Semantic oppositions of the Right in the Quran Relying on the Structural Semantics

Authors

1 Faculty Member, Department of Quran Research, Research Institute of Hawzeh and University, Iran

2 Faculty Member, Department of Quran and hadith, University of Kashan, Kashan, Iran

3 PhD Candidate of Tafsir Tatbigi, Jameht Alzahra. Iran

Abstract

One of the prominent features of a language is the Semantic opposition which has been developed in the modern structural semantics. Semantic opposition is one kind of the conceptual relations at the level of words, by which as well as other conceptual relationships, the semantic field of the vocabulary can be obtained. Recognition of the antonyms of each word is effective in making the exact meaning of the word clear. Discovering the semantic field is based on one of the accepted and practical oppositions in semantics. Regarding the meaning of Haq (=right), there are dispersed works in the field of law, whereas no independent research has been carried out with regard to its semantic oppositions. Hence the present study as an independent one is conducted. The current paper has been carried out through a descriptive-analytic method to explain the semantic opposition of Haq and Batil (right and wrong) in the Holy Koran on the basis of lexical semantics. By making a distinction among the semantic components of Haq and Batil separately, it concluded that the word Haq has 3 antonyms in the Holy Koran. Haq is in complementary opposition with such words as باطل, کذب, and لعب. It is in lexical opposition with the expression بغیر الحق and in implicit opposition with such words as ظن, شرک and ظلم.

Keywords


Article Title [Persian]

تقابل‌های معنایی حق در قرآن براساس معناشناسی ساختگرا

Authors [Persian]

  • علی فتحی 1
  • محسن قاسم پور 2
  • راضیه سادات سید خراسانی 3
1 عضو هئیت علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ایران
2 دانشیارعلوم قرآن و حدیث، دانشگاه کاشان، کاشان، ایران
3 دانشجوی دکترای تفسیرتطبیقی جامعه الزهراء(س)، ایران
Abstract [Persian]

یکی از ویژگی‌های برجسته و طبیعی موجود در یک زبان، تقابل معنایی است که معناشناسی نوین ساختگرا آن را بالنده کرد. تقابل معنایی، یکی از انواع روابط مفهومی در سطح واژه است که با استفاده از آن و سایر روابط مفهومی، میدان معنایی واژگان به دست می‌آید. شناخت مقابل‌های هر واژه در روشن‌شدن معنای دقیق آن بسیار مؤثر است. کشف میدان معنایی براساس تقابل، یکی از روش‌های پذیرفته‌شده و کاربردی معناشناسی است. درخصوص معنای حق، پژوهش‌های پراکنده‌ای و بیشتر با رویکرد حقوقی انجام گرفته است؛ ولی پژوهش مستقلی دربارۀ تقابل‌های معنایی حق انجام نشده است؛ ازاین‌رو، انجام پژوهشی مستقل و درخور در این خصوص، ضرورت دوچندان دارد. در پژوهش پیش‌رو، به روش توصیفی‌تحلیلی، براساس نظریه‌های واژگانی معناشناسی ساختگرا، تقابل معنایی حق و باطل در قرآن کریم تبیین شده است. نیز با تبیین مؤلفه‌های معنایی حق مانند ثبات، استواری و مطابقت و تحلیل مشخصه‌های معنایی باطل یعنی فساد، نابودی و عدم‌ثبات حق این نتیجه به دست آمد که حق در قرآن کریم در سه گونه از انواع تقابل، واژة مقابل دارد. حق با واژه‌هایی چون باطل، کذب و لعب تقابل مکمل دارد و با بغیر الحق، تقابل واژگانی و با واژگانی مانند ظن، شرک و ظلم تقابل ضمنی دارد.

Keywords [Persian]

  • تقابل معنایی
  • معناشناسی
  • تقابل مکمل
  • تقابل ضمنی
  • حق
  • باطل

طرح مسئله

حق ازجمله واژه‌های بنیادین و کلیدی قرآن کریم است که معناشناسی آن با توجه به تقابل‌های معنایی آن شناخت ما را نسبت به حوزۀ معنایی حق و باطل در قرآن دقیق‌تر می‌کند.

به تعبیر ایزوتسو، حوزۀ معناشناختی، زمانی به وجود می‌آید که دو مفهوم کلیدی، کاملاً در مقابل یکدیگر قرار گیرند. شناخت مقابل‌های هر واژه در روشن‌شدن معنای آن مؤثر است؛ زیرا مفاهیم متضاد، هر کدام با واژگان دیگر ترادف دارند و نظام واژگانی می‌سازند (ایزوتسو، 1388ش، ص 298).

حوزۀ واژگانی و تقابل معنایی از اصطلاحات معناشناسی ساختگراست. مکاتب معناشناسی براساس جغرافیا، هویت یا روش، دسته‌بندی‌های متفاوتی دارند که معناشناسی ساختگرا یکی از انواع مکاتب براساس روش است. این مکتب در سدۀ اخیر، ‌در معناشناسی زبانی، برای بررسی بخش درون‌زبانی معنیِ واژگان اتخاذ شده است. در این مکتب صرفاً به مسئلة دلالت درون‌زبانی توجه می‌شود و به دلالت ارجاعی و تمایز میان زبان و معنی دایرةالمعارفی و میزان اعتبار آن کاری ندارد؛ یعنی به دنبال روابط واژه با واژه می‌رود، نه واژه با جهان خارج (لاینز، 1391ش‌، ص150).

کریستال، معناشناسی ساختگرا (Structural Semantics) را گونه‌ای از معناشناسی معرفی می‌کند که بر پایة اصول زبان‌شناسی ساختگرا و در چارچوب روابط معنایی به مطالعه و توصیف معنا می‌پردازد. معناشناسی واژگانی ساختگرا در مقابل واج‌شناسی ساختگرا و صرف ساختگرا و ... قرار می‌گیرد (همان‌، ص 152).

در مکتب ساختگرایی، سه نظریه یا نگرش اصلی برای دستیابی به معنای دقیق واژه‌های و مفاهیم یک زبان مطرح شده‌اند؛ نظریة حوزۀ واژگانی، تحلیل مؤلفه‌ای و تحلیل رابطه‌ای. تقابل معنایی در ذیل تحلیل رابطه‌ای قرار می‌گیرد. تحلیل رابطه‌ای روابط مفهومی را بررسی می‌کند. عمده‌ترین روابط مفهومی عبارت‌اند از: شمول‌معنایی1، هم‌معنـایی2، تقابل‌معنـایی3، جزءواژگی4 (گیررتس، 1395ش، صص 185- 197).

رابطۀ تقابل و انواع آن بر حسب نگرش معناشناسان، با اصطلاحات و دسته‌بندی‌های مختلفی معرفی شده است. با بررسی تقابل معنایی واژه‌ها در کنار دیگر روابط مفهومی، می‌توان به حوزۀ معنایی آنها دست یافت. روابط مفهومی از طریق‌های متفاوت به دست می‌آیند. یکی از آ‌نها تحلیل مؤلفه‌ای است. تحلیل مؤلفه‌ای نقش مؤثری در تعیین روابط مفهومی ازجمله تقابل معنایی میان واحدهای زبانی دارد؛ برای نمونه، مؤلفه‌های معنایی «ثبات» یا «عدم‌ثبات» کمک شایانی در تمایز مفهوم دو واژة «حق» و «باطل» از یکدیگر دارند؛ بنابراین، می‌توان برای بررسی تقابل معنایی از مؤلفه‌های معنایی بهره گرفت. با این توضیح که واژه‌های متقابل در یک یا چند مؤلفۀ معنایی با یکدیگر تفاوت دارند و این مؤلفه برای یکی از آنها با علامت «+» و برای دیگری با علامت «ـ» مشخص می‌شود؛ برای نمونه، «حق» و «باطل» به لحاظ معنایی به این دلیـل در تقابل مکمل با یکدیگرند که در تمامی مؤلفه‌های معنایی با یکدیگر تقابل دارند؛ «حق» با مؤلفــه «ـ فساد» در تقابل با «باطل» قرار می‌گیرد که دارای مؤلفه معنایی «+ فساد» است. به این ترتیب، سایر مؤلفه‌ها نیز در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند. با این روش واژه‌های مقابل واژه کشف می‌شوند و میدان معنایی واژه‌ها به دست می‌آید.

