس‌زمینۀ خوانش و تحلیل قرار داده می‌شوند: همچون واژه «قریب» در قرآن که در القای پیام‌های بیم و امید کاربرد داشته‌ و از این واژه در مفاهیمی مانند نزدیک‌بودن زمان عذاب «وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ» (هود/64) یا نزدیکی مرگ «رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‌ أَجَلٍ قَریبٍ»(ابراهیم/44) یا نزدیکی حساب «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ»(انبیاء/1) استفاده شده است. این واژه در ارائۀ بافت‌های امیددهی در آیاتی چون «یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‌ نَصْرُاللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَاللَّهِ قَریبٌ» (بقره/214) و «وَأُخْرى‌ تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَ فَتْحٌ قَریبٌ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنینَ» (صف/13) کاربرد داشته است. آیات یادشده، همگی از مادۀ قرب بوده‌اند؛ اما در صورت‌بندی معنای قرب خدا و انسان، حضوری مؤثر نداشته‌اند.

روش بررسی مقولۀ قرب خداوند و انسان براساس روش معناشناسی ساختگراست. بدین منظور در سطح هم‌نشینی کاربردهای قرآنی قرب، استخراج و گونه‌های ساخت متنی دسته‌بندی شده است. با توجه به تنوع و گسترۀ متن‌های «قرب»، در همین سطح از تحلیل هم‌نشینی، وضعیت بسیاری از تداعی‌ها و کشش‌های عاطفی در معناسازی قرب خدا -انسان آشکار می‌شود. با وجود این، متن‌هایی که در رابطۀ جانشینی با مادۀ قرب قرار می‌گیرند نیز بررسی شده‌اند. با این مقدمه، در این پژوهش تلاش شده است به این سؤالات با تحلیل معناشناختی پاسخ داده شود که منظور از قرب یا همبستگی میان خداوند و انسان در قرآن چه بوده و با توجه به جایگاه این مفهوم در انگاره‌های عرب جاهلی، قرآن چه اطلاعات تازه‌ای در این موضوع ارائه داده است.

پژوهش‌های انجام‌شده به روش توصیفی‌تحلیلی در حوزۀ قرب انسان و خداوند به شرح زیرند: مقالات «تحلیل معناشناختی قرب الی الله در قرآن کریم» (1389ش) و نیز مقاله «مقربان الهی و جایگاه آنان» (1391ش) اثر اسماعیل علی‌خانی؛ پایان‌نامه «قرب الهی و مقربین از منظر قرآن و روایات» اثر نسرین احمدی (1392ش)؛ پایان‌نامه «حقیقت قرب الهی در قرآن با تکیه بر آرای مفسران شیعه» اثر منصوره امیری (1396ش)؛ پایان‌نامه «معناشناسی تاریخی و توصیفی واژۀ قرب در قرآن کریم» اثر محمود آقاساکی (1389ش). درخور ذکر است در مقاله «تحلیل معناشناختی قرب الی الله» از اسماعیل علی‌خانی، اگرچه به تفکیک معانی قرب نسبی و اصلی پرداخته، تحلیل ساختگرایانه مبتنی بر روابط واژگانی ارائه نشده است. همچنین در پایان‌نامۀ محمود آقاساکی، مسئلۀ درخور توجه، بررسی قاموسی و تفسیری مفهوم قرب و تبیین روند تاریخی آئین قربانی است و تحلیل معناشناختی و پیاده‌سازی روش‌های معناشناسانه مدنظر نبوده است. سایر آثار نیز مبتنی بر تحلیل‌های تفسیری صِرف انجام شده است؛ بنابراین، تفاوت مقالۀ حاضر با پیشینۀ ارائه‌شده، در روش تحقیق و نیز بررسی موضوع، در انگاره‌های عرب و سیر تحول صورت‌گرفته در آیات قرآن است.

 

  1. ملاحظات نظری

در این بخش، معناشناسی ساختگرا و اطلاع کهنه و نو بررسی نظری می‌شود.

1-1.معناشناسی ساختگرا

معناشناسی، مطالعۀ نظام‌مند معنا است (صفوی، 1387ش، ص 27) که در دو رویکرد هم‌زمانی[9] و در زمانی[10] صورت می‌پذیرد. بررسی نظام زبان از منظر ساختگرایی، پدیده‌ای هم‌زمانی است (گیررتس، 1393ش، ص 127) و می‌توان آن را در چارچوب مطالعات معناشناسی ساختاری پیاده کرد (رهنما، 1386ش، ص18). در نگاه ساختگرا اجزا مستقل و خودبسنده نیستند؛ بلکه هویتی رابطه‌ای دارند و در رابطه و نقشی معنا می‌یابند که در کلیت یک سامانه ایفا می‌کنند. سوسور[11] بنیان‌گذار و پدر ساختگرایی، رابطۀ میان معانی را در در سطوح مختلفِ تحلیل، در روش ساختگرا به شطرنج تشبیه می‌کند. در بازی شطرنج، حرکت مهره‌ها کاملاً قراردادی بوده و براساس شکل مهره نمی‌توان به حرکت آن پی برده و ارزش نقشی هر مهره براساس ارزش نقشی سایر مهره‌هاست (رک، سوسور، 1916م، ص 125). طبق این قاعده، ارزش هر واحد زبانی، با توجه به موقعیت کلی قرار گرفته شده در آن تعیین می‌شود و مفاهیم براساس روابطشان با سایر مفاهیم موجود، امکان طرح می‌یابند.

روابط درون‌متنی از ارتباط یک واژه با سایر واژه‌ها و در سطح جمله و متن صورت می‌گیرد که در معناشناسی ساختگرا شامل روابط همنشینی و جانشینی است (گندمکار، 1396ش، ص 190). همنشینی بیان‌کنندۀ رابطۀ الفاظی است که در یک زنجیرۀ کلامی در کنار یکدیگر قرار گرفته‌اند. نسبت جایگزینی میان زنجیرۀ الفاظ کلامی، با الفاظی است که می‌توانند جایگزین آنها شوند (کرمانی، 1384ش، ص 70-71).

پس از استخراج و تحلیل روابط معنایی میان واژگان همنشین و جانشین، برای مطالعه دقیق‌تر معنای واژه‌ها مفهوم آن به مشخصه‌هایی تجزیه می‌شود. پالمر معتقد است مؤلفه‌های معنایی مشخصه‌هایی به حساب می‌آیند که ویژگی‌های ممیز مفاهیم را نشان می‌دهند (پالمر، 1378ش، ص147)؛ بنابراین، مؤلفه‌های معنایی همان شرایط لازم و کافی برای مفهوم واژه‌ها بوده‌اند و وجوه اشتراک و افتراق مفاهیم را می‌نمایانند.

 

1-2 اطلاع کهنه و نو

ساخت جملات برای ایجاد ارتباط با اصول و قواعد دستوری صورت می‌گیرد. «هر واحد اطلاعی از اجزای کهنه و نو تشکیل شده‌است» (هالیدی، 2002م، ص 32). «اطلاع نو، آن دسته از اطلاعاتی است که ازنظر گوینده برای شنونده، شناخته‌شده نیست و اطلاع کهنه نیز آن دسته از اطلاعاتی است که گوینده فرض می‌کند برای شنونده شناخته‌شده است. بر اساس این، اطلاع کهنه می‌تواند با ارجاع، بازیافت‌شدنی باشد و اطلاع نو، اطلاعی است که گوینده آن را طوری عرضه می‌کند که گویا از قبل، بازیافت‌شدنی نبوده است» (براون و یول، 1989، ص 154)؛ بنابراین، اطلاع کهنه همان دانش حوزۀ شناختی مخاطب است؛ اما اطلاع نو اطلاعی است که سخنی از آن به میان نیامده و در ذهنیت مخاطب به شکل دیگری وجود داشته است. این قاعده در کلام الهی نیز قابلیت انطباق و تحلیل می‌یابد. در برخی آیات قرآنی مدنظر این پژوهش، اطلاع کهنه، ارائه و اطلاع نو بعد از آن، برجسته می‌شود. برقراری ارتباط با مخاطب و القای مطلب با ترکیب اطلاع کهنه و نو ممکن می‌شود.

