Document Type : Research Article
Authors
1 Professor in Department of Arabic Language and Literature, Faculty of ShahidChamran University, Ahvaz, Iran
2 Associate Professor in Department of Arabic Language and Literature, Faculty of ShahidChamran University, Ahvaz, Iran
3 Ph.D. student in in Department of Arabic Language and Literature, Faculty of ShahidChamran University, Ahvaz, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
درک درست قرآنکریم برای همگان امری ضروریاست و یکی از راههای نیل به این امر رجوع به تفاسیر و بهرهگیری از نظرات مفسران میباشد. پژوهش حاضر، بررسی آراء نحوی ابن عاشور تونسی(1879-1973م) در تفسیر «التحریر و التنویر» در مبحث منصوبات متشابه است. او در این تفسیر به جنبههای مختلف مسائل نحوی و از جمله آنها؛ منصوبات متشابه پرداخته و وجوه تشابه آنها را توجیه کردهاست. نگارندگان در این مقاله قصد دارند که به شیوه توصیفی- تحلیلی به بررسی روش توجیه منصوبات متشابه در تفسیر ابن عاشور بپردازند. بدین منظور به بررسی تشابه در چهار مسأله «تشابه بین حال و مفعولبه، مفعولله و مفعولمطلق»، «تشابه بین مفعولبه و مفعول لأجله»، «تشابه بین حال و تمییز» و در نهایت «تشابه بین مفعولبه، مفعولمطلق، حال و خبر کان» پرداخته شدهاست. با بررسی نظرات و دیدگاههای ابن عاشور در این تفسیر و مقایسه آن با دیگران، متوجه خواهیم شد که وی در مبحث منصوبات، آراء منحصر بهفردی دارد.
Keywords [Persian]
قرآنکریم، به عنوان منبع ارزشمند دینی وفرهنگی ما مسلمانان بهشمار میرود که چون گوهری درخشان بر تارک هر مسلمانی میدرخشد و از آن بهرهها گرفته میشود. در دورههای گذشته تاکنون بهوفور درباب مسائل گوناگون و متعدد نهفته درقرآن، پژوهشهای بسیاری صورت گرفتهاست که هر کدام بهگونهای، راهگشا و راهنمای درک بهتر این کتاب آسمانی بودهاند. اما در باب مسائل ساختاری و به قولی ارجح، مسائل نحوی این کتاب آسمانی منبعی ارزشمند و مهم برای دانشمندان علم نحو بهشمار میرود که هرکس به اندازه توان ازآن بهرهها گرفتهاست. همانگونه که روشن است: «علم نحو به مسأله اعراب در اواخر کلمات میپردازد، البته به اموری دیگر همچون مذکر و مؤنث، حذف وتقدیم و تأخیر، ... و مرفوعات، منصوبات و مجرورات ... نیز میپردازد»(صالحالسامری، بیتا، ج1، ص5).
یکی از پژوهشهایی که از جنبه نحوی در رابطه با قرآنکریم بسیار حائز اهمیت است، تفسیر «التحریر و التنویر» نوشته ابن عاشور تونسی(1879-1973م)است. همانگونه که اشاره شد، علم نحو بهدرستی اعراب و اواخر کلمات میپردازد. ابن عاشور در تفسیر خویش به جنبههای توجیه منصوبات متشابه در قرآن پرداختهاست.
