Author
Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, Faculty of Foreign Languages, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Author [Persian]
به دلیل تفاوت زیرساختهای کلامی و کاربردشناختی دو زبان، گاهی در فرایند ترجمه، بخشی از معنا از دست میرود و در ساخت اطلاعِ برخی از ساختارهای نحوی تحولاتی رخ میدهد. اشتغال در زبان عربی ازجمله ساختهایی است که بر معنایی بیش از معنای گزارهای دلالت داشته و به دلیل نحوۀ چینش سازهها با نوعی تأکید یا تقابل معنایی همراه است. با توجه به اهمیت ساخت اشتغال در قرآن کریم، شناخت چگونگی انتقال لایههای معنایی آن در فرایند ترجمه ضروری مینماید. بر اساس این، در پژوهش حاضر، ابتدا تأثیر آرایش واژگانی اشتغال بر ساخت اطلاعی جمله و تغییر آن در فرایند ترجمه، بررسی و سپس راهبردهای ترجمۀ این ساخت در قرآن کریم واکاوی شدهاند. نتایج این پژوهش نشان میدهند در فرایند انتقال ساخت اطلاع اشتغال بهمنزلۀ ساختی نشاندار از رهگذر ترجمه، تحولاتی چشمگیری رخ میدهد و زبان فارسی با وجود آرایش واژگانی آزاد، در انتقال لایههای معنایی اسلوب اشتغال با محدودیت مواجه است. انعکاس تأکید اطلاعی اشتغال در فارسی محاورهای امکانپذیر است؛ اما در گونۀ رسمی زبان فارسی با توجه به امکانات ساختی زبان از میزان نشانداری این ساختِ نشاندار کاسته میشود؛ بهویژه در حالت رفع آغازگر که باید انتقال لایههای معنایی آن را به زبان فارسی ناممکن دانست.
Keywords [Persian]
طرح مسئله
اشتغال در زبان عربی، ساخت نحوی ویژهای است که در اثر جابهجایی سازههای نحوی و تغییر آرایش عناصر به دلیل عوامل کلامی و معنایی به ساختی نشاندار تبدیل شده است. این ساخت با پیشایندسازی سازۀ مفعولی و به جا گذاشتن ضمیر هممرجع آن بعد از فعل به وجود میآید. دبیرمقدم چنین حالتی را که مفعول بر فعل گذرا مقدم باشد و از خود ضمیری به جا بگذارد، فرایند مبتداسازی ضمیرگذار[1] نامیده است (دبیرمقدم، 1392، ص 126). فرایند مبتداسازی یعنی سازهای در آغاز جمله قرار گیرد که جایگاه بینشانش درون جمله است. درواقع یکی از نقشهای ارتباطی مبتداسازی، ساماندهی اطلاعات در جمله است. این فرایند بیشتر معنای تحلیلی[2] جمله را تغییر نمیدهد؛ ولی بهضرورت معنای ارتباطی[3] و کاربردی جملات را تغییر میدهد (میرعمادی و مجیدی، بیتا، صص 9-10). «فرایند مبتداسازی که برای ایجاد مبتدای نشاندار بهکار میرود، برای پیشایندکردن عنصری عمل میکند که از برجستگی موضوعی بیشتر و قابلیت دسترسی بالاتری برخوردار است» (حقبین و پارساکیا، 1393، ص 8).
در اسلوب اشتغال، تغییر ترتیب و آرایش نحوی عناصر بر اثر فرایند مبتداسازی، نه بر معنای گزارهای که بر معنای ارتباطی جمله تأثیر میگذارد و ابزاری برای انتقال پیام و معنایی خاص به شمار میرود. انتقال چنین معنایی در ترجمه حائز اهمیت است؛ زیرا تفاوت ساختار نحوی - معنایی زبان عربی و فارسی باعث ایجاد تحولاتی در معنا و ساخت اطلاع[4] اشتغال بهعنوان ساختی نشاندار در جریان ترجمۀ آن به زبان فارسی شده است.
ساختار نحوی جمله بازتاب و نمودی از موقعیت گفتمانی است که نقش کلامی و کاربردشناختی ویژهای به عهده دارد؛ بنابراین اگر یک ساخت نشاندار مانند اشتغال در فرایند ترجمه به ساختی بینشان تبدیل شود، معنای تقابلی و تأکیدی متن مبدأ از دست میرود و لایۀ معنایی مدنظر دگرگون میشود و بهدرستی منتقل نمیشود. این امر بر انسجام معنایی و ساختاری متن و نیز بر معنای گفتمانی و کاربردشناختی کلام تأثیر میگذارد؛ ازاینرو باید برای ساختی نشاندار در زبان مبدأ، معادل ساختاری مناسبی در زبان مقصد یافت. با توجه به اهمیت معنایی و ارتباطی ساختهای نشاندار در فرایند ترجمه بهویژه در ترجمۀ قرآن کریم، در این پژوهش سعی شده است با تکیه بر روش توصیفیتحلیلی چگونگی توزیع اطلاع در ساخت نحوی اشتغال در زبان عربی و نحوۀ بازنمایی آن در زبان فارسی بررسی شود. علاوه بر این، تحولات این ساخت در ترجمههای قرآن کریم و راهبردهای مترجمان در برخورد با آن بررسی شدهاند. بر اساس این، پژوهش حاضر درصدد پاسخگویی به سؤالهای زیر است:
نقش ساختار اشتغال در معناسازی و ایجاد لایههای مختلف معنایی چیست و آیا در زبان فارسی ساختاری با ارزش نقشی و ارتباطی برابر برای بازنمایی ساخت نشاندار اشتغال وجود دارد؟
در فرایند ترجمه چه تحولاتی در لایههای مختلف معنایی اشتغال به عنوان ساختی نشاندار به وجود میآید و آیا حفظ تعادل در برگردان اسلوب اشتغال بهویژه در قرآن کریم امکانپذیر است؟
1. پیشینۀ پژوهش
در زمینۀ ساخت اطلاع و شیوههای بازنمایی آن در ترجمه بین زبان فارسی و انگلیسی و عربی و انگلیسی پژوهشهایی انجام شده است که به چند نمونه اشاره میشود:
حسین شکوهی (1387) در مقاله «نقش ساخت اطلاعاتی از دید نقشگرایی و روانی در ترجمه»، عناصر کلامی و گفتمانی تأثیرگذار بر ساخت اطلاعاتی متن ازقبیل اطلاعات موضوعی، مبتداسازی، تقابلسازی و مجهول را از دیدگاه کلامی و تأثیر ارتباط آن بر ترجمه بررسی کرده و با توجه به اهمیت این عناصر در زبان مبدأ، حفظ عناصر و شیوههای گفتمانی سازنده یک متن را در زبان مقصد، یکی از وظایف مهم مترجم مطرح کرده است.
محمد راسخمهند (1387) در «نقش ساخت اطلاعی در ترجمه» وجوه تفاوت و شباهت ساخت اطلاعاتی جمله در انگلیسی و فارسی و چگونگی انتقال آن را از رهگذر ترجمه بررسی کرده است. علاوه بر این، میزان توانایی دانشجویان مترجمی را در ترجمۀ ساختهای نشاندار تحلیل کرده و به این نتیجه دست یافته است که دانشجویان کارشناسی مترجمی با ساخت اطلاع یا اصلاً آشنا نمیشوند یا بهطور ناقص آن را فرا میگیرند.
