Authors
1 Assistant Professor, Department of Quranic Sciences and Hadith, Azad University, Najafabad Branch, Isfahan, Iran
2 Associate Professor, Department of Quranic Sciences and Hadith, Azad University, Najafabad Branch, Isfahan, Iran
Abstract
Keywords
Article Title [Persian]
Authors [Persian]
اگرچه تاریخِ ترجمه قرآنکریم عمری هزار و دویست ساله دارد، ولی نهضت ترجمهای که ظرف سیسال اخیر در کشور به راه افتاده، نیز در جای خود بسیار امیدوارکننده است. از اولین ترجمه فارسیِ قرآن در دهه شصت شمسی بهوسیله عبدالمحمد آیتی، تا امروز که سه دهه از انتشار آن میگذرد، دهها ترجمه دیگر هم به میراث فرهنگی و معنوی کشور افزوده شد که قطعاً در فرایند ترجمه قرآن تا رسیدن به یک ترجمه مطلوب و آرمانی تأثیر گذارند. یکی از این ترجمهها به دست غلامعلی حداد انجام شد که نه ترجمه ای آزاد است و نه تحتالفظی، بلکه ترجمهای مفهومگرایانه است که مترجم سعی کرده مفهوم آیات را در قالب الفاظ و عبارات فارسی به خواننده منتقل سازد و اگرچه تلاش نموده جانب امانتداری را هم مراعات کند، ولی ناخواسته، القای معانی، اولویتِ اولِ ترجمه شد و در موارد متعددی امانت، تحتالشعاعِ شیوایی قرار گرفت که شاید بارزترین نمود آن را بتوان در تغییر زمان و ساختمان افعال مشاهده کرد که به وفور انجام شدهاست.و به همین دلیل، علیرغم دارا بودن محاسن زیاد، از جهات متعددی نیازمند بازنگری و اصلاح است که در مقاله حاضر، تنها بخشی از آن آمدهاست.
Keywords [Persian]
مقدمه
اگرچه تاریخ هزار و دویست ساله ترجمه قرآنکریم به خوبی گواه است که برگردان این مبارک صحیفه آسمانی در همه دورهها مورد توجه علمای مسلمان بوده، ولی روشن است که این اهتمام و توجه در تمامیِ دورهها به یک اندازه نبوده و با فراز و نشیبهایی، همراه بودهاست. شاید بتوان عصر حاضر و بهویژه سه دهه اخیر را طلاییترین دوران ترجمه قرآن دانست که دهها ترجمه، فقط به زبان فارسی عرضه شد و به همین دلیل، آن را به درستی «بهارِ ترجمه قرآن» نام نهادهاند که در راستای گسترش علوم قرآنی، حقیقتاً نهضتی قابلتوجه به حساب میآید. اگر در دورههای پیشین، تنها به خودِ ترجمه توجه میشد و بهدلیل نبودِ دستگاه چاپ و تکثیر، بیشترِ این ترجمهها به صورت نسخههای خطی در کنجِ خانهها یا زوایای کتابخانهها جایداشت و بهراحتی همانند امروز در دسترسِ همگان قرار نمیگرفت، کمتر در معرض نقد و بررسی قرارداشت؛ در عصر حاضر علاوه بر رشد کمّیِ ترجمهها، نقد ترجمه نیز گسترش یافت و آنچنان جایگاهی پیدا کرد که موجب ارتقای کیفیِ ترجمهها شد؛ زیرا هر ترجمهای که منتشر میشود، علیرغم اینکه سالها، وقت صرف آن گردیده و چندین ویراستار آن را ویرایش کردهاند، باز پس از انتشار، دهها مقاله در نقد و بررسیِ آن نوشته میشود. بهگونهای که امروزه شاهد انتشار دهها کتاب و چند صد مقاله و چندین مجله تخصصی در حوزه نقد ترجمه هستیم(جواهری، 1388، صص281-315 ). بنابراین، حتی اگر بپذیریم که در دورههایی از تاریخِ قرآن، نظیر دوره صفویه و قاجار، ترجمههای فراوانی عرضه شدهاست، هرگز نمیتوان آن تلاشها را با آنچه که امروز انجام میشود برابر دانست؛ زیرا تنها آمارِ عددیِ ترجمهها ملاک نیست که آن دوره را با امروز مقایسه کنیم، بلکه جنبههای دیگری هم مطرح است. مثلاً ترجمه، امروزه بهعنوان یک دانش مستقل در کنار دیگر دانشهای قرآنی پذیرفتهشد. نقد ترجمه به آنچنان رشد و بالندگیای رسیده که بهعنوان یک دانشِ مجزای از ترجمه در حال شکلگیری است. سطح کیفیِ ترجمهها بسیار ارتقا پیدا کردهاست بهگونهای که از مقایسه ترجمههای دهه شصت با ترجمههای دهه هشتاد و نود، بهخوبی میتوان این تفاوت را احساس کرد. ویرایش ترجمه نیز آنچنان اهمیتی پیدا کرده که دیگر هیچ مترجمی، به خود اجازه نمیدهد ترجمهاش را بدون ویراستاریِ یک یا چند ویراستار حرفهای منتشر سازد، یعنی یک جریان فکری و جنبش و نهضت در این زمینه به راه افتادهاست که نظیر آن در تاریخِ ترجمه قرآن وجود ندارد. یکی از این ترجمهها، ترجمه حدادعادل است که اگرچه در جای خود محاسنی دارد و صاحبنظران و متخصصانی آن را ویرایش کردهاند؛ ولی از ضعف و کمبودهای فراوانی هم رنج میبرد که بخشی از این ضعف و کاستیها، در مقاله حاضر مورد بررسی قرار گرفتهاست.
1- معرفی ترجمه
حداد در پینوشت کوتاه خود بر ترجمه حاضر و مصاحبه مفصلی که با مجله قرآنی« ترجمان وحی» انجام داده(حدادعادل، 1386، صص 140-77) و حتی پیش از آن، در زندگینامه خودنوشتِ خود در «دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی»(خرمشاهی، 1377، ج1، ص 917) به تفصیل به انگیزه خویش از ترجمه قرآن و دلایل انجام این کار و دغدغههایی که ویرا بر این کار واداشته، پرداختهاست.خرمشاهی در معرفیِ آن مینویسد: «بیش از هر ترجمه دیگر از حدود پنجاه ترجمه امروزین، از ویرایشها و بازنگریها و بازنگاریهای خودِ مترجم، و گروهی بیش از پنجاه نفر از ویراستاران، مترجمان، و مترجمان قرآن، و استادان زبان فارسی و عربی برخوردارگردیدهاست. کمتر مترجمی از معاصران، این همه محتاطانه و با مشورت، ترجمه خود را در معرض نقد و نظر صاحبنظران، آن هم پیش از انتشارِ چاپ اول، قرار دادهاست.... بنده نیز این افتخار و سعادت را داشتهام که یکی از ویراستاران این ترجمه روشن و روان و خوشخوان باشم. ایشان، یک نسخه از پیشچاپ محدود این کتاب را که در آن ترجمه بهصورت صفحه مقابل و با فاصله کافی بین سطور تایپ شده، در اختیار بنده و سایر اهلنظر قرار دادهاند با فرصت چهار، پنج ماهه...»(خرمشاهی، 138 9، ص 486)آنگاه ضمن شرح برخی ویژگیهای ترجمه، به توصیفش پرداخته آنچنان اغراقآمیز و افراطی و غیرواقعی نظر میدهد که واقعاً مایه تعجب و تأسف است که چگونه یک محقق ِقرآنپژوهِ مترجم ِقرآن، اینگونه مبالغهآمیز، از یک ترجمه عادی و معمولی با تعابیری همچون «نظرکرده و الهی»!!! یاد میکند؟! محققی که در برخی مقالههای پر شمارش که بسیاری از آنها را بهصورت تکراری، در کتابهایی همچون «قرآنپژوهی»، «در خاطره شط» و «سیر بیسلوک» گردآوری نموده و در طیِ این مقالات بیشترین نقدها را بر ترجمههای دیگران نوشته، چگونه است که در کتاب «بررسی ترجمههای امروزین قرآنکریم» که به نقد و معرفیِ سی و نُه ترجمه قرآن اختصاص دارد، نه تنها کوچکترین نقدی را در خصوص ترجمه حاضر انجام نداده، بلکه پا را از آن هم فراتر نهاده، یک ترجمه معمولی را «نظر کرده و الهی»معرفی میکند؟!! در حالیکه در خلالِ همین مقاله کوتاه، پارهای ضعف و نقصهای آن بهروشنی آشکار خواهد شد.
2- نقد و نظر
مسرتبخش است که مترجم خود، به کاستیهای احتمالیِ ترجمه واقف بوده، با صراحت اظهار داشتهاست، همانگونه که بنده بر ترجمههای دیگران نقد و نظرهایی داشتهام «دیگران هم اگر به ترجمه بنده مراجعه کنند، قطعاً خردهگیری و نقد خواهندداشت و این اقتضای طبیعی کار علمیاست»(حدادعادل، 1386، ص 114). تردیدی نیست که عظمت قرآن و صعوبتِ ترجمه آن، به اندازهای هست که گاهی علیرغم وجود همهگونه صلاحیتهای عمومی و شایستگیهای علمی، جرأت و جسارت اقدام را از آدمی سلب میکند. چنانکه یکی از محققان برجسته عربیت و ادبیت، علیرغم دارا بودن همه این شایستگیها، متواضعانه اظهار میدارد «چون هیچگاه جسارت نکردهایم، به قصد مقایسه، از خود، ترجمهای عرضه کنیم به یکی از قدیمترین ترجمههای معاصر، یعنی ترجمه آقای آیتی بسنده میکنیم»(آذرنوش، 1375، ص 11)، یعنی دشواریِ امرِترجمه قرآن بهگونه ایاست که قطعاً اشکالاتی را پیش میآورد و ترجمه حاضر نیز از آن بینصیب نماندهاست. با این مقدمه، برخی کاستیهای این ترجمه به اجمال اشاره میشود:
2-1. سهوالقلم
چند نمونه از این نوع عبارتاند از:
1- آیه 14 سوره زمر در ص460 ترجمه( قل الله اعبد) به اشتباه چنین ترجمه شده (بگو ما خدا را میپرستم)؛ مشاهده میشود که به جای (من)، به اشتباه (ما) بهکار رفتهاست.
2- در ترجمه آیه 82 سوره هود در ص 231 ( و امطرنا علیها ...) به جای ( فرو باریدیم) که برگردان صحیح(امطرنا) هست، به اشتباه (فرو باریدی) ذکر شدهاست.
3- در ترجمه آیه 12 سوره انفطار در ص 587 (یعلمون ما تفعلون) چنین آمده (آنها از آنچه میکنی، آگاهند) در حالیکه (میکنید) معادل (تفعلون) صحیح است.
4- آیه 35 سوره زخرف در ص 492 (متاع الحیوه الدنیا) به اشتباه (بهره زندگان دنیا) ترجمه شد در حالیکه ( بهره زندگانی دنیا) صحیح است.
5- در ص 304، شمارة آیه 105 سورۀ کهف در ترجمه نوشته نشده و برخلاف شیوه معمول که شماره هر آیه در سمت چپ و سر سطر نوشته میشود، ترجمه آیه 105 بدون شماره در ادامه آیه 104 نوشته شده بهگونهای که گویا آیۀ 105 اصلاً وجود خارجی ندارد، بلکه ادامه آیه 104 است.
6- آیه 127 سوره اعراف در ص 165(سنقتل ابناء هم و نستحی نساء هم) چنین ترجمه شد (به زودی پسرانشان را خواهم کشت و زنانشان را زنده خواهم داشت)، یعنی هر دو فعل به صورت متکلموحده ترجمه گردید که صحیح نیست؛ زیرا اگرچه این سخن، سخن فرعون است، ولی چون او شخصاً چنین نمیکرده، بلکه آمر بوده و دیگران عامل، به همین دلیل خداوند، سخن وی را به صیغه متکلممعالغیر نقل کرده، یعنی وی به کمک عوامل و کارگزاران زیر دستش چنین کاری انجام میداده؛ بهویژه با مراجعه به ذیل آیه که فرمود (اِنّا فوقهم قاهرون) و مترجم، آن را به (ما بر آنان مسلطیم) ترجمه کردهاست. در واقع با تکیه بر درایةهالقرآن(یعنی فهم قرآن با قرآن) و نیز با استعانت از قاعده (ردّ العجز الیالصدر) به این نتیجه میرسیم که متکلموحده، نمیتواند صحیح باشد و باید متکلممعالغیر ترجمه شود، چنانکه لفظ آیه هم همین معنا را میفهماند و مستفاد از دیگر آیات نیز همین است. و مترجمان دیگر هم اینگونه ترجمه کردهاند و مثلاً گرمارودی آورده ( پسرانشان را خواهیم کشت و زنانشان را زنده باز خواهیم نهاد و بیگمان ما بر آنان چیرهایم).این ترجمه دو نکته دیگر را هم بهخوبی لحاظ کرده که در ترجمه حداد نیامده، یکی برگردان تأکید اِنّ، دیگری واژۀفارسیِ (چیرهایم) به جای(مسلطیم) که عربیاست.
2-2. معادلهای نامتعارف و نامأنوس
از آنجا که نثر ترجمه، نثر معیار است و مترجم، مهمترین هدف خویش را مفهومسازی ترجمه و عمومیسازی فهم آن عنوان کرده(حدادعادل، 1386، ص 86- 85) قاعدتاً نباید از این هدف فاصله گرفتهباشد. در حالیکه برخی ملاحظات از این ناحیه به چشم میخورد که به پارهای ازآنها به اجمال اشاره میشود:
الف- در همین مصاحبه در معنای هدایت میگوید: «بنده در ترجمه خودم سعی کردهام که هر کلمهای که در عربی بهکار رفته و امروز در زبان فارسی بهطور طبیعی بهکار میرود، آن را به کار ببرم؛ مثلاً در ترجمه (هدی) بنده گفتهام هدایت. وقتی ما هدایت میگوییم و در زبان فارسی همه میفهمند، دیگر چرا تعبیر(رهنمون شدن) و (راهنماییکردن) بهکار ببریم. من هدایت را به معنای هدی نزدیکتر میدانم تا این ترجمههای فارسی را و کم له من نظیر»( حدادعادل، 1386، ص 97) اولاً با این نگاهی که به کاربرد واژهها دارند، بهتر است یک بار دیگر و صرفاً از این زاویه، ترجمه را مورد بازنگری قرار دهند تا تکلیف دهها کلمهای که مانند هدایت برای فارسی زبانان مفهومتر است، ولی برای آنها معادلسازی کردهاست، مشخص شود؛ مانند ترجمۀ قرضالحسنه به «وام نکو»، توّاب بودن خداوند به «عطفتوجه»، بهینه معادل «امةوسط» و مواردی دیگر. ثانیاً تنها در آیه 35 سوره یونس به جای هدایت چند بار معادلهای آن را بهکار بردهاست( بگو آیا در میان آن شریکانتان کسی هست که به سوی حق رهنمون شود؟ بگو خداست آنکه به حق رهنمون میشود. آیا آن کس که به حق رهنمون میشود، سزاوار تر است که پیروی شود یا آن کس که تا خود راهنمایی نشود، راه به جایی نمیبرد؟) همچنین29غافر(ما اهد یکم) را به (رهنمون نمیشوم) ترجمه کرده و در آیه 38 بقره نیز دوبار از (رهنمود) معادل هدایت استفاده کردهاست.
ب- همچنین در بخش دیگری از مصاحبه خودآوردهاست: « یکی دیگر از خصوصیاتی که من فکر میکنم نباید در آن مقید به شیوه عربی باشیم و من در ترجمه خود در خیلی از موارد بهکار بردهام، جانشین کردن مرجع ضمیر به جای ضمیر است که این از قیود دست و پاگیر و مزاحم ترجمه است و مترجم میتواند با رهایی از این، ترجمه فارسیاش را روان بکند»( حدادعادل، 1386، ص 125). اکنون باید پرسید چرا در موارد ذیل، این همه اصرار بر اتصال ضمایر به فعل بوده که نثر ترجمه از شیوایی و زیبایی دور شود؟ آیا این موارد، ترجمه را« روان» ساخته و یا برعکس، مخل روانی و شیوایی آن گشتهاست؟
«بربایندتان» 26 انفال؛ «میدادشان» 43 انفال؛ «میبرندشان» 6 انفال؛ «میخوانیدشان» 164 اعراف؛ «فرا میگیردشان» 27 یونس؛ «فروگیردشان» 107 یوسف، این مورد و مشابه آن تقریباً زیاد تکرار شدهاست؛ مثلاً 46 نحل و 55 زمر «بیفکنش» 7 قصص؛ «مَکشیدش» و «بگیریمش» 9 قصص؛ «پاشیدشان» 19 سباء؛ «فرا میخوانندتان» 38 محمد؛ «بگیریدش» و «بکشیدش» 47 دخان؛ «وا میگذاریمشان» 110 انعام؛ «نشاندیمشان» 58 مریم؛ «خواهدشان داد» 173نساء؛ «در آوردیمشان»؛ 30 مؤمنون؛ «میمیراندم» 81 و 218 شعراء؛ «باژگونهاش» 68 یس؛ «میمیراندتان» 26جاثیه؛ «نمیشناسیدشان» 25 فتح؛ «میامیزید» 42 بقره؛ «آزمایندهایم» 30 مؤمنون.
2-3. برخی ترجمههای متکلفانه
اصرار بر اتصال ضمیر به اسم یا فعل، گاهی ترجمه را دچار تکلف ساخته، از زیبایی و شیوایی انداختهاست. نمونه بارز این بحث ترجمۀ 155 و 156 نساء است که اینگونه برگردان شد (و سرانجام (به ذلت و خواری افکندیمشان) به سبب پیمان شکستنشان و به آیات الهی کافر شدنشان و پیامبرکشی به ناحقشان، و این سخنانشان که دلهامان در پرده پوشیدهاست... و نیز از بهر کفر ورزیدنشان، و آن سخن تهمتآمیز سنگینشان...). واقعاً مترجم معتقد است این عبارتپردازی متکلفانه، بر مبنای نثر معیار ودر راستای عمومیسازیِ فهمِ قرآن است؟
مورد دیگر ترجمۀ آیۀ 55 طه است( از خاک آفریدیمتان و به خاک باز میگردانیمتان، و دگر بار از خاک بیرونتان خواهیم آورد). همچنین در ترجمه آیه 60 سوره انفال آوردهاست(نمیشناسیدشان و خدا میشناسدشان) البته تعداد چنین ترجمههایی زیاد نبوده و غلط هم نیست، اما سخن در نثر ترجمه است که نمیتوان این همه اصرار در پیوست ضمایر به اسم یا فعل را توجیه کرد.
2-4. معادلهای کم کاربرد
در جایی که معادلهای خوب و مأنوسی وجود دارد، ذکر معادلهایی که کاربرد عمومی ندارند و یا کمتر بهکار میروند نمیتواند به مفهومسازی قرآن و عمومیسازی فهم آن کمکی نماید. مثلاً عبارت (مژدهبخش) معادل (بشیر)، بیشتر برای واژههایی نظیر «نوید و نجات» بهکار میرود و اصطلاح «نویدبخش» یا «نجات بخش» بیشاز «مژدهبخش» کاربرد دارد. چنانچه ایشان هم اگر چه در مواردی( 165 نساء و 119 بقره و 8 فتح) از مژدهبخش استفاده کردهاند، ولی در موارد دیگری نظیر (19 مائده) ترجمه معروف «بشیر و مبشّر»، یعنی مژدهدهنده و بشارتدهنده را آوردهان. از همین قبیل است واژه (اندازهبندی) در برگردان (تقدیر) در (10 و 12 فصلت، و 38 یس) که هرچند معادل بدی نیست، ولی در جاییکه سنجش یا اندازهگیری دو معادل جا افتاده برای (تقدیر) است، (اندازهبندی) دیریابتر خواهد بود. بهویژه با هدف اصلی و جهتگیری کلی مترجم که بارها بدان تأکید ورزیده نیز مخالف است. شاید با توجه به همین نکته باشد که گرمارودی در آیه 38 سوره یس و 10 فصلت از اندازهگیری استفاده کرده و برای آیه 12 فصلت سنجش را آوردهاست که مفهومتر از اندازهبندیاند.
همچنین در برگردان(لنا اعمالنا و لکم اعمالکم) در آیه 15 سوره شوری آورده (کردههای ما از آنِ ماست و کردههای شما از آنِ شما) که هر چند صحیح و بیاشکال است، ولی بعید است (کردهها) در مقابل (اعمال) در فارسیِ امروز رواج وشیوایی لازم را دارا باشد. بر همین مبناست که در دو مورد دیگری که این آیه تکرار شده، یعنی 139 بقره و 55 قصص اینگونه ترجمه کرد( اعمال ما از آنِما و اعمال شما از آنِ شما)، یعنی در پارهای مواقع بهتر است معادلسازی صورت نگیرد؛ زیرا خود کلمه بهتر بر معنای مقصود دلالت دارد. گرمارودی آیه مذکور را در هر سه مورد این چنین ترجمه کرد ( کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شما).
همچنین ترکیب اضافیِ قرضالحسنه در فارسی، دقیقاً معادل ترکیب وصفی (قرضا حسناً) در شش آیۀ قرآن است که بیشتر مترجمان، همان را آوردهاند و مترجم نیز در مواردی چنین کرده؛ مانند آیه 245 بقره، ولی در آیات 18 و 11 حدید و 17 تغابن و 20 مزمل آن را به (قرض نکو) ترجمه کرده که نه تنها جامعیت و شمول قرضالحسنه را ندارد، بلکه به آسانی هم قابل فهم نبوده با اندکی تأمل بر معنای مقصود دلالت میکند.
2-5. نا هماهنگی معادلها
هرچند در برخی موارد، معادل فارسیِ واژهای وجود دارد و شیوا هم هست، ولی مترجم، از خودِ واژه عربی استفاده میکند و طبیعتاً به همین میزان از نثر معیار فاصله میگیرد. به چند نمونه توجه فرمایید:
الف- ملائکه؛ اگرچه در مواردی این واژه به فرشتگان برگردان شدهاست؛ مثلاً از آیه 30 تا 34 بقره در چندین نوبت، ولی این کاربرد یکنواخت و همیشگی نیست و در موارد متعددی خودِ لفظ ملائکه بهکار میرود؛ مانند آیات 161 و 177و 210و 285 بقره و آیات 18و39و42و45و87 آلعمران و50 انفال و 6 تحریم.
ب- واژه خلق و مشتقات آن گاهی بدون معادلِ فارسیاش بهکار رفته، در حالیکه آفرینش، آفریدگار، آفرید و مشابه آنها، هم زیباتر و هم فارسیتر است و تا زمانی که از این واژهها میتوان استفاده کرد و معنا را هم بهخوبی منتقل نمود، دیگر ضرورتی به استفاده از خود این واژه عربی نیست. به همین دلیل کاربرد( خلق کرده) در آیات 100 و 101 سوره انعام و موارد متعدد دیگر چندان مناسب نیست؛ زیرا اولاً معادلگزینی خوبی انجام نگرفته، ثانیاً «خلق کرده» در آیات مذکور دو کلمه و عبارتی مرکب است، در حالیکه آفریده یک کلمه و طبیعتاً سبکتر است و در پاسداشت زبان فارسی که مترجم، رئیس فرهنگستان آن است، مؤثرتر خواهد بود.
ج- زوج و جمع آن ازواج، در مواردی بهدرستی به همسر و همسران ترجمه شد که فارسیِ سلیس و پذیرفتهای، شدهاست، ولی در برخی اوقات به جفت و جفتها برگردان شد؛ مانند آیات 25 و 35 بقره و 21 روم که اگر چه تعبیری فارسیاست، ولی غالباً بر غیر انسان اطلاق میشود، همانگونه که در ترجمه آیه 11 سوره شوری(جعل لکم من انفسکم ازواجاً و من الانعام ازواجاً) به درستی چنین آورده( برایتان از خودتان همسرانی آفریده و از چارپایان نیز جفتهایی). همچنین عبارت( ازواج مطهرة) را در آیه 15 آلعمران به (جفتهایی پاکیزه)برگردان نمود، ولی همین عبارت در 57 نساء بهدرستی به (همسرانی پاکیزه) ترجمه شد، که مناسب تر است. در آیه 102 بقره و 19 اعراف هم دو بار تعبیر جفت آورده که مناسب نیست، ولی در آیه 4 احزاب و 70 زخرف عبارت صحیح (همسرانتان) را بهکار بردهاست.
2-6. ناهماهنگی در ترجمه برخی جمعها
مترجم، در بخشی از مصاحبه مذکور درباره لزوم توجه به جمع و مفرد بودن کلمهها میگوید: «حتماً خود را مقید میدانم که «ظلمات» را بهصورت جمع ترجمه کنم و لو اینکه اگر تاریکی و نور بگوییم موسیقی بهتری دارد. چون ما در فارسی میگوییم تاریکی و نور، نور و ظلمت؛ نمیگوییم نور و ظلمات. اما وقتی که قرآن میگوید: (و جعل الظمات و النور) من از خودم میپرسم که خدا اگر میخواست این را مفرد بهکار ببرد میتوانست، لابد حکمتیاست که ظلمات را به جمع و نور را مفرد بهکاربرده است»( ص: 135). این توضیح از آن جهت مهم است که اولاً به خوبی اهمیتِ کاربرد واژهها را بیان میکند؛ زیرا کتاب پیشروی مترجم، قرآن است و نه یک کتاب معمولیِ نیازمندِ ترجمه. به همین دلیل، هر اندازه این دقت نظرها بیشتر شود، ترجمه به متن نزدیکتر شده و اعتبار افزونتری مییابد. ثانیاً این نوید را میدهد که با ترجمهای روبروست که امانت در ترجمه و وفاداری به لفظ را فراموش نکردهاست. اما وقتی ترجمه را میخواند، متوجه میشود که پارهای جمعها به مفرد برگردان شدند که اگر در برخی موارد قابل توجیه باشد، قطعاً در همه موارد نمیتواند صحیح باشد. به چند مورد به اختصار اشاره میشود:
الف- چنانچه مشاهده شد، مثالی که ذکر نموده (ظلمات) است که معتقدند حتماً باید جمع ترجمه شود، ولی حتی همین مورد هم در همه کاربردهای قرآنی آن یکسان ترجمه نشد و مثلاً آیه 20 سوره فاطر( و لا الظمات و النور) چنین برگردان شد (تاریکی نیز با روشنایی برابر نیست)، یعنی بدون توجه به جمع بودن ظلمات، آن را به مفرد ترجمه نمود. همچنین در ترجمۀ16 رعد( هل تستوی الظلمات و النور)آورده(یا ظلمت و نور برابرند؟)
ب- واژههایی مانند «سمع» و «بصر» و «فؤاد» بارها در قرآن بهکاررفته و دو واژه اخیر بیشتر به صورت جمع کاربرد داشتهاست و قاعدتاً باید بر اساس دیدگاه نقل شده از مصاحبه ایشان، هر واژه در جایگاه درست خود ترجمه شود، چنانچه در موارد متعددی چنین شدهاست. و مثلاً آیه 31 یونس (أمّن یملک السمع و الابصار؟) بهدرستی به (چه کس، مالک گوش و چشمهاست؟) ترجمه شد. و نیز آیه 7 بقره (ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة) با دقت اینگونه ترجمه شد (خدا بر دلهاشان و بر گوششان مهر زده و بر چشمانشان پردهای است)، ولی این درستی و دقت در سرتاسر ترجمه اعمال نشده و ترجمه در مواردی بر خلاف این اصل و قاعده هست. برای نمونه تنها به ذکر آیهای که در چهار سوره قرآن تکرار شده، بسنده میشود.
در ترجمه آیه 78 سوره نحل(جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة) چنین آورده (برایتان چشم و گوش و دل قرار داد) که علاوه بر اشکال مذکور، چشم به اشتباه مقدم آورده شده، در حالیکه درآیه بعد از گوش قرار دارد و همین آیه در 78 مؤمنون (أنشأ لکم السمع و الابصار و الافئدة) این چنین ترجمه شد (برایتان گوش و چشم و دل آفریدهاست) که البته ترتیب اسامی در اینجا مراعات شد. در حالیکه آیه 9 سجده و 23 ملک که از نظر لفظ در هر دو مورد یکسان و دقیقاً مشابه 78 نحل است بهدرستی چنین آوردهاست(برایتان گوش آفریده و چشمها و دلها) . این آیه تنها یکی از دهها موردی است که نیازمند بازنگری و اصلاح است و در تأیید آن باید افزود، هر چند میتوان بهدلیل اختلاف ساختاری زبان عربی و فارسی، تغییر برخی جمع و مفردها، تغییر زمان و ساختمان فعلها، و امثال این امور را در برگردان آیات نادیده گرفت، ولی اگر این امر از حد متعارف گذشت و حجم قابلتوجهی را تشکیل داد، دیگر نمیتوان موانع ساختاری را مطرح کرد و کاستیهای ترجمه را توجیه نمود، چنانچه مترجم در چندین مورد از مصاحبهاش چنین کرد(حداد عادل، 1386، ص 98-97 - 135-133)؛ زیرا این هنر ترجمه و توان مترجم است که علیرغم وجود چنین اختلاف ساختاری، با انتخاب الفاظ مناسب، و نظم و چینش دقیق آنها و پرهیز از شتاب و عجله در انتشار و باز خوانی دهها باره ترجمه، تفاوت ساختاری را به حداقل رسانده و ترجمه را در عین شیوایی و رسایی، دقیقتر عرضه نماید. امری که اگر در همین یک نمونه ذکر شده توجه شود بهخوبی محسوس است؛ یعنی برعکس دو آیه سوره نحل و مؤمنون که ترجمهای ناصواب پیدا کردهاند، دو آیه سوره سجده و ملک که دقیقاً همان الفاظ و عبارات را شاملاند، ترجمهای صحیح و دقیق یافتهاند.
ج- نمونه دیگر این بحث واژه(اولیاء) است که گاهی بهدرستی به صورت جمع (یاران و یاوران) ترجمه شد، ولی در موارد نسبتاً زیادی به صورت مفرد (یار و یاور) برگردان شد. مثلاً در آیه 62 یونس(ألا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لاهم یحزنون) بهدرستی به ( آگاه باشید که یاران خدا، نه ترسی خواهند داشت و نه اندوهگین خواهند شد) ترجمه گردید. همچنین در 46 شوری(و ماکان لهم من اولیاء) آورده (و آنان را یاران و یاورانی نخواهد بود) که صحیح است، ولی همین واژه در آیه 32 سوره احقاف( لیس له من دونه اولیاء) که از نظر مفهومی، مشابه آیه قبل است، چنین ترجمه شد( جز او یاری نتواند داشت)، در حالیکه نه ساختار مانع از جمع آوردن آن است، نه معنای عبارت و نه سیاق آیه. همچنین روشن نیست دلیل مفرد آمدن اولیاء در موارد متعدد دیگر از جمله112 هود، 16 رعد، 3 زمر، 73 انفال، 6 و 9 شوری، چیست؟ به آیات نخستین سوره شوری توجه فرمایید: آیه 6(و الذین اتخذوا من دونه اولیاء: آنان که غیر از خدا یار و یاور میگیرند)، و آیه 9 ( ام اتخذوا من دونه اولیاء: آیا یار و یاوری غیر از خدا برای خود گرفتهاند؟) در حالیکه مترجمان دیگر، جمع آورده اند. مثلاً فولادوند در 6 شوری آورده (و کسانی که به جای او، دوستانی برای خود گرفتهاند) و آیه 9 شوری را هم چنین ترجمه کرد (آیا به جای او دوستانی برای خود گرفتهاند؟) گرمارودی به جای دوستان از (سروران) در هر دو آیه استفاده کرد. بهرامپور اصطلاح (سرپرستانی) را بهکار برد. مجتبوی در آیه 9 ( دوستان و سرپرستان) و در آیه 6( دوستان و کارسازانی) آورد. در ترجمه مکارم در هر دو مورد از واژه(ولیّ) استفاده شد که همان اشکال را بهگونهای دیگر دارد و پورجوادی ( دوستی) را در هر دو مورد برگزید که اشکال دارد.
2-7. کمدقتی در ترجمه برخی اسمهای معرفه و نکره
به همان میزان که جمع و مفرد آمدن اسمها در قرآن نمیتواند تصادفی باشد، بلکه قطعاً بر اساس حکمت و مصلحت است( حدادعادل، 1386، ص 135)؛ معرفه یا نکره بودن اسمها نیز نمیتواند بدون دلیل باشد. اگرچه مترجم در مواردی بدان توجه داشته، ولی گویا در موارد دیگری مورد غفلت قرار داده؛ مثلاً آیه 8 شعراء(ان فی ذلک لآیة) به صورت( بیگمان در این نشانهای است)، ترجمه شد که هم حرف تأکید «إنّ»– بر خلاف موارد بسیاردیگری که ترجمه نشد- در ترجمه ظاهر گردید. و هم نکره بودن آیه در برگردان مشخص شد. این فراز از آیه هشتم در هفت آیه دیگر هم در همین سوره تکرار شد و در همه آن موارد هم ترجمهای یکسان، چنانکه گذشت، آمد. حتی در برخی سورههای دیگر نظیر سوره حجر آیه 77 هم بهدرستی به شکل قبل ترجمه شد. ولی روشن نیست که چرا وقتی آیه از حالت مفرد به جمع بدل میشود، حتی با اینکه کلمههای قبل دقیقاً مشابه همین کلمات است، به اشتباه به ( نشانهها) ترجمه میشود. نمونه بارز آن آیه 4 سوره رعد است (ان فی ذلک لآیات...)که ترجمه شد( بهراستی که در این همه... نشانههاست). عین همین ترجمه در موارد دیگری نظیر 54طه، 5 ابراهیم،75 حجر،30 مؤمنون، 86 نمل، 31 لقمان و 26 سجده هم تکرار شد. از مقایسه ترجمه این آیه در هشت سوره مذکور با هشت ترجمه موجود، این نتایج به دست میآید:
مکارم( نشانههایی/ نشانههای روشنی/ آیاتی/ آیات و نشانههایی/تماماً به صورت نکره)
فولادوند( عبرتها/ دلایل/ نشانههایی/ مایههای عبرت/ عبرتهایی/ پنج بار معرفه و سه بار نکره)
بهرامپور( عبرتها/ نشانههایی/ دلایل روشنی/ مایههای عبرت/ عبرتهایی/ چهار بار معرفه و چهار بار نکره)
پورجوادی( نشانههایی/ عبرتها/ چهار بار نکره و چهار بار معرفه)
مجتبوی( عبرتها یک بار/ مایههای عبرت هفت بار و تماماً معرفه)
خرمشاهی( عبرتها یک بار/ مایههای عبرت هفت بار و تماماً معرفه)
حدادعادل( نشانهها هشت بار و تماماً معرفه)
موسویگرمارودی( نشانههایی هفت بار نکره/ نشانهها یک بار معرفه)
با شناختی که از سبک وفادار به لفظ گرمارودی داریم که به همین جهت در هفت نوبت (نشانههایی) بهکار برده، بسیار بعید است که در 75 حجر(نشانهها)، یعنی معرفه ترجمه کرده باشد، بلکه به احتمال زیاد در این جا نیز نکره و (نشانههایی) صحیح است و حرف «یای» نکره به اشتباه از قلم افتادهاست.
2-8. ترجمه نشدهها
اگرچه سبک مفهومگرایانه مترجم، اجازه حذف یا تغییر را در برخی موارد میدهد، ولی سخن در جاییاست که با این شیوه بیارتباط بوده، سهواً ترجمه نشده و یا انتخاب واژهها بهگونهای صورت گرفته که کلمه یا ترکیبی از قلم افتادهاست. تذکر این نکته از آن بابت ضروریاست که مترجم علیرغم تکیه بر این سبک، توجه بسیار داشته که حتی ضمیری مانند(ه) از ترجمه حذف نگردد چنانکه در آیه 155 سوره انعام( و هذا کتاب انزلناه مبارک فاتبعوه) ضمیر (ه)در (فاتبعوه)را در ترجمه ظاهرکرد ( و این قرآن نیز که نازل کردهایم کتابی مبارک است، از آن پیروی کنید). اما روشن نیست که چرا ضمیر(ه) در انزلناه ترجمه نشد. عبارت (فاتبعوه) در آیه 7 سوره حشر نیز تکرار شده و در آنجا هم ترجمه شد. به پارهای ترجمه ناشدهها به اجمال اشاره میشود:
- (لمّا) 7 / احقاف، (نار) 13 /طور، (ثَمَّ)21 /تکویر، (تعالی) 18/ انعام، 36 /انعام(شیئاً)، 6 /رعد(علی ظلمهم)، 88/ حجر (ازواجاً منهم)، 38 /نحل(حقاً)، 8 /احقاف(فیه)، 30 /نجم(هو اعلم) در بار دوم. همچنین در آیه 5 سوره نحل جمله(منها تأکلون) اینگونه ترجمه شد(آنها را میخورید). روشن است که این ترجمه، برگردان(تأکلونها) هست و نه (منها تأکلون)؛ زیرا (مِنْ) که تبعیضیه هست هیچ ظهوری در ترجمه پیدا نکرده و به همین دلیل ترجمه ناقص و بلکه غلط است؛ زیرا منظور قرآن این است که از قسمتهای خوردنی حیوانات حلالگوشت، میتوانید بخورید نه از همه بخشهای بدن این قبیل حیوانات. این مضمون با ترجمه مذکور سازگار نیست و باید همانند گرمارودی (و از آنها میخورید)ترجمه شود، تا معنا درست باشد.
در 53 فصلت (أولم یکف بربک انه علی کل شیءٍ شهید)آورده( آیا پروردگار تو را این نه بس که از همه چیز آگاه و بر همه گواه است) اگر از نیاوردن علامت پرسش در آخر آیه بگذریم که البته نمیتوان نادیده گرفت؛ زیرا در برخی موارد باعث کژتابی و حتی کجفهمی میشود و مترجم در موارد بیشماری بدان بیتوجهی کردهاست. نکته قابل تذکر این است که عبارت (از همه چیز آگاه) معادل (انه بکل شی علیم) است که در آیه 12 سوره شوری آمده، و در اینجا چنین لفظی وجود ندارد، بلکه آیه با عبارت(انه علی کل شی شهید) پایان میپذیرد که ترجمهاش در لفظ هست. اما درباره علامت پرسش که در موارد بسیاری نیاورده باید گفت: تا آنجا که نیاوردن علامت پرسش مخّل مقصود نباشد، شاید قابل پذیرش باشد، اما آنجا که نبودش، احتمال معنای مخالف را در پی دارد، دیگر جایز نیست؛ که نمونه بارز آن آیه 27 مرسلات( و جعلنا فیها رواسی شامخات واسقینکم ماءً فراتاً)است که (و در آن کوههای بلند ننهادیم و به شما آب گوارا ننوشاندیم.)ترجمه شد. در حالیکه این آیه در ادامه آیات پرسشیِ قبل است، اما چون به جای علامت سؤال، نقطه آورده، آیه به مفهوم مخالف خود بدل شد. نمونه بارز دیگر آیه ( فبای آلاء ربکما تکذبان) است که در هیچ یک از سی و یک مورد تکرار این آیه، نشانه پرسشی نیاورد و از این موارد بسیار است که به ظاهر دست کم گرفته شدهاست؛ مثلاً در ترجمه آیه 45 سوره نجم ( و انه خلق الزوجین الذکر و الأنثی)آورده (و هموست که جفت نر و ماده را آفریدهاست.) واقعاً جفت نر و ماده چیست و یعنی چه؟ قطعاً مراد این است ( و هموست که ( هر چیزی را) جفت آفریده: نر و ماده)، ولی چون از نشانههای ویرایشی استفاده نکرده، نثری نامفهوم یافته است.
2-9. معلوم آوردن فعلهای مجهول
بدون هیچ توضیحی، به چند نمونه بارز این مورد توجه فرمایید:
- در ترجمه آیه 123 هود( و الیه یُرجع الامر کله) آورده ( و کارها، همه، به سوی او باز میگردد) در حالیکه این ترجمه مناسب(یَرْجِعُ) به صیغه معلوم است و نه (یُرجَعُ) به صیغه مجهول. فولادوند بهدرستی چنین ترجمه کرده( و تمام کارها به او باز گردانده میشود) ولی ترجمه مکارم، مانند ترجمه حاضر اشتباه است.
- در آیه 119 بقره( و لا تُسأل عن اصحاب الجحیم) آورده( تورا در باب اهل جهنم باز خواست نخواهند کرد) که با آوردن تورا مجبور شده فعل آخر جمله را معلوم بیاورد. (بازخواست خواهند کرد) یا (بازخواست نخواهند کرد) فعل معلوم است. ترجمه فولادوند چنین است( درباره دوزخیان، از تو پرسشی نخواهند کرد).
- در آیه 134 بقره( و لا تُسألون عماکانوا یعملون) آورده(و شما را از آنچه آنان میکردند باز خواست نخواهند کرد) دقیقاً همان ایراد قبلی دوباره تکرار شد.
- از نمونههای دیگر: 31 نور( لِیُعلَمَ) و 111 آلعمران ( لا یُنصرون) و 191 سوره اعراف ( یُخلقون)است. ضمناً ترجمه عبارت اخیر را(آفریده شدهاند) به صیغه ماضی مجهول آورده، در حالیکه باید همانند مجتبوی و بهرامپور(آفریده میشوند)، یعنی مضارع مجهول ترجمه کرد.
2-10. حذف پرانتزها
مترجم در مصاحبه مذکور درباره ضرورت وجود پرانتز در ترجمه قرآن در پاسخ مصاحبهکننده که پرسید « شما در آغازِ این گفتوگو طوری صحبت کردید که گویی میخواهید این پرانتزها را کم کنید یا به صفر برسانید»(حدادعادل، 1386، ص 133) چنین پاسخ داد: «طبعاً این یکی از مسائلیاست که مترجمِ قرآن با آن سر و کار دارد و باید بگویم که از این نوع اضافات داخل پرانتز و قلاب در ترجمه چارهای نیست، یعنی بهصورت مطلق نمیشود که مترجم هیچ چیزی از خودش نیاورد. این ناشی از اختلاف ساختاری زبانها با یکدیگر است.... ولی آوردن پرانتزهای طولانی و در واقع، گشودن بال معانی و ذکر مصداق و امثال اینها و بیان نتایج، ترجمه را خراب میکند. پرانتز معمولاً در حد یک یا دو کلمه بهندرت ضرورت پیدا میکند، و بیش از آن، ترجمه را خراب میکند. و ترجمه هم باید طوری باشد که اگر خوانندهای نخواست افزوده مترجم را بخواند(حتی یک کلمه را) آن ترجمه صحیح باشد. این خیلی مهم است. پرانتز را باید به نحوی بگذاریم که بدون آن هم جمله درست باشد و با آیه تطبیق داشته باشد. پرانتز فقط باید کمک کند نه اینکه بهصورت جدی دخیل در ترجمه باشد بهطوری که اگر پرانتز نباشد، ترجمه درست نباشد. بدون پرانتز هم باید ترجمه، ترجمه باشد. باید معلوم باشد که پرانتز نقش فرعی دارد»(حدادعادل، 1386، ص 135- 133). تردیدی نیست که اگر مترجمی بتواند پرانتز را به حداقل برساند، کاری ارزنده انجام دادهاست و ترجمه حاضر هم از این نظر شایسته تقدیر است. اما علیرغم این، در این بخش نیز برخی کمتوجهی دیده میشود و مثلاً در جایی که نباید پرانتز میآمد از آن استفاده شد؛ مانندآیه 46 توبه( مع القاعدین) که قاعدین را در جاهای دیگر به( در خانه نشستگان) یا (خانهنشینان) یعنی (جهادگریزان)آورده، ولی در آیه فوق عبارت (در خانه) را داخل پرانتز قرار داده که نباید چنین باشد. همچنین «خداوند» در آیۀ57 سوره ص نباید داخل پرانتز باشد.ولی گاهی هم عکس این حالت رخ داده که از قضا تعداد آن بیشتر است؛یعنی در جاهایی که باید پرانتز میآورد، ولی چنین نکرد؛ مانند فرشتگان در آیۀ69 سوره ص که در لفظ نبوده و صرفاً افزوده تفسیریاست و نیز در 38 سوره احزاب و 16 حجر و بسیاری موارد دیگر.
نتیجهگیری
اگرچه مترجم، در برگردان کلام الهی در مجموع موفق بوده و ترجمهای روان و شیوا عرضه نموده، ولی دشواری و حساسیت کار موجب شد که همانند دیگر مترجمان، دچار لغزش و اشتباهات فراوانی شود که برای ماندگار شدنِ ترجمه باید آنها را برطرف نمود. متأسفانه، مترجم بهدلیل مشغلههای سیاسی –اجتماعیِ متعددی که دارد تا کنون که ترجمه به چاپ چهارم رسیده، تجدیدنظری در آن انجام نداده، درحالیکه واقعاً از جهات فراوانی که تنها بخش بسیار کوچکی از آن در مقاله حاضر آمده، نیازمند بازنگری و اصلاح است که وظیفه شرعی و حرفهایِ مترجم حکم میکند برای رفع ایرادهای آن، هرچه سریعتر اقدام نماید. ترجمه قرآن، کاری نیست که مترجمی بخواهد یک بار برای همیشه آن را انجام دهد و خیال خود و دیگران را آسوده سازد، بلکه فرایندی زمانبر است که در یک پروسۀ زمانیِ نسبتاً طولانی به کمال میرسد و همانگونه که خودِ ترجمه، در یک بازه زمانی چندین ساله انجام میپذیرد، پیراستن و بِهسازیِ آن نیز در طیِ زمان و با بهرهمندی از نقد صاحبنظران امکانپذیر خواهد شد که امید است چنین فرصتی برای مترجم فراهم شود.
در پایان یادآور میشود که در صورت ابراز تمایل مترجمِ محترم، نگارنده بهعنوان کوچکترین عضو مجموعه عظیم قرآنپژوهان، حاضر است بی هیچ مزد و منتی به ویرایش آن در حدی که میتواند، اقدام نماید
منابع