 

  1. تحلیل معناشناختی رابطۀ قرب انسان و پروردگار بر پایۀ روابط ساختگرا

در میان آیاتی که مشتقات ماده «ق رب» را شامل می‌شود، آیاتی پیکرۀ مطالعات پژوهش حاضر را تشکیل می‌دهند که با مسئلۀ قرب میان انسان و خداوند مرتبط باشند. این مجموعه از آیات، فضای گفتمانی تازه‌ای را ایجاد و مفاهیم و اطلاعاتی بدیع ارائه می‌کند. در ادامه، صورت‌های اسمی و فعلی ماده (ق ر ب) در آیات، مطرح و واژگانی معرفی و تحلیل می‌شود که حضور آنها در رابطۀ همنشینی، مفهومی مؤثر دارند. پیگیری همنشین‌ها گاهی به یافتن جانشینی مرتبط و مؤثر منجر شده است. این دسته‌بندی برای ایجاد نظم بهتر در نتایج حاصله از تحلیل معناشناختی انجام شده است. در این شکل دسته‌بندی، با توجه به رابطۀ نحوی بین اجزای جمله و شکل صرفی افعال، برداشت‌های دقیق‌تری از غرض الهی به دست می‌آیند.

 

2-1. صورت‌های اسمی ماده (ق ر ب)

در ابتدا صورت‌های اسمی ماده (ق ر ب) در فضای گفتمانی رابطۀ انسان و خداوند بررسی می‌شوند. صورت‌های اسمی قرب شامل موارد زیرند:

2-1-1. أقرب

تمامی کاربردهای لفظ «أقرب» در قرآن، برساخته از صورت «قَرُبَ، یَقرُبُ» است و برای بازنمایی صفت و وضعیت بادوامی است که در رابطۀ انسان و خداوند، در دو آیه نمود یافته است. «أقرب» در قالب اسم تفضیل ظاهر شده است و طبق نظر نحویان بر دوام و ثبات وضعیت دلالت دارد (رک: حسن، 1391ش، ص 3/203). از این قالب اسمی در آیه «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ» (ق/16) در راستای ثبوت وضعیت نزدیکی خداوند به انسان و ارائۀ معنای تفضیل، بهره برده شده است. در این آیه، علم خداوند به صیغۀ مضارع، مفید استمرار بوده و به عبارت «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» عطف شده‌ است‌. جمله «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» نیز معنای دوام قرب در آن به دلیل صفت تفضیلی، برقرار است.

 لام در عبارت «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ» لام سوگند است و «وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ» به خفى‌ترین اصناف علم اشاره می‌کند. در گفتمان قرآنی، «الله» از خدای غایب و منعزلی که بعد از «خلق» جهان و انسان، پروردگاریِ عالم و «ربّ»بودن را به غیر (اله‌ها) واگذارده است، به خداوند حاضر و فعالی تبدیل می‌شود که ربّ العالمین هست؛ آن‌گونه ربّی که در نهایت نزدیکی به انسان است. علم (نَعْلَمُ) و قرب (أَقْرَبُ)، موقعیت‌های جدیدی را در کنار خلقت (خَلَقْنَا) برای «الله»ِ مدنظر عرب جاهلی ایجاد می‌کند. در ابتدای آیه به خلقت انسان توسط خداوند اشاره می‌شود که اطلاعی کهنه برای مخاطب عصر جاهلی و مُقرّ به آن است «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ» (زمر/38). در این آیه، همنشینی خلقت و قرب به مفهومی اشاره دارد که توافق‌شدۀ مشافهان و قرآن بوده است[12]؛ اما در ادامه به دو اطلاع تازه اشاره می‌شود و آن علم پروردگار بر وسوسه‌های نفس انسان و نزدیکی «الله» به اوست؛ نزدیک‌تر از رگ گردن. نکتۀ مهم در وسوسه، پنهانی‌بودن آن است (فراهیدی، 1410ق، ص 7/335) که به علم خداوند به خفیات او اشاره دارد. در تجربۀ آدمی از محیط پیرامون او، آگاهی و شناخت، محدود به فاصلۀ او با آن پدیده است. هرچه فاصلۀ انسان با فرد یا پدیدۀ مقابل کمتر باشد، امکان شناسایی و ادراک بیشتر است و برعکس. پس ارتباط مفهومی [قرابت] و [علم] و همنشینی و ترکیب آنها در جمله معنادار می‌شود. در دیدگاه و تجربۀ انسان، با قطع رگ گردن، حیات از انسان رخت بر می‌بندد و نیز او به وسوسۀ نفس خود علم حضوری دارد. اطلاع نویی که در آیه داده می‌شود، نهایت نزدیک‌بودن خداوند به انسان و علم او بر خفیات است.

در آیه شریفه «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» (واقعه/85) نیز با ساخت اسم تفضیل «أَقْرَبُ» به اعلام نزدیکی با ثبوت و دوام خداوند در هنگام مرگ تأکید می‌کند. خداوند در دو آیه گذشته می‌فرماید «فَلَوْ لَا إِذَا بَلَغَتِ الحُلْقُومَ * وَ أَنتُمْ حِینَئذٍ تَنظُرُونَ» (واقعه/83-84). آنچه استنباط می‌شود آیه 83 این سوره، ناظر به خروج روح از بدن است و در ادامه، خداوند به موضع شخص بینندۀ درحال مرگ اشاره می‌کند و در آیه «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لاتُبْصِرُونَ» اعلام می‌دارد خداوند از روحِ به حلقوم رسیده نزدیک‌تر است. در ادامه «فَلَوْ لَا إِن کُنتُمْ غَیرَ مَدِینِینَ * تَرْجِعُونهَا إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» (واقعه/86-87) از مخاطبِ منکِر مضمون آیه می‌خواهد تا در صورتی که به جزا باور ندارید، آن روح را بازگردانید. در ادامه، در آیه «فَأَمَّا إِن کاَنَ مِنَ الْمُقَرَّبِین * َفَرَوْحٌ وَ رَیحَْانٌ وَ جَنَّتُ نَعِیم» (واقعه/88-89) گویا به همان روحی اشاره می‌کند که به حلقوم رسیده است؛ در صورتی که از مقرّبان باشد، جزایش، آسایش و راحتی و بهشت پرنعمت خواهد بود[13]. اینکه منظور از مقربان در این آیه چه کسانی‌اند و این افراد به چه فرد یا موقعیتی مقرَّب‌اند، نشانه‌ای در متن آیه نیست[14]؛ با وجود این، به این نظر رایج تفسیری اشاره شد.