در این پژوهش سعی بر این است که دیدگاههای نحوی ابن عاشور در این باب را موشکافی نموده و مورد بررسی قراردهد. بههمین خاطر، نگارندگان به طرح چند پرسش پرداخته و در ادامه بحث تلاش دارند که پاسخی برای آنها بیابند:
1. نظر ابن عاشور در مسأله «تشابه بین حال و مفعولبه، مفعولله و مفعولمطلق» چیست؟
2. نظر او در مسأله «تشابه بین مفعولبه ومفعول لأجله» به چه صورت است؟
3. دیدگاه وی در مسأله «تشابه بین حال و تمییز» چگونه است؟
4. نظر ابن عاشور در باب «تشابه بین مفعولبه، مفعولمطلق، حال و خبر کان» چیست؟
پیرامون قرآنکریم پژوهشهای بسیاری صورت گرفتهاست، ولی در ارتباط با پژوهش کنونی، مقالات، پژوهشها و کتب چندانی به رشته تحریر در نیامدهاست. در ادامه به برخی از آنها اشاره میکنیم:
مقالهای تحت عنوان «روش تفسیرى ابن عاشور در التحریر و التنویر» نوشته علی شفیعی؛ که در این مقاله به شخصیت و روششناسى تفسیر ابن عاشور پرداخته شدهاست. «ابن عاشور و تفسیر التحریر و التنویر» از نصرت خاورنجفی؛ که در این نوشتار نویسنده با بیان شرح حال ابن عاشور، به معرفى ویژگىهاى تفسیرش میپردازد، نخست از ساختار تفسیر سخن مىگوید سپس از روشهاى بهکار رفته در تفسیر یادمىکند. آنگاه دیدگاه ابن عاشور را نسبت به مقولههاى علومقرآن مانند اعجاز، نسخ، متشابه بررسى و در پایان برجستگىهاى تفسیر«التحریر و التنویر» را توضیح میدهد. «گرایش مقاصدی در تفسیر ابن عاشور» از سامر رشوانی؛ که در باب تفسیر ابن عاشور در این مقاله بیان میکند: «اگر تفسیر «المنار» یکی از مهمترین نوشتههای تفسیری شرق جهان عرب در قرن بیستم باشد، تفسیر «التحریر و التنویر» از همین جایگاه در غرب جهان عرب برخورداراست»(رشوانی، 1386، ص4).
همانگونه که مشخص است، پژوهشهای مذکور با مقاله کنونی ما از جنبههای بسیاری متفاوت است؛ زیرا در این مقاله به بررسی توجیه منصوبات متشابه در تفسیر «التحریر و التنویر» ابن عاشور خواهیمپرداخت، در حالیکه پژوهشهای قبلی به این نکته اشارهای نداشتند. در این پژوهش پس از ذکر زندگینامه کوتاهی از ابن عاشور، به بررسی نظرات و آراء وی در باب منصوبات مبادرت ورزیدهایم. در ادامه به بررسی چهار مسأله از منصوبات متشابه مانند؛ «تشابه بین حال و مفعولبه، مفعولله و مفعولمطلق»، «تشابه بین مفعولبه و مفعول لأجله»، «تشابه بین حال و تمییز» و «تشابه بین مفعولبه، مفعولمطلق، حال و خبرکان» خواهیمپرداخت.
1- زندگینامه «ابن عاشور»
محمدطاهر بن محمد بن محمدطاهر بن عاشور، در بندر مرسی تونس در جمادیالاولی سال 1296ق /سپتامبر 1879م در قصر جد مادریاش محمدعزیز بوعتور بهدنیا آمد.(زرکلی، 1986، ج6، ص174) وی در6 سالگی قرآن را حفظ کرد و در سال 1310ق به دانشگاه زیتونیه پیوست و در سال 1317ق گواهی تطویع را که بالاترین مدرک آن دانشگاه بود، أخذ کرد. وی از سال 1331ق به مدت ده سال، متولی منصب قضاء شد و در سال 1345ق رئیس شورای مالکی و سپس در سال 1351ق رئیس شورای نظارت بر شؤون آموزشی دانشگاه زیتونیه شد و در سال 1374ق منصب ریاست دانشگاه زیتونیه را به وی سپردند(الحمد، 1429، صص5-18).
ابن عاشور تیزهوش و زیرک و دارای سرعت حافظه و شخصیتی مستقل از سنین کودکی بود و از جوانی با اشغال بیگانه و هجوم فرهنگی مبارزه میکرد. او صبور و کریم و دوستدار اهلعلم وعلمجویان بود و در مباحثات علمی کسی را مورد هجوم قرار نمیداد و از ارزشش نمیکاست. ابن عاشور میراث عظیمی در انواع علوم شرعی و لغوی و غیره بهجا گذاشتهاست بهگونهای که در موردش گفتهاند: «گنجینهایاست که هرجویندهی علمی مقصود خویش را نزد او مییابد.»(الحمد، 1429، ص 23) در رأس تألیفات وی تفسیر بزرگ قرآنکریم با نام «تحریر المعنیالسدید و تنویر العقلالجدید من تفسیر الکتابالمجید» قراردارد.
