Some Manifestations of Verbal Economy in the Quran, (case study the last five parts)

Document Type : Research Article

Authors

1 * Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Kashan, Kashan, Iran

2 Ph.D, Department of Arabic Language and Literature, University of Kashan, Kashan, Iran

Abstract

Verbal economy is a matter available in all languages and refers to the application of the lowest physical and mental activity to transmit meaning and tenors. It is sometimes called "low attempt basis". Arabic language is one of those languages that features economy and Quran is one the best examples of brevity and selected talk and low attempt basis.This study aims at searching and studying manifestation of verbal economy in the last five parts of the Quran by descriptive- analysis method.The results of the study represents that Quran pays attention to all  levels and verbal layers for reserving  and rapid placing in minds and for communicating and low attempt basis in all levels and verbal layers. Quran also has pay attention to using vocals and it has used from words elimination power until the usage of the energy minds or physical minimized.

Keywords


Article Title [Persian]

جلوه‌هایی از اقتصاد زبانی در قرآن کریم«بررسی موردی جزء 26ـ 30»

Authors [Persian]

  • روح الله صیادی نژاد 1
  • صدیقه جعفر نژاد 2
1 استادیار زبان و ادبیات عرب دانشگاه کاشان، کاشان، ایران
2 دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عرب دانشگاه کاشان، کاشان، ایران
Abstract [Persian]

اقتصاد زبانی گفتاری است که در همه زبان‌های دنیا وجود دارد و به این معناست که کمترین فعالیت عضلانی و ذهنی برای ارائه معانی و مفاهیم مدّ نظر ارائه گردد و به دیگر بیان همان اصلی است که از آن به نام «اصل کم‌کوشی» یاد می‌شود. زبان عربی نیزیکی از زبان‌هاییاست که اقتصاد، ویژگی بارز آن است. قرآن کریم نمونه والای گزیده‌گویی و ایجاز است و اصل کم‌کوشی در آن موج می‌زند. این پژوهش برآن است تا با روش توصیفی- تحلیلی جلوه‌های اقتصاد زبانی در پنج جزء آخر قرآن را بررسی کند. دستاورد پژوهش بیان‍گر آن است که قرآن برایحفظ و جایگیری سریع در اذهان و برای ارتباط برقرار کردن و انتقال رسالت، به اصل کم‌کوشی در تمامی سطوح و لایه‌های زبانی توجه ویژه کرده است. در قرآن حتی در به کارگیری آواها، اصل استفاده بهینه فروگذاری نشده و از قدرت فاکتورگیری واژگان نهایت بهره‌برداری شده است تا برون‌دهانرژی، چه ذهنی و چه فیزیکی به حداقل رسانده شود.

 

Keywords [Persian]

  • قرآن
  • جزء 26- 30
  • اقتصاد زبانی
  • کم‌کوشی
  • اشتقاق
  • زبان‌شناسی

 

زبان ابزاری مهم برای تبادل اندیشه‌ها و کالاهای معنوی انسان به شمار می‌رود. همان‌گونه که سکّه ضرب زده می‌شود، کلمات نیز تا زمانی که در جامعه جریان دارند و سیال‌اند، ضرب زده می‌شوند؛ چرا که کلمات سکه اندیشه به شمار می‌روند و پشتوانه‌ای شناور برای انسان به حساب می‌آیند.

بشر همواره زبان را ابزاری برای دست‌یابی به اهداف خود و راهی کم‌هزینه و آسان می‌دانسته است. درحقیقت واژگان و الفاظ به منزله جاده‌ای هستند که وی را به سرمنزل معانی و مقصود می‌رسانند و این مسیر هرچه کوتاه‌ترباشدوانرژی کمتری برای پیمودن آن صرف شود، میزانبهره‌وری آن بیشتر خواهد بود. این اصلی است که امروزه آن را «اقتصاد زبانی»یا «اصل کم‌کوشی» می‌گویند. با توجه به این اصل است که انسان‌هامایلندباحداقلتلاش،مفهومومقصودمطمحنظرخودرابهدیگری منتقل و با حداقل تلاش فکری، بیشترین اطلاعات را دریافت کنند. (هویدا، 1378، ص328). بنابراین می‌توان گفت که اقتصاد در زبان این است «که متکلم با کمترین تلاش ذهنی بیشترین فایده زبانی را ارائه دهد» (قباوه،2001، ص31). 

با تأمل در قرآن کریم، این کتاب آسمانی، در خواهیمیافت که خداوند در انتقال پیام خود به بندگان در راستای هدایت آنان از ابزار «زبان» نهایت استفاده را برده است. چینش آواها، واژگان و ترکیب آن‌ها در قرآن سبکی بی‌نظیر را پدید آورده، تا آنجا که بشر با به سینه سپردن آن از خلق سبکی نظیر آن عاجز و ناتوان است و این کلام الهی که می فرماید: ﴿لئناجتمعتالإنسوالجنُّعلی أن یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله ولو کان بعضهم لبعضٍ ظهیرا﴾ (الإسراء/ 88 ( مؤید این گفته است.

 

پیشینه و پرسش‌هایپژوهش

با مطالعاتی که نگارندگان انجام داده‌اند، در راستای اصل اقتصاد زبانی پژوهش‌های اندکی انجام شده است، که مهم‌ترین آن‌ها به قرار ذیل است: «نقش کم‌کوشی زبانی در پیدایش فارسی محاوره» از سید اسماعیل مختاری، «تأثیر ایجاز و اختصار در خواندن و درک مطلب به زبان فارسی» از جلال رحیمیان و اسماعیل رهبر، «الاقتصاد اللغوی فی صیاغة المفرد» از فخرالدین قباوه، «سمات الاقتصاد اللغوی فی العربیة» از ورده غدیری و«الاختصار سمة العربیة» از عبدالله جادالکریم .

بررسی محتوایی پژوهش‌های صورت گرفته نشان می‌دهد که هیچ‌کدام از این نویسندگان به اصل اقتصاد و کم‌کوشی در قرآن اشاره‌ای نداشتهوهیچیک از آنان، بحث مفصلی از انواع اقتصاد زبانی ارائه نکرده،برخی از پژوهش‌ها به‌صورت پراکنده و گذرا نمونه‌هایی را ذکر کرده‌اند که کلی‌گویی است و به جزئیات و علت اقتصادی آن اشاره‌ای نداشته‌اند. پژوهشپیش روی برآنست که با ذکر نمونه‌هایی از آیات و عبارات پنج جزء آخر قرآن، نمودهایی از اقتصاد زبانی را بررسی کند و به پرسش‌های زیر پاسخ گوید: جلوه‌هاومقوله‌های کم‌کوشی زبانی شامل چه گفتارهایی است؟ کدام گفتار بیشترین کاربرد را دارد و چرا؟ رعایت اصل اقتصاد چه تأثیری بر مخاطب قرآن دارد؟ 

اگرچه تمام قرآن از ابتدا تا انتها سرشار از عبارات موجز و پرمعناست و اصل اقتصاد زبانی در نهایتخود جلوه یافته است؛ اما نگارندگان، پنج جزء آخر قرآن را بررسی کرده‌اند؛ به دلیل اینکه آیات مکی بیشتر در زمینه رستاخیز و مرگ و قیامت هستند و به طور کلی در اصول دین بحث می‌کند که ابتدا مسلمانان باید با این امور آشنا شوند.

همان‌طور که ملاحظه می‌شود این آیات، کوتاه و در نهایت کم‌کوشی بکار رفته‌اند. از سویی دیگر مخاطب آن زمان امّی بوده است و فن کتابت را اندکی از افراد می‌دانستند؛ لذا سخنی را که در نهایت اقتصاد و کمال معنایی بوده زودتر فرامی‌گرفتند. 

 

اقتصاد زبانییا اختصار زبانی

ممکن است به ذهن هر انسانی خطور کند که اصطلاحاتی نظیر «اقتصاد زبانی»، «اختصار زبانی»، «حذف» و «ایجاز» مفهومییکسان اما با واژگانی متفاوت دارند. بنابراین در اینجا لازم و ضروری است که برای تبیین هر چه بیشتر، لختی بر این موضوع درنگ کنیم.

یکی از جنبه‌های اقتصادی زبان «اختصار» است و آن این است که آنچه را که از کلام اضافی است دور انداخته شود؛ بدون اینکه خللی در معنا ایجاد شود، برای مثال هرگاه گوینده به جای عبارت (أمطر السّماء مطرا کثیراً) از جمله (هطل المطر بغزارة) یا (انهمر المطر) استفاده کند، دست به مختصر سازی زده است. با توجه به آنچه در بالا بیان شد به این دریافت می‌رسیم که در «اختصار» هیچ واژه‌ای از کلام ساقط نمی‌شود؛ بلکه یک سازه جایگزین سازه‌ای دیگر می‌شود که حاوی معنای آن سازه است ولی در تعداد حروف و اصوات کمتر (عفیفی، 1417، ص351). زمانی که گویندگان و مترجمان هم‌زمان با تنگنای وقت مواجهند، دست به مختصر سازی می‌زنند.