ارسلان گلفام و همکاران (1389) نیز در مقاله «بررسی تحولات معنایی و ساخت اطلاع ساختهای نشانداری در فرایند ترجمه از انگلیسی به فارسی» به بررسی تحولاتی پرداختهاند که در فرایند ترجمه از انگلیسی به فارسی در لایههای مختلف معنایی و ساخت اطلاع چند ساخت نشاندار مانند ساخت نقشبرابر، ساختهای وارونه و ساختهای پیشایندشده روی میدهد و با توجه به فرانقشهای سهگانۀ دستور نقشگرای هالیدی نمونههایی گزینششده از ده متن ترجمهشدۀ انگلیسی به فارسی را تحلیل کردهاند.
مصفا جهرمی (1390) در مقاله «ساخت اطلاعاتی و ترجمۀ آن در قرآن» با تکیه بر آیات قرآن کریم به بررسی ساخت اطلاع ساختهای اسم آغازین عربی و ترجمۀ آن در زبان فارسی و انگلیسی پرداخته و به این نکته اشاره کرده است که زبان فارسی به دلیل ترتیب واژگانی آزادتر در مقایسه با انگلیسی، امکانات دستوری بیشتری برای توزیع بهتر اطلاع دارد. این پژوهش از معدود پژوهشهایی است که در زمینۀ ترجمۀ ساخت اطلاع در قرآن کریم به رشته تحریر درآمده است؛ ولی در هیچیک از این پژوهشها، نحوۀ توزیع اطلاع در ساختارهای مهم زبان عربی، بهویژه ساختار اشتغال و ترجمۀ آن در زبان فارسی توجه نشده است.؛ البته در زمینۀ اشتغال تا کنون پژوهشهایی به دو زبان فارسی و عربی به رشته تحریر درآمده است که به چند نمونه اشاره میشود:
سیدابوالفضل سجادی و مطهره فرجی (1392) در مقالهای با نام «معناشناسی باب اشتغال با تکیه بر قرآن کریم» اعراب مشغول عنه و ابعاد معناشناختی اشتغال را در قرآن کریم بررسی و تحلیل کردهاند.
محمدعلی سلمانیمروست و الهه السادات میرحسینی (1395) در مقاله «بررسی کارکردهای ساختار اشتغال در قرآن کریم» نیز موارد کاربرد اشتغال را در قرآن کریم، بررسی و بدین نکته اشاره کردهاند که ساختار اشتغال 43 بار در قرآن کریم تکرار شده و دربارۀ موضوعات مختلفی مانند «قرآن»، «بهشت»، «انسان» و غیره به کار رفته است. در زبان عربی نیز عبدالله محمود محمد الخلافی (1986م) در رسالۀ خود با نام «الاشتغال عند النحویین» و نیز جهاد یوسف العرجا (1991م) در پژوهشی مشابه با نام «ظاهرة الاشتغال فی العربیة» آرا و نظرات نحویان قدیم و معاصر را دربارۀ اشتغال بررسی کردهاند.
با توجه به اینکه هیچیک از این پژوهشها چگونگی انتقال لایههای معنایی اشتغال را در فرایند ترجمه بررسی نکرده است، پژوهش حاضر بر آن است ساخت نحوی و نحوۀ عملکرد مترجمان قرآن کریم را در برابر آن بررسی کند. بدین منظور باید در ابتدا این ساخت در دستور عربی و سپس معادل آن در دستور فارسی و پس از آن، ترجمههای قرآنی بررسی شوند.
2. ساخت اطلاع اشتغال
پیشینۀ مطالعه در زمینۀ ساخت اطلاع و نحوۀ توزیع آن در جمله را باید قبل از جنگ جهانی دوم در آثار زبانشناسان مکتب پراگ جستجو کرد (براون و یول، 1983، ص 153). ساخت اطلاع در دهههای اخیر شایان توجه زبانشناسان نقشگرا قرار گرفته است. ازنظر نقشگرایان، هر ساختار و آرایشی، نقش ارتباطی ویژهای دارد. به عبارت دیگر، ساخت صوری جملههای زبان با موقعیت ارتباطی و کلامی خاص در ارتباط است و این ارتباط بهوسیلۀ اصول و قواعد دستوری، در بخشی به نام ساخت اطلاع، مشخص میشود (رضایی و طیب، 1385، ص 3).
ازنظر لمبرکت[5] ساخت اطلاع، بخشی از دستور جمله است که در آن گزارهها بهمنزلۀ نمودهای ذهنی براساس وضعیت ذهنی مشارکین کلام و بر طبق موقعیتهای گفتمانی، صورتهای متفاوتی به خود میگیرند و به شکلهای متفاوت دستوری، واژگانی و آوایی ظاهر میشوند (لمبرکت، 1994، ص 5).
از دیدگاه هالیدی و متیسن، ساخت اطلاع، ساختی مخاطبمحور و متشکل از یک بخش نو اجباری و یک بخش کهنه اختیاری است. اطلاع کهنه در حوزۀ آگاهی مخاطب قرار دارد و پیش از بیان به نحوی بر مخاطب آشکار است؛ ولی اطلاع نو اطلاعی است که پیش از بیان در متن، سخنی از آن به میان نیامده باشد و یا نتوان آن را از سخن پیشین استخراج کرد (حقبین و پارساکیا، 1393، ص 4). اطلاع نو معمولاً برجسته میشود و اطلاع کهنه پیش از آن قرار میگیرد؛ در غیر این صورت ساخت اطلاع جمله، نشاندار است (برنر و وارد، 1998م، به نقل از امینی، 1392، صص 8-9).
مفهوم نشانداری براساس تغییر جایگاه سازههای جمله به وجود میآید؛ بدین معنا که سازهها دستخوش حرکت میشوند و در غیر جایگاه اصلی خود قرار میگیرند. درواقع جابهجایی عناصر جمله براساس ارزش خبری کلام صورت میگیرد. سازۀ برجسته و نشاندار در جمله، کانون جمله است و بار معنایی آن بیش از ساخت بینشان خواهد بود. عناصر و ساختهای نشاندار دربردارندۀ بخشهای خاصی از معنا هستند که شایان توجه و تأکید خاص تولیدکنندۀ پارهگفتار است؛ ازاینرو، انتقال اینگونه معانی در فرایند ترجمه به آسانی انجام نمیگیرد (گلفام و همکاران، 1389، ص 86).
در زبان عربی، اشتغال ساختی نشاندار به شمار میرود که باید در آن، ساخت نحوی زبان را در کنار ساخت اطلاعی و کاربردشناختی بررسی کرد تا به عمق لایههای معنایی آن پیبرد. در این ساخت ویژه، در پی فرایند پیشایندسازی سازه مفعولی و به جا گذاشتن ضمیر هممرجع آن بعد از فعل، جمله نشاندار میشود؛ مانند «محمداً أکرمتُه». بررسی و شناخت نقش اطلاعی فرایند مبتداسازی در اشتغال، در فرایند ترجمه ضروری است. در این اسلوب، سازۀ پیشایندشده حاوی ساخت اطلاعی [+نو] است و تغییر آرایش واژگانی در سطح نحوی، وضعیت گفتمانی خاصی را پدید آورده است.