ابنعاشور در روز یکشنبه 13 رجب 1393ق برابر با 12 آگوست 1973م، زندگی سرشار از مبارزه و تلاش در راه علم و تعلیم را بدرود گفت(ابراهیم سیداحمد،2008، صص23-27؛ دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1367، ج 4، ص 1456؛ محفوظمحمد، 1982، ج 3، ص 299)
قبل از ورود در بحث اشاره به چهار نکته به ما کمک میکند تا خط فکری ابن عاشور را در قبال نحو و آراء نحویان تشخیص دهیم.
1-ابن عاشور یکی از نوگرایان در عصر جدید و به قول خودش دارای «آراء اصلاحی»است(ابن عاشور، 1984، ج7، ص103) و به نظر وی نحو بهبود روند پیشرفت زبان و مبدأ بلاغت است بدین معنی که شنونده بهروشنی مراد گوینده را درک کند(ابن عاشور، 2006، ص193)
2-به نظر ابن عاشور فسادی در علم صرف و نحو رسوخ یافتهاست و منشأ آن به سه عامل بر میگردد:
الف) طولانی کردن بحث درصرف و نحو باتبیین علل و اسباب.
ب) کثرت اختلاف بین علمای صرف و نحو به خصوص بین علمای بصری و کوفی.
ج) استناد به مثالهای ساختگی که آنها را بهعنوان اصلی در قواعد قرارمیدهند.(ابن عاشور، 2006، ص191-192)
3-بعضی توجیهات اعرابی ابن عاشور، با این گفته وی در آغاز تفسیرش برای ما مورد پذیرش است: «خداوند متعال برخی درهای فهم معانی کتابش را برایم گشود و مسائلی را برایم آشکار کرد که مفسران گذشته آنها را ذکر نکردهاند و به عبارتی دیگر در تفاسیری که به آنها دسترسی داشتم آن مطالب را نیافتم...»(ابن عاشور، 1984، ج 1، ص8)
4-ابن عاشور کتابش را برای گردآوری مسائل نحوی و آراء نحویان در توجیه آیات قرآنکریم قرار نداده و همین بس که در این مورد بر «ابوحیان» خرده گرفتهاست: «بعضی مفسران همچون «ابوحیان» در «البحر المحیط» در مورد مسائل نحوی مبسوط سخن گفتهاند و بدین سبب از هدف دور افتادهاند...»(ابن عاشور، 2006، ص 161)
قبل از شروع به تحلیل، لازم است اشاره کنیم که ابن عاشور جایگاهی در لغت و نحو دارد و همانطور که یکی از پژوهشگران دربارهی وی گفتهاست: «او در عربی و علوم آن، برجسته و آگاه به اسرار و قواعد زبان عربیاست.»(ابراهیم، 2008، ص74) و بدین جهت آگاهی به نظرات وی در نحو و إعراب دارای ارزش علمیاست که میتوانیم طی پژوهشی آنها را استخراج کنیم.
2- منصوبات متشابه
اسم منصوب، از آغاز تألیف علم نحو اهتمام و توجه نحویان را به خود معطوف داشته و علت آن از طرفی به تعدد عوامل نصب و از سوی دیگر به محذوف و ملفوظ بودن عوامل و اینکه اغلب اسم منصوب در جمله فضله میباشد؛ برمیگردد.