«حذف» از جمله مقوله‌های مختصرسازی است. تکنیک «حذف» در قرآن یکی از پربسامدترین‌هاست، و به گونه‌ای به کاربسته شده که نه تنها نقصی در کلام ایجاد نکرده؛ بلکه رسانگی آن را دوچندان ساخته است. آیات زیر شاهد این مدعاست.

(کَلَّا إِذَا بَلَغَتْ التَّرَاقِیَ وَقِیلَ مَنْ رَاقٍ وَظَنَّ أَنَّهُ الْفِرَاقُ (26،27،28/قیامة). فاعل هر سه فعل (بلغت، قیل، ظنّ) محذوف است. در آیه اول فاعل مشخص است که یا «روح» است و یا «نفس»؛ زیرا سیاق به آن دلالت دارد و در زمان مردن این جان است که به گلوگاه می‌رسد؛ لذا برای سرعت انتقال معنای مرگ و قبض روح فاعل حذف شده و در آیۀ دوم فاعل «ملک الموت» است که روح را بالا می‌برد. در اینجا نیز چون روح کافر مدنظر است، پس اسم با عظمت «ملک الموت» حذف شده است تا تحقیری بر جهنمیان باشد، به‌گونه‌ای که حتی از ذکر اسم ملک الموت با آنان چشم‌پوشی شده و در آیه سوم فاعل فعل(ظن) کافرانند و ذکرنشده است، تا بیان شود که فرایند قبض روح بسیار سریع است (بدیده، 2009، ص33). همان‌گونه که در این آیات مشخص شد اختصارسازی که با ذکر نکردن صورت گرفته، نه تنها در درک معنای پیام الهیخلل ایجاد نکرده؛ بلکه رسانگی آن را چند برابر کرده است.

در اینجا خاطر نشان می‌شود، چیزی که این تأثیر را بر مخاطب فزون‌ترمی‌کند، این است که اختصار علاوه بر رسانگی و فشرده‌سازی معنایی، در اینجا کلامی موسیقایی پدید آورده است.

از دیگر مقولات اقتصادی زبان، «ایجاز» است. «ایجاز» در لغت به معنی کوتاه سخن گفتن، سخن کوتاه کردن، بیان مقصود درکوتاه‌ترین لفظ و کمترینعبارت است. انسان با پرهیز از دراز‌کردن سخن سعی دارد کلامی ارائه دهد که مخاطب از شنیدن آن خسته و دل‌زده نشود. یکی از نمونه‌های ایجاز، ایجاز به حذف است، همانند این سخن شاعر عرب که می‌گوید:

فَعش واحداً أو صل أخاک فإنّه
مقارفُ ذنبٍ مرّةً ومجانبُه

(البستانی، 1998، 3، 11)

یعنی اینکه تنها زندگی کن یا به برادرت بپیوند؛ چرا که او گاهی مرتکب گناهی می‌شود و گاهی اجتناب می‌ورزد.

شاعر در بیت بالا، برخی از کلمات را به اعتبار ماقبل حذف کرده، او در پایان بیت دو واژه ( مرّة أخری) را به اعتبار ماقبل حذف کرده است. ایجاز در اینجا نیز مانند اختصار سبب ایجاد نظم‌آهنگی دلنشین شده است. قدر مسلم از این روی است که « شکسپیر»، ایجاز را روح قریحه می‌داند ( داد، 1382، ص63).

گاهی در پس ایجاز نیزیک نکته بلاغی نهفته است، برای مثال به این آیه بنگرید: تحیّتُهم فیها سلامٌ(یونس/10): در اینجا لفظ (علیکم) «به این دلیل ذکر نشده است که سلام بهشتیان فقط صرف دوستی و الفت و تکریمیکدیگر است و نه دعا به جان یکدیگر، زیرا آنان در سلامت کامل‌اند و نیازی به دعا ندارند» (ابوالسعود، بی‌تا، ج3، ص368). بنابراین ایجاز از مهم‌ترین ویژگی‌های زبان عربی است تا آنجا که عرب، بلاغت را «ایجاز» می‌داند (بدیده،2009، ص20). انسان به طور طبیعی از سخن طولانی که منجر به دشواری شود، بیزار است و به آنچه که موجب سبکی و سهولت می‌شود رغبت بیشتری دارد.

گاهی ایجاز با حذف اجزائی از کلام صورت نمی‌گیرد؛ بلکه از مجموع کلام صورت می‌گیردیا به عبارتی دیگر ایجاز انباشته‌ای از معانی و دلالت‌هاست که آیۀ زیر بیانگر آن است: (ولکم فی القصاص حیاة. بقره/179) در این آیه ایجاز قصر وجود دارد و به این صورت است که چیزی حذف نشده؛ بلکه مجموعه‌ای از معانی در دل کلمۀ (قصاص) نهفته است و مشتمل بر الفاظ (ضرب و جرح و قتل) است.

ایجاز در زبان عربی به قدری است که اگر متنی را از یکی از زبان‌های اروپایی به عربی ترجمه کنیم، ترجمۀ عربی چیزی حدود یک پنجم متن اصلی می‌شود و این از مزایای زبان عربی است که لفظ اندک دلالت بر معانی گسترده دارد (غدیری،2003، ص61).  بنابراین مقوله‌های حذف، ایجاز، اختصار از نمونه‌های کم‌کوشی زبانی است و همگی در جهت این است که کالای زبان را به خریدارانش(مخاطب) به قیمتی عرضه کند که نه در آن افراط باشد و نه تفریط؛ چرا که اقتصاد که همان کم‌کوشی است نیز به معنی میانه‌روی است و اقتصاد زبانییعنی رعایت اصل بهینه‌گی در بکارگیری سازه‌های زبانی. این رعایت کم‌کوشی در قرآن به حدی است که اگر سوره «فاتحه» به انگلیسی برگردانده شود (70) کلمه می‌شود حال آنکه این سوره (30) کلمه است (جادالکریم، 2006، ص65). بنابراین گرچه مقوله‌هایی از قبیل «اختصار» و «ایجاز»، «حذف» در تعاریف و کارکرد با هم فرق دارند؛ اما همگی آن‌ها در خدمت اقتصاد زبانی بر آمده‌اند.

 

جلوههایی از اقتصاد زبانی در قرآن

کلمات در زبان به منزلۀ قالب افکار و معانی به شمار می‌آیند و اندیشه‌ها و معانی هرچه ارزشمندتر و پربارتر باشند، قالبی هم که در آن ریخته می‌شوند ارزشمندتر است. در این راستا آیات و تعابیر قرآنی در قالب‌هایی موجز و گرانمایه به گونه‌ای ریخته شده است که با نگاهی به هندسه و معماری آن درخواهیمیافت که تمامی آواها، کلمات و تعابیر چنان مقتصدانه به کار رفته‌اند که انسان از اقتصاد زبانی آن متحیر می‌ماند. در نمونه‌های ذیل به آن می‌پردازیم:

 

اقتصاد واژگانی

با نگاهی گذرا به قرآن درخواهیمیافت که «أسماء» به دلیل سبکی و روانی در سخن نسبت به «افعال» حضور پررنگ‌تری دارند. به دو آیه اول سوره «العصر» بنگرید: 

﴿والعصرإنّالإنسانلَفی خسر﴾ (العصر/ 1و2)،خداوندبرای اینکه بیان کند خسران انسان دائمی است و به دنیا و آخرت وی مربوط می‌شود، به جای فعل از مصدر« خُسر» استفاده کرده است؛ چرا که مصدر برخلاف فعل مقید به زمان خاصی نیست. خداوند از مصدرهای متعددی که برای فعل «خسر» وجود دارد، مثل: خسارت، خسران و... از کم‌حرف‌ترینِ آن‌ها یعنی «خسر» استفاده کرده است.

وجه اقتصادی زبان قرآن سبب شده است که در سوره‌های مکی و مدنی بیشتر از افعال ثلاثی استفاده شود و فعل‌های رباعی مزید به‌کار نرود و حتی فعل‌های رباعی مجرد مثل «وسوس» در سوره مکی «ناس» و «زلزل» در سوره مکی «زلزله» به‌ندرت به‌کار رفته است. در راستای زبان اقتصادی، خداوند در جای جای سور قرآن از صیغه مبالغه استفاده کرده است. گفتنی است که کاربست این سازه‌های زبانی زمانی است که متکلم بخواهد صفتی را بیش از حد معمول برجسته کند، برای مثال: اللّوامة: اسم مبالغه (لائمة) در معنای بسیار سرزنش کننده (قیامة/2) است، (حمّالة): بسیار حمل‌کننده (مسد/4)، (حلاف) بسیار سوگند یادکننده، (همّاز): بسیار عیب‌جو، (مشّاء): بسیار برنده، (منّاع): بسیار منع‌کننده (قلم/ 10،11،12) (هلوع): بسیار حریص، (منوع): بسیار منع کننده، (جزوع): بسیار بی‌تاب ( معارج/ 19،20،21). بنابراین صیغه مبالغه یکی از نمونه‌هایی است که در زمان صرفه جویی می‌کند و باعث فشار کمتر اندام‌های درگیر در سخن می‌شود. گذشته از مبحث اسم و فعل و صیغه مبالغه، مقوله‌های دیگری نیز وجود دارد که به‌کارگیری آن نقش منحصر به فردی در رسانگی معنا و به حافظه سپاری آن دارد که برخی از آن به قرار زیر است:

 

حذف

حذف پدیده‌ای در ترکیب و ساختار عربی است که به‌کارگیری آن در فنون ادبی قدمتی به درازنای زبان عربی دارد. زبان‌شناسان برترین ویژگی زبان عربی را پویا کردن شنونده یا خواننده و شرکت دادن وی در ساخت جمله می‌دانند(جواری، 2006، ص83). در قرآن نیز از حذف استفاده شده است؛ زیرا جایی که نیاز به ذکر نیست ذهن خواننده یا شنونده در پی تکمیل اجرای سخن برمی‌آید و بدین‌سان در دریافت پیام پویاتر می‌شود. قدر مسلم از این روست که عبدالقاهر جرجانی باب «حذف» را بابی توصیف می‌کند که روش آن دقیق است و شیوه آن را شگفت و شبیه به سحر و فسون می‌داند (1983، ص103) . او در جای دیگر می‌گوید: «چه بسا حذفی برای کلام مانند گردنبندی زیباست و در حکم آرایش معنا است» (همان، 107). گوینده با استفاده از ابزار «حذف»، عنصر یا عناصری را در کلام نادیده می‌گیرد؛ ولی با این وجود پیام را بی‌هیچ کاستی‌ای انتقال می‌دهد به‌طوری‌که از نظر معنایی خللی در جمله ایجاد نمی‌شود. گرایش ناخودآگاه و اجتناب‌ناپذیر عمومی به کم‌گویی و کم‌نویسی تا جایی است که برخی صاحب نظران وجود عنصر حذف را عاملی در جهت حفظ روانی و زیبایی کلام تلقی می‌کنند (افتخاری، 1384، ص40). 

 گفتنی است که فرایند حذف یک انگیزش اقتصادی و در راستای اصل کم‌کوشی است به‌طوری‌که عنصری که کمترین بار معنایی را به دوش می‌کشد حذف می‌شود، تا جمله کوتاهتر شود و بار معنایی عنصر باقی‌مانده افزایشیابد(غفاری، 1382، ص38). فرایند حذف در قرآن کریم در جای جای آیات دیده می‌شود، که نمونه‌هایی از آن را بررسی می‌کنیم. به این دو آیه توجه کنید: 

﴿ألَمْنَجْعَلِالْأَرْضَمِهَاداًوَالْجِبَالَأَوْتَاداً﴾ (7-6/نبأ). ألمنجعلدرجملۀ دوم برای پرهیز از تکرار و رعایت اصل کم‌کوشی حذف شده است.﴿ماوَدَّعَکَرَبُّکَوَمَاقَلی﴾ (ضحی/3). ضمیر«ک» در (قَلی) برایپرهیز از تکرار حذف شده، حذف آن علاوه بر پرهیزاز اضافه‌گویی سبب آهنگینی نثر شده است که در گوش و جان خوش می‌نشیند. در کاربرد زبان، اصلی نانوشته ولی تفهیم شده و پذیرفته وجود دارد که می‌گوید: لازمنیستگویندهآنچهراکهمخاطبازپیشمی‌داند،برایاوتکرارکند. اینهماناصلیاستکهازآنبهنام«اصلکمترین تلاش» یاد می‌کنند (باطنی، 1385، ص6). بنابراین می‌توان گفت که حذف سبب روانی و سادگی کلام می‌شود؛ البته به شرطی که آن حذف خللی در معنا ایجاد نکند و ساختار و آهنگ سخن را مختل نسازد. ناگفته نماند که در برخی از نمونه‌ها «کلمه» به اعتبار ما بعد حذف می‌شود. به آیات آغازین سوره تکویر بنگرید:

﴿إذاالشمسکوّرت/  وإذاالنجومانکدرت ﴾ (تکویر/ 1،2). همان‌طور که می‌دانید «ادات شرط» بر سر فعل می‌آید نه اسم. شمس در اینجا نایب فاعل برای فعل محذوف «کُوّرت» است که فعل « کوّرت» بعد از آن، آن را تفسیر می‌کند. چون در یک جمله جمع بین مفسِّر و مفسَّر جایز نیست، مفسَّر که همان « کوّرت» بعد از «إذا» است، حذف می‌شود.    

به‌طور کلی هر گونه حذفی که برای سهولت و تخفیف کلام روی دهد، شجاعت زبان عربی است، قدر مسلم از این روست که «ابن جنی»، حذف را ذیل مبحث « الشجاعة العربیة» قرار داده است (عفیفی، 1996، ص43). نمونه‌ای از این گونه حذف به قرار زیر است:

﴿وبَنَیْنَافَوْقَکُمْسَبْعًاشِدَادًا﴾ (نباء/12). اصلدراین آیه «السموات السبع» است که کلمۀ «سبع» توانسته هم معنای خود را به راحتی انتقال دهد و هم معنای لفظ محذوف السموات را به دوش بکشد. بنابراین با کاهش تعداد الفاظ بار معنایی افزایشیافته و این کم‌کوشی باعث شده از صورت کوتاه‌تر استفاده شود.

﴿کَصَاحِبِالْحُوتِإِذْنَادَىوَهُوَمَکْظُوم﴾ (قلم/48). حضرتیونس در شکم ماهی چه کسی را می‌تواند صدا بزند؟ جز خداییگانه کسی نمی‌تواند به فریاد او برسد؛ بنابراین قرآن در إذ نادی ربَّه، «نادی» آورده و( ربه) را حذف کرده؛ زیرا فریادرس معلوم است و سیاق بر آن دلالت دارد. بنابراین حذف آن هیچ کاستی‌ای در امر انتقال پیام ایجاد نمی‌کند. 

بنابر آنچه در بالا بیان شد، «حذف» راهی میانه وکم‌هزینه است که به‌کارگیری آن دستیابی به معانی را نزدیک و روند به حافظه‌سپاری آن را تسریع می‌بخشد.

قرآن برای تأکید کلام خود از مقولۀ قسم به خصوص در جزءهای پایانی فراوان یاد کرده است. این ترکیب‌های قسم نمونه اعلای اقتصاد زبانی هستند، برای مثال به این آیه بنگرید: ﴿والذاریات ذروا﴾ (ذاریات/ 1)، حرف قسم در اینجا واو است که بر سر اسم ظاهر ذاریات آمده است و یک حرف توانسته نشانگر فعل محذوف قسم شود. به نظر می‌آید که گفتن والذاریات کوتاه‌تر از اقسم بالذاریات باشد و این کم‌کوشی زودتر در ذهن جا می‌گیرد و زودتر هم حفظ می‌شود. اگر به ترجمه آیه بنگریم متوجه می‌شویم که ترجمه طولانی‌تر از اصل است: سوگند به بادهایى که ابر و خاک را مى‏پراکنند (ترجمه بهرام‌پور). اصلعربی سه کلمه و ترجمۀ آن نُه کلمه است که اگر هم ترجمه را مثل اصل عربی مختصر به‌کار ببریم، به این صورت می‌شود: «سوگند به بادهاى ذره افشان»، (ترجمه فولادوند) که ملاحظه می‌شود باز هم تعداد کلمات بیشتر است.

در پایان لازم است به این مطلب اشاره شود، که حذف از شایع‌ترین موارد کم‌کوشی زبانی در عربی است و چیزی که به این پدیده دامن زده، رواج بی‌سوادی و عدم کتابت جامعۀ آن عصر بوده است و بدین‌سان عرب می‌توانسته مفاهیم فراوان را در قالب الفاظ اندک در حافظه بسپارد (یاسری، بی‌تا، ص75). اگر به اسلوب قرآنی نگاهی بیندازیم متوجه می‌شویم که استفاده از شگرد حذف بسامد بالایی دارد. از آنجایی که قرآن یک کتاب انسان‌سازاستبرای اینکه آیات و سور آن در ظرف ذهن ریخته شود و تثبیت معنا در قالب لفظ به‌صورت موجز باید باشد تا هم مخاطب أمّی بتواند به سهولت آن را برگیرد و هم نسل اندر نسل و آیندگان بتوانند آن را در سینه خود نگه دارند. لذا مشاهده می‌شود کلامی که در آن اطناب است استفاده نشده و این شگرد، نظم و موسیقی بی‌بدیلی به قرآن داده است. به نظم دقیق این آیه بنگرید:

﴿فَلْیَدْعُنَادِیَه﴾ (علق/17).  اصلاین آیه  (فلیدعُ اهلَ نادیه) است؛ چرا که خود انجمن فراخوانده نمی‌شود بلکه اهل آن است که صدا زده می‌شود و این حذف بیانگر این است که این فراخواندن به گونه‌ایست که هرآنچه را که در آن انجمن است، در برمی‌گیرد ازجمله: انصار ابوجهل، اشخاص، مال وچارپایان، ابزار حمله و... (بدیده،2009، ص33 ). همۀ این نمونه‌ها جهت اختصار حذف شده و در یک واژه‌ای عام نمود یافته است. از طرف دیگر روشن است که حذف کلمه «اهل»توازنکلامراحفظکردهوسخنراآهنگین‌تر ساخته است؛ به گونه‌ای که با آیۀ بعد (سندعُ زبانیه) هماهنگی دارد. پر واضح است که کلام موزون و آهنگین، در گوش و جان خوش‌نشین‌تر است و این‌گونه است که کلام خداوندی هم در گوش و هم در گوشِ جان مخاطبش می‌نشیند.

