Authors
1 Assistant professor of linguistics at Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
2 Graduate Student of linguistics from Shahid Beheshti University, Tehran, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
در این مقاله، 51 صفت خداوند در جزءهای 28 تا 30 قرآن کریم براساس نظریة لیبر، تحلیل معنایی شدهاند. هدف پژوهش حاضر، بررسی ویژگیهای معنایی صفات واژگانی ایجابی خداوند در جزءهای یادشده براساس مدل معنایی لیبر و بررسی میزان کارآمدی این مدل برای تحلیل معنایی صفات در زبان عربی است. گردآوری دادهها به روش کتابخانهای صورت گرفته است و معانی اوصاف خداوند با استناد به برخی منابع معتبر لغت و تفسیر استخراج شدهاند. رجوع به فرهنگهای دوزبانه، افزون بر فرهنگ تکزبانة عربی برای حصول تسلط بیشتر نگارندگان بر معانی بررسیشده و اطمینان آنها از درستی مسیر تحلیل معنایی بوده است. نتایج پژوهش نشان میدهند از میان مؤلفههای معنایی لیبر، مشخصههای پویا، درجهپذیر، وجرا و مکان در اسکلت معنایی این صفات کاربرد دارند و مؤلفههای «ماده، مقید و ساختمند» در تحلیل این عناصر واژی طرحشدنی نیست. همچنین مؤلفة [درجهپذیر] با دارا بودنِ 70 درصد، بیشترین بسامد را داشته و کمترین فراوانی را نخستی معنایی «وجرا» با 5/9 درصد به خود اختصاص داده است. در لایة اول بدنة معنایی، صفات به دو دسته تقسیم شدهاند که یک گروه در مشخصة رویداد و گروه دیگر در مشخصة وضعیت با هم مشترکاند. لایة دوم بدنة معنایی هر صفت نیز از سایر صفات متمایز شده و مجموعة اطلاعات گویشور دربارة آن عنصر واژی را ارائه کرده است. در پایان مشخص شده است مشخصههای معنایی لیبر کارآمدی لازم را در نشاندادن تمایزات معنایی اوزان مختلف نداشتهاند و پیشنهاد شده است با افزودن مؤلفههای معنایی [مقایسه]، [مقدار] و [ثبوت] به اسکلت معنایی، تحلیل معنایی دقیقتری از این اوصاف به دست میآید. مدل معنایی لیبر در باب متن و مربوط به سیاق لفظی و بلاغت است و استناد به آن به دلیل تأکید نگارندگان بر نگاه نظریهایِ زبانشناختی به متن قرآن است. بدنة معنایی نیز در انگارۀ لیبر با علم معانی مرتبط است.
Keywords [Persian]
طرح مسئله
مطالعة معنیشناختی قرآن، به دلیل لزوم فهم هرچه بیشتر و بهتر آیات آن، همواره از اهمیت زیادی برخوردار بوده و هست. یکی از روشهای تحلیل معنایی، مدل معنایی لیبر[1] است که بهتازگی به آن توجه شده است. در این جستار کوشش شده است 51 صفت ذکرشده برای خداوند در جزءهای 28 تا 30 قرآن کریم در قالب این مدل معنایی، تشریح و تبیین شوند. مقالة حاضر تلاشی است برای پاسخ به سه پرسش: 1- اسکلت معنایی[2] اوصاف الهی در قرآن شامل کدام مؤلفههای معنایی لیبر است و کدام مشخصههای معنایی لیبر در تحلیل این صفات کاربرد ندارند؟ 2- کدامیک از این مؤلفههای معنایی بیشترین و کمترین فراوانی را در اسکلت معنایی صفات بررسیشده داشتهاند؟ 3- آیا این مدل، کارآمدی لازم را برای تحلیل معنایی اوصاف الهی در جزءهای 28 تا 30 قرآن کریم نشان داده است؟
برای انجام این پژوهش اوصاف واژگانی خداوند در جزءهای 28، 29 و 30 قرآن کریم استخراج شدند و معانی آنها با استناد به فرهنگهای لغت المعجمالوسیط، لسانالعرب، فروقاللغات، ترجمة فرهنگ بزرگ المنجد، فرهنگ معاصر عربی - فارسی آذرتاش آذرنوش و فرهنگ دوجلدی معاصر عربی - فارسی عبدالبنی قیم، تفسیرهای المیزان، نمونه و تفسیر یک جلدی مبین استخراج شدهاند. رجوع به فرهنگهای دوزبانه، افزون بر فرهنگ تکزبانة عربی برای حصول تسلط بیشتر نگارندگان بر معانی بررسیشده و اطمینان آنها از درستی مسیر تحلیل معنایی بوده است. سپس از نظریة معنایی لیبر که با التفات ویژه به ساخت واژهها طرحریزی شده، برای تحلیل معنایی اوصاف الهی بهره گرفته شده است. انتخاب نظریة معنایی لیبر به این دلیل بوده است که توصیفهای معنایی در این چهارچوب ساختار واژیِ واژهها را نیز بهطور غیرمستقیم نمایش میدهد و این ویژگی برای بازنماییِ معنایی واژههای عربی با پیچیدگیهای ساختاری خاص خود در زبان فارسی بااهمیت است؛ زیرا به درک معنایی عمیقتر منجر میشود و آن جنبههای معنایی مغفولمانده در ترجمههای قرآن را روشن میسازد تا تفاوتهای موجود برای مخاطبان قرآن که ناآشنا یا کمآشنا با زبان عربیاند، به عمق بیشتری از معانی دست یابند. نکتهای که پژوهش حاضر بر آن تأکید ویژه دارد، کاربرد نظریههای نوین زبانشناختی در مطالعات قرآنی است که میتواند فتحبابی برای نوآوریهایی در واژهنامههای قرآنی، ترجمهها و تفاسیر باشد. مدل معنایی لیبر در باب متن و مربوط به سیاق لفظی و بلاغت است و استناد به آن به دلیل تأکید نگارندگان بر نگاه نظریهایِ زبانشناختی به متن قرآن است و بدنة معنایی نیز در انگارۀ لیبر با علم معانی مرتبط است.
2- پیشینة پژوهش
بخش پیشینة پژوهش به دو زیربخش تقسیم شده است: ابتدا پژوهشهای انجامشده دربارة صفات الهی در قرآن بررسی میشوند و سپس پیشینۀ مطالعاتی انجامشده با محوریت نظریة لیبر مرور خواهد شد.
2-1- پژوهشهای مرتبط با صفات خداوند در قرآن
راد و عزتی آراسته (1393) در پژوهشی به کاربردهای تفسیری تناسب اسماء الهی در فهم آیات کوشیدهاند. براساس مطالعات آماری، اسماء الهی، بدون احتساب اسم جلالة الله، حدود دو درصد از واژگان قرآنی را به خود اختصاص دادهاند و بیشتر این اسماء در پایان آیات و به شکل مزدوج – همآیی دو صفت با یکدیگر - آمدهاند. فرضیة این پژوهش، تناسب صفات مزدوج پایانی آیات با گزارههای پیشین و کارآمدی آن در فهم مقاصد آیات بوده است. در پایان، ضمن اثبات اصل تناسب مدنظر، بر این اصل بهعنوان یک قاعدۀ تفسیری تأکید شده است.
راغبی و مهریزی (1393) به مفهومشناسی «وجه الله» در قرآن کریم پرداختهاند. در این مقاله ضمن بررسی مفهوم واژة «وجهالله» و ترکیباتی که بر وجه الهی دلالت میکنند، مصادیق وجهالله نیز روشن و شبهات نیز پاسخ داده شدهاند. ابراهیمی و مرتضوی (1394) پیوند اسماء الهی را با مضامین آیات در سوره آلعمران بررسی کردهاند. ارتباط اوصاف الهی با مضامین آیههای این سوره، به چند صورت نمود یافته است که عبارتاند از: ارتباط با آیة خود، پیوند با دو آیة قبل و بعد، ارتباط با محتوای کلی چند آیه یا معنای کلیدی سوره.
شفیعی مهدیآباد (1395) به بررسی شیوههای فهم و معناکردن اسماء و صفات متشابه خداوند متعال پرداخته است. نویسنده ابتدا راههای معنیکردن اوصاف الهی را بیان و پس از تبیین آنها، سه شیوة نادرست را نقد و دو روش درست را نیز با بیان دلیل اثبات کرده است. وفایی (1395) به تحلیل وحیانی شرور با تکیه بر کرانهمندی صفات الهی همت گماشته است. پرسش این پژوهش این است که با وجود علم و قدرت و رحمت گستردة الهی، چرا در عالم، شرور راه یافته و چگونه از خداوند متعال که خیر محض است، این شرور صادر شدهاند. نتیجة پژوهش این است که باورِ به قدرت، علم، خیرخواهی و دادگری مطلقِ خداوند به حوزة ذات الهی ارتباط دارد؛ ولی شرور به حوزة افعال الهی تعلق دارند که صفات الهی در این حوزه کرانهمند و مقیدند.
2-2- پژوهشهای مربوط به نظریة لیبر
مرادی و کریمی دوستان (1390) نقش معنایی پسوند - ی را براساس نظریۀ لیبر بررسی کردهاند. نویسندگان برای وندها یک اسکلت معنایی و یک بدنة معنایی در نظر گرفتهاند. ایشان با توجه به سابقۀ تاریخی پسوند – ی، آن را بهعنوان دو وند، یک وند اسمساز و یک وند صفتساز در نظر گرفتهاند.
عباسی و رفیعی (1393) طی تحقیقی به مقایسۀ فرایند اشتقاق در دو گونۀ علمی و محاورهای زبان فارسی پرداختهاند. نویسندگان مشخص کردهاند که 1- نظام واژهسازی اشتقاقی در هر دو گونه بررسیشده بیشتر از چه نوع وندهایی استفاده کرده است. 2- چگونگی میزان استفاده از وندهای اشتقاقی مختلف در این دو گونه بحث شده است. 3- تفاوت در نقش و عملکرد این گونه وندها در هر دو گونه بررسی شده است. نگارندگان در این تحقیق، چگونگی عملکرد وندها را از مدل معنایی لیبر (2004) تعیین کردهاند که رفیعی (1387) بازبینی کرده است. یوسفیان، تاکی و مرادی (1394) به بررسی معنایی و دستهبندی حروف اضافۀ زبان فارسی بر پایة نظریة لیبر کوشش کردهاند. نویسندگان این نوشتار، ویژگیهای معنایی حروف اضافۀ زبان فارسی را برپایة مؤلفههای معنایی، بررسی و دستهبندی کردهاند. نتایج عبارتاند از: 1- حروف اضافه بیمعنی نبوده و معنادارند. 2- به دلیل داشتن مؤلفههای معنایی (مکان و وجرا) دلالت بر مکان و خط سیر دارند. 3- حروف اضافه علاوه بر اسکلت معنایی، دارای بدنة معنایی نیز هستند که بر مواردی مانند «جهت، بعد، دوری و نزدیکی به سطح و تماسداشتن» در آنها نمود پیدا کرده است. 4- در مقولات شعاعی و مرکزی، طبق فرضیۀ پیشنمونۀ بنیان، اسکلت معناییِ نمونه اعلی با سایر مفاهیم حاشیهای یکسان بوده و تفاوت آنها در بدنة معناییشان است که بافت، تجربه و دانش گویشور، آن را تعیین کرده است.
