Authors
1 Department of jurisprudence and law,Theology faculty and Islamic studies, meybod university, meybod, Iran
2 Theology faculty and Islamic studies, Quran and hadith Department, meybod university, meybod, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
استعارههای مفهومی در زبانشناسی شناختی ریشه دارند. کارکرد این نوع استعارهها، برجستهسازی مفاهیم انتزاعی و معانی پنهان آنها با استفاده از شگرد مؤلفهسازی است. زمان ازجمله مفاهیم انتزاعی پرکاربرد در قرآن کریم است. این جستار از رهگذر روش توصیفیتحلیلی و با تکیه بر منابع کتابخانهای به رشتة تحریر درآمده و در گردآوری دادهها از روش MIP سود جسته شده است. این پژوهش در نظر دارد انواع استعارههای مفهومی اسماء زمان را در قرآن، مشخص و محورهای معنایی بهکارگیری آنها را تبیین کند. نتیجة جستار حاضر به این امر اشاره دارد که در ساختار استعارههای مفهومی اسامی زمان از جسم انسان، ارزشهای او و محیط زندگیاش بهمنزلۀ حوزههای مبدأ استفاده شده و همچنین براساس عمومیت، پنج الگوی استعاری شکل گرفته است که در میان آنها، حوزههای مکان و حرکت، بیشترین بسامد استعاری را دارند. این استعارهها محورهای معنایی چون هدفمندبودن خلقت، ارزشمندی و نظم آن را برجسته ساختهاند.
Keywords [Persian]
1. طرح مسئله
زبانشناسی شناختی[i] در نیمة نخست قرن بیستم و در اثر تلاشهای فلاسفة تجربهگرا به وجود آمد (الترکی، 2011م، ص 124). این زبانشناسی از تأثیر روانشناسی گشتالت[ii] بوده و بر این باور استوار است که انسان حقایق را نه بهصورت مستقیم، بلکه به شکل مجموعههای کلی و با واسطه درک میکند. «آنها معتقدند مسئلة شناخت از رهگذر تجربة درونی روی میدهد؛ تجربهای که پیونددهندة احساسات و اندیشهها است» (الکردی، 1992م، ص 528).
استعاره[iii] ازجمله مفاهیمی است که در زبانشناسی شناختی شایان توجه قرار گرفته است. ازنظر شناختگرایان، بشر بهصورت استعاری، دنیای خود را تجربه میکند و میشناسد. درواقع، ذهن او با نگاشت ماده (بهعنوان یک کل منسجم) بر مفاهیم انتزاعی، قادر است آنها را درک کند.
درخور ذکر است این درک، نه بهصورت تصادفی، بهوسیلة مؤلفهسازی[iv] صورت میگیرد. در این فرایند، «ذهن بشر، مجموعهای از اشیاء را که با یکدیگر مشابهت دارند، در دستههایی معین تقسیم و سپس مفاهیم انتزاعی را براساس انواع موجود در این دستهها درک میکند» (البوعمرانی، 2009م، ص 13)؛ البته در فراگرد درک مفاهیم انتزاعی نباید نقش خیال را نادیده گرفت؛ چه آنکه خیال سبب میشود ذهن از واقعیت فراتر برود و بتواند معانی پنهان را تجسم و درک کند.
بدیهی است هرچه مفاهیم انتزاعی، پیچیدهتر باشند، فهم استعارههای ساختهشده، نیازمند تلاش بیشتری خواهد بود.
زمان یکی از مفاهیم انتزاعی مبهم است که بشر از دیرباز برای معرفی آن از طبیعت، جامعه و حتی از خویشتن خویش بهره برده است. به همین دلیل، گاه آن را با مکان، رفتار و ارزشهای زندگیاش برجسته ساخته و گاهی نیز برای آن میزان و کمیت در نظر گرفته است.
در کتاب آسمانی قرآن که به زبان بشر خلق شده، مفهوم زمان با اشکالی متنوع و براساس ساختار ذهن انسان، بازنمود شده است.
این جستار در پی آن است که استعارههای مفهومی اسامی زمان را مشخص و سپس تبیین کند آنها در چه محورهایی به کار رفتهاند. همچنین، انتظار میرود در پژوهش حاضر به پرسشهای زیر پاسخ داده شود:
1- کلانالگوهای استعاری مبتنی بر اسامی زمان کداماند؟
2- از چه واژگانی در حوزههای مبدأ در مفهومسازی استعاری استفاده شده است؟
3- کدامیک از استعارهها دارای بیشترین بسامد است؟
1-1. پیشینة پژوهش:
تا به حال پژوهشهای متنوعی دربارة استعارههای شناختی قرآن صورت گرفتهاند؛ مانند: «بررسی زبانشناختی استعارههای جهتی بالا/پایین در زبان قرآن، رویکرد معنیشناسی شناختی» از شیرین پورابراهیم و همکاران (1388ش). در این اثر، حوزههای مبدأ از جهات مکانی بالا / پایین در ارتباط با مفاهیم انتزاعی قدرت / ضعف، بیشتر / کمتر و بهتر/ بدتر تحلیل شدهاند. در مقالة «استعارههای مفهومی در قرآن از منظر زبانشناسی شناختی» از حسین هوشنگی و همکار (1388ش)، مفاهیم متنوعی براساس حوزههای مبدأ جاندار، ابزار، ماشین و غیره تحلیل شدهاند.
همچنین در پژوهش «بررسی معنیشناختی مکانشدگی مفاهیم انتزاعی در زبان قرآن» از شیرین پوابراهیم، (1393ش) بررسی موضوع مکانشدگی مفاهیم انتزاعی در دستور کار قرار گرفته است.
مقالة «بررسی استعارههای مفهومی هستیشناختی در سورة واقعه» از حیدرعلی امینی (1394ش)، مسائلی را چون معاد، پاداش و عقوبت هدف پژوهش قرار داده است.
مرتضی قائمی و همکار در مقالة «بررسی استعارههای شناختی در حوزة زندگی دنیوی و اخروی در زبان قرآن در استعارة مقصود مقصد است» (1395ش)، موضوع دستاوردهای انسان را در قالب استعارة عام «مقصود مقصد است.» بررسی کردهاند؛ با این توضیح که دستاوردهای بشری در حکم رسیدن به مقصدند.
نیز در مقالة «مفهومسازی کلام الهی در قرآن براساس ارتباطشناسی و استعارة مفهومی» از علیرضا قائمینیا و همکاران (1395ش)، مسئلة نوع رابطة انسان با خداوند از دیدگاه نظریة استعارههای مفهومی تبیین شده است.