اشتغال ساختی است که در آن تأکید با جایگاه نحوی خاصی نشان داده میشود. در این ساخت، مفعول در جایگاه آغازگر به کار رفته و برجسته و نشاندار شده است. درواقع انتقال عناصر به جایگاه آغاز جمله رایجترین راه برجستهسازی است (ماهوتیان، 1383، ص 112). نشانداری اشتغال در مقایسه با ساخت «فعل + فاعل + مفعول» (أکرمتُ محمداً) مشخص میشود که ساخت اصلی زبان عربی است. با تغییر ساخت دستوری جمله، توزیع اطلاعی آن نیز تغییر کرده و ساخت و آرایش عناصر متنی، بیانکنندۀ جایگاه پیام در مقایسه با حالت بینشان است. «بهطور کلی، حرکت سازههای یک جمله به ابتدای آن یا پیشایندسازی بهمنظور برجستهکردن آن سازه، یکی از ابزارهای نحوی متداول در زبانها برای بازنمایی مبتدا و کانون است» (اروجی، 1391، ص 189). در اشتغال، مفعول قبل از فعل قرار گرفته است؛ ولی جایگاه اصلی آن تهی نمانده است و ضمیری به فعل متصل شده که مرجع آن، همان مفعول پیشایندهشده است؛ به همین دلیل اشتغال که در لغت به معنی رویگردانشدن است (ابنمنظور، 1988م، «شغل»)، در اصطلاح نحو به معنی آن است که عامل از اسم مقدم رویگردان شده و به ضمیر هممرجعِ آن مشغول شود (ابنعقیل، 1384، ج1، ص 469).
تقدیم مفعول، عاملی برای تأکید آن محسوب میشود؛ ولی در اشتغال با ذکر ضمیری که به اسم مقدم بر میگردد، هدفی فراتر از تأکید مدنظر است؛ بهویژه که میتوان ضمیر را حذف کرد، بدون آنکه به ساخت نحوی جمله آسیبی وارد شود. ضمیر عائد به اسم مقدم گاهی منصوب به فعل است؛ مانند «محمداً أکرمتُه»، و گاهی مجرور به حرف جر است؛ مانند «محمداً سلّمتُ علیه» (به محمد سلام کردم) و گاهی مضافالیه است؛ مانند «محمداً أکرمتُ أباه» (پدر محمد را گرامی داشتم) (ابنعقیل، 1384، ج1، ص 516).
اسم مقدم در اشتغال «مشغول عنه» نامیده میشود و با وجود آنکه مفعول برای فعل بعد از خود به شمار میرود، در زبان عربی با دو حرکت اعرابی نصب و رفع نمود یافته است. با توجه به اینکه در زبان عربی هر حرکت نمایندۀ یک نقش دستوری است، اسم مقدم در حالت نصب نقش مفعول و در حالت رفع، نقش مبتدا را خواهد داشت؛ بنابراین، علاوه بر تأثیر ترتیب عناصر واژگانی بر نشانداری جمله، اعراب نیز در زبان عربی نقش مؤثری در برجستهسازی کلام دارد.
بدین ترتیب در ساخت اشتغال دو فرایند وجود دارد؛ یکی تغییر چینش سازههای جمله و دیگری تغییر حرکت اعرابی که حاصل آن دو گزاره «محمداً أکرمتُه» و «محمدٌ أکرمتُه» خواهد بود که جز در اعراب با یکدیگر کاملاً مشابهاند. درواقع ساخت بینشان «أکرمتُ محمداً» و سه ساخت نشاندار «محمداً أکرمتُ»، «محمداً أکرمتُه» و «محمدٌ أکرمتُه» نقش کلامی متفاوتی دارند. در هر یک از ساختارهای نشاندار، صورتبندی زبان متناسب با موقعیت ارتباطی تغییر مییابد و هر کدام اطلاعات کلامی و بافتی ویژهای در بر دارند.
2. 1. ساخت اطلاع اشتغال در حالت نصب آغازگر
بررسی دستور عربی نشان میدهد دستورپژوهان مسلمان از مدتها پیش از زبانشناسان معاصر به کارکرد معنایی الگوهای مختلف زبانی توجه داشتهاند. با توجه به اینکه در دستور عربی برای هر حرکت اعرابی، عاملی در نظر گرفته میشود، در مبحث اشتغال نیز نصب اسم مقدم بنابر مفعولیت است برای عاملی که در تعیین آن بین نحویان اختلافنظر است. بیشتر نحویان بصری اسم مقدم را متعلق به عامل محذوفی دانستهاند که در لفظ و معنا یا فقط در معنا متناسب با عامل مذکور است؛ یعنی در عبارت «محمداً أکرمتُه»، «محمداً» مفعول برای فعل محذوف «أکرمتُ» است که قبل از آن در تقدیر گرفته میشود و «أکرمتُ» مذکور در ضمیر اسم مقدم (محمدا) عمل کرده و آن را مفعول خود قرار داده است (ابنعقیل، 1384، ج1، ص 470-471). با این استدلال، اشتغال در قدرت تکرار جمله در قالب ساختی موجز و مختصر و دربردارندۀ بار اطلاعی و تأکیدی ویژه خواهد بود.
برخی دیگر از نحویان، اسم مقدم و ضمیر را متعلق به فعل مذکور در جمله و مفعول برای آن دانستهاند؛ البته این نظر در نمونههایی که ضمیر، مفعول باواسطه برای فعل قرار گیرد یا نقش مضافالیهی داشته باشد، با اشکال مواجه میشود و پذیرفتنی نیست؛ علاوه بر این ازنظر نحویان یک عامل در دو معمول مشابه نمیتواند عمل کند (خضری، بیتا، ج 1، ص 174؛ سامرائی، 2007م، ج 2، ص 109).
علمای علم بیان بسته به تقدیر فعلِ محذوف، قبل یا بعد از مفعول به تعیین دلالت معنایی اشتغال، برخاسته و آن را بیانکنندۀ تخصیص یا تأکید دانستهاند. خطیب قزوینی در تفسیر ساخت اشتغالِ «محمداً أکرمتُه» معتقد است اگر فعل محذوف قبل از «محمداً» در تقدیر آورده شود، بهصورت «أکرمتُ محمداً أکرمتُه» از باب تکرار لفظ و تأکید است و اگر بعد از آن در نظر گرفته شود، «محمداً أکرمتُ أکرمتُه» بر تخصیص دلالت دارد (خطیبقزوینی، بیتا، ج1، ص 110) و بار اطلاعی تخصیص فراتر از تأکید است؛ زیرا بیانکنندۀ نوعی انحصار است؛ البته این نظر را باید از دو نظر نقد کرد؛ نخست آنکه با بررسی نمونههای اشتغال، از این اسلوب معنی حصر و تخصیص برداشت نمیشود و منظور از «محمداً أکرمتُه» اختصاص «محمد» به «إکرام» نیست؛ بلکه در کانون توجه قرار گرفتن «محمد» مدنظر است و دیگر آنکه اگر از این اسلوب به دلیل تکرار عامل معنی تأکید برداشت میشد، ذکر فعل مقدر نهتنها جایز، به عقیدۀ برخی نحویان واجب بود؛ زیرا حذف با تأکید مغایرت دارد (سامرایی، 2007م، ج2، ص 113)؛ ولی در هر صورت فارغ از مسئله عامل از اسلوب اشتغال معنی تأکید برداشت میشود و آن به دلیل ترتیب ظاهری سازههای واژگانی در قالب مبتداسازی ضمیرگذار است که دربردارنۀ نوعی تأکید تقابلی است.
