Authors
1 MA Student of Arabic Literature, University of Qom, Qom, Iran
2 Assistant Professor, University of Isfahan, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
قرآن کتاب هدایت بشر، برای ارتباط با مخاطبان خود روشهای متعددی را برگزیده است. به کار بردن سوگند یکی از این روشها است که در بسیاری از نمونهها کاربرد این اسلوب برای از بین بردن شک و تردید مخاطب است. هرچند کلام خدا حق است و تردیدی درآن نیست، زمانی که با سوگند همراه شود، هدایتپذیرتر است. در هرکدام از سورههایی که با قسم آغاز میشوند، خداوند قسمهایی یاد کرده است که از نظر محتوا و معنا با قسمهای آن سوره بیارتباط نیست. در این مقاله سعی شده است برای نمونه ارتباط معنایی قسم در سوره فجر با موضوعات مطرح در همان سوره بررسی شود تا شاهد این مدعا باشیم که در این سوره نیز مانند سورههای دیگر، بین مصادیق قسم و موضوعاتی که پس از آن آمده، تناسب و هماهنگی معنایی برقرار است.
Keywords [Persian]
پیشینهای دربارۀ قسم (مقدمه)
با نگاهی به آثار برجایمانده از فرهنگ و تمدن بشری درمییابیم که سوگندخوردن به ملت و زبان خاصی اختصاص نداشته و در تمام اعصار گذشته بهمثابۀ یک سنت در میان اقوام و ملل مختلف جریان داشته است؛ زیرا آدمی میل دارد از کلام گویندهای که برای او سخن میگوید، اطمینان یابد و خود نیز به شنونده خویش اطمینان بخشد. بهطورقطع تاریخچه قسم به تاریخ و زبان بشر و حتی قبل از آن برمیگردد و گواه این مطلب، قرآن کریم، معتبرترین منبع تاریخ انسان است. آنجا که شیطان انسان را با سوگند دروغ خود فریب داد تا متقاعد شودکه خیرخواه اوست: (فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما وَقالَ ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدِینَ * وَقاسَمَهُما إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحِین) (اعراف/ 21-20). این آیه نیز سوگندخوردن حضرت ابراهیم(ع) را آشکار میکند: (وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنامَکُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ) (انبیاء/ 57) و فرزندان حضرت یعقوب(ع) نیز در اعتراف به خطای خود از سوگند استفاده کردند (قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنا وَإِنْ کُنَّا لَخاطِئِینَ) (یوسف/91). قرآن حتی از مشرکان نیز حکایت میکند که به «اللّه» سوگند یاد کردند که اگر نشانهای بر درستی دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برایشان بیاید، ایمان آورند: (وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آیَةٌ لَیُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ وَما یُشْعِرُکُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا یُؤْمِنُونَ) (انعام/ 109). قوم صالح نیز زمان هم سوگند شدن برای از بین بردن پیامبر خدا همراه با خانوادهاش در شب، باز به «اللّه» قسم میخورند: (قالُوا تَقاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ ما شَهِدْنا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصادِقُون) (نمل/ 49). این سوگند در جهان آخرت نیز ادامه دارد؛ زیرا انسان گمراهشده در قیامت نیز با سوگند دروغ قصد فریب دادگاه الهی را دارد و انسان مشرک راه نجات خود را در سوگند جست وجو میکند: (وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (22) ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا وَاللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ) (انعام/ 23-22).
در زبان و ادب عربی نیز قسم در دورههای مختلف در کلام نظم و نثر آنان بوفور یافت میشود، مانند ابیات زیر:
فواللّه لولا کان من عقد بیعة
ومن قسم منهم وصفقة صافق
(ابراهیم الحضرمی).
أما ونُعماک إنها قسمٌ قام مقام الیمین والنذرِ
(ابن رومی).
فَرُبَّ ساعٍ عِندَها بِشیرِ أَبَرَّ مِنهُ قَسَــمُ النَذیـر
(ابونواس).
فَلَم أَرَ لَومَ النَفسِ بَعدَ الَّذی مَضى
وَبَعدَ الَّذی آلَت وَآلَیتَ مِن قَسَم
(عمروبن ابی ربیعه).
قسم در همه فرهنگها و اجتماعات بشری نیز امری اجتنابناپذیر تلقی میشود. علت اهمیت قسم در جوامع بشری معلوم است؛ زیرا اغراض و اهداف مختلفی دارد و انسان برای رفع اتهامات خود و بهسبب به دست آوردن حس اعتماد طرف مقابل و تأیید خبر در برابر دیگران قسم را به کار میبرد و کار تا آنجا اهمیت مییابد که این پدیده جزء قوانین دادگستری بسیاری از نظامات اجتماعی، قضایی و سیاسی است؛ بهطوریکه در برگزاری انتخابات رؤسای جمهوری و مطرحشدن شاهان و رهبران سیاسی بایستی آنان در پیشگاه ملت سوگند یاد کنند.
اسلام نیز اعتنای خاصی به قسم دارد و آن را ارزشمند میداند؛ خصوصاً اگر قسم به اسم خدای تبارک و تعالی باشد؛ چون هیچ مقامی بالاتر از مقام پروردگار و ساحت مقدس او در جهان هستی نیست. حتی فقه اسلامی در این باره گفته است، در برابر شکستن قسم باید کفاره بپردازید و همچنین در فقه آمده است که انسان در کارهایش نباید پیوسته به خدا قسم خورد. آیات زیر گواه این مدعا است: (لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَلکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ) (مائده/89 ) یا (وَلا تَجْعَلُوا اللَّهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُم) (بقره/224).
و بالاتر از این در قضای اسلامی آمده است: هنگامی که مدعی خالی از بیّنه باشد، باید قسم بخورد (فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ لَشَهادَتُنا أَحَقُّ مِنْ شَهادَتِهِما وَمَا اعْتَدَیْنا) (مائده/107). یعنی هر دو شاهد باید به خداوند قسم بخورند که گواهی ما از شهادت و گواهی آن دو شخص دیگر به حق نزدیکتر است و ما اهل تجاوزگری نیستیم و نیز در قضای اسلامی قاعدهای معروف است که (البیّنة علی المدعی والیمین علی من انکر) به این معنا که اگر مدعی بینهای بر علیه مدَّعیعلیه آورد و او انکار کرد، او باید قسم بخورد. پس حقیقت اعتبار قسم به ایمان شخص قسمخورنده برمیگردد. چون در جامعه دینی طبیعتاً افراد ایمان به خدا دارند، پس مقصد و مقصود افراد در جامعه دینی به همین ایمان به الله خلاصه میشود. همانطور که در یک جامعه غیر دینی (مثلاً جامعهای لائیک) که حکومت خود را براساس مسائل قومی بنا نهادهاند، مقصد و مقصود افراد به ارزشهای قومی (ناسیونالیستی) بازمیگردد و تمام قوانینی که در چنین جوامع غیر دینی وضع میشود به قومیت آنها ارجاع داده میشود.
بنابراین انسان سعی کرده است آنجا که هیچ راهی برای اقامه دلیل در شؤون مختلف اجتماعی ندارد، به قسم پناه برد و اگر کسی این امر را نادیده گرفت، جامعه برای او دیگر هیچ شأنی قائل نیست؛ یعنی ایمان بهمنزله رهنی است که کسی نزد دیگری میگذارد تا این رهن دلیل صدق در معاملات یا تعهدات مختلف اجتماعی باشد. مثل اینکه اگر قولی داد، دین خود را به طلبکار بپردازد، برای اثبات صدقش رهنی را میگذارد که این قسم ممکن است جای رهن را بگیرد و کسی که برای قسم خود ارزش قائل نباشد، مطرود جامعه خود خواهد شد.