لازم به ذکر است که سور جزءهای پایانی کوتاهند؛ زیرا نه قصه است و نه روی سخن با بنی اسرائیل است؛ لذا سخن به درازا نمی‌رود و به صورت کوتاه و موجز ارائه می‌شود.

 

اصل جانشینی

گاهی سازه‌ای جایگزین سازه‌ای دیگر می‌شود و این جانشینی می‌تواند سبب روان‌سازی نطق و میانه‌روی در فعالیت عضلانی اندام‌های گفتار شود. جایگزینی با ایجاد تغییر در ساختمان دستوری، تشخص، برجستگی، پویایی زبان و انسجام متن را در پی دارد. در ذیل به مصادیق این جایگزینی پرداخته می‌شود.

 

اضمار

کاربست ضمایر برای پیش‌گیری از تکرار یک عنصر است و سبب صرفه‌جویی در فعالیت دستگاه نطق می‌شود. جایگزینی ضمیر به‌جای اسم ظاهر، نقش ویژه‌ای در کوتاه کردن جملات و تسریع در روند گفتار دارد و در این میان ضمیر مستتر بیش از ضمایر دیگر در ایجاد ایجاز و اختصار نقش دارد؛ زیرا فقط در ذهن است و تلاشی برای ادای آن صورت نمی‌گیرد. برای نمونه:

﴿فَکَذَّبُوهُزفَعَقَرُوهَافَدَمْدَمَعَلَیْهِمْرَبُّهُمبِذَنبِهِمْفَسَوَّاهَا﴾ (14/لیل). در این آیه نُه ضمیر وجود دارد؛ «ه» در کذبوه به رسول الله، و «ها» در عقروها به ناقه و «ها» در سواها به قبیله ثمود باز مى‏گردد و یا به شهرها و آبادی‌هاى آنان که خداوند همه را با خاک یکسان کرد. و فاعل سوّی ضمیر مستتر «هو» است که به ربّ، و «هم» و «واو» به قوم ثمود برمی‌گردد، حال اگر به‌جای ضمایر، مرجع آن‌ها ذکر می‌شد، مستلزم نیروی بیشتری بر دستگاه گفتار بود. از طرفی هم، ذهن مخاطب قرآن به سمت کاوش در مرجع ضمایر واداشته می‌شود و بدین‌سان پس از کشف مرجع به لذت پس از کندوکاو ذهنی دست می‌یابد؛ لذا تصویر آن در خاطرش نقش می‌بندد.

 

جایگزینی مترادف

گاهی برخی کلمات در ظاهر مترادف‌اند،امابامراجعهبهمعاجموتفاسیر مشخص می‌شود که بار معنایی هر کدام فرق می‌کند و این جانشینی استادانه در قرآن به‌کار رفته است. جایگزینی هر کلمه در هر جایی دلایل خاص خود را دارد. برای نمونه به این آیه بنگرید: ﴿والسماءِذاتِ الرَّجع﴾ (طارق/11). « رجع» به معنی باران است و سوالی که پیش می‌آید این است که چرا خداوند نفرموده: (والسماء ذات المطر). براییافتن این پرسش اگر به معنای کلمۀ «رجع» تأملی داشته باشیم در می‌یابیم که این کلمه به معنای «بازگشت» است، یعنی آنچه که به سمت آسمان می‌آید چه بخار و چه هرچیز دیگر دوباره به سمت زمین برمی‌گردد. این بیانگر اهمیت بالای استمرار حیات در زمین است. پس اهمیت سوگند در این است که «رجع» فقط صرف باران نیست؛ بلکه تعظیم و شأن آسمان را می‌رساند که آنچه را از زمین می‌گیرد به خودش بر می‌گرداند.

به آیه زیر نیز توجه کنید:

﴿وَرَأَیْتَالنَّاسَیَدْخُلُونَفِیدِینِاللَّهِأَفْوَاجًا﴾﴿نصر /۲﴾. «أفواج»جمعفوجاستو«فوج»درلغتبهمعنای «الجماعة المارة السریعة»،یعنی جماعتی است که با سرعت عبور می‌کنند (ابوعمرو، 2005، ذیل ماده فوج). کلمه افواج در اینجا دلالت بر چند معنا دارد: اولاً به‌جای اینکه فوجاً فوجاً باشد، به صورت جمع آمده است. ثانیاً به‌جای (الجماعة المارّة السریعة) آمده است. در حقیقتیک کلمه توانسته است بار معنایی کل عبارت را به دوش بکشد.

خداوند در قرآن وضعیت جهنمیان را این گونه توصیف می‌کند: ﴿وطعامهم من غسلین﴾ (حاقة/36). غسلین به معنای چرک و خون است و برای چرک وخون معادل جداگانه نیاورده‌است. همان‌گونهکهبهخورشید وماه هم در عربی (قمرین) می‌گویند و اینمیانبرها نقش ویژه‌ای در زمان پردازش اطلاعات در حافظه ایجاد کرده است؛ لذا گزیده‌تر به شمار می‌آید.

﴿یَوْمَیُدَعُّونَإِلَىنَارِجَهَنَّمَدَعًّا﴾ (13/طور)،روزىکهبه‌سوىآتشجهنّمبهسختی کشیده مى‏شوند. دعّ به ‌معنی الدفع العنیف و کشیدن و راندن با خشم است و این از باب اهانت و خشم بر جهنمیان است (ابن عاشور، 15 ، 43). بنابراین مشاهده می‌شود برای کلمات (راندن با خشم و شدت) کلمۀ (دع) آمده واین مختصرتر از (الدفع العنیف) است.

﴿کَانُواقَلِیلاًمِنَاللَّیْلِمَایَهْجَعُونَ﴾ (ذاریات/ 17)، اندکى از شب ها را مى خوابیدند. «هجع» به خوابیدن در شب می‌گویند و «هجعة» به معنای النومة الخفیفةفی اوّل اللیلیعنی خواب سبک سر شب است. قرآن برای اینکه بگوید مومنان اول شب را خواب سبکی می‌کردند نفرموده است: ینامون قلیلا اول اللیل نومة خفیفة؛ بلکه لفظی را به‌کار بسته که تمام این معانی را در خود جا داده و با آیه بعد که فرموده: «و در سحرها استغفار می‌کردند» تناسب دارد.

می‌توان گفت که زبان عربی زبانی است که مفاهیم زیادی را در یک کلمه ذخیره می‌کند و این فشرده‌سازی معانی هم سبب صرفه‌جویی در زمان و هم کمتر درگیر کردن عضلات زبان و ذهن می‌شود. لذا گنجایش زبان عربی برای ارائۀ مفاهیم قرآن بی‌بدیل است.

 

جایگزینی حروف معانی به‌جای جمله

حرف ندا سازه‌ای کوتاه است که جایگزین فعل و فاعل (أُنادی) می‌شود و گاهی همین حرف خود نیز حذف می‌گردد و اسم منادی به‌تنهایی می‌ماند. به‌طور کلی «هرگاه کاربرد کلمه‌ای شیوعیابد، بیش از همه مختصر می‌شود و اسلوب ندا یکی از اسالیب شایع گفتار عرب‌هاست» (انیس، 1274، ص212)، مثل این آیه شریفه: ﴿یا قومَنا اجیبوا داعی الله ﴾ (احقاف/ 31).

نکته‌ای که ذکر آن در اینجا ضرورت دارد، این است که منادا در برخی از قرائت‌ها با توجه به سیاق جمله حذف می‌شود که در اصطلاح نحوی به آن « منادای مرخمّ» می‌گویند، مثل این آیه شریفه﴿ونادوایملکلیقضِعلیناربُّکقالإنّکممکثون﴾ (زخرف/ 77). درقرائتامامعلی (ع)، ابن مسعود، یحیی و الأعمش، «مالک» به صورت «مالِ» آمده است، چرا که مجرمین به خاطر سنگینی عذاب خداوند برآنان و ضعف جسمیشان، کلام خود را مختصر کرده‌اند( ابن جنی1986، ج2، ص257).    

«أمّا» عنصر زبانی مختصری است که به‌جای عناصری بلندتر در جمله می‌نشیند و به امر روان‌سازی زبانی کمک شایانی می‌کند. به این آیه از قرآن کریم توجه کنید: ﴿وَأَمَّامَن جَاءکَ یَسْعَى﴾ (عبس/8 ). اصلآنچنین بوده: مهما یکن من شئٍ من جاءک یسعی. بنابراین (أما) برای سهولت و تخفیف در بیان، جانشین (مهما یکن من شئٍ) شده است که نمونه‌های آن هم در قرآن فراوان آمده است.