این کاربرد واژگانی، در متن «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ»(اعراف/114) و تکرار آن در آیه «قالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذاً لَمِنَ الْمُقَرَّبینَ»(شعراء/42) مشاهده می‌شود که به گفتار فرعون به سحره، اشاره دارد و از رابطۀ قرب میان انسان - انسان (یکی مقرِّب، دیگری مقرَّب) سخن می‌گوید. نتیجه آنکه همنشینی لحظه مرگ انسان (إِذَا بَلَغَتِ الحُلْقُومَ) با قرب خداوند (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ) در آیات یادشده، بازنمای وجود حاضر «الله» در حیات و ممات شخص دارد.[15]

شکل (1): قرب مستمر «الله» به انسان

 

 

2-1-2. قریب

واژه «قریب» از متن‌های پربسامد ماده (ق ر ب) در قرآن است که شکل‌دهندۀ فضای عاطفی بیم و امید و تأکید و تذکر به دانسته‌های مخاطب است. این واژه در ساخت صرفی «قَرُبَ، یَقرُبُ»، بر ثبات وضعیتی دلالت دارد که قرآن به بازنمایی آن می‌پردازد. برخی از کاربردهای واژه «قریب» در قالب بافت‌های امیدآفرینی به انسان ارائه شده‌اند؛ برای نمونه، خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‌ وَلْیُؤْمِنُوا بی‌ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ» (بقرة/186)؛قریب در آیۀ فوق، وزنی برای صفت مشبهه و دالّ بر معنای ثبوت قرب است (صافی، 1418ق، ص 2/376). صفت مشبهه دلالت بر ثبوت وقوع و تحقق یک صفت و دوام بر آن داشته و این صفت دائم، ملازم اوست (حسن، 1391ش، صص 3/203-204؛ سامرایی، 1428ق، ص 65). طبق این تعریف، آیه اذعان دارد بندگان درباره پروردگار پرسش می‌کنند و خداوند موقعیت خود را در قرب مستمر (فَإِنِّی قَریبٌ) و اجابت‌کنندۀ دعا و حاجت بنده معرفی می‌کند.[16] همنشینی قریب و اجابت خواسته‌های انسان در آیۀ فوق، اطلاعی نو و تازه است که به مخاطب ارائه شده و یکی از آن نمونه‌های امیدبخش برای ایشان است. طبق آیه، عوائد متعددی برای انسان حاصل می‌شود؛ به‌ویژه آنکه زمان افعال (أُجیبُ) به نحوی است که ثبوت موقعیت قرب را متذکر شده است.

ساخت اطلاعاتی (إِذا سَأَلَکَ عِبادی) دلالت بر پرسشی در مستقبل دارد. اگر جملۀ شرطی در بلاغت، همراه با ماده سؤال باشد، به‌منظور تأکید بر مفهومی است که قرار بر ارائۀ آن است.[17] قرآن اطلاعی از پرسش بندگان دربارۀ خداوند می‌دهد که براساس فرض و ذهنیت کهنۀ ایشان از «الله» است. مخاطب این آیه کسی است که می‌پندارد «الله» خداوندی است که نقش او تنها در خالقیت اوست و قرب با او مفهومی ندارد. گوینده در ادامۀ آیه با ارائۀ اطلاعی نو (فَإِنِّی قَریبٌ) می‌تواند مفهوم و اطلاع جدید دوم را مطرح کند و آن اجابت است. پذیرش خبر و دانش جدید اول، نتیجه را بدیهی می‌سازد؛ بدین معنا که در تجربۀ آدمی اجابت خواسته از کسی یا چیزی، محدود به فاصلۀ آن چیز با اوست.[18] هرچه فاصله، کمتر باشد، اجابت برای او ممکن‌تر می‌شود. پس پذیرش اصل قرب، اصل اجابت را با خود به همراه دارد؛ ازاین‌رو ارتباط مفهومی [قرابت] و [اجابت] در همنشینی و ترکیب آنها در جمله معنادار می‌شود.

در آیه «وَ إِلىَ‌ ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَلِحًا قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکمُ مِّنْ إِلَاهٍ غَیرُْهُ هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمُ‌ْ فی‌ها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ إِنَّ رَبىّ‌ِ قَرِیبٌ مجُِّیبٌ» (هود/61) ارتباط معناداری در همنشینی «قریب و مجیب» با ربوبیّت پروردگار (إِنَّ رَبِّی) وجود دارد. آیه با اشاره به داستان حضرت صالح(ع) و قوم ثمود، ابتدا ایشان را به توحید دعوت می‌کند و از خلقت انسان از خاک و استقرار او در آن سخن می‌گوید و در ادامه از آنها می‌خواهد تا از گناهانشان استغفار (فَاسْتَغْفِرُوهُ) و به سوی او توبه کنند (ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ). خداوند در پایان آیه، وعدۀ اجابت طلب توبه (قَرِیبٌ مجُِّیبٌ) می‌دهد و آن را از ربوبیّت پروردگار بر می‌شمارد: (إِنَّ رَبىّ‌ِ قَرِیبٌ). طبق آیه فوق، قدرت اجابت بندگان در اموری به «الله» نسبت داده شده‌ که به رابطۀ آنها با پروردگار مرتبط است.

این آیه نیز در کنار آیه 186 سوره بقره که به اجابت دعا اشاره دارد (فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ) و هر خواسته‌ای را شامل می‌شده است، از آیات امیددهنده است؛ زیرا به قربی مستمر وعده می‌دهد و به سبب این قرب همیشگی، پذیرش استغفار و اجابت توبه نیز مستمر است.

در آیه «وَلاتُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ» (أعراف/ 56) نیز با کاربرد واژه «قریب» از رحمت مستمر خداوند به محسنین بشارت می‌دهد. همچنین در آیه «قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّما أَضِلُّ عَلى‌ نَفْسی‌ وَ إِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِما یُوحی‌ إِلَیَّ رَبِّی إِنَّهُ سَمیعٌ قَریبٌ» (سبأ/50) واژه «سَمیعٌ» به‌عنوان واژۀ همنشین در قرآن با واژگانی چون علیم و بصیر همنشین شده ‌است. واژه (علیم، علیما، العلیم) با 32 بسامد، بالاترین درجۀ همنشینی را با واژگان (سمیع، لسمیع، سمیعاً و السمیع) دارد. واژگان (سمیع و لسمیع) با سه بار تکرار در رابطۀ اضافی با واژه «الدُّعاءِ»، همنشین و از ادامۀ مسیر بررسی خارج می‌شوند. واژه (بصیر، بصیرا، البصیر) با 12 بسامد در آیات، در همان رابطۀ نحوی وصفی با واژگان (سمیع، لسمیع، سمیعا و السمیع)، همراه و درنتیجه، در ادامه، علیم و بصیر به‌منزلۀ جانشین معرفی شده‌اند.

انسان در تجربۀ ادراکی خود از محیط پیرامون، دریافته ‌است در ارتباطش با افراد یا پدیده‌ها، هرچیز نزدیک‌تر، ارتباط سمعی و شنوایی در بین آنها بهتر برقرار می‌شود. با این تصور ذهنی، سمع و بصر، محدود به فاصلۀ انسان با شخص یا پدیدۀ روبه‌رو است. هرچه فاصله با مُدرَک کمتر باشد، امکان سمع و بصر بیشتر است. این تجربۀ ادراکی، ارتباط مفهومی [قرب] را با [سمع/بصر] در جمله معنادار می‌کند. در این نوع از متن‌های قرآنی مشتمل بر (سمع/بصر) یا علم و اجابت، در همنشینی با قرب، به نحوی پرداخته شده‌اند که گویا بازتاب جهان واقع‌اند و منطق عقلانی و روابط علی و معلولیِ عالمِ واقعی بر آنها حکم‌فرماست. با وجود این، حواس ما به‌مثابۀ قوای ادراکی، دامنۀ عمل محدودی دارند و در تعریف رابطۀ پروردگار، نقش درک مقدماتی دارند.