در قسمهای خداوند مقسم بههایی وجود دارد که با مقسم بههای ما در هنگام قسم تفاوت زیادی دارد. انسان وقتی در محکمه میخواهد قسم بخورد یا در جامعه برای جلب اعتماد طرف مقابل به صدق در گفتار یا کردارش به خدا قسم میخورد که دلالت بر عظمت آن نزد خدای متعال دارد و هیچگاه به نفس و ذات خود قسم نخورده است.
بهعبارتدیگر، قسم خدا به خلق خود ازجمله قسم به آسمان، زمین، خورشید، ماه، ستاره، کوه، بحر، تین، زیتون، اسب، شب، روز، صبح، شفق، روز قیامت و حتی نفس انسان، کتاب قرآن، جان پیامبر(ص) و فرشتگان و مانند آن است که در همه این اقسام میبینیم، آنچه موجب قسمخوردن به آنها شده (مقسم به ها)، تنها عظمت آنها نزد خداوند است. پس نفس قسم برای اطمینانبخشی به آن امری است که انسان میگوید یا انجام میدهد، چنانچه خدای عزوجل میفرماید: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَأَصابَتْکُمْ مُصِیبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَیُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِی بِهِ ثَمَناً وَلَوْ کانَ ذا قُرْبى وَلا نَکْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِین) (مائده/106). پیامی که در این آیه وجود دارد، این است که با نزدیکشدن مرگ وصیت یکی از دستورات لازمالاجرای میت برای افرادی است که با او خویشاوندی دارند و برای اجرای توصیههای وصیتکننده شاهد گرفته میشود که در صورت لزوم شهادت دهند و باید قسم یاد کنند که شهادت خود را نیز کتمان نکند. پس قسمخوردن دلیل بر ایجاد اعتماد شاهدان به وصیتکننده است تا نظم امور به جای خود باشد و این تشریع نقطه اسلامی برای برقراری اعتماد عمومی و رسیدن جامعه به آرامش و حیات توأم با تسکین است.
خدای تبارک و تعالی برای اثبات حقانیت خود به همین قسم متوسل شده است و در بسیاری از آیات برای آنچه میخواهد اثبات کند، به قسم روی میآورد؛ اما در نزد انسان در امور قضایی قسم جایی است که مُنکِر (انکار کننده بیّنه) بیّنه مدعی را انکار میکند. پس این قسم را یاد میکند تا دلایل او را باطل کند؛ اما در قرآن سوگندهای خداوند به مقسمبههای مختلف اعم از قرآن و کتاب و نفس و پیامبر و ماه و خورشید و ... عین بینه است نه اینکه اگر بینه نباشد، قسم جای آن را بگیرد (المیزان، ج6، ص207).
بدرالدین الزرکشی اولین کسی است که در کتاب خود «البرهان فی علوم القرآن» بهطور مختصر از سوگندهای قرآن یاد کرده است و جلالالدین سیوطی نیز در کتاب خود «الاتقان فی علوم القرآن» فصلی را به سوگندهای قرآن کریم اختصاص داده است. کتاب «التبیان فی اقسام القرآن» اولین تألیف مستقل در این زمینه است که شمسالدین محمد بن ابی بکر معروف به ابنقیم جوزیه آن را نوشته و ابوالقاسم رزاقی اولین کتاب فارسی با نام سوگندهای قرآن کریم را تألیف کرده است.
اگرچه مطالبی درباره قسمهای بهکاررفته در قرآن آمده، بیشتر دربارۀ انواع قسم نمونههایی که خداوند به آن قسم یاد کرده و اسرار سوگندهای قرآن است، حتی اهداف و کارکردهای قسم از دیدگاه نحوی نیز بررسی شده است. محمد فاکر میبدی مقالهای با نام تحلیلی بر سوگندهای قرآن نوشته است که در آن تنها انواع قسمها را بررسی کرده است. فهیمه رضایی پایاننامهای با موضوع سیری در سوگندهای قرآن نوشته و نتیجه این پژوهش آن است که سوگندهای قرآنی برای اثبات اصول دین به کار رفته و شامل مباحث استدلالی و نکات اعتقادی در نهایت ایجاز و بلاغت است. روح الله فرجی هم مقالهای با نام سوگندهای قرآنی نوشته که در آن انواع آیات قسم در قرآن را بیان کرده و با ذکر هر آیه نمونههایی را که خداوند به آنها قسم یاد کرده است و ویژگیهای این جملات را بیان میکند و مقالاتی مشابه نیز وجود دارد که نوآوری خاصی در آنها به چشم نمیخورد.
ولی در مقاله حاضر سعی بر آن است که علاوه بر معانی لغوی و اصطلاحی قسم ارتباط معنایی بین قسم و محتوای سوره فجر اثبات شود.
مفهومشناسی قسم در لغت
قسم به معنی سوگند و جمع آن اقسام است (کتاب العین، ج5، ص86) و اصل آن از قَسامه است و قَسامه بر جماعتى اطلاق میشود که بر چیزى سوگند میخورند و آن را میگیرند و یا به چیزى گواهى میدهند.(قاموس قرآن، ج6، ص7 و لسان العرب، ج12، ص481)؛ ولی به اعتقاد راغب، قَسامه سوگندی است که بر اولیاء مقتول تقسیم میشود؛ یعنى چون ادّعا کردند، زید عمرو را کشته است، باید هریک در صورت نبودن شاهد بر ادعاى خویش قسم بخورند و به مرور زمان برای هر سوگندی به کار رفته است (المفردات فی غریب القرآن، ج1، ص670). واژه «قسم» در زبان عربی و تمام اشتقاقات آن مترادف کلمه «سوگند» در زبان فارسی است و قسم را از این جهت قسم گفتهاند که کلام را دو قسم کرده است؛ چون قسم صواب و صحیح را از قسم خطا و اشتباه بیرون میبرد و در اصطلاح قسم جملهای است که با آن جمله دیگری تأکید میشود (مغنی اللبیب ابنهشام، ص56) .سوگند اقرار و اعترافی است که شخص، با شرف و ناموس خود بیان میکند و خدا شخص بزرگی (رسول، امامان و بزرگان) را شاهد میگیرد (فرهنگ فارسی معین، ج 2، ص1956).
وجه نامگذاری سوگند یادکردن، به قسم این است که یادکننده قسم گویا با سوگندخوردن در هر جایگاهی که باشد، از زیبایی و جمال آن نمونهای که به آن قسم میخورد، بهره میبرد (المفردات فی غریب القرآن، ص670) و یمین را به معنای سوگند گرفتهاند؛ زیرا عرب در حین پیمانبستن و هم سوگند شدن، دست راست یکدیگر را میفشردند؛ بنابراین بهطور مجاز به سوگند، یمین گفتهاند (قاموس قرآن، ج7، ص273).
حکمت سوگندهای الهی قرآن
در بیان این مطلب باید گفت قطعاً خداوند از سوگندهای یادشده در قرآن مقصودی داشته است و از این اسلوب برای بیان حکمتی استفاده کرده است. اگرچه خداوند نیازی به سوگند ندارد، سوگندهای قرآن فوائد متعددی دارد که برخی از آنها را بیان میکنیم.
1- برای تأکید و بیان اهمیت اموری که خداوند برای آنها سوگند یاد کرده است (جوابهای قسم) تا مردم در آنها نیک بیندیشند و برای آنها اهمیت ویژهای قائل شوند (سیبویه، 1997، ص104 و تفسیر مجمعالبیان فی تفسیر القرآن، ج 27، ص67). لازم به ذکر است که این عرف اعراب بوده است که در تأکید ماجراها و شنیدهها متوسل به قسم میشدند و خداوند هم پیامبرش را به همین روش فرا میخواند (تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 17، ص111، زرکشی، 1977، ص40). زرکشی نیز معتقد است: سوگند در نزد نحویان جملهای است که با آن خبر تأکید میشود (البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص40).