اسم‌هایی از قبیل «حیث»، «اذ»، «لمّا» و «اذا» از اسم‌های دائم الاضافه به جمله هستند و اگر بعد از آن‌هاتنوین بیاید تنوین عوض از جمله‌ای است که بعد از آن‌ها حذف شده است، مثل این آیه: ﴿یومئذٍ تحدّث اخبارها﴾ (زلزال/4). «یومئذٍ»: أی یوم إذ زلزلت وأخرجت تحدث اخبارها (الاندلسی، بی تا، ج8، ص501) بنابراین تنوین در (اذ) جانشین زلزلت و اخرجت شده است.

اسم‌هایی از قبیل «کل»، «بعض»، «اجمع»، «جمیع» و« عامه» از اسم‌های دائم الاضافه به اسم ظاهرند وگاهی مضاف‌الیه حذف می‌شود و تنوین به جای آن می‌آید، مثل این آیه: ﴿وکلّاًوَعَداللهُالحُسنی﴾ (حدید/10 ). در واقع این تنوین همان نون است و نون آوایی ساده و روان است که در تلفظ کلمات سکوتی را ایجاد می‌کند که خوشایند است و با سکوت و قطع صوت، آرامشی پدید می‌آورد (سامرائی،1376، ص115).

 

3ـ1ـ اصل همنشینی

اقتصاد زبانی منحصر به یک زبان خاص نیست. ترکیب آوایی تمامی زبان‌ها تحت الشعاع آن است (یاقوت، ج1، ص307). هدف متکلم از به‌کارگیری زبان مقتصدانه، احترام به وقت شنونده و خواننده پیام است. این از یک سوی، و از سوی دیگر فرستنده پیام بیم آن دارد که مبادا شنونده و خواننده خود را دلزده و خسته کند (غدیری، 2003، ص4). اگر تعداد دفعات استفادۀیک واژه را در میزان کوتاه شدن یا سهولت تلفظ آن ضرب کنیم، می‌توانیم به میزان قابل ملاحظه‌ای در زمان و انرژی صرفه‌جویی کنیم؛ لذا انعکاس مفهوم کامل و گسترده در قالب زبانی موجز و فشرده تأمین کنندۀ امیال کم‌کوشانۀ انسان در استفاده از زبان است و کار ذهن را در حفظ مطلب مدّ نظر آسان می‌کند (افتخاری،1384، ص49).  یکی از عواملی که به‌سبب همبستگی میان اجزای کلام باعث سرعت انتقال مفهوم می‌شود رابطه همنشینی میان اجزای کلام است.

رابطه همنشینی به روابط موجود میان واژه‌ها و ارتباط یک عنصر زبانی با سایر عناصر تشکیل دهندۀ زبان گفته می‌شود و یکی از سطوح و شیوه‌های معناست. اگر به قرآن این کلام الهی نگاهی بیندازیم در خواهیمیافت که خداوند در انتقال معنا به اصل کم‌کوشی و نقش آن در حفظ، توجه ویژه‌ای کرده است، برای مثال به این آیه توجه کنید: ﴿نسواالّلهفأنساهمأنفسهم﴾(حشر/19) یعنی خدا را فراموش کردند پس خدا در کارشان اهمال ورزید. خداوند در این آیهیک معنا را با لفظی غیر از لفظ خودش ذکر کرده است و آن به‌خاطر مصاحبتش با آن لفظ است. ذکر کردن معنای «اهمال» در اینجا با لفظ«نسیان» فقط به خاطر واقع شدن این معنا در همنشینی (نسوا) است.

بنابراین از نمونه‌های پرکاربرد جزءهای پایانی قرآن، به‌کارگیری تعابیر و واژه‌های همبسته است. واژگانی که به دلیل ارتباط و تناسب موجود در بین آن‌ها همچون اجزاییک کل با هم ارتباط دارند؛ به این صورت که چندین واژه حول محور مفهوم واحدی می‌چرخند. چنانچه در این آیه واژه‌هایی است که بین آن‌ها تناسب وجود دارد و همگی حول محور رنج و مشقت مادر در پرورش فرزند است:

﴿وَوَصَّیْنَاالْإِنسَانَبِوَالِدَیْهِإِحْسَانًاحَمَلَتْهُأُمُّهُکُرْهًاوَوَضَعَتْهُکُرْهًاوَحَمْلُهُ وَفِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَى وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیَّتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیْکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ (احقاف/15).

همنشین شدن واژگان بارداری و وضع حمل و از شیر گرفتن از یک طرف و واژگان والدین و مادر و ذریه از طرف دیگر، نوعی انسجام در بین اجزای این سخن پدید آورده است. به‌طوری‌که خداوند ابتدا توصیه می‌کند که انسان به والدین خود احترام بگذارد، سپس با ذکر ترتیب مراحل بارداری (حاملگی، وضع حمل، از شیر گرفتن) مشقت حاصل از درد و رنج فرزند‌داری مادر را به انسان متذکر می‌شود، تا انسان قدر والدین را بداند و در پایان همان انسان که به مرحلۀ پختگی در چهل سالگی رسیده است، ضمن تشکر از نعمت‌هایی که خداوند به او و والدینش عطا فرموده، از خدا می‌خواهد که ذریه‌اش نیزصالح باشند و قدر پدر و مادر را بدانند.

همنشینی و تناسب میان واژگان باعث تداعی معانی می‌شود؛ زیرا با ذکر واژه‌ای، ناخودآگاه واژه متناسب با آن به ذهن متبادر می‌گردد و ذهن به جستجوی آن می‌پردازد و هنگامی که مخاطب آن واژه متناسب را می‌شنودیا می‌بیند لذت حاصل از شنیدنیا دیدن آن دو چندان می‌شود و همین لذت سبب مانایی آن در حافظه است. یک عامل اقتصادی دیگر نیز در این آیه وجود دارد و آن، گفتن «حمله وفصاله ثلاثون شهرا» یعنی مدت بارداری تا از شیر گرفتن سی ماه است. در اینجا مرحله شیرخوردن (رضاعة) ذکر نشده و نیازی هم به ذکر آن نیست؛ چرا که مدت زمان بارداری تا از شیر گرفتن به‌طور کلی و روی‌هم رفته سی ماه ذکر شده است و مخاطب خود با حساب جمع و تفریق می‌تواند آن را به دست آورد و نیازی به اطالۀ سخن نیست. همان‌طور که در آیۀ بالا ملاحظه شد، خداوند مرحلۀ جنینی تا چهل سالگی را با آوردن واژگانی که با هم تناسب معنایی دارند در یک آیه ذکر کرده است.

یکی دیگر از مظاهر همنشینی، آوردن دو یا چند عبارت یا واژه است که پس از آن نیز عباراتی در توضیح عبارات پیشین می‌آید و هرکدام به یکی از آن عبارات برمی‌گردد که صنعت لف ونشر نام دارد. عبارت‌های لف و نشری عبارت‌های همبسته‌ای هستند که حکایت از وحدت اجزاء پیام دارند و همۀ آن‌ها در یک شبکۀ معنایی شناورند و به علت توالی‌شان روابطی منسجم میان خود برقرار می‌کنند که مخاطب را به کاوش می‌اندازد که هرکدام از آن‌ها را به اصل و معنای خود برگرداند. به این آیه بنگرید:

﴿فأَنبَتْنَافِیهَاحَبًّاوَعِنَبًاوَقَضْبًاوَزَیْتُونًاوَنَخْلًاوَحَدَائِقَغُلْبًاوَفَاکِهَةًوَأَبًّامَّتَاعًالَّکُمْوَلِأَنْعَامِکُمْ﴾ (عبس/26-30). دراین آیهیک سری نعمت‌ها برشمرده شده که خداوند بر روی زمین قرار داده است از جمله: دانه، انگور، سبزی، زیتون، خرما، باغ‌های انبوه، میوه و چراگاه. سپس بیان فرموده که این‌ها متاعی برای شما و چارپایانتان است و ذکر نشده که کدام برای انسان و کدام‌یک برای چارپایان، و مخاطب خود طبق قرینه هرکدام را به گزینۀ مناسب آن ارجاع می‌دهد.

 

اقتصاد ترکیبی

زبان پدیده‌ای زایا و گسترده است و یکی از عواملی که در توسعۀ آن نقش مهمی را ایفا می‌کند، ترکیب نام دارد. به این صورت که کلماتی چند، ترکیب آن‌ها از سه یا دو حرف اصلی است و یا اینکهیک کلمه متشکل از چندین کلمه است که این پدیده اشتقاق نام دارد. اشتقاق به معنای تولید برخی الفاظ از الفاظ دیگر و ارجاع آن‌ها به یک اصل که مشخص کنندۀ منشأ و ریشه آن‌هاست. با تحقیق در سور و آیات قرآن درخواهیمیافت که انواع مختلف اشتقاق که نقش برجسته‌ای در زایایی زبان و معنا دارند، دیده می‌شود. در ذیل به تبیین هر چه بیشتر آن‌ها می‌پردازیم: 

یکی از انواع اشتقاق، اشتقاق اصغر  نامیده می‌شود. در این نوع اشتقاق یک ریشه، اصل است و با فرایندهای وندافزایی (پیشوند، پسوند، میان‌وند) و تغییراتی در ساختمان آن، واژه‌های جدیدی ساخته می‌شود که هر کدام دلالت خاص خود را دارند. اقتصادی بودن آن از این جهت است که اصل کلمات به ریشۀ واحدی ارجاع داده می‌شود و نیاز به تکاپوی بیشتر برای ساخت کلمه ندارد مانند: ﴿راضیة مرضیة﴾ (فجر/28) وازاین دست نمونه‌ها، مثال‌ها عبارتند از: ﴿لاأعبدماتعبدونولاأنتمعابدونماأعبد﴾ (کافرون/3). دراین آیه ریشه (عبد) چهار بار تکرار شده است که در بدیع سنتی از آن به نام جناس اشتقاق یاد می‌شود (هاشمی، 1420، ص345).