در این پژوهش تلاش شده است براساس مؤلفه‌های معنایی حق و باطل، تقابل معنایی حق با باطل و دیگر واژه‌های مقابل حق مانند کذب، لهو و مانند آن در نظام معنایی قرآن بررسی و تحلیل شود.

 

2. پیشینۀ پژوهش

رابطه تقابل و انواع آن بر حسب نگرش معناشناسان، با اصطلاحات مختلف و دسته‌بندی‌های متعددی معرفی شده است. با بررسی تقابل معنایی واژه‌ها در کنار دیگر روابط مفهومی، حوزۀ معنایی آنها به دست می‌آید. دربارۀ حق و باطل پژوهش‌هایی پراکنده و بیشتر مرتبط با مبانی فقهی، حقوقی و ارزشی انجام گرفته است؛ ولی دربارۀ معناشناسی حق و باطل در قرآن با تکیه بر تقابل معنایی آن دو، پژوهش درخور و مستقل انجام نشده است. پژوهش‌های انجام‌شده به قرار ذیل‌اند:

1. سیدمحمود نبویان، «تحلیل معناشناسی حق»، فصلنامۀ آیین حکمت، زمستان 1389.

2. علی مظهر قراملکی، فاطمه قدرتی و سعید نظری توکلی، «معناشناسی حق معنوی در گفتمان حقوقی اسلام و ایران» نشریۀ فقه و حقوق اسلامی، پاییز و زمستان 1393.

3. فرهاد ساسانی و پرویز آزادی، «تحلیل مؤلفه‌های معنایی حق در قرآن کریم با بهره‌گیری از شیوۀ هم‌نشینی و جانشینی» فصلنامۀ پژوهش‌های زبان و ادبیات تطبیقی، پاییز 1390.

4. مسعود آقابیگی، «معناشناسی حق و باطل در قرآن و حدیث با رویکردی به نظریۀ ایزوتسو» پایان‌نامۀ کارشناسی ارشد با راهنمایی دکتر سهراب مروتی، دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم ایلام.

5. پرویز آزادی «مؤلفه‌های معنایی حق در قرآن کریم»، انتشارات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام، تهران 1390.

از میان آثار یادشده، تنها سه اثر اخیر تا حدودی براساس الگوهای معناشناسی سامان یافته‌اند؛ اما در آثار یادشده معناشناسی حق براساس بررسی تقابل‌های معنایی آن نبوده است؛ بنابراین تحقیق مستقلی دربارة معناشناسی حق با رویکرد تقابل معنایی، یعنی بررسی معنای واژۀ حق با توجه به واژگان مقابل آن در حوزۀ معناشناسی ساختگرا انجام نشده است؛ ازاین‌رو انجام پژوهشی مستقل و درخور در این خصوص، ضرورت دوچندان دارد.

 

1- مؤلفه‌های معنایی حق

حق ازجمله واژه‌های مهم و کلیدی است که از دایرۀ معنایی وسیعی برخوردار است و در قرآن مجید به معانی مختلفی آمده است. ریشه (ح‌ق‌ق) با فراوانی 287 بار، به 14 صورت مختلف اسمی و فعلی آمده است (واعظ‌زاده، 1388ش، ج ‌13، ص 9). حق در اصل دلالت بر احکام و استواری شیء و صحّت آن دارد (ابن‌فارس، 1404‌ق، ج ‌2، ص 15). عسکرى می‌گوید: اصل حق از ثبات است (عسکرى، 1428ق، ص 185). همان‌گونه که بیشتر واژه‌پژوهان برآنند که فعل «حَقَّ» دلالت بر وجوب و ثبوت دارد (فراهیدى، 1409ق، ج ‌3، ص 6؛ ازهرى، 1421ق، ج ‌3، ص 241؛ زمخشرى، 1979م، ص 135؛ ابن‌اثیر، 1367ش، ج ‌1، ص 413؛ فیومى، 1414ق، ج 1، ص 143). به‌طورکلی، ریشۀ حق دارای دو معناى اساسی است؛ یکی، مطابقت و موافقت و هماهنگی (راغب اصفهانی، 1412ق، ص 246؛ زبیدى، 1414ق، ج ‌13، ص 79) و دیگری، استحکام و اتقان و استوارى؛ چنانکه «ثوب محقَّق» به معناى لباس یا پارچه‌اى با بافت محکم است و به محل پیوند دو استخوان «حُق» گفته می‌شود؛ زیرا افزون بر آنکه باعث هماهنگی در حرکت می‌شود، مایۀ قوام و استواری آن نیز می‌شود (ابن‌فارس، 1404ق،‌ ج ‌2، ص 18). با عنایت به هر دو معنا، می‌توان معنای اساسی حق را شیء ثابتِ مطابق با واقع دانست. افزون بر آن، این معنا در تمامی موارد کاربرد آن نیز لحاظ شده است. پس ثبات و مطابقت با واقع، ازجمله ویژگی‌های مفهوم حق است که جزء جدایی‌ناپذیر آن است و در همۀ کاربردهای آن وجود دارد.

شکل 1: مؤلفه‌‌های معنایی حق

 

اما دربارۀ معنای نسبی و کاربردی حق در قرآن، برخی از واژه‌پژوهان برای آن ده معنی (عسکرى، 1428ق، ص 185) و بعضی دیگر، دوازده معنی برای حق ذکر کرده‌اند (دامغانى، 1416ق، ج ‌1، ص 284؛ تفلیسى، 1371ش، ص 77). روشن است تفاوت معنا به لحاظ سیاق و بافت جمله مشخص می‌شود؛ یعنی کلمات همنشین در تعیین معنای واژه، نقش مؤثری دارند.

 

حق (+ ثبات + استواری + مطابقت           // - فساد – نابودی -کذب)

 


گفتنی است یکی از روش‌های مطالعة مفاهیم در معناشناسی نوین، توصیف مفهوم بر حسب مجموعه‌ای از شرایط لازم و کافی است. ویژگی‌های هر مفهوم، شرایط آن مفهوم است (صفوی، 1379ش، ص 71)؛ برای مثال، شرایطی که باید درنظر گرفته شوند تا چیزی حق باشد، شرایط لازم به حساب می‌آیند و اگر بتوانند مفهوم (حق) را از سایر مفاهیم متمایز سازند، شرایط کافی تلقی خواهند شد؛ برای نمونه، (إحکام و اتقان) و (مطابقت با واقع) جزو شرایط لازم مفهوم (حق) محسوب می‌شوند، ولی شرایط کافی نیستند؛ زیرا با کمک این دو شرط نمی‌توان مفهوم (حق) را از (صدق) متمایز ساخت. به نظر می‌رسد (+ إحکام و اتقان)، (+ مطابقت با واقع) و (+ ثبات) سه شرطی به حساب می‌آیند که در کنار هم، شرایط لازم و کافی مفهوم (حق) را تشکیل می‌دهند. شرایط لازم و کافی یا طرح مؤلفۀ معنایی و تحلیل معنی از این طریق، که معمولاً تحلیل مؤلفه‌ای نامیده می‌شود، نقش مؤثری در تعیین روابط مفهومی ازجمله تقابل معنایی میان واحدهای زبانی دارند. با این توضیح، ثبات، اتقان، مطابقت با واقع و ماندگاری مشخصه‌های معنایی حق‌اند که به شکل زیر ترسیم می‌شوند.