آهنگر و مرادی (1395) به بررسی و دستهبندی معنایی اجزای کلام زبان فارسی بر پایة نظریة لیبر پرداختهاند. آنها به پیروی از لیبر بر پایة مؤلفههای «ماده» و «پویا» مقولۀ معنایی ماده/شیء/جوهر را در زبان فارسی به چهار گروه و برپایۀ مؤلفههای «پویا»، «وجرا» و «مکان» مقولۀ معنایی موقعیت را به شش گروه و برپایة مؤلفههای «وجرا» و «مکان» مقولة معنایی روابط را به چهار گروه طبقهبندی کردهاند. حیدری زادی، حسینی معصوم، نجفیان و روشن (1395) به تحلیل یک نوع فعل مرکب فارسی براساس نظریۀ اشتقاق فاز پرداختهاند و نتیجه گرفتهاند فعلهای مرکب دارای اشتقاقی فازگونهاند. در زبان فارسی، ریشة فعل و جزء غیرفعلی در دامنة یک فاز ساختواژی ادغام میشوند؛ سپس آن ریشهها برای رفع نیازهای اشتقاقی یا محاسباتی به پوستۀ آن فاز ساختواژی حرکت میکنند.
3- بدنة اصلی مقاله
1-3- چهارچوب نظری
دستیافتن به نخستیهای معنایی، محصول بهکارگیری تحلیل مؤلفهای است که میراث معنیشناسی ساختگرا بوده است؛ این میراث نظری در معنیشناسی نوساختگرا از دیدگاه شناختی بار دیگر برای تحلیلهای معنایی به کار رفت. پس از نوساختگرایان، لیبر نیز در رهیافت شناختی، به کمک همین شیوه با استفاده از نخستیهای معنایی، به تبیین معنایی واژگان کوشش کرد؛ با این تفاوت که او نخستیهای معنایی را مشخصههای معنایی نامگذاری کرده است.
2-3- نظریة لیبر
کاربرد مؤلفههای معنایی بهمنظور ارائة تحلیل معنایی از واژههای زبان در چهارچوب معنیشناسی ساختگرا مطرح شد و از آن زمان تا کنون به شیوههای مختلف و با جرح و تعدیلهای گوناگون برای تحلیلهای معنایی استفاده شده است. مؤلفههای معنایی پیشتر نیز ازسوی معنیشناسانی جز لیبر به نحوی ارائه شده است؛ معنیشناسانی که سعی بر ارائة مدلهای تحلیل مؤلفهای کارآمد داشتهاند؛ از آن جمله، مدل معنیشناسی مفهومی[3] جکندوف[4] نظریة پوستییوفسکی[5] و فرازبان معنایی طبیعی[6] ویرژبیتسکا[7]. لیبر (2004: 22) با اذعان به قدیمبودن کاربرد مؤلفهها/مشخصههای معنایی، مؤلفههای معنایی معرفیشده ازسوی خود را دارای دو جنبة نوآورانه میداند و آن دو ویژگی عبارتاند از: 1- این مؤلفهها مقولهگذرند؛ یعنی صرفاً برای مقولة دستوری خاصی مانند فعل کاربرد نمییابند و 2- این مؤلفهها دارای ارزش دوگانهاند؛ یعنی هم برای ایجاد هممعنایی و هم برای ایجاد تقابل معنایی به کار میروند و افزون بر این، ممکن است در اسکلت معنایی[8] واژهای، حاضر یا غایب باشند (همان: 23). مشخصههای معنایی لیبر ممکن است در اسکلت معنایی یک واحد زبانی حضور داشته باشند یا نداشته باشند؛ اگر حضور داشته باشند، ممکن است ارزش مثبت یا منفی بگیرند. لیبر چهارچوب نظری خود را با نام نمود معنایی واژی[9] اینگونه بیان میکند: هر عنصر واژی متشکل از دو بخش است: 1- اسکلت معنایی؛ 2- بدنة معنایی[10]. اسکلت معنایی متشکل از دو قسمت است: الف- یک یا چند مؤلفة معنایی؛ ب- یک یا چند موضوع که موضوعات براساس اصل همنمایگی در اشتقاق و ترکیب بههم پیوند میخورند و عناصر مشتق یا مرکب را میسازند. در اسکلت معنایی مؤلفههای معنایی نیز وجود دارد که بیانکنندۀ نقش معنایی عناصر واژیاند و همة عناصر واژی علاوه بر مؤلفههای معنایی، موضوع هم دارند. بدنة معنایی بازنمایی دانش دایرهالمعارفی و فرهنگی دربارة واژههاست و شامل اطلاعاتی مانند شکل، ابعاد، رنگ، کاربرد و خاستگاه است.
3-3- اسکلت معنایی از دیدگاه لیبر
لیبر شش مؤلفة معنایی را معرفی کرده که ممکن است درخصوص اسکلت معنایی واحدهای زبان تعریف شوند یا نشوند؛ یعنی در ارتباط با یک مفهوم قرار داشته باشند یا نامرتبط به آن باشند. این شش مؤلفة معنایی شامل ماده[11]، پویا[12]، وجرا (وضع یا جایگاه رویدادی استنباطی)[13]، مکان[14]، مقید[15] و ساختمند[16] هستند. او تأکید کرده است برای توصیف عناصر واژی، این شمار کافی نیست و مؤلفة درجهپذیر[17] را هم به شش مؤلفة معناییاش افزوده است. لیبر با در نظر گرفتن این مؤلفههای معنایی، عناصر واژی را مقولهبندی کرده و در سه گروه قرار داده است. گروه اول ماده/شیء/جوهر نامیده میشوند؛ نمایندة این گروه در دستگاه نحو زبان، مقولة دستوری اسم است. گروه دوم، گروه موقعیت است که بر رویداد یا وضع دلالت میکند و بنابراین، نمایندگان این گروه در دستگاه نحو زبان به مقولههای نحوی فعل و صفتاند و سرانجام، گروه روابط که برای توصیف معنایی حروف به کار میرود، گروه سوم را تشکیل میدهند. در ادامه، توضیح بیشتر دربارة مفاهیم تخصصی مدل لیبر بیان شده است. استفاده از این مدل معنایی ابزار نظری جدیدی را برای تحلیل معنایی اوصاف الهی در قرآن در اختیار قرار میدهد که از دقت خوبی نیز برخوردار است و بدین ترتیب، ترجمهها و تفاسیر موجود را میتوان با در نظر گرفتن این ابزار نظری متأخر در صورت لزوم، بازبینی کرد یا ترجمههای دقیقتری را برای ناآشنایان به زبان عربی تهیه و ارائه کرد.
نخستین مقولة معنایی[18] لیبر ماده است. مقولة معنایی ماده، شیء و جوهر را توصیف میکند که معادل مقولة نحوی اسم است. او درخصوص این مؤلفة معنایی میگوید «حضور این مشخصه دال بر این است که مقولهای که مفهوم مدنظر در آن قرار میگیرد، ماده/شیء/جوهر است و مقولة نحوی مرتبط با آن نیز اسم است» (همان: 24). ارزش مثبت آن دلیل بر مادیبودن است و اسم ذات یا عینی را توصیف میکند. ارزش منفی آن دلیل بر غیرمادی بودن اسم است و نشاندهندۀ اسم معنی یا انتزاعی است. دومین مؤلفة معنایی معرفیشدۀ لیبر، ویژگی پویایی است. این مؤلفه نشان میدهد آنچه واژه بر آن دلالت میکند، وضعیت است یا کنش. ارزش مثبت آن بیانکنندۀ رویداد یا کنش رخداده است و ارزش منفی آن نشاندهندۀ یک وضعیت یا حالت است.
مؤلفة (وجرا) سومین نخستی است که لیبر به آن توجه داشته است. افزودهشدن مؤلفة (وجرا) (وضعیت یا جایگاه رویدادی استنباطی) به اسکلت عنصر واژی، به افزودهشدن مؤلفة مسیر[19] منجر میشود؛ به این معنی که اگر عنصر واژی مؤلفة (+ وجرا) را دارا باشد، نشاندهندۀ مسیر مشخص است. مسیر دربردارندة تغییر جایگاه یا وضعیت است. وجود مؤلفه (- وجرا) نشاندهندة مسیر اتفاقی و غیرمستقیم است و چنانکه لیبر اشاره میکند، در صورتی که معنی یک واژه، اطلاعاتی دربارة تغییر و پیشرفت وضعیت یا جایگاه کنشگر ندهد، فاقد مؤلفة وجراست. رابطة این مؤلفة معنایی با مؤلفة (پویا) مستقیم است؛ یعنی اگر ویژگی پویایی برای واژهای ارزش منفی داشته باشد، مؤلفة وجرا نیز قطعاً ارزش منفی خواهد گرفت.
چهارمین مشخصة مدل معنایی لیبر، مکان است. این مؤلفة معنایی سکون را نشان میدهد و از این لحاظ در تقابل با مؤلفة (وجرا) قرار میگیرد که دارای مشخصة (+ پویا) است. معنای عناصر واژی دارندۀ این مؤلفه، با موقعیتی خاص در مکان یا زمان پیوند خورده است؛ مانند "نشستن" (+ پویا، + مکان).
پنجمین مؤلفة معنایی که لیبر به آن اشاره کرده، ویژگی مقیدبودن است. این مشخصه مرزهای مکانی یا زمانی را در یک موقعیت یا ماده/شیء/جوهر نشان میدهد. لیبر (همان: 136) میگوید «اگر این مشخصه در یک عنصر واژی موجود نباشد، این عنصر از لحاظ هستیشناختی ممکن است به مرزهای مکانی یا زمانی مقید باشد یا نباشد؛ اما مرزهایش از لحاظ زبانشناختی یا مفهومی کدگذاری نشدهاند. اگر عنصر واژی دارای مشخصۀ [+ مقید] باشد، از لحاظ زمانی و مکانی محدود میشود. اگر این مشخصه منفی باشد، عنصر واژی محدودیتهای درونی مکان و زمان را ندارد».