بنابراین با توجه به اینکه صورتهای مختلف زبانی در موقعیتهای ارتباطی متفاوتی کاربرد دارند، دو عبارت «محمداً أکرمتُ» و «محمداً أکرمتُه» نیز کارکرد معنایی متفاوتی خواهند داشت و با وجود آنکه در هر دو عبارت، «محمد» در پی فرایند مبتداسازی در کانون توجه قرار گرفته، عبارت نخست افادۀ تخصیص کرده است؛ بدین معنا که «فقط محمد را گرامی داشتم» و نه کس دیگر و عبارت دوم بر اهمیت «محمد» دلالت دارد؛ از این نظر که ضمیر مفعولی و مرجع ضمیر هر دو در جملۀ ذکرشده بر تأکید نیز دلالت میکند.
2. 2. ساخت اطلاع اشتغال در حالت رفع آغازگر
در تفاوت کارکرد معنایی عبارت «أکرمتُ محمداً» و «محمدٌ أکرمتُه» آمده است که در عبارت اول از متکلم و در عبارت دوم از مفعول (محمد) خبر داده میشود (زجاجی، 1399ق، ص 136). همچنین با مقایسۀ دو عبارت «محمداً أکرمتُه» و «محمدٌ أکرمتُه» درجۀ نشانداری اسم پیشایندشده در حالت رفع بیش از نصب است؛ زیرا در نحو عربی اگر آغازگر مرفوع باشد، در نقش مبتدایی است که باید از آن خبری داده شود و در این حالت بار اطلاعی کلام بیش از نصب براساس مفعولیت است. در ساخت کلام، مبتدا رکن اصلی و مفعول فرع است؛ بنابراین اشتغال در حالت رفع درجۀ بالاتری نسبت به اشتغال در حالت نصب دارد؛ زیرا در این ساخت با در نظر گرفتن اسم پیشایندشده بهعنوان مبتدا، خبر شامل همان فعل متصل به ضمیر نیز اهمیت خواهد یافت؛ ولی در حالت نصب، این اسم مقدم در نقش مفعول است که در کانون توجه و اهمیت قرار گرفته است و مدار کلام بر متکلم میچرخد (سامرائی، 2007م، ج2، صص 111، 113-114).
وجه تمایز اسم آغازگر در حالت نصب و رفع را باید در نظریههای زبانی جستجو کرد که به مبتدای اولیه و ثانویه شهرت یافتهاند. در طی فرایند مبتداسازی یک سازۀ غیرفاعلی در ابتدای جمله قرار میگیرد و جایگاه فاعل مبتدایی را اشغال میکند. لمبرکت پس از اشاره به این فرایند بیان میکند این فرایند به این معنا نیست که فاعل، موقعیت مبتدایی خود را از دست میدهد؛ بلکه چنین جملهای دارای دو عبارت مبتدایی است (حقبین و پارساکیا، 1393، ص 7)؛ یعنی فاعل، مبتدای اولیه و سازۀ مفعولی مبتداشده مبتدای ثانویه است. «او معتقد است این جملات علاوه بر اینکه اطلاعی دربارۀ هر دو مبتدا منتقل میکنند، دربارۀ ماهیت رابطۀ بین این دو نیز به مخاطب اطلاعرسانی میکنند» (حقبین و پارساکیا، 1393، ص 8).
زبان عربی بر پایۀ دو ساخت اصلی vso (فعل+فاعل+مفعول) و svo (مبتدا+فعل+مفعول) است که البته ساخت vso پربسامدترین ساخت بینشان عربی است (عبدالرئوف، 1998). در ساخت اشتغال با تقدیم اسم منصوب بهعنوان مفعول، ساخت اصلی vso بهصورت ovs به هم ریخته و دو نوع مبتدای اولیه و ثانویه وجود دارد؛ ولی با تقدیم اسم بهعنوان مبتدای مرفوع، اطلاعات جمله به نحوی آرایش مییابند که ساخت vso به svo تبدیل میشود یکی از ساختهای اصلی زبان عربی است و بدیهی است تغییر جایگاه مفعول به ابتدای جمله بهعنوان مفعول یا همان مبتدای ثانویه، تأکید کمتری نسبت به تقدیم مفعول همراه با تغییر حرکت و تبدیل آن به مبتدای اولیه خواهد داشت.
3. معادل ساختاری اشتغال در زبان فارسی
گاهی یک زبان، ساخت نحوی خاصی برای بیان مفهومی در اختیار دارد که دستیابی به برابر نقشی و گفتمانی آن در زبانی دیگر دشوار یا ناممکن است. اسلوب اشتغال ازجمله ساختارهای نحوی ویژه در عربی فصیح است که در نتیجۀ دگرگونشدن آرایش بینشان ساختار مبتدایی جمله، در آرایش اطلاعی آن نیز تغییراتی به وجود آمده و برگردان لایههای مختلف معنایی این ساخت نشاندار در زبان فارسی و ایجاد تعادل در سطح ساخت اطلاع دو زبان مبدأ و مقصد، یکی از دشواریهایی است که مترجم با آن روبهروست؛ زیرا بازنمایی مفاهیم کلامی مانند ساخت اطلاع در دو زبان همیشه یکسان نیست و با وجود آنکه قواعد ناظر بر ساخت اطلاع میتواند جهانشمول باشد؛ ولی هر زبانی برای بازنمایی آن، ابزارها و سازوکارهای دستوری خاص خود را دارد (گوهری، 1392، ص 205).
حال باید دید آیا در زبان فارسی ساخت نحوی مشابه با اسلوب اشتغال با همان چینش عناصر و سازهها وجود دارد یا نه و با انتقال ساخت نحوی اشتغال به زبان فارسی چه تغییری در بافت اطلاعی و گفتمانی کلام حاصل میشود.
در دستور فارسی مبحثی مشابه اشتغال عربی مطرح نشده است؛ ولی مشابه ساختاری آن در زبان فارسی کاربرد دارد؛ یعنی اسمی قبل از فعل قرار گیرد و بعد از آن، ضمیر هممرجع آن اسم قرار گیرد؛ البته اسم پیشایندشده یکی از این دو نقش زیر را دارد که فقط گونۀ اول به ساخت اشتغال مربوط میشود:
الف) مفعول مقدم بر فعل گذرا؛ مانند «علی را دیدمش» که این ساخت، ویژۀ زبان محاوره است؛ ولی در زبان ادبی نیز نمونههایی از آن یافت میشود؛ مانند بیت زیر که نشانۀ مفعولی آن در تقدیر است:
از ملامت چه غم خورد سعدی |
|
مرده از نیشتر مترسانش |
(سعدی، 1340، ص 488)
ب) نهاد فعل ناگذر و در کنار نهاد، ضمیری به فعل متصل میشود که مرجعش نهاد جمله است؛ مانند «او رفتش» (حاتمپور و روضاتیان، 1393، ص 115). این کاربرد نیز بیشتر محاورهای است.