و یا این آیه﴿وتخشی النّاسَ واللّه أحقُّ أن تخشاه﴾ (أحزاب/37) دراین آیه دو تک‌واژه « تخشی» و « تخشاه» در اوّل فقره و آخر فقره از ریشه واحدی مشتق شده‌اند.

نوع دوم اشتقاق اکبر نامیده می‌شود و آن بدین صورت است که در برخی آواها دگرگونی صورت می‌گیرد مانند: (تنهر و تقهر)( ضحی/ 9 ، 10)  که هردو به معنی راندن هستند و نوعی رابطۀ آوایی بین دو صوت که جایگزین هم شده‌اندوجوددارد.

ویا این آیه﴿ویلٌلکلّهمزةٍلُمَزَةٍ﴾ (همزة/1) یعنی وای بر هر عیب‌جوی هرزه زبان. در این آیه میان «هاء» و «لام» در دو تک‌واژه « همزه» و «لمزة» ابدال صورت گرفته است.

اشتقاق نوع سوم، کبار یا نحت یا واژه‌آمیزی است (صالح،1986، ص195- 244). در این اشتقاق، واژه‌ای جدید از دو یا تعداد بیشتری واژه تراشیده می‌شود و بر معنای واژه‌های اصلی دلالت دارد مانند: «بسمل» که دلالت بر بسماللهالرحمنالرحیم دارد. «تحقیقات علمی ثابت کرده است که در زبان عربی ترکیبات زیادی وجود دارد و این زبان از ترکیب برای تکثیر معانی و ساختارها استفاده کرده و نحت یکی از اشکال ترکیب در زبان عربی است که در حروف و اسامی صورت می‌پذیرد» (سامرائی،1376،ص52).

واژهآمیزییک نوع کنش زبانی منحصر به فرد است؛ زیرا ابزاری است اساسی در انتقال مفاهیم از چند کلمه به یک کلمۀ مفرد و مختصر و از قدرت فاکتورگیری بالایی برخوردار است (وغلیسی، 1429، ص152). واژه آمیخته‌ها در تولید کلمات جدید و زایش زبان نقش بسزایی ایفا می‌کنند. برای مثال فعل «بعثر» در این آیه:

﴿أذاالقُبورُبّعثِرَت﴾ (انفطار/4). زمخشری می‌گوید: این فعل از دو کلمۀ «بعث» و «نثر» تشکیل شده و دلالت بر این دارد که مردگان علاوه بر اینکه زنده می‌شوند، پراکنده نیز می‌شوند (الشنقیطی ج6، 1995، ص68). به این آیه توجه کنید: ﴿قُطُوفُهَادَانِیَةٌ﴾ (23/الحاقه). قطف یک اسم ثلاثی است که از دو کلمه (قطع و لفّ) تشکیل شده است. این دو کلمه برای اختصارسازی در یک کلمه گرد آمده‌اند. بنابراین قطف به معنای قطع کردن (چیدن) و جمع کردن است (صالح،1986، ص165). هنگامی که به کلمه «سجیل» در آیه چهار سوره «فیل» نگاه می‌کنیم، از اقتصاد زبانی و پویایی آن بسیار متعجب می‌شویم. خداوند در این آیه می‌فرماید:

﴿ترمیهم بحجارةٍ من سجّیل﴾ (فیل/ 4). «ابن هشام» از قول برخی از مفسرین درباره کلمه سجیل چنین می‌گوید: « سجیل» متشکل از دو کلمه فارسی است که عرب آن را به یک کلمه تبدیل کرده است. از «سَنج» به معنی «سنگ» و «جِل» که به معنی « گِل» است. پس «سجیل» سنگی است که همراه با گل باشد ( 2004، 1، 42).  

شاید سبب پیدایش برخی کلمات واژه‌آمیخته آن باشد که گاهی جدا کردن دو کلمه از یکدیگر برای گوینده مشکل می‌شود و هر دو هم‌زمان وارد ذهن می‌شوند و این امر به تداخل آن دو واژه منجر می‌گردد (عبدالتواب،1367، ص341). بنابراین فرایند واژه‌آمیزی با شکستن واژگان اصلی، عبارات را کوتاه می‌کند و این خدمتی بزرگ به ساده‌سازی و محدود ساختن برون‌دهانرژی است.

 

اقتصاد آوایی

گاهی برای سهولت و رهایی از سنگینی تلفظ، تغییراتی در هجاها  صورت می‌گیرد، این تغییر و تحولاتی را که عرب برای سهولت در بیان به کار برده و بعدها تحت قواعد نحو نگاشته شده است، چیزی جز اقتصاد زبانی نیست. یکی از این فرایندهای مختصرسازی، «ابدال» است که با آن یک حرف به جای حرف دیگر قرار می‌گیرد و سبب خوش نشینی کلمه در گوش می‌شود، مثل این آیه شریفه:

﴿والقمراذااتّسق﴾ (انشقاق/18). ریشه کلمۀ اتسق از وسق است که در باب افتعال (اوتسقَ) می‌شود. «واو» به دلیل مجاورت «ت» و سنگینی تلفظ به «تاء» تبدیل می‌شود (اتتسق)، آنگاه دو «تاء» در کنار هم ادغام و به (اتّسق) تبدیل می‌شود. با نگاهی به قرآن کریم با نمونه‌های فراوانی از این دست مواجه می‌شویم که ذکر همه آن‌ها از حوصلۀ این مقال خارج است.

﴿وَقَدْخَابَمَنْدَسَّاهَا﴾ (شمس/10). ریشه کلمه (دسّا) دسس است که دو حرف متحرک یکسان در کنار هم ادغام شده‌اند←دسّ. سپسدسّبهبابتفعیل رفته و به ←دسّستبدیل شده است و عرب برای سهولت تلفظ سه حرف یکسان در کنار هم(س مشدد+س) سومین را تبدیل به ی می‌کند←دسّی و در نهایت «ی» به دلیل تناسب با فتحۀ ماقبل تبدیل به الف شده ←دسّا. بنابراین همۀ این تغییر و تحولات برای این است که تلفظ آواها آسان‌تر شود و مسلماً گفتن دسّها به مراتب سبک‌تر و آسان‌‌تر از گفتن دسسسها -آوردن سه بار سین-) است و بدین‌سان فشار کمتری به اندام‌های گفتار وارد می‌شود.

﴿فَأَنْتَلَهُتَصَدَّى﴾ (عبس/6). اصلکلمۀ تصدّی از صدد گرفته شده (أبی حیان، 2002، ج8، ص425) در تصدّی نیز همانند نمونه‌های ذکر شده، سه حرف مشترکِ « دال»  در کنار هم است، سومی به (ی) تبدیل می‌شود. تصدّد←تصدّی.

تبدیل شدن یک حرف به حرف دیگر چیزی جز روان‌سازی نیست و ابدال برای گریز از ثقل و سنگینی واژگان وضع شده است. گاهی کراهت از دو یا سه حرف هم‌جنس وهم‌مخرجباعثشدهکهصوتی جانشینیکی از حروف مجانس شود؛ زیرا وقتی زبان آن صوت را تلفظ می‌کند، از موضع نطق رهایی نمی‌یابد؛ بلکه مدت طولانی‌تری را درنگ می‌کند تا همان صوت را دیگر بار ادا کند و این وضعیت، ذهن را به تکاپوی بیشتری وا می‌دارد. بنابراین برای کاستن از این تکاپو به روان‌سازی واژه روی آورده شده و علت انتخاب حرف (ی) جانشین حرف همجنس، این است که این واج، واجی سبک و روان است (التمیمی،2003، ص68-74). ابدال کمک شایانی به پویایی و انگیزش زبان می‌کند و نقش ویژه‌ای در زایش و شکوفایی آن دارد و غرض اصلی آن سهولت و راحتی تلفظ و اقتصاد و میانه‌روی در تلاش عضلانی است که در اثر صعوبت اصوات مجاور پدید می‌آید.

«اعلال» نیز با اسکان و انتقال حرکت و حذف باعث ایجاد سهولت و مختصر‌سازی واژه در قرآن می‌شود.