با مراجعه به «الکتاب» که اولین تألیف معتبر در علم نحو بهشمار میرود درمییابیم که سیبویه ابواب متعددی برای بیان عوامل نصب اختصاص دادهاست(سیبویه، 1408ق، ج1، ص273 و280 و290 و 311 و340) و همچنین اشاره میکند به اینکه گاهی در بیان اعراب اسم در حالت نصب دو توجیه وجود دارد. مانند: «ماصنعتَ و أباک»(سیبویه، 1408ق، ج1، ص 297)
نظرات نحویان قدیم در توجیه اسم منصوب و بیان عامل نصب آن دارای اختیاراتیاست و نحویان متأخر همچون ابن مالک و ابوحیان و ابن هشام آراء قدما را عرضه داشته و بعضی را مرجح دانستهاند؛ بنا بر این تعدد وجوه اعرابی در اسم منصوب نشأت گرفتهاست.
ابن هشام در کتاب خود «مغنیاللبیب» بابی با عنوان «منصوبات متشابه»(ابن هشام، 1985، صص 729-732) باز کرده و مثالهایی آورده که هرکدام احتمال وجوه زیر را دارد:
1-مفعولمطلق و مفعولبه: درآیه «لاتظلمون فتیلا»(نساء: 77)
2-مفعولمطلق و ظرف و حال مانند: «و أزلفت الجنة للمتقین غیر بعید»(ق: 31)
3-مفعولمطلق و حال: «جاء زید رکضا»
4-مفعولمطلق وحال و مفعولله: (یریکم البرق خوفا و طمعا)«رعد: 12)
5-مفعولبه و مفعولمعه: «أکرمتک و زیدا»
6-حال و تمییز: «کرم زید ضیفا»
و در نهایت متأخرین به«تعدد وجوه اعرابی» قایل شدند و وجود این احتمالات در اسم منصوب یکی از صور تعدد وجوه اعرابیاست و علت آن صلاحیت کلمه برای پذیرفتن اعرابهای مختلف با توجه به معنیاست مانند: «یریکم البرق خوفا و طمعا» ممکن است معنی آن «لأجل الخوف و الطمع» باشد و یا «فتخافون خوفا و تطمعون طمعا» و یا «خائفین و طامعین» بهصورت حال باشد. سیاق کلام در آیه کریمه سخنگفتن درباره قدرت الهی و مظاهر آن است، و این سیاق همه احتمالات را میتواند توجیه کند. و اینگونه است که آراء اختلافی بین نحویان برای ترجیح وجهی بر وجه دیگر پیش میآید و یا اینکه به جواز همه موارد تسلیم شویم. بنابراین نحویان در منصوببودن اسم متفقاند و در توجیه آن اختلاف دارند. در این مطلب نمونههایی از توجیه ابن عاشور که در باب منصوبات محتمل است، عرضه میشود برای اینکه دو موضوع بیان شود:
1-ابن عاشور خود را ملزم به ذکر تمامی وجوه محتمل نمیداند، بلکه در بسیاری مواقع فقط یک وجه را ذکر کرده و چه بسا در آن موضوع با همه و یا با اکثریت مخالف است(ابن عاشور، 1984م، ج 6، ص269-270)
2-در توجیه گفته خود به معنی و سیاق آیه تکیه دارد.
2-1- تشابه بین حال و مفعولبه و مفعولله و مفعولمطلق
این چهار رکن از اسماء منصوب، در تعاریف و وظایف با هم اختلاف دارند.
مفعولبه، یعنی کار بر آن واقع شده و برای اینکه بین فاعل و مفعول التباس پیش نیاید احتیاج به اعراب دارد.
مفعولمطلق، مصدر فضلهای که مؤکد عاملش یا مبین نوع و یا عددش میباشد و مطلق نامیده شده بهخاطر اینکه فعل بدون قید بر آن واقع شده و حقیقتا مفعول میباشد. و برای همین «زمخشری» و «ابن حاجب» آن را مقدم داشتهاند(ابن هشام، 2004، صص 225-226).
مفعولله مصدر فضلهای که بیانکننده علت فعل است و با آن در زمان و فاعل مشترک است(ابن هشام، 2004، صص 225-226).
بنابراین، مفعولله و مطلق در مصدر و فضلهبودن مشترک هستند وآنگاه که مصدر مؤول به مشتق میشود با حال تداخل پیدا میکند، هرچند ظاهرا تعریف حال با مفاعیل سهگانهای که ذکر شد، متفاوت است؛ زیرا حال بیانکننده هیأت ذوالحال میباشد.