2- برای توجهدادن انسان به منافع فراوانی که به آنها سوگند یاد شده است، مانند خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز و حتی میوه و خوراکیها از جمله انجیر و زیتون که آنها وسیله رحمت و نعمت و مظهر یگانگی و وحدانیت خداوند است و آثار قدرت نامتناهیش در آنها متجلی شده است (تفسیر منهج الصادقین فی إلزام المخالفین، ج10، ص258 ، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص319).
3- برای بیان واقعیتداشتن اموری که سبب انکار یا شک و تردید مردم است، مانند سوگند به قیامت، فرشتگان، وجدان انسان و امثال آنها؛ زیرا وقتی با دقت به همه چیزهایی بنگریم که قرآن به آنها سوگند خورده است، درمییابیم که مردم بعضی از آنها را انکار و یا در اثر بیاطلاعی از فوایدش تحقیر کردهاند و از حکمت در آفرینش آنها غافل بودهاند که سوگندخوردن به این نمونهها مردم را از شک، تردید، وهم و غفلت بیرون آورده و جایگاه هرکدام از موجودات را بهدرستی نشان داده و حقایق امور را آشکار ساخته است (فی ظلال القرآن، ج5، ص2985).
4- برای تعظیم و تکریم اعمال خیر و شایسته به کار رفته است تا مردم به انجام آنها تشویق و ترغیب شوند. مانند سوگند به اسبان مجاهدان، اوقات فریضه حج و امثال آن (فی ظلال القرآن، ج6، ص3375 و مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج6، ص533).
5- برای تهدید، توبیخ و اقرارگرفتن از مشرکانی که بتهای بیجان را سزاوار پرستش میدانند (تفسیر جوامع الجامع، ج2، ص293).
ارتباط معنایی قسم با محتوای سوره
در سورههایی از قرآن که با قسم شروع میشوند، الفاظی که به آنها قسم خورده شده است (مقسم به) با محتوای سوره ارتباط و تناسب معنایی دارند. در اینجا لازم است بهطور مجمل برخی از نمونههای تناسب معنای مقسمبه با محتوای سورهها را ذکر و سپس ارتباط موضوعات بهکاررفته در سوره فجر را با مقسمبههای ابتدای همان سوره بررسی کنیم.
در سوره تکویر (آیات 15 به بعد) مقسمبهها عبارتند از: خُنَّس، کُنَّس، لیل و صبح که این چهار قسم دارای یک جواب است و آن اینکه قرآن سخن فرشتهای کریم است که قدرتمند و مطاع و امین است و نیز دوست شما (محمد ص) مجنون نیست.
حال چه رابطهای است میان خنّس، کنّس، لیل و صبح با قول جبرئیل که آن را بر محمد(ص) نازل کرد. آنچه در تفاسیر آمده، بیان ستارگانی است که در آغاز شب خودنمایی میکنند و پس از سیر در مدار خود در پایان شب هرکدام در برج خاص خود فرود میآیند و بههنگام صبحدم از انظار مخفی میشوند و روز برمیآید. پس در اینجا چند پدیده تأملبرانگیز است: یکی ستارگان در شب (خنّس) و حرکاتشان به صورت منظم در مدار مخصوص (کنّس) که هرکدام در پایان شب در مخفیگاه خود فرود میآیند و سپس برآمدن صبح که چهار قسم میشود، این چهار قسم جهت اثبات حقانیت وحی الهی (قرآن) بهدست جبرئیل امین است با آن صفاتی که در آیه آمده است (ذیالقوة، ذیالعرش، مکین، مطاع، امین). پس اصالت قرآن و اینکه از ناحیه خداست و فرشتهای امین، مکین و ... آن را از جانب خدا آورده، تردیدناپذیر است. حال اگر قدری دقت شود، یک جریان محسوس به معقول در این آیات ملاحظه میشود و آن اینکه اعراب از ظهور و بروز فرشته و تجلّی آن بر پیامبر(ص) بیاطلاع بودند. درحالیکه آنان به اصل وجود فرشتگان باور داشتند؛ ولی چگونگی بروز و ظهور فرشته و ارسال وحی را نمیدانستند. در اینجاست که کلام خدا با قسم توأم میشود. چهار قسم با چهار پدیده طبیعی و لمسپذیر در سوره ذکر شده است که بیانکننده سیر طبیعی ستارگان در شب در مدار خاصشان تا صبحدم است و با دمیدن آفتاب همه تاریکیها تمام میشود. این بهصورت امری ذهنی و انتزاعپذیر تعقلی را ایجاد میکند که شاعران جاهلی با آن قدرت خارقالعاده ادبی و ذوق و قریحه سرشار در آسمان ادب جزیرةالعرب بهمثابه ستارگان آن سرزمین درآمده بودند و برخی از آنها با اشعارشان معلقات سبع ساخته بودند؛ اما هنگامی که نور قرآن از افق حراء سرزد و آن فرشته وحی که در افق مبین قدرتمندانه تجلی کرد، همه آن ستارگان بهظاهر نورانی را در نهانگاه خود فروبرد و صبح امید دمیدن گرفت و شیطانصفتان را که در لباس شعر و شاعری و کهانت و مانند آن خرافاتی را به خورد تیرهدلان میدادند، به یکباره با مشیت ربالعالمین و نشر ذکر قرآنی از صفحه جزیرةالعرب بزدود. پس میان آن قسمها (مقسمبهها) و آنچه از جانب غیب بر دل پیامبر(ص) نازل شد، تناسب و هماهنگی وجود دارد. یعنی قسمهای این سوره علاوه بر متوجهساختن مخاطبان مشرک به نوامیس طبیعی و ملموس که در مسیر زندگیشان با آن روبرو هستند، آنان را به حوادث جدیدی سوق میدهد که باید با تعقل و ایمان شهود کنند و به آنان یاد میدهد که علاوه بر اشیایی که بصر میبیند و این حوادث طبیعی در زندگیشان کاملاً تأثیرگذار است، قلب نیز حوادثی دیگر از گونه بصیرت را میبیند که در این سوره شباهتهای زیادی با هم دارند. در اینجا دو میدان متصور است: 1- میدان اشیای ملموس طبیعی که با چشم سر دیده میشود؛ 2- میدان اشیای غیر ملموس که با چشم دل مشهود است. در این میدان تشابه محسوس به معقول است که با تجلی رسول عقل (جبرئیل) آغاز میشود و در افق مبین هنگامی که خود را آشکار میکند، همه خناسان و کناسان را در دل خود باطل میکند و دل به یاد (ذکر) حق تبارک و تعالی باز میگردد و با مشیت الهی هدایت ظهور میکند و دلها را از ظلمت شرک پاک میکند؛ شرکی که شیاطین رجیم به وجود آوردند.