﴿واللهاعلمبِمایُوُعون﴾: (یُوعُون) صیغۀ مضارع مجهول جمع مذکر غایب از ریشه(وعی) است، به این شکل←یوعَیون. اگر تأملی به این فعل داشته باشیم درمی‌یابیم که این کلمه از سه بخش تشکیلشده است؛ در بخش اول دهان به صورت غنچه باز می‌شود، در بخش دوم به صورت باز و در بخش سوم هم به صورت غنچه، باز می‌شود. حرف علۀ متحرک ما قبل مفتوح(ـَ یُ) برای سهولت در تلفظ تبدیل به الف می‌شود←یوعاون، سپس دو حرف ساکن در کنار هم قرار گرفته‌اندکهیکی از آنها عله است و برای دفع التقای ساکنین و سهولت در تلفظ و تخفیف در جهد عضلانی، حرف علۀ ساکن حذف شده←یوعَون، در اینجا نیز ـَ روی (عین) تبدیل به ضمه شده؛ زیرا حرکت متناسب با واو ضمه است وهمۀ این مراحل برای این است که هزینۀ کمتری در پردازش و زمان رخ دهد و باعث روانی نطق وکلام شود و مشاهده شد که پس از پایان مراحل اعلال در هر سه بخش این کلمه، دهان به صورت غنچه است و این به مراتب آسان‌تر از تغییر دادن حالت دهان است.

«ادغام» در زبان عربی نیز سبب سهولت واژه می‌شود؛ زیرا اجتماع دو حرف مماثل در کنار یکدیگر دلچسب نیست و برای زبان که بخواهد یک حرف را تلفظ کند و بلافاصله به همان موضع تلفظ برگردد که همان حرف را جاری کرده سنگین می‌نماید؛ لذا برای رهایی از این دشواری دو حرف دریکدیگر ادغام و به صورت مشدد ادا می‌شود (سیبویه، ج4، ص417)، و نیز این کار برای اقتصاد در فعالیت عضلانی است که در حین نطق رخ می‌دهد (غلام نبی،1989، ص503). از این روست که زبان برای رهایی از سختی که باید متحمل شود راهی میانه‌تر را برگزیدهتا هم ذهن و هم عضله خود زبان، هزینۀ کمتری را برای ادای چنین کلماتی بپردازد و این از عواملی است که به ساده‌ترشدنزبانودرنتیجه توسعۀ آن کمک می‌کند، مثل این آیه:

﴿ومایُدریکَ لَعلّه یزّکّی﴾ (عبس/ 3)؛ (زکی) به باب تفعّل رفته←یتزکّی. سپس با فرایند ابدال (ت تبدیل به ز) شده و در هم ادغام و به «یزّکّی» تبدیل می‌شود.

از مباحث فرمالیستی آوا در اقتصاد زبانی که بگذریم، اگر نگاهی گفتمانی به سور قرآنی داشته باشیم درخواهیمیافت که آواها نقش بارزی در انتقال معنا دارند. بی مناسبت نیست برای تببین هر چه بیشتر، بر این گفته لختی درنگ کنیم. به این آیه شریف بنگرید: ﴿لآکلونمنشجرةٍمن زقّومٍ/ فمالئون منها البطون﴾ (الواقعه/53-52)،همانطورکهمی‌دانید «زقّوم» گیاه بسیار تلخی است که به‌ گنهکاران و مجرمان خورانده می‌شود. آواهای این کلمه در انتقال معنای آن یعنی سختی بلعیدن بسیار کمک می‌کند، چرا که مخرج تلفظ «قاف» نزدیک به ناحیه بلع است. مشدد بودن حرف «قاف» و کشیدگی حرفِ بعد از آن یعنی «واو»، بیانگر دشواری عمل خوردن است. علاوه بر آن در هنگام تلفظ «میم»، لب‌ها جمع می‌شود، که این خود بیانگر آن است که این گیاه آنقدر تلخ و بدمزه است که مجرمان از خوردن آن امتناع می‌ورزند و دهان خود را می‌بندند، ولی خداوند با خواری و ذلت این گیاه را به‌خوردِ آنان می‌دهد. هشت بار تکرار «نون» و «تنوین» در این دو آیه مؤید این مدّعاست. « نون» از حروف «أنفی» است که ذلت و خواری را بیان می‌کند و در این رابطه عرب می‌گوید: «رغمَ أنفُه» یعنی خوار و ذلیل شد (ابن منظور، ذیلماده أنف).

ویا به این دو آیه بنگرید :﴿وأرسلعلیهمطیراًأبابیل/ ترمیهم بحجارة من سجّیل﴾ ( فیل/ 3و4)،درآیه سوم از 12 حرکت 10 حرکت آن فتحه است. بدیهی است که در هنگام تلفظ فتحه، دهان باز می‌شود. پس کثرت به کارگیری فتحه بیانگر آزادی پرندگان و رهایی آنان و برتریشان در جنگ با سپاه ابرهه است.

در آیه چهارم پنج حرکت از هفت حرکت، مکسور است. کسره شکست و خواری و ذلت را بیان می‌کند، و این نشان‌دهنده شکست سپاه ابرهه است. در آیه چهارم سه بار حرف « جیم» به کار رفته است، یک‌بار در «حجارة» و دوبار در «سجّیل». در آواشناسی عربی، حرف «جیم» جزء حروف مجهوره  است. سنگینی این حرف در هنگام نطق و شنیدن آن، بیانگر قوت و سختی این سنگ است. ناگفته نماند تعداد «جیم‌های» به کار رفته در این ترکیب (حجارة من سجّیل) دلالت بر تعداد سنگ‌هایی دارد که هر پرنده با خود حمل می‌کرد. «ابن هشام» در کتاب «السیرة النبویّة» اینچنین آورده است: « هر پرنده‌ای سه سنگ با خود حمل می‌کرد دو سنگ با پاهای خود و یک سنگ با منقار» ( ابن هشام، 2004، ج1، ص41). بنابراین آواها و حرکات که جزء کوچکترین واحدهای صوتی است در انتقال معنا نقش زیادی دارد.  

گاهییکی از (تاء)های فعل مضارع مخاطب بر وزن تفعل و تفاعل حذف می‌شود: ﴿فأنتلهتصدّی﴾ (عبس/6)←دراصلتتصدی است. نیز﴿فأنذرتکم ناراً تلظّی﴾ (لیل/ 14) در اصل «تتلظّی» بوده است. در برخی نمونه‌ها شاهد آن هستیم که اقتصاد زبانی با حذف حرف، صورت گرفته است. مثل این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿لمنکنطعم﴾ (43/مدثر): حرف«ن»در«نک»حذفشدهکهدراصللمنکننطعمبودهاست. هرگاهفعلکان مضارع مجزوم باشد و ساکنی بعد از آن نیاید و به ضمیر هم ملحق نباشد، (ن) آن جهت تخفیف در کلام حذف می‌شود.

با نگاهی به قرآن درخواهیمیافت که خداوند با حذف جزئی‌ترین واحدهای صوتی، سعی در افزایش سطح اقتصادی زبان دارد، مثلاً به این آیه از قرآن کریم بنگرید: ﴿یا قومِ لِمَ تُؤذونَنی﴾ (5/صف): دراین جمله دو حرف حذف شده؛ (ی) متکلم در قوم و (الف) در لمَ. سهولت بیاناین آیه به مراتب بیشتر از (یا قومی لما تؤذوننی) است؛ زیرا عضلات زبان سختی کمتری را برای کشش مدّ تحمل می‌کنند و گفته شده که «مصوت کوتاه آسان‌تر از مصوت بلند است و این مربوط به بلندی و کوتاهی زمان نطق می‌شود؛ زیرا نطق مصوت کوتاه نیاز به زمان کمتری دارد و تلاش کمتری را هم می‌طلبد» (عفیفی،1996، ص36).

 

نتیجه

ـ اشتقاق مقوله‌ای است که در زایایی زبان نقش مهمی ایفا می‌‌کند. از میان انواع اشتقاق، نحت که اشتقاق کبار نام دارد با شکستن واژگان اصلی در توسعۀ زبان و تولید کلمات جدید، زیبایی خاصی پدید می‌آورد و از قدرت فاکتورگیری بالایی برخوردار است؛ زیرا قادرست که چندینکلمه را در یک کلمه فشرده‌سازی کند و بدین‌سان هزینه کمتری در فعالیت دستگاه آوایی دارد. همان‌گونه که انواع دیگر اشتقاق با مراجعه به یک اصل یا معنای واحد سعی در سهولت و کاهش برون‌دهانرژی دارد.

ـ جانشینی و همنشینییکی دیگر از فرایندهایی است که در زبان عربی کاربرد زیادی دارد؛ به‌طوری‌کهیک کلمه قدرت ذخیره‌سازی معانیزیادی را در دل خود دارد، بدین‌سان که به جاییک کلمه، کلمه‌ای دیگر به‌کار می‌رود و یا کلماتی با همنشین شدن با کلمات دیگر معانی خاصیرا حمل می‌کنند و این فشرده‌سازی معانی، سبب صرفه‌جویی در زمان و کمتر درگیر کردن عضلات زبان و ذهن می‌شود.

