Document Type : Research Article
Author
Assistant Professor, Department of Quranic Sciences and Hadith, Vali-e Asr University, Rafsanjan, Iran.
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Author [Persian]
بر اساس شواهد موجود، اطلاعاتیکه ما از جریان تاریخی فهم قرآن داریم چیزی جز تفسیرهای متعدد و مختلف از کلام الهی نیست که در واقع بر مبنای قواعد رایج در عرف و نظم خطی و طولی حاکم بر متون بشری بروز یافتهاند. تمرکز صرف بر این امر از یکسو، مخاطب قرآن را از واقعیت متن و نظم فراخطی و حلقوی آن دور ساخته؛ از سوی دیگر، سبب پیدایش توجیهات نامناسب و وجوه بعیده را در ربطدهی و پیوند آیات و سورهها با یکدیگر شدهاست. بیشک مقصود نفی مطلق، نظم خطی قرآن نیست، بلکه توجه به ساختار متن و نظم قرآنیاست که به جهت شبکهای و فراخطیبودن هم مبانی تفسیر موضوعی، وحدت موضوعی و بنائی قرآن را تحکیم میبخشد و هم نگرش نوینی در فهم و تفسیر قرآن القا میکند که رهیافت حاصل از آن اثبات توقیفیبودن ترتیب موجود، انسجام درونی متن به مثابه وجه معقول و جامع اعجاز قرآن، همپوشانی نشانهها و دلالتهای آیات با یکدیگر، کشف نظریه قرآنی در موضوعی خاص، عینیتبخشی به منطق شهادت و تنطیق آیات و کاربرد مطالعات معناشناختی و زبانشناختی متن در شناسایی ظرفیتهای متن قرآنی و از همه مهمتر زمینه ظهور تفاسیری جدید از قرآن با توجه به موقعیت و شرایط جهان معاصر خواهد بود.
Keywords [Persian]
فهم و تفسیر متن قرآنی را باید فرآیندی دانست که خود در درون ساختاری بزرگتر، یعنی نظاممندی قرآن شکلمیگیرد. بیشک هر نوع نگرش اعمالی در پدیدار نظم و انسجام قرآن بر چگونگی فهم آن نیز تأثیر میگذارد. رویکرد سنتی به این مسئله از جهاتی مبهم و آمیخته با تصورات انسانپندارانه از متن آسمانیاست که بهرغم تلاش برای تمایزدهی قرآن از سایر متون، گرفتار قواعد زبانی عرفی شده و ساختار درونی متن را بسان یک خط طولی دارای نظم و ترتیب فرض کردهاست و با آنکه دستآوردهایی همچون علم مناسبت، اعجاز بیانی، تفسیر ترتیبی و.. را بهدنبال داشته است؛ اما گویی به بازشناسی و تکمیل نیاز داشتهباشد.
تحقیقات نشان میدهد الگوهای کشف نظاممندی قرآن در میان پیشینیان بیشتر بر محور نظم طولی و خطی شکلگرفتهاست اعم از اینکه آیات سوره بر یک محور خاص چینش شدهاند؛یا اینکه آغاز و پایان سوره بر یک موضوع دلالت دارد؛ یا اینکه پایان هر سوره با آغاز سوره بعد هماهنگ است (نک: سیوطی،1421، ج2، صص224 ـ227؛ صبحیصالح، 1372، ص152).
نقطه اوج آنرا میتوان در بیان اندیشمندان علومقرآنی مانند زرکشی، سیوطی و مفسرانی چون بقاعی، طبرسی و دیگران مشاهده کرد. آنچه هم در بیان ادیبان و علمای بلاغت متصوراست، چیزی نیست جز تبیین ماهیت گفتاری و نوشتاری متن از حیث انطباقش با معیارهای علوم ادبی و بلاغت. از همینرو، گفته شده که سنت تفسیری گذشتگان از رهگیری پیوند خطی میان آیات یک سوره فراتر نرفته و با اینکه در نشاندادن اینپیوند توفیقی داشتهاند، اما به اندازه کافی از تغییرات موضوعی در سورهها بر نیامدهاند، زیرا رهیافت آنان به متنعمدتا ذوقی و فاقد پسزمینه نظری قانعکننده بودهاست تا مبتنی بر آن، انسجام ضمنی و نهفته در این تغییرات نمایانده شود (Awa, 2006. Pp.16 - 17 El).
البته این بیان به معنای نفی شیوه گذشتگان در درک نظم قرآن نباید تلقیشود. چون آثار و اندیشههای برجای مانده از آنان در حال حاضر همچنان بر کارآیی نظم خطی و طولی در حوزه فهم و تفسیر قرآن دلالت دارند.
پرسش جستار حاضر ایناست که در واقع نظمی که بر متن قرآنی حاکم میباشد، از چه سنخی است؛ خطی یا غیر خطی یا هر دو؟ فهم حاصل از هر یک از آنها در چه درجه از اعتبار و مقبولیت است؟ اطلاعات و یافتههایی که از ناحیه منابع موجود در اختیار داریم چندان زیاد نیست که تکلیف را در هر دو بُعد مسئله مشخص سازد.
عمده فعالیتها متمرکز بر اثبات ترتیب و مناسبات آیات و سور در میان گذشتگان، وحدت موضوعی یا ساختار هندسی سور در میان معاصران بوده است(خامهگر، 1386، صص60ـ71؛ فقهیزاده، 1374، صص78ـ 82). این خود ناشی از غلبه نگرش خطی و طولی است که بین اجزای متن قرآن از حیث تقدیم و تأخیر، ارتباط و انسجام درونی قائلاست. بدین معنا که متن در یک خط ممتد طولی شکلگرفته که هر بخش از آن با قبل و بعد خود سازگاری تام داشته و فهم هر پاره متن آن ممکن نیست مگر با در نظر گرفتن بافت و سیاق مربوط به آن. صاحبان چنین نگرشی که در اکثریت هستند، هرگونه ناسازگاری پس و پیش کلام را مخلّ نظم و انسجام متن تلقیکرده و برای پیونددهی موارد مشتبه متوسل به توجیهات برونمتنی شدهاند که در پارهای از موارد مانند آیه3 سوره مائده به اختلافافکنی میان گروههای مسلمان نیز منتهی شدهاست.
چنانکه بتوان نظم قرآن را غیر خطی یا به تعبیر ما حلقوی و شبکهای فرض کرد چه اتفاقی رخ خواهد داد؛ آیا مثلا میشود به این نوع اختلافات فرقهای که خاستگاه تاریخی هم دارد پاسخ مناسب داد؟ طرفداران این نگاه با آنکه در اقلیت قرار دارند، فراخطیبودن نظم قرآن را فرآیندی مناسب برای اثبات ماهیت الهی ـ وحیانی متن قرآنی از یکسو، و تأییدی بر انسجام و عدم گسستگی قرآن به شرط گذر از نظم خطی از سوی دیگر دانستهاند(قیطوری، 1385، صص19 و 23).
از همینرو، الگوهای کارآمدی چون شبکه معنایی قرآن، یعنی حوزه مطالعات معناشناختیدر قرآن(مطیع و همکاران، 1388، صص107 ـ 111)؛ روابط بینامتنی در سطح کلان متن(البرزی و منصوری، 1392، صص70 ـ74)؛ الگوی بازگشتی(ذوقی، 1392، صص165 ـ166) نظریه پیوند(El-Awa , 2006, p.26-32) را شناسایی و معرفی نمودهاند.
اندیشههای نوگرای فوق در عرصه نظم فراخطی قرآن بهرغم اندکی، در صورت تطبیق با قرآن موجود و بهکارگیری مناسب آن، هم نگرش ما را نسبت به ساختارهای متن قرآنی واقعیتر مینمایند و هم کارکردهای نوینی از نظم و انسجام قرآن را در عرصه فهم و تفسیر کلام الهی بر ملا خواهندساخت. این همان چیزیاست که جستار حاضر را بسی متفاوتتر از تحقیقات همنوع آن کردهاست.
1- شواهد قرآنیدالّ بر نظم قرآن
در وجود نظم و ارتباط میان اجزای مجموعه کلامی همچون قرآن، ترجیح با نشانههاییاست که در متن خود این کلام قرارداده شدهاست، بهویژه پس از آنکه بتوانتردیدهایخود را از طریق شواهد موجود در سخنگوینده آن، یعنی خداوند سبحانجستجو و برطرف نمود. این بدان جهت است کهگوینده یک کلام یا نویسنده یک متن از هر ابزار و روشی مدد میجوید تا سخنش یا متنش را هماهنگ و منسجم با اهداف و پیامهایش نماید. هر چند نزد همه کلامها و متون نتوان این حد از اعتماد واعتبار در نظمدهیرا مشاهده کرد، اما چنانچه ثابت شود که منشأ و ساختار و پیام آن متن یا کلام از یک ذهنآگاه و پویا تراوش کرده که قابلیتهای بسیاریدر حوزه درک و کشف و استنباط امور دارد، دیگر روا نخواهدبود که بیدلیل چنان کلام یا متنی را بینظم و گسسته بهشمار آورد.