در جاهای دیگری که سوره با قسم همراه شده است، باز همین تناسب و هماهنگی بین معقول و محسوس را مشاهده میشود. مثلاً در سوره قیامت در ابتدا دو قسم یاد کرده است: 1- (لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ * وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة) (قیامت/1-2)، محتوای این سوره با هر دو قسم از نظر معنا متناسب و هماهنگ است. تمامی این سوره به دو بخش توصیفی و توصیهای تقسیم میشود؛ لکن این دو قسم با هر دو بخش سوره از نظر معنایی هماهنگ است. درباره قسم به روز قیامت باید چنین برداشت کرد که حوادث قیامت روشن، انکارناپذیر، قدرتمندانه و جدی است و هیچکس را از آن مفری نیست. آنکه در دنیا جسم، اعضاء، احشاء و مانند آن داشت، خداوند همان را در قیامت احیا میکند. بهطوریکه نقوش انگشتان دست نیز به همان صورت منقوش بر بدن بازمیگردد (بَلى قادِرِینَ عَلى أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ) (قیامت/4). این توصیف با آن انشاء که در لا اقسم بیوم القیامة اشاره شد، کاملاً هماهنگ و متناسب است. عبارت (بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسانُ لِیَفْجُرَ أَمامَهُ) (قیامت/5) یا عبارت (بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ* وَلَوْ أَلْقى مَعاذِیرَهُ) (قیامت/14) با قسم دوم (وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة) هماهنگ است. یعنی نفس لوّامه کاملاً به رفتار و اعمال و گفتار صاحب خود بصیرت دارد. این هماهنگی در کل سوره نیز آشکار است؛ چون سایر آیات سوره درباره دو پدیده بسیار مهم در جریان است، یکی قیامت و حوادثی که در آن توصیف شده است مانند (فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ * وَخَسَفَ الْقَمَرُ * وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر) (قیامت/7-9) و دیگر نفس لوّامه و حوادث مربوط به آن که انسان باید خود را سرزنش کند، مانند: (وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ ... وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ باسِرَةٌ * تَظُنُّ أَنْ یُفْعَلَ بِها فاقِرَة ... ثُمَّ ذَهَبَ إِلى أَهْلِهِ یَتَمَطَّى * أَوْلى لَکَ فَأَوْلى * ثُمَّ أَوْلى لَکَ فَأَوْلى) (قیامت/24-35). درواقع تمام توصیفات سوره با انشاآت آن خصوصاً قسمهای این سوره از انسجام کامل برخوردار است.
در فراز دیگر (سوره المرسلات) که با قسمهای پنجگانه آغاز شده است، وجهی متناسب و هماهنگ در کل سوره را در دل خود دارد (وَالْمُرْسَلاتِ عُرْفاً * فَالْعاصِفاتِ عَصْفاً * وَالنَّاشِراتِ نَشْراً * فَالْفارِقاتِ فَرْقاً * فَالْمُلْقِیاتِ ذِکْراً * عُذْراً أَوْ نُذْراً * إِنَّما تُوعَدُونَ لَواقِعٌ) (مرسلات/1-7).
در این پنج قسم فرشتگان وحی بیان و توصیف شدهاند که ضمن با عظمت خواندن آنها به این پدیده شگفت در وحی قسم یاد کرده است تا وقوع قیامت را تأکید کند؛ اما آنچه پس از این آیات ششگانه اهمیت دارد، هماهنگی بسیار لطیف و خوب از نظر معنایی است. برای استشهاد به این امر بهتر است آنچه را در تفسیر المیزان دلیل آورده ذکر کنیم:
من لطیف صنعة البیان: فی هذه الآیات السّت إنّها مع ما تتضمّن الإقسام لتأکید الخبر الذی فی الجواب، تتضمّن الحجة علی مضمون الجواب وهو وقوع الجزاء الموعود فإن التدبیر الربوبی الذی یشیر الیه القسم اعنی ارسال المرسلات العاصفات ونشرها الصحف وفرقها والقاءها الذکر للنبیّ تدبیر لا یتم إلا مع وجود التکلیف الالهی والتکلیف لا یتم إلّا مه تحتم وجود یوم معد للجزاء یجازی فیه المعای والمطیع من المکلفین (المیزان، ج20، ص161).
همانطورکه میبینیم از لطایف صنعت بیان و بلاغت در این سوره همین است که در شش آیه اول سوره آنچه را در جواب قسم وجود دارد، تأکید کرده و خود این آیات دال بر قسم عین حجت برای جواب قسم است. در جواب قسم تأکید بر وقوع قیامت و جزای موعود شده و مضمون این آیات گویای تدبیر ربوبی است که قسمهای مذکور به آنها اشاره دارد. یعنی ارسال فرشتگان مرسل آن هم با سرعت وصفناپذیر چون باد و نشر قرآن بهدست آنان و بیان حلال و حرام مندرج در آن (فالفارقات فرقا) و القای این آیات بهطورکلی به پیامبر(ص) معنا ندارد، جز آنکه تکلیفی الهی موجود باشد و این تکلیف نیز به اتمام نمیرسد، مگر با حتمیبودن وجود قیامت و روز موعود برای جزا و پاداش تا گناهکاران از مؤمنان تمییز داده شوند و هرکدام راه خود را بروند.
یعنی قسمهای آغازین سوره عین دلیل بر وقوع قیامت است؛ چنانکه گویا من این سوگند را یاد میکنم که قضیه به وقوع پیوندد: أقسم بهذه الحجة أن مدلولها واقع (همان مصدر). بهعبارتدیگر در کل این مقسمبهها که در آغاز سوره آمده، دلیل وقوع قیامت تضمین شده است (دلالت تضمینی)؛ بهطوریکه در هر مقسم به از این اقسام قسم دیده میشود: (فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ) (ذاریات/23)، (لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُون) (حجر/72). در آیه پیشآمده که ربوبیت آسمان و زمین همان مبداء فاعلی برای روزی بندگان است و در آیه بعدی آمده است که حیات پیامبر(ص) موصوف به عصمت و طهارت، بر مستی و کوری دل آنها دلالت دارد؛ کسانی که حقیقت حادثه را نمی فهمند و حتی از مستی و بیعقلی خود نیز غافلاند.
در آیه (وَالشَّمْسِ وَ ضُحاها ... وَنَفْسٍ وَ ما سَوَّاها) (شمس/7-1) آمده است که این نظام محکم و متقن در هستی به همان نفس مُلهَمه منتهی میشود که تمییزدهنده فجور و تقواست و این قسمهای اول سوره شمس خود دلیلاند، بر فلاح و رستگاری اهل تقوا و ناامیدی اهل فجور که حقیقت خودشان را بهدست خودشان پنهان کردند(همان مصدر) و سایر سورههایی که قسم در آنهاست، به همین روش استناد میشود.
در سوره عصر نیز به کلمه «عصر» سوگند یاد شده است، هرچند عدهای بر این باورند که منظور از عصر روزگار است؛ زیرا در آن عبرت و اعتباری برای افراد مختلف است (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص815) و برخی آن را زمان رسالت پیامبر(ص) بیان کردهاند که بهترین زمانها است (منهج الصادقین، ج10، ص339). عدهای نیز آن را زمان ظهور اسلام میدانند که وضعیت مسلمانان و کافران مشخص شد (التحریر و التنویر، ج30، ص466). ولی با توجه به مضمون دو آیه بعد که بیان میکند خسران عالم، انسان را فرا میگیرد و تنها کسانى را شامل نمیشود که از حق پیروى و در برابر آن صبر کنند و این اقلیت عبارتند از کسانى که به خدا و روز جزا ایمان بیاورند و عمل صالح انجام دهند، پس مناسبتر آن است که منظور از عصر، عصر ظهور رسول خدا (ص) باشد که عصر طلوع اسلام بر افق مجتمع بشرى و ظهور و غلبه حق بر باطل است (المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص355).