و اینک توجیه ابن عاشور برای آیه 33 سوره مائده مطرح میگردد: «إنَّمَا جَزَاءُ الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلَافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذَلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیَا وَلَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ» (مائده: 33)
ابن عاشور در آیه فوق، «فساداً» را مفعولبه برای فعل«سعی» به معنی«إکتسب» گرفته و آنچه ابن عاشور در نظر دارد برگرفته ازقول «ابن عطیه» است(ابن عاشور، 1984، ج6، ص182؛ ابن عطیه، 1993، ج 2، ص 185)
همچنین در قول ابوحیان که«یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا»؛ به معنی «یضیفون فسادا إلی المحاربة» است(ابوحیان، 1993، ج 3، ص484)
ابن عطیه به اعراب «فساداً» تصریح نکرده، ولی ابوحیان آراء زمخشری و دیگر مفسران را آوردهاست.
زمخشری «فساداً» را «حال» گرفته برای فعل «سعی» به معنی «مشی»؛ و یا اینکه جایز دانسته مفعولله و وجه دیگر اینکه مفعولمطلق باشد که در این صورت «سعی» به معنی «أفسد» است(زمخشری،1415ق، ج 1، ص609).
«ابوحیان»، «سمین حلبی» و «آلوسی» «فساداً» را مفعولله گرفته و اولین وجه از وجوه نصب و سپس وجوه دیگر را ذکر کردهاند.
بهنظر میرسد وجه مفعولله با توجه به دلایل زیر محتملتر باشد:
1- شروط نصب در آن فراهم است همانطور که صاحب «الدر» ذکر کردهاست، احتیاج به تأویل مصدر به مشتق ندارد(حال) و یا تأویل«سعی» به «إفساد»(مفعول مطلق)
2- معنی «یحاربون و یسعون لأجل الفساد» مخالفت با نهی خداوند را در این آیه میرساند: «وئلا تفسدوا فی الأرض بعد إصلاحها»(أعراف: 56) که به تبع آن عقاب و مجازات خداوند بر آنان واجب شدهاست.
3- از نظر لغوی اساس «سعی» بر «إصلاح» است نه «إفساد» بنابراین توجیه زمخشری بعید بهنظر میرسد.
2-2- تشابه بین مفعولبه و مفعول لاجله
ابن عاشور در توجیه آیه «و ذکر به أن تبسل نفس بما کسبت»(أنعام: 70) برای مصدر مؤول «أن تبسل» دو وجه اعرابی ذکر کردهاست(ابن عاشور، 1984، ج 5، ص98)
1- مفعول دوم برای فعل «و ذکر» برای »تذکیر» متعدی به دو مفعول است از باب «أعطی»، فعل مجرد آن متعدی به یک مفعول است و با رفتن به باب تفعیل دو مفعولی شدهاست مفعول اول«هم» و مفعول دوم«أن تبسل نفس»؛ هیچیک از مفسرین و نحویان متذکر این وجه نشدهاست.
نقد: «و ذکر» در قرآنکریم متعدی به دو مفعول است، ولی مفعول اول بیواسطه و مفعول دوم با حرف جر «باء» آمدهاست. خداوند متعال میفرماید: «و ذکرهم بأیام الله»(ابراهیم: 5 ) و در سوره ق آیه 45 آمده: «فذکر بالقرآن من یخاف و عید» و آیه کریمه سوره انعام همانند این آیات آمده و«ذکر به»، یعنی بالقرآن -قول مشهور نزد مفسران- و در کتب لغت آمدهاست:
«ذکرتک بکذا نه ذکرتک کذا» و این فعل متعدی به حرف جر(مفعول دوم) است نه متعدی بیواسطه. و اگر فعل مجرد باشد، یک مفعول بیواسطه میگیرد. خداوند متعال میفرماید: «فمن شاء ذکره»(عبس: 12)
2- وجه دوم: «أن تبسل» مفعولله باتقدیر«لام جر» است.