و سرانجام در اثر «تحلیل شناختی استعارههای مفهومی حرکت در قرآن کریم» از حجازی و همکاران (1397ش)، سعی شده است نقش تعدادی از افعال حرکتی بهعنوان حوزههای مبدأ در ارتباط با حوزههای مقصد وحی، نبوت و غیره تحلیل شود.
در بخش آثار غیرفارسی نیز کتاب الإشهار القرآنی والمعنی العرفانی فی ضوء النظریة العرفانیة (2015م) از عطیة سلیمان أحمد وجود دارد که نویسندة اثر سعی کرده است مفاهیم موجود در قرآن را با استفاده از نظریههای شناختی و کاربردشناسی تحلیل کند.
همانطور که ملاحظه شد در این آثار، نویسندگانْ مفاهیم متنوع انتزاعی در قرآن را تحلیل شناختی کردهاند؛ اما تا به حال، بهطور مستقلانه پژوهش شناختی دربارة اسماء زمان صورت نگرفته است.
هدف از نزول قرآن کریم هدایت بشر بوده است؛ بنابراین، در این چارچوب، آواها، واژهها و ترکیبها تحلیلپذیر بوده و در همین راستا، بررسی شناختی اسامی زمان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
2-1. روش پژوهش:
مقالة حاضر با روش توصیفیتحلیلی و با بهرهگیری از منابع کتابخانهای به رشتة تحریر درآمده است. پیکرة مطالعهشده، کتاب قرآن کریم بوده و در گردآوری دادهها از روش MIP استفاده شده است؛ به این ترتیب که ابتدا متن مطالعه شد، واحدهای زبانی مدنظر شناسایی شدند، معانی اولیه و بافتی واحدها معین شدند، حوزههای مبدأ، مشخص و تقسیمبندی و در پایان، استعارهها در چارچوب نظریة استعارههای مفهومی تحلیل شدند.
2- مبانی نظری پژوهش:
استعارة مفهومی[v] عبارت است از فهم یک حوزة تصوری بهوسیلة یک حوزة تصوری دیگر (الترکی، 2011م، ص 126). باید توجه داشت تجسم از ارکان اصلی استعارة مفهومی بهشمار میرود؛ ازاینرو شناخت تجسمیافته، متأثر از طبیعت مادی است و این شیءشدگی بهوسیلة زبان بیان میشود (بندحمان، 2015م، ص 58).
لیکاف[vi] و جانسون[vii] ویژگیهایی را برای استعاره برشمردهاند: 1- استعاره، ویژگی تصورات است، نه کلمات؛ 2- کارکرد استعاره، فهم بهتر تصورات است و تنها برای درک اغراض هنری یا زیباییشناسی به کار نمیرود؛ 3- استعاره در غالب اوقات بر مبنای مشابهت نیست؛ 4- عامة مردم، در زندگیشان، بارها از استعاره استفاده کردهاند و کاربرد آن تنها مختص و منحصر به هنرمندان نبوده است؛ 5- این شگرد، افزون بر کاربرد زیباییشناسی، کنش ذهنی به شمار میآید (بندحمان، 2015م، ص 61).
در تحلیل استعارههای شناختی اصطلاحات حوزة مبدأ[viii]، مقصد[ix] و نگاشت[x] کاربرد دارند. در توضیح این اصطلاحات باید گفت «حوزة مبدأ عبارت است از مجموعهای که دارای مفهوم عینیتر و متعارفتر است و حوزة مقصد به مجموعهای اطلاق میشود که دارای مفاهیم انتزاعیتر باشد (هاشمی، 1389ش، ص 125). نگاشت نیز بر تناظرهای نظاممندی دلالت میکند که میان حوزههای مفهومی وجود دارند (هاشمی، 1389ش، ص 125).
همچنین، زبانشناسان شناختگرا استعارههای مفهومی را به سه بخش هستیشناختی، وضعی و جهتی تقسیم کردهاند.
1-2. استعارههای هستیشناختی[xi]: این استعاره، مبتنی بر طبیعت بوده و حاصل تجربیات بشر و تعامل او با جهان ماده است. آنها همواره در ساختار ذهن بشر حضور داشتهاند و وجودشان اهمیت بالایی دارد؛ زیرا در ارزیابی تحلیل عقلانی تجربیات نقش بسزایی دارند (لایکوف و جونسون، 1996م، ص 48)؛ برای مثال، در قرآن کریم از مفهوم هدایت بهمنزلۀ راه مستقیم یاد شده است ﴿إهدنا الصراط المستقیم﴾ (حمد: 6). توضیح آنکه راه مستقیم مسیری واضح و عاری از ناهمواری است که دسترسی به مقصد را سهل میکند. با کاربست این واژه بهعنوان حوزة مبدأ، ویژگیهای یادشده بر مفهوم هدایت، نگاشت و برجسته شده است.
2-2. استعارة ساختاری یا وضعی[xii]: در این نوع استعاره، ساختار فرهنگ نقش بیهمتا دارد. به سخنی دیگر، «در این نوع استعارهها، فرهنگ و تجربیات جامعه با یکدیگر پیوندی عمیق دارند» (سلیماناحمد، 2014م، ص 116)؛ برای نمونه، در قرآن واژة «تجارت» و کلمات مرتبط با حوزة معنایی آن بهصورت گسترده استفاده شدهاند:
﴿أولئک الّذینَ اشتَروا الضلالةَ بالهدی فما ربِحت تِجارَتُهم﴾ (بقره: 16)؛ ﴿إنّ الذین اشتروا الکفرَ بالإیمانِ لن یضرّوا اللهَ شیئاً﴾ (آل عمران: 177)؛ ﴿اشتَروا بآیات اللهِ ثمناً قلیلاً﴾ (توبه: 9). در این آیات مفاهیم دوگانة هدایت / گمراهی، پاداش / عذاب، در حوزة مقصد، با واژههای تجارت، فروش، سود، زیان و کم ارزش بودن، مفهومسازی شدهاند. این امر نشاندهندة آن است که در جامعة بشری شبهجزیرة عربستان، پیش از ظهور اسلام، تجارت، فرهنگ غالب و چیرة جامعه بوده است.
3-2. استعارههای جهتی[xiii]: این استعارهها بر جهات چهارگانه دلالت میکنند (الترکی، 2011م، ص 142).