این ساختار در فارسی میانه فقط با افعال گذرا کاربرد داشته است؛ ولی امروزه با افعال ناگذر نیز بهکار میرود. بسیاری از دستورنویسان علت چنین کاربردی را تأکید ذکر کرده و آن را مخصوص زبان محاوره دانستهاند (حاتمپور و روضاتیان، 1393، ص 116)؛ ولی چنانچه ذکر شد نمونههای درخور توجهی از آن در شعر و نثر قدیم یافت میشود. درواقع دگرگونی توالی سازههای جمله با قرارگرفتن اسمی در ابتدای جمله و ضمیر هممرجع آن در جمله به دلایل کاربردشناختی و کلامی در زبان محاوره و در زبان ادبی – بهویژه شعر قدیم - صورت میگیرد.
نخستین حالت، براساس تعریف دبیرمقدم ذیل فرایند مبتداسازی ضمیرگذار قرار میگیرد. مبتدا در این فرایند، نخستین عامل جمله است که آن را در مقابل فاعلهای منطقی و دستوری، فاعل روانشناختی خواندهاند که موضوع مدنظر جمله است (یارمحمدی، 1391، ص 57). درخور ذکر است فاعل دستوری در زبان فارسی مقولهای است که هیچگاه دستخوش فرایند مبتداسازی نمیشود؛ زیرا جایگاه اصلی فاعل، جایگاه آغازین جمله است؛ بنابراین، فرایند مبتداسازی از درون مفعول صریح، مفعول غیرصریح، قید مکان و قید زمان صورت میگیرد. مبتداسازی ضمیرگذار طبق تعریف دبیرمقدم یعنی سازهای پس از حرکت به ابتدای جمله از خود ضمیری به جا گذارد. در فرایند مبتداسازی ضمیرگذار، سازۀ مبتداشده الزاماً با تکواژ «را» ظاهر میشود (حقبین و پارساکیا، 1393، ص 9). به دلیل آنکه مبتدای دوم، مفعول است، چه مفعول با واسطه چه بیواسطه، در زبان محاوره با «را» ظاهر میشود. از نمونههای مفعول باواسطه:
- «سپیده را بهش گفتم»؛
- «رسالهاش را ازش دفاع کرد»؛
- «چاقو رو باهاش بازی نکن»؛
در این عبارات «را» نشانۀ تأکید است نه نشانۀ مفعولی و درواقع این همان کاربرد کلامی «را» است که در زبان محاوره نمود مییابد و با کاربرد نحوی «را» تفاوت دارد.
نمونههای مبتداسازی ضمیرگذار دقیقاً با مورد (الف) همسان است و ازنظر ساختاری با اشتغال عربی مشابهت دارد. با وجود این، اگرچه ساختار نحوی آن ازنظر چینش عناصر متنی با اشتغال عربی مشابه است، ازنظر کارکرد خبری و اطلاعی، دقیقاً با ساخت اشتغال برابر نیست؛ زیرا در عربی مفعول بعد از فعل و در فارسی قبل از فعل قرار میگیرد. به عبارت دیگر، ساخت بینشان جمله در فارسی sov (فاعل + مفعول + فعل) و در عربی vso (فعل + فاعل + مفعول) است و از این نظر تقدیم مفعول در عربی موجب نشانداری جمله میشود؛ ولی در فارسی در صورت مقدمشدن بر فاعل و فعل (او را من دیدم) یا با قرارگرفتن بعد از فعل (دیدم او را)، از حالت بینشان خارج میشود.
مترجم در برگردان معنای گزارهای متن، معمولاً با دشواری کمتری روبهرو میشود و این معنای کاربردشناختی متن است که چالشهایی فراروی مترجم قرار میدهد و به دلیل تفاوت ساختاری دو زبان مبدأ و مقصد و تفاوت آرایش واژگانی و ساختهای نشاندار در هر زبان، او را با محدودیت در گزینش ساختی مناسب مواجه میسازد.
اگر اسلوب اشتغال با حفظ ساخت نحوی زبان مبدأ به زبان فارسی منتقل شود، پارهای از ویژگیهای ساخت اطلاع آن در زبان فارسی ظهور مییابد؛ ولی با تغییر گونۀ زبانی – بهویژه به دلیل ضمیر مفعولی متصل به فعل - جنبهای از ساخت اطلاع مغفول میماند و زبان رسمی فصیح به زبان محاورهای نزدیک میشود. در ترجمۀ اسلوب اشتغال، روانی ترجمه و حفظ نظم کلامی آن در تقابل با یکدیگر قرار میگیرد. برقراری تعادل در سطح ساخت نحوی، به تعادل در سطح نوع و گونۀ زبانی آسیب رسانده و ساخت اطلاع اشتغال که در زبان عربی ساختی فصیح است، با انتقال به زبان فارسی به ساختی محاورهای تبدیل میشود. این تفاوت، در تفاوت ساختار نحوی دو زبان در چگونگی آرایش سازههای کلامی ریشه دارد که به دنبال آن بر ساخت اطلاع دو زبان نیز تأثیر میگذارد. بدیهی است در اثر اختلاف ساختاری دو زبان نمیتوان در برگردان هر اسلوبی به دنبال حفظ نظم و توالی عناصر و سازههای زبان مبدأ در زبان مقصد بود.
در اشتغال، بحث تأکید نشاندار در میان است؛ بنابراین، در برگردان آن به فارسی باید با بهرهگیری از تکیه، معنای چنین تأکیدی را القا کرد و اگر ترتیب و آرایش سازههای واژگانی به تغییر گونۀ زبانی بیانجامد، باید از ابزار دیگری برای تعیین ساخت اطلاعی جمله بهره جست.
تأکید با ساخت آوایی و نحوی جمله در ارتباط است؛ گاهی مفهومی کلامی و آوایی است و گاهی برخی از ساختهای نحوی در نشاندادن آن نقش دارند. تکیۀ جمله در نشاندادن تأکید اطلاعی و تأکید تقابلی نقش تعیینکننده دارد (راسخمهند، 1383، ص 150). با تکیهدار کردن سازهای در جمله میتوان به آن معنای خاص داد. بدین ترتیب تکیه و آهنگ در ایجاد معانی فراواژگانی یا معانی کاربردشناختی در سطح جمله مؤثر است و بنابر نظر هالیدی، گوینده با مکثها و تأکیدها، واحدهای اطلاعی را متمایز میکند (آقاگلزاده و رضویان، 1386، ص 4).