با نگاه کلی به آیات مطرح در حوزۀ قرب انسان و خداوند، می‌توان دریافت قریب‌بودن پروردگار دارای آثار و تبعاتی است که به باورمندان امیدواری، حس اعتماد و اجابت حاجات را وعده می‌دهد. طبق گفتمان قرآنی، ربوبیت پروردگار سبب می‌شود اجابت خداوند در امور مادی یا غیر آن، تقویت رابطۀ انسان با او باشد. همان‌طور که در ابتدای پژوهش مطرح شد واژه «قریب» در مفاهیمی مانند نزدیک‌بودن زمان عذاب «وَلا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَریبٌ» (هود/64) یا نزدیکی مرگ «رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‌ أَجَلٍ قَریبٍ» (ابراهیم/44) یا نزدیکی حساب «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسابُهُمْ» (انبیاء/1) استفاده شده است. اگرچه این دسته از آیات بر نزدیک‌بودن زمانی یک واقعه یا پدیده دلالت دارد، در ایجاد حس بیم‌دهی و انذاربخشی کارکرد یافته است.

 

2-1-3.قُربات، قُربة، قربان

 قربات و قربه نیز از دیگر کاربردهای ماده قرب است. خداوند در قرآن می‌فرماید «وَ مِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَایُنفِقُ مَغْرَمًا وَ یَترَبَّصُ بِکمُ‌ُ الدَّوَائرَعَلَیْهِمْ دَائرَةُ السَّوْءِ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ*وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَتَّخِذُ مایُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فی‌ رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ» (توبه/98-99). در گزارش قرآنی تعبیر (یتّخذ) نشان‌دهندۀ باور اعراب بادیه است. خداوند در آیه فوق با کاربرد اسمی ماده قرب (قُرُبات، قُرْبَةٌ) می‌فرماید: گروهی از اعراب، صاحب این پندار غلط‌اند که بخشش و انفاق مال، سبب خسارت ایشان است. طبق سیاق آیات (قُرُباتٍ و قُرْبَةٌ) در مقابل (مَغْرَمًا) آمده است. روشن است زمانی از قربان و قربة به‌مثابۀ وسیلۀ تقرب سخن می‌گویند که ذهنیت پیشینی، فاصلۀ میان خدا - انسان باشد. آنکه خود را دور از الله می‌بیند و می‌خواهد نزدیک الله باشد، به دنبال عملی و راهی برای تقرب و نزدیک است؛ اما در گفتمان قرآنی، اصل بر وجود همبستگی «أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ»(ق/16) است و فاصله‌ای میان انسان و خداوند پذیرفته نیست. ضمن اینکه (وَ یَتَّخِذُ مایُنْفِقُ قُرُباتٍ) نیز دال بر باور عرب مؤمن است که آن را سبب فزونی منزلت خود بر می‌شمارد. قرآن هم می‌فرماید اینکه آن را قربه می‌نامد و فزونی منزلت خود می‌دانید، درست است و با حرف تنبیه، رجای ایشان را تصدیق می‌کند (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ)؛ ولی نمی‌فرماید (أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لله و للرسول) و درنتیجه، این برداشت مخاطب را تأیید می‌کند. عبارت بعدی «سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فی‌ رَحْمَتِهِ» دلالت دارد که اگر انفاق موجب مقرب‌شدن عندالله بشود، به‌مثابۀ منزلتی بالاتر از شامل رحمت الهی بودن (حسب باورهای اعتقادی مشهور) است؛ از باب چون که صد آمد نود هم پیش ماست و به بیانی دیگر، ضرورتی به عبارت (سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فی‌ رَحْمَتِهِ) نیست و این مسئله، دلالتی دیگر بر اینکه قرب در معنای آیه همان منزلت است.

صورت اسمی دیگر ماده (ق ر ب)، «قربان» است که در دو آیه «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/27) و «الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی‌ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (آل‌عمران/183) به تقدیم‌کردن قربانی اشاره کرده و یک عمل عبادی تعریف شده‌ است. ساخت این معنا در زبان عربی، برساخته از صورت «قَرَّبَ یُقَرِّبُ» (به معنای نزدیک‌آوردن) است. کاربرد واژه «قربانی‌کردن» با «تقدیم‌کردن و پیشکشی‌کردن» در یک فضای مرتبط به هم صورت گرفته است.

قربانی‌کردن (اسم آلت و نه به معنای مصدری) وسیله‌ای برای قرب است (ابن‌درید، بی‌تا، 1/623). در آیۀ اول به داستان فرزندان آدم اشاره دارد که در رقابت معنوی برانگیخته شده‌اند، به تقدیم قربانی پرداخته‌اند و پذیرش قربانی ازسوی هر کدام، نشان از قرارگیری ایشان در زمرۀ متقین دارد (إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ). از همین عبارت، استنباط می‌شود آزمونی بین دو برادر صورت گرفته است که علت این آزمون در آیه، مشخص نیست؛ زیرا می‌فرماید (فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ) و این آزمونی است معنوی؛ زیرا رقابت بر انجام یک عمل عبادی صورت گرفته (إِذْ قَرَّبا قُرْباناً) و نتیجۀ آزمون به قدری اهمیت داشته که طبق آیه، بازندهْ حاضر به قتل دیگری شده ‌است (قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ). همچنین طبق آیه 183 آل عمران، به قدمت عمل عبادی قربانی اشاره دارد و اینکه در سنت‌های گذشته، پذیرش قربانی با آتشی [آسمانى‌] تأیید می‌شده ‌است. نکتۀ استنباط‌شده از گفتمان قرآنی این است که تقدیم قربانی، به‌منزلۀ عمل عبادی که یک سر آن پذیرش عمل است (فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما)، در قرب انسان تأثیر دارد[19]. این قرب، همان پذیرش عمل عبادی قربانی است که بر منزلت و بهرۀ معنوی انسان می‌افزاید.[20]

آیه «فَلَوْ لانَصَرَهُمُ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ قُرْباناً آلِهَةً بَلْ ضَلُّوا عَنْهُمْ وَ ذلِکَ إِفْکُهُمْ وَ ما کانُوا یَفْتَرُونَ» (احقاف/28) از دیگر آیاتی است که به نتایج فوق اشاره دارد و از قالب‌های اسمی ماده قرب استفاده می‌کند. واژۀ قربان در این آیه به واژۀ اصیل عربی اشاره دارد که مصدر یا اسم مصدر به معنای «تقرّب» است. این واژه در نقش مفعول دوم با عبارت «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ» همنشین شده و «آلِهَةً» نقش بدل «قربانا» را داراست؛ اگرچه می‌توان «قربانا» را مفعول لاجله (برای تقرّب) نیز در نظر گرفت (صافی، 1418ق، ص 26/194)؛ بنابراین، علت تقدم «قربانا»، تهکم به مشرکان است.[21] این آیه اشارۀ صریح دارد که اتخاذ غیر خداوند به‌عنوان واسطه، هرگز شما را به قرب ربّ جهان نمی‌رساند و هر عملی در راستای این اعتقاد، خالی از نتیجه و فایده خواهد بود و به صراحت قرآن، این باور نوعی دروغ و افتراست. با بررسی سایر آیاتی که شامل عبارت «اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ» بوده‌اند، آیه «هؤُلاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَوْ لا یَأْتُونَ عَلَیْهِمْ بِسُلْطانٍ بَیِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرى‌ عَلَى اللَّهِ کَذِباً» (کهف/15) به مضمونی مشابه اشاره می‌کند. قرآن می‌فرماید مشرکان برای ادعای خود در اتخاذ الهه مؤثر در قرب، نمی‌توانند دلیلی اقامه کنند و بر کذب ایشان تأکید می‌کند.

 

2-2. صورت‌های فعلی ماده (ق ر ب)

صورت فعلی مادۀ قربِ به‌کاررفته در قرآن در رابطۀ انسان و پروردگار، «قَرَّبَ یُقَرِّب» است. نکتۀ مهم آنکه صورت فعلی این واژه تنها در باب تفعیل به کار رفته است. در محاورۀ عرب، واژه «قَرَّبَ» به معنای محفوظ و گرامی‌داشتن استفاده می‌شود (فراهیدی، 1410ق، ص 5/154؛ ابن‌منظور، 1414ق، ص 1/663). در آیات زیر باب تفعیل، مفید معنای تکثیر و مبالغه است (صافی، 1418ق، ص 22/233؛ فیومی، بی‌تا، ص 2/496).