مشخصة ساختمند دلالت بر وجود واحدهای زمانی و مکانی در عناصر واژگانی دارد و ششمین مؤلفة معنایی نظریة لیبر است. جکندوف به همین مفهوم با عنوان ساخت درونی اشاره کرده است. اگر عنصری دارای مشخصۀ (+ ساختمند) باشد، چنین استنباط میشود که این عنصر از واحدهای درونی مشابه و مجزا ساخته شده است.
آخرین مؤلفة مدنظر لیبر (درجهپذیر) است که رابطة بین مجموعهای از ارزشها را با یک مقولة مفهومی بیان میکند. موقعیتهایی که نسبتدادن میزان به آنها مقدور است، دارای مشخصة (+ درجهپذیر) و موقعیتهایی که امکان نسبتدادن این مشخصه به آنها وجود ندارد، دارای مشخصة (- درجهپذیر) هستند. صفات مدرج دارای مشخصة (+ درجهپذیر) و صفات غیرمدرج نشاندهندة ویژگی (- درجهپذیر) هستند.
4-3- بدنة معنایی از دیدگاه لیبر
لیبر (همان: 51) بدنة معنایی[20] را دربردارندة انواع اطلاعات دایرهالمعارفی میداند؛ اعم از اطلاعات ادراکی و اطلاعات فرهنگی که هر گویشور از یک عنصر واژی نزد خود دارد. مشخصههای معنایی که بدنة یک عنصر واژی را تشکیل میدهد، برخلاف مشخصههایی که اسکلت معنایی را میسازند، معین و همهشمول نیستند؛ بلکه از جامعه و فرهنگی به جامعه و فرهنگ دیگر و از فردی به فرد دیگر متفاوتاند؛ بنابراین، انعطافپذیریِ اطلاعاتیِ بدنة معنایی، بیشتر از اسکلت معنایی است. مشخصههایی که بدنة معنایی یک عنصر واژی را میسازند، به رنگ، شکل، ابعاد، کاربرد و هدف از کاربرد آن اشاره میکنند؛ برای مثال، میتوان به واژة "پیامبر" اشاره کرد و اسکلت و بدنة معنایی آن را تشریح کرد. این واژه را میتوان در وهلة نخست با مؤلفة [+ ماده] نشان داد و با توجه به اینکه این واژه دلالت بر فردی دارد که "انتقال پیام" را انجام میدهد، باید برای آن ویژگی [+ پویا] را نیز در نظر داشت. مؤلفة [وجرا] نیز برای این واژه دارای ارزش مثبت خواهد بود؛ زیرا فرایندی که این صفت بر آن دلالت میکند، در مسیری به انجام میرسد که طبیعتاً ابتدا و پایانی برای آن متصور است. مشخصة مکان نیز ارزش مثبت خواهد گرفت؛ زیرا در نظر گرفتن جایگاهی برای "انقال پیام" هم در مکان و هم در زمان مطرح است. این واژه مقید است؛ یعنی مرزهای آن در زمان و مکان تشخیصپذیر است، اما ساختمند نیست؛ زیرا طبق تعریف ارائهشده، از کنار هم قرار گرفتن واحدهای مشابه ساخته نشده است. دربارة بدنة معنایی آن باید گفت مشخصههایی همچون «انسان»، «بالغ»، «مذکر»، «آگاه»، «فرمانبردار از خدا» و «دارای کتاب آسمانی» بدنة معنایی آن را از دیدگاه نگارندگان نشان میدهند.
5-3- دستگاه ساختواژی عربی
واژهها در زبان عربی در سه گروه اسم، فعل و حرف قرار میگیرند. از یک منظر، اسم را در عربی به دو گونة جامد و مشتق تقسیم میکنند. اسم جامد اسمی است که ریشة فعلی نداشته باشد؛ مانند "رجل، جعفر و شجر" و درمقابل، اسم مشتق اسمی است که از اصل فعل گرفته شده باشد؛ مانند "ناظر، مکتوب و اکبر" (ماهیار، 1380، ص 41). اسمهای مشتق یا صفتهای صرفی هشت گونهاند که عبارتاند از: اسم فاعل، اسم مفعول، صفت مشبهه، اسم تفضیل، صیغة مبالغه، اسم مکان، اسم زمان و اسم آلت (شرتونی، 1388، ص 118). با توجه به اینکه پیکرة بررسیشده در این پژوهش، اوصاف الهی در سه جزء پایانی قرآن کریم است و گنجیدن در زمان و مکان و نیز دلالت بر ابزار انجام کار از ذات مقدس پروردگار فاصله دارد، بررسی اسم مکان، اسم زمان و اسم آلت در دستور کار نگارندگان قرار نمیگیرد و از توضیح اوزان و تعاریف آنها خودداری شده است.
اسم فاعل اسمی است که بر کنندة کار یا دربردارندة حالت و وضعیتی دلالت کند. اسم فاعل فعل ثلاثی مجرّد بر وزن "فاعل" ساخته میشود؛ مانند ضارب و عالم. اسم فاعل سایر افعال (ثلاثی مزید، رباعی مجرّد و رباعی مزید) بر وزن مضارع معلوم، با قراردادن میم زائدة مضمومه به جای حرف مضارعه و مکسورکردن حرف ما قبل آخر، اگر مکسور نباشد، ساخته میشود؛ مانند مُکرِم و مُدَحرِج (طباطبایی، 1373، ص 74). اسم فاعل در عربی حامل نقش معنایی کنشگر[21] یا تجربهگر[22] است. اسم مفعول اسمی است که بر شخص یا چیزی که کار بر آن واقع شده است، دلالت میکند؛ مانند مکتوب و مضروب. اسم مفعول از ثلاثی مجرّد بر وزن "مفعول" میآید؛ مانند مکسور و محفوظ. از فعل غیرثلاثی بر وزن مضارع مجهول ساخته میشود؛ بدین طریق که به جای حرف مضارعه، میم مضموم گذاشته میشود و اگر حرف پیش از آخر مفتوح نباشد، فتحه میگیرد؛ مانند مُحرَّم و مُقدَّس (ماهیار، 1380، ص 43). اسم مفعول در عربی حامل نقش معنایی کنشپذیر[23] است.
صفت مشبهه، صیغه و ساختی است که از فعل لازم گرفته میشود تا ثابتبودن و ماندگاری صفتی را در صاحب صفت نشان دهد؛ مانند کریم و حسن. منظور از ثبوت و ماندگاری در این تعریف، وجود صفت در صاحب صفت بهطور مطلق و غیرمقید به یک زمان خاص است. پس هر وصف مشتق که از ثلاثی و به معنای فاعل باشد ولی وزن اسم فاعل را نداشته باشد و در عین حال، ثبوت و ماندگاری صفت در صاحب صفت را نیز نشان دهد، صفت مشبهه است (شرتونی، 1388، ص 156). ماهیار (1380: 53) صفت مشبهه را صفتی میداند که بر اتصاف شخصی یا چیزی بر وصفی ثابت دلالت میکند. فرق صفت مشبهه با اسم فاعل آن است که اسم فاعل بر صفت حادث و متغیر دلالت میکند، ولی صفت مشبهه ثابت و دائم است. صفت مشبهه از فعل ثلاثی مجرّد لازم و متصرف، بیشتر بر طبق این اوزان ساخته میشود: فَعیل مانند کریم، فَعَل مانند حَسَن، فُعال مانند شُجاع، فُعلٌ مانند حُرٌّ، اَفعَل مانند اَحمَر، فَعِل مانند خَشِن، فَعلٌ مانند سَهلٌ، فَعال مانند جَبان، فاعلٌ مانند طاهرٌ، فَعلاء مانند حَمراء، فِعلٌ مانند صِفرٌ، فَعول مانند زَلول، فِعال مانند هِجان، فَیعِل مانند مَیِّت، فَعلان مانند سَکران (همان).
افعل تفضیل یا اسم تفضیل اسمی است که بر برتری صفتی در موصوفی نسبت به موصوفی دیگر دلالت میکند؛ مانند اعلم. افعل تفضیل از افعال ثلاثی مجرّد بر وزن اَفعل و فُعلی ساخته میشود. اسم مبالغه یا صیغة مبالغه، صفتی است به معنی اسم فاعل که بر وجود بسیاری و فراوانی صفتی در یک موصوف دلالت میکند. صیغة مبالغه از ثلاثی مجرّد ساخته میشود و بیشتر وزنهای آن سماعی است. صیغة مبالغه غالباً از افعال متعدی بنا میشود. وزنهای مشهور صیغة مبالغه عبارت است از: فَعّال مانند جبّار، مِفعال مانند مِفضال، فِعّیل مانند صِدّیق، فَعّاله مانند علّامه، مِفعیل مانند مِسکین، فَعِل مانند حَذِر، فَعیل مانند رحیم، فَعول مانند غَفور، فُعله مانند ضُحکه. صیغة مبالغه وزنهای دیگری هم دارد که کاربرد آنها کم است؛ برای نمونه، میتوان به مواردی همچون وزن فُعُّول در قُدُّوس و همچنین وزن فَیعول مانند قَیّوم اشاره کرد (همان، ص 55-57).