 

 

 

شکل 2: حوزۀ معنایی حق بر اساس تحلیل مؤلفۀ معنایی آن

 

2- مؤلفه‌های معنایی باطل

 باطل از مادۀ (بطل)، مهم‌ترین واژه مقابل حق است. این ماده بر 8 وجه و 36 بار در قرآن مجید آمده است (واعظ‌زاده خراسانى، 1388ش، ج ‌5، ص 811). باطل، نقیض حق (فراهیدى، 1409ق، ج ‌7، ص 431؛ ابن‌سیده، 1421ق، ج ‌9، ص 178) به معنای تلف‌شدن (ابن‌درید، 1988م، ج ‌1، ص 359) یا از بین رفتن چیزی از روی ضایع‌شدن و تباهی است (فیروزآبادى، 1415ق، ج ‌3، ص 458؛ زبیدى، 1414ق، ج ‌14، ص 56). راغب می‌گوید: باطل چیزی است که پس از بررسی و تحقیق مشخص می‌شود، حقیقت و ثباتی ندارد و گاهی در گفتار و کردار (مانند "وَ بَطَلَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ" و "لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ") به کار مى‌رود (راغب، 1412ق، ص 129). پس بی‌ثباتی، فساد و تباهی در معنی باطل نهفته است. به بیان دیگر، هر چیزی که انسان براى آن، نوعی وجود و واقعیت فرض کند، سپس آن را با خارج تطبیق دهد، آنگاه مشخص شود آن چیز، مطابق با خارج نبوده و خلاف آن بوده، آن چیز باطل است. درمقابل، حق آن است که فرضش با خارج تطبیق کند.

درخور ذکر است دو صفت حق و باطل، در اصل به اعتقاد اختصاص دارند؛ ولی دربارۀ قول و فعل نیز به کار می‌روند. دربارۀ قول مانند جملۀ «آسمان بالاى سر ما و زمین زیر پاى ما است» سخنی حق است؛ زیرا واقع و خارج با آن تطبیق مى‌کند، به‌خلاف جملۀ «آسمان زیر پای ما و زمین بالای سر ما است»؛ زیرا درواقع، آن ثبات فرض شده را ندارد، پس باطل است.

فعل حق مانند خوردن براى سیرشدن و کسب‌وکار براى به دست آوردن روزى؛ زیرا فعل، زمانی حق است که برطبق آن غایت و نتیجۀ مقدر و فرض‌شده برایش صورت گیرد؛ ولی اگر آن نتیجه و غرض فرض‌شده برایش به دست نیاید، آن فعل، باطل است.

در دایرۀ وسیع‌تر، موجودات خارجى، زمانی حق‌اند که در خارج وجود داشته باشند؛ مانند وجود حق تعالى؛ ولی اگر چیزى وجود نداشت و ما قائل به وجودش باشیم، آن شى‌ء، باطل است (ن‌ک: طباطبایی، 1390ق، ج ‌11، ص 335).

بنابر آنچه بیان شد، باطل مطابق با واقع نیست و راستی و درستی در آن وجود ندارد؛ ازاین‌رو، دارای ثبات و استواری نیست و محکوم به نابودی و هلاکت است.

خداوند در قرآن مجید، همواره باطل را بی‌ریشه و ازبین‌رفتی می‌داند و با عبارت‌های متفاوت نابودی و هلاکت آن را بیان می‌کند. درخور ذکر است مفهوم نابودی در قرآن با واژه‌های گوناگونی بیان شده است که همگی مفهوم باطل را القا می‌کنند.

واژگانی مانند (مُتَبَّرٌ) در سوره اعراف، آیه 139 به معنی مهلک (ابوعبیده، 1381ق، ج ‌1، ص 227؛ یزیدى، 1405ق، ص 150؛ ابن‌قتیبه، 1411ق، ص 148؛ ابن‌جوزى، 1425ق، ص 117؛ طبرى، 1412ق، ج ‌9، ص 32) و مدمر (هلاک‌کننده) (مقاتل بن سلیمان‌، 1423ق، ج ‌2، ص 60؛ واحدى، 1415ق، ج ‌1، ص 411)، (مَحق) در آیه 276 سوره بقره به معنی إستیصال (نحاس، 1421ق، ج ‌1، ص 182) و نابودی (نسفى، 1416ق، ج ‌1، ص 276) و (زَبَد) در آیه 81 سوره إسراء به معناى کفی که روى مایع جوشیده مى‌نشیند (طبرسى، 1372ش، ج ‌6، ص 440) و (زاهِق) در آیه 18 سوره أنبیا به معنای ازبین‌رفتنی (ابن‌قتیبه، 1411ق، ص 243؛ ابن‌جوزى، 1425ق، ص 236) و هالک (طبرى، 1412ق، ج ‌17، ص 9) در زنجیرۀ کلامی آیات قرآن، مفهوم باطل را می‌رسانند.

براساس معنای اساسی باطل و آیات قرآن، باطل در مقابل حق دارای مؤلفه‌های مقابل با آن است که مفهوم هر یک با آنها شناخته می‌شود. فساد، نابودی، عدم‌ثبات، نبود اتقان و عدم‌مطابقت با واقع، مؤلفه‌های معنایی باطل‌اند که به شکل زیر ترسیم می‌شوند.

 

باطل (+ فساد + نابودی + کذب                   //- ثبات - اتقان - مطابقت)

 

شکل 3: مؤلفه‌های معنایی باطل

 

 

 

 

3- تقابل‌های معنایی حق

«تقابل» در لغت به معنای مواجهه (جوهرى، 1376ق، ج ‌5، ص 1797؛ حمیرى، 1420ق، ج ‌8، ص 5362)، رویارویی (زمخشرى، 1386ش، ص 266) و روبه‌روشدن برخی با برخی دیگر با جسم یا با عنایت، محبت و احترام و بزرگداشت (راغب اصفهانى، 1412 ق، ص 654) است.

تقابل معنایی، یکی از روابط مفهومی در معنی‌شناسی زبانی است. اصطلاح تقابل معنایی به هنگام بحث دربارۀ مفاهیم متقابل یا در اصطلاح سنتی، معنای متضاد واژه‌ها به کار می‌رود. در معنی‌شناسی عمدتاً از اصطلاح تقابل6 به جای تضاد7استفاده می‌شود؛ زیرا تضاد صرفاً گونه‌ای از تقابل است (صفوی، 1379ش، ص 117) و تضاد میان دو امر وجودی واقع می‌شود که بین آنها نهایت بُعد باشد (حلی، 1371ش، ص 32). به عبارت دیگر، هیچ‌گونه وجه اشتراکی با هم ندارند؛ ازاین‌رو، تضاد یکی از انواع تقابل به شمار می‌آید و مساوی با آن نیست.

 مؤلفۀ معنایی و رابطۀ همنشینی و جانشینی8 در شناسایی روابط مفهومی واژه‌ها ازجمله تقابل معنایی9 بسیار تأثیرگذارند.

همان‌طور که ذکر شد مؤلفۀ معنایی، نقش مؤثری در تعیین روابط مفهومی ازجمله تقابل معنایی میان واحدهای زبانی دارد؛ برای نمونه، مؤلفه‌های معنایی (ثبات) یا (عدم‌ثبات) کمک شایانی در تمایز مفهوم دو واژة (حق) و (باطل) از یکدیگر دارند.