درخور توجه است در جریان مفهومسازی استعاری، نگاشتها از حوزة مبدأ به هدف جزئیاند؛ یعنی فقط بخشی از حوزة مبدأ در هر استعارة مفهومی به کار میرود و یک یا چند جنبة محدود حوزة هدف برجسته میشوند. این امر «بهرهبرداری استعاری جزئی» نام دارد (کوچش، 1396ش، ص 170).
نکتة دیگر آنکه در متن ممکن است از استعارههای فراوانی استفاده شود. «این فراوانی در موضوعاتی معین، مفهوم «کلان استعاره[xiv]» را شکل میدهد که در توضیح آن باید گفت: برخی استعارهها در تمام متن جاریاند، بدون آنکه لزوماً به سطح متن بیایند. آنچه گاهی در یک متن ادبی دیده میشود، «ریزاستعارههای[xv]» خاص در سطح متناند. در پس و سطح زیرین این ریزاستعارهها، استعارة بسطیافته وجود دارد که موجب انسجام آنها میشود (کوچش، 1396ش، ص99).
زمان یکی از مفاهیم بنیادین بوده که استعاره در برجستهسازی آن نقش بسزایی داشته است.
4-2. تعریف زمان:
زمان، مفهومی انتزاعی است که از دیرباز تعاریف متعددی داشته است. اهل زبان از آن به اسم وقت یاد کردهاند که میتواند زیاد یا کم باشد (جوهری، 1376ق، ج 4، ص 1718).
حقیقت آن است که زمان با مفاهیم متافیزیک، طبیعت و روان انسان پیوندی عمیق دارد؛ بنابراین، نمیتوان تعریفی جامع و کامل دربارة آن ارائه داد. این امر نشان میدهد پژوهشگر موضوع زمان، بههنگام تحقیق، خود را نه یک مورخ، تحلیلگری مییابد که باید موضوعاتی چون حرکت، پیوند زمان با هستی و خودآگاهی و نیز مسائلی دیگر را که با موضوعات دینی، فلسفی و علمی پیوند دارند، در حوزة پژوهش خود بررسی کند.
در فلسفة غرب، ویژگیهای زمان نزد بیشتر فلاسفه نسبیبودن، ترتیبیبودن، ثابت و متغیر بودن است. ارسطو[xvi] زمان را تعداد حرکتها با توجه به قبل و بعد میدانست. او در معرفی زمان، گامی دیگر پیش نهاد و ادعا کرد زمان، اندازة حرکت داده شده که با مشخصکردن واحد حرکت، به جهت مقایسه عددمند شده است (موسوی کریمی، 1379ش، ص 10)؛ اما کانت[xvii] باور دیگری داشت؛ در نگاه او زمان چیزی خارج از چارچوب ذهن نبوده و فرمی است که از سوی ذهن به اشیاء القاء میشود (موسوی کریمی، 1379ش، ص 23).
فلاسفة اسلامی نیز تقریباً همگی بر این باور اتفاق نظر داشتهاند که زمان، نوعی مقدار و کمیت متصل است که ویژگی آن ناپایداری است و بهواسطة حرکت بر اجسام عارض میشود (مصباح یزدی، 1390ش، ج 2، ص 181).
صدرالمتألهین نیز زمان را بُعد و امتدادی گذرا معرفی کرده که هر موجود جسمانی، افزون بر ابعاد مکانی ناگذرا (طول، عرض و ضخامت) دارا است (مصباح یزدی، 1390ش، ج 2، ص 186).
باری، گستردگی این مفهوم سبب شد هر یک از اندیشمندان دیگر حوزهها نیز متناسب با زاویة نگاه خود تعاریفی از آن ارائه دهند. به همین دلیل برای زمان اقسام و انواعی در نظر گرفته شده است:
1-4-2. زمان اجتماعی: این زمان نظاممند است و درنتیجة حرکت ستارگان حاصل میشود؛
2-4-2. زمان فلسفی: این قسم، وجود خارجی ندارد، بلکه از نوع دیدگاه فلاسفه نشأت میگیرد؛
3-4-2. زمان درونی: این مقوله بیانکنندۀ حالات روانی انسان و احساسش نسبت به زمان است؛
4-4-2. زمان مبتنی بر زبان: این نوع در دانشهای ساختواژه و دستور زبان کاربرد دارد؛ برای مثال، گذشته/حال/آینده زمان دستوریاند (عبدالملک، 1972م، ص 168).
به هر حال، اهمیت مقولة زمان به حدی است که میتوان آن را ابزار درک هستی دانست و به همین دلیل گفتمان دینی که بر پایة تبیین آفرینش شکل گرفته، از این مقوله بسیار سود جسته است.
در نگاه دینی، زمان دربرگیرندة باورهای دوگانة وجود / عدم، ثبات / حرکت، روح / جسم، محدود / بینهایت، وحدت / کثرت، حضور / غیاب و ایمان / الحاد است (شاهین، 1980م، ص 5). همة این دوگانگیها بهخودیخود سبب سردرگمی انسان میشوند. در این حالت دین در کسوت پاسخگو به معمای مبهم زمان نقشآفرینی میکند. «انسان همواره به احساس امنیت نیاز داشته و میدانسته است هیچگاه بر گذشته و حال چیرگی نخواهد داشت؛ ازاینرو دین با تأکید بر اصل جاودانگی به او احساس امنیت بخشیده است. کارکرد دیگر دین آن است که همواره زمانِ اکنونِ طبیعی را در گذشته و آینده ترکیب کرده است» (ولسون، 1992م، ص 12). پرواضح است که هدف از این ترکیب، اشاره به وحدت وجود و هدایت بشر به سوی خالق هستی و جهان آخرت است.
از میان کتابهای مقدس، قرآن، برجستهترین کتاب آسمانی که به زبان بشر و از وجودی فراتر از بشر خلق شده است میتواند بهترین نمونه در تحلیل مفهوم زمان باشد که در ادامه بررسی شده است.
3- تحلیل استعارههای شناختی أسماء زمان:
در قرآن کریم، مشخصاً 65 واژۀ اسم زمان بهکار رفته است که عبارتاند از: أبد، أجل، إذ، إذا، أصیل، أمد، أمس، أمه، آنفاً، آنَ، آناء، أیان، بضع، إبکار، بکرة، تارة، الجمعه، أحقاباً، الحول، حین، دهر، زلفه، سبت، سحر، سنه، ساعه، شتاء، إشراق، شهر، صبح، صباح، إصباح، صریم، صیف، ضحی، أطوار، ظهیر، عام، عده، عشاء، عشی، عشیه، عصر، عمر، غد، غدو، غداه، غسق، فجر، فلق، قروء، کلما، کم، لمّا، لیل، متی، مده، معاد، معاش، نهار، موعد، میعاد، وقت، میقات، یوم.