خداوند در آیه «أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‌ إِنَّ اللَّهَ یحَْکُمُ بَیْنَهُمْ فىِ مَا هُمْ فِیهِ یخَْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِى مَنْ هُوَ کاذِبٌکَفَّار» (زمر/3) بیان می‌دارد مخاطب جاهلی درصدد قرب به «الله» است. این مسئله از «لیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ» دریافته می‌شود و در آن به دلیل رابطه، از انسان به سوی خداوند اشاره شده‌ است. اندیشۀ شفاعت‌خواهی از بت‌ها به دلیل کسب منزلت، از معانی بارز آیه بوده که در ادبیات برخی تفاسیر، با عبارت «نزدیک‌شدن به خداوند» به قرب منزلتی اشاره شده ‌است.[22]

خداوند در آیه دیگری می‌فرماید:

«وَ ماأَمْوالُکُمْ وَ لاأَوْلادُکُمْ بِالَّتی‌ تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‌ إِلاَّ مَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا وَ هُمْ فِی الْغُرُفاتِ آمِنُونَ» (سبأ/37). در کاربرد «زلفی» در آیات فوق، قرآن درصدد معنابخشی ویژه‌ای به مفهوم قرب است. این نکته را باید در نظر گرفت که قرارگیری فعل و اسم در محور همنشینی در کنار یکدیگر، نوعی باهم‌آیی متداعی را فراهم می‌سازد؛ مانند آنکه در زبان فارسی عبارت «پلک‌زدن» از ترکیب دو واژه «پلک» و «زدن» ساخته شده‌ است. این عبارت مفهوم مشخصی در کلام دارد و همنشینی زلفی و قرب نیز در آیه فوق، عبارت تقرب منزلتی را القا می‌کند.

در تعریف عرب جاهلی از لغات (قرب و زلفی)، معنای منزلت، بی‌سابقه نیست؛ مانند آنکه به اسبی زین‌شده و آماده سواری که بدنی لاغر و ورزیده دارد و در نزد صاحبش ارجمند و با ارزش است، خیل مُقرَب گفته شده است (فراهیدی، 1410ق، ص 5/154؛ ابن‌فارس، 1404ق، ص 2/81). همچنین یکی از معانی قرب، بهره و منزلت است (راغب اصفهانی، 1412ق، ص 663) و بهره‌مندی و حظوه معنوی را نیز قربه گویند (همان). زلفی نیز در معنای منزلت و بهره کاربرد دارد (ابن‌فارس، 1404ق، ص 3/21؛ ابن‌منظور، 1414ق، ص 9/138؛ راغب اصفهانی، 1412ق، ص 382)؛ بنابراین، عبارت «تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى» به تقرب انسان به خداوند به نحوی اشاره دارد که در معنای فزونی جزاء، درجه و منزلت اخروی کاربرد یابد.

در بررسی ساختگرایانه، «زلفی» 4 مرتبه در حالت فعلی و به معنای نزدیکی زمانی و مکانی و 4 مرتبه در حالت اسمی، در معنای نزدیکی زمانی در قرآن کاربرد داشته است. ریشه «زلف» در نقش مفعول مطلق نائب و به دلیل تأکید ظاهر شده و منظور از عبارت «تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‌» مفهوم «تقرِّبکم عندنا ازْدِلافاً» است. طبق آیه نزد مشافهان قرآن، کثرت اموال و اولاد سبب درجه و مقام و منزلت معنوی انسان می‌شود. مفهوم کثرت از دو آیه قبل «نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالًا وَ أَوْلاداً وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» (سبأ/35) استنباط و از «ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ» دریافته می‌شود ایشان خود را به دلیل کثرت اموال و اولاد، صاحب درجه و مقام و رهایی از عذاب قیامت می‌دانند. این آیه دلالت خوبی بر نفی اثر تکوینیِ کثرت اولاد و اموال در تحقق کسب مقام و درجه و منزلت اخروی است و درمقابل، ایمان و عمل صالح را عامل محوری و تأثیرگذار در «زلفی» معرفی می‌کند. ضمن اینکه در آیه فوق، در تقابل انگارۀ جاهلیِ «تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى‌»، تفکر قرآنی «فَأُولئِکَ لَهُمْ جَزاءُ الضِّعْفِ بِما عَمِلُوا» آمده است تا دلالتی دیگر بر معنای جزاء، منزلت و درجۀ معنوی انسان در مفهوم قرب مدنظر آیه باشد. دو آیه «وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى و حُسْنَ مَابٍ» (ص/25 و40) و عبارت «عِندَنَا» نیز بیان‌کنندۀ این مطلب است که زلفی همان معنای درجه و مقام اخروی را داراست؛ ضمن اینکه «حسن مآب» در همنشینی با «لزلفی» متضمن موقعیتی است که با زلفی (درجه و مقام بهشتی) تطابق داشته باشد.

همنشینی (تُقَرِّبُکُمْ+ عِنْدَنا+ زُلْفى) اصطلاحی برای منزلت، مقام و درجه یافتن است و معنای آیه آنست که فزونی اموال و فرزندان، سبب افزایش مقام و منزلت شما نمی‌شود؛ مگر اینکه به تناوب ایمان و عمل صالح، از اولاد و اموال در راه خدا استفاده کنند. نکتۀ دیگر آنکه «تُقَرِّبُکُمْ» از باب تفعیل است و این باب در خود معنای تدریج را به همراه دارد؛ بدین معنا که کسب منزلت، فرآیندی گام‌به‌گام و درجه‌بندی‌شده است و به‌تدریج حاصل می‌شود؛ ضمن اینکه همنشینی «عِنْدَنا» با زلفی، بیان‌کنندۀ معنای مقام و منزلت است؛ زیرا در آیه «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ رَبِّ ابْنِ لی‌ عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَ نَجِّنی‌ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی‌ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» (تحریم/11) حضرت آسیه(س) از خداوند می‌خواهد خانه‌ای در نزد او در بهشت فراهم آورد که با توجه به استدلال فوق، منظور از نزد خدا، مقام و منزلتی مطابق اعمال آسیه(س) در بهشت است.

همچنین همنشینی (لِیُقَرِّبُونا+ إِلَى اللَّهِ+ زُلْفى) در آیه سوم سورۀ زمر که معادل عبارت «تُقَرِّبُکُمْ عِنْدَنا زُلْفى» در سوره سبأ است، با همین کارکرد در آیه وارد شده است و به مقام و درجه‌ای اشاره دارد که در نزد «الله» در دین خالص (أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ) حاصل می‌شود. در این آیه، به‌طور خاص بر واژه «الله» تأکید شده است تا دین خالص (الدِّینُ الْخالِصُ) را منتسب و ویژه به «الله» کند و این تقابل، طبق عبارت «وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» انفعال اولیای مشرکان را در کسب درجه و مقام و منزلت اخروی اعلام کند.[23] در ادامۀ آیه نیز با تکرار مجدد واژه «الله»، قرب خود را در قیامت و داوری دربارۀ باور و اعتقاد مشرکان (إِنَّ اللَّهَ یحَْکُمُ بَیْنَهُمْ) بیان می‌دارد. عبارت داوری خداوند در آیه نیز دلالت دیگر بر آن است که منظور از «لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى» اشاره به درجه و مقامی اخروی است؛ زیرا حکم خداوند به اعتقاد مشترک قرآن و مشافهان در قیامت صورت می‌گیرد؛ ضمن اینکه تغییر جزئی در ترکیب‌بندی «عندنا» به جای «إلی الله» فارغ از تفاوت معنای ‌عند (قرب و پیوستگی) و إلی (سیر به سوی مقصد، حضور با فاصله)، در بار عاطفی «نا» (متکلم) قوی‌تر و صمیمی‌تر از بار عاطفی سوم شخص (الله: به‌مثابۀ هو) است.