در بیان سوره تین بعضى از مفسران گفتهاند: مراد از کلمه «تین» (انجیر) و «زیتون» دو میوه معروف است که خداىتعالى به آنها سوگند یاد کرده، بهسبب اینکه در آنها فواید بسیار زیاد و خواص و منافعى سراغ داشته است (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص775، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج4، ص264). ولى بعضى دیگر گفتهاند: منظور از تین کوهستانى است که دمشق بر بلندى آن واقع شده و منظور از زیتون کوهستانى است که بیتالمقدس بر بالاى یکى از کوههایش بنا شده است و اطلاق نام دو میوه انجیر و زیتون بر این دو کوه شاید براى این بوده که این دو میوه در این دو منطقه مىروید و سوگندخوردن به این دو منطقه هم شاید بهسبب این بوده که عده بسیارى از انبیا در این دو نقطه مبعوث شدهاند (روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج15، ص393، بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج4، ص265) و مراد از «طُورِ سِینِینَ» کوهى است که در آن خدایتعالى با موسى بن عمران تکلم کرد که «طور سیناء» هم نامیده مىشود. مراد از «هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ» مکه مشرفه است و بلد امینش خواند؛ چون امنیت یکى از خواصى است که براى حرم تشریع شده است (المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص319). ولى چون قول خداىتعالى «وطور سینین و هذا البلد الأمین» معطوف بر آن دو است، پس بر حسب ظاهر مناسب این است که مقصود از آن دو یکى از مکانها باشد؛ ولی بهترین تأویل این است که مقصود از «تین» جهت نفس عمّاله الهیّه و مقصود از زیتون جهت نفس علّامه باشد که در عالم صغیر آن دو مسجد هستند و منظور از هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ مکّه است و امینبودن آنجا بدان جهت است که آنجا محل امن قرار داده شده است. چه بسیار کسانى که قصد تعرّض به آنجا را داشتند؛ ولی گرفتار شدند، مانند اصحاب فیل و «طور سینى» بر حسب تأویل در عالم صغیر اشاره به جهت بالا و علیا از نفس است که هرکس به آنجا صعود کند با پروردگارش مناجات مىکند و حضرتش را مىبیند (بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج4، ص264) و با توجه به موضوع سوره که بعث و جزا را بیان میکند، با سوگندهای یادشده نیز ارتباط دارد.
در سوره تین خداوند به سرزمین شام و بیتالمقدس و شهر مکه سوگند یاد کرده و بیان داشته است که ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم؛ ولی او به علت انتخاب بد به پایینترین مرحله باز گردانده شد. خداوند در این سوره به سرزمینهایی که انبیاء و اولیای الهی در آن هدایت کردند، سوگند یاد کرده است و به این دلیل خلقت انسان را مطرح کرده است که انسان در شرایط کافی و لازم برای پیروی از رسالت انبیا و طیکردن طریق هدایت قرار گرفته و تقویم یافته است و این خود اوست که باید خود را در مسیر الطاف و فیوضات حق قرار دهد تا به کمک استعدادها و قوای فطری خود به سعادت برسد (المیزان، ج20، ص320).
از جمله سورههایی که با سوگند آغاز شده، سوره فجر است که اینک ارتباط معنایی قسمهای بهکاررفته در این سوره با محتوای آن را بررسی میکنیم.
موضوعات مطرحشده در سوره فجر
خداوند در آغاز سوره به چهار نمونه از اوقات مهم و خاص دنیا یعنی «فجر، لیال عشر، شفع، وتر و لیل» اشاره کرده است که در هرکدام وقایعی درخور توجه اتفاق افتاده است و در ذیل مفصلاً به آن اشاره خواهیم کرد و در ادامه میفرماید، انسان بدون شک برانگیخته میشود و نتیجه اعمال خود را میبیند. جواب قسمهاى مذکور حذف شده است؛ چون آیات بعدى که از عذاب اهل طغیان و کفران در دنیا و آخرت و ثواب نفوس مطمئنه خبر مىدهد، دال بر این است که سوگندها در پی اثبات این معنا هستند که خداىتعالى بهسبب امتحان بندگانش به بعضى از آنها نعمت مىدهد و از بعضى دیگر دریغ مىدارد (فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ * وَأَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَن) (فجر/15-16) و حذف این جواب و اشاره به آن بهطور کنایه رساتر است و در باب تهدید و انذار و بشارت نیز مؤکدتر است (المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص280-282).
در چندین آیه از این سوره به سرگذشت اقوامی اشاره میشود که در اثر سرکشی و نافرمانی خداوند به فرجامی شوم دچار شدند و در اوج قدرت و فرمانروایی به ذلت و خواری کشیده و با وجود ثروت و مکنت مستحق عذاب الهی شدند (أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ * إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ * الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ * وَثَمُودَ الَّذِینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ * وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ * الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ) (فجر/6-11). بیان سرنوشت این اقوام نیز برای روشنشدن این مطلب است که وعدههای خداوند حق است و همانگونه که اقوام طاغی آن وعدهها را دروغین پنداشتند و به کارهای زشت و ناپسند خود ادامه دادند و با وجود مکنت مالی و نفوذ در میان مردم، خداوند بنیان حکومتی آنها را در هم شکست و آثار زندگی آنها را از دیدگان همه محوکرد (فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ) (فجر/13). وعده آمدن قیامت و مبعوثشدن انسان و رسیدگی به اعمال خیر و شر او نیز امری حتمی و قطعی است و نیازی به سوگند ندارد؛ ولی علاوه بر سوگند برای عینی و ملموسکردن تحقق وعدههای خداوند به سوگندهای مؤکد آنها را تقویت کرده است تا جایی برای شک و تردید وجود نداشته باشد.
و در قسمت پایانی خداوند ورود به بهشت و بهرهمندی از نعمتهای جاویدش را پاداش کسانی قرار میدهد که به او ایمان داشتند و به مقدرات او خشنود بودند و میفرماید: (یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی) (فجر/27-30).
آیه اول (وَالْفَجْر)
فجر در اصل به معنى شکافتن است (قاموس قرآن، ج5، ص152). صبح را به آن دلیل فجر گویند که شب را میشکافد (المفردات فی غریب القرآن، ص626) و به معنی صبح و روشنایی نیز است (کتاب العین، ج6، ص111). «فجر» در عبارت وَ الْفَجْرِ شکافتهشدن عمود صبح است که خداوند سبحان بدان سوگند یاد کرده است، چنانکه در آیه: وَالصُّبْحِ إِذا تَنَفَّسَ نیز به صبح سوگند یاد کرده است (تفسیر جوامع الجامع، ج4، ص485)؛ لیکن برخی فجر را در این آیه به معنى مطلق آن یعنى سپیده صبح تفسیر کردهاند (فی ظلال القرآن، ج6، ص3902). حتی برای آن معنای مجازی در نظر گرفته میشود و درخشیدن اسلام و نور پاک محمدى (ص) در تاریکى عصر جاهلیت و یا درخشیدن سپیده صبح قیام مهدى(ع) به هنگام فرورفتن جهان در تاریکى و ظلمت ظلم و ستم و یا قیام عاشوراى حسینى در آن دشت خونین کربلا و یا شکافتن پردههاى تاریک ظلم بنى امیه را از مصادیق فجر محسوب کرد و یا نخستین جرقههاى بیدارى را که در دلهاى تاریک گنهکاران ظاهر مىشود و آنها را به توبه دعوت مىکند از مصادیق فجر دانست (نمونه، ج26، ص442؛ تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج14، ص267). برخی فجر را اول محرم دانستهاند، زیرا سال در آن روز نو میشود و عدهای فجر را روز عید قربان تعبیر کردهاند؛ براى اینکه در آن قربانى واقع میشود و متصل به ده شب میشود (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص736؛ الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج6، ص344).