بنابراین، برای بررسی انواع روابط مفهومی، ازجمله تقابل معنایی از مؤلفه‌های معنایی بهره گرفته می‌شود. با این توضیح که واژه‌های متقابل، تنها در یک مؤلفۀ معنایی با یکدیگر تفاوت دارند و این مؤلفه برای یکی از آنها با علامت + و برای دیگری با علامت – مشخص می‌شود؛ برای نمونه، (حق) و (باطل) به لحاظ معنایی به این دلیـل در تقابل معنـایی‌اند که در تمامی مؤلفه‌های معنایی با یکدیگر تقابل دارند؛ برای نمونه (حق) با مؤلفــه -] فساد[ در تقابل با (باطل) قرار می‌گیرد که دارای مؤلفه معنایی ]+ فساد[ است. به این ترتیب، سایر مؤلفه‌ها نیز در مقابل یکدیگر قرار می‌گیرند.

رابطۀ تقابل، بیش از سایر روابط مفهومی مطالعه شده است و انواع آن بر حسب نگرش معناشناسان، با اصطلاحات مختلف و دسته‌بندی‌های متعددی معرفی شده‌‌اند.

بیشتر چنین تصور می‌شود که تقابل معنایی نقطۀ مقابل هم‌معنایی است؛ درحالی‌که این دو نسبت به دیگری از نظام کاملاً متفاوتی برخوردارند؛ زیرا زبان لزوماً نیازمند واژه‌های هم‌معنی نیست و مشکل بتوان قبول کرد هم‌معنایی کامل وجود داشته باشد؛ ولی تقابل معنایی یکی از ویژگی‌های نظام‌مند و بسیار طبیعی زبان است و می‌توان به‌طور دقیق بررسی کرد (پالمر، 1381ش، ص 137).

معناشناسان دربارۀ شش نوع تقابل معنایی در واژگان اتفاق‌نظر دارند. انواع تقابل عبارت‌اند از: تقابل مدرج، تقابل مکمل، تقابل دوسویه، تقابل جهتی، تقابل واژگانی، تقابل ضمنی و تباین معنایی. ضمن بررسی گونه‌های مختلف تقابل، تقابل‌های حق بررسی می‌شوند.

 

3-1- تقابل مدرج

تقابل مدرج10، میان صفاتی وجود دارد که به لحاظ کیفیت، درجه‌بندی می‌شوند. یکی از ملاک‌های صوری این متقابل‌ها کاربرد آنها به‌صورت صفت تفضیلی است. در چنین شرایطی، نفی یکی از واژه‌های متقابل، مستلزم اثبات واژه دیگر نیست؛ برای نمونه، رابطۀ تقابل میان صفت‌هایی نظیر پیر / جوان، بلند / کوتاه و سرد / گرم که به لحاظ کیفیت امکان درجه‌بندی دارند و می‌توان به‌صورت صفت تفضیلی به کار برد؛ نظیر (پیرتر، بلندتر و سردتر). در چنین شرایطی نفی یکی از واژگان متقابل، مستلزم اثبات واژۀ دیگر نیست (صفوی، 1379ش، ص 118)؛ برای نمونه، (آب سرد نیست) لزوماً به این معنی نیست که (آب گرم است)، بلکه ممکن است (ولرم یا نیم‌گرم) باشد. به اعتقاد لاینز، تنها تقابل‌های مدرج نوعی تضاد دانسته می‌شوند؛ ولی سایر دسته‌های متقابل از ویژگی‌هایی برخوردارند که کاربرد تضاد برای آنان مناسب نیست (صفوی، 1369ش، ص 5). تقابل قطبی، تقابل نامتقارن و تقابل تخصیصی، انواع تقابل مدرج‌اند.11

تقابل مدرج، میان زوج‌های متقابلی است که میان آنها درجه‌بندی باشد؛ درحالی‌که میان حق و باطل درجه‌بندی نیست؛ به این معنا که چیزی در آن واحد و از حیث واحد نمی‌تواند هم حق باشد و هم باطل! ازاین‌رو، میان آن دو رابطة تقابل مدرج وجود ندارد.

 

3-2- تقابل مکمل

در تقابل مکمل12، نفی یکی از دو واژۀ متقابل، اثبات واژه دیگر است. در این گونه تقابل، به لحاظ منطقی، تنها امکان تحقق یکی از واژه‌های متقابل تأیید می‌شود؛ نظیر مرد / زن که حالت حد وسط برایش متصور نیست. در این تقابل، با نفی یکی از دو واژة متقابل، واژه دیگر اثبات می‌شود. نمونه‌های دیگر این تقابل، واژگانی نظیر مجرد / متأهل، روشن / خاموش، باز / بسته و مرده / زنده هستند. سایپر این دسته از متقابل‌ها را «معکوس متقارن» دانسته است؛ به این معنا که از صورت‌های «کمتر» و «بیشتر» در ارتباط با آنان نمی‌توان استفاده کرد؛ برای نمونه، کسی نمی‌تواند «بیشتر متأهل باشد تا مجرد!» یا «بیشتر مرده باشد تا زنده!» (صفوی، 1369ش، ص 4).

در منطق، تقابل، چهار نوع است؛ نقیضین، ملکه و عدم‌ملکه، ضدین و متضایفین. نقیضین میان سلب و ایجاب یا وجود و عدم است. تقابل نقیضین (وجود و عدم)، همان تقابل مکمل در معناشناسی است. در این نوع تقابل، تقابل بین وجود و عدم آن وجود، برقرار است. پس دو طرف جمع و رفع نمی‌شوند و واسطه‌ای میان آنها نیست (مظفر، 1413ق، ص 48).

 

3- 2- 1- تقابل مکمل حق و باطل

با این توضیح، به لحاظ عقلی یک چیز نمی‌تواند هم حق باشد هم باطل؛ همچنین نمی‌شود آن چیز، نه حق باشد و نه باطل؛ بنابراین رابطۀ میان حق و باطل در قرآن مجید، تقابل مکمل است؛ زیرا میان حق و باطل حدوسطی وجود ندارد و بین آنها درجه‌بندی فرض نمی‌شود. حق در قرآن مجید ‌به‌طور کامل در مقابل باطل‌ قرار می‌گیرد و از صفت تفضیل استفاده نمی‌شود. پس مهم‌ترین واژة مقابل حق، باطل است.

به دلیل اهمیت این واژه و نقش مؤثر آن در معناشناسی حق و تعیین مؤلفه‌های معنایی حق، معنای پایه و نسبی باطل تبیین می‌شود.

 

شکل 4: تقابل مکمل حق و باطل

 

3- 2- 2- تقابل مکمل حق و کذب

در آیات مختلف، حق با واژگان متفاوتی از حوزۀ معنایی باطل به کار رفته است که برخی از آنها واژۀ مقابل حق شمرده می‌شوند؛ کذب در فراز «کَذَّبَ بِالْحَقّ‌ِ »(عنکبوت: 68)، (کَذَبَ‌ یَکْذِبُ‌ کِذْباً و کَذِباً) (جوهرى، 1376ق، ج ‌1، ص 210؛ فیروزآبادى، 1415، ج ‌1، ص 163) نقیض صدق است (فراهیدى، 1409، ج ‌5، ص 56؛ ابن‌سیده، 1421، ج ‌6، ص 189). صدق در لغت به معنای محکمی در شیء است؛ گفتاری یا غیرگفتاری. پس صدق فی‌نفسه دارای قوت و محکمی است، به‌خلاف کذب که قوتی ندارد و باطل است (ابن‌فارس، 1404ق، ج ‌3، ص 339).اصل صدق و کذب در قول و سخن است؛ چه ماضى باشد و چه حال و مستقبل، چه وعده راست و دروغ باشد و چه غیر آن باشد (راغب، 1412ق، ص 478). با توجه به معنی لغوی کذب، مؤلفۀ معنایی اتقان و إحکام، دو واژۀ حق و کذب را در تقابل با یکدیگر قرار داده است؛ یعنی حق چیزی است که در آن إحکام است ولی کذب، خالی از آن است. در آیه یادشده در مذمت مشرکان، تکذیب حق را ستم می‌شمارد؛ یعنی چیز استوار و بااتقان را فاقد أحکام و اتقان دانستن، ستم بزرگی است. بر اساس این، افتراء در آیه «أَمْ یَقُولُونَ افْترَیئهُ بَلْ هُوَ الْحَقُّ مِن رَّبِّکَ ...» (سجده: 3) نیز در تقابل مکمل با حق قرار می‌گیرد.