در این میان، اسمهای أجل، أمه، حین، ساعه، شهر، صبح، عمر، لیل، نهار و یوم در 24 سوره از قرآن به برجستهترین صورت، مفهومسازی استعاری شدهاند که با تکیه بر حوزههای مبدأ، تقسیمبندی و تحلیل شدهاند.
در این پژوهش با توجه به نوع واژگان حوزة مبدأ کلانالگوهای استعاری، به پنج نوع تقسیم میشوند که عبارتاند از: 1- زمان مکان است؛ 2- زمان جسم است؛ 3- زمان سرمایه است؛ 4- زمان دارای حرکت است و 5- زمان جاندار است.
1-3. زمان مکان است:اصلیترین ویژگی مکان جهتها هستند. «ویژگیهای جهتی به مجموعهای اطلاق میشوند که تعیینکنندة ساختار اشیاء، موقعیتها و ارتباط موازی میان آن دو براساس ملاحظاتی چون محدودیت، فضای داخلی و سویهها است» (غالیم، 2007م، ص 38). بدیهی است آنچه در زبان عربی بر مکان دلالت میکند، أعم از حروف جر، اسامی و افعال، در قرآن نیز جهت مکانشدگی زمان، بهرهبرداری استعاری شدهاند:
﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَیِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِّنَ اللَّیْلِ﴾ (هود: 114).
یکی از ویژگیهای مکان، طول، عرض، ابتدا و انتها است. در آیه بالا کلمة «طرفی» نشان میدهد زمان بهمثابة خط افقی در نظر گرفته شده و دارای ابتدا و انتها است؛ بنابراین، اوقات دقیق نمازهای روزانه در ابتدا و انتهای یک خط مفهومسازی استعاری شدهاند.
در تبیین مفهوم زمان از فضا و عمق نیز سود جسته شده است: ﴿یومٌ لامردّ له من الله﴾ (روم، 43) و ﴿أقمِ الصلاةَ لدلوک الشمسِ إلی غَسقِ اللیلِ﴾ (اسراء: 78 ).
در آیة 42 سورة روم، زمان (قیامت) بهمثابة فضایی بسته مفهومسازی شده است؛ بنابراین نمیتوان از چنین فضایی گریزگاهی به جهان بیرون یافت. بر همین اساس در قیامت نیز نمیتوان مسئولیت رفتار و گفتار خود را کتمان یا تکذیب کرد. در این مثال، فضای بسته بر زمان الزام به پاسخگویی در برابر حقوق و مسئولیتهای دنیوی نگاشت شده است.
موضوع آیة 78 سورة اسراء نیز دربارة تعیین وقت نماز است. زمان شب، فضایی است که ابتدا، وسط، عمق و نهایتی داشته و این عمق بهوسیلة واژة «غسق» برجسته شده است. شایان ذکر است اهل زبان، غسقاللیل را ظلمت شب معنی کردهاند (زبیدی، 1414ق، ج9 ، ص 203). به همین دلیل مقصود از ظلمت شب، اواسط زمان شب است.
یکی دیگر از نامهای روز قیامت یومالجمع است: ﴿وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَیْبَ فِیهِ﴾ (الشوری: 7).
در نگاشت استعاری آیة بالا یک فضای کلی بر مفهوم زمان نگاشت شده است. وقتی همة اجزا و عناصر در یک فضا جمع شوند، آن مکان پر میشود و هیچ جای خالی یا روزنهای باقی نمیماند. با این توضیح میتوان گفت: به سبب اینکه در روز قیامت همة موجودات در محضر خداوند حاضر میشوند، این نگاشت استعاری صورت گرفته است تا به این وسیله فضایی آکنده از جمعیت در ذهن مخاطب تداعی شود.
گاهی در قرآن مکانشدگی زمان با مفهوم تقدسگرایی همراه است. توضیح آنکه بشر همواره به دنبال زندگی در فضایی بوده است که همه چیز را در آن به شکلی ایدئال درک کند. انسان با استفاده از این ویژگی همة مرزهای مادی را در چارچوب ذهنش از میان برده و آرمانشهر را ساخته است. در قرآن، از این باور در برجستهسازی زمان استفاده شده است:
﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ قرآن﴾ (بقره: 185).
در آیة بالا فضا بر زمان (ماه رمضان) و فعل «انزل» بر مفهوم وحیشدن نگاشت شده است. کاربست استعاری این فعل، در ارتباط با کلمة «شهر» نشان میدهد فضای بحثشده سرباز است و مفاهیم الهی از جهت بالا به سمت پایین منتقل شدهاند. جهت حرکت نزول دربرگیرندة مفاهیم ثبات و استقرار بوده و بدیهی است این ثبات در چارچوب ذهن بشر رخ میدهد. باید افزود به سبب اینکه آیات قرآن سرچشمۀ الهی دارند، این امر سبب مقدس و مهم شدن فضای نزول یعنی شهر رمضان شده است.
همچنین در زبان قرآن، شب میتواند محل آرامش باشد: ﴿للَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ ﴾ (غافر: 61) در این آیه، استعارة شب خانه است، وجود دارد. توضیح آنکه خانه محل ایجاد آرامش بوده است که میتوان پس از تحمل روزی سراسر تلاش و تکاپو بار رنج و خستگی را در آنجا فروهشت. این ویژگیهای خانه بر مفهوم زمان شب نگاشت شده است. همچنین، واژة «جعل» به معنی آفرینش است (قرطبی، 1364ش، ج 2، ص 60)؛ بنابراین، شب به شکل محل و فضایی خلق و آفریده شده است که با واردشدن به درون این فضا آرامش و آسودگی خاطر حاصل میشود.
در قرآن مسئلة مهلت و تأخیر نیز با مکانشدگی اسم زمان، برجسته شده است: ﴿وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ﴾ (یوسف: 45) آیة یادشده نشان میدهد زمان بهمثابة مکانی مفهومسازی استعاری شده است که دارای ابعاد و پس و پیش است.