6-3- تحلیل دادهها
یکی از نکات درخور توجه دربارۀ صفات بررسیشده این است که در اسکلت معنایی هیچیک از آنها مشخصة [ماده] درواقع نمیتواند حضور داشته باشد؛ اما مسلماً در مفهومسازیهای استعاری بهویژه در مواردی که احاطة خداوند بر هستی مدنظر قرار میگیرد، کاربرد مؤلفة ماده در تصویرسازیها و نیز مفهومسازیهای مکانی دیده میشود. بیانات خداوندی از باب مثالهایی است که برای تصویرسازی حقایق خارج از حس زده شده تا آنچه خارج از حس است، بهصورت محسوسات در افهام بگنجد و اینگونه مثالها در سخن خداوند بسیار است؛ ازقبیل عرش، کرسی، لوح، قلم و ... (مکارم شیرازی، 1388، ص 446). دومین نکتة درخور ذکر دربارۀ صفاتی است که مؤلفة [پویا] ارزش منفی گرفته است و بر وضعیت و حالتی دلالت میکند و در صورتی که این مشخصه ارزش مثبت گرفته است، صفت مزبور بر یک کنش یا فرایند دلالت دارد. دربارۀ برخی صفات مانند "کریم" دیده میشود که مؤلفة پویا هم ارزش منفی میگیرد و هم مثبت. این دوگانگی به دلیل چندمعنایی این صفات است؛ برخی از معانی بر وضعیتی دلالت میکنند و معانی دیگر بر کنش یا فرایندی دلالت میکنند. مؤلفة [وجرا] دربارۀ صفاتی ارزش مثبت میگیرد که تغییر وضعیت درنتیجة تحقق معنایی آنها پدیدار شود و طیشدن مسیری ولو بهصورت انتزاعی درکپذیر باشد. با این توضیح، مسلم است صفاتی مؤلفة [+ وجرا] را خواهند داشت که بر کنش یا فرایندی دلالت کنند و آن کنش یا فرایند به تغییر وضعیت منجر شود. به بیان دیگر، صفاتی که بر وضعیتی/حالتی دلالت کنند، مؤلفههای پویا و وجرا برای آنها ارزش منفی خواهد داشت و صفات دلالتکننده بر کنش یا فرایندی دارای ارزش مثبت برای مؤلفة [پویا] هستند،؛ اما مؤلفة [وجرا] برای آنها بسته به معنیشان ممکن است ارزش مثبت یا ارزش منفی داشته باشد. با توجه به اینکه مؤلفة مقید دارابودن مرزهای زمانی و مکانی را نشان میدهد، دربارۀ صفات بررسیشده امکان طرح نمییابد؛ مگر در صورتی که به ضرورت مفهومسازیهای استعاری بهمنظور تصویرسازیهای ملموس مؤلفههای مذکور ارزش مثبت گرفته باشند. مؤلفة ساختمند نیز به این دلیل که تجمیع عناصر زمانی و مکانیِ مشابه را برای موجودیت یافتن پدیدهای نشان میدهد، برای صفات مطالعهشده در این پژوهش امکان طرح نمییابد. در بیان معنی صفات، از فرهنگهای لغت المعجمالوسیط، لسانالعرب، فروقاللغات، ترجمة فرهنگ بزرگ المنجد، فرهنگ معاصر عربی - فارسی آذرتاش آذرنوش و فرهنگ دوجلدی معاصر عربی - فارسی عبدالبنی قیم استفاده شده است.
جدول 4- 1- تحلیل صفات خداوند در جزءهای 28 تا 30 قرآن کریم برپایة مدل معنایی لیبر
ردیف |
صفت و معنی عربی آن |
معنی صفت |
اسکلت معنایی |
بدنه معنایی |
1 |
احد الواحد و هو اولالعدد
فی اسماءالله تعالی: و هو الفرد الذی لم بزل وحده و لم یکن معه آخر |
یگانهای که برای آن حتی در ذهن هم دومی تصورشدنی نیست. معنی این صفت از آن نظر در تقابل با صفت «واحد» قرار میگیرد که برای اسمی که صفت واحد به آن اختصاص داده شود، دومی هم در ذهن تصورشدنی است؛ اما برای احد چنین نیست. |
(- پویا، - وجرا، - درجهپذیر) |
<یکی> <بیهمتا> |
2 |
احکم الله سبحانه و تعالی احکم الحاکمین و هو الحکیم له الحکم: و الله اعلم بما اراد بها
و الحکمه عباره عن معرفه افضل الاشیا بالافضل العلوم |
بیشتر از هر موجودی قول و فعل او عین حق، صلاح و سنجیده است؛ زیرا احکم کسی است که شناخت او از هر چیز همهجانبهتری شناخت با دانش اکمل است و به همین دلیل، قول و فعل او عین حق است. |
(- پویا، - وجرا، + درجهپذیر) |
<داناتر> <زیرکتر> <حسابگرتر> <کاربلدتر> <عادلتر> |
3 |
اعلم جعل له او لها علامه فی الحرب و - الثوب |
داناتر، آگاهتر از همه و باخبر از نیات، اهداف و انگیزهها |
(- پویا، - وجرا، + درجهپذیر) |
<آگاهتر/ باخبرتر> <دارای دانش زیادتر نسبت به سایرین> |
4 |
اعلی عن الشیء: نزل عنه، و – الشیء: رفعه و جعله عالیا |
بالاتر از هر تصور و خیال و قیاس |
(- پویا، + درجهپذیر، + مکان، + وجرا) |
<دارای بالاترین مقام در مقایسه با سایرین> <مسلط بر همه> |
5 |
اکرم اتی باولاد کرام
کَرُمَ: اعطی بسهوله وجاد |
صیغة تفضیل است از صفت کریم و از ریشة کَرُمَ در معانی ذیل: 1- عطاکنندهتر از هر کس بدون نقصان در عطا 2- عطاکنندهتر از هر کس بدون طلب 3- دارای ویژگی عفوکنندگی و چشمپوشی از خطا بدون سرزنش 4- امینتر از هر کس در پیامآوری بدون آنکه سخنی بر پیام بیفزاید 5- دورتر از بدی و ناپسندی نسبت به هر کس دیگر |
(- پویا/ + پویا، + درجهپذیر، + وجرا) |
مواردی که بدنة معنایی "اکرم" را تشکیل میدهند، همان مؤلفههایی هستند که دربارۀ صفت "کریم" به کار میروند؛ با این تفاوت که دربارۀ "اکرم" مفهوم مقایسه نیز به مؤلفههای مذکور اضافه افزوده میشود و بر بیشتربودن مؤلفههای تشکیلدهندة بدنة معنایی در مقایسه با دیگران دلالت دارد.
1- <محو خطا> <عدم سرزنش> <بزرگوار> <مهربان> 2و3- <گشادهدست/ دست و دل باز> <غنی> <طلبنکردن عوض> 4-<امانتدار> <راستگو> 5-<پاک> <ستم نمیکند> |
6 |
باری برأ: اللهُ الخلق البریّه: الخلق |
رهاییبخش. در قرآن کریم این صفت معادل «هستیبخش/از عدم پدیدآورنده» در نظر گرفته شده است (سورة حشر، آیة 24) و علت اینگونه معنییابی را میتوان در این نکته جستجو کرد که وقتی خداوند به موجودی هستی/موجودیت میبخشد، آن موجود از عدم رها میشود. |
(+ پویا، + وجرا، - درجهپذیر) |
<توانا> <دانا> <هستیبخش> |
7 |
بصیر بصیر بالشیء: عَلِمَ بِه |
بسیار بینا، بسیارآگاه. دلیل اینکه چرا «بصیر» افزون بر بینا به آگاه ترجمه میشود، آن است که یکی از راههای مهم کسب آگاهی از پیرامون، ادراک دیداری است و همین ادراک دیداری درصد چشمگیری از حصول شناخت را رقم میزند؛ اما چون خداوند از دارابودن عضوِ چشم یا هر اندام دیگری بری است، این صفت در پی مفهومسازی استعاری به معنی بسیار آگاه برای پروردگار به کار میرود. این آگاهی مطلق و بدون هر قیدی است. |
(+ پویا، + درجهپذیر، + مکان) |
<درک از راه دیدن> <درک مکانی از یک وضعیت یا رویداد> <درک زمانی از یک وضعیت یا رویداد> <همواره آگاه> توضیح: زمان در دل مکان و براساس درک مکانی ادراک میشود و به همین دلیل، مکان و زمان، مستقل از هم درک نمیشوند. |
8 |
تعالی تعالَیَ فلان: ارتفع. و - ترفع |
منزه از هر گونه ناپسندی به دلیل بالارفتن و دورشدن از آن |
(- پویا، + درجهپذیر، + مکان، + وجرا) |
<فاصلهگرفتن مکانی> <رفتن به سوی نیکی (مقصد)> <فاصلهگرفتن از بدی (مبدا)> <طیِ مسیر> |
9 |
توّاب: وفَّقه للتوبه
توبه: رجع عن المعصیه، الاعتراف و الندم و الاقلاع و العزم علی الّا یعلودالانسان ما اقترفه |
توبه به معنی پشیمانی و عزم بر بازگشت از مسیر قبلی به مسیر جدید است و تواب به معنی بسیار توبهپذیر، بسیار پذیرنة بازگشت بندگان به سوی خود است. |
(+پویا، + وجرا + درجهپذیر) |
<بسیار مهربان> <بسیار چشمپوش از خطا> <مسبب طیشدن مسیر جدید> |
10 |
جبّار من اسمائه تعالی. و- المتکبر. و- القتهر العاتی المتسلط |
جبر به معنی قهر و غلبه است و جبار اسم مبالغه از همین ماده است. اسم مبالغه بر بسیاری و فراوانی صفت در موصوف دلالت میکند و بنابراین، جبار به معنی دارای سلطه به دلیل برخورداری از قدرت زیاد است؛ بسیارقدرتمندی که با ارادة خود هر امری را جبران و اصلاح میکند. |
(+ پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<بسیار توانا> <بسیار دانا> <ایجادکنندة تغییر> <چیره بر هر کس و هر چیز> |
11 |
حکیم من اسماء الله تعالی. و - ذوالحکمه
الحکمه: معرفه افضل الشیاء بافضل العلوم. و- العلم و التفقَّه |
صفت مشبهه از مادة ثلاثی مجرد است، به معنی کسی که فعل و قول او عین حق، صلاح و سنجیده است و این صفت برای او همیشگی است. حکمت به معنی سخن حق و تشخیص درست است. |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<همیشه دانا> <دانای آنچه دیگران نمیدانند> <همواره دارای تشخیص درست> <دارای عملکرد خلاف انتظار در برخی موارد> |
12 |
حلیم من اسماء الله
الحِلم: الأناه و ضبط النفس. و- العقل |
صفت مشبهه از مادة ثلاثی مجرد است که بر ماندگاری و ثبات شکیبایی در موصوف بهطور مطلق و بدون قید دلالت میکند؛ بنابراین، این صفت به معنی خویشتندار است؛ آنکه نفس و عقل خود را حفظ میکند و این از صفات ثبوتیه و ازلی و ابدی اوست. |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<بسیار بردبار> <همواره بردبار> دوستدارندة بندگان> |
13 |
حمید و هو الذی یُکثر حمد الاشیاء و یقول فیها اکثرَ مما فیها
الحمد: الثناء بالجمیل و یوصَفُ به |
حمد عبارت از ستایش در مقابل صفات نیک اختیاری است؛ ولی «مدح» ستودن صفات نیک، اعم از اختیاری و غیراختیاری است. در فارسی «حمد» مساوی با ستایشکردن و «مدح» به معنی ستودن است (طباطبایی، 1367: 20). |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<همواره متصف به صفات نیک> <بسیار حمدشده> |
14 |
خالق اسم من اسماء الله تعالی. و- المبدِعُ الشیء المخترعُه علی غیر مثال سبَقَ |
اسم فاعل است به معنی آفریننده که اشیا را از عدم پدید آورده است. |
(+ پویا، + وجرا، - درجهپذیر) |