 

شکل 5: تقابل مکمل حق و کذب

 

3- 2- 3- تقابل مکمل حق و لعب

با تأمل در آیات، واژۀ دیگری نیز در تقابل مکمل با حق قرار می‌گیرد. لعب به لحاظ معناشناسی در جایگاه تقابل مکمل با حق قرار دارد؛ زیرا خداوند خلقت آسمان‌ها و زمین را حق می‌داند وخلقت آسمان‌ها و زمین را باطل نمی‌داند (آل‌عمران: 191، ص 27). همچنین خلقت آن دو را لعب ندانسته است «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنهُمَا لَاعِبِینَ» (انبیاء: 16). با این بیان، دو واژۀ لعب و باطل در تقابل با حق قرار گرفته‌اند.

لعب در لغت به دو معنا استعمال شده است (ابن‌فارس، 1404ق، ج 5، صص 253 و 254) یکی (لَعب، لَعِبَ فلان)؛ یعنی کسى کارى را بدون هدف و مقصد صحیحى انجام دهد.دیگری (لُعاب)، به معنی بزاق و آب دهان که جاری می‌شود (راغب، 1412ق، ص 741). به نظر طبرسى، علّت این تسمیه آن است که لاعب بر غیر جهت حق می‌رود مانند آب دهان بچّه (قرشى، 1371ش، ج ‌6، ص 191). لعب از حیث معنایی ارتباط نزدیکی با بطلان دارد؛ با این توضیح که آنچنان که باطل در مقابل و خلاف جهت حق است، لعب نیز بر غیر جهت حق صدق می‌کند.

در قرآن مجید، لعب به معانی متفاوتی آمده است؛ ولی همۀ آنها به معنای اساسی آن باز می‌گردد که همان سرگرمی و مشغول‌بودن است. بازی‌کردن کودکانه (یوسف: 12)، انجام گناهان و پرداختن به امور غیرشرعی (زخرف: 83)، بازی و سرگرمی فانى و زودگذربودن (حدید: 20)، کار بی‌هدف و بی‌غرض (انبیا: 16؛ دخان: 38)،همچنین اشتغال به امور زندگی و غفلت از مسائل مهم و عدم‌تأثیرپذیری از ذکر الهی (انبیا: 2)، ازجملۀ آن معانی است. با این بیان، لعب ازحیث معناشناختی در شمار کلمات چند‌معنا قرار می‌گیرد؛ بنابراین لعب در قرآن مجید، مثبت و منفی خود به کار رفته است. مؤلفة معنایی مشترک آن دو، سرگرمی است؛ با این تفاوت که در معنای منفی آن سرگرمی غیرمجاز، غیرضرور و فانی لحاظ شده است؛ درحالی‌که در معنای مثبت آن سرگرمی نشاط‌آور منظور است. نمونه‌های منفی لعب، جانشین باطل شده و در تقابل مکمل با حق قرار گرفته است. لعب و باطل در مؤلفه‌های معنایی بی‌ثباتی و عدم‌موافقت با واقع اشتراک دارند.

 

 

 

3-3- تقابل دوسویه13

این دسته از تقابل‌ها رابطة دوسویه با یکدیگر دارند؛ یعنی وقوع یکی از واژه‌های متقابل، متضمن وقوع واژة دیگر است؛ برای نمونه، اگر«مریم زن مهدی» باشد، «مهدی شوهر مریم» است. تمام واژگانی که در دو سوی یک رویداد قرار می‌گیرند، شامل تقابل دوسویه می‌شوند. واژگانی ازقبیل خریدوفروش، زن وشوهر و زدوخورد و مانند آن از این دسته زوج‌ها هستند. برخی از معناشناسان نام دیگر این گونه را «وارونگی» گذاشته‌اند؛ البته پالمر درخصوص این گونه، کاربرد اصطلاح «تقابل رابطه‌ای» را ترجیح داده است (پالمر، 1381ش، ص 142). گفتنی است برخی افعال ازقبیل «خریدن / فروختن» «دادن / گرفتن» در این گونه تقابل قرار می‌گیرند. در قرآن این رابطه میان واژگان «اشتری» و «بیع» (توبه: 111) و «آخذین» و «آتاهم» (ذاریات: 16) برقرار است. برای حق، تقابلی از این سنخ نمی‌توان در نظر گرفت.

 

3-4- تقابل جهتی14

این نوع تقابل، جهت‌های مختلف نسبت به نقطۀ ارجاع را در بر می‌گیرد؛ مانند بالا / پایین و ارسال‌کردن / دریافت‌کردن (رک: گیررتس، 1395ش، صص 194- 195؛ صفوی، 1379ش، ص 119).همچنین نمونه‌هایی نظیر آوردن و بردن، آمدن و رفتن در همین گونه از تقابل قرار می‌گیرد ( Lyons, 1996, P.281). در تقابل رفت / آمد، «آمد» نسبت به «رفت» مستلزم حرکت به سوی یا از سوی گوینده است. در این نوع تقابل، فهم مفهوم هر یک از این زوج‌ها به درک معنای واژة مقابل منوط است؛ برای نمونه، مفهوم آمدن زمانی فهمیده می‌شود که مفهوم رفتن درک شده باشد.

با این بیان، واژگان در تقابل جهتی بر مداری واحد در جریان‌اند. آنچه موجب افتراق بین آنها می‌شود، جهت حرکت آنهاست؛ برای مثال، اگر فردی در مسیری مستقیم به سمت فرد دیگر در حرکت باشد و در مقابل آن فرد، فردی دیگر در حال حرکت باشد، آن دو فرد روی مداری واحد در حرکت‌اند. آنچه موجب تقابل آن دو با یکدیگر می‌شود، سمت‌وسوی حرکت آنها است. یکی به سمت راست و دیگری به سمت چپ در حرکت است. «دَخَلوا»و«خَرَجوا» (مائده: 61) نمونه‌ای از تقابل جهتی در قرآن است. با عنایت به تعریف و حدود تقابل جهتی، برای حق تقابلی از این سنخ یافت نمی‌شود.

 

3-5- تقابل واژگانی15

در این گونه، واژگان به کمک تکواژهای منفی‌ساز، در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند؛ برای نمونه، زوج‌های متقابل «آگاه / ناآگاه»، «باادب / بی‌ادب» و «بهداشتی / غیربهداشتی» با یکدیگر تقابل واژگانی دارند.