اکنون لازم است با توجه به معانی ذکرشده در منابع تفسیری ارتباط قسمهای بهکاررفته در آغاز سوره با محتوای سوره را بیان کنیم. در اثنای سوره به چند موضوع مهم تصریح شده است. اولین موضوع که ارتباط بیشتری با اولین قسم ذکر شده دارد، جریان قوم عاد، ثمود و فرعون است که اشاره به سه تمدن بزرگ تاریخ دارد. از نگاه باستانشناسی آنها تمدنهای شگفتیسازی به شمار میآیند که هرکدام به نوبه خود دارای ارزش و مقام والایی بودند. قوم عاد از نظر تمدن تا حدود زیادی پیشرفته بودند، شهرهای آباد، زمینهای خرم و سرسبز، باغهای پرطراوت داشتند، آنچنان که قرآن در توصیف آنها میگوید: «الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» (فجر/8) و براساس آیات قرآنی دارای تمدنی پیشرفته در زمینه معماری و بناسازی بودند: (کَذَّبَتْ عادٌ الْمُرْسَلِینَ * أَ تَبْنُونَ بِکُلِّ رِیعٍ آیَةً تَعْبَثُونَ * وَتَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُون) (شعرا/129-126). قوم هود (ع) در بالای کوهها و نقاط بلند، ساختمانهایی به بلندی کوه میساختند تا برای گردش و تفریح به آنجا روند و تنها هدفشان فخرکردن به دیگران و پیروی از هوی و هوس بوده است (المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص300). قوم عاد مردمی درشتهیکل و نیرومند و در عهد خود از سایر اقوام متمدنتر بودند، شهرهایی آباد و خرم و زمینهایی حاصلخیز و باغهایی از خرما و انواع زراعتها و در بین اقوام دیگر مقامی ارجمند داشتند (مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، ج7، ص310). حضرت هود از قوم خود میخواهد که شاکر خداوندی باشند که نعمتهای متعددی به آنها عطا کرد؛ زیرا کفران نعمت غضب و عذاب خداوند را به همراه دارد؛ ولی این سخنان در آنها تأثیری نداشت و حضرت هود از ایمانآوردن آنها مأیوس شد (قالُوا سَواءٌ عَلَیْنا أَ وَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُنْ مِنَ الْواعِظِین) (شعرا/136) و خداوند پس از قوم عاد، ثمود را وارث آن سرزمین ساخت که دارای تمدن پیشرفته و شهرها و آبادیهای محکم بودند و از قطعههای عظیم سنگهای کوه ساختمان میساختند و برای حفظ خود پناهگاههای استواری ساخته بودند (وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ عادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِها قُصُوراً وَتَنْحِتُونَ الْجِبالَ بُیُوتاً فَاذْکُرُوا آلاءَ اللَّهِ وَلا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِین) (اعراف/74). آنها در یک منطقه کوهستانی میزیستند و دارای تمدن پیشرفته مادی بودند که به آنها امکان میداد تا در درون کوهها، خانههای امن تهیه کنند تا در برابر طوفانها و سیل و زلزله در امان باشند (وَکانُوا یَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبالِ بُیُوتاً آمِنِین) (حجر/82) و صاحب نعمتهای بیشماری بودند (فِی جَنَّاتٍ وَعُیُونٍ * وَزُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُها هَضِیم) (شعرا /148-147)؛ ولی با وجود هشدارهای حضرت صالح مبنی بر اطاعتنکردن از هوای نفس و پذیرفتن تقوای الهی همچنان رسول خدا را تکذیب و انکار کردند (کَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِین) (شعرا/141). تمدن مصر باستان از شاخصترین تمدنهای زمانه خود است. این تمدن با بیش از شش هزار سال قدمت یکی از پر رمز و رازترین تمدنهایی است که انسان تا به امروز با آن ارتباط برقرار کرده است. وجه مشترک آنها این است که هر سه تمدن پس از یک دوره طولانی و حادثهساز به فساد کشیده شدند و در همه آنها یک ناجی ظهور کرده است. بنابراین بین قسم «والفجر» و ظهور سه پیامبر که فجر صادق را در هر سه تمدن آغاز کردند، تناسب وجود دارد و اینگونه توصیف میشودکه قیام حضرت مهدی(عج) نیز بهمنزله فجری است که ظلمتها و تاریکیها را از عصر کنونی میزداید و باعث گسترش عدالت میشود. بحرانی نیز به این وجه اشاره کرده و منظور از فجر را قائم آل محمد(ص) بیان کرده است (البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص650). حتی عدالت به روشنایی فجر تشبیه شده است، همانگونه که دمیدهشدن سپیده صبح، روشنایی و امید را در دل مردم زنده میدارد، نشر عدالت در میان مردم نیز سبب رویش فجر امید میشود، بعد از اینکه ظلم و بیداد آنها را تیره و تار کرده بود. حسینی استرآبادی نیز در تفسیر خود تشبیه ظهور قائم را به فجر از باب مجاز دانسته است (تأویل الآیات الظاهرة، ج1، ص767). ابنعباس نیز فجر را انفجار تاریکی از صبح میداند (زاد المسیر فی علم التفسیر، ج4، ص437) و عدهای گفتهاند فجر نامیده شده؛ زیرا زمان انفجار نور از دل تاریکی است (فتح القدیر، ج5، ص527) که همه معانی گفتهشده با ظهور قائم(عج) و زدودن تاریکی و جهل و ظلمت تناسب دارد.
به نظر میرسد، بیان اینگونه سوگندها نیز با ذکر معاد جسمانی و برپایی قیامت و رسیدگی به اعمال بندگان تناسب و هماهنگی داشته باشد؛ زیرا فجر نشانه تمامشدن یک دوره رنج و زحمت و صبر در برابر ناملایمات و شروع دوباره زندگی و حیات انسانها با وصفی تازه است (ارشادالأذهان، ج1، ص598). معاد جسمانی نیز نشاندهندۀ تمامشدن مدت زمان زندگی انسان در دنیا و شروع زندگی جدید در دنیای دیگر است. چنانچه حسینی نیز در کتاب خود به این وجه اشاره کرده است و منظور از فجر را انفجار قبور و بعث افراد میداند (تفسیر اثناعشری، ج14، ص186 و سورآبادی، ج4، ص2811)؛ زیرا سیر و حرکت شب و رفتن آن بهسمت روز دلالت بر نوشدن زندگی و تلاش دوباره انسان برای امرار معاش است و اینگونه تصور میشود که همانگونه که شب بهسمت روشنایی صبح در حرکت است، تاریکیها و ظلمتهای دنیوی و ظلم و ستم افراد طغیانگر نیز سرانجام به انتها میرسد و نوبت ظفر و پیروزی مظلومان و نیکوکاران میشود و به دنبال آن نیکوکاران به پاداش اعمال خود میرسند و کافران مجازات خواهند شد و حاصل امتحانات الهی بر همگان عیان خواهد شد. همانگونه که با سپریشدن شب، فجر و روشنایی صبح آشکار میشود و با تمامشدن دنیا نیز قیامت برملا میشود، گویا سیر و حرکت شب به گذر دنیا و طلوع فجر به برپایی قیامت تشبیه شده است. نتیجهای که از این بحث عائد میشود، این است که با توجه به نظر مفسران دربارۀ سوگند به فجر آنکه تناسب بیشتری با موضوعات بعدی سوره دارد، همان انفجار نور در دل ظلمت است که هم با فلسفه تاریخ بشر و سنتهای حاکم بر جامعه و تاریخ تناسب دارد و هم با مبعث و رستاخیز هماهنگ است.