<دانا> <دارای تشخیص زیاد> <تعیینکنندة مقدار> <پدیدآور> |
15 |
خبیر اسم من اسماء الله عزّ و جل: العالمُ بما کانَ و یکون. و – ذوالخِبره الذی یَخبُرُ الشیءَ بعلمه |
صفت مشبهه از مادة ثلاثی مجرد است به معنی آگاه از از هر چیز از ازل تا ابد، باخبر از جزئیات امور. این آگاهی مطلق، بدون قید و همیشگی است. |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<دانندة آشکار و نهان> <همواره دانا> <باخبر از هر کس و هر چیز> |
16 |
خیرالرّازقین من اسماء الله الحسنی؛ السبب الرِزق
الرِّزق: (بالکسر) اسمُ الشیء المرزوق و هم کل ما یُنتَفَع به و یجوز أن یوضع کل منهما موضع الآخر و ما یُنتَفَعُ به مما یؤکل و یُلبَس و ما یصِل الی الجوف یتغذّی به |
بهترینِ روزیدهندگان |
(+پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<گشادهدست> <بسیار بخشنده> <غنی> <مهربان به بندگان> |
17 |
ذوالعرش
العَرش: المُلک و سرسر الملک و فی التنزیل العزیز: (و لها عرش عظیم). و- قِوامُ الامر |
عرش به معنی تخت شاهی، خیمه و چتر است. این صفت کنایه از داشتن حکومت و سیطره بر عالم و جهانیان است. |
(- پویا، - درجهپذیر، + مکان) |
<چیره/دارای احاطه> <قدرتمند> <تصمیمگیرنده> |
18 |
ذوالفضل
فَضل: الحسان ابتداء بلا علّه. و- الزیاده علی الاقتصاد. و- ما بقی من الشیء |
فضل به معنی نیکی بدون علت و زیاد است؛ نیکی و احسان بدون سنجش لیاقت احسانشونده |
(- پویا، - درجهپذیر) |
<برتر> <نیکیکننده> |
19 |
ذی المعارج
العرج و العرجه: الظَّلَع والعرجان بالتحریک: مشیئه الاعرج
المعرج: المصعد. و المعرج: الطریق الذی تصعد فیه الملائکه |
معرج به معنی نردبان و پلکان است و ذیالمعارج، در پی مفهومسازی استعاری مکانی این واژه، به معنی دارای درجات بالا در هر صفتی است. کسی که صاحب درجات بالاست، درجات بالا را نیز اعطا میکند. |
(- پویا، - درجهپذیر، + مکان، + وجرا)
توضیح: با توجه به دلالتکردن این صفت بر وضعیت و حالتی، ارزش مؤلفة [پویا] برای آن منفی است؛ اما وقتی سخن از بالابودن به میان میآید، طیشدن درجات و مسیری انتزاعی تا رسیدن به بالا به ذهن متبادر میشود. |
<والامقام> <طیِ مسیر در جهت عمودی رو به بالا> |
20 |
رحمن الکثیر الرحمه و هو وصف مقصور علی الله عزّ و جل و لایجوز أن یقال لغیره ذو الرحمه التی لا غایه بعدها فی الرحمه
الرحمه: الخیر و النعمه |
عطاکنندة نعمتهای عمومی به جمیع موجودات. رحمان چون صیغة مبالغه است بر فزونی و کثرت دلالت دارد و به همین مناسبت است که گفته میشود رحمان دلالت بر رحمت عامه دارد (طباطبایی، 1367، ص 19). |
(+ پویا + وجرا + درجهپذیر) |
<بسیار مهربان> < بسیار بخشنده> < بسیار گشادهدست> < بسیار مسبب داراشدن/ مسبب طیشدن مسیر به سوی داراشدن> |
21 |
رحیم الکثیر الرحمه
الرحمه: الخیر و النعمه الرحمه: الرِّقَّه و التعطّف |
عطاکنندة توفیق و امکانات (رحمت خاص) در دنیا به نوع انسان برای رسیدن به ایمان کامل چون رحیم صفت مشبهه است، دلالت بر استمرار و دوام دارد و به همین دلیل آن را به معنی رحمت خاصه؛ یعنی نعمت دائم و مستمر دانستهاند که مخصوص مؤمنان است (طباطبایی، 1367، ص 19). |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<همواره مهربان> <همواره بخشنده> <همواره گشادهدست> <همواره مسبب داراشدن/ مسبب طیشدن مسیر به سوی داراشدن> |
22 |
رؤوف
رأفه: رحمه اشدّ رخمه و عطف علیه |
اسم مبالغه است، بر وزن فعول به معنی بسیار دلرحم و مهربان تفاوت میان رأفت و رحمت این است که رأفت در کیفیت از شدت بیشتری نسبت به رحمت برخوردتر است (جزائری، 1407، ص 133). |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<بسیار مهربان> |
23 |
سبحان
سَبَحَ: بالنهر و فیه- سبحا و سباحه: عامَ. و- الفرس: مدّ یدیه فی الجری. و النجوم: جَرَت فی الفلک. و- فلام فی الأرض: تباعَدَ و حفَرَ و تقلَّبَ متصرفا فی معاشه |
از مادة سبح به معنی دوررفتن و فاصلهگرفتن گرفته شده و در معنی منزّه از هر بدی و کاستی است. |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<فاصلهگرفتن از بدی> <نزدیکشدن به نیکی> <طی مسیر> |
24 |
سلام اسم من اسماء الله تعالی و- التسلیم و- التحیه عندالمسلمین. و- السلامه و البرائه من العیوب. و- الامان. و- الصلح
سلم: السلام و السلانه: البراءه |
از مادة سلم به معنی 1. صلح و آرامش و 2. امنیت، بیخطری گرفته شده و به معنی بخشندة امنیت و در پیِ آن، آرامش به دیگران است. |
(+ پویا، + وجرا، - درجهپذیر)
توضیح: مؤلفة [وجرا] از آن رو ارزش مثبت گرفته است که در پیِ اعطای امنیت و آرامش، در دریافتکننده تغییر وضعیتی پیش میآید و مسیری را از ناامنی به سوی امنیت و آرامش طی میکند. |
<مخافظ> <ایمنیبخش> <آرامشبخش> |
25 |
سمیع احد اسماء الله الحسنی و السامع و المُسمِع |
آگاه از آنچه دیده نمیشود. چنانکه دربارۀ صفت بصیر گفته شد، دربارۀ صفت سمیع نیز روشن است که خداوند فاقد عضو شنوایی است؛ اما اشاره به این صفت به این دلیل است که صرفاً آنچه عیان و رؤیتپذیر است، در حیطة آگاهی پروردگار قرار نمیگیرد؛ بلکه آنچه از دیده پنهان است و نیز آنچه بر زبان جاری نمیشود، در حیطة علم و آگاهی خدا قرار دارد. |
(+ پویا، + درجهپذیر، + مکان) |
<درک از راه شنیدن> <درک مکانی از یک وضعیت یا رویداد> <درک زمانی از یک وضعیت یا رویداد> <همواره آگاه> |
26 |
شدیدالعقاب شدیدَّهَ: قَوِیَ و مَتُنَ و ثَقُلَ
العُقب: آخر کل شیء و خاتمه |
از آنجا که شدت به معنی 1. قدرت و نیرو 2. تراکم و انباشتگی و 3. صلابت و سختی است، این صفت به معنی کسی که نیرومندانه و سخت مجازات میکند، به کار رفته است. |
(+ پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<سختگیر> <پایاندهنده به مهلت> <بیرحم پس از پایانیافتن مهلت> |
27 |
شکور مبالغه الشاکر، و من صفات الله عز و جل: المُثیب المنعم بالجزاء. و- من تبدو علیه آثار النعمه |
اسم مبالغه است به معنی بسیار سپاسگزار و قدردان. میان «شکر» و «حمد» تفاوتی وجود دارد و آن عبارت است از اینکه «حمد» ثنای زبانی است، اما «شکر» بزرگشمردن منعم برای نعمات نیک است، هم با زبان و هم با اعتقاد قلبی (جزائری، 1407، ص 116). تفاوتی نیز میان «شاکر» و «شکور» وجود دارد و آن این است که شاکر بر قدردانی (زبانی) دلالت میکند، اما شکور کسی است که قدردانی را بهوفور هم به زبان و هم به دل و اعضا و جوارحش انجام میدهد (جزائری، 1407، ص 156). |
(+پویا، + درجهپذیر) |
<مهربان> <منصف> <قدردان> |
28 |
شهید شَهِدَ علی کذا - شهادهُ: أخبر به خبرا قاطعا |
آگاه بر همه چیز، مطلع از همه چیز؛ بهگونهایکه این آگاهی و دانش مطلق، همیشگی بدون قید است. |
(- پویا، - درجهپذیر، + مکان) |
<دانندة همه چیز> <گواهیدهنده بر خوب و بد> <حاضر در همه مکانها و زمانها) |
29 |
صمد صَمدا و صُمودا: ثَبَتَ و استمرَّ أصمد: الیه الامر تصامدا: تغالبا فی الصمود و الثبات |
1- بینیازی که همة موجودات به او نیازمندند. 2- منتهای سیادت و سرپرستی 3-ذاتی است دائم، ازلی و جاودانی |
1. (- پویا، + درجهپذیر) 2. (+ پویا، - درجهپذیر، + مکان) 3. (- پویا، - درجهپذیر) |
1- <غنی> <بخشنده> <پناه نیازمندان> 2- <چیره> <قدرتمند> 3-<همیشگی> <موجود از ازل تا ابد> |
30 |
عالم لا یخفی علیه خافیه فی الأرض و لا فی السماء. احاط علمی بجمیع الاشیا باطنها و ظاهرها، دقیقها و جلیلها علی اتم الامکان
العِلم: ادراک الشیء بحقیقته و - الیقین |
دانا، مطلع، آگاه |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<داننده/باخبر> |
31 |
عزیز قوی و بری من الذّل |
قدرتمند، شکستناپذیر، تسخیرناپذیر |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<دارای قدرت زیاد> <ثابت> |
32 |
عظیم عَظُمَ الشیءعِظَما و عظامه: کَبُرَ و – الرجل فَخُمَ فهو عظیم |
تنومندبودن، هیبتانگیز بودن، فراخ و گسترده بودن |
(- پویا، + درجهپذیر، + مکان) |
<چیره> <قدرتمند> <توانا بر انجام هر کاری> |
33 |
عفوّ الکثیر العَفو عفا الاثر: زال و أمحی |
از مادة عفو به معنی زدودن، محوکردن و از بین بردن گرفته شده است. عفا به معنی محوشدن، زدودهشدن و پاکشدن است. عَفُو به معنی کسی است که جرم و خطا را محو و پاک میکند و از بین میبرد. تفاوتی میان «عفو» و «صفح» وجود دارد و آن این است که «صفح» بخشودن بدون سرزنشکردن است؛ درحالیکه عدم سرزنش از معنی «عفو» الزاماً ایفاد نمیشود (جزائری، 1407، ص 160). |
(+ پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<چشمپوش از خطا> <محوکنندة خطا> |
34 |
علیم کثیر العام العِلم: ادراک الشیء بحقیقته و - الیقین |
همواره دانا |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<آنکه بسیار میداند> <همواره دانا> <دانندة آشکار و نهان> |
35 |
غفّار غَفَرَ الشیء: ستره. ویقال: غفر اشیب بالخضاب و غفر المتاع فی الوعاء: ادخله فیه و ستره و غفر اللهُ له ذنبه: ستره و عفا عنه و هو غافر للمبالغه غفور و غفّار |
از غَفَرَ به معنی پوشاندن و پنهانکردن گرفته شده است. بهرامپور (1396، ص 49) در تفسیر آیة 286 سورة بقره آورده است «عفو در لغت به معنی محوساختن اثر چیزی است و منظور از آن، محو اثر گناه است ... غفران صرفنظر کردن از مجازات است»؛ درنتیجه، غفّار صیغة مبالغه به معنی بسیار صرفنظرکننده از مجازات است. |