با تأمل در توجیهات ابن عاشور درمییابیم که وی از اعرابی مخالف با جمهور پشتیبانی میکند و آنچه را که «ابوحیان» و«آلوسی» و«سمین» جایز دانستهاند، جایز نمیداند و همه اینها مؤید مستقلبودن ابن عاشور در رأی خود است.
2-3- تشابه بین حال و تمییز
از جمله منصوباتی که در بعضی جهات با هم متشابه و در بعضی جهات متفاوت هستند، حال و تمییز است. ابن هشام مسألهای با عنوان«ما افترق فیه الحال و التمییز و ما اجتمعا فیه»(ابن هشام، 1985، صص600-604) مطرح کردهاست و وجوه اتفاق آن دو: اسم نکره فضله منصوب برطرفکننده ابهام هستند و در هفت چیز باهم فرق دارند، لیکن دو فرق مهم بین آنها عبارتند از:
1- حال، مبیّن هیأت و تمییز، مبیّن ذات است.
2- حال، بهصورت وصف(بالفعل یا بالقوه) است، ولی تمییز، غالبا از اسماء جامد بوده و خیلی کم از صفات مشتق میآید(ابن هشام، 1384ش، صص254-255).
جمود و اشتقاق معمولا در ترجیح بین آن دو تعیینکننده است و منجر به احتمال حال یا تمییز میشود. و از همین جاست که اختلاف در اعراب اسم واقع بعد از «حبذا» و اسم منصوب در جمله «کرم زید ضیفا» بهوجود میآید(ابن هشام، 1985، ص603) و به همین خاطر است میبینیم که در بسیاری اوقات مصدر را مؤول به مشتق میکنند (هنگام توجیه حال).
همچنانکه ابن عاشور در توجیه آیه«و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا»(أنعام: 115) آوردهاست(ابن عاشور، 1984، ج 8، ص19). وی در توجیه اعراب دو اسم منصوب درآیه کریمه به ذکر دو وجه از چهار وجهی که مفسران و نحویان ذکرکردهاند، اکتفا کرده و دو وجهی را که ذکر نکرده عبارتند از:
1- مصدر جانشین مفعول مطلق(ابن انباری، 1980، ج 1، ص36؛ رازی، 2000، ج13، ص132)
2- مفعول لأجله (عکبری، 1997، ج 1، ص398؛ ابن عطیه، 1993، ج 2، ص337؛ زمخشری، 1415ق، ج 2، ص46؛ آلوسی، 1994، ج 8، ص15) هر دو کلمه را حال گرفتهاند و (ابن انباری،1980، ج 1، ص36؛ رازی، 2000، ج 13، ص131؛ سمین حلبی، 1968، ج 5، ص125؛ عکبری، 1997، ج 1، ص259) به جواز آن رأی دادهاند. «ابوعلی» و پیروان او هر دو کلمه را حال برای (کلمت) گرفتهاند و«سمین حلبی» و «آلوسی»، (ربک) را بهعنوان صاحب حال جایز دانستهاند.
ابن عاشور، اعراب را براساس معنی «التمام» توجیه میکند، یعنی چنانچه به معنی «تحقیق» باشد حال است و اگر به معنی «بلوغ» باشد، تمییز است.
2-4- تشابه بین مفعولبه و مفعولمطلق و حال و خبر کان(کان با اسم محذوف)
حذف عامل، بسیاری اوقات در تعدد احتمالات نقش دارد و اگر عامل محذوف فعلی از افعال ناسخه در نظر گرفتهشود، اسم منصوب خبر آن میباشد و اگر از لفظ اسم منصوب مقدر گردد، مفعولمطلق است و اگر فعلی متناسب معنی مقدر گردد، اسم منصوب مفعولبه است.
«یا ایها الناس قد جاءکم الرسول بالحق من ربکم فآمنوا خیرا لکم» (نساء: 170) در توجیه اعراب «خیرا» ذکر شده که منصوب به فعل لازمالحذف است و بهخاطر کثرت استعمال، ضربالمثل گشته مانند: «انتهوا خیرا لکم» (سیبویه، 1408ق، ج1،281-284؛ رضی، 1978، ج 1، ص338؛ ابن مالک، 1990، ج2، ص159) ائمه نحو، در نصب «خیرا» اتفاق نظر؛ و در عامل نصب محذوف، اختلاف نظر دارند.