در مورد قرآن سخن بسی فراتر از این تحلیل واقعنمایانهاست، چونکه گوینده آن تمام آن قابلیتها را در سطوح باورنکردنی و غیر قابل درک داراست و به تعبیری او از ابتدا و انتهای کلامش آگاه است «هو الأول و الآخر»(حدید:3)، و میداند که هر چیز را در جای خودش قرار دهد «الله أعلم حیث یجعل رسالته»(انعام:124)،بیآنکه نیاز به تغییر در آن باشد و این منحصر در نگاشته قرآنی او نمیباشد،بلکه در نگارش کتاب طبیعت هم، بهگونهای عمل کردهاستکه هیچ خلل و تفاوتی در آن وجود ندارد
«مَا تَرَى فِی خَلْقِ الرَّحْمَـنمِنتَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنفُطُورٍ»(ملک: 3) و در سنتهای جاری در نظام هستی هم اصلا جایی برای تبدیل و تحویل نگذاشتهاست «فَلَنتَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبْدِیلًا وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحْوِیلًا»(فاطر: 43)
کلام قرآنی او خالیاز هرگونه اختلاف و تناقض ذاتیاست «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونالْقُرْآن و َلَوکَانمِنعِندِ غَیْرِ اللَّـهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلَافًا کَثِیرًا»(نساء:82)؛ زیرا کلامهای بشری همین که طولانی و کشیده شوند متفاوت و دچار اختلال و بینظمی میشوند(باقلانی،1421، ص31) از جای محکم و مطمئنی نازل شدهاست «کِتابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ...»(هود:1)؛ زیرا «استوارى و احکام قرآن،وحدت حقیقى آنرا مىرساند که در اصل داراى فصول و اجزاء نبوده و بعد بهصورت کنونى فصلفصل و جزءجزء شدهاست «ثمّ فصّلت» و این تفصیل و تجزیه امرى عارضى و بر خلاف وضع اصلى آناست»(طباطبایی،1417، ج2، ص 17) از هرگونه کژی و اعوجاج هم خالیاست «قرآنًا عربیًّا غیر ذیعوج»(زمر: 28)
وصف اینکلام، به متشابه و مثانیدر آیه «کتابًا متشابهًا مثانی...»(زمر: 23)، نیز از یکسو بیانگر همانندی آیات آن در بیان و صحّت و ابتنایآنها بر حق و صدق و منفعت خلقاست،از سویدیگر، ناظر بر تناسب و چینش الفاظ آن و توافق نظم و تألیفش در اعجاز و تقریعاست(زمخشری،1407، ج4، ص123).و اینکه آیات قرآنى «مثانى» نام گرفتهاند بهخاطر آناست که برخی مفسر و بیانگر برخی دیگراست و وضع آن دیگرى را روشن مىکند، و هر یک به دیگری نظر و انعطاف دارند(طباطبایی،1417، ج12، ص191).
هرگونه تلاش برای پارهپاره کردن قرآن نیز با زبان توبیخ نهی شده است «علی المقتسمین* الذینجعلوا القرآن عضین»(حجر:91). تا جایی که اگر برخورد با قرآن بسان مقتسمین باشد که قرآن را پارهپاره کردند در آن صورت اولا خود را از تابش انوار قرآنی محروم ساخته، ثانیًا آثار آیات آنرا که بر محور توحید و همچون کلمه واحده استحکام یافتهاند، را درک نخواهیم کرد(العلوانی، 1427، ص10).
2- نظم قرآنی در چارچوب نظریهها
نظمدارندگی قرآن در نگرش اندیشمندان پیشین بسیار متأثر از قواعد حاکم بر زبان عرفی و بیان نقاط تمایز متن الهی قرآن از متون بشری بودهاست. در میان متقدمان به چهرههایی چون ابوسلیمان خطابی، قاضی ابوبکر باقلانی، عبدالجبار معتزلی و عبدالقاهر جرجانی برمیخوریم که زیباییهای متن قرآنی را از حیث بلاغت و فصاحت و بیان و بدیع به تصویر کشیدهاند. در این بین شاهد تحولاتی در روند تحلیل موضوع نیز بودیم؛ مثلا ادیب بزرگ، جرجانی با انتقاد از برخی نگرشها همچون اختصاص نظم به الفاظ یک متن؛ خود ایدهی «توخّی معانیالنحو فی معانی الکلم»(جرجانی،1422، ص325) را مطرح ساخت؛ آن هم با این مبنا که بین ذهن و قلب گوینده با ساختار زبانی و نطق او ارتباط وجود دارد(بنتالشاطی،1404، صص101 ـ 105).
اما مسئله نظم در میان مفسران و قرآنپژوهان مسلمان با ساختاری دقیقتر دنبال میشد. کسانی چون زرکشی، سیوطی، بقاعی، طبرسی و فخررازی با تأسی از ادبا و بلاغتشناسان، مسائلی از قبیل اعجاز و وجوه آن، تناسب آیات و سور را مطرح نمودند که بر نوعی انسجام خطی آیات و بعضًا سور دلالت داشت.
تا زمان معاصر که رهیافت وحدت موضوعی قرآن بهصورت عام و ساختار هندسی سورههای قرآن بهنحو خاص مطرح شد و بنا بر تحقیقات صورت گرفته در طول تاریخ نظم قرآنی، این دیدگاه بیشترین افراد و افکار را متوجه خود نمودهاست(علیالأبیض، 1433، صص 35-45).
صورتبندیهای متعددی از این رهیافت در مقاطع مختلف تاریخی شکل گرفت که نقطه اشتراک همه آنها به کشف محور و غرض واحد هر سوره یا روح حاکم بر سورهها بازگشت دارد، این گونه که خواننده یا مفسر قرآن در مسیر دستیابی به مقاصد و جزئیات سوره میتواند مشخصسازد که آیا مجموع آیات یک سوره بهدنبال هدف خاصی چینش شدهاند یا اینکه تنها در بین برخیآیات آن تناسب وجود دارد(شاطبی، 1421، ج3، ص414؛ طباطبایی، 1417، ج1، ص16 و ج15، ص78؛ مدنی، 1991، صص5-6؛ شحاته، 1369ش، ص27؛ خامهگر، 1386، ص24).
در مواردی نیز سبب امکان دستیابی بر وحدت موضوعی قرآن، ضرورت تفسیر موضوعی در شکل جامع خود شدهبود(حجازی،1390ق، صص32-34؛ البهی، 1986م، ص89).
نظریه وحدت موضوعی با همه مبانی متقن خود از جمله توقیفىبودنچینش آیات، معجزهبودن کلام الهى، ضرورت پیوستگى و هدفدارى(ایازى،1380، صص185ـ163) نتوانست نظر برخی از صاحبنظران همچون شوکانی، شهید بهشتی و بعلامه طباطبایی را تأمین کند. با این استدلال که هر دسته از آیات به تناسب خاصی نازل شدهاست و تنها بین آیاتی که در یک مرحله نازل شدهاند میتوان بهدنبال تناسب و ارتباط بود. لذا تلاش برای یافتن غرض اصلی هر سوره، تلاش ناکامیاست که از یکسانپنداری و مقایسه نابجای قرآن با کتب بشری پدید آمدهاست و اصولاً سبک قرآن و رمز اعجاز آن در همین پراکندهگویی و از شاخهای به شاخهای دیگر پریدناست.(وجدی، 1986م، 70).
با وجود این تحقیقات، هنور نمیتوان مدعی شد که راهی بهسوی وحدت کل قرآن باز شدهاست و مثلا میتوان در تمامیت متن فعلی قرآن نوعی نظم و انسجام شبکهای یا فراخطی را پذیرفت. حتی با ظهور نظریه «وحدت کلّ قرآن» از جانب حمیدالدین فراهی(1349 ق) فضا تغییر چندانی پیدا نکرد؛ زیرا وی نظم و نظام را به معنای پیوستگی دانست و آنرا در ترکیبی متشکل از سه مؤلّفه ترتیب، تناسب و وحدانیت بررسیکرد(فراهی، 1388، صص76 -77 ) امری که به هر سوره تمامیت و کلیت میدهد که فراهی آنرا «عمود سوره» اطلاق کرد. با این توضیح که آیات هر سوره تنها زمانی مفهوم کامل خود را آشکار میکند که این عمود کشف شده و محوریت آن در سوره تصدیق گردد(فراهی،1420، ص5؛ ذوقی،1392، ص159).
