Document Type : Research Article
Authors
1 Professor, Department of Arabic Language and Literature, Faculty of Human Sciences of TarbiyatModares University, Tehran, Iran
2 Ph.D. Student of Quranic Sciences and Hadith, Faculty of Human Sciences of TarbiyatModares University, Tehran, Iran
3 Assistant Professor of Department of Quranic Sciences and Hadith, Faculty of Human Sciences of TarbiyatModares University, Tehran, Iran
4 Assistant Professor of Department of Quranic Sciences and Hadith, Faculty of Theology of Sistan University, Zahedan, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
آیات قرآن بهروشنی بیانگر آن هستند که مشرکان صدر اسلام، هنگام نزول قرآنکریم و به تناسب زمان، مکان و شرایط، در برابر قرآن و پیامبر(ص)، عکسالعملهای مختلفی از خود نشان میدادند که بخشی مهمی از آنها اتهامات وارده به به حضرت بود؛ که شایعترین آنها، اتهام جنون به پیامبر(ص) است که قرآن بیش از سایر اتهامها بدان پرداختهاست. در این پژوهش با روشی توصیفی- تحلیلی و مراجعه به تفاسیر متقدم و معاصر، با استقرای تام آیاتی که اتهام جنون نسبت به پیامبر(ص) در آنها بیانشده، با تأکید بر سیر نزول آیات و تکیه بر دو رویکرد درونمتنی و جامعهشناختی(معناشناسی توصیفی و تاریخی)، اتهام مذکور مورد بررسی قرارگرفته و پاسخهای قرآن به آن به صورت تفصیلی بیان شدهاست. یافتههای این تحقیق نشان میدهد که بر اساس رویکرد جامعهشناختی، مجنون در باور جاهلی به معنای بیعقل نیست، بلکه به معنای جنزدهاست و قرآن برای دفاع از پیامبر(ص) در مقابل این اتهام، نخست به تأکید با عناصر لفظی از قبیل قسم، رویآورده و سپس مشرکان را به تفکر در زندگی پیامبر(ص) که همنشین آنان بودهاست و تفکر درباره خالق آسمان و زمین دعوت میکند، باشد که به خالق و مدبر عالم هستی پیببرند، و به توحید ایمان بیاورند؛ زیرا عامل اصلی این اتهامات، عدم باور به توحیداست.
Keywords [Persian]
مشرکان عصر نزول، در برابر پیامبر گرامی اسلام(ص)، به تناسب زمان، مکان و شرایط، عکسالعمل های مختلف از خود نشان میدادند، گاهی با تهمت و سخنان ناروا، گاهی با توسل به رفتار ناشایست و آزار و اذیت آن حضرت، به مقابله وی میرفتند، و گاهی نیز با زیر سؤال بردن قرآن و انکار وحیانی بودن آن، در برابر آیات الهی عکسالعمل نشان میدادند و در نهایت با بهانههای واهی به مخالفت با قرآن و پیامبر(ص) میپرداختند. یکی از این معارضات، اتهامات و نسبتهای واهی به پیامبر(ص) بود و در میان اتهامات فراوانی -از قبیل ساحری، شاعری، کهانت، جنون و ... - که مشرکان به پیامبر اسلام(ص) نسبت میدادند، به جرأت میتوان گفت: اتهام جنون شایعترین این اتهامات است که قرآن بیش از سایر اتهامات بدان پرداختهاست(زینی، 1390، ص114-127).
البته به شهادت قرآنکریم، نسبت جنون، منحصر به پیامبر اسلام(ص) نبودهاست، بلکه این اتهام درباره دیگر انبیاء نیز تکرار شدهاست. از آیات قرآن میتوان استنباط کرد که اساساً همه اقوام پیامبرشان را متهم به جنون میکردند! و شاهد این مطلب، این آیه است: «کَذلِکَ ما أَتَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ»(ذاریات: 52) بدین سان بر کسانى که پیش از آنها بودند هیچ پیامبرى نیامد، جز اینکه گفتند: «ساحر یا دیوانهاىاست. کلمه (کذلک) به شباهت کفار قریش با امتهای پیشین در اتهام جنون به پیامبر(ص) اشاره دارد. قوم نوح(ع) نیز در برابر زحمتهای طاقتفرسای نوح(ع)، به پیامبرشان اتهام جنون زدند: «کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ»(قمر: 9) پیش از آنان، قوم نوح [نیز] به تکذیب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند و گفتند: «دیوانهاىاست.» و [بسى] آزار کشید.
موسی(ع) نیز از این اتهام رهایی نیافت، «قالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ»(شعراء: 27) [فرعون] گفت: واقعاً این پیامبرى که به سوى شما فرستاده شده، سخت دیوانه است.
بررسی اتهام پیامبر(ص) با تأکید بر معناشناسی تاریخی از این جهت ارزشمند است که یک شناخت اجمالی از جامعه عصرنزول و جایگاه این اتهام در صدر اسلام ارائه میدهد و از طرف دیگر، مخاطب را با نسبتهای ناروا به پیامبر اسلام(ص) و چگونگی برخورد قرآن با این اتهامات آشنا میکند، به علاوه شیوه برخورد قرآنکریم با این اتهامات، راهی را فراسوی معاصران مینهد تا بتوانند در مقابل شبهههای جدید دشمنان اسلام و همچنین شبهههای احتمالی، پاسخی قرآنی بدهند و در برخورد با این اتهامات از قرآنکریم الگوبرداری کنند.
تحقیق منسجمی مانند پژوهش حاضر که تنها به اتهام جنون پیامبر(ص) بپردازد، به نظر نویسندگان این مقاله و طبق بررسی آنها، یافت نشدهاست ، ولی این مسأله از گذشته تاکنون مورد نظر مفسران بوده و ذیل آیههای مربوط در مورد آن قلمفرسایی کردهاند، ولی این بررسیها در حد چند سطر ذیل یک آیه خلاصه میشود که نویسندگان از تفاسیر قرآنی در این حوزه، فراوان توشه برداشتهاند. در حوزه زندگی پیامبر(ص) نیز کتابهای فراوانی به رشته تحریر درآمدهاست که البته هیچکدام بهصورت ویژه و تخصصی به بحث حاضر نپرداختهاند. سایر پژوهشهایی که در این زمینه صورت گرفتهاست، با تأکید بر تفاسیر بوده و صرفاً مبتنی بر رویکرد درونمتنیاست، این پژوهش با تکیه بر دو رویکرد جامعهشناختی و درونمتنی سامان یافتهاست و علاوه بر آن بهطور مفصل به پاسخهای قرآنی در این حوزه پرداختهاست.
با توجه به اینکه جایگاه ویژه اتهام جنون هم با رویکرد درونمتنی و هم با رویکرد جامعهشناختی قابل اثبات است، در ادامه ابتدا به بررسی این اتهام بر اساس این دو رویکرد پرداخته و سپس پاسخهای قرآن به این اتهامات را استخراج کرده و دیدگاههای مفسران را در اینباره ذکر میکنیم. باید دانست که هر واژه در لغتشناسی دارای یک معنای وضعیاست، اما وقتی در جمله خاص و درون یک متن(بافت) قرار میگیرد، آن متن(بافت) پوششی بر آن معنای وضعی میگذارد، و از طریق معنای اضافی که از طریق قرائن معلوم میشود، معنای غایی مطلق و مفهوم آن واژه بدست میآید(سعیدیروشن، 1383، ص 408).
در معناشناسی، بافت فضاییاست که جملههای زبان در آن تولید میشود، این فضا میتواند محیط بیرون از زبان باشد(بافت برون زبانی)، یا متنی باشد که به صورت مجموعهای از جملههای زبان، پیش و پس از هر جمله آمدهاست(بافت درون زبانی)(صفوی، 1384، ص19)، پس بافت میتواند درونزبانی(مقالیه) و برونزبانی(حالیه) باشد. بهرهمندی از پژوهشهای معناشناسی چه به صورت تاریخی و توصیفی، سبب میشود فهم درستی از واژگان به دست آید و تصویری واقعی از گفتمانقرآنی پیرامون آن واژه بهدست آید و بسیاری از ناگفتههای متن پدیدار میشود.
در تفاسیر قرآنی که رسالت اصلی تبیین آیات را به عهده دارند و همچنین در پژوهشهای موردی، اتهام جنون به خصوص از نظرگاه تاریخی معناشناسی نشدهاست؛ بنابراین تصویری درست از گفتمانقرآنی در این زمینه ارائه نگردیدهاست.
1- اتهام جنون بر اساس رویکرد درونمتنی یا درونزبانی(معناشناسیتوصیفی)
در معناشناسی، بافت درونزبانی، فضاییاست که از طریق جملههای زبان ساخته میشود و اطلاعاتی را در اختیار طرفین گفتگو قرار میدهد که برای ادامه ایجاد ارتباط مؤثرند.(صفوی، کوروش، 1384، ص 21) معناشناسیتوصیفی، پیرامون حوزه معنایی واژه بحث مینماید و اساساً روشن میسازد که از بررسی درونمتنی چه معنایی به ذهن متبادر میشود. از نظرگاه درونمتنی، جنون، اتهامیاست که در میان تمامی انبیاء شایع بودهاست. قرآنکریم حال قریش در تکذیب حضرت(ص) و اتهام ایشان به جنون و ساحری را مانند سایر امم گذشته میداند: «کَذلِکَ ما أَتَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ قالُوا ساحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ»(ذاریات: 52).
علاوه بر آن چنانچه ترتیب نزول آیات قرآن را پیگیری نماییم و فضای کلی سوره را مورد توجه قراردهیم، در مییابیم که قرآن در سوره قلم که دومین سوره در ترتیب نزول است، رسولش را بهدنبال تهمتهاى ناروایى که مشرکان به وى زده و او را دیوانه خواندهبودند، تسلیت و دلدارى مىدهد، و به وعدههاى جمیل و پاسدارى از خلق عظیمش دلخوش مىسازد، و آن حضرت را به شدیدترین وجه از اطاعت مشرکین و مداهنه با آنان نهى نموده، و امر مىکند که در برابر حکم پروردگارش صبر کند(طباطبایی، 1374، ج 19، ص 615).
پس از سوگند به قلم، در آیه دوم «مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ»؛ استبعادی از نسبتهاییاست که کافران از روی حسادت و دشمنی مطرح مینمودند(زمخشری، 1407، ج 4، ص 584). تعبیر «بِنِعْمَةِ رَبِّکَ» نیز تعبیر لطیفیاست که پاسخ هر اتهامی میباشد که از سوی مشرکان مطرح شدهاست(سید قطب، 1412، ج 6، ص3656) و پاسخ قاطعیاست که نشان میدهد نعمتهای خداوند در پیامبر(ص) آشکاراست، عقل کامل و سیره مرضیه و مبرابودن از هر عیب، از ویژگیهای غیرقابل انکار وی است و زمانی که این نعمتها آشکار باشد، منافی جنوناست و دلالت یقینی بر دروغبودن سخنان مشرکان است (فخررازی، بیتا، ج 30، ص 601) و مشرکان خود بهتر از هر کسی به دروغبودن سخنانشان معترفند و شهرت پیامبر(ص) به امانت و سایر خصایل در میان آنها روشن است(سیدقطب، 1412، ج 6، ص 3656) در آیه بعد «وَ إِنَّ لَکَ لَأَجْراً غَیْرَ مَمْنُونٍ»(قلم:3) و بىگمان، تو را پاداشى بىمنّت خواهد بود. نیز از یک سو تسلی حضرت است و از سوی دیگر نشان میدهد که مشرکان از هیچ دشمنی با حضرت و دعوتش فروگذار نخواهندکرد و پیامبر باید تمامی دشمنیها و آزارهای ایشان را تحمل نماید(طبری، 1412، ج 12، ص 29؛ سورآبادی، 1380، ج 4، ص 2658؛ طباطبایی، 1374، ج 20، ص 617).
اشاره به «خُلق عظیم» پیامبر(ص) بهدنبال آیات پیشین از یکسو ارتباط خداوند با رسولش را در مراحل آغازین رسالت به تصویر میکشد و از سوی دیگر با یادآوری تواناییهای حضرت، روحیه ایشان را برای انجام رسالتی عظیم تقویت میسازد. در آیات پایانی نیز خداوند با آیه «فَاصْبرِ لحُکْمِ رَبِّکَ وَ لَا تَکُن کَصَاحِبِ الحُوتِ إِذْ نَادَى وَ هُوَ مَکْظُومٌ»(قلم: 48) پس در [امتثال] حکم پروردگارت شکیبایى ورز، و مانند همدم ماهى[یونس] مباش آنگاه که اندوهزده ندا درداد.
به اوج رابطه خداوند و مقام رسالت اشاره و بیش از پیش فضای فراروی حضرت ترسیم میشود و پس از آن در اولین برخورد از اتهام جنون سخن به میان میآید «وَ إِن یَکاَدُ الَّذِینَ کَفَرُواْ لَیزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سمَعُواْ الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لمَجْنُونٌ»( قلم:51) و آنان که کافر شدند، چون قرآن را شنیدند چیزى نماندهبود که تو را چشم بزنند، و مىگفتند: او واقعاً دیوانهاىاست. و علاوه بر آن به پیامبر(ص) خطاب میشود که رسالتش بیش از رسالت سایر انبیاء سختی و مشکلات دارد و باید برای هر رفتاری آمادهباشد.
2- اتهام جنون از نظرگاه برونمتنی و رویکرد جامعهشناختی(معناشناسیتاریخی)
در معناشناسی یکی از دو گونه بافت را، بافت برونزبانی(حالیه) تشکیل میدهد، که جملههای زبان در آن کاربرد مییابند و در تعبیر معنی دخیلاست. این محیط، که بافتموقعیتی نیز نامیده میشود، فضایی به حساب میآید که زبان در آن جریان دارد. «هایمز» معتقداست، بافت برونزبانی هم امکانات متعدد تعبیر کلام را محدود و هم عاملی برای تأیید تعبیری به حساب میآید که مخاطب بر میگزیند.(صفوی، کوروش، 1384، ص 19) در این رویکرد «قرینههای برونمتنی نقلی» از اهمیت ویژه برخورداراست؛ توجه به فرهنگ، اقتضائات و سطح بینش و کنش مردمان عصربعثت چشماندازی مناسب در این زمینهاست و قرائن درخور توجهی را فراهم میسازد(سعیدیروشن، 1387، ص 415) بهگونهای که با تکمیل فرآیند معنا، هدف اصلی که گفتمانقرآنیاست، ترسیم میگردد. هر چند نگاهی گذرا به سوره قلم اجمالاً تصویر روشنی از جامعه جاهلی ترسیم مینماید؛ اما از نظرگاه برونمتنی و رویکرد جامعهشناختی نسبت به جامعه جاهلی میتوان به اهمیت اتهام جنون و جایگاه آن در جامعه جاهلی پرداخت.
اعراب جاهلی بهدلیل بساطت ذهنی، طی مسافرتهای طولانی در بادیه و بهدلیل هراس و وحشتی که زندگی در صحرا ایجاد میکرد، باورهای خاصی داشتند و پدیدههایی چون جن، غول، شیاطین و ... در نظر آنها جایگاهی ویژه داشت. آنها در سفرهای شبانه خود در صحراها و بیابانها و در حین ترس و وحشت، جملاتی از قبیل «أعوذ بِسیّد هذا الوادی» را بر زبان جاری میکردند و از شر سفیهان جن و جانوران، به عزیزِ آن بیابان که به اعتقاد آنها سرپرست جنیان بود، پناه میبردند(دروزه، 1964، ص79).
حتی اگر عربِ بادیهنشین عادی به نحوی جدی به وجود خدایان و آلهه اعتقاد نداشت، به وجود جن کاملاً معتقد بود، به پندار آنها ارواح و اشباح و همآمیزی که بهندرت نام مشخص پیدا میکردند، پیوسته در بیابانها، خرابهها و سایر اماکن وهمناک وجودداشتند و ممکن بود صورت حیوان، مار یا خزندگان دیگر را به خود بگیرند. اینها بهگونهای مبهم مایه وحشت بودند، اما همواره شریر نبودند.
هر چند قرآن با تبیین ارتباط جن با خدا، و مخلوق خواندن جن و انس و سایر موجودات در سورههای مختلف1 و فرستادن دو سوره فلق و ناس، به تصحیح فرهنگ جاهلی پرداخت؛ اما این باور گسترده نسبت به جن با تمامی وجود عرب و شئونات مختلف زندگی آنها عجین و همراه شدهبود(ریچارد بل،1382، ص 28 و 227).
برخی شواهد نشان میدهد در عصر جاهلیّت شاعران، کاهنان و طالعبینان نیز، به نیروهایی خاص به نام «خلیل» به معنای همدم و همراه، جن و حتی شیطان باور داشتند که در زبان اساطیر یونانی از آن به «Daimon»، یعنی خدای دارای نیروی خارقالعاده، یاد شدهاست. در منابع اخیر چنین باوری یافت نمیشود، اما در آثار گذشتگان بهعنوان نمونه میتوان از «أعشی» نام برد که در جای جای اشعار خود به دیو یا شیطانی اشاره میکند»( Alan Jones , 2001-2005, P.112)
با توضیح فوق به خوبی میتوان دریافت که در جامعه جاهلی، باور به جن در تمامی شؤون زندگی عمیقاً ریشه دواندهبود. بررسی سایر اتهامات مشرکان مانند کهانت، ساحری و شاعری نیز نشان میدهد که تمامی اتهامات ارتباطی تنگاتنگ با باور مردمان عصرنزول نسبت به جن دارد(زینی، 1390، ص42-156). بنابراین در باور جاهلی مجنون به معنای بیعقل نیست؛ بلکه به معنای جنزده است، همانگونه که دیوانه به معنای «دیوزده» است (دهخدا، ذیل واژه دیوانه).
تاریخ بهروشنی گواه است که سران قریش از باور مردمان جاهلی نهایت سوءاستفاده را میکردند و با آگاهی از اعتقادات مردم، با یکدیگر اجماع مینمودند تا پیامبر(ص) را متهم به جنون نمایند و حتی برای اتهامشان دلایلی را بیان مینمودند. آنها طرح اتهام جنون را اینگونه توجیه میکردند که چون پیامبر(ص) با کلمات ناآشنا سخن میگوید که در بین مردم عادی معمول نیست، از اینرو مانند افراد مجنونیاست که سخنان ناآشنا بر زبان میرانند. در واقع ویژگی منحصر بهفرد قرآن در تمایز با سخنان بشر معمولی به همراه باور به اینکه مجنون، سخنان عجیب و غریب بر زبان میراند، و نیز اینکه در هنگام نزول وحی حالتی عجیب به حضرت دست میداد و رنگ صورتش دگرگون میشد و به حالت غش در میآمد؛ دستمایه کسانی قرارگرفت که بگویند پیامبر(ص) این سخنان را از جن میگیرد. درحالیکه سران قریش بهخوبی میدانستند که دروغ میگویند و روایات مؤید ایناست که آنها حقیقت را میدانستند و از طرفی نمیتوانستند دل از استماع قرآن برگیرند و نسبت به تأثیر آن بیتفاوت باشند(فخررازی، بیتا، ج 15، ص420؛ سید قطب، 1412، ج 3، ص1404).
سید قطب در جای دیگر برای مدعای خود داستان اخنس بن شریق، سفیان بن حرب و عمرو بن هشام در گوشدادن مخفیانه به قرآن در سه شب متوالی را بیان میکند(ابن هشام، بیتا، ج1، ص315) و نیز در جایی دیگر داستان عتبة بن ربیعه را نقل میکند که از شنیدن سوره فصلت بسیار متأثر شد و آیات آن وی را بهکلی دگرگون ساخت(ابن هشام، بیتا، ج 1، ص317).
مواردی که سید قطب بدان اشاره میکند و نیز قراین دیگری که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت، بهروشنی گواه است که سران قریش به حقیقت قرآن واقف بودند، اما از پذیرش آن استکبار میورزیدند؛ زیرا میدانستند که شهادت «لا إله إلّا الله» و «محمد رسولالله» از قدرت و سلطه آنها میکاهد و شهادت به این دو شعار، بندگی بشر بر بشر را نفی کرده و تهدید جدی برای طاغوتیان است(سید قطب، 1412، ج 3، ص1404).
3- عکسالعمل قرآن به اتهام جنون با تأکید بر دلایل و اهداف طرح اتهام
یک معناشناس برای پرداختن به معنا، باید از کلمه، واژه و روابط واژهای گذشته و به فراتر از آن حرکت کند، او باید معنا را در مجموعه گستردهتری که به آن گفتمان گفته میشود، دنبال کند و اصولاً معناشناس در جایی بهدنبال مطالعات معنایی میرود که گفتمان شکلگرفته باشد.(واعظی،1383، ص 31) بر این اساس به بررسی این واژه در گفتمان قرآنی با تکیه بر شواهد و قراین درون و برونمتنی و پاسخهای قرآن به این اتهام میپردازیم. درک و تحلیل پاسخهای قرآن بدون توجه به یافتههای معناشناسیتاریخی که در بخشهای پیشین بدان پرداختهشد، میسر نیست؛ بنابراین تبیینهای این بخش از پژوهش وامدار بخشهای پیشیناست.
3-1. تبیین رابطه قرآن و رسول(ص)
در سوره مبارکه تکویر، باور مردمان جاهلی نسبت به قرآن و پیامبر(ص) ترسیم شدهاست. خداوند در این سوره قرآن را توصیف مىکند به اینکه القائاتى ربّانیاست که فرشته وحى به رسول خدا(ص) القاء کرده، بنابراین [به ادعای مشرکان] از القائات شیطانى نیست، و رسول خدا(ص) دیوانه(جنزده) نیست، که شیطانهای جنّی او را دست انداخته باشند(طباطبایی، 1374، ج20، ص348). خداوند برای اصلاح باور اعراب که قرآن را القائات شیطانی و پیامبر(ص) را مسخّر جن میدانستند با چهار سوگند، قرآن را سخن «رسولکریم» میداند.
شیخ طوسی «رسولکریم» را جبرئیل دانسته و همین معنا را برگزیده؛ اما در ادامه دلالت بر پیامبر(ص) را نیز آوردهاست(طوسی، بیتا، ج10، ص287) اما ظاهر آیات و نیز بیشتر تفاسیر2 بهروشنی نشان میدهد مراد از رسولکریم، جبرئیلاست و کسانی که رسولکریم را پیامبر دانستهاند، برای توضیح تناسب آن با سیاق به تکلّف افتادهاند (طباطبایی، 1374، ج20، ص357).
رسولکریم تعبیر لطیفیاست و فارغ از اینکه مراد از آن پیامبر(ص) و یا جبرئیل باشد، بر این نکته مهم تأکید دارد که پیامبر(ص) چیزی از جانب خود نمیگوید؛ زیرا چنانچه بر جبرئیل حمل شود -و همین معنا نیز درست است- بدین معناست که پیامبر(ص) آنچه را آورده از جانب فرشتهای است که آن فرشته تنها فرستادهای از جانب خداست و فرستاده تکلیفی جز ارسال پیام ندارد؛ از اینرو پیامبر(ص) آنچه را از جبرئیل دریافت میکند، بدون کموکاست باید به مردم ابلاغ نماید؛ بنابراین از جانب خود چیزی ندارد و چنانچه «رسولکریم» حمل بر پیامبر(ص) شود باز بیانگر نقش رسالت پیامبر(ص) است و بازگشت معنا به همان چیزیاست که در معنای جبرئیل گفتهشد(طوسی، بیتا، ج10، ص287) و در اینکه «قول» را به جبرئیل بهعنوان رسول نسبت داده، مىفهماند که در حقیقت قول از آن خود خداسـت، و نسبتـش به جبرئـیل نسبـت رسـالـت به
رسول است(طباطبایی، 1374، ج20، ص357).
توصیف جبرئیل تنها با صفت رسول پایان نمیپذیرد، خداوند جبرئیل را به شش صفت توصیفکرده: 1)او را رسول خواند که توضیح آن گذشت. 2)کریمش خواند، که مىرساند نزد خداىتعالى کرامت و احترام دارد، و به اعزاز او عزیز شده. 3)ذىقوتش خواند، که مىفهماند او داراى قوت و قدرت و شدت بالغهاىاست. 4) او را نزد خداى صاحب عرش مکین خواند، یعنى داراى مقام و منزلتاست. 5)«مُطاعٍ ثَمَّ»اش خوانده، که دلالت بر این دارد که جبرئیل در آنجا، یعنى نزد خدا دستوردهندهاىاست، که زیر دستانش دستوراتش را بکار مىبندند، معلوم مىشود در آنجا ملائکه هستند که جبرئیل به آنان امر مىکند و ایشان اطاعتش مىکنند، از همینجا معلوم مىشود که جبرئیل در کار خودش یاورانى هم دارد. 6) او را امین خواند که بدین معنا که جبرئیل خدا را در دستوراتى که مىدهد و در رساندن وحى و رسالت، خیانت و دخل و تصرفى نمىکند(طباطبایی، 1374، ج20، ص357).
سوگندهای پیشین و نیز توصیف جبرئیل به صفات ششگانه مذکور، پاسخی قاطع به مشرکانیاست که قرآن را القائات شیطان و جن میدانستند.
دومین قرینه استدلال آیات در انتساب قرآن به خداوند، تعبیرِ آیه «وَ مَا صَاحِبُکمُ بِمَجْنُونٍ» است و مشرکان را توبیخ مینماید که چرا بر حقایق چشم فروبستهاند و نمیاندیشند که پیامبر سالها در میان آنها زندگی کردهاست و با آنها همنشین بودهاست، وی را به عقل و درایت و امانت میشناختند، حال چگونه نسبت جنون به او میدهند. جز این نیست که پیامبر(ص) بعد از بعثت تعلیماتی با خود آورده که با تعصبات و تقلیدهای کورکورانه و هوا و هوسهای آنها سازگار نیست؛ بنابراین مشرکان برای اینکه خود را از اطاعت دستورات او معاف کنند، چنین نسبتهای ناروایی به پیامبر(ص) دادند(مکارم شیرازی، 1374، ج26، ص196).
دعوت به تأمل و اندیشیدن در زندگی پیامبر(ص) به عنوان کسی که سالیانی در میان مشرکان بودهاست، در آیات 184 سوره اعراف و 46 سبأ، به عنوان توبیخی از سوی خداوند بیان شدهاست. در هر دو آیه خطاب به مشرکان تعبیر «مَا بِصَاحِبِکمُ مِّن جِنَّةٍ» آمدهاست که با تعبیر موجود در سوره تکویر یکساناست. توضیح اینکه: مفسران دو معنا برای «جِنَّةٍ» بیان نمودهاند: نخست اینکه کلمه «جنة» به اصطلاح ادبى بناء نوع است، یعنى نوعى از جنون است(فخررازی، بیتا، ج15، ص420 و ج19، ص21؛ طباطبایی، 1374، ج8، ص455) اما بهنظر میرسد معنای دومی که برخی مفسران بیان نمودهاند، با توضیحاتی که پیش از این گذشت و سایر آیات مشابه نزدیکتراست و آن اینکه «جنه» اسمی برای جنوناست که در اثر مس جن بوجود میآید(ابن عاشور، بیتا، ج8، ص369). چون مردم آن روز معتقد بودند که دیوانه کسىاست که جن در بدن او حلول نموده و به زبان او تکلم کند (طباطبایی، 1374، ج8، ص455). با توجه به معناشناسی تاریخی اتهام جنون و گفتمانقرآنی حاصل از آن، این معنا صحیحتر میباشد.
3-2. دعوت به تفّکر منطقی
مفسران در شأننزول آیه «أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ مُبینٌ» (اعراف: 184) آیا نیندیشیدهاند که همنشین آنان هیچ جنونى ندارد؟ او جز هشداردهندهاى آشکار نیست؛ مینویسند: رسول خدا(ص) به بالای کوه صفا رفت و قریش را به توحید فراخواند و از عذاب خدا ترسانید؛ بنابراین مشرکان گفتند: پیامبر جنزدهاست و خداوند این آیه را نازل کرد که «إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»، یعنی او تنها اعلام خطر میکند و خطرات را به آنان نشان میدهد تا پرهیزگار شوند و بهدنبال اسباب ایمنی بروند(بلخی، 1423، ج2، ص77؛ طوسی، بیتا، ج5 ، ص44؛ طبرسی، 1360، ج10، ص 126).
دعوت قرآن به تفکر، چند نکته دارد: نخست معنای تفکر و سپس سبب دعوت قرآن از مشرکان به تفکر در مورد حضرت؛ در مورد معنای تفکر فخررازی میگوید: تفکّر، طلب نمودن معنا به قلباست، یعنی تأمل و تدبر در چیزی و رؤیت با بصیرت که به علم و یقین میانجامد که حاصل آن بر ملاشدن و هویداشدن حقیقتاست و مقدمه آن ایناست که عقل انسان به جوانب توجه کند بهعبارت دیگر تفکر، معرفت اشیاء «کما هو حقه» است (فخررازی، بیتا، ج15، ص420).
دعوت به تفکّر در مورد پیامبر(ص) بهعنوان کسی که سالیان سال همدم و همنشین مردم بودهاست، در سوره مبارکه سبأ با حالت منحصر بهفردی بیان شدهاست. خداوند در سوره سبأ میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنىَ وَ فُرَادَى ثُمَّ تَتَفَکَّرُواْ مَا بِصَاحِبِکمُ مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ»( سبأ:46)
بگو: «من فقط به شما یک اندرز مىدهم که: دو دو و به تنهایى براى خدا به پا خیزید، سپس بیندیشید که رفیق شما هیچگونه دیوانگى ندارد. او شما را از عذاب سختى که در پیشاست جز هشداردهندهاى [بیش] نیست.
تأمل در آیه فوق بهعنوان دومین آیهای که صریحاً مشرکان را دعوت به تفکّر مینماید، حاوی نکات لطیفیاست.
خداوند در ابتدای آیه، خطاب به پیامبر(ص) در رویارویی با مشرکان سخن از موعظه با آنها به میان میآورد و موعظه چیزیاست که دل را برای استجابت نرم مینماید(طوسی، بیتا، ج8، ص406) پس از آن در اولین فراز آیه، به توحید اشاره میشود، یعنی قیام باید برای خدا و محوریت توحید باشد که در این صورت کسی که یگانگی خداوند را مورد نظر قراردهد خداوند به وی شرح صدر میدهد تا به جای تقلید کوکورانه از دیگران، درست بیندیشد(زمخشری، 1407، ج3، ص590؛ فخررازی، بیتا، ج15، ص214) و بدین صورت هر یک از مشرکان که در مورد حضرت شبههای دارد با دیگری مناظره نماید، چون با مناظره شبهات روشن میشود و در این حالت تفکّر کنید که آیا پیامبر(ص) و کسی که سالها با وی همنشین بودهاید، آیا اثری از بدنامی، دروغگویی و یا ضعف در عقل و اختلال در گفتار و کردار که دلالت بر دیوانگی کند، دارد؟(طبرسی، 1360، ج20، ص290).
زمخشری، تفسیری دیگر از قیام در آیه ارائه میدهد که به واقع نزدیکتر است، وی میگوید قیام به معنای متفرقشدن از اطراف پیامبر(ص) است. وی برای برگزیدن این معنا اینگونه استدلال میکند که چون اجتماع، افکار و اذهان را مشوش میکند و چشم را کور میکند و فرد چیزی جز پیروی حزب و مذهب خود نمیخواهد(زمخشری، 1407، ج3، ص590). سید قطب نیز، دعوت به قیام برای خدا را قیامی میداند که به دور از هوا و هوس و مصلحتسنجی و غوغاسالاری جامعه و تشتت افکار باشد و اگر چنین چیزی حاصل شود، بیشک هر انسان منصفی بر رسالت پیامبر(ص) گواهی خواهدداد و خواهددانست، کسی که دعوت به تفکر میکند، خودش نمیتواند جنزده باشد(سید قطب، 1412، ج5 ، ص2915).
3-3. پاسخ عقلانی - اقناعی
بعد از طرح اتهام جنون در آیه 36 سوره صافات، خداوند در آیه 37 با عبارت «بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ»، پاسخ مشرکان را با «بل» اضراب بیان نمودهاست؛ یعنی پیامبر(ص) آنگونه که مشرکان تصور میکنند نیست، بلکه بهحق از جانب خدا آمده و رسولان قبل از خود را تصدیق مینماید(طوسی، بیتا، ج8، ص494). پاسخ قرآن پاسخیاست که هر منصفی را به تأمل وا میدارد؛ زیرا استدلال مشرکان برای برچسب جنون این بود که پیامبر(ص) سخنانی میگوید که ناآشناست و پیش از این کسی آنها را بر زبان نراندهاست. خداوند در این پاسخ صریحاً اشاره میکند که سخنان پیامبر(ص) چیز تازهای نیست، بلکه قبل از او هزاران نفر مانند او به این رسالت مأمور شدهاند(طباطبایی، 1374، ج17، ص203).
سخنان او سخنانی بیربط و غیرمنطقی نیست که اتهام به جنون درست باشد، بلکه حقایقیاست که با عقل سازگاری دارد(طبرسی، 1360، ج20، ص476).
3-4. تهدید
پس از تصریح قرآن و تبیین پاسخهای علمی و عقلانی، عکسالعمل خداوند به اتهام مشرکان، تهدید به عذاب دنیا و آخرت است. در سوره صافات پس از اشاره به اتهام مشرکان به جنون در آیه 36؛ و پاسخ اقناعی در آیه 37 در آیه 38 پاسخ خداوند با تهدید مشرکان به عذاب، یعنی عبارت « إِنَّکُمْ لَذائِقُوا الْعَذابِ الْأَلیمِ» پایان میپذیرد.
البته عذابی که انتقام خداوند نیست، بلکه جزای اعمال مستکبران و گمراهان است(مکارم شیرازی، 1374، ج19، ص47). عذابی که به حق شایسته آنهاست؛ زیرا آنها از روی تکبّر و آگاهانه پیامبر(ص) را مجنون و قرآن را شعر مینامیدند(قرائتی، 1383، ج10، ص 28).
آیه 52 و 53 سوره ذاریات3 فصلالخطاب پاسخهای قرآنیاست و نشان میدهد که مشرکان اساساً دچار شبهه نیستند و گرنه به شبهات آنها پاسخهای کامل داده شدهاست؛ بلکه هر چه دلیل و حجت برای آنها اقامه شود باز به سبب سرکشی، انکار و تکذیب مینمایند. از سوی دیگر «فتول» در آیه: «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَما أَنْتَ بِمَلُومٍ»(ذاریات:54) تسلی و دلداری برای پیامبر(ص) است که به سبب گردنکشی آنها دلگیر نشود؛ زیرا برخورد قریش با وی چیزی تازهای نیست؛ بلکه هر گاه حق در میان بودهاست، مخالفت و سرکشی و عدم انقیاد مستکبران نیز وجود داشتهاست؛ به علاوه وی وظیفه خود را انجام دادهاست و نباید به خاطر ایمان نیاوردن آنها خود را سرزنش نماید(فخررازی، بیتا، ج28، ص191).
4- عوامل اصلی طرح اتهام جنون
4-1. عدم باور به توحید
در آیه 46 سوره سبأ که پیش از این ذکر آن گذشت، به موانع اصلی مشرکان در انکار رسالت و طرح اتهام واهی به پیامبر(ص) اشاره شدهاست؛ توضیح اینکه در ابتدای آیه با عبارت «أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ» به اشکال اصلی مشرکان، یعنی عدم باور به یگانگی خداوند، اشاره میکند و تأکید مینماید که باورداشتن به توحید زمینهساز سعادت و حرکت در مسیر درستاست و چنانچه توحید به معنای واقعی فراهمآید و از پشتوانه اندیشه که خمیر مایه همه تحولاتاست برخوردار گردد، نبوت نیز فراهم میآید و کسی که توحید و نبوت را باور داشتهباشد، بیشک به سخنان رسالت که چیزی جز یاد آوری معاد نیست، ایمان خواهدآورد؛ زیرا از برجستهترین وظایف رسول یادآوری معاد است: «...نَذِیرٌ لَّکُم بَینْ یَدَىْ عَذَابٍ شَدِیدٍ»(فخررازی، بیتا، ج15، ص214).
حاصل سخن اینکه ظاهر آیات و نیز تفاسیر به روشنی گواه این واقعیتاست که اتهام به پیامبر(ص) در دو سطح مطرح بود. یکی درمیان سران قریش و بزرگان مشرکان که آگاهانه پیامبر(ص) را متهم به چیزی مینمودند که خودشان از دروغبودن آن آگاه بودند؛ اما برای حفظ منافع و بیاثر ساختن دعوت حضرت چنین اتهاماتی را مطرح مینمودند. در سطح دیگر مردم عوام قرارداشتند که باورها و سادهانگاری آنها و هیبت پوشالی اشرافگری، دستمایه سران مشرک بود تا حرکت آنها را جهتدهی نمایند و حاصل آن این بود که توده مردم ناآگاهانه و ناخواسته همان راهی را میرفتند که مستکبران بهدنبال آن بودند و مردم عادی را نسبت به پیامبری هشدار میدادند که برای رهایی آنها از بندگی جهل، تقلید کورکورانه و طاغوت آمدهبود.
در آیات دیگری که در آنها اتهام جنون بهکار رفته، به علل دیگر طرح اتهامات اشاره شدهاست. آیات پیشین که درترتیب نزول جزء اولین آیاتیاست که به طرح اتهام مشرکان مبنی بر جنون حضرت پرداختند، مشرکان را دعوت به تفکر و اندیشیدن نمود و به اتهام آنها پاسخ علمی و قاطع داد و نشانداد که مشرکان اساساً در طرح اتهامات هیچ استدلال استواری ندارند، اما چنان چه مشکلی دارند، راهحل منطقی آن ارائه شد.
در آیات بعدی که در ادامه ترتیب نزول آیات طرح اتهام مورد بحث قرار گرفتهاست، خداوند با اشاره به علت اصلی انکار رسالت، حضرت را تسلی میدهد و مشرکان را به شدیدترین عذاب تهدید مینماید و پرده از بهانهجویی مشرکان برداشته و بهصراحت نشان میدهد که مشرکان مشکل علمی ندارند، بلکه مشکل اساسی آنها عملی است.
4-2. تحقیر و تمسخر
اتهام پیامبر(ص) به جنون در سوره حجر بهصراحت نشان میدهد که هدف مشرکان از طرح اتهام و شبهه پراکنی چیزی جز تمسخر نیست. خداوند در این سوره از زبان مشرکان نقل میکند که به پیامبر(ص) گفتند: «وَ قَالُواْ یَأَیهَّا الَّذِى نُزِّلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ»(حجر:6) و گفتند: «اى کسى که قرآن بر او نازل شدهاست، به یقین تو دیوانهاى، یعنی با استهزاء گفتند: ای کسی که بهزعم خودت قرآن بر تو نازل شده تو جنزدهای، نه قرآن بر تو نازل شده و نه ما از تو پیروی میکنیم(طبرسی، 1360، ج13، ص171؛ شبّر، 1412، ج1، ص262؛ فیضکاشانی، 1418، ج3، ص101).
در آیه فوق تحقیر، تمسخر و تهمت با انواع تأکیدها برای پیامبر(ص) از زبان مشرکان مطرح شدهاست. توضیح اینکه از «یا ایها الذی» استفاده شده که نشاندهنده تحقیر همراه تعجباست، واژه «الذکر» نیز با توجه به این که کفّار به وحی اعتقادی نداشتند، یک نوع تمسخراست؛ کفّار سرچشمه سخنان پیامبر اکرم(ص) را که وحى است، قبول نداشتند. لذا به جاى «أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ» مىگفتند: «نُزِّلَ عَلَیْهِ»؛ «إنک لمجنون» نیز تهمت است؛ بهعلاوه حرف «إنَّ» و حرف لام در جمله «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» و قالب جمله اسمیه، نشانهى انواع تأکید در سخن و عقیده انحرافى آنهاست(قرائتی، 1383، ج6، ص316). سید قطب نیز تعبیر «إِنَّکَ لَمَجْنُونٌ» را نهایت سوءادب نسبت به پیامبر میداند(سید قطب، 1412، ج4، ص2127).
4-3. استکبار ورزی
روحیه استکباری مشرکان، یکی دیگر از عوامل انکار رسالت حضرت و ایراد تهمت جنوناست. علامه میگوید: خداوند در سوره صافات بر توحید احتجاج نمودهاست(طباطبائی، 1374، ج17، ص194) آیه 36 سوره صافات که به تهمت جنون اشاره شده، مسبوق به استکبار مشرکان از توحیداست: «إِنهُّمْ کاَنُواْ إِذَا قِیلَ لهَمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَسْتَکْبرِونَ»(صافات:35) چرا که آنان بودند که وقتى به ایشان گفته مىشد: «خدایى جز خداى یگانه نیست»، تکبّر مىورزیدند.
یعنی مشکل اصلی مشرکان، توحیدگریزی است که سبب میشود در آیه بعد پیامبر(ص) را متهم به جنون نمایند: «وَ یَقُولُونَ أَئنَّا لَتَارِکُواْ ءَالِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مجّْنُونِ»( صافات: 36) و مىگفتند: «آیا ما براى شاعرى دیوانه دست از خدایانمان برداریم؟!.
نکته لطیفی که در بررسی سیاق آیات بدان دست مییابیم این است که انکار توحید، یعنی چیزی که شعار تمامی انبیاء بوده است(فخررازی، بیتا، ج26، ص331) زیربناییترین مشکل مشرکاناست چنانکه در سیاق آیات، انکار توحید به انکار و استبعاد معاد و انکار رسالت انجامیده است (صافات: 16 و 53).
در سوره مبارکه دخان نیز میتوان در طرح اتهام جنون، کبر ورزی مشرکان را پیجویی کرد، علاوه بر آن به صراحت میتوان دریافت که جزای تکبّر و رویگردانی از رسالت و آموزههای آن عذابی سختاست؛ علامه با تأکید به این موضوع اشاره نموده و میگوید: غرض سوره در یک کلمه خلاصه مىشود، و آن این است که مىخواهد کسانى را که به کتاب خدا شک دارند از عذاب دنیا و عذاب آخرت انذار کند(طباطبایی، 1374، ج18، ص196).
مشرکان کبر ورزی و رویگردانی در این سوره را با دو تعبیر متناقض مجنون و متعلّم از بشر مطرح میکنند؛ زیرا چون حالات نزول وحی بر حضرت عارض میشد و به حالت غش میافتاد، میگفتند جنزده است(قمی، 1367، ج2، ص219؛ فخررازی، بیتا، ج27، ص657) و گاهی افرادی دیگر میگفتند: او متعلّم است و تعالیمش برگرفته از سخنان غلام عامر ابن حضرمی(بلخی، 1423، ج3، ص819) و یا عداس، غلام اعجمی است(زمخشری، 1407، ج4، ص273؛ فخررازی، بیتا، ج27، ص657).
خداوند به اتهام مشرکان مبنی بر اینکه پیامبر(ص)، قرآن را از فرد دیگری از بشر آموخته در آیه 103سوره مبارکه نحل که در ترتیب نزول پیش از این سوره(دخان) است، پاسخی دقیق و عقلانی دادهاست و به اتهام جنون نیز بهطور مستوفی پاسخ گفتهاست؛ بنابراین در اینجا تنها با اشاره به اتهامات متناقض آنها به عذاب دردناک مشرکان اشاره نمودهاست.
4-4. انکار قیامت و استبعاد از رستاخیز
توجه به فضای کلی سوره مبارکه سبأ که اتهام جنون در آیه 8 آن آمدهاست: «أَفْترَى عَلىَ اللَّهِ کَذِبًا أَم بِهِ جِنَّةُ بَلِ الَّذِینَ لَایُؤْمِنُونَ بِالاَخِرَةِ فىِ الْعَذَابِ وَ الضَّلَالِ الْبَعِیدِ»(سبأ: 8) آیا [این مرد] بر خدا دروغى بسته یا جنونى در اوست؟ « [نه!] بلکه آنان که به آخرت ایمان ندارند در عذاب و گمراهىِ دور و درازند. بهروشنی گویای این است که انکار قیامت و استبعاد از رستاخیز از عوامل انکار رسالت و طرح اتهامات متنوع است4.
این سوره پیرامون اصول سهگانه اعتقادی، یعنى توحید، نبوت و معاد بحث مىکند. سپس کیفر کسانى را که منکر این اصولاند و یا شبهه درباره آنها ایجاد مىکنند، بیان نموده، آنگاه از راههاى مختلف، آن شبههها را دفع مىکند، یکبار از راه حکمت و موعظه، بار دیگر از راه مجادله. و از بین این سه اصل، بیشتر به مساله قیامت اهتمام مىورزد، هم در اول کلام آنرا ذکر مىکند، و تا آخر سوره چندین بار به آن پرداخته شدهاست(طباطبایی، 1374، ج16، ص536).
تأکید قرآن در این سوره بر معاد، نشاندهنده جایگاه ویژه آن در سعادت انسان دارد و کسی که قیامت را نپذیرد، هیچ راهی برای نجاتش نیست(قرائتی، 1383، ج9، ص422)
«الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالاْخِرَةِ فىِ الْعَذَابِ وَ الضَّلَالِ الْبَعِیدِ(سبأ: 8). و کسانی که به آخرت باوری ندارند، در همین دنیا در عذاب بهسر میبرند، عذابی که بیش از هر چیزی انواع شبهات را پیوسته در ذهن ایجاد مینماید(سید قطب، 1412، ج5، ص2895). بنابراین ظاهر آیه نشان میدهد مشرکان هم اکنون در دنیا در عذابند. این بهخاطر آنست که در زندگى مشکلات و حوادثى وجود دارد که انسان بدون ایمان به آخرت نمىتواند آن را تحمل کند. اگر زندگى محدود به همین چند روز عمر دنیا بود، تصور مرگ براى هر انسانى کابوس وحشتناکى مىشد. به همین دلیل منکران معاد همیشه در یک نوع نگرانى طاقتفرسا و عذاب الیم بهسر مىبرند، در حالىکه مؤمنانِ به معاد، مرگ را دریچهاى به سوى جهان بقا، و وسیلهاى براى شکستهشدن قفس و آزادى از این زندان مىشمرند؛ بنابراین ایمان به معاد به انسان آرامش مىبخشد، مشکلات را قابل تحمل مىکند، و ایثار و فداکارى و جانبازى را براى بشر آسان مىسازد. اصولاً آنها که سخن گفتن پیامبر(ص) از معاد را دلیل بر دروغگویى یا جنون مىشمردند، بر اثر کفر و جهلشان گرفتار عذاب تاریکبینى و گمراهى دور و درازى بودند(مکارم شیرازی، 1374، ج18، ص21).
پیش از طرح اتهام مشرکان، پیامبر(ص) آنها را از عذاب آخرت بیم میدهد و آنها نیز از معاد استبعاد میجویند: «وَ قَالَ الَّذِینَ کَفَرُواْ هَلْ نَدُلُّکمُ عَلىَ رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کلَ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِى خَلْقٍ جَدِیدٍ»(سبأ:7) و کسانى که کفر ورزیدند، گفتند: «آیا مردى را به شما نشان دهیم که شما را خبر مىدهد که چون کاملا متلاشى شدید، [باز] قطعاً در آفرینشى جدید خواهیدبود.
زندهشدن اجساد پس از فناشدن و پوسیدن، از نظر مشرکان چنان امری عجیباست که با استفهام انکاری سخنان پیامبر(ص) را دایرمدار دو چیز دانستند، یا اینکه پیامبر(ص) به خداوند دروغ بسته و یا اینکه فردیاست مجنون5 و آنچه میگوید بدون فکر مستقیماست و از چیزی سخن میگوید که نسبت بدان علمی ندارد (طبرسی، 1360، ج20، ص214؛ طباطبایی، 1374، ج 16، ص539). تعبیر «عَلىَ رَجُل» نشان میدهد سران مشرکان با تحقیر شخصیت پیامبر(ص) سعی داشتند مردم را از اطراف حضرت دور سازند و برای این کار علاوه بر تحقیر پیامبر(ص) به عنوان شخصیت دینی، عقاید و مقدسات دینی مانند معاد را بهعلت ویژگی غیرحسیبودن آن، انکار نمودند(قرائتی، 1383، ج9، ص422).
4-5. دشمنی باحق
در سوره مؤمنون به صراحت مقصود اصلی مشرکان از طرح اتهام جنون، مخالفت و دشمنی با حق دانسته شدهاست: «أَمْ یَقُولُونَ بِهِ جِنَّةُ بَلْ جَاءَهُم بِالْحَقِّ وَ أَکْثرَهُمْ لِلْحَقّ کَارِهُونَ»(مؤمنون:70) یا مىگویند او جنونى دارد؟ [نه،] بلکه [او] حق را براى ایشان آورده و [لى] بیشترشان حقیقت را خوش ندارند.
توجه به سیاق آیات سوره مبارکه مؤمنون نشان میدهد، تکبّر و عدم تفکر در آیات الهی از عوامل اصلی انکاراست و علاوه بر آن «بَل» اضراب در آیه مورد نظر، پرده از مقصود اصلی مشرکان برداشته و نشان میدهد که هیچ یک از شبهات و اتهامات مشرکان اصل و اساسی ندارد، بلکه اکثرشان از حق کراهت دارند؛ زیرا مطابق میلشان نیست، آنها را از زندگی سراسر باطل باز میدارد و آنها را از هواهای نفسانیای را که وابسته به آن زندگی باطل است، بازمیدارد(طبرسی، 1360، ج17، ص65؛ سید قطب، 1412، ج4، ص2415). و یکی از اساسیترین حقایقی که پیوسته با آن مشکل داشته و آنرا انکار مینمودهاند؛ باور معاد است که در سوره سبأ بیش از دیگر سورهها بدان پرداخته شدهاست.
تقابل این آیه با آیه 37 سورة صافات «بَلْ جاءَ بِالْحَقِّ وَ صَدَّقَ الْمُرْسَلینَ».که اضراب از ادعای پیروی از نیاکان است، نشان میدهد که طرح بهانه پایبندی به عقاید نیاکان، در آیه 36 «وَ یَقُولُونَ أَإِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُونٍ» بهانهای بیش نیست. هر چند برای همراه نمودن افکار عمومی جریانسازیای هدفمنداست و اثبات این مدعا که با نص آیات قابل اثباتاست پیش از این در بررسی ابعاد مختلف جامعه جاهلی گذشت.
نتیجهگیری
1. با تکیه بر رویکرد جامعهشناختی، روشن شد که در باور جاهلی مجنون به معنای بیعقل نیست؛ بلکه به معنای جنزدهاست، همانگونه که دیوانه به معنای «دیوزده» است. بنابراین طرح اتهام جنون نسبت به حضرت برنامهای هدفمند بود تا اتصال قرآن به خداوند را مخدوش سازد.
2. از ظاهر آیات و همچنین تفاسیر برمیآید که اتهام به پیامبر(ص) در دو سطح مطرح بود: یکی در میان سران قریش و بزرگان مشرکان، که آگاهانه پیامبر را متهم میکردند و در سطح دیگر عوام بودند که باورها و سادهانگاریهای ایشان از یکسو، و هیبت پوشالی سران کفر از سوی دیگر، راهی به جز پیروی از بزرگانشان برای آنها باقی نگذاشتهبود.
3. قرآن در مقابل اتهام پیامبر(ص) به جنون، از دو شیوه بهره جسته است:
الف)عناصر لفظی: با توجه به سیر نزول آیات قرآنکریم، بهروشنی میتوان دریافت که قرآنکریم، برای دفع اتهام جنون از پیامبر اسلام(ص)، نخست به عناصر لفظی از قبیل سوگند به صبح، ستاره و شب و یا توصیف فرستادهاش مبنی بر اینکه وی «رسولکریم»، «ذیقوه»، «مطاع» و «امین» است. و ارتباط این صفات با جنون آنگاه روشن میشود که بدین نکته توجه کنیم که القا کننده آیات قرآنی به پیامبر، جن نیست، بلکه فرشته الهی است و سخن پیامبر(ص) هذیان نیست، بلکه سخن خداست که فرشتهای امین، مکین و مطاع آن را آوردهاست.
ب)استدلال منطقی و دعوت به تفکر: این شیوه، دومین پاسخ قرآن به اتهامات مشرکان است. قرآنکریم از آنان میخواهد که چشم بر حقائق بگشایند و به دیده واقع بدین رسول بنگرند، کسی که سالها در بین آنها زندگی کرده و با وی همنشین بودهاند و او را به درایت و امانت میشناختند. و قرآن از طرفی دیگر این نکته را بدیشان یادآوری میکند که، چگونه کسی که دعوت به تفکر میکند، خود دیوانه است؟
4. قرآن موانع اصلی مشرکان در انکار رسالت و طرح این اتهامات واهی را، نداشتن یکتاباوری، عدم تفکر و اندیشه، تمسخر و استهزاء، روحیه استکباری و استبعاد از حقیقت و معاد ایشان میداند، لذا برای نخستین گام، و در ادامه آیه سوره آلعمران، ایشان را به تفکر رهنمون میکند و از آنها میخواهد که در آسمان و زمین و مخلوقات خدا اندیشه کنند، باشد که با این اندیشیدن به خالق و مدبّر عالم هستی پیبرده و به یکتاپرستی –که عدم اعتقاد به آن زیربناییترین عامل این اتهاماتاست- روی آورده و در پی آن به نبوت روی آورند و از این نسبتهای واهی دست بکشند.
5. قرآن بهطور معمول، در مقابل اتهامات مشرکان به پیامبر، فرستادهاش را دلداری و تسلی میدهد که به سبب گردنکشی آنها دلگیر نشود، چرا که این موضوعی تازه نیست و در جدال حق و باطل هماره وجود داشتهاست.
پینوشت:
10.سید قطب(1412ق.)، فی ظلالالقرآن، بیروت: دارالشروق.
11.شبّر، سید عبدالله(1412ق.)، تفسیر القرآنالکریم(شبر)، بیروت: دار البلاغه للطباعه و النشر.
12.صفوی، کوروش(1384)، فرهنگ توصیفی معناشناسی، تهران، فرهنگ معاصر.
13.طباطبایی، سید محمدحسین(1374)، المیزان فی تفسیرالقرآن، ترجمه: موسویهمدانی، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
14. طبرسی، فضل بن حسن(1360)، ترجمه تفسیر مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، تهران: انتشارات فراهانی.
15. طبرى، ابو جعفر محمد بن جریر(1412ق.)، جامعالبیان فى تفسیر القرآن، بیروت: دارالمعرفه.
16. طوسی، محمد بن حسن(بیتا)، التبیان فی تفسیر القرآن، با مقدمه شیخ آقا بزرگ تهرانی و تحقیق احمد قصیر عاملی، بیروت: دار الإحیاء التراث العربی.
17. فخررازی(بیتا)، مفاتیحالغیب(تفسیرکبیر رازی)، تهران: دارالکتب العلمیه.
18. فیضکاشانى، ملا محسن(1418ق)، الأصفى فى تفسیرالقرآن، تحقیق: محمدحسین درایتى و محمدرضا نعمتى، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
19. قرائتى، محسن(1383)، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگى درسهایى از قرآن.
20. قمی، علی بن ابراهیم(1367)، تفسیر قمی، بیجا: دار الکتب.
21. مکارم شیرازی، ناصر(1374)، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الإسلامیه.
22. سعیدیروشن، محمدباقر(1383)، از متن تا معنا، حوزه و دانشگاه، سال دهم، شماره 39.
23. واعظی، احمد(1383)، ساحتهای معناشناسی، حوزه و دانشگاه، سال دهم، شماره 39.