این گونه تقابل در منطق با نام «نقیضین» مطرح می‌شود. در نقیضین، اجتماع و ارتفاع دو طرف متناقض در آن واحد، محال است. گفتنی است یک صورت آن همان تقابل مکمل است که گذشت. صورت دیگر آن، تقابل نقیضین از نوع سلب و ایجاب است؛ مانند انسان و لاانسان؛ یعنی امکان ندارد چیزی که انسان است در همان حال لا‍‌انسان هم باشد. همچنین محال است آن چیز نه انسان باشد نه لا‌انسان (یزدی، 1405ق، صص 70 و 71؛ مظفر، 1413ش، ص 48). این نوع نقیضین همان تقابل واژگانی است.

 

تقابل واژگانی حق و ناحق

حق و بغیر الحق واژگانی هستند که با هم رابطۀ تقابل واژگانی دارند. در قرآن مجید، اصطلاح «بغیر الحق» 14 بار آمده است. کشتن به ناحق پیامبران (بقره: 61؛ آل‌عمران: 21، 112، 181؛ نساء: 155)، ظلم به ناحق (أعراف: 33؛ یونس: 23؛ شورى: 42)، تکبر و استکبار به ناحق (أعراف: 146؛ قصص: 39؛ فصلت: 15؛ أحقاف: 20)، خروج به ناحق (حج: 40) و شادی و سرمستی به ناحق (غافر: 75) موضوعاتی هستند که اصطلاح «ناحق» دربارۀ آنان به کار رفته است. «کشتن انبیا بدون حق» نسبت به سایر واژگان متقابل، فراوانی بیشتری دارد. کشتن به ناحق دربارۀ هیچ انسانی روا نیست: «وَلَا تَقْتُلُوا النَفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ اِلّا بالحقِّ» (اسراء: 107). بدیهی است دربارۀ انبیا کشتن به حق و شایسته مطرح نیست؛ بلکه مراد از «قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِحَقٍّ» آن است که یهودیان، پیامبران خدا را با علم به اینکه پیامبر الهی‌اند، کشتند؛ پس کشتنشان به غیرحق بوده است (طباطبایی، 1390ق، ج ‌4، ص 83). معنای قید بغیر الحق دربارۀ قتل انبیا این نیست که کشتن پیامبران ممکن است گاهى به حق باشد، بلکه این قید توضیحی است ناظر به اینکه کشتن انبیا به‌طورکلی ناروا و ناحق است و این کلمه «بغیر حق» صفت خود فعل کشتن است؛ مانند آیۀ کریمه «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ» (مؤمنون: 177)، هر که با خداى یکتا خداى دیگر بخواند که برهانى دربارۀ آن ندارد؛ یعنی نمی‌تواند برهان داشته باشد؛ مطابق این بیان قید «بغیر الحق» بدین معنا است که پیامبرکُشى همیشه ناحق بوده است و بنی‌اسرائیل هیچ توجیهى براى کار خود نداشتند (جوادی آملی، 1383، ج ۴، ص ۶۵۳).

 

3-6- تقابل ضمنی16

این نوع تقابل چندان شناخته‌شده نیست و در بیشتر بررسی‌های معناشناسی، از آن سخنی به میان نیامده است. به‌نظر، مهم‌ترین دلیل آن است که هنوز چهارچوب صریحی برای تشخیص معنای ضمنی وجود ندارد. آزگود17 ازجمله معناشناسانی است که به موضوع معنای ضمنی پرداخته است؛ اما به اعتقاد پالمر در بررسی‌های او تمایزی دقیق میان معنای ضمنی و بار عاطفی معانی وجود ندارد (صفوی، 1391ش، ص 23). در این گونه، دو واژه به‌صورت مستقیم یا به کمک تک‌واژ منفی‌ساز در تقابل با یکدیگر نیستند؛ بلکه ویژگی‌ خاصی برای هر واژه در نظر گرفته می‌شود که می‌تواند جزو شرایط لازم و کافی مفهوم آن واژه نیز نباشد. این ویژگی در تقابل با مختصه‌ای قرار می‌گیرد که برای واژة دوم در نظر گرفته شده است. نمونه‌هایی نظیر «راه / چاه»، «کارد / پنیر» (صفوی، 1379ش، ص 120) و «عسل / خربزه» از این دست‌اند. به این ترتیب، دو واژة مذکور در معنی ضمنی خود، نه لزوماً در معنای اصلی و مؤلفه‌های معنایی خود، در تقابل با یکدیگر قرار می‌گیرند.

نکتۀ شایان ذکر آنکه در همۀ این نمونه‌ها معنای دو واژه در تقابل با یکدیگر نیستند؛ بلکه تصورات ذهنی و معنای لازمی، آنها را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد؛ یعنی هر یک از واژه‌های متقابل در ارتباط با تصوری ذهنی قرار می‌گیرند و تناقض میان این دو واژه در ارتباط با همان تصویر ذهنی که مشخصه‌ای ضمنی است، موجب تقابل میان دو واژه مذکور می‌شود؛ برای نمونه، در جفت متقابل «فیل / فنجان»، مشخصه یا مؤلفۀ ضمنی «بزرگی» موجب تقابل ضمنی میان این جفت واژه می‌شود (صفوی، 1369ش، ص 11).

برای نمونه واژۀ ظن در عبارت «إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنىِ مِنَ الحَقِّ شَیْئا» (یونس: 36)، ریب در فراز «لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ» (نساء: 87؛ أنعام: 12) در تقابل با حق‌اند؛ زیرا براساس آیات، روز قیامت حق است (نبأ: 39)؛ پس تقابل ریب با حق، ضمنی می‌شود. ریب در لغت به معنی شک و در اصل اضطراب و ناآرامی قلب است (صاحب، 1414ق، ج ‌10، ص 266؛ مدنى، 1384ش، ج ‌2، ص 93). شک تساوى طرفین و ظن در اینجا‌، رجحان یک طرف (عسکری، 1400ق، ص 91)، در تقابل با حق قرار گرفته‌اند. در حق، ثبات و استواری است که در این دو نیست. پس ظن و شک، در این مؤلفه با حق در تقابل‌اند.

همچنین ظلم در آیه «تِلْکَ ءَایَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقّ‌ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِینَ» (آل‌عمران: 108) و معبود غیرخدا در آیه «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ ... » (لقمان: 30) با حق تقابل ضمنی دارند.

ظلم، مقابل عدل به معنی قرارنگرفتن هر چیز در جای خود (ابن‌درید، 1988م، ج ‌2، ص 934؛ ابن‌فارس،  1404ق، ج ‌3، ص 468)، در تقابل با حق قرار می‌گیرد؛ زیرا ثبات و مطابقت با واقع، در مؤلفه، مقابل یکدیگرند. همچنین معبودهای غیرخدا، ثبات ندارند و محکوم به نابودی‌اند؛ پس در تقابل با حق قرار دارند.

با دقت در آیة «وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ یَاعِیسىَ ابْنَ مَرْیَمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخِّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَینْ‌ِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لىِ أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لىِ بِحَقّ‌« (مائده: 116)، تقابل شرک با حق کشف می‌شود. شرک به معنی مشارکت (راغب، 1412ق، ص 451) و در آیۀ مذکور، مرادْ اثبات شریک براى خداوند است. شریک قرار دادن برای خداوند نیز فاقد ثبات است و محکوم به نابودی است؛ پس در تقابل با حق قرار دارد.

بنابراین ظن، ریب، ظلم، معبود دروغین و شرک تقابل‌های ضمنی حق در قرآن مجید به‌شمار می‌آیند.