(+ پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<صرفنظرکننده از مجازات> <بسیار بخشاینده> <رساننده به مقصد امن> |
36 |
غفور غَفَرَ الشیء: ستره. ویقال: غفر اشیب بالخضاب و غفر المتاع فی الوعاء: ادخله فیه و ستره و غفر اللهُ له ذنبه: ستره و عفا عنه و هو غافر للمبالغه غفور و غفّار |
فَعول یکی دیگر از اوزانی است که صیغة مبالغه براساس آن ساخته میشود و براساس توضیحات فوق به معنای بسیار درگذرنده از مجازات خاطی است. تفاوت میان عفو و مغفرت این است که «عفو» به معنی صرفنظر از مجازات گناه است؛ اما «مغفره» افزون بر این، گناه را به ثواب بدل میکند (جزائری، 1407، ص 173). |
(+ پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<صرفنظرکننده از مجازات> <بسیار بخشاینده> <رساننده به مقصد امن> |
37 |
غنیّ کثر ماله غنی عن الشیء: لم یحتج الیه وغنی عن المکان: اقام فیه |
بینیاز، ثروتمند |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<ثروتمند> <بینیاز از هر گونه سود> |
38 |
قادر اسم او صفت لله تعالی
القُدرَه: الطاقه. و- القوه علی الشیء و التمکن منه |
در اختیار دارندة امور |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<چیره> <قدرتمند> <تغییردهندة امور> |
39 |
قدّوس الطاهر المنزه عن انقائص و هو من صفات الله تعالی |
بسیار منزّه از هر عیب و نقص |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<پاک> <بدون کاستی> <بدون عیب و ایراد> |
40 |
قدیر ذوالقدره، و هو فاعل لما یشاء علی قدر ما تقضیالحکمه لا زائداعلیه و لا ناقصا عنه و لذالک یوصف به الا الله تعالی
القُدرَه: الطاقه. و - القوه علی الشیء و التمکن منه |
توانا بر انجام کار، در اختیار دارندة امور بر ثبوت و مطلقبودن این ویژگی در ذات خداوند دلالت میکند. |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<همواره چیره> <همواره قدرتمند> <تغییر امور به سهولت و سادگی>
|
41 |
قوی کان ذا طاقه علی العمل
|
چیره بر انجام کاری |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<مسلط> <دارای نفوذ> <توانا> |
42 |
کریم من صفلات الله تعالی و اسمائه، و هو الکثیر الخیر الجواد المعطی الذی لاینفد عطاؤه و- الصفوح. و – صفه لکل ما یرضی و یحمد فی بابه
و هو الکریم المطلقو و الکریم: الجامع الانواع الخیر و الشرف و الفضائل |
1- دارای ویژگی عفوکنندگی و محو خطا بدون سرزنش 2- عطاکنندهتر از هر کس بدون نقصان در عطا 3- عطاکنندهتر از هر کس بدون طلب 4- امینتر از هر کس در پیامآوری بدون آنکه سخنی بر پیام بیفزاید 5- دورتر از بدی و ناپسندی نسبت به هر کس دیگر |
(- پویا/ + پویا، + درجهپذیر، + وجرا) |
1- <محو خطا> <عدم سرزنش> <بزرگوار> <مهربان> 2و3- <گشادهدست/ دست و دل باز> <غنی> <طلبنکردن عوض> 4-<امانتدار> <راستگو> 5-<پاک> <ستم نمیکند> |
43 |
لطیف من اسماء الله الحسنی: البَرُّ بعباده، الرفیق بهم و- العالِم بالخفایا الامور و دقائقها و - من الاجرام: ما لا جفاء فیه |
لَطُفَ به معنی نازکبودن- نرمشدن، ملایم و آرام شدن است. لَطّفَ به معنی از شدت و حدّت چیزی کاستن و نیز به معنی ملایمکردن تصمیم، نرمکردن، تحملپذیر کردن است. با توجه به این معانی، "لطیف" به معنی کسی است که از شدت مجازات خاطی میکاهد و بر ملایمت میافزاید. این صفت در دارندة آن دائمی و مطلق است؛ زیرا صیغهای از صفت مشبهه است. |
(+ پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<دلرحم> <ملاحظهگر> <چشمپوش از بزرگی خطا> <رساننده به امن و راحتی> |
44 |
متکبّر العظیم، ذو الکبریاء او المتعال عن صفات الخلق
الکبریاء: العظمه و التجبّر و الترفع عن الاقیاد |
کَبُرَ به معنی توسعه/ گسترش یافتن و کَبّرَ به معنی گسترش دادن و وسعت بخشیدن است. متکبّر.اسم فاعل است به معنی حاضر در همه جا.
تکبر در مقایسه با استکبار و برخلاف آن، دارای بار معنایی مثبت است؛ استکبار به معنی طلب بزرگی از غیرخداست و تکبر به معنی استحقاق بزرگی را داشتن است و به همین دلیل، متکبر از صفات خداوند تعالی است (جزائری، 1407، ص 37). |
(- پویا، + درجهپذیر، + مکان) |
<حاضر در همهجا> <چیره> <آگاه> |
45 |
مجید الوافر المجد و اسم من اسماء الله الحسنی
المَجد: النَبلُ و الشرف و- المکارم المأثوره عن الآباء |
از مجد به معنی ستایش، تعریف و تمجید گرفته شده است و به معنی سزاوار ستایش است. |
(- پویا، + درجهپذیر، + مکان) |
<والامقام> <ستوده> |
46 |
محیط 1.العظیمُ من البحار یحدقُ بالیایسه 2.احاطَ: الحائط: عمله و- القوم بالبلد: احدقوا به. و یقال احاطت به الخیل و – الامر: ادرکه من جمیع نواحیه |
دارای احاطه بر مخلوقات از تمام جهات |
(+ پویا، + درجهپذیر، + مکان) |
<حاضر در همهجا> <چیره> <آگاه> |
47 |
مصوّر من حرفته التصویر
التصویر: نقش صوره الاشیاء او الاشخاص علی لوح او حائط او نحوهما بالقلم او بالفرجون او بآله التصویر |
تصویرگر، شکلدهنده به ماهیت موجودات و پدیدآورندة صورت ظاهری و باطنی موجودات |
(- پویا، + وجرا، - درجهپذیر) |
<دانا> <توانمند> <مشخصکنندة مقدار> <زیباییآفرین> |
48 |
ملک الله تعالی و هو مالک المطلق و صاحب الامر و السلطه علی امه او قبیله او بلاد |
مَلَکَ به معنی به تصرف خود در آوردن، به دست آوردن و در اختیار گرفتن است. ملک به معنی دراختیاردارنده، صاحب و مالک است. تفاوت ملک و مالک در این است که مالک، قادر به تصرف در اموال خود است؛ اما چنین محدودیتی درخصوص تدبیر و تصمیمگیری برای ملک وجود ندارد (جزائری، 1407، ص 214). به بیان طباطبایی (1367، ص 23)، یک مالکیت قراردادی داریم؛ مانند مالکیت انسان نسبت به یک قطعه زمین و یک مالکیت حقیقی داریم که در آن مملوک بستگی به مالک دارد و مستقل از او نیست و هر گونه بخواهد در آن تصرف میکند. مالکیتی که به خدا نسبت داده میشود، از نوع دوم است. |
(-پویا، - درجهپذیر، + مکان) |
<اختیاردار> <قدرتمند> ↓ <صاحب نفوذ> |
49 |
مؤمن أمِنَ: اطمأنَّ و لم یخف فهو آمِن
ایمانا: صار ذا أمن و - به: وثِق و صَدَّقُهُ
التأمین: عقد یلتزم احد طرفیه و هو المؤمن، قِبَل الطرف الآخر و هو المستأمن اداء ما یتفق شرط او حلول أجل فی نظیر مقابل نقدی معلوم |
أَمَنَ به معنی اعتمادکردن و باورکردن است. مؤمن از این ریشه به معنی اعتمادکننده و باورکننده است. أَمن به معنی مصونیت از خطر و آرامش است. از این ریشه، مؤمن به معنی مصونیتبخش از خطر و آرامشبخش است. |
(+پویا، + وجرا، + درجهپذیر) |
<توانا> <دربردارنده> <مصونیتبخش از خطر> <آرامشبخش> <رساننده به امنیت و آرامش> |
50 |
مهیمن من اسماء الله تعالی: الرقیب المسیطرعلی کل شیء الحافظ له
هَیمَنَ فلان: قال آمین. و – علی کذا: سیطر علیه و راقبه و حفظه |
هَیمَن به معنی مواظبت و نگهداری از چیزی است. هَیمَنه به معنی استیلا، سیطره و سلطه است. در حالت اول مهیمن که اسم فاعل است، بر کسی دلالت میکند که نگهبان و مراقب است و در حالت دوم بر کسی دلالت میکند که سیطره و سلطه بر تمام موجودات دارد. |
(+ پویا، - درجهپذیر + مکان) |
<مهربان> <توانا> <دربردارنده> <مراقب> <مصونیتبخش از خطر> <آرامشبخش> |
51 |
ودود الکثیر الحب و اسم من اسماء الله الحسنی بمعنی المحب لعباده الصالحین |
بسیار مهربان و پُرمهر |
(- پویا، + درجهپذیر) |
<پرعاطفه> <مراقب> |
در جزءهای 28 تا 30 قرآن به غیر از صفات "رحمان و رحیم" که در شروع هر سورة قرآن آمدهاند و بیشترین بسامد وقوع را در میان سایر صفات دارند[24]، صفات "عزیز، حکیم، علیم، خبیر و غفور" دارای بیشترین فراوانی و بسامد وقوعاند. همچنین صفاتی همچون "غنیّ، مصوّر، خیرالرّازقین و ذیالمعارج" کمترین بسامد وقوع را دارند. دربارۀ صفات رحمن و رحیم ارائة توضیحی به نقل از فرهنگ لسانالعرب (المجلد الثانی عشر، 1405، ص 230) ضروری به نظر میرسد: و الله الرحمن الرحیم: بنیت الصفه الاولی علی فعلان لأن معناه الکثره، و ذلک لأن رحمته وسعت کل شیء و هو ارحم الراحمین، فأما الرحیم فأنما ذکر بعد الرحمن لأن الرحمن مقصور علی الله عزّ و جل و الرحیم قد یکون لغیره. طباطبایی (1367، ص 19) میگوید «رحمان و رحیم از مادة رحمت گرفته شدهاند و رحمت در اصل به معنی حالت نفسانی خاصی است که موقع مشاهدة منظرة نیازمندان و بیچارگان به انسان دست میدهد و او را وادار میکند برای رفع نواقص و تأمین احتیاجات آنان بکوشد و این معنی بعد از تحلیل به «بخشش و دهش برای رفع نیازمندیها» باز میگردد ... رحمان چون صیغة مبالغه است، بر فزونی و کثرت دلالت دارد و به همین مناسبت است که گفته میشود رحمان بر رحمت عامه دلالت دارد ... همچنین چون رحیم صفت مشبهه است، دلالت بر استمرار و دوام دارد و به همین دلیل، آن را به معنی رحمت خاصه، یعنی نعمت دائم و مستمر دانستهاند که مخصوص مؤمنان است». ابنمنظور معتقد است «رحیم» بر وزن فعیل در معنیِ فاعل به کار رفته است؛ همانگونه که سمیع به معنی سامع و قدیر به معنی قادر به کار میرود (ابنمنظور، 1405، ص 231).
