Document Type : Research Article
Authors
1 Ph.D Student of Arabic Language and Literature, University of Isfahan, Iran.
2 Assistant Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Isfahan
3 Professor, Department of Arabic Language and Literature, University of Isfahan, Iran.
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
آشنایی با صنعت حذف و چرایی آن، به دلیل فراوانی نمونههای آن در قرآنکریم در فهم آیات اهمیتی ویژه دارد؛ زیرا دریافت مقصود بدون توجه به محذوف و تقدیر آن امکانپذیر نیست. در این اسلوب با حذف بخشی از آیه، پیکره آن فشردهگشته و پارهای از مقصود به دلیل انگیزههای بلاغی گوناگون، نهان میگردد؛ از اینرو، در ترجمه آیات توجه به محذوف، امری ضروری است. حذفهای قرآنی، جایگاهی چون ذکر و بسی بالاتر از آن را داراست و ظرافتهای خاصی به دنبال خود دارند. در مقاله حاضر تلاش میشود با رویکرد توصیفی-تحلیلی، پس از بیان گزارشی مختصر از اسلوب حذف و کارکردهای بلاغی آن، رویکرد مترجمان در برابر این اسلوب و فرآیند ترجمه آن در آیات قرآن دنبال گردد. این بررسی بیانگر آن است که برخی از ظرافتهای اسلوب حذف در ترجمههای قرآن بازتاب نداشته و ابهام و عدم انسجام در ترجمه، از برجستهترین نارساییها در امر بازگرداندن محذوفات قرآنی است.
Keywords [Persian]
از جمله ظرائف زبانی موجود در مصحف شریف که علمای بلاغت در علم «معانی» از آن سخن گفته و مفسّران در خلال کتب تفسیری خویش بدان اشاره داشتهاند، اسلوب «حذف» است، این ویژگی به طور عام در زبانهای دیگر نیز ملاحظه میشود؛ ولی، در زبان عربی به دلیل تمایل خاص سخنگویان این زبان به ایجاز از جایگاهی برجسته برخورداراست(حموده، 1998، ص4). در بیان ویژگیهای این اسلوب، تأمّلات برخی از بزرگان، چون شیخ جرجانی (471ق)، جالب توجه است، وی در حدود بیست و دو صفحه از مهمترین کتاب خویش، یعنی دلائلالإعجاز، را به این مبحث اختصاصداده و در اشارهای قابل تأمّل ضمن تشبیه صنعت «حذف» به سحر، آن را شیواتر از «ذکر» میداند(جرجانی، 1988، ص 112). شریف رضی(406ق) نیز بلاغت را در این اسلوب میداند و از نگاه ابن اثیر(637 ق) تنها فرسان بلاغت توانایی راهیابی به آن را دارند «هَذا نوعٌ منالکلامِ شَرِیفٌ لا یتعلَّقُ بِهِ إلا فُرسانُ البَّلاغةِ»(ابن اثیر، 1939، ج 2، ص71).
در حقیقت، «حذف بلاغی» نوعی خروج از معیار و شکل طبیعی کلام است که مخاطب را در فراز و فرود فهم پیام قرارداده و تلاش ذهن را در دریافت آن میطلبد. این خروج و انحراف از فُرم و ساختار کامل سخن که در سبکشناسی با عنوان «هنجارگریزی» (انزیاح) یاد میشود، از امتیازات کلام ادبی است و در قرآنکریم نیز فراوان دیده میشود. بسیار هست که با خواندن آیاتی از سورههای قرآن، همبستگی معنایی آن در ذهن ظاهر نگشته و ذهن را ناخودآگاه به این موضوع سوق داده که بخشی از آیه یا آیات در ساختار و نظام آن محذوفاست.1 این حذف، گاه فراتر از انداختن یک حرف و یا کلمهای از ساختار آیات است و در قالبی بزرگتر، یعنی حذف جمله یا جملاتی نیز دیده میشود. در برگردان آیات میبایست به این سبک ساختار زبان قرآن توجه داشت و چرایی آن را کشف نمود. چه بسا آیاتی که تنها توجه به ظاهر آن، پیام موجود در آن را بیان نداشته و با توجه به محذوف و ذکر تقدیر آن، میتوان به مفهوم مورد نظر دستیافت.
برخی از مترجمان قرآن به ذکر تقدیرهای محذوف در ترجمه اهتمامی خاص داشته و در غالب موارد سعی مینمایند تقدیری مناسب برای محذوف آیه در نظر بگیرند. با دقّت در تقدیرات قرآنی و دستهبندی آن، به نظر میرسد مترجمان رویکردی واحد در برابر محذوف آیات نداشته و در بسیاری از موارد ظرافتهای حاصل از حذف و کارکرد بلاغی آن را در ترجمه نادیده میانگارند که این بیتوجهی گاه به نارسایی ترجمه منجر میگردد.
با توجه به این مطالب، در نوشتار حاضر تلاش بر آن است با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی، ضمن گزارشی مختصر از حذف و نقش آن در ترجمه، به مقایسه این مهم در ترجمه آیاتی از سورههای قرآنکریم پرداخته گردد تا از رهگذر آن به سؤالات زیر پاسخی مناسب ارائهگردد:
الف)توجه به کارکردهای بلاغی حذف در ترجمه آیات به چه میزان است؟
ب)مهمترین آثار عدم توجه به محذوف در ترجمه قرآن چیست؟
ج)برجستهترین اختلاف ترجمههای قرآن در باب محذوفات چیست؟
اسلوب حذف و کارکردهای بلاغی آن در خلال مباحث تفسیری آیات قرآنکریم در کتب تفسیری و بلاغی تبیین گشتهاست؛ امّا بررسی این اسلوب و رابطهی آن با مبحث ترجمه آیات در نگاشتههایی از قبیل «حذف در قرآن و تأثیر آن در ترجمههای قرآنی»(عظیم عظیمپور،1380)، «حذف و تقدیر در آیات قرآنی»(یعقوب جعفری، 1384)، «عنصر حذف در ساختار تعلیلی قرآن و نقد ترجمههای معاصر»(رضا امانی، و یسرا شادمان، 1389)، «نقد و بررسی جواب شرط محذوف در ترجمههای فارسی قرآن» (مهدی ناصری، 1392) ملاحظه گردید. هر یک از این نگاشتهها و نظایر آن که در منابع از آنها یاد میشود، جنبهای خاص از موضوع را مورد نظر قرار دادهاند؛ امّا در این مختصر تلاش میشود با بررسی اسلوب حذف، کارکردهای بلاغی آن در ترجمه قرآن، پرداخته تا رویکرد مترجمان در برابر محذوفات قرآنی تبیینشود.
1ـ چیستی«حذف» و اقسام آن
در معنای لغوی «حذف» مواردی چون؛ «قطعکردن»، «انداختن»، «افکندن» و «ساقطکردن» ذکر شدهاست(فراهیدی، 1988، ج3، ص201؛ زمخشری، 1979، ج1، ص80). «حذف» پدیدهای است که در سطوح گوناگون زبان صورت میگیرد. در نگاهی جامع به این اسلوب، درخواهیم یافت که حذف افزون بر مفهوم خاص آن در علم معانی، در علوم دیگر از علم بیان گرفته تا صرف، نحو و علم عروض کاربرد و تعریف خاص خود را دارد. برای نمونه در علم صرف از آن جهت که مدار بحث بر واژگان استوار است، دایره این اسلوب فراتر از حذفِ حرکت، حرف یا حروفی از ساختمان واژه نیست؛ امّا در نگاه نحو و بلاغت، حذف گستردهتر از این تعریف بوده و تمامی انواع حذف را دربر میگیرد. علمای نحو از دیرباز به این پدیده زبانی اهتمام داشته و به نوعی میتوان گفت که تصویری واضح از این مقوله زبانی ترسیم نمودهاند. در این میان باید از سیبویه(180ق) یاد نمود. با نگاهی بر اثر وی در مییابیم که وی در مواضع بسیاری از اهمیت حذف و ضرورت آن در کلام برای اختصار و تخفیف یاد میکند و آنرا از خصائص کلام عرب برمیشمارد و اینکه مخاطب باید از روی ذکاوت به مورد محذوف دست یابد: «إنَّما أضمَرُوا ما کانَ یقعُ مظهراً استخفافاً، ولأنَّ المخاطبَ یعلمُ ما یعنی، فَجَری بِمنزلةِ المَثلِ کَما تقُولُ: لا علیکَ، وقد عَرفَ المُخاطبُ ما تَعنِی، أنَّه لا بأسَ علیکَ»(سیبویه، 1966، ج 1، ص224). ابن هشام(761 ق) دیگر دانشمند نحوی است که موشکافانه به مسأله حذف و تقدیر نگریسته و برای آن فصولی را اختصاص دادهاست. از نگاه وی وجود هشت شرط، در این اسلوب ضروری است که از جمله؛ وجود دلیل برای حذف؛ محذوف نبایست از ارکان سخن باشد؛ محذوف نباید مؤکّد در کلام باشد؛ حذف نبایست منجر به اختصار مختصر گردد، اشارهکرد(ابن هشام، 1429، ج 2، ص668).
گفتنی است اهتمام دانشمندان علم بلاغت به این اسلوب بیشتر از علمای دستور بودهاست، این نکته را میتوان از توجه آنها به تقسیمات اغراض حذف و اسباب آن در کتب بلاغی دریافت. بزرگانی چون زرکشی صاحب البرهان و سیوطی در الاتقان، در این زمینه تلاش بیشتری داشتهاند.
در علم بلاغت وجود غرضی بلاغی برجستهترین دلیل حذف است(عطیه، 1416، ص39). بنابراین اگر با حذف، غرض دگرگون گشته و افاده معنای مقصود صورت نگیرد این صنعت پا از میدان بلاغت برون نهاده و در نزد علمای بلاغت با عنوان «اخلال» از آن یاد میشود و آن عبارت است از «أن یترکَ مِن اللَّفظِ ما بِهِ یتمُّ المَعنی»(عطیه، 1416، ص39).
حذف بر اساس اعتبارات آن به اقسام گوناگونی تقسیم میشود که در زیر به آن اشاره میشود:
1ـ1. حذف واجب و حذف جائز
حذف واجب همچون حذف فعل در باب تحذیر است«إیاک والمراء» و یا حذف عامل مفعولمطلق نائب از فعل برای نمونه؛ «صبراً جمیلاً» و همچنین است مواضع حذف وجوبی خبر و مبتدا که هر یک در علم نحو بحث میشود. اما حذف جوازی در سخن آن است که دلیل لفظی یا مقامی خاصی بر وجود آن اشاره داشتهباشد، برای مثال در پاسخ به این سؤال «من حضر؟» «زید» حذف جوازی در سخن است، همچنین در این آیه شریفه «وَمَا أَدْرَاکَ مَا هِیَهْ نَارٌ حَامِیَةٌ»(قارعه: 10ـ 11) مقصود «هی نار» که مبتدا از جمله حذف شدهاست. ابن مالک در بحث «ابتدا» به آن اشاره دارد:
وحَذفُ مَا یُعلَمُ جائزٌ کَمَا تَقُولُ زیدٌ بعدَ مَن عِندکُما
(ابن مالک، بیتا، ص10)
1ـ2. حذف قیاسی و حذف سماعی
حذف قیاسی، حذفی است که مواضع آن معلوم و مشخص است، برای نمونه حذف در زمانی که شرط و قسم در یک جمله جمعگردد، در این صورت جواب متأخّر حذف میشود «لَئِنْ أُخْرِجُوا لا یَخْرُجُونَ مَعَهُمْ وَ لَئِنْ قُوتِلُوا لا یَنْصُرُونَهُم»(حشر: 12) در این آیه جواب شرط به خاطر تقدم قسم از جمله حذف گشتهاست؛ امّا، در حذف سماعی قاعدهای خاص وجود ندارد و حذف بر سماع استوار است، برای نمونه جمله معروف «أهلاً و سهلاً» نمونهای از آن است.
گفتنی است در تقسیمبندی دیگری که سیوطی در الإتقان یاد میکند، حذف در چهار نوع «اقتطاع، اکتفاء، احتباک، اختزال» جای میگیرد(سیوطی، بیتا، ص 268). مقصود از «اقتطاع»، حذف حروف از ساختار کلمه است که نمونه آن را در این آیه مشاهده میکنیم «لَّکِنَّا هُوَ اللَّهُ»(کهف: 38) که اصل آن «لکن انا» بوده که همزه «انا» بعد از نقل فتحهاش به نون حذف شده، و دو نون در یکدیگر ادغام گردیدهاست»(طباطبایی، 1372، ج13، ص 436). در «اکتفاء» نیز به خاطر ارتباط و تناسب میان اجزای جمله یک قسم از آن حذف میشود؛ مثل آیه «سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ»(نحل: 81) که تنها به ذکر «الحر» اکتفا نمودهاست. قسم دیگر حذف که در نگاه سیوطی لطیفترین نوع حذف بهشمار میآید، «احتباک» است(سیوطی، بیتا، ص 271) و مقصود آن است که در جمله دو چیز مقابل با یکدیگر جمع شود، سپس به دلیل دلالت نظیر و مقابل آن، قسم دوم از جمله حذف میشود، برای نمونه در آیه «فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَى کَافِرَةٌ»(آلعمران: 13) قسم دوم آیه «تقاتلُ فی سبیلِ الطاغوتِ» با توجه به جزء نخست حذف شدهاست. قسم پایانی حذف، «اختزال» نام داشته که دربرگیرنده تمام اقسام گذشتهاست و انواع حذف را شامل میشود؛ حذف حروف، کلمه و جمله در شمار این نوع حذف هستند(سیوطی، بیتا، ص 275).
2ـ اسرار بلاغی حذف در قرآنکریم
حذفهای قرآنی برای برجستهساختن پیامی خاص، و خروج از یکنواختبودن و ایجاد فضایی ویژه از مفاهیم شکل مییابند و به عبارت دیگر، توازنی بسیار دقیق در ذکر عناصر و اجزای آیات یا حذف آنها مشاهده میشود که سیاق کلّی آیات، راهنما و معیاری برجسته در تعیین ذکر یا حذف این عناصر است؛ برای نمونه در چهار موضع از آیات شریف قرآن، یعنی سوره «نحل: 5»؛ «مومنون: 19 و 21»؛ «غافر: 79» حرف عطف «واو» با ادامه آیه «وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ» ذکر شدهاست؛ برای مثال «فَأَنشَأْنَا لَکُم بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِیلٍ وَأَعْنَابٍ لَّکُمْ فِیهَا فَوَاکِهُ کَثِیرَةٌ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ»؛ ولی در سوره زخرف آیه «وَتِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ لَکُمْ فِیهَا فَاکِهَةٌ کَثِیرَةٌ مِنْهَا تَأْکُلُونَ»(زخرف: 72ـ 73) این حرف، حذف گردیدهاست. اگر به سیاق کلّی این آیات دقت کنیم، درمییابیم که در چهار آیهای که حرف «واو» در آنها ذکر گشتهاست، سخن از نعمتهای مادی و دنیوی است؛ در حالیکه در سوره زخرف، نعمتهای بهشتی توصیف شده و در آن میوهها تنها برای تناول آماده گشتهاند. همچنین، در سوره نساء آیه«إِنَّ اللّهَ لاَ یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِن تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِن لَّدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا»(نساء: 40) حرف «ن» از فعل «تَکُ» حذف گشتهاست تا با مقصود آیه همگام باشد و فضای خاصی از معنا را القا نموده و مفهوم مورد نظر از کلمه«حسنه» و کوچک وکممقدار بودن آن را نکوتر ترسیمنماید(سامرائی، 1420، ج1، ص231).
در پژوهشهای بلاغی علمای گذشته، ظرافتهای متعددی بر اسلوب حذف ذکر شدهاست؛ کارکردهایی چون تفخیم و تعظیم، اختصار و گزیدهگویی، تخفیف، بیان معناى گسترده، صیانت زبان از ذکر، ایجاد فاصلههای قرآنی، ابهام و غیره از جمله مواردیاست که در باب فوائد حذف در کتب پیشینان یاد شدهاست(زرکشی، 1408، ج3، ص115ـ120).
البته باید دانست که ظرائف این اسلوب تنها محدود به این موارد نیست؛ به تعبیر دیگر، امکان حصر کارکردهای فنی این اسلوب وجود ندارد و بیشتر لطایف این اسلوب را باید از ساختار کلّی کلام و سیاق آن دریافتنمود(عید، بیتا، ص81).
امّا با دقّت در انگیزههای بلاغی این اسلوب، میتوان سه غرض کلّی در ورای هر حذفی ملاحظهنمود که عبارتند از: غرض بیانی، غرض عقلی و غرض نفسی.
2ـ1. غرض بیانی
مقصود از این انگیزه بیانی، زدودن کلام از زوائد است تا از این رهگذر، سخن در قالبی گزیده و منسجم قرارگیرد و مخاطب بدون هیچ ملالتی به هسته پیام و مغز آن دستیابد. زرکشی در البرهان، این انگیزه را اینگونه بیان میدارد: «از انگیزههای مهم حذف طلب ایجاز و اختصار و دستیابی به معنای بسیار با الفاظی کوتاه است»(زرکشی، 1408، ج2، ص 105) نمونههای این نوع حذف در خلال داستانهای قرآنی فراوان به چشم میآید، گویی که پردههای نمایشی داستان یکی پس از دیگری عوض میشود و دریافتن جزئیات بر عهده خواننده باقی میماند. نمونه این نوع حذف را در سوره یوسف شاهدیم.
آنگاه که یکی از همزندانیان یوسف(ع) از زندان نجات یافت و برای تعبیر خواب پادشاه، به یاد یوسف(ع) و توانایی وی در علم به رؤیاها افتاده و از اطرافیان پادشاه میخواهد که وی را به سوی یوسف بفرستند «وَقَالَ الَّذِی نَجَا مِنْهُمَا وَادَّکَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ أَنَاْ أُنَبِّئُکُم بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ* یُوسُفُ أَیُّهَا الصِّدِّیقُ أَفْتِنَا فِی سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ»(یوسف: 45ـ46) در این دو آیه پس از بیان سخن همزندان یوسف(ع)، چنین آمدهاست: «ای یوسف، ای مرد راستگوی، درباره(این خواب) نظر ده...» چنانکه میبینیم در این آیه با حذف جملاتی، پردهی نمایش ماجرا تغییریافته تا صحنه داستان زنده و پویا در ذهن به نمایش درآید. حذف این مقطع از سیر داستان، با اختصاری که به همراه دارد برای مخاطب دلپذیر بوده و او را به ملالت نمیکشاند.
2ـ2. غرض عقلی
از دیگر اغراضی که برای هر حذفی میتوان برشمرد کوشش ذهن برای دریافت محذوف است، در حقیقت ستردگی در کلام، استنباط ذهن را میطلبد تا با این تکاپوی ذهن، تقدیر محذوف بهدست آید؛ گویا اینکه اگر محذوف ذکر گردد، ذهن تنها به آن اکتفا میکند(خطیب قزوینی، 2003، ص147). از نگاه زرکشی هر چه نقطه مبهم حاصل از حذف بیشتر باشد، کاوش ذهنی برای دریافت آن نیز دلنشینتر خواهدبود(زرکشی، 1408 ج 3، ص105). ابن رشیق(456 ق) نیز «گمانهزنی و احتمال» ذهن را از لطایف حذف برمیشمارد و معتقد است ذکر همه اجزای سخن، آنرا محصور مینماید(حسین، 2008، ص 207).
تصویری که گاه بهواسطه حذفهای قرآنی ترسیم میشود، فضایی بینهایت ژرف و دقیق است و دایره معنا بسی فراختر از زمانیاست که تمام اجزای آیه ذکر شدهباشد؛ برای نمونه در آیات نخستین سوره فجر، پنج سوگند پیدرپی بدون ذکر جواب بیان شدهاست تا با خلق فضایی خاص، ذهن را به تلاش برانگیزد و خواننده را در انتظار اتفاقی بس مهم به انتظار بنشاند«وَالْفَجْرِ وَلَیَالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ هَلْ فِی ذَلِکَ قَسَمٌ لِّذِی حِجْرٍ»(فجر: 1ـ 6).
پس از ذکر پنج سوگند، آیات بدون اشاره به جوابی ادامه یافتهاند، این عدم اشاره به جواب، برداشتهای متعدد در ذهن خواننده شکلمیدهد که خود از دواعی حذفاست. گفتنیاست برخی از مفسّران پاسخ حذف شده این سوگندها را «لَیُعَذِّبنَّ الکُفَّارَ» ذکر نمودهاند(زمخشری، 1407، ج 4، ص 747).
2ـ3. غرض نفسی
ستردگی در کلام، نوعی لذت روحی و شوق درونی در خواننده ایجاد مینماید که در این میانه اگر به محذوف نیز دست نیابد، معنا در ذهن وی تثبیت میشود و این اصلی از اصول ترییتی است(ابوشادی، 1412، ص 9). در حقیقت، حذف بر معنای کلّی متن جانی تازه میبخشد و آنرا پویاتر جلوهداده و زمینه را برای خوانش دقیق و چشیدن ظرافتهای متن فراهم میسازد. شیخ جرجانی مینویسد: «مواضع بسیاری هست که حذف نکوتر از ذکر آن بوده و بر روح و جان دلنشینتر ظاهر میشود»(جرجانی، 1988، ص132).
افزون بر این ظرافتها و انگیزههای بلاغی که پیشینیان بر حذف ذکر نمودهاند، زبانشناسان امروز، این پدیده بلاغی را در انسجام2و پیوستگی متن بس مؤثّر میدانند. بهطور کلّی «انسجام بهواسطه زنجیرههای سطحی زبانی حاصل میشود. هالیدی و حسن عوامل انسجام متن در سطح زبان و جنبههای آواشناسیک، نحوی، واژگانی، و معناشناسیک معرفی میکنند، این عوامل که عمدتاً دستوری میباشند، عبارتند از: ارجاع3، جایگزینی4، حذف و پیوند»(داد، 1387، ص55).
از نظر هالیدی و حسن، حذف اساساً یک فرآیند پیشمرجعیاست و عنصر حذف شده با مرجع پیشین خود بازسازی میشود(142p ,1976Halliday & R.hasan,) برای نمونه در آیه «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ»(آلعمران: 18) اصل سازه نحوی آیه «شهد الملائکة وشهد أولوالعلم» بودهاست که بر اساس قرینه و سیاق پیشین، از روساخت آیه حذف گشتهاست.
3ـ اسلوب حذف در فرآیند ترجمه آیات قرآن
از جمله مباحثی که پیوسته در ترجمه مطرح میشود، برپایی «تعادل»5 در میان زبان مبدأ و مقصد است. عواملی چون واژگان، ساختار، معنای جمله، گونههای زبانی، تأثیر ادراکی در برپایی تعادلترجمه مهمّ است. هرچند که با توجه به ناهماهنگی زبانها از نظر ساختار، رعایت همه شرایط تعادلترجمه بدون اینکه ارزشهای زبان مبدأ بر معادل ترجمهای تحمیل شدهباشد، همواره امکانپذیر نیست (لطفیپورساعدی، 1371، ص 135). حذف و افزوده نیز از دیگر عوامل مؤثّر در تعادلترجمهای است. رعایت این مسأله در برگردان متون دینی بس مهمّ است؛ زیرا کوچکترین افزوده نابجا، یا حذف ناروایی از متن مبدأ، به تحریف پیام منجر میشود.
گفتنی است مفهوم حذف در ترجمه را به دو صورت میتوان مطرح نمود؛ نخست حذفهایی که مترجم در برگردان خویش از متن دارد که در دو گونه حذف بجا و حذف نابجا جای میگیرد. معیار و شرط اساسی این حذف یا عدم حذف در ترجمه، انتقال یافتن پیام، بلاغت متن مبدأ و نیز انطباق ساختاری متن ترجمه با زبان مقصد است(قلیزاده، 1380، ص251).
برای نمونه آیه «وَنَادَى أَصْحَابُ الْجَنَّةِ أَصْحَابَ النَّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَیْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ»(اعراف:44)، ضمیر «نا» از فعل «وَعَدَنَا» که بیتردید حامل معنا و تأکیدی خاص بر بخشش الهی بر مؤمنان بوده و در تعبیری دیگر، بر احترام و تشریف مؤمنان دلالت دارد(طباطبایی، 1417، ج8، ص 118)، در برخی از ترجمهها نادیده انگاشتهشده و بدون توجه به بار معنایی خاص آن، آیه اینگونه ترجمه شدهاست:
گرمارودی: «و بهشتیان، دمسازان آتش را ندا مىکنند که ما وعده پروردگار خویش را راستین یافتهایم...»
آیتی: «بهشتیان دوزخیان را آواز دهند که ما به حقیقت یافتیم آنچه را که پروردگارمان وعده دادهبود...»
پاینده: «اهلبهشت، به اهلجهنم بانگ زنند که ما وعده پروردگار خویش را درست یافتیم...»
خرمشاهی: «و بهشتیان دوزخیان را ندا دهند که ما وعده پروردگارمان را راست و درست یافتیم...»
امّا در ترجمههایی چون ترجمه مرحوم الهیقمشهای و فولادوند بهدرستی به مفعول فعل اشاره شدهاست:
الهیقمشهای: «آنچه پروردگارمان به ما وعده داد(از مقامات بهشتى) ما به حق و حقیقت یافتیم...»
فولادوند: «ما آنچه را پروردگارمان به ما وعده دادهبود درستیافتیم...»
مقصود دیگر حذف که وجه همت این نوشته میباشد، حذفهای بلاغی در خود آیات مصحف شریف است که بخش یا عناصری از آیات بنا به کارکردهای بلاغی خاص حذف میگردند تا مقاصدی ویژه را توصیف نمایند؛ برای نمونه در سوره طه، در داستان تبدیل شدن عصای موسی(ع) به ماری سهمگین، در خطاب به موسی(ع) اینگونه بیان شدهاست: «قَالَ خُذْهَا وَلَا تَخَفْ سَنُعِیدُهَا سِیرَتَهَا الْأُولَى»(طه: 21)، در این آیه حرف جاره «إلی» که دلالت بر انتهای غایت دارد از ساختار آیه حذف شدهاست و در واقع تقدیر آیه: «سنعیدها إلی الحالة الأولی» بودهاست(طبرسی، 1372، ج7، ص 14). با حذف این حرف، گویی فاصله زمانی از میان برداشتهشده و سرعت اعاده معجزه موسی(ع) به حالت نخستین به زیبایی به نمایش درآمدهاست.
حال آنچه در اینجا بهدنبال پاسخگویی بهآن هستیم، این است که آیا ظرافتهای حاصل از حذف و انگیزههای بلاغی موجود در آن در ترجمه نیز بازتاب دارد یا خیر؟ به دیگر سخن، آیا زبان ترجمه یارای انتقال این قسم از زیباییهای قرآنی است یا خیر؟
3ـ1. کارکردهای بلاغی حذف در ترجمه قرآن
در پاسخ باید گفت: بسیاری از کارکردهای بلاغی حذف در غالب ترجمهها نادیده گرفتهمیشود، و ظرافتهای آن بهراحتی در پس ترجمه فراموش میشود، هرچند که باید پذیرفت برخی از این ظرافتها به دلیل تفاوت ساختاری زبانها، قابل انتقال نبوده و به نوعی در زمره موارد ترجمهناپذیر بهشمارآمده و بهطور طبیعی درگذر از مسیر ترجمه از میان میرود؛ امّا، مواردی چون تأکید، یا مبالغه را میتوان در ترجمه بازتاب داد و ضروریاست مترجم با آشنایی کامل با زبان مقصد گوشههایی از آن ظرافتها را انتقال دهد.
مثلا در سوره محمّد(ص) «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ»(محمّد: 4) فعل «اضربوا» از ساختار آیه حذفشده و مصدر، جانشین آن گشتهاست که ضمن گزیدهتر گشتن آیه، پیام مورد نظر با تأکید بیان شدهاست(زمخشری، 1407، ج4، ص 316)، این کارکرد ظریف حذف در غالب ترجمهها نادیده انگاشته شدهاست؛ برای نمونه در ترجمههای فولادوند، خرمشاهی، گرمارودی و دیگر ترجمههای معاصر، تنها به ترجمه «ضرب الرقاب» اکتفا شدهاست:
فولادوند: «پس چون با کسانی که کفر ورزیدهاند برخورد کنید، گردنها[یشان] را بزنید»
خرمشاهی: «پس چون با کافران[حربی] رو به رو شوید، گردنهایشان را بزنید»
گرماردودی: «پس هرگاه با کافران(حربى) روبهرو شدید(آنان را) گردن بزنید»
مکارم شیرازی: «و هنگامى که با کافران (جنایتپیشه) در میدان جنگ روبهرو شدید، گردنهایشان را بزنید»
و تنها برخی با افزودن قیدهایی به این جنبه بلاغی و سرّ محذوف توجه داشتهاند:
الهیقمشهای: «شما مؤمنان چون (در میدان جنگ) با کافران روبهرو شوید باید(شجاعانه) آنها را گردن زنید».
انصاریان: «پس هنگامى که[در میدان جنگ] با کافران روبرو شدید، گردنهایشان را به شدت بزنید».
نمونهای دیگر از کارکرد بلاغی حذف را در این آیه شاهدیم: «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ»(توبه: 100). از نعمتهای بهشتی، که در مواضع متعدد در قرآن از آن سخن به میان آمده، وصف باغهای وسیع بهشتی با این عبارت قرآنی«جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» است که پیوسته با حرف جاره «من» همراه است؛ ولی آیهای در سوره توبه وجود دارد که تنها آیهای است که حرف جرّ «من» از ساختار آن حذف شدهاست. در حالیکه در آیه پیشین از همان سوره، این حرف ملاحظه میشود: «وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ»(توبه: 72). وجود «من» ابتدائیه در این آیه شریفه دال بر آن است که سرآغاز و سرچشمه جریان رودها در زیر درختان همان باغهاست و رودها از همانجا میجوشند و سپس در مسیرهای دیگر جاری میشوند که بیگمان این منظره بس زیباتر از منظرهایاست که تنها گذر رودها از کنار درختان و باغها باشد و سرچشمه آن در مکان دیگر! به عبارت دیگر، با ذکر «من» جاره در ساختار آیه، نعمت بهشتی بسی شگفتر و بیشتر از زمانی است که این حرف از پیکره آیه حذف شدهاست. از دیگر لطایف ذکر «من» جاره آن است که آیه «وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الأَنْهَارُ» تنها در توصیف گروه خاصی از مؤمنان، یعنی مهاجران، انصار و تابعان است. در حالیکه آیه دوّم در ذکر نعمت همه مؤمنان و پیامبران الهیاست؛ از اینرو پاداش سخن گفتهشده در آن عظیمتر است که این توصیف زیبا با افزودهشدن حرف «من» به آن ایجاد گشتهاست(خالدی، 2000، ص 198ـ 200).
حال باید پرسید آیا این تفاوت لطیف که از ذکر حرف جارّه در یک آیه و حذف آن در آیه دیگر پدیدار شدهاست، در ترجمه نیز نمایان است یا خیر؟ پاسخ آن است که همه مترجمان بدون توجه به این ظرافت، هر دو آیه را یکسان ترجمه نمودهاند؛ نمونههایی از این ترجمهها را ذکر میکنیم:
فولادوند: «خداوند به مردان و زنان با ایمان باغهایی وعده دادهاست که از زیر[درختان] آن نهرها جاریاست»(توبه: 72).
فولادوند: «... خدا از ایشان خشنود و آنان نیز از او خشنودند، و برای آنان باغهایی آماده کرده که از زیر[درختان] آن نهرها رواناست»(توبه: 100).
گرمارودی: «خداوند به مردان و زنان مؤمن، بوستانهایى، نوید دادهاست که از بن آنها جویباران روان است»(توبه: 72).
گرمارودی: «... و آنها نیز از وى خشنودند و او براى آنان بوستانهایى فراهم آورده که جویبارها در بن آنها روان است»(توبه: 100).
مکارم شیرازی: «خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایى از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جارىاست»(توبه: 72).
مکارم شیرازی: «خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها(نیز) از او خشنود شدند؛ و باغهایى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، که نهرها از زیر درختانش جارىاست»(توبه: 100).
3-2. اختلاف ترجمههای قرآن در برگردان محذوف
چنانکه بیان شد، این اسلوب پرکاربرد قرآنی لطافتهای بسیاری در بر دارد، حال آنچه در برگردان قرآن پُر اهمیت جلوه میکند، رویکرد مترجمان قرآن در برابر محذوفات قرآنیاست. موارد محذوف در زبان مبدأ و مقصد با هم اختلاف دارند. توجه به محذوف و چگونگی برگردان آن و یا در نظر گرفتن تقدیر، بسته به نوع ترجمه(ترجمه وفادار، آزاد، تفسیری و منظوم) با یکدیگر تفاوت دارد. با تطبیق و مقایسه انواع ترجمه به روشنی میتوان دریافت که مترجمان در ذکر محذوف رویکردی واحد ندارند و از معیاری خاص در این زمینه پیروی نمیکنند. برای مثال در آیات قرآنکریم، حذف مبتدا از بسامد بالایی برخوردار است. در بازگردان این قسم از محذوفات قرآنی، ذکر تقدیر در ترجمههای تفسیری و آزاد، چون ترجمه فیضالاسلام و مرحوم الهیقمشهای، بسی پررنگتر از ترجمههای وفادار و منظوم بهنظر میرسد. بهطور کلّی میتوان اختلافات ترجمهها را در چگونگی ذکر تقدیر، در موارد زیر جای داد:
3ـ2ـ1. اختلاف در تقدیرات
برای نمونه در ترجمه آیه«أَفَمَن یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَقِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ»(زمر: 24) اختلاف مترجمان در ذکر محذوف بهخوبی نمایان است:
فولادوند: پس آن کس که به جای دستها با چهره خود، گزند عذاب روز قیامت را دفع میکند[مانند کسیاست که از عذاب ایمن است]؟ و به ستمگران گفته میشود: «آنچه را که دستاوردتان بوده است، بچشید».
صفارزاده: «آیا کسی که با دست و پای بسته در غل و زنجیر صورتش را وسیله دفع آتش در روز قیامت قرارمیدهد، همان کسی نیست که از هدایت قرآن روی گرداندهاست؟ و در روز قیامت به کافران و ستمکاران گفته میشود: «عذاب آتش را به سزای اعمالتان بچشید!»
امامی: «آیا آنکه روی خویش را از عذاب سخت خدا دور دارد...به ستمکاران گویند: بچشید آنچه را میکردهاید»(ذکر محذوف در پانوشته: با آنکه چنین نیست، برابر است)
آیتی: «آیا آن کس که در روز قیامت با چهره خویش عذاب سخت قیامت را از خود بازمىدارد همانند کسى است که بهشتىاست؟ به ستمکاران گفته مىشود: به کیفر کارهایى که مىکردهاید، عذاب را بچشید».
ترجمه المیزان: «آیا کسى که روى خود را از عذاب در روز قیامت حفظ مىکند مثل بىپروایان است، در آن روز به ستمکاران گفته مىشود بچشید آنچه را که خود کسب کردهاید».
یا در این آیه شریفه از سوره سبأ مترجمان از روند واحدی در ترجمه برخوردار نبوده و تقدیرات مختلفی را در نظر گرفتهاند: «وَلَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکَانٍ قَرِیبٍ»(سبأ: 51)، از آنجا که پاسخ «لو» شرطیه در الفاظ درنمیگنجد و قابل توصیف نیست، پاسخ حذف شدهاست:
فولادوند: «و ای کاش میدیدی هنگامی را که[کافران] وحشتزده [آنجا که راه] گریزی نماندهاست و از جایی نزدیک گرفتار آمدهاند».
فیضالاسلام: «اگر ببینی هنگامی را که میترسند، پس هر آینه چیز ترسناک بسیار زشتی را خواهی دید، پس هلاک گردانیدن ایشان فوت نشود و از دست نرود و اینان از جای نزدیک گرفتهشوند».
معزّی: «کاش میدیدی گاهی را که هراسان شوند پس نیست گریزی(در رفتنی) و دستگیر شدند از جایگاهی قریب»(عدم ذکر محذوف در ترجمه)
مکارم شیرازی: «اگر ببینى هنگامى که فریادشان بلند مىشود امّا نمىتوانند(از عذاب الهى) بگریزند، و آنها را از جاى نزدیکى(که حتّى انتظارش را ندارند) مىگیرند(از درماندگى آنها تعجّب خواهى کرد)!»
طاهری: «کاش مىدیدى آنگاه که[انکار ورزان] مضطرب شوند بىآنکه راه گریزى داشتهباشند، و از نزدیک[به مجازات] گرفته شوند[چگونه حقایق را بهروشنى درک مىکنند]»
3ـ2ـ2. اختلاف در نوع محذوف
گاه تعیین نوع محذوف آیات سبب اختلاف ترجمهها شدهاست؛ مثلا در آیه «قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ»(یوسف: 18) تعیین محذوف جمله، دو ترجمه متفاوت به دست دادهاست. در برخی از ترجمهها محذوف، مبتدا تصور شده و در برخی دیگر محذوف جمله، خبر میباشد؛ ترجمههای زیر این تفاوت را نشان میدهد:
انصاریان: «در این حال صبرى نیکو[مناسبتر است]»
گرمارودی:(کار من) شکیبى نیکوست».
فولادوند: «اینکه صبری نیکو[برای من بهتر است]»
نکته قابل توجه این است که افزون بر این نوع از اختلاف، چگونگی ذکر تقدیر نیز در انواع ترجمه متفاوت است. در برخی از ترجمهها، افزودهها در پانوشت بیان میشود(مانند ترجمه ابوالقاسم امامی)، و در برخی دیگر در متن و در میان هلال قرار میگیرد.
4ـ اسلوب حذف و نارساییهای ترجمه قرآن
با بررسی موارد محذوف در آیات و تطبیق آن با ترجمه، بهنظر میرسد ابهام در ترجمه و گسیختگی و عدم انسجام ترجمه، از برجستهترین مواردی است که موجب برداشت نادرست از آیات میگردد. در زیر هر یک با بیان مثالی شرح داده میشود:
4ـ1. ابهام در ترجمه
ابهام در لغت به معنی پوشیدهگذاشتن و پیچیدگی است. گاه تفاوتهای ساختاری دو زبان، موجب تعقید در ترجمه شده و خواننده را از دریافت پیام و مقصود اصلی باز میدارد. در ترجمههای لفظ به لفظ معمولاً این موضوع فراوان دیده میشود؛ زیرا التزام بیش از حد به متن مبدأ، مترجم را از توجه به قالبی که الفاظ را در آن جای میدهد، باز میدارد. اگر به ترجمه این آیه شریفه دقت نماییم این موضوع را به خوبی درمییابیم: «إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ...»(اعراف: 152) تقدیر آیه چنین است: «اتخذوا العجل إلهاً» که «إلهاً» از ساختار آیه حذف شدهاست و اگر مترجم بدون هیچ افزودهای این آیه را ترجمه نماید، مقصود روشن نمیگردد. چنانکه در میان ترجمههای کهن میبدی، برخلاف طبری و ابوالفتوح، با ذکر محذوف از ترجمه ابهامگشایی نمودهاست و ترجمههای معاصر نیز همگی بهدرستی از پدید آمدن ابهام جلوگیری نمودهاند:
طبری: که آن کسها که گرفتند گوساله را برسدشان خشم از خداوندشان...
ابوالفتوح رازی: آنان که گرفتند گوساله، برسد به ایشان خشمى از خدایشان...
میبدی: ایشان که گوساله را خداى گرفتند آرى بایشان رسد خشمى از خداوند ایشان...
گفتنی است ابهامهای موجود در زبان ترجمه را میتوان با تغییردادن بافت نحوی کلام، تقدیم و تأخیر، حذف و اضافه، رعایت نشانهگذاری درست و مراعات آیین نگارش، تا حدودی اصلاح نمود(قلیزاده، 1386، ص 168).
نمونهای دیگر از ابهام را در ترجمه آیهای از سوره مریم میبینیم: «قَالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمَن مِنکَ إِن کُنتَ تَقِیًّا»(مریم: 18) با نگاه نخستین، معنای آیه «اگر باتقوا هستی به خدا پناه میبرم» مبهم بهنظر میرسد؛ چنانکه در برخی از ترجمهها نیز این ابهام را آشکارا مییابیم:
معزی: گفت: همانا پناه برم به خدای مهربان از تو اگر پرهیزکار هستی.
مکارم شیرازی: او(سخت ترسید و) گفت: «من از شرّ تو، به خداى رحمان پناه مىبرم اگر پرهیزگارى!».
فولادوند: [مریم] گفت: «اگر پرهیزکاری، من از تو به خدای رحمان پناه میبرم».
بیگمان این ابهام ناشی از عدم توجه به ترجمه جزای شرطی است که از لایه درونی آیه حذف گشته و برخی از تفاسیر به آن اشاره کردهاند: «فاخرج من عندی إن کنت تقیا»(طبرسی، 1372، ج6، ص 784؛ بیضاوی، 1418، ج4، ص 7). در برخی از ترجمهها جزای شرط همان قسمت نخست آیه پنداشتهشده، و مفهوم آیه با تعقید همراه گشتهاست. اما در ترجمههای زیر با افزودن جواب «إن» شرطیه به ترجمه، مقصود آیه، بهدرستی نمایان شدهاست:
انصاریان: مریم گفت: همانا من از تو به [خداى] رحمان پناه مىبرم، اگر پرهیزکار هستى [از من فاصله بگیر].
گرمارودی: (مریم) گفت: من از تو، به (خداوند) بخشنده پناه مىبرم؛ اگر پرهیزگارى (از من دور شو).
فیضالاسلام: گفت: (ای مرد) من از (رفتار) تو بهخدای بسیار بخشنده پناه میبرم (پس از نزد من بیرون رو) اگر پرهیزکاری.
صفارزاده: مریم گفت: «از تو به الرحمان پناه میبرم، [نزدیک نیا] اگر خدا ترس هستی».
امامی: گفت: از تو پناه بدان مهرگستر برم، اگر پرهیزکار باشی (ذکر جواب شرط در پانوشت: به من دستنزن)
4ـ2. گسیختگی و عدم انسجام
گاه عدم توجه به محذوف و پیوند ساختار عبارات قرآنی، ترجمه را دستخوش تغییراتی بنیادی قرار میدهد. بهطوری که با خواندن متن ترجمه و بدون مقابلهای میان متن برگردان شده و متن اصلی، انسجام موجود در متن اصلی با متن ترجمه شده قابل قیاس نخواهدبود. در واقع، بین جملات یک متن روابط معینی برقرار است که آن متن را از مجموعه جملاتی که بهطور تصادفی کنار هم قرار گرفتهاند، جدا میسازد. مجموعه این روابط آفریننده متن را انسجام متنی مینامند. «انسجام متنی شامل روابط معنایی میشود که بهوسیله آن روابط هر قطعهای از گفتار یا نوشتار میتواند به عنوان متن انجام وظیفه کند»(لطفیپورساعدی، 1371، ص 110).
در بسیاری از موارد، ذکر محذوف برای ایجاد انسجام متنی ضروری مینماید؛ چه آن که ترجمه صرف واژگان زبان مقصد و بیتوجهی به متن به عنوان یک سیستم مرتبط با هم، ترجمه را آسیبساز میسازد؛ گویا عبارات و جملات متن از هم گسیخته و بیمفهوماند و ارتباط منطقی در متن و یکپارچگی و وحدتی در معنا یافت نمیشود. نمونهای از این گسستگی را در سوره فصلت مشاهده میکنیم: «إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِالذِّکْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِیزٌ»(فصلت: 41) چنانکه مشخص است خبر «إنّ» در آیه ذکر نگشتهاست تا با خلق فضایی مبهم خواننده را به اندیشه فرو برد و ذهن در جستجوی محذوف «هر احتمالى را که ممکن است بدهد، و در نتیجه بیشتر دلواپس شود»(طباطبایی، 1374، ج17، ص 603). در اینکه محذوف آیه چیست، مفسّران آراء گوناگونی بیان داشتهاند؛ طبرسی در مجمعالبیان، تقدیر جمله را اینگونه بیان داشتهاست: «یُجازُونَ بِکُفرِهم»(طبرسی، 1372، ج9، ص23). برخی نیز محذوف را «لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا» دانسته که به قرینه موجود در آیه پیشین حذف گشتهاست(درویش، 1415، ج8، 569). دو عبارت «یُلقونَ فِی النَّارِ» و «أُولئِکَ یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ» از دیگر مواردیاست که در تقدیر آیه بیان شدهاست(مکارم شیرازی، 1374، ج20، ص297). حال با بررسی برگردان این آیه ملاحظه میشود که شکاف و ستردگی که حاصل حذف خبر، چه میزان اختلاف در ترجمهها ایجاد نمودهاست. میتوان مترجمان این آیه را به دو گروه عمده تقسیم نمود:
گروه نخست: مترجمانی هستند که عیناً به الفاظ آیه اکتفا نمودهاند بهگونهای که هیچ پیوند و انسجامی میان دو جمله احساس نمیشود:
طبری: «حقّا که آن کسها که کافر شدند بیاد کرد چون آمد بدیشان، که این کتابى است عزیز».
ابوالفتوح رازی: «آنان که کافر شدند به قرآن چون آمد به ایشان، و آن کتابى است عزیز».
شعرانی: بهدرستى که آنان که کافر شدند به آن ذکر چون آمد ایشان را و بهدرستى که آن هر آینه کتابیاست گرامى.
گروه دوم: ضمن در نظر گرفتن محذوف، سعی در برگردان ساختار کامل آیه بودهاند؛ در این ترجمهها با در نظر گرفتن تقدیر، پیوندی منطقی میان جملات برگردان شده دیده میشود؛ امّا، نکتهای که قابل ذکر است اختلافات موجود در میان تقدیرهای در نظر گرفته شدهاست:
میبدی: «ایشان که کافر شدند بهسخن و پیغام که بایشان آمد [جزاى کفر بایشان رسد ناچار] و این قرآن نامهایاست بهشکوه و بىهمتا و بر دشمنان بزور».
الهیقمشهای: «همانا آنان که به این قرآن که براى هدایت و یادآورى آنها آمد کافر شدند(چقدر نادانند) در صورتى که این کتاب به حقیقت صاحب عزت(و معجز بزرگ) است».
مکارم شیرازی: «کسانى که به این ذکر[قرآن] هنگامى که به سراغشان آمد کافر شدند(نیز بر ما مخفى نخواهد ماند)! و این کتابىاست قطعاً شکستناپذیر».
مشکینی: «همانا کسانى که به این قرآن پندآموز هنگامى که به سوى آنها آمد کفر ورزیدند (در آتش خواهند بود) و حقّا که این کتابى محکم و پیروز و شکستناپذیر است».
طاهری: آنها که این قرآن را که براى [هدایت] شان آمدهاست، انکار کردهاند، [خود به تباهى افتادند] و این کتابىاست شکستناپذیر،
خرمشاهی: «بیگمان کسانی که قرآن را ـ چون بر آنان شدـ انکار میکنند [از ما پوشیده و پنهان نیستند]، و آن کتابیاست گرامی».
فولادوند: «کسانی که به این قرآن ـ چون بدیشان رسیدـ کفر ورزیدند [به کیفر خود میرسند]، و بهراستی که آن کتابی ارجمنداست».
صفارزاده: «کسانی که به آیات الهی قرآن که به آنها نازل میشود کفر میورزند، باید بدانند که این قرآن کتابی است ارجمند و بیهمتا در علم و حکمت».
در میان این ترجمهها برخی از مترجمان نیز برگردان آیه را در قالب و ساختاری قرار دادهاند که جمله نیازی به تقدیر نداشتهباشد:
فارسی: «بیگمان، آنان همان کسانى هستند که به پند قرآن وقتى که به آنان دادهشد کافرشدند، حال آنکه آن کتابى گرانقدراست».
چنانکه از بررسی ترجمهها ملاحظهگردید ستردگی که با حذف خبر در این آیه ایجاد شدهاست، چه میزان اختلاف در ترجمهها ایجاد کردهاست. بهطوری که با این گسست، با مفاهیم و معانی گوناگون روبهرو میشویم.
در ترجمههای کهن قرآن، التزام بسیار به آیات، مترجم را از ذکر محذوف در ترجمه باز میداشت؛ بههمین دلیل در غالب ترجمههای کهن، افزودهای خارج از دایره واژگان قرآنی دیده نمیشود. این پایبندی بسیار به الفاظ قرآن و سبک ترجمه خاص گذشتگان سبب شدهاست که خواننده ترجمههای کهن، در بیشتر موارد رابطه منطقی، معنایی و انسجامی در جملات برگردان نیابد؛ امّا، این پایبندی در برگردانهای معاصر قرآن، چندان چشمگیر بهنظر نمیآید و مترجم برای روشنشدن هرچه بیشتر معنای آیات، موارد محذوف را به شیوههای گوناگون، در میان دو هلال، و یا در حاشیه ترجمه ذکر مینماید تا مضمون آیه در شکل کامل معنایی خویش بیانشود و گسستی در میان زنجیره ساختاری متن برگردانشده نباشد.
نتیجهگیری
- حذف، از اسالیب مهم و پُرکاربرد قرآنیاست و اغراض بلاغی ظریفی در ورای هر نوع حذفی نهفتهاست بهگونهای که نبایست حتی حذف حرفی را در آیات بیعلت و اعتباطی بهشمار آورد.
- توجه به محذوف و چگونگی برگردان آن و یا در نظرگرفتن تقدیر، بسته به نوع ترجمه(ترجمه وفادار، آزاد، تفسیری و منظوم) با یکدیگر تفاوت دارد. با تطبیق و مقایسه انواع ترجمه، بهنظر میرسد مترجمان در ذکر محذوف رویکردی واحد ندارند و از معیاری خاص در این زمینه پیروی نمیکنند. اختلاف در نوع تقدیر و چگونگی ذکر محذوف، از برجستهترین تفاوتهای مترجمان در این زمینهاست.
- موضوع ذکرنکردن محذوف در ترجمه از سوی مترجم، گاه برای رعایت امانت در ترجمهاست؛ ولی باید دانست که هرگاه عدم ذکر، موجبات ابهام در ترجمه را بهدست دهد، ذکر محذوف در ترجمه ضروری مینماید. عدم توجه به محذوف و پیوند ساختار عبارات قرآنی، ترجمه را دستخوش آسیب میسازد.
- با بررسی موارد محذوف در آیات و تطبیق آن با ترجمه، بهنظر میرسد ابهام در ترجمه و گسیختگی و عدم انسجام ترجمه، از برجستهترین مواردیاست که موجب برداشت نادرست از آیات میگردد.
منابع