 

4-7. تقابلچندوجهی18 یا تباینمعنایی19

تباین معنایییا تقابل چندوجهی در اصل نوعی تقابل معنایی میان مفهوم چند واژه در یک حوزه معنایی20 است. گروههایی نظیر «شمال / جنوب / شرق / غرب» که نفی یکی از آنها تأیید دیگر اعضای این حوزه است (صفوی، 1379ش، ص 120- 121). این نوع تقابل با لحاظ معیار خاصی مانند میزان، مرتبه، دور و مغایرت میان دسته‌های متقابل برقرار است؛ برای مثال، «مرتبه» بُعد تشکیل‌دهندة واژگان متباین «سرتیپ / سرهنگ / سرگرد / سروان / ستوان» است (گیررتس، 1395ش، ص 195).

طرح واژه‌هایی که در یک حوزة معنایی به‌کار می‌‌روند، همواره به شکلی نیست که از میان آنها جفت‌های متقابلی به دست آید؛ برای نمونه، در گروه «شنبه»، «یکشنبه» ... «جمعه» واژه‌ها در یک حوزة معنایی خاص قرار گرفته‌اند و هیچ‌یک در تقابل با دیگری نیستند؛ ولی به هر حال به لحاظ معنایی، متباین با یکدیگر به‌شمار می‌روند؛‌ برای مثال، نمی‌توان حیوانی را در آن واحد، هم شیر و هم فیل دانست یا گلی را هم لاله و هم یاس نامید. پس در چنین نمونه‌هایی مسئلة «تباین» مطرح می‌شود (صفوی، 1391ش، ص 19).

ازنظر علم منطق، در رابطة تباین با تعدد واژه‌ها، معانی واژه‌ها متعدد می‌شود؛ یعنی «انسان» و «ناطق» با هم متباین‌اند؛ زیرا مفهوم هر یک غیر از مفهوم دیگری است؛ اگرچه این دو واژه در همة افراد با یکدیگر اشتراک دارند (مظفر، 1413ق، ص 45).

با این توضیح، میان همة اعضای حوزة معنایی حق، نوعی تباین وجود دارد و هر یک از دیگری متباین است. حق در حوزة معنایی خاصی قرار دارد که صدق، قسط، بینات و صراط مستقیم ازجمله واژه‌های آن‌اند. ارتباط این واژه‌ها به لحاظ اشتراک مؤلفه‌های معنایی آنهاست. این اشتراک سبب گردآمدن این واژه‌ها در یک حوزه شده است. چه‌بسا افراد این حوزه، به لحاظ مصداقی مشترک باشند، ولی به لحاظ معنایی در تباین مدور با یکدیگرند.

 

شکل 7: حوزه معنایی حق براساس تقابل معنایی

 

نتیجه‌ گیری

حق و باطل در شبکۀ معنایی قرآن مجید رابطۀ تقابلی دارند. تقابل این دو از نوع مکمل است؛ ولی بررسی انواع تقابل برای هر یک به‌صورت جداگانه، نقش مؤثری در ترسیم میدان معنایی دارد.

برای به دست آوردن تقابل‌های معنایی واژه‌ها، لازم است ابتدا مؤلفه یا مؤلفه‌های معنایی آن واژه به دست آید. ثبات و مطابقت با واقع مؤلفه‌های اصلی واژۀ حق است که بر اساس این، واژه‌های چون باطل، کذب و لعب در مقابل واژۀ حق قرار می‌گیرند و این مسئله در تعیین مراد دقیق واژۀ حق و نیز در تشخیص صحیح مصداق‌های مقابل حق کارآمد است.

در نسبت تقابل حق، میان حق و باطل، حق و کذب، حق و لعب رابطۀ تقابل مکمل و میان حق و بغیر حق، تقابل واژگانی برقرار است. کشتن پیامبران، ظلم، تکبر و استکبار به ناحق، خروج به ناحق و شادی و سرمستی به ناحق، همگی در میدان مقابل حق قرار می‌گیرند. پس باطل دایرۀ وسیعی پیدا می‌کند و موارد نام‌برده را شامل می‌شود.

همچنین مفاهیمی نظیر ظن، ریب، ظلم و معبود‌های دروغین، در تقابل‌ ضمنی با حق‌اند که گویای این نکته است که نباید واژگان را در معانی متبادر و اولیۀ خود محصور کرد؛ بلکه چه‌بسا در یک نظام معنایی، معنای دیگری را نیز افاده کنند. ظن و ریب، به‌طور معمول در مقابل علم قرار می‌گیرد؛ ولی در برخی آیات قرآن در تقابل با حق نشسته که گویای باطل‌بودن آن است. گویا عدم‌مطابقت ظن با واقع و در پی آن، زوال و موقت‌بودن آن، این واژه را در ردیف باطل و در مقابل حق جای داده است. نابودی و بی‌ثباتی، عنصر مشترکی است که ظلم و معبود‌های دروغین را وارد میدان معنایی باطل کرده است؛ زیرا ظلم، ماندگار نیست و فرجامی جز نابودی ندارد. با این بیان، ظلم در دایرة معنایی باطل قرار می‌گیرد. بدین ترتیب سایر مفاهیم نام‌برده نیز در حوزۀ معنایی مقابلِ حق قرار می‌گیرند.

درمقابل، واژگان متفاوتی در تقابل باطل وجود دارد؛ واژگانی نظیر خداوند، اطاعت از خدا و رسول، ایمان و لوازم آن، خلقت جهان و وقوع حق در تقابل ضمنی با باطل‌اند. پس این‌ها در میدان معنایی حق قرار می‌گیرند؛ زیرا در هر یک، به‌نحوی ثبات یا ماندگاری و مطابقت با واقع وجود دارد ‌که در حق این مؤلفه‌ها یافت می‌شود؛ درنتیجه، مفهوم حق و باطل در قرآن مجید توسعۀ معنایی یافته و نسبت به معنای قاموسی خود گسترش پیدا کرده‌اند.

با عنایت به اینکه کشف مراد خدای متعال از آیات قرآن، مبتنی بر فهم دقیق و کامل واژه‌های آن است و فهمِ کامل و صحیح معنای واژه‌ها با واژه‌های مقابل آنها روشن می‌شود، شناسایی تقابل معنایی واژه‌ها در فهم مراد آیات قرآن کریم و نظریه‌پردازی تأثیر بسزایی دارد و مفسر با کشف حوزۀ معنایی و تقابل‌های معنایی آنها به مراد خدای متعال از آیات قرآن دست می‌یابد.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. Hyponymy.

2. synonymy.

3. antonymy.

4. meronymy.

5. Izutsu,Toshihiko,Ethico.

6. opposition.

7. antonymy.

8. رابطۀ همنشینی، میان واحدهای زبانی، در یک زنجیره افقی و ناظر به پیوند ترکیبی میان آنهاست؛ درحالی‌که، رابطة جانشینی، رابطۀ انتخابی و جایگزینی است؛ یعنی در این رابطه واژه‌ای توانایی جانشینی یا جایگزینی واژة دیگر را دارد و به جای رابطۀ افقی رابطۀ عمودی برقرار است.

نقش همنشین‌های معنایی در معناشناسی بسیار پراهمیت است؛ زیرا با همنشین معنایی واحدهای زبانی، امکان انتقال مفاهیم همنشین‌شده به یکدیگر پدید می‌آید (صفوی، 1379ش، ص 247)؛ بنابراین نادیده‌گرفتن واژه‌های همنشین، سبب تغییر مفهوم و معنای واژگان موجود و سرانجام برداشت غیردقیق از متن می‌شود.

9. semantic opposition.

10. gradable opposition.

11. تقابل قطبی (polar opposition) نشان‌دهندۀ استلزام متقارن و نشانداری است. استلزام متقارن به این معنی است که نفی یکی از جفت‌های متقابل، مستلزم اثبات دیگری است؛ مانند بلند مستلزم غیرکوتاه است و کوتاه مستلزم غیربلند است (ن‌ک: صفوی، 1379ش، صص 121 و122).