تحلیل معنایی صفات بررسیشده نشان داد جامد یا مشتق بودن یک اسم در عربی، در مدل معنایی لیبر با مؤلفة [پویا] بازنمایی میشود؛ البته همة اسمهای مشتق نیز پویا نیستند؛ مانند "علیم" که بر وضعیت و حالتی دلالت میکند.
اسامی تفضیل، صفت مشبهه و اسم مبالغه در این مدل معنایی با مؤلفة [درجهپذیر] بازنمایی میشوند. دربارۀ صفت مشبهه و اسم مبالغه برتری در مقایسه با سایر موصوفهای واجد صفت مذکور، در آنها کدگذاری زبانی نشده است. مندرجات جدول نشان میدهند اسکلت معنایی صفات "احکم و حکیم"، "تعالی و اعلی" و "علیم و اعلم" یکساناند که این امر نشاندهندة نمایشندادن تمایز معنایی میان این صفات است. با توجه به این توضیحات، به نظر میرسد افزودن مؤلفة [مقایسه] به اسکلت معنایی برای اسمهای تفضیل گویای تفاوتی خواهد بود که به آن اشاره شد.
ماندگاری و ثبوتِ بیقید برخی صفات در ذات خداوند با کاربرد صفت مشبهه در زبان عربی نشان داده شده است. نقطة افتراق صفات قادر و قدیر در مؤلفة ثبوتِ ویژگی توانابودن در موصوف خود است. «قدیر» اسم مبالغه است و «قادر» به اعتبار صیغه و ساختار اسم فاعل است؛ اما چون به اعتبار معنا بر ثبوت و پایداری دلالت دارد، صفت مشبه است. این ماندگاری و ثبوت، جایگاهی در اسکلت معنایی واژههای بررسیشده نیافت و نگارندگان آن را در بدنة معنایی صفات مذکور نشان دادند. با توجه به اینکه ویژگیِ ثبوت به دلیل ساختمان خاص واژی صفات مشبهه درکپذیر است، ضروری است جایگاهی برای آن در اسکلت معنایی در نظر گرفته شود. بدین ترتیب، مشاهدة چنین مؤلفهای در اسکلت معنایی یک واژه نشان میدهد آن واژه صفت مشبهه است و درکی که از آن صفت به ذهن مخاطب متبادر میشود، دارابودن همیشگی و مطلق صفت رد در موصوفِ آن مینمایاند.
در دادههای این پژوهش تمایز میان صفات "احکم و حکیم"، "تعالی و اعلی" و "علیم و اعلم" با مؤلفة مقایسه نشان داده میشود. صفات احکم و حکیم بیانکنندۀ مشخصة حق و صلاحبودن فعل و قول است؛ با این تفاوت که در احکم بر وزن افعل، مؤلفة مقایسه وجود دارد؛ اما در حکیم بر وزن فعیل، این ویژگی با چیز(های) دیگری که واجد این ویژگیاند، مقایسه نشده و بر ماندگاری و ثبوتِ بیقید و مطلق این صفت در موصوف آن تأکید شده است. تفاوت اعلی و تعالی و نیز تفاوت دو صفت "علیم و اعلم" از ریشة "علم" نیز از اینگونه است و این تفاوتهای واژی - معنایی در اسکلت معنایی پیشنهادشده ظهور نمییابد.
مفهومسازیهای استعاری و درک مفاهیم استعاری با مؤلفة [مکان] درکپذیر است. درواقع مفهومسازیهای استعاری با ایجاد قید به مکان، درک بیشتر و بهتر را امکانپذیر میسازند. دلیل این امر نیز آن است که با در نظر گرفتن مراحل رشد شناختی انسان، ملاحظه میشود «مکان» به دلیل قابلیت درک با حس بینایی و لامسه، از مفاهیم عینی به شما میرود و مفهومسازی آن مقدم بر سایر مفاهیم ازجمله زمان است؛ بنابراین، مفهوم زمان براساس مفهوم مکان درک میشود؛ برای نمونه، درک طول زمان براساس درک طول مکانی درک میشود؛ زیرا فهم فاصلة میان دو نقطة مکانی برای ما با ادراک دیداری میسّر میشود و ما چنین درکی را به حوزة انتزاعی زمان نیز تعمیم میدهیم. ما میتوانیم دو حوزة مفهومی مکان و زمان را درهم بیامیزیم و بهطور مثال، در پاسخ به پرسش از اینجا تا اصفهان چقدر راه است، بگوییم هفت ساعت. مندرجات جدول نشان میدهند هرجا مؤلفههای [وجرا] و [مکان] ارزش مثبت گرفته است، مفهومسازی استعاری دیده میشود و این امر بهنوبةخود نشان میدهد در اینگونه موارد درکِ آن جنبه از ذات مقدس پروردگار بدون مفهومسازی استعاری به شیوة مذکور و با استناد به مفهوم مکان امکانپذیر نبوده است؛ برای مثال، درک مفهوم «محیط» بدون در نظر گرفتن مفهوم مکان میسّر نیست؛ زیرا در صورتی «محیط» در ذهن ما تحقق معنایی مییابد که امکان ادراک حسی از همة جهات فراهم شود و مفهوم جهت نیز بهنوبةخود گرهای ناگسستنی با مفهوم «مکان» دارد. بدین ترتیب ملاحظه میشود مفهومسازیهای مکانی برای درک بیشتر و بهتر اجتنابناپذیرند.
دربارۀ اوزان گوناگون اسمهای مبالغه نیز مؤلفة [به میزان زیاد] ویژگی معنایی است که با ساختمان خاص این گروه از واژهها پیوند خورده یا به بیان دیگر، ممیّز معنایی این گروه از واژهها با سایر واژههاست و به همین دلیل، ضروری مینماید در اسکلت معنایی بازنموده شود.اسکلت معنایی صفاتی مانند "غفور و غفّار" در مدل معنایی لیبر یکسان نمایش داده میشود؛ حال آنکه مقدار و میزان آمرزندگی در این دو صفت به یک اندازه نیست. با وجود آنکه هر دو، صیغة مبالغهاند، غفّار به دلیل ثقلیه (مشدد) بودن حرف "ف" و درنتیجه، تعداد حروف بیشتر در این صفت، شدت بیشتری از آمرزندگی را نسبت به غفور نشان میدهد. همچنین تمایز معنایی میان صفات "سبحان و قدّوس"، "عالم و علیم"، "رؤوف و رحیم" نیز با افزودن مؤلفة معنایی [مقدار] به اسکلت معنایی این عناصر واژی توجیهپذیر خواهد بود و نمود واژی - معنایی این صفات را از یکدیگر متمایز خواهد ساخت. ایجاد چنین تمایزی بهمنظور تسهیل در ارائة ترجمههای دقیقتر از قرآن و تدوین واژهنامههای قرآنی و نیز فهم بیشتر و بهتر ضروری است.
صفاتی که در این تحقیق بررسی شدهاند، به دو دسته تقسیم میشوند؛ دستة اول صفاتیاند که بر سرزدن کنشی از سوی موصوف دلالت میکنند و در لایة اول بدنة معنایی آنها از مؤلفة معنایی> رویداد< استفاده میشود. در دادههای جستار حاضر، صفات "باریء، بصیر، توّاب، جبّار، خالق، خیرالرّازقین، رحمن، سلام، سمیع، شدیدالعقاب، شکور، صمد (در معنی دوم)، عفوّ، غفّار، غفور، کریم، مصوّر، مؤمن و مهیمن" مشخصة > رویداد< را در لایة اول بدنة معنایی خود نمایش میدهند. در مقابل، دستة دوم صفاتیاند که بیانکنندۀ "وضعیت" و حالت موصوف خودند و بر انجام کنش و عملی دلالت ندارند که در لایة اول بدنة معنایی این صفات مشخصة >وضعیت< نمایش داده میشود. صفات دستة دوم عبارتاند از "احد، احکم، اعلی، اعلم، اکرم، تعالی، حکیم، حلیم، حمید، خبیر، ذوالعرش، ذوالفضل، ذیالمعارج، رحیم، رؤوف، سبحان، شهید، صمد در معنی اول و سوم، عالم، عزیز، عظیم، علیم، غنیّ، قادر، قدّوس، قدیر، قویّ، لطیف، متکبّر، مجید، ملک و ودوود". از صفات الهی موجود در جزءهای 28 تا 30 قرآن کریم، 38 درصد بیانکنندۀ وقوع رویداد و عملیاند و صفات دارای مشخصة >وضعیت< 62 درصد از کل صفات این پژوهش را به خود اختصاص دادهاند. درخور ذکر است چون دادههای پژوهش حاضر، متعلق به مقولة دستوری صفاتاند، چنین نتیجهای حاصل شده است.