ابن عاشور در تفسیرخویش به بیان قول نحویان در مورد عامل نصب «خیرا» میپردازد و سه قول را ذکر میکند:
قول اول: نظر «خلیل» و «سیبویه» است که فعل محذوف را فعل امری که سیاق کلام بر آن دلالت دارد، در نظر میگیرد مانند: «إیت» و یا «اقصد»(ابن عاشور، 1984، ج6، ص49) این وجهیاست که اکثر مفسران و نحویان آن را برگزیدهاند. گروهی فقط این وجه را ذکر کردهاند مانند «أخفش، بیتا، ج1، ص249؛ زمخشری، 1415، ج1، ص584) و عدهای آنرا برگزیده و غیر آنرا رد کردهاند؛ مانند (ابن مالک،1990، ج2، ص160؛ رضی، 1978، ج1، صص 338-339) و عدهای دیگر آنرا اختیار کرده و وجوه دیگر را نیز ذکرکردهاند؛ مانند (ابن عطیه، 1993، ج2، ص139؛ آلوسی، 1994، ج6، ص35)
و این وجه را همه بهعنوان وجه اول از سه وجه آوردهاند.
قول دوم: نظر «فراء» است که «خیراً»، صفت برای مصدر محذوف است، یعنی نائب مفعولمطلق(فراء، 1995، ج 1، ص295)، لیکن مفسران و نحویان به توجیه فراء، از جنبه ساختاری و معنوی معترض هستند.
قول سوم: نظر «کسائی» است که عامل نصب«خیراً»، «کان» محذوف است(ابن عاشور، 1984، ج6، ص49).
اقوال مفسرین و نحویان در نسبتدادن این وجه به «کسائی» به تواتر رسیدهاست. و برای این توجیه، دو اعتراض وارد است:
1-حذف «کان» با اسم آن و بقاء خبر آن، به جز در مواردی که چارهای جز آن نیست -بعد إن و لو- جایز نیست، بنابراین گفته نمیشود: «عبدَ الله المقتولَ» به تقدیر «کن عبدالله المقتول» و نه «زرنا أخانا» به تقدیر "«تکن أخانا»
2- در تقدیر گرفتن جواب شرط محذوف، حذف شرط و جوابش و بقاء معمول جواب را درپی دارد و این ضعیف است.
اعتراض اول را صاحب «البیان» و «آلوسی»" اینگونه پاسخ گفتهاند:
الف) در اینجا حذف «یکن» جایز است، ولی در عبارت «زرنا أخانا» جایز نیست برای اینکه امر به زیارت موجب اخوت نمیشود، ولی امر به ایمان موجب دوری از شر و پایان دادن به آن است(ابن انباری، 1980، ج1، ص279)
ب) محدودکردن مواضع حذف کان و اسم آن قابل قبول نیست(آلوسی، ج16، ص36)
و به اعتراض دوم در «الدر المصون» اینگونه پاسخ داده شدهاست:
در این موضع نیازی به تقدیر گرفتن شرط نیست؛ زیرا جزم «یکن» به عامل مقدر نیست، بلکه عامل آن همان جمله طلبی یعنی«فآمنوا» میباشد بدون در تقدیرگرفتن حرف شرط و فعل شرط(حلبی، 1968، ج4، ص165).
بهنظر میرسد این وجه برای توجیه نصب محتملتراست. چه مانعی دارد که گفته شود که حذف«کان و اسم آن» بهصورت قیاسی و سماعیاست و این آیه و همانند آن سماعیاست. بهخصوص کسانی که منکر این وجه شدهاند در حالیکه به حذف فعل به صورت سماعی استدلال کردهاند پس چرا فعل محذوف نمیتواند «الکون» باشد.