البته شاگرد وی امیناحسن اصلاحی(1997) با تنقیح نظریه استاد خود در قالب رهیافت «جفت سورهها» و بعد از آن«گروه سورهها» کوشید تا دشواری کشف ارتباط آیات یک سوره با یکدیگر در راستای یک موضوع مشترک(عمود سوره) را به کمک پیداکردن جفت یا گروه هر سوره آسانسازد. به باور او در برخیسورهها گزارههایی آمده بدون اینکه مستند بهدلیلی باشد، قانونیذکر شده بدون آنکه مثالهایکافی برایش آورده شود، با قرینکردن آن سوره با جفتش یا گروه آن میتوان جنبههای خاصیاز ساختارهای آن سوره را تبیینکرد. مثلا ممکناست آغاز یا فرجام یک سوره شتابزده و منقطع بهنظر رسد، در حالیکه همین انقطاع هنگامیکه سوره با قرینهاش یا گروهی که در آن قراردارد در نظرگرفته شود به یک کل منسجم منتهی میشود. پس قاعده جفت بودن سورهها یا گروه سورهها با ارائه زمینههایی از وابستگی میان سورهها،قرآن را همچون کتابی یکپارچه و منسجم مینمایاند.(آقایی، 1388، ص81 )
شکل توسعهیافته رهیافت فوق، اندکی ما را به مسئله فراخطیبودن نظم نزدیک میسازد و آن اینکه جفت سورهها در ارتباطات بین خود، زمینه فهم یکدیگر را به شکل دایرهوار نیز فراهم میآورند، البته مشروط به اینکه برداشت دیگری از این نظریه قابل تصور نباشد.
نظریه «وحدت قرآنی» سعید حوّی نیز با محوریت سوره بقره و آیه محوربودن برخی آیات آن برای فهم تمام قرآن بهرغم آن که آمیخته با نوعی تکلف و بلندپروازی(ذوقی، 1392، ص160) است، شیوه ابداعی در نظم فراخطی بهشمار میآید که در نهایت متکی به ترتیب خطی آیات سوره بقره میشود، ولی مبنای عقلی و شرعی مشخصی ندارد. او تمام قرآن را به چهار قسم(طوال، مئین، مثانی و مفصّل) تقسیم کرد و هر سوره را به چند مقطع، فقره و مجموعه تقسیم نمود و مقاصد سوره و پیوند آن با آیه محور را، در هر یک از این بخشها بررسی کرد و از عناوینی چون مضمون کلی سوره، وحدت مضمونی فقرات و سیاق قریب(ارتباط و تناسب آیات هر مقطع) کمک گرفت(حوّی، 1405، ج1، ص30؛ آقایی، 1388، ص76).
نظریه «انسجام درونی(محتوایی)قرآن» با انتقاد به رویکرد سنتی و افشای ضعفهای آن(توجه بیش از حد به شکل و غفلت از معانی و اهداف کلان آیات و سور) از ترتیب موجود قرآن دفاع کرده و همین ترتیب را معنیدار دانسته که دستکم توقیفیبودن آیات سورهها را تصدیق و تأیید میکند. با تأکید به اینکه در دوران معاصر مسائل ناشناخته و نوظهور بسیاری خود را در قالبهای علمی و فلسفی یا جریانهای معرفتی به متون و معارف دینیعرضه کرده و مطالبه پاسخ مینمایند،رویکرد مزبور از این جهت نیز قابل دفاعاست(اکرمی و اسکندرلو،1390، ص71).
با طرح اندیشه وحدت بنایی(ساختمانی) قرآن از جانب طهجابر العلوانی و عبدالله درّاز تا حدودی ساختار شبکهای و انداموار قرآن برجستهتر شد؛ تحقیقات این دو نویسنده ناظر بر نظم شبکهای قرآن بود و در مواردی از بیانشان، بر وحدت کل قرآن نیز تأکید شدهاست.
بهعنوان نمونه، درّاز در تحلیل خود از مسئله، قرآن را بسان بدن انسان فرض کرد که در قالب یک شبکه بین شریانها و مفصلهای آن نظم و هماهنگی برقراراست و در عین دقت در تقسیم وظائف هر بخش از این شبکه، همه این سیستم به سمت هدف واحدی ایفای نقش مینمایند(درّاز،1970م، صص155ـ 158).
العلوانی هم ساختمان قرآن را استوار بر یک بنایی دانست که در آن هیچگونه اعوجاج، تجزیه و تناقض و تعارضی وجود ندارد. با این پیش فرضکه قرآن اولا به ضرورت شرایط تعلیم و تعلم و نزول تدریجی، و ثانیًا چون برای انسان سخت بود که تمام صفات قرآن را در یک جمله یا سخن واحد دریافت کند، دارای آیات و سورههای متعددی شد(العلوانی، 1427، ص14).
این تقریبا همان مدل انداموار در سورههایقرآناست که مستنصر میر، قرآنپژوه پاکستانیدر کتاب The sura as a unity ضمن بحث انسجام در قرآن مطرح کردهاست که از نفی روش خطی و جزئینگر در کشف ارتباطات آیات و شاهدی بر کارآیی مدلهای دیگر در شناخت انسجام و پیوستگی قرآن حکایت دارد(Mir, 1993 ,p211-214)
ارائه نظریه «شبکه معنایی و میدان معناشناسی واژگان قرآن» از سوی ایزوتسویژاپنی، افق تازهای را بر روی جستجوگران نظم و ساختار متن قرآنی گشود؛ زیرا پیشفرض طرّاح نظریه فوق این بود که، «واژگان قرآن یک میدان وسیع معناشناختیاست و از این لحاظ یک مجموعه سازماندار و یک نظام و دستگاه خودبسنده از کلمات است که در آن همه کلمهها از هر منبعی که گرفته شدهباشند، یکدیگر را تکامل و تمامیت بخشیده و تفسیر و تعبیر منظم تازهای پیدا کردهاند»(ایزوتسو،1361، ص44).
بیشک دستیابی به دیدگاه فوق از حیث اهمیت عملیات معناسازی اعم از توسعه و انتقال معنا، تحول معنایی، چینش و گزینش قاعدهمند واژگان(روابط همنشینی و جانشینی)، بافت و سیاق کلام و .. (حسینی و مطیع،1392، صص86 ـ100 ) میتواند نقطه عطفی در فهم ساختار معناداری متن و انسجام درونی معانی آن با یکدیگر بهشمار آید که در ماهیت واقعی خود اعتنایی بر نظم خطی و طولی متن ندارد، بلکه روابط پیدا و آشکار معانی واژگان متن را در میدان معناشناحتی هر یک و در شکل جامعتر آن در شبکه معنایی قرآن ترسیم مینماید.
با وجود این، ضرورت بررسی نظم و انسجام حاکم بر متن قرآن در سطح کلان اقتضا دارد که نگرشی جامعتر به مقوله وحدت موضوعی قرآن پیدا نماییم تا هم نقصهای رویکرد سنتی جبران شود، هم الگویی عینی از نظم در کلان متن قرآن ارائه گردد که در نهایت بتوان امکان تفسیر نظاممند قرآن را محقّق ساخت.
3- مختصات نظم قرآنی
متن قرآن در نظم و چینش خویش بسیار وابسته به ساختارهای درونی و ذاتیخوداست و شایسته نیست فقط فهم این متن را در عناصر عَرَضی و بیرونیجستجو کرد. حذف عناصر فرامتنی و پیروی از الگوهای ساختشکنانه-که به فعالشدن خواننده یک متن پس از مرگ نویسنده آن و شکلگیری تفاسیر و مدلولهای لایتناهی متن تکیه دارند- نیز با آنکه زمینه گفتگوی متن با واقعیت و ذهنیت خواننده آنرا فراهم میآورند و به مسائل رنگ فلسفی و زبانشناختی میدهند، اما خیلی راهگشا نیستند؛ زیرا «در یک متن دینى، فرستنده یا خالق کتاب هرگز از متن قابل حذف نیست و در واقع بدون فرض آن، چنین مطالعهاى بىمعنا بهنظر خواهد آمد(قیطوری،1382، ص25).