با توجه به اینکه تأکید در ساخت اشتغال، تأکید ویژهای در ساخت صوری کلام است، نمیتوان فقط از تکیه و ویژگیهای آوایی زبان فارسی استفاده کرد و باید تأکید در ساخت ظاهری جمله نیز نمود داشته باشد؛ بنابراین، به جای آوا گاهی از برخی متممها همراه با برخی واژهها و حروف اضافه یا قیدهای تأکیدی همچون «فقط»، «تنها»، «هم» و «قطعاً» بهعنوان ابزارهای واژگانی کانوننما استفاده میشود.
البته با بررسی ابعاد مختلف اشتغال عربی در حالت رفع اسم پیشایندشده این نتیجه حاصل میشود که این ساخت در زبان فارسی برابر دستوری با ساخت اطلاعی و بار تأکیدی مشابه ندارد و به نحوی ساختاری ترجمهناپذیر به شمار میآید؛ بنابراین، ترجمۀ آن به فارسی، یکی از چالشهایی است که مترجم با آن مواجه خواهد بود؛ اما در حالت نصب با پیروی از الگوی نشاندار osv در زبان فارسی، معادلی با ساخت اطلاعی تقریباً مشابه به دست میآید. راهبردهای ترجمۀ اشتغال با توجه به نمونههایی از قرآن کریم، ذیل عنوان بعد بهتفصیل بیان میشود.
4. ساخت اطلاع اشتغال در ترجمههای قرآن کریم
در بافت برخی از سورههای قرآن کریم، آرایش و ترکیب سازهها بر پایۀ ساخت نحوی اشتغال بنیان شده است. انتخاب این صورت زبانی خاص با هدف تأثیر بر معنای تلویحی جمله و بار گفتمانی و اطلاعی آن بوده است؛ همانگونه که آیبید[6] معتقد است انتخاب یک صورت زبانی خاص از میان مجموعهای از صورتهای دارای معنای تحلیلی یکسان، نهتنها بر معنای تلویحی جمله تأثیر میگذارد، در ایجاد پیوستگی متنی نیز تأثیرگذار خواهد بود (گوهری، 1392، ص 204).
بدیهی است در فرایند ترجمه هدف کاربردشناختی و معنایی نادیده گرفته نمیشود که در پس گزینش، ساخت نحوی اشتغال نهفته شده است و باید به سطوح مختلف زبان، نگاهی نظاممند داشت. «سنجش معنی در عرصۀ ترجمه اهمیت زیادی دارد؛ زیرا با در دست داشتن معیارهای مشخص میتوان کم یا زیاد شدن معنی را در هر فرانقش یا لایۀ معنایی پارهگفتارهای زبانی در فرایند انتقال از زبانی به زبان دیگر سنجید» (امینی، 1392، ص 6).
در این قسمت، با توجه به اهمیت کاربردشناختی ساخت اشتغال، به ساخت نحوی و ترجمۀ آن در چند آیۀ قرآن کریم نگاهی افکنده شده و رویکردها و روشهای متفاوت مترجمان و میزان موفقیت ایشان در رعایت قواعد برجستهسازی سازههای کلام بررسی شده است.
4. 1. ترجمه در حالت نصب آغازگر
با توجه به اینکه نحوۀ برخورد مترجمان با ساخت اشتغال از چند حالت خارج نیست، برای هر حالت به نمونهای اکتفا میشود «وَلُوطًا ءَاتَیْنَهُ حُکْمًا وَعِلْمًا» (الأنبیاء 21: 74)؛ در ساخت درونی این آیه شریفه، واژۀ «لوطا» بهمنزلۀ سازۀ حامل اطلاع نو بر اثر فرایند پیشایندسازی در کانون توجه قرار گرفته و ساختی نشاندار به وجود آورده است. در صورت بینشان این ساخت، مفعول در جایگاه اصلی خود بعد از فعل قرار گرفته و ضمیر هممرجع آن حذف شده است «وآتینا لوطا حکما وعلما».
تغییر ساخت بینشان با جابهجایی ترتیب واژگانی و قرارگرفتن مفعول در جایگاه آغازگر بر ساخت اطلاع جمله تأثیر گذاشته است؛ بنابراین، اگر این تأکید در ترجمه بازنمایی شود، باید واژۀ «لوط» به دلیل اهمیت آن برجستهسازی شود؛ البته باید در این راستا ساخت نحوی و گفتمانی زبان فارسی را هم شایان توجه قرار داد.
حال ترجمههای آیۀ مدنظر و میزان توجه مترجمان قرآن کریم به اهمیت ساختهای نشاندار و نحوۀ برگردان آن بررسی شدهاند. شایان ذکر است همۀ ترجمههای نرمافزار جامعالتفاسیر بررسی شدهاند و با حذف نمونههای مشابه، ترجمههایی با الگوی ساختاری متفاوت بهمنزلۀ الگوهایی از ترجمۀ اشتغال برای تحلیل و بررسی بیان شدهاند:
مترجم |
ترجمه |
ترجمههایی با ساختار مشابه |
ترجمۀ طبری |
«و لوط را بدادیم درستی سخن و فهم و دانش» |
روضالجنان |
کشفالاسرار |
«و دادیم لوط را راستدانی و باریکدانی و دانش» |
- |
شعرانی |
«و لوط را دادیمش حکم و علم» |
سراج، اشرفی، مصباحزاده |
معزی |
«و لوط را دادیم بدو حکم و دانش را» |
- |
مکارم |
«و لوط را (به یادآور) که به او حکومت و علم دادیم» |
- |
الهیقمشهای |
«و لوط را هم مقام حکمفرمایی (ویا حکمت و نبوت) و علم عطا نمودیم» |
رهنما، پاینده |
فولادوند |
«به لوط حکمت و دانش عطا کردیم» |
گرمارودی، آیتی، فیضالاسلام، انصاریان |
یاسری |
«و لوط را ما حکمت و علم نبوت دادیم» |
- |
از ویژگیهای ترجمههای قدیمی، مانند ترجمه طبری، پذیرش آرایش واژگانی زبان مبدأ و انتقال آن به زبان فارسی است. در این ترجمه، مفعول (لوطا) و فعل (آتیناه) براساس چینش زبان مبدأ به زبان فارسی منتقل شده است؛ ولی با توجه به اینکه در ساخت بینشان زبان فارسی، مفعول قبل از فعل قرار میگیرد، نشانداری آیه که بر اثر پیشایندسازی مفعول به وجود آمده، در ترجمه از بین رفته است. در ترجمۀ کشفالاسرار نیز این نشانداری نادیده انگاشته شده است؛ ضمن آنکه آیه مدنظر نه براساس ساخت زبان فارسی که بر پایۀ ساخت بینشان زبان عربی با قراردادن مفعول بعد از فعل برگردان شده است.