چنانکه پیشتر نیز ذکر شد در تحلیل صفات و اسماء الهی، چون خداوند محدود به زمان و مکان خاصی نیست، مؤلفة مقید درخصوص این گروه از صفات طرحشدنی نیست و در این جستار در اسکلت معناییِ صفات، این مشخصه ذکر نشد. همچنین در حوزة صفات الهی، مؤلفة معنایی ساختمند نیز بحثپذیر نیست؛ زیرا دلالت بر عناصر مادی مشابه که یک کل را تشکیل دهند، منتفی است. مؤلفة [پویا] با ارزش مثبت دربارۀ صفاتی به کار رفته است که رویدادی را نشان میدهند؛ این صفات عبارتاند از "باریء، بصیر، توّاب، جبّار، خالق، خیرالرّازقین، رحمن، سلام، سمیع، شدیدالعقاب، شکور، صمد در معنی دوم، عفوّ، غفّار، غفور، کریم، محیط، مصوّر، مؤمن و مهیمن". در مقابل (- پویا) در صفات "احد، احکم، اعلی، اعلم، اکرم، تعالی، حکیم، حلیم، حمید، خبیر، ذوالعرش، ذوالفضل، ذیالمعارج، رحیم، رؤوف، سبحان، شهید، صمد در معنی اول و سوم، عالم، عزیز، عظیم، علیم، غنیّ، قادر، قدّوس، قدیر، قویّ، لطیف، متکبّر، مجید، محیط، ملک و ودوود" صادق است که وضعیت یا حالتی از پروردگار را ارائه کردهاند. دربارۀ نخستی درجهپذیر، یادآوری این نکته ضروری است که این مؤلفه در نظریة لیبر دربارۀ صفات مدرج دارای ارزش مثبت است. اوصاف الهی "احکم، اعلی، اعلم، اکرم، بصیر، توّاب، جبّار، تعالی، حکیم، حلیم، خبیر، خیرالرّازقین، رحمن، رحیم، رؤوف، سمیع، صمد در معنی دوم، عالم، عزیز، عظیم، علیم، غنیّ، قادر، قویّ، قدّوس، قدیر، شکور، عفوّ، غفّار، غفور، کریم، محیط، سبحان، مؤمن، لطیف، متکبّر و ودوود" در جزءهای 28 تا 30 قرآن کریم، صفات (+ درجهپذیر) هستند و 70 درصد از کل صفات را تشکیل دادهاند. مشخصة (- پویا) که پیشتر به آن پرداخته شد، با 62 درصد فراوانی به همراه مؤلفة (+ درجهپذیر)، بسامد بالایی در این پژوهش داشتهاند و این در حالی است که مؤلفههای مکان و وجرا بهترتیب با 14 و 5/9 درصد، فراوانی اندکی در این جستار داشتهاند.
نتیجهگیری
در این مقاله، 51 صفت واژگانی ایجابی خداوند در چهارچوب مدل معنایی لیبر تحلیل شد تا در وهلة نخست امکان نمایش معنایی این صفات بهمنظور سهولت و کارآمدی بیشتر ترجمهها و تدوین واژهنامههای قرآنی فراهم شود و در وهلة دوم، پیشنهادهایی برای تحلیلهای معنایی کارآمدتر در قالب مدل معنایی مذکور برطرف شود. در ذیل، یافتهها و دستاوردهای این پژوهش ارائه میشود:
1- در این پژوهش با صفاتی روبهرو بودیم که بر سرزدن کنشی ازسوی موصوف خود دلالت میکنند و در لایة نخستِ بدنة معناییشان، مؤلفة >رویداد< بازنمود مییابد و نیز با صفاتی که مشخصة >وضعیت< در لایة اول بدنة معنایی دستة دوم صفات قرار میگیرد و بر انجام کنش و عملی دلالت ندارد.
2- در پاسخ به پرسش اول پژوهش مبنی بر اینکه اسکلت معنایی[25] صفات مدنظر شامل کدام مؤلفههای معنایی است و کدام مشخصههای معنایی لیبر در تحلیل صفات کاربرد ندارند، باید گفت در اسکلت معنایی هیچیک از صفات، مشخصة [ماده] نمیتواند حضور داشته باشد. همچنین چون مؤلفة [مقید] دارابودن مرزهای زمانی و مکانی را نشان میدهد، دربارۀ صفات بررسیشده امکان طرح نمییابد و مؤلفة [ساختمند] نیز به این دلیل که تجمیع عناصر زمانی و مکانیِ مشابه را برای موجودیتیافتن پدیدهای نشان میدهد، باز هم برای صفات مطالعهشده در این پژوهش امکان طرح نمییابد؛ مگر در صورتی که بهضرورت مفهومسازیهای استعاری بهمنظور تصویرسازیهای ملموس مؤلفههای مذکور ارزش مثبت گرفته باشند.
3- صفات دارای مؤلفة [+ وجرا] بر کنش یا فرایندی دلالت میکنند و آن کنش یا فرایند به تغییر وضعیت منجر میشود؛ بنابراین، صفاتی که بر وضعیتی/حالتی دلالت کنند، مؤلفههای [پویا] و [وجرا] برای آنها ارزش منفی خواهد داشت و صفاتی که بر کنش یا فرایندی دلالت میکنند، دارای ارزش مثبت برای مؤلفة [پویا] هستند؛ اما مؤلفة [وجرا] برای آنها بسته به معنیشان ممکن است ارزش مثبت یا ارزش منفی داشته باشد.
4- مفهومسازیهای استعاری با ایجاد قید به مکان، درک بیشتر و بهتر را امکانپذیر میسازند؛ زیرا «مکان» به دلیل قابلیت درک با حس بینایی و لامسه، از مفاهیم عینی به شمار میرود و مفهومسازی آن مقدّم بر سایر مفاهیم ازجمله زمان است. هرجا مؤلفههای [وجرا] و [مکان] ارزش مثبت گرفته است، مفهومسازی استعاری دیده میشود و این امر بهنوبةخود نشان میدهد درکِ جنبهای خاص از ذات مقدس پروردگار بدون استناد به مفهوم مکان امکانپذیر نبوده است.
5- مؤلفة [درجهپذیر] در مدل معنایی لیبر، مفهوم مقایسه را بالقوه به ذهن متبادر میکند؛ اما هر واژۀ دارای این مؤلفه، الزاماً در مقایسه با سایر موصوفها قرار نگرفته است و این در حالی است که اسمهای تفضیل همه نشان میدهند موصوف با سایر موصوفهای واجد یک صفت مقایسه شده و دربارۀ آن صفت خاص دارای برتری است. به هنگام تحلیل معنایی، اسکلت معنایی برخی صفات مانند "احکم و حکیم"، "تعالی و اعلی" و "علیم و اعلم" یکسان نمایش داده میشوند و درنتیجه، تمایز معنایی میان این صفات مشخص نمیشود. با توجه به این توضیحات، به نظر میرسد افزودن مؤلفة [مقایسه] به اسکلت معنایی برای اسمهای تفضیل، گویای تفاوتی خواهد بود که به آن اشاره شد.
6- در پاسخ به دومین پرسش پژوهش مبنی بر اینکه کدامیک از این مؤلفهها بیشترین و کمترین فراوانی را در اسکلت معنایی صفات بررسیشده داشتهاند، باید گفت از میان مؤلفههای معنایی لیبر، مشخصة [درجهپذیر] با 70 درصد، بیشترین بسامد را در تحقیق حاضر داشته است. دلیل فراوانی مؤلفة [درجهپذیر] این است که خداوند ذات خود را با سایر موجوداتِ دارای این ویژگیها مقایسه کرده است تا این نتیجه حاصل شود که ذات خداوند برتر از هر پدیدة شناختهشده برای انسان است.
7- ماندگاری و ثبوتِ بیقید برخی صفات در ذات خداوند با کاربرد صفت مشبهه در زبان عربی نشان داده شده است. این ماندگاری و ثبوت، جایگاهی در اسکلت معنایی واژههای بررسیشده نیافت و نگارندگان، آن را در بدنة معنایی صفات مذکور نشان دادند. با توجه به اینکه ویژگیِ ثبوت به دلیل ساختمان خاص واژی صفات مشبهه درکپذیر است، ضروری مینماید جایگاهی برای آن در اسکلت معنایی در نظر گرفته شود. بدین ترتیب، مشاهدة چنین مؤلفهای در اسکلت معنایی یک واژه نشان میدهد آن واژه صفت مشبهه است و درکی که از آن صفت به ذهن مخاطب متبادر میشود، دارابودن همیشگی و مطلق صفت را در موصوفِ آن مینمایاند.
8- در پاسخ به سومین و آخرین پرسش پژوهش مبنی بر اینکه آیا این مدل، کارآمدی لازم را برای تحلیل معنایی اوصاف الهی در جزءهای 28 تا 30 قرآن کریم دارد، باید گفت نظر به محدودیت مؤلفههای تشکیلدهندة مدل معنایی لیبر و نیز مقولهگذر بودن این مؤلفهها، کاربرد این مدل معنایی برخلاف تحلیل مؤلفهای که فاقد هرگونه محدودیتی است، برای توصیف مفاهیم قرآنی و ازجملة آنها اوصاف الهی، سودمند است؛ اما چون این مدل معنایی برای دادههای زبان انگلیسی در وهلة نخست، طراحی و ارائه شده است، تمایزهای معنایی اوزان گوناگون واژه را در زبان عربی نمینمایاند؛ به همین دلیل، پیشنهاد میشود مؤلفههای [مقایسه]، [مقدار] و [ثبوت] به اسکلت معنایی اسمهای تفضیل و مبالغه و نیز صفت مشبهه افزوده شوند تا مخاطب غیرعربزبان به وجوه تفاوت واژههای همریشه پی ببرد که در اوزان مختلف به کار برده شدهاند.
[1] Rochelle Lieber
[2] semantic skeleton
[3] conceptual semantics
[4] Jackendoff
[5] pustejovski
[6] natural semantic metalanguage
[7] Wierzbicka
[8] semantic skleton
[9] lexical semantic representation
[10] semantic body
[11] material
[12] dynamic
[13] IEPS
[14] location
[15] bounded
[16] composed of individual
[17] scalar
[18] semantic category
[19] path
[20] semantic body
[21] agent
[22] experiencer
[23] patient
[24] درخور ذکر است 57 سوره در جزءهای 28 تا 30 قرآن وجود دارد و تمامی سورهها با "بسم الله الرحمن الرحیم" آغاز شدهاند.
[25] semantic skeleton