آیه دوم (وَ لَیالٍ عَشْر)
اگرچه کلمه لیال در این آیه نکره آمده است؛ ولی منظور عمومیت آن نیست، بلکه به عظمت آن اشاره دارد؛ زیرا نکرهبودن کلمه بر تفخیم و تعظیم آن میافزاید و چه بسا نکرهآمدن لیالی برای بیان اهمیت و فضیلتی باشد که نسبت به سایر شبها دارد، چنانچه برخی از مفسران نیز به آن اشاره کردهاند (تفسیر جوامع الجامع، ج4، ص485). برای شبهای ده گانه اقوال مختلفی بیان شده است: عدهای آن را از اول تا دهم ذى الحجه دانستهاند (المیزان فی تفسیر القرآن، ج20، ص279) که بزرگترین و تکاندهندهترین اجتماعات عبادى، سیاسى مسلمانان جهان در این ایام است. دهه اول محرم نیز معنای مناسبی برای این شبها است (فی ظلال القرآن، ج6، ص3903)؛ ولی اگر مراد از فجر نماز صبح باشد، منظور از شبهاى دهگانه هم عبادت در آنها است (روح المعانی، ج30، ص120) و بعضى گفتهاند: مقصود همان ده روزى است که موسى (ع) با آن، سى روز میقات طور را کامل کرد و جمع این توقف از سی روز به چهل روز، سبب رسیدن موسی(ع) به مقامات بلند عرفانی شد. بهطوریکه او شایسته امامت و رهبری امت خود شد و در همانجا بود که نسخههای کتاب هدایت را به دست گرفت و روانه مردمی شد که سالها اسیر طاغوتیان زمان بودند و وقت آن رسیده بود تا فرد و جامعه را به کمال خویش رساند (و فرمود: وَواعَدْنا مُوسى ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْناها بِعَشْرٍ ...) (بقره/51) (مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص736 و تفسیر بیانالسعادة فی مقامات العبادة، ج4، ص251) و منظور ده شب اول ذی الحجه است که به سی شب ملاقات حضرت موسی(ع) با پروردگار اضافه شد و پس از اتمام این مدت و دریافت کتاب تورات و هدایت قوم خود به یکتاپرستی، آنان همچنان گوساله را پرستش و از پیامبر خود سرپیچی کردند و خداوند نیز عذاب بیسابقهای بر آنها نازل کرد و این حادثه به دنبال همان حوادث تلخی بود که در آنها بنی اسرائیل از شر فرعونیان نجات یافتند و دوباره به بتپرستی بازگشتند. اضافهشدن این ده شب به سی شب توقف موسی(ع) در طور سببب تردید بنی اسرائیل به بازگشت موسی(ع) شد و این امر نقشه شوم سامری را تقویت کرد و آنان از توحید به شرک بازگشتند. نتیجه آنکه سوگند به لیالی عشر اشاره به این حقیقت دارد که انقلاب موسی(ع) وقتی به پیروزی کامل میرسد که با غیاب آن بزرگوار در ده شب اضافی صابران و شاکران موحد را از صف افراد سستایمان و طالب دنیا خارج کند و این خود امتحانی بزرگتر است تا اگر رهبر نهضتی از حضور در مردمش غایب شد یا از دنیا رفت، خود آن ملت بهراحتی طعمه عدهای هوسباز دنیاطلب نشود. پس نقش محوری لیالی عشر در اینجا بسیار متناسبتر از تفسیرهای دیگر است.
آیه سوم (وَالشَّفْعِ وَالْوَتْر)
شفع و وتر اشاره به اعداد زوج و فرد دارد. بعضى معتقدند: مراد دو رکعت نماز معروف به شفع و یک رکعت نماز معروف به وتر است که در آخر شب خوانده مىشود (تفسیر قمى، ج 2، ص 419). دیگری گفته است شفع روز قربان و منظور از وتر روز عرفه نهم ذى الحجه است که زائران خانه خدا در عرفات هستند (مجمعالبیان، ج 10، ص 485) و یا شفع روز نحر است و وتر روز عرفه است؛ ولی برخی شفع را نفس انسانى تصور کردهاند که منضم به بدن باشد و وتر روح مجرد از بدن است (نورالثقلین، ج 5، ص571) و حتی مراد از شفع را تمام انسانها دانستهاند (تفسیر فخر رازى، ج31، ص163). اگر خداوند در این آیه به شفع و وتر سوگند یاد کرده، درحقیقت به عدد قسم خورده است؛ زیرا اندازه هر چه هست، با عدد ثبت و ضبط مىشود و این نعمت عدد خود از بزرگترین نعمتهاى خداست. مطابق این تفسیر خداوند به کل اعداد زوج و فرد سوگند یاد کرده است؛ اعدادى که همه محاسبات و نظامها بر محور آن مىچرخد و سراسر عالم هستى را فرا مىگیرد. گویى فرموده است، قسم به نظم و حساب و درحقیقت مهمترین مطلب در جهان هستى همین مسئله نظم و حساب و عدد است و در زندگى انسانها نیز پایه اصلى را تشکیل مىدهد (تفسیر قرطبى، ج20، ص40)؛ اما میان احتمالاتی که مفسران در قسمهای چهارگانه ذکر کردهاند، با محتوای آیه از نگاه زبانشناسی تناسبی ندارد و آنچه آنان تاکنون ذکر کردهاند، در حد یک سلسله احتمالات است؛ زیرا چند تمدن بزرگ در همین سوره از آنها یاد شده است که آنان ظهور و بروز و سپس افول و غروب داشتهاند و بر برخی از آنها که از فرمان خدا سرپیچی کردهاند، عذابهای سختی نازل شده که در سوره الحاقه به آنها اشاره شده است (سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَثَمانِیَةَ أَیَّامٍ حُسُوماً فَتَرَى الْقَوْمَ فِیها صَرْعى کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ خاوِیَةٍ) که در یک قوم عدد شبهایی که عذاب شدند، فرد و وتر و در قوم دیگر عددی که روزها عذاب شدند، متناسب با شفع و زوج است. این تناسب با افول آن تمدنها متناسبتر است و این امری است که بر آن اصرار میورزیم و مراد از شفع و وتر همان شبهای هفتگانه یا روزهای هشتگانه است. به این معنی که شفع اشارت به عذاب هشت شبانهروز قوم عاد بوده و وتر متناسب با عذاب هفت شبانهروزی است که قوم ثمود به آن مبتلا شدند. حال در تأیید آنچه گفته شد، میگوییم که برخی مفسران این نکته را با سنجش دقیقتر بیان کرده و گفتهاند: مراد از کلمه «شفع» روزهاى قوم عاد و منظور از وتر شبهاى آن است (روحالمعانى، ج30، ص120). چنانچه در سوره الحاقه خداوند میفرماید: عذابی بر قوم عاد نازل کردم که هفت روز و هشت شب ادامه داشت (سَخَّرَها عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیالٍ وَثَمانِیَةَ أَیَّامٍ) (الحاقه/ 7) و با توجه به این مطلب که در ادامه سوره از قوم عاد و نزول عذاب الهی و نابودی کامل آن قوم سخن به میان میآید، منظور از شفع هشتشب و وتر هفتروز متوالی بر عادیان است که عذاب الهی بر آنان نازل شد و آن قوم را بهطور کامل به هلاکت رساند. در تفسیر نمونه نیز بدان اشاره شده است که این هفت شب و هشت روز پى در پى زندگى گسترده و با رونق این قوم عظیم را درهم کوبید، متلاشى ریشهکن کرد (تفسیر نمونه، ج24، ص439).
آیه چهارم (وَاللَّیْلِ إِذا یَسْرِ)
سوگند به تاریکى شب که در حال رفت و آمد است و این رفت و آمد دلالتهای دیگری نیز دارد و آن این است که پدیدهای در حال محوشدن و پدیدهای در حال بروز و ظهور است. این مفهوم رفت و آمد را مفهوم محسوس میگیریم که دلالت عقلی نیز بر آن حاکم است؛ یعنی عالم طبیعت بروز و ظهور یا کون و فسادی دارد یا بهعبارتدیگر پدیدهای غروب میکند و پدیدهای بر میآید یا دستهای از اشیاء تغییر حالت میدهند و از شکل ظاهریشان به امر دیگر تبدیل میشوند و این مفهوم عقلی و انتزاعی از آن امر محسوس و بدیهی استعاره میشود. این استعاره را استعاره شناختی گویند که در استدلالهای عقلی و برهانی کاربرد فراوان دارد و درواقع این مفهومهای استعاری شناختی حد وسط برهان قرار میگیرند تا خواننده از دقت در آنها یا دقت در آن قسمها به یک حقیقت دیگر برسد که در سوره فجر آن حقیقت عقلانی در ذیل ظهور تمدن و محو تمدن دیگر شناخته میشود.