در ترجمۀ شعرانی نیز، واژهها بدون در نظر گرفتن ساخت زبان مقصد برگردان شدهاند و مترجم به نحوۀ انتخاب صورتهای زبانی و تأثیر آن بر معنا توجه نکرده است. گویی مترجم قرآن کریم بر هم زدن آرایش واژگان زبان مبدأ را موجب تحریف کلام الهی پنداشته است؛ به همین دلیل با توجه به ساخت صوری زبان مبدأ، به ترجمۀ تحتاللفظی روی آورده و همانند آیه، مفعول را قبل از فعل و ضمیر هممرجع با آن را بعد از فعل آورده است؛ ولی بیتوجهی به ساخت زبان مقصد باعث نارسایی ترجمه و نادیدهانگاشتن لایههای معنایی آن شده است؛ یعنی درواقع ساختی نشاندار به ساختی بینشان و متناسب با ترتیب واژگانی زبان عربی تبدیل شده است. بدین ترتیب انتقال نشانداری ساخت اشتغال با همان چینش واژگان ازنظر گویشور فارسیزبان پسندیده نیست و خواننده براساس شمّ زبانی با متن احساس بیگانگی میکند؛ زیرا گزارۀ فصیح قرآن کریم با چنین ترجمهای به گزارهای محاورهای برگردان شده است. معزی نیز مانند شعرانی با تأثیر از ساختار زبان عربی به ترجمه آیه پرداخته است؛ با این تفاوت که در ترجمۀ شعرانی ضمیر مفعولی «-َش» ضمیر هممرجع متصل به فعل قرار گرفته و در ترجمۀ معزی، ضمیر هممرجع (او) در اصل مفعول باواسطه برای فعل است.
مکارم نیز براساس نظر برخی از مفسرین که «لوط» را در یکی از وجوه، مفعول برای فعل مقدر «اذکر» (به یادآور) گرفتهاند (قرطبی، 1964م، ج11، ص 306)، ترجمهای متناسب با ساخت زبان فارسی ارائه داده است؛ ولی با وجود این، ساخت اطلاع دو زبان مبدأ و مقصد معادل نخواهد بود.
ترجمۀ الهیقمشهای و فولادوند تقریباً همسان است و تنها تفاوت آن در حرف اضافه همراه با مفعول است (لوط را، به لوط) که تغییری در ساخت اطلاع گزاره ایجاد نخواهد کرد. در هر دو ترجمه، مترجم تلاش کرده است معنای ساخت نحوی را انتقال دهد؛ اما معنای کاربردشناختی و معنای تأکیدی جمله منتقل نشده است؛ یعنی ساختی نشاندار به ساختی بینشان تبدیل شده است؛ درنتیجه، برگردان فارسی نمیتواند همان تأثیر آیه را بر خواننده داشته باشد.
در میان ترجمهها، یاسری موفق شده است با پیروی از الگوی «مفعول+فاعل+فعل» تأکید و نشانداری آیه را با ساختی نشاندار در زبان فارسی بیان کند. گرچه ترجمۀ ایشان به ظاهر برای مخاطب روان نیست، بر پایۀ الگوهای نشاندار دستور فارسی است که در کتابهایی مانند دستور زبان فارسی از دیدگاه ردهشناسی ذکر شده است؛ البته در ترجمۀ یاسری توزیع اطلاع چندان همسان با زبان مبدأ نیست؛ زیرا در این الگو با تغییر تکیه در زبان گفتار، فاعل نیز نشاندار میشود و تکیهای بیش از مفعول به دست میآید.
با توجه به مباحث پیشگفته، جابهجایی عناصر جمله در برگردان از زبانی به زبان دیگر به دلیل تفاوت ساختاری زبانها کاملاً طبیعی است؛ البته باید این تغییر در ترتیب سازهها در راستای معنای گفتمانی کلام و در خدمت برابری نقشی و ارتباطی در متن باشد و به توزیع بهتر اطلاع در سطح متن ترجمه بیانجامد (گوهری، 1392، صص 204-205)؛ ولی بیشتر ترجمههای فارسی در این امر موفق نبوده و نتواستهاند نشانداری اشتغال عربی را متناسب با ساخت زبان فارسی حفظ کنند.
در مقابل این ساخت نشاندار، راهبردهای متفاوتی برای نشاندارکردن مفعول، پیش رو خواهد بود؛ ازجمله تکیۀ تقابلی که در زبان گفتاری نمود مییابد یا قرارگرفتن مفعول بعد از فعل بهصورت «ما حکمت و دانش را عطا کردیم به لوط» که با توجه به رسمیبودن گونۀ زبانی برای مخاطب ترجمۀ روانی نخواهد بود. در این میان بهترین راهبرد بهمنزلۀ ساخت جایگزین در زبان مقصد، استفاده از «که» (حرف تأویلی) بعد از مفعول است؛ بدین صورت «و لوط که به او حکمت و دانش عطا کردیم». در این ترجمه برای نمود تأکید و آغازگری سازۀ مفعولی، یک بار قبل از «که» و بار دیگر ضمیر هممرجع آن بعد از «که» تکرار میشود؛ در این صورت توزیع اطلاع با ساخت زبان مبدأ تقریباً برابر خواهد بود؛ البته باید در زبان گفتار تکیهای بر حرف «که» قرار گیرد تا مخاطب جمله را ناقص به شمار نیاورد.
4. 2. ترجمه در حالت رفع آغازگر
انتقال ساخت اطلاع اشتغال و برقراری ارتباط با دریافتکنندۀ پیام با همان تأثیر زبان مبدأ از دشواریهای ترجمۀ زبان وحی است. برگردان مبتدای نشاندار یا به عبارت دقیقتر عنصر مبتداشده را باید یکی از نمونههای ترجمهناپذیر دانست؛ زیرا مفعول برای فعل پس از خود است و در جریان فرایند مبتداسازی حرکت اعرابی آن از نصب به رفع تغییر یافته است؛ برای نمونه در آیۀ «وَٱلشُّعَرَاءُ یَتَّبِعُهُمُ ٱلْغَاوُۥن» (الشعراء 26: 224)، واژه «شعراء» به دلیل اهمیت آن در جایگاه کانونی قرار گرفته است.
ساخت بینشان آیه بدین صورت است «یتّبع الغاوون الشعراءَ» با الگوی vso یا «الغاوون یتّبعون الشعراءَ» با الگوی svo که در هر دو ساخت، واژه «شعراء» نقش مفعولی دارد؛ ولی با تغییر آرایش واژگانی متناسب با موقعیت گفتمانی، در جایگاه آغازگر قرار گرفته و همراه با تغییر حرکت اعراب از نصب به رفع، نقش نحوی نیز از مفعول به مبتدا تغییر یافته است. چنین تغییری در چینش عناصر و ساخت نحوی با تغییر معنی همراه خواهد بود و مترجم باید با توجه به مشخصههای معنایی سازهها و با آگاهی از ساخت زبان فارسی، آن را ترجمه کند. حال باید دید مترجمان قرآن کریم چگونه نشانداری و تأکید آیۀ شریفه را به زبان فارسی منتقل کردهاند:
مترجم |
ترجمه |
ترجمههایی با ساختار مشابه |
ترجمۀ طبری |
«و شاعران متابع شوند ایشان را بیراهان» |
سراج، اشرفی |
شعرانی |
«و شاعران پیروی میکنند ایشان را گمراهان» |
|
روضالجنان |
«و شاعران، پی ایشان گیرند نادا[نا]ن» |
- |
پاینده |
«و شاعران، گمرهان پیرویشان میکنند» |
- |
رضایی |
«و شاعران، گمراهان از آنان پیروی میکنند» |
حلبی |
الهیقمشهای |
«و شاعران را مردم جاهل گمراه پیروی کنند» |
فولادوند، انصاریان |
گرمارودی |
«و از شاعران، گمراهان پیروی میکنند» |
ارفع |
آیتی |
«و گمراهان از پی شاعران میروند» |
- |
خواجوی |
«و گمراهان شاعران را پیروی میکنند» |
|
کشفالاسرار |
«و شاعران آنانند که در پی ایشانست بیراهان و [ناپاکان]» |
- |
مکارم |
«شاعران کسانی هستند که گمراهان از آنان پیروی میکنند» |
|
در ترجمۀ طبری و شعرانی مترجم به جای جایگزینی ساخت زبان مقصد به جای مبدأ از شیوۀ انتقال ساخت زبان مبدأ (مبتدا + خبر (فعل) + مفعول + فاعل) بهره گرفته و با تأثیرپذیری از زبان مبدأ در ساخت اطلاع تحولاتی ایجاد کرده که باعث از دست رفتن بخش مهمی از معنا شده است؛ ضمن آنکه مخاطب فارسیزبان چنین ساختی را بر پایۀ شمّ زبانی نخواهد پذیرفت.