خداوند در آیه شریفه «وَ نادَیْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَیْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِیًّا» (مریم/52) نیز به همین معنا اشاره می‌کند. واژه «نَجِیًّا» در نقش حال برای ضمیر منصوب فعل «قَرَّبْناهُ» (صافی، 1418ق، ص 16/312) یا «نادَیْناهُ» است (درویش، 1415ق، ص 6/120). این آیه نیز بدین معناست که حضرت موسی(ع) از جانب راست کوه طور ندا داده شد و به رازگویی با خداوند درجه و منزلت یافت. نکتۀ مهم آن است که فعل «نادَیْناهُ» بلافاصله این تصویر را در ذهن ایجاد می‌کند که خداوند از فاصلۀ بعیدی حضرت موسی(ع) را ندا می‌دهد؛ زیرا نوعاً ندا به معنای «سخن‌گفتن با کسی از دور» است و عنصر مسافت بین آن دو تصورپذیر خواهد بود. همچنین ندادادن مستلزم بانگ بلند کلام است؛ در حالی که کلمه «نجیّ» به گفت‌وگویی خصوصی میان دو نفر در رابطه‌ای صمیمانه اشاره دارد. تمام این نمونه‌ها دلالت بر عنایت خداوند بر موسی(ع) دارد. این شرف حضور و مقام نجوا در آیه 52 سوره مریم در کنار سایر آیاتی نازل شده است که به وصف انبیایی چون ابراهیم و اسحاق و یعقوب و موسی، هارون، اسماعیل و ... (علیهم السلام) و نیز حضرت صدیقه مریم(س) پرداخته‌ و مراتب و صفات برشمرده برای هر کدام از ایشان را در آیات شریفه نعمتی برای ایشان دانسته است و دربارۀ حضرت موسی(ع) به درجه و شرافت و منزلت ایشان در گفت‌وگو با پروردگار اشاره دارد؛ بنابراین، کاربرد «قَرَّبْناهُ» اشاره به همان مقام تقربی است که منزلت افزا و شرافت‌آور است. کاربرد باب تفعیل بر کثرت قرب موسی(ع) دلالت دارد.

صورت فعلی دیگر ماده (ق ر ب)، «قَرَّبا» است «وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ» (مائده/27) که در آن، مفاهیم نزدیک‌آوردن، پیشکش‌کردن یا هدیه‌کردن لحاظ شده‌اند و معنای ارتباط انسان و پروردگار با پیشکشی قربانی صورت گرفته است. کاربرد معنای پیشکش‌کردن در قصه حضرت ابراهیم(ع) و ملاقات ایشان با فرشتگان در تسلیم فرمان الهی نیز کاربرد یافته است «فَراغَ إِلى‌ أَهْلِهِ فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ * فَقَرَّبَهُ إِلَیْهِمْ قالَ أَ لا تَأْکُلُونَ» (ذاریات/26-27) و در همۀ این کاربردها تقدیم‌کردن و چیزی را به پیش بردن مدنظر بوده است. ترکیب [قَرَّبا] و [قُرْباناً] به عمل قربانی اشاره دارد که برای تقرب به «الله» صورت می‌گیرد.

 

  1. مؤلفه‌های معنایی قرب

مؤلفه‌های معنایی قرب بر محور همنشینی شامل علم، سمع و اجابت و زلفی است. علم و سمع و اجابت در همنشینی با مادۀ اسمی قرب معنادار می‌شوند و مؤلفه‌های وضعیت قرب مستمر را شکل می‌دهند. قرب، شرط کافی برای سمع و علم خداوند و اجابت او در خواسته‌های بندگان است. همچنین ترکیب (زلفی و قرب) در قالب فعلی و در باب تفعیل، معنای منزلت و درجه را افاده می‌کند. این نوع از قرب به لوازمی نیاز دارد که طبق آیات مربوطه، دین خالص، ایمان و عمل صالح از آن جمله است.

 

نتیجه‌گیری

در گفتمان قرآن و در رابطۀ انسان با «الله»، نزدیکی مستمری مطرح می‌شود که تصور هرگونه فاصله یا بُعد پروردگار با انسان را منتفی می‌سازد؛ حال آنکه در تفکر جاهلی، خداوندْ تنها، خالق دانسته شده و برای او قدرتی به‌عنوان مدبر امور زندگی و ربوبیت قائل نبوده‌اند؛ بنابراین، «الله» نمی‌توانست به انسان نزدیک شود. این انگارۀ جاهلی با آیات مرتبط با این مقوله، بازسازی و تکمیل شده است.

آنچه در نمونه‌های تفسیری و در ذیل صورت فعلی (قَرَّبَ یُقَرِّب) در آیاتی چون آیه (3 سوره زمر) ارائه شد، در نظام معناشناختی قرآن، همان کسب منزلت و درجۀ اخروی است که مطابق اعمال او، در سرای دیگر به او اعطا می‌شود؛ بنابراین، باید دقت شود هیچ دلالت معناشناختی بر وجود فاصله و بُعدی در رابطۀ انسان و خداوند موضوعیت نداشته و طبق تحلیل‌های منطبق بر متن، منظور از قرب انسان به خداوند در آیات مربوطه و در همنشینی با واژه زلفی، قرب منزلتی و بهرۀ معنوی است که در تعاریف لغوی زلفی و قرب نیز به این بُعد معنایی اشاره شده‌ است؛ حتی دلالتی بر این یافت نشد که عرب جاهلی نیز تقرب به بت‌ها را برای نزدیک‌ساختن خود به خدایان انجام می‌داده ‌است. طبق آیات مرتبط، ایشان نیز در قرب خود به خداوند، همان منزلت را مدنظر داشته‌اند. تنها اشکال واردۀ قرآن به عرب جاهلی آن بود که ایشان در انگاره‌های ذهنی خود و در کاربرد اموال و فرزندان و در تحقق این منزلت، دچار خطا و اشتباه بوده‌اند.

قرآن با بازسازی این تفکر، خداوند را در محور هستی و تنها قادر حاکم بر جهان معرفی می‌کند و بیان می‌دارد خداوند در خلقت و لحظۀ مرگ به او قرب داشته است و از این قرب، علم و بصیرت خداوند به احوال بندگان و نیز اجابت خواسته‌های ایشان عائد می‌شود. همچنین علیم و بصیر به‌عنوان جانشین، رابطۀ زیرشمولی با صفت قریب داشته‌اند. آنچه خداوند بیش از همه در میان آیات قرب بر آن تأکید کرده، ثبوت قربی است که آثار و نتایجی بر آن مترتب است و آن بیم‌دهی انسان در علم خداوند از وسوسه‌ها و خطورات قلبی و امیددهی در اجابت دعا و خواسته بندگان است؛ بنابراین، هرگونه بی‌اطلاعی و جهل و ناآگاهی از ابعاد مختلف وجودی انسان و نیازهای او، از خداوند منتفی است.



[1] - یوسف/60؛ مائده/27؛ توبه/28؛ رعد/31؛ ق/41؛ ذاریات/27. نمونه: «فَقَرَّبَهُ إِلَیهِْمْ قَالَ أَلَا تَأْکلُُونَ».