به فرض که به خود متن قرآن هم قابلیت معنادهی بخشیده شود و متن را بر جای گوینده آن بتوان نشاند، معنا اینک به تعبیر ژاک دریدا «نه زاییده ذهن خواننده، بلکه محصول تعامل نیروهاى متن است که خواننده از آنها استقلالى ندارد»( قیطوری،1382، ص88 به نقل از Poststructuralism ,p 238)
ماهیت زبانیقرآن که تنیدهشده در شبکه پیچیدهای از دلالتهاست، کشف هرگونه ارتباط اعم از ارتباط متن با خواننده، متن با خالق متن، متن با عناصر درونی آنرا در مسیری سخت و ناهموار قرارمیدهد. از اینرو، ضروری مینماید خصوصیات هر یک از آنها بهدرستی تبیین شود تا بتوان در فهم مناسبات متن با درون و بیرون خودش گامی مثبت برداشت. شگفت آنکه تبیین و فهم فوق، منوط به فهم خود متناست و اینکه متن در هیچیک از سه ساحت (آفریینده، متن، خواننده) خاموش نیست، بلکه با سبک خاصخود از هر یک سخن میگوید. مثلا در ساحت آفریننده متن، دانستن اینکه چه کسی سخن میگوید و چه میخواهد بگوید محوریت دارد، خود ساختار قرآن از آنخبر میدهد به اینکه خالق متن کسی است که:
«اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وهُوعَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکیلٌ»(زمر:62 )
«أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى»(إسراء:110 )
« هُوالْأَوَّلُ والْآخِرُ و الظَّاهِرُ و الْباطِنو هُوبِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ»(حدید:3)
« لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وهُویُدْرِکُ الْأَبْصارَ وهُواللَّطیفُ الْخَبیرُ»(أنعام: 103)
« لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وهُوالسَّمیعُ الْبَصیرُ»(شوری:11)
همچنین ویژگیهای متنی خود چنین آشکار میکند که در متنبودنش قابلیتهای بسیاری دارد، مثلا میتواند بهجای نویسنده بنشیند و اقتدار نویسنده را در اختیار گرفته و خود تبیین نماید:
«ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین»(بقره:2)
« نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنیَدَیْهِ وانْزَلَ التَّوْراةَ والْإِنْجیلَ»(آلعمران: 3)
«ونَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ وهُدىً ورَحْمَةً وبُشْرى لِلْمُسْلِمین»(نحل:89)
«هُوالَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنأُمُّ الْکِتابِ واخَرُ مُتَشابِهات»(آلعمران:7 )
«یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانمِنرَبِّکُمْ وانْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبیناً»(نساء: 174)
حتی متناسب با هر بافت زمانی و مکانی، مخاطب خاص خود را دارد؛ اعم از اینکه خطاب خاص(مورد سبب نزول) و خطاب عام(شمولیت و جاودانگی متن) داشته باشد؛ مثلا سوره تکاثر را بنگرید:
«أَلْهکُمُ التَّکاثُرُ* حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ* کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُون* ثُمَّ کَلاَّ سَوْفَ تَعْلَمُون* کَلاَّ لَوتعْلَمُونعِلْمَ الْیَقین* لَتَرَوُنالْجَحیمَ* ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنالْیَقین* ثُمَّ لَتُسْئَلُنیَوْمَئِذٍ عَنالنَّعیمِ»(تکاثر: 1-8)
هم مخاطبان اولیه خود، یعنی دو قبیله از قریش: بنی عبد مناف و بنی سَهْم را دربر میگیرد که بر سر زندگان و مردگانشان به یکدیگر فخر میفروختند(الواحدی،1411، ص490) و هم متن را در برابر مخاطب عصری قرارمیدهد، اعم از دو ملت، دو کشور، دو فرهنگ، دو تمدن، دو علم، دو حزب و دو گروه که به هیچوجه قدرت، ثروت، موقعیت، شهرت و پیشرفت خود را بهرخ یکدیگر نکشند و هیچگاه بر ضد یکدیگر بهکار نگیرند، زیرا روزی فرا خواهد رسید که درباره همه داشتهها و نعمتهاییکه در اختیارشان قرارگرفته، بازپرسی خواهندشد «ثُمَّ لَتُسْئَلُنیَوْمَئِذٍ عَنالنَّعیمِ».
4- گستره نظاممندی قرآن
در چیستی نظم و نظام قرآن برداشتهای یکسانی وجود ندارد. دو رویکرد در این بین مشهود است:
رویکرد اوّل: نظم خطى که بر زبان عرفى حاکماست، بدین معنا که زبان به هر حال، چه گفتار یا نوشتار، بر خط جارى مىگردد و ظهور هر واحد زبانى وابسته به اداکردن یا نوشتن واحد قبلىاست(قیطوری،1382، ص95) خطیبودن بدان معناست که واحدهای زبانی از قبیل واج، واژه یا پارهگفتار بهصورت رشتهای بههم پیوسته یکی بهدنبال دیگری میآیند و چون گفتار در واحد زمانی جاریاست؛ بُعد زمانی،گفتار را همانند روایتی نمایان میسازد که آغازی دارد و پایانی، هر کلام از جایی آغاز و به نقطهای ختم میشود(ه قیطوری،1385، ص21).
رویکرد دوم: نظم فراخطی یا حلقوی، بدین صورت که گوینده سخن را از یک امر به امری دیگر میکشاند و مقصد در همه اینموارد یک چیزاست، سپس به ابتدای سخن برمیگردد؛ بسان یک حلقه عمل میکند بهنحوی که عمود و رابط در سخن مشخص نیست(فراهیهندی، 1388ق، ص54). مطابق این نظر، مراد از نظاممندی آناست که متن به «کلى» منسجم تبدیل مىگردد که با سورههایقبل و بعد خود ارتباط مستمر دارد و الگوهاى تکرار، توازى ساختار و واژگان همنوا، اساس آنرا تشکیل مىدهند. قرآن از اینحیث، یک کلام واحدیاست که میان اجزای آن از اول تا آخر ارتباط وجود دارد(فراهیهندی، 1388ق، ص75؛ قیطوری،1382، ص97).
از گذشته تا حال جستجوی از نظم و هماهنگی، بر پایه ارتباطات قبل و بعد آیات و سورهها صورت گرفتهاست و در مواردی نیز ادعای ناسازگاری و بیربطبودن برخیآیات شدهاست، اما منطق روشنگری قرآن حاکی از آناست که گوینده الهی آن صرفًا بهدنبال بیان مطالب در یک خط طولی و ممتد نیست که هر بخش مرتبط با قبل یا تعلیل و تکمیل بخش پیش از خود باشد، بلکه انگیزه او در بیشتر موارد بیان حقایق در ساختارهای درونمتنیاست که آغاز سخن با میانه و خاتمه آنمرتبط بوده و در یک مسیر حلقوی میتوان هر بخش را شاهدی بر تأیید و تبیین بخش دیگر گرفت.
مثلا آنجا که خدا در سوره بقره از داستان آدم و حوا سخن میگوید1 نمیتوان وجه سازگاری منطقی بین قبل و بعد اینآیات پیدا کرد، مگر اینکه به دامن توجیهات سطحی یا مبهم گرفتار آییم. به تعبیری در چنین مواردی بایستی خواننـده، بخشـی از داستان آفرینش آدم را در خرد متن بقره و بخش دیگر را در خـــرد متن اعـــراف و ادامـــه آنرا در ســـایر خرد متنها بازیابی میکند. اینگونـه ساختارشـکنی در سبک روایی و چینش مطالب، و از سوی دیگر تعـدد گونههای متنی در سطح خرد متن و کلان متن حـاکی از تمایز قرآن نسبت به سایر متنهاست(البرزی و منصوری، 1393، ص69) .
این نزدیک به همان چیزیاست که طرفداران تفسیر موضوعی قرآن بهدنبال آنند. با اینتفاوت که جدای ارتباطات دلالی و مفهومی آیات متشابه موضوعی با یکدیگر آنگونه که در تفسیر موضوعی باید در نظر گرفت(عوضالله، 1428، صص27ـ31) ضرورت دارد اولا به قرآن بسان یک بنای واحد و شبکه منظم نگریسته شود، ثانیًا نظم ارگانیک این ساختمان و کارکردهای ارتباطی آیات و سور آن در همه ابعادش مشخص باشد. به حدی که در آیات غیرمتناظر در موضوع هم بتوان حلقههای اتصال معنایی و دلالی را پیدا کرد. این بهخاطر ویژگی متن قرآنیاست که کمتر به موضوعی یکجا و در کنار هم پرداختهاست، بلکه هم بهدلیل حکمت الهی و هم سیر تاریخی نزولش به موضوعات متنوع پرداختهاست. حاصل اینگونه شکلگیری، توزیع موضوعات در سراسر متناست، پس اگر کسی بخواهد معانی خاصی را از قرآن کشف کند باید نگاهی کلنگر به همه متن داشته باشد و هر زاویه را در گوشهای از ساحتهای قرآن جستجو کند(مطیع و همکاران، 1388، ص108).
اکنون این پرسش مطرح میشود که آیا مىتوان دَوَرانی بودن قید و ربطهای کلام را به معناى گسستگى و پراکندگى متن دانست؟ آیا این امر تا آنجا که به مسئله محتوا و موضوع مربوط مىشود به معناى دورى از نظماست؟ از یک نظر، قرآن با چنین تدبیرى، در جهت تبیین ماهیت خود بهمنزله نوشتار، گامى دیگر برداشتهاست تا اولا ثابت کند که این متن نوشتاری، خود را محصور چارچوبهای زبان عرفی و قیود خطی آن نساخته، ثانیًا چنین گسستگىاى دقیقا در جهت انسجام هر چه بیشتر آن، و در جهت تثبیت ماهیت فراانسانى آن گام برمىدارد(قیطوری، 1385، صص19و23).
مثلا قرآن سرگذشت بنىاسرائیل و موسى(ع) را در سراسر متن منتشر مىسازد و در هر مورد، آنرا در بافت و موضوعى متفاوت قرار مىدهد که همه این موارد سرگذشت واحدى را بیان مىدارند، اما چرا این سرگذشت بهطور یک جا همانند سرگذشت یوسف(ع) نمىآید؟ بهخاطر اینکه آیهها دائما بافت مذکور را مىشکنند و خواننده هر زمان را مورد خطاب قرار مىدهند(حجازی، 1390، صص325 ـ 398).
از سوی دیگر، اگر این سرگذشت طولانى در یک بخش بهطور پیوسته مىآمد، چه اتفاقى مىافتاد؟ در آن صورت، امکان داشت بگوییم که مثلا این صد و پنجاه صفحه به سرگذشت بنىاسرائیل اختصاصدارد و اگر این تقسیمبندى را در مورد سایر پیامبران مىداشتیم، مىتوانستیم بگوییم که قرآن کتابىاست تاریخى که سرگذشت پیامبران را نقل مىکند و آنان را یکى پس از دیگرى به خواننده معرفى مىنماید. بدینترتیب، به هیچ روى نمىتوان بخشى از قرآن را محدود به موضوعى خاص یا بافتى خاص دانست. اما تا آنجا که به مسئله نظم باز مىگردد، این پراکندگى به همان انسجامى مىانجامد که الگوهاى تکرار و تقارن ساختارى درپى دارند. به عبارت دیگر، این پراکندگى موضوعى واحد نه تنها موجب بىنظمى نیست، بلکه در جهت عکس، یعنى انسجام متن، حرکت مىکند؛ زیرا در اینصورت، مرز سورهها به روى هم گشوده مىشود تا آنها وارد گفتوگویى لایتناهى گردند. این به معناى پویاشدن و به حرکت درآمدن آیات است(قیطوری،1382، صص100 ـ101)
اساس در این نوع نظم، ارتباطات افقیو عمودی میانآیات و سورههای قرآن با یکدیگر است، که تقریبا قابل انطباق با مدل نمایش روابط بینامتنی از الاف کرون(البرزی و منصوری، 1392، ص27) نیز است؛ با این تحلیل که معانی و پیامهای قرآن در یک چرخه پویا در میانبخشهای متعدد آن در گردشند و هر جا که به روشنگری بیشتر و توضیح جامعتر نیاز داشته باشند را تحت پوشش معناییخود قرار میدهند تا هم ابهامزداییصورت پذیرد و هم طراوت و سر زندگی به بخشهای دیگر این مکانیسم زنده برسد. به تعبیری، قرآن بهعنوان نشانه خدا برای پویابودن باید توان آزادشدن از بافت را داشته باشد(قیطوری،1385، ص28) در نتیجه شبکه ارتباطی وسیعی بین اجزای کلام شکلمیگیرد که بهصورت قالبهای لفظی و معنایی، روح حاکم بر کل قرآن را به همه نقاط آن تسرّی میدهند.
رهیافت فوق حاکی از آناست که در بافتهای کلامی، پیام و معنای مورد نظر گوینده همواره وجود دارد و نیازی به ابراز آن بهصورت لفظ یا عبارت در همه بخشها نیست. مثلا در یک بافت(contex) میان شخص الف و ب ارتباط کلامی شکل گرفتهاست که برخی مفاهیم و معانی برای هر دو مشخص هستند، یعنی یک سری اشتراکات میان آن دو وجود دارد که معلوم به آنهاست و نیازی به ادای آنها در قالب لفظ نیست و آن معانی در نظمدهیآن ارتباط نقش دارند و تعامل لفظی تنها در مواردی شدت میگیرد که میان آن دو از قبل و بواسطه شرایط، هیچ اطلاعاتیوجود نداشتهاست یا اطلاعات وجو داشته، ولی جامع و شفاف نبودهاست. به تعبیری «در شکلگیری نظم و انسجام، علاوه بر عوامل زبانی، عوامل پراگماتیک نیز دخیلاند و این بیانگر اهمیت اطلاعات بافتیاست که مخاطبان باید برای فهم گفته به آن دسترسیداشتهباشند»(ذوقی،1392، ص164).
به شکل عینیتر در ارتباط استاد با دانشجو به سبب برخیدادههای پیشینی اعم از شناخت انگیزهها و سلایق و شیوه تدریس استاد معمولا دانشجویان در هر برخورد و مواجهه با استاد آن موارد شناخت را در پیشفرض خود قرار میدهند، مانند اینکه او به چه چیزهای اعتقاد دارد؟ از چه سبک تدریس پیروی میکند؟ در کلاس به چه اموری اهمیت میدهد؟ چه اندازه بیان مطالب را در نظم منطقی ارائه میدهد؟ چه اهدافی را از درس دنبال میکند؟ و... این رویه تا آخر دوره تحصیلی ادامه دارد و هرگونه مواجهه آنها با یکدیگر در پوشش شناختیاست که از هم دارند و در رفتارهایشان آنرا برور میدهند.
در قرآن نیز آن معانی و پیامهایی که مطلوب ذات الهیاست در بخشهای متعدد بروز داده شدهاند تا هم پیوستگی اجزای کلام رعایت شدهباشد و هم کشف ارتباط بین اجزای متصل و منفصل امکانپذیر باشد. منتها این پیوستگی در داخل شبکهای از معانیتعریف شدهاستکه در عین آنکه هر جزء از آنکار خود را میکند، بیناجزاء با یکدیگر هم ربط و پیوندهایی وجود دارد و به فرض آنکه شما در مقام انتخاب یک معنا باشید چاره ای از انتخاب و آگاهیاز دیگر معانی ندارید. این ناشیاز نگاه ساختاری به قرآناستکه «در واقع در چنین نگاهی تمام اجزایی که در یک زبان بهعنوان معنا وجود دارند، یک رابطه شبکهای با هم تشکیل میدهند. هرکدام برایخودشان یک کمپانی مستقل نبوده، بلکه همه با هم کار میکنند. هر نقیصهای یکی داشتهباشد قاعدتاً باید این نقیصه در قسمت دیگری از شبکه جبران شود، یعنی در مجموع ما با یک دستگاه بزرگی مواجه هستیم که میتواند کلّ وظایف معناسازی را در یک زبان انجام بدهد. آنچه که میتواند تفاوت بین زبانها ایجاد کند، فقط در توزیع این وظایف است»(پاکتچی، بیتا، ص16 ).
5- رویکرد جدید به نظم قرآن
در نگاه نخست، شاید نتوان بهسادگی وحدت موضوعی سور یا ساختار هندسی مرتبط با هر یک از آنها را مطابق دیدگاه کلاسیک انکار کرد. چون شواهد درونمتنی بر این مسئله در خود قرآن نیز وجود دارد. مثلا آیات سوره ق بر محور اثبات معاد و جهان پس از مرگ نظم یافتهاند؛ از بهرهمندی از نعمات مادی و معنوی در دنیا، ضبط اعمال توسط دو فرشته قرین انسان و آمدن به حق مرگ و سکرات آن، گرفته تا قرارگرفتن در قبر و بعث و نشر و حساب و بهشت و جهنم و.. تا اینپندار که(آیا زمانى که مردیم و خاک شدیم دیگر بار زنده مىشویم؟ این بازگشتى محالاست)2 از ذهن و اندیشه کافران زدوده شود.
افزون بر این، چندان معقول نیست که مدعی نظم آیات و سور در جهت یک موضوع واحد(وحدت موضوعی کل قرآن) نیز شد؛ چون شواهد عینی در فراوانی موضوعات یک سوره، مثل بقره، مائده و انعام درک چنین وحدتی را مبهم و دست نایافتنی ساختهاست. حتی اگر در این موارد سخن در مقام کشف ارتباطات پس و پیش آیات و سور، بمانند متون بشری باشد حصول چنان وحدت تامهای در قرآن بهسادگی امکانپذیر نخواهد بود. لازم است نگرش خود را به ساختار و نظم قرآن تغییر داد و از ارتباطات حلقهای یا دایرهوار آیات و سورهها در انتقال مراد خدا سخن بهمیانآورد و این خود به گفتمان نوینی در وادی نظم قرآن منتهی میشود که از آن با عنوان «نظم شبکهای یا فراخطی قرآن» یاد میکنیم.
در گفتمان فوق که در این جستار بهدنبال مبناسازی برای آن هستیم، روح کلی حاکم بر قرآن، اساسیترین مبناست که قابلیت ربطدهی اجزای قرآن با یکدیگر را معقول و منطقی نشانمیدهد و ارتباطات درون و برونسورهای را نیز آشکار میسازد. این از آن جهت است که «آنچه منشأ برترى و جاودانگى قرآن و ناتوانى بشر در مقابل آن شدهاست، همان روح قرآن و حقایق والا و فوق بشرى آن است که در مناسبترین قالب بیانى جاى گرفته و فراسوى افق کلام انسان است، وگرنه صرف کنار هم چیدن کلمات عارى از حقایق سترگ، نمىتواند گویاى بىمثالى کلام گردد»(سعیدیروشن، 1379، ص99 ).
چنین رهیافتی، قرآن را بسان متنی میداند که اول و آخر آن به هم مرتبط بوده و در درون حلقه یا شبکهای از الفاظ و دلالتها، حقایقی را بیان میکنند. اینکه در روایات، ابتدای قرآن را بر انتهای آن جاری دانستهاند؛ مانند روایت نقل شده از امام باقر(ع): «... و لکن القرآن یجری اوّله علی آخره مادامت السموات و الارض.. »(طباطبایی،1417، ج3، ص73) خود شاهدی است بر هماهنگی همه بخشهای قرآن در بیان حقایق که هر بخش در بافت و سیاق خاصخود بهکار رفتهاست.
لذا، واقعیت این است که «قرآن دارای نظام خاص محتوایی است بهگونهای که واقعیتهای گوناگون به صورت شبکهای با یکدیگر مرتبط و پیوستگی یافتهاست، چنانکه اگر یک آیه بر یک معنی دلالت کند به لحاظ ارتباط شبکهای که بین آن معنی و معانی دیگر وجود دارد چند معنای دیگر نیز در حوزهی دلالت آیه قرار میگیرد»(غزنوی، 1386، ص32).
باید توجه داشت اگر منظور از پیوستگى، ارتباط منطقى و منظم میان مجموعهاى از آیات یک سوره و پیوند کلى سورهها با اهداف کل قرآن است، بودن چنین پیوستگى، ضرورت هر کلام و نوشتهاى را تشکیل مىدهد تا چه رسد به معجزه پیامبر و کتاب آسمانى قرآن؛ زیرا درست است که قرآن براى توجیه پراکندگى خود، فاصله طولانى سالهاى نزول را پیش روى ما مىگذارد، امّا باید نشان دهد جوهره خط مسیر دعوت رسالت یکى بوده و اگر قرآنکریم از شرایط یگانگى گوهر و خط سیر واحد بهطور مشخص و ملموس در قطعات کلى و جزئى برخوردار نباشد و مفسر نتواند سراپرده این کلمات را بهدست دهد، هدفدارى و جهتدارى حاکم بر کل تعالیم قرآنى ثابت نشدهاست و اینها مضرّ به انسجام و یکپارچگى دعوت در رسالت پیامبر(ص) خواهد بود، طبعاً مضر به الهى بودن و اعجاز قرآن است؛ زیرا ترتیب در ترکیب و نظم و همخوانى، نقش کلیدى در اعجاز ایفا مىکند(ایازى، 1380، صص178ـ 177).
بنابراین، تلاش معناداری خواهد بود که فهم قرآن در شبکه معنایی و انسجام حلقوی آن در پیش گرفتهشود تا فرایندهای تفسیر بینامتنی قرآن رونق یابد. لازمه تحقق این امر، پرهیز از هر گونه تحویلنگری در ساختار نظمگونه قرآن از قبیل بسندگی به نظمهای محدود درون سورهها، ارتباط خواتم سورهها با فواتح سورههای پس از خود، توقف در نظم خطی ـ طولی آیات و سور، لحاظ قراین لفظی و عینی آیات به دور از دخالت قراین لبّی و عقلی اثرگذار در سطوح مختلف بیان و غیره است.
6- تحلیل منطقی نظم شبکهای قرآن
ساختار نظاممند قرآن حاکی از روابط شبکهای و دَوَرانی میان بخشهای واژگانی و ترکیبیآن است، مثلا یک آیه با واژگان خود، آیهها خویشاوندى در سورههاى دیگر دارد و با آنها یک الگوى انسجام ساختارى واژگانى مىسازد آن هم در قالب نظمى که آهنگ آیهها آنرا هدایت مىکند. «این نگاه ساختاری و شبکهای به معانی، این امکان را برای ما فراهم میکند که معانی را در یک مجموعهای از رابطههای نقشی، کارکردی در کنار هم بینیم»(پاکتچی، بیتا، ص19). بهرغم چنین نظمى، بسیارى از مستشرقان قرآن را در مقایسه با کتابهاى معمولى، بهصورت مجموعهاى از مطالب جُنگمانند میدانند و محتواى آنرا گسیخته و فاقد ارتباط بر مىشمرند.
آنگونه که مثلا «آرتور جانآربرى» قرآن را از هر انسجامى که ناظر به ترتیب نزول باشد و نیز از انسجام منطقى بسى به دور دانسته و خواننده قرآن را در بافت ناپیوسته بسیارى از سورههاى قرآنى حیران و هراسان فرض کردهاست، یا «ریچارد بل» یکى از ویژگىهاى اصیل سبک قرآن را ایندانسته که بهندرت مىتوان در طول بخش عمدهاى از یک سوره اتساق و انسجام معنایى مشاهده کرد و تنها در سورههایى که به داستان انبیاى سلف مرتبط است، میتوان نوعیارتباط و پیوند پیدا کرد(فقهىزاده، 1374، 144).
بسیاری از ناکامیها در کشف مناسبات قرآنی حاکی از عدم اعتماد بر نظم و چینش کنونیآن و جستجوی از نظمی بسان نظم خطی حاکم در زبان عرفی و متون بشریاست. چندان که «اگر هر کدام از آیاتالأحکام و قصص را از مواضع اصلىشان در متن قرآنى جدا کنیم و در سوره یا سورههاى جداگانه دیگرى سازماندهیم، بىگمان هدف قرآن (از چینش موجود) دستخوش نابودى خواهدگشت. آنگاه دیگر چیزى جز پارههایى از تاریخ و داستانها و... در دست نداریم که از زیباییها و تأثیرات ژرف درونى خالى بوده و دیگر نه قصه و نه تاریخ و نه احکام خواهدبود(بکرى، 1393ق، ص210).
بیشک توجه به نشانههایی چون سیاق و بافت متفاوت، تکواژههای همسان، روابط بینامتنی اعم از همنشینی(یا چینش قاعدهمند) و جانشینی(یا انتخاب قاعدهمند) واژگان، تکرار مضامین، ارتباط همزمانی و درزمانی مقاطع قرآنی سبب تمایز سبک بیانی قرآن شدهاست و اینکه خداوند به شیوه و شگردی خاص موضوعات و مسایل ناظر بر آنها را در واحدهای نزولی پراکنده ساخته تا بهترین زمینه برای عمل به آموزه «تدبر در قرآن»3 فراهم آید . لذا «ملاحظه [و تدبّر در] سیاق و تناسب و ارتباط بین بخشها و مجموعههای قرآناز یک حیث در فهم غایت و موضوعات و اهداف آن ضروری و سودمند است و از جهت دیگر، بعدی از ابعاد شیوایی و اعجاز و اتقان قرآن را نشان میدهد، علاوه بر این، به متدبر در قرآن نشان میدهد که ترتیب و انسجام و ترابط هم در نظم و هم موضوعات آن وجود دارد»(عزهدروزه، 1383ق، ج1، ص194)
بدین ترتیب وقتی که یک مخاطب قرار است از کانال متن، سخن متکلم را متوجه بشود، مجبور است از تمام ساز و کارهای معناساز در متن استفاده کند. اگر مخاطب فقط ساز و کارهای زبانشناختی یعنی لغت، صرف و نحو را مورد استفاده قرار دهد، در آن صورت فهم کاملی از متن نخواهد داشت. اگر یک مخاطب به جز ویژگیهای زبانشناختی، روابط بینامتنی، روابط مربوط به بافت و مواردی از اینقبیل را مد نظر قرار بدهد و از آنها برای فهم متن استفاده کند فهم کاملتر و بهتری از متنخواهد داشت و میتواند آن ویژگیهای تضعیفشده متن را تقویت کند و خودش را در یک شرایط متعادل و قابل قبولی قرار بدهد(پاکتچی،1392، ص49).
روابط بینمتنی باعث میشـود بخشهای پیشین و پسین یک تکه متن(آیه) نیـز اگرچـه جـزء مـتن بزرگتـری هستند که آن متن نیز جزءآن است، اما بـه نـوعی بینامتنهای آن بهشمار رونـد(ساسـانی، 1384، ص 83) در این بین، بُرد با روابط افقی(همنشینی) است که تکه متنها(آیات) را در تبیین موضوعی خاص کنار هم مینهد که این در سطح کلان متن به انسجام درونی آن نیز میانجامد. علاوه بر این، «روابط بینامتنی همیشه در متن وجود دارد، بهخصوص در مورد متن قرآنی این روابط کاملا وجود داشته و در بسیاری از موارد با اجمال و تفصیلهای آیات میتوان به روابط بینامتنی در سورهها و آیات پیبرد. تفسیر قرآن به قرآن دقیقًا نوعی توجه به روابط بینامتنی در قرآناست که آیات قرآن با استفاده از آیههای دیگر تفسیر میشود تا روابط میان آیههای مختلف آشکار شود»(پاکتچی، 1392، صص39 ـ40 ).
شاید علت اینکه به گفته برخی، از پارهای آیات در طول حیات تفسیر قرآن سوءاستفاده شده ناشی از ایجاد برشهای مقطعی در کلام خدا و جداسازی آنها از ارتباطات داخل شبکه معنایی قرآن بوده باشد. برای مثال آیه «وان لَیْسَ لِلْإِنْسانإِلَّا ما سَعى»(نجم: 39) را نواندیشان از آن اصالت کار و احترام به کار و تولید که برداشتی مارکسیسمی و کمونیسمی است، استفاده کردهاند، یعنى انسان چیزى جز حاصل کار یا دسترنج خود ندارد. حال آنکه از روح کلى قرآن و اینکه بارها از «تقدیم» و پیشاپیش فرستادن اعمال نیک از دنیا به آخرت سخنگفته، به این معنا مىرسیم که مراد از «ما سعى» حسنات و طاعات و کارهاى نیک و صالحات و ثواب است، نه صرف کار یا شغل. چنانکه ذیل آیه نیز روشنگر معناى آن است که مىفرماید: «و ان سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى»(و زودا که حاصل عمل او پدیدار شود)(نجم:40) و گر نه نفس کار، یعنى کار دنیا از نظر قرآن ممدوح نیست و فرمودهاست: «إِنسَعْیَکُمْ لَشَتَّى»(اللیل: 4) بیگمان کار و کوشش شما پراکنده است(فقهیزاده، 1378، صص124ـ 125 )
7- کارکردهای نظریه نظم شبکهای و حلقوی
تبیین ویژگیهای متن قرآنی بر اساس روابط دور و نزدیک اجزای آن و کمک هر بخش در فهم به بخشهای دیگر جهت کشف وحدت موضوعی قرآن، مهمترینمبنای نظریه «نظم شبکهای یا حلقوی قرآن» بهشمار میآید. امری که از یکسو فعالیت چشمگیر گوینده آن متن را در منسجم نشاندادن سخن و پیامش و از سوی دیگر نمایانگر عدم جدایی و تناقض در هر بخش از سخن او است. توجه به این بُعد از ساختار متن قرآنی، افق تازهای را پیش روی قرآنپژوهان و مفسران قرار میدهد. هر چند، رهپویی عدهای از آنان در مسیر تفسیر موضوعی به عنوان یکی از حوزههای مرتبط و مؤید نظم شبکهای قرآن را به هیچوجه نمیتوان نادیده گرفت.
با این حال، پذیرش نظام شبکهای و فراخطی قرآن، زمینهساز کارکردهای جدیدی از این معجزه جاوید الهی خواهد بود که به برخی از آنها اشاره میشود:
1- القای نگرش و روش جدید در فهم بهتر و عمل واقعیتر به دستورات و آموزههای قرآنی. این مهم در صورتی میسر خواهد بود که در نگرش خود از هرگونه فرض جانبدارانه و تصمیم تحویلگرایانه عدول کرده و پذیرای اندیشههای نو و آزادمنشانه باشیم.
2- پذیرش نظم در ساختار فراخطی آن بهعنوان اساسیترین وجه اعجاز قرآن.
3- تبیین هر چه بهتر آموزه تنطی، تصدیق و شهادت هر بخش از قرآن توسط بخشهای دیگر «ینطق بعضه ببعض و یشهد بعضه علیبعض» (نهجالبلاغه، خطبه 133) که برخی از صاحبنظران با تکیه به همین آموزه، قرآن را سلسله کاملی دانستهاند که بعضی از آن با بعضی دیگر ارتباط نزدیک و محکمی دارد. و از شأن و جایگاه عبارات و جملهها، احکام، قصص، مواعظ و حجتهای آن است که برخی از آن بعضی دیگر را تفسیر و از یکدیگر حمایت میکنند(عزهدروزه، 1383 ق، ج1، ص 198).
4- تواناییبخشی به انسان تا بتواند قرآن را بهعنوان یک متن منسجم ببیند و بهدنبال آن باشد که سازمان و ساختار موجود در بین معانی قرآن یا به تعبیر دیگر، آن شبکهی معنایی که معانی قرآن را به هم وصل میکند حتی بهصورت جداگانه آورد. مثلا اگر کسی بخواهد در حوزه هنر، دو کلمه از قرآن حرف بزند هر چند به اوگفته خواهد شد قرآن که درباره زیبایی حرفی نزده ،چه حرفیدارد؟ اما اگر بتواند شبکه معنایی مربوط به این حوزه را از قرآن استخراج کند، آن موقع میتواند از کار خود دفاع کند(پاکتچی، بیتا، ص5).
5- ارزشدهی به مؤلفههای پراگماتیک (کاربردشناختی) مؤثر در معنابخشی یک متن، یعنی تکیه روی نشانههای کلامی و دیداری و استنباط از آنها از طریق در هم آمیختن اطلاعاتی که آنها طبق معرفت پیشینی مخابره میکنند. این به جهت «وابستگی ذاتیای است که در زبانهای طبیعی بین[مقوله ] ارتباط، با سخنگو و شنونده، بافت زبانشناختی و فرا زبانشناختی، حصول معرفت پیشینی، سهولت کسب این معرفت پیشینی و حسننیت مشارکتکنندگان در کنش ارتباطی وجود دارد»(اکو، 1392، ص40 ).
6- تمرکز جدی بر جنبههای معناشناختی و روابط همنشینی و جانشینی تکواژههای قرآنی با یکدیگر.
7- مسیری مطمئن و نو در اثبات توقیفیبودن نظم و ترتیب موجود آیات و سور قرآن. بىهیچ ابهامى روشناست که اعتقاد به وجود تناسب میان سورهها منوط به پذیرش نظریه توقیفىبودن ترتیب آنها در مصحف است(حجازی، 1390، صص8 ـ12)؛ زیرا فقط در این صورت مىتوان از وجود مناسبتهاى واقعى سخن گفت. صبحىصالح معتقد است: «ایمان به توقیفىبودن تنظیم سورهها نیز لزوما به این معنا نیست که بین هر دو سوره همجوار، رشتههاى پیوند وجود داشته باشد» (صبحیصالح،1372، صص151 ـ152 ).
8- راهی مناسب برای اثبات این که تمام متون و اهداف قرآنی در یک جهت واحد، یعنی هدایت مردم، دعوت آنها به خیر و اصلاح حال و راهنماییشان به سوی بهترین و سودمندترین جهات است(عزهدروزه،1383، ج1، ص197).
9- راهی مناسب برای فهم نشانهها که موضوع دانش نشانهشناسی است؛ زیرا این نشانهها سرنخهایی هستند که در ارتباط زبانی متن با خواننده، معانی را به خواننده منتقل میسازند و حتی به دیالکتیک متن با واقعیت نیز کمک میرسانند. البته اینکه نشانهها کدامند؛ چه کاربردهایی از آن در مسیر فهم یک متن اعم از گفتاری، تصویری و غیره متصور است، ضرورت رجوع به حوزه نشانهشناسی را دو چندان میسازد. دانشی که به گفته یوهانسن: تمامیت گونههای شکلپذیری و تبادل معنا را بر اساس پدیدههاییکه بهعنوان نشانه شناخته شدهاند، شامل میشود(یوهانسن، 1388، ص 14).
10- شکلگیری مطالعات و تحقیقات قرآنی در حوزه متنشناسی، زبانشناسی متن، نشانهشناسی فهم قرآن، تفسیر ارگانیک قرآن، تفسیر قرآن در پرتو روابط بینامتنی، معناشناسی متن، مطالعات بین رشتهای در حوزه فهم قرآن و... .
نتیجهگیری
متن قرآن در واقعیت وجودی خود از نظم و انسجام درونی برخوردار است که مطابق سنت تفسیری گذشتگان این نظاممندی بر اساس قواعد عرفی حاکم بر زبان و در ساختار نظم خطی و طولی آن پیگیری و شناسایی شدهاست. دستآورد چنین نگرشی این بوده که امتیازاتی از قبیل اعجاز و وجوه متعدد آن، تناسب، نظم، توقیف به وحی، وحدت موضوعی و.. را برای متن قرآنی برشمردهاند. البته نمیتوان بهسادگی آن متن را از ساختارهای لفظی و معنایی رایج در متون بشری بینصیب دانست و به یافتههای پیشینیان بیتوجهی کرد. بهخصوص در ناحیه دانشمندان ادیب و اهلبلاغت و نیز مفسران و اندیشمندان علومقرآنی که ابعادی از شگفتیهای معجزهآسای این متن آسمانی را برملا ساختهاند. در این بین، رواج نظریه «نظمالقرآن» در بین اهلادب و بلاغت و همزمان با آن، طرح مباحث اعجاز قرآن و ترتیب و تناسب آیات و سور در میان مفسران و عالمان علومقرآنی، نگاهها متوجه مختصات متن قرآن و مقایسه آن با سایر متون شد که مهمترین پیامد آن، حجم انبوهی از اطلاعات و معلومات فراگرد مقوله فهم و تفسیر قرآن بود.
بهرغم کثرت اطلاعات موجود، چنین به نظر میرسد که متن قرآن ویژگیهای دیگری هم دارد که در نگرش و روش پیشینیان کمتر بدان پرداخته شدهاست و آن نظم شبکهای و فراخطی قرآن است که قابلیت متن را در پیونددهی اجزای آن بالا میبرد و منطق تنطیق و شهادت برخی از متن توسط پارهای دیگر از آن را محقق میسازد. در میان دیدگاههای مربوط به نظم قرآنی نیز عمده سخن، بیانگر نظم و ارتباط آیات در سور چه از حیث موضوع و چه از نظر غایت است که عناوینی چون فواصل آیات، خواتم سور( در میان متقدمان) و وحدت موضوعی سور، ساختار هندسی سورهها(در میان معاصران) شاهد بر آن است.
در این بین، دیدگاههای معاصری که بیشتر ناظر بر شبکه معنایی واژگان قرآن، تفسیر موضوعی قرآن، روابط بینامتنی در قرآن، نظریه پیوند، شبکه محتوایی قرآن و گذر از نظم خطی قرآناند؛ چه بهصورت مستقیم و چه غیرمستقیم بر نظم و ساختار شبکهای و حلقوی قرآن دلالت دارند. نظم فراخطی قرآن زمینه مناسبی فراهم میآورد که بتوان متن را در بافتار ویژه آن و متناسب با سازگاریهای درونی متن بررسی کرد. افزون بر کارکردهای بسیار این نوع نظم در حوزه تفسیر و قرآنپژوهی، شرایط مطلوبی را نیز برای رفع ابهام و حل مشکل ارتباط بخشهایی از قرآن فراهم میآورد که در ظاهر با هم اختلاف و ناسازگاری دارند.
پینوشتها
1- آیات 30 ـ 39 .
2- ق: 3 .
3- نساء:82 ؛ محمد: 23 .
10. البهی، محمد(1986م)، نحوالقرآن، القاهره، مکتبه الوهبه.
11. پاکتچی، احمد(بیتا)، درسگفتارهای معناشناسی، وبلاگ تحقیقات قرآن و حدیث.
12. ــــــــــــــ(1392)، تاریخ تفسیر قرآنکریم، تنظیم و ویرایش: محمد جانیپور، تهران، انتشارات دانشگاه امام صادق(ع).
13. جابر العلوانی، طه( 1427)، الوحده البنائیه للقرآنالمجید، القاهره، مکتبه الشروق الدولیه.
14. حجازی، محمدمحمود( 139ق)، الوحده الموضوعیه فیالقرآنالکریم، القاهره، مطبعه المدنی.
15. حوّی، سعید(1405ق)، الأساس فیالتفسیر، قاهره، دارالسلامه.
16. خامهگر، محمد(1386)، ساختار هندسی سورههای قرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
17. دراز، محمدعبدالله(1970)، النبأ العظیم؛ نظرات جدید فیالقرآن، کویت، دارالقلم.
18. ـــــــــــــــــ(1391ق)، المدخل الیدراسة القرآنالکریم، الکویت، دارالقرآنالکریم.
19. ذوقی، امین(1392)، «نگرهای جدید دربارة انسجام متنیسورههای قرآنکریم»، دوفصلنامه علمیپژوهشی مطالعات قرآن و حدیث، سال ششم، شمارة دوم.
20. سعیدیروشن، محمدباقر(1379)، علوم قرآن، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشیامام خمینی(ره).
21. سیوطی، جلالالدین(1421ق)، الإتقان فیعلومالقرآن، بیروت، دارالکتبالعربی.
22. ـــــــــــــــــــــــ(1404)، درالمنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیهالله المرعشی النجفی.
23. شاطبی، ابراهیم بن موسی(1421)، الموافقات فی أصول الشریعه، تحقیق عبدالله دراز، بیروت، دارالمعرفه.
24. شحاته عبدالله، محمود(1369)، درآمدی به تحقیق در اهداف و مقاصد سورههای قرآن، ترجمه: سید محمدباقر حجتی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
25. شوکانى، محمد بن على بن محمد(بىتا)، فتحالقدیر، دارالمعرفه، بیروت.
26. طباطبائی، محمدحسین ( 1417) ، المیزان فی تفسیر القرآن، قم ، دفتر انتشارات اسلامی .
27. عزهدروزه، محمد(1383ق)،التفسیر الحدیث، القاهره، دار الإحیاء الکتب العربیّه.
28. ــــــــــــــــ(بیتا)،القرآنالمجید، بیروت، بینا.
29. علیالأبیض، أشواق حسن(1433)، الوحده الموضوعیه فیالقرآنالکریم، القاهره، دارالآفاق العربیه.
30. عباس، عوضالله عباس(1428)، محاضرات فی التفسیر الموضوعی، دمشق، دارالفکر.
31. غزنوی، موسی(1386)، «راز و رمز ژرفای قرآن»، فصلنامه کوثر، سال پنجم، شماره 18.
32. فراهیهندی، عبدالحمید(1388ق)، دلائل النظام، المطبعه الحمیدیه.
33. ــــــــــــــــــــ(1420)، نظامالقرآن و تأویلالفرقان بالفرقان، هند، الدائره الحمیدیه.
34. فخر رازی(1420)، مفاتیح الغیب، بیروت، دار الإحیاء التراث العربیّ.
35. قیطوری، عامر(1382)، قرآن ساختشکنى و بازگشت نشانه، قم، کتاب طه.
36. ـــــــــــــ(1385)، «قرآن و گذر از نظمخطی؛ یک بررسی زبانشناختی»، دو فصلنامه زبان و زبانشناسی، شماره3 .
37. فقهیزاده، عبدالهادی (1374)، پژوهشی در نظم قرآن، تهران، انتشارات جهاد دانشگاهی.
38. قاضیعبدالجبار المعتزلی(1965م)، المغنی فیأبواب التوحید و العدل، التحقیق: جورج قنواتی، القاهره، الدارالمصریةه.
39. مدنى، محمد(1991م)، المجتمع الاسلامى کما تنظمه سورة النساء، مصر، بینا.
40. مطیع، مهدی و احمد پاکتچی و بهمن نامورمطلق(1388)، «در آمدی بر استفاده از روشهای معناشناسی در مطالعات قرآنی»، مجله پژوهش دینی، شماره 18.
41. واحدی، علیبناحمد(1411ق)، اسباب النزول، بیروت، دار الکتب العلمیه.
42.وجدی، محمدفرید(1986م)، المصحف المفسر، مصر، دارالمعارف