مترجم روضالجنان و پاینده نیز مانند دو ترجمۀ سابق، ساخت نشاندار زبان مبدأ را با حفظ نقش مبتدایی «شعراء» به زبان فارسی منتقل کردهاند. پیروی از آرایش واژگانی زبان مبدأ در این نمونه به دلیل انعطافپذیری زبان فارسی در آرایش واژگانی پذیرفتنی است؛ با این تفاوت که ابوالفتوح دقیقاً براساس ساخت زبان مبدأ به ترجمه پرداخته و فاعل (نادانان) را بعد از فعل قرار داده است؛ درحالیکه پاینده تلاش کرده است با توجه به ساختار نحوی زبان فارسی به انتقال ساخت نشاندار و تأکید جمله بپردازد؛ به همین دلیل فاعل (گمرهان) را قبل از فعل قرار داده است. هرچند برگردان پاینده ازنظر ساخت اطلاع برابری مناسب برای آیۀ شریفه دارد، پیچیدگی و دشورای چنین ساختی انکارناپذیر است. ساخت نحوی ترجمۀ رضایی نیز با ترجمۀ پاینده تا حدی شباهت دارد.
الهیقمشهای و گرمارودی سعی کردهاند نشانداری ساخت اشتغال را با ساختی متناسب از زبان فارسی منعکس سازند؛ به همین دلیل با پیشایندسازی مفعول بر فاعل و فعل به گونهای موفق عمل کردهاند؛ البته تفاوت این دو مترجم در این است که الهیقمشهای از مفعول رایی («را» به معنی «از») و گرمارودی از مفعول باواسطه با حرف اضافه مختص فعل بهره گرفته است. بدین ترتیب الهیقمشهای برگردانی با سبک نثر قدیم و گرمارودی با ویژگی نثر معاصر ارائه داده است. این دو ترجمه را باید معادلی مناسب برای عبارت «والشعراءَ یتبعهم الغاوون» دانست.
آیتی و خواجوی در ترجمۀ خود به آغازگری «شعراء» و اهمیت آن توجه نداشتهاند و ترجمهای براساس ساخت بینشان فارسی در قالب «فاعل+مفعول+فعل» برگزیدهاند.
مترجم کشفالاسرار و مکارم در شناخت ساخت نحوی آیۀ شریفه به خطا رفتهاند و ترجمۀ ایشان در اصل معادلی برای عبارت «الشعراء هم الذین یتبعهم الغاوون» است که میبدی با توجه به ساخت زبان مبدأ و مکارم با در نظر گرفتن ساخت زبان مقصد آن را ترجمه کردهاند.
اگر مقصود به دست آوردن راهبردی مناسب در انتخاب معادلی برای ساخت اشتغال در حالت رفع باشد، با توجه به محدودیتهای آرایش سازهها در زبان فارسی باید از معادلهای ساختی اشتغال در حالت نصب بهره گرفت؛ مانند «و از شاعران، گمراهان پیروی میکنند» با تکیۀ تقابلی بر مفعول باواسطه یا «شاعران که گمراهان از ایشان پیروی میکنند».
5. نتیجهگیری
اسلوب اشتغال در زبان عربی ساختی نشاندار به شمار میرود که نحوۀ توزیع اطلاع و کارکرد معنایی آن در دو حالت نصب و رفع اسم پیشایندشده متفاوت است. در حالت نصب به دلیل ترتیب سازههای واژگانی از این ساختار مفهوم تأکید برداشت میشود؛ ولی در حالت رفع علاوه بر چینش سازههای جمله، حرکت اعرابی آغازگر نیز تغییر کرده و مفعول در نقش مبتدا و با حرکت رفع در ابتدای کلام ظاهر میشود؛ بنابراین نشانداری اسم پیشایندشده در حالت رفع بیش از نصب است.
برگردان ساخت اشتغال یکی از دشواریهای مترجم به شمار میرود. بررسی ترجمههای قرآن کریم نشان میدهد بیشتر مترجمان به لایههای معنایی این ساخت نشاندار ازقبیل تأکید و تخصیص توجه نداشتهاند و غالبا ترجمهای ارائه کردهاند که فاقد ارزش نقشی و ارتباطی مشابه با ساختار اشتغال است. برخی از مترجمان الگوی نحوی زبان عربی را بر زبان فارسی تحمیل کرده و به ترجمۀ تحتاللفظی روی آورده و برخی دیگر ساخت بینشان زبان فارسی را در ترجمۀ اشتغال برگزیدهاند.
برای گزینش بهترین راهبرد در ترجمۀ اشتغال باید در زبان فارسی به دنبال ساختی بود که لایههای معنایی آن بیشترین نزدیکی را با ساخت زبان مبدأ داشته باشد. برگردان اشتغال در حالت نصب آغازگر با پیروی از ساخت زبان مبدأ و بر پایۀ فرایند مبتداسازی ضمیرگذار در زبان فارسی کاربرد دارد؛ ولی با توجه به اختصاصیافتن فارسی معاصر به گونۀ محاورهای زبان، معادلی مناسب نیست و براساس ساخت نشاندار زبان فارسی، بهترین معادل در این حالت پیروی از الگوی osv است؛ البته اگر در زبان گفتار با تکیۀ تقابلی بر مفعول همراه نشود باعث نشانداری فاعل میشود. از دیگر راهبردها استفاده از «که» تأویلی است؛ اما برگردان اشتغال در حالت رفع آغازگر از دشواریهای ترجمه است که با بررسی ابعاد مختلف آن این نتیجه حاصل میشود که این ساخت در زبان فارسی برابر دستوری با ساخت اطلاعی و بار تأکیدی مشابه ندارد و به نحوی ساختاری ترجمهناپذیر به شمار میآید و بیشتر باید آن را به شیوۀ نصب آغازگر ترجمه کرد؛ یعنی از الگوی osv به همراه تکیۀ تقابلی یا از «که» تأویلی بهره گرفت.