ب. تقابل نامتقارن (asymmetrical opposition) در این نوع تقابل، یکی از جفت واژه‌های متقابل می‌تواند به‌صورت بی‌نشان برای اشاره به جفت متقابلش نیز به کار رود؛ ولی به دلیل بیان نوعی ارزیابی، استلزام متقارن را ناممکن می سازد؛ مانند «خوب / بد» و «سالم / مریض» (ن‌ک: گیررتس، 1395ش، صص 193- 194).

ج. تقابل تخصیصی (committed opposition) نشان‌دهندۀ استلزام متقارن است؛ ولی عامل نشانداری در آن دخالتی ندارد؛ برای نمونه، در جفت «رام / وحشی» هیچ‌کدام بی‌نشان نمی‌شوند تا به جای جفت متقابل خود نیز به کار روند.

12. opposition complementary.

13. symmetrical opposition.

14. directional opposition.

15. lexical opposition.

16. connotational opposition.

17. C. E. Osgood.

18. multiple oppostion .

19. semantic contrast .

20 . semantic field.

 

Holy Quran
Abu Obaydeh. Muammar ibn Mothana. (1961). Majaz alquran. Cairo: Maktab al-Khanji.
Askari, Hasan ibn Abdullah (2007). Tashih alwujuh & alnazayir. Cairo: maktabat althaqafat aldiyniyah.
Askari, Hasan ibn Abdullah. (1981). Alfuruq fI allugha. Beirut: Daralavacaljdidh.
Azhari, Mohammad bin Ahmad. (2000). Thdhib‌ allughah. Beirut: Dar 'iihya' altorath al-arabi.
Chandler, Daniel. (2008). Foundations of semiotics. Translated by Mehdi Parsa. Tehran: Surah Mehr.
Damgani, Hussein bin Mohammad. (1995). Al Wujuh & Alnzayr Lalfaz Al Qur'an. Cairo: iihya’altorath aleslami.
Farahidi, Khalil bin Ahmad. (1988). Kitab Al-Ain. Qom: Hijra.
Fayomi, Ahmad ibn Muhammad. (1993). Al-Mesbah Al-Munir. Qom: Dar al hjra.
Firouzabadi, Mohammad Ibn Ya'qub. Alqamus almuhit.  (1994). Beirut: Dar al-Kutob al-elmayyah.
Gerrets, Dirac .(2016). Theories of lexical semantics. Translated by, Kourosh Safavi. Tehran: Elmi.
Helli, Hassan Ibn Yusuf  (1992) Al-Juhar al-Naseed. Qom: Bidar
Humayri, Nashwan Ben Sa'id (1999). Shams al-alum. Damascus: Dar al-Fakir.
Ibn Atir, Mubarak Ibn Muhammad. (1988). Al-Nehayah fi ghrib al-hadith val al-thar. Qom: Ismailiyan.
Ibn Derrid, Muhammad bin Hassan. (1988). Jamahrat allugha. Beirut: Dar al-elam lelamlayin.
Ibn Fares, Ahmad Ibn Fares. (1983). Maejam maqayis allaghah. Qom: maktab elaelam‌ ilaislami.
Ibn Jawzi, Abdul Rahman bin Ali. (2004). Qurayb al-Qur'an. Beirut: Dar al-Kutb al-elimyah.
Ibn Manzur, Muhammad Ibn Muhammad (1993). lisan alearab. Beirut: Dar Sader.
Ibn Qutaybeh, Abdullah bin Muslim (1990). Tafsir ghurayb alquran. Beirut: Dar & Mktbhalhlal.
Ibn Syideh, Ali ibn Ismail. (2000). Al-mohkam & al-mohit al-azam. Beirut: Dar al-Kutb al-elymyah.
Izutsu, Toshihiko (2014). God and Man in the Qur'an. Translated by Ahmed Aram. Tehran: sherkat sihamy.
Javadi Amoli, Abdullah, (2004), Tasnim, Qom: Esrae Publishing Center.
Juhari, Ismail bin Hamad (1956). Al-Sehah: Taj al-Loghhi & Sehah al-Arabiyah. Beirut: Dar al elm lelmlayin.
Lyons, john (2012) Introduction to language semantics. Translated by Kourosh Safavi, Tehran: Elmi.
Lyons, john .(1996). Semantics; published by the press syndicate of the university Cambridge, New York.
Madani, Ali Khan ibn Ahmad. (2005).). Al-taraz al'awal & alkunaz, Mashhad: Al-Albayt Institute for the Prophet (PBUH). Meshkatedini, Mehdi,(2009).Linguistic Course, Mashhad: Ferdowsi University.
Mamouri, Ali. (2007). "Linguistic knowledge and its applications in the study of the Quran". Journal of Quran and Science, 1, pp. 161-176.
Mozafar, Mohammad Reza. (1992). Almantiq (Logic). Qom: Firoozabadi
Muqatle ibn solyman.(2002). Tafsir muqatil bin sulayman. biruat: Dar 'iihya' altarath alarabi.
Nahas, Ahmad bin Mohammed (2000). Eerab Al-Qur'an, Beirut: Dar alkutob al elmyah
Nasafi, Abdullah bin Ahmad. (1995). Tafsir alnasfI. Beirut: Dar al Nafeis
Palmer, Frank Robert.(2002). A New Look at Semantics. Kourosh Safavi translated. Tehran: Center Publication.
Qurashi, Ali Akbar (1992).  Qamus Qur'an. Tehran: Dar al-Kutb al-Islamiyah.
Ragheb Esfahani, Hussein bin Mohammad) 1991) Mufradat 'alfaz alquran. Beirut: Dar al-Qalam.
Safavi, Kourosh. (1990)."A Look at Semantic Conflict". Journal of Bahonar Faculty of Persian Literature and Sciences, Kerman, No. 1, pages 104-115.
Safavi, Kourosh (2000). An Introduction to Semantics. Tehran: Surah Mehr.
Safavi, Kourosh (2012). Scattered writings (the first book) semantics. Tehran: elmi.
Saheb, Isma'il ibn obbad (1993). Ocean in the language. Beirut: alm alktub.
Tabarsi, Fadlabn Hassan.(1993). Majmae albayan fi tafsir alquran. tahrana‏: nasrkhsru.
Tabatabai, Mohammed Hussein. (2011). Almizan fi tafsir alquran Beirut: muasasat al'aelamii lilmatbueat‏.
Tabri, Mohamed ibn jarir. (1991). Jame‌albyan fa tfsyralqran. Beirut: Dar al-Maarifa
Tefilisi, Hobibash ibn Ibrahim. (1992). Wujuh Quran. Tehran: University of Tehran.
Waez zadeh Khorasani, Mohammad. (2009). almaejam fi faqih lughat alquran & sir   albalaghtah, Mashhad: Astane Quds Razavi.
Wahedi, Ali bin Ahmad, (1994‏). Alwajiz fi tafsir alkitab alaleaziz, First Edition. Beirut: Dar al-Qalam.
Yazdi, Molly Abdullah bin Shahab. (1984). Al-Hashiyyah alhashayh ala thzibe almntiq, Qom: muasisih alnshr aleslamI.
Yazidi, Abdullah bin Yahya. (1984) GhrybalQur'an & its interpretation, Beirut: Alam alkutb.
Zakhakhshari, Mahmoud. (2007). Muqadimuh al'adab. Tehran: University of Tehran.
Zamakhshari, Mahmoud (1979). Asas albalagha. Beirut: Dar Sader.
Zubaidi, Muhammad Murtaza (1993). Taj aleurus. Beirut: Dar alFik