[2] - اعراف/185؛ أنبیاء/1؛ قمر/1؛ نساء/17؛ نساء/77؛ هود/64؛ هود/81؛ منافقون/10؛ ابراهیم/44؛ شورى/17؛ صف/13؛ احزاب/63؛ فتح/18؛ فتح/27؛ حشر/15؛ معارج/7؛ نبأ/40؛ انبیاء/109؛ جن/25؛ توبه/42؛ اسراء/51؛ نحل/77؛ انبیاء/97؛ بقره/214. نمونه: «أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیب‌«.

[3] - انعام/152؛ نساء/7؛ بلد/15؛ شعراء/214؛ نساء/135؛ بقره/215؛ بقره/180؛ نساء/33؛ حشر/7؛ فاطر/18؛ روم/38؛ نور/22؛ اسراء/26؛ نحل/90؛ انفال/41؛ توبه/113؛ مائده/106؛ نساء/36؛ نساء/8؛ شوری/23؛ بقره/177؛ بقره/83: نمونه: «وَ إِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنىِ إِسْرَءِیلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَ ذِى الْقُرْبىَ‌ وَ الْیَتَامَى‌ وَ الْمَسَاکِینِ وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوةَ وَ ءَاتُواْ الزَّکَوةَ ثمُ‌َّ تَوَلَّیْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِّنکُمْ وَ أَنتُم مُّعْرِضُونَ».

[4] - أعراف/114؛ شعراء/42. نمونه: «قَالَ نَعَمْ وَ إِنَّکُمْ إِذًا لَّمِنَ الْمُقَرَّبِینَ».

[5] - بقره/237؛ آل‌عمران/67؛ نساء/11؛ کهف/81؛ مائده/8؛ حج/13؛ کهف/24؛ مائده/82. نمونه: «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُم مَّوَدَّةً لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ».

[6] - بقره/187؛ اعراف/19؛ نساء/43؛ انعام/151؛ انعام/152؛ اسراء/32؛ اسراء/34؛ بقره/35؛ بقره/222. نمونه: «وَ لَاتَقْرَبُوهُنَّ حَتىَ‌ یَطْهُرْن‌«.

[7] - مائده/27؛ آل عمران/183: «الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ عَهِدَ إِلَیْنا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّى یَأْتِیَنا بِقُرْبانٍ تَأْکُلُهُ النَّارُ قُلْ قَدْ جاءَکُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلی‌ بِالْبَیِّناتِ وَ بِالَّذی قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ».

[8] - فاصلۀ زمانی هم با ارجاع به فاصلۀ مکانی فهمیده می‌شود.

[9] . Synchronic approach.

[10] . Diacronic Approach

[11] . Ferdinand de Saussure

[12] - هر طایفه و قبیله، در نظام تصورات جاهلی، صاحب خدایانی محلی بوده‌اند؛ اما «الله» را خدایی برتر و والاتر از سایر خدایان می‌دانستند (رک: علی، 1380ش، ص 6/119). در تصور مشرکان بت‌پرست عرب، «الله» خالق هستی است و حتی به تقدس آن سوگند یاد می‌کردند «وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ» (فاطر/42). با وجود این، به سبب عدم تعقل صحیح، اعتقاد ایشان به «الله»، به یکتایی او در خالقیت و ربوبیت منجر نمی‌شود (رک: ایزوتسو، 1396ش، ص 127). اعراب گرچه بت‌ها را خـالق جهـان نمی‌دانستند، برای آنها نوعی مقام ربوبیت و کردگاری قائـل بودنـد و آنهـا را در تـدبیر امـور جهـان و سرنوشت بشر مؤثر می‌پنداشتند و رفع گرفتاری‌ها و مشکلات خویش را از آنها می‌خواستند (پیشوایی، 1382ش، ص 85).

[13] - رک: طبرسی، 1372ش، ص 9/344؛ طباطبایی، 1374ش، ص 19/241.

[14] - اگرچه با ارجاع به متنی چون «وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر/19) اینگونه استنباط می‌شود که روحِ مقرَّب و آن روحی که «الله» به آن قریب و همبسته است، روحی است که نسبت به نفس بیگانه نشده و در آشتی و هماهنگی با آن است. بدین ترتیب، معنای دیگر قریب‌بودن الله به نفس، آشتی‌بودن با خود (وجدان) و نفی خودفراموشی و ازخودبیگانگی است.

[15] - این تصور که الله بعد از خلقت به حضور و تأثیر خود در زندگی به شکل همیشگی و مستمر ادامه می‌دهد و در لحظۀ ممات نیز این حضور وجود دارد، این معنا را به مخاطب القا می‌کند که وجود مؤثر در زندگی انسان، همان الله است و سایر اله و معبودان از این موقعیت برخوردار نیستند؛ بنابراین، طبق شکل فوق، تصوری که عرب در گفتمان قرآنی از قرب «الله» به انسان پیدا می‌کند، خالق و مدبّری فعال و محرّک است که لحظه‌ای ارتباط قرب او با انسان قطع نخواهد شد؛ بنابراین، برای «الله»ی که ظهور او در زندگی عرب جاهلی صرفاً در خلقت و آفرینش بوده و حضور مؤثری در سایر مسائل او چون ارتباط مستقیم و نیایش بی‌واسطه نداشته و استمداد نیازهای مادی نیز به سوی او برده نمی‌شده است، مفهوم قرب پروردگار با انسان معنایی نداشته است.

[16] - همان‌طور که متعرض حکم مسئلۀ اجابت دعا است، متعرض بیان علل آن نیز هست و مى‌فهماند علت نزدیک‌بودن خدا به بندگان همین است که دعاکنندگان بندۀ اویند و علت اجابت بى‌قید و شرط دعاى ایشان همان نزدیکى خدا به ایشان است و بى‌قید و شرط بودن اجابت دعا، مستلزم بى‌قید و شرط بودن دعا است؛ پس تمامى دعاهایى که خدا براى اجابت آن خوانده مى‌شود، مستجاب است (طباطبایی، 1374ش، ص 2/45).

[17] - رک: ابن‌عاشور، بی‌تا، ص 2/176.

[18] - انسان نوعاً اجابت خواستۀ خود را از کسی که ازنظر مکانی به او نزدیک‌تر است، نسبت به کسی که از او فاصله یا بُعد دارد، بیشتر ممکن می‌داند یا اجابت خواسته و طلب یاری خود را از کسانی که به او ازنظر خویشاوندی و قبیله‌ای نزدیک‌ترند (اقربون)، مسیرتر می‌داند؛ بنابراین، قرب برای او با معنی اجابت درک‌شدنی است.

[19] - در بررسی تاریخی این واژه این نتیجه حاصل شد که واژه (قربان) در معنای عربی قرآنی و حتی پیش از آن و در میان زبان‌های سامی با عناوینی چون نزدیک‌آوردن، اهدای قربانی کردن، هدیه‌دادن، عرضۀ پیشکشی‌ها و هدایای به خداوند کاربرد داشته است.

(Gelb, vol. 13, p. 228; Black, pp. 288, 291؛Gesenius, p. 898; Klein, p. 591؛Olmo Lete & Sanmartin, p. 708)

[20] - مانند آنکه در سایر اعمال عبادی نیز این منزلت و قرب تأکید شده است «الصَّلَاةُ قُرْبَانُ‌ کُلِّ تَقِی (کلینی، 1365ش، ص 3/265) نماز قربان هر متقی است.

[21] - خداوند در آیه قبل «وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا مَا حَوْلَکمُ مِّنَ الْقُرَى‌ وَ صَرَّفْنَا الاَْیَاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (احقاف/27) می‌فرماید: چرا در هنگام هلاکت شما، آلهه‌ها از نگاه مردم قریه، گم و رابطۀ الوهیت و عبودیتى که در پندارشان بود، بریده شد؛ زیرا در نگاه مشرکان، این الهه‌ها نه‌فقط برای تقرب، برای یاری در روزهای سخت و شدائد، پرستش می‌شدند.