مراد از شب در این آیه شب مشعر است؛ زیرا حاجیان از عرفات به مشعر میروند و پس از سپیدهدم و ادای فریضه صبح قریب طلوع خورشید به منى رهسپار مىشوند (انوار درخشان، ج18، ص123) یا مقصود قسم به شب است، آنگاه که پشت کند، مانند «وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ» یا مقصود قسم به شب است، آنگاه که بر ما روى آورد و مقصود از شب مطلق شب یا خصوص شب مزدلفه است که حجاج در اول آن شب از عرفات به مزدلفه مىروند و درآخر آن شب و ابتداى روز از مزدلفه به منى کوچ میکنند (تفسیر بیان السعادة، ج4، ص252). خداىتعالى موسى (ع) را براى مدت سى شب به منظور گفتگوى با وى به درگاه خود فراخواند و ده شب دیگر براى اتمام آن گفتگوها بر آن مدت افزود و درنتیجه میقات پروردگارش چهل شب تمام شده است. اگر حساب را بر روى شبها برده است نه روزها (حال آنکه در این مدت موسى روزها هم در میقات بسر برده)، این امر براى آن است که غرض از این میقات تقرب به درگاه خدا و مناجات با او است و شبها اختصاص بیشترى براى این کار داشته و حواس انسان نیز جمعتر و نفس براى انسگرفتن آمادهتر است، آن هم در چنین مناجاتى که در تورات آمده و حتی گفته شده، زمان وعده خداوند با موسى چهل «شب» بوده است؛ زیرا شروع هر ماه با شب است (تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص45) و چون حساب ایام نزد عرب با ماه است و ماه از شب آغاز میشود؛ بنابراین شب پایه حساب شده است. به نظر می رسد، منظور از سپریشدن شب تمامشدن شبهای مناجات حضرت موسی (ع) با خداوند است.
همانطورکه دیدیم در این سوره چهار قسم دیده میشود. هرکدام از اینها با محتوای سوره ارتباط دارد و مخاطب آن گروههایی بودند که بیشترین حوادث تلخ تاریخ گذشته مربوط به آنهاست؛ لکن به سه گروه از آنها در آیات این سوره تصریح و از انسانها بهطورکلی اسم برده شده است. علت آن است که با تفکر در تاریخ گذشتگان و حال برای اصحاب عقل این نکته به دست میآید که در این قسمها هشداری هوشمندانه است به فلسفه تاریخ حاکم بر بشریت همانطورکه فرمود: (هَلْ فِی ذلِکَ قَسَمٌ لِذِی حِجْرٍ). چنانچه در محتوای معنایی «حجر» دقت شود، چنین گفته میشود که اصحاب حجر(اصحاب عقل) خود را پایبند سنت تاریخی میکنند که در گذشته اتفاقاتی اعم از خوب یا بد واقع شده و آن سنتها بر زندگی بشر سایه افکنده است که اگر به آنها درست نگاه شود، الگویی فراسوی راه بشر برای رسیدن به تمدن واقعی یا رشد اجتماعی است.
این اقوامی که در این سوره نام آنها را صریحاً برده، یکی قوم عاد است که صاحب آسمانخراشهای بلند بودند. دیگری قوم ثمود است که از نظر پیشرفت و صنعت قوم عاد را پشت سر گذاشته بود و به جای ساختن آسمانخراش از خود بلندیها و کوهها ساختمانهایی به جای گذاشتند که زیباییهای هنری را همراه با استحکام در خود جای داده بود. گروه سوم فرعونیاناند که از نظر قدرت و وسعت حکومت و آثاری که برجای گذاشتند، زبانزد تاریخ بشر بوده و هستند. گروه چهارم خود انسان است که در تمام ازمنه تاریخ با رفتار و کردار خاصی که دارد، دچار مشکلات فراوان جسمی و روحی شده و برای خود قوانینی وضع کرده و اعمالی مرتکب شده که در دام هواها و هوسهای نفسانی گرفتار آمده و جامعهای را به وجود آورده که تاریخ گذشته بشر نتوانسته است در روند نگرشهای آتی او تأثیرات مثبت گذارد. در این آیات خدای تبارک و تعالی تصریحاً انسان را به رعایت سنتهایی دعوت کرده است که پایبستبودن به آن سعادت و آرامش آن هم آرامش روحی میآفریند و او را رشد میدهد و هدایت میکند، تا جاییکه به مقام نفس مطمئنه میرسد و در راه رسیدن به خداوند دو گام اساسی برمیدارد. یکی در راه رضایتمندی از منش خود انسان و دیگر کسب رضای خداوند که او راضی است و انسان مرضی و این راه سعادتی است که جنّة اللقاء را برای انسانیت انسان رقم میزند و به همین دلیل است که سوگند چهارم نیز با جریانهای تمدنی کل انسانها از آغاز خلقت آدم تاکنون تناسب شگرفی در پی خواهد داشت.
نتیجه
قسم عبارت است از ایجاد ارتباطی خاص بین خبر و یا انشاء و بین چیز دیگرى که داراى شرافت و منزلت است. بهطورى که بر حسب این قرارداد، بطلان و دروغ بودن انشا یا خبر مستلزم بطلان آن چیز باشد و چون آن چیز در نظر صاحب قرارداد داراى جایگاهی ویژه است و هیچگاه راضى به اهانت به آن نیست. به این دلیل فهمیده مىشود که در خبرى که داده، راستگو است و در تصمیمى که گرفته پایدار است. پس قسم در اینگونه امور تأکیدى بالغ است. سوگند از رسومى است که در تمامى زبانها متداول و رایج است و مختص به یک زبان و از مخترعات یک نسل نیست و حیات اجتماعى انسان وى را به آن هدایت کرده است؛ زیرا انسان در بعضى مواقع مىفهمد که چارهاى جز توسل به سوگند و استفاده از آن ندارد و گاهی در مجتمعات انسانى به منظور دفع تهمت و دروغ و یا تسکین نفس و تأیید خبر به آن متوسل مىشوند. آغازشدن سورهها با اسلوب قسم نیز نشان از بیان امری مهم نزد خداوند است که برای تأکید آن اسلوب قسم را برگزیده است و مقسمبه در اینگونه سورهها با محتوای همان سوره ارتباط و تناسب معنایی دارند.
با توجه به اینکه در هر سورهای که خداوند تبارک و تعالی سوگند یاد کرده است، ثابت کردیم آن سوگند با محتوای سوره ارتباط دارد و از طرف دیگر یادکردن سوگند از طرف خداوند برای با اهمیت جلوهدادن محتوای متن است، این نتیجه به دست میآید که خداوند در سوره فجر چند مطلب مهم را تأکید کرده است و برای همین امر سوگند میخورد. ضمن آنکه ثابت کردیم، بین این سوگند و آنچه اتفاق افتاده است، تناسب معنایی وجود دارد. از همه این قسمها که هریک حد وسط برهانی برای اثبات حوادث اجتماعی و بروز و ظهور آنها در طول تاریخ بشریت است، چنین استدلال میشود که ظهور یک تمدن با فجر الهی هماهنگ و حوادث تلخ یا شیرین آنها با لیالی عشر متناسب است و بلاها و مصیبتهای آن با شفع و وتر تناسب منطقی دارد و نیز بین این سوگندها و آن تمدنها در این سوره مانند سور دیگر در قرآن تناسبی استعاری ازگونهشناختی برقرار است.