در مواردی نیز زمان بهمثابة یک مکان مسطح در نظر گرفته شده است: ﴿وَدَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَى حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا﴾ (قصص: 15). توضیح آنکه کلمة «حین» در قالب سطحی از مکان در نظر گرفته شده است که غفلت بر آن روی میدهد. برای توضیح چرایی این امر، تأکید میشود موضوع آیه دربارة بازگشت مخفیانة حضرت موسی(ع) به شهر منف، مقر فرعون است. در آیه اسم زمان «حین» با حرف جر علی که دربردارندة مفهوم استعلاء است، سطحی از مکان تصویرسازی شده است تا به این شیوه مخفیانهبودن بازگشت و عمق بیاطلاعی فرعونیان نشان داده شود.
گاهی اهمیت وقوع یک حادثه، زمینه را فراهم میکند تا گوینده برای تأکید آن از ویژگیهای مرتبط با مکان، مانند دوری و نزدیکی استفاده کند: ﴿ یَسْئَلُکَ النّاسُ عَنِ السّاعَةِ قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللّهِ وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السّاعَةَ تَکُونُ قَرِیباً﴾ (أحزاب: 63).
در آیة بالا برای توصیف وقوع روز قیامت از واژة قریباً بهرهبرداری شده است که نشاندهندة سریعالوقوع بودن آن زمان معهود است؛ البته باید توجه داشت این استعاره برای برانگیختن احساسات بشر ساخته شده است. برخی صاحبنظران دوری و نزدیکی را با امیال رغبت و بیزاری مرتبط دانسته و معتقدند «دوگانگی دوری و نزدیکی نقش مهمی در ساختار تجسم زمان دارد؛ ازاینرو فاصلة میان موضوع و مشاهدهگر نشان میدهد هر یک از احساسات درونی رغبت و بیزاری بهوسیلة فاصلههای مکانی نزدیک و دور تعریف میشوند (العامری، 2016م، ص 119).
درخور توجه است در استعارة آیة حاضر، کلمة قرب، تنها نشاندهندة میل و رغبت نیست. درواقع به سبب اینکه مردم اعم از نیکوکار یا گناهکار پرسشگر بودند، میتوان گفت کلمة قرب به نسبت نیکوکاران مایة امید و رغبت و نسبت به گناهکاران دربردارندة مفاهیم هشدار و تذکر است. افزون بر این، در روز قیامت، مسئلة مسافت، نسبت به گناهکاران تعریف خاصی دارد: ﴿یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَهَا وَبَیْنَهُ أَمَدًا بَعِیدًا﴾ (آلعمران: 30).
موضوع آیة یادشده با مسئلة حسابرسی و مجازات در روز قیامت پیوند دارد. احساس انزجار از تمثیل و تجسیم اعمال ناپسند در قالب مکانیشدگیِ زمانی دوردست، مفهومسازی شده است و با توجه به اینکه این استعاره در ساختار شرط غیرممکن و بهوسیلة حرف «لو» ارائه شده است، نشاندهندۀ عمق انزجار بدکاران از عمل خویش و نهایت آرزویشان مبنی بر جدایی میان خود و عملکردشان است.
2-3. زمان جسم است: جسمشدگی[xviii]، یکی از اصول معنیشناسی شناختی است. درواقع فعل شناخت، از طبیعت اجسام تأثیر میگیرد و این جسمشدگی بهوسیلة زبان تعبیر و بیان میشود (بندحمان، 2015م، ص 58).
رنگ نیز از ویژگیهای جسم بهشمار میآید و صاحبنظران بر این باورند که درک مفاهیم مبتنی بر رنگ، جدا از فهم مساحت نیست. درواقع، ماده دارای اطلاعاتی راجع به مساحت بوده و گسست در ماده حاکی از تغییرات در مساحت است. در عین حال رنگها نیز با ماده پیوند داشتهاند و اطلاعاتی را مانند تغییر مساحت یا عمق در اختیار مخاطب قرار میدهند (جحفه، 2000م، ص 54).
نکتة درخور توجه آنکه رنگ با جنبة ناخودآگاه ذهن بشر نیز پیوند دارد؛ به همین دلیل، هیچگاه بهصورت مستقل نگاشت استعاری نمیشود (جاکندوف، 2010م، ص 95).
در قرآن نیز این ویژگی با جسمشدگی زمان همراه است: ﴿اغْشِیَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِنَ اللَّیْلِ مُظْلِمًا﴾ (یونس: 27).
استعارة آیة بالا عبارت است از شب جسمی تکهتکه است. در نگاشت استعاری آیه، زمان شب در قالب تکههای سیاهرنگ یک جسم مفهومسازی شده است. نکته آنکه در این فرآیند از واژة «قطعاً» استفاده شده است تا از این رهگذر عمق حزن و اندوه سیمای گناهکاران در قیامت برجسته شود.
گاهی نیز زمان، جسمی ثابت در نظر گرفته شده است:﴿وَلَئِنْ أَخَّرْنَا عَنْهُمُ الْعَذَابَ إِلَى أُمَّةٍ مَعْدُودَة﴾ (هود: 8). موضوع آیه دربارة عذاب الهی بوده و بیانکنندة آن است که عذاب گناهکاران تا روزی محدود به تأخیر انداخته شده است. توضیح آنکه کلمة معدود برای کمیت قابل سنجش و اندازهگیری به شمار میرود. بدیهی است هرچه شمارش و حساب شود، محدود و محصور است.
کاربست این واژه بهعنوان صفت کلمة «أمة» نشاندهندة معین و مشخص بودن آن روز است تا به این وسیله وجود روز قیامت برای منکران امری حتمی معرفی شود.
زمان دارای چارچوبی است که در هم شکسته نمیشود: ﴿والیل إذا سَجی﴾ (ضحی: 2). نگاشت استعارة آیه عبارت است از زمان پوشش است. فعل سجی به معنی پوشاندن است (ازهری، 1421ق، ج 11، ص 97). پرواضح است که وقتی جسمی گسترده باشد، همة فضای زیرین خود را در بر میگیرد؛ بنابراین در آیة یادشده، لیل بهمثابة پردهای مفهومسازی شده است که دنیا را در بر میگیرد و میپوشاند و چنین درک میشود که هیچ موجودی توانایی خروج از چارچوب زمان را ندارد.
استعارة دیگری که دربارة جسمانیت زمان به کار رفته، عبارت است از زمان مانع است: ﴿إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا﴾ (نبأ: 17). در این مثال، مفهوم زمان به شکل مانع فیزیکی مفهومسازی استعاری شده است. همانطور که میدانیم روز قیامت زمان برافتادن پردهها و آشکارشدن حقیقت اعمال و نیات است و هدف از مفهومسازی استعاری یادشده آن است که مراتب و درجات انسانها برجسته شود. بنابر آنچه بیان شد آنگونه که یک مانع سبب جدایی افراد و اجزا در یک فضا میشود، روز قیامت جداکنندة افراد است.