[22] - واژه «زلفى» مانند کلمه «نباتا» در این آیه است «وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً» (نوح/17)؛ پس معنای آن اینگونه می‌شود «تقرّبکم عند اللَّه تقریبا»، به آن پایه‌اى که شما را نزدیک کند، نزد خدا نزدیک کردنى (رک: طبرسی، 1372ش، ص 20/278؛ دعاس، 1425ق، ص 3/71، اندلسی، 1420ق، ص 8/554). این عمل، شما را مقرب و نزدیک به خدا سازد (طوسی، بی‌تا، ص 8/401؛ اندلسی، 1422، ص 4/422؛ بغوی، 1420: ص 3/682؛ زمخشری، 1407، ص 3/586؛ ابن‌جوزی، 1422، ص 3/501؛ فخرالدین رازی، 1420، ص 25/209؛ بیضاوی، 1418، ص 4/249؛ اندلسی، 1420، ص 8/54؛ قرطبی، 1364، ص 14/306؛ خطیب، بی‌تا، ص 11/831؛ زحیلی، 1418، ص 22/196؛ فضل‌الله، 1419، ص 19/56؛ طنطاوی، بی‌تا، ص 11/298).

[23] - طبق دیدگاه عرب جاهلی غیر از خدا اربابى دگر هستند که امور عالم را تدبیر مى‌کنند و ربوبیت و تدبیر جزئی منسوب به ایشان است، نه منسوب به خداى تعالى و بنابراین، باید در مقابل همین ارباب، خاضع شد و آنها را عبادت کرد. لحن آیه در پایان بیان می‌دارد حکمى که خدا در روز قیامت بین مشرکان و مخلصین مى‌کند، به نفع مشرکان نخواهد بود. نتیجه اینکه در گفتمان قرآنی، اعتقاد به «الله» تنافری با قرب مستقیم انسان با خداوند ندارد و اینکه عرب جاهلی معتقد است خداوند در بُعد از او قرار دارد و باید خود را به پروردگار نزدیک کند، زاییدۀ این نگرش انفعالی نسبت به «الله» است.

  1. قرآن کریم، (1415ق)، ترجمۀ محمدمهدى فولادوند. تهران: ناشردارالقرآن الکریم.
  2. اندلسی. ابوحیان محمد بن یوسف. (1420ق). البحر المحیط فی التفسیر. بیروت: دارالفکر.
  3. اندلسى، عبدالحق بن غالب‌ ابن عطیه. (1422ق)‌. محرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز. بیروت: دارالکتب العلمیه‌.
  4. ابن‌جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی. (1422ق). زاد المسیر فی علم التفسیر. بیروت: دارالکتاب العربی.
  5. ابن‌درید، محمد بن حسن. (بی‌تا). جمهرة اللغه. بیروت: دارالعلم للملایین.
  6. ابن عاشور، محمد بن طاهر. (بی‌تا). التحریر و التنویر. بی‌جا: بی‌نا.
  7. ابن‌عطیه اندلسی، عبدالحق غالب. (1422ق). المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز. بیروت: دارالکتب العلمیه.
  8. ابن‌‌فارس، ابوالحسن احمد بن زکریا. (1404ق). معجم المقاییس اللغه. قم: مکتب اعلام الاسلامی.
  9. إبن‌منظور، محمد بن‌ مکرم. (1414ق). لسان العرب. بیروت: دار صادر.

10. ایزوتسو، توشیهیکو. (1396ش). خدا و انسان در قرآن. تهران: سهامی انتشار.

11. بغوی، حسین بن مسعود. (1420ق). معالم التنزیل فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

12. بیضاوی، عبدالله بن عمر. (1418ق). انوار التنزیل و اسرار التأویل. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

13. پالمر، فرانک. (1378ش). نگاهی تازه بر معناشناسی. ترجمۀ کوروش صفوی. تهران: کتاب ماد.

14. پیشوایی، مهدی. (1382ش). تاریخ اسلام از جاهلیت تا رحلت پیامبر(ص). قم: دفتر نشر معارف.

15. حسن، عباس. (1391ش). النحو الوافی. قم: نشر پارسا.

16. خطیب، عبدالکریم. (بی‌تا). ‌التفسیر القرآنى للقرآن. بی‌جا: بی‌نا.

17. ‌درویش، محیى‌الدین.‌ (1415ق). اعراب القرآن و بیانه. بیروت: دارالارشاد.

18. دعاس، قاسم. (1425ق). اعراب القرآن الکریم (دعاس). سوریه: دارالفارابی للمعارف.

19. رازی، ابوعبدالله محمد بن ‌عمر فخرالدین. (1420ق). مفاتیح الغیب. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

20. راغب اصفهانی، حسین بن محمد. (1412ق). المفردات فی غریب القرآن. بیروت: دارالعلم الدار الشامیه.

21. رهنما، هادی. (1386ش). معناشناسی تدبر در قرآن کریم. مجموعه مقالات بیست‌وچهارمین دوره مسابقات بین‌المللی قرآن کریم. تهران: نشر اسوه.

22. ‌ زحیلی، وهبه بن مصطفی. (1418ق). التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج. بیروت: دارالفکر.

23. زمخشری، محمود بن عمر. (1407ق). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل. بیروت: دارالکتاب العربی.

24. سامرائی، فاضل‌صالح. (1428ق). معانی الابنیه فی العربیه. اردن: دار عمار.

25. صافى، محمود بن عبدالرحیم‌. (1418ق). الجدول فى اعراب القرآن‌. بیروت: دارالرشید مؤسسة الإیمان.

26. صفوی، کوروش. (1384ش). فرهنگ توصیفی معناشناسی. تهران: نشر فرهنگ معاصر.

27. _________. (1387ش). درآمدی بر معناشناسی. تهران: سوره مهر.

28. طباطبائی، سید محمدحسین. (1374ش). المیزان فی تفسیرالقرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم‌.

29. طبرسی، فضل بن حسن. (1372ش). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات ناصرخسرو.

30. طنطاوى، سیدمحمد. (بی‌تا). التفسیر الوسیط للقرآن الکریم. بی‌جا: بی نا.‌

31. طوسی، محمد بن حسن. (بی‌تا). التبیان فی تفسیر القرآن. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

32. علی،جواد. (1380ش). المفصل فی تاریخ العرب. قم: نشر شریف رضی.

33. فراهیدی، خلیل بن احمد. (1410ق). العین. قم: انتشارات هجرت.

34. فضل‌الله، سید محمدحسین. (1419ق). تفسیر من وحی القرآن. بیروت: دارالملاک للطباعه و النشر.

35. فیومی، احمد ابن محمد. (بی‌تا). مصباح المنیر. بی‌جا: بی‌نا.

36. قرطبى، محمد بن احمد. (1364ش)‌. الجامع لأحکام القرآن‌. تهران‌: انتشارات ناصرخسرو.

37. کرمانی، سعید. (1384ش). پایان‌نامۀ معناشناسی عقل در قرآن کریم. دانشگاه امام صادق(ع).

38. کلینى، محمد بن یعقوب. (1365ش). اصول الکافی. تهران: دار الکتب الاسلامیه.

39. گندمکار، راحله. (1396ش). آشنایی با معناشناسی ساختگرا. تهران: نشر علمی.

40. گیررتس، دیرک. (1393ش). نظریه‌های معناشناسی واژگانی. ترجمۀ کوروش صفوی. تهران: نشر علمی.