عدهای بدون انکار این وجه، آنرا جایز شمردهاند مانند(ابن أنباری،1980، ج1، ص278؛ ابی حیان، 1993، ج3، ص416) که سه قول را ذکرکردهاند. ابن عاشور پس از بیان نظرات دیگران در خاتمه میگوید: بهنظر من «خیراً» حال است برای مصدری که متضمن معنی فعل است به تقدیر:«فآمنوا حال کون الایمان خیرا» و برگشت حال به مصدر فعل همانند برگشت ضمیر به آن است همچون آیه «إعدلوا هو أقرب للتقوی»(مائده: 8)(ابن عاشور، 1984، ج6، صص49-50).
این وجهی را که ابن عاشور برگزیده هیچیک از مفسران و نحویان ذکرنکردهاند.
نتیجهگیری
نگارندگان پس از بررسی مسأله مورد بحث در این پژوهش، در پایان به نتایج ذیل دستیافتهاند:
1. ابن عاشور، از نوگرایان عصر جدید و دارای آراء اصلاحی بودهاست که عقیده داشت در علم صرف و نحو، فسادی رخ دادهاست.
2. ابن عاشور، در ذکر تمامی وجوه محتمل منصوبات، خود را بر خلاف سایر نحویان ملزم نمیداند و گاهی تنها یک وجه را بیان میکند.
3. در تشابه بین حال و مفعولبه، مفعولله و مفعولمطلق: این چهار رکن از اسماء منصوب در تعاریف و وظایف با هم اختلاف دارند و مفعولله و مطلق در مصدر و فضلهبودن مشترک و مصدر مؤول به مشتق با حال، تداخل دارد ولی توجیه ابن عاشور در (مائده:33) گفته که معنی «و یسعون فیالأرض فسادا»، یعنی «إنهم یکتسبون الفساد» میباشد که «فسادا» را مفعولبه برای فعل«إکتسب» گرفتهاست، هر چند که این توجیه ابن عاشور بعید بهنظر میرسد.
4.در تشابه بین مفعولبه و مفعولله: توجیه ابن عاشور برای(انعام:70) برای مصدر مؤول«أن تبسل» درآیه«و ذکر به أن تبسل نفس بما کسبت»:
الف) مفعول دوم-که بهنظر میآید جای نقد دارد- ب) مفعوللأجله؛ که از نظر جمهور نیز همین قسم دوم مورد قبول است.
5. در تشابه بین حال و تمییز: گفته شده که دو فرق اساسی دارند: الف) حال، مبین هیأت و تمییز، مبین ذات؛ ب)حال، به شکل وصف مشتق، ولی تمییز غالباً از اسماء جامد است. توجیه ابن عاشور در این زمینه در آیه «وتمت کلمة ربک صدقا و عدلا»(انعام: 115) این است که اعراب براساس معنای «تمت» شکلمیگیرد: الف)اگر به معنای تحقیق باشد: حال؛ ب)اگر به معنای بلوغ باشد: تمییز.
6. در تشابه بین مفعوله و مفعولمطلق و حال و خبرکان(کان با اسمش محذوف): ابن عاشور مثلاً در توجیه اعراب «خیراً» در «یا ایها الناس قدجاءکم الرسول بالحق من ربکم فآمنوا خیرا لکم»(نساء:170) گفته: نصب «خیراً» بهخاطر تعلق داشتنش به یک کلمه محذوفِ(دائم المحذوف، بهخاطر کثرت استعمال و روشنی) و منصوب بهواسطه حال بودن از مصدری از ریشه فعل است-که در نظر هیچ یک از مفسران نیامدهاست-
7. ابن عاشور همچنین، سه وجه قول نحویان را نیز در این باب ذکر میکند: الف) ذکر قول«خلیل» و «سیبویه»: «خیراً» متعلق به فعل امر قابل برداشت از سیاق کلام: مثلا؛ إیت،(نظر جمهور)؛ ب)ذکر قول فراء:«خیراً»،، صفتی برای یک مصدر محذوف؛ نائب مفعولمطلق؛ ج)ذکر قول کسائی و کوفیان: همراه با اسمش محذوف شدهاست.