ـیکی دیگر از نمونه‌هایی که برای ایجاد سهولت در زبان و میانه‌روی در تلاش عضلانی ایجاد می‌شود، کم‌کوشی آوایی است و شامل ادغام واعلال وابدال است که در حین نطق رخ می‌دهد و آواهای مشکل که نیاز به فعالیت عضلانی بیشتر دارند به آواهای آسان تبدیل و یا حذف می‌شوند. آواهای کوتاه نیز در انتقال مفاهیم نقش بسزایی دارند؛ طوری‌کهیک واحد صوتی کوچک مثل کسره می‌تواند بیانگر شکست و خواری و ذلت باشد.

- مقولۀ حذف بیشترین کاربرد را در زبان قرآن دارد و این حذف برای پرهیز از تکرار و اختصارسازی کلام به‌کار می‌رود. به این صورت که وقتی قرینه‌ای در جمله باشد، چه لفظی وچه معنایییا عقلی عنصر حذف شده در حکم مذکور است و این حذف بار معنایی ملفوظ را افزایش و تلاش اندام‌هایی را که در کار سخن‌گویی دخیل هستد، کاهش می‌دهد و روند انتقال پیام را تسریع می‌بخشد و در نهایت حفظ و به حافظه‌سپاری آن تندتر انجام می‌گیرد و از آنجایی که در جامعۀ جاهلی بی‌سوادی و کتابت نکردن رواج داشته، حذف‌های فراوانی صورت گرفته است، تا کلام مختصر و آهنگین شود و کلام آهنگین در گوش و جان خوش‌نشین‌تر است.

- همه نمونه‌های کم‌کوشی‌های زبانی، سبب می‌شود تا مخاطب خسته و دلزده نشود و پردازش اطلاعات درحافظۀ وی تسریع ‌گردد؛ زیرا مخاطب به کاوش ذهنی واداشته می‌شود که به دنبال عنصر حذف شده و جانشین و همنشین برود و ذهن او به این صورت پویا می‌شود و هنگامی که ذهن پویا شد، خروج اطلاعات از ذهنش به سختی صورت می‌پذیرد؛ چرا که ذهن فعال اطلاعات را سریع تثبیت می‌کند. در همه مواضع اقتصاد زبان، کم‌کوشی‌ها باعث می‌شود مخاطب سختی کمتری را در ادای کلمات تحمل‌کند و بهای اندکی بپردازد و در عوض کلامی گرانمایه دریافت کند.

  1. قران کریم.
  2. ابن جنی ( 1996)، المحتسب فی تبیین وجوه شواذ القراءات و الإیضاح عنها، تحقیق: علی ناصف النجدی، استانبول: طبع دار سزگین.
  3. ابن مالک ( 1990م)، شرح التسهیل، تحقیق: د. عبدالرحمن السید، هجر للطباعة و النشر، الطبعة الأولی.
  4.  ابن منظور، محمدبن مکرم (2008)، لسان‌العرب،بیروت: دارالمعارف.
  5.  ابن عاشور، محمد الطاهر (بی‌تا)، التحریر والتنویر، نرم افزار مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم انسانی.
  6. ابن هشام، ابومحمد عبد الملک (2004م)، السیرة النبویّة، تعیلّق:عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دار الکتّاب العربی، الطبعة الأولی.
  7.  ابوعمرو ، شهاب‌الدین(2005)،القاموس المنجد، مراجعة و تصحیح؛یوسف البقاعی. بیروت: دارالفکر.
  8. ابوالسعود، محمدبن محمد(بی‌تا)، إرشاد العقل السلیم، القاهرة: دارالمصحف.
  9. اثیر الدین الأندلسی ، أبو عبد الله محمد بن یوسف (2002)، تفسیر بحرالمحیط، بیروت: دارإحیار التراث العربی.

10.أنیس، ابراهیم (1374)، آواشناسی زبان عربی. مترجمان؛ ابوالفضل علامی و صفر سپیدرو، واحد مطالعات و تحقیقات اسلامی سازمان اوقاف و امورخیریه، انتشارات اسوه.

11.بدیدة،یوسف (2009)، بلاغة الایجاز فی الشعریة العربیة، مذکرة مقدمه لنیل درجة الماجستیر، الجمهوریة الجزائریة، جامعة الحاج لخضر.

12.ـ البستانی، فؤاد أفرام ( 1998)، المجانی الحدیثه، دارالفقه للطباعة والنشر. 

13. التمیمی، صبیح (2003)، دراسات لغویه فی تراثنا القدیم(صوت، صرف، نحو، دلالة، معاجم، مناهج بحث)، عمان: دار مجدلاوی.

14. جادالکریم، عبدالله (2006)، الاختصار سمة العربیة، القاهرة: مکتبة الاداب.

15. الجاحظ، ابوعثمان عمروبن بحر (1965م)، الحیوان، تحقیق و شرح: عبدالسلام محمد هارون، القاهرة: منشورات مصطفی البابی الحلبی، الطبعة الثانیة. 

16.ـ جرجانی ، عبدالقاهر (2004)، دلائل الإعجاز. ط5 . القاهره: مکتبة الخانجی.

17.داد، سیما ( 1382)، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: انتشارات مروارید.

18. سامرائی، ابراهیم (1376)، زبانشناسی تطبیقی. مترجم؛ سید حسین سیدی. مشهد: موسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی.

19. سیبویه (1988)، الکتاب، القاهرة: الطبعة الثالثة، مکتبة الخانجی.

  1. 20.  الشنقیطی، محمد الامین (1995)، أضواء البیان فی ایضاح القران بالقران. بیروت: دارالفکر.
  2. 21.  صالح، صبحی (1986)، دراسات فی فقه اللغة، ط9، بیروت: نشر ادب الحوزه.
  3. 22.  ظبیان، نشأة محمدرضا (1997)، علوم اللغة العربیة فی الآیات والمعجزات(علم اصوات اللسان العربی). بیروت: دار ابن حزم.
  4. 23.  عبدالتواب، رمضان (1367)، مترجم؛ حمیدرضا شیخی،مباحثی در فقه اللغه و زبانشناسی، مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
  5. 24.  عفیفی، احمد(1996)، ظاهرة التخفیف فی النحو العربی، ط1.بیروت: الدار المصریة اللبنانیة.
  6. 25.  غلام نبی، انجب (1989)، الاعلال والابدال والادغام فی ضوء القراءات القرانیة واللهجات العربیه. مکة: رساله مقدمه لنیل درجة الدکتوراة الفلسفه فی اللغة العربیة،کلیة التربیة للبنات.
  7. 26.  غدیری، وردة(2003)، سمات الاقتصاد اللغوی فی العربیة، رسالة مقدمه لنیل درجة الماجستیر فی اللغویات، جامعة الحاج لخضر.
  8. 27.  قباوة، فخر الدین (2001)، الاقتصاد اللغوی فی صیاغة المفرد، ط1.القاهرة: الشرکة المصریة العالمیة للنشر ـ لونجمان.

28. یاقوت، سلیمان (1995)، علم الجمال اللغوی المعانی، البیان، البدیع. الاسکندریة: دار المعرفة الجامعیة.

منابع فارسی

29. هاشمی، احمد ( 1420هـ)، جواهر البلاغة، قم: انتشارات ذوی القربی. 

  1. 30.  هویدا، علیرضا (1378)، آمار و روش های کمی در کتابداری و اطلاع رسانی. تهران: سلسله انتشارات سمت، شماره 335؛ مجموعۀ کتابداری، شماره 9.

مجلات

  1. 31.  افتخاری، سید اسماعیل (بهار 1384)، «نقش کمکوشی زبانی در پیدایش فارسی محاوره». فصلنامه پژوهشهای ادبی، ش7.
  2. 32.  باطنی، محمد رضا (1385)، اهمیت استنباط در درک زبان، روزنامه اطلاعات، 24 بهمن.
  3. 33.  رحیمیان، جلال و اسماعیل رهبر (بهار 1385)، «تأثیر ایجاز و اختصار در خواندن و درک مطلب در زبان فارسی»،مجله علوم اجتماعی و انسانی دانشگاه شیراز، دوره 23، شماره اول.
  4. 34.  غفاری، مهبد (1382)، «حذف واژگانی به لحاظ معنایی در زبان فارسی»، مجله آموزش زبان وادب فارسی، سال هفدهم. قلی‌زاده، حیدر(1379)، «مفعول مطلق و معادل ساختاری آن»، بینات قم، سال هفتم، ش26.

35. وغلیسی،یوسف (ذوالقعده 1429)، «الاشکال الجدیده للنحت و دورها فی التنمیة اللغویة المعاصر». مجلة اللغة العربیة الاردنی، العدد 74، صص 154ـ170.

36. الیاسری، عبدالکاظم محسن(بی‌تا)، أسلوب الحذف فی أمالی المرتضی دراسة نحویة دلالیة، جامعة الکوفة: کلیة التربیة للبنات.

منابع اینترنتی

  1. 37.  طباطبایی، سیدمحمد حسین، (بی‌تا). تفسیر المیزان، سایت: http.//www.tebyan.net

38. النجار زغلول والسماء ذات الرجع. به نقل از سایت:

  1. http://www.nooran.org/O/20/20-5.htm
  2. https://rasekhoon.net/article/print/