3-3. زمان ثروت است: از دیگر استعارههای مفهومی دربارة زمان، استعارة زمان سرمایه / ثروت است، است (لایکوف وجونسون، 2016م، ص231). با مطالعات صورتگرفته مشخص شد در قرآن، اسم زمانِ عمر، برابر ثروت در نظر گرفته شده و بدیهی است به دو ویژگی ارزشمندی و کمیت در این استعاره تأکید شده است: ﴿وَمِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾ (حج: 5).
در مثال بالا، استعارة مفهومی عمر سرمایه است، موجود است؛ سرمایهای که با بهرهگیری در طول زمان از ارزش آن کاسته میشود. به همین دلیل، دورة جوانی که انسان توانایی اندیشیدن و کارکردن دارد، ارزشمند و دورة پیری که همراه ناتوانی است، بیارزش تلقی شده و به همین دلیل واژة ارذل به معنی پست و ناچیز بر این دوره نگاشت شده است.
در سورة فاطر نیز کمیت عمر مد نظر بوده است: ﴿وَمَا یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَلَا یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِی کِتَابٍ﴾ (فاطر: 11).
بر اساس این مثال، هرکس به هر میزان عمر کند، مقدار آن در لوحی معین ثبت شده است. با کاربست کلمة «ینقص» برای عمر کمیتی در نظر گرفته شده است. به همین دلیل، عمر و بهویژه سالهای جوانی سرمایهای است که در صورت استفادهشدن، در طول زمان کاهش مییابد و این جریان بر روند پیری نگاشت شده است.
4-3. زمان دارای حرکت است: حرکت از ویژگیهای مهم حیات و زندگی است. این مقوله مبنای آفرینش همة کائنات و موجودات است. ازنظر علمی ثابت شده است ماده همراه و ملازم همیشگی حرکت بوده است و چنانچه ماده حرکت نداشته باشد، تغییر و تحول نیز از میان خواهد رفت (حسامالدین، 2002م، ص 30).
در قرآن کریم، این ویژگی با توجه به نحوه و چگونگی فهم و ادراک در چارچوب ذهن بشر بر اسم زمان نگاشت شده است. توضیح آنکه «انسان بهصورت خودآگاه هستی را در سه بعد مکانی تفسیر و درک میکند؛ اما میدان اندیشه و ذهن او در چارچوبی بزرگتر گسترده است که دارای چهار بعد است. بُعد چهارم زمان نام دارد» (عبدالملک، 1972م، ص 170). به همین دلیل، متحرکبودن آن بر کیفیت درک بشر تأثیرگذار است.
شایان ذکر است در بازنمایی حرکت زمان، مسئلة توالی و استمرار نیز مطرح است: ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّی﴾ (اعراف: 187).
موضوع آیة بالا دربارة زمان دقیق وقوع قیامت است. این زمان در قالب کشتی سرگردان تصویرسازی شده است. همچنین ساختواژة کلمة «مُرسی» میتواند اسم زمان، مکان یا مصدر باشد (جوهری، 1376ق، ج 4، ص 1709).
به سبب اینکه زمان، در مثال یادشده کشتی است، واژة مُرسی نیز اسم مکان در نظر گرفته میشود. نامعلومبودن وقوع آن روز در قالب کشتی سرگردانی مفهومسازی شده است که موعد قرارگرفتنش در لنگرگاه بر مردم پوشیده است.
در قرآن، آفرینش شب و روز و تکرار آنها موضوعی است که با حرکت مفهومسازی شده است: ﴿لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ﴾ (یاسین: 40).
در این آیه، کلمة سابق نشاندهندة وجود سرعت برای پیمودن مسافتی زیاد است؛ بنابراین، مفهوم زمان در قالب اجسامی متحرک، مفهومسازی شده است؛ البته در این مثال، با کاربست حرف «لا» حرکت خطی نسبت به اسماء زمان نفی شده و با استفاده از عبارت «کل فی فلک یسبحون»، بر مستقلبودن مدار حرکتی شب و روز تأکید شده است؛ ازاینرو هر یک از زمان شب و روز هیچگاه با یکدیگر تلاقی نخواهند یافت. افزون بر بیان مدار مستقل حرکتی، به نوع حرکت نیز در قرآن توجه شده است: ﴿تولجُ اللیلَ فی النهارِ وتولجُ النهارَ فی اللیلِ﴾ (آل عمران: 27).
از ویژگیهای فعل «ایلاج» میتوان به «حرکت، جابهجایی و بازگشت به موضعی معین اشاره کرد» (محمدداود، 2002م، ص 169). در این صورت، زمان (شب / روز) حرکت میکند و جابهجا میشود و سپس به جایگاه اولیه باز میگردد. درواقع حرکت دایرهای شکل بر پدیدآیی پی در پی شب و روز دلالت میکند و به سبب اینکه در مدار دایره نقطة ایستایی وجود ندارد، این حرکت بهصورت مرتب تا بینهایت ادامه خواهد داشت.
درخور توجه است اسم زمان، در تعبیر قرآن، افزون بر حرکت مداوم و مستمر دارای صفت پوشانندگی نیز است: ﴿یُکوّر اللیلَ علی النهارِ ویکوّر النهار علی اللیل﴾ (زمر: 5).
کلمة تکویر به معنی پوشش همراه پیچش است و با ستر در کیفیت پوشش متفاوت است. اهل زبان تکویر را «پیچیدن معنی کردهاند که البته در این فعل استداره و مدوربودن نیز قید شده است» (قرشی، 1371ش، ج 6، ص 168).
در این آیه دو استعاره بهکار رفته است؛ نخست زمان شیء متحرک است و دوم، زمان سطح است، شیء بر سطح قرار میگیرد و بر آن میپیچد. بدیهی است کاربست واژة «علی» ناظر بر مفاهیم «بالا» و «فوق» بوده و نشان میدهد هر یک از بخشهای زمان (شب / روز) بر دیگری قرار میگیرد و بر آن میپیچد.
بنابراین، شب پرده یا دستاری است که بر روز قرار میگیرد، به دور آن میپیچد و نور آن را میپوشاند. در این نگاشت استعاری، خصوصیاتی برای زمان در نظر گرفته شدهاند؛ مانند حجمداشتن؛ چون آنها یکدیگر را در بر میگیرند و نیز سرعت که تداعیکنندة یک جسم متحرک است. درخور توجه است قرآن کریم، اینگونه در عصر نزول حرکت وضعی زمین را توصیف میکند و نظم آن را که حکایت از آفرینندهای دانا و توانا دارد، در ذهن برجسته میسازد.
نکتة دیگر آنکه این جابهجایی میان شب و روز بهصورت متوالی ادامه دارد و همچنین نظم و ثبات در تغییرات فیزیکی، مفاهیم دیگری است که از واژة یکور درک میشوند.
عنصر توالی حرکت در استعارههای اسماء زمان، مفهوم میزان را تداعی میکند: ﴿وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ ولیعلم الله الذین آمنوا﴾ (آلعمران: 140).
آیة یادشده بعد از پایان جنگ احد بر پیامبر(ص) نازل شد که در آن مسلمانان بسیاری شهید یا مجروح شده بودند.
نگاشت استعاری آن عبارت است از تکرار وقایع و حوادث تاریخی میزانی است که براساس سنت تقدیر میان آحاد مردم به گردش در میآید. درواقع فعل «نداول» نشاندهندۀ تداوم و تکرار است. گو اینکه تجربیات تلخ یا شیرین تاریخ که با نام «ایام» از آن یاد شده است، همواره میان مردم در گردش است تا سنجهای برای تعیین میزان و کیفیت ایمان و توکل مردم باشد. بنابر آنچه گفته شد نگاشتهای استعاری یادشده در ارتباط با محور پیدایی شب و روز و تکرار حوادث، نشاندهندة زمان اجتماعیاند.
5-3. زمان جاندار است: در نگاه شناختگرایان، جاندارانگاری با برجستهسازی ویژگیها و فعالیتهای بشری فرصت درک تجربیات متنوع را در حوزههای غیربشری فراهم میسازد (کرتوس، 2011م، ص 53).
﴿وَلکِنَّا أَنْشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ﴾ (القصص: 45)؛ در این آیة مبارکه، شاهد کاربست استعارة زمان موجوی سرکش است، است. در این مفهومسازی، طغیان و سرکشی که از ویژگیهای رفتار انسانی است، بر طولانیشدن مدت زمان عمر نگاشت شده است.
همانطور که زیردستان نسبت به انسان ظالم ناتواناند، گذر زمان نیز بر انسان تأثیر میگذارد و او را ناتوان میسازد. به همین دلیل در ادامة آیه تصریح میشود بشر در دوران پیری، به مرحلة آغازین خلقتش بازگشته که موجودی عاری از اندیشه بوده است و توان مقابله با درماندگی را ندارد.
افزون بر برجستهسازی استعاری مفهوم ناتوانی، میتوان مشاهده کرد روند زندگی دنیوی انسان، نه روی یک خط مستقیم که بر مداری دایرهای شکل جریان دارد؛ یعنی انسان از ناتوانی به توانایی و سپس ناتوانی باز میگردد.
در سورة عنکبوت نیز یکی دیگر از استعارههای مبتنی بر جاندارانگاری وجود دارد: ﴿مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ﴾ (عنکبوت: 5).
بافت متنی نشان میدهد موضوع آیة یادشده دربارة مؤمنانی است که آرزوی دیدار حق را دارند.
اهل زبان واژة رجا را آرزوی همراه با توقع تعریف کردهاند (ازهری، 1421ق، ج11، ص 124)؛ بنابر این تعریف، مؤمنان هر لحظه در انتظار وصل به حضرت حقاند. در قرآن برای پاسخگویی به این شوق فراوان، واژة «لآت» بهصورت استعارة مبتنی بر جاندارانگاری نسبت به اسم زمان بهکار رفته است تا از این رهگذر بر قطعیبودن وعدة دیدار حق و حضور در محضرش تأکید شود. بدیهی است کاربست چنین ترکیب استعاری، در یک سطح نشاندهندة خشنودی حضرت حق بوده و در لایهای عمیقتر عامل تشویق و امیدواری مؤمنان نسبت به ادامة راه و تعیین سرنوشتشان است.
جاندارانگاری زمان نسبت به احوال اهل جهنم نیز استفاده شده است: ﴿ویومَ تقومُ الساعة یُبلسُ المُجرمونَ﴾ (الروم: 12).
در آیة یادشده رخداد روز قیامت در قالب فعل «تقوم» مفهومسازی شده است. در فرهنگ واژهها این فعل را مخالف «نشستن» معنا کردهاند (ابنمنظور، 1414ق، ج 2، ص 431). مفهوم اصلی در این فعل، حرکت و پویایی بعد از سکون و قرار است. به سخنی دیگر، از وقوع حتمی این روز و پس از دیرزمانی بیاطلاعی مردم، با تعبیر برخاستن، خبر داده شده است. همچنین با توجه به بافت متنی آیه و کاربست واژة «یبلس» در ارتباط با مجرمان، میتوان مفاهیم هول و وحشت را درنتیجة این حرکت آنی درک کرد. لازم به توضیح است در تعریف واژة یبلس میان مفسران اختلاف نظر وجود دارد. برخی آن را ناامیدی مجرمان از هدایت تعریف کردهاند، برخی رسوایی و عدهای اندوه و افسردگی دانستهاند (ابنکثیر، 2002م، ج 6، ص 306).
به هرحال، با در نظر گرفتن هر کدام از این معانی، با برپایی ناگهانی روز قیامت، حالی از اضطراب و ترس، گسترده و فراگیر میشود.
در قرآن کریم دوگانگی شب و روز بهوسیلة جاندارانگاری به صورتی زیبا و ماندگار مفهومسازی شده است: ﴿واللیل إذا أدبر﴾ (مدثر: 33)، ﴿والصبحِ إذا تنفّسَ﴾ (تکویر: 18).
آنگاه که قصد شده است مفهوم پایان زمان شب بیان شود از فعل ادبر بهصورت استعاری بهرهبرداری شده است. این فعل مفاهیم رفتن، رهاساختن و بازنگشتن را دارا است؛ بنابراین شب موجودی رونده است، بیآنکه به آنچه در پشت سرش وجود دارد، توجهی داشته باشد. در عین حال جاندارانگاری زمان روز با کاربست فعل «تنفس» صورت گرفته است. همانطور که میدانیم، دمزدن اساس حیات موجودات زنده را شکل میدهد؛ به همین دلیل شروع روز که مقارن با آغاز تلاش و کوشش در عالم جانداران است بهمثابة نفسکشیدن در نظر گرفته شده است تا اهمیت ارزشمندی زمان و غنیمتشمردن آن در جهت بهرهوری حداکثری برجسته شود.
در سورة نحل نیز کنش غیرارادی پلکزدن در ساختار استعارة مفهومی به کار رفته است: ﴿وما أمر الساعة إلا کلمح البصر أو هو أقرب﴾ (نحل: 77).
در میان کنشهای طبیعی بدن موجود زنده، پلکزدن، در کمترین زمان روی میدهد؛ ازاینرو برای آنکه سرعت برپایی قیامت برجسته شود، این کنش طبیعی بر زمان مدنظر نگاشت شده است؛ البته درخور توجه است در این مفهومسازی از حرف تشبیه «کاف» استفاده شده است. میدانیم که در صورت کاربست ادات تشبیه، همیشه میان طرفین تشبیه فاصله ایجاد میشود؛ بنابراین، در این آیه به مخاطب تأکید شده که کاربست حوزة مبدأ تنها برای تقریب به ذهن صورت گرفته است و رویداد قیامت میتواند بسیار زودتر رخ دهد. مؤید این مدعا عبارت «أو هو أقرب» است.
﴿وَالنَّهَارَ مُبْصِراَ﴾ (غافر: 61). در این مثال نیز کاربست حوزة مبدأ چشم در ارتباط با اسم زمان وجود دارد. چشم با مفهوم آگاهی پیوندی استوار دارد و نخستین دریچهای محسوب میشود که انسان بهوسیلة آن به شناخت دنیا و ارتباط با جهان بیرون قادر است. همچنین، نور که ویژگی بارز زمان روز است با مفهوم هدایتگری ارتباط دارد. به همین دلیل روز بینشدهنده و هدایتگر معرفی شده است.
با بررسیهای صورتگرفته مشخص شد استعارههای مفهومی مبتنی بر مکان و حرکت با 55%، استعارههای مبتنی بر جسم، با 30% و جاندارانگاری زمان با 15%، کلانالگوهای استعاری را در قرآن کریم ساختهاند. بسامد استعارات در نمودار، مشاهده میشود. همانگونه که پیشتر بیان شد بشر هستی را براساس مکان و حرکت درک میکند و به همین دلیل این دو حوزة مبدأ بیشترین بسامد استعارههای مفهومی اسماء زمان را به خود اختصاص دادهاند.
4. نتیجهگیری
در پژوهش حاضر مشخص شد کلاناستعارههای بهکاررفته در حوزة مفهومی زمان به پنج بخش تقسیم شدهاند. در کلاناستعارة مبتنی بر مکان، زمان در قالب فضا مفهومسازی شده است و ویژگیهای مکان، مانند سطح، عمق، دوری و نزدیکی بر زمان نگاشت شدهاند.
در کلان استعارۀ مبتنی بر جسم، مفهوم زمان بهصورت پرده، کشتی، مانع و رنگ برجستهسازی شده است.
و در استعارة زمان سرمایه است، حوزة مبدأ سرمایه و ثروت در ارتباط با زمان بهکار رفته است.
در قرآن، کلان الگوی استعاری مبتنی بر زمان متحرک، کاربرد فراوان دارد؛ زیرا بشر در ذهن خویش، زمان را با مفهوم مکان و ویژگی حرکت مفهومسازی میکند. گفتنی است در این فرایند، حرکات خطی و دایرهای بازنمود شدهاند. بدیهی است در حرکت خطی، آغاز و پایان مد نظر بوده و حرکت مدور نشاندهندة توالی بیپایان شب و روز از پی یکدیگر است. همچنین در این حرکت پدیدة تکرار وجود دارد که از آن در جهت تأکید بر مفهوم تکرار حوادث و وقایع تاریخی بهرهبرداری استعاری شده است تا از این رهگذر بشر به عبرتآموزی تشویق شود.
در واپسین بخش نیز، ویژگیهای جانداران یا خلقیات انسان، حوزة مبدأ بر زمان نگاشت شدهاند که عبارتاند از: تشبیه فراگیری زمان پیری و چیرگی آن به سرکشی موجود زنده، قطعیبودن وصال حق در زمان آینده و وقوع ناگهانی قیامت و سرعت آن در قالب کنشهای آمدن، برخاستن و پلکزدن. همچنین، افعال رفتن و دمزدن نیز بر حوزة مفهومی پایان شب و آغاز روز نگاشت شدهاند.
با تعمق در استعارههای مفهومی اسامی زمان در مییابیم همة جنبههای مرتبط با جسم، ذهن و محیط زندگی بشر، در آنها لحاظ شده و این امر سبب یکپارچگی آنها شده است. همچنین، این جامعیت در ساختار، نشاندهندة اهمیت زمان در بیان قرآن است. در این روند، بخشی از استعارهها که مرتبط با رخدادهای هستیاند، زمان بیرونی را برجسته میسازند؛ مانند تعیین اوقات نماز و شرح وقایع تاریخی و بخش دیگر با برجستهسازی مفاهیمی چون ارزشمندبودن، کمیتداشتن و توالی حرکت، نشاندهندۀ دیدگاه فلسفی نسبت به مقولة زماناند و دستة دیگر که بخش چشمگیری از میزان شاهد مثالها را به خود اختصاص داده است با احساس درونی بشر پیوند دارد. موضوع این استعارهها نه رخدادهای معمول که قیامت و برپایی آن است. درواقع این استعارهها دربارة واقعهای محتوم و نامعلوماند، به همین دلیل آکنده از احساسات رغبت، ترس و انزجارند. اینکه هر سه دیدگاه دربارة زمان در استعارههای شناختی شایان توجه قرار گرفته، نشاندهندة محورهای معنایی هدفمندبودن خلقت، نظمداشتن هستی و ارزشمندبودن آن است.
[i] Cognitive Linguistic
[ii] Gestalt
[iii] Metaphor
[iv] Categorisation
[v] Conceptual Metaphor
[vi] George Lakoff
[vii] Mark Johnson
[viii] Source
[ix] Target
[x] Mapping
[xi] Ontological Metaphors
[xii] Structural Metaphors
[xiii] Directional Metaphors
[xiv] Megametaphor
[xv] Micrometaphor
[xvi] Aristotle
[xvii] Immanuel Kant